تفسیر سوره شعرا

سوره شعراء [26]

تمامى آیات این سوره- جز چهار آیه آخر- در مکّه نازل شده و 227 آیه است‏

محتواى سوره:

مى‏دانیم در سوره‏هاى مکى که در آغاز دعوت اسلام نازل گردید بیشتر روى اصول اعتقادى، توحید، معاد و دعوت پیامبران خدا و اهمیت قرآن تکیه مى‏شد، و تقریبا تمام بحثهاى سوره شعراء پیرامون همین مسائل دور مى‏زند.

در حقیقت مى‏توان محتواى این سوره را در چند بخش خلاصه کرد:

بخش اول طلیعه سوره است که از حروف مقطعه، و سپس عظمت مقام قرآن و تسلّى خاطر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در برابر پا فشارى و خیره سرى مشرکان و اشاره‏اى به بعضى از نشانه‏هاى توحید و صفات خدا سخن مى‏گوید.

بخش دوم فرازهایى از سرگذشت هفت پیامبر بزرگ و مبارزات آنها را با قومشان، و لجاجتها و خیره سریهاى آنان را باز گو مى‏کند که شباهت زیادى با منطق مشرکان عصر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله داشته و نیز مخصوصا روى عذاب دردناک این اقوام و بلاهاى وحشتناکى که بر آنها فرود آمد تکیه شده است که خود تهدید مؤثرى براى مخالفان پیامبر اسلام در آن شرایط است.

بخش سوم- که در حقیقت جنبه نتیجه گیرى از بخشهاى گذشته دارد- پیرامون پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و عظمت قرآن و تکذیب مشرکان و دستوراتى به آن حضرت در زمینه روش دعوت، و چگونگى بر خورد با مؤمنان سخن مى‏گوید،                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 356

 و سوره را با بشارت به مؤمنان صالح و تهدید شدید ستمگران پایان مى‏دهد.

ضمنا نام این سوره از چند آیه آخر که پیرامون شعراى بى‏هدف سخن مى‏گوید گرفته شده است.

فضیلت تلاوت سوره:

در حدیثى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله چنین مى‏خوانیم:

 «کسى که سوره شعراء را بخواند به عدد کسى که نوح را تصدیق و یا تکذیب کرده است ده حسنه براى او خواهد بود، و همچنین هود، شعیب، صالح و ابراهیم و به عدد تمام کسانى که تکذیب عیسى و تصدیق محمّد صلّى اللّه علیه و آله کرده‏اند».

البته منظور تلاوتى است که مقدمه تفکر و سپس اراده و عمل باشد.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 (آیه 1)- باز در آغاز این سوره با نمونه دیگرى از حروف مقطعه قرآن رو برو مى‏شویم «طا، سین، میم» (طسم).

روایات متعددى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله یا بعضى از صحابه در تفسیر «طسم» نقل شده که همه نشان مى‏دهد این حروف علامتهاى اختصارى از نامهاى خدا، یا نامهاى قرآن، و یا مکانهاى مقدس و یا بعضى از درختان بهشتى و مانند آن است.

این روایات، تفسیرى را که در آغاز سوره اعراف در این زمینه نقل کردیم تأیید مى‏کند، و در عین حال با آنچه در آغاز سوره بقره آوردیم که منظور بیان اعجاز و عظمت قرآن است که این کلام بزرگ از حروف ساده و کوچک ترکیب شده است منافاتى ندارد.

 (آیه 2)- این آیه عظمت قرآن را این چنین بیان مى‏کند: «اینها آیات کتاب مبین است» (تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبِینِ).

توصیف «قرآن» به «مبین» که در اصل از ماده «بیان» است اشاره به آشکار بودن عظمت و اعجاز آن مى‏باشد که هر چه انسان در محتواى آن بیشتر دقت کند به معجزه بودنش آشناتر مى‏شود.

از این گذشته قرآن بیان کننده «حق» از «باطل» و آشکار کننده راه سعادت                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 357

 و پیروزى و نجات از گمراهى است.

 (آیه 3)- سپس به دلدارى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پرداخته، مى‏گوید: «گویى مى‏خواهى جان خود را به خاطر این که آنها ایمان نمى‏آورند از شدت اندوه بر باد دهى» (لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ).

آرى! همه پیامبران الهى این چنین دلسوز بودند مخصوصا پیامبر اسلام که این تعبیر کرارا در قرآن در مورد او آمده است.

بعضى از مفسران چنین مى‏گویند که سبب نزول آیه فوق این بود که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مرتبا اهل مکه را به توحید دعوت مى‏کرد، اما آنها ایمان نمى‏آورند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آنقدر ناراحت شده بود که آثار آن در چهره‏اش آشکار بود، آیه فوق نازل شد و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را دلدارى داد.

 (آیه 4)- این آیه براى اثبات این حقیقت که خداوند بر هر چیز قادر است حتى مى‏تواند همه آنها را به اجبار وادار به ایمان کند چنین مى‏گوید: «اگر ما بخواهیم از آسمان آیه‏اى بر آنها نازل مى‏کنیم که گردنهایشان در برابر آن خاضع گردد» (إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ).

اشاره به این که ما این قدرت را داریم که معجزه خیره کننده، یا عذاب شدید و وحشتناکى بر آنها فرو بفرستیم که همگى بى‏اختیار سر تعظیم در برابر آن فرود آورند و تسلیم شوند، ولى این ایمان اجبارى ارزشى ندارد، مهم آن است که آنها از روى اراده و تصمیم و درک و اندیشه در برابر حق خاضع گردند.

 (آیه 5)- سپس به موضع گیرى مشرکان و کافران در برابر قرآن اشاره کرده، مى‏فرماید: «و هیچ ذکر تازه‏اى از سوى خداوند مهربان براى آنها نمى‏آید مگر این که از آن روى گردان مى‏شوند» (وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنَ الرَّحْمنِ مُحْدَثٍ إِلَّا کانُوا عَنْهُ مُعْرِضِینَ).

تعبیر به «الرَّحْمنِ» اشاره به این است که نزول این آیات از «رحمت عامه» پروردگار سر چشمه مى‏گیرد که همه انسانها را بدون استثناء به سعادت و کمال دعوت مى‏کند.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 358

 و تعبیر به «مُحْدَثٍ» (تازه و جدید) اشاره به این است که آیات قرآن یکى پس از دیگرى نازل مى‏گردد، و هر کدام محتواى تازه‏اى دارد.

 (آیه 6)- سپس اضافه مى‏کند: اینها تنها به «اعراض» قناعت نمى‏کنند، بلکه به مرحله «تکذیب» و از آن بدتر «استهزاء» مى‏رسند، مى‏فرماید: «آنها تکذیب کردند اما به زودى اخبار آنچه را به استهزاء مى‏گرفتند به آنان مى‏رسد» و از مجازات دردناک کار خود با خبر مى‏شوند (فَقَدْ کَذَّبُوا فَسَیَأْتِیهِمْ أَنْبؤُا ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).

منظور از «أَنْبؤُا» در اینجا کیفرهاى سختى است که در این جهان و جهان دیگر دامنگیر آنها مى‏شود.

بررسى این آیه و آیه قبل نشان مى‏دهد که انسان به هنگام قرار گرفتن در جاده‏هاى انحرافى بطور تصاعدى فاصله خود را از حق بیشتر مى‏کند.

نخست مرحله اعراض و روى گرداندن و بى‏اعتنایى نسبت به حق است، اما تدریجا به مرحله تکذیب و انکار مى‏رسد، باز از این مرحله فراتر مى‏رود و حق را به باد سخریه مى‏گیرد، و به دنبال آن مجازات الهى فرا مى‏رسد.

 (آیه 7)- زوجیت در گیاهان: در آیات گذشته سخن از اعراض کافران، از آیات تشریعى یعنى قرآن مجید بود و در اینجا سخن از اعراض آنها از آیات تکوینى و نشانه‏هاى خدا در پهنه آفرینش است، آنها نه تنها، گوش جان خود را بر سخنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏بستند، بلکه چشمهاى خود را نیز از دیدن نشانه‏هاى حق در اطراف خود محروم مى‏ساختند.

نخست مى‏گوید: «آیا آنها به زمین نگاه نکردند چه بسیار گیاهان از انواع مختلف، نر و ماده، زیبا و جالب و پر فایده در آن آفریدیم» (أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلَى الْأَرْضِ کَمْ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ).

 (آیه 8)- در این آیه به عنوان تأکید و تصریح بیشتر مى‏فرماید: «در این (خلقت گیاهان ارزشمند) نشانه روشنى (بر وجود خدا) است» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً).

اما این کور دلان آن چنان غافل و بى‏خبرند که این گونه آیات الهى را مى‏بینند، باز هم در غفلتند، چرا که کفر و لجاج در قلب آنها رسوخ کرده.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 359

 لذا در پایان آیه مى‏فرماید: «اکثر آنها هرگز مؤمن نبوده‏اند» (وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ).

 (آیه 9)- در این آیه با تعبیرى که هم نشانه تهدید است و هم تشویق، هم بیم است و هم امید، مى‏فرماید: «و پروردگار تو قدرتمند و مهربان است» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ).

 «عزیز» به معنى قدرتمندى است که شکست‏ناپذیر است، هم توانایى بر ارائه آیات بزرگ دارد، و هم در هم کوبنده تکذیب کنندگان است، ولى با این حال «رحیم» است و رحمت واسعه‏اش همه جا را فرا گرفته، و باز گشت جدى به سوى او در یک لحظه کوتاه کافى است که تمام نظر لطف او را متوجه انسان سازد و بر گناهان گذشته‏اش قلم عفو کشد.

 (آیه 10)- آغاز رسالت موسى علیه السّلام: گفتیم در این سوره سر گذشت هفت تن از پیامبران بزرگ به عنوان درس آموزنده‏اى براى عموم مسلمانان مخصوصا مسلمانان نخستین بیان شده است.

نخست از موسى (ع) شروع مى‏کند و بخشهاى مختلفى از زندگى او و درگیریش را با فرعونیان تا هنگام غرق این قوم ظالم و ستمگر شرح مى‏دهد.

این بحثها گر چه به ظاهر مکرر است، اما دقت در آنها نشان مى‏دهد که در هر مورد روى بخش خاصى از این سر گذشت پر ماجرا تکیه شده است.

فى المثل آیات مورد بحث هنگامى نازل شد که مسلمانان سخت در اقلیت قرار داشتند و دشمنان آنها بسیار قوى و نیرومند، در اینجا لازم است خداوند سرگذشتهاى مشابهى را از اقوام پیشین بیان کنند تا بدانند این قدرت عظیم دشمن و ضعف ظاهرى آنها هرگز سبب شکست نخواهد شد، تا روحیه آنها قوى گردد و بر استقامت و پا فشارى خود بیفزایند، و جالب این که: بعد از سرگذشت هر یک از این پیامبران هفتگانه جمله «وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ) اکثر آنها ایمان نیاوردند و پروردگار تو توانا و رحیم است» تکرار شده، درست همان عبارتى که در آغاز همین سوره در مورد پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله خواندیم.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 360

 این هماهنگى شاهد زنده‏اى بر این حقیقت است که ذکر این بخش از داستانهاى انبیا، به خاطر شرایط خاص روانى و اجتماعى مسلمانان در آن مقطع خاص زمانى و مشابه آن بوده است.

نخست مى‏گوید: «و (به خاطر بیاور) هنگامى که پروردگارت موسى را ندا کرد که به سراغ آن قوم ستمگر برو» (وَ إِذْ نادى‏ رَبُّکَ مُوسى‏ أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ).

 (آیه 11)- «قوم فرعون، آیا آنها (از مخالفت فرمان پروردگار) پرهیز نمى‏کنند» (قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَ لا یَتَّقُونَ).

این نکته قابل توجه است که تنها صفتى را از فرعونیان که بر آن تکیه کرده ظلم است و مى‏دانیم ظلم معنى جامع و گسترده‏اى دارد که شرک یکى از مصادیق بارز آن است، و استثمار و استعباد بنى اسرائیل با آن همه زجر و شکنجه نیز مصداق دیگرى از آن مى‏باشد، از این گذشته آنها با اعمال خلافشان قبل از هر کس بر خودشان ستم مى‏کردند، و به این ترتیب مى‏توان هدف دعوت انبیاء را در مبارزه با ظلم و ستم در تمام ابعاد خلاصه کرد!

 (آیه 12)- در این هنگام موسى مشکلات عظیم خود را به پیشگاه پروردگار عرض مى‏کند و از او تقاضاى قوت و قدرت بیشتر براى تحمل این رسالت عظیم مى‏نماید: «عرض کرد پروردگارا! من از آن بیم دارم که مرا تکذیب کنند» (قالَ رَبِّ إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ).

و با جار و جنجال خود مرا از صحنه بیرون کنند.

موسى (ع) در ذکر این سخن کاملا حق داشت چرا که فرعون و دار و دسته‏اش آنقدر مسلط بر اوضاع کشور مصر بودند که احدى یاراى مخالفت با آنها را نداشت و هر گونه نغمه مخالفى را با شدت و بى‏رحمى سرکوب مى‏کردند.

 (آیه 13)- به علاوه «سینه من براى انجام این رسالت وسعت کافى ندارد» (وَ یَضِیقُ صَدْرِی).

از این گذشته «زبان من به قدر کافى گویا نیست» (وَ لا یَنْطَلِقُ لِسانِی).

به همین جهت تقاضاى من این است: «به (برادرم) هارون نیز رسالت بدهى»                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 361

 تا به همراه من مأمور اداى این رسالت گردد (فَأَرْسِلْ إِلى‏ هارُونَ).

تا با معاضدت یکدیگر بتوانیم این فرمان بزرگ را در برابر آن ستمگران خیره سر به اجرا در آوریم.

 (آیه 14)- از همه اینها گذشته «آنها بر من (به اعتقاد خودشان) گناهى دارند» (وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ). من یکى از این فرعونیان ستمگر را به هنگامى که با یک مرد بنى اسرائیلى مظلوم درگیر بود با ضربه قاطع خود کشته‏ام.

از این نظر «مى‏ترسم (به عنوان قصاص) مرا به قتل برسانند» و این رسالت عظیم به پایان نرسد (فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ).

موسى ترسى براى شخص خود نداشت بلکه از این بیم داشت که قبل از رسیدن به مقصد از پاى در آید، لذا از خداوند تقاضاى نیروى بیشتر براى این مبارزه مى‏کند.

 (آیه 15)- خداوند این تقاضاى صادقانه موسى را اجابت کرد «فرمود: این چنین نیست» (قالَ کَلَّا). که بتوانند تو را به قتل برسانند و یا سینه‏ات تنگى کند و زبانت گره داشته باشد و گویا نگردد.

دعاى تو را در مورد برادرت نیز اجابت کردم و به او هم مأموریت دادم «پس شما هر دو با آیات ما بروید» و فرعون و قوم گمراهش را به سوى من دعوت کنید (فَاذْهَبا بِآیاتِنا).

و فکر نکنید من از شما دورم و جریان امر شما بر ما مخفى است، بلکه «ما با شما هستیم و به خوبى مطالب را مى‏شنویم» (إِنَّا مَعَکُمْ مُسْتَمِعُونَ).

هرگز شما را تنها نخواهم گذارد و در حوادث سخت یاریتان خواهم کرد با اطمینان خاطر پیش بروید و محکم در این راه گام بردارید.

 (آیه 16)- برخورد منطقى و قاطع با فرعون: در آیات گذشته نخستین مرحله مأموریت موسى (ع) یعنى دریافت وحى و رسالت و تقاضاى وسائل نیل به این هدف بزرگ، پایان یافت.

از اینجا به بعد «مرحله دوم» یعنى رو برو شدن با فرعون و گفتگوى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 362

 سرنوشت ساز که در آن میان انجام گرفت مطرح شده.

نخست به عنوان مقدمه مى‏فرماید: «اکنون (که همه چیز رو براه است) به سراغ فرعون بروید، و به او بگویید: ما رسول پروردگار جهانیان هستیم»َأْتِیا فِرْعَوْنَ فَقُولا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِینَ)

.

 (آیه 17)- و به دنبال بیان رسالت خود، آزادى بنى اسرائیل را مطالبه کنید و بگویید: «بنى اسرائیل را با ما بفرست» (أَنْ أَرْسِلْ مَعَنا بَنِی إِسْرائِیلَ).

بدیهى است منظور این بوده که زنجیر اسارت و بردگى از آنها بردارد تا آزاد شوند، و بتوانند با آنها بیایند، نه این که تقاضاى فرستادن آنها به وسیله فرعون شده باشد.

 (آیه 18)- در اینجا فرعون زبان به سخن گشود و با جمله‏هایى حساب شده، و در عین حال شیطنت‏آمیز براى نفى رسالت آنها کوشید. نخست رو به موسى کرد و چنین «گفت: آیا ما تو را در کودکى در میان (دامان مهر) خود پرورش ندادیم»؟ (قالَ أَ لَمْ نُرَبِّکَ فِینا وَلِیداً).

تو را از آن امواج خروشان و خشمگین «نیل» که وجودت را به نابودى تهدید مى‏کرد گرفتیم، دایه‏ها برایت دعوت کردیم، و از قانون مجازات مرگ فرزندان بنى اسرائیل معافت نمودیم، در محیطى امن و امان در ناز و نعمت پرورش یافتى! و بعد از آن نیز «سالهاى متمادى از عمرت در میان ما بودى»! (وَ لَبِثْتَ فِینا مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ).

 (آیه 19)- سپس به ایراد دیگرى نسبت به موسى پرداخته، مى‏گوید: «تو آن کار مهم (کشتن یکى از قبطیان و طرفداران ما را انجام دادى» (وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ).

اشاره به این که تو چگونه مى‏توانى پیامبر باشى که داراى چنین سابقه‏اى هستى.

و از همه اینها گذشته «تو کفران نعمتهاى ما مى‏کنى» (وَ أَنْتَ مِنَ الْکافِرِینَ).

سالها بر سر سفره ما بودى، نمک خوردى و نمکدان را شکستى!، با چنین                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 363

 کفران نعمت چگونه مى‏توانى پیامبر باشى؟

در حقیقت مى‏خواست با این منطق و این گونه پرونده سازى موسى را به پندار خود محکوم کند.

 (آیه 20)- موسى بعد از شنیدن سخنان شیطنت‏آمیز فرعون به پاسخ از هر سه ایراد پرداخت، ولى از نظر اهمیت پاسخ ایراد دوم فرعون را مقدم شمرد و یا اصولا ایراد اول را در خور پاسخ نمى‏دانست، چرا که پرورش دادن کسى هرگز دلیل آن نمى‏شود که اگر شخص پرورش دهنده گمراه بود او را به راه راست هدایت نکنند.

به هر حال چنین «گفت: من آن کار را انجام دادم در حالى که از بى‏خبران بودم» (قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّینَ).

موسى (ع) در اینجا یک نوع «توریه» به کار برده و سخنى گفت که ظاهرش این بوده که من در آن زمان راه حق را پیدا نکرده بودم بعدا خداوند راه حق را به من نشان داد و مقام رسالت بخشید، ولى در باطن مقصود دیگرى داشت و آن این که من نمى‏دانستم که این کار مایه این همه درد سر مى‏شود و گر نه اصل کار حق بود و مطابق قانون عدالت!

 (آیه 21)- سپس موسى اضافه مى‏کند: «من به دنبال این حادثه هنگامى که از شما ترسیدم فرار کردم، و خداوند به من علم و دانش بخشید، و مرا از رسولان قرار داد» (فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِینَ).

 (آیه 22)- سپس «موسى» به پاسخ منّتى که فرعون در مورد پرورشش در دوران طفولیت و نوجوانى بر او گذارد پرداخته، و با لحن قاطع و اعتراض‏آمیزى مى‏گوید: «آیا این منتى است که تو بر من مى‏گذارى که بنى اسرائیل را بنده و برده خود ساختى»؟! (وَ تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِی إِسْرائِیلَ).

تا آنجا که به خود اجازه دادى نوزادان پسر را به قتل برسانى، و دختران را براى کنیزى و خدمت زنده بگذارى؟

این ظلم بى‏حساب تو سبب شد که مادرم براى حفظ جان نوزادش مرا در صندوق بگذارد، و به امواج نیل بسپارد، و خواست الهى این بود که آن کشتى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 364

 کوچک در کنار کاخ تو لنگر بیندازد، آرى ظلم بى‏اندازه تو بود که مرا رهین این منت ساخت، و مرا از خانه پاک پدرم محروم ساخت و در کاخ آلوده تو قرار داد!

 (آیه 23)- هنگامى که موسى با لحن قاطع و کوبنده‏اى سخنان فرعون را پاسخ گفت و او از این نظر درمانده شد، مسیر کلام را تغییر داد و موسى را که گفته بود من رسول و فرستاده ربّ العالمینم مورد سؤال قرار داد و «فرعون گفت:

پروردگار عالمیان چیست»؟ (قالَ فِرْعَوْنُ وَ ما رَبُّ الْعالَمِینَ).

فرعون این سخن را براى تجاهل و تحقیر، مطرح کرد.

 (آیه 24)- ولى موسى همانند همه بحث کنندگان بیدار و آگاه راهى جز این نداشت که مطلب را جدى بگیرد و به پاسخ جدى بپردازد، و از آنجا که ذات خدا از دسترس افکار انسانها بیرون است، دست به دامان آثار او در پهنه آفرینش زند، و از آیات آفاقى سخن به میان آورد «گفت: او پروردگار آسمانها و زمین و آنچه در میان این دو قرار گرفته است مى‏باشد، اگر شما راه یقین مى‏پویید» (قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ).

 (آیه 25)- اما فرعون با این بیان محکم معلم بزرگ آسمانى، از خواب غفلت بیدار نشد، باز به استهزاء و سخریه ادامه داد، و از روش دیرینه مستکبران مغرور پیروى کرد «رو به اطرافیان خود کرده گفت: آیا نمى‏شنوید» این مرد چه مى‏گوید؟! (قالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَ لا تَسْتَمِعُونَ).

پیداست اطراف فرعون را چه افرادى گرفته‏اند، اشخاصى از قماش خود او، گروهى از صاحبان زر و زور و همکاران ظلم و ستم.

هدفش این بود که این سخن منطقى و دلنشین موسى در قلب تاریک این گروه کمترین اثرى نگذارد، و آن را یک سخن بى‏محتوا که مفهومش قابل درک نیست معرفى کند.

 (آیه 26)- ولى باز موسى (ع) به سخنان منطقى و حساب شده خود بدون هیچ گونه ترس و واهمه ادامه داد و «گفت: او پروردگار شما و پروردگار پدران نخستین شماست» (قالَ رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبائِکُمُ الْأَوَّلِینَ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 365

 در حقیقت موسى که در مرحله نخست از «آیات آفاقى» شروع کرده بود در مرحله دوم به «آیات انفسى» اشاره کرد.

 (آیه 27)- ولى فرعون به خیره سرى همچنان ادامه داد، و از مرحله استهزاء و سخریه پا را فراتر نهاده نسبت جنون و دیوانگى به موسى داد و «گفت: پیامبرى که به سوى شما آمده قطعا مجنون است»! (قالَ إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ). همان نسبتى که همه جباران تاریخ به مصلحان الهى مى‏دادند.

 (آیه 28)- اما این نسبت ناروا در روح بلند موسى (ع)، اثرى نگذاشت و همچنان خط اصلى توحید را از طریق آثار خدا در پهنه آفرینش، در آفاق و انفس، ادامه داد و «گفت: او پروردگار مشرق و مغرب و آنچه در میان این دو است مى‏باشد اگر شما عقل و اندیشه خود را به کار مى‏گرفتید» (قالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ ما بَیْنَهُما إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ).

اگر تو در محدوده کوچکى به نام «مصر» یک حکومت ظاهرى دارى، حکومت واقعى پروردگار من تمام شرق و غرب جهان و هر چه را میان آنهاست در بر گرفته، و آثارش در همه جا در جبین موجودات مى‏درخشد.

 (آیه 29)- این منطق نیرومند و شکست‏ناپذیر، فرعون را سخت خشمگین ساخت و سر انجام به حربه‏اى متوسل شد که همه زورمندان بى‏منطق به هنگام شکست و ناکامى به آن متوسل مى‏شوند و چنین «گفت: اگر معبودى غیر من انتخاب کنى تو را از زندانیان قرار خواهم داد» (قالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ).

من این سخنان تو را نمى‏فهمم، همین مى‏دانم که یک اله و معبود بزرگ وجود دارد و آن منم! و هر کس غیر از این بگوید محکوم به مرگ، یا زندان مرگ آفرین است!

 (آیه 30)- در آیه قبل دیدیم که فرعون سر انجام تکیه بر قدرت و تهدید به زندان و مرگ نمود.

اینجاست که صحنه بر مى‏گردد و موسى (ع) نیز باید روش تازه‏اى در پیش                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 366

 گیرد که فرعون در این صحنه نیز ناتوان و درمانده شود.

موسى نیز باید تکیه بر قدرت کند قدرتى الهى که از معجزه‏اى چشمگیر سر چشمه مى‏گیرد، رو به سوى فرعون کرد و «گفت: آیا اگر من نشانه آشکارى براى رسالتم ارائه دهم» باز مرا زندان خواهى کرد؟! (قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکَ بِشَیْ‏ءٍ مُبِینٍ).

 (آیه 31)- فرعون در اینجا سخت در بن بست واقع شد چرا که موسى (ع) اشاره سر بسته‏اى به یک برنامه فوق‏العاده کرده و فکر حاضران را متوجه خود ساخته است، اگر فرعون بخواهد سخن او را نادیده بگیرد همه بر او اعتراض مى‏کنند، و مى‏گویند باید بگذارى موسى (ع) کار مهمش را ارائه دهد، اگر توانایى داشته باشد که معلوم مى‏شود، نمى‏توان با او طرف شد، و الا گزافه گوییش آشکار مى‏گردد، در هر حال نمى‏توان از این سخن موسى (ع) به سادگى گذشت.

ناچار «گفت: اگر راست مى‏گویى آن را بیاور»! (قالَ فَأْتِ بِهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ).

 (آیه 32)- «پس (در این هنگام) موسى عصایى را که به دست داشت افکند، و (به فرمان پروردگار) مار عظیم و آشکارى شد» (فَأَلْقى‏ عَصاهُ فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبِینٌ).

 (آیه 33)- «و سپس دست خود را (در گریبان فرو برد و) بیرون آورد، ناگهان در برابر بینندگان سفید و روشن بود»! (وَ نَزَعَ یَدَهُ فَإِذا هِیَ بَیْضاءُ لِلنَّاظِرِینَ).

در حقیقت این دو معجزه بزرگ، یکى مظهر بیم بود و دیگرى مظهر امید اولى مناسب مقام انذار است، و دومى بشارت.

 (آیه 34)- فرعون از مشاهده این صحنه، سخت جا خورد و در وحشت عمیقى فرو رفت اما براى حفظ قدرت شیطانى خویش که با ظهور موسى (ع)، سخت به خطر افتاده بود و همچنین براى حفظ اعتقاد اطرافیان و روحیه دادن به آنها در صدد توجیه معجزات موسى بر آمد، نخست «به اطرافیان خود چنین گفت:

این مرد، ساحر آگاه و ماهرى است»! (قالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِیمٌ).

جالب است، همان کسى را که تا چند لحظه قبل مجنونش مى‏خواند، اکنون به عنوان علیم و دانشمند از او نام مى‏برد.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 367

 (آیه 35)- سپس براى این که جمعیت را بر ضد او بسیج کند چنین ادامه داد: «او مى‏خواهد شما را از سر زمینتان با سحرش بیرون کند»! (یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِ).

 «شما چه (مى‏اندیشید و چه) دستور مى‏دهید»؟! (فَما ذا تَأْمُرُونَ).

این همان فرعونى است که قبلا تمام مصر را ملک مسلم خود مى‏دانست، اکنون آن را ملک مردم مى‏شمرد و به اطرافیان مى‏گوید: شما چه امر مى‏کنید؟

مشورتى بسیار عاجزانه و از موضع ضعف!

(آیه 36)- بعد از مشورتها سر انجام اطرافیان به فرعون «گفتند: او و برادرش را مهلت ده و مأموران را براى بسیج (بسیج ساحران) به تمام شهرها اعزام کن» (قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ ابْعَثْ فِی الْمَدائِنِ حاشِرِینَ).

 (آیه 37)- «تا هر ساحر ماهر و کهنه کارى را نزد تو آورند» (یَأْتُوکَ بِکُلِّ سَحَّارٍ عَلِیمٍ).

و گفتند: خوشبختانه در کشور پهناور مصر، اساتید فن سحر بسیارند، اگر موسى ساحر است ما «سحّار» یعنى ساحران ماهرتر در برابر او قرار مى‏دهیم، و آن قدر ساحران وارد به فوت و فنّ سحر را جمع مى‏کنیم تا راز موسى را افشا کنند!

 (آیه 38)- ساحران از همه جا گرد آمدند! به دنبال پیشنهاد اطرافیان فرعون جمعى از مأموران زبده به شهرهاى مختلف مصر روان شدند و در هر جا ساحران ماهر را جستجو کردند، «سر انجام جمعیت ساحران براى وعده‏گاه روز معین جمع آورى شدند» (فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ). و آنها را براى مبارزه در چنان روزى آماده کردند.

 (آیه 39)- از مردم نیز براى حضور در این میدان مبارزه دعوت شد:

 «و به مردم گفته شد: آیا شما در این صحنه اجتماع مى‏کنید»؟ (وَ قِیلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ).

 (آیه 40)- و به مردم گفته شد: «هدف این است که اگر ساحران پیروز شوند (که پیروزى آنها پیروزى خدایان ماست) ما از آنان پیروى کنیم» (لَعَلَّنا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 368

 إِنْ کانُوا هُمُ الْغالِبِینَ). و آن چنان صحنه را گرم و داغ نماییم که دشمن خدایان ما براى همیشه از میدان بیرون رود!

 (آیه 41)- اینها همه از یکسو، از سوى دیگر «هنگامى که ساحران (نزد فرعون) آمدند (و او را سخت در تنگنا دیدند به این فکر افتادند که برترین بهره گیرى را کرده و امتیازهاى مهمى از او بگیرند) به فرعون گفتند: آیا براى ما پاداش قابل ملاحظه‏اى خواهد بود اگر پیروز شویم» (فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ قالُوا لِفِرْعَوْنَ أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبِینَ).

 (آیه 42)- فرعون که سخت در این بن بست گرفتار و درمانده بود حاضر شد برترین امتیازها را به آنها بدهد، بلا فاصله «گفت: آرى (هر چه بخواهید مى‏دهم) به علاوه شما در این صورت از مقربان درگاه من خواهید بود»! (قالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ).

 (آیه 43)- هنگامى که ساحران قول و قرارهاى خود را با فرعون گذاردند به دنبال تهیه مقدمات کار رفتند، و در خلال مدتى که فرصت داشتند، طنابها و عصاهاى بسیار فراهم ساختند که ظاهرا درون آنها را خالى کرده و ماده شیمیایى مخصوصى (همچون جیوه) که در برابر تابش آفتاب سبک و فرّار مى‏شود در آن ریختند.

سر انجام روز موعود فرا رسید، و انبوه عظیمى از مردم در آن صحنه جمع شدند.

 «موسى رو به سوى ساحران کرد و گفت: آنچه را مى‏خواهید بیفکنید» و هر چه دارید به میدان آورید (قالَ لَهُمْ مُوسى‏ أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ).

 (آیه 44)- ساحران که غرق غرور و نخوت بودند و حد اکثر توان خود را به کار گرفته و به پیروزى خود امیدوار بودند «طنابها و عصاهاى خود را افکندند و گفتند: به عزت فرعون ما قطعا پیروزیم»! (فَأَلْقَوْا حِبالَهُمْ وَ عِصِیَّهُمْ وَ قالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ).

در این هنگام عصاها و طنابهاى مخصوص به صورت مارهاى کوچک                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 369

 و بزرگ به حرکت در آمدند (طه/ 66)، در این هنگام غریو شادى از مردم بر خاست و برق امید در چشمان فرعون و اطرافیانش درخشیدن گرفت.

 (آیه 45)- اما موسى چندان مهلت نداد که این وضع ادامه یابد همانطور که قرآن مى‏گوید: «سپس موسى عصایش را افکند، ناگهان تمام وسایل دروغین آنها را بلعید» (فَأَلْقى‏ مُوسى‏ عَصاهُ فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ).

در اینجا گروهى پا به فرار گذاشتند، گروهى منتظر بودند پایان کار به کجا مى‏رسد، و جمعى بى‏هدف فریاد مى‏کشیدند و دهان ساحران از تعجب باز مانده بود.

 (آیه 46)- در اینجا همه چیز عوض شد، ساحران که تا آن لحظه در خط شیطنت و همکارى با فرعون و مبارزه با موسى (ع) قرار داشتند یک مرتبه به خود آمدند و چون از تمام فنون سحر با خبر بودند، یقین پیدا کردند که این مسأله قطعا سحر نیست، این یک معجزه بزرگ الهى است «پس ناگهان همه آنها به سجده افتادند» (فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدِینَ).

 (آیه 47)- و همراه با این عمل که دلیل روشن ایمان آنها بود با زبان نیز «گفتند: ما به پروردگار عالمیان ایمان آوردیم»! (قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِینَ).

 (آیه 48)- و براى این که جاى هیچ ابهام و تردید باقى نماند و فرعون نتواند این سخن را تفسیر دیگرى کند، اضافه کردند: «به پروردگار موسى و هارون» (رَبِّ مُوسى‏ وَ هارُونَ).

آرى! در یک لحظه کوتاه از ظلمت مطلق به روشنایى ایمان گام نهادند.

 (آیه 49)- در این هنگام فرعون از یک سو روحیه خود را پاک باخته بود، و از سوى دیگر تمام قدرت و موجودیت خویش را در خطر مى‏دید، و مخصوصا مى‏دانست ایمان آوردن ساحران چه تأثیر عمیقى در روحیه مردم خواهد گذارد و ممکن است گروه عظیمى به پیروى از ساحران به سجده بیفتند، به گمان خود دست به ابتکار تازه‏اى زد رو به ساحران کرد و «گفت: آیا به او ایمان آوردید پیش از آنکه من به شما اجازه دهم» (قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 370

 انتظارش این بود که قلب و عقل و فکر مردم نیز به اختیار و اجازه او باشد ولى فرعون به این هم قناعت نکرد، و دو جمله دیگر گفت.

نخست ساحران را متهم ساخت که این یک تبانى و توطئه قبلى است که میان شما و موسى صورت گرفته، توطئه‏اى است بر ضد تمام مردم مصر! گفت: «او بزرگ و استاد شماست که به شما سحر آموخته» و شما همگى سحر را از مکتب او فرا گرفته‏اید! (إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ).

سپس آنها را تهدید کرده، گفت: اما من به شما اجازه نخواهم داد که در این توطئه پیروز شوید، من این توطئه را در نطفه خفه مى‏کنم! «به زودى خواهید دانست (شما را چنان مجازاتى مى‏کنم که درس عبرتى براى همگان گردد) دستها و پاهاى شما را بطور مخالف قطع مى‏کنم (دست راست و پاى چپ یا دست چپ و پاى راست) و همگى را بدون استثناء به دار مى‏آویزم»! (فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ).

 (آیه 50)- اما فرعون در اینجا کور خوانده بود، زیرا ساحران یک لحظه پیش، و مؤمنان این لحظه، آن چنان قلبشان به نور ایمان روشن شده بود که این تهدید فرعون را در حضور جمعیت به طرز بسیار قاطعى پاسخ گفتند و نقشه شیطانى او را نقش بر آب کردند.

 «گفتند: هیچ مانعى ندارد (و هیچ گونه زیانى از این کار به ما نخواهد رسید هر کار مى‏خواهى بکن) ما به سوى پروردگارمان باز مى‏گریم» (قالُوا لا ضَیْرَ إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ). 

(آیه 51)- سپس افزودند: ما در گذشته گناهانى مرتکب شده‏ایم و در این صحنه سردمدار مبارزه با پیامبر راستین خدا موسى (ع) شدیم، و در ستیز با حق پیشقدم بودیم، اما «ما امیدواریم که پروردگارمان خطاهاى ما را ببخشد چرا که ما نخستین ایمان آورندگان بودیم» (إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطایانا أَنْ کُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِینَ).

ما امروز از هیچ چیز وحشت نداریم، نه از تهدیدهاى تو، و نه از دست و پا                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 371

 زدن در خون بر فراز شاخه‏هاى بلند نخل!

 (آیه 52)- سر انجام موسى در آن صحنه سرنوشت ساز پیروز از میدان بیرون آمد. و این زمینه مساعدى را براى این که موسى بتواند در میان آن مردم بماند و به دعوت و تبلیغ بپردازد و اتمام حجت کند فراهم ساخت.

سالیان دراز به این منوال گذشت، و موسى معجزات دیگرى به آنها نشان داد.

هنگامى که موسى (ع) حجت را بر آنها تمام کرد، و صفوف مؤمنان و منکران مشخص شد، دستور کوچ دادن بنى اسرائیل به موسى داده شد.

آیه مى‏گوید: «و به موسى وحى کردیم که شبانه بندگانم را (از مصر) کوچ ده، زیرا شما مورد تعقیب هستید» (وَ أَوْحَیْنا إِلى‏ مُوسى‏ أَنْ أَسْرِ بِعِبادِی إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ).

 (آیه 53)- موسى (ع) این فرمان را اجرا کرد، و دور از چشم دشمنان شبانه بنى اسرائیل را بسیج کرده فرمان حرکت داد.

اما بدیهى است حرکت یک گروه با این عظمت، چیزى نیست که بتوان آن را براى مدت زیادى پنهان نگه داشت، به زودى جاسوسان فرعون، مطلب را به او گزارش دادند، و چنانکه قرآن مى‏گوید: «فرعون (مأمورانى) به شهرها فرستاد تا نیرو جمع کنند» (فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِی الْمَدائِنِ حاشِرِینَ).

 (آیه 54)- ضمنا براى این که زمینه روانى مردم براى این بسیج عمومى آماده شود دستور داد اعلان کنند «اینها گروه اندکى هستند» اندک از نظر تعداد در مقابل فرعونیان و اندک از نظر قدرت (إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِیلُونَ).

بنا بر این در مبارزه با این گروه جاى هیچ گونه نگرانى نیست که برنده ماییم.

 (آیه 55)- سپس افزود: ما چقدر حوصله کنیم؟ و تا چه اندازه با این بردگان سر کش مدارا نماییم؟! «اینها ما را به خشم و غضب آورده‏اند» (وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ).

فردا مزارع مصر را چه کسى آبیارى مى‏کند؟ بارهاى سنگین را در این کشور پهناور چه کسى از زمین بر مى‏دارد؟

 (آیه 56)- به علاوه ما از توطئه این گروه- چه در اینجا باشند و چه بروند- بیمناکیم «و ما همگى آماده پیکاریم» (وَ إِنَّا لَجَمِیعٌ حاذِرُونَ).

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 372

 (آیه 57)- سپس قرآن به ذکر عاقبت کار فرعونیان مى‏پردازد، و بطور اجمال زوال حکومت آنها و زمامدارى بنى اسرائیل را بیان مى‏کند، مى‏گوید:

 «پس ما آنها را از باغهاى سر سبز و چشمه‏هاى پر آب بیرون راندیم» (فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ).

 (آیه 58)- «و از گنجها و قصرهاى زیبا و مساکن مرفّه» خارج ساختیم (وَ کُنُوزٍ وَ مَقامٍ کَرِیمٍ).

 (آیه 59)- آرى «این چنین کردیم و بنى اسرائیل را وارث آنها (فرعونیان) ساختیم» (کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها بَنِی إِسْرائِیلَ).

 (آیه 60)- عاقبت دردناک فرعونیان! در این آیات آخرین صحنه از این بخش از داستان موسى و فرعون مطرح است، و آن چگونگى نابودى فرعونیان و پیروزى و نجات بنى اسرائیل است.

چنانکه در آیات گذشته خواندیم، فرعون مأموران خود را به شهرهاى مصر گسیل داشت، و به اندازه کافى لشکر و نیرو آماده ساخت. و به دنبال آنها حرکت کردند.

چنانکه آیه مى‏گوید: «پس فرعونیان آنها را تعقیب کردند و به هنگام طلوع آفتاب به آنها رسیدند» (فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقِینَ).

 (آیه 61)- «هنگامى که دو گروه یکدیگر را دیدند، یاران موسى گفتند: بطور قطع ما در چنگال فرعونیان گرفتار شدیم» و راه نجاتى وجود ندارد! (فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ قالَ أَصْحابُ مُوسى‏ إِنَّا لَمُدْرَکُونَ).

در پیش روى ما دریا و امواج خروشان آب، و در پشت سر ما دریایى از لشکر خونخوار با تجهیزات کامل، جمعیتى که سخت از ما خشمگینند.

در اینجا لحظات دردناکى بر بنى اسرائیل گذشت، لحظاتى که تلخى آن غیر قابل توصیف است، شاید جمع زیادى در ایمان خود متزلزل شدند.

 (آیه 62)- اما موسى (ع) همچنان آرام و مطمئن بود، و مى‏دانست وعده‏هاى خدا در باره نجات بنى اسرائیل و نابودى قوم سرکش تخلف ناپذیر است.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 373

 لذا با یک دنیا اطمینان و اعتماد رو به جمعیت وحشتزده بنى اسرائیل کرد و «گفت: چنین نیست (آنها هرگز بر ما مسلط نخواهند شد) چرا که پروردگار من با من است و به زودى مرا هدایت خواهد کرد» (قالَ کَلَّا إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ).

 (آیه 63)- در این هنگام که شاید بعضى با ناباورى سخن موسى را شنیدند و همچنان در انتظار فرا رسیدن آخرین لحظات زندگى بودند فرمان نهایى صادر شد.

چنانکه قرآن مى‏گوید: «پس ما به موسى وحى کردیم که عصایت را به دریا بزن»! (فَأَوْحَیْنا إِلى‏ مُوسى‏ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ).

موسى (ع) چنین کرد و عصا را به دریا زد، در اینجا صحنه عجیبى نمایان گشت که برق شادى در چشمها و دلهاى بنى اسرائیل نمایان گردید: «پس ناگهان دریا شکافته شد (آبها قطعه قطعه شدند) و هر بخشى همچون کوهى عظیم روى هم انباشته گشت»! و در میان آنها جاده‏ها نمایان شد (فَانْفَلَقَ فَکانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ).

منظور از «دریا» در اینجا همان رود عظیم «نیل» است.

 (آیه 64)- فرعون و فرعونیان که از دیدن این صحنه، مات و مبهوت شده بودند و چنین معجزه روشن و آشکارى را مى‏دیدند باز هم از مرکب غرور پیاده نشدند، و به تعقیب موسى و بنى اسرائیل پرداختند و به سوى سر نوشت نهایى خود پیش رفتند، چنانکه قرآن مى‏گوید: «و در آنجا دیگران [لشکر فرعون‏] را نیز (به دریا) نزدیک ساختیم» (وَ أَزْلَفْنا ثَمَّ الْآخَرِینَ).

به این ترتیب فرعونیان نیز وارد جاده‏هاى دریایى شدند.

 (آیه 65)- این آیه مى‏گوید: «ما موسى و تمام کسانى را که با او بودند نجات دادیم» (وَ أَنْجَیْنا مُوسى‏ وَ مَنْ مَعَهُ أَجْمَعِینَ).

 (آیه 66)- درست هنگامى که آخرین نفر از بنى اسرائیل از دریا بیرون آمد و آخرین نفر از فرعونیان داخل دریا شد فرمان دادیم آبها به حال اول باز گردند، امواج خروشان یک مرتبه فرو ریختند و سر بر هم نهادند، فرعون و لشکرش را همچون پرهاى کاه با خود به هر جا بردند، در هم کوبیده و نابود کردند.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 374

 قرآن در یک عبارت کوتاه این ماجرا را بیان کرده، مى‏گوید: «سپس دیگران را غرق کردیم» (ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِینَ).

و به این ترتیب بردگان اسیر آزاد شدند و جباران مغرور گرفتار و نابود گشتند، تاریخ ورق خورد دوران آن مستکبران پایان گرفت و مستضعفان وارث ملک و حکومت آنها شدند.

 (آیه 67)- آرى «در این ماجرا نشانه روشن (و درس عبرت بزرگى) است، اما اکثر آنها ایمان نیاوردند» گویى چشمها بسته و گوشها کر و قلبها در خواب فرو بسته است (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ).

جایى که فرعونیان با دیدن آن صحنه‏هاى عجیب ایمان نیاوردند از این قوم مشرک تعجب مکن، و از عدم ایمانشان نگران مباش! تعبیر به «اکثر» (بیشتر) اشاره به این است که گروهى از فرعونیان دست به دامن آیین موسى زدند و به جمع یاران او پیوستند.

 (آیه 68)- این آیه در یک جمله کوتاه و پر معنى به قدرت و رحمت بى‏پایان خدا اشاره کرده، مى‏گوید: «پروردگار تو هم تواناست و هم مهربان» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ).

از «عزت» اوست که هر زمان اراده کند فرمان نابودى اقوام یاغى را صادر مى‏کند، به همان آبى که مایه حیات آنهاست فرمان مرگ آنها را مى‏دهد، و همان دریاى نیل که مایه ثروت و قدرت فرعونیان بود قبرستان آنها مى‏شود! و از «رحمت» اوست که در این کار هرگز عجله نمى‏کند، بلکه سالها مهلت مى‏دهد، معجزه مى‏فرستد، اتمام حجت مى‏کند، و نیز از رحمت اوست که این بردگان ستمدیده را از چنگال آن اربابان قلدر و زور گو رهایى مى‏بخشد.

 (آیه 69)- به دنبال داستان عبرت‏انگیز موسى و فرعون به سر گذشت الهام بخش ابراهیم (ع) و مبارزاتش با مشرکان مى‏پردازد، و این مطلب را از گفتگوى ابراهیم با عمویش آزر و قوم گمراه آغاز مى‏کند.

نخست مى‏گوید: «و خبر ابراهیم را بر آنها بخوان» (وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ إِبْراهِیمَ).

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 375

 (آیه 70)- و از میان تمام اخبار مربوط به این پیامبر بزرگ روى این قسمت تکیه مى‏کند: «هنگامى که به پدر و قومش گفت: شما چه چیز را مى‏پرستید»؟! (إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ).

 (آیه 71)- آنها بلا فاصله در پاسخ «گفتند: ما بتهایى را مى‏پرستیم و همه روز ملازم عبادت آنهاییم» (قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاکِفِینَ).

این تعبیر نشان مى‏دهد که آنها نه تنها احساس شرمندگى از کار خود نداشتند بلکه بسیار به کار خود افتخار مى‏کردند.

 (آیه 72)- به هر حال ابراهیم (ع) با شنیدن این سخن آنها را زیر رگبار اعتراضات شدید خود قرار داد و با دو جمله کوبنده آنها را با یک بن بست منطقى رو به رو ساخت. «گفت: آیا آنها سخن شما را مى‏شنوند هنگامى که آنها را مى‏خوانید»؟! (قالَ هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ إِذْ تَدْعُونَ).

 (آیه 73)- «یا این که آنها سودى به شما مى‏رسانند یا زیانى مى‏بخشند»؟! (أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ). حد اقل چیزى که در معبود لازم است این است که نداى عابد خویش را بشنود، و در گرفتاریها به یاریش بشتابد. اما در این بتها چیزى که نشان دهد آنها کمترین درک و شعورى دارند، و یا کمترین تأثیرى در سر نوشت انسانها، به چشم نمى‏خورد.

 (آیه 74)- ولى بت پرستان متعصب در برابر این سؤال منطقى به همان پاسخ قدیمى و تکرارى خود پرداختند و «گفتند: (این مسائل مطرح نیست) مهم آن است که ما نیاکان خود را یافتیم که چنین مى‏کنند»! (قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا کَذلِکَ یَفْعَلُونَ).

این پاسخ که بیانگر تقلید کور کورانه آنها از نیاکان جاهل و نادانشان بود تنها پاسخى بود که مى‏توانستند به گفته ابراهیم (ع) بدهند، پاسخى که دلیل بطلانش در آن نهفته است.

 (آیه 75)- در این هنگام ابراهیم لبه تیز حمله خود را متوجه بتها کرد و «گفت: آیا این چیزى را که شما پیوسته عبادت مى‏کردید مشاهده نمودید؟!» (قالَ أَ فَرَأَیْتُمْ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ).

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 376

 (آیه 76)- «هم شما و هم پدران پیشین شما» (أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمُ الْأَقْدَمُونَ).

 (آیه 77)- «همه آنها دشمن منند مگر پروردگار عالمیان» (فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلَّا رَبَّ الْعالَمِینَ). آرى همه آنها با من دشمنند و من با آنها دشمن آشتى‏ناپذیر.

 (آیه 78)- سپس ابراهیم (ع) به توصیف پروردگار جهانیان و ذکر نعمتهاى معنوى و مادى او مى‏پردازد تا با مقایسه با بتها که نه دعاى عابدان را مى‏شنوند، و نه سود و زیانى دارند مطلب کاملا روشن شود.

نخست از نعمت آفرینش و هدایت، شروع کرده، مى‏گوید: «او کسى است که مرا آفرید، سپس هم او مرا هدایت مى‏کند» (الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ).

 (آیه 79)- پس از بیان نخستین مرحله ربوبیت، یعنى هدایت بعد از آفرینش، به نعمتهاى مادى پرداخته، مى‏گوید: «و او کسى است که مرا غذا مى‏دهد و سیراب مى‏کند» (وَ الَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَ یَسْقِینِ). آرى! من همه نعمتها را از او مى‏بینم، پوست و گوشت من، آب و غذاى من، همه از برکات اوست.

 (آیه 80)- نه تنها در حال صحّتم مشمول نعمتهاى اویم، بلکه «هنگامى که بیمار شوم اوست که مرا شفا مى‏دهد» (وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ).

با این که بیمارى نیز گاهى از ناحیه اوست، اما براى رعایت ادب در سخن، آن را به خود نسبت مى‏دهد.

(آیه 81)- سپس از مرحله زندگى دنیا پا را فراتر گذارده، به زندگى جاویدان در سراى آخرت مى‏پردازد تا روشن سازد که من همه جا بر سر خوان نعمت او نشسته‏ام نه فقط در دنیا که در آخرت نیز هم.

مى‏گوید: «و او کسى است که مرا مى‏میراند و بار دیگر زنده مى‏کند» (وَ الَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ).

آرى! هم مرگ من از اوست و هم بازگشت مجدد به زندگى از ناحیه اوست.

 (آیه 82)- و هنگامى که وارد عرصه محشر شوم، چشم امیدم به او دوخته شده چرا که: «او کسى است که طمع دارم گناهم را در روز جزا بیامرزد» (وَ الَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 377

 بدون شک پیامبران معصومند و گناهى ندارند که بخشوده شود، ولى چنانکه در گذشته هم گفته‏ایم گاهى حسنات نیکان، گناهان مقربان محسوب مى‏شود، و در مقام والاى آنان گاه انجام یک کار خوب نیز قابل باز خواست، چرا که از کار نیکوترى جلوگیرى کرده، و لذا ترک اولایش مى‏نامند.

 (آیه 83)- دعاهاى پر بار ابراهیم (ع): در اینجا دعاهاى ابراهیم و تقاضاهاى او از پیشگاه خدا شروع مى‏شود، گویى پس از دعوت آن قوم گمراه به سوى پروردگار، یک باره از آنها بریده و به درگاه خدا روى مى‏آورد.

نخستین تقاضایى که از پیشگاهش مى‏کند این است: «پروردگارا! به من علم و دانش و حق بینى مرحمت فرما و مرا به صالحان ملحق کن» (رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ).

آرى! ابراهیم (ع) قبل از هر چیز از خدا «شناخت عمیق و صحیح» توأم با حاکمیت تقاضا مى‏کند، چرا که هیچ برنامه عملى بدون چنین زیر بنایى امکان‏پذیر نیست.

و به دنبال آن ملحق شدن به صالحین را از خدا تقاضا مى‏کند که اشاره به جنبه‏هاى عملى و به اصطلاح «حکمت عملى» است، در مقابل تقاضاى قبل که ناظر به «حکمت نظرى» بود.

از آنجا که نه حکمت داراى حد معینى است و نه صالح بودن، او تقاضا مى‏کند روز به روز به مراتب بالاتر و والاتر از علم و عمل برسد و پیوسته در این راه گام بر دارد و به پیش برود.

 (آیه 84)- بعد از این دو تقاضا، درخواست مهم دیگرى با این عبارت مى‏کند: «خداوندا! براى من در میان امتهاى آینده لسان صدق و ذکر خیر قرار ده» (وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ).

آن چنان کن که یاد من در خاطره‏ها بماند و خط و برنامه من در میان آیندگان ادامه یابد، «اسوه» و الگویى باشم که به من اقتدا کنند، و پایه گذار مکتبى باشم که به وسیله آن راه تو را بیاموزند، و در خط تو حرکت کنند.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 378

 (آیه 85)- سپس افق دید خود را از این دنیا بر گرفته و متوجه سراى جاودانه آخرت مى‏کند و به دعاى چهارمى پرداخته، مى‏گوید: «خداوندا! مرا از وارثان بهشت پر نعمت قرار ده» (وَ اجْعَلْنِی مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ).

بهشتى که نعمتهاى معنوى و مادى در آن موج مى‏زند، نعمتهایى که نه زوالى دارد، و نه ملالى، نعمتهایى که براى ما حتى قابل درک نیست!

 (آیه 86)- در پنجمین دعا نظرش را متوجه عموى گمراهش کرده و طبق وعده‏اى که قبلا به او داده بود که من براى تو استغفار مى‏کنم چنین مى‏گوید:

خداوند! «پدرم [- عمویم‏] را بیامرز که او از گمراهان بود» (وَ اغْفِرْ لِأَبِی إِنَّهُ کانَ مِنَ الضَّالِّینَ).

 (آیه 87)- سر انجام ششمین و آخرین دعاى خود را که آن هم پیرامون روز باز پسین است این چنین به پیشگاه خدا عرضه مى‏دارد: خداوندا! «مرا در روزى که (مردم) بر انگیخته مى‏شوند رسوا مکن» (وَ لا تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُونَ).

این تعبیر از ناحیه ابراهیم (ع)، علاوه بر این که درس و سر مشقى است براى دیگران، نشانه نهایت احساس مسؤولیت و اعتماد بر لطف پروردگار است.

 (آیه 88)- در آیه قبل اشاره کوتاهى به روز قیامت و مسأله معاد بود در اینجا ترسیم جامعى از چگونگى روز رستاخیز ضمن چندین آیه بیان شده، و مهمترین متاعى که در آن بازار خریدار دارد و همچنین سر نوشت مؤمنان و کافران و گمراهان و لشکر شیطان باز گو شده است.

نخست مى‏گوید: روز رستاخیز «روزى است که هیچ مال و فرزندانى سودى نمى‏دهد» (یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ).

در حقیقت این دو سرمایه مهم زندگى دنیا، اموال و نیروهاى انسانى در آنجا کمترین نتیجه‏اى براى صاحبانش نخواهد داشت.

بدیهى است منظور مال و فرزندانى نیست که در طریق جلب رضاى خدا به کار گرفته شده باشند.

 (آیه 89)- سپس به عنوان استثناء بر این سخن مى‏افزاید: «مگر کسى که به                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 379

 حضور خدا بیاید در حالى که قلب سلیم (سالم از هر گونه شرک و کفر و آلودگى به گناه) داشته باشد» (إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ).

چه تعبیر جامع و جالبى؟ تعبیرى که هم ایمان خالص و نیت پاک در آن وجود دارد، و هم هر گونه عمل صالح، چرا که چنین قلب پاکى، ثمره‏اى جز عمل پاک نخواهد داشت.

 (آیه 90)- سپس به شرح بهشت و دوزخ پرداخته چنین مى‏گوید: در آن هنگام «بهشت به پرهیز کاران نزدیک مى‏گردد» (وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ).

 (آیه 91)- «و دوزخ براى گمراهان آشکار مى‏شود» (وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغاوِینَ).

این در حقیقت قبل از ورود آنها به بهشت و دوزخ است که هر یک از این دو گروه منظره جایگاه خود را از نزدیک مى‏بینند: مؤمنان مسرور و گمراهان وحشت زده مى‏شوند، و این نخستین برنامه‏هاى پاداش و کیفر آنهاست.

 (آیه 92)- سپس به گفتگوهاى سرزنش بار و عتاب‏آمیزى که در این هنگام با این گروه گمراه مى‏شود پرداخته چنین مى‏گوید: «و به آنها گفته مى‏شود: کجا هستند معبودهایى را که پیوسته عبادت مى‏کردید»؟ (وَ قِیلَ لَهُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ).

 (آیه 93)- «معبودهایى غیر از خدا» (مِنْ دُونِ اللَّهِ).

 «آیا آنها (در برابر این شداید و سختیها که اکنون با آن رو برو هستید) شما را یارى مى‏کنند»؟! (هَلْ یَنْصُرُونَکُمْ).

یا مى‏توانند کسى را به یارى شما دعوت کنند، و «یا کسى به یارى خود آنها مى‏آید»؟ (أَوْ یَنْتَصِرُونَ).

ولى آنها جوابى در برابر این سؤال ندارند و کسى هم چنین انتظارى از آنها ندارد.

 (آیه 94)- «در آن هنگام همه آن معبودان با عابدان گمراه به دوزخ افکنده مى‏شوند» (فَکُبْکِبُوا فِیها هُمْ وَ الْغاوُونَ).

 (آیه 95)- «و همچنین لشکریان ابلیس عموما» (وَ جُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 380

 در حقیقت این سه گروه، بتها، و پرستش کنندگان بتها، و لشکریان شیطان که دلالان این گناه و انحراف بودند، همگى در دوزخ جمع مى‏شوند، اما با این صورت که آنها را یکى پس از دیگرى آن مى‏افکنند.

 (آیه 96)- ولى سخن به اینجا پایان نمى‏گیرد بلکه به دنبال آن صحنه‏اى از نزاع و جدال این سه گروه دوزخى را مجسم مى‏سازد:

 «آنها در جهنم به مخاصمه و جدال پرداخته، مى‏گویند» (قالُوا وَ هُمْ فِیها یَخْتَصِمُونَ).

 (آیه 97)- آرى! عابدان گمراه مى‏گویند: «به خدا سوگند ما در گمراهى آشکارى بودیم» (تَاللَّهِ إِنْ کُنَّا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ).

 (آیه 98)- «زیرا شما معبودان دروغین را با پروردگار عالمیان برابر مى‏پنداشتیم»! (إِذْ نُسَوِّیکُمْ بِرَبِّ الْعالَمِینَ).

 (آیه 99)- «اما هیچ کس ما را گمراه نکرد مگر مجرمان» (وَ ما أَضَلَّنا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ).

همان مجرمانى که رؤساى جامعه ما بودند و براى حفظ منافع خویش ما را به این راه کشاندند و بد بخت کردند.

 (آیه 100)- ولى افسوس که امروز «شفاعت کنندگانى براى ما وجود ندارد» (فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ). 

(آیه 101)- «و نه دوست گرم و پر محبتى» که بتواند ما را یارى کند (وَ لا صَدِیقٍ حَمِیمٍ).

خلاصه نه معبودان به شفاعت ما مى‏پردازند، آن چنانکه ما در دنیا مى‏پنداشتیم، و نه دوستان قدرت یارى ما را دارند.

 (آیه 102)- اما به زودى متوجه این واقعیت مى‏شوند که نه تأسف در آنجا سودى دارد و نه آنجا دار عمل و جبران است، از این رو، آرزوى بازگشت به دنیا مى‏کنند و مى‏گویند: «اى کاش بار دیگر (به دنیا) باز گردیم و از مؤمنان باشیم» (فَلَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 381

 (آیه 103)- سر انجام در پایان این بخش از سر گذشت ابراهیم همان دو آیه تکان دهنده را که در پایان داستان موسى و فرعون آمده بود و در پایان داستان انبیاء دیگر نیز در همین سوره خواهد آمد، تکرار مى‏فرماید: «در این ماجرا نشانه بزرگى است (بر عظمت و قدرت خدا و سر انجام دردناک گمراهان و پیروزى مؤمنان) اما بیشترشان مؤمن نبودند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ).

 (آیه 104)- «و پروردگار تو پیروز و شکست‏ناپذیر و رحیم و مهربان است» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ).

تکرار این جمله‏ها دلدارى مؤثرى است براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان اندک در آن روز، و همچنین اقلیتهاى مؤمن در هر عصر و زمان تا از اکثریت گمراه وحشت نکنند و به عزّت و رحمت الهى دلگرم باشند و هم تهدیدى است براى گمراهان و اشاره‏اى است به این که اگر مهلتى به آنها داده مى‏شود، نه از جهت ضعف است بلکه به خاطر رحمت است.

 (آیه 105)- قرآن بعد از پایان ماجراى ابراهیم سخن از قوم نوح به عنوان یک ماجراى آموزنده دیگر به میان مى‏آورد.

نخست مى‏گوید: «قوم نوح، رسولان را تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِینَ).

چرا که همه پیامبران از نظر اصول یکى بودند و تکذیب نوح تکذیب همه رسولان محسوب مى‏شد.

 (آیه 106)- سپس به این فراز از زندگى او که شبیه فرازهایى است که در گذشته از ابراهیم و موسى نقل شد اشاره کرده، مى‏گوید: به خاطر بیاور «هنگامى را که برادرشان نوح به آنها گفت: آیا پرهیز کارى پیشه نمى‏کنید» (إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَ لا تَتَّقُونَ).

تعبیر به «برادر» تعبیرى است که نهایت پیوند محبت‏آمیز را بر اساس مساوات و برابرى مشخص مى‏کند و به همه رهبران راه حق الهام مى‏بخشد که باید در دعوت خود نهایت محبت و صمیمیت توأم با دورى از هر گونه تفوق طلبى را رعایت کنند،                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 382

 تا دلهاى رمیده جذب آیین حق گردد.

 (آیه 107)- پس از دعوت به تقوا که خمیر مایه هر گونه هدایت و نجات است اضافه مى‏کند: «من براى شما فرستاده امینى هستم» (إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ).

 (آیه 108)- «تقواى الهى پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید» که اطاعت من اطاعت خداست (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ).

 (آیه 109)- دگر بار نوح به دلیل دیگرى بر حقانیت خود، تمسک مى‏جوید، دلیلى که زبان بهانه جویان را کوتاه مى‏سازد، مى‏گوید: «و من از شما در برابر این دعوتم مزدى نمى‏طلبم» (وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ).

 «اجر و پاداش من تنها بر پروردگار عالمیان است» (إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلى‏ رَبِّ الْعالَمِینَ).

 (آیه 110)- باز به دنبال این جمله همان جمله‏اى را مى‏گوید که بعد از تأکید بر رسالت و امانت خویش بیان کرده بود، مى‏گوید: «پس تقواى الهى پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید» (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ).

 (آیه 111)- اما مشرکان لجوج و مستکبران خیره سر هنگامى که راههاى بهانه‏جویى را به روى خود مسدود دیدند، به این مسأله چسبیدند و «گفتند: آیا ما به تو ایمان بیاوریم در حالى که افراد پست و بى‏ارزش از تو پیروى کرده‏اند»؟! (قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَکَ وَ اتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ).

درست است آنها در این تشخیص صائب بودند که پیشوا را باید از طریق پیروان شناخت، ولى اشتباه بزرگشان این بود که آنها مفهوم و معیار شخصیت را گم کرده بودند، آنها معیار سنجش ارزشها را مال و ثروت، لباس و خانه و مرکب زیبا و گران قیمت قرار داده بودند، و از پاکى و تقوا و حق جویى و صفات عالى انسانیت که در طبقات کم در آمد بسیار بود و در اشراف بسیار کم، غافل بودند.

 (آیه 112)- ولى نوح آنها را در اینجا فورا خلع سلاح کرد و «گفت: (وظیفه من دعوت همگان به سوى حق و اصلاح جامعه است) من چه مى‏دانم آنها چه کارى داشته‏اند»؟! (قالَ وَ ما عِلْمِی بِما کانُوا یَعْمَلُونَ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 383

 گذشته آنها هر چه بوده گذشته، مهم امروز است که دعوت رهبر الهى را «لبیک» گفته‏اند و در مقام خود سازى بر آمده‏اند.

 (آیه 113)- اگر آنها در گذشته کار خوب یا بدى کرده‏اند «حساب آنها تنها با پروردگار من است اگر شما مى‏فهمیدید» و درک و تشخیص مى‏داشتید (إِنْ حِسابُهُمْ إِلَّا عَلى‏ رَبِّی لَوْ تَشْعُرُونَ).

 (آیه 114)- آنچه وظیفه من است این است که من پر و بال خود را براى همه حق جویان بگشایم «و من هرگز ایمان آورندگان را طرد نخواهم کرد» (وَ ما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنِینَ).

 (آیه 115)- تنها وظیفه من این است که مردم را انذار کنم «من تنها انذار کننده‏اى آشکارم» (إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ).

هر کس این هشدار مرا بشنود و از راه انحراف به صراط مستقیم، باز گردد پیرو من است، هر که باشد و در هر وضع مادى و شرایط اجتماعى.

 (آیه 116)- نجات نوح و غرق مشرکان خود خواه: عکس العمل این قوم گمراه و لجوج در برابر نوح همان بود که همه زور گویان در طول تاریخ داشتند، و آن تکیه بر قدرت و زور و تهدید به نابودى بود «گفتند: اى نوح (بس است) اگر از این سخنان خوددارى نکنى (و فضاى جامعه ما را با گفتگوهایت تلخ و تاریک سازى) بطور قطع سنگباران خواهى شد»! (قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا نُوحُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِینَ).

 (آیه 117)- «نوح» که مى‏بیند این دعوت مستمر و طولانى با این منطق روشن و با آن همه صبر و شکیبایى جز در عده قلیلى تأثیر نگذارده، سر انجام شکایت به درگاه خدا مى‏برد و ضمن شرح حال خود تقاضاى جدایى و نجات از چنگال این ستمگران بى‏منطق مى‏کند.

 «عرض کرد: پروردگارا! قوم من مرا تکذیب کردند» (قالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِی کَذَّبُونِ).

 (آیه 118)- سپس عرض مى‏کند: اکنون که هیچ راهى براى هدایت این گروه                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 384

 باقى نمانده «پس میان من و آنها جدایى بیفکن» و میان ما خودت داورى کن (فَافْتَحْ بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ فَتْحاً).

سپس اضافه مى‏کند: «و من و مؤمنانى را که با من هستند نجات ده» (وَ نَجِّنِی وَ مَنْ مَعِیَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).

 (آیه 119)- در اینجا رحمت خداوند به یارى نوح و مجازات دردناکش به سراغ تکذیب کنندگان آمد چنانکه مى‏فرماید: «ما او و تمام کسانى را که با او بودند در آن کشتى که پر (از انسان و انواع حیوانات) بود رهایى بخشیدیم» (فَأَنْجَیْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ).

 (آیه 120)- «سپس بقیه را غرق و نابود کردیم» (ثُمَّ أَغْرَقْنا بَعْدُ الْباقِینَ).

 (آیه 121)- و در پایان این سخن، همان مى‏گوید که در پایان ماجراى موسى (ع) و ابراهیم (ع) بیان کرد.

مى‏فرماید: «در ماجراى نوح (و دعوت پیگیر و مستمر او، صبر و شکیبائیش، و سر انجام غرق و نابودى مخالفانش) آیت و نشانه‏اى است» براى همگان (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً).

 «هر چند اکثر آنها ایمان نیاوردند» (وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ).

بنا بر این تو اى پیامبر! از اعراض و سر سختى مشرکان قومت نگران مباش، ایستادگى به خرج ده! که سر نوشت تو و یارانت سر نوشت نوح و یاران اوست، و سر انجام گمراهان همان سر انجام شوم غرق شدگان است.

 (آیه 122)- و بدان «پروردگار تو شکست‏ناپذیر و رحیم است» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ).

رحمتش ایجاب مى‏کند که به آنها فرصت کافى و مهلت دهد و اتمام حجت کند، و عزتش سبب مى‏شود که سر انجام تو را پیروز و آنها را مواجه با شکست نماید.

 (آیه 123)- جنایات و اعمال بى‏رویه قوم عاد: اکنون نوبت به قوم «عاد» و پیامبرشان «هود» مى‏رسد که گوشه‏اى از زندگى و سر نوشت آنها و درسهاى عبرتى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 385

 را که در آن نهفته است ضمن هیجده آیه بیان مى‏کند.

نخست مى‏فرماید: «قوم (سر کش) عاد فرستادگان خدا را تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ عادٌ الْمُرْسَلِینَ).

گر چه آنها تنها هود را تکذیب کردند اما چون دعوت هود دعوت همه پیامبران بود در واقع همه انبیا را تکذیب کرده بودند.

 (آیه 124)- بعد از ذکر این اجمال به تفصیل پرداخته، مى‏گوید: «در آن هنگام که برادرشان هود گفت، آیا تقوا پیشه نمى‏کنید»؟ (إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَ لا تَتَّقُونَ).

او در نهایت دلسوزى و مهربانى همچون یک «برادر» آنها را به توحید و تقوا دعوت کرد و به همین دلیل کلمه «اخ» (برادر) بر او اطلاق شده است.

 (آیه 125)- سپس افزود: «من براى شما فرستاده امینى هستم» (إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ).

سابقه زندگى من در میان شما گواه این حقیقت است که هرگز راه خیانت نپوییدم و جز حق و صداقت در بساط نداشتم.

 (آیه 126)- باز تأکید مى‏کند اکنون که چنین است و شما هم به خوبى آگاهید «پس تقواى الهى پیشه کنید و از من اطاعت نمایید» که اطاعتم اطاعت خداست (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ).

 (آیه 127)- و اگر فکر مى‏کنید من سوداى مال در سر مى‏پرورانم و اینها مقدمه رسیدن به مال و مقامى است بدانید «من (کوچکترین) اجرى در برابر این دعوت از شما نمى‏خواهم» (وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ).

 «اجر و پاداش من تنها بر پروردگار عالمیان است» (إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلى‏ رَبِّ الْعالَمِینَ).

همه برکات و نعمتها از اوست و من اگر چیزى مى‏خواهم از او مى‏خواهم، که پروردگار همه ما اوست.

 (آیه 128)- قرآن در این بخش از سر گذشت هود و قوم عاد بر چهار قسمت                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 386

 تکیه کرده است: نخست محتواى دعوت هود که در ضمن آیات گذشته خواندیم.

سپس به انتقاد از کژیها و اعمال نادرست آنها پرداخته و سه موضوع را به آنها یاد آورى مى‏کند، مى‏گوید: «آیا شما بر هر مکان مرتفعى نشانه‏اى از روى هوى و هوس مى‏سازید»؟! (أَ تَبْنُونَ بِکُلِّ رِیعٍ آیَةً تَعْبَثُونَ).

این قوم متمکن و ثروتمند براى خود نمایى و تفاخر بر دیگران بناهایى بر نقاط مرتفع کوهها و تپه‏ها، (همچون برج و مانند آن) مى‏ساختند که هیچ هدف صحیحى براى آن نبود جز این که توجه دیگران را به آن جلب کنند و قدرت و نیروى خود را به رخ سایرین بکشند.

 (آیه 129)- بار دیگر به انتقاد دیگرى از آنها پرداخته، مى‏گوید: «شما قصرها و قلعه‏هاى زیبا و محکم مى‏سازید، آن چنان که گویى در دنیا جاودانه خواهید ماند» (وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ). آرى! چنین ساختمانهاى غفلت‏زا و غرور آفرین مسلما مذموم است.

در حدیثى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم که فرمود: «هر بنایى در روز قیامت وبال صاحب آن است، مگر آن مقدار که انسان از آن ناگزیر است»!

 (آیه 130)- سپس به انتقاد دیگر در رابطه با بى‏رحمى قوم عاد به هنگام نزاع و جدال پرداخته، مى‏گوید: «شما به هنگامى که کسى را مجازات مى‏کنید از حد تجاوز کرده و همچون جباران کیفر مى‏دهید» (وَ إِذا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِینَ).

ممکن است کسى کارى کند که مستوجب عقوبت باشد، اما هرگز نباید قدم از جاده حق و عدالت فراتر نهید.

این سه آیه نشان مى‏دهد که آن چنان عشق دنیا بر آنها مسلط شده بود که از راه و رسم بندگى خارج شده و در دنیا پرستى غرق بودند.

 (آیه 131)- بعد از بیان این انتقادهاى سه‏گانه بار دیگر آنها را به تقوا دعوت کرده، مى‏گوید: «اکنون که چنین است تقوا پیشه کنید و از خدا بترسید و دستور مرا اطاعت نمایید» (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ).

 (آیه 132)- سپس به بخش سوم از بیان هود مى‏رسیم که تشریح نعمتهاى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 387

 الهى بر بندگان است، تا از این راه، حس شکر گزارى آنها را تحریک کند، شاید به سوى خدا آیند.

و در این زمینه از روش اجمال و تفصیل که براى دلنشین کردن بحثها بسیار مفید است استفاده مى‏کند، نخست روى سخن را به آنها کرده، مى‏گوید: «و از خدایى بپرهیزید که شما را به نعمتهایى که مى‏دانید امداد کرد» و بطور مداوم و منظم آنها را در اختیار شما نهاد (وَ اتَّقُوا الَّذِی أَمَدَّکُمْ بِما تَعْلَمُونَ).

 (آیه 133)- سپس بعد از این بیان کوتاه به شرح و تفصیل آن پرداخته، مى‏گوید:

 «شما را به چهار پایان و پسران (لایق و برومند) امداد کرد» (أَمَدَّکُمْ بِأَنْعامٍ وَ بَنِینَ).

 (آیه 134)- بعد مى‏افزاید: «و باغهاى خرم و سر سبز و چشمه‏هاى آب جارى» در اختیارتان قرار دادیم (وَ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ).

و به این ترتیب زندگى شما را هم از نظر نیروى انسانى، هم کشاورزى و باغدارى، و هم دامدارى و وسائل حمل و نقل پربار ساختیم، ولى چه شد که بخشنده این همه نعمتها را فراموش کردید، شب و روز بر سر سفره او نشستید و او را نشناختید.

 (آیه 135)- سپس به آخرین مرحله از سخنانش پرداخته و آنها را به کیفر الهى تهدید و انذار کرده، مى‏گوید: اگر کفران کنید «من بر شما از عذاب روز بزرگ مى‏ترسم» (إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ).

روزى که نتیجه آن همه ظلم و ستم و غرور و استکبار و هوى پرستى و بیگانگى از پروردگار را با چشم خود خواهید دید.

 (آیه 136)- ما را اندرز مده که در ما اثر نمى‏کند! در آیات پیشین گفتگوهاى پر مغز پیامبر دلسوز، «هود» را با قوم سر کش «عاد» دیدیم، اکنون پاسخهاى نامعقول و موذیانه آن قوم را بررسى کنیم.

قرآن مى‏گوید: «آنها [- قوم عاد] گفتند: (بیهوده خود را خسته مکن) براى ما تفاوت نمى‏کند چه ما را انذار کنى یا نکنى» در دل ما کمترین اثرى نخواهد گذارد! (قالُوا سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظِینَ).

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 388

 (آیه 137)- اما آنچه را تو به ما ایراد مى‏کنى جاى ایراد نیست «این همان روش (و افسانه‏هاى) پیشینیان است» (إِنْ هذا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِینَ).

 (آیه 138)- و بر خلاف گفته تو «و ما هرگز مجازات نخواهیم شد» نه در این جهان و نه در جهان دیگر! (وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ).

 (آیه 139)- و به دنبال این سخن، قرآن سر نوشت دردناک این قوم را چنین بیان مى‏کند: «آنها هود را تکذیب کردند، پس ما هم نابودشان کردیم» (فَکَذَّبُوهُ فَأَهْلَکْناهُمْ).

و در پایان این ماجرا همان دو جمله پر محتواى عبرت‏انگیزى را مى‏گوید که در پایان داستان نوح و ابراهیم و موسى بیان شد.

مى‏فرماید: «در این سر گذشت، آیه و نشانه روشنى است (از قدرت خدا، از استقامت پیامبران، و از سر انجام شومى که دامنگیر سر کشان و جباران گردید) ولى با این همه باز بیشتر آنها ایمان نیاوردند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ).

(آیه 140)- «و پروردگار تو قدرتمند و شکست‏ناپذیر، و رحیم و مهربان است» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ).

به اندازه کافى مدارا مى‏کند، فرصت مى‏دهد، دلائل روشن براى هدایت گمراهان ارائه مى‏کند، اما به هنگام مجازات چنان محکم مى‏گیرد که مجال فرار براى احدى باقى نمى‏ماند!

 (آیه 141)- پنجمین بخش از داستان انبیا که در این سوره آمده، سر گذشت فشرده و کوتاهى از قوم «ثمود» و پیامبرشان «صالح» است که در سر زمینى به نام «وادى القرى» میان «مدینه» و «شام» زندگى مرفهى داشتند.

سر آغاز این داستان کاملا شبیه داستان «قوم عاد» و «نوح» است، و نشان مى‏دهد چگونه تاریخ تکرار مى‏گردد، مى‏فرماید: «قوم ثمود رسولان خدا را تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِینَ).

 (آیه 142)- و بعد از ذکر این اجمال به تفصیل پرداخته، مى‏گوید: «در آن هنگام که برادر دلسوزشان صالح به آنها گفت: آیا پرهیز کارى پیشه نمى‏کنید»؟! (إِذْ                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 389

 قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صالِحٌ أَ لا تَتَّقُونَ)

.

 (آیه 143)- سپس براى معرفى خویش مى‏گوید: «من براى شما فرستاده‏اى امینم، (إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ) و سوابق من در میان شما شاهد گویاى این مدعاست.

 (آیه 144)- «بنا بر این تقوا پیشه کنید و از خدا بترسید و مرا اطاعت کنید» که جز رضاى خدا و خیر و سعادت شما چیزى براى من مطرح نیست (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ).

 (آیه 145)- و به همین دلیل «من مزد و پاداشى در برابر این دعوت از شما نمى‏طلبم» و چشم داشتى از شما ندارم (وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ).

من براى دیگرى کارى مى‏کنم و پاداشم بر اوست، آرى «اجر و پاداش من تنها بر پروردگار عالمیان است» (إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلى‏ رَبِّ الْعالَمِینَ).

 (آیه 146)- سپس در بخش دیگرى انگشت روى نقطه‏هاى حساس و قابل انتقاد زندگى آنها گذارده، و آنان را در یک محاکمه وجدانى محکوم مى‏کند.

مى‏گوید: «آیا شما تصور مى‏کنید همیشه در نهایت امنیت در نعمتهایى که اینجاست مى‏مانید» (أَ تُتْرَکُونَ فِی ما هاهُنا آمِنِینَ).

آیا چنین مى‏پندارید که این زندگى مادى و غفلت‏زا جاودانى است، و دست مرگ و انتقام و کیفر گریبانتان را نخواهد گرفت؟!

 (آیه 147)- سپس با استفاده از روش اجمال و تفصیل جمله سر بسته گذشته خود را چنین تشریح مى‏کند، مى‏گوید: شما گمان مى‏کنید «در این باغها و چشمه‏ها» ... (فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ).

 (آیه 148)- «و در این زراعتها و نخلها که میوه‏هاى شیرین و شاداب و رسیده دارند» براى همیشه خواهید ماند؟ (وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُها هَضِیمٌ).

 (آیه 149)- سپس به خانه‏هاى محکم و مرفّه آنها پرداخته، مى‏گوید: «و شما از کوهها خانه‏هایى مى‏تراشید و در آن به عیش و نوش مى‏پردازید» (وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً فارِهِینَ).

 (آیه 150)- حضرت صالح بعد از ذکر این انتقادها به بخش سوم از سخنانش                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 390

 پرداخته، و به آنها هشدار مى‏دهد: «پس از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید و مرا اطاعت کنید» (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ). 

(آیه 151)- «و فرمان مسرفان را اطاعت نکنید» (وَ لا تُطِیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِینَ).

 (آیه 152)- «همانها که در زمین فساد مى‏کنند و هرگز اصلاح نمى‏کنند» (الَّذِینَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ).

 «اسراف» همان تجاوز از حدّ قانون آفرینش و قانون تشریع است و در یک نظام صحیح هر گونه تجاوز از حد موجب فساد و از هم گسیختگى مى‏شود، و به تعبیر دیگر سر چشمه فساد، اسراف است و نتیجه اسراف فساد.

 (آیه 153)- لجاجت و سر سختى قوم صالح: در آیات گذشته منطق مستدل و خیر خواهانه صالح را در برابر قوم گمراه شنیدید، اکنون در اینجا، منطق قوم را در برابر او بشنوید.

آنها «گفتند: اى صالح! تو مسحور شده‏اى و عقل خود را از دست داده‏اى» لذا سخنان ناموزونى مى‏گویى! (قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِینَ).

 (آیه 154)- از این گذشته «تو فقط بشرى همچون مایى» (ما أَنْتَ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا). و هیچ عقلى اجازه نمى‏دهد از انسانى همچون خودمان اطاعت کنیم! «اگر راست مى‏گویى آیت و نشانه‏اى بیاور» تا ما به تو ایمان بیاوریم (فَأْتِ بِآیَةٍ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ).

 (آیه 155)- به هر حال این گروه سر کش، نه به خاطر حق طلبى که به خاطر بهانه جویى تقاضاى معجزه کردند، و باید به آنها اتمام حجت مى‏شد، لذا صالح به دستور خداوند «گفت: این ناقه‏اى است که براى او سهمى از آب قریه است، و براى شما سهم روز معینى» (قالَ هذِهِ ناقَةٌ لَها شِرْبٌ وَ لَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَعْلُومٍ).

این «ناقه» یک شتر عادى و معمولى نبوده است و بطرز معجزآسایى از دل کوه بر آمد، و از ویژگیهاى آن این بود که یک روز آب آبادى را به خود تخصیص مى‏داد و مى‏نوشید.

 (آیه 156)- به هر حال صالح مأمور بود که به آنها اعلام کند این شتر عجیب                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 391

 و خارق العاده را که نشانه‏اى از قدرت بى‏پایان خداست به حال خود رها کنند، و دستور داد: «کمترین آزارى به آن نرسانید که (اگر چنین کنید) عذاب روز عظیم شما را فرو خواهد گرفت» (وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابُ یَوْمٍ عَظِیمٍ).

 (آیه 157)- البته قوم سر کشى که حاضر به بیدارى فریب خوردگان نبودند و آگاهى مردم را مزاحم منافع خود مى‏دانستند، توطئه از میان بردن ناقه را طرح کردند و «سر انجام بر آن (ناقه) حمله نموده (و با یک یا چند ضربه) آن را از پا در آوردند، و سپس از کرده خود پشیمان شدند» چرا که عذاب الهى را در چند قدمى خود احساس مى‏کردند (فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِینَ).

 (آیه 158)- چون طغیانگرى آنها از حد گذشت و عملا نشان دادند که آماده پذیرش حق نیستند اراده خدا بر این قرار گرفت که زمین را از لوث وجودشان پاک کند «در این هنگام عذاب الهى آنها را فرو گرفت» (فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ).

قرآن در پایان این ماجرا همان مى‏گوید که در پایان ماجراى قوم هود و نوح و ابراهیم بیان کرد، مى‏فرماید: «در این سر گذشت (قوم صالح و آن همه پایمردى و تحمل این پیامبر بزرگ و آن منطق شیوا، و نیز سر سختى و لجاجت و مخالفت آن سیه رویان با معجزه بیدارگر و سر نوشت شومى که به آن گرفتار شدند) آیت و درس عبرتى است، اما اکثر آنها ایمان نیاوردند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ).

 (آیه 159)- آرى هیچ کس نمى‏تواند بر قدرت خدا چیره شود همان گونه که این قدرت عظیم مانع رحمت او نسبت به دوستان و حتى نسبت به دشمنان نیست «و پروردگار تو عزیز و رحیم است» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ).

 (آیه 160)- قوم ننگین و متجاوز! ششمین پیامبرى که گوشه‏اى از زندگى او و قوم گمراهش در این سوره آمده حضرت لوط (ع) است.

نخست مى‏گوید: «قوم لوط فرستادگان خدا را تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِینَ).

 (آیه 161)- سپس اشاره‏اى به دعوت حضرت لوط مى‏کند که هماهنگ با                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 392

 کیفیت دعوت دیگر پیامبران گذشته است مى‏گوید: «در آن هنگام که برادرشان لوط به آنها گفت: آیا تقوا پیشه نمى‏کنید»؟! (إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَ لا تَتَّقُونَ).

 (آیه 162)- لحن گفتار او و دلسوزى عمیق و فوق‏العاده‏اش نشان مى‏داد که همچون یک برادر سخن مى‏گوید.

سپس افزود: «من براى شما رسول امینى هستم» (إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ).

آیا تاکنون خیانتى از من دیده‏اید؟ و از این به بعد نیز نسبت به وحى الهى و رساندن پیام پروردگار شما قطعا رعایت امانت را خواهم کرد.

 (آیه 163)- «اکنون (که چنین است) پرهیز کارى پیشه کنید، و از خدا بترسید و مرا اطاعت نمایید» که رهبر راه سعادت شما هستم (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ).

 (آیه 164)- فکر نکنید این دعوت، وسیله‏اى براى آب و نان است و یک هدف مادى را تعقیب مى‏کند، نه، «من کمترین پاداشى در برابر این دعوت از شما نمى‏خواهم، اجر و پاداشم تنها بر پروردگار عالمیان است» (وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلى‏ رَبِّ الْعالَمِینَ).

 (آیه 165)- سپس به انتقاد از اعمال ناشایست و بخشى از انحرافات اخلاقى آنها مى‏پردازد و از آنجا که مهمترین نقطه انحراف آنها، انحراف جنسى و هم جنس گرایى بود روى همین مسأله تکیه کرد و چنین گفت: «آیا شما در میان جهانیان به سراغ جنس ذکور مى‏روید»؟! (أَ تَأْتُونَ الذُّکْرانَ مِنَ الْعالَمِینَ).

یعنى با این که خداوند این همه افراد از جنس مخالف براى شما آفریده و مى‏توانید با ازدواج صحیح و سالم با آنان زندگى پاک و آرام بخشى داشته باشید، این نعمت پاک و طبیعى خدا را رها کرده، و خود را به چنین کار پست و ننگینى آلوده ساخته‏اید!

 (آیه 166)- سپس افزود: «و همسرانى را که پروردگار براى شما آفریده است رها مى‏کنید»؟ (وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ).

 «بلکه شما قوم تجاوزگرى هستید»! (بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ).

هرگز نیاز طبیعى، اعم از روحى و جسمى شما را به این کار انحرافى نکشانده                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 393

 است، بلکه تجاوز و طغیان است که دامانتان را به چنین ننگى آلوده کرده.

 (آیه 167)- سر انجام قوم لوط: قوم لوط که سر گرم باده شهوت و غرور بودند به جاى این که اندرزهاى این رهبر الهى را با جان و دل پذیرا شوند، و خود را از منجلابى که در آن غوطه‏ور بودند رهایى بخشند به مبارزه با او برخاستند، و «گفتند: اى لوط! (بس است، خاموش باش) اگر از این سخنان خوددارى نکنى از اخراج شوندگان (این شهر و دیار) خواهى بود» (قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا لُوطُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِینَ).

کار مردم گمراه و آلوده به جایى مى‏رسد که پاکى و تقوا در میان آنها بزرگترین عیب است، و ناپاکى و آلودگى افتخار! از این آیه استفاده مى‏شود که این جمعیت فاسد، گروهى از افراد پاک را که مزاحم اعمال زشت خود مى‏دیدند، قبلا از شهر و آبادى خود بیرون رانده بودند.

 (آیه 168)- اما لوط بى‏آنکه به تهدیدهاى آنها اعتنا کند به سخنان خود ادامه داد و گفت: من دشمن اعمال شما هستم» (قالَ إِنِّی لِعَمَلِکُمْ مِنَ الْقالِینَ).

یعنى من به اعتراضهاى خودم همچنان ادامه خواهم داد، هر کارى از دست شما ساخته است انجام دهید، من در راه خدا و مبارزه با زشتیها از این تهدیدها پروا ندارم!

 (آیه 169)- سر انجام آن همه اندرزها و نصیحتها اثر نگذارد، فساد سراسر جامعه آنها را به لجنزار متعفنى مبدل ساخت، اتمام حجت به اندازه کافى شد.

رسالت لوط (ع) به آخر رسیده است.

در مقام نیایش و تقاضا به پیشگاه خداوند بر آمده چنین عرض کرد:

 «پروردگارا! من و خاندانم را از آنچه اینها انجام مى‏دهند رهایى بخش» (رَبِّ نَجِّنِی وَ أَهْلِی مِمَّا یَعْمَلُونَ).

 (آیه 170)- خداوند این دعا را اجابت کرد، چنانکه مى‏فرماید: «ما لوط و خاندانش را همگى نجات دادیم» (فَنَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِینَ).

 (آیه 171)- «جز پیر زنى که در میان آن گروه گمراه باقى ماند» (إِلَّا عَجُوزاً فِی الْغابِرِینَ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 394

 این پیر زن کسى جز همسر لوط نبود که هرگز به لوط ایمان نیاورد.

 (آیه 172)- آرى خداوند، لوط و مؤمنان اندک را با او نجات داد، آنها شبانه به فرمان خدا از دیار آلودگان رخت سفر بر بستند، و آنها را که غرق فساد و ننگ بودند به حال خود رها ساختند، در آغاز صبح، فرمان عذاب الهى فرا رسید، زلزله وحشتناکى سر زمین آنها را بکلى زیر و رو کرد.

چنانکه قرآن در اینجا در یک جمله کوتاه مى‏فرماید: «سپس ما آن جمعیت را هلاک و نابود کردیم» (ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِینَ).

 (آیه 173)- «و بارانى بر آنها فرستادیم» (وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً).

اما چه بارانى، بارانى از سنگ که حتى ویرانه‏هاى آنها را از نظرها محو کرد! «چه باران بدى بود باران انذار شدگان» (فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِینَ).

بارانهاى معمولى حیاتبخش است و زنده کننده، اما این باران، وحشتناک و نابود کننده بود و ویرانگر.

از آیه 82 سوره هود استفاده مى‏شود که نخست شهرهاى قوم لوط زیر و رو شدند، سپس بارانى از سنگریزه متراکم بر آنها فرود آمد.

 (آیه 174)- باز در پایان این ماجرا به همان دو جمله‏اى مى‏رسیم که در پایان ماجراهاى مشابهش در این سوره در باره پنج پیامبر بزرگ دیگر آمده است، مى‏فرماید: «در این (ماجراى قوم لوط سر نوشت شوم آنها) آیتى است (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً).

 «اما بیشترشان مؤمن نبودند» (وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ).

 (آیه 175)- «و پروردگار تو عزیز و رحیم است» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ).

چه رحمتى از این برتر که اقوامى چنین آلوده را فورا مجازات نمى‏کند و به آنها مهلت کافى براى هدایت و تجدید نظر مى‏دهد.

و نیز چه رحمتى از این برتر که مجازاتش خشک و تر را با هم نمى‏سوزاند حتى اگر یک خانواده با ایمان در میان هزاران هزار خانواده آلوده باشد آنها را                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 395

 نجات مى‏بخشد.

و چه عزت و قدرتى از این بالاتر که در یک چشم بر هم زدن چنان دیار آلودگان را زیر و رو مى‏کند که اثرى از آن باقى نمى‏ماند.

 (آیه 176))- «شعیب» و اصحاب «ایکه»! این هفتمین و آخرین حلقه از داستانهاى پیامبران است که در این سوره آمده، و آن داستان پیامبر بزرگ خدا «شعیب» و قوم سر کش اوست.

این پیامبر در سر زمین «مدین» (شهرى در جنوب شامات) و «ایکه» (آبادى معروفى نزدیک مدین) زندگى داشت.

نخست مى‏گوید: «اصحاب ایکه رسولان (خدا) را تکذیب کردند» (کَذَّبَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ الْمُرْسَلِینَ).

 (آیه 177))- سپس به شرح این اجمال پرداخته، مى‏گوید: «هنگامى که شعیب به آنها گفت: آیا تقوا را پیشه نمى‏کنید»؟ (إِذْ قالَ لَهُمْ شُعَیْبٌ أَ لا تَتَّقُونَ).

در حقیقت دعوت شعیب از همان نقطه شروع شد که سایر پیامبران شروع مى‏کردند دعوت به تقوا و پرهیزگارى که ریشه و خمیر مایه همه برنامه‏هاى اصلاحى و دگرگونیهاى اخلاقى و اجتماعى است.

 (آیه 178))- سپس افزود: «من براى شما رسول امینى هستم» (إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ).

 (آیه 179))- «پس تقوا را پیشه کنید و از خدا بپرهیزید و مرا اطاعت نمایید» که اطاعتم اطاعت اوست (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ).

 (آیه 180))- این را نیز بدانید که «من در برابر این دعوت از شما اجر و پاداشى نمى‏طلبم تنها اجر و مزد من بر پروردگار عالمیان است» (وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلى‏ رَبِّ الْعالَمِینَ).

 (آیه 181))- «شعیب» نیز مانند سایر پیامبرانى که گوشه‏اى از تاریخشان در این سوره قبلا آمده است بعد از دعوت کلى خود به تقوا و اطاعت فرمان خدا، در بخش دوم از تعلیماتش روى انحرافات اخلاقى و اجتماعى آن محیط انگشت گذارد، و آن                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 396

 را زیر نقد کشید و از آنجا که مهمترین انحراف این قوم مرفه نابسامانیهاى اقتصادى، و ظلم فاحش و حق کشى و استثمار بود، بیش از همه روى این مسائل تکیه کرد.

نخست مى‏گوید: «حق پیمانه را ادا کنید» و کم فروشى نکنید (أَوْفُوا الْکَیْلَ).

 «و دیگران را به خسارت نیفکنید» (وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِینَ).

(آیه 182))- «و با ترازوى صحیح، وزن کنید» (وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِیمِ).

 (آیه 183))- «و حق مردم را کم نگذارید» و بر اشیاء و اجناس مردم، عیب ننهید (وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ).

 «و در زمین تلاش براى فساد نکنید» (وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ).

 (آیه 184))- سپس شعیب در آخرین دستورش در این بخش از سخن، بار دیگر آنها را به تقوا دعوت مى‏کند، و مى‏گوید: «و از خدایى بپرهیزید که شما و اقوام پیشین را آفرید» (وَ اتَّقُوا الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِینَ).

شما تنها قوم و جمعیتى نیستید که روى این زمین گام نهاده‏اید، قبل از شما پدرانتان و اقوام دیگر آمدند و رفتند، گذشته آنها، و آینده خویش را فراموش نکنید.

 (آیه 185))- سر نوشت این قوم خیره سر! جمعیت ظالم و ستمگر که خود را در برابر حرفهاى منطقى شعیب بى‏دلیل دیدند براى این که به خودکامگى خود ادامه دهند، سیل تهمت و دروغ را متوجه او ساختند.

نخست همان بر چسب همیشگى را که مجرمان و جباران به پیامبران مى‏زدند به او زدند و «گفتند: تو فقط از افسون شدگانى»! (قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِینَ).

 (آیه 186))- به علاوه «تو فقط بشرى هستى همچون ما» چه انتظارى دارى که ما پیرو تو شویم، اصلا چه فضیلت و برترى بر ما دارى؟ (وَ ما أَنْتَ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا).

 «تنها گمانى که در باره تو داریم این است که از دروغگویانى»! (وَ إِنْ نَظُنُّکَ لَمِنَ الْکاذِبِینَ).

 (آیه 187))- بعد از گفتن این سخنان ضد و نقیض که گاهى او را دروغگو و انسانى فرصت طلب که مى‏خواهد با این وسیله بر آنها برترى جوید، و گاه او را مجنون خواندند، آخرین سخنشان این بود که بسیار خوب «پس اگر راست مى‏گویى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 397

 سنگهاى آسمانى را بر سر ما فرو ریز» و ما را به همان بلایى که به آن تهدیدمان مى‏کنى مبتلا ساز تا بدانى ما از این تهدیدها نمى‏ترسیم! (فَأَسْقِطْ عَلَیْنا کِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ).

 (آیه 188))- «شعیب» در برابر این سخنان ناموزون، و تعبیرات زشت و زننده، و تقاضاى عذاب الهى، تنها پاسخى که داد این بود «گفت: پروردگار من به اعمالى که شما انجام مى‏دهید آگاهتر است» (قالَ رَبِّی أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ).

و از میزان استحقاقتان با خبر است هر زمان شما را مستحق مجازات دید عذاب را نازل مى‏کند.

 (آیه 189))- ولى به هر حال زمان پاکسازى صفحه زمین از این آلودگان فرا رسید، چنانکه قرآن مى‏گوید: «پس آنها شعیب را تکذیب کردند و به دنبال آن عذاب روز ابر سایه افکن آنها را فرو گرفت»! (فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمْ عَذابُ یَوْمِ الظُّلَّةِ).

و «این عذاب، عذاب روز بزرگى بود» (إِنَّهُ کانَ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ).

هفت روز، گرماى سوزانى سر زمین آنها را فرا گرفت، و مطلقا نسیمى نمى‏وزید، ناگاه قطعه ابرى در آسمان ظاهر شد و نسیمى وزیدن گرفت، آنها از خانه‏هاى خود بیرون ریختند و از شدت ناراحتى به سایه ابر پناه بردند.

در این هنگام صاعقه‏اى مرگبار از ابر برخاست، صاعقه‏اى با صداى گوش خراش، و به دنبال آن آتش بر سر آنها فرو ریخت، و لرزه‏اى بر زمین افتاد، و همگى هلاک و نابود شدند.

 (آیه 190))- در پایان این داستان همان را مى‏گوید که در پایان شش داستان گذشته از انبیاء بزرگ آمده بود.

مى‏فرماید: «در این سر گذشت (مردم سر زمین «ایکه» و دعوت پر مهر پیامبرشان شعیب، و لجاجتها و سر سختیها و تکذیبهاى آنان، و سر انجام نابودى این قوم ستمگر با صاعقه مرگبار) نشانه و درس عبرتى است» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً).

 «اما اکثر آنها ایمان نیاوردند» (وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ).

 (آیه 191))- با این حال خداوند رحیم و مهربان به آنها مهلت کافى داد تا به                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 398

 خود آیند و خویشتن را اصلاح کنند، و هنگامى که مستوجب عذاب شدند با قدرت قهارش آنها را گرفت، آرى «پروردگار تو شکست‏ناپذیر و رحیم است» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ).

نکته: در پایان سرگذشت این هفت پیامبر بزرگ توجه به این نکته لازم است که سر گذشت این پیامبران در سوره‏هاى دیگرى از قرآن نیز آمده است، ولى در هیچ موردى چنین نیست که آغاز دعوت همه آنها هماهنگ، و پایان همه آنها نیز هماهنگ بیان شده باشد.

این هماهنگى قبل از هر چیز انعکاس «توحید» را در دعوت انبیا نشان مى‏دهد، که داراى برنامه واحدى بودند که آغاز و پایانش یکى بود.

 (آیه 192))- عظمت قرآن در کتب پیشین: بعد از بیان هفت داستان از ماجراى انبیاى پیشین و درسهاى عبرت انگیزى که در تاریخ آنها نهفته بود بار دیگر قرآن به همان بحثى باز مى‏گردد که سوره با آن آغاز شده بود، بحث عظمت قرآن و حقانیت این کلام مبین الهى، مى‏گوید: «این از سوى پروردگار عالمیان نازل شده است» (وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ).

 (آیه 193)- لذا اضافه مى‏کند: «آن را روح الامین (از سوى خداوند) نازل کرده است» (نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ).

اگر آن فرشته وحى آن را از سوى خداوند نیاورده بود، این چنین درخشان و پاک و خالى از آلودگى به خرافات و اباطیل نبود.

 (آیه 194)- آرى این روح الامین قرآن را «بر قلب تو (از سوى پروردگار نازل کرد) تا از انذار کنندگان باشى» (عَلى‏ قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ).

هدف بیان تاریخ گذشتگان به عنوان سر گرمى و داستانسرایى نبوده هدف ایجاد احساس مسؤولیت و بیدارى است، هدف تربیت و انسانسازى است.

 (آیه 195)- و براى این که جاى هیچ گونه عذر و بهانه‏اى براى کسى باقى نماند آن را «به زبان عربى آشکار» نازل کرد (بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ).

البته هدف تکیه روى زبان عرب نیست، بلکه روى صراحت قرآن و روشنایى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 399

 مفاهیم آن است.

 (آیه 196)- سپس به یکى دیگر از دلائل حقانیت قرآن اشاره کرده، مى‏گوید:

 «وصف این کتاب در کتب پیشینیان نیز آمده است» و از ظهور آن در آینده بشارت داده‏اند (وَ إِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ).

 (آیه 197)- لذا قرآن در اینجا اضافه مى‏کند: «آیا همین نشانه براى آنها کافى نیست که علماى بنى اسرائیل به خوبى از آن آگاهند»؟! (أَ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ آیَةً أَنْ یَعْلَمَهُ عُلَماءُ بَنِی إِسْرائِیلَ).

روشن است در محیطى که آن همه دانشمندان بنى اسرائیل وجود داشتند و با مشرکان کاملا محشور بودند ممکن نبود چنین سخنى را قرآن به گزاف در باره خودش بگوید، چرا که فورا از هر سو بانگ انکار برمى‏خاست، این خود نشان مى‏دهد که در محیط نزول آیات به قدرى این مسأله روشن بوده که جاى انکار نداشته است.

 (آیه 198)- اگر قرآن بر عجم نازل شده بود ...! در اینجا نخست به یکى دیگر از بهانه‏هاى احتمالى کفار و پیشگیرى از آن پرداخته و بحثى را که در آیات گذشته در باره نزول قرآن به زبان عربى مبین آمده است تکمیل مى‏کند.

مى‏فرماید: «و اگر ما این قرآن را بر بعضى از مردم عجم (غیر عرب و غیر فصیح) نازل مى‏کردیم» ... (وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى‏ بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ).

 (آیه 199)- «و او این آیات را بر آنها مى‏خواند هرگز به وى ایمان نمى‏آوردند» (فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما کانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ).

یعنى نژادپرستى و تعصبهاى قومى آنها به قدرى شدید است که اگر قرآن بر فردى غیر عرب نازل مى‏شد، امواج تعصبها مانع از پذیرش آن مى‏گردید، تازه حالا که بر مردى شریف از خانواده اصیل عربى، و با بیانى رسا و گویا، نازل شده، و در کتب آسمانى پیشین نیز بشارت آن آمده، و علماى بنى اسرائیل نیز به آن گواهى داده‏اند، بسیارى از آنها ایمان نمى‏آورند، چه رسد اگر پیامبرشان اصلا چنین شرایطى را نداشت.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 400

 (آیه 200)- سپس براى تأکید بیشتر مى‏افزاید: «این گونه ما قرآن را در دلهاى مجرمان وارد مى‏کنیم» (کَذلِکَ سَلَکْناهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ).

با بیانى رسا، و با زبان مردى که از میان خودشان برخاسته است و با تمام شرایطى که پذیرش آن را سهل و آسان و مطبوع سازد ولى این دلهاى بیمار از پذیرش آن، امتناع مى‏کنند. 

(آیه 201)- لذا مى‏فرماید: با این حال این قوم لجوج «به آن ایمان نمى‏آورند، تا عذاب دردناک را با چشم خود ببینند» (لا یُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّى یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ).

 (آیه 202)- آرى آنها ایمان نمى‏آورند «تا عذاب الهى ناگهانى و بطور غافلگیرانه و در حالى که آنها توجه ندارند دامانشان را فرو گیرد» (فَیَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ).

بدون شک منظور از این عذاب الهى که آنها را ناگهانى فرو مى‏گیرد، عذابهاى دنیا و بلاهاى نابود کننده و مجازات «استیصال» است.

 (آیه 203)- لذا به دنبال آن مى‏فرماید: در این حال آنها به خود مى‏آیند و از گذشته ننگین خود پشیمان، و از آینده وحشتناک خویش سخت نگران مى‏شوند و «مى‏گویند: آیا به ما مهلت داده مى‏شود» تا ایمان بیاوریم و گذشته خراب خود را آباد سازیم؟! (فَیَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ). اما این تقاضا هرگز پذیرفته نخواهد شد.

 (آیه 204)- تهمتى دیگر بر قرآن! از آنجا که آیات گذشته با این جمله ختم شد که مجرمان و گنهکاران، بعد از مشاهده عذاب الهى و هنگامى که در آستانه مرگ قرار مى‏گیرند، تقاضاى مهلت و باز گشت براى جبران مى‏کنند، در اینجا از دو راه به آنها پاسخ مى‏گوید.

نخست این که: «آیا براى عذاب ما عجله مى‏کنند» (أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ).

 (آیه 205)- دیگر این که: «به ما خبر ده، اگر (باز هم) سالیانى آنها را از این زندگى بهره‏مند سازیم» ... (أَ فَرَأَیْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِینَ).

 (آیه 206)- «سپس عذابى که به آنها وعده داده شده به سراغشان بیاید» ...

 (ثُمَّ جاءَهُمْ ما کانُوا یُوعَدُونَ).

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 401

 (آیه 207)- «این تمتع و بهره گیرى از دنیا براى آنها سودى نخواهد داشت» (ما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما کانُوا یُمَتَّعُونَ).

به فرض که به آنها مهلت جدیدى داده شود- که بعد از اتمام حجت داده نخواهد شد- آیا کارى جز تمتع و بهره گیرى بیشتر از مواهب مادى خواهند داشت؟

آیا آنها به جبران گذشته خواهند پرداخت؟ مسلما نه.

 (آیه 208)- در اینجا سؤال یا سؤالهایى پیش مى‏آید و آن این که: اصولا با توجه به علم خداوند به آینده هر قوم و گروه چه نیازى به مهلت است؟

به علاوه با این که امتهاى گذشته پى در پى به تکذیب انبیا برخاستند، چرا باز پیامبران پشت سر هم مى‏آیند و انذار و تبلیغ مى‏کنند؟

قرآن در پاسخ مى‏گوید: این سنت ما است که «ما هیچ شهر و دیارى را هلاک نکردیم مگر این که انذار کنندگانى براى آنها بود» و پیامبرانى به اتمام حجت و موعظه و اندرز کافى برخاستند (وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ إِلَّا لَها مُنْذِرُونَ).

 (آیه 209)- «تا متذکّر شوند» و بیدار گردند، و امکان براى بازگشت داشته باشند (ذِکْرى‏).

و اگر بدون اتمام حجت، بوسیله بیم دهندگان الهى و بیدار باش رسولان پروردگار، آنها را مجازات مى‏کردیم، ظلم بود، در حالى که «ما هرگز ستمکار نبودیم» و اصلا ظلم و ستم شایسته ما نیست (وَ ما کُنَّا ظالِمِینَ).

این ظلم است که گروهى غیر ظالم را هلاک کنیم، و یا ظالمان را بدون اتمام حجت کافى.

 (آیه 210)- سپس به پاسخ یکى دیگر از بهانه‏ها، یا تهمتهاى نارواى دشمنان قرآن مى‏پردازد که مى‏گفتند: محمّد صلّى اللّه علیه و آله با فردى از جنّ! مربوط است، و او این آیات را تعلیمش مى‏دهد! در حالى که قرآن تأکید مى‏کند این آیات از سوى پروردگار جهانیان نازل شده است.

در اینجا اضافه مى‏کند: «شیاطین و جنیان این آیات را نازل نکردند» (وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیاطِینُ).

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 402

 (آیه 211)- سپس به بیان پاسخ این تهمت واهى دشمنان پرداخته، مى‏گوید:

 «و براى جنیان و شیاطین، هرگز سزاوار نیست» که چنین کتابى را نازل کنند (وَ ما یَنْبَغِی لَهُمْ).

یعنى محتواى این کتاب بزرگ که در مسیر حق و دعوت به پاکى و عدالت و تقوا و نفى هر گونه شرک است به خوبى نشان مى‏دهد که با افکار شیطانى و القائات شیاطین هیچ گونه شباهت ندارد.

به علاوه «آنها توانایى (بر چنین کارى) ندارند» (وَ ما یَسْتَطِیعُونَ).

اگر آنها چنین قدرتى مى‏داشتند باید سایر کسانى که در محیط نزول قرآن- همانند کاهنان به اعتقاد مشرکان- با شیاطین مربوط بودند بتوانند همانند آن را بیاورند، با این که همگى عاجز ماندند.

 (آیه 212)- به علاوه «کاهنان» خود معترف بودند که بعد از تولد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله، رابطه شیاطینى که با آنها در ارتباط بودند از اخبار آسمانها قطع شد «و آنها از شنیدن (اخبار آسمان) معزول و بر کنارند» (إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ).

 (آیه 213)- اقوام نزدیکت را به اسلام دعوت کن: در تعقیب بحثهایى که در آیات گذشته در زمینه موضع گیریهاى مشرکان در برابر اسلام و قرآن آمد، خداوند در اینجا برنامه و خط مشى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله را در ضمن بیان پنج دستور، در مقابل آنان مشخص مى‏کند.

قبل از هر چیز، شخص پیامبر را دعوت به اعتقاد هر چه راسختر به توحید مى‏کند توحیدى که ریشه و اساس دعوت همه پیامبران را تشکیل مى‏دهد، مى‏گوید: «هیچ معبودى را با خداوند مخوان که از معذّبین خواهى بود»! (فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَکُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِینَ).

 (آیه 214)- سپس به مرحله‏اى فراتر از آن پرداخته، چنین دستور مى‏دهد:

 «و خویشاوندان نزدیکت را انذار کن» و از شرک و مخالفت فرمان پروردگار بترسان (وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ).

بدون شک براى دست زدن به یک برنامه انقلابى گسترده باید از حلقه‏هاى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 403

 کوچکتر و فشرده‏تر شروع کرد.

 (آیه 215)- در مرحله سوم دایره وسیعترى مورد توجه قرار گرفته، مى‏فرماید:

 «و بال و پر خود را براى مؤمنانى که از تو پیروى مى‏کنند بگستر» (وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).

 (آیه 216)- سپس به چهارمین دستور پرداخته، مى‏گوید: «اگر تو را نافرمانى کنند بگو: من از آنچه شما انجام مى‏دهید بیزارم» (فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِی‏ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ).

 (آیه 217)- سر انجام در پنجمین دستور براى تکمیل برنامه‏هاى گذشته به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین مى‏گوید: «و بر خداوند عزیز و رحیم توکل نما» (وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ).

این مخالفتها هرگز تو را دلسرد نکند و کمى دوستان و پیروان در عزم آهنین تو اثر نگذارد، تو تنها نیستى، تکیه‏گاهت خداوندى است شکست‏ناپذیر و بسیار رحیم و مهربان.

 (آیه 218)- «همان خدایى که تو را به هنگامى که بر مى‏خیزى مى‏بیند» (الَّذِی یَراکَ حِینَ تَقُومُ)

.

 (آیه 219)- «و حرکت تو را در میان سجده کنندگان» مشاهده مى‏کند (وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ).

 (آیه 220)- آرى «اوست خداى شنوا و دانا» (إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).

و به این ترتیب بعد از توصیف خداوند به عزیز و رحیم، سه وصف دیگر که امید بخش‏تر است در این آیات آمده است: خدایى که زحمات پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را مى‏بیند، و از قیام و سجده و حرکت و سکون او با خبر است. خدایى که صداى او را مى‏شنود. و خدایى که از خواسته‏ها و نیازهاى او آگاه است.

انذار بستگان نزدیک (حدیث یوم الدّار):

بر اساس آنچه در تواریخ اسلامى آمده، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در سال سوم بعثت مأمور ابلاغ این دعوت شد بستگان نزدیکش را به خانه ابو طالب دعوت کرد، آنها در آن روز حدود چهل نفر بودند، بعد                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 404

 از صرف غذا چنین فرمود: «... من خیر دنیا و آخرت را براى شما آورده‏ام، و خداوند به من دستور داده است که شما را دعوت به این آیین کنم، کدامیک از شما مرا در این کار یارى خواهد کرد، تا برادر من و وصىّ و جانشین من باشد؟

جمعیت همگى سر باز زدند جز على علیه السّلام که از همه کوچکتر بود برخاست و عرض کرد: اى پیامبر خدا! من در این راه یار و یاور توام.

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دست بر گردن على علیه السّلام نهاد و فرمود: «این برادر و وصى و جانشین من در میان شماست، سخن او را بشنوید و فرمانش را اطاعت کنید».

 (آیه 221)- در اینجا بار دیگر به بحث آیات قبل پیرامون تهمت دشمنان به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در باره این که قرآن القائات شیاطین است باز مى‏گردد و با بیانى رسا و کوبنده مجددا به آنها پاسخ مى‏دهد.

مى‏گوید: «آیا به شما خبر بدهم شیاطین بر چه کسى نازل مى‏شوند»؟! (هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلى‏ مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطِینُ).

 (آیه 222)- «آنها بر هر دروغگوى گنهکار نازل مى‏گردند»؟ (تَنَزَّلُ عَلى‏ کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ).

 (آیه 223)- «شیاطین آنچه را مى‏شنوند (توأم با دروغهاى بسیار به دوستان خود) القاء مى‏کنند و اکثرشان دروغگو هستند» (یُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَکْثَرُهُمْ کاذِبُونَ).

کوتاه سخن این که القائات شیطانى، نشانه‏هاى روشنى دارد که با آن نشانه‏ها مى‏توان آن را باز شناخت، شیطان وجودى است ویرانگر و موذى و مخرب و القائات او در مسیر فساد و تخریب است و مشتریان او دروغگویان گنهکارند، هیچ یک از این امور بر قرآن و آورنده آن تطبیق نمى‏کند، و کمترین شباهتى با آن ندارد.

 (آیه 224)- در این آیه به پاسخ یکى دیگر از تهمتهاى کفار به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله که او را شاعر مى‏خواندند مى‏پردازد.

مى‏گوید: خط مشى پیامبر از خط شعرا جداست، شعرا در عالم خیال و پندار حرکت مى‏کنند و او در عالمى مملو از واقع بینى براى نظام بخشیدن به جهان انسانى.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 405

 شعرا غالبا طالب عیش و نوشند، و در بند زلف و خال یار- مخصوصا شاعرانى که در آن عصر و در محیط حجاز مى‏زیستند چنانکه از نمونه اشعارشان پیداست.

و به همین دلیل «شعرا (کسانى هستند که) گمراهان از آنها پیروى مى‏کنند» (وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ).

 (آیه 225)- سپس به دنبال آن این جمله را اضافه مى‏کند: «آیا ندیدى که آنها در هر وادى سر گردانند»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وادٍ یَهِیمُونَ).

آنها غرق پندارها و تشبیهات شاعرانه خویشتند، حتى هنگامى که قافیه‏ها آنها را به این سمت و آن سمت بکشاند، در هر وادى سر گردان مى‏شوند.

هنگامى که از کسى راضى و خشنود شوند او را با مدایح خود به اوج آسمانها مى‏برند، هر چند شیطان لعینى باشد! و هنگامى که از کسى برنجند چنان به هجو او مى‏پردازند که گویى مى‏خواهند او را به اسفل السافلین بکشانند، هر چند موجودى آسمانى و پاک باشد.

 (آیه 226)- به علاوه شاعران معمولا مردان بزمند نه جنگاوران رزم، اهل سخنند نه عمل، لذا در این آیه اضافه مى‏کند: «و (آیا نمى‏بینى که) آنها سخنانى مى‏گویند که عمل نمى‏کنند» (وَ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ ما لا یَفْعَلُونَ).

اما پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله سر تا پا عمل است، و حتى دشمنان او وى را به عزم راسخ و استقامت عجیبش و اهمیت دادن به جنبه‏هاى عملى مسائل مى‏ستایند شاعر کجا و پیامبر اسلام کجا؟

 (آیه 227)- ولى از آنجا که در میان شاعران افراد پاک و هدفدارى پیدا مى‏شوند که اهل عمل و حقیقتند، و دعوت کننده به راستى و پاکى- هر چند از این قماش شاعران در آن محیط کمتر یافت مى‏شد- قرآن براى این که حق این هنرمندان با ایمان و تلاشگران صادق، ضایع نگردد، با یک استثنا صف آنها را از دیگران جدا کرده، مى‏گوید: «مگر کسانى که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده‏اند» (إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 406

 شاعرانى که هدف آنها تنها شعر نیست، بلکه در شعر، هدفهاى الهى انسانى مى‏جویند، شاعرانى که غرق در اشعار نمى‏شوند و غافل از خدا، بلکه «خدا را بسیار یاد مى‏کنند» و اشعارشان مردم را به یاد خدا وا مى‏دارد (وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیراً).

 «و به هنگامى که مورد ستم قرار مى‏گیرند (از این ذوق خویش) براى دفاع از خویشتن (و مؤمنان) به پا مى‏خیزند» (وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا).

و به این ترتیب چهار صفت براى این شاعران با هدف بیان کرده: «ایمان»، «عمل صالح» «بسیار به یاد خدا بودن» و «در برابر ستمها به پا خواستن و از نیروى شعر براى دفع آن کمک گرفتن».

و از آنجا که بیشتر آیات این سوره دلدارى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان اندک آن روز در برابر انبوه دشمنان است، و نیز از آنجا که بسیارى از آیات این سوره در مقام دفاع از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در برابر تهمتهاى ناروا نازل شده، سوره را با یک جمله پر معنى و تهدیدآمیز به این دشمنان لجوج پایان داده، مى‏گوید: «آنها که ستم کردند به زودى مى‏دانند که بازگشتشان به کجاست» و سر نوشتشان چگونه است! (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ).

 «پایان سوره شعراء»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد