تفسیر سوره مریم

این سوره در «مکّه» نازل شده و 98 آیه است‏

محتواى سوره:

بطور کلى محتواى این سوره در سه بخش خلاصه مى‏شود:

1- مهمترین بخش این سوره را قسمتى از سر گذشت زکریا و مریم و حضرت مسیح (ع) و یحیى و ابراهیم قهرمان توحید و فرزندش اسماعیل و ادریس و بعضى دیگر از پیامبران بزرگ الهى، تشکیل مى‏دهد که داراى نکات تربیتى خاصى است.

2- قسمتى دیگر مسائل مربوط به قیامت و چگونگى رستاخیز و سر نوشت مجرمان و پاداش پرهیز کاران و مانند آن است.

3- بخش دیگر اشارات مربوط به قرآن و نفى فرزند از خداوند و مسأله شفاعت است که مجموعا برنامه تربیتى مؤثرى را براى سوق نفوس انسانى به ایمان و پاکى و تقوا تشکیل مى‏دهد.

فضیلت تلاوت سوره:

در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «هر کس مداومت به خواندن این سوره کند از دنیا نخواهد رفت مگر این که خدا به برکت این سوره او را از نظر جان و مال و فرزند بى‏نیاز مى‏کند».

این غنا و بى‏نیازى مسلما بازتابى است از پیاده شدن محتواى سوره در درون جان انسان و انعکاسش در خلال اعمال و رفتار و گفتار او.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 78

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 (آیه 1)- بار دیگر در آغاز این سوره به حروف مقطعه بر خورد مى‏کنیم «ک، ه، ى، ع، ص» (کهیعص).

در خصوص حروف مقطعه این سوره دو دسته از روایات در منابع اسلامى دیده مى‏شود:

نخست روایاتى است که هر یک از این حروف را اشاره به یکى از اسما بزرگ خداوند (الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏) مى‏داند «ک» اشاره به کافى و «ه» اشاره به هادى، و «ى» اشاره به ولى، و «ع» اشاره به عالم و «ص» اشاره به «صادق الوعد» (کسى که در وعده خود صادق است).

دوم روایاتى است که این حروف مقطعه را به داستان قیام امام حسین (ع) در کربلا تفسیر کرده است: «ک» اشاره به «کربلا»، «هاء» اشاره به «هلاک خاندان پیامبر» (ص) و «ى» به «یزید» و «ع» به مسأله «عطش» و «ص» به «صبر و استقامت» حسین و یاران جانبازش.

البته آیات قرآن تاب معانى مختلف را دارد که در عین تنوع منافاتى هم با هم ندارند.

 (آیه 2)- دعاى گیراى زکریّا- بعد از ذکر حروف مقطعه، نخستین سخن از داستان زکریا (ع) شروع مى‏شود، مى‏فرماید: «این یادى است از رحمت پروردگار تو نسبت به بنده‏اش زکریّا ...» (ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا).

 (آیه 3)- «در آن هنگام که (از نداشتن فرزندى، سخت ناراحت و غمناک بود) پروردگارش را در خلوتگاه (عبادت) پنهان خواند ...» (إِذْ نادى‏ رَبَّهُ نِداءً خَفِیًّا).

 (آیه 4)- «گفت: پروردگارا! استخوانم (که ستون پیکر من و محکمترین اعضاى تن من است) سست شده (قالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی).

 «و شعله پیرى تمام سرم را فرا گرفته» (وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 79

 سپس مى‏افزاید: پروردگارا! «و من هرگز در دعاى تو از اجابت محروم نبوده‏ام» (وَ لَمْ أَکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ شَقِیًّا). تو همواره در گذشته مرا به اجابت دعاهایم عادت دادى و هیچ‏گاه محرومم نساخته‏اى، اکنون که پیر و ناتوان شده‏ام سزاوارترم که دعایم را اجابت فرمایى و نومید باز نگردانى.

 (آیه 5)- سپس حاجت خود را چنین شرح مى‏دهد: پروردگارا! «من از بستگانم بعد از خودم بیمناکم (که حق پاسدارى از آیین تو را نگاه ندارند! و (از طرفى) همسرم نازا و عقیم است، تو از نزد خود جانشینى به من ببخش ...» (وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائِی وَ کانَتِ امْرَأَتِی عاقِراً فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا).

 (آیه 6)- «جانشینى که وارث من و دودمان یعقوب باشد، و او را مورد رضایتت قرار ده!» (یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا).

به عقیده ما «ارث» در اینجا مفهوم وسیعى دارد که هم ارث اموال را شامل مى‏شود و هم ارث مقامات معنوى را، چرا که اگر افراد فاسدى صاحب اختیار اموال فراوان او مى‏شدند به راستى نگران کننده بود، و نیز اگر رهبرى معنوى مردم به دست افراد ناصالح مى‏افتاد آن نیز بسیار مایه نگرانى بود بنا بر این خوف زکریا در هر دو صورت قابل توجیه است.

 (آیه 7)- زکریّا به آرزوى خود رسید: این آیه استجابت دعاى زکریا را در پیشگاه پروردگار، استجابتى آمیخته با لطف و عنایت ویژه او بیان مى‏کند، و با این جمله شروع مى‏شود «اى زکریا! ما تو را بشارت به پسرى مى‏دهیم که نامش یحیى است پسرى (بى‏سابقه) که همنامى براى او پیش از این قرار نداده‏ایم» (یا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ اسْمُهُ یَحْیى‏ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا).

 (آیه 8)- اما زکریا که اسباب ظاهر را براى رسیدن به چنین مطلوبى مساعد نمى‏دید از پیشگاه پروردگار تقاضاى توضیح کرد و «گفت: پروردگارا! چگونه براى من فرزندى خواهد بود؟ در حالى که همسرم نازا و عقیم است و من نیز از شدّت پیرى افتاده شده‏ام» (قالَ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ کانَتِ امْرَأَتِی عاقِراً وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیًّا).

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 80

 (آیه 9)- اما به زودى زکریا در پاسخ سؤالش این پیام را از درگاه خداوند دریافت داشت: «فرمود: مطلب همین گونه است که پروردگار تو گفته و این بر من آسان است» (قالَ کَذلِکَ قالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ).

این مسأله عجیبى نیست که از پیر مردى همچون تو و همسرى ظاهرا نازا فرزندى متولد شود «من تو را قبلا آفریدم در حالى که هیچ نبودى» (وَ قَدْ خَلَقْتُکَ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ تَکُ شَیْئاً).

خدایى که توانایى دارد از هیچ، همه چیز بیافریند، چه جاى تعجب که در این سنّ و سال و این شرایط فرزندى به تو عنایت کند.

 (آیه 10)- زکریا با شنیدن سخن فوق بسیار دلگرم و خوشحال شد و نور امید سر تا پاى وجودش را فرا گرفت اما از آنجا که این پیام از نظر او بسیار سر نوشت ساز و پر اهمیت بود از خدا تقاضاى نشانه‏اى بر این کار کرد و «گفت: پروردگارا! نشانه‏اى براى من قرار ده» (قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَةً).

بدون شک زکریا به وعده الهى ایمان داشت ولى براى اطمینان بیشتر- همان گونه که ابراهیم مؤمن به معاد تقاضاى شهود چهره معاد در این زندگى کرد تا قلبش اطمینان بیشترى یابد- زکریا از خدا تقاضاى چنین نشانه و آیتى نمود.

 «خدا به او فرمود: نشانه تو آن است که سه شبانه روز تمام (در حالى که زبانت سالم است) قدرت سخن گفتن با مردم را نخواهى داشت» تنها زبانت به ذکر خدا و مناجات با او گردش مى‏کند (قالَ آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَ لَیالٍ سَوِیًّا).

این نشانه آشکارى است که انسان با داشتن زبان سالم و قدرت بر هر گونه نیایش با پروردگار، در برابر مردم توانایى سخن گفتن را نداشته باشد.

 (آیه 11)- «بعد از این (بشارت و این آیت روشن) زکریا از محراب عبادتش به سراغ مردم آمد و با اشاره به آنها چنین گفت: صبح و شام تسبیح پروردگار بگویید» (فَخَرَجَ عَلى‏ قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحى‏ إِلَیْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُکْرَةً وَ عَشِیًّا).

چرا که نعمت بزرگى که خدا به زکریا ارزانى داشته دامنه آن همه قوم را فرا مى‏گرفت و در سر نوشت آینده همه آنها تأثیر داشت.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 81

 از این گذشته این موهبت که اعجازى محسوب مى‏شد مى‏توانست پایه‏هاى ایمان را در دلهاى افراد محکم کند.

 (آیه 12)- صفات برجسته یحیى: در آیات گذشته دیدیم که خداوند چگونه به هنگام پیرى زکریا، یحیى را به او مرحمت فرمود، به دنباله آن در این آیه فرمان مهم الهى را خطاب به «یحیى» مى‏خوانیم: «اى یحیى! کتاب خدا را با قوت و قدرت بگیر»! (یا یَحْیى‏ خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ).

منظور از «کتاب» در اینجا «تورات» است. و منظور از گرفتن کتاب با قوت و قدرت آن است که با قاطعیت هر چه تمامتر محتواى آن را اجرا کند، و به تمام آن عمل نماید، و در راه تعمیم و گسترش آن از هر نیروى مادى و معنوى، فردى و اجتماعى، بهره گیرد.

بعد از این دستور، به مواهب دهگانه‏اى که خدا به یحیى داده بود، و یا او به توفیق الهى کسب کرد، اشاره مى‏کند.

1- «ما فرمان نبوت و عقل و هوش و درایت را در کودکى به او دادیم» (وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا).

 (آیه 13)- دوم: «و به او رحمت و محبت (نسبت به بندگان) از سوى خود بخشیدیم» (وَ حَناناً مِنْ لَدُنَّا).

3- «و به او پاکى (روح و جان و پاکى عمل) دادیم» (وَ زَکاةً).

4- «و او پرهیز کار بود» (وَ کانَ تَقِیًّا). و از آنچه خلاف فرمان پروردگار بود، دورى مى‏کرد.

 (آیه 14)- پنجم: «او نسبت به پدر و مادرش نیکو کار بود» (وَ بَرًّا بِوالِدَیْهِ)

.

6- «و جبّار (و متکبر) و عصیانگر نبود» (وَ لَمْ یَکُنْ جَبَّاراً)

.

7- «او معصیت کار و آلوده به گناه نبود» (عَصِیًّا)

.

 (آیه 15)- 8 و 9 و 10- و چون او جامع این صفات بر جسته و افتخارات بزرگ بود، «سلام بر او، آن روز که تولّد یافت، و آن روز که مى‏میرد، و آن روز که زنده بر انگیخته مى‏شود» (وَ سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا)

.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 82

 جمله فوق نشان مى‏دهد که: در تاریخ زندگى انسان و انتقال او از عالمى به عالم دیگر سه روز سخت وجود دارد، روز گام نهادن به این دنیا «یَوْمَ وُلِدَ»

 و روز مرگ و انتقال به جهان برزخ «یَوْمَ یَمُوتُ»

 و روز بر انگیخته شدن در جهان دیگر «وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا»

 و از آنجا که این سه روز انتقالى طبیعتا با بحرانهایى رو برو است خداوند سلامت و عافیت خود را شامل حال بندگان خاصش قرار مى‏دهد و آنها را در این سه مرحله توفانى در کنف حمایت خویش مى‏گیرد.

شهادت یحیى!

یحیى قربانى روابط نامشروع یکى از طاغوتهاى زمان خود شد به این ترتیب که «هرودیس» پادشاه هوسباز فلسطین، عاشق «هیرودیا» دختر برادر خود شد، و تصمیم به ازدواج با او گرفت! پیامبر بزرگ خدا یحیى (ع) صریحا اعلام کرد که این ازدواج نامشروع است و من به مبارزه با چنین کارى قیام خواهم کرد.

آن دختر که یحیى را بزرگترین مانع راه خویش مى‏دید تصمیم گرفت در یک فرصت مناسب از وى انتقام گیرد ارتباط خود را با عمویش بیشتر کرد و زیبایى خود را دامى براى او قرار داد.

روزى به او گفت: من هیچ چیز جز سر یحیى را نمى‏خواهم! «هرودیس» که دیوانه‏وار به آن زن عشق مى‏ورزید بى‏توجه به عاقبت این کار تسلیم شد و چیزى نگذشت که سر یحیى را نزد آن زن بد کار حاضر ساختند اما عواقبت دردناک این عمل، سر انجام دامان او را گرفت.

سالار شهیدان امام حسین (ع) مى‏فرمود: «از پستیهاى دنیا اینکه سر یحیى بن زکریا را به عنوان هدیه براى زن بد کاره‏اى از زنان بنى اسرائیل بردند».

 (آیه 16)- سر آغاز تولد مسیح (ع): بعد از بیان سر گذشت یحیى (ع) رشته سخن را به داستان تولد عیسى (ع) و سر گذشت مادرش مریم مى‏کشاند، چرا که پیوند بسیار نزدیکى در میان این دو ماجرا است.

اگر تولد یحیى از پدرى پیر و فرتوت و مادرى نازا عجیب بود، تولد عیسى از مادر بدون پدر عجیبتر است.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 83

 اگر رسیدن به مقام عقل و نبوت در کودکى، شگفت‏انگیز است، سخن گفتن در گهواره آن هم از کتاب و نبوت، شگفت‏انگیزتر است.

و به هر حال هر دو آیتى است از قدرت خداوند بزرگ، یکى از دیگرى بزرگتر، و اتفاقا هر دو مربوط به کسانى است که با هم قرابت بسیار نزدیک از جهت نسب داشتند چرا که مادر یحیى خواهر مادر مریم بود، و هر دو زنانى نازا و عقیم بودند و در آرزوى فرزندى صالح به سر مى‏بردند.

آیه مى‏گوید: «و در کتاب آسمانى قرآن از مریم سخن بگو آنگاه که از خانواده خود (به صورت متواضعانه و گمنام) جدا شده و در یک منطقه شرقى قرار گرفت» (وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَکاناً شَرْقِیًّا)

.

او در حقیقت مى‏خواست مکانى خالى و فارغ از هر گونه دغدغه پیدا کند که به راز و نیاز با خداى خود بپردازد.

 (آیه 17)- در این هنگام، مریم «میان خود و آنان حجابى افکند» تا خلوتگاهش از هر نظر براى عبادت آماده باشد (فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً)

.

 «در این هنگام ما روح خود (یکى از فرشتگان بزرگ) را به سوى او فرستادیم و او در شکل انسان کامل بى‏عیب و نقص و خوش قیافه‏اى بر مریم ظاهر شد» (فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا)

.

 (آیه 18)- پیداست که در این موقع مریم از دیدن چنین منظره‏اى که مرد بیگانه زیبایى به خلوتگاه او راه یافته چه ترس و وحشتى به او دست مى‏دهد؟ لذا بلا فاصله «صدا زد: من به خداى رحمان از تو پناه مى‏برم اگر پرهیزکار هستى» (قالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا)

.

و این نخستین لرزه‏اى بود که سراسر وجود مریم را فرا گرفت.

بردن نام خداى رحمان، و توصیف او به رحمت عامه‏اش از یک سو، و تشویق او به تقوا و پرهیز کارى از سوى دیگر، همه براى آن بود که اگر آن شخص ناشناس قصد سوئى دارد او را کنترل کند.

 (آیه 19)- مریم با گفتن این سخن در انتظار عکس العمل آن مرد ناشناس                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 84

 بود، انتظارى آمیخته با وحشت و نگرانى بسیار، اما این حالت دیرى نپایید، ناشناس زبان به سخن گشود و مأموریت و رسالت عظیم خویش را چنین بیان کرد و «گفت:

من فرستاده پروردگار توام»! (قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ)

.

این جمله همچون آبى که بر آتش بریزد، به قلب پاک مریم آرامش بخشید.

ولى این آرامش نیز چندان طولانى نشد، چرا که بلا فاصله افزود: من آمده‏ام «تا پسر پاکیزه‏اى (از نظر خلق و خوى و جسم و جان) به تو ببخشم»! (لِأَهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیًّا)

.

 (آیه 20)- از شنیدن این سخن لرزش شدیدى وجود مریم را فرا گرفت و بار دیگر در نگرانى عمیقى فرو رفت و «گفت: چگونه ممکن است من صاحب پسرى شوم، در حالى که تا کنون انسانى با من تماس نداشته و هرگز زن آلوده‏اى نبوده‏ام»؟! (قالَتْ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ وَ لَمْ أَکُ بَغِیًّا).

او در این حال تنها به اسباب عادى مى‏اندیشید.

 (آیه 21)- اما به زودى توفان این نگرانى مجدد با شنیدن سخن دیگرى از پیک پروردگار فرو نشست او با صراحت به مریم «گفت: مطلب همین است که پروردگارت فرموده، این کار بر من سهل و آسان است» (قالَ کَذلِکِ قالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ).

تو که خوب از قدرت من آگاهى، تو که میوه‏هاى بهشتى را در فصلى که در دنیا شبیه آن وجود نداشت در کنار محراب عبادت خویش دیده‏اى، تو که میدانى جدت «آدم» از خاک آفریده شد، این چه تعجب است که از این خبر دارى؟! سپس افزود: «و ما مى‏خواهیم او را آیه و اعجازى براى مردم قرار دهیم» (وَ لِنَجْعَلَهُ آیَةً لِلنَّاسِ).

و ما مى‏خواهیم او را «رحمتى از سوى خود» براى بندگان بنماییم (وَ رَحْمَةً مِنَّا).

و به هر حال «این امرى است پایان یافته» و جاى گفتگو ندارد (وَ کانَ أَمْراً مَقْضِیًّا).

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 85

 (آیه 22)- مریم در کشاکش سخت‏ترین طوفانهاى زندگى: «سر انجام مریم باردار شد» (فَحَمَلَتْهُ). و آن فرزند موعود در رحم او جاى گرفت.

 «این امر سبب شد که او (از بیت المقدس) به مکان دور دستى برود» (فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَکاناً قَصِیًّا).

او در این حالت در میان یک بیم و امید، یک حالت نگرانى توأم با سرور به سر مى‏برد، گاهى به این مى‏اندیشید که این حمل سر انجام فاش خواهد شد، چه کسى از من قبول مى‏کند زنى بدون داشتن همسر باردار شود، من با این اتهام چه کنم؟

اما از سوى دیگر، احساس مى‏کرد که این فرزند پیامبر موعود الهى است یک تحفه بزرگ آسمانى مى‏باشد، خداوندى که مرا به چنین فرزندى بشارت داده و با چنین کیفیت معجز آسایى او را آفریده چگونه تنهایم خواهد گذاشت؟

 (آیه 23)- هر چه بود دوران حمل پایان گرفت، گر چه در این حالت زنان به آشنایان و دوستان خود پناه مى‏برند تا براى تولد فرزند به آنها کمک کنند، ولى چون وضع مریم یک وضع استثنایى بود و هرگز نمى‏خواست کسى وضع حمل او را ببیند، با آغاز درد زائیدن، راه بیابان را پیش گرفت.

قرآن در این زمینه مى‏گوید: «درد وضع حمل، او را به کنار درخت خرمایى کشاند» (فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلى‏ جِذْعِ النَّخْلَةِ).

که تنها بدنه‏اى از آن درخت باقى مانده، یعنى درختى خشکیده بود.

در این حالت، توفانى از غم و اندوه، سراسر وجود پاک مریم را فرا گرفت. به قدرى این توفان سخت بود که این بار بر دوشش سنگینى مى‏کرد که بى‏اختیار «گفت: اى کاش پیش از این مرده بودم و بکلى فراموش مى‏شدم»! (قالَتْ یا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذا وَ کُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیًّا).

بدیهى است تنها ترس تهمتهاى آینده نبود که قلب مریم را مى‏فشرد، مشکلات و مصائب دیگر مانند وضع حمل بدون قابله و دوست و یاور، در بیابانهاى تنهاى تنها، نبودن محلى براى استراحت، آبى براى نوشیدن و غذا براى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 86

 خوردن، وسیله براى نگاهدارى مولود جدید، اینها همه امورى بود که سخت او را تکان مى‏داد.

 (آیه 24)- اما این حالت زیاد به طول نیانجامید و همان نقطه روشن امید که همواره در اعماق قلبش وجود داشت درخشیدن گرفت «ناگهان از طرف پایین پایش صدا زد که: غمگین مباش! پروردگارت زیر پاى تو چشمه آبى (گوارا) قرار داده است» (فَناداها مِنْ تَحْتِها أَلَّا تَحْزَنِی قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا).

 (آیه 25)- و نظرى به بالاى سرت بیفکن چگونه ساقه خشکیده به درخت نخل بارورى تبدیل شده که میوه‏ها، شاخه‏هایش را زینت بخشیده‏اند «تکانى به این درخت نخل بده تا رطب تازه بر تو فرو ریزد» (وَ هُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَیْکِ رُطَباً جَنِیًّا).

 (آیه 26)- از این غذاى لذیذ و نیرو بخش «بخور، و (از آن آب گوارا) بنوش» (فَکُلِی وَ اشْرَبِی).

 «و چشمت را (به این مولود جدید) روشن دار»! (وَ قَرِّی عَیْناً).

و اگر از آینده نگرانى، آسوده خاطر باش «پس هر گاه بشرى دیدى (و از تو در این زمینه توضیح خواست) با اشاره بگو: من براى خداى رحمان روزه گرفته‏ام (روزه سکوت) و به همین دلیل امروز با احدى سخن نمى‏گویم» (فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنْسِیًّا).

بنا بر این، از هر نظر آسوده خاطر باش و غم و اندوه به خاطرت راه نیابد.

از تعبیر آیه چنین بر مى‏آید که نذر روزه سکوت براى آن قوم و جمعیت، کار شناخته شده‏اى بود، به همین دلیل این کار را بر او ایراد نگرفتند. ولى این نوع روزه در شرع اسلام، مشروع نیست.

از امام على بن الحسین (ع) در حدیثى چنین نقل شده: «روزه سکوت حرام است».

از امیر مؤمنان على (ع) مى‏خوانیم که از پیامبر اسلام (ص) نقل مى‏فرماید:

 «باید اولین چیزى که زن پس از وضع حمل مى‏خورد رطب باشد».                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 87

 و از پاره‏اى از روایات استفاده مى‏شود که بهترین غذاى زن باردار و داروى او رطب است.

 (آیه 27)- مسیح در گاهواره سخن مى‏گوید: «سر انجام مریم در حالى که او (کودکش) را در آغوش گرفته بود، نزد قومش آورد» (فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ).

هنگامى که آنها کودکى نوزاد را در آغوش او دیدند، دهانشان از تعجب باز ماند، بعضى که در قضاوت و داورى، عجول بودند گفتند: حیف از آن سابقه درخشان، با این آلودگى! و صد حیف از آن دودمان پاکى که این گونه بد نام شد.

 «گفتند: اى مریم! کار بسیار عجیب و بدى انجام دادى»! (قالُوا یا مَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئاً فَرِیًّا).

 (آیه 28)- بعضى به او رو کردند و گفتند: «اى خواهر هارون! پدر تو آدم بدى نبود، مادرت نیز هرگز آلودگى نداشت» (یا أُخْتَ هارُونَ ما کانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما کانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا).

اینکه آنها به مریم گفتند: «اى خواهر هارون»! به جهت این است که هارون مرد پاک و صالحى بود، آن چنان که در میان بنى اسرائیل ضرب المثل شده بود، هر کس را مى‏خواستند به پاکى معرفى کنند مى‏گفتند: او برادر یا خواهر هارون است.

 (آیه 29)- در این هنگام، مریم به فرمان خدا سکوت کرد، تنها کارى که انجام داد این بود که: «اشاره به نوزادش عیسى کرد» (فَأَشارَتْ إِلَیْهِ). اما این کار بیشتر تعجب آنها را بر انگیخت.

«به او گفتند: ما چگونه با کودکى که در گاهواره است سخن بگوییم»؟! (قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا).

(آیه 30)- به هر حال، جمعیت از شنیدن این گفتار مریم نگران و حتى شاید عصبانى شدند آن چنان که طبق بعضى از روایات به یکدیگر گفتند: مسخره و استهزاء او، از انحرافش از جاده عفت، بر ما سخت‏تر و سنگین‏تر است! ولى این حالت چندان به طول نیانجامید؟ چرا که آن کودک نوزاد زبان به سخن گشود و «گفت: من بنده خدایم» (قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 88

 «او کتاب آسمانى به من مرحمت کرده» (آتانِیَ الْکِتابَ).

 «و مرا پیامبر قرار داده است» (وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا).

 (آیه 31)- «و خداوند مرا وجودى پر برکت (وجودى مفید از هر نظر براى بندگان) در هر جا باشم قرار داده است» (وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ).

 «و مرا تا زنده‏ام توصیه به نماز و زکات کرده است» (وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا).

 (آیه 32)- و نیز «مرا نیکو کار و قدر دان و خیر خواه، نسبت به مادرم» قرار داده است (وَ بَرًّا بِوالِدَتِی).

 «و مرا جبّار و شقى قرار نداده است» (وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیًّا).

در روایتى مى‏خوانیم که حضرت عیسى (ع) مى‏گوید: «قلب من نرم است و من خود را نزد خود کوچک مى‏دانم» اشاره به این که نقطه مقابل جبّار و شقى این دو وصف است.

 (آیه 33)- و سر انجام این نوزاد (حضرت مسیح) مى‏گوید: «و سلام و درود خدا بر من باد آن روز که متولد شدم، و آن روز که مى‏میرم، و آن روز که زنده بر انگیخته مى‏شوم» (وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا).

این جمله هم در مورد یحیى آمده و هم در مورد حضرت مسیح (ع)، با این تفاوت که در مورد اول خداوند این سخن را مى‏گوید و در مورد دوم مسیح (ع) این تقاضا را دارد.

 (آیه 34)- مگر فرزند براى خدا ممکن است؟! بعد از آن که قرآن مجید در آیات گذشته ترسیم بسیار زنده و روشنى از ماجراى تولد حضرت مسیح (ع) کرد به نفى خرافات و سخنان شرک‏آمیزى که در باره عیسى گفته‏اند پرداخته چنین مى‏گوید: «این است عیسى بن مریم» (ذلِکَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ).

مخصوصا در این عبارت روى فرزند مریم بودن او تأکید مى‏کند تا مقدمه‏اى باشد براى نفى فرزندى خدا.

و بعد اضافه مى‏نماید: «این قول حقى است که آنها در آن شک و تردید                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 89

 مى‏کنند» و هر یک در جاده‏اى انحرافى گام نهادند (قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ).

 (آیه 35)- در این آیه با صراحت مى‏گوید: «هرگز براى خدا شایسته نبود فرزندى انتخاب کند او منزه و پاک از چنین چیزى است» (ما کانَ لِلَّهِ أَنْ یَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحانَهُ).

بلکه «او هر گاه چیزى را (اراده کند و) فرمان دهد به آن مى‏گوید: موجود باش آن نیز موجود مى‏شود» (إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ).

اشاره به این که: دارا بودن فرزند- آن چنان که مسیحیان در مورد خدا مى‏پندارند- با قداست مقام پروردگار سازگار نیست، از یک سو لازمه آن جسم بودن و از سوى دیگر محدودیت، و از سوى سوم نیاز خداوند است.

تعبیر «کُنْ فَیَکُونُ» ترسیم بسیار زنده‏اى از وسعت قدرت خدا و تسلط و حاکمیت او در امر خلقت است.

 (آیه 36)- آخرین سخن عیسى بعد از معرفى خویش با صفاتى که گفته شد این است که بر مسأله توحید مخصوصا در زمینه عبادت تأکید کرده، مى‏گوید:

 «و خداوند پروردگار من و شماست. او را پرستش کنید این است راه راست» (وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ).

و به این ترتیب مسیح (ع) از آغاز حیات خود با هر گونه شرک و پرستش خدایان دو گانه و چند گانه مبارزه کرد.

 (آیه 37)- ولى با این همه تأکیدى که مسیح (ع) در زمینه توحید و پرستش خداوند یگانه داشت «بعد از او گروههایى از میان پیروانش اختلاف کردند» و عقاید گوناگونى مخصوصا در باره مسیح ابراز داشتند (فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ).

 «واى به حال آنها که راه کفر و شرک را پیش گرفتند، از مشاهده روز عظیم رستاخیز» (فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ).

تاریخ مسیحیت نیز به خوبى گواهى مى‏دهد که آنها تا چه اندازه بعد از حضرت مسیح (ع) در باره او و مسأله توحید اختلاف کردند.

بعضى گفتند: او خداست که به زمین نازل شده است! عده‏اى را زنده کرده                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 90

 و عده‏اى را میرانده سپس به آسمان صعود کرده است! بعضى دیگر گفتند: او فرزند خداست! و بعضى دیگر گفتند: او یکى از اقانیم سه گانه (سه ذات مقدس) است، اب و ابن و روح القدس (خداى پدر، خداى پسر و روح القدس)! و بعضى دیگر گفتند: او سومین آن سه نفر است: خداوند معبود است، او هم معبود، و مادرش هم معبود! سر انجام بعضى گفتند: او بنده خداست و فرستاده او.

و از آنجا که انحراف از اصل توحید، بزرگترین انحراف مسیحیان محسوب مى‏شود در ذیل آیه فوق دیدیم که چگونه خداوند آنها را تهدید مى‏کند.

 (آیه 38)- این آیه وضع آنها را در صحنه رستاخیز بیان کرده، مى‏گوید: «آنها در آن روز که نزد ما مى‏آیند چه گوشهاى شنوا و چه چشمهایى بینا پیدا مى‏کنند! ولى این ستمگران، امروز که در دنیا هستند در گمراهى آشکارند» (أَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ یَوْمَ یَأْتُونَنا لکِنِ الظَّالِمُونَ الْیَوْمَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ).

اصولا مشاهده آن دادگاه و آثار اعمال، خواب غفلت را از چشم و گوش انسان مى‏برد، و حتى کور دلان آگاه و دانا مى‏شوند، ولى چه سود که این بیدارى و آگاهى به حال آنها مفید نیست.

 (آیه 39)- بار دیگر روى سر نوشت افراد بى‏ایمان و ستمگر در آن روز تکیه کرده، مى‏فرماید: «آنان را از روز حسرت [- روز رستاخیز که براى همه مایه تأسف است‏] بترسان، در آن هنگام که همه چیز پایان مى‏یابد! و آنها در غفلتند و ایمان نمى‏آورند»! (وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ وَ هُمْ لا یُؤْمِنُونَ).

هم نیکو کاران تاسف مى‏خورند اى کاش بیشتر عمل نیک انجام داده بودند و هم بد کاران چرا که پرده‏ها کنار مى‏رود و حقایق اعمال و نتائج آن بر همه کس آشکار مى‏شود.

 (آیه 40)- این آیه به همه ظالمان و ستمگران هشدار مى‏دهد این اموالى که در اختیار آنهاست، جاودانى نیست همان گونه که حیات خود آنها هم جاودانى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 91

 نمى‏باشد، بلکه وارث نهایى همه اینها خداست، مى‏فرماید: «ما زمین و تمام کسانى را که بر آن هستند به ارث مى‏بریم و همگى سر انجام به سوى ما باز مى‏گردند» (إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَیْها وَ إِلَیْنا یُرْجَعُونَ).

 (آیه 41)- منطق گیرا و کوبنده ابراهیم (ع): در اینجا از قسمتى از زندگانى قهرمان توحید، ابراهیم خلیل پرده بر مى‏دارد و تأکید مى‏کند که دعوت این پیامبر بزرگ- همانند همه رهبران الهى- از نقطه توحید آغاز شده است.

آیه مى‏گوید: «در این کتاب [قرآن‏] از ابراهیم یاد کن» (وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهِیمَ).

 «چرا که او مردى بسیار راستگو و تصدیق کننده (تعلیمات و فرمانهاى الهى) و نیز پیامبر خدا بود» (إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا).

در واقع بارزترین صفتى که در پیامبران و حاملان وحى الهى لازم است همین معنى مى‏باشد که آنها فرمان پروردگار را بى‏کم و کاست به بندگان خدا برسانند.

(آیه 42)- سپس به شرح گفتگوى او با پدرش «آزر» مى‏پردازد- پدر در اینجا اشاره به عمو است- و چنین مى‏گوید: «در آن هنگام که به پدرش گفت: اى پدر چرا چیزى را پرستش مى‏کنى که نمى‏شنود و نمى‏بیند و نمى‏تواند هیچ مشکلى را از تو حل کند» (إِذْ قالَ لِأَبِیهِ یا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا یَسْمَعُ وَ لا یُبْصِرُ وَ لا یُغْنِی عَنْکَ شَیْئاً)

.

این بیان کوتاه و کوبنده یکى از بهترین دلایل نفى شرک و بت پرستى است چرا که یکى از انگیزه‏هاى انسان در مورد شناخت پروردگار انگیزه سود و زیان است که علماى عقاید از آن تعبیر به مسأله «دفع ضرر محتمل» کرده‏اند.

او مى‏گوید: چرا تو به سراغ معبودى مى‏روى که نه تنها مشکلى از کار تو نمى‏گشاید بلکه اصلا قدرت شنوایى و بینائى ندارد.

 (آیه 43)- پس از آن، ابراهیم با منطق روشنى، او را دعوت مى‏کند که در این امر از وى تبعیت کند مى‏گوید: «اى پدر! علم و دانشى نصیب من شده که نصیب تو نشده، بنا بر این، از من پیروى کن (و سخن مرا بشنو) تا تو را به راه راست هدایت کنم» (یا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِراطاً سَوِیًّا).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 92

 من از طریق وحى الهى آگاهى فراوانى پیدا کرده‏ام و با اطمینان مى‏توانم بگویم که راه خطا نخواهم پیمود و تو را به راه خطا هرگز دعوت نمى‏کنم.

 (آیه 44)- سپس این جنبه اثباتى را با جنبه نفى و آثارى که بر مخالفت این دعوت مترتب مى‏شود توأم کرده، مى‏گوید: «پدرم! شیطان را پرستش مکن، چرا که شیطان همیشه نسبت به خداوند رحمان، عصیانگر بوده است» (یا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّیْطانَ إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلرَّحْمنِ عَصِیًّا).

منظور از عبادت در اینجا به معنى اطاعت و پیروى فرمان است که این خود یک نوع از عبادت محسوب مى‏شود.

 (آیه 45)- بار دیگر او را متوجه عواقب شوم شرک و بت پرستى کرده، مى‏گوید: «اى پدر! من از این مى‏ترسم که (با این شرک و بت پرستى که دارى) عذابى از ناحیه خداوند رحمان به تو رسد، در نتیجه از دوستان شیطان باشى» (یا أَبَتِ إِنِّی أَخافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطانِ وَلِیًّا).

تعبیر ابراهیم در برابر عمویش «آزر» در اینجا بسیار جالب است از یک سو مرتبا او را با خطاب «یا أَبَتِ» (پدرم) که نشانه ادب و احترام است مخاطب مى‏سازد و از سوى دیگر جمله «أَنْ یَمَسَّکَ» نشان مى‏دهد که ابراهیم از رسیدن کوچکترین ناراحتى به آزر ناراحت و نگران است.

 (آیه 46)- نتیجه دورى از شرک و مشرکان: سخنان منطقى ابراهیم در طریق هدایت پدرش گذشت، اکنون نوبت باز گو کردن پاسخهاى آزر است تا از مقایسه این دو با یکدیگر، حقیقت و واقعیت آشکار و روشن شود.

قرآن مى‏گوید: نه تنها دلسوزیهاى ابراهیم و بیان پر بارش به قلب آزر ننشست بلکه او از شنیدن این سخنان، سخت برآشفت و «گفت: اى ابراهیم! آیا تو از خدایان من روى گردانى»؟ (قالَ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِی یا إِبْراهِیمُ).

 «اگر از این کار خوددارى نکنى بطور قطع تو را سنگسار خواهم کرد» (لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ).

 «و اکنون از من دور شو» تا دیگر تو را نبینم (وَ اهْجُرْنِی مَلِیًّا).

                        زیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 93

 (آیه 47)- ولى با این همه، ابراهیم همانند همه پیامبران و رهبران آسمانى، تسلّط بر اعصاب خویش را همچنان حفظ کرد، و در برابر این تندى و خشونت شدید، با نهایت بزرگوارى «گفت: سلام بر تو» (قالَ سَلامٌ عَلَیْکَ).

این «سلام» ممکن است تودیع و خداحافظى باشد که با گفتن آن و چند جمله بعد، ابراهیم، «آزر» را ترک گفت و ممکن است سلامى باشد که به عنوان ترک دعوى گفته مى‏شود.

سپس اضافه کرد: «من به زودى براى تو از پروردگارم تقاضاى آمرزش مى‏کنم چرا که او نسبت به من، رحیم و لطیف و مهربان است» (سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کانَ بِی حَفِیًّا).

در واقع ابراهیم در مقابل خشونت و تهدید آزر، مقابله به ضد نمود.

 (آیه 48)- سپس چنین گفت: «من از شما (از تو و این قوم بت پرست) کناره گیرى مى‏کنم، و همچنین از آنچه غیر از خدا مى‏خوانید» یعنى از بتها (وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ).

 «و تنها پروردگارم را مى‏خوانم، و امید است که دعاى من در پیشگاه پروردگارم بى‏پاسخ نماند» (وَ أَدْعُوا رَبِّی عَسى‏ أَلَّا أَکُونَ بِدُعاءِ رَبِّی شَقِیًّا).

این آیه از یک سو، ادب ابراهیم را در مقابل آزر نشان مى‏دهد، و از سوى دیگر قاطعیت او را در عقیده‏اش مشخص مى‏کند.

 (آیه 49)- ابراهیم به گفته خود وفا کرد و بر سر عقیده خویش با استقامت هر چه تمامتر باقى ماند، همواره منادى توحید بود، هر چند تمام اجتماع فاسد آن روز بر ضدّ او قیام کردند، اما او سر انجام تنها نماند، پیروان فراوانى در تمام قرون و اعصار پیدا کرد بطورى که همه خدا پرستان جهان به وجودش افتخار مى‏کنند.

قرآن در این زمینه مى‏گوید: «هنگامى که ابراهیم از آن بت پرستان و از آنچه غیر از اللّه مى‏پرستیدند کناره گیرى کرد، اسحاق و (بعد از اسحاق، فرزندش) یعقوب را به او بخشیدیم، و هر یک از آنها را پیامبر بزرگى قرار دادیم» (فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ کُلًّا جَعَلْنا نَبِیًّا).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 94

 این موهبت بزرگ، نتیجه آن استقامتى بود که ابراهیم (ع) در راه مبارزه با بتها و کناره گیرى از آن آیین باطل از خود نشان داد.

 (آیه 50)- علاوه بر این، «ما به آنها از رحمت خود بخشیدیم» (وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا).

رحمت خاصى که ویژه خالصین و مخلصین و مردان مجاهد و مبارز راه خداست.

و سر انجام «براى این پدر و فرزندانش، نام نیک و زبان خیر و مقام بر جسته (در میان همه امتها) قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا).

این در حقیقت پاسخى است به تقاضاى ابراهیم که در سوره شعراء آیه 84 آمده است: وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ «خدایا! براى من نام نیک در امتهاى آینده قرار ده». 

(آیه 51)- موسى پیامبرى مخلص و برگزیده: این آیه و دو آیه بعد اشاره کوتاهى به موسى (ع) دارد که فرزندى است از دودمان ابراهیم.

نخست روى سخن را به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏گوید: «و در این کتاب (آسمانى) از موسى یاد کن» (وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسى‏).

سپس پنج قسمت از مواهبى را که به این پیامبر بزرگ مرحمت فرمود باز گو مى‏کند:

1- او به خاطر اطاعت و بندگى خدا به جایى رسید که، پروردگار او را خالص و پاک ساخت به این ترتیب «که او مخلص بود» (إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً).

و مسلما کسى که به چنین مقامى برسد از خطر انحراف و آلودگى مصون خواهد بود چرا که شیطان با تمام اصرارى که براى منحرف ساختن بندگان خدا دارد خودش اعتراف مى‏کند که قدرت بر گمراه کردن «مخلصین» ندارد.

2- «و رسول و پیامبرى والا مقام بود» (وَ کانَ رَسُولًا نَبِیًّا).

حقیقت رسالت این است که مأموریتى بر عهده کسى بگذارند و او موظف به تبلیغ و اداى آن مأموریت شود، و این مقامى است که همه پیامبرانى که مأمور                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 95

 دعوت بودند داشتند.

 (آیه 52)- سوم: این آیه اشاره به آغاز رسالت موسى کرده، مى‏گوید: «ما او را از طرف راست کوه طور فرا خواندیم» (وَ نادَیْناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ).

در آن شب تاریک و پر وحشتى که با همسرش از بیابانهاى «مدین» گذشته و به سوى مصر در حرکت بود به همسرش درد وضع حمل دست داد، و گرفتار سرماى شدیدى شد و به دنبال شعله آتشى در حرکت بود، ناگهان برقى از دور درخشید و ندایى برخاست و به موسى (ع) فرمان رسالت داده شد، و این بزرگترین افتخار و شیرین‏ترین لحظه در عمر او بود.

4- علاوه بر این «ما او را نزدیک ساختیم و با او سخن گفتیم» (وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا).

نداى الهى موهبتى بود و تکلّم با او موهبت دیگر.

 (آیه 53)- پنجم: و سر انجام «از رحمت خود، برادرش هارون را که او نیز پیامبرى بود به او بخشیدیم» تا پشتیبان و یار و همکار او باشد (وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِیًّا).

 (آیه 54)- اسماعیل پیامبر صادق الوعد: در اینجا سخن از «اسماعیل» بزرگترین فرزند ابراهیم، به میان مى‏آورد، و یاد ابراهیم را با یاد فرزندش اسماعیل، و برنامه‏هایش را با برنامه‏هاى او تکمیل مى‏کند، و پنج صفت از صفات بر جسته او را که مى‏تواند براى همگان الگو باشد بیان مى‏کند.

روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏گوید: «و در این کتاب (آسمانى) از اسماعیل (نیز) یاد کن» (وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعِیلَ).

 «که او در وعده‏هایش صادق بود» (إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ).

 «و پیامبر عالى مقامى بود» (وَ کانَ رَسُولًا نَبِیًّا).

 (آیه 55)- «و او همواره خانواده خود را به نماز و زکات، امر مى‏کرد» (وَ کانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ).

 «و همواره مورد رضایت پروردگارش بود» (وَ کانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا).

 (آیه 56)- اینها پیامبران راستین بودند، اما ... در آخرین قسمت از                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 96

 یاد آوریهاى این سوره، سخن از ادریس پیامبر، به میان آمده است.

نخست مى‏گوید: «و در این کتاب (آسمانى قرآن) از ادریس یاد کن که او صدّیق و پیامبر بود» (وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا).

 (آیه 57)- سپس به مقام بلند پایه او اشاره کرده، مى‏گوید: «و ما او را به مقام بلندى رساندیم» (وَ رَفَعْناهُ مَکاناً عَلِیًّا).

منظور، عظمت مقامات معنوى و درجات روحانى این پیامبر بزرگ است.

 (آیه 58)- سپس به صورت یک جمع بندى از تمام افتخاراتى که در آیات گذشته پیرامون انبیاء بزرگ و صفات و حالات آنها و مواهبى که خداوند به آنها داده بود، بیان گردید چنین مى‏گوید: «آنها پیامبرانى بودند که خداوند آنان را مشمول نعمت خود قرار داده بود» (أُولئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ).

 «که بعضى از فرزندان آدم بودند، و بعضى از فرزندان کسانى که با نوح در کشتى سوار کردیم و بعضى از دودمان ابراهیم و اسرائیل» (مِنْ ذُرِّیَّةِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّیَّةِ إِبْراهِیمَ وَ إِسْرائِیلَ).

منظور از «ذریه آدم» در این آیه، ادریس است که طبق مشهور، جد نوح پیامبر بود، و منظور از «ذریه کسانى که با نوح بر کشتى سوار شدند» ابراهیم است، زیرا ابراهیم از فرزندان سام فرزند نوح بوده.

و منظور از «ذریه ابراهیم» اسحاق و اسماعیل و یعقوب است، و منظور از «ذریه اسرائیل»، موسى و هارون و زکریا و یحیى و عیسى مى‏باشد.

سپس این بحث را با یاد پیروان راستین این پیامبران بزرگ تکمیل کرده، مى‏گوید: «و از کسانى که هدایت کردیم و بر گزیدیم (افرادى هستند که) وقتى آیات خداوند رحمان بر آنها خوانده شود به خاک مى‏افتند و سجده مى‏کنند، و سیلاب اشکشان سرازیر مى‏شود» (وَ مِمَّنْ هَدَیْنا وَ اجْتَبَیْنا إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیًّا).

 (آیه 59)- سپس از گروهى که از مکتب انسان ساز انبیاء جدا شدند و پیروانى ناخلف از آب در آمدند سخن مى‏گوید و قسمتى از اعمال زشت آنها را بر شمرده،                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 97

 مى‏گوید: «بعد از آنها فرزندان ناشایسته‏اى روى کار آمدند که نماز را ضایع کردند، و از شهوات پیروى نمودند که به زودى (مجازات) گمراهى خود را خواهند دید» (فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا).

این جمله ممکن است اشاره به گروهى از بنى اسرائیل باشد که در طریق گمراهى گام نهاده، پیروى از شهوات را بر ذکر خدا ترجیح دادند.

و منظور از ضایع کردن نماز در اینجا انجام دادن اعمالى است که نماز را در جامعه ضایع کند.

 (آیه 60)- از آنجا که برنامه قرآن در همه جا این است که راه باز گشت به سوى ایمان و حق را باز بگذارد در اینجا نیز بعد از ذکر سرنوشت نسلهاى ناخلف چنین مى‏گوید: «مگر آنها که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، آنها داخل بهشت مى‏شوند و کمترین ظلمى به آنها نخواهد شد» (إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا یُظْلَمُونَ شَیْئاً).

بنا بر این، چنان نیست که اگر کسى یک روز در شهوات غوطه‏ور شود براى همیشه مهر یأس و نومیدى از رحمت خدا بر پیشانى او کوفته شود، بلکه تا نفسى باقى است و انسان در قید حیات دنیا است، راه باز گشت و توبه باز است.

 (آیه 61)- توصیفى از بهشت! در اینجا که از بهشت و نعمتهاى آن یاد شده، نخست بهشت موعود را چنین توصیف مى‏کند: «باغهایى است جاودانى که خداوند رحمان، بندگانش را به آن وعده است، و آنها آن را ندیده‏اند» ولى به آن ایمان دارند (جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبادَهُ بِالْغَیْبِ).

 «مسلما وعده خدا تحقق یافتنى است» (إِنَّهُ کانَ وَعْدُهُ مَأْتِیًّا).

 (آیه 62)- پس از آن به یکى از بزرگترین نعمتهاى بهشتى اشاره کرده، مى‏گوید: «آنها هرگز در آنجا سخن لغو و بیهوده‏اى نمى‏شنوند» (لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً).

نه دروغى، نه دشنامى، نه تهمتى نه زخم زبانى، نه سخریه‏اى و نه حتى سخن بیهوده‏اى.

 «و جز سلام در آنجا سخنى نیست» (إِلَّا سَلاماً). سلامى که نشانه یک                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 98

 محیط امن و امان، یک محیط مملوّ از صفا و صمیمیت و پاکى و تقوا و صلح و آرامش است.

و به دنبال این نعمت به نعمت دیگرى اشاره کرده، مى‏گوید: «هر صبح و شام روزى آنها در بهشت در انتظارشان است» (وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیها بُکْرَةً وَ عَشِیًّا).

 (آیه 63)- پس از توصیف اجمالى بهشت و نعمتهاى مادى و معنوى آن، بهشتیان را در یک جمله کوتاه معرفى کرده، مى‏گوید: «این همان بهشتى است که به بندگان پرهیزکار به ارث مى‏دهیم» (تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ کانَ تَقِیًّا).

و به این ترتیب کلید در بهشت با تمام آن نعمتها که گذشت چیزى جز «تقوا» نیست.

آیه 64- شأن نزول: جمعى از مفسران چنین آورده‏اند که: چند روزى، وحى قطع شد، و جبرئیل پیک وحى الهى به سراغ پیامبر نیامد، هنگامى که این مدت سپرى گشت و جبرئیل بر پیامبر نازل شد، به او فرمود: چرا دیر کردى؟ من بسیار مشتاق تو بودم، جبرئیل گفت: من به تو مشتاق‏ترم! ولى من بنده‏اى مأمورم هنگامى که مأمور شوم مى‏آیم و هنگامى که دستور نداشته باشم خوددارى مى‏کنم.

تفسیر: بندگانیم جان و دل بر کف! آیه از زبان پیک وحى مى‏گوید: «ما جز به فرمان پروردگار تو نازل نمى‏شویم» (وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ).

همه چیز از اوست و ما بندگانیم جان و دل بر کف «آنچه پیش روى ما و آنچه پشت سر ما، و آنچه در میان این دو است همه از آن اوست» (لَهُ ما بَیْنَ أَیْدِینا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَیْنَ ذلِکَ). خلاصه آینده و گذشته و حال و اینجا و آنجا و همه جا و دنیا و آخرت و برزخ همه متعلق به ذات پاک پروردگار است.

و این را بدان که: «پروردگارت فراموشکار نبوده و نیست» (وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا).

 (آیه 65)- سپس اضافه مى‏کند: اینها همه به فرمان پروردگار توست «پروردگار آسمانها و زمین و آنچه در میان این دو قرار دارد» (رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 99

 حال که چنین است و همه خطوط به او منتهى مى‏شود، «پس تنها او را پرستش کن» (فَاعْبُدْهُ). عبادتى توأم با توحید و اخلاص.

و از آنجا که در این راه- راه بندگى و اطاعت و عبادت خالصانه خدا- مشکلات و سختیها فراوان است، اضافه مى‏کند: «و در راه عبادت او صابر و شکیبا باش» (وَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ).

و در آخرین جمله مى‏گوید: «آیا مثل و مانندى براى او (خداوند) مى‏یابى»؟

 (هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا).

این جمله در حقیقت دلیلى است بر آنچه در جمله قبل آمده، یعنى، مگر براى ذات پاکش شریک و مانندى هست که دست به سوى او دراز کنى و او را پرستش نمائى؟! آیه 66- شأن نزول: این آیه و چهار آیه بعد در مورد «ابىّ بن خلف» یا «ولید بن مغیره» نازل شده که قطعه استخوان پوسیده‏اى را در دست گرفته بودند و آن را با دست خود نرم مى‏کردند و در برابر باد مى‏پاشیدند، تا هر ذره‏اى از آن به گوشه‏اى پراکنده گردد، و مى‏گفتند: محمّد را بنگرید که گمان مى‏کند خداوند ما را بعد از مردن و پوسیده شدن استخوانهایمان مثل این استخوان، بار دیگر زنده مى‏کند، چنین چیزى ابدا ممکن نیست! تفسیر: در آیات گذشته بحثهاى قابل ملاحظه‏اى در باره رستاخیز و بهشت و دوزخ به میان آمد. در این آیه گفتار منکران معاد را چنین بازگو مى‏کند «و انسان مى‏گوید: آیا هنگامى که من مردم، در آینده زنده مى‏شوم و سر از قبر بر مى‏دارم»؟! (وَ یَقُولُ الْإِنْسانُ أَ إِذا ما مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیًّا). یعنى چنین چیزى امکان ندارد.

 (آیه 67)- بلا فاصله با همان لحن و تعبیر به آن پاسخ مى‏گوید: «آیا انسان (این واقعیت را) به یاد نمى‏آورد که ما او را پیش از این آفریدیم، و او ابدا چیزى نبود»؟! (أَ وَ لا یَذْکُرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ یَکُ شَیْئاً).

 (آیه 68)- در این آیه با لحن بسیار قاطع، منکران معاد و گنهکاران بى‏ایمان را تهدید کرده، مى‏گوید: «قسم به پروردگارت که ما همه آنها را با شیاطینى (که آنان را                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 100

 وسوسه مى‏کردند و یا معبودشان بودند، همه را) محشور مى‏کنیم» (فَوَ رَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَ الشَّیاطِینَ).

 «سپس همه آنها را گردا گرد جهنم در حالى که به زانو در آمده‏اند حاضر مى‏کنیم» (ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیًّا).

این آیه نشان مى‏دهد که دادگاه افراد بى‏ایمان و گنهکار در نزدیکى جهنم است!

 (آیه 69)- و از آنجا که اولویتها در آن دادگاه عدل منظور مى‏شود در این آیه مى‏گوید: ما اول به سراغ سرکش‏ترین و یاغى‏ترین افراد مى‏رویم، «سپس ما از هر گروه و جمعیتى افرادى را که از همه در برابر خداوند رحمان سرکش‏تر بودند جدا مى‏کنیم» (ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ کُلِّ شِیعَةٍ أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمنِ عِتِیًّا).

همان بى‏شرمانى که حتى مواهب خداى «رحمان» را به دست فراموشى سپردند و در برابر ولى نعمت خود به گستاخى، طغیان و یاغیگرى برخاستند، آرى اینها از همه به آتش دوزخ سزاوارترند!

(آیه 70)- باز روى این معنى تأکید کرده، مى‏گوید: «سپس ما به خوبى از کسانى که براى سوختن در آتش اولویت دارند آگاهیم» (ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِینَ هُمْ أَوْلى‏ بِها صِلِیًّا). دقیقا آنها را انتخاب مى‏کنیم و در این انتخاب هیچ گونه اشتباهى رخ نخواهد داد.

 (آیه 71)- همه وارد جهنم مى‏شوند! همچنان بحث در ویژگیهاى رستاخیز و پاداش و کیفر است نخست به مطلبى که شاید شنیدنش براى غالب مردم شگفت‏انگیز باشد اشاره کرده، مى‏گوید: «و همه شما (بدون استثنا) وارد جهنّم مى‏شوید» (وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وارِدُها).

 «این امرى است حتمى و قطعى بر پروردگارت» (کانَ عَلى‏ رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا).

 (آیه 72)- «سپس آنها را که تقوا پیشه کردند از آن نجات مى‏دهیم، و ظالمان و ستمگران را در حالى که (از ضعف و ذلت) به زانو در آمده‏اند در آن رها مى‏کنیم» (ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیها جِثِیًّا).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 101

 در تفسیر دو آیه فوق باید بگوییم همه انسانها بدون استثناء، نیک و بد، وارد جهنم مى‏شوند، منتها دوزخ بر نیکان سرد و سالم خواهد بود همان گونه که آتش نمرود بر ابراهیم «یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‏ إِبْراهِیمَ» «1» چرا که آتش با آنها سنخیت ندارد گویى از آنان دور مى‏شود و فرار مى‏کند، و هر جا آنها قرار مى‏گیرند خاموش مى‏گردد، ولى دوزخیان که تناسب با آتش دوزخ دارند همچون ماده قابل اشتعالى که به آتش برسد فورا شعله‏ور مى‏شوند.

در حقیقت مشاهده دوزخ و عذابهاى آن، مقدمه‏اى خواهد بود که مؤمنان از نعمتهاى خدا داد بهشت حد اکثر لذت را ببرند و دوزخیان نیز از مشاهده سلامت بهشتیان مجازات بیشترى مى‏بینند.

 (آیه 73)- به دنبال بحثى که در آیات قبل، پیرامون ظالمان بى‏ایمان شد، در اینجا گوشه‏اى از منطق و سر نوشت آنها را شرح مى‏دهد.

مى‏دانیم نخستین گروهى که به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله ایمان آوردند مستضعفان پاکدلى بودند که دستشان از مال و منال دنیا تهى بود.

از آنجا که معیار ارزش در جامعه جاهلى آن زمان- همچون هر جامعه جاهلى دیگر- همان زر و زیور و پول و مقام و هیأت ظاهر بود، ثروتمندان ستمکار بر گروه مؤمنان فقیر، فخر فروشى کرده، مى‏گفتند: نشانه شخصیت ما با ماست، و نشانه شخصیت شما همان فقر و محرومیتتان است! این خود دلیل بر حقانیت ما و عدم حقانیت شماست! چنانکه قرآن مى‏گوید: «و هنگامى که آیات روشن ما بر آنها خوانده شود کافران (مغرور و ستمگر) به کسانى که ایمان آورده‏اند مى‏گویند کدامیک از دو گروه ما و شما جایگاهش بهتر، جلسات انس و مشورتش زیباتر، و بذل و بخشش او بیشتر است»؟ (وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقاماً وَ أَحْسَنُ نَدِیًّا).

 (آیه 74)- ولى قرآن با بیانى کاملا مستدل و در عین حال قاطع و کوبنده، به‏

__________________________________________________

 (1) سوره انبیاء (21) آیه 69.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 102

آنها چنین پاسخ مى‏گوید: اینها گویا فراموش کرده‏اند تاریخ گذشته بشر را «و چه بسیار اقوامى را پیش از آنان نابود کردیم که هم مال و ثروتشان از آنها بهتر بود، و هم ظاهرشان آراسته‏تر» (وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثاثاً وَ رِءْیاً).

آیا پول و ثروت آنها و مجالس پر زرق و برق و لباسهاى فاخر و چهره‏هاى زیبایشان توانست جلو عذاب الهى را بگیرد؟

 (آیه 75)- سپس هشدار دیگرى به آنها مى‏دهد، که به آنها بگو: گمان نکنید اى ستمگران بى‏ایمان این مال و ثروت شما مایه رحمت است، بلکه چه بسا، این دلیل عذاب الهى باشد «بگو: کسى که در گمراهى است (و اصرار بر ادامه این راه دارد) باید خداوند به او مهلت دهد» و این زندگى مرفّه همچنان ادامه یابد (قُلْ مَنْ کانَ فِی الضَّلالَةِ فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا). این همان چیزى است که در بعضى از آیات قرآن- مانند آیه 182 و 183 سوره اعراف- به عنوان مجازات «استدراج» ذکر شده است.

 «تا زمانى که وعده‏هاى الهى را با چشم خود ببینند یا عذاب (این دنیا) یا (عذاب) قیامت»! (حَتَّى إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذابَ وَ إِمَّا السَّاعَةَ).

 «پس (آن روز) خواهند دانست، چه کسى مکان و مجلسش بدتر و لشکرش ناتوانتر است»! (فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً).

 (آیه 76)- این عاقبت و سر نوشت ستمگران و فریفتگان زرق و برق و لذات دنیاست «و اما کسانى که در راه هدایت گام نهادند خداوند بر هدایتشان مى‏افزاید» (وَ یَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدىً).

بدیهى است هدایت درجاتى دارد هنگامى که درجات نخستین آن به وسیله انسان پیموده شود خداوند دست او را مى‏گیرد و به درجات عالى‏تر مى‏برد.

در پایان آیه به آنها که بر زیورهاى زود گذرشان در دنیا تکیه کرده، و آن را وسیله تفاخر بر دیگران قرار داده‏اند پاسخ مى‏دهد: «آثار و اعمال صالحى که از انسان باقى مى‏ماند در پیشگاه پروردگار تو ثوابش بیشتر و عاقبتش ارزشمندتر است» (وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ مَرَدًّا).

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 103

 (آیه 77)- یک تفکر خرافى و انحرافى! بعضى از مردم معتقدند که ایمان و پاکى و تقوا با آنها سازگار نیست! و سبب مى‏شود که دنیا به آنها پشت کند، در حالى که با بیرون رفتن از محیط ایمان و تقوا، دنیا به آنها رو خواهد کرد، و مال و ثروت آنها زیاد مى‏شود! در عصر و زمان پیامبر- همچون عصر ما- افراد نادانى بودند که چنین پندار خطرناکى داشتند و یا لا اقل تظاهر به آن مى‏کردند.

قرآن در اینجا- به تناسب بحثى که قبلا پیرامون سر نوشت کفار و ظالمان بیان شد- از این طرز فکر و عاقبت آن سخن مى‏گوید.

نخست مى‏فرماید: «آیا دیدى کسى را که به آیات ما کافر شد، و گفت: مسلما اموال و فرزندان فراوانى نصیبم خواهد شد»! (أَ فَرَأَیْتَ الَّذِی کَفَرَ بِآیاتِنا وَ قالَ لَأُوتَیَنَّ مالًا وَ وَلَداً).

 (آیه 78)- سپس قرآن به آنها چنین پاسخ مى‏گوید: «آیا او از اسرار غیب آگاه شده یا از خدا عهد و پیمانى در این زمینه گرفته است»؟! (أَطَّلَعَ الْغَیْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً).

کسى مى‏تواند چنین پیشگویى کند و رابطه‏اى میان کفر و دارا شدن مال و فرزندان قائل شود که آگاه بر غیب باشد، زیرا ما هیچ رابطه‏اى میان این دو نمى‏بینیم، و یا عهد و پیمانى از خدا گرفته باشد، چنین سخنى نیز بى‏معنى است.

 (آیه 79)- بعد با لحن قاطع اضافه مى‏کند: «این چنین نیست (هرگز کفر و بى‏ایمانى مایه فزونى مال و فرزند کسى نخواهد شد) ما به زودى آنچه را مى‏گوید، مى‏نویسیم» (کَلَّا سَنَکْتُبُ ما یَقُولُ).

آرى! این سخنان بى‏پایه که ممکن است مایه انحراف بعضى از ساده لوحان گردد همه در پرونده اعمال آنها ثبت خواهد شد.

 «و ما عذاب خود را بر او مستمر خواهیم داشت» عذابهایى پى در پى و یکى بالاى دیگر (وَ نَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذابِ مَدًّا). این مال و فرزندان که مایه غرور و گمراهى است، خود عذابى است مستمر براى آنها!

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 104

 (آیه 80)- «و آنچه را او مى‏گوید (از اموال و فرزندان) از او به ارث مى‏بریم، و روز قیامت تک و تنها نزد ما خواهد آمد» (وَ نَرِثُهُ ما یَقُولُ وَ یَأْتِینا فَرْداً).

آرى! سر انجام همه این امکانات مادى را مى‏گذارد و مى‏رود و با دست تهى در آن دادگاه عدل پروردگار حاضر مى‏شود، در حالى که نامه اعمالش از گناهان سیاه و از حسنات خالى است.

 (آیه 81)- این آیه به یکى دیگر از انگیزه‏هاى این افراد در پرستش بتها اشاره کرده، مى‏گوید: «و آنها غیر از خدا معبودانى براى خود انتخاب کرده‏اند تا مایه عزّتشان باشد» (وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا). و براى آنها در پیشگاه خدا شفاعت کنند، و در مشکلات یاریشان دهند، اما چه پندار نادرست و خیال خامى؟

 (آیه 82)- «هرگز چنین نیست (که آنها پنداشتند، نه تنها بتها مایه عزّتشان نخواهند بود، بلکه سر چشمه ذلت و عذابند، و به همین جهت) به زودى (یعنى در روز رستاخیز معبودها) منکر عبادت آنان خواهند شد (و از آنها بیزارى مى‏جویند بلکه) بر ضدّشان قیام مى‏کنند» (کَلَّا سَیَکْفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ وَ یَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا).

در حدیثى از امام صادق علیه السّلام نقل شده که: «روز قیامت معبودهایى را که جز خدا انتخاب کردند بر ضدّشان خواهند بود و از آنها و از عبادت کردنشان بیزارى مى‏جویند».

 (آیه 83)- در اینجا از این حقیقت بحث مى‏شود که معبودها نه تنها مایه عزتشان نبودند بلکه مایه بد بختى و ذلتشان گشتند آیه مى‏گوید: «آیا ندیدى که ما شیاطین را به سوى کافران فرستادیم که آنها را در راه غلطشان تحریک، بلکه زیر و رو مى‏کند» (أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطِینَ عَلَى الْکافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا).

تسلط شیاطین بر انسانها یک تسلط اجبارى و ناآگاه نیست، بلکه این انسان است که به شیاطین اجازه ورود به درون قلب و جان خود مى‏دهد.

 (آیه 84)- در این آیه روى سخن را به پیامبر (ص) کرده، مى‏گوید: «پس در باره آنها عجله مکن ما تمام اعمال آنها را دقیقا شماره و احصا مى‏کنیم» (فَلا                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 105

 تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ إِنَّما نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا). و همه را براى آن روز که دادگاه عدل الهى تشکیل مى‏شود، ثبت و ضبط خواهیم کرد.

این احتمال نیز در تفسیر آیه وجود دارد که منظور شمردن ایام عمر، بلکه نفسهاى آنهاست، یعنى مدت بقاء عمر آنها کوتاه است و تحت شماره و عدد مى‏باشد.

 (آیه 85)- سپس مسیر نهایى «متقین» و «مجرمین» را در عباراتى کوتاه و گویا چنین بیان مى‏کند همه این اعمال را براى روزى ذخیره کرده‏ایم که: «در آن روز پرهیز کاران را دسته جمعى (با عزت و احترام) بسوى خداوند رحمان، (و پاداشهاى او) محشور مى‏کنیم ...» (یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً).

امام صادق علیه السّلام مى‏فرماید: على علیه السّلام تفسیر این آیه را از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله جویا شد حضرتش فرمود: «اى على! وفد حتما به کسانى مى‏گویند که سوار بر مرکبند آنها افرادى هستند که تقوا و پرهیز کارى را پیشه ساختند، خدا آنها را دوست داشت و آنان را مخصوص خود گردانید، و از اعمالشان خشنود شد، و نام متقین بر آنها گذارد».

 (آیه 86)- سپس مى‏گوید: در مقابل، «مجرمان را در حالى که تشنه کامند به سوى جهنم مى‏رانیم» (وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلى‏ جَهَنَّمَ وِرْداً). همان گونه که شتران تشنه را به سوى آبگاه مى‏رانند، منتها در اینجا آبى نیست بلکه آتش است.

 (آیه 87)- و اگر تصور کنند که در آنجا از طریق شفاعت مى‏توانند به جایى برسند، باید بدانند که «آنها هرگز مالک شفاعت (در آنجا) نیستند» (لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ). نه کسى از آنها شفاعت مى‏کند، و به طریق اولى قادر بر آن نیستند که از کسى شفاعت کنند.

 «مگر کسى که نزد خداوند رحمان عهد و پیمانى دارد» (إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً).

تنها این دسته‏اند که مشمول شفاعت شافعان مى‏شوند و یا مقامشان از این هم برتر است و توانایى دارند از گنهکارانى که لایق شفاعتند شفاعت کنند.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 106

 منظور از عهد هر گونه رابطه با پروردگار و معرفت و اطاعت او، و همچنین ارتباط و پیوند با مکتب اولیاى حق، و هر گونه عمل صالح مى‏باشد.

 (آیه 88)- خدا و فرزند داشتن! از آنجا که در آیات پیشین سخن از شرک و پایان کار مشرکان بود، در پایان بحث به یکى از شاخه‏هاى شرک یعنى، اعتقاد به وجود فرزند براى خدا اشاره کرده، و زشتى این سخن را با قاطعترین بیان باز گو مى‏کند «و آنها گفتند: خداوند رحمان فرزندى براى خود انتخاب کرده»! (وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً).

نه تنها مسیحیان عقیده داشتند حضرت «مسیح»، فرزند حقیقى خداست که یهودیان نیز در باره «عزیر» و بت پرستان در باره «فرشتگان» چنین اعتقادى داشتند و آنها را دختران خدا مى‏پنداشتند.

 (آیه 89)- آنگاه با لحنى کوبنده مى‏گوید: «راستى مطلب زشت و زننده‏اى گفتید»! (لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئاً إِدًّا).

(آیه 90)- از آنجا که چنین نسبت ناروایى مخالف اصل توحید است، گویى تمام عالم هستى که بر پایه توحید بنا شده است از این نسبت ناروا در وحشت و اضطراب فرو مى‏روند.

لذا اضافه مى‏کند: «نزدیک است آسمانها به خاطر این سخن از هم متلاشى گردد و زمین شکافته شود و کوهها به شدت فرو ریزد»! (تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا).

 (آیه 91)- باز براى تأکید و بیان اهمیت موضوع مى‏گوید: «به خاطر این که براى خداوند رحمان فرزندى ادعا کردند» (أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً).

 (آیه 92)- اینها در حقیقت خدا را به هیچ وجه نشناخته‏اند و گر نه مى‏دانستند «هرگز براى خداوند رحمان، سزاوار نیست که فرزندى برگزیند» (وَ ما یَنْبَغِی لِلرَّحْمنِ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً).

انسان فرزند را براى یکى از چند چیز مى‏خواهد:

یا به خاطر این است که براى بقاء نسل خود نیاز به تولید مثل دارد.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 107

 یا کمک و یار و یاورى مى‏طلبد یا از تنهایى وحشت دارد. اما هیچ یک از این مفاهیم در باره خدا معنى ندارد، نه قدرتش محدود است، نه حیات او پایان مى‏گیرد، نه ضعف و سستى در وجود او راه دارد و نه احساس تنهایى و نه نیاز.

 (آیه 93)- به همین دلیل در این آیه مى‏گوید: «تمام کسانى که در آسمانها و زمین هستند بنده اویند» و سر بر فرمانش (إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً).

و با این که همه بندگان جان و دل بر کف او هستند، نیازى به اطاعت و فرمانبردارى آنها ندارد بلکه آنها هستند که نیازمندند.

 (آیه 94)- «او همه آنها را شماره کرده و دقیقا تعداد آنها را مى‏داند» (لَقَدْ أَحْصاهُمْ وَ عَدَّهُمْ عَدًّا). یعنى هرگز تصور نکنید که با وجود این همه بندگان چگونه ممکن است حساب آنها را داشته باشد.

 (آیه 95)- «و همه آنها روز رستاخیز تک و تنها در محضر او حاضر مى‏شوند» (وَ کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَرْداً).

بنابراین هم مسیح، هم عزیر، هم فرشتگان و هم تمامى انسانها مشمول این حکم عمومى او هستند با این حال چه نازیباست که فرزندى براى او قائل شویم و چه اندازه ذات پاک او را از اوج عظمت به پایین مى‏آوریم.

 (آیه 96)- ایمان سر چشمه محبوبیت! در این آیه و دو آیه بعد باز هم سخن از مؤمنان با ایمان و نیز ظالمان و ستمگران بى‏ایمان، و سخن از قرآن و بشارتها و انذارهاى آن است.

نخست مى‏فرماید: «مسلما کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام داده‏اند خداوند رحمان محبتى براى آنان در دلها قرار مى‏دهد» (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا).

ایمان و عمل صالح بازتابى دارد به وسعت عالم هستى، و شعاع محبوبیت حاصل از آن تمام پهنه آفرینش را فرا مى‏گیرد، ذات پاک خداوند چنین کسانى را دوست دارد، نزد همه اهل آسمان محبوبند، و این محبت در قلوب انسانهایى که در                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 108

 زمین هستند پرتو افکن مى‏شود.

روایات متعددى در شأن نزول این آیه از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نقل شده است که نشان مى‏دهد نخستین بار این آیه در مورد على علیه السّلام نازل گردیده است، ولى نزول این آیه در مورد على علیه السّلام به عنوان یک نمونه أتمّ و أکمل است و مانع از تعمیم مفهوم آن در مورد همه مؤمنان با سلسله مراتب، نخواهد بود.

 (آیه 97)- سپس به «قرآن» که سر چشمه پرورش ایمان و عمل صالح است اشاره کرده مى‏گوید: «ما قرآن را بر زبان تو آسان ساختیم، تا پرهیز کاران را به وسیله آن بشارت دهى، و دشمنان سر سخت و لجوج را انذار کنى» (فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا).

 (آیه 98)- آخرین آیه به عنوان دلدارى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان- مخصوصا با توجه به این نکته که این سوره در مکه نازل شده و در آن روز مسلمانان سخت تحت فشار بودند- و نیز به عنوان تهدید و هشدار به همه دشمنان عنود و لجوج مى‏گوید: «و چه بسیار اقوام بى‏ایمان و گنهکارى که قبل از اینها هلاک و نابود کردیم (آن چنان محو و نابود شدند که اثرى از آنها باقى نماند) آیا تو اى پیامبر! احدى از آنها را احساس مى‏کنى؟ یا کمترین صدایى از آنان مى‏شنوى»؟ (وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِکْزاً).

یعنى این اقوام ستمگر و دشمنان سر سخت حق و حقیقت آن چنان در هم کوبیده شدند که حتى صداى آهسته‏اى از آنان به گوش نمى‏رسد.

 «پایان سوره مریم»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد