سوره توبه [9]
این سوره در «مدینه» نازل شده و 129 آیه است.
توجه به این نکات قبل از تفسیر سوره لازم است:
1- نامهاى این سوره:
مفسران براى این سوره نامهاى زیادى که بالغ بر ده نام مىشود ذکر کردهاند، که از همه معروفتر «برائت» و «توبه» و «فاضحه» است.
2- تاریخچه نزول سوره:
این سوره آخرین سوره یا از آخرین سورههایى است که بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در مدینه نازل گردید، آغاز نزول آن را در سال نهم هجرت مىدانند، و قسمتى از آن پیش از جنگ تبوک، و قسمتى به هنگام آمادگى براى جنگ، و بخش دیگرى از آن پس از مراجعت از جنگ نازل شده است.
آیات آغاز این سوره که پیرامون وضع باقیمانده مشرکان بود در مراسم حج به وسیله امیر مؤمنان على علیه السّلام به مردم ابلاغ شد.
3- محتواى سوره:
قسمت مهمى از این سوره پیرامون باقیمانده مشرکان و بت پرستان و قطع رابطه با آنها، و الغاء پیمانهایى است که با مسلمانان داشتند.
قسمت مهم دیگرى از این سوره از منافقان و سرنوشت آنان سخن مىگوید، و به مسلمانان شدیدا هشدار مىدهد و نشانههاى منافقان را بر مىشمرد.
بخش دیگرى از این سوره پیرامون اهمیت جهاد در راه خدا و اتحاد صفوف است. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 176
بخش مهم دیگرى از این سوره به عنوان تکمیل بحثهاى گذشته از انحراف اهل کتاب (یهود و نصارى) از حقیقت توحید، و انحراف دانشمندانشان از وظیفه رهبرى و روشنگرى سخن مىگوید.
و از آنجا که جامعه اسلامى در آن روز نیازهاى مختلفى پیدا کرده بود، که مىبایست برطرف گردد، به همین مناسبت بحثى از زکات، و پرهیز از تراکم و کنز ثروت، و لزوم تحصیل علم، و وجوب تعلیم افراد نادان را یادآور مىشود.
علاوه بر مباحث فوق، مباحث دیگرى مانند داستان هجرت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله، مسأله ماههاى حرام که جنگ در آن ممنوع است، موضوع گرفتن جزیه از اقلیتهاى دینى و امثال آن به تناسب مطرح گردیده است.
اهمیت نکات مختلفى که در این سوره به آن اشاره شده به قدرى زیاد است که از پیامبر نقل شده که فرمود: سوره برائت و توحید با هفتاد هزار صف از صفوف ملائکه بر من نازل گردید و هر کدام اهمیت این دو سوره را توصیه مىکردند!
4- چرا این سوره «بسم الله» ندارد؟
پاسخ این سؤال را چگونگى شروع این سوره به ما مىدهد، زیرا این سوره در واقع با اعلان جنگ به دشمنان پیمان شکن، و اظهار برائت و بیزارى و پیش گرفتن یک روش محکم و سخت در مقابل آنان آغاز شده است، و روشنگر خشم خداوند نسبت به این گروه است و با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» که نشانه صلح و دوستى و محبت و بیان کننده صفت رحمانیت و رحیمیت خداست، تناسب ندارد.
(آیه 1)- پیمانهاى مشرکان الغاء مىشود! در محیط دعوت اسلام گروههاى مختلفى وجود داشتند. گروهى با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله هیچ گونه پیمانى نداشتند، و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در مقابل آنها نیز هیچ گونه تعهدى نداشت.
گروههاى دیگرى در «حدیبیه» و مانند آن پیمان ترک مخاصمه با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بسته بودند. در این میان بعضى از طوائفى که با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پیمان بسته بودند، یک جانبه و بدون هیچ مجوزى پیمانشان را به خاطر همکارى آشکار با دشمنان اسلام شکستند، و یا در صدد از میان بردن رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله برآمدند. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 177
این آیه به تمام مشرکان- بت پرستان- اعلام مىکند که: هرگونه پیمانى با مسلمانان داشتهاند، لغو خواهد شد، مىگوید: «این اعلام برائت و بیزارى خداوند و پیامبرش از مشرکانى که با آنها عهد بستهاید، مىباشد» (بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ).
از روایات اسلامى استفاده مىشود که على علیه السّلام مأمور شد در آن روز چهار موضوع را به مردم ابلاغ کند:
1- الغاى پیمان مشرکان.
2- عدم حق شرکت آنها در مراسم حجّ در سال آینده.
3- ممنوع بودن طواف افراد عریان و برهنه که تا آن زمان در میان مشرکان رائج بود.
4- ممنوع بودن ورود مشرکان در خانه خدا.
(آیه 2)- سپس براى آنها یک مهلت چهار ماهه قائل مىشود، که در این مدت بیاندیشند، و وضع خود را روشن سازند، و پس از انقضاى چهار ماه یا باید دست از آیین بت پرستى بکشند و یا آماده پیکار گردند، مىگوید: «چهار ماه در زمین آزادانه به هر کجا مىخواهید بروید» (فَسِیحُوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ).
ولى بعد از چهار ماه وضع دگرگون خواهد شد «اما بدانید که شما نمىتوانید خداوند را ناتوان سازید، و از قلمرو قدرت او بیرون روید» (وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللَّهِ).
و نیز بدانید که: «خداوند کافران مشرک و بت پرست را سر انجام خوار و رسوا خواهد ساخت» (وَ أَنَّ اللَّهَ مُخْزِی الْکافِرِینَ).
(آیه 3)- آنها که پیمانشان محترم است: قرآن بار دیگر موضوع الغاى پیمانهاى مشرکان را با تأکید بیشترى عنوان کرده و حتى تاریخ اعلام آن را تعیین مىکند و مىگوید: «این اعلامى است از طرف خدا و پیامبرش به عموم مردم در روز حج اکبر (روز عید قربان) که خداوند و فرستاده او از مشرکان بیزارند» (وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِیءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَ رَسُولُهُ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 178
در حقیقت خداوند مىخواهد با این اعلام عمومى در سرزمین مکّه و آن هم در آن روز بزرگ راههاى بهانه جویى دشمن را ببندد و زبان بدگویان را قطع کند تا نگویند ما را غافلگیر ساختند و ناجوانمردانه به ما حمله کردند.
سپس روى سخن را به خود مشرکان کرده و از طریق تشویق و تهدید براى هدایت آنها کوشش مىکند، نخست مىگوید: «اگر توبه کنید (و به سوى خدا باز گردید و دست از آیین بت پرستى بردارید) به نفع شماست» (فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ).
یعنى قبول آیین توحید به نفع شما و جامعه شما و دنیا و آخرت خودتان است و اگر نیک بیندیشید همه نابسامانیهایتان در پرتو آن، سامان مىیابد، نه این که سودى براى خدا و پیامبر در برداشته باشد.
بعد به مخالفان متعصب و لجوج هشدار مىدهد که: «اگر (از این فرمان که ضامن سعادت خودتان است) سرپیچى کنید بدانید هرگز نمىتوانید خداوند را ناتوان سازید» و از قلمرو قدرت او بیرون روید (وَ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللَّهِ).
و در پایان آیه به کسانى که با سرسختى مقاومت مىکنند اعلام خطر مىنماید و مىگوید: «کافران بت پرست را به عذاب دردناک بشارت ده» (وَ بَشِّرِ الَّذِینَ کَفَرُوا بِعَذابٍ أَلِیمٍ).
(آیه 4)- این الغاى یک جانبه پیمانهاى مشرکان، مخصوص کسانى بود که نشانههایى بر آمادگى براى پیمان شکنى از آنها ظاهر شده بود، لذا در این آیه یک گروه را استثنا کرده، مىگوید: «مگر آن دسته از مشرکین که با آنها پیمان بستهاید و هیچ گاه بر خلاف شرایط پیمان گام برنداشتند و کم و کسرى در آن ایجاد نکردند، و نه احدى را بر ضد شما تقویت نمودند» (إِلَّا الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوکُمْ شَیْئاً وَ لَمْ یُظاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً).
«در مورد این گروه تا پایان مدت به عهد و پیمانشان وفادار باشید» (فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلى مُدَّتِهِمْ) «زیرا خداوند پرهیزکاران (و آنها را که از هرگونه پیمان شکنى و تجاوز اجتناب مىکنند) دوست مىدارد» (إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 179
(آیه 5)- شدت عمل توأم با نرمش: در اینجا وظیفه مسلمانان پس از پایان مدت مهلت مشرکان، یعنى چهار ماه بیان شده است و شدیدترین دستور را در باره آنها صادر کرده، مىگوید: «هنگامى که ماههاى حرام (مهلت چهار ماهه) پایان گیرد، بت پرستان را هر کجا یافتید به قتل برسانید» (فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ).
سپس مىگوید: «آنها را بگیرید و اسیر کنید» (وَ خُذُوهُمْ).
«و آنها را در حلقه محاصره قرار دهید» (وَ احْصُرُوهُمْ).
«و در کمین آنها در هر نقطهاى بنشینید و راهها را بر آنها ببندید» (وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ).
این شدت عمل به خاطر آن است که برنامه اسلام ریشه کن ساختن بت پرستى از روى کره زمین بوده، زیرا بت پرستى مذهب و آیین نیست که محترم شمرده شود.
ولى این شدت و خشونت نه به مفهوم این است که راه بازگشت به روى آنها بسته شده باشد، بلکه در هر جا و در هر لحظه بخواهند مىتوانند جهت خود را تغییر دهند، لذا بلافاصله اضافه مىکند: «اگر آنها توبه کنند و به سوى حق بازگردند و نماز را برپا دارند و زکات را ادا کنند، آنها را رها سازید» و مزاحمشان نشوید (فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ).
«زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است»، و کسى را که به سوى او بازگردد، از خود نمىراند (إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
(آیه 6)- سپس این موضوع را با دستور دیگرى تکمیل مىکند تا تردیدى باقى نمانده که هدف اسلام از این دستور تعمیم توحید و آیین حق و عدالت است، نه استعمار و استثمار و قبضه کردن اموال یا سرزمینهاى دیگران، مىگوید: «اگر یکى از بت پرستان از تو درخواست پناهندگى کند به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود» (وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ).
یعنى در نهایت آرامش با او رفتار کن، و مجال اندیشه و تفکر را به او بده تا آزادانه به بررسى محتواى دعوت تو بپردازد، و اگر نور هدایت بر دل او تابید آن را بپذیرد. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 180
بعد اضافه مىکند که: «او را پس از پایان مدت مطالعه به جایگاه امن و امانش برسان» تا کسى در اثناء راه مزاحم او نگردد (ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ).
و سر انجام علت این دستور سازنده را چنین بیان مىکند: «این به خاطر آن است که آنها قومى بىاطلاع و ناآگاهند» (ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْلَمُونَ).
بنابراین اگر درهاى کسب آگاهى به روى آنها بازگردد، این امید مىرود که از بت پرستى که زاییده جهل و نادانى است خارج شوند، و به راه توحید و خدا که مولود علم و دانش است گام بگذارند.
(آیه 7)- تجاوزکاران پیمان شکن! همان گونه که در آیات قبل دیدیم اسلام پیمانهاى مشرکان و بت پرستان را- مگر گروه خاصى- لغو کرد، تنها چهار ماه به آنها مهلت داد تا تصمیم خود را بگیرند، در اینجا دلیل و علت این کار را بیان مىکند، نخست به صورت استفهام انکارى مىگوید: «چگونه ممکن است مشرکان عهد و پیمانى نزد خدا و نزد پیامبرش داشته باشند»؟! (کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ).
یعنى آنها با این اعمال و این همه کارهاى خلافشان نباید انتظار داشته باشند که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بطور یک جانبه به پیمانهاى آنها وفادار باشد.
بعد بلافاصله یک گروه را که در اعمال خلاف و پیمان شکنى با سایر مشرکان شریک نبودند استثنا کرده، مىگوید: «مگر کسانى که با آنها نزد مسجد الحرام پیمان بستید» (إِلَّا الَّذِینَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ).
«این گروه مادام که به پیمانشان در برابر شما وفادار باشند شما هم وفادار بمانید» (فَمَا اسْتَقامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ).
«زیرا خداوند پرهیزکاران (و آنها را که از هرگونه پیمان شکنى اجتناب مىورزند) دوست دارد» (إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ).
(آیه 8)- در این آیه موضوع فوق با صراحت و تأکید بیشترى بیان شده است، و باز به صورت استفهام انکارى مىگوید: «چگونه (ممکن است عهد و پیمان آنها را محترم شمرد) در حالى که اگر آنها بر شما غالب شوند هیچ گاه نه برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 181
مراعات خویشاوندى با شما را مىکنند و نه پیمان را» (کَیْفَ وَ إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لا یَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلًّا وَ لا ذِمَّةً).
بعد قرآن اضافه مىکند که هیچ گاه فریب سخنان دلنشین و الفاظ به ظاهر زیباى آنها را نخورید زیرا: «آنها مىخواهند شما را با دهانها (و سخنان) خود راضى کنند، ولى دلهاى آنها از این موضوع ابا دارد» (یُرْضُونَکُمْ بِأَفْواهِهِمْ وَ تَأْبى قُلُوبُهُمْ).
و در پایان آیه اشاره به ریشه اصلى این موضوع کرده، مىگوید: «و بیشتر آنها فاسق و نافرمانبردارند» (وَ أَکْثَرُهُمْ فاسِقُونَ).
(آیه 9)- در این آیه یکى از نشانههاى فسق و نافرمانبردارى آنها را چنین توضیح مىدهد: «آنها آیات خدا را با بهاى کمى معامله کردند، و به خاطر منافع زود گذر مادى و ناچیز خود، مردم را از راه خدا باز داشتند» (اشْتَرَوْا بِآیاتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِیلًا فَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِهِ).
بعد مىگوید: «چه عمل بدى آنها انجام مىدادند» (إِنَّهُمْ ساءَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ). هم خود را از سعادت و هدایت و خوشبختى محروم مىساختند، و هم سدّ راه دیگران مىشدند، و چه عملى از این بدتر!
(آیه 10)- در این آیه بار دیگر گفتار سابق را تأکید مىکند که: «این مشرکان اگر دستشان برسد، در باره هیچ فرد با ایمانى کمترین ملاحظه خویشاوندى و عهد و پیمان را نخواهند کرد» (لا یَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلًّا وَ لا ذِمَّةً).
«چرا که اینها اصولا مردمى تجاوزکارند» (وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ).
نه تنها در باره شما، در مورد هر کس که توانایى داشته باشند دست به تجاوز مىزنند.
(آیه 11)- یکى از فنون فصاحت و بلاغت آن است که مطالب پر اهمیت را با تعبیرات گوناگون براى تأکید و جا افتادن مطلب تکرار کنند، و از آنجا که مسأله ضربه نهایى بر پیکر بت پرستى در محیط اسلام و برچیدن آخرین آثار آن از مسائل بسیار مهم بوده است، بار دیگر قرآن مجید مطالب گذشته را با عبارات تازهاى بیان مىکند.
نخست مىگوید: «اگر مشرکان توبه کنند و نماز را برپا دارند و زکات را برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 182
بپردازند برادر دینى شما هستند» (فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ).
و در پایان آیه اضافه مىکند: «ما آیات خود را براى آنها که آگاهند شرح مىدهیم» (وَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ).
(آیه 12)- «اما اگر آنها همچنان به پیمان شکنى خود ادامه دهند، و عهد خود را زیر پا بگذارند، و آیین شما را مورد مذمت قرار داده، و به تبلیغات سوء خود ادامه دهند، شما با پیشوایان این گروه کافر پیکار کنید» (وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ).
و سر چشمههاى گمراهى و ضلالت و ظلم را ببندید.
«چرا که عهد و پیمان آنها کمترین ارزشى ندارد» (إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ).
درست است که آنها با شما پیمان ترک مخاصمه بستهاند، ولى این پیمان با نقض شدن مکرر و آمادگى براى نقض در آینده اصلا اعتبار و ارزشى نخواهد داشت.
«تا (با توجه به این شدت عمل و با توجه به این که راه بازگشت به روى آنها باز است) از کار خود پشیمان شوند و دست بردارند» (لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ).
(آیه 13)- در این آیه براى تحریک مسلمانان و دور ساختن هرگونه سستى و ترس و تردید در این امر حیاتى از روح و فکر آنها، مىگوید: «چگونه شما با گروهى پیکار نمىکنید که پیمانهایشان را شکستند، و تصمیم گرفتند پیامبر را از سرزمین خود خارج کنند» (أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ).
شما آغازگر مبارزه لغو پیمان نبودهاید که نگران و ناراحت باشید، بلکه «مبارزه و پیمان شکنى در آغاز از آنها شروع شده است» (وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ).
و اگر تردید بعضى از شما در پیکار با آنها به خاطر ترس است، این ترس کاملا بىجاست، «آیا شما از این افراد بىایمان مىترسید، در حالى که خداوند سزاوارتر است که از او و از مخالفت فرمانش بترسید، اگر به راستى شما ایمان دارید» (أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ).
(آیه 14)- در این آیه وعده پیروزى قطعى به مسلمانان مىدهد و مىگوید: برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 183
«با آنها پیکار کنید که خداوند آنها را به دست شما مجازات مىکند» (قاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَیْدِیکُمْ).
نه فقط مجازات مىکند بلکه «خوار و رسوایشان مىسازد و شما را بر آنها پیروز مىگرداند» (وَ یُخْزِهِمْ وَ یَنْصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ).
و به این ترتیب «دلهاى گروهى از مؤمنان را (که تحت فشار و شکنجه سخت این گروه سنگدل قرار گرفته و در این راه قربانیهایى داده بودند) شفا مىدهد» و بر جراحات قلب آنها از این راه مرهم مىنهد» (وَ یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ).
(آیه 15)- در این آیه اضافه مىکند که: خداوند در پرتو پیروزى شما و شکست آنها «خشم دلهاى مؤمنان را فرو مىنشاند» (وَ یُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ).
و در پایان آیه مىفرماید: «خداوند توبه هر کسى را که بخواهد (و مصلحت بداند) مىپذیرد» (وَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلى مَنْ یَشاءُ).
«و خداوند دانا و حکیم است» (وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ).
از نیات توبه کنندگان آگاه و دستورهایى را که در باره آنها و همچنین پیمان شکنان داده است حکیمانه مىباشد.
جملههاى اخیر بشارتى است به این که چنین افرادى در آینده به سوى مسلمانها خواهند آمد و توفیق الهى به خاطر آمادگى روحیشان شامل حال آنها خواهد بود.
(آیه 16)- در این آیه مسلمانان را از طریق دیگرى تشویق به جهاد کرده، متوجه مسؤولیت سنگین خود در این قسمت مىکند که نباید تصور کنید، تنها با ادعاى ایمان همه چیز درست خواهد شد، بلکه صدق نیت و درستى گفتار، و واقعیت ایمان شما در مبارزه با دشمنان، آن هم یک مبارزه خالصانه و دور از هرگونه نفاق، روشن مىشود.
نخست مىگوید: «آیا گمان کردید شما به حال خودتان رها مىشوید؟ و در میدان آزمایش قرار نخواهید گرفت، در حالى که هنوز مجاهدین شما، و همچنین کسانى که جز خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان محرم اسرارى براى خود انتخاب نکردهاند، برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 184
مشخص نشدهاند»؟ (أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً).
در حقیقت جمله فوق دو مطلب را به مسلمانان گوشزد مىکند، و آن این که تنها با اظهار ایمان کارها سامان نمىیابد، و شخصیت اشخاص روشن نمىشود، بلکه با دو وسیله آزمایش، مردم آزمون مىشوند.
نخست جهاد در راه خدا، و براى محو آثار شرک و بت پرستى و دوم ترک هرگونه رابطه و همکارى با منافقان و دشمنان، که اولى دشمنان خارجى را بیرون مىراند و دومى دشمنان داخلى را.
و در پایان آیه به عنوان اخطار و تأکید مىفرماید: «خداوند از آنچه انجام مىدهید آگاه است» (وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ).
(آیه 17)- عمران مسجد در صلاحیت همه کس نیست: از جمله موضوعاتى که بعد از لغو پیمان مشرکان و حکم جهاد با آنان ممکن بود براى بعضى مطرح گردد، این بود که چرا ما این گروه عظیم را از خود برانیم و اجازه ندهیم به مسجد الحرام براى مراسم حج قدم بگذارند، در حالى که شرکت آنان در این مراسم از هر نظر مایه آبادى است، هم آبادى بناء مسجد الحرام از طریق کمکهاى مالى و هم آبادى معنوى از نظر افزایش جمعیت در اطراف خانه خدا! قرآن به این گونه افکار واهى و بىاساس پاسخ مىگوید، و تصریح مىکند:
«مشرکان حق ندارند مساجد خدا را آباد کنند در حالى که صریحا به کفر خود گواهى مىدهند» (ما کانَ لِلْمُشْرِکِینَ أَنْ یَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ شاهِدِینَ عَلى أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ).
سپس به دلیل و فلسفه این حکم اشاره کرده، مىگوید: «اینها (به خاطر نداشتن ایمان) اعمالشان نابود مىشود و بر باد مىرود» و در پیشگاه خدا کمترین وزن و قیمتى ندارد (أُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ).
و به همین دلیل «آنها جاودانه در آتش دوزخ باقى مىمانند» (وَ فِی النَّارِ هُمْ خالِدُونَ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 185
خداوند پاک و منزه است، و خانه او نیز باید پاک و پاکیزه باشد و دستهاى آلودگان از خانه خدا و مساجد باید بکلى قطع گردد.
(آیه 18)- در این آیه براى تکمیل این سخن شرایط آباد کنندگان مساجد و کانونهاى پرستش و عبادت را ذکر مىکند، و براى آنها پنج شرط مهم بیان مىدارد و مىگوید: «تنها کسانى مساجد خدا را آباد مىسازند که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند» (إِنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ).
این اشاره به شرط اول و دوم است، که جنبه اعتقادى و زیر بنایى دارد.
بعد به شرطهاى سوم و چهارم اشاره کرده، مىگوید: «و نماز را برپا دارند و زکات را بدهند» (وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّکاةَ).
یعنى ایمانش به خدا و روز رستاخیز تنها در مرحله ادعا نباشد، بلکه با اعمال پاکش آن را تأیید کند، هم پیوندش با خدا محکم باشد و نماز را به درستى انجام دهد، و هم پیوندش با خلق خدا، و زکات را بپردازد.
سر انجام به آخرین شرط اشاره کرده، مىگوید «و جز از خدا نترسند» (وَ لَمْ یَخْشَ إِلَّا اللَّهَ).
قلبشان مملو از عشق به خداست و تنها احساس مسؤولیت در برابر فرمان او مىکنند بندگان ضعیف را کوچکتر از آن مىشمرند که بتوانند در سرنوشت مسلمانان و در آبادى کانون عبادت آنان تأثیرى داشته باشند.
و در پایان اضافه مىکند: «این گروه که داراى چنین صفاتى هستند ممکن است هدایت شوند» (فَعَسى أُولئِکَ أَنْ یَکُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِینَ). و به هدف خود برسند و در عمران و آبادى مساجد خدا بکوشند و از نتایج بزرگ آن بهرهمند شوند.
اهمیت بناى مساجد:
در باره اهمیت بناى مسجد احادیث فراوانى از طرق اهل بیت علیهم السّلام و اهل سنت رسیده است.
از جمله، از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین نقل شده که فرمود: «کسى که مسجدى بنا کند هر چند به اندازه لانه مرغى بوده باشد، خداوند خانهاى در بهشت براى او بنا خواهد ساخت». برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 186
ولى امروز آنچه بیشتر اهمیت دارد، عمران و آبادى معنوى مساجد است.
و باید مسجد، مرکزى براى جوانان با ایمان گردد، نه این که تنها مرکز بازنشستگان و از کار افتادگان شود.
مسجد باید کانونى براى فعالترین قشرهاى اجتماع باشد، نه مرکز افراد بیکار، و بىحال و خواب آلودهها!
(آیه 19)-
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و سه آیه بعد نقل شده که: «شیبه» و «عباس» هر کدام بر دیگرى افتخار مىکرد و در این باره مشغول به سخن بودند که على علیه السّلام از کنار آنها گذشت، و پرسید: به چه چیز افتخار مىکنید؟
«عباس» گفت: امتیازى به من داده شده که احدى ندارد، و آن مسأله آب دادن به حجّاج خانه خداست.
«شبیه» گفت من تعمیر کننده مسجد الحرام (و کلیددار خانه کعبه) هستم.
على علیه السّلام فرمود: با این که از شما حیا مىکنم باید بگویم که با این سن کم افتخارى دارم که شما ندارید، آنها پرسیدند کدام افتخار؟! فرمود: من با شمشیر جهاد کردم تا شما ایمان به خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آوردید.
«عباس» خشمناک برخاست و دامن کشان به سراغ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد (و به عنوان شکایت) گفت: آیا نمىبینى على چگونه با من سخن مىگوید؟
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: على را صدا کنید، هنگامى که به خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد فرمود چرا این گونه با عمویت (عباس) سخن گفتى؟
على علیه السّلام عرض کرد: اى رسول خدا! اگر من او را ناراحت ساختم با بیان حقیقتى بوده است، در برابر گفتار حق هر کس مىخواهد ناراحت شود، و هر کس مىخواهد خشنود! جبرئیل نازل شد و گفت: اى محمد! پروردگارت به تو سلام مىفرستد، و مىگوید این آیات را بر آنها بخوان أَ جَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ وَ ....
تفسیر:
مقیاس افتخار و فضیلت! همان گونه که در شأن نزول خواندیم مطابق روایتى که در بسیارى از معروفترین کتب اهل سنت نقل شده این آیات برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 187
در مورد على علیه السّلام و بیان فضائل او نازل شده، و در عین حال مکمل بحث آیات گذشته است.
آیه مىگوید: «آیا سیراب کردن حاجیان خانه خدا و عمران مسجد الحرام را همانند کار کسى قرار دادید که ایمان به خدا و روز قیامت دارد و در راه خدا جهاد کرده است؟ این دو هیچ گاه در نزد خدا یکسان نیستند و خداوند جمعیت ستمکار را هدایت نمىکند» (أَ جَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا یَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ).
از تواریخ چنین برمىآید که قبل از اسلام منصب «سِقایَةَ الْحاجِّ» در ردیف نصب کلیددارى خانه کعبه و از مهمترین مناصب محسوب مىشد.
(آیه 20)- در این آیه به عنوان تأکید و توضیح مىفرماید: «کسانى که ایمان آوردند، و هجرت نمودند، و در راه خدا با مال و جان خود جهاد کردند، اینها در پیشگاه خداوند مقامى برتر و بزرگتر دارند» (الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ).
«و اینها به افتخار بزرگى نائل شدهاند» (أُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ).
(آیه 21)- در این آیه مىگوید خداوند سه موهبت بزرگ در برابر این سه کار مهم (ایمان، هجرت و جهاد) به آنها مىبخشد:
1- «پروردگارشان آنها را به رحمت گسترده خود بشارت مىدهد» و از آن بهرهمند مىسازد (یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ).
2- «آنها را از رضایت و خشنودى خویش بهرهمند مىکند» (وَ رِضْوانٍ).
3- «و باغهایى از بهشت در اختیار آنها مىگذارد که نعمتهایش دائمى و همیشگى است» (وَ جَنَّاتٍ لَهُمْ فِیها نَعِیمٌ مُقِیمٌ).
(آیه 22)- در این آیه براى تأکید بیشتر اضافه مىکند: «جاودانه در آن تا ابد خواهند ماند» (خالِدِینَ فِیها أَبَداً). «زیرا نزد خداوند پاداشهاى عظیم است» که در برابر اعمال بندگان به آنها مىبخشد (إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ).
(آیه 23)- همه چیز فداى هدف و براى خدا! آخرین وسوسه و بهانهاى که برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 188
ممکن بود براى گروهى از مسلمانان در برابر دستور پیکار با بت پرستان پیدا شود- و طبق بعضى از تفاسیر پیدا شد- این بود که آنها فکر مىکردند که از یک سو در میان مشرکان و بت پرستان، خویشاوندان و بستگان نزدیک آنها وجود دارند و اگر بنا شود با همه مشرکان پیکار کنند باید از خویشاوندان و قبیله خود چشم بپوشند! از سوى دیگر سرمایهها و تجارت آنان تا حد زیادى در دست مشرکان بود، با آمد و شد آنها به مکّه آن را رونق مىبخشیدند.
و از سوى سوم خانههاى مرفّه و نسبتا آبادى در مکّه داشتند که در صورت درگیرى با مشرکان ممکن بود به ویرانى بکشد.
آیه شریفه با بیان قاطعى به این گونه اشخاص پاسخ صریح مىدهد، نخست مىگوید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! پدران و برادران خود را در صورتى که کفر را بر ایمان مقدم دارند یار و یاور و متحد و ولى خود قرار ندهید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ إِخْوانَکُمْ أَوْلِیاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَى الْإِیمانِ).
سپس به عنوان تأکید اضافه مىکند: «کسانى که از شما آنها را به یارى، دوستى و ولایت برگزینند ستمگرند» (وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ).
چه ظلمى از این بالاتر که انسان با پیوند دوستى با بیگانگان و دشمنان حق، هم به خویشتن ستم کند و هم به جامعهاى که تعلق به آن دارد، و هم به فرستاده خدا!
(آیه 24)- در این آیه به خاطر اهمیت فوق العاده موضوع، همین مطلب با شرح و تأکید و تهدید بیشترى بیان مىشود، روى سخن را به پیامبر کرده، مىفرماید: «به آنها بگو: اگر پدران، و فرزندان و برادران و همسران و طایفه شما، و اموالى که به دست آوردهاید، و تجارتى که از کساد آن بیم دارید و مساکن مرفهى که مورد رضایت و علاقه شماست، در نظرتان محبوبتر از خدا و پیامبر او و جهاد در راهش مىباشد، در انتظار باشید که مجازات و کیفر شدیدى از ناحیه خدا بر شما نازل گردد» (قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 189
و از آنجا که ترجیح این امور بر رضاى خدا و جهاد یک نوع نافرمانبردارى و فسق آشکار است و دلباختگان زرق و برق زندگى مادى شایستگى هدایت الهى را ندارند در پایان آیه اضافه مىکند: «و خداوند گروه نافرمانبردار را هدایت نمىکند» (وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ).
آنچه در آیات فوق مىخوانیم مفهومش بریدن پیوندهاى دوستى و محبت با خویشاوندان و نادیده گرفتن سرمایههاى اقتصادى و سوق دادن به ترک عواطف انسانى نیست، بلکه منظور این است که بر سر دو راهیها نباید عشق زن و فرزند و مال و مقام و خانه و خانواده مانع از اجراى حکم خدا و گرایش به جهاد گردد و انسان را از هدف مقدسش باز دارد.
لذا اگر انسان بر سر دو راهى نباشد رعایت هر دو بر او لازم است.
آیات فوق به عنوان یک شعار، باید به تمام فرزندان و جوانان مسلمانان تعلیم گردد تا روح فداکارى و سلحشورى و ایمان در آنها زنده شود، و بتوانند دین خدا و میراثهاى خود را پاسدارى کنند.
(آیه 25)- انبوه جمعیت به تنهایى کارى نمىکند: در آیات گذشته دیدیم که خداوند مسلمانان را دعوت به فداکارى همه جانبه در مسیر جهاد و برانداختن ریشه شرک و بت پرستى مىکند، و به آنها که عشق زن و فرزند، اقوام و خویشاوندان، و مال و ثروت آن چنان روحشان را فراگرفته که حاضر به فداکارى و جهاد نیستند، شدیدا اخطار مىکند.
به دنبال آن به مسأله مهمى اشاره مىکند که هر رهبرى در لحظات حساس باید پیروان خود را به آن متوجه سازد، و آن این که: اگر عشق مال و فرزند گروهى از افراد ضعیف الایمان را از جهاد بزرگى که با مشرکان در پیش داشتند باز دارد، نباید گروه مؤمنان راستین از این موضوع نگرانى به خود راه دهند، براى این که خداوند نه در آن روزهایى که نفراتشان کم بود (مانند میدان جنگ بدر) آنها را تنها گذارد، و نه در آن روز که جمعیتشان چشم پر کن بود (مانند میدان جنگ حنین)، انبوه جمعیت دردى را از آنها دوا کرد، بلکه در هر حال یارى خدا و مددهاى او بود که باعث پیروزیشان شد. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 190
لذا نخست مىگوید: «خداوند شما را در میدانهاى بسیارى یارى کرد» (لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ فِی مَواطِنَ کَثِیرَةٍ).
عدد میدانهاى نبرد اسلام و کفر در زمان پیامبر به هشتاد مىرسد.
سپس اضافه مىکند: «و در روز حنین شما را یارى نمود، در آن روز که فزونى جمعیتتان مایه اعجاب شما بود ولى هیچ مشکلى را براى شما حل نکرد» (وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً).
تعداد لشکر اسلام را در این جنگ دوازده هزار نفر نوشتهاند که در هیچ یک از جنگهاى اسلامى تا آن روز این عدد سابقه نداشت، آن چنانکه بعضى از مسلمانان مغرورانه گفتند: «لن نغلب الیوم» هیچ گاه با این همه جمعیت امروز شکست نخواهیم خورد! اما این انبوه جمعیت که گروهى از آنها از افراد تازه مسلمان و ساخته نشده بودند، موجب فرار لشکر و شکست ابتدایى شدند.
این شکست ابتدایى چنان بود که قرآن اضافه مىکند: «و زمین با آن همه وسعتش بر شما تنگ شد» (وَ ضاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ).
«سپس پشت به دشمن کرده و فرار نمودید» (ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ).
(آیه 26)- در این موقع که سپاه اسلام در اطراف سرزمین حنین پراکنده شده بود، و جز گروه کمى با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله باقى نمانده بودند، و پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله به خاطر فرار آنها شدیدا نگران و ناراحت بود، «خداوند آرامش و اطمینان خویش را بر پیامبرش و بر مؤمنان فرستاد» (ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ).
«و هم چنین لشکریانى که شما نمىدیدید، (براى تقویت و یاریتان) فرو فرستاد» (وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها).
و در پایان نتیجه نهایى جنگ «حنین» را چنین بیان مىکند: «خداوند افراد بىایمان و بت پرست را کیفر داد» (وَ عَذَّبَ الَّذِینَ کَفَرُوا). گروهى کشته و گروهى اسیر و جمعى پا به فرار گذاردند آن چنان که از دسترس ارتش اسلام خارج شدند.
«و این است کیفر افراد بىایمان»! (وَ ذلِکَ جَزاءُ الْکافِرِینَ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 191
(آیه 27)- ولى با این حال درهاى توبه و بازگشت را به روى اسیران و فرارکنندگان از کفار باز گذارد که اگر مایل باشند به سوى خدا باز گردند و آیین حق را بپذیرند، چنانکه قرآن مىگوید: «سپس خداوند بعد از این جریان توبه هر کس را بخواهد (و او را شایسته و آماده براى توبه واقعى بداند) مىپذیرد» (ثُمَّ یَتُوبُ اللَّهُ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ عَلى مَنْ یَشاءُ).
«چرا که خداوند آمرزنده و مهربان است» (وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
و هیچ گاه درهاى توبه را به روى کسى نمىبندد، و از رحمت گسترده خود کسى را نومید نمىسازد.
غزوه عبرتانگیز حنین:
در آخر ماه رمضان یا در ماه شوال سنه هشتم هجرت بود که رؤساى طایفه «هوازن» نزد «مالک بن عوف» جمع شدند و اموال و فرزندان و زنان خود را به همراه آوردند تا به هنگام درگیرى با مسلمانان هیچ کس فکر فرار در سر نپروراند و به این ترتیب وارد سرزمین «اوطاس» شدند.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پرچم بزرگ لشکر را بست و به دست على علیه السّلام داد. دو هزار نفر از مسلمانانى که در فتح مکّه اسلام را پذیرفته بودند به اضافه ده هزار نفر سربازان اسلام که همراه پیامبر براى فتح مکّه آمده بودند براى میدان جنگ حرکت کردند.
هنگامى که پیامبر نماز صبح را با یاران خواند فرمان داد به طرف سرزمین «حنین» سرازیر شدند، در این موقع بود که ناگهان لشکر «هوازن» از هر سو مسلمانان را زیر رگبار تیرهاى خود قرار دادند. گروهى که در مقدمه لشکر قرار داشتند (و در میان آنها تازه مسلمانان مکّه بودند) فرار کردند، و این امر سبب شد که باقیمانده لشکر به وحشت بیفتند و فرار کنند.
خداوند در اینجا آنها را با دشمنان به حال خود واگذارد و موقتا دست از حمایت آنها برداشت زیرا به جمعیت انبوه خود مغرور بودند، و آثار شکست در آنان آشکار گشت.
اما على علیه السّلام که پرچمدار لشکر بود با عده کمى در برابر دشمن ایستادند و همچنان به پیکار ادامه دادند. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 192
در این هنگام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به عباس که صداى بلند و رسایى داشت دستور داد فورا از تپهاى که در آن نزدیکى بود بالا رود و به مسلمانان فریاد زند:
«اى گروه مهاجران و انصار! و اى یاران سوره بقره! و اى اهل بیعت شجره! به کجا فرار مىکنید؟ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اینجاست»! هنگامى که مسلمانان صداى عباس را شنیدند بازگشتند و گفتند: «لبّیک، لبّیک» و حمله سختى از هر جانب به سپاه دشمن کردند. آن چنان که حدود یک صد نفر از سپاه دشمن کشته شد و اموالشان به غنیمت به دست مسلمانان افتاد و گروهى نیز اسیر شدند.
پس از پایان جنگ نمایندگان و رئیس قبیله هوازن خدمت پیامبر آمدند و اسلام را پذیرفتند و پیامبر محبت زیاد به آنها کرد.
(آیه 28)- مشرکان حق ورود به مسجد الحرام را ندارند! یکى از فرمانهاى چهارگانهاى که على علیه السّلام در مراسم حج سال نهم هجرت، به مردم مکّه ابلاغ کرد این بود که از سال آینده هیچ یک از مشرکان حق ورود به مسجد الحرام و طواف خانه کعبه را ندارد، این آیه اشاره به این موضوع و فلسفه آن کرده، مىگوید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! مشرکان آلوده و ناپاکند، بنابراین نباید بعد از امسال نزدیک مسجدالحرام شوند» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا).
سپس در پاسخ افراد کوته بینى که اظهار مىداشتند اگر پاى مشرکان از مسجد الحرام قطع شود، کسب و کار و تجارت ما از رونق مىافتد، و فقیر و بیچاره خواهیم شد، مىگوید: «و اگر از فقر و احتیاج مىترسید، به زودى خداوند اگر بخواهد از فضلش شما را بىنیاز مىسازد» (وَ إِنْ خِفْتُمْ عَیْلَةً فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شاءَ).
همان گونه که به عالىترین وجهى بىنیاز ساخت، و با گسترش اسلام در عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سیل زائران خانه خدا به سوى مکّه به حرکت در آمد، و این موضوع تا به امروز ادامه دارد، و مکّه که در میان یک مشت کوههاى خشک و سنگلاخهاى برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 193
بىآب و علف است، به صورت یک شهر بسیار آباد و یک کانون مهم داد و ستد و تجارت درآمده است.
و در پایان آیه اضافه مىکند: «خداوند دانا و حکیم است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ).
و هر دستورى مىدهد بر طبق حکمت است و از نتائج آینده آن کاملا آگاه و با خبر مىباشد.
(آیه 29)- وظیفه ما در برابر اهل کتاب: در آیات گذشته سخن از وظیفه مسلمانان در برابر «بت پرستان» بود، این آیه و آیات آینده تکلیف مسلمین را با «اهل کتاب» روشن مىسازد.
در این آیات در حقیقت اسلام براى آنها یک سلسله احکام حد وسط میان «مسلمین» و «مشرکین» قائل شده است، زیرا اهل کتاب از نظر پیروى از یک دین آسمانى شباهتى با مسلمانان دارند، ولى از جهتى نیز شبیه به مشرکان هستند، به همین دلیل اجازه کشتن آنها را نمىدهد در حالى که این اجازه را در باره بت پرستانى که مقاومت به خرج مىدادند، مىداد، زیرا برنامه، برنامه ریشه کن ساختن بت پرستى از روى کره زمین بوده است.
ولى در صورتى اجازه کنار آمدن با اهل کتاب را مىدهد که آنها حاضر شوند به صورت یک اقلیّت سالم مذهبى با مسلمانان زندگى مسالمت آمیز داشته باشند، اسلام را محترم بشمرند و دست به تحریکات بر ضد مسلمانان و تبلیغات مخالف اسلام نزنند، و یکى دیگر از نشانههاى تسلیم آنها در برابر این نوع همزیستى مسالمت آمیز آن است که «جزیه» را که یک نوع مالیات سرانه است، بپذیرند و هر ساله آن را به حکومت اسلامى بپردازند.
در غیر این صورت دستور مبارزه و پیکار با آنها را صادر مىکند، دلیل این شدت عمل را در لابلاى سه جمله در آیه مورد بحث روشن مىسازد.
نخست مىگوید: «با کسانى که ایمان به خدا و روز قیامت ندارند، پیکار کنید» (قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 194
اما چگونه اهل کتاب مانند یهود و نصارى ایمان به خدا و روز رستاخیز ندارند، با این که به ظاهر مىبینیم هم خدا را قبول دارند و هم معاد را، این به خاطر آن است که ایمان آنان آمیخته به خرافات و مطالب بىاساس فراوانى است.
سپس به دومین صفت آنها اشاره مىکند که آنها در برابر محرّمات الهى تسلیم نیستند «و آنچه را که خدا و پیامبرش تحریم کرده، حرام نمىشمرند» (وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ). آلودگى به شراب، ربا، خوردن گوشت خوک و ارتکاب بسیارى از بىبند و باریهاى جنسى در میان آنها رواج دارد.
بالاخره به سومین صفت آنها اشاره کرده، مىگوید: «آنها بطور کلى آیین حق را قبول ندارند» (وَ لا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ).
یعنى ادیان آنها از مسیر اصلى منحرف شده بسیارى از حقایق را به دست فراموشى سپردهاند و انبوهى از خرافات را به جاى آن نشانیدهاند.
پس از ذکر این اوصاف سه گانه که در حقیقت مجوز مبارزه با آنهاست مىگوید: «این حکم در باره آنهاست که اهل کتابند» (مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ).
بعد تفاوتى را که آنها با مشرکان و بت پرستان دارند در ضمن یک جمله بیان کرده و مىگوید: «این مبارزه تا زمانى خواهد بود که جزیه را با دست خود با خضوع و تسلیم بپردازند» (حَتَّى یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ).
جزیه چیست؟
«جزیه» یک نوع مالیات سرانه اسلامى است که به افراد تعلق مىگیرد، نه بر اموال و اراضى، و به تعبیر دیگر «مالیات سرانه سالانه» است.
فلسفه اصلى این مالیات این است که دفاع از موجودیت و استقلال و امنیت یک کشور وظیفه همه افراد آن کشور است، بنابراین هرگاه جمعى عملا براى انجام این وظیفه قیام کنند، و عدهاى دیگر به خاطر اشتغال به کسب و کار نتوانند در صف سربازان قرار گیرند وظیفه گروه دوم این است که هزینه جنگجویان و حافظان امنیت را به صورت یک مالیات سرانه در سال بپردازند.
بنابراین جزیه تنها یک نوع کمک مالى است، که از طرف اهل کتاب در برابر مسؤولیتى که مسلمانان به منظور تأمین امنیت جان و مال آنها به عهده برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 195
مىگیرند، پرداخت مىگردد.
(آیه 30)- بت پرستى اهل کتاب: در آیات گذشته پس از بحث پیرامون مشرکان و لغو پیمانهاى آنها و لزوم برچیده شدن آیین بت پرستى اشاره به وضع «اهل کتاب» شده بود.
در اینجا وجه شباهت اهل کتاب- مخصوصا یهود و نصارى- را با مشرکان و بت پرستان بیان مىکند تا روشن شود که اگر در مورد اهل کتاب نیز تا حدودى سختگیرى به عمل آمده به خاطر انحرافشان از توحید و گرایش آنها به نوعى از «شرک در عقیده» و «شرک در عبادت» است.
نخست مىگوید: «یهود گفتند: عزیر پسر خداست»! (وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ). «و مسیحیان نیز گفتند: مسیح پسر خداست»! (وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ). «این سخنى است که آنها با زبان مىگویند» و حقیقتى در آن نهفته نیست (ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ). «این گفتگوى آنها شبیه گفتار مشرکان پیشین است» که از آنان تقلید کردهاند (یُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ).
«خداوند آنها را بکشد و به لعن خود گرفتار و از رحمتش دور سازد، چگونه دروغ مىگویند و به انحراف کشانده مىشوند» (قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یُؤْفَکُونَ).
عزیر کیست؟ «عزیر» در لغت عرب همان «عزرا» در لغت یهود است که در تاریخ یهود موقعیت خاصى دارد تا آنجا که بعضى اساس ملیت و درخشش تاریخ این جمعیت را به او نسبت مىدهند و در واقع او خدمت بزرگى به این آیین کرد، زیرا هنگامى که به وسیله «بخت نصّر» پادشاه «بابل» وضع یهود بکلى درهم ریخته شد، شهرهاى آنها به دست سربازان افتاد و معبدشان ویران و کتاب آنها تورات سوزانده شد.
سپس هنگامى که «کوروش» پادشاه ایران «بابل» را فتح کرد، «عزرا» که یکى از بزرگان یهود در آن روز بود نزد وى آمد و براى آنها شفاعت کرد.
در این هنگام او طبق آنچه در خاطرش از گفتههاى پیشینیان یهود باقى مانده بود «تورات» را از نو نوشت. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 196
به همین دلیل یهود او را یکى از نجات دهندگان و زنده کنندگان آیین خویش مىدانند و به همین جهت براى او فوق العاده احترام قائلند.
این موضوع سبب شد که گروهى از یهود لقب «ابن اللّه» (فرزند خدا) را براى او انتخاب کنند.
(آیه 31)- در این آیه به شرک عملى آنان (در مقابل شرک اعتقادى) و یا به تعبیر دیگر «شرک در عبادت» اشاره کرده، مىگوید: «یهود و نصارى دانشمندان و راهبان خود را، خدایان خود، در برابر پروردگار قرار دادند» (اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ).
و نیز «مسیح فرزند مریم را به الوهیت پذیرفتند» (وَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ).
شک نیست که یهود و نصارى در برابر علماء و راهبان خود سجده نمىکردند ولى از آنجا که خود را بدون قید و شرط در اطاعت آنان قرار داده بودند و حتى احکامى را که بر خلاف حکم خدا مىگفتند واجب الاجرا مىشمردند قرآن از این پیروى کورکورانه و غیر منطقى تعبیر به «اتخاذ رب» کرده است.
در پایان آیه روى این مسأله تأکید مىکند که تمام این بشر پرستیها بدعت و از مسائل ساختگى است «هیچ گاه به آنها دستورى داده نشده جز خداوند یکتا را بپرستند» (وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً).
«معبودى که هیچ کس جز او شایسته پرستش نیست» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
«معبودى که منزه است از آنچه آنها شریک وى قرار مىدهند» (سُبْحانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ).
قرآن مجید در آیه فوق درس بسیار پرارزشى به همه پیروان خود مىدهد و یکى از عالیترین مفاهیم توحید را ضمن آن خاطر نشان مىسازد، و مىگوید: هیچ مسلمانى حق ندارد اطاعت بىقید و شرط انسانى را بپذیرد، زیرا این کار مساوى است با پرستش او، همه اطاعتها باید در چارچوب اطاعت خدا در آید و پیروى از دستور انسانى تا آنجا مجاز است که با قوانین خدا مخالفت نداشته باشد این انسان هر کس و هر مقامى مىخواهد باشد.
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 197
(آیه 32)- در این آیه تشبیه جالبى براى تلاشهاى مذبوحانه و بىسرانجام یهود و نصارى و یا همه مخالفان اسلام حتى مشرکان کرده، مىگوید: «اینها مىخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند ولى خداوند جز این نمىخواهد که این نور الهى را همچنان گستردهتر و کاملتر سازد (تا همه جهان را فراگیرد، و تمام جهانیان از پرتو آن بهره گیرند) هر چند کافران را خوشایند نباشد» (یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ).
و براى مجسم کردن حقارت تلاشهاى آنها تعبیرى از این رساتر به نظر نمىرسد و در واقع کوششهاى یک مخلوق ناتوان در برابر اراده بىپایان و قدرت بىانتهاى حق غیر از این نخواهد بود.
(آیه 33)- سر انجام در این آیه بشارت عالمگیر شدن اسلام را به مسلمانان داده و با آن، بحث آیه گذشته را دائر بر این که تلاشهاى مذبوحانه دشمنان اسلام به جایى نمىرسد، تکمیل مىکند و با صراحت مىگوید: «او کسى است که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا او را بر تمام ادیان پیروز و غالب گرداند، هر چند مشرکان را خوشایند نباشد» (هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ).
منظور از «هدى» دلائل روشن و براهین آشکارى است که در آیین اسلام وجود دارد و منظور از «دین حق» همین آیینى است که اصولش حق و فروعش نیز حق و بالاخره تاریخ و مدارک و اسناد و نتیجه و برداشت آن نیز همه حق است و بدون شک آیینى که هم محتواى آن حق باشد و هم دلائل و مدارک و تاریخ آن روشن، باید سر انجام بر همه آیینها پیروز گردد.
با گذشت زمان، و پیشرفت علم و دانش، و سهولت ارتباطات، واقعیتها چهره خود را از پشت پردههاى تبلیغات مسموم، به در خواهد آورد و موانعى را که مخالفان حق بر سر راه آن قرار مىدهند درهم کوبیده خواهد شد، و به این ترتیب آیین حق و حکومت حق همه جا را فرا خواهد گرفت هر چند دشمنان حق نخواهند و از هیچ گونه کارشکنى مضایقه نکنند، زیرا حرکت آنها حرکتى است بر خلاف برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 198
مسیر تاریخ و بر ضدّ سنن آفرینش!
قرآن و قیام مهدى (عج):
آیه فوق- که عینا و با همین الفاظ در سوره «صفّ» آیه 9 آمده است و با تفاوت مختصرى در سوره «فتح» آیه 28 تکرار شده، خبر از واقعه مهمى مىدهد که اهمیتش موجب این تکرار شده است- خبر از جهانى شدن اسلام و عالمگیر گشتن این آیین مىدهد.
زیرا مفهوم آیه پیروزى همه جانبه اسلام بر همه ادیان جهان است، و معنى این سخن آن است که سر انجام اسلام همه کره زمین را فرا خواهد گرفت و بر همه جهان پیروز خواهد گشت.
از امام صادق علیه السّلام در تفسیر این آیه چنین نقل شده: «به خدا سوگند هنوز محتواى این آیه تحقق نیافته است و تنها زمانى تحقق مىپذیرد که «قائم» خروج کند و به هنگامى که او قیام کند کسى که خدا را انکار نماید در تمام جهان باقى نخواهد ماند».
و نیز از امام باقر علیه السّلام چنین نقل شده: «و عدهاى که در این آیه است به هنگام ظهور مهدى از آل محمد صلّى اللّه علیه و آله صورت مىپذیرد، در آن روز هیچ کس در روى زمین نخواهد بود مگر این که اقرار به حقانیت محمد صلّى اللّه علیه و آله مىکند».
(آیه 34)- کنز ممنوع است! در آیات گذشته سخن از اعمال شرک آمیز یهود و نصارى بود که براى دانشمندان خود یک نوع الوهیت قائل بودند، در این آیه مىگوید: آنها نه تنها مقام الوهیت را ندارند بلکه صلاحیت رهبرى خلق را نیز دارا نیستند، بهترین گواه این سخن خلافکاریهاى گوناگون آنهاست، روى سخن را به مسلمانان کرده، مىگوید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! بسیارى از علماى اهل کتاب و راهبان، اموال مردم را به باطل مىخورند، و خلق را از راه خالق باز مىدارند» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ).
آنها به صورتهاى مختلفى اموال مردم را بدون مجوز و از طریق باطل مىخورند. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 199
یکى این که: حقایق تعلیمات آیین مسیح (ع) و موسى (ع) را کتمام مىکردند تا مردم به آیین جدید (آیین اسلام) نگروند و منافع آنها به خطر نیفتد و هدایایشان قطع نشود.
و دیگر این که: با گرفتن «رشوه» از مردم حق را باطل و باطل را حق مىکردند و به نفع زورمندان و اقویا حکم باطل مىدادند.
یکى دیگر از طرق نامشروع درآمدشان این بود که به نام «بهشت فروشى» و یا «گناه بخشى» مبالغ هنگفتى از مردم مىگرفتند.
و اما جلوگیرى کردنشان از راه خدا روشن است زیرا آیات الهى را تحریف مىکردند و یا به خاطر حفظ منافع خویش مکتوم مىداشتند.
سپس قرآن به تناسب بحث دنیاپرستى پیشوایان یهود و نصارى به ذکر یک قانون کلى در مورد ثروت اندوزان پرداخته، مىگوید: «و کسانى که طلا و نقره را جمعآورى و گنجینه و پنهان مىکنند و در راه خدا انفاق نمىنمایند آنها را به عذاب دردناکى بشارت ده» (وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ).
آیه فوق صریحا ثروتاندوزى و گنجینه سازى اموال را تحریم کرده است و به مسلمانان دستور مىدهد که اموال خویش را در راه خدا، و در طریق بهرهگیرى بندگان خدا به کار اندازند، و از اندوختن و ذخیره کردن و خارج ساختن آنها از گردش معاملات به شدت بپرهیزند، در غیر این صورت باید منتظر عذاب دردناکى باشند.
این عذاب دردناک تنها کیفر شدید روز رستاخیز نیست بلکه مجازاتهاى سخت این دنیا را که بر اثر به هم خوردن موازنه اقتصادى و پیدایش اختلافات طبقاتى دامان فقیر و غنى را مىگیرد نیز شامل مىشود.
جمع ثروت تا چه اندازه «کنز» محسوب مىشود؟
طبق بسیارى از روایات آنچه واجب است، پرداختن زکات سالانه است و نه غیر آن. بنابراین هرگاه انسان اموالى را جمعآورى کند و هر سال مرتبا مالیات اسلامى آن یعنى زکات را بپردازد مشمول آیه فوق نخواهد بود. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 200
از جمله در حدیثى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم: هنگامى که آیه فوق نازل شد کار بر مسلمانان مشکل گردید و گفتند: با این حکم هیچ یک از ما نمىتواند چیزى براى فرزندان خود ذخیره کند و آینده آنها را تأمین نماید ... سر انجام از پیامبر سؤال کردند، پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «خداوند زکات را واجب نکرده است مگر به خاطر این که باقیمانده اموال شما براى شما پاک و پاکیزه باشد، لذا قانون ارث را در باره اموالى که بعد از شما مىماند قرار داده است» یعنى اگر گردآورى مال بکلى ممنوع بود قانون ارث موضوع نداشت.
ولى روایات دیگرى در منابع اسلامى مشاهده مىکنیم که مضمون آن با تفسیر فوق ظاهرا و در بدو نظر سازگار نیست، از جمله از على علیه السّلام نقل شده که فرمود:
«هرچه از چهار هزار (درهم)- که ظاهرا اشاره به مخارج یک سال است- بیشتر باشد «کنز» است خواه زکاتش را بپردازند یا نه، و آنچه کمتر از آن باشد نفقه و هزینه زندگى محسوب مىشود، بنابراین ثروت اندوزان را به عذاب دردناک بشارت ده».
از بررسى مجموع احادیث به ضمیمه خود آیه مىتوان چنین نتیجه گرفت که در شرایط عادى و معمولى یعنى در مواقعى که جامعه در وضع ناگوار و خطرناکى نیست و مردم از زندگانى عادى بهرهمندند پرداختن زکات کافى است و باقیمانده کنز محسوب نمىشود.
و اما در مواقع فوق العاده و هنگامى که حفظ مصالح جامعه اسلامى ایجاب کند حکومت اسلامى مىتواند محدودیتى براى جمعآورى اموال قائل شود و یا بکلى همه اندوختهها و ذخیرههاى مردم را براى حفظ موجودیت جامعه اسلامى مطالبه کند.
(آیه 35)- کیفر ثروت اندوزان! در این آیه اشاره به یکى از مجازاتهاى این گونه افراد در جهان دیگر کرده، مىگوید: «روزى فرا خواهد رسید که (این سکّهها) را در آتش سوزان دوزخ داغ و گداخته کرده و پیشانى و پهلو و پشتشان را با آن داغ مىکنند» (یَوْمَ یُحْمى عَلَیْها فِی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوى بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 201
و در همین حال فرشتگان عذاب به آنها مىگویند: «این همان چیزى است که براى خودتان اندوختید و به صورت کنز در آوردید» و در راه خدا به محرومان انفاق نکردید (هذا ما کَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ).
«اکنون بچشید آنچه را براى خود اندوخته بودید» و عواقب شوم آن را دریابید (فَذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ).
این آیه بار دیگر بر این حقیقت تأکید مىکند که اعمال انسانها از بین نمىروند و همچنان باقى مىمانند و همانها هستند که در جهان دیگر برابر انسان مجسم مىشوند و مایه سرور و شادى و یا رنج و عذاب او مىگردند.
(آیه 36)- آتش بس اجبارى! از آنجا که در این سوره بحثهاى مشروحى پیرامون جنگ با مشرکان آمده است در این آیه و آیه بعد اشاره به یکى از مقررات جنگ و جهاد اسلامى شده و آن احترام به ماههاى حرام است.
نخست مىگوید: «تعداد ماهها در نزد خدا در کتاب آفرینش از آن روز که آسمانها و زمین را آفرید دوازده ماه است» (إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتابِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ).
از آن روز که نظام منظومه شمسى به شکل کنونى صورت گرفت سال و ماه وجود داشت، سال عبارت از یک دوره کامل گردش زمین به دور خورشید، و ماه عبارت از یک دوره کامل گردش کره ماه به دور کره زمین است که در هر سال دوازده بار تکرار مىشود.
سپس اضافه مىکند: «از این دوازده ماه چهار ماه، ماه حرام است» که هرگونه جنگ و نبرد در آن حرام است (مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ).
بعد براى تأکید مىگوید: «این آیین ثابت و پابرجا و تغییر ناپذیر است» نه رسم نادرستى که در میان عرب بود که با میل و هوس خویش آنها را جابهجا مىکردند (ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ).
از پارهاى از روایات استفاده مىشود که تحریم جنگ در این چهار ماه علاوه بر آیین ابراهیم در آیین یهود و مسیح و سایر آیینهاى آسمانى نیز بوده است. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 202
سپس مىگوید: «در این چهار ماه به خود ستم روا مدارید» با شکستن احترام آنها خویش را گرفتار کیفرهاى دنیا و مجازاتهاى آخرت نسازید (فَلا تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَکُمْ).
ولى از آنجا که ممکن بود تحریم جهاد در این چهار ماه وسیلهاى براى سوء استفاده دشمنان بشود و آنها را در حمله کردن به مسلمین جسور کند در جمله بعد اضافه مىکند: «با مشرکان بطور دسته جمعى پیکار کنید همان گونه که آنها متفقا با شما مىجنگند» (وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّةً).
یعنى با این که آنها مشرکند و بت پرست و شرک سر چشمه پراکندگى است ولى با این حال در یک صف واحد با شما مىجنگند، شما که موحدید و یکتاپرست سزاوارتر هستید که وحدت کلمه را برابر دشمن حفظ کنید و در یک صف همچون یک دیوار آهنین در مقابل دشمنان بایستید.
سر انجام مىگوید: «و بدانید (اگر پرهیزکار باشید و اصول تعلیمات اسلام را دقیقا اجرا کنید خداوند پیروزى شما را تضمین مىکند زیرا) خدا با پرهیزکاران است» (وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ).
(آیه 37)- در این آیه اشاره به یک سنت غلط جاهلى یعنى مسأله «نسىء» (تغییر دادن جاى ماههاى حرام) کرده، مىگوید: «تغییر دادن ماههاى حرام کفرى است که بر کفر آنها افزوده مىشود» (إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ).
زیرا علاوه بر شرک و «کفر اعتقادى» با زیر پا گذاشتن این دستور مرتکب کفر عملى هم مىشدند.
«و با این عمل افراد بىایمان در گمراهى بیشتر قرار مىگیرند» (یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا).
«آنها در یک سال ماهى را حلال مىشمرند، و سال دیگر همان ماه را تحریم مىکنند تا به گمان خود آن را با تعداد ماههایى که خدا تعیین کرده تطبیق دهند» (یُحِلُّونَهُ عاماً وَ یُحَرِّمُونَهُ عاماً لِیُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ).
یعنى هرگاه یکى از ماههاى حرام را حذف مىکنند ماه دیگرى را به جاى آن برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 203
مىگذارند تا عدد چهار ماه تکمیل شود! در حالى که با این عمل زشت و مسخره فلسفه تحریم ماههاى حرام را بکلى از میان مىبردند و حکم خدا را بازیچه هوسهاى خویش مىساختند، و عجب این که از این کار خود بسیار خشنود و راضى هم بودند، زیرا «اعمال زشتشان در نظرشان جلوه کرده بود» (زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ).
و مىگفتند: فاصله زیاد آتش بس ورزیدگى جنگى را کم مىکند باید آتشى به پا کرد.
خدا نیز آن مردمى را که شایستگى هدایت ندارند به حال خود رها مىکند و دست از هدایتشان مىکشد زیرا: «خداوند گروه کافران را هدایت نمىکند» (وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ).
(آیه 38)-
شأن نزول:
از «ابن عباس» و دیگران نقل شده که این آیه و آیه بعد در باره جنگ «تبوک» نازل گردیده است.
در روایات اسلامى آمده است که پیامبر معمولا مقاصد جنگى و هدفهاى نهایى خود را قبل از شروع جنگ براى مسلمانان روشن نمىساخت تا اسرار نظامى اسلام به دست دشمنان نیفتد، ولى در مورد «تبوک» چون مسأله شکل دیگرى داشت قبلا با صراحت اعلام نمود که ما به مبارزه با «رومیان» مىرویم زیرا مبارزه با امپراتورى روم شرقى کار سادهاى نبود، و مىبایست مسلمانان براى این درگیرى بزرگ کاملا آماده شوند و خودسازى کنند.
به علاوه فاصله میان مدینه و سرزمین رومیان بسیار زیاد بود، و از همه گذشته فصل تابستان و گرما و برداشت محصول غلات و میوهها بود.
همه این امور دست به دست هم داده و رفتن به سوى میدان جنگ را فوق العاده بر مسلمانان مشکل مىساخت، تا آنجا که بعضى در اجابت دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تردید و دو دلى نشان مىدادند! این دو آیه نازل شد و با لحنى قاطع و کوبنده به مسلمانان هشدار داد و اعلام خطر کرد و آنها را آماده این نبرد بزرگ ساخت.
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 204
تفسیر:
همان گونه که در شأن نزول گفتیم، آیه فوق ناظر به جریان جنگ «تبوک» است.
«تبوک» منطقهاى است میان «مدینه» و «شام» که اینک مرز کشور «عربستان سعودى» محسوب مىشود، و در آن روز نزدیک سرزمین امپراتورى روم شرقى که بر شامات تسلط داشت محسوب مىشد. این واقعه در سال نهم هجرى یعنى حدود یک سال بعد از جریان فتح مکّه روى داد.
قرآن با شدت هر چه تمامتر مردم را به جهاد دعوت مىکند، گاهى به زبان تشویق، و گاهى به زبان ملامت و سرزنش، و گاهى به زبان تهدید، با آنها سخن مىگوید و از هر درى براى آماده ساختن آنها وارد مىشود.
نخست مىگوید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! چرا هنگامى که به شما گفته مىشود در راه خدا و به سوى میدان جهاد حرکت کنید سستى و سنگینى به خرج مىدهید»؟ (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ما لَکُمْ إِذا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ).
سپس با سخن ملامت آمیزى مىگوید: «آیا به این زندگى دنیا، این زندگى پست و زود گذر و ناپایدار، به جاى زندگى وسیع و جاویدان آخرت راضى شدید»؟
(أَ رَضِیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَةِ). «با این که فوائد و متاع زندگى دنیا در برابر زندگى آخرت یک امر ناچیز بیش نیست» (فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِیلٌ).
چگونه یک انسان عاقل تن به چنین مبادله زیانبارى ممکن است بدهد؟
و چگونه متاع فوق العاده گرانبها را به خاطر دستیابى به یک متاع ناچیز و کم ارزش از دست مىدهد؟
(آیه 39)- سپس مسأله را از لحن ملامت آمیز بالاتر برده و شکل یک تهدید جدّى به خود مىگیرد و مىگوید: «اگر شما به سوى میدان جنگ حرکت نکنید خداوند به عذاب دردناکى مجازاتتان خواهد کرد» (إِلَّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلِیماً).
و اگر گمان مىکنید با کنار رفتن شما و پشت کردنتان به میدان جهاد چرخ پیشرفت اسلام از کار مىافتد و فروغ آیین خدا به خاموشى مىگراید سخت در برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 205
اشتباهید زیرا: «خداوند گروهى غیر از شما (از افراد با ایمان و مصمّم و مطیع فرمان خود را) به جاى شما قرار خواهد داد» (وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ).
گروهى که از هر نظر مغایر شما هستند نه تنها شخصیتشان بلکه ایمان و اراده و شهامت و فرمانبرداریشان غیر از شماست.
بعضى از مفسران این جمله را اشاره به ایرانیان یا مردم من دانستهاند.
«و از این رهگذر هیچ گونه زیانى نمىتوانید به خداوند و آیین پاک او وارد کنید» (وَ لا تَضُرُّوهُ شَیْئاً).
این یک واقعیت است، نه یک گفتگوى خیالى یا آرزوى دور و دراز، چرا که «خداوند بر هر چیز تواناست» (وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ). و هرگاه اراده پیروزى آئین پاکش را کند بدون گفتگو جامه عمل به آن خواهد پوشاند.
(آیه 40)- خداوند پیامبرش را در حساسترین لحظات تنها نگذارد! در آیات گذشته همان گونه که گفته شد روى مسأله جهاد در برابر دشمن از چند راه تأکید شده بود، از جمله این که گمان نکنید اگر شما خود را از جهاد و یارى پیامبر کنار بکشید کار او و اسلام، زمین مىماند.
آیه مورد بحث این موضوع را تعقیب کرده، مىگوید: «اگر او را یارى نکنید، خداوند او را یارى کرد» و در مشکلترین ساعات، او را تنها نگذاشت (إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ).
و آن زمانى بود که مشرکان «مکّه» توطئه خطرناکى براى نابود کردن پیامبر چیده بودند و همان گونه که در ذیل آیه 30 سوره «انفال» شرح آن گذشت. پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به فرمان خدا از این جریان آگاه شد و شبانه از مکّه به سوى مدینه حرکت کرد. دشمنان کوشش فراوانى براى یافتن پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کردند ولى مأیوس و نومید بازگشتند و پیامبر بعد از چندین شبانه روز سالم به مدینه رسید و فصل نوینى در تاریخ اسلام آغاز شد.
آیه اشاره به یکى از حساسترین لحظات این سفر تاریخى کرده، مىگوید:
خداوند پیامبرش را یارى کرد «در آن هنگام که کافران او را بیرون کردند» (إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 206
البته قصد کفار بیرون کردن او از «مکّه» نبود، بلکه تصمیم به کشتن او داشتند، ولى چون نتیجه کارشان بیرون رفتن پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از مکّه شد این نسبت به آنها داده شده است.
سپس مىگوید: «این در حالى بود که او دومین نفر بود» (ثانِیَ اثْنَیْنِ).
اشاره به این که جز یک نفر همراه او نبود و این نهایت تنهایى او را در این سفر پر خطر نشان مىدهد و همسفر او ابو بکر بود.
«به هنگامى که دو نفرى به غار، (ثور) پناه بردند» (إِذْ هُما فِی الْغارِ).
«در آن موقع (ترس و وحشت، یار و همسفر پیامبر را فرا گرفت و پیامبر او را دلدارى مىداد) و به همسفرش مىگفت: غم مخور خدا با ماست» (إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا). «در این هنگام خداوند روح آرامش و اطمینان را (که در لحظات حساس و پر خطر بر پیامبرش نازل مىکرد) بر او فرستاد» (فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ). «و او را با لشکرهایى که نمىتوانستید آنها را مشاهده کنید، یارى کرد» (وَ أَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها).
«و گفتار و هدف کافران را پایین قرار داده، (و آنها را با شکست مواجه ساخت) و سخن خدا و آیین او بالا و پیروز است» (وَ جَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلى وَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا).
اشاره به این که توطئههاى آنها در هم شکست، آیین خرافیشان در هم پیچیده شد، و نور خدا همه جا آشکار گشت و پیروزى در تمام جهات نصیب پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله شد.
چرا چنین نشود در حالى که «خداوند هم قادر است و هم حکیم و دانا» (وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ). با حکمتش راههاى پیروزى را به پیامبرش نشان مىدهد و با قدرتش او را یارى مىکند.
(آیه 41)- تن پروران طمّاع! گفتیم جنگ «تبوک» یک وضع استثنایى داشت، و توأم با مقدماتى کاملا مشکل و پیچیده بود، به همین جهت عدهاى از افراد ضعیف الایمان و یا منافق از شرکت در این میدان تعلل مىورزیدند، در آیات برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 207
گذشته خداوند گروهى از مؤمنان را سرزنش کرد.
به دنبال این سخن بار دیگر مؤمنان را با لحنى تشویق آمیز دعوت همه جانبه به سوى جهاد مىکند و مسامحه کنندگان را مورد سرزنش قرار مىدهد.
نخست مىگوید: «همگى به سوى میدان جهاد حرکت کنید، خواه سبکبار باشید یا سنگین بار» (انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالًا).
سپس اضافه مىکند: «در راه خدا با اموال و جانها جهاد کنید» (وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ). یعنى جهادى همه جانبه و فراگیر.
اما براى این که باز اشتباه براى کسى پیدا نشود که این فداکاریها به سود خداوند است مىگوید: «این به نفع شماست اگر بدانید» (ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
یعنى اگر بدانید که جهاد کلید سر بلندى و عزت و برطرف کننده ضعف و ذلت است.
و اگر بدانید که راه رسیدن به رضاى خدا و سعادت جاویدان و انواع نعمتها و مواهب الهى در این نهضت مقدس عمومى و فداکارى همه جانبه است!
(آیه 42)- سپس بحث را متوجه افراد تنبل و ضعیف الایمان که براى سرباز زدن از حضور در این میدان بزرگ به انواع بهانهها متشبث مىشدند کرده، و با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین مىگوید: «اگر غنیمتى آماده و سفرى نزدیک بود به خاطر رسیدن به متاع دنیا دعوت تو را اجابت مىکردند» و براى نشستن بر سر چنین سفره آمادهاى مىدویدند (لَوْ کانَ عَرَضاً قَرِیباً وَ سَفَراً قاصِداً لَاتَّبَعُوکَ).
«لکن اکنون که راه بر آنها دور و پر مشقت است سستى مىورزند و بهانه مىآورند» (وَ لکِنْ بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّةُ).
عجب این که تنها به عذر و بهانه قناعت نمىکند بلکه: «به زودى نزد تو مىآیند و قسم یاد مىکنند که اگر ما قدرت داشتیم با شما خارج مىشدیم» (وَ سَیَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَکُمْ).
و اگر مىبینید ما به این میدان نمىآییم بر اثر ناتوانى و گرفتارى و عدم قدرت است. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 208
آنها با این اعمال و این دروغها در واقع «خود را هلاک مىکنند» (یُهْلِکُونَ أَنْفُسَهُمْ).
«ولى خداوند مىداند آنها دروغ مىگویند» (وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ).
کاملا قدرت دارند اما چون سفره چرب و نرمى نیست و برنامه شاق و پردرد سرى در پیش است به قسمهاى دروغ متشبث مىشوند.
این موضوع منحصر به جنگ «تبوک» و زمان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نبود، در هر جامعهاى گروهى «تنبل» یا «منافق و طمّاع و فرصت طلب» وجود دارند که همیشه منتظرند لحظات پیروزى و نتیجه گیرى فرا رسد آنگاه خود را در صف اول جا بزنند، فریاد بکشند، گریبان چاک کنند و خود را نخستین مجاهد و برترین مبارز و دلسوزترین افراد معرفى کنند تا بدون زحمت از ثمرات پیروزى دیگران بهره گیرند! ولى همین گروه مجاهد سینه چاک و مبارز دلسوز به هنگام پیش آمدن حوادث مشکل هر کدام به سویى فرار مىکنند و براى توجیه فرار خود عذرها و بهانهها مىتراشند. یکى بیمار شده، دیگرى فرزندش در بستر بیمارى افتاده، سومى خانوادهاش گرفتار وضع حمل است، چهارمى چشمش دید کافى ندارد، پنجمى مشغول تهیه مقدمات است و همچنین ...!
ولى بر افراد بیدار و رهبران روشن لازم است که این گروه را از آغاز شناسایى کنند و اگر قابل اصلاح نیستند از صفوف خود برانند!
(آیه 43)- سعى کن منافقان را بشناسى: از لحن آیات استفاده مىشود که گروهى از منافقان نزد پیامبر آمدند و پس از بیان عذرهاى گوناگون و حتى سوگند خوردن، اجازه خواستند که آنها را از شرکت در میدان «تبوک» معذور دارد، و پیامبر به این عده اجازه داد.
خداوند در این آیه، پیامبرش را مورد عتاب قرار مىدهد و مىگوید: «خداوند تو را بخشید، چرا به آنها اجازه دادى» که از شرکت در میدان جهاد خوددارى کنند؟! (عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ).
«چرا نگذاشتى آنها که راست مىگویند از آنها که دروغ مىگویند شناخته برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 209
شوند و به ماهیّت آنها پى برى»؟ (حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ).
آیا عتاب و سرزنش فوق که با اعلام عفو پروردگار توأم شده دلیل بر آن است که اجازه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کار خلافى بوده، یا تنها «ترک اولى» بوده؟ ممکن است گفته شود این عتاب و خطاب مزبور جنبه کنایى داشته و حتى ترک اولى نیز در کار نباشد، بلکه منظور بیان روح منافقگرى منافقان با یک بیان لطیف و کنایه آمیز بوده است.
این موضوع را با ذکر مثالى مىتوان روشن ساخت. فرض کنید ستمگرى مىخواهد به صورت فرزند شما سیلى بزند، یکى از دوستانتان دست او را مىگیرد شما نه تنها از این کار ناراحت نمىشوید بلکه خوشحال نیز خواهید شد، اما براى اثبات زشتى باطن طرف به صورت عتاب آمیز به دوستتان مىگویید: «چرا نگذاشتى سیلى بزند تا همه مردم این سنگدل منافق را بشناسند»؟! و هدفتان از این بیان تنها اثبات سنگدلى و نفاق اوست که در لباس عتاب و سرزنش دوست مدافع ظاهر شده است.
(آیه 44)- سپس به شرح یکى از نشانههاى مؤمنان و منافقان پرداخته، مىگوید: «آنها که ایمان به خدا و سراى دیگر دارند هیچ گاه از تو اجازه براى عدم شرکت در جهاد با اموال و جانها، نمىخواهند» (لا یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ أَنْ یُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ).
بلکه هنگامى که فرمان جهاد صادر شد بدون تعلل و سستى به دنبال آن مىشتابند و همان ایمان به خدا و مسؤلیتهایشان در برابر او، و ایمان به دادگاه رستاخیز آنان را به این راه دعوت مىکند و راه عذرتراشى و بهانه جویى را به رویشان مىبندد.
«خداوند به خوبى افراد پرهیزکار را مىشناسد» و از نیت و اعمال آنها کاملا آگاه است (وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ).
(آیه 45)- سپس مىگوید: «تنها کسانى از تو اجازه (براى عدم شرکت در میدان جهاد) مىطلبند که ایمان به خدا و روز جزا ندارند» (إِنَّما یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 210
سپس براى تأکید عدم ایمان آنها مىگوید: آنها کسانى هستند که «دلهایشان مضطرب و آمیخته با شک و تردید است»! (وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ).
«به همین دلیل در این شک و تردید گاهى قدم به پیش مىگذارند و گاهى باز مىگردند و پیوسته در حیرت و سرگردانى به سر مىبرند» و همیشه منتظر پیدا کردن بهانه و کسب اجازه از پیامبرند (فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ).
این دو نشانه مخصوص «مؤمنان» و «منافقان» صدر اسلام و میدان جنگ «تبوک» نبود، بلکه هم امروز نیز «مؤمنان راستین» را از «مدعیان دروغین» با این دو صفت مىتوان شناخت، مؤمن، شجاع و مصمم است و منافق بزدل و ترسو و متحیر و عذرتراش!
(آیه 10)- عدمشان، به ز وجود! در اینجا یکى دیگر از نشانههاى کذب و دروغ منافقان را بیان کرده و در حقیقت بحثى را که در آیات قبل گذشت و فرمود:
وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ تکمیل مىکند و مىگوید: «اینها اگر (راست مىگفتند و) اراده داشتند که (بسوى میدان جهاد) خارج شوند وسیلهاى براى آن فراهم مىساختند» در حالى که هیچ گونه آمادگى در آنها دیده نمىشود (وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً).
اینها افراد تاریکدل بىایمانى هستند که «خدا از شرکت آنها در میدان پر افتخار جهاد کراهت دارد لذا (توفیق خود را از آنها سلب کرده و) آنان را از حرکت باز داشته است و به آنها گفته شد با قاعدین [کودکان و پیران و بیماران] بنشینید» (وَ لکِنْ کَرِهَ اللَّهُ انْبِعاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدِینَ).
این یک فرمان تکوینى است که از باطن تاریک و آلوده آنها برخاسته و مقتضاى عقیده فاسد و اعمال زشت آنها از آیه فوق به خوبى استفاده مىشود که هر عمل و نیتى اقتضایى دارد که خواه ناخواه دامان انسان را مىگیرد، و همه افراد شایستگى و لیاقت آن را ندارند که در کارهاى بزرگ و راه خدا گام بردارند، این توفیق را خداوند نصیب کسانى مىکند که پاکى نیت و آمادگى و اخلاص در آنان سراغ دارد.
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 211
(آیه 47)- در این آیه به این واقعیت اشاره مىکند که عدم شرکت این گونه افراد در میدان جهاد نه تنها جاى تأسف نیست بلکه شاید جاى خوشحالى باشد.
در حقیقت به مسلمانان یک درس بزرگ مىدهد که هیچ گاه در فکر افزودن سیاهى لشکر و کمیت و تعداد نباشند، بلکه به فکر این باشند که افراد مخلص و با ایمان را انتخاب کنند هر چند نفراتشان کم باشد.
نخست مىگوید: «اگر آنها همراه شما به سوى میدان جهاد (تبوک) حرکت مىکردند (نخستین اثر شومشان این بود) که چیزى جز تردید و اضطراب بر شما نمىافزودند» (لَوْ خَرَجُوا فِیکُمْ ما زادُوکُمْ إِلَّا خَبالًا).
یعنى حضور آنها با آن روحیه فاسد و توأم با تردید و نفاق و بزدلى اثرى جز ایجاد تردید و شک و تولید فساد در میان سپاه اسلام ندارد.
به علاوه «آنها با سرعت کوشش مىکنند در میان نفرات لشکر نفوذ کنند و به ایجاد نفاق و تفرقه و از هم گسستن پیوندهاى اتحاد بپردازند» (وَ لَأَوْضَعُوا خِلالَکُمْ یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَةَ).
سپس به مسلمانان اخطار مىکند که: مراقب باشید «افراد ضعیف الایمانى در گوشه و کنار جمعیت شما وجود دارند که زود تحت تأثیر سخنان این گروه منافق قرار مىگیرند» (وَ فِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ). و یا این که در میان شما افرادى هستند که براى منافقان جاسوسى مىکنند.
بنابراین وظیفه مسلمانان قوى الایمان آن است که مراقب این گروه ضعیف یا جاسوس باشند.
و در پایان آیه مىگوید: «خداوند همه ستمگران را مىشناسد» (وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ). آنها که آشکارا و آنها که پنهانى ستم به خویش یا به جامعه مىکنند از دیدگاه علم او مخفى نیستند.
(آیه 48)- در این آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله هشدار مىدهد که این اولین بار نیست که این گروه منافق به سمپاشى و تخریب مشغول مىشوند، آنها در گذشته نیز مرتکب چنین کارهایى شدند، و الآن نیز از هر فرصتى براى نیل به مقصود خود استفاده برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 212
مىکند، و چنین مىگوید: «این گروه منافقان قبلا هم مىخواستند میان شما تفرقه و پراکندگى ایجاد کنند» (لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ).
و این اشاره به داستان «جنگ احد» است که «عبد اللّه بن ابىّ» و یارانش از نیمه راه بازگشتند و دست از یارى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله برداشتند، و یا اشاره به سایر مواردى است که توطئه بر ضد شخص پیامبر و یا افراد مسلمین چیدند که تاریخ اسلام، آنها را ثبت کرده است.
«و آنها کارها را براى تو دگرگون ساختند» (وَ قَلَّبُوا لَکَ الْأُمُورَ). نقشهها کشیدند تا اوضاع مسلمانان را به هم بریزند و آنها را از جهاد باز دارند و اطراف تو خالى شود.
اما هیچ یک از این توطئهها و تلاشها به جایى نرسید، و همه نقش بر آب شد و تیرشان به سنگ خورد.
«تا آن که حق فرا رسید و فرمان خدا آشکار گشت» (حَتَّى جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ).
«در حالى که آنها از پیشرفت و پیروزى تو ناراحت بودند» (وَ هُمْ کارِهُونَ).
اما خواست و اراده بندگان در برابر اراده و مشیت پروردگار کمترین اثرى نمىتواند داشته باشد، خدا مىخواست تو را پیروز کند و آیینت را به سراسر جهان برساند و موانع را هر چه باشد از سر راه بر دارد و بالاخره این کار را کرد.
(آیه 49)-
شأن نزول:
هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مسلمانان را آماده جنگ تبوک مىساخت و دعوت به حرکت مىکرد یکى از رؤساى طایفه «بنى سلمه» به نام «جدّ بن قیس» که در صف منافقان بود خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد و عرض کرد اگر اجازه دهى من در این میدان جنگ حاضر نشوم زیرا علاقه شدیدى به زنان دارم مخصوصا اگر چشمم به دختران رومى بیفتد ممکن است دل از دست بدهم و مفتون آنها شوم! پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به او اجازه داد.
در این موقع آیه نازل شد و عمل آن شخص را محکوم ساخت.
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 213
تفسیر:
منافقان بهانه تراش! شأن نزول فوق نشان مىدهد که انسان هرگاه بخواهد شانه از زیر بار مسؤولیتى خالى کند از هر وسیلهاى براى خود بهانه مىتراشد.
به هر حال قرآن در اینجا روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده و در پاسخ این گونه بهانه جویان رسوا مىگوید: «بعضى از آنها مىگویند به ما اجازه بده (که از حضور در میدان جهاد خوددارى کنیم) و ما را مفتون و فریفته (زنان و دختران زیبا روى رومى) مساز»! (وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ ائْذَنْ لِی وَ لا تَفْتِنِّی).
اصولا منافقان براى اغفال افراد با ایمان غالبا به یک سلسله موضوعات جزئى و ناچیز و گاهى مضحک متشبث مىشوند تا موضوعات مهم و کلى را نادیده بگیرند.
ولى به هر حال قرآن در پاسخ او مىگوید: «آگاه باشید که اینها هم اکنون در میان فتنه و گناه و مخالفت فرمان خدا سقوط کردهاند و جهنم گرداگرد کافران را احاطه کرده است» (أَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکافِرِینَ).
یعنى آنها به عذرهاى واهى و این که ممکن است بعدا آلوده به گناه بشوند هم اکنون در دل گناه قرار دارند و جهنم گرداگرد آنها را فرا گرفته است آنها فرمان صریح خدا و پیامبرش را در باره حرکت به سوى جهاد زیر پا مىگذارند مبادا به «شبهه شرعى» گرفتار شوند!
(آیه 50)- در این آیه به یکى دیگر از صفات منافقان و نشانههاى آنها اشاره شده است و بحثى را که در آیات گذشته و آینده پیرامون نشانههاى منافقان مىباشد تکمیل مىکند.
نخست مىگوید: «اگر نیکى به تو رسد آنها را ناراحت مىکند» (إِنْ تُصِبْکَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ).
و این ناراحتى دلیل عداوت باطنى و فقدان ایمان آنهاست «ولى در مقابل اگر مصیبتى به تو برسد و گرفتار مشکلى شوى با خوشحالى مىگویند: ما از قبل (پیش بینى چنین مسائلى را مىکردیم، و) تصمیم لازم را گرفتیم» و خود را از این پرتگاه رهایى بخشیدیم! (وَ إِنْ تُصِبْکَ مُصِیبَةٌ یَقُولُوا قَدْ أَخَذْنا أَمْرَنا مِنْ قَبْلُ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 214
و به خانههاى خود «باز مىگردند در حالى که (از شکست یا مصیبت یا ناراحتى شما) خوشحالند» (وَ یَتَوَلَّوْا وَ هُمْ فَرِحُونَ).
این منافقان کوردل از هر فرصتى به نفع خود استفاده و لاف عقل و درایت مىزنند که این عقل و تدبیر ما بود که موجب شد در فلان میدان شرکت نکنیم، این سخن را چنان مىگویند که گویى از خوشحالى در پوست نمىگنجند!
آیه 51)- اما تو اى پیامبر! به اینها از دو راه پاسخ گوى، پاسخى دندان شکن و منطقى، نخست «بگو: هیچ حادثهاى براى ما رخ نمىدهد مگر آنچه خداوند براى ما مقرّر داشته است همان خدایى که مولاى ما» و سرپرست حکیم و مهربان ماست و جز خیر و صلاح ما را مقدر نمىدارد (قُلْ لَنْ یُصِیبَنا إِلَّا ما کَتَبَ اللَّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا).
آرى «افراد با ایمان باید تنها بر خدا توکّل کنند» (وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ).
تنها به او عشق مىورزند و از او یارى مىطلبند و سر بر آستان او مىسایند تکیهگاه و پناهگاهشان کسى جز او نیست.
(آیه 52)- «و تو اى پیامبر این پاسخ را نیز به آنان بگو که شما چه انتظارى را در باره ما مىکشید جز این که به یکى از دو یکى و خیر و سعادت خواهیم رسید» (قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ).
یا دشمنان را در هم مىکوبیم و پیروز از میدان مبارزه باز مىگردیم، و یا کشته مىشویم و شربت شهادت را با افتخار مىنوشیم، هر کدام پیش آید، خوش آید که مایه افتخار است و روشنى چشم ما و به هر صورت شکست در قاموس ما راه ندارد.
اما به عکس «ما در مورد شما یکى از دو بدبختى، تیره روزى و بلا و مصیبت را انتظار مىکشیم، یا در این جهان و جهان دیگر به مجازات الهى گرفتار مىشوید، و یا به دست ما خوار و نابود خواهید شد» (وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ أَنْ یُصِیبَکُمُ اللَّهُ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَیْدِینا).
«حال که چنین است شما انتظار بکشید، و ما هم با شما انتظار مىکشیم» برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 215
(فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَکُمْ مُتَرَبِّصُونَ).
شما در انتظار خوشبختى ما باشید و ما هم در انتظار بدبختى شما نشستهایم!
(آیه 53)- قرآن در اینجا به قسمتى دیگر از نشانههاى منافقان و نتیجه و سر انجام کار آنها اشاره کرده و روشن مىسازد که چگونه اعمال آنها بىروح و بىاثر است و هیچ گونه بهرهاى از آن عایدشان نمىشود، و از آنجا که در میان اعمال نیک، انفاق در راه خدا و نماز (پیوند خلق با خالق) موقعیت خاصى دارد، مخصوصا انگشت روى این دو قسمت گذارده است.
نخست مىگوید: اى پیامبر! «به آنها بگو: شما چه از روى اراده و اختیار در راه خدا انفاق کنید و چه از روى کراهت و اجبار (و ملاحظات شخصى و اجتماعى) در هر حال از شما پذیرفته نخواهد شد» (قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً لَنْ یُتَقَبَّلَ مِنْکُمْ).
سپس به دلیل آن اشاره کرده، مىفرماید: «زیرا شما گروه فاسقى بودید» (إِنَّکُمْ کُنْتُمْ قَوْماً فاسِقِینَ). نیتهایتان آلوده، و اعمالتان ناپاک، و قلبتان تاریک است، و خدا تنها عملى را مىپذیرد که پاک باشد و از شخصى پاک و با تقوا سر زند.
(آیه 54)- در این آیه بار دیگر دلیل عدم قبول انفاقات آنها را توضیح داده، مىگوید: «و هیچ چیز مانع قبول انفاقات آنها نشده جز این که آنها به خدا و پیامبرش کافر شدهاند» و هر عملى توأم با ایمان با خدا و توحید نبوده باشد در پیشگاه خدا مقبول نیست (وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ).
پس از ذکر عدم قبول انفاقهاى مالى آنها به وضع عبادات آنان اشاره کرده مىگوید: «آنها نماز را به جا نمىآورند مگر از روى کسالت و با ناراحتى و سنگینى» (وَ لا یَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلَّا وَ هُمْ کُسالى).
همان گونه که «انفاق نمىکنند مگر از روى کراهت و اجبار» (وَ لا یُنْفِقُونَ إِلَّا وَ هُمْ کارِهُونَ).
در حقیقت به دو دلیل انفاقهاى آنها پذیرفته نمىشود یکى به دلیل آن که از روى کفر و عدم ایمان سر مىزند، و دیگر این که از روى کراهت و اجبار است. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 216
همچنین به دو علت نماز آنها پذیرفته نیست نخست به علت کفر، و دیگر به خاطر آنکه از روى کسالت و کراهت انجام مىگیرد.
(آیه 55)- در این آیه روى سخن را به پیامبر کرده، مىگوید: «فزونى اموال و اولاد آنها نباید تو را در شگفتى فرو برد» و فکر کنى که آنها با این که منافقند چگونه مشمول این همه مواهب الهى واقع شدهاند (فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ).
چرا که اینها به ظاهر براى آنها نعمت است اما در حقیقت «خدا مىخواهد به این وسیله آنان را در زندگى دنیا معذب کند، و به خاطر دلبستگى فوق العاده به این امور در حال کفر و بىایمانى بمیرند» (إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونَ).
در واقع آنها از دو راه به وسیله این اموال و اولاد (نیروى اقتصادى و انسانى) معذب مىشوند: نخست این که این گونه افراد معمولا فرزندانى ناصالح و اموالى بىبرکت دارند که مایه درد و رنجشان در زندگى دنیاست، شب و روز باید براى فرزندانى که مایه ننگ و ناراحتى هستند، تلاش کنند، و براى حفظ اموالى که از طریق گناه به دست آوردهاند جان بکنند، و از طرف دیگر چون به این اموال و فرزندان دلبستگى دارند و به سراى وسیع و پر نعمت آخرت و جهان پس از مرگ ایمان ندارند چشم پوشى از این همه اموال برایشان مشکل است تا آنجا که ایمانشان را روى آنها گذاشته و با کفر از دنیا مىروند، و به سختترین وضعى جان مىدهند؟
مال و فرزند اگر پاک و صالح باشد موهبت است و سعادت و مایه رفاه و آسایش و اگر ناپاک و ناصالح باشد رنج و عذاب الیم است.
(آیه 56)- نشانه دیگرى از منافقان! در اینجا یکى دیگر از اعمال و حالات منافقان به روشنى ترسیم شده است مىگوید: «آنها به خدا سوگند یاد مىکنند که از شما هستند» (وَ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنَّهُمْ لَمِنْکُمْ).
«در حالى که نه از شما هستند (و نه در چیزى با شما موافقند) بلکه آنها گروهى هستند که فوق العاده مىترسند» و از شدت ترس کفر را پنهان کرده اظهار ایمان مىکنند مبادا گرفتار شوند (وَ ما هُمْ مِنْکُمْ وَ لکِنَّهُمْ قَوْمٌ یَفْرَقُونَ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 217
(آیه 57)- در این آیه شدت بغض و عداوت و نفرت آنها را از مؤمنان در عبارتى کوتاه اما بسیار رسا و گویا منعکس کرده، مىگوید: «آنها چنان هستند که اگر پناهگاهى (همانند یک دژ محکم) بیابند، یا دسترسى به غارهایى در کوهها داشته باشند، یا بتوانند راهى در زیر زمین پیدا کنند، با سرعت هر چه بیشتر به سوى آن مىشتابند» تا از شما دور شوند و بتوانند کینه و عدوات خود را آشکار سازند (لَوْ یَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغاراتٍ أَوْ مُدَّخَلًا لَوَلَّوْا إِلَیْهِ وَ هُمْ یَجْمَحُونَ).
این یکى از رساترین تعبیراتى است که قرآن در باره ترس و وحشت منافقان و یا بغض و نفرت آنان بیان کرده که آنها اگر در کوهها و حتى زیر و روى زمین راه فرارى پیدا کنند از ترس یا عداوت از شما دور مىشوند ولى چون قوم و قبیله و اموال و ثروتى در محیط شما دارند مجبورند دندان بر جگر بگذارند و بمانند!
(آیه 58)-
شأن نزول:
نقل شده که: پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مشغول تقسیم اموالى (از غنائم یا مانند آن) بود که یکى از طایفه «بنى تمیم» فرا رسید، صدا زد: اى رسول خدا! عدالت کن! پیامبر فرمود: واى بر تو اگر من عدالت نکنم چه کسى عدالت خواهد کرد؟! در این هنگام این آیه و آیه بعد نازل شد و به این گونه افراد اندرز داد.
تفسیر:
خودخواهان بىمنطق: در این آیه به یکى از حالات منافقان اشاره شده و آن این که آنها هرگز راضى به حق خود نیستند.
هر کس جیب آنها را پر کند عادل است و از او راضى هستند و هر کس به خاطر رعایت عدالت حق دیگران را به آنها نبخشد ظالم و از او ناراضى مىشوند.
لذا مىگوید: «بعضى از آنها در تقسیم صدقات به تو عیب مىگیرند» و مىگویند عدالت را رعایت نکردى (وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقاتِ).
اما در حقیقت چنین است که آنها به منافع خویش مىنگرند «اگر سهمى به آنها داده شود راضیند و خوشحال» و تو را مجرى عدالت مىدانند هر چند استحقاق نداشته باشند (فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا).
«و اگر چیزى از آن به آنها داده نشود خشمگین مىشوند» و تو را متهم به بىعدالتى مىکنند (وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ یَسْخَطُونَ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 218
(آیه 59)- «ولى اگر آنها (به حق خود راضى باشند و) به آنچه خدا و پیامبرش در اختیار آنها گذارده رضایت دهند و بگویند همین براى ما کافى است و اگر هم نیاز بیشترى داریم خدا و پیامبر از فضل خود به زودى به ما مىبخشند ما تنها رضاى خدا را مىطلبیم» و از او مىخواهیم که ما را از اموال مردم بىنیاز سازد، اگر آنها چنین کنند به سود آنهاست (وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَیُؤْتِینَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللَّهِ راغِبُونَ).
(آیه 60)- مصارف زکات و ریزه کاریهاى آن: در تاریخ اسلام دو دوران مشخص دیده مىشود، دوران مکّه که همت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مسلمانان در آن مصروف تعلیم و تربیت نفرات و آموزش و تبلیغ مىشد، و دوران مدینه که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در آن دست به تشکیل «حکومت اسلامى» و پیاده کردن و اجراى تعلیمات اسلام، از طریق این حکومت صالح زد.
بدون شک یکى از ابتدایى و ضرورىترین مسأله، به هنگام تشکیل حکومت، تشکیل «بیت المال» است که به وسیله آن نیازهاى اقتصادى حکومت برآورده شود.
به همین دلیل یکى از نخستین کارهایى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در مدینه انجام داد تشکیل بیت المال بود که یکى از منابع آن را «زکات» تشکیل مىداد، و طبق مشهور این حکم در سال دوم هجرت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تشریع شد.
به هر حال آیه مورد بحث به روشنى مصارف واقعى زکات را بیان کرده و آن را در هشت مصرف خلاصه مىکند:
1- «فقرا» نخست مىگوید: «صدقات و زکات براى فقیران است» (إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ).
2- «مساکین» (وَ الْمَساکِینِ).
3- «عاملان و جمع آورى کنندگان زکات» (وَ الْعامِلِینَ عَلَیْها).
این گروه در حقیقت کارمندان و کارکنانى هستند که براى جمع آورى زکات و اداره بیت المال اسلام تلاش و کوشش مىکنند. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 219
4- «و کسانى که براى جلب محبتشان اقدام مىشود» (وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ).
آنها کسانى هستند که انگیزه معنوى نیرومندى براى پیشبرد اهداف اسلامى ندارند، و با تشویق مالى مىتوان تألیف قلب، و جلب محبت آنان نمود، و در مباحث فقهى گفته شده که آیه مفهوم وسیعى دارد که کفار و غیر مسلمانان را شامل مىشود.
5- «در راه آزاد ساختن بردگان» (وَ فِی الرِّقابِ).
یعنى سهمى از زکات، تخصیص به مبارزه با بردگى، و پایان دادن به این موضوع ضد انسانى، و «آزادى تدریجى بردگان» داده مىشود.
6- «اداء دین بدهکاران» و آنها که بدون جرم و تقصیر زیر بار بدهکارى مانده و از اداى آن عاجز شدهاند (وَ الْغارِمِینَ).
7- «و در راه خدا» (وَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ).
8- «واماندگان در راه» (وَ ابْنِ السَّبِیلِ).
یعنى مسافرانى که بر اثر علّتى در راه مانده، و زاد و توشه و مرکب کافى براى رسیدن به مقصد ندارند، هر چند افراد فقیر و بىبضاعتى نیستند.
در پایان آیه به عنوان تأکید روى مصارف گذشته، مىفرماید: «این فریضه الهى است» (فَرِیضَةً مِنَ اللَّهِ).
و بدون شک این فریضه، حساب شده، و کاملا دقیق، و جامع مصلحت فرد و اجتماع است، زیرا «خداوند دانا و حکیم است» (وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ).
نکتهها:
1- فرق میان «فقیر» و «مسکین»:
به نظر مىرسد که «فقیر» به معنى کسى است که در زندگى خود کمبود مالى دارد، هر چند مشغول کسب و کارى باشد و هرگز از کسى سؤال نکند، اما «مسکین» کسى است که نیازش شدیدتر است و دستش از کار کوتاه است، و به همین جهت از این و آن سؤال مىکند.
2- تقسیم زکات به هشت قسمت مساوى:
اکثریت قاطع فقها براینند که اصناف هشتگانه فوق مواردى است که صرف زکات در آنها مجاز است، و تقسیم کردن در آن واجب نیست. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 220
اما چگونگى مصرف آن در این مصرف هشتگانه بستگى به ضرورتهاى اجتماعى از یکسو، و نظر حکومت اسلامى از سوى دیگر دارد.
3- نقش زکات در اسلام:
با توجه به این که اسلام به عنوان یک «آیین جامع» که تمام نیازمندیهاى مادى و معنوى در آن پیش بینى شده، و از همان عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله، با تأسیس حکومت همراه بود، و توجه خاصى به حمایت از محرومان و مبارزه با فاصله طبقاتى دارد، روشن مىشود که نقش بیت المال، و زکات از مهمترین نقشهاست.
شک نیست که هر جامعهاى داراى افرادى از کار افتاده، بیمار، یتیمان بىسرپرست، معلولین، و امثال آنها مىباشد که باید مورد حمایت قرار گیرند.
و نیز براى حفظ موجودیت خود در برابر هجوم دشمن، نیاز به سربازان مجاهدى دارد که هزینه آنها از طرف حکومت پرداخت مىشود.
به همین دلیل در اسلام مسأله زکات که در حقیقت یک نوع «مالیات بر درآمد و تولید» و «مالیات بر ثروت راکد» محسوب مىشود، از اهمیت خاصى برخوردار است، تا آنجا که در ردیف مهمترین عبادات قرار گرفته، و در بسیارى از موارد با نماز همراه ذکر شده، و حتى شرط قبولى نماز شمرده شده است!
(آیه 61)-
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه گفتهاند: این آیه در باره گروهى از منافقان نازل شده، که دور هم نشسته بودند و سخنان ناهنجار، در باره پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىگفتند، یکى از آنان گفت: این کار را نکنید، زیرا، مىترسیم به گوش محمّد برسد، و او به ما بد بگوید (و مردم را بر ضد ما بشوراند).
یکى از آنان که نامش «جلاس» بود گفت: مهم نیست، ما هر چه بخواهیم مىگوییم، و اگر به گوش او رسید نزد وى مىرویم، و انکار مىکنیم، و او از ما مىپذیرد، زیرا محمّد صلّى اللّه علیه و آله آدم خوش باور و دهن بینى است، و هر کس هر چه بگوید قبول مىکند، در این هنگام آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
تفسیر:
این حسن است نه عیب! در این آیه همان گونه که از مضمون آن استفاده مىشود سخن از فرد یا افرادى در میان است که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را با گفتههاى برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 221
خود آزار مىدادند آیه مىگوید: «از آنها کسانى هستند که پیامبر را آزار مىدهند و مىگویند: او آدم خوش باورى است»! (وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ).
آنها در حقیقت یکى از نقاط قوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را که وجود آن در یک رهبر کاملا لازم است، به عنوان نقطه ضعف نشان مىدادند.
لذا قرآن بلافاصله اضافه مىکند که: «به آنها بگو: اگر پیامبر گوش به سخنان شما فرا مىدهد (و عذرتان را مىپذیرد، و به گمان شما یک آدم گوشى است) این به نفع شماست»! (قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ).
زیرا از این طریق آبروى شما را حفظ کرده، و شخصیتتان را خرد نمىکند عواطف شما را جریحهدار نمىسازد، و براى حفظ محبت و اتحاد و وحدت شما از این طریق کوشش مىکند، در حالى که اگر او فورا پردهها را بالا مىزد، و دروغگویان را رسوا مىکرد، دردسر فراوانى براى شما فراهم مىآمد.
سپس براى این که عیب جویان از این سخن سوء استفاده نکنند، و آن را دستاویز قرار ندهند، چنین اضافه مىکند: «او به خدا و فرمانهاى او ایمان دارد، و به سخنان مؤمنان راستین گوش فرا مىدهد، و آن را مىپذیرد و به آن ترتیب اثر مىدهد» (یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ).
یعنى در واقع پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دو گونه برنامه دارد: یکى برنامه حفظ ظاهر و جلوگیرى از پردهدرى، و دیگرى در مرحله عمل، در مرحله اول به سخنان همه گوش فرا مىدهد، و ظاهرا انکار نمىکند، ولى در مقام عمل تنها توجه او به فرمانهاى خدا و پیشنهادها و سخنان مؤمنان راستین است، و یک رهبر واقع بین باید چنین باشد، و تأمین منافع جامعه جز از این راه ممکن نیست لذا بلافاصله مىفرماید: «او رحمت براى مؤمنان شماست» (وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ).
تنها چیزى که در اینجا باقى مىماند این است که نباید آنها که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را با این سخنان خود ناراحت مىکنند و از او عیب جویى مىنمایند، تصور کنند که بدون مجازات خواهند ماند. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 222
لذا در پایان آیه مىفرماید: «آنها که به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آزار مىرسانند عذابى دردناک دارند» (وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).
(آیه 62)-
شأن نزول:
جمعى از مفسران شأن نزولى براى این آیه و آیه بعد نقل کردهاند و آن این که: هنگامى که در نکوهش تخلف کنندگان از غزوه تبوک آیاتى نازل شد یکى از منافقان گفت: به خدا سوگند این گروه نیکان و اشراف ما هستند، اگر آنچه را «محمّد» در باره آنها مىگوید راست باشد، اینها از چهارپایان هم بدترند، یکى از مسلمانان این سخن را شنید و گفت: به خدا آنچه او مىگوید حق است، و تو از چهارپا بدترى! این سخن به گوش پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسید به دنبال آن مرد منافق فرستاد و از او پرسید: چرا چنین گفتى، او سوگند یاد کرد که چنین سخنى نگفته است آن مرد مؤمن، گفت: خداوندا خودت راستگو را تصدیق، و دروغگو را تکذیب فرما.
این دو آیه نازل شد و وضع آنها را مشخص ساخت.
تفسیر:
قیافه حق به جانب منافقان! یکى از نشانههاى منافقان و اعمال زشت و شوم آنها که قرآن کرارا به آن اشاره کرده، این است که آنها براى پوشاندن چهره خود بسیارى از خلافکاریهاى خود را انکار مىکردند و با توسل به سوگندهاى دروغین مىخواستند مردم را فریب داده و از خود راضى کنند. در این آیه و آیه بعد قرآن مجید پرده از روى این عمل زشت برداشته و مسلمانان را آگاه مىسازد که تحت تأثیر این گونه سوگندهاى دروغین قرار نگیرند.
نخست مىگوید: «آنها براى شما سوگند به خدا یاد مىکنند تا شما را راضى کنند» (یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَکُمْ لِیُرْضُوکُمْ).
روشن است که هدف آنها از این سوگندها، بیان حقیقت نیست. بلکه مىخواهند با فریب و نیرنگ چهره واقعیات را در نظرتان دگرگون جلوه دهند، و به مقاصد خود برسند. لذا قرآن مىگوید: «اگر آنها راست مىگویند و ایمان دارند، شایستهتر این است که خدا و پیامبرش را راضى کنند»! (وَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ یُرْضُوهُ إِنْ کانُوا مُؤْمِنِینَ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 223
(آیه 63)- در این آیه این گونه افراد منافق را شدیدا تهدید مىکند، و مىگوید: «مگر نمىدانند کسى که با خدا و رسولش دشمنى و مخالفت کند براى او آتش دوزخ است که جاودانه در آن مىماند» (أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ یُحادِدِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِداً فِیها).
سپس براى تأکید اضافه مىکند: «این رسوایى و ذلّت بزرگى است» (ذلِکَ الْخِزْیُ الْعَظِیمُ).
(آیه 64)-
شأن نزول:
در باره نزول این آیه و دو آیه بعد چنین نقل شده: گروهى از منافقان در یک جلسه سرّى، براى قتل پیامبر توطئه کردند که پس از مراجعت از جنگ تبوک در یکى از گردنههاى سر راه به صورت ناشناس کمین کرده، شتر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را رم دهند، و حضرت را به قتل برسانند.
خداوند پیامبرش را از این نقشه آگاه ساخت، و او دستور داد جمعى از مسلمانان مراقب باشند، و آنها را متفرق سازند.
تفسیر:
برنامه خطرناک دیگرى از منافقان: از این آیه چنین استفاده مىشود که خداوند براى دفع خطر منافقان از پیامبر، گهگاه پرده از روى اسرار آنها برمىداشت، و آنان را به مسلمانان معرفى مىکرد، تا به هوش باشند و آنها نیز دست و پاى خود را جمع کنند، روى این جهت غالبا آنان در یک حالت ترس و وحشت به سر مىبردند، قرآن به این وضع اشاره کرده، مىگوید: «منافقان مىترسند که بر ضد آنها سورهاى نازل شود، و آنان را به آنچه در دل دارند آگاه سازد» (یَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِما فِی قُلُوبِهِمْ).
ولى عجیب این که بر اثر شدت لجاجت و دشمنى باز هم دست از استهزاء و تمسخر نسبت به کارهاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بر نمىداشتند، لذا خداوند در پایان آیه به پیامبرش مىگوید: «به آنها بگو: هر چه مىخواهید استهزاء کنید، اما بدانید خدا آنچه را را از آن بیم دارید آشکار مىسازد» و شما را رسوا مىکند! (قُلِ اسْتَهْزِؤُا إِنَّ اللَّهَ مُخْرِجٌ ما تَحْذَرُونَ).
(آیه 65)- در این آیه به یکى دیگر از برنامههاى منافقان اشاره کرده، برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 224
مىگوید: «اگر از آنها بپرسى (که چرا چنین سخن نادرستى را گفتهاند، و یا چنین کار خلافى را انجام دادهاند) مىگویند: ما مزاح و شوخى مىکردیم و در واقع قصد و غرضى نداشتیم»! (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ إِنَّما کُنَّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ).
منافقان امروز و منافقان هر زمان که برنامههاى یکنواختى دارند از این روش بهرهبردارى فراوان مىکنند، حتى گاه مىشود جدىترین مطالب را در لباس مزاحها و شوخیهاى ساده مطرح کنند، اگر به هدفشان رسیدند چه بهتر، و الّا با عنوان کردن شوخى و مزاح مىخواهند از چنگال مجازات فرار کنند.
اما قرآن با تعبیرى قاطع و کوبنده، به آنها پاسخ مىگوید، و به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد که «به آنها بگو: آیا خدا، و آیات او، و رسولش، را مسخره مىکنید و به شوخى مىگیرید»؟! (قُلْ أَ بِاللَّهِ وَ آیاتِهِ وَ رَسُولِهِ کُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ).
یعنى آیا با همه چیز مىتوان شوخى کرد، حتى با خدا و پیامبر و آیات قرآن! آیا مسأله رم دادن شتر، و سقوط پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از آن گردنه خطرناک، چیزى است که بتوان زیر نقاب شوخى آن را پوشاند؟
(آیه 66)- سپس به پیامبر دستور مىدهد صریحا به این منافقان بگو: «دست از این عذرهاى واهى و دروغین بردارید» (لا تَعْتَذِرُوا).
چرا که «شما بعد از ایمان راه کفر پیش گرفتید» (قَدْ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ).
این تعبیر نشان مىدهد که گروه بالا از آغاز در صف منافقان نبودند، بلکه در صف مؤمنان ضعیف الایمان بودند و پس از ماجراى فوق راه کفر پیش گرفتند.
سر انجام، آیه را با این جمله پایان مىدهد که: «اگر ما گروهى از شما را ببخشیم گروه دیگرى را به خاطر این که مجرم بودند، مجازات خواهیم کرد» (إِنْ نَعْفُ عَنْ طائِفَةٍ مِنْکُمْ نُعَذِّبْ طائِفَةً بِأَنَّهُمْ کانُوا مُجْرِمِینَ).
این که مىگوید گروهى را مجازات مىکنیم به خاطر جرم و گناهشان، دلیل بر آن است که «گروه مورد عفو» افرادى هستند که آثار جرم و گناه را با آب توبه از وجود خود شستهاند.
(آیه 67)- نشانههاى منافقان: در این آیه اشاره به یک مطلب کلى مىکند برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 225
و آن این که ممکن است روح نفاق به اشکال مختلف ظاهر شود، مخصوصا خودنمایى، روح نفاق در یک «مرد» با یک «زن» ممکن است متفاوت باشد، اما نباید فریب تغییر چهرههاى نفاق را در میان منافقان خورد.
لذا مىگوید: «مردان منافق و زنان منافق همه از یک قماشند» (الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ).
سپس به ذکر پنج صفت از اوصاف آنان مىپردازد.
اول و دوم: «آنها مردم را به منکرات تشویق، و از نیکیها باز مىدارند» (یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ).
یعنى درست برعکس برنامه مؤمنان راستین که دائما از طریق «امر به معروف» و «نهى از منکر» در اصلاح جامعه و پیراستن آن از آلودگى و فساد کوشش دارند، منافقان دائما سعى مىکنند که فساد همه جا را بگیرد، و معروف و نیکى از جامعه برچیده شود.
سوم: آنها «دستهایشان را مىبندند» (وَ یَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ). نه در راه خدا انفاق مىکنند، نه به کمک محرومان مىشتابند، و نه خویشاوند و آشنا را کمک مالى آنها بهره مىگیرند.
روشن است آنها چون ایمان به آخرت و نتایج و پاداش «انفاق» ندارند، در بذل اموال سخت بخیلند.
چهارم: تمام اعمال و گفتار و رفتارشان نشان مىدهد که «آنها خدا را فراموش کردهاند (و نیز وضع زندگى آنها نشان مىدهد که) خدا هم آنها را از برکات و توفیقات و مواهب خود فراموش نموده» (نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ). یعنى با آنها معامله فراموشى کرده است و آثار این دو فراموشى در تمام زندگى آنان آشکار است.
پنجم: این که «منافقان فاسقند و بیرون از دایره اطاعت فرمان خدا» (إِنَّ الْمُنافِقِینَ هُمُ الْفاسِقُونَ).
آنچه در آیه فوق در باره صفات مشترک منافقان گفته شد در هر عصر و زمانى دیده مىشود.
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 226
(آیه 68)- در این آیه مجازات شدید و دردناک آنها، بیان شده است، مىفرماید: «خداوند مردان و زنان منافق و همه کفار و افراد بىایمان را وعده آتش جهنم داده» (وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْکُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ).
همان آتش سوزانى که: «جاودانه در آن خواهند ماند» (خالِدِینَ فِیها).
و «همین یک مجازات (که تمام انواع عذابها و کیفرها را در بر دارد) براى آنها کافى است» (هِیَ حَسْبُهُمْ).
و به تعبیر دیگر آنها نیاز به هیچ مجازات دیگرى ندارند، زیرا در دوزخ همه نوع عذاب جسمانى و روحانى وجود دارد.
و در پایان آیه اضافه مىکند: «خداوند آنها را از رحمت خود دور ساخته و عذاب همیشگى نصیبشان نموده است» (وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِیمٌ).
بلکه این دورى از خداوند، خود بزرگترین عذاب و دردناکترین کیفر براى آنها محسوب مىشود.
(آیه 69)- تکرار تاریخ و درس عبرت! این آیه براى بیدار ساختن این گروه از منافقان، آینه تاریخ را پیش روى آنها مىگذارد، و با مقایسه زندگى آنان با منافقان و گردنکشان پیشین، عبرت انگیزترین درسها را به آنها مىدهد، و مىگوید: «شما همانند منافقان پیشین هستید»، و همان مسیر و برنامه و سرنوشت شوم را تعقیب مىکنید (کَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ).
«همانها که از نظر نیرو از شما قویتر، و از نظر اموال و فرزندان از شما افزونتر بودند» (کانُوا أَشَدَّ مِنْکُمْ قُوَّةً وَ أَکْثَرَ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً).
«آنها از نصیب و بهره خود در دنیا، در طریق شهوات و آلودگى و گناه و فساد و تبهکارى، بهره گرفتند، شما منافقان این امت نیز از نصیب و بهره خود همان گونه که منافقان پیشین بهره گرفته بودند، بهره بردارى کردید» (فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلاقِکُمْ کَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ بِخَلاقِهِمْ).
سپس مىگوید: «شما در کفر و نفاق و سخریه و استهزاء مؤمنان، فرو رفتید، همان گونه که آنها در این امور فرو رفتند» (وَ خُضْتُمْ کَالَّذِی خاضُوا). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 227
سر انجام پایان کار منافقان پیشین را براى هشدار به گروه منافقان معاصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و همه منافقان جهان، با دو جمله بیان مىکند:
نخست این که: «آنها کسانى هستند که همه اعمالشان در دنیا و آخرت بر باد رفته و مىرود، و هیچ نتیجه مثبتى از آن عائدشان نمىگردد» (أُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ).
دیگر این که: «آنها زیانکاران حقیقى، و خسران یافتگان واقعى هستند» (وَ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ).
آنها ممکن است استفادههاى «موقت» و «محدودى» از اعمال نفاق آمیز خود ببرند، ولى اگر درست بنگریم مىبینیم نه در زندگى این دنیا از این رهگذر طرفى مىبندند، و نه در جهان دیگر بهرهاى دارند.
(آیه 70)- در این آیه روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، به عنوان استفهام انکارى چنین مىگوید: «آیا این گروه منافق از سرنوشت امتهاى پیشین، قوم نوح، و عاد، و ثمود، و قوم ابراهیم، و اصحاب مدین (قوم شعیب) و شهرهاى ویران شده قوم لوط با خبر نشدند» (أَ لَمْ یَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَوْمِ إِبْراهِیمَ وَ أَصْحابِ مَدْیَنَ وَ الْمُؤْتَفِکاتِ).
اینها ماجراهاى تکان دهندهاى است که مطالعه و بررسى آن هر انسانى را که کمترین احساس در قلب او باشد تکان مىدهد.
هر چند خداوند آنها را هیچ گاه از لطف خود محروم نساخت، «و پیامبرانشان با دلایل روشن براى هدایت آنان به سویشان آمدند» (أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ).
ولى آنها به هیچ یک از مواعظ و اندرزهاى این مردان الهى گوش فرا ندادند و براى زحمات طاقت فرسایشان در راه روشنگرى خلق خدا ارجى ننهادند.
«بنابراین هرگز خداوند به آنها ستم نکرد، این خودشان بودند که به خویشتن ستم روا داشتند»! (فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ).
(آیه 71)- نشانههاى مؤمنان راستین: در آیات گذشته علائم و جهات مشترک مردان و زنان منافق در پنج قسمت مطرح گردید. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 228
در آیه مورد بحث علائم و نشانههاى مردان و زنان با ایمان بیان شده است که آن هم در پنج قسمت خلاصه مىشود.
آیه از اینجا شروع مىشود که مىفرماید: «مردان و زنان با ایمان دوست و ولىّ و یار و یاور یکدیگرند» (وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ).
پس از بیان این اصل کلى به شرح جزئیات صفات مؤمنان مىپردازد:
1- نخست مىگوید: «آنها مردم را به نیکىها دعوت مىکند» (یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ).
2- «مردم را از زشتیها و بدیها و منکرات باز مىدارند» (وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ).
3- آنها به عکس منافقان که خدا را فراموش کرده بودند «نماز را برپا مىدارند» (وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ). و به یاد خدا هستند و با یاد و ذکر او، دل را روشن، و عقل را بیدار و آگاه مىدارند.
4- آنها بر خلاف منافقان که افرادى ممسک و بخیل هستند بخشى از اموال خویش را در راه خدا، و حمایت خلق خدا، و براى بازسازى جامعه، انفاق مىنمایند «و زکات اموال خویش را مىپردازد» (وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ).
5- منافقان فاسقند و سرکش، و خارج از تحت فرمان حق، اما مؤمنان «اطاعت فرمان خدا و پیامبر او مىکنند» (وَ یُطِیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ).
در پایان این آیه اشاره به نخستین امتیاز مؤمنان از نظر نتیجه و پاداش کرده، مىگوید: «خداوند آنها را به زودى مشمول رحمت خویش مىگرداند» (أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ).
شک نیست که وعده رحمت به مؤمنان از طرف خداوند، از هر نظر قطعى و اطمینان بخش است، چرا که «خداوند توانا و حکیم است» (إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ).
نه بدون علت وعده مىدهد، و نه هنگامى که وعده داد، از انجام آن عاجز مىماند.
(آیه 72)- این آیه قسمتى از این رحمت واسعه الهى را که شامل حال افراد با ایمان مىشود، در دو جنبه «مادى» و «معنوى» شرح مىدهد. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 229
نخست مىفرماید: «خداوند به مردان و زنان با ایمان باغهایى از بهشت وعده داده است که از زیر درختانش نهرها جریان دارد» (وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
از ویژگیهاى این نعمت بزرگ این است که زوال و جدایى در آن راه ندارد و «آنان جاودانه در آن مىمانند» (خالِدِینَ فِیها).
دیگر از مواهب الهى به آنها این است که خداوند «مسکنهاى پاکیزه و منزلگاههاى مرفّه در قلب بهشت عدن در اختیار آنها مىگذارد» (وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ).
از احادیث اسلامى چنین استفاده مىشود که «جنّات عدن» باغهاى مخصوصى است از بهشت که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و جمعى از خاصان پیروان او در آنها مستقر خواهند شد.
سپس اشاره به نعمت و پاداش معنوى آنها کرده، مىفرماید: «رضایت و خشنودى خدا (که نصیب این مؤمنان راستین مىشود) از همه برتر و بزرگتر است» (وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ).
هیچ کس نمىتواند آن لذت معنوى و احساس روحانى را که به یک انسان به خاطر توجه رضایت و خشنودى خدا از او، دست مىدهد، توصیف کند.
و در پایان آیه اشاره به تمام این نعمتهاى مادى و معنوى کرده، مىگوید: «این پیروزى بزرگى است» (ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ).
(آیه 73)- پیکار با کفار و منافقان: سر انجام در این آیه دستور به شدت عمل در برابر کفّار و منافقان داده، مىگوید: «اى پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن» (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ).
«و در برابر آنها روش سخت و خشنى در پیش گیر» (وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ).
این مجازات آنها در دنیاست، و در آخرت «جایگاهشان دوزخ است که بدترین سرنوشت و جایگاه است» (وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ).
البته طرز جهاد در برابر «کفار» جهاد همه جانبه، و مخصوصا جهاد مسلحانه برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 230
است. و منظور از جهاد با منافقان انواع و اشکال دیگر مبارزه غیر از مبارزه مسلحانه است، مانند مذمت و توبیخ و تهدید و رسوا ساختن آنها، و شاید جمله «وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ) اشاره به همین معنى باشد.
(آیه 74)-
شأن نزول:
در باره شأن نزول این آیه روایات مختلفى نقل شده که همه آنها نشان مىدهد بعضى از منافقان، مطالب زنندهاى در باره اسلام و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گفته بودند و پس از فاش شدن اسرارشان سوگند دروغ یاد کردند که چیزى نگفتهاند و همچنین توطئهاى بر ضد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چیده بودند که خنثى گردید.
تفسیر:
توطئه خطرناک! در این آیه پرده از روى یکى دیگر از اعمال منافقان برداشته شده و آن این که: هنگامى که مىبینند اسرارشان فاش شده واقعیات را انکار مىکنند و حتى براى اثبات گفتار خود به قسمهاى دروغین متوسل مىشوند.
نخست مىگوید: «منافقان سوگند یاد مىکنند که چنان مطالبى را در باره پیامبر نگفتهاند» (یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا).
در حالى که: «اینها بطور مسلم سخنان کفرآمیزى گفتهاند» (وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ). و به این جهت «پس از قبول و اظهار اسلام راه کفر را پیش گرفتهاند» (وَ کَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ).
البته آنان از آغاز مسلمان نبودند که کافر شوند بلکه تنها اظهار اسلام مىکردند، بنابراین همین اسلام ظاهرى و صورى را نیز با اظهار کفر درهم شکستند.
و از آن بالاتر «آنها تصمیم خطرناکى داشتند که به آن نرسیدند» (وَ هَمُّوا بِما لَمْ یَنالُوا).
و آن توطئه براى نابودى پیامبر و یا فعالیتهایى است که براى به هم ریختن سازمان جامعه اسلامى، و تولید فساد و نفاق و شکاف، انجام مىدادند، که هرگز به هدف نهایى منتهى نشد.
در جمله بعد براى این که زشتى و وقاحت فعالیتهاى منافقان و نمک نشناسى آنها کاملا آشکار شود اضافه مىکند: آنها در واقع خلافى از پیامبر ندیده بودند و هیچ لطمهاى از ناحیه اسلام بر آنان وارد نشده بود، بلکه به عکس در پرتو برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 231
حکومت اسلام به انواع نعمتهاى مادى و معنوى رسیده بودند، بنابراین «آنها در حقیقت انتقام نعمتهایى را مىگرفتند خداوند و پیامبر با فضل و کرم خود تا سر حد استغنا به آنها داده بودند» (وَ ما نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ).
سپس آنچنان که سیره قرآن است راه بازگشت را به روى آنان گشوده، مىگوید: «اگر آنان توبه کنند براى آنها بهتر است» (فَإِنْ یَتُوبُوا یَکُ خَیْراً لَهُمْ).
و این نشانه واقع بینى اسلام و اهتمام به امر تربیت، و مبارزه با هرگونه سختگیرى و شدت عمل نابجاست، که حتى راه آشتى و توبه را به روى منافقانى که توطئه براى نابودى پیامبر کردند و سخنان کفرآمیز و توهینهاى زننده داشتند بازگذارده.
در عین حال براى این که آنها این نرمش را دلیل بر ضعف نگیرند، به آنها هشدار مىدهد که: «اگر به روش خود ادامه دهند، و از توبه روى برگردانند، خداوند در دنیا و آخرت آنان را به مجازات دردناکى کیفر خواهد داد» (وَ إِنْ یَتَوَلَّوْا یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَلِیماً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ).
و اگر مىپندارند کسى در برابر مجازات الهى ممکن است به کمک آنان بشتابد سخت در اشتباهند، زیرا «آنها در سراسر روى زمین نه ولى و سرپرستى خواهند داشت و نه یار و یاورى» (وَ ما لَهُمْ فِی الْأَرْضِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ).
(آیه 75)-
شأن نزول:
این آیه و سه آیه بعد از آن در باره یکى از انصار به نام «ثعلبة بن حاطب» نازل شده است، او که مرد فقیرى بود و مرتب به مسجد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىآمد اصرار داشت که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دعا کند تا خداوند مال فراوانى به او بدهد! پیغمبر به او فرمود: «قلیل تؤدّى شکره خیر من کثیر لا تطیقه» «مقدار کمى که حقش را بتوانى ادا کنى، بهتر از مقدار زیادى است که توانایى ادا حقش را نداشته باشى».
ولى ثعلبه دست بردار نبود و سر انجام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله براى او دعا کرد.
چیزى نگذشت که طبق روایتى پسر عموى ثروتمندى داشت از دنیا رفت و ثروت سرشارى به او رسید.
پس از مدتى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مأمور جمع آورى زکات را نزد او فرستاد، تا زکات برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 232
اموال او را بگیرد، ولى این مرد کم ظرفیت و تازه به نوا رسیده و بخیل، از پرداخت حق الهى خوددارى کرد، نه تنها خوددارى کرد، بلکه به اصل تشریع این حکم نیز اعتراض نمود و گفت: این حکم برادر «جزیه» است.
به هر حال هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سخن او را شنید فرمود: یا ویح ثعلبة! یا ویح ثعلبة! «واى بر ثعلبه! اى واى بر ثعلبه»! و در این هنگام آیات مزبور نازل شد.
تفسیر:
منافقان کم ظرفیتند! قرآن در اینجا روى یکى دیگر از صفات زشت منافقان انگشت مىگذارد و آن این که: به هنگام ضعف و ناتوانى و فقر و پریشانى، چنان دم از ایمان مىزنند که هیچ کس باور نمىکند آنها روزى در صف منافقان قرار گیرند.
اما همین که به نوایى برسند چنان دست و پاى خود را گم کرده و غرق دنیاپرستى مىشوند که همه عهد و پیمانهاى خویش را با خدا به دست فراموشى مىسپارند.
نخست مىگوید: «بعضى از منافقان کسانى هستند که با خدا پیمان بستهاند که اگر از فضل و کرم خود به ما مرحمت کند قطعا به نیازمندان کمک مىکنیم و از نیکوکاران خواهیم بود» (وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ).
(آیه 76)- ولى این سخن را تنها زمانى مىگفتند که دستشان از همه چیز تهى بود «و به هنگامى که خداوند از فضل و رحمتش سرمایههایى به آنان داد، بخل ورزیدند و سرپیچى کردند و رویگردان شدند» (فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ).
(آیه 77)- «این عمل و این پیمان شکنى و بخل نتیجهاش این شد که روح نفاق بطور مستمر و پایدار در دل آنان ریشه کند و تا روز قیامت و هنگامى که خدا را ملاقات مىکنند ادامه یابد» (فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلى یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ).
این «به خاطر آن است که از عهدى که با خدا بستند تخلف کردند، و به خاطر آن است که مرتبا دروغ مىگفتند» (بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ).
(آیه 78)- سر انجام آنها را با این جمله مورد سرزنش و توبیخ قرار مىدهد که برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 233
«آیا آنها نمىدانند خداوند اسرار درون آنها را مىداند، و سخنان آهسته و در گوشى آنان را مىشنود، و خداوند از همه غیوب و پنهانیها با خبر است»؟! (أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ).
(آیه 79)-
شأن نزول:
روایات متعددى در شأن نزول این آیه و آیه بعد نقل شده، که از مجموع آنها چنین استفاده مىشود که: پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تصمیم داشت لشکر اسلام را براى مقابله با دشمن (احتمالا براى جنگ تبوک) آماده سازد، و نیاز به گرفتن کمک از مردم داشت، هنگامى که نظر خود را اظهار فرمود، کسانى که توانایى داشتند مقدار قابل ملاحظهاى به عنوان زکات یا کمک بلاعوض به ارتش اسلام تقدیم کردند.
ولى بعضى از کارگران کم درآمد مسلمان با تحمل کار اضافى و کشیدن آب در شب و تهیه مقدارى خرما کمک ظاهرا ناچیزى به این برنامه بزرگ اسلامى نمودند.
ولى منافقان عیبجو به هر یک از این دو گروه ایراد مىگرفتند: گروه اول را به عنوان ریاکار معرفى مىکردند، و کسانى را که مقدار ظاهرا ناچیزى کمک نموده بودند به باد مسخره و استهزاء مىگرفتند.
این آیه و آیه بعد نازل شد و شدیدا آنها را تهدید کرد و از عذاب خداوند بیم داد!
تفسیر:
کارشکنى منافقان: در اینجا اشاره به یکى دیگر از صفات عمومى منافقان شده است که آنها افرادى لجوج، بهانهجو، و ایرادگیر، و کارشکن هستند، هر کار مثبتى را، با وصلههاى نامناسبى تحقیر کرده، و بد جلوه مىدهند.
قرآن مجید شدیدا این روش غیر انسانى آنها را نکوهش مىکند، و مسلمانان را از آن آگاه مىسازد، تا تحت تأثیر این گونه القائات سوء قرار نگیرند و هم منافقان بدانند که حناى آنان در جامعه اسلامى رنگى ندارد! نخست مىفرماید: «آنها که به افراد نیکوکار مؤمنین در پرداختن صدقات و کمکهاى صادقانه، عیب مىگیرند، و مخصوصا آنها که افراد با ایمان تنگدست را که دسترسى جز به کمکهاى مختصر ندارند، مسخره مىکنند، خداوند آنان را برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 234
مسخره مىکند، و عذاب دردناک در انتظار آنهاست»! (الَّذِینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فِی الصَّدَقاتِ وَ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).
منظور از جمله «سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ» (خداوند آنها را مسخره مىکند) این است که مجازات استهزاء کنندگان را به آنها خواهد داد، و یا آن چنان با آنها رفتار مىکند که همچون استهزاء شدگان تحقیر شوند!
(آیه 80)- در این آیه تأکید بیشترى روى مجازات این گروه از منافقان نموده و آخرین تهدید را ذکر مىکند به این ترتیب که روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نموده مىگوید: «چه براى آنها استغفار کنى و چه نکنى، حتى اگر هفتاد بار براى آنها از خداوند طلب آمرزش نمایى هرگز خدا آنها را نمىبخشد» (اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ).
«چرا که آنها خدا و پیامبرش را انکار کردند و راه کفر پیش گرفتند» و همین کفر آنها را به درّه نفاق و آثار شوم آن افکند (ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ).
و روشن است هدایت خدا شامل حال کسانى مىشود که در طریق حق طلبى گام بر مىدارند و جویاى حقیقتند، ولى «خداوند افراد فاسق و گنهکار و منافق را هدایت نمىکند» (وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ).
اهمیت به کیفیت کار است نه کمیت:
این حقیقت به خوبى از آیات قرآن به دست مىآید که اسلام در هیچ موردى روى «کثرت مقدار عمل» تکیه نکرده، بلکه همه جا اهمیت به «کیفیت عمل» داده است.
مهم این است که هیچ کسى از مقدار توانایى خود دریغ ندارد، سخن از بسیار و کم نیست، سخن از احساس مسؤولیت و اخلاص است.
از این موضوع این حقیقت نیز روشن مىشود که در یک جامعه سالم اسلامى به هنگام بروز مشکلات، همه باید احساس مسؤولیت کنند، نباید چشمها تنها به متمکنان دوخته شود، چرا که اسلام متعلق به همه است، و همه باید در حفظ آن از جان و دل بکوشند.
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 235
(آیه 81)- باز هم کارشکنى منافقان: در این آیه نیز سخن همچنان پیرامون معرفى منافقان، به وسیله اعمال و رفتار و افکار آنهاست.
نخست مىفرماید: «آنها که در (تبوک) از شرکت در جهاد تخلف جستند، و با عذرهاى واهى در خانههاى خود نشستند (و به گمان خود سلامت را بر خطرات میدان جنگ ترجیح دادند) از این عملى که بر ضد رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مرتکب شدند، خوشحالند» (فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ).
«و از این که در راه خدا با مال و جان خود جهاد کنند (و به افتخارات بزرگ مجاهدان نائل گردند) کراهت داشتند» (وَ کَرِهُوا أَنْ یُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ).
آنها به تخلف خودشان از شرکت در میدان جهاد قناعت نکردند، بلکه با وسوسههاى شیطانى کوشش داشتند، دیگران را نیز دلسرد یا منصرف سازند «و به آنها گفتند: در این گرماى سوزان تابستان به سوى میدان نبرد حرکت نکنید» (وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ).
سپس قرآن روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده و با لحن قاطع و کوبندهاى به آنها چنین پاسخ مىگوید: «به آنها بگو: آتش سوزان دوزخ از این هم گرمتر و سوزانتر است اگر بفهمند»! (قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ کانُوا یَفْقَهُونَ).
ولى افسوس که بر اثر ضعف ایمان، و عدم درک کافى، توجه ندارند که چه آتش سوزانى در انتظار آنهاست، آتشى که یک جرقه کوچکش از آتشهاى دنیا سوزندهتر است.
(آیه 82)- در این آیه اشاره به این مىکند که آنها به گمان این که پیروزى به دست آوردهاند و با تخلف از جهاد و دلسرد کردن بعضى از مجاهدان به هدفى رسیدهاند، قهقهه سر مىدهند و بسیار مىخندند، همان گونه که همه منافقان در هر عصر و زمان چنینند.
ولى قرآن به آنها اخطار مىکند که «باید کم بخندند و بسیار بگریند» (فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلًا وَ لْیَبْکُوا کَثِیراً).
گریه براى آینده تاریکى که در پیش دارند، گریه به خاطر این که همه پلهاى برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 236
بازگشت را پشت سر خود ویران ساختهاند، و بالاخره گریه براى این که این همه استعداد و سرمایه عمر را از دست داده و رسوایى و تیرهروزى و بدبختى براى خود خریدهاند.
و در آخر آیه مىفرماید: «این جزاى اعمالى است که آنها انجام مىدادند» (جَزاءً بِما کانُوا یَکْسِبُونَ).
(آیه 83)- در این آیه اشاره به یکى دیگر از روشهاى حساب شده و خطرناک منافقان مىکند و آن این که آنها به هنگامى که کار خلافى را آشکارا انجام مىدهند براى تبرئه خود ظاهرا در مقام جبران بر مىآیند و با این نوسانها و اعمال ضد و نقیض، چهره اصلى خود را پنهان مىدارند.
آیه مىگوید: «هرگاه خداوند تو را به سوى گروهى از اینها باز گرداند و از تو اجازه بخواهند که در میدان جهاد دیگرى شرکت کنند، به آنها بگو، هیچ گاه با من در هیچ جهادى شرکت نخواهید کرد، و هرگز همراه من با دشمنى نخواهید جنگید»! (فَإِنْ رَجَعَکَ اللَّهُ إِلى طائِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوکَ لِلْخُرُوجِ فَقُلْ لَنْ تَخْرُجُوا مَعِیَ أَبَداً وَ لَنْ تُقاتِلُوا مَعِیَ عَدُوًّا).
یعنى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله باید آنها را براى همیشه مأیوس کند و روشن سازد که دیگر کسى فریبشان را نخواهد خورد.
جمله «طائِفَةٍ مِنْهُمْ» (گروهى از ایشان) نشان مىدهد که همه آنان حاضر نبودند از این طریق وارد شوند و پیشنهاد شرکت در جهاد دیگرى را عرضه بدارند.
سپس دلیل عدم قبول پیشنهاد آنان را چنین بیان مىکند: «شما براى نخستین بار راضى شدید که از میدان جهاد کنارهگیرى کنید و در خانهها بنشینید، هم اکنون نیز به متخلفان بپیوندید، و با آنها در خانهها بنشینید» (إِنَّکُمْ رَضِیتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الْخالِفِینَ).
(آیه 84)- روش محکمتر در برابر منافقان: پس از آن که منافقان با تخلف صریح از شرکت در میدان جهاد پردهها را دریدند و کارشان بر ملا شد، خداوند به پیامبرش دستور مىدهد روش صریحتر و محکمترى در برابر آنها اتخاذ کند تا براى برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 237
همیشه فکر نفاق و منافقگرى از مغزهاى دیگران برچیده شود.
لذا مىفرماید: «بر هیچ یک از آنها (منافقان) که از دنیا مىروند نماز مگزار»! (وَ لا تُصَلِّ عَلى أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً).
«و هیچ گاه در کنار قبر او براى طلب آمرزش و استغفار نایست» (وَ لا تَقُمْ عَلى قَبْرِهِ).
در حقیقت این یک نوع مبارزه منفى، و در عین حال مؤثر، در برابر گروه منافقان است.
و این یک برنامه مبارزه حساب شده در برابر گروه منافقان در آن زمان بود که امروز هم مسلمانان باید از روشهاى مشابه آن استفاده کنند.
در پایان آیه بار دیگر دلیل این دستور را روشن مىسازد و مىفرماید: «این حکم به خاطر آن است که آنها به خدا و پیامبرش کافر شدند» (إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ).
«و در حالى که فاسق و مخالف فرمان خدا بودند از دنیا رفتند» (وَ ماتُوا وَ هُمْ فاسِقُونَ). نه از کرده خود پشیمان شدند و نه با آب توبه لکههاى گناه را از دامان شستند.
(آیه 85)- در اینجا ممکن بوده است سؤالى براى ما مسلمانان مطرح شود که اگر منافقان به راستى این همه از رحمت خدا دورند پس چرا خداوند به آنها این همه محبت کرده و این همه مال و فرزند (نیروى اقتصادى و انسانى) را در اختیارشان قرار داده است.
در آیه مورد بحث روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده و پاسخ این سؤال را چنین مىدهد: «اموال و فرزندانشان هیچ گاه نباید مایه اعجاب تو شود» (وَ لا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ أَوْلادُهُمْ).
چرا که به عکس آنچه مردم ظاهربین خیال مىکنند، این اموال و فرزندان نه تنها باعث خوشوقتى آنها نیست، بلکه «خداوند مىخواهد آنان را به وسیله اینها در دنیا مجازات کند، و با حال کفر جان بدهند» (إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الدُّنْیا برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 238
وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونَ).
این آیه اشاره به این واقعیت مىکند که امکانات اقتصادى و نیروهاى انسانى در دست افراد ناصالح نه تنها سعادت آفرین نیست، بلکه غالبا مایه دردسر و بلا و بدبختى است، زیرا چنین اشخاصى نه اموال خود را به مورد، مصرف مىکنند و نه فرزندان سر به راه و با ایمان و تربیت یافتهاى دارند، بلکه اموالشان مایه غفلت آنها از خدا و مسائل اساسى زندگى است و فرزندانشان هم در خدمت ظالمان و فاسدان قرار مىگیرند.
منتها براى کسانى که ثروت و نیروى انسانى را اصیل مىپندارند و چگونگى مصرف آن، براى آنها مطرح نیست، زندگانى این گونه اشخاص دورنماى دل انگیزى دارد، اما اگر به متن زندگیشان نزدیکتر شویم و به این حقیقت نیز توجه کنیم که چگونگى بهرهبردارى از این امکانات مطرح است تصدیق خواهیم کرد که هرگز افراد خوشبختى نیستند.
(آیه 86)- در این آیه و آیه بعد باز سخن در باره منافقان است. آیه مىگوید:
«هنگامى که سورهاى در باره جهاد نازل مىشود و از مردم دعوت مىکند که به خدا ایمان بیاورید (یعنى بر ایمان خود ثابت قدم بمانند و آن را تقویت نمایند) و همراه پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله در راه او جهاد کنید، در این هنگام منافقان قدرتمند که توانایى کافى از نظر جسمى و مالى براى شرکت در میدان جنگ دارند از تو اجازه مىخواهند که در میدان جهاد شرکت نکنند و مىگویند بگذار ما با قاعدین (آنها که از جهاد معذورند) باشیم» (وَ إِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَکَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَ قالُوا ذَرْنا نَکُنْ مَعَ الْقاعِدِینَ).
(آیه 87)- در این آیه قرآن آنها را با این جمله مورد ملامت و مذمت قرار مىدهد که «آنها راضى شدند با متخلفان باقى بمانند» (رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ).
بعدا اضافه مىکند که «اینها بر اثر گناه و نفاق به مرحلهاى رسیدهاند که بر قلبهایشان مهر زده شده، به همین دلیل چیزى نمىفهمند» (وَ طُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 239
لا یَفْقَهُونَ)
.
(آیه 88)- در این آیه از گروهى که در نقطه مقابل این دسته قرار دارند و صفات و روحیات آنها، و همچنین سر انجام کارشان درست به عکس آنهاست، سخن به میان آمده.
آیه چنین مىگوید: «اما پیامبر و آنها که با او ایمان آوردند با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد کردند» (لکِنِ الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ).
و سر انجام کارشان این شد که «همه نیکیها براى آنهاست» و خیرات مادى و معنوى در این جهان و جهان دیگر نصیبشان است (وَ أُولئِکَ لَهُمُ الْخَیْراتُ).
«و گروه رستگاران همینها هستند» (وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).
از این آیه به خوبى استفاده مىشود که اگر «ایمان» و «جهاد» توأم گردد هر گونه خیر و برکتى را با خود همراه خواهد داشت، و جز در سایه این دو، نه راهى به سوى فلاح و رستگارى است، و نه نصیبى از خیرات و برکات مادى و معنوى.
(آیه 89)- در این آیه به قسمتى از پاداشهاى اخروى این گروه اشاره کرده، مىگوید: «خداوند باغهایى از بهشت براى آنان فراهم ساخته که از زیر درختانش نهرها جریان دارد» (أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
و تأکید مىکند: این نعمت و موهبت عاریتى و فناپذیر نیست بلکه «جاودانه در آن مىمانند» (خالِدِینَ فِیها). «و این پیروزى بزرگى است» (ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ).
(آیه 90)- در این آیه به تناسب بحثهاى گذشته، پیرامون منافقان بهانهجو و عذر تراش اشاره به وضع دو گروه از تخلف کنندگان از جهاد شده است.
نخست مىگوید: «گروهى از اعراب بادیه نشین که از شرکت در میدان جهاد واقعا معذور بودند نزد تو آمدهاند تا به آنها اجازه داده شود و معاف گردند» (وَ جاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرابِ لِیُؤْذَنَ لَهُمْ).
و در مقابل «کسانى که به خدا و پیامبر دروغ گفتند، بدون هیچ عذرى در خانه خود نشستند» و به میدان نرفتند (وَ قَعَدَ الَّذِینَ کَذَبُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 240
در پایان آیه، گروه دوم را شدیدا تهدید کرده، مىگوید: «به زودى به آن دسته از ایشان که کافر شدند عذاب دردناکى خواهد رسید» (سَیُصِیبُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).
(آیه 91)-
شأن نزول:
چنین نقل شده که یکى از یاران با اخلاص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عرض کرد: اى پیامبر خدا! من پیرمردى نابینا و ناتوانم، حتى کسى که دست مرا بگیرد و به میدان جهاد بیاورد، ندارم، آیا اگر در جهاد شرکت نکنم معذورم؟
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سکوت کرد، سپس آیه نازل شد و به این گونه افراد اجازه داد.
تفسیر:
در این آیه و دو آیه بعد براى روشن ساختن وضع همه گروهها از نظر معذور بودن یا نبودن در زمینه شرکت در جهاد تقسیم بندى مشخصى شده است.
نخست مىگوید: «کسانى که ضعیف و ناتوان هستند (بر اثر پیرى و یا نقص اعضا همچون فقدان بینایى) همچنین بیماران و آنها که وسیله لازم براى شرکت در میدان جهاد در اختیار ندارند بر آنها ایرادى نیست که در این برنامه واجب اسلامى شرکت نکنند» (لَیْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى وَ لا عَلَى الَّذِینَ لا یَجِدُونَ ما یُنْفِقُونَ حَرَجٌ).
این سه گروه در هر قانونى معافند، و عقل و منطق نیز معاف بودن آنها را امضا مىکند و مسلم است که قوانین اسلامى در هیچ مورد از منطق و عقل جدا نیست.
سپس یک شرط مهم براى حکم معافى آنها بیان کرده، مىگوید «این در صورتى است که آنها از هرگونه خیرخواهى مخلصانه در باره خدا و پیامبرش دریغ ندارند» (إِذا نَصَحُوا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ).
و با سخن و طرز رفتار خود مجاهدان را تشویق کنند و در تضعیف روحیه دشمن و فراهم آوردن مقدمات شکست آنها کوتاهى نورزند.
بعدا براى بیان دلیل این موضوع مىفرماید: این گونه افراد مردان نیکوکارى هستند و «براى نیکوکاران هیچ راه ملامت و سرزنش و مجازات و مؤاخذه وجود ندارد» (ما عَلَى الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ).
و در پایان آیه خدا را با دو صفت از اوصاف بزرگش به عنوان دلیل دیگرى بر برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 241
معاف بودن این گروههاى سه گانه توصیف مىکند و مىگوید: «خداوند غفور و رحیم است» (وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
(آیه 92)-
شأن نزول:
در روایات مىخوانیم که هفت نفر از فقراى انصار خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسیدند و تقاضا کردند وسیلهاى براى شرکت در جهاد در اختیارشان گذارده شود، اما چون پیامبر صلّى اللّه علیه و آله وسیلهاى در اختیار نداشت، جواب منفى به آنها داد، آنها با چشمهاى پر از اشک از خدمتش خارج شدند و بعدا به نام «بکّائون» مشهور گشتند.
تفسیر:
معذورانى که از عشق جهاد اشک مىریختند! در این آیه نیز به گروه چهارمى اشاره مىکند که آنها هم از شرکت در جهاد معاف شدند، مىگوید:
«همچنین بر آن گروه ایراد نیست که وقتى نزد تو آمدند که مرکبى براى شرکت در میدان جهاد در اختیارشان بگذارى، گفتى مرکبى در اختیار ندارم که شما را بر آن سوار کنم، ناچار از نزد تو خارج شدند در حالى که چشمهایشان اشکبار بود، و این اشک به خاطر اندوهى بود که از نداشتن وسیله براى انفاق در راه خدا سر چشمه مىگرفت» (وَ لا عَلَى الَّذِینَ إِذا ما أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوْا وَ أَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلَّا یَجِدُوا ما یُنْفِقُونَ).
(آیه 93)- در این آیه، حال گروه پنجم را شرح مىدهد یعنى آنها که به هیچ وجه در پیشگاه خدا معذور نبوده و نخواهند بود، مىفرماید: «راه مؤاخذه و مجازات تنها به روى کسانى گشوده است که از تو اجازه مىخواهند در جهاد شرکت نکنند در حالى که امکانات کافى و وسائل لازم براى این کار در اختیار دارند و کاملا بىنیازند» (إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ وَ هُمْ أَغْنِیاءُ).
سپس اضافه مىکند: این ننگ براى آنها بس است که «راضى شدند با افراد ناتوان و بیمار و معلول در مدینه بمانند» و از افتخار شرکت در جهاد محروم گردند (رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ).
و این کیفر نیز آنها را بس که خداوند قدرت تفکر و ادراک را از آنها به خاطر اعمال زشتشان گرفته «و بر دلهایشان مهر نهاده و به همین دلیل چیزى نمىدانند» برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 242
(وَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَعْلَمُونَ).
از این آیه به خوبى روحیه قوى و عالى سربازان اسلام روشن مىشود که چگونه افتخار جهاد و شهادت را بر هر افتخار دیگرى مقدم مىداشتند، و از همین جا یکى از عوامل مهم پیشرفت سریع اسلام در آن روز و عقب ماندگى امروز ما روشن مىشود.
آغاز جزء یازدهم قرآن مجید
ادامه سوره توبه
(آیه 94)-
شأن نزول:
بعضى از مفسران مىگویند این آیه و دو آیه بعد در باره گروهى از منافقان که تعدادشان بالغ بر هشتاد نفر مىشد نازل گردید زیرا به هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از تبوک بازگشت دستور داد هیچ کس با آنها مجالست نکند و سخن نگوید و آنها که خود را در فشار شدید اجتماعى دیدند در مقام عذرخواهى برآمدند، آیه نازل شد و وضع آنها را مشخص ساخت.
تفسیر:
به عذرها و سوگندهاى دروغینشان اعتنا نکنید! این سلسله از آیات همچنان پیرامون اعمال شیطانى منافقان سخن مىگوید، نخست مىفرماید:
«هنگامى که شما (از جنگ تبوک) به مدینه باز مىگردید، منافقان به سراغ شما مىآیند و عذرخواهى مىکنند» (یَعْتَذِرُونَ إِلَیْکُمْ إِذا رَجَعْتُمْ إِلَیْهِمْ).
در اینجا روى سخن را به پیامبرش به عنوان رهبر مسلمین کرده، مىگوید: «به منافقان بگو: عذرخواهى مکنید، ما هرگز به سخنان شما ایمان نخواهیم آورد» (قُلْ لا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکُمْ).
«چرا که خداوند ما را از اخبار شما آگاه ساخته» بنابراین ما از نقشههاى شیطانى شما به خوبى باخبریم! (قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبارِکُمْ).
ولى در عین حال راه بازگشت و توبه، به سوى شما باز است، «و به زودى خداوند و پیامبرش اعمال شما را مىبینند» (وَ سَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ).
بعد مىفرماید: همه اعمال و نیات شما امروز ثبت و بایگانى مىشود، «سپس به سوى کسى که اسرار پنهان و آشکار را مىداند باز مىگردید، و او شما را به برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 243
اعمالتان آگاه مىکند» و جزاى آن را به شما خواهد داد (ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
(آیه 95)- در این آیه بار دیگر اشاره به سوگندهاى دروغین منافقان کرده، مىفرماید: «آنها براى فریب شما به زودى دست به دامن قسم مىزنند، و هنگامى که به سوى آنان بازگشتید سوگند به خدا یاد مىکنند که از آنها صرف نظر کنید» و اگر خطایى کردهاند مشمول عفوشان سازید (سَیَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَکُمْ إِذَا انْقَلَبْتُمْ إِلَیْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ).
در حقیقت آنها از هر درى وارد مىشوند، گاهى از طریق عذرخواهى مىخواهند خود را بىگناه قلمداد کنند، و گاهى با اعتراف به گناه، تقاضاى عفو و گذشت دارند، شاید بتوانند در دل شما نفوذ کنند.
ولى شما به هیچ وجه تحت تأثیر آنان قرار نگیرید و «از آنها روى گردانید» (فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ). اما به عنوان اعتراض و خشم و انکار! نه به عنوان عفو و بخشش و گذشت.
سپس به عنوان تأکید و توضیح و بیان دلیل مىفرماید: «چرا که آنها موجوداتى پلیدند» و باید از چنین موجودات پلیدى صرف نظر کرد (إِنَّهُمْ رِجْسٌ).
و چون چنینند «جایگاهشان دوزخ است» (وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ).
زیرا بهشت جاى نیکان و پاکان است، نه جایگاه پلیدان و آلودگان! اما «همه اینها نتیجه اعمالى است که خودشان انجام دادهاند» (جَزاءً بِما کانُوا یَکْسِبُونَ).
(آیه 96)- در این آیه اشاره به یکى از سوگندهاى آنها شده و آن این که:
«با اصرار و سوگند از شما مىخواهند که از آنها خشنود شوید» (یَحْلِفُونَ لَکُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ).
جالب این که در این مورد خداوند نمىفرماید: از آنها راضى نشوید، بلکه با تعبیرى که بوى تهدید از آن مىآید، مىفرماید: «اگر هم شما از آنها راضى شوید خدا هرگز از جمعیت فاسقان راضى نخواهد شد» (فَإِنْ تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 244
یَرْضى عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ)
.
شک نیست آنها از نظر دینى و اخلاقى اهمیتى براى خشنودى مسلمانان قائل نبودند، بلکه مىخواستند از این راه کدورتهاى قلبى آنان را بشویند تا در آینده از عکس العملهاى آنان در امان بمانند.
(آیه 97)- بادیه نشینان سنگدل و با ایمان: در این آیه و دو آیه بعد به تناسب بحثهایى که در باره منافقان مدینه گذشت پیرامون حال منافقان بادیه نشین، و نشانهها و افکار آنها، و همچنین در باره مؤمنان مخلص و راستین بادیه گفتگو شده است.
شاید به این علت که به مسلمانان هشدار دهد چنین نپندارند که منافقان تنها همان گروهى هستند که در شهرند، بلکه منافقان بادیه نشین از آنها خشنترند.
نخست مىفرماید: «اعراب بادیه نشین (به حکم دورى از تعلیم و تربیت و نشنیدن آیات الهى و سخنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کفر و نفاقشان شدیدتر است» (الْأَعْرابُ أَشَدُّ کُفْراً وَ نِفاقاً).
«و باز به همین دلیل، به جهل و بىخبرى از حدود فرمانها و احکامى که خدا بر پیامبرش نازل کرده است سزاوارترند» (وَ أَجْدَرُ أَلَّا یَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ).
در پایان آیه مىفرماید «خداوند دانا و حکیم است» (وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ).
یعنى اگر در باره عربهاى بادیه نشین چنین داورى مىکند روى تناسب خاصى است که محیط آنها با این گونه صفات دارد.
(آیه 98)- اما براى این که چنین توهمى پیدا نشود که همه اعراب بادیه نشین، و یا همه بادیه نشینان، داراى چنین صفاتى هستند، در این آیه مىگوید:
«گروهى از این عربهاى بادیه نشین کسانى هستند که (بر اثر نفاق یا ضعف ایمان) هنگامى که چیزى را در راه خدا انفاق کنند، آن را ضرر و زیان و غرامت محسوب مىدارند» نه یک موفقیت و پیروزى و تجارت پرسود (وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ مَغْرَماً). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 245
دیگر از صفات آنها این است که: «همواره در انتظار این هستند که بلاها و مشکلات شما را احاطه کند» و تیرهروزى و ناکامى به سراغ شما بیاید (وَ یَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوائِرَ). در واقع آنها افرادى تنگ نظر و بخیل و حسودند.
سپس اضافه مىکند: آنها نباید در انتظار بروز مشکلات و نزول بلاها بر شما باشند چرا که این مشکلات و ناکامیها و بدبختیها تنها به سراغ این گروه منافق بىایمان و جاهل و نادان و تنگ نظر و حسود مىرود «و حوادث دردناک براى خود آنهاست» (عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ).
سر انجام آیه را با این جمله پایان مىدهد که: «خداوند شنوا و داناست» (وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ). هم سخنان آنها را مىشنود و هم از نیات و مکنون ضمیر آنها آگاه است.
(آیه 99)- و در این آیه به گروه دوم یعنى مؤمنان با اخلاص بادیه نشین اشاره کرده، مىگوید: «گروهى از این عربهاى بادیه نشین کسانى هستند که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند» (وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ).
به همین دلیل هیچ گاه انفاق در راه خدا را غرامت و زیان، نمىدانند، بلکه با توجه به پاداشهاى وسیع الهى در این جهان و سراى دیگر، «این کار را وسیله نزدیکى به خدا و مایه توجه و دعاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله» که افتخار و برکت بزرگى است مىدانند (وَ یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ).
در اینجا خداوند این طرز فکر آنها را با تأکید فراوان تصدیق مىکند و مىگوید: «آگاه باشید که این انفاقها بطور قطع مایه تقرب آنها در پیشگاه خداوند است» (أَلا إِنَّها قُرْبَةٌ لَهُمْ).
و به همین دلیل «خدا آنان را به زودى در رحمت خود فرو مىبرد» (سَیُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فِی رَحْمَتِهِ).
و اگر لغزشهایى از آنها سرزده باشد به خاطر ایمان و اعمال پاکشان آنها را مىبخشد «زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است» (إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 246
(آیه 100)- پیشگامان اسلام! به دنبال آیات گذشته که بیان حال کفّار و منافقان را مىنمود در این آیه اشاره به گروههاى مختلف از مسلمانان راستین شده است و آنها را در سه گروه مشخص تقسیم مىکند.
1- «پیشگامان نخستین از مهاجرین» (وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ).
یعنى آنها که در اسلام و هجرت پیشگام بودهاند.
2- آنها که پیشگام در «نصرت و یارى پیامبر و یاران مهاجرش بودند» (وَ الْأَنْصارِ).
3- «و کسانى که به نیکى از آنها پیروى کردند» (وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ).
و با انجام اعمال نیک، و قبول اسلام، و هجرت، و نصرت آیین پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به آنها پیوستند.
جالب توجه این که: همه متفقا گفتهاند نخستین کسى که از زنان، مسلمان شد «خدیجه» همسر وفادار و فداکار پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بود، و اما از مردان، همه دانشمندان و مفسران شیعه به اتفاق گروه عظیمى از دانشمندان اهل سنت «على» علیه السّلام را نخستین کسى مىدانند که دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را پاسخ گفت.
پس از ذکر این گروه سه گانه مىفرماید: «هم خداوند از آنها راضى است و هم آنها از خدا راضى شدهاند» (رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ).
رضایت خدا از آنها به خاطر ایمان و اعمال صالحى است که انجام دادهاند، و خشنودى آنان از خدا به خاطر پاداشهاى گوناگون و فوق العاده و پراهمیت است که به آنان ارزانى داشته.
با این که جمله گذشته همه مواهب و نعمتهاى الهى را در بر داشت (مواهب مادى و معنوى، جسمانى و روحانى) ولى به عنوان تأکید و بیان «تفصیل» بعد از «اجمال» اضافه مىکند: «و خداوند براى آنها باغهایى از بهشت فراهم ساخته که از زیر درختانش نهرها جریان دارند» (وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهارُ).
از امتیازات این نعمت آن است که جاودانى است و «همواره در آن خواهند ماند» (خالِدِینَ فِیها أَبَداً). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 247
«و این است پیروزى بزرگ» (ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ).
چه پیروزى از این برتر که انسان احساس کند آفریدگار و معبود و مولایش از او خشنود است و کارنامه قبولى او را امضا کرده؟
آیه 101)- بار دیگر قرآن مجید بحث را متوجه اعمال منافقان و گروههاى آنها کرده، مىگوید: «در میان کسانى که در اطراف شهر شما (مدینه) هستند گروهى از منافقان وجود دارند» (وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ).
یعنى باید هشیار باشید منافقان بیرون را نیز زیر نظر بگیرید و مراقب فعالیتهاى خطرناک آنان باشید.
سپس اضافه مىکند: «در خود مدینه و از اهل این شهر نیز گروهى هستند که نفاق را تا سر حد سرکشى و طغیان رسانده و سخت به آن پایبندند و در آن صاحب تجربهاند»! (وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ).
این تفاوت در تعبیر که در باره منافقان «داخلى» و «خارجى» در آیه فوق دیده مىشود گویا اشاره به این نکته است که منافقان داخلى در کار خود مسلطتر و طبعا خطرناکترند، و مسلمانان باید شدیدا مراقب آنها باشند، هر چند که منافقان خارجى را نیز باید از نظر دور ندارند.
لذا بلافاصله بعد از آن مىفرماید: «تو آنها را نمىشناسى ولى ما مىشناسیم» (لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ).
البته این اشاره به علم عادى و معمولى پیغمبر است، ولى هیچ منافات ندارد که او از طریق وحى و تعلیم الهى به اسرار آنان کاملا واقف گردد.
در پایان آیه مجازات شدید این گروه را به این صورت بیان مىکند که: «ما به زودى آنها را دو بار مجازات خواهیم کرد، و پس از آن به سوى عذاب بزرگ دیگرى فرستاده خواهند شد» (سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلى عَذابٍ عَظِیمٍ).
«عذاب عظیم» اشاره به مجازاتهاى روز قیامت است ولى در این که، آن دو عذاب دیگر چه نوع عذابى است به نظر مىرسد که یکى از این دو عذاب همان مجازات اجتماعى آنها به خاطر رسوائیشان و کشف اسرار درونیشان مىباشد برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 248
و مجازات دوم آنان همان است که در آیه 50 سوره انفال اشاره شده، آنجا که مىفرماید: «هرگاه کافران را به هنگامى که فرشتگان مرگ جان آنها را مىگیرند ببینى که چگونه به صورت و پشت آنها مىکوبند، و مجازات مىکنند، به حال آنها تأسف خواهى خورد».
(آیه 102)-
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه روایاتى نقل شده که در بیشتر آنها به نام «ابو لبابه انصارى» برخورد مىکنیم، طبق روایتى او با دو یا چند نفر دیگر از یاران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از شرکت در جنگ «تبوک» خوددارى کردند اما هنگامى که آیاتى را که در مذمت متخلفین وارد شده بود شنیدند بسیار ناراحت و پشیمان گشتند، خود را به ستونهاى مسجد پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله بستند و هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بازگشت و از حال آنها خبر گرفت عرض کردند: آنها سوگند یاد کردهاند که خود را از ستون باز نکنند تا این که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین کند، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: من نیز سوگند یاد مىکنم که چنین کارى نخواهم کرد مگر این که خداوند به من اجازه دهد.
آیه نازل شد و خداوند توبه آنها را پذیرفت، و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آنها را از ستون مسجد باز کرد.
آنها به شکرانه این موضوع همه اموال خود را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تقدیم داشتند.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: هنوز دستورى در این باره بر من نازل نشده است، چیزى نگذشت که آیه بعد نازل شد و دستور داد که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله قسمتى از اموال آنها را بگیرد.
تفسیر:
توبه کاران- پس از اشاره به وضع منافقان داخل و خارج مدینه در آیه قبل در اینجا با اشاره به وضع گروهى از مسلمانان گناهکار که اقدام به توبه و جبران اعمال سوء خود کردند، مىفرماید: «گروه دیگرى از آنها به گناهان خود اعتراف کردند» (وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ).
«و اعمال صالح و ناصالح را به هم آویختند» (خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً).
سپس اضافه مىکند: «امید مىرود که خداوند توبه آنها را بپذیرد» و رحمت خویش را به آنان بازگرداند (عَسَى اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 249
«زیرا خداوند آمرزند و مهربان است» و داراى رحمتى وسیع و گسترده (إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
(آیه 103)- زکات عامل پاکى فرد و جامعه: در این آیه به یکى از احکام مهم اسلامى یعنى مسأله زکات اشاره شده است، و به عنوان یک قانون کلّى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد که «از اموال آنها صدقه یعنى زکات بگیر» (خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً).
دستور «خذ» (بگیر) دلیل روشنى است که رئیس حکومت اسلامى مىتواند زکات را از مردم بگیرد، نه این که منتظر بماند که اگر مایل بودند خودشان بپردازند و اگر نبودند نه! سپس به دو قسمت از فلسفه اخلاقى و روانى و اجتماعى زکات اشاره کرده، مىفرماید: «تو با این کار آنها را پاک مىکنى و نموّ مىدهى» (تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها).
آنها را از رذائل اخلاقى، از دنیا پرستى و بخل پاک مىکنى، و نهال نوع دوستى و سخاوت و توجه به حقوق دیگران را در آنها پرورش مىدهى.
از این گذشته، مفاسد و آلودگیهایى که در جامعه به خاطر فقر و فاصله طبقاتى و محرومیت گروهى از جامعه به وجود مىآید با انجام این فریضه الهى بر مىچینى، و صحنه اجتماع را از این آلودگیها پاک مىسازى.
سپس اضافه مىکند: هنگامى که آنها زکات مىپردازند «براى آنها دعا کن و به آنها درود بفرست» (وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ).
این نشان مىدهد که حتى در برابر انجام وظائف واجب باید از مردم تشکر و تقدیر کرد، و مخصوصا از طریق معنوى و روانى آنها را تشویق نمود، همانطور که در روایات مىخوانیم هنگامى که مردم زکات خود را خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىآوردند پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با جمله اللّهمّ صلّ علیهم به آنها دعا مىکرد.
بعد اضافه مىکند که: «این دعا و درود تو مایه آرامش خاطر آنهاست» (إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ).
چرا که از پرتو این دعا رحمت الهى بر دل و جان آنها نازل مىشود، آن گونه که آن را احساس کنند. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 250
و در پایان آیه به تناسب بحثى که گذشت مىگوید: «خداوند شنوا و داناست» (وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).
هم دعاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را مىشنود، و هم از نیّات زکات دهندگان آگاه است.
(آیه 104)- از آنجا که بعضى از گنهکاران مانند متخلفان جنگ تبوک به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اصرار داشتند که توبه آنها را بپذیرد در این آیه به این موضوع اشاره مىکند که پذیرش توبه، کار پیامبر نیست.
«آیا آنها نمىدانند که تنها خداوند توبه را از بندگانش مىپذیرد» (أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ).
نه تنها پذیرنده توبه اوست، بلکه «زکات و یا صدقات دیگرى را (که به عنوان کفّاره گناه و تقرب به پروردگار مىدهند) نیز خدا مىگیرد» (وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ).
شک نیست که گیرنده زکات و صدقات یا پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و امام علیه السّلام و پیشواى مسلمین است و یا افراد مستحق، ولى از آنجا که دست پیامبر و پیشوایان راستین و افراد مستحقّ دست خداست گویى خداوند این صدقات را مىگیرد.
در روایتى که از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نقل شده مىخوانیم: انّ الصّدقة تقع فى ید اللّه قبل ان تصل الى ید السّائل «صدقه پیش از آن که در دست نیازمند قرار بگیرد به دست خدا مىرسد»! حتى در روایتى تصریح شده که همه اعمال آدمى را فرشتگان تحویل مىگیرند جز صدقه که مستقیما به دست خدا مىرسد.
و در پایان آیه بار دیگر به عنوان تأکید مىفرماید: «و خداوند توبه پذیر و مهربان است» (وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ).
(آیه 105)- در این آیه بحثهاى گذشته را به شکل تازهاى تأکید مىکند و به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد که به همه مردم این موضوع را ابلاغ کن «و بگو اعمال و وظائف خود را انجام دهید، و بدانید هم خدا و هم رسولش و هم مؤمنان، اعمال شما را خواهند دید» (وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ).
اشاره به این که کسى تصور نکند اگر در خلوتگاه یا در میان جمع، عملى را برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 251
انجام مىدهد از دیدگاه علم خدا مخفى و پنهان مىماند، بلکه علاوه بر خداوند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان نیز از آن آگاهند.
این آگاهى مقدمه پاداش و یا کیفرى است که در جهان دیگر در انتظار انسان است، لذا به دنبال این جمله مىافزاید: «و به زودى به سوى کسى که آگاه از پنهان و آشکار است باز مىگردید، و شما را به آنچه عمل کردهاید خبر مىدهد» و بر طبق آن جزا خواهد داد (وَ سَتُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
مسأله عرض اعمال:
در میان پیروان مکتب اهل بیت علیهم السّلام با توجه به اخبار فراوانى که از امامان رسیده عقیده معروف و مشهور بر این است که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و امامان علیهم السّلام از اعمال همه امت آگاه مىشوند، یعنى خداوند از طرق خاصى اعمال امت را بر آنها عرضه مىدارد.
مسأله عرض اعمال اثر تربیتى فوق العادهاى در معتقدان به آن دارد، زیرا هنگامى که من بدانم علاوه بر خدا که همه جا با من است پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و پیشوایان محبوب من همه روز یا همه هفته از هر عملى که انجام مىدهم، اعم از خوب و بد در هر نقطه و هر مکان آگاه مىشوند، بدون شک بیشتر رعایت مىکنم و مراقب اعمال خود خواهم بود.
(آیه 106)-
شأن نزول:
جمعى از مفسران گفتهاند که این آیه در باره سه نفر از متخلفان جنگ تبوک به نام «هلال بن امیه» و «مرارة بن ربیع» و «کعب بن مالک» نازل شده است- شرح پشیمانى و چگونگى توبه آنها در ذیل آیه 118 همین سوره به خواست خدا خواهد آمد.
تفسیر:
در این آیه اشاره به گروه دیگرى از گنهکاران شده است که پایان کار آنها درست روشن نیست، نه چنانند که مستحق رحمت الهى باشند و نه چنانند که بتوان از آمرزش آنها بکلى مأیوس بود.
لذا قرآن در باره آنها مىگوید: «گروه دیگرى کارشان متوقف بر فرمان خداست یا آنها را مجازات مىکند و یا توبه آنان را مىپذیرد» (وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 252
و در پایان آیه اضافه مىکند: خداوند بدون حساب با آنها رفتار نمىکند، بلکه با علم خویش و به مقتضاى حکمتش با آنها رفتار خواهد نمود چرا که «خداوند دانا و حکیم است» (وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ).
(آیه 107)-
شأن نزول:
این آیه در باره گروهى دیگر از منافقان است که براى تحقق بخشیدن به نقشههاى شوم خود اقدام به ساختن مسجدى در مدینه کردند که بعدا به نام مسجد «ضرار» معروف شد.
خلاصه جریان چنین است: گروهى از منافقان نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمدند و عرض کردند به ما اجازه ده مسجدى در میان قبیله بنى سالم (نزدیک مسجد قبا) بسازیم تا افراد ناتوان و بیمار و پیرمردان از کار افتاده در آن نماز بگزارند، و این در موقعى بود که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عازم جنگ تبوک بود.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به آنها اجازه داد، ولى آنها اضافه کردند آیا ممکن است شخصا بیایید و در آن نماز بگزارید؟ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود من فعلا عازم سفرم.
هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از تبوک بازگشت نزد او آمدند و گفتند اکنون تقاضا داریم به مسجد ما بیایى و در آنجا نماز بگزارى، و از خدا بخواهى ما را برکت دهد، و این در حالى بود که هنوز پیامبر صلّى اللّه علیه و آله وارد دروازه مدینه نشده بود.
در این هنگام پیک وحى خدا نازل شد و سلسله آیات (107- 110) را آورد و پرده از اسرار کار آنها برداشت.
و به دنبال آن پیامبر دستور داد مسجد مزبور را آتش زنند، و بقایاى آن را ویران کنند، و جاى آن را محل ریختن زبالههاى شهر سازند!
تفسیر:
بتخانهاى در چهره مسجد! در این آیه به وضع گروه دیگرى از مخالفان اشاره کرده، مىگوید: «گروهى دیگر از آنها مسجدى در مدینه اختیار کردند» که هدفهاى شومى زیر این نام مقدس داشتند (وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً).
سپس هدفهاى آنها را در چهار قسمت زیر خلاصه مىکند:
1- منظور آنها این بود که با این عمل «ضرر و زیانى» به مسلمانان برسانند (ضِراراً).
2- «تقویت مبانى کفر» و بازگشت دادن مردم به وضع قبل از اسلام (وَ کُفْراً). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 253
3- «ایجاد تفرقه در میان صفوف مسلمانان» (وَ تَفْرِیقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ).
زیرا با اجتماع گروهى در این مسجد، مسجد «قبا» که نزدیک آن بود و یا مسجد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که از آن فاصله داشت از رونق مىافتاد.
از این جمله، چنین بر مىآید که نباید فاصله بین مساجد آن چنان باشد که روى اجتماع یکدیگر اثر بگذارند.
4- آخرین هدف آنها این بود که: «مرکز و کانونى براى کسى که با خدا و پیامبرش از پیش مبارزه کرده بود (و سوابق سوئش بر همگان روشن بود) بسازند تا از این پایگاه نفاق، برنامههاى خود را عملى سازند» (وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ).
ولى عجب این است که تمام این اغراض سوء و اهداف شوم را در یک لباس زیبا و ظاهر فریب پیچیده بودند «و حتى سوگند یاد مىکردند که ما جز نیکى قصد و نظر دیگرى نداشتیم» (وَ لَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا الْحُسْنى).
ولى قرآن اضافه مىکند: «خداوندى (که از اسرار درون همه آگاه است و غیب و شهود برایش یکسان مىباشد) گواهى مىدهد که بطور مسلم آنها دروغگو هستند» (وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ).
(آیه 108)- خداوند در این آیه تأکید بیشترى روى این موضوع حیاتى کرده، به پیامبرش صریحا دستور مىدهد که: «هرگز در این مسجد قیام به عبادت مکن» و نماز مگزار (لا تَقُمْ فِیهِ أَبَداً).
بلکه به جاى این مسجد «شایستهتر این است که در مسجدى قیام به عبادت کنى که شالوده آن در روز نخست بر اساس تقوا گذارده شده است» (لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِیهِ).
نه این مسجدى که شالوده و اساسش از روز نخست بر کفر و نفاق و بىدینى و تفرقه بنا شده است.
سپس قرآن اضافه مىکند: علاوه بر این که این مسجد از اساس بر شالوده تقوا گذارده شده، «گروهى از مردان در آن به عبادت مشغولند که دوست مىدارند برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 254
خود را پاکیزه نگه دارند، و خدا پاکیزگان را دوست دارد» (فِیهِ رِجالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ).
پاکیزگى و طهارت در اینجا معنى وسیعى دارد که هرگونه پاکسازى روحانى از آثار شرک و گناه، و جسمانى از آثار آلودگى به کثافات را شامل مىشود.
(آیه 109)- در این آیه مقایسهاى میان دو گروه مؤمنان که مساجدى همچون مسجد قبا را بر پایه تقوا بنا مىکنند با منافقانى که شالوده کار خود را بر کفر و نفاق و تفرقه و فساد قرار مىدهند به عمل آمده است.
نخست مىگوید: «آیا کسى که بناى آن مسجد را بر پایه تقوا و پرهیز از مخالفت فرمان خدا و جلب خشنودى او نهاده است بهتر است، یا کسى که شالوده آن را بر لبه پرتگاه سستى در کنار دوزخ نهاده که به زودى در آتش جهنم سقوط خواهد کرد»! (أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلى تَقْوى مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَیْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلى شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فِی نارِ جَهَنَّمَ).
تشبیه فوق با نهایت روشنى و وضوح بىثباتى و سستى کار منافقان و استحکام و بقاى کار اهل ایمان و برنامههاى آنها را روشن مىسازد.
و از آنجا که گروه منافقان هم به خویشتن ستم مىکنند و هم به جامعه، در آخر آیه مىفرماید: «خداوند ظالمان را هدایت نمىکند» (وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ).
(آیه 110)- در این آیه اشاره به لجاجت و سرسختى منافقان کرده، مىگوید:
آنها چنان در کار خود سرسختند و در نفاق سرگردان، و در تاریکى و ظلمت کفر حیرانند که حتى «بنایى را که خودشان بر پا کردند همواره به عنوان یک عامل شک و تردید- یا یک نتیجه شک و تردید- در قلوب آنها باقى مىماند، مگر این که دلهاى آنها قطعه قطعه شود و بمیرند» (لا یَزالُ بُنْیانُهُمُ الَّذِی بَنَوْا رِیبَةً فِی قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ).
و در آخر آیه مىگوید: «و خداوند دانا و حکیم است» (وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ).
اگر به پیامبرش دستور مبارزه و درهم کوبیدن چنین بناى ظاهرا حق به جانبى برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 255
را داد به خاطر آگاهى از نیات سوء بنا کنندگان و باطن و حقیقت این بنا بود این دستور عین حکمت و بر طبق مصلحت و صلاح حال جامعه اسلامى صادر شد نه یک قضاوت عجولانه بود و نه زاییده یک هیجان و عصبانیت.
(آیه 111)- یک تجارت بىنظیر! از آنجا که در آیات گذشته در باره متخلفان و جهاد سخن به میان آمد، در این آیه و آیه بعد مقام والاى مجاهدان با ایمان، با ذکر مثال جالبى، بیان شده است.
در این مثال خداوند خود را خریدار و مؤمنان را فروشنده معرفى کرده، و مىگوید: «خداوند از مؤمنان جانها و اموالشان را خریدارى مىکند، و در برابر این متاع، بهشت را به آنان مىدهد» (إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ).
و از آنجا که در هر معامله در حقیقت «پنج رکن اساسى» وجود دارد، در این آیه به تمام این ارکان اشاره کرده است.
خودش را «خریدار» و مؤمنان را «فروشنده» و جانها و اموال را «متاع» و بهشت را «ثمن» (بها) براى این معامله قرار داده است.
منتها طرز پرداخت این متاع را با تعبیر لطیفى چنین بیان مىکند: «آنها در راه خدا پیکار مىکنند، و دشمنان حق را مىکشند و یا در این راه کشته مىشوند» و شربت شهادت را مىنوشند (یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ).
و به دنبال آن به «اسناد» معتبر و محکم این معامله که پنجمین رکن است اشاره کرده، مىفرماید: «این وعده حقى است بر عهده خداوند که در سه کتاب آسمانى تورات، انجیل و قرآن آمده است» (وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ).
سپس براى تأکید روى این معامله بزرگ اضافه مىکند: «چه کسى وفادارتر به عهدش از خداست»؟ (وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ).
یعنى گرچه بهاى این معامله فورا پرداخت نمىشود، اما خطرات نسیه را در بر ندارند! چرا که خداوند به حکم قدرت و توانایى و بىنیازى، از هر کس نسبت به عهد و پیمانش وفادارتر است. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 256
و از همه جالبتر این که پس از انجام مراسم این معامله، همان گونه که در میان تجارت کنندگان معمول است، به طرف مقابل تبریک گفته و معامله را معامله پرسودى براى او مىخواهد و مىگوید: «بشارت باد بر شما به این معاملهاى که انجام دادید» (فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بایَعْتُمْ بِهِ).
«و این پیروزى و رستگارى بزرگى براى همه شماست» (وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ).
(آیه 112)- همان گونه که روش قرآن مجید است که در آیهاى سخنى را به اجمال برگزار مىکند و در آیه بعد به شرح و توضیح آن مىپردازد، در این آیه مؤمنان را که فروشندگان جان و مال به خدا هستند با نه صفت بارز معرفى مىکند.
1- «آنها توبه کارانند» (التَّائِبُونَ). و دل و جان خود را به وسیله آب توبه از آلودگى گناه شستشو مىدهند.
2- «آنها عبادت کارانند» (الْعابِدُونَ). و در پرتو راز و نیاز با خدا و پرستش ذات پاک او خودسازى مىکنند».
3- «آنها (در برابر نعمتهاى مادى و معنوى پروردگار) سپاس مىگویند» (الْحامِدُونَ).
4- «آنها از یک کانون عبادت و پرستش به کانون دیگرى رفت و آمد دارند» (السَّائِحُونَ).
و به این ترتیب برنامههاى خودسازى آنان در پرتو عبادت، در محیط محدودى خلاصه نمىشود، و به افق خاصى تعلق ندارد، بلکه همه جا کانون عبودیت پروردگار و خودسازى و تربیت براى آنهاست.
5- «آنها که در برابر عظمت خدا رکوع مىکنند» (الرَّاکِعُونَ).
6- «آنها که سر بر آستانش مىسایند و سجده مىآورند» (السَّاجِدُونَ).
7- «آنها که مردم را به نیکیها دعوت مىکنند» (الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ).
8- «آنها که (تنها به وظیفه دعوت به نیکى قناعت نمىکنند بلکه) با هر گونه فساد و منکرى مىجنگند» (وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 257
9- «و آنها که (پس از اداى رسالت امر به معروف و نهى از منکر، به آخرین و مهمترین وظیفه اجتماعى خود یعنى) حفظ حدود الهى، و اجراى قوانین او، و اقامه حق و عدالت قیام مىکنند» (وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ).
پس از ذکر این صفات نه گانه، خداوند بار دیگر چنین مؤمنان راستین و تربیت یافتگان مکتب ایمان و عمل را تشویق مىکند، و به پیامبرش مىگوید: «این مؤمنان را بشارت ده» (وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ).
(آیه 113)-
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و آیه بعد نقل شده است که گروهى از مسلمانان به پیامبر اسلام مىگفتند: آیا براى پدران ما که در عصر جاهلیت از دنیا رفتند طلب آمرزش نمىکنى؟ آیات مزبور نازل شد و به همه آنها اخطار کرد که هیچ کس حق ندارد براى مشرکان استغفار نماید.
تفسیر:
آیه، نخست با تعبیرى رسا و قاطع پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان را از استغفار براى مشرکان نهى مىکند و مىگوید: «شایسته نیست که پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و افراد با ایمان براى مشرکان طلب آمرزش کنند» (ما کانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ).
سپس براى تأکید و تعمیم اضافه مىکند: «حتى اگر از نزدیکانشان باشند» (وَ لَوْ کانُوا أُولِی قُرْبى).
بعدا دلیل این موضوع را ضمن جملهاى چنین توضیح مىدهد: «بعد از آن که براى مسلمانان روشن شد که مشرکان اهل دوزخند» طلب آمرزش براى آنها معنى ندارد (مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحِیمِ).
این کارى است بیهوده و آرزویى نابجا چرا که مشرک به هیچ وجه قابل آمرزش نیست.
(آیه 114)- در این آیه به پاسخ این سؤال- که اگر این کار ممنوع است چرا ابراهیم براى «آزر» استغفار کرد؟- پرداخته مىگوید: «و استغفار ابراهیم براى پدرش [عمویش آزر] به خاطر وعدهاى بود که به او داد، اما هنگامى که براى او آشکار شد که وى دشمن خداست از او بیزارى جست» و برایش استغفار نکرد (وَ ما کانَ برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 258
اسْتِغْفارُ إِبْراهِیمَ لِأَبِیهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ)
.
در پایان آیه اضافه مىکند: «ابراهیم (کسى بود که در پیشگاه خدا خاضع و از خشم و غضب پروردگار خائف و ترسان، و مردى بزرگوار و) مهربان و بردبار بود» (إِنَّ إِبْراهِیمَ لَأَوَّاهٌ حَلِیمٌ).
هر گونه پیوندى با دشمنان باید قطع شود:
از آیات متعددى از قرآن این موضوع به خوبى استفاده مىشود که هرگونه پیوند و همبستگى خویشاوندى و غیر خویشاوندى باید تحت الشعاع پیوندهاى مکتبى قرار گیرد و این پیوند (ایمان به خدا و مبارزه با هرگونه شرک و بت پرستى) باید بر تمام روابط مسلمانان حاکم باشد، چرا که این پیوند یک پیوند زیر بنایى و حاکم بر همه مقدرات اجتماعى آنهاست.
(آیه 115)-
شأن نزول:
گروهى از مسلمانان قبل از نزول فرائض و واجبات چشم از جهان بسته بودند، جمعى خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمدند و در باره سرنوشت آنها اظهار نگرانى کردند، و چنین مىپنداشتند که آنها شاید گرفتار مجازات الهى به خاطر عدم انجام این فرائض باشند. آیه نازل شد و این موضوع را نفى کرد.
تفسیر:
مجازات پس از تبیین- این آیه اشاره به یک قانون کلى و عمومى است، که عقل نیز آن را تأیید مىکند و آن این که تکلیف و مسؤولیت همواره بعد از بیان احکام است، و این همان چیزى است که در علم اصول از آن تعبیر به قاعده «قبح عقاب بلا بیان» مىشود.
لذا در آغاز مىفرماید: «چنین نبوده که خداوند گروهى را پس از هدایت گمراه سازد تا این که آنچه را که باید از آن بپرهیزند براى آنها تبیین کند» (وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتَّى یُبَیِّنَ لَهُمْ ما یَتَّقُونَ).
و در پایان آیه مىفرماید: «خداوند به هر چیزى داناست» (إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ).
یعنى علم و دانایى خداوند ایجاب مىکند که تا چیزى را براى بندگان بیان نکرده است، کسى را در برابر آن مسؤول نداند و مؤاخذه نکند.
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 259
(آیه 116)- در این آیه روى این مسأله تکیه و تأکید مىکند که: «حکومت آسمانها و زمین براى خداست» (إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
و نظام حیات و مرگ نیز در کف قدرت اوست، اوست که «زنده مىکند و مىمیراند» (یُحْیِی وَ یُمِیتُ).
و بنابراین «هیچ ولىّ و سرپرست و یاورى جز خدا ندارید» (وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ).
اشاره به این که، شما نباید بر غیر او تکیه کنید، و بیگانگان از خدا را پناهگاه یا مورد علاقه خود قرار دهید، و پیوند محبت خویش را با این دشمنان خدا از طریق استغفار یا غیر آن بر قرار و محکم دارید.
(آیه 117)-
شأن نزول:
این آیه در مورد غزوه تبوک و مشکلات طاقت فرسایى که به مسلمانان در این جنگ رسید نازل شده، این مشکلات به قدرى بود که گروهى تصمیم به بازگشت گرفتند اما لطف و توفیق الهى شامل حالشان شد، و همچنان پابرجا ماندند.
تفسیر:
این آیه اشاره به شمول رحمت بىپایان پروردگار نسبت به پیامبر و مهاجرین و انصار در آن لحظات حساس کرده، مىگوید: «رحمت خدا شامل حال پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مهاجران و انصار، همانها که در موقع شدت و سختى از او پیروى کردند، شد» (لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِیِّ وَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فِی ساعَةِ الْعُسْرَةِ).
سپس اضافه مىکند: «این شمول رحمت الهى به هنگامى بود که بر اثر شدت حوادث و فشار ناراحتیها نزدیک بود دلهاى گروهى از مسلمانان از جاده حق منحرف شود» و تصمیم به مراجعت از تبوک بگیرند (مِنْ بَعْدِ ما کادَ یَزِیغُ قُلُوبُ فَرِیقٍ مِنْهُمْ).
دگر بار تأکید مىکند که «بعد از این ماجرا، خداوند رحمت خود را شامل حال آنها ساخت، و توبه آنها را پذیرفت، زیرا او نسبت به مؤمنان مهربان و رحیم است» (ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُفٌ رَحِیمٌ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 260
(آیه 118)-
شأن نزول:
سه نفر از مسلمانان به نام «کعب بن مالک» و «مرارة بن ربیع» و «هلال بن امیه» از شرکت در جنگ تبوک، و حرکت همراه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سرباز زدند، ولى این به خاطر آن نبود که جزء دار و دسته منافقان باشند، بلکه به خاطر سستى و تنبلى بود، چیزى نگذشت که پشیمان شدند.
هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از صحنه تبوک به مدینه بازگشت، خدمتش رسیدند و عذرخواهى کردند، اما پیامبر صلّى اللّه علیه و آله حتى یک جمله با آنها سخن نگفت و به مسلمانان نیز دستور داد که احدى با آنها سخن نگوید.
آنها در یک محاصره عجیب اجتماعى قرار گرفتند، بطورى که فضاى مدینه با تمام وسعتش چنان بر آنها تنگ شد که مجبور شدند براى نجات از این خوارى و رسوایى بزرگ، شهر را ترک گویند و به کوههاى اطراف مدینه پناه ببرند.
سر انجام پس از پنجاه روز توبه و تضرع به پیشگاه خداوند، توبه آنان قبول شد و آیه در این زمینه نازل گردید.
تفسیر:
زندان محاصره اجتماعى گنهکاران! نه تنها آن گروه عظیم مسلمانان را که در جهاد شرکت کرده بودند، مورد رحمت خویش قرار داد «بلکه آن سه نفر را که (از شرکت در جهاد تخلف ورزیده بودند و) جنگجویان آنها را پشت سر گذاشتند و رفتند، نیز مشمول لطف خود قرار داد» (وَ عَلَى الثَّلاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا).
اما این لطف الهى به آسانى شامل حال آنها نشد، بلکه آن به هنگامى بود که آن سه نفر در محاصره شدید اجتماعى قرار گرفتند، و مردم همگى با آنها قطع رابطه کردند، «آن چنان که زمین با همه وسعتش بر آنها تنگ شد» (حَتَّى إِذا ضاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ).
و سینه آنها چنان از اندوه آکنده شد که گویى «جایى در وجود خویش براى خود نمىیافتند» (وَ ضاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُمْ). تا آنجا که خود آنها نیز از یکدیگر قطع رابطه کردند.
و به این ترتیب همه راهها به روى آنها بسته شد، «و یقین پیدا کردند که پناهگاهى از خشم خدا جز از طریق بازگشت به سوى او نیست» (وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 261
مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَیْهِ).
«بار دیگر (رحمت خدا به سراغ آنان آمد، و) توبه و بازگشت حقیقى و خالصانه را بر آنان آسان ساخت، تا توبه کنند» (ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا).
چرا که «خداوند توبه پذیر و رحیم است» (إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ).
(آیه 119)- با صادقان باشید: در آیات گذشته، سخن در باره گروهى از متخلفان در میان بود، اما در آیه مورد بحث اشاره به نقطه مقابل آنها کرده به همه مسلمانان دستور مىدهد که رابطه خود را با راستگویان و آنها که بر سر پیمان خود ایستادهاند محکم بدارید.
نخست مىفرماید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ).
و براى این که بتوانید راه پر پیچ و خم تقوا را بدون اشتباه و انحراف بپیمائید اضافه مىکند: «با صادقان باشید» (وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ).
«صادقین» آنهایى هستند که تعهدات خود را در برابر ایمان به پروردگار به خوبى انجام مىدهند، نه تردیدى به خود راه مىدهند، نه عقب نشینى مىکنند، نه از انبوه مشکلات مىهراسند بلکه با انواع فداکاریها، صدق ایمان خود را ثابت مىکنند.
شک نیست که این صفات مراتبى دارد که بعضى مانند امامان معصوم علیهم السّلام در قله آن قرار گرفتهاند و بعضى دیگر در مرحله پایینتر.
(آیه 120)- مشکلات مجاهدان بىپاداش نمىماند: در آیات گذشته بحثهایى پیرامون سرزنش کسانى که از غزوه تبوک خوددارى کرده بودند، به میان آمد، این آیه و آیه بعد به عنوان یک قانون کلى و همگانى، بحث نهایى را روى این موضوع مىکند.
نخست مىگوید: «مردم مدینه و بادیه نشینانى که در اطراف این شهر (که مرکز و کانون اسلام است) زندگى مىکنند حق ندارند، از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تخلف جویند» (ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 262
«و نه حفظ جان خود را بر حفظ جان او مقدم دارند» (وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ). چرا که او رهبر امت، و پیامبر خدا، و رمز بقاء و حیات ملت اسلام است.
این وظیفه همه مسلمانان در تمام قرون و اعصار است که رهبران خویش را همچون جان خویش، بلکه بیشتر گرامى دارند و در حفظ آنان بکوشند و آنها را در برابر حوادث سخت تنها نگذارند، چرا که خطر براى آنها خطر براى امت است.
سپس به پاداشهاى مجاهدان که در برابر هر گونه مشکلى در راه جهاد نصیبشان مىشود، اشاره کرده و روى هفت قسمت از این مشکلات و پاداش آن انگشت مىگذارد و مىگوید: «این به خاطر آن است که هیچ گونه تشنگى به آنها نمىرسد» (ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لا یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ). «و هیچ رنج و خستگى پیدا نمىکنند» (وَ لا نَصَبٌ).
«و هیچ گرسنگى در راه خدا دامن آنها را نمىگیرد» (وَ لا مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ). «و در هیچ نقطه خطرناک و میدان پرمخاطرهاى که موجب خشم و ناراحتى کفار است قرار نمىگیرند» (وَ لا یَطَؤُنَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ).
«و هیچ ضربهاى از دشمن بر آنها وارد نمىشود» (وَ لا یَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلًا).
«مگر این که در ارتباط با آن، عمل صالحى براى آنها ثبت مىشود» (إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ).
و مسلما پاداش یک به یک آنها را از خداوند بزرگ دریافت خواهند داشت، «زیرا خدا پاداش نیکوکاران را هیچ گاه ضایع نمىکند» (إِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ).
(آیه 121)- «همچنین هیچ مال کم یا زیادى را در مسیر جهاد، انفاق نمىکنند» (وَ لا یُنْفِقُونَ نَفَقَةً صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً).
«و هیچ سرزمینى را (براى رسیدن به میدان جهاد و یا به هنگام بازگشت) زیر پا نمىگذارند، مگر این که تمام این گامها، و آن انفاقها، براى آنها ثبت مىشود» (وَ لا یَقْطَعُونَ وادِیاً إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ).
«تا سر انجام خداوند این اعمال را به عنوان بهترین اعمالشان پاداش دهد» برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 263
(لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).
(آیه 122)-
شأن نزول:
هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به سوى میدان جهاد حرکت مىکرد، همه مسلمانان به استثناى منافقان و معذوران در خدمتش حرکت مىکردند، حتى در جنگهایى که پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله شخصا شرکت نمىکرد (سریهها) همگى به سوى میدان مىرفتند و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را تنها مىگذاردند.
آیه نازل شد و اعلام کرد که در غیر مورد ضرورت، شایسته نیست همه مسلمانان به سوى میدان جنگ بروند.
تفسیر:
جهاد با جهل و جهاد با دشمن- این آیه که با آیات گذشته در زمینه جهاد پیوند دارد، اشاره به واقعیتى مىکند که براى مسلمانان جنبه حیاتى دارد و آن این که: گرچه جهاد بسیار پراهمیت است و تخلف از آن ننگ و گناه، ولى در مواردى که ضرورتى ایجاب نمىکند که همه مؤمنان در میدان جهاد شرکت کنند، مخصوصا در مواقعى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شخصا در مدینه باقى مانده نباید همه به جهاد بروند بلکه لازم است هر جمعیتى از مسلمانان به دو گروه تقسیم شوند گروهى فریضه جهاد را انجام دهند، و گروه دیگرى در مدینه بمانند و معارف و احکام اسلام را بیاموزند همان گونه که آیه مىفرماید: «شایسته نیست مؤمنان همگى به سوى میدان جهاد کوچ کنند چرا از هر گروهى از آنان، طایفهاى کوچ نمىکند (و طایفهاى در مدینه بماند) تا در دین و معارف و احکام اسلام آگاهى یابند» (وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ).
«و به هنگامى که یاران مجاهدشان از میدان بازگشتند احکام و فرمانهاى الهى را به آنها تعلیم دهند و از مخالفت آن انذارشان نمایند» (وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ).
«باشد (که این برنامه موجب شود) که آنها از مخالفت فرمان خدا بپرهیزند» و وظایف خویش را انجام دهند (لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ).
مسأله مهمى که از آیه مىتوان استفاده کرد، احترام و اهمیت خاصى است که اسلام براى مسأله «تعلیم» و «تعلم» قائل شده است، تا آنجا که برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 264
مسلمانان را ملزم مىسازد که همه در میدان جنگ شرکت نکنند، بلکه گروهى بمانند و معارف اسلام را بیاموزند.
یعنى جهاد با جهل همانند جهاد با دشمن بر آنها فرض است، و اهمیت یکى کمتر از دیگرى نیست، بلکه تا مسلمانان در مسأله جهاد با جهل، پیروز نشوند در جهاد با دشمن پیروز نخواهند شد، زیرا یک ملت جاهل همواره محکوم به شکست است.
(آیه 123)- دشمنان نزدیکتر را دریابید! به تناسب بحثهایى که تاکنون پیرامون جهاد در این سوره ذکر شده در این آیه به دو دستور دیگر در زمینه این موضوع مهم اسلام اشاره گردیده است.
نخست روى سخن را به مؤمنان کرده، مىگوید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! با کفارى که به شما نزدیکترند پیکار کنید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ).
آیه فوق گرچه از «پیکار مسلحانه»، و از «فاصله مکانى» سخن مىگوید، ولى بعید نیست که روح آیه در پیکارهاى منطقى و فاصلههاى معنوى نیز حاکم باشد، به این معنى که مسلمانان به هنگام پرداختن به مبارزه منطقى و تبلیغاتى با دشمنان، اول باید به سراغ کسانى بروند که خطرشان براى جامعه اسلامى بیشتر و نزدیکتر است، مثلا در عصر ما که خطر الحاد و مادّیگرى همه جوامع را تهدید مىکند، باید مبارزه با آن را مقدم بر مبارزه با مذاهب باطله قرار داد، نه این که آنها فراموش شوند، بلکه باید لبه تیز حمله متوجه گروه خطرناکتر گردد، یا مثلا مبارزه با استعمار فکرى و سیاسى و اقتصادى باید در درجه اول قرار گیرد.
دومین دستورى که در زمینه جهاد، در این آیه مىخوانیم، دستور شدت عمل است، آیه مىگوید: «دشمنان باید در شما یک نوع خشونت احساس کنند» (وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً).
بنابراین تنها، وجود قدرت کافى نیست، بلکه باید در برابر دشمن نمایش قدرت داد. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 265
و در پایان آیه به مسلمانان با این عبارت نوید پیروزى مىدهد که: «بدانید خدا با پرهیزکاران است» (وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ).
این تعبیر ممکن است علاوه بر آنچه گفته شد، اشاره به این معنى نیز باشد که توسل به خشونت و شدت عمل باید توأم با تقوا باشد، و هیچ گاه از حدود انسانى تجاوز نکند.
(آیه 124)- تأثیر آیات قرآن بر دلهاى آماده و آلوده: به تناسب بحثهایى که در باره منافقان و مؤمنان گذشت، در این آیه و آیه بعد اشاره به یکى از نشانههاى بارز این دو گروه شده است.
نخست مىگوید: «و هنگامى که سورهاى نازل مىشود، بعضى از منافقان به یکدیگر مىگویند: ایمان کدامیک از شما را نزول این سوره افزون ساخت»؟ (وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ أَیُّکُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِیماناً).
و با این سخن مىخواستند عدم تأثیر سورههاى قرآن و بىاعتنایى خود را نسبت به آنها بیان کنند.
اما قرآن با لحن قاطعى به آنها پاسخ مىدهد و ضمن تقسیم مردم به دو گروه، مىگوید: «اما کسانى که ایمان آوردهاند! نزول این آیات بر ایمانشان افزوده و آنها به فضل و رحمت الهى خوشحالند» (فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إِیماناً وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ).
(آیه 125)- «و اما آنها که در دلهایشان بیمارى (نفاق و جهل و عناد و حسد) است، پلیدى تازهاى بر پلیدیشان مىافزاید»! (وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ).
چرا که در برابر هر فرمان تازهاى نافرمانى و عصیان جدیدى مىکنند و در مقابل هر حقیقت لجاجت جدیدى، و این سبب تراکم عصیانها و لجاجتها، در وجودشان مىشود، و چنان ریشههاى این صفات زشت در روح آنان قوى مىگردد «و سر انجام در حال کفر و بىایمانى از دنیا خواهند رفت» (وَ ماتُوا وَ هُمْ کافِرُونَ).
قرآن در دو آیه بالا بر این واقعیت تأکید مىکند که تنها وجود برنامهها برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 266
و تعلیمات حیاتبخش براى سعادت یک فرد، یا یک گروه کافى نیست، بلکه آمادگى زمینهها نیز باید به عنوان یک شرط اساسى مورد توجه قرار گیرد.
آیات قرآن مانند دانههاى حیاتبخش باران است که مىدانیم «در باغ، سبزه روید و در شورهزار، خس!»
(آیه 126)- در این آیه و آیه بعد نیز سخن را در باره منافقان ادامه مىدهد، و آنها را مورد سرزنش و اندرز قرار داده مىگوید: «آیا آنها نمىبینند که در هر سال، یک یا دو بار، مورد آزمایش قرار مىگیرند»! (أَ وَ لا یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ).
و عجب این که با این همه آزمایشهاى پىدرپى «از راه خلاف باز نمىایستند و توبه نمىکنند و متذکر نمىشوند» (ثُمَّ لا یَتُوبُونَ وَ لا هُمْ یَذَّکَّرُونَ).
از تعبیر آیه چنین بر مىآید که این آزمایش غیر از آزمایش عمومى است که همه مردم در زندگى خود با آن رو برو مىشوند. بلکه از آزمایشهایى بوده که باید باعث بیدارى این گروه گردد مثل فاش شدن اعمال سوءشان و ظاهر شدن باطنشان.
(آیه 127)- سپس اشاره به قیافه انکار آمیزى که آنها در برابر آیات الهى به خود مىگرفتند کرده، مىگوید: «و هنگامى که سورهاى از قرآن نازل مىشود، بعضى از آنها با نظر تحقیر و انکار نسبت به آن سوره به بعض دیگر نگاه مىکنند» و با حرکات چشم، مراتب نگرانى خود را ظاهر مىسازند (وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ).
ناراحتى و نگرانى آنها از این نظر است که مبادا نزول آن سوره، رسوایى جدیدى برایشان فراهم سازد.
و به هر حال تصمیم بر این مىگیرند که از مجلس بیرون بروند، تا این نغمههاى آسمانى را نشنوند، اما از این بیم دارند که به هنگام خروج کسى آنها را ببیند، لذا آهسته از یکدیگر سؤال مىکنند: آیا کسى متوجه ما نیست «آیا کسى شما را مىبیند»؟! (هَلْ یَراکُمْ مِنْ أَحَدٍ).
و همین که اطمینان پیدا مىکنند جمعیت به سخنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مشغولند برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 267
و متوجه آنها نیستند «از مجلس بیرون مىروند» (ثُمَّ انْصَرَفُوا).
در پایان آیه، به ذکر علت این موضوع پرداخته و مىگوید: «آنها به این جهت از شنیدن کلمات خدا ناراحت مىشوند که «خداوند قلوبشان را (به خاطر لجاجت و عناد و به خاطر گناهانشان) از حق منصرف ساخته (و یک حالت دشمنى و عداوت نسبت به حق پیدا کردهاند) چرا که آنها افرادى بىفکر و نفهم هستند» (صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ).
(آیه 128)- آخرین آیات قرآن مجید: این آیه و آیه بعد که آخرین آیاتى است که بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نازل شده است، و با آن سوره برائت پایان مىپذیرد، در واقع اشارهاى است به تمام مسائلى که در این سوره گذشت.
نخست روى سخن را به مردم کرده، مىگوید: «پیامبرى از خودتان به سوى شما آمد»! (لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ).
«مِنْ أَنْفُسِکُمْ» (از خودتان) اشاره به شدت ارتباط پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با مردم است، گویى پارهاى از جان مردم و روح جامعه در شکل پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ظاهر شده است.
پس از ذکر این صفت به چهار قسمت دیگر از صفات ممتاز پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که در تحریک عواطف مردم و جلب احساساتشان اثر عمیق دارد اشاره کرده، نخست مىگوید: «هر گونه ناراحتى و زیان و ضررى به شما برسد براى او سخت ناراحت کننده است» (عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ).
و به شدت از رنجهاى شما رنج مىبرد.
دیگر این که: «او سخت به هدایت شما علاقهمند است» و به آن عشق مىورزد (حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ).
سپس به سومین و چهارمین صفت اشاره کرده، مىگوید: «او نسبت به مؤمنان رءوف و رحیم است» (بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ).
بنابراین هرگونه دستور مشکل و طاقت فرسایى را مىدهد- حتى گذشتن از بیابانهاى طولانى و سوزان در فصل تابستان، با گرسنگى و تشنگى، براى مقابله با یک دشمن نیرومند در جنگ تبوک- آن هم یک نوع محبت و لطف از ناحیه او برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 268
و براى نجات شما، از چنگال ظلم و ستم و گناه و بدبختى است.
(آیه 129)- در این آیه که آخرین آیه سوره توبه است، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را دلدارى مىدهد که از سرکشیها و عصیانهاى مردم، دلسرد و نگران نشود، مىگوید: «اگر آنها روى از حق بگردانند (نگران نباش و) بگو: خداوند براى من کافى است» چرا که او بر هر چیزى تواناست (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ).
«همان خداوندى که هیچ معبودى جز او نیست» و بنابراین تنها پناهگاه اوست (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
آرى «من تنها بر چنین معبودى تکیه کردهام، و به او دلبستهام و کارهایم را به او واگذاردهام» (عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ).
«و او پروردگار عرش بزرگ است» (وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ).
جایى که عرش و عالم بالا و جهان ماوراء طبیعت با آن همه عظمتى که دارد، در قبضه قدرت او، و تحت حمایت و کفالت اوست، چگونه مرا تنها مىگذارد و در برابر دشمن یارى نمىکند؟ مگر قدرتى در برابر قدرتش تاب مقاومت دارد؟ و یا رحمت و عطوفتى بالاتر از رحمت و عطوفت او تصور مىشود؟
«پایان سوره توبه»