تفسیر سوره نور

سوره نور [24]

این سوره در «مدینه» نازل شده و 64 آیه است‏

محتواى سوره:

این سوره را در حقیقت مى‏توان سوره پاکدامنى و عفت و مبارزه با آلودگیهاى جنسى دانست که در چند مرحله پیاده شده است.

مرحله اول بیان مجازات شدید زن و مرد زنا کار است که در دومین آیه این سوره با قاطعیت تمام مطرح گردیده.

مرحله دوم به این امر مى‏پردازد که اجراى این حد شدید مسأله ساده‏اى نیست، و از نظر موازین قضائى اسلام شرط سنگینى دارد.

در مرحله سوم براى این که تصور نشود اسلام تنها به برنامه مجازات گنهکار قناعت مى‏کند به یکى از مهمترین راههاى پیشگیرى از آلودگیهاى جنسى پرداخته، مسأله نهى از چشم چرانى مردان نسبت به زنان و زنان نسبت به مردان و موضوع حجاب زنان مسلمان را پیش کشیده چرا که تا دو مسأله چشم چرانى و بى‏حجابى ریشه کن نشوند آلودگیها بر طرف نخواهد شد.

مرحله چهارم باز به عنوان یک پیشگیرى مهم از آلوده شدن به اعمال منافى عفت دستور ازدواج سهل و آسان را صادر مى‏کند.

مرحله پنجم بخشى از آداب معاشرت اصول تربیت فرزندان نسبت به پدران و مادران را در همین رابطه بیان مى‏کند.

مرحله ششم بخشى از مسائل مربوط به توحید و مبدء و معاد و تسلیم بودن                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 274

 در برابر فرمان پیامبر را ذکر مى‏کند.

ضمنا به مناسبت بحثهاى مربوط به ایمان و عمل صالح سخن از حکومت جهانى مؤمنان صالح العمل به میان آمده است.

فضیلت تلاوت سوره:

در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «اموال خود را از تلف و دامان خود را از ننگ بى‏عفتى حفظ کنید به وسیله تلاوت سوره نور، و زنانتان را در پرتو دستوراتش از انحرافات مصون دارید که هر کس قرائت این سوره را در هر شبانه روز ادامه دهد احدى از خانواده او هرگز تا پایان عمر گرفتار عمل منافى عفت نخواهد شد».

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 (آیه 1)- مى‏دانیم نام این سوره، سوره نور است به خاطر آیه نور که یکى از چشمگیرترین آیات سوره است.

نخستین آیه این سوره در حقیقت اشاره اجمالى به مجموع بحثهاى سوره دارد، مى‏گوید: این «سوره‏اى است که آن را فرو فرستادیم (و عمل به آن را) واجب نمودیم، و در آن آیات روشنى نازل کردیم شاید شما متذکر شوید» (سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها وَ أَنْزَلْنا فِیها آیاتٍ بَیِّناتٍ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ).

اشاره به این که تمام احکام و مطالب این سوره اعم از عقائد و آداب و دستورات همه داراى اهمیت فوق العاده‏اى است زیرا همه از طرف خداوند نازل شده است.

 (آیه 2)- بعد از این بیان کلى، به نخستین دستور قاطع و محکم پیرامون زن و مرد زنا کار پرداخته، مى‏گوید: «هر یک از زن و مرد زنا کار را صد تازیانه بزنید» (الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ).

و براى تأکید بیشتر اضافه مى‏کند: «و نباید رأفت (و محبت کاذب) نسبت به آن دو شما را از اجراى حکم الهى مانع شود اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید» (وَ لا تَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 275

 سر انجام در پایان این آیه به نکته دیگرى براى تکمیل نتیجه گیرى از این مجازات الهى اشاره کرده، مى‏گوید:

 «و باید گروهى از مؤمنان (حضور داشته باشند و) مجازات آن دو را مشاهده کنند» (وَ لْیَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).

در واقع این آیه مشتمل بر سه دستور است:

1- حکم مجازات زنان و مردان آلوده به فحشاء- منظور از زنا آمیزش جنسى مرد و زن غیر همسر و بدون مجوز شرعى است.

2- تأکید بر این که در اجراى این حد الهى گرفتار محبتها و احساسات بى‏مورد نشوید.

3- دستور حضور جمعى از مؤمنان در صحنه مجازات است چرا که هدف تنها این نیست که گنهکار عبرت گیرد، بلکه هدف آن است که مجازات او سبب عبرت دیگران هم بشود.

 (آیه 3)- از آنجا که در آیه قبل سخن از مجازات زن و مرد زنا کار به میان آمد به همین مناسبت سؤالى پیش مى‏آید که ازدواج مشروع با چنین زنان چه حکمى دارد؟

آیه شریفه این سؤال را چنین پاسخ مى‏گوید: «مرد زنا کار جز با زن زنا کار یا مشرک ازدواج نمى‏کند و زن زنا کار را جز مرد زنا کار یا مشرک، به ازدواج خود در نمى‏آورد و این کار بر مؤمنان تحریم شده است»! (الزَّانِی لا یَنْکِحُ إِلَّا زانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَ الزَّانِیَةُ لا یَنْکِحُها إِلَّا زانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَ حُرِّمَ ذلِکَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ).

آیه هم یک واقعیت عینى را بیان مى‏کند که آلودگان همیشه دنبال آلودگان مى‏روند، «هم جنس با هم جنس مى‏کند پرواز» اما افراد پاک و با ایمان هرگز تن به چنین آلودگیها و انتخاب همسران آلوده نمى‏دهند.

و هم بیان یک حکم شرعى و الهى است و مخصوصا مى‏خواهد مسلمانان را از ازدواج با افراد زنا کار باز دارد، چرا که بیماریهاى اخلاقى همچون بیماریهاى جسمى غالبا واگیر دار است.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 276

 (آیه 4)- مجازات تهمت: از آنجا که در آیات گذشته مجازات شدیدى براى زن و مرد زنا کار بیان شده بود و ممکن است این موضوع دستاویزى شود براى افراد مغرض و بى‏تقوا که از این طریق افراد پاک را مورد اتهام قرار دهند، بلافاصله بعد از بیان مجازات شدید زنا کاران، مجازات شدید تهمت زنندگان را بیان مى‏کند.

نخست مى‏گوید: «و کسانى که زنان پاکدامن را متهم (به عمل منافى عفت) مى‏کنند، سپس چهار شاهد (بر مدعاى خود) نمى‏آورند، آنها را هشتاد تازیانه بزنید»! (وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِینَ جَلْدَةً).

و به دنبال این مجازات شدید، دو حکم دیگر نیز اضافه مى‏کند:

 «و هرگز شهادت آنها را نپذیرید» (وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً).

 «و آنها همان فاسقانند» (وَ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ).

هرگاه «قذف» (اتهام ناموسى) با لفظ صریح انجام گیرد، به هر زبان و به هر شکل بوده باشد حدّ آن همان گونه که در بالا گفته شد هشتاد تازیانه است، و اگر صراحت نداشته باشد مشمول حکم «تعزیر» است.

این سختگیرى در مورد حفظ حیثیت مردم پاکدامن، منحصر به اینجا نیست در بسیارى از تعلیمات اسلام منعکس است.

در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «هنگامى که مسلمانى برادر مسلمانش را به چیزى که در او نیست متهم سازد ایمان در قلب او ذوب مى‏شود، همانند نمک در آب»!

 (آیه 5)- ولى از آنجا که اسلام هرگز راه بازگشت را بر کسى نمى‏بندد، بلکه در هر فرصتى آلودگان را تشویق به پاکسازى خویش و جبران اشتباهات گذشته مى‏کند، در این آیه مى‏گوید: «مگر کسانى که بعد از آن توبه کنند و جبران نمایند (که خداوند آنها را مى‏بخشد) زیرا خدا آمرزنده و مهربان است» (إِلَّا الَّذِینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).

و در این صورت هم شهادت آنها در آینده مقبول است، و هم حکم فسق در                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 277

 تمام زمینه‏ها و احکام اسلامى از آنها برداشته مى‏شود.

 (آیه 6)-

شأن نزول:

سعد بن عباده (بزرگ انصار) خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در حضور جمعى از اصحاب چنین عرض کرد: «اى پیامبر خدا! هر گاه نسبت دادن عمل منافى عفت به کسى داراى این مجازات است که اگر آن را اثبات نکند باید هشتاد تازیانه بخورد پس من چکنم اگر وارد خانه‏ام شدم و با چشم خود دیدم مرد فاسقى با همسر من در حال عمل خلافى است، اگر بگذارم تا چهار نفر بیایند و ببیند و شهادت دهند او کار خود را کرده است، و اگر بخواهم او را به قتل برسانم کسى از من بدون شاهد نمى‏پذیرد و به عنوان قاتل قصاص مى‏شوم، و اگر بیایم و آنچه را دیدم به عنوان شکایت بگویم هشتاد تازیانه بر پشت من قرار خواهد گرفت»! این آیه و چهار آیه بعد نازل شد و راه حل دقیقى به مسلمانان ارائه داد.

تفسیر:

مجازات تهمت به همسر! در اینجا قرآن یک استثناء و تبصره‏اى بر حکم قذف بیان کرده به این معنى که اگر شوهرى همسر خود را متهم به عمل منافى عفت کند و بگوید او را در حال انجام این کار خلاف با مرد بیگانه‏اى دیدم حد قذف (هشتاد تازیانه) در مورد او اجرا نمى‏شود، و از سوى دیگر ادعاى او بدون دلیل و شاهد نیز در مورد زن پذیرفته نخواهد شد.

در اینجا قرآن راه حلى پیشنهاد مى‏کند که مسأله به بهترین صورت و عادلانه‏ترین طریق حل مى‏گردد. و آن این که نخست باید شوهر چهار بار شهادت دهد که در این ادعا راستگو است.

چنانکه قرآن مى‏فرماید: «و کسانى که همسران خود را متهم مى‏کنند و گواهانى جز خودشان ندارند، هر یک از آنها باید چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد که از راستگویان است» (وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ شُهَداءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ).

 (آیه 7)- «و در پنجمین بار بگوید که لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگویان باشد» (وَ الْخامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَیْهِ إِنْ کانَ مِنَ الْکاذِبِینَ).

به این ترتیب شوهر چهار بار این جمله را تکرار مى‏کند: «اشهد باللّه انّى لمن                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 278

 الصّادقین فیما رمیتها به من الزّنا» من به خدا شهادت مى‏دهم که در این نسبت زنا که به این زن دادم راست مى‏گویم!» و در مرتبه پنجم مى‏گوید: «لعنت اللّه علىّ ان کنت من الکاذبین» لعنت خدا بر من باد اگر دروغگو باشم».

 (آیه 8)- در اینجا زن بر سر دو راهى قرار دارد اگر سخنان مرد را تصدیق کند و یا حاضر به نفى این اتهام از خود به ترتیبى که در آیات بعد مى‏آید نشود، مجازات و حدّ زنا در مورد او ثابت مى‏گردد.

 «آن زن نیز مى‏تواند کیفر (زنا) را از خود دور کند، به این طریق که چهار بار خدا را به شهادت طلبد که آن مرد در این نسبتى که به او مى‏دهد از دروغگویان است» (وَ یَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْکاذِبِینَ).

 (آیه 9)- «و در مرتبه پنجم (بگوید:) غضب خدا بر او باد اگر آن مرد از راستگویان باشد» (وَ الْخامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَیْها إِنْ کانَ مِنَ الصَّادِقِینَ).

و به این ترتیب زن در برابر پنج بار گواهى مرد، دائر به آلودگى او، پنج بار گواهى بر نفى این اتهام مى‏دهد چهار بار با این عبارت: «اشهد باللّه انّه لمن الکاذبین فیما رمانى به من الزّنا» خدا را به شهادت مى‏طلبم که او در این نسبتى که به من داده است دروغ مى‏گوید.»

و در پنجمین بار مى‏گوید: «انّ غضب اللّه علىّ ان کان من الصّادقین» غضب خدا بر من باد اگر او راست مى‏گوید.»

انجام این برنامه که در فقه اسلامى به مناسبت کلمه «لعن» در عبارات فوق «لعان» نامیده شده، چهار حکم قطعى براى این دو همسر در پى خواهد داشت:

نخست این که بدون نیاز به صیغه طلاق فورا از هم جدا مى‏شوند.

دیگر این که براى همیشه این زن و مرد بر هم حرام مى‏گردند، یعنى امکان بازگشتشان به ازدواج مجدد با یکدیگر وجود ندارد.

سوم این که حد قذف از مرد و حد زنا از زن برداشته مى‏شود.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 279

 چهارم اینکه فرزندى که در این ماجرا به وجود آمده از مرد منتفى است یعنى به او نسبتى نخواهد داشت، اما نسبتش با زن محفوظ خواهد بود.

 (آیه 10)- در پایان مى‏گوید: «و اگر فضل و رحمت خدا شامل حال شما نبود و این که او توبه پذیر و حکیم است» بسیارى از شما گرفتار مجازات سخت الهى مى‏شدید! (وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَکِیمٌ).

در واقع این آیه یک اشاره اجمالى براى تأکید احکام فوق است، زیرا نشان مى‏دهد که برنامه «لعان» یک فضل الهى است و مشکل مناسبات دو همسر را در این زمینه به نحو صحیحى حل مى‏کند.

 (آیه 11)- داستان پر ماجراى افک (تهمت عظیم) «1» از مجموع آیات (11- 16) استفاده مى‏شود که شخص بى‏گناهى را به هنگام نزول این آیات متهم به عمل منافى عفت نموده بودند، و این شایعه در جامعه پخش شده بود.

و نیز گروهى از منافقان به ظاهر مسلمان مى‏خواستند از این حادثه بهره بردارى غرض آلودى به نفع خویش و به زیان جامعه اسلامى و متزلزل ساختن و جاهت عمومى پیامبر کنند که این آیات نازل شد و با قاطعیت بى‏نظیرى با این حادثه بر خورد کرد، و منحرفان بد زبان و منافقان تیره دل را محکم بر سر جاى خود نشاند.

بدیهى است این احکام در هر محیط و هر عصر و زمان جارى است.

قرآن در این آیه بى‏آنکه اصل حادثه را مطرح کند مى‏گوید: «مسلما کسانى که آن تهمت عظیم را مطرح کردند گروهى (متشکّل و توطئه‏گر) از شما بودند» (إِنَّ الَّذِینَ جاؤُ بِالْإِفْکِ عُصْبَةٌ مِنْکُمْ).

سپس به مؤمنانى که از بروز چنین اتهامى نسبت به شخص پاکدامنى سخت ناراحت شده بودند دلدارى مى‏دهد که: «اما گمان نکنید این ماجرا براى شما بد است بلکه خیر شما در آن است» (لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَکُمْ بَلْ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ).

چرا که پرده از روى نیات پلید جمعى از دشمنان شکست خورده و منافقان‏

__________________________________________________

 (1) شرح این داستان را در «تفسیر نمونه» ذیل همین آیه مطالعه فرمایید.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 280

کور دل برداشت، و این بد سیرتان خوش ظاهر را رسوا ساخت، و چه بسا اگر این حادثه نبود و آنها همچنان ناشناخته مى‏ماندند در آینده ضربه سخت‏تر و خطرناکترى مى‏زدند.

این ماجرا به مسلمانان درس داد که پیروى از شایعه سازان، آنها را به روزهاى سیاه مى‏کشاند باید در برابر این کار به سختى بایستند.

سپس در ادامه این آیه به دو نکته اشاره مى‏کند نخست این که مى‏گوید: «آنها هر کدام سهم خود را از این گناهى که مرتکب شدند دارند» (لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اکْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ).

اشاره به این که مسؤولیت عظیم سردمداران و بنیانگذاران یک گناه هرگز مانع از مسؤولیت دیگران نخواهد بود.

نکته دوم این که: «و از آنان کسى که بخش مهم آن را بر عهده داشت عذاب عظیمى براى اوست» (وَ الَّذِی تَوَلَّى کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظِیمٌ).

 (آیه 12)- سپس روى سخن را به مؤمنانى که در این حادثه فریب خوردند و تحت تأثیر واقع شدند کرده و آنها را شدیدا طى چند آیه مورد سرزنش قرار داده، مى‏گوید: «چرا هنگامى که این (تهمت) را شنیدید مردان و زنان با ایمان نسبت به خود (و کسى که همچون خود آنها بود) گمان خیر نبردند»؟! (لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً).

یعنى چرا هنگامى که سخن منافقان را در باره افراد مؤمن استماع کردید با حسن ظن به دیگر مؤمنان که به منزله نفس خود شما هستند برخورد نکردید.

 «و (چرا) نگفتند این یک دروغى بزرگ و آشکار است» (وَ قالُوا هذا إِفْکٌ مُبِینٌ).

شما که سابقه زشت و رسواى این گروه منافقان را مى‏دانستید، چرا ساکت شدید.

 (آیه 13)- تا اینجا سرزنش و ملامت آنها جنبه‏هاى اخلاقى و معنوى داشت                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 281

 که به هر حال جاى این نبود که مؤمنان در برابر چنین تهمت زشتى سکوت کنند و یا آلت دست شایعه سازان کور دل گردند.

سپس به بعد قضائى مسأله توجه کرده، مى‏گوید: «چرا چهار شاهد براى آن نیاوردند»؟ (لَوْ لا جاؤُ عَلَیْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ).

 «اکنون که این گواهان را نیاوردند پس آنها نزد خدا دروغگویانند» (فَإِذْ لَمْ یَأْتُوا بِالشُّهَداءِ فَأُولئِکَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْکاذِبُونَ).

این مؤاخذه و سر زنش نشان مى‏دهد که دستور اقامه شهود چهارگانه و همچنین حد قذف در صورت عدم آن، قبل از آیات «افک» نازل شده بود.

 (آیه 14)- سر انجام تمام این سرزنشها را جمع بندى کرده، مى‏گوید: «و اگر فضل و رحمت الهى در دنیا و آخرت شامل حال شما نمى‏شد به خاطر این گناهى که در آن وارد شدید عذاب سختى دامانتان را مى‏گرفت» (وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ لَمَسَّکُمْ فِیما أَفَضْتُمْ فِیهِ عَذابٌ عَظِیمٌ).

 (آیه 15)- این آیه در حقیقت توضیح و تبیین بحث گذشته است که چگونه آنها حتى مؤمنان در این گناه بزرگ بر اثر سهل انگارى غوطه‏ور شدند، مى‏گوید:

به خاطر بیاورید «هنگامى را که (به استقبال این دروغ بزرگ مى‏رفتید و) این شایعه را از زبان یکدیگر مى‏گرفتید» (إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ).

 «و با دهان خود سخنى مى‏گفتید که به آن علم و یقین نداشتید» (وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِکُمْ ما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ).

 «و گمان مى‏کردید این مسأله کوچکى است در حالى که در نزد خدا بزرگ است» (وَ تَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمٌ).

در حدیثى از امیر مؤمنان على علیه السّلام مى‏خوانیم: شدیدترین گناهان گناهى است که صاحبش آن را سبک بشمارد.

در واقع این آیه به سه قسمت از گناهان بزرگ آنها اشاره مى‏کند:

 «نخست» به استقبال این شایعه رفتن و از زبان یکدیگر گرفتن.

 «دوم» منتشر ساختن شایعه‏اى را که هیچ گونه علم و یقین به آن نداشتند.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 282

 «سوم» کوچک شمردن شایعه و به عنوان یک وسیله سر گرمى از آن استفاده کردن.

 (آیه 16)- و از آنجا که این حادثه بسیار مهمى بود که گروهى از مسلمانان آن را سبک و کوچک شمرده بودند بار دیگر در این آیه روى آن تکیه کرده، و موجى تازه از سرزنش بر آنها مى‏بارد، و تازیانه‏اى محکمتر بر روح آنها مى‏نوازد، و مى‏گوید:

 «چرا هنگامى که آن را شنیدید نگفتید: ما حق نداریم که به این سخن تکلّم کنیم، خداوندا! منزهى تو، این بهتان بزرگى است»! (وَ لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَتَکَلَّمَ بِهذا سُبْحانَکَ هذا بُهْتانٌ عَظِیمٌ).

در واقع قبلا تنها به خاطر این ملامت شده بودند که چرا با حسن ظن نسبت به کسانى که مورد اتهام واقع شده بودند نگاه نکردند، اما در اینجا مى‏گوید علاوه بر حسن ظن، شما مى‏بایست هرگز به خود اجازه ندهید که لب به چنین تهمتى بگشایید، تا چه رسد که عامل نشر آن شوید.

 (آیه 17)- اشاعه فحشا ممنوع است: باز در اینجا سخن از «داستان افک» و عواقب شوم و دردناک شایعه سازى و اتهام ناموسى نسبت به افراد پاک است.

نخست مى‏گوید: «خداوند شما را اندرز مى‏دهد که هرگز چنین کارى را تکرار نکنید اگر ایمان (به خدا و روز جزا) دارید» (یَعِظُکُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ).

یعنى این نشانه ایمان است که انسان به سراغ این گناهان عظیم نرود، در حقیقت جمله مزبور یکى از ارکان توبه را ترسیم مى‏کند، چرا که تنها پشیمانى از گذشته کافى نیست باید نسبت به عدم تکرار گناه در آینده نیز تصمیم گرفت.

 (آیه 18)- و بعد براى تأکید بیشتر که توجه داشته باشند این سخنان، سخنان عادى معمولى نیست، بلکه این خداوند علیم و حکیم است که در مقام تبیین بر آمده و حقایق سر نوشت سازى را روشن مى‏سازد، مى‏گوید: «و خداوند آیات را براى شما بیان مى‏کند و خداوند دانا و حکیم است» (وَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 283

 به مقتضاى علمش از نیازهاى شما و عوامل خیر و شرتان آگاه است و به مقتضاى حکمتش دستورات و احکامش را با آن هماهنگ مى‏سازد.

 (آیه 19)- باز براى محکم کارى، سخن را از شکل یک حادثه شخصى به صورت بیان یک قانون کلى و جامع تغییر داده و مى‏گوید: «کسانى که دوست مى‏دارند زشتیها و گناهان قبیح در میان افراد با ایمان اشاعه یابد عذاب دردناکى در دنیا و آخرت دارند» (إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ).

این تعبیر مفهوم وسیعى دارد که هر گونه نشر فساد و اشاعه زشتیها و قبائح و کمک به توسعه آن را شامل مى‏شود.

و در پایان آیه مى‏فرماید: «و خدا مى‏داند و شما نمى‏دانید» (وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).

او مى‏داند چه کسانى در قلبشان حب این گناه است و کسانى را که زیر نامهاى فریبنده به این عمل شوم مى‏پردازند مى‏شناسد اما شما نمى‏دانید و نمى‏شناسید.

 (آیه 20)- در این آیه که در عین حال آخرین آیات «افک» و مبارزه با «اشاعه فحشا» و «قذف» مؤمنان پاکدامن است، بار دیگر این حقیقت را تکرار و تأکید مى‏کند که: «و اگر فضل و رحمت الهى شامل حال شما نبود و این که خدا مهربان و رحیم است» مجازات سختى دامانتان را مى‏گرفت (وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ).

(آیه 21)- گر چه در اینجا صریحا داستان افک را دنبال نمى‏کند ولى تکمیلى براى محتواى آن بحث محسوب مى‏شود، هشدارى است به همه مؤمنان که هر گاه نخستین وسوسه‏هاى اشاعه فحشا یا هر گناه دیگر آشکار مى‏شود، باید همانجا در مقابل آن ایستاد تا آلودگى گسترش پیدا نکند.

نخست روى سخن را به مؤمنان کرده، مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! از گامهاى شیطان پیروى نکنید، و هر کس از گامهاى شیطان پیروى کند (به انحراف و گمراهى و فحشا و منکر کشیده مى‏شود) چرا که شیطان دعوت به فحشا                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 284

 و منکر مى‏کند» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّیْطانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ).

هرگز یک انسان پاکدامن و با ایمان را نمى‏شود یک مرتبه در آغوش فساد پرتاب کرد، بلکه گام به گام این راه را مى‏سپرد، و سر انجام گرفتار بدترین کبائر مى‏شود، درست به کسى مى‏ماند که زمام خویش را به دست جنایتکارى سپرده او را گام به گام به سوى پرتگاه مى‏برد، تا سقوط کند و نابود گردد، آرى این است «خطوات شیطان».

سپس اشاره به یکى از مهمترین نعمتهاى بزرگش بر انسانها در طریق هدایت کرده، چنین مى‏گوید: «و اگر فضل و رحمت الهى بر شما نبود احدى از شما هرگز پاک نمى‏شد، ولى خداوند هر که را بخواهد تزکیه مى‏کند و خدا شنوا و داناست» (وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکى‏ مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).

از یک سو موهبت عقل را داده، و از سوى دیگر موهبت وجود پیامبر و احکامى که از طریق وحى نازل مى‏گردد ولى از این موهبت گذشته توفیقات خاص او و امدادهاى غیبیش که شامل حال انسانهاى آماده و مستعد و مستحق مى‏گردد مهمترین عامل پاکى و تزکیه است.

 (آیه 22)-

شأن نزول:

این آیه در باره گروهى از صحابه نازل شد که بعد از «داستان افک» سوگند یاد کردند که به هیچ یک از کسانى که در این ماجرا درگیر بودند و به این تهمت بزرگ دامن زدند کمک مالى نکنند، و در هیچ موردى با آنها مواسات ننمایند، آیه نازل شد و آنها را از این شدت عمل و خشونت باز داشت و دستور عفو و گذشت داد.

تفسیر:

مجازات هم حسابى دارد! قرآن مى‏گوید: «و آنها که از میان شما داراى برترى (مالى) و وسعت زندگى هستند نباید سوگند یاد کنند (یا تصمیم بگیرند) که انفاق خود را نسبت به نزدیکان و مستمندان و مهاجران در راه خدا قطع نمایند» (وَ لا یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبى‏ وَ الْمَساکِینَ                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 285

 وَ الْمُهاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ).

این تعبیر نشان مى‏دهد که جمعى از کسانى که آلوده افک شدند از مهاجران در راه خدا بودند که فریب منافقان را خوردند، و خداوند به خاطر سابقه آنها اجازه نداد که آنان را از جامعه اسلامى طرد کنند و تصمیمهایى که بیش از حد استحقاق باشد در باره آنها بگیرند.

سپس براى تشویق و ترغیب مسلمانان به ادامه این گونه کارهاى خیر اضافه مى‏کند: «و باید عفو کنند و گذشت نمایند» (وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا).

 «آیا دوست نمى‏دارید خداوند شما را بیامرزد و خداوند آمرزنده و مهربان است» (أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ).

پس همان گونه که شما انتظار عفو الهى را در برابر لغزشها دارید باید در مورد دیگران عفو و بخشش را فراموش نکنید.

آیات فوق در حقیقت ترسیمى از تعادل «جاذبه» و «دافعه» اسلامى است آیات افک و مجازات شدید تهمت زنندگان به نوامیس مردم نیروى عظیم دافعه را تشکیل مى‏دهد، و آیه مورد بحث که سخن از عفو و گذشت و غفور و رحیم بودن خدا مى‏گوید بیانگر جاذبه است!

 (آیه 23)- سپس بار دیگر به مسأله «قذف» و متهم ساختن زنان پاکدامن با ایمان به اتهام ناموسى باز گشته، و بطور مؤکد و قاطع مى‏گوید: «کسانى که زنان پاکدامن و بى‏خبر (از هر گونه آلودگى) و مؤمن را به نسبتهاى ناروا متهم مى‏سازند در دنیا و آخرت از رحمت الهى بدورند و عذاب بزرگى براى آنهاست» (إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ).

در واقع سه صفت براى این زنان ذکر شده که هر کدام دلیلى است بر اهمیت ظلمى که بر آنها از طریق تهمت وارد مى‏گردد.

 (آیه 24)- این آیه چگونگى حال این گروه تهمت زنندگان را در دادگاه بزرگ خدا مشخص کرده، مى‏گوید: آنها عذاب عظیمى دارند «در آن روز که زبانهاى آنها                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 286

 و دستها و پاهایشان بر ضد آنان به اعمالى که مرتکب شدند گواهى مى‏دهند» (یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ).

زبان آنها بى‏آنکه خودشان مایل باشند به گردش در مى‏آید و حقایق را باز گو مى‏کند.

دست و پاى آنها نیز به سخن در مى‏آید و حتى طبق آیات قرآن پوست تن آنها سخن مى‏گوید.

آرى! در آنجا که روز آشکار شدن همه پنهانیهاست ظاهر مى‏شوند.

 (آیه 25)- سپس مى‏گوید: «آن روز خداوند جزاى واقعى آنها را بى‏کم و کاست به آنها مى‏دهد» (یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ).

و در آن روز «مى‏دانند که خداوند حقّ آشکار است» (وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ).

اگر امروز، و در این دنیا، در حقانیت پروردگار شک و تردید کنند، یا مردم را به گمراهى بکشانند در آن روز نشانه‏هاى عظمت و قدرت و حقانیتش آن چنان واضح مى‏شود که سر سخت‏ترین لجوجان را وادار به اعتراف مى‏کند.

 (آیه 26)- نوریان مر نوریان را طالبند! ... این آیه در حقیقت تعقیب و تأکیدى بر آیات افک و آیات قبل از آن است و بیان یک سنت طبیعى در جهان آفرینش مى‏باشد که تشریع نیز با آن هماهنگ است.

مى‏فرماید: «زنان ناپاک از آن مردان ناپاکند، همان گونه که مردان ناپاک، به زنان ناپاک تعلّق دارند» (الْخَبِیثاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثاتِ).

و در نقطه مقابل نیز «زنان پاک به مردان پاک تعلق دارند، و مردان پاک از آن زنان پاکند» (وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ).

و در پایان آیه به گروه اخیر یعنى مردان و زنان پاکدامن اشاره کرده، مى‏گوید:

 «آنها از نسبتهاى نادرستى که به آنان داده مى‏شود مبرّا هستند» (أُولئِکَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا یَقُولُونَ).

و به همین دلیل «آمرزش و مغفرت الهى و همچنین روزى پر ارزش براى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 287

 آنهاست» (لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ).

 (آیه 27)- بدون اذن به خانه مردم وارد نشوید: در اینجا بخشى از آداب معاشرت و دستورهاى اجتماعى اسلام که ارتباط نزدیکى با مسائل مربوط به حفظ عفت عمومى دارد بیان شده است.

نخست مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! در خانه‏هایى غیر از خانه خود وارد نشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن خانه سلام کنید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلى‏ أَهْلِها).

 «این براى شما بهتر است، شاید متذکر شوید» (ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ).

باید در خانه و محیط زندگى خصوصى افراد امنیت کافى وجود داشته باشد به همین دلیل در تمام قوانین دنیا وارد شدن به خانه اشخاص بدون اجازه آنها ممنوع است در اسلام نیز در این زمینه دستور بسیار مؤکد داده شده و آداب و ریزه کاریهایى در این زمینه وجود دارد که کمتر نظیر آن دیده مى‏شود. از جمله، در حدیثى مى‏خوانیم که: «پیامبر به یکى از یارانش فرمود: به هنگام اجازه گرفتن رو بروى در نایست!» و خود آن حضرت هنگامى که به در خانه کسى مى‏آمد رو بروى در نمى‏ایستاد بلکه در طرف راست یا چپ قرار مى‏گرفت و مى‏فرمود: السّلام علیکم و به این وسیله اجازه ورود مى‏گرفت.

 (آیه 28)- در این آیه با جمله دیگرى این دستور تکمیل مى‏شود: «پس اگر کسى را در آن خانه نیافتید وارد آن نشوید تا به شما اجازه داده شود» (فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِیها أَحَداً فَلا تَدْخُلُوها حَتَّى یُؤْذَنَ لَکُمْ).

ممکن است منظور از این تعبیر آن باشد که گاه در آن خانه کسانى هستند ولى کسى که به شما اذن دهد و صاحب اختیار و صاحب البیت باشد حضور ندارد شما در این صورت حق ورود نخواهید داشت.

سپس اضافه مى‏کند «و اگر به شما گفته شود باز گردید (این سخن را پذیرا                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 288

 شوید و) باز گردید، که براى شما بهتر و پاکیزه‏ترست» (وَ إِنْ قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکى‏ لَکُمْ).

و هرگز جواب رد، شما را ناراحت نکند، چه بسا صاحب خانه در حالتى است که از دیدن شما در آن حالت ناراحت مى‏شود.

و از آنجا که به هنگام شنیدن جواب منفى گاهى حس کنجکاوى بعضى تحریک مى‏شود و به فکر این مى‏افتند که از درز در، یا از طریق گوش فرا دادن و استراق سمع مطالبى از اسرار درون خانه را کشف کنند در ذیل همین آیه مى‏فرماید: «و خداوند به آنچه انجام مى‏دهید آگاه است» (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ).

 (آیه 29)- و از آنجا که هر حکم استثنائى دارد که رفع ضرورتها و مشکلات از طریق آن استثناء به صورت معقول انجام مى‏شود در این آیه مى‏فرماید: «گناهى بر شما نیست که وارد خانه‏هاى غیر مسکونى بشوید که در آنجا متاعى متعلق به شما وجود دارد» (لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ مَسْکُونَةٍ فِیها مَتاعٌ لَکُمْ).

و در پایان اضافه مى‏نماید: «و خدا آنچه را آشکار مى‏کنید و پنهان مى‏دارید مى‏داند» (وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَکْتُمُونَ).

شاید اشاره به این است که گاه بعضى از افراد از این استثنا سوء استفاده کرده و به بهانه این حکم وارد خانه‏هاى غیر مسکونى مى‏شوند تا کشف اسرارى کنند، و یا در خانه‏هى مسکونى به این بهانه که نمى‏دانستیم مسکونى است داخل شوند اما خدا از همه این امور با خبر است و سوء استفاده کنندگان را به خوبى مى‏شناسد.

 (آیه 30-

شأن نزول:

از امام باقر علیه السّلام چنین نقل شده است که جوانى از انصار در مسیر خود با زنى رو برو شد. چهره آن زن نظر آن جوان را به خود جلب کرد تا اینکه وارد کوچه تنگى شد باز همچنان به پشت سر خود نگاه مى‏کرد ناگهان صورتش به دیوار خورد و تیزى استخوان یا قطعه شیشه‏اى که در دیوار بود صورتش را شکافت! با خود گفت به خدا سوگند من خدمت پیامبر مى‏روم و این ماجرا را باز گو مى‏کنم، هنگامى که چشم رسول خدا به او افتاد فرمود: چه شده است؟                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 289

 و جوان ماجرا را نقل کرد، در این هنگام جبرئیل، پیک وحى خدا نازل شد و آیه مورد بحث را آورد.

تفسیر:

مبارزه با چشم چرانى و ترک حجاب: پیش از این گفته‏ایم که این سوره در حقیقت سوره عفت و پاکدامنى و پاکسازى از انحرافات جنسى است، در اینجا احکام نگاه کردن و چشم چرانى و حجاب را بیان مى‏دارد.

نخست مى‏گوید: «به مؤمنان بگو: چشمهاى خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گیرند، و عفاف خود را حفظ کنند» (قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ).

و از آنجا که گاه به نظر مى‏رسد که چرا اسلام از این کار که با شهوت و خواست دل بسیارى هماهنگ است نهى کرده، در دنباله آیه مى‏فرماید: «این براى آنها پاکیزه‏تر است» (ذلِکَ أَزْکى‏ لَهُمْ).

سپس به عنوان اخطار براى کسانى که نگاه هوس‏آلود و آگاهانه به زنان نامحرم مى‏افکنند و گاه آن را غیر اختیارى قلمداد مى‏کنند، مى‏گوید: «خداوند از آنچه انجام مى‏دهید آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما یَصْنَعُونَ).

 (آیه 31)- در این آیه به شرح وظایف زنان در این زمینه مى‏پردازد، نخست به وظایفى که مشابه مردان دارند اشاره کرده، مى‏گوید: «و به زنان با ایمان بگو:

چشمهاى خود را (از نگاه هوس‏آلود) فرو گیرند و دامان خود را حفظ نمایند» (وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ).

و به این ترتیب «چشم چرانى» همان گونه که بر مردان حرام است بر زنان نیز حرام مى‏باشد، و پوشاندن عورت از نگاه دیگران، چه از مرد و چه از زن براى زنان نیز همانند مردان واجب است.

سپس به مسأله حجاب که از ویژگى زنان است ضمن سه جمله اشاره فرموده:

1- «و آنها نباید زینت خود را آشکار سازند جز آن مقدار که طبیعتا ظاهر است» (وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 290

 بنا بر این زنان حق ندارند زینتهایى که معمولا پنهانى است آشکار سازند هر چند اندامشان نمایان نشود و به این ترتیب حتى آشکار کردن لباسهاى زینتى مخصوصى را که در زیر لباس عادى با چادر مى‏پوشند مجاز نیست، چرا که قرآن از ظاهر ساختن چنین زینتهایى نهى کرده است.

2- حکم دیگرى که در آیه بیان شده این است که: «و (اطراف) روسرى‏هاى خود را بر سینه خود افکنند» تا گردن و سینه با آن پوشانده شود (وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى‏ جُیُوبِهِنَّ).

از این جمله استفاده مى‏شود که زنان قبل از نزول آیه، دامنه روسرى خود را به شانه‏ها یا پشت سر مى‏افکندند، بطورى که گردن و کمى از سینه آنها نمایان مى‏شد، قرآن دستور مى‏دهد روسرى خود را بر گریبان خود بیفکنند تا هم گردن و هم آن قسمت از سینه که بیرون است مستور گردد.

3- در سومین حکم مواردى را که زنان مى‏توانند در آنجا حجاب خود را بر گیرند و زینت پنهان خود را آشکار سازند با این عبارت شرح مى‏دهد:

 «و آنها نباید زینت خود را آشکار سازند» (وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ).

 «مگر (در دوازده مورد:) 1- «براى شوهرانشان» (إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ).

2- «یا پدرانشان» (أَوْ آبائِهِنَّ).

3- «یا پدر شوهرانشان» (أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ).

4- «یا پسرانشان» (أَوْ أَبْنائِهِنَّ).

5- «یا پسران همسرانشان» (أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ).

6- «یا برادرانشان» (أَوْ إِخْوانِهِنَّ).

7- «یا پسران برادرانشان» (أَوْ بَنِی إِخْوانِهِنَّ).

8- «یا پسران خواهرانشان» (أَوْ بَنِی أَخَواتِهِنَّ).

9- «یا زنان هم کیششان» (أَوْ نِسائِهِنَّ).

10- «یا بردگانشان» کنیزانشان (أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 291

 11- «یا مردان سفیهى که تمایلى به زن ندارند» (أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ).

12- «یا کودکانى که از امور جنسى مربوط به زنان آگاه نیستند» (أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلى‏ عَوْراتِ النِّساءِ).

4- و بالاخره چهارمین حکم را چنین بیان مى‏کند: «آنها به هنگام راه رفتن پاهاى خود را به زمین نزنند تا زینت پنهانیشان دانسته شود» و صداى خلخال که برپا دارند بگوش رسد (وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ).

آنها در رعایت عفت آن چنان باید دقیق و سختگیر باشند که حتى از رساندن صداى خلخالى که در پاى دارند به گوش مردان بیگانه خوددارى کنند.

و سر انجام با دعوت عمومى همه مؤمنان اعم از مرد و زن به توبه و بازگشت به سوى خدا آیه را پایان داده، مى‏گوید: «و همگى به سوى خدا باز گردید اى مؤمنان! تا رستگار شوید» (وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ).

و اگر در گذشته کارهاى خلافى در این زمینه انجام داده‏اید اکنون از خطاهاى خود توبه کنید و براى نجات و فلاح به سوى خدا آیید که رستگارى تنها بر در خانه اوست.

فلسفه حجاب:

بدون شک در عصر ما که بعضى نام آن را عصر برهنگى و آزادى جنسى گذارده‏اند و افراد غربزده، بى‏بندوبارى زنان را جزئى از آزادى او مى‏دانند سخن از حجاب گفتن براى این دسته ناخوشایند و گاه افسانه‏اى است متعلق به زمانهاى گذشته! ولى مفاسد بى‏حساب و مشکلات و گرفتاریهاى روز افزون که از این آزادیهاى بى‏قید و شرط به وجود آمده سبب شده که تدریجا گوش شنوایى براى این سخن پیدا شود.

مسأله این است که آیا زنان (با نهایت معذرت) باید براى بهره کشى از طریق سمع و بصر و لمس- جز آمیزش جنسى- در اختیار همه مردان باشند و یا باید این امور مخصوص همسرانشان گردد؟                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 292

 اسلام مى‏گوید: کامیابیهاى جنسى اعم از آمیزش و لذت گیریهاى سمعى و بصرى و لمسى مخصوص به همسران است و غیر از آن گناه، و مایه آلودگى و ناپاکى جامعه مى‏باشد که جمله «ذلِکَ أَزْکى‏ لَهُمْ» در آیات فوق اشاره به آن است.

فلسفه حجاب چیز مکتوم و پنهانى نیست زیرا:

1- برهنگى زنان که طبعا پیامدهایى همچون آرایش و عشوه‏گرى و امثال آن همراه دارد مردان مخصوصا جوانان را در یک حال تحریک دائم قرار مى‏دهد تحریکى که سبب کوبیدن اعصاب آنها و ایجاد هیجانهاى بیمارگونه عصبى و گاه سر چشمه امراض روانى مى‏گردد.

مخصوصا توجه به این نکته که غریزه جنسى نیرومندترین و ریشه دارترین غریزه آدمى است و در طول تاریخ سر چشمه حوادث مرگبار و جنایات هولناکى شده، تا آنجا که گفته‏اند: «هیچ حادثه مهمى را پیدا نمى‏کنید مگر این که پاى زنى در آن در میان است»! آیا دامن زدن مستمر از طریق برهنگى به این غریزه و شعله‏ور ساختن آن بازى با آتش نیست؟ آیا این کار عاقلانه‏اى است؟

2- آمارهاى قطعى و مستند نشان مى‏دهد که با افزایش برهنگى در جهان، طلاق و از هم گسیختگى زندگى زناشویى در دنیا بطور مداوم بالا رفته است، زیرا در «بازار آزاد برهنگى» که عملا زنان به صورت کالاى مشترکى (لااقل در مرحله غیر آمیزشى جنسى) در آمده‏اند دیگر قداست پیمان زناشویى مفهومى نمى‏تواند داشته باشد.

3- گسترش دامنه فحشاء، و افزایش فرزندان نامشروع، از دردناکترین پیامدهاى بى‏حجابى است و دلائل آن مخصوصا در جوامع غربى کاملا نمایان است.

4- مسأله «ابتذال زن» و «سقوط شخصیت او» در این میان نیز حائز اهمیت فراوان است هنگامى که جامعه زن را با اندام برهنه بخواهد، طبیعى است روز به روز تقاضاى آرایش بیشتر و خود نمایى افزونتر از او دارد، و هنگامى که زن را از طریق                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 293

 جاذبه جنسیش وسیله تبلغ کالاها و دکور اتاقهاى انتظار، و عاملى براى جلب جهانگردان و سیاحان و مانند اینها قرار بدهد، در چنین جامعه‏اى شخصیت زن تا سر حد یک عروسک، یا یک کالاى بى‏ارزش سقوط مى‏کند، و ارزشهاى والاى انسانى او بکلى به دست فراموشى سپرده مى‏شود، و تنها افتخار او جوانى و زیبایى و خود نمائیش مى‏شود.

و به این ترتیب مبدل به وسیله‏اى خواهد شد براى اشباع هوسهاى سر کش یک مشت آلوده فریبکار و انسان نماهاى دیو صفت! در چنین جامعه‏اى چگونه یک زن مى‏تواند یا ویژگیهاى اخلاقیش، علم و آگاهى و دانائیش جلوه کند، و حائز مقام والائى گردد؟!

 (آیه 32)- ترغیب به ازدواج آسان: از آغاز این سوره تا به اینجا طرق حساب شده مختلفى براى پیشگیرى از آلودگیهاى جنسى مطرح شده است.

در اینجا به یکى دیگر از مهمترین طرق مبارزه با فحشاء که ازدواج ساده و آسان، و بى‏ریا و بى‏تکلف است، اشاره شده، زیرا این نکته مسلم است که براى برچیدن بساط گناه، باید از طریق اشباع صحیح و مشروع غرائز وارد شد، آیه شریفه مى‏فرماید: «و مردان و زنان بى‏همسر را همسر دهید، و همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را» (وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى‏ مِنْکُمْ وَ الصَّالِحِینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ).

بدون شک اصل تعاون اسلامى ایجاب مى‏کند که مسلمانان در همه زمینه‏ها به یکدیگر کمک کنند ولى تصریح به این امر در مورد ازدواج دلیل بر اهمیت ویژه آن است.

اهمیت این مسأله تا به آن پایه است که در حدیثى از امیر مؤمنان على علیه السّلام مى‏خوانیم: «بهترین شفاعت آن است که میان دو نفر براى امر ازدواج میانجیگرى کنى، تا این امر به سامان برسد»! و از آنجا که یک عذر تقریبا عمومى و بهانه همگانى براى فراز از زیر بار ازدواج و تشکیل خانواده مسأله فقر و نداشتن امکانات مالى است قرآن به پاسخ آن                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 294

 پرداخته، مى‏فرماید: از فقر و تنگدستى آنها نگران نباشید و در ازدواجشان بکوشید چرا که «اگر فقیر و تنگدست باشند خداوند آنها را از فضل خود بى‏نیاز مى‏سازد» (إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ).

و خداوند قادر بر چنین کارى هست، چرا که «خداوند واسع و علیم است» (وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ).

قدرتش آن چنان وسیع است که پهنه عالم هستى را فرا مى‏گیرد، و علم او چنان گسترده است که از نیات همه کس مخصوصا آنها که به نیت حفظ عفت و پاکدامنى اقدام به ازدواج مى‏کنند آگاه است، و همه را مشمول فضل و کرم خود قرار خواهد داد.

بعد از ازدواج، شخصیت انسان تبدیل به یک شخصیت اجتماعى مى‏شود و خود را شدیدا مسؤول حفظ همسر و آبروى خانواده و تأمین وسائل زندگى فرزندان آینده مى‏بیند، به همین دلیل تمام هوش و ابتکار و استعداد خود را به کار مى‏گیرد و در؟؟؟ آمدهاى خود و صرفه جویى تلاش مى‏کند و در مدت کوتاهى مى‏تواند بر فقر چیره شود و بدون شک امدادهاى الهى و نیروهاى مرموز معنوى نیز به کمک چنین افراد مى‏آید که براى انجام وظیفه انسانى و حفظ پاکى خود اقدام به ازدواج مى‏کنند.

(آیه 33)- ولى از آنجا که گاه با تمام تلاش و کوشش که خود انسان و دیگران مى‏کنند وسیله ازدواج فراهم نمى‏گردد و خواه و ناخواه انسان مجبور است مدتى را با محرومیت بگذراند، مبادا کسانى که در این مرحله قرار دارند گمان کنند که آلودگى جنسى براى آنها مجاز است، و ضرورت چنین ایجاب مى‏کند، لذا بلا فاصله در این آیه دستور پارسایى را هر چند مشکل باشد به آنها داده، مى‏گوید: «و آنها که وسیله ازدواج ندارند باید عفت پیشه کنند، تا خداوند آنان را به فضلش بى‏نیاز سازد» (وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّى یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 295

 سپس از آنجا که اسلام به هر مناسبت سخن از بردگان به میان آید عنایت و توجه خاصى به آزادى آنها نشان مى‏دهد، از بحث ازدواج، به بحث آزادى بردگان از طریق «مکاتبه»- بستن قرار داد براى کار کردن غلامان و پرداختن مبلغى به اقساط به مالک خود و آزاد شدن- پرداخته مى‏گوید: «و بردگانى که از شما تقاضاى مکاتبه (براى آزادى) مى‏کنند با آنها قرار داد ببندید، اگر رشد و صلاح در آنان احساس مى‏کنید» (وَ الَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ فَکاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً).

سپس براى این که بردگان به هنگام اداى این اقساط به زحمت نیفتند دستور مى‏دهد که «چیزى از مال خداوند که به شما داده است به آنها بدهید» (وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِی آتاکُمْ).

هدف واقعى این است که مسلمانان این گروه مستضعف را تحت پوشش کمکهاى خود قرار دهند تا هر چه زودتر خلاصى یابند.

در دنباله آیه به یکى از اعمال بسیار زشت بعضى از دنیا پرستان در مورد بردگان اشاره کرده، مى‏فرماید: «کنیزان خود را به خاطر تحصیل متاع زود گذر دنیا مجبور به خود فروشى نکنید، اگر آنها مى‏خواهند پاک بمانند»! (وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا).

این آیه نشان مى‏دهد که تا چه حد در عصر جاهلیت مردم گرفتار انحطاط و سقوط اخلاقى بودند که حتى بعد از ظهور اسلام نیز بعضا به کار خود ادامه مى‏دادند، تا این که آیه فوق نازل شد و به این وضع ننگین خاتمه داد، اما متأسفانه در عصر ما که بعضى آن را عصر جاهلیت قرن بیستم نام نهاده‏اند در بعضى از کشورها که دم از تمدن و حقوق بشر مى‏زنند این عمل به شدت ادامه دارد.

در پایان آیه- چنانکه روش قرآن است- براى این که راه باز گشت را به روى گنهکاران نبندد بلکه آنها را تشویق به توبه و اصلاح کند مى‏گوید: «و هر کس آنها را بر این کار اکراه کند (سپس پشیمان گردد) خداوند بعد از اکراه آنها آمرزنده و مهربان است» (وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ).

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 296

 (آیه 34)- در این آیه- همان گونه که روش قرآن است- به صورت یک جمع بندى اشاره به بحثهاى گذشته کرده، مى‏فرماید: «ما بر شما آیاتى فرستادیم که حقائق بسیارى را تبیین مى‏کند» (وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ آیاتٍ مُبَیِّناتٍ).

و نیز «مثلها و اخبارى از کسانى که پیش از شما بودند» و سر نوشت آنها درس عبرتى براى امروز شماست» (وَ مَثَلًا مِنَ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ).

 «و موعظه و پند و اندرزى براى پرهیزکاران» (وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ).

 (آیه 35)- آیه نور! پیوند و ارتباط این آیه با آیات گذشته از این نظر است که در آیات پیشین سخن از مسأله عفت و مبارزه با فحشاء با استفاده از طرق و وسائل گوناگون بود، و از آنجا که ضامن اجراى همه احکام الهى، مخصوصا کنترل کردن غرائز سر کش، بخصوص غریزه جنسى که نیرومندترین آنهاست بدون استفاده از پشتوانه «ایمان» ممکن نیست، سر انجام بحث را به ایمان و اثر نیرومند آن کشانیده و از آن سخن مى‏گوید.

نخست مى‏فرماید: «خداوند نور آسمانها و زمین است» (اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

اگر بخواهیم براى ذات پاک خدا تشبیه و تمثیلى از موجودات حسى این جهان انتخاب کنیم- گر چه مقام با عظمت او از هر شبیه و نظیر برتر است- آیا جز از واژه «نور» مى‏توان استفاده کرد؟! همان خدایى که پدید آورنده تمام جهان هستى است، روشنى بخش عالم آفرینش است، همه موجودات زنده به برکت فرمان او زنده‏اند، و همه مخلوقات بر سر خوان نعمت او هستند که اگر لحظه‏اى لطف خود را از آنها باز گیرد همگى در ظلمت فنا و نیستى فرو مى‏روند.

و جالب این که هر موجودى به هر نسبت با او ارتباط دارد به همان اندازه نورانیت و روشنایى کسب مى‏کند:

قرآن نور است چون کلام اوست.

آیین اسلام نور است چون آیین اوست.

پیامبران نورند چون فرستادگان اویند.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 297

 امامان معصوم انوار الهى هستند چون حافظان آیین او بعد از پیامبرانند.

 «ایمان» نور است چون رمز پیوند با اوست.

علم نور است چون سبب آشنایى با اوست.

بنا بر این اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

بلکه اگر نور را به معنى وسیع کلمه به کار بریم یعنى «هر چیزى که ذاتش ظاهر و آشکار و ظاهر کننده غیر باشد» در این صورت به کار بردن کلمه «نور» در ذات پاک او جنبه تشبیه هم نخواهد داشت، چرا که چیزى در عالم خلقت از او آشکارتر نیست، و تمام آنچه غیر اوست از برکت وجود او آشکار است.

و به این ترتیب همه انوار هستى از نور او مایه مى‏گیرد، و به نور ذات پاک او منتهى مى‏شود.

قرآن بعد از بیان حقیقت فوق با ذکر یک مثال زیبا و دقیق چگونگى نور الهى را در اینجا مشخص مى‏کند و مى‏فرماید: «مثل نور او (خداوند) همانند چراغ‏دانى است که در آن چراغى (پر فروغ) باشد، آن چراغ در حبابى قرار گیرد، حبابى شفاف و درخشنده همچون یک ستاره فروزان» (مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فِیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فِی زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ).

و «این چراغ با روغنى افروخته مى‏شود که از درخت پر برکت زیتونى گرفته شده که نه شرقى است و نه غربى» (یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ).

روغنش آن چنان صاف و خالص است که «نزدیک است بدون تماس با آتش شعله‏ور شود»! (یَکادُ زَیْتُها یُضِی‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ).

 «نورى است بر فراز نورى» (نُورٌ عَلى‏ نُورٍ).

و «خدا هر کس را بخواهد به نور خود هدایت مى‏کند» (یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ).

 «و خداوند براى مردم مثلها مى‏زند» (وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ).

 «و خداوند به هر چیزى داناست» (وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 298

 توضیح این مثل: نور ایمان که در قلب مؤمنان است داراى همان چهار عاملى است که در یک چراغ پر فروغ موجود است:

 «مِصْباحٌ» همان شعله‏هاى ایمان است که در قلب مؤمن آشکار مى‏گردد و فروغ هدایت از آن منتشر مى‏شود.

 «زُجاجَةٍ» و حباب قلب مؤمن است که ایمان را در وجودش تنظیم مى‏کند.

و «کَمِشْکاةٍ» سینه مؤمن و یا به تعبیر دیگر مجموعه شخصیت و آگاهى و علوم و افکار اوست که ایمان وى را از گزند طوفان حوادث مصون مى‏دارد.

و «شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ» (ماده انرژى‏زا) همان وحى الهى است که عصاره آن در نهایت صفا و پاکى مى‏باشد و ایمان مؤمنان به وسیله آن شعله‏ور و پر بار مى‏گردد.

در حقیقت این نور خداست، همان نورى که آسمانها و زمین را روشن ساخته و از کانون قلب مؤمنان سر بر آورده و تمام وجود و هستى آنها را روشن و نورانى مى‏کند.

دلائلى را که از عقل و خرد دریافته‏اند با نور وحى آمیخته مى‏شود و مصداق نُورٌ عَلى‏ نُورٍ مى‏گردد.

و هم در اینجاست که دلهاى آماده و مستعد به این نور الهى هدایت مى‏شوند و مضمون «یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ» در مورد آنان پیاده مى‏گردد.

و این نور وحى باید از آلودگى به گرایشهاى مادى و انحرافى شرقى و غربى که موجب پوسیدگى و کدورت آن مى‏شود بر کنار باشد.

آن چنان صاف و زلال و خالى از هر گونه التقاط و انحراف که بدون نیاز به هیچ چیز دیگر تمام نیروهاى وجود انسان را بسیج کند، و مصداق «یَکادُ زَیْتُها یُضِی‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ» گردد.

 (آیه 36)- تا به اینجا ویژگیها و مشخصات این نور الهى، نور هدایت و ایمان را در لا بلاى تشبیه به یک چراغ پر فروغ مشاهده کردیم، اکنون باید دید این چراغ پر نور در کجاست؟ و محل آن چگونه است؟                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 299

 آیه مى‏فرماید: این چراغ پرفروغ «در خانه‏هایى قرار دارد که خداوند اذن فرموده دیوارهاى آن را بالا برند و مرتفع سازند» تا از دستبرد دشمنان و شیاطین و هوس بازان در امان باشد (فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ).

 «و (خانه‏هایى که) ذکر نام خدا در آن برده مى‏شود» و آیات قرآن و حقایق وحى را در آن بخوانند (وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ).

اما این که منظور از این «بُیُوتٍ» (خانه‏ها) چیست؟ پاسخ آن از ویژگیهایى که در ذیل آیه براى آن ذکر شده است روشن مى‏شود، آنجا که مى‏گوید: «و هر صبح و شام در آنها تسبیح او مى‏گویند» (یُسَبِّحُ لَهُ فِیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ).

 (آیه 37)- «مردانى که نه تجارت آنها را از یاد خدا و بر پا داشتن نماز و اداى زکات باز مى‏دارد و نه خرید و فروش» (رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِیتاءِ الزَّکاةِ).

 «آنها از روزى مى‏ترسند که دلها و دیده‏ها در آن دگرگون و زیر و رو مى‏شود» (یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ).

این ویژگیها نشان مى‏دهد که این بیوت همان مراکزى است که: به فرمان پروردگار استحکام یافته و مرکز یاد خداست و حقایق اسلام و احکام خدا از آن نشر مى‏یابد، و در این معنى وسیع و گسترده، مساجد، خانه‏هاى انبیاء و اولیا، مخصوصا خانه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و خانه على علیه السّلام جمع است.

 (آیه 38)- این آیه به پاداش بزرگ این پاسداران نور هدایت و عاشقان حق و حقیقت اشاره کرده، چنین مى‏گوید. «این بخاطر آن است که خداوند آنها را به بهترین اعمالى که انجام داده‏اند پاداش دهد و از فضلش بر پاداش آنها بیفزاید» (لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ).

منظور این است که خداوند تمام اعمال آنها را بر معیار و مقیاس بهترین اعمالشان پاداش مى‏دهد، حتى اعمال کم اهمیت و متوسطشان همردیف بهترین اعمالشان در پاداش خواهد بود! و این جاى تعجب نیست، زیرا فیض خداوند براى آنها که شایسته فیض                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 300

 اویند محدود نیست «خداوند هر کس را بخواهد بى‏حساب روزى مى‏دهد» و از مواهب بى‏انتهاى خویش بهره‏مند مى‏سازد (وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ).

 (آیه 39)- اعمالى همچون سراب! از آنجا که در آیات گذشته سخن از نور خدا، نور ایمان و هدایت، بود، براى تکمیل این بحث، و روشن شدن حال آنها در مقایسه با دیگران، در اینجا از ظلمت کفر و جهل و بى‏ایمانى، و کافران تاریک دل و منافقان گمراه سخن مى‏گوید.

سخن از کسانى است که در بیابان خشک و سوزان زندگى به جاى آب به دنبال سراب مى‏روند، و از تشنگى جان مى‏دهند، در حالى که مؤمنان در پرتو ایمان چشمه زلال هدایت را یافته و در کنار آن آرمیده‏اند.

نخست مى‏گوید: «و کسانى که کافر شدند اعمالشان همچون سرابى است در یک کویر، که انسان تشنه آن را (از دور) آب مى‏پندارد» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً).

 «اما هنگامى که به سراغ آن مى‏آید چیزى نمى‏یابد» (حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً).

 «و خدا را نزد اعمال خود مى‏یابد و حساب او را صاف مى‏کند»! (وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ).

 «و خداوند سریع الحساب است»! (وَ اللَّهُ سَرِیعُ الْحِسابِ).

 (آیه 40)- سپس به مثال دوم مى‏پردازد، مى‏گوید: و «یا (اعمال این کافران) همانند) ظلماتى است در یک اقیانوس پهناور که موج آن را پوشانده و بر فراز آن موج دیگرى و بر فراز آن ابرى تاریک است» (أَوْ کَظُلُماتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ).

و به این ترتیب «ظلمتهایى است که یکى بر فراز دیگرى قرار گرفته»! (ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ).

آن چنان که هر کس در میان آن گرفتار شود آن قدر تاریک و ظلمانى است که «اگر دست خود را بیرون آورد ممکن نیست آن را ببیند»! (إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 301

 یَکَدْ یَراها).

آرى! نور حقیقتى در زندگى انسانها فقط نور ایمان است و بدون آن فضاى حیات تیره و تار و ظلمانى خواهد بود، اما این نور ایمان تنها از سوى خداست «و کسى که خدا نورى برایش قرار نداده نورى براى او نیست» (وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ).

 (آیه 41)- همه تسبیح گوى او هستند: در آیات گذشته سخن از نور خدا، نور هدایت و ایمان و ظلمات متراکم کفر و ضلالت بود، و در اینجا از دلائل توحید که نشانه‏هاى انوار الهى و اسباب هدایت است، سخن مى‏گوید:

نخست روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏فرماید: «آیا ندیدى تمام آنان که در آسمانها و زمینند براى خدا تسبیح مى‏کنند»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

 «و همچنین پرندگان به هنگامى که بر فراز آسمان بال گسترده‏اند» مشغول تسبیح او هستند؟! (وَ الطَّیْرُ صَافَّاتٍ).

 «هر یک از آنها نماز و تسبیح خود را مى‏داند» (کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ).

ممکن است منظور از «صلاة» (نماز) در اینجا به معنى دعا باشد.

 «و خداوند از تمام اعمالى که آنها انجام مى‏دهند با خبر است» (وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِما یَفْعَلُونَ).

 (آیه 42)- و از آنجا که این تسبیح عمومى موجودات دلیلى بر خالقیت پروردگار است و خالقیت او دلیل بر مالکیت او نسبت به مجموعه جهان هستى است، و نیز دلیل بر آن است که همه موجودات به سوى او باز مى‏گردند، اضافه مى‏کند: «و براى خداست مالکیت آسمانها و زمین، و بازگشت تمامى موجودات به سوى اوست» (وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ).

منظور از «تسبیح» و «حمد» همان چیزى است که ما آن را «زبان حال» مى‏نامیم، یعنى مجموعه نظام جهان هستى و اسرار شگفت‏انگیزى که در هر یک از موجودات این عالم نهفته است، با زبان بى‏زبانى، با صراحت و بطور آشکار از                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 302

 قدرت و عظمت خالق خود، و علم و حکمت بى‏انتهاى او سخن مى‏گویند، چرا که هر موجود بدیع و هر اثر شگفت‏انگیزى، حتى یک تابلو نفیس نقاشى یا یک قطعه شعر زیبا و نغز، حمد و تسبیح ابداع کننده خود مى‏گوید، یعنى از یک سو صفات برجسته او را بیان مى‏دارد (حمد) و از سوى دیگر عیب و نقص را از او نفى مى‏کند (تسبیح) تا چه رسد به این جهان با عظمت و آن همه عجایب و شگفتیهاى بى‏پایانش.

 (آیه 43)- گوشه‏اى دیگر از شگفتیهاى آفرینش: باز در اینجا به گوشه دیگرى از شگفتیهاى آفرینش و علم و حکمت و عظمتى که ماوراى آن نهفته است بر خورد مى‏کنیم که همه دلائل توحید ذات پاک اویند.

روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏گوید: «آیا ندیدى که خداوند ابرهایى را به آرامى مى‏راند، سپس آنها را با هم پیوند مى‏دهد، و بعد متراکم مى‏سازد»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُزْجِی سَحاباً ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکاماً).

پس در این حال دانه‏هاى باران را مى‏بینى که از لا بلاى ابرها خارج مى‏شوند» و بر کوه و دشت و باغ و صحرا فرو مى‏بارند (فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ).

آرى! باران است که زمینهاى مرده را زنده مى‏کند، لباس حیات در پیکر درختان و گیاهان مى‏پوشاند، و انسان و حیوانات را سیراب مى‏کند.

سپس به یکى دیگر از پدیده‏هاى شگفت‏انگیز آسمان و ابرها اشاره کرده، مى‏گوید: «و (خدا) از آسمان، از کوههایى که در آسمان است، دانه‏هاى تگرگ را نازل مى‏کند» (وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِنْ جِبالٍ فِیها مِنْ بَرَدٍ).

منظور از کوهها، توده‏هاى عظیم ابر است، که در عظمت و بزرگى بسان کوه است.

تگرگهایى که «هر کس را بخواهد به وسیله آن زیان مى‏رساند» (فَیُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشاءُ).

شکوفه‏هاى درختان، میوه‏ها و زراعتها، و حتى گاه حیوانها و انسانها از آسیب آن در امان نیستند.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 303

 «و از هر کس بخواهد این عذاب و ریان را بر طرف مى‏سازد» (وَ یَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ یَشاءُ).

آرى! اوست که از یک ابر گاهى باران حیات بخش نازل مى‏کند و گاه با مختصر تغییر آن را مبدل به تگرگهاى زیان بار و حتى کشنده مى‏کند، و این نهایت قدرت و عظمت او را نشان مى‏دهد که سود و زیان و مرگ و زندگى انسان را در کنار هم چیده بلکه در دل هم قرار داده است! و در پایان آیه به یکى دیگر از پدیده‏هاى آسمانى که از آیات توحید است اشاره کرده، مى‏گوید: «نزدیک است درخشندگى برق ابرها، چشمهاى انسان را ببرد» (یَکادُ سَنا بَرْقِهِ یَذْهَبُ بِالْأَبْصارِ).

ابرهایى که در حقیقت از ذرات «آب» تشکیل شده است به هنگامى که حامل نیروى برق مى‏شود، آن چنان «آتشى» از درونش بیرون مى‏جهد که برقش چشمها را خیره، و رعدش گوشها را از صداى خود پر مى‏کند، و گاه همه جا را مى‏لرزاند، این نیروى عظیم در لابلاى این بخار لطیف راستى شگفت‏انگیز است!

 (آیه 44)- در این آیه به یکى دیگر از آیات خلقت و نشانه‏هاى عظمت پروردگار که همان خلقت شب و روز و ویژگیهاى آنهاست اشاره کرده، مى‏فرماید:

 «خداوند شب و روز را دگرگون مى‏سازد، و در این عبرتى است براى صاحبان بصیرت» (یُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصارِ).

این دگرگونى- یعنى آمد و شد شب و روز و تغییرات تدریجى آنها- براى انسان جنبه حیاتى دارد، و درس عبرتى است براى «اولى الابصار».

 (آیه 45)- این آیه به یکى از مهمترین چهره‏هاى نظام آفرینش که از روشنترین دلائل توحید است یعنى مسأله حیات در صورتهاى متنوعش اشاره کرده، مى‏گوید: «خداوند هر جنبنده‏اى را از آبى آفرید» (وَ اللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ).

منظور از «آب» نطفه است و احتمال دارد اشاره به پیدایش نخستین «موجود» باشد، زیرا هم طبق بعضى از روایات اسلامى اولین موجودى را که خدا                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 304

 آفریده آب بوده و انسانها را بعدا از آن آب آفرید و هم طبق فرضیه‏هاى علمى جدید نخستین جوانه «حیات» در دریاها ظاهر شده، و این پدیده قبل از همه جا بر اعماق یا کنار دریاها حاکم شده است.

و با این که اصل همه آنها به آب باز مى‏گردد با این حال خلقتهاى بسیار متفاوت و شگفت‏انگیزى دارند: «پس گروهى از آنها بر شکم خود راه مى‏روند» (خزندگان) (فَمِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلى‏ بَطْنِهِ).

 «و گروهى بر روى دو پا راه مى‏روند» انسانها و پرندگان (وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلى‏ رِجْلَیْنِ).

 «و گروهى بر روى چهار پا راه مى‏روند» چهار پایان (وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلى‏ أَرْبَعٍ).

تازه منحصر به اینها نیست و حیات چهره‏هاى فوق‏العاده متنوع دارد اعم از موجوداتى که در دریا زندگى مى‏کنند و یا حشرات که هزاران نوع دارند و هزاران صورت لذا در پایان آیه مى‏فرماید: «خداوند هر چه را اراده کند مى‏آفریند» (یَخْلُقُ اللَّهُ ما یَشاءُ).

 «چرا که خدا بر همه چیز تواناست» (إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).

 (آیه 46)-

شأن نزول:

در مورد نزول این آیه و چهار آیه بعد نقل شده: یکى از منافقان با یک مرد یهودى نزاعى داشت، مرد یهودى، منافق ظاهر مسلمان را به داورى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله خواند، اما منافق زیر بار نرفت، و او را به داورى «کعب بن اشرف یهودى»! دعوت کرد این آیات نازل شد و سخت این گونه اشخاص را مورد سر زنش و مذمت قرار داد.

تفسیر:

ایمان و پذیرش داورى خدا- از آنجا که در آیات گذشته، سخن از ایمان به خدا و دلائل توحید و نشانه‏هاى او در جهان تکوین بود، در اینجا سخن از آثار ایمان و بازتابهاى توحید در زندگى انسان و تسلیم او در برابر حق و حقیقت است.

نخست مى‏گوید: «ما آیات روشن و روشنگرى نازل کردیم» (لَقَدْ أَنْزَلْنا آیاتٍ)                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 305

 مُبَیِّناتٍ). آیاتى که دلها را به نور ایمان و توحید روشن مى‏کند، افکار انسانها را نور و صفا مى‏بخشد و محیط تاریک زندگیشان را عوض مى‏کند.

البته وجود این «آیات مبینات» زمینه را براى ایمان فراهم مى‏سازد، ولى نقش اصلى را هدایت الهى دارد، چرا که «خدا هر کس را بخواهد به صراط مستقیم هدایت مى‏کند» (وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).

و مى‏دانیم که اراده خداوند و مشیت او بى‏حساب نیست، او نور هدایت را به دلهایى مى‏افکند که آماده پذیرش آن هستند.

 (آیه 47)- سپس به عنوان مذمت از گروه منافقان که دم از ایمان مى‏زنند و ایمان در دل آنها پرتو افکن نیست مى‏فرماید: «آنها مى‏گویند: به خدا و پیامبر ایمان داریم و اطاعت مى‏کنیم، ولى بعد از این ادعا، گروهى از آنها روى گردان مى‏شوند، آنها در حقیقت مؤمن نیستند» (وَ یَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنا ثُمَّ یَتَوَلَّى فَرِیقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ).

این چگونه ایمانى است که از زبانشان فراتر نمى‏رود؟ و پرتوش در اعمالشان ظاهر نمى‏گردد؟

 (آیه 48)- بعد به عنوان یک دلیل روشن براى بى‏ایمانى آنها مى‏فرماید:

 «و هنگامى که از آنها دعوت شود که به سوى خدا و پیامبرش بیایند تا در میان آنان داورى کند، گروهى از آنها روى گردان مى‏شوند» (وَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ).

 (آیه 49)- براى تأکید بیشتر و روشن شدن شرک و دنیا پرستیشان اضافه مى‏کند: «ولى اگر حق داشته باشند (و داورى به نفع آنان شود) با سرعت و تسلیم به سوى او مى‏آیند» (وَ إِنْ یَکُنْ لَهُمُ الْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنِینَ).

 (آیه 50)- در این آیه ریشه‏هاى اصلى و انگیزه‏هاى عدم تسلیم در برابر داورى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را در سه جمله بیان کرده، مى‏گوید: «آیا در دلهاى آنها بیمارى است» بیمارى نفاق (أَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ).

این یکى از صفات منافقان است که اظهار ایمان مى‏کنند اما بخاطر انحرافى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 306

 که در دل از اصل توحید دارند هرگز تسلیم داورى خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نیستند «یا (اگر بیمارى نفاق بر دلهاى آنها چیره نشده) به راستى در شک و تردیدند»؟ (أَمِ ارْتابُوا).

و طبیعى است شخصى که در پذیرش یک آیین مردد است تسلیم لوازم آن نخواهد بود.

یا این که اگر نه آن است و نه این و از مؤمنانند «آیا به راستى مى‏ترسیدند که خدا و رسولش بر آنها ظلم و ستم کند»؟! (أَمْ یَخافُونَ أَنْ یَحِیفَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ رَسُولُهُ).

در حالى که این تناقض آشکارى است کسى که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله را فرستاده خدا و بیانگر رسالت او مى‏داند و حکمش را حکم خدا مى‏شمرد ممکن نیست احتمال ظلم و ستم در باره او دهد، مگر امکان دارد خدا به کسى ستم کند؟ مگر ظلم زاییده جهل یا نیاز یا خود خواهى نیست؟ ساحت مقدس خداوند از همه اینها پاک است.

 «بلکه در واقع خود اینها ظالم و ستمگرند» (بَلْ أُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ).

آنها نمى‏خواهند به حق خودشان قانع باشند، و چون مى‏دانند پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله چیزى از حق دیگران به آنها نخواهد داد تسلیم داورى او نمى‏شوند. 

(آیه 51)- ایمان و تسلیم مطلق در برابر حق: در آیات گذشته عکس العمل منافقان تاریک دل را که در ظلمات متراکم قرار داشتند، در برابر داورى خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دیدیم.

در اینجا نقطه مقابل آن یعنى بر خورد مؤمنان را با این داورى الهى تشریح کرده، مى‏گوید: «سخن مؤمنان، هنگامى که به سوى خدا و رسولش دعوت شوند تا میان آنان داورى کند، تنها این است که مى‏گویند: شنیدیم و اطاعت کردیم»! (إِنَّما کانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَنْ یَقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا).

کسى که خدا را عالم به همه چیز مى‏داند، و بى‏نیاز از هر کس، و رحیم و مهربان به همه بندگان، چگونه ممکن است داورى کسى را بر داورى او ترجیح دهد؟                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 307

 لذا در پایان آیه مى‏فرماید: «و اینها همان رستگاران واقعى هستند» (وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).

کسى که زمام خود را به دست خدا بسپارد، و او را حاکم و داور قرار دهد بدون شک در همه چیز پیروز است، چه در زندگى مادى و چه معنوى.

 (آیه 52)- این آیه همین حقیقت را به صورت کلى‏تر تعقیب کرده، مى‏فرماید: «و کسانى که اطاعت خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کنند و از خدا بترسند و تقوا پیشه نمایند آنها نجات یافتگان و پیروزمندانند» (وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَخْشَ اللَّهَ وَ یَتَّقْهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ).

 (آیه 53)- لحن این آیه و همچنین شأن نزولى که در بعضى از تفاسیر در مورد آن وارد شدن- نشان مى‏دهد که جمعى از منافقان بعد از نزول آیات قبل و ملامتهاى شدید آن از وضع خود سخت ناراحت شدند و خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمدند و شدیدا سوگند یاد کردند که ما تسلیم فرمان توایم قرآن در مقام پاسخ بر آمده و با قاطعیت به آنها گفت: «آنها با نهایت تأکید سوگند یاد کردند که اگر به آنها فرمان بدهى (از خانه و اموال خود) بیرون مى‏روند (و جان را در طبق اخلاص گذارده تقدیم مى‏کنند) بگو: سوگند یاد نکنید شما طاعت خالصانه و صادقانه نشان دهید که خدا به آنچه عمل مى‏کنید آگاه است» (وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ لَیَخْرُجُنَّ قُلْ لا تُقْسِمُوا طاعَةٌ مَعْرُوفَةٌ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ)

.

منظور از «خروج» خارج شدن از اموال و زندگى و یا همراه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به هر جا رفتن و در خدمت او بودن است.

 (آیه 54)- در این آیه مجددا روى همین معنى تأکید کرده، مى‏گوید: «به آنها بگو: اطاعت خدا و اطاعت پیامبرش را کنید» (قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ).

سپس اضافه مى‏کند: در برابر این فرمان از دو حال خارج نیستید «پس اگر سر پیچى کنید و روى گردان شوید پیغمبر مسؤول اعمال خویش است (و وظیفه خود را انجام داده) و شما هم مسؤول اعمال خود هستید» و وظیفه شما اطاعت صادقانه است (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَیْکُمْ ما حُمِّلْتُمْ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 308

 «اما اگر از او اطاعت کنید، هدایت خواهید شد» (وَ إِنْ تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا).

زیرا او رهبرى است که جز به راه خدا و حق و صواب دعوت نمى‏کند.

 «و (در هر حال) بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چیزى جز ابلاغ آشکار نیست» (وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ).

او موظف است فرمان خدا را آشکارا به همگان برساند خواه بپذیرند یا نپذیرند پذیرش و عدم پذیرش این دعوت، سود و زیانش متوجه خود آنها خواهد شد.

 (آیه 55)-

شأن نزول:

 «هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مسلمانان به مدینه هجرت کردند و انصار با آغوش باز آنها را پذیرا گشتند، تمامى عرب بر ضدّ آنها قیام کردند و آن چنان بود که آنها ناچار بودند اسلحه را از خود دور نکنند، شب را با سلاح بخوابند و صبح با سلاح بر خیزند. ادامه این حالت بر مسلمانان سخت آمده، بعضى گفتند آیا زمانى فرا خواهد رسید که اطمینان و آرامش بر ما حکم فرما گردد، و جز از خدا از هیچ کس نترسیم؟ آیه نازل شد و به آنها این بشارت را داد که آرى چنین زمانى فرا خواهد رسید».

تفسیر:

حکومت جهانى مستضعفان! از آنجا که در آیات گذشته، سخن از اطاعت و تسلیم در برابر فرمان خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بود، این آیه همین موضوع را ادامه داده و نتیجه این اطاعت را که همان حکومت جهانى است بیان مى‏کند، و به صورت مؤکد مى‏گوید: «خداوند به کسانى که از شما ایمان آورده‏اند و اعمال صالح انجام داده‏اند وعده مى‏دهد که آنها را قطعا خلیفه روى زمین خواهد کرد، همان گونه که پیشینیان را خلافت روى زمین بخشید» (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).

منظور از «پیشینیان» بنى اسرائیل است، زیرا آنها با ظهور موسى (ع) و در هم شکسته شدن قدرت فرعون و فرعونیان مالک حکومت روى زمین شدند.

 «و دین و آیینى را که براى آنها پسندیده، بطور ریشه دار و پا بر جا در صفحه زمین مستقر سازد» (وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى‏ لَهُمْ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 309

 «و خوف و ترس آنها را، به امنیت و آرامش مبدل خواهد کرد» (وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً).

و آن چنان مى‏شود که «تنها مرا مى‏پرستند و چیزى را شریک من قرار نخواهند داد» (یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً).

مسلم است بعد از این سیطره حکومت توحید و استقرار آیین الهى و از میان رفتن هر گونه اضطراب و ناامنى و هر گونه شرک «کسانى که بعد از آن کافر شوند فاسقان واقعى آنها هستند» (وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ).

از مجموع آیه چنین بر مى‏آید که خداوند به گروهى از مسلمانان که داراى دو صفت «ایمان» و «عمل صالح» هستند سه نوید داده است:

1- جانشینى و حکومت روى زمین.

2- نشر آیین حق بطور اساسى و ریشه‏دار در همه جا.

3- از میان رفتن تمام اسباب خوف و ترس و وحشت و ناامنى.

و نتیجه این امور آن خواهد شد که با نهایت آزادى خدا را بپرستند و فرمانهاى او را گردن نهند و هیچ شریک و شبیهى براى او قائل نشوند و توحید خالص را در همه جا بگسترانند.

این وعده الهى از آن کیست؟ در آیه خواندیم خدا وعده حکومت روى زمین و تمکین دین و آیین و امنیت کامل را به گروهى که ایمان دارند و اعمالشان صالح است داده اما در این که منظور از این گروه از نظر مصداقى چه اشخاصى است؟

بدون شک آیه شامل مسلمانان نخستین مى‏شود و حکومت حضرت مهدى (عج)- که طبق عقیده عموم مسلمانان اعم از شیعه و اهل تسنن سراسر روى زمین را پر از عدل و داد مى‏کند بعد از آن که ظلم و جور همه جا را گرفته باشد- مصداق کامل این آیه است، ولى با این حال مانع از عمومیت و گستردگى مفهوم آیه نخواهد بود.

نتیجه این که در هر عصر و زمان پایه‏هاى ایمان و عمل صالح در میان                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 310

 مسلمانان مستحکم شود، آنها صاحب حکومتى ریشه‏دار و پر نفوذ خواهند شد.

چنین حکومتى تمام تلاشها و کوششهایش از جنگ و صلح گرفته تا برنامه‏هاى آموزشى و فرهنگى و اقتصادى و نظامى، همه در مسیر بندگى خدا، بندگى خالى از هر گونه شرک است.

 (آیه 56)- فرار از چنگال مجازات او ممکن نیست! در آیه گذشته وعده خلافت روى زمین به مؤمنان صالح داده شده بود در این آیه و آیه بعد مردم را براى فراهم کردن مقدمات این حکومت بسیج مى‏کند.

نخست مى‏گوید: «و نماز را بر پا دارید» (وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ). همان نمازى که رمز پیوند خلق با خالق است، و ارتباط مستمر آنها را با خدا تضمین مى‏کند، و میان آنها و فحشا و منکر حائل مى‏شود.

 «و زکات را بدهید» (وَ آتُوا الزَّکاةَ). همان زکاتى که نشانه پیوند با «خلق خدا» است، و وسیله مؤثرى براى کم کردن فاصله‏ها، و سبب استحکام پیوندهاى عاطفى است.

 «و رسول (خدا) را اطاعت کنید» (وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ). اطاعتى که شما را در خط مؤمنان صالح که شایسته حکومت بر زمینند قرار مى‏دهد.

 «تا (در پرتو انجام این دستورات) مشمول رحمت او (خدا) شوید» (لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ). و شایسته پرچم‏دارى حکومت حق و عدالت گردید.

 (آیه 57)- و اگر فکر مى‏کنید ممکن است دشمنان نیرومند لجوج در این راه سنگ بیندازند و مانع تحقق وعده الهى شوند، چنین امرى امکان‏پذیر نیست، چرا که قدرت آنها در برابر قدرت خدا ناچیز است، بنا بر این «گمان مبر که افراد کافر مى‏توانند از چنگال مجازات الهى در پهنه زمین فرار کنند» (لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ).

نه تنها در این دنیا از مجازات خدا مصون نیستند «بلکه در آخرت «جایگاهشان آتش است و چه بد جایگاهى است» (وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ لَبِئْسَ الْمَصِیرُ).

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 311

 (آیه 58)- آداب ورود به جایگاه خصوصى پدر و مادر: از آنجا که مهمترین مسأله‏اى که در این سوره، تعقیب شده مسأله عفت عمومى است در اینجا نیز به یکى از امورى که با این مسأله ارتباط دارد پرداخته و خصوصیات آن را تشریح مى‏کند.

نخست مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! باید مملوک‏هاى شما (بردگانتان) و همچنین کودکانتان که به حد بلوغ نرسیده‏اند در سه وقت از شما اجازه بگیرند» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنْکُمُ الَّذِینَ مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ وَ الَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْکُمْ ثَلاثَ مَرَّاتٍ).

 «قبل از نماز صبح و نیم روز هنگامى که لباسهاى (معمولى) خود را بیرون مى‏آورید، و بعد از نماز عشا» (مِنْ قَبْلِ صَلاةِ الْفَجْرِ وَ حِینَ تَضَعُونَ ثِیابَکُمْ مِنَ الظَّهِیرَةِ وَ مِنْ بَعْدِ صَلاةِ الْعِشاءِ).

این سه وقت «سه وقت خصوصى براى شماست» (ثَلاثُ عَوْراتٍ لَکُمْ).

بدیهى است این دستور متوجه اولیاى اطفال است که آنها را وادار به انجام این برنامه کنند، چرا که آنها هنوز به حد بلوغ نرسیده‏اند تا مشمول تکالیف الهى باشند.

ضمنا اطلاق آیه، هم شامل کودکان پسر و هم کودکان دختر مى‏شود.

در پایان آیه مى‏فرماید: «گناهى بر شما و بر آنان نیست (که بدون اذن وارد شوند) و بر گرد یکدیگر بگردید» و با صفا و صمیمیت به یکدیگر خدمت نمایید (لَیْسَ عَلَیْکُمْ وَ لا عَلَیْهِمْ جُناحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَیْکُمْ بَعْضُکُمْ عَلى‏ بَعْضٍ).

آرى «این چنین خداوند آیات را براى شما تبیین مى‏کند و خداوند دانا و حکیم است» (کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ).

 (آیه 59)- در این آیه حکم بالغان را بیان کرده، مى‏گوید: «و هنگامى که اطفال شما به سن بلوغ رسند باید (در همه اوقات) اجازه بگیرند همان‏گونه که اشخاصى که قبل از آنها بودند اجازه مى‏گرفتند» (وَ إِذا بَلَغَ الْأَطْفالُ مِنْکُمُ الْحُلُمَ فَلْیَسْتَأْذِنُوا کَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 312

 کودکان نابالغ طبق آیه قبل تنها در سه وقت موظف به اجازه گرفتن هستند، چون زندگى آنها با زندگى پدران و مادران آنقدر آمیخته است که اگر بخواهند در همه حال اجازه بگیرند مشکل خواهد بود، و از این گذشته احساسات جنسى آنها هنوز بطور کامل بیدار نشده، ولى نوجوانان بالغ طبق این آیه که اذن گرفتن را بطور مطلق براى آنها واجب دانسته موظفند در همه حال به هنگام ورود بر پدر و مادر اذن بطلبند.

این حکم مخصوص به مکانى است که پدر و مادر در آنجا استراحت مى‏کنند، و گر نه وارد شدن در اتاق عمومى آنها اجازه گرفتن لازم ندارد.

در پایان آیه براى تأکید و توجه بیشتر مى‏فرماید: «این گونه خداوند آیاتش را براى شما تبیین مى‏کند و خداوند عالم و حکیم است» (کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ).

 (آیه 60)- در این آیه زنان پیر و سالخورده را از حکم حجاب زنان مستثنى کرده، مى‏گوید: «و زنان از کار افتاده‏اى که امیدى به ازدواج ندارند گناهى بر آنان نیست که لباسهاى (روئین) خود را بر زمین بگذارند در حالى که در برابر مردم خود آرایى نکنند» (وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ).

در واقع براى این استثنا دو شرط وجود دارد:

نخست این که به سن و سالى برسند که معمولا امیدى به ازدواج ندارند، و به تعبیر دیگر جاذبه جنسى را کاملا از دست داده‏اند.

دیگر این که در حال بر داشتن حجاب خود را زینت ننمایند.

البته منظور برهنه شدن و بیرون آوردن همه لباسها نیست بلکه تنها کنار گذاشتن لباسهاى رویین است که بعضى روایات از آن تعبیر به چادر و روسرى کرده است.

و در پایان آیه اضافه مى‏کند که با همه احوال «اگر آنها تعفف کنند و خویشتن را بپوشانند براى آنها بهتر است» (وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 313

 چرا که از نظر اسلام هر قدر زن جانب عفاف و حجاب را رعایت کند پسندیده‏تر و به تقوا و پاکى نزدیکتر است.

و از آنجا که ممکن است بعضى از زنان سالخورده از این آزادى حساب شده و مشروع سوء استفاده کنند، و احیانا با مردان به گفتگوهاى نامناسب بپردازند و یا طرفین در دل افکار آلوده‏اى داشته باشند در آخر آیه به عنوان یک اخطار مى‏فرماید:

 «و خداوند شنوا و داناست» (وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).

آنچه را مى‏گویید مى‏شنود و آنچه را در دل دارید و یا در سر مى‏پرورانید مى‏داند.

 (آیه 61)- خانه‏هایى که غذا خوردن از آنها مجاز است: از آنجا که در آیات سابق سخن از اذن ورود در اوقات معین یا بطور مطلق به هنگام داخل شدن در منزل اختصاصى پدر و مادر بود، این آیه در واقع استثنایى بر این حکم است که گروهى مى‏توانند در شرایط معینى بدون اجازه وارد منزل خویشاوندان و مانند آن شوند و حتى بدون استیذان غذا بخورند.

این در حقیقت حاکى از نهایت صفا و صمیمیتى است که در جامعه اسلامى باید حاکم باشد و تنگ نظرى‏ها و انحصار طلبى‏ها و خودخواهى‏ها از آن دور گردد.

نخست مى‏فرماید: «بر نابینا و افراد لنگ و بیمار گناهى نیست» که با شما هم غذا شوند (لَیْسَ عَلَى الْأَعْمى‏ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْمَرِیضِ حَرَجٌ).

چرا که طبق صریح بعضى از روایات، اهل مدینه پیش از آن که اسلام را پذیرا شوند افراد نابینا و شل و بیمار را از حضور بر سر سفره غذا منع مى‏کردند و با آنها هم غذا نمى‏شدند و از این کار نفرت داشتند.

سپس قرآن مجید اضافه مى‏کند: «و بر شما نیز گناهى نیست که از خانه‏هاى خودتان [خانه‏هاى فرزندان یا همسرانتان که خانه خود شما محسوب مى‏شود بدون اجازه خاصّى‏] غذا بخورید» (وَ لا عَلى‏ أَنْفُسِکُمْ أَنْ تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ).

 «یا خانه‏هاى پدرانتان» (أَوْ بُیُوتِ آبائِکُمْ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 314

 «یا خانه‏هاى مادرانتان» (أَوْ بُیُوتِ أُمَّهاتِکُمْ).

 «یا خانه‏هاى برادرانتان» (أَوْ بُیُوتِ إِخْوانِکُمْ).

 «یا خانه‏هاى خواهرانتان» (أَوْ بُیُوتِ إِخْوانِکُمْ).

 «یا خانه‏هاى عموهایتان» (أَوْ بُیُوتِ أَعْمامِکُمْ).

 «یا خانه‏هاى عمه‏هایتان» (أَوْ بُیُوتِ عَمَّاتِکُمْ).

 «یا خانه‏هاى دائیهایتان» (أَوْ بُیُوتِ أَخْوالِکُمْ).

 «یا خانه‏هاى خاله‏هایتان» (أَوْ بُیُوتِ خالاتِکُمْ).

 «یا خانه‏اى که کلیدهایش در اختیار شماست» (أَوْ ما مَلَکْتُمْ مَفاتِحَهُ).

 «یا خانه‏هاى دوستانتان» (أَوْ صَدِیقِکُمْ).

و منظور از آن در اینجا دوستان خاص و نزدیکند که رفت و آمد با یکدیگر دارند، و ارتباط میان آنها ایجاب مى‏کند که به منزل یکدیگر بروند و از غذاى هم بخورند.

البته در صورت اسراف و تبذیر یا نهى صریح یا علم به کراهت در هیچ یک از موارد فوق جایز نیست.

سپس ادامه مى‏دهد: «بر شما گناهى نیست که بطور دسته جمعى یا جدا گانه غذا بخورید» (لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْکُلُوا جَمِیعاً أَوْ أَشْتاتاً).

گویا جمعى از مسلمانان در آغاز اسلام از غذا خوردن تنهایى، ابا داشتند و اگر کسى را براى هم غذا شدن نمى‏یافتند مدتى گرسنه مى‏ماندند، قرآن به آنها تعلیم مى‏دهد که غذا خوردن به صورت جمعى و فردى هر دو مجاز است.

بعضى دیگر گفته‏اند که: جمعى مقید بودند که اغنیا با فقیران غذا نخورند، و فاصله طبقاتى راحتى بر سر سفره حفظ کنند، قرآن این سنّت غلط و ظالمانه را با عبارت فوق نفى کرد.

سپس به یک دستور اخلاقى دیگر اشاره کرده، مى‏گوید: «پس هنگامى که وارد خانه‏اى شدید بر خویشتن سلام کنید، سلام و تحیتى از سوى خداوند، سلامى پر برکت و پاکیزه» (فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى‏ أَنْفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 315

 مُبارَکَةً طَیِّبَةً).

و سر انجام با این جمله آیه را پایان مى‏دهد: «این گونه خداوند آیات (خویش) را براى شما تبیین مى‏کند، شاید اندیشه و تفکر کنید» (کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ).

به هنگام ورود در هر خانه‏اى باید سلام کرد، مؤمنان بر یکدیگر، و اهل منزل بر یکدیگر، و اگر هم کسى نباشد، سلام کردن بر خویشتن، چرا که همه اینها در حقیقت باز گشت به سلام بر خویش دارد.

سلام بر خویشتن به این عبارت است: السّلام علینا من قبل ربّنا، درود بر ما از سوى پروردگار ما یا السّلام علینا و على عباد اللّه الصّالحین، درود بر ما و بر بندگان صالح خدا.

 (آیه 62)-

شأن نزول:

در بعضى از روایات مى‏خوانیم که این آیه در مورد «حنظلة بن أبى عیاش» نازل شده است که در همان شب که فرداى آن جنگ احد در گرفت مى‏خواست عروسى کند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با اصحاب و یاران مشغول به مشورت در باره جنگ بود، او نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد و عرضه داشت که اگر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به او اجازه دهد آن شب را نزد همسر خود بماند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به او اجازه داد.

صبحگاهان به قدرى عجله براى شرکت در برنامه جهاد داشت که موفق به انجام غسل نشد، با همان حال وارد معرکه کارزار گردید، و سر انجام شربت شهادت نوشید.

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در باره او فرمود: «فرشتگان را دیدم که حنظله را در میان زمین و آسمان غسل مى‏دهند»! لذا بعد از آن حنظله به عنوان «غسیل الملائکه» نامیده شد.

تفسیر:

پیامبر را تنها نگذارید! در چند آیه قبل، سخن از لزوم اطاعت خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در میان بود و یکى از شؤون اطاعت آن است که بدون اذن و فرمان او کارى نکنند، لذا در این آیه مى‏فرماید: «مؤمنان واقعى کسانى هستند که ایمان به خدا و رسولش آورده‏اند و هنگامى که در کار مهمى که حضور جمعیت را ایجاب                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 316

 مى‏کند با او باشند، بدون اذن و اجازه او به جایى نمى‏روند» (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا کانُوا مَعَهُ عَلى‏ أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّى یَسْتَأْذِنُوهُ).

منظور از «أَمْرٍ جامِعٍ» هر کار مهمى است که اجتماع مردم در آن لازم است خواه مسأله مهم مشورتى باشد، خواه مطلبى پیرامون جهاد و مبارزه با دشمن، و خواه نماز جمعه در شرایط فوق العاده، و مانند آن.

در حقیقت این یک دستور انضباطى است که هیچ جمعیت و گروه متشکل و منسجم نمى‏تواند نسبت به آن بى‏اعتنا باشد، چرا که در این گونه مواقع گاهى حتى غیبت یک فرد گران تمام مى‏شود و به هدف نهایى آسیب مى‏رساند.

ولى اگر رهبر، غیبت او را مضرّ تشخیص نداد، به او اجازه مى‏دهد و در غیر این صورت باید بماند و گاهى کار خصوصى خود را فداى هدف مهمتر کند.

لذا در دنبال این جمله اضافه مى‏کند: «کسانى که از تو اجازه مى‏گیرند آنها به راستى ایمان به خدا و رسولش آورده‏اند» ایمانشان تنها با زبان نیست، بلکه با روح و جان مطیع فرمان تواند (إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ).

 «در این صورت هر گاه از تو براى بعضى از کارهاى مهم خود اجازه بخواهند به هر کس از آنها مى‏خواهى (و صلاح مى‏بینى) اجازه ده» (فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ).

و در پایان آیه مى‏فرماید: هنگامى که به آنها اجازه مى‏دهى «براى آنان استغفار کن که خداوند آمرزنده و مهربان است» (وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).

این تعبیر نشان مى‏دهد که تا مى‏توانند از گرفتن اجازه خوددارى کنند و فدا کارى و ایثار نمایند که حتى پس از اجازه باز عمل آنها ترک اولى است، مبادا حوادث جزئى را بهانه ترک گفتن این برنامه‏هاى مهم قرار دهند.

البته این دستور انضباطى مهم اسلامى مخصوص پیامبر و یارانش نبوده است بلکه در برابر تمام رهبران و پیشوایان الهى- اعم از پیامبر و امام و علمائى که                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 317

 جانشین آنها هستند- رعایت آن لازم است، چرا که مسأله سرنوشت مسلمین و نظام جامعه اسلامى در آن مطرح مى‏باشد، و حتى علاوه بر دستور قرآن مجید، عقل و منطق نیز حاکم به آن است.

(آیه 63)- سپس دستور دیگرى در ارتباط با فرمانهاى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله بیان کرده، مى‏گوید: صدا کردن پیامبر را در میان خود، مانند صدا کردن یکدیگر قرار ندهید» (لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً).

او هنگامى که شما را براى مسأله‏اى فرا مى‏خواند حتما یک موضوع مهم الهى و دینى است، باید آن را با اهمیت تلقى کنید، و بطور جدى روى آن بایستید، که فرمانش فرمان خدا و دعوتش دعوت پروردگار است.

سپس ادامه مى‏دهد، «خداوند کسانى از شما را که (براى جدا شدن از برنامه‏هاى مهم پیامبر) پشت سر دیگران پنهان مى‏شوند، و یکى پس از دیگرى فرار مى‏کنند مى‏داند» و مى‏بیند (قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنْکُمْ لِواذاً).

 «پس آنها که فرمان او را مخالفت مى‏کنند باید بترسند از این که فتنه‏اى دامنشان را بگیرد، یا عذاب دردناک به آنها برسد» (فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).

 (آیه 64)- این آیه که آخرین آیه سوره نور است اشاره لطیف و پر معنایى است به مسأله مبدء و معاد که انگیزه انجام همه فرمانهاى الهى است مى‏فرماید:

 «آگاه باشید که براى خداست آنچه در آسمانها و زمین است» (أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

خدایى که علم و دانش او همه جهان را در بر مى‏گیرد و «مى‏داند آنچه را شما بر آن هستید» (قَدْ یَعْلَمُ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ) روش شما، اعمال شما، عقیده و نیت شما، همه براى او آشکار است.

و تمام این امور بر صفحه علم او ثبت است «و آن روز که انسانها به سوى او باز مى‏گردند آنها را از اعمالى که انجام داده‏اند آگاه مى‏سازد» و نتیجه آن را هر چه باشد به آنها مى‏دهد (وَ یَوْمَ یُرْجَعُونَ إِلَیْهِ فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 318

 «و خدا به هر چیزى داناست» (وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ).

قابل توجه این که در این آیه سه بار روى علم خدا نسبت به اعمال انسانها تکیه شده است و این به خاطر آن است که انسان هنگامى که احساس کند، کسى بطور دائم مراقب اوست، و ذره‏اى از پنهان و آشکارش بر او مخفى نمى‏ماند این اعتقاد و باور اثر تربیتى فوق‏العاده روى او مى‏گذارد و ضامن کنترل انسان در برابر انحرافات و گناهان است.

 «پایان سوره نور»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد