سوره یونس [10]
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 109 آیه است.
محتوا و فضیلت این سوره:
این سوره که به گفته بعضى از مفسران بعد از سوره اسراء و قبل از سوره هود نازل شده است روى چند مسأله اصولى و زیر بنایى تکیه مىکند، که از همه مهمتر مسأله «مبدأ» و «معاد» است.
منتها نخست از مسأله وحى و مقام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سخن مىگوید، سپس به نشانههایى از عظمت آفرینش مىپردازد، بعد مردم را به ناپایدارى زندگى مادى دنیا و لزوم توجه به سراى آخرت متوجه مىسازد.
و به تناسب همین مسائل قسمتهاى مختلفى از زندگى پیامبران بزرگ از جمله نوح و موسى و یونس علیهم السّلام را بازگو مىکند و به همین مناسبت نام سوره یونس بر آن گذارده شده است.
و بالأخره براى تکمیل بحثهاى فوق در هر مورد مناسبى از بشارت و انذار، بشارت به نعمتهاى بىپایان الهى براى صالحان و انذار و بیم دادن طاغیان و گردنکشان، استفاده مىکند.
لذا در روایتى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم که فرمود: «کسى که سوره یونس را در هر دو یا سه ماه بخواند بیم آن نمىرود که از جاهلان و بىخبران باشد، و روز قیامت از مقربان خواهد بود».- و این به خاطر آن است که آیات هشدار دهنده و بیدار کننده در این سوره فراوان است.
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 270
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)- در این سوره بار دیگر با «حروف مقطعه» قرآن رو برو مىشویم که به صورت «الف- لام- راء» (الر). ذکر شده است.
به دنبال آن نخست اشاره به عظمت آیات قرآن کرده، مىگوید: «آنها آیات کتاب حکیم است» (تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْحَکِیمِ).
توصیف قرآن به «حکیم» اشاره به این است که آیات قرآن داراى آن چنان استحکام و نظم و حسابى است که هرگونه باطل و خرافه و هزل را از خود دور مىسازد، جز حق نمىگوید و جز به راه حق دعوت نمىکند.
(آیه 2)- رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله: این آیه به تناسب اشارهاى که در آیه قبل به قرآن مجید و وحى آسمانى شده، یکى از ایرادات رائج مشرکان را نسبت به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بیان مىکند، همان اشکالى که بطور مکرر در قرآن مجید آمده و آن این که چرا وحى آسمانى از ناحیه خدا بر انسانى نازل شده، چرا فرشتهاى مأموریت این رسالت بزرگ را به عهده نگرفته است؟! قرآن در پاسخ این گونه سؤالات مىگوید: «آیا تعجبى براى مردم دارد که ما وحى به مردى از آنان فرستادیم» (أَ کانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَیْنا إِلى رَجُلٍ مِنْهُمْ).
سپس به محتواى این وحى آسمانى اشاره کرده، آن را در دو چیز خلاصه مىکند: نخست این که به او وحى فرستادیم که: «مردم را انذار کن و از عواقب کفر و گناه بترسان» (أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ).
دیگر این که: «به افراد با ایمان بشارت ده که براى آنان در پیشگاه خدا قدم صدق است» (وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ).
تعبیر «قَدَمَ صِدْقٍ» یا اشاره به آن است که ایمان «سابقه فطرى» دارد و یا اشاره به مسأله معاد و نعمتهاى آخرت است و یا این که قدم به معنى پیشوا و رهبر است، یعنى براى مؤمنان پیشوا و رهبرى صادق فرستاده شده است. و ممکن است برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 271
بشارت به همه این امور، هدف از تعبیر فوق بوده باشد.
باز در پایان آیه به یکى از اتهاماتى که مشرکان کرارا براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ذکر مىکردند اشاره کرده، مىگوید: «کافران گفتند این مرد ساحر آشکارى است» (قالَ الْکافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبِینٌ).
این گونه تعبیرها که از ناحیه دشمنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله صادر مىشد خود دلیل روشنى است بر این که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کارهاى خارق العادهاى داشته که افکار و دلها را به سوى خود جذب مىکرده است، مخصوصا تکیه کردن روى سحر در مورد قرآن مجید خود گواه زندهاى بر جاذبه فوق العاده این کتاب آسمانى است که آنها براى اغفال مردم آن را زیر پرده سحر مىپوشاندند.
(آیه 3)- خداشناسى و معاد: قرآن پس از اشاره به مسأله وحى و نبوت در نخستین آیات این سوره، به سراغ دو اصل اساسى تعلیمات همه انبیاء یعنى «مبدأ» و «معاد» مىرود، و این دو اصل مهم را در ضمن عباراتى کوتاه و گویا بیان مىکند.
نخست مىگوید: «پروردگار شما همان خداوندى است که آسمانها و زمین را در شش روز (دوران) آفرید» (إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ).
«سپس بر تخت قدرت قرار گرفت، و به تدبیر کار جهان پرداخت» (ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ).
پس از آن که روشن شد خالق و آفریدگار «اللّه» است و زمام اداره جهان هستى به دست اوست و تدبیر همه امور به فرمان او مىباشد معلوم است که بتها این موجودات بىجان و عاجز و ناتوان هیچ گونه نقشى در سرنوشت انسانها نمىتوانند داشته باشند لذا در جمله بعد مىفرماید: «هیچ شفاعت کنندهاى جز به اذن و فرمان او وجود ندارد» (ما مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ).
آرى! «این چنین است «اللّه» پروردگار شما، او را پرستش کنید» نه غیر او (ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ).
«آیا با این دلیل روشن متذکر نمىشوید؟» أَ فَلا تَذَکَّرُونَ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 272
(آیه 4)- سپس در این آیه سخن از معاد مىگوید و در جملههاى کوتاهى هم اصل این مسأله و هم دلیل و هم هدف آن را بیان مىدارد.
نخست مىگوید: «بازگشت همه شما به سوى خداست» (إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً).
سپس روى این مسأله مهم تأکید کرده، اضافه مىکند: «این وعده قطعى خداوند است» (وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا).
بعد اشاره به دلیل آن کرده، مىگوید: «خداوند آفرینش را آغاز کرد و سپس تجدید مىکند» (إِنَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ).
آیات مربوط به معاد در قرآن نشان مىدهد که علت عمده تردید مشرکان و مخالفان، این بوده که در امکان چنین چیزى تردید داشتهاند و با تعجب سؤال مىکردند آیا این استخوانهاى پوسیده و خاک شده بار دیگر لباس حیات و زندگى در بر مىکند و به شکل نخست باز مىگردد؟ لذا قرآن مىگوید: همان گونه که شما را در آغاز ایجاد کرد باز مىگرداند.
سپس سخن از هدف معاد به میان مىآید که این برنامه «براى آن است که خداوند افرادى را که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند به عدالت پاداش دهد» (لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ بِالْقِسْطِ).
بىآنکه کوچکترین اعمال آنها از نظر لطف و مرحمت او مخفى و بىاجر بماند.
«و آنها که راه کفر و انکار پوییدند (و طبعا عمل صالحى نیز نداشتند زیرا ریشه عمل خوب اعتقاد خوب است مجازات دردناک، و) نوشیدنى از آب گرم و سوزان و عذاب الیم به خاطر کفرشان در انتظارشان است» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْفُرُونَ).
(آیه 5)- گوشهاى از آیات عظمت خدا: در آیات گذشته اشاره کوتاهى به مسأله مبدأ و معاد شده بود، ولى از این به بعد این دو مسأله اصولى که مهمترین پایه دعوت انبیاء بوده است بطور مشروح مورد بحث قرار مىگیرد.
نخست اشاره به قسمتهایى از آیات عظمت خدا در جهان آفرینش کرده، برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 273
مىگوید: «او کسى است که خورشید را ضیاء و روشنى و قمر را نور قرار داد» (هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَ الْقَمَرَ نُوراً).
خورشید با نور عالمگیرش نه تنها بستر موجودات را گرم و روشن مىسازد بلکه در تربیت گیاهان و پرورش حیوانات سهم عمده و اساسى دارد و اگر روزى این اشعه حیاتبخش از کره خاکى ما قطع شود در فاصله کوتاهى تاریکى و سکوت و مرگ همه جا را فرا خواهد گرفت.
ماه با نور زیبایش چراغ شبهاى تار ماست، و روشنایى ملائمش براى همه ساکنان زمین مایه آرامش و نشاط است.
سپس به یکى دیگر از آثار مفید وجود ماه اشاره کرده، مىگوید: «خداوند براى آن منزلگاههایى مقدر کرد تا شماره سالها و حساب زندگى و کار خویش را بدانید» (وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسابَ).
یعنى یک تقویم بسیار دقیق و زنده طبیعى است که عالم و جاهل مىتوانند آن را بخوانند و حساب تاریخ کارها و امور زندگى خود را نگهدارند و این اضافه بر نورى است که ماه به ما مىبخشد.
سپس اضافه مىکند: این آفرینش و این گردش مهر و ماه سرسرى و از بهر بازیگرى نیست «خداوند آن را نیافریده است مگر به حق» (ما خَلَقَ اللَّهُ ذلِکَ إِلَّا بِالْحَقِّ).
و در پایان آیه تأکید مىکند که: «خدا آیات و نشانههاى خود را براى آنها که مىفهمند و درک مىکنند شرح مىدهد» (یُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ).
اما بىخبران بىبصر چه بسیار از کنار همه این آیات و نشانههاى پروردگار مىگذرند و کمترین چیزى از آن درک نمىکنند.
(آیه 6)- در این آیه به قسمتى دیگر از نشانهها و دلائل وجودش در آسمان و زمین پرداخته، مىگوید: «درآمد و شد شب و روز و آنچه خداوند در آسمان و زمین آفریده است نشانههایى است براى گروه پرهیزکاران» (إِنَّ فِی اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَّقُونَ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 274
یعنى تنها کسانى این آیات را درک مىکنند که در پرتو تقوا و پرهیز از گناه، صفاى روح و روشن بینى یافتهاند اگر نور آفتاب یکنواخت و بطور مداوم بر زمین مىتابید مسلما درجه حرارت در زمین به قدرى بالا مىرفت که قابل زندگى نبود و همچنین اگر شب بطور مستمر ادامه مىیافت همه چیز از شدت سرما مىخشکید ولى خداوند این دو را پشت سر یکدیگر قرار داده تا بستر حیات و زندگى را در کره زمین آماده و مهیا سازد.
(آیه 7)- بهشتیان و دوزخیان: از این آیه به بعد نیز شرحى پیرامون معاد و سرنوشت مردم در جهان دیگر آمده است.
نخست مىفرماید: «کسانى که امید لقاى ما را ندارند و به رستاخیز معتقد نیستند و به همین دلیل تنها به زندگى دنیا خشنودند و به آن اطمینان مىکنند ...» (إِنَّ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها).
«و همچنین آنها که از آیات ما غافلند و در آنها اندیشه نمىکنند» تا قلبى بیدار و دلى مملو از احساس مسؤولیت پیدا کنند ... (وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ).
(آیه 8)- «این هر دو گروه جایگاهشان آتش است، به خاطر اعمالى که انجام مىدهند» (أُولئِکَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ).
در حقیقت نتیجه مستقیم عدم ایمان به معاد همان دلبستگى به این زندگى محدود و مقامهاى مادى و اطمینان و اتکاء به آن است.
همچنین غفلت از آیات الهى، سر چشمه بیگانگى از خدا، و بیگانگى از خدا سر چشمه عدم احساس مسؤولیت، و آلودگى به ظلم و فساد و گناه است، و سر انجام آن چیزى جز آتش نمىتواند باشد.
(آیه 9)- سپس اشاره به حال گروه دیگرى مىکند که نقطه مقابل این دو گروه مىباشند، مىگوید: «کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، خداوند به کمک ایمانشان آنها را هدایت مىکند» (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمانِهِمْ).
این نور هدایت الهى که از نور ایمانشان سر چشمه مىگیرد، تمام افق زندگانى برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 275
آنها را روشن مىسازد، در پرتو این نور آن چنان روشن بینى پیدا مىکنند که جار و جنجالهاى مکتبهاى مادى، و وسوسههاى شیطانى، و زرق و برقهاى گناه، و زر و زور، فکر آنها را نمىدزدد، و از راه به بیراهه گام نمىنهند.
این حال دنیاى آنان و در جهان دیگر خداوند قصرهایى به آنها مىبخشد که «از زیر آنها در باغهاى بهشت نهرها جارى است» (تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ).
(آیه 10)- آنها در محیطى مملو از صلح و صفا و عشق به پروردگار و انواع نعمتها به سر مىبرند.
هر زمان که جذبه ذات و صفات خدا وجودشان را روشن مىسازد «گفتار و دعاى آنها در بهشت این است که: پروردگارا! منزه و پاک از هر گونه عیب و نقصى» (دَعْواهُمْ فِیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ).
و هر زمان به یکدیگر مىرسند سخن از صلح و صفا مىگویند: «و تحیت آنها در آنجا سلام است» (وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ).
و سر انجام هرگاه از نعمتهاى گوناگون خداوند در آنجا بهره مىگیرند به شکر پرداخته «و آخرین سخنشان این است که: حمد و سپاس مخصوص پروردگار عالمیان است» (وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ).
(آیه 11)- انسانهاى خودرو! در این آیه نیز همچنان سخن پیرامون مسأله پاداش و کیفر بدکاران است.
نخست مىگوید: «اگر خداوند مجازات مردم بدکار را سریعا و در این جهان انجام دهد و همان گونه که آنها در به دست آوردن نعمت و خیر و نیکى عجله دارند، در مجازاتشان تعجیل کند، عمر همگى به پایان مىرسد و اثرى از آنها باقى نمىماند» (وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَیْرِ لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ).
ولى از آنجا که لطف خداوند همه بندگان حتى بدکاران و کافران و مشرکان را نیز شامل مىشود، در مجازاتشان عجله به خرج نمىدهد، شاید بیدار شوند و توبه برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 276
کنند، و از بیراهه به راه بازگردند.
و در پایان آیه مىفرماید: مجازاتشان همین بس که «افرادى را که ایمان به رستاخیز و لقاى ما ندارند به حال خود رها مىکنیم تا در طغیانشان حیران و سرگردان شوند»، نه حق را از باطل بشناسند، و نه راه را از چاه (فَنَذَرُ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ).
(آیه 12)- آنگاه اشاره به وجود نور توحید در فطرت و عمق روح آدمى کرده، مىگوید: «هنگامى که به انسان زیانى مىرسد، و دستش از همه جا کوتاه مىشود، دست به سوى ما دراز مىکند و ما را (در همه حال) در حالى که به پهلو خوابیده یا نشسته یا ایستاده است مىخواند» (وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً).
آرى! خاصیت مشکلات و حوادث دردناک، کنار رفتن حجابها از روى فطرت پاک آدمى است، و براى مدتى، هر چند کوتاه درخشش این نور توحیدى آشکار مىگردد.
سپس مىگوید: اما این افراد، چنان کم ظرفیت و بىخردند که «به مجرد این که بلا و ناراحتى آنها را برطرف مىسازیم، آن چنان در غفلت فرو مىروند که گویا هرگز از ما تقاضایى نداشتند» و ما نیز به آنها کمکى نکردیم (فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنا إِلى ضُرٍّ مَسَّهُ).
«آرى! این چنین اعمال مسرفان در نظرشان جلوه داده شده است» (کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).
خداوند این خاصیت را در اعمال زشت و آلوده آفریده که هر قدر انسان به آنها بیشتر آلوده شود، بیشتر خو مىگیرد و نه تنها قبح و زشتى آنها تدریجا از میان مىرود بلکه کم کم به صورت عملى شایسته در نظرش مجسم مىگردد! و اما چرا در آیه فوق این گونه افراد به عنوان «مسرف» (اسرافکار) معرفى شدهاند؟ به خاطر این است که چه اسرافى از این بالاتر که انسان مهمترین سرمایه وجود خود یعنى عمر و سلامت و جوانى و نیروها را بیهوده در راه فساد و گناه برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 277
و عصیان و یا در مسیر به دست آوردن متاع بىارزش و ناپایدار این دنیا به هدر دهد، و در برابر این سرمایه چیزى عاید او نشود.
(آیه 13)- ستمگران پیشین و شما: در این آیه نیز اشاره به مجازاتهاى افراد ستمگر و مجرم در این جهان مىکند و با توجه دادن مسلمانان به تاریخ گذشته به آنها گوشزد مىنماید که اگر راه آنان را بپویند به همان سرنوشت گرفتار خواهند شد.
نخست مىگوید: «ما امتهاى قبل از شما را هنگامى که دست به ستمگرى زدند و با این که پیامبران با دلائل و معجزات روشن براى هدایت آنان آمدند هرگز به آنها ایمان نیاوردند، هلاک و نابود ساختیم» (وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ وَ ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا).
و در پایان آیه مىافزاید: این برنامه مخصوص جمعیت خاصى نیست «این چنین مجرمان را کیفر مىدهیم» (کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ).
(آیه 14)- در این آیه مطلب را صریحتر بیان مىکند و مىگوید: «سپس شما را جانشین آنها در زمین قرار دادیم تا ببینیم چگونه عمل مىکنید» (ثُمَّ جَعَلْناکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ).
از جمله «وَ ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا» (چنان نبود که ایمان بیاورند) استفاده مىشود که خداوند تنها آن گروهى را به هلاکت کیفر مىدهد که امیدى به ایمان آنها در آینده نیز نباشد، و به این ترتیب اقوامى که در آینده ممکن است ایمان بیاورند مشمول چنین کیفرهایى نمىشوند.
(آیه 15)-
شأن نزول:
این آیه و دو آیه بعد از آن در باره چند نفر از بت پرستان نازل شده، چرا که خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمدند و گفتند: آنچه در این قرآن در باره ترک عبادت بتهاى بزرگ ما، لات و عزى و منات و هبل و همچنین مذمت از آنان وارد شده براى ما قابل تحمل نیست، اگر مىخواهى از تو پیروى کنیم، قرآن دیگرى بیاور که این ایراد در آن نباشد! و یا حدّ اقل این گونه مطالب را در قرآن کنونى تغییر ده!
تفسیر:
این آیات نیز در تعقیب آیات گذشته پیرامون مبدأ و معاد سخن برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 278
مىگوید، نخست به یکى از اشتباهات بزرگ بت پرستان اشاره کرده، مىگوید:
«هنگامى که آیات آشکار و روشن ما بر آنها خوانده مىشود، آنها که به رستاخیز و لقاى ما ایمان ندارند مىگویند: قرآن دیگرى غیر از این بیاور و یا لااقل این قرآن را، تغییر ده» (وَ إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ).
این بىخبران بینوا، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را براى رهبرى خود نمىخواستند، بلکه او را به پیروى از خرافات و اباطیل خویش دعوت مىکردند.
قرآن با صراحت آنها را از این اشتباه بزرگ در مىآورد، و به پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد که به آنها «بگو: براى من ممکن نیست که از پیش خود آن را تغییر دهم» (قُلْ ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی).
سپس براى تأکید اضافه مىکند: «من فقط پیروى از چیزى مىکنم که بر من وحى مىشود» (إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحى إِلَیَّ).
نه تنها نمىتوانم تغییر و تبدیلى در این وحى آسمانى بدهم، بلکه «اگر کمترین تخلفى از فرمان پروردگار بکنم، از مجازات آن روز بزرگ (رستاخیز) مىترسم» (إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ).
(آیه 16)- در این آیه به دلیل این موضوع مىپردازد و مىگوید به آنها بگو:
من کمترین ارادهاى از خودم در باره این کتاب آسمانى ندارم «و اگر خدا مىخواست این آیات را بر شما تلاوت نمىکردم و از آن آگاهتان نمىساختم» (قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَ لا أَدْراکُمْ بِهِ).
به دلیل این که «سالها پیش از این در میان شما زندگى کردم» (فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ). و هرگز این گونه سخنان را از من نشنیدهاید، اگر آیات از ناحیه من بود لابد در این مدت چهل سال از فکر من بر زبانم جارى مىشد و حد اقل گوشهاى از آن را بعضى از من شنیده بودند.
«آیا مطلبى را به این روشنى درک نمىکنید» (أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
(آیه 17)- باز براى تأکید اضافه مىکند که من به خوبى مىدانم بدترین انواع برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 279
ظلم و ستم آن است که کسى بر خدا افتراء ببندد «چه کسى ستمکارتر است از کسى که دروغى را به خدا نسبت بدهد» (فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً).
بنابراین چگونه چنین گناه بزرگى را ممکن است من مرتکب بشوم.
«همچنین کار کسى که آیات الهى را تکذیب مىکند» نیز بزرگترین ظلم و ستم است (أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ).
اگر شما از عظمت گناه تکذیب و انکار آیات حق بىخبرید من بىخبر نیستم، و به هر حال این کار شما جرم بزرگى است، و «مجرمان هرگز رستگار نخواهند شد» (إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ).
(آیه 18)- معبودهاى بىخاصیت: در این آیه نیز بحث «توحید»، از طریق نفى الوهیت بتها، تعقیب شده است، و با دلیل روشنى بىارزش بودن بتها اثبات گردیده: «آنها غیر از خدا معبودهایى را مىپرستند که نه زیانى به آنان مىرساند (که از ترس زیانشان آنها را بپرستند) و نه سودى مىرساند» که به خاطر سودشان مورد، عبادت قرار دهند (وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ).
سپس به ادعاى واهى بت پرستان پرداخته، مىگوید: «آنها مىگویند: این بتها شفیعان ما در پیشگاه خدا هستند» (وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ).
یعنى مىتوانند از طریق شفاعت، منشأ سود و زیانى شوند، هر چند مستقلا از خودشان کارى ساخته نباشد.
اعتقاد به شفاعت بتها یکى از انگیزههاى بت پرستى بود.
قرآن در پاسخ این پندار مىگوید: «آیا شما خداوند را به چیزى خبر مىدهید که در آسمانها و زمین سراغ ندارد» (قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا یَعْلَمُ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ).
کنایه از این که اگر خدا چنین شفیعانى مىداشت، در هر نقطهاى از زمین و آسمان که بودند، از وجودشان آگاه بود.
و در پایان آیه براى تأکید مىفرماید: «خداوند منزه، و برتر است از شریکهایى که براى او مىسازند» (سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 280
(آیه 19)- این آیه به تناسب بحثى که در آیه قبل در زمینه نفى شرک و بت پرستى گذشت اشاره به فطرت توحیدى همه انسانها کرده، مىگوید: «در آغاز همه افراد بشر امت واحدى بودند» و جز توحید در میان آنها آیین دیگرى نبود (وَ ما کانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّةً واحِدَةً).
این فطرت توحیدى که در ابتدا دست نخورده بود با گذشت زمان بر اثر افکار کوتاه و گرایشهاى شیطانى، دستخوش دگرگونى شد، گروهى از جاده توحید منحرف شدند و به شرک روى آوردند و طبعا «جامعه انسانى به دو گروه مختلف تقسیم شد» گروهى موحد و گروهى مشرک (فَاخْتَلَفُوا).
بنابراین شرک در واقع یک نوع بدعت و انحراف از فطرت است، انحرافى که از مشتى اوهام و پندارهاى بىاساس سر چشمه گرفته است.
در اینجا ممکن بود این سؤال پیش بیاید که چرا خداوند این اختلاف را از طریق مجازات سریع مشرکان بر نمىچیند.
قرآن بلافاصله براى پاسخ به این سؤال اضافه مىکند: «و اگر فرمانى از طرف پروردگارت (در باره عدم مجازات سریع آنان) از قبل صادر نشده بود، در میان آنها در آنچه اختلاف داشتند داورى مىشد» و سپس همگى به مجازات مىرسیدند (وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ فِیما فِیهِ یَخْتَلِفُونَ).
(آیه 20)- معجزات اقتراحى: دگر بار قرآن به بهانه جوییهاى مشرکان به هنگام سرباز زدن از ایمان و اسلام پرداخته، مىگوید: «مشرکان چنین مىگویند که چرا معجزهاى از ناحیه خداوند بر پیامبر نازل نشده است» (وَ یَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ).
البته منظور آنها این بوده که هر وقت معجزهاى به میل خود پیشنهاد کنند فورا آن را انجام دهد! لذا بلافاصله به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین دستور داده مىشود که «به آنها بگو:
معجزه مخصوص خدا (و مربوط به جهان غیب و ماوراء طبیعت) است» (فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 281
بنابراین چیزى نیست که در اختیار من باشد و من بر طبق هوسهاى شما هر روز معجزه تازهاى انجام دهم، و بعدا هم با عذر و بهانهاى از ایمان آوردن خوددارى کنید.
و در پایان آیه با بیانى تهدیدآمیز به آنها مىگوید: «اکنون که شما دست از لجاجت برنمىدارید در انتظار باشید، من هم با شما در انتظارم» (فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ).
شما در انتظار مجازات الهى باشید، و من هم در انتظار پیروزیم!
(آیه 21)- در این آیه باز سخن از عقاید و کارهاى مشرکان است.
نخست اشاره به یکى از نقشههاى جاهلانه مشرکان کرده، مىگوید:
«هنگامى که مردم (را براى بیدارى و آگاهى، گرفتار مشکلات و زیانهایى مىسازیم سپس آن را برطرف ساخته) طعم آرامش و رحمت خود را به آنها مىچشانیم به جاى این که متوجه ما شوند در این آیات و نشانهها نیرنگ مىکنند» و یا با توجیهات نادرست در مقام انکار آنها بر مىآیند (وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ إِذا لَهُمْ مَکْرٌ فِی آیاتِنا). و مثلا بلاها، و مشکلات را به عنوان غضب بتها و نعمت و آرامش را دلیل بر شفقت و محبت آنان مىگیرند و یا بطور کلى همه را معلول یک مشت تصادف مىشمرند اما خداوند به وسیله پیامبرش به آنها هشدار مىدهد که «به آنها بگو: خدا از هر کس در چارهاندیشى و طرح نقشههاى کوبنده قادرتر و سریعتر است» (قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَکْراً).
و به تعبیر دیگر او هر زمان اراده مجازات و تنبیه کسى کند بلافاصله تحقق مىیابد، در حالى که دگران چنین نیستند.
سپس آنها را تهدید مىکند که گمان نبرید این توطئهها و نقشهها فراموش مىگردد، «فرستادگان ما (یعنى فرشتگان ثبت اعمال) تمام نقشههایى را که (براى خاموش کردن نور حق) مىکشید مىنویسند» (إِنَّ رُسُلَنا یَکْتُبُونَ ما تَمْکُرُونَ).
و باید خود را براى پاسخگویى و مجازات، در سراى دیگر آماده کنید.
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 282
(آیه 22)- در این آیه دست به اعماق فطرت بشر انداخته و توحید فطرى را براى آنها تشریح مىکند که چگونه انسان در مشکلات بزرگ و به هنگام خطر، همه چیز را جز خدا فراموش مىنماید.
نخست مىگوید: «او خدایى است که شما را در صحرا و دریا سیر مىدهد» (هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ).
«تا هنگامى که در کشتىها قرار مىگیرید و (کشتىها) سرنشینان را به کمک بادهاى موافق آرام آرام به سوى مقصد حرکت مىدهند و همه شادمان و خوشحالند» (حَتَّى إِذا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَ جَرَیْنَ بِهِمْ بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها).
«اما ناگهان طوفان شدید و کوبندهاى مىوزد، و امواج از هر سو به طرف آنها هجوم مىآورد، آن چنان که مرگ را با چشم خود مىبینند و دست از زندگانى مىشویند» (جاءَتْها رِیحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ).
درست در چنین موقعى به یاد خدا مىافتند «و او را از روى اخلاص مىخوانند و آیین خود را براى او از هرگونه شرک و بت پرستى خالص مىکنند»! (دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ).
در این هنگام دست به دعا بر مىدارند و مىگویند: «خداوندا! اگر ما را از این مهلکه رهایى بخشى سپاسگزار تو خواهیم بود» نه ستم مىکنیم و نه به غیر تو روى مىآوریم (لَئِنْ أَنْجَیْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ).
با این که این بیدارى موقتى، اثر تربیتى در افراد فوق العاده آلوده ندارد حجت را بر آنها تمام مىکند، و دلیلى خواهد بود بر محکومیتشان.
ولى افرادى که آلودگى مختصرى دارند در این گونه حوادث معمولا بیدار مىشوند و مسیر خود را اصلاح مىکنند.
(آیه 23)- «اما هنگامى که خدا آنها را رهایى مىبخشد و به ساحل نجات مىرسند شروع به ظلم و ستم در زمین مىکنند» (فَلَمَّا أَنْجاهُمْ إِذا هُمْ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 283
ولى «اى مردم (بدانید) هرگونه ظلم و ستمى مرتکب شوید و هر انحرافى از حق پیدا کنید زیانش متوجه خود شماست» (یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْیُکُمْ عَلى أَنْفُسِکُمْ).
آخرین کارى که مىتوانید انجام دهید این است که «چند روزى از متاع زندگى دنیا بهرهمند شوید» (مَتاعَ الْحَیاةِ الدُّنْیا).
«سپس بازگشت شما به سوى ماست» (ثُمَّ إِلَیْنا مَرْجِعُکُمْ).
«آنگاه ما شما را از آنچه انجام مىدادید آگاه خواهیم ساخت» (فَنُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
(آیه 24)- دورنماى زندگى دنیا: در آیات گذشته اشارهاى به ناپایدارى زندگى دنیا شده بود، در این آیه این واقعیت ضمن مثال جالبى تشریح شده تا پردههاى غرور و غفلت را از مقابل دیدههاى غافلان و طغیانگران کنار زند.
«مثل زندگى دنیا همانند آبى است که از آسمان نازل کردهایم» (إِنَّما مَثَلُ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ).
این دانههاى حیاتبخش باران بر سرزمینهاى آماده مىریزند، «و به وسیله آن گیاهان گوناگونى که بعضى قابل استفاده براى انسانها، و بعضى براى حیوانات است، مىرویند» (فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ مِمَّا یَأْکُلُ النَّاسُ وَ الْأَنْعامُ).
این گیاهان علاوه بر خاصیتهاى غذایى که براى موجودات زنده دارند سطح زمین را مىپوشانند و آن را زینت مىبخشند، تا آنجا که «زمین بهترین زیبایى خود را در پرتو آن پیدا کرده و تزیین مىشود» (حَتَّى إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّیَّنَتْ).
در این هنگام شکوفهها، شاخساران را زینت داده و گلها مىخندند، دانههاى غذایى و میوهها کم کم خود را نشان مىدهند، و صحنه پرجوشى را از حیات و زندگى به تمام معنى کلمه مجسم مىکنند، که دلها را پر از امید و چشمها را پر از شادى و سرور مىسازند، آن چنان که «اهل زمین مطمئن مىشوند، که مىتوانند از مواهب این گیاهان بهره گیرند» هم از میوهها و هم از دانههاى حیات بخششان (وَ ظَنَّ برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 284
أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَیْها)
.
«اما ناگهان فرمان ما فرا مىرسد (سرماى سخت و یا تگرگ شدید و یا طوفان درهم کوبندهاى بر آنها مسلط مىگردد) و آنها را چنان درو مىکنیم که گویا هرگز نبودهاند»! (أَتاها أَمْرُنا لَیْلًا أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصِیداً کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ).
در پایان آیه براى تأکید بیشتر مىفرماید: «این چنین آیات خود را براى افرادى که تفکر مىکنند تشریح مىکنیم» (کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ).
(آیه 25)- این آیه با یک جمله کوتاه اشاره به نقطه مقابل این گونه زندگى کرده و مىفرماید: «خداوند به دار السلام، خانه صلح و سلامت و امنیت دعوت مىکند» (وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلى دارِ السَّلامِ).
به آنجا که نه از این کشمکشهاى غارتگران دنیاى مادى خبرى است، و نه از مزاحمتهاى احمقانه ثروت اندوزان از خدا بىخبر، و نه جنگ و خونریزى و استعمار و استثمار.
سپس اضافه مىکند: «خدا هر کس را بخواهد (و شایسته و لایق ببیند) به سوى راه مستقیم (همان راهى که به دار السلام و مرکز امن و امان منتهى مىشود) دعوت مىکند» (وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).
(آیه 26)- رو سفیدان و رو سیاهان! در آیات گذشته اشاره به سراى آخرت و روز رستاخیز شده بود، به همین مناسبت، این آیه و آیه بعد سرنوشت نیکوکاران و آلودگان به گناه را در آنجا تشریح مىکند.
نخست مىگوید: «کسانى که کار نیک انجام دهند پاداش نیک و زیاده بر آن دارند» (لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى وَ زِیادَةٌ).
منظور از «زِیادَةٌ» در این جمله ممکن است پاداشهاى مضاعف و فراوانى باشد که گاهى ده برابر و گاهى هزاران برابر بر آن افزوده مىشود.
سپس اضافه مىکند: نیکوکاران در آن روز چهرههاى درخشانى دارند «و تاریکى و ذلت، صورت آنها را نمىپوشاند» (وَ لا یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ).
و در پایان آیه مىفرماید: «این گروه یاران بهشتند و جاودانه در آن خواهند برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 285
ماند» (أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُونَ).
(آیه 27)- در این آیه سخن از دوزخیان به میان مىآید که در نقطه مقابل گروه اولند مىگوید: «کسانى که مرتکب گناهان مىشوند جزاى بدى به مقدار عملشان دارند» (وَ الَّذِینَ کَسَبُوا السَّیِّئاتِ جَزاءُ سَیِّئَةٍ بِمِثْلِها).
در اینجا سخنى از «زیاده» در کار نیست، چرا که در پاداش، «زیاده» فضل و رحمت است اما در کیفر، عدالت ایجاب مىکند که ذرهاى بیش از گناه نباشد.
ولى آنها به عکس گروه اول چهرههایى تاریک دارند «و ذلت، صورت آنها را مىپوشاند» (وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ).
و این خاصیت و اثر عمل است که از درون جان انسان به بیرون منعکس مىگردد.
به هر حال ممکن است بدکاران گمان کنند راه فرار و نجاتى خواهند داشت و یا بتها و مانند آنها مىتوانند برایشان شفاعت کنند اما جمله بعد صریحا مىگوید:
«هیچ کس و هیچ چیز نمىتواند آنها را از مجازات الهى دور نگه دارد» (ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ).
تاریکى چهرههاى آنها به اندازهاى زیاد است که «گویى پارههایى از شب تاریک و ظلمانى، یکى پس از دیگرى بر صورت آنها افکنده شده است» (کَأَنَّما أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّیْلِ مُظْلِماً).
«آنها اصحاب آتشند و جاودانه در آن مىمانند» (أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ).
(آیه 28)- یک صحنه از رستاخیز بت پرستان! این آیه نیز بحثهاى گذشته را در زمینه «مبدأ» و «معاد» و وضع مشرکان دنبال مىکند.
نخست مىگوید: به خاطر بیاورید «روزى را که همه بندگان را جمع و محشور مىکنیم» (وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً).
«سپس به مشرکان مىگوییم شما و معبودهایتان در جاى خود باشید» تا به حسابتان رسیدگى شود (ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا مَکانَکُمْ أَنْتُمْ وَ شُرَکاؤُکُمْ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 286
سپس اضافه مىکند: «ما این دو گروه (معبودان و عابدان) را از یکدیگر جدا مىکنیم» (فَزَیَّلْنا بَیْنَهُمْ).
و از هر کدام جداگانه سؤال مىنماییم- همان گونه که در تمام دادگاهها این مسأله معمول است که از هر کس جداگانه بازپرسى به عمل مىآید.
از بت پرستان سؤال مىکنیم به چه دلیل این بتها را شریک خدا قرار دادید و عبادت کردید؟ و از معبودان نیز مىپرسیم به چه سبب شما معبود واقع شدید و یا تن به این کار دادید؟
«در این هنگام شریکانى را که آنها ساخته بودند، به سخن مىآیند و مىگویند:
شما هرگز ما را پرستش نمىکردید» (وَ قالَ شُرَکاؤُهُمْ ما کُنْتُمْ إِیَّانا تَعْبُدُونَ). شما در حقیقت هوى و هوسها و اوهام و خیالات خویش را مىپرستیدید.
(آیه 29)- سپس براى تأکید بیشتر مىگویند: «همین بس که خدا گواه میان ما و شماست که ما به هیچ وجه از عبادات شما آگاه نبودیم» (فَکَفى بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ إِنْ کُنَّا عَنْ عِبادَتِکُمْ لَغافِلِینَ).
(آیه 30)- به هر حال همان گونه که قرآن در این آیه مىگوید: «در آن هنگام هر کس اعمال خویش را که قبلا انجام داده است مىآزماید» (هُنالِکَ تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ).
و نتیجه بلکه خود آن را مىبیند چه عبادت کنندگان و چه معبودهاى گمراهى که مردم را به عبادت خویش دعوت مىکردند، چه مشرکان و چه مؤمنان از هر گروه و از هر قبیل.
«و در آن روز همگى به سوى «اللّه» که مولى و سرپرست حقیقى آنان است باز مىگردند» و دادگاه محشر نشان مىدهد که تنها حکومت به فرمان اوست (وَ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ).
«و سر انجام تمام بتها و معبودهاى ساختگى که به دروغ آنها را شریک خدا قرار داده بودند، گم و نابود مىشوند» (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ).
چرا که آنجا عرصه ظهور و بروز تمام اسرار مکتوم بندگان است و هیچ حقیقتى نمىماند مگر این که خود را آشکار مىسازد.
(آیه 31)- در این آیه سخن از نشانههاى وجود پروردگار و شایستگى او براى برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 287
عبودیت است.
نخست مىفرماید: به مشرکان و بت پرستانى که در بیراهه سرگردانند «بگو:
چه کسى شما را از آسمان و زمین روزى مىدهد؟» (قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ).
البته زمین تنها به وسیله مواد غذایى خود ریشه گیاهان را تغذیه مىکند و شاید به همین دلیل است که در آیه فوق سخن از ارزاق آسمان و سپس ارزاق زمین به میان آمده است (به تفاوت درجه اهمیت).
سپس به دو قسمت از مهمترین حواس انسان که بدون آن دو، کسب علم و دانش براى بشر امکان پذیر نیست اشاره کرده، مىگوید: و بگو «چه کسى است که مالک و خالق گوش و چشم و قدرت دهنده این دو حس آدمى است»؟ (أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ).
بعد، از دو پدیده مرگ و حیات که عجیبترین پدیدههاى عالم آفرینش است سخن به میان آورده، مىگوید: «و چه کسى زنده را از مرده و مرده را از زنده خارج مىکند»؟ (وَ مَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ).
این همان موضوعى است که تاکنون عقل دانشمندان و علماى علوم طبیعى و زیست شناسان در آن حیران مانده است که چگونه موجود زنده از موجود بىجان به وجود آمده است؟
آیه فوق علاوه بر مرگ و حیات مادى مرگ و حیات معنوى را نیز شامل مىشود، زیرا انسانهاى هوشمند و پاکدامن و با ایمان را مىبینیم که گاهى از پدر و مادرى آلوده و بىایمان متولد مىشوند، عکس آن نیز مشاهده شده است.
بعد اضافه مىکند: «و چه کسى است که امور این جهان را تدبیر مىکند»؟
(وَ مَنْ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ).
در حقیقت نخست سخن از آفرینش مواهب، سپس سخن از حافظ و نگهبان و مدبر آنهاست.
بعد از آن که قرآن این سؤالات سه گانه را مطرح مىکند بلافاصله مىگوید: برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 288
«آنها به زودى در پاسخ خواهند گفت: خدا» (فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ).
از این جمله به خوبى استفاده مىشود که حتى مشرکان و بت پرستان عصر جاهلیت خالق و رازق و حیاتبخش و مدبر امور جهان هستى را خدا مىدانستند.
و در آخر آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد: «به آنها بگو: آیا با این حال تقوا را پیشه نمىکنید» (فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ).
(آیه 32)- پس از آن که نمونههایى از آثار عظمت و تدبیر خداوند را در آسمان و زمین بیان کرد و وجدان و عقل مخالفان را به داورى طلبید و آنها به آن معترف گردیدند، در این آیه با لحنى قاطع مىفرماید: «این است اللّه، پروردگار بر حق شما»! (فَذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ). نه بتها، و نه سایر موجوداتى را که شریک خداوند در عبودیت قرار دادهاید و در برابر آنها سجده و تعظیم مىکنید.
سپس نتیجهگیرى مىکند: «اکنون (که حق را به روشنى شناختید) آیا بعد از حق چیزى جز ضلال و گمراهى وجود دارد»؟ (فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلالُ).
«با این حال چگونه از عبادت و پرستش خدا روى گردان مىشوید» با این که مىدانید معبود حقى جز او نیست؟! (فَأَنَّى تُصْرَفُونَ).
این آیه در حقیقت یک راه منطقى روشن را براى شناخت باطل و ترک آن پیشنهاد مىکند، و آن این که نخست باید از طریق وجدان و عقل براى شناخت حق گام برداشت، هنگامى که حق شناخته شد، هر چه غیر آن و مخالف آن است باطل و گمراهى است، و باید کنار گذاشته شود.
(آیه 33)- در این آیه براى بیان این نکته که چرا آنها با وضوح مطلب و روشنایى حق به دنبال آن نمىروند مىگوید: «این گونه فرمان خدا در باره این افراد که (از روى علم و عمد برخلاف عقل و وجدان) سر از اطاعت پیچیدهاند صادر شده که آنها ایمان نیاورند» (کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ عَلَى الَّذِینَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لا یُؤْمِنُونَ).
در واقع این خاصیت اعمال نادرست و مستمر آنهاست که قلبشان را چنان تاریک و روحشان را چنان آلوده مىکند که با وضوح و روشنى حق آن را نمىبینند برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 289
و به بیراهه مىروند.
(آیه 34)- یکى از نشانههاى حق و باطل: قرآن همچنان استدلالات مربوط به مبدأ و معاد را تعقیب مىکند نخست به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد «به آنها بگو: آیا هیچ یک از این معبودهایى که شما شریک خدا قرار دادهاید مىتواند آفرینش را ایجاد کند و سپس بازگرداند» (قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ).
بعد اضافه مىکند «بگو: خداوند آفرینش را آغاز کرده و سپس باز مىگرداند» (قُلِ اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ).
«با این حال چرا از حق روى گردان (و در بیراهه سرگردان) مىشوید» (فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ).
(آیه 35)- بار دیگر به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد «به آنها بگو: آیا هیچ یک از معبودهاى ساختگى شما هدایت به سوى حق مىکند»؟ (قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ).
زیرا معبود باید رهبر عبادت کنندگان خود باشد، آن هم رهبرى به سوى حق، در حالى که معبودهاى مشرکان اعم از بتهاى بىجان و جاندار هیچ کدام قادر نیستند بدون هدایت الهى کسى را به سوى حق رهنمون گردند.
لذا بلافاصله اضافه مىکند: «بگو تنها خداوند هدایت به سوى حق مىکند» (قُلِ اللَّهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ).
با این حال «آیا کسى که هدایت به سوى حق مىکند شایستهتر براى پیروى است یا آن کس که خود هدایت نمىشود مگر آن که هدایتش کنند» (أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدى).
و در پایان آیه با بیانى توبیخ آمیز و سرزنش بار مىگوید: «شما را چه مىشود؟ چگونه قضاوت مىکنید»؟ (فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ).
(آیه 36)- و در این آیه اشاره به سر چشمه و عامل اصلى انحرافات آنها، کرده، مىگوید: «اکثر آنها جز از پندار و گمان پیروى نمىکنند، در حالى که گمان و پندار هرگز انسان را بىنیاز از حق نمىکند و به حق نمىرساند» (وَ ما یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 290
إِلَّا ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً)
.
سر انجام با لحنى تهدید آمیز نسبت به این گونه افرادى که تابع هیچ منطق و حسابى نیستند مىفرماید: «خداوند به آنچه آنها انجام مىدهند عالم است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَفْعَلُونَ).
(آیه 37)- عظمت و حقانیت دعوت قرآن: در اینجا قرآن به پاسخ قسمت دیگرى از سخنان نارواى مشرکان مىپردازد، چرا که آنها تنها در شناخت مبدأ گرفتار انحراف نبودند، بلکه به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله نیز افترا مىزدند، که قرآن را با فکر خود ساخته و به خدا نسبت داده است.
آیه مىگوید: «شایسته نیست که این قرآن بدون وحى الهى به خدا نسبت داده شده باشد» (وَ ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَرى مِنْ دُونِ اللَّهِ).
سپس به ذکر دلیل بر اصالت قرآن و وحى آسمانى بودنش پرداخته، مىگوید:
«ولى این قرآن کتب آسمانى پیش از خود را تصدیق مىکند» (وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ).
یعنى تمام بشارات و نشانههاى حقانیتى که در کتب آسمانى پیشین آمده بر قرآن و آورنده قرآن کاملا منطبق است و این خود ثابت مىکند که تهمت و افترا بر خدا نیست و واقعیت دارد.
سپس دلیل دیگرى بر اصالت این وحى آسمانى ذکر کرده، مىگوید: «و این قرآن شرح کتب اصیل انبیاء پیشین و بیان احکام اساسى و عقائد اصولى آنها است و به همین دلیل شکى در آن نیست که از طرف پروردگار عالمیان است» (وَ تَفْصِیلَ الْکِتابِ لا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ).
و به تعبیر دیگر هیچ گونه تضادى با اصول برنامه انبیاء گذشته ندارد، بلکه تکامل آن تعلیمات و برنامهها در آن دیده مىشود، و اگر این قرآن مجعول بود حتما مخالف و مباین آنها بود.
(آیه 38)- در این آیه دلیل سومى بر اصالت قرآن ذکر کرده، مىگوید: «آنها مىگویند این قرآن را پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به دروغ به خدا نسبت داده، به آنها بگو: اگر برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 291
راست مىگویید شما هم مثل یک سوره آن را بیاورید، و از هر کس مىتوانید غیر از خدا براى همکارى دعوت کنید» ولى هرگز توانایى بر این کار را نخواهید داشت، به همین دلیل ثابت مىشود که این وحى آسمانى است (أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
این آیه از جمله آیاتى است که با صراحت اعجاز قرآن را بیان مىکند نه تنها همه قرآن را بلکه حتى اعجاز یک سوره را، و از همه جهانیان بدون استثناء دعوت مىکند که اگر معتقدید این آیات از طرف خدا نیست همانند آن و یا لااقل همانند یک سوره آن را بیاورید.
(آیه 39)- در این آیه اشاره به یکى از علل اساسى مخالفتهاى مشرکان کرده، مىگوید: آنها قرآن را به خاطر اشکالات و ایرادهایى انکار نمىکردند «بلکه تکذیب و انکارشان به خاطر این بود که از محتواى آن آگاهى نداشتند» (بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ).
در حقیقت آنها هیچ گونه دلیلى بر نفى مبدأ و معاد نداشتند و تنها جهل و بىخبرى ناشى از خرافات و عادت به مذهب نیاکان سدّ راهشان بود.
و یا جهل به اسرار احکام، جهل به مفهوم بعضى از آیات متشابه، و جهل به درسهاى عبرت انگیزى که هدف نهایى ذکر تاریخ پیشینیان بوده است.
مجموع این جهالتها و بىخبریها، آنها را وادار به انکار و تکذیب مىکرد. «در حالى که هنوز تأویل و تفسیر و واقعیت مسائل مجهول براى آنها روشن نشده بود» (وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ).
قرآن سپس اضافه مىکند که این روش نادرست، منحصر به مشرکان عصر جاهلیت نیست بلکه «اقوام گمراه گذشته نیز (به همین گرفتارى مبتلا بودند، آنها نیز بدون این که تحقیق در شناخت واقعیتها بکنند و یا انتظار براى تحقق آنها بکشند) حقایق را انکار و تکذیب مىکردند» (کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
در حالى که عقل و منطق حکم مىکند که انسان چیزى را که نمىداند، هرگز انکار نکند، بلکه به جستجو و تحقیق بپردازد. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 292
و در پایان آیه روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مىگوید: «پس بنگر عاقبت کار این ستمکاران به کجا کشید» (فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِینَ).
یعنى اینها نیز به همان سرنوشت گرفتار خواهند شد.
(آیه 40)- در این آیه اشاره به دو گروه عظیم مشرکان کرده، مىگوید: اینها همگى به این حال باقى نمىمانند بلکه «گروهى از آنان (که روح حق طلبى در وجودشان نمرده است سر انجام) به این قرآن ایمان مىآورند، در حالى که گروهى دیگر (همچنان در جهل و لجاجت پافشارى کرده و) ایمان نخواهند آورد» (وَ مِنْهُمْ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لا یُؤْمِنُ بِهِ).
روشن است که این گروه مردم، افراد فاسد و مفسدى هستند و به همین دلیل در پایان آیه مىفرماید: «پروردگار تو مفسدان را بهتر مىشناسد» (وَ رَبُّکَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِینَ).
اشاره به این که افرادى که زیر بار حق نمىروند، در فاسد کردن نظام جامعه نقش مؤثرى دارند.
(آیه 41)- بحثى که در آیات گذشته در زمینه انکار و تکذیب لجوجانه مشرکان گذشت همچنان دنبال مىشود و در این آیه طریق جدیدى براى مبارزه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تعلیم داده، مىگوید: «اگر آنها تو را تکذیب کنند به آنان بگو عمل من براى من و عمل شما براى خودتان باشد» (وَ إِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ لِی عَمَلِی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ).
«شما از آنچه من انجام مىدهم بیزارید، و من هم از اعمال شما بیزارم» (أَنْتُمْ بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ).
این اعلام بیزارى و بىاعتنایى که توأم با اعتماد و ایمان قاطع به مکتب خویشتن است به منکران لجوج مىفهماند که با عدم تسلیم در مقابل حق، خود را به محرومیت مىکشانند و تنها به خویشتن ضرر مىزنند.
(آیه 42)- کوران و کران! در این آیه اشاره به دلیل انحراف و عدم تسلیم آنها در برابر حق کرده، مىگوید: براى هدایت یک انسان تنها تعلیمات صحیح و آیات برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 293
تکان دهنده و اعجاز آمیز و دلائل روشن کافى نیست، بلکه آمادگى و استعداد پذیرش و شایستگى براى قبول حق نیز لازم است، همان گونه که براى پرورش سبزه و گل تنها بذر آماده کافى نمىباشد، زمین مستعد نیز لازم است.
لذا نخست مىگوید: «گروهى از آنها گوش به سوى تو فرا مىدهند» اما گویى کرند (وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ).
با این حال که آنها گوش شنوایى ندارند «آیا تو مىتوانى صداى خود را به گوش کران برسانى هر چند درک نکنند» (أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَ لَوْ کانُوا لا یَعْقِلُونَ).
(آیه 43)- «و گروهى دیگر از آنان چشم به تو مىدوزند و اعمال تو را مىنگرند» که هر یک نشانهاى از حقانیت و صدق گفتار تو را در بر دارد، اما گویى کورند و نابینا (وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْظُرُ إِلَیْکَ).
«آیا با این حال تو مىتوانى این نابینایان را هدایت کنى هر چند فاقد بصیرت باشند» (أَ فَأَنْتَ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ لَوْ کانُوا لا یُبْصِرُونَ).
(آیه 44)- ولى این نارسایى فکر و ندیدن چهره حق و ناشنوایى در برابر گفتار خدا، چیزى نیست که با خود از مادر به این جهان آورده باشند، و خداوند به آنها ستمى کرده باشد، بلکه این خود آنها بودهاند که با اعمال نادرستشان و دشمنى و عصیان در برابر حق روح خود را تاریک و چشم بصیرت و گوش شنوایشان را از کار انداختند «چرا که خداوند به هیچ کس از مردم ستم نمىکند، ولى مردمند که به خویشتن ستم روا مىدارند» (إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً وَ لکِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ).
(آیه 45)- به دنبال شرح بعضى از صفات مشرکان در آیات گذشته، در اینجا اشاره به وضع دردناکشان در قیامت کرده، مىگوید: «به خاطر بیاور آن روز را که خداوند همه آنها را محشور و جمع مىکند در حالى که چنان احساس مىکنند که تمام عمرشان در این دنیا بیش از ساعتى از یک روز نبوده، به همان مقدار که یکدیگر را ببینند و بشناسند» (وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ کَأَنْ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنَ النَّهارِ یَتَعارَفُونَ بَیْنَهُمْ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 294
سپس اضافه مىکند: در آن روز به همه آنها ثابت مىشود «افرادى که روز رستاخیز و ملاقات پروردگار را تکذیب کردند، زیان بردند»، و تمام سرمایههاى وجود خود را از دست دادند بىآنکه نتیجهاى بگیرند (قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ).
«و اینها (به خاطر این تکذیب و انکار و اصرار بر گناه و لجاجت) آمادگى هدایت نداشتند» (وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ). چرا که قلبشان تاریک و روحشان ظلمانى بود.
(آیه 46)- در این آیه به عنوان تهدید کفار و تسلى خاطر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین مىگوید: «اگر ما قسمتى از مجازاتهایى را که به آنها وعده دادهایم به تو نشان دهیم (و در زمان حیات خود عذاب و مجازات آنها را ببینى) و یا اگر (پیش از آن که به چنین سرنوشتى گرفتار شوند) تو را از این دنیا ببریم به هر حال بازگشتشان به سوى ماست. سپس خداوند شاهد و گواه اعمالى است که انجام مىدادند» (وَ إِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللَّهُ شَهِیدٌ عَلى ما یَفْعَلُونَ).
(آیه 47)- در این آیه یک قانون کلى در باره همه پیامبران و از جمله پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و همه امتها از جمله امتى که در عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىزیستهاند بیان کرده، مىگوید: «هر امتى رسول و فرستادهاى از طرف خدا دارد» (وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ).
«هنگامى که فرستاده آنها آمد (و ابلاغ رسالت کرد و گروهى در برابر حق تسلیم شدند و پذیرفتند و گروهى به مخالفت و تکذیب برخاستند) به عدالت در میان آنها داورى مىشود و به هیچ کس ستمى نمىشود»، مؤمنان و نیکان مىمانند و بدان و مخالفان یا نابود مىشوند و یا محکوم به شکست (فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ).
همان گونه که در باره پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و امت معاصرش چنین شد.
بنابراین قضاوت و داورى که در این آیه به آن اشاره شده همان قضاوت تکوینى و اجرایى در این دنیاست.
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 295
(آیه 48)- به دنبال تهدیدهایى که در آیات سابق راجع به عذاب و مجازات منکران حق ذکر شد در این آیه از قول آنها چنین نقل مىکند که از روى استهزاء و مسخره و انکار «مىگویند: این وعدهاى که در مورد نزول عذاب مىدهى اگر راست مىگویى چه موقع است»؟! (وَ یَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
آنها با این تعبیر مىخواستند بىاعتنایى کامل خود را به تهدیدهاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نشان دهند.
(آیه 49)- مجازات الهى در دست من نیست! در برابر این سؤال خداوند به پیامبرش دستور مىدهد که از چند راه به آنها پاسخ گوید نخست این که مىفرماید:
«به آنها بگو: (وقت و موعد این کار در اختیار من نیست) من مالک سود و زیانى براى خود نیستم (تا چه رسد براى شما) مگر آنچه خدا بخواهد و اراده کند» (قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی ضَرًّا وَ لا نَفْعاً إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ).
من تنها پیامبر و فرستاده اویم، تعیین موعد نزول عذاب، تنها به دست اوست.
این جمله در حقیقت اشاره به توحید افعالى است که در این عالم همه چیز به خدا باز مىگردد، و هر کار از ناحیه اوست، اوست که با حکمتش مؤمنان را پیروزى مىدهد و اوست که با عدالتش منحرفان را مجازات مىکند.
بدیهى است این منافات با آن ندارد که خداوند به ما نیروها و قدرتهایى داده است که به وسیله آن مالک قسمتى از سود و زیان خویش هستیم و مىتوانیم در باره سرنوشت خویش تصمیم بگیریم.
سپس قرآن به پاسخ دیگرى پرداخته، مىگوید: «هر قوم و جمعیتى زمان و اجل معینى دارند، به هنگامى که اجل آنها فرا رسد نه ساعتى از آن تأخیر خواهند کرد و نه ساعتى پیشى خواهند گرفت» (لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَلا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ).
در واقع قرآن به مشرکان اخطار مىکند که بىجهت عجله نکنند، به هنگامى که اجل آنها فرا برسد، لحظهاى این عذاب تأخیر و تقدیم نخواهد داشت.
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 296
(آیه 50)- در این آیه سومین پاسخ را مطرح کرده، مىگوید: «به آنها بگو: اگر عذاب پروردگار شب هنگام یا در روز به سراغ شما بیاید» امر غیر ممکنى نیست، و آیا شما مىتوانید این عذاب ناگهانى را از خود دفع کنید؟ (قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُهُ بَیاتاً أَوْ نَهاراً).
«با این حال مجرمان و گنهکاران در برابر چه چیز عجله مىکنند» (ما ذا یَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ).
آیه 51)- و در این آیه چهارمین پاسخ را به آنها چنین مىگوید: «یا این که آنگاه که واقع شد، به آن ایمان مىآورید» و گمان مىکنید که ایمان شما پذیرفته مىشود، این خیال باطلى است (أَ ثُمَّ إِذا ما وَقَعَ آمَنْتُمْ بِهِ).
چرا که پس از نزول عذاب، درهاى توبه به روى شما بسته مىشود و ایمان کمترین اثرى ندارد، بلکه به شما گفته مىشود: «حالا ایمان مىآورید، در حالى که قبلا (از روى استهزاء و انکار) براى عذاب عجله مىکردید»؟ (آلْآنَ وَ قَدْ کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ).
(آیه 52)- این مجازات دنیاى آنهاست، «سپس در روز رستاخیز به کسانى که ستم کردند، گفته مىشود بچشید عذاب ابدى را!» (ثُمَّ قِیلَ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ).
«آیا جز بدانچه انجام دادید کیفر داده مىشوید»؟ (هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ).
این در واقع اعمال خود شماست که دامانتان را گرفته است، همانهاست که در برابرتان مجسم شده و شما را براى همیشه آزار مىدهد.
(آیه 53)- در مجازات الهى تردید نکنید! در آیات گذشته سخن از کیفر و مجازات و عذاب مجرمان در این جهان و جهان دیگر بود. این آیه نیز موضوع را دنبال مىکند.
نخست مىگوید: مجرمان و مشرکان از روى تعجب و استفهام «از تو سؤال مىکنند که آیا این وعده مجازات الهى در این جهان و جهان دیگر حق است»؟ برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 297
(وَ یَسْتَنْبِئُونَکَ أَ حَقٌّ هُوَ).
خداوند به پیامبرش دستور مىدهد که در برابر این سؤال با تأکید هر چه بیشتر «بگو: آرى! به پروردگارم سوگند این یک واقعیت است» و هیچ شک و تردیدى در آن نیست (قُلْ إِی وَ رَبِّی إِنَّهُ لَحَقٌّ).
و اگر فکر مىکنید، مىتوانید از چنگال مجازات الهى فرار کنید اشتباه بزرگى کردهاید، زیرا «هرگز شما نمىتوانید (از آن جلوگیرى کنید و) او را با قدرت خود ناتوان سازید» (وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ).
(آیه 54)- در این آیه روى عظمت این مجازات مخصوصا در قیامت تکیه کرده، مىگوید: آن چنان عذاب الهى وحشتناک و هول انگیز است که «اگر هر یک از ستمکاران مالک تمام ثروتهاى روى زمین باشند، حاضرند همه آن را بدهند» تا از این کیفر سخت رهایى یابند (وَ لَوْ أَنَّ لِکُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ ما فِی الْأَرْضِ لَافْتَدَتْ بِهِ).
در واقع آنها حاضرند بزرگترین رشوهاى را که مىتوان تصور کرد، براى رهایى از چنگال عذاب الهى بدهند تا سر سوزنى از مجازاتشان کاسته شود، اما کسى از آنها نمىپذیرد.
مخصوصا بعضى از این مجازاتها جنبه معنوى دارد و آن این که: «آنها هنگامى که عذاب را ببینند (پشیمان مىشوند اما) پشیمانى خود را کتمان مىکنند» مبادا رسواتر شوند (وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ).
سپس تأکید مىکند: «که با همه این احوال در میان آنها به عدالت داورى مىشود، و ظلم و ستمى در باره آنان نخواهد شد» (وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ).
(آیه 55)- سپس براى این که مردم این وعدهها و تهدیدهاى الهى را به شوخى نگیرند و فکر نکنند خداوند از انجام اینها عاجز است، اضافه مىکند: «آگاه باشید آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست» و مالکیت و حکومت او تمام جهان هستى را فرا گرفته و هیچ کس نمىتواند از کشور او بیرون رود (أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 298
و نیز «آگاه باشید وعده خداوند (در مورد مجازات مجرمان) حق است هر چند بسیارى از مردم (که ناآگاهى، سایه شوم بر روانشان افکنده) این حقیقت را نمىدانند» (أَلا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ).
(آیه 56)- این آیه نیز تأکید مجددى روى همین مسأله حیاتى است که مىگوید: «خداوند است که زنده مىکند، و اوست که مىمیراند» (هُوَ یُحیِی وَ یُمِیتُ).
بنابراین هم توانایى بر مرگ و میراندن بندگان دارد و هم زنده کردن آنها براى دادگاه رستاخیز.
«و سر انجام همه شما به سوى او باز مىگردید» (وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).
و پاداش همه اعمال خویش را در آنجا خواهید یافت.
(آیه 57)- قرآن رحمت بزرگ الهى! در قسمتى از آیات گذشته بحثهایى در زمینه قرآن آمده، و گوشهاى از مخالفتهاى مشرکان در آن منعکس گردیده بود، در این آیه به همین مناسبت سخن از قرآن به میان آمده نخست به عنوان یک پیام همگانى و جهانى، تمام انسانها را مخاطب ساخته، مىگوید: «اى مردم! از سوى پروردگارتان، موعظه و اندرزى براى شما آمده» (یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ).
«و کلامى که مایه شفاء بیمارى دلهاست» (وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ).
«و چیزى که مایه هدایت و راهنمایى است» (وَ هُدىً).
«و رحمت براى مؤمنان است» (وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ).
در واقع آیه فوق چهار مرحله از مراحل تربیت و تکامل انسان را در سایه قرآن شرح مىدهد.
مرحله اول: مرحله «موعظه و اندرز» است.
مرحله دوم: پاکسازى روح انسان از انواع رذائل اخلاقى است.
مرحله سوم: مرحله هدایت است که پس از پاکسازى انجام مىگیرد.
و مرحله پنجم: مرحلهاى است که انسان لیاقت آن را پیدا کرده است که برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 299
مشمول رحمت و نعمت پروردگار شود.
(آیه 58)- در این آیه براى تکمیل این بحث و تأکید روى این نعمت بزرگ الهى یعنى قرآن مجید که از هر نعمتى برتر و بالاتر است، مىفرماید: «بگو: اى پیامبر! این مردم به فضل پروردگار و به رحمت بىپایان او (و این کتاب بزرگ آسمانى که جامع همه نعمتهاست) باید خشنود بشوند» نه به حجم ثروتها و بزرگى مقامها و فزونى قوم و قبیلههاشان (قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا).
زیرا «این سرمایه از تمام آنچه آنها براى خود گردآورى کردهاند بهتر و بالاتر است» و هیچ یک از آنها قابل مقایسه با این نیست (هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ).
(آیه 59)- در آیات گذشته سخن از قرآن و موعظه الهى و هدایت و رحمتى که در این کتاب آسمانى است در میان بود، و در این آیه به همین مناسبت از قوانین ساختگى و خرافى و احکام دروغین مشرکان سخن مىگوید.
نخست روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مىفرماید: «به آنها بگو: چرا این روزیهایى را که خداوند براى شما نازل کرده است بعضى را حرام و بعضى را حلال قرار دادهاید»؟ (قُلْ أَ رَأَیْتُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ لَکُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَراماً وَ حَلالًا).
و بر طبق سنن خرافى خود پارهاى از چهارپایان و همچنین قسمتى از زراعت و محصول کشاورزى خود را تحریم نمودهاید.
«بگو: آیا خداوند به شما اجازه داده است (چنین قوانینى را وضع کنید) یا بر خدا افترا مىبندید»؟ (قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ).
(آیه 60)- اکنون که مسلم شد آنها با این احکام خرافى و ساختگى خود علاوه بر محروم شدن از نعمتهاى الهى تهمت و افترا به ساحت مقدس پروردگار بستهاند، اضافه مىکند: «آنها که بر خدا دروغ مىبندند، در باره مجازات روز قیامت چه مىاندیشند»؟ آیا تأمینى براى رهایى از این کیفر دردناک به دست آوردهاند؟
(وَ ما ظَنُّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ یَوْمَ الْقِیامَةِ).
اما «خداوند فضل و رحمت گستردهاى بر مردم دارد» (إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 300
به همین دلیل آنها را در برابر این گونه اعمال زشتشان فورا کیفر نمىدهد.
ولى آنها به جاى این که از این مهلت الهى استفاده کنند و عبرت گیرند و شکر آن را به جا آورند و به سوى خدا بازگردند «اکثر آنان (غافلند و) سپاس این نعمت بزرگ را به جا نمىآورند» (وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ).
(آیه 61)- و براى این که تصور نشود این مهلت الهى دلیل بر عدم احاطه علم پروردگار بر کارهاى آنهاست، در این آیه این حقیقت را به رساترین عبارت بیان مىکند که او از تمام ذرات موجودات در پهنه آسمان و زمین و جزئیات اعمال بندگان آگاه و با خبر است، و مىگوید: «در هیچ حالت و کار مهمى نمىباشى، و هیچ آیهاى از قرآن را تلاوت نمىکنى، و هیچ عملى را انجام نمىدهید مگر این که ما شاهد و ناظر بر شما هستیم در آن هنگام که وارد آن عمل مىشوید» (وَ ما تَکُونُ فِی شَأْنٍ وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُوداً إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ).
سپس با تأکید بیشتر این مسأله را تعقیب کرده، مىگوید: «کوچکترین چیزى در زمین و آسمان حتى به اندازه سنگینى ذره بىمقدارى، از دیدگاه علم پروردگار تو مخفى و پنهان نمىماند، و نه کوچکتر از این و نه بزرگتر از این مگر این که همه اینها در لوح محفوظ و کتاب آشکار علم خدا ثبت و ضبط است» (وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ).
در آیه فوق درس بزرگى براى همه مسلمانان بیان شده است درسى که مىتواند آنها را در مسیر حق به راه اندازد و از کجرویها و انحرافات باز دارد. و آن این که: به این حقیقت توجه داشته باشیم که هر گامى بر مىداریم و هر سخنى که مىگوییم و هر اندیشهاى که در سر مىپرورانیم، و به هر سو نگاه مىکنیم، و در هر حالى هستیم، نه تنها ذات پاک خدا بلکه فرشتگان او نیز مراقب ما هستند و با تمام توجه ما را مىنگرند.
بىجهت نیست که امام صادق علیه السّلام مىفرماید: «پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله هر زمان این برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 301
آیه را تلاوت مىکرد شدیدا گریه مىنمود».
جایى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با آن همه اخلاص و بندگى و آن همه خدمت به خلق و عبادت خالق از کار خود در برابر علم خدا ترسان باشد، حال ما و دیگران معلوم است.
(آیه 62)- آرامش روح در سایه ایمان! چون در آیات گذشته قسمتهایى از حالات مشرکان و افراد بىایمان مطرح شده بود. از این به بعد شرح حال مؤمنان مخلص و مجاهد و پرهیزکار که درست در نقطه مقابل هستند بیان گردیده، آیه مىگوید: «آگاه باشید که اولیاى خدا نه ترسى بر آنان است و نه غمى دارند» (أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ).
منظور غمهاى مادى و ترسهاى دنیوى است، و گر نه دوستان خدا وجودشان از خوف او مالامال است، ترس از عدم انجام وظایف و مسؤولیتها، و اندوه بر آنچه از موفقیتها از آنان فوت شده، که این ترس و اندوه جنبه معنوى دارد و مایه تکامل وجود انسان و ترقى اوست به عکس ترس و اندوههاى مادى که مایه انحطاط و تنزّل است.
اولیاء خدا کسانى هستند، که میان آنان و خدا حائل و فاصلهاى نیست، حجابها از قلبشان کنار رفته، و در پرتو نور معرفت و ایمان و عمل پاک، خدا را با چشم دل چنان مىبینند که هیچ گونه شک و تردیدى به دلهایشان راه نمىیابد، و به خاطر همین آشنایى با خدا ماسواى خدا در نظرشان کوچک و کم ارزش و ناپایدار و بىمقدار است.
(آیه 63)- این آیه «اولیاء خدا» را معرفى کرده، مىگوید: «آنها کسانى هستند که ایمان آوردهاند و بطور مداوم تقوا و پرهیزکارى را پیشه خود ساختهاند» (الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ).
(آیه 64)- در این آیه روى مسأله عدم وجود ترس و غم و وحشت در اولیاى حق با این عبارت تأکید مىکند که: «براى آنان در زندگى دنیا و در آخرت بشارت است»َهُمُ الْبُشْرى فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ)
. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 302
باز براى تأکید اضافه مىکند: «سخنان پروردگار و وعدههاى الهى تغییر و تبدیل ندارد» و خداوند به این وعده خود نسبت به دوستانش وفا مىکند تَبْدِیلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ)
.
«و این پیروزى و سعادت بزرگى است» براى هر کس که نصیبش شودلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ).
(آیه 65)- و در این آیه روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که سر سلسله اولیاء و دوستان خداست کرده و به صورت دلدارى و تسلى خاطر به او مىگوید: «سخنان ناموزون مخالفان و مشرکان غافل و بىخبر تو را غمگین نکند» (وَ لا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ).
«چرا که تمام عزت و قدرت از آن خداست» و در برابر اراده حق از دشمنان کارى ساخته نیست (إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً).
او از تمام نقشههاى آنها باخبر است «زیرا او شنوا و داناست» (هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).
(آیه 66)- قسمتى از آیات عظمت خداوند: این آیه بار دیگر به مسأله توحید و شرک که یکى از مهمترین مباحث اسلام و مباحث این سوره است بازگشته، مشرکان را به محاکمه مىکشد و ناتوانى آنها را به ثبوت مىرساند.
نخست مىگوید: «آگاه باشید تمام کسانى که در آسمانها و زمین هستند از آن خدا مىباشند» (أَلا إِنَّ لِلَّهِ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ).
جایى که اشخاص ملک او باشند، اشیایى که در این جهان مىباشند به طریق اولى از آن او هستند، بنابراین او مالک تمام عالم هستى است.
سپس اضافه مىکند: «و آنها که غیر خدا را همتاى او مىخوانند از دلیل و منطقى پیروى نمىکنند» و هیچ سند و شاهدى بر گفتار خود ندارند (وَ ما یَتَّبِعُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شُرَکاءَ).
«آنها تنها از پندار (ها و گمانهاى) بىاساس پیروى مىکنند» (إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ).
«بلکه آنها فقط با مقیاس حدس و تخمین سخن مىگویند، و دروغ برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 303
مىگویند»! (وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ).
اصولا راستى و صدق براساس قطع و یقین استوار است و دروغ براساس تخمینها و پندارها و شایعهها!
(آیه 67)- سپس براى تکمیل این بحث و نشان دادن راه خداشناسى، و دورى از شرک و بت پرستى، به گوشهاى از مواهب الهى که نشانه عظمت و قدرت و حکمت «اللّه» است اشاره کرده، مىگوید: «او کسى است که شب را براى شما مایه آرامش قرار داد و روز را روشنى بخش» (هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً).
آرى! «در این نظام حساب شده آیات و نشانههایى (از توانایى آفریدگار است، اما) براى آنها که گوش شنوا دارند و حقایق را مىشنوند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ). آنها که مىشنوند و درک مىکنند، و آنها که پس از درک حقیقت، آن را به کار مىبندند.
(آیه 68)- این آیه نیز همچنان بحث با مشرکان را ادامه داده یکى از دروغها و تهمتهاى آنها را نسبت به ساحت مقدس خداوند بازگو مىکند، نخست مىگوید: «آنها گفتند: خداوند براى خود فرزندى اختیار کرده است»! (قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً).
این سخن را در درجه اول مسیحیان در مورد حضرت «مسیح» سپس بت پرستان عصر جاهلى در مورد «فرشتگان» که آنها را دختران خدا مىپنداشتند، و یهود در مورد «عزیر» مىگفتند.
قرآن از دو راه به آنها پاسخ مىگوید نخست این که: «خداوند از هر عیب و نقص منزه است، و از همه چیز بىنیاز است» (سُبْحانَهُ هُوَ الْغَنِیُّ).
اشاره به این که نیاز به فرزند یا به خاطر احتیاج جسمانى به نیرو، و کمک اوست، و یا به خاطر نیاز روحى و عاطفى، از آنجا که خداوند از هر عیب و نقصى و از هر کمبود و ضعفى منزه است و ذات پاکش یک پارچه غنا و بىنیازى است ممکن نیست براى خود فرزندى انتخاب کند. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 304
«او مالک همه موجوداتى است که در آسمانها و زمین است» (لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ).
دومین پاسخى را که قرآن به آنها مىگوید این است که: هر کس ادّعایى دارد باید دلیل بر مدّعاى خود اقامه کند آیا شما بر این سخن دلیلى دارید؟ نه «هیچ دلیلى نزد شما براى این مدّعا وجود ندارد» (إِنْ عِنْدَکُمْ مِنْ سُلْطانٍ بِهذا).
با این حال «آیا به خدا نسبتى مىدهید که (حد اقل) از آن آگاهى ندارید» (أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ).
(آیه 69)- در این آیه سر انجام شوم افترا و تهمت بر خدا را بازگو مىکند روى سخن را متوجه پیامبرش کرده و مىگوید: «به آنها بگو: کسانى که بر خدا افترا مىبندند و دروغ مىگویند هرگز روى رستگارى را نخواهند دید» (قُلْ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لا یُفْلِحُونَ).
(آیه 70)- فرضا که آنها بتوانند با دروغها و افتراهاى خود چند صباحى به مال و منال دنیا برسند «این تنها یک متاع زود گذر این جهان است، سپس بازگشتشان به سوى ماست و ما عذاب شدید را در مقابل کفرشان به آنها مىچشانیم» (مَتاعٌ فِی الدُّنْیا ثُمَّ إِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ نُذِیقُهُمُ الْعَذابَ الشَّدِیدَ بِما کانُوا یَکْفُرُونَ).
(آیه 71)- گوشهاى از مبارزات نوح: در این آیه خداوند به پیامبرش دستور مىدهد گفتارى را که با مشرکان داشت با شرح تاریخ عبرت انگیز پیشینیان تکمیل کند.
نخست سرگذشت «نوح» را عنوان کرده، مىگوید: «سرگذشت نوح را بر آنها تلاوت کن، هنگامى که به قومش گفت: اى قوم من! اگر توقفم در میان شما و یادآورى کردن آیات الهى برایتان سخت و غیر قابل تحمل است» هر کار از دستتان ساخته است انجام دهید و کوتاهى نکنید (وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکُمْ مَقامِی وَ تَذْکِیرِی بِآیاتِ اللَّهِ).
«چرا که من بر خدا تکیه کردهام» و به همین دلیل از غیر او نمىترسم و نمىهراسم! (فَعَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْتُ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 305
سپس تأکید مىکند: «اکنون که چنین است فکر خود را جمع کنید و از بتهاى خود نیز دعوت به عمل آورید» تا در تصمیم گیرى به شما کمک کنند (فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَ شُرَکاءَکُمْ).
«آن چنان که هیچ چیز بر شما مکتوم نماند و غم و اندوهى از این نظر بر خاطر شما نباشد»، بلکه با نهایت روشنى تصمیم خود را در باره من بگیرید (ثُمَّ لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً).
سپس مىگوید: اگر مىتوانید «برخیزید، و به زندگى من پایان دهید، و لحظهاى مرا مهلت ندهید» (ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَ لا تُنْظِرُونِ).
این یک درس است براى همه رهبران اسلامى که در برابر انبوه دشمنان هرگز نهراسند، بلکه با اتکاء و توکل بر پروردگار با قاطعیت هر چه بیشتر آنها را به میدان فرا خوانند، و قدرتشان را تحقیر کنند که این عامل مهمى براى تقویت روحى پیروان و شکست روحیه دشمنان خواهد بود.
(آیه 72)- در این آیه بیان دیگرى از نوح براى اثبات حقانیت خویش نقل شده، آنجا که مىگوید: «اگر شما از دعوت من سرپیچى کنید (من زیانى نمىبرم چرا که) من از شما اجر و پاداشى نخواستم» (فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ).
«چرا که اجر و پاداش من تنها بر خداست» (إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ).
براى او کار مىکنم و تنها از او پاداش مىخواهم «و من مأمورم که از مسلمین (تسلیم شدگان در برابر فرمان خدا) باشم» (وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ).
(آیه 73)- در این آیه سر انجام کار دشمنان نوح و صدق پیشگوئیش را به این صورت بیان مىکند: «آنها نوح را تکذیب کردند ولى ما، او و تمام کسانى را که با او در کشتى بودند نجات دادیم» (فَکَذَّبُوهُ فَنَجَّیْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ).
نه فقط آنها را نجات دادیم بلکه: «آنها را جانشین قوم ستمگر ساختیم» (وَ جَعَلْناهُمْ خَلائِفَ).
«و کسانى را که آیات ما را انکار کرده بودند غرق نمودیم» (وَ أَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 306
و در پایان روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مىگوید «اکنون بنگر عاقبت آن گروهى که انذار شدند (ولى تهدیدهاى الهى را به چیزى نگرفتند) به کجا کشید» (فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرِینَ).
(آیه 74)- رسولان بعد از نوح: پس از پایان بحث اجمالى پیرامون سرگذشت نوح، اشاره به پیامبران دیگرى که بعد از نوح و قبل از موسى (مانند ابراهیم و هود و صالح و لوط و یوسف) براى هدایت مردم آمدند کرده، مىگوید:
«سپس بعد از نوح رسولانى به سوى قوم و جمعیتشان فرستادیم» (ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلًا إِلى قَوْمِهِمْ).
«آنها با دلائل روشن و آشکار به سوى قومشان آمدند» و مانند نوح با سلاح منطق و اعجاز و برنامههاى سازنده مجهز بودند (فَجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ).
«ولى آنها که (راه عناد و لجاج را مىپوییدند و) در گذشته به تکذیب پیامبران پیشین برخاسته بودند (این پیامبران را نیز تکذیب کردند و به آنها) ایمان نیاوردند» (فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا بِما کَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ).
این به خاطر آن بود که بر اثر عصیان و گناه و دشمنى با حق پرده بر دلهاى آنها افتاده بود «آرى! این چنین بر دلهاى متجاوزان مهر مىزنیم» (کَذلِکَ نَطْبَعُ عَلى قُلُوبِ الْمُعْتَدِینَ).
(آیه 75)- بخشى از مبارزات موسى و هارون: از اینجا به بحث پیرامون موسى و هارون و مبارزات پیگیرشان با فرعون و فرعونیان مىپردازد.
آیه مىگوید: «سپس بعد از رسولان پیشین، موسى و هارون را به سوى فرعون و ملأ او همراه با آیات و معجزات فرستادیم» (ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى وَ هارُونَ إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ بِآیاتِنا).
اما فرعون و فرعونیان از پذیرش دعوت موسى و هارون سر باز زدند، و از این که در برابر حق سر تسلیم فرود آوردند «تکبر ورزیدند» (فَاسْتَکْبَرُوا).
آنها به خاطر کبر و خود برتربینى و نداشتن روح تواضع، واقعیتهاى روشن را در دعوت موسى نادیده گرفتند چرا که: «آنها گروهى مجرم بودند» برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 307
(وَ کانُوا قَوْماً مُجْرِمِینَ).
(آیه 76)- در اینجا سخن از مبارزات چند مرحلهاى فرعونیان با موسى و برادرش هارون است.
قرآن مىگوید: «هنگامى که حق از نزد ما به سوى آنها آمد (با این که آن را از چهرهاش شناختند) گفتند: این سحر آشکارى است»! (فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا إِنَّ هذا لَسِحْرٌ مُبِینٌ).
(آیه 77)- اما «موسى» (ع) در مقام دفاع از خویش برآمد، با بیان دو دلیل پردهها را کنار زده و دروغ و تهمت آنها را آشکار ساخت «موسى گفت: آیا در باره حق، هنگامى که به سوى شما آمد چنین مىگویید؟ آیا این سحر است»؟ (قالَ مُوسى أَ تَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَکُمْ أَ سِحْرٌ هذا).
«در حالى که ساحران هرگز رستگار (و پیروز) نمىشوند» (وَ لا یُفْلِحُ السَّاحِرُونَ).
(آیه 78)- سپس سیل تهمت خود را به سوى موسى ادامه دادند، و صریحا به او «گفتند: آیا تو مىخواهى ما را از راه و رسم پدران و نیاکانمان منصرف سازى»؟
(قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَلْفِتَنا عَمَّا وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا).
در واقع بت «سنتهاى نیاکان» و عظمت خیالى و افسانهاى آنها را پیش کشیدند تا افکار عامه را نسبت به موسى و هارون بدبین کنند که آنها مىخواهند با مقدسات جامعه و کشور شما بازى کنند.
سپس ادامه دادند دعوت شما به دین و آیین خدا دروغى بیش نیست، اینها همه دام است، و نقشههاى خائنانه براى این که در این سرزمین حکومت کنید «و ریاست در روى زمین از آن شما دو تن باشد» (وَ تَکُونَ لَکُمَا الْکِبْرِیاءُ فِی الْأَرْضِ).
در حقیقت آنها چون خودشان هر تلاش و کوششى براى حکومت ظالمانه بر مردم بود، دیگران را نیز چنین مىپنداشتند و تلاشهاى مصلحان و پیامبران را هم، این گونه تفسیر مىکردند. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 308
اما بدانید «ما به شما دو نفر هرگز ایمان نمىآوریم» زیرا دست شما را خواندهایم و از نقشههاى تخریبیتان آگاهیم (وَ ما نَحْنُ لَکُما بِمُؤْمِنِینَ).
و این نخستین مرحله مبارزه آنها با موسى بود.
(آیه 79)- مرحله دوم مبارزه موسى: هنگامى که فرعون قسمتى از معجزات موسى مانند ید بیضاء و حمله مار عظیم را ملاحظه کرد و دید ادعاى موسى بدون دلیل نیست و این دلیل کم و بیش در جمع اطرافیان او و یا دیگران اثر خواهد گذاشت، به فکر پاسخ گویى عملى افتاد، چنانکه قرآن مىگوید: «فرعون صدا زد: تمام ساحران آگاه و دانشمند را نزد من آورید»، تا به وسیله آنها زحمت موسى را از خود دفع کنم (وَ قالَ فِرْعَوْنُ ائْتُونِی بِکُلِّ ساحِرٍ عَلِیمٍ).
(آیه 80)- سپس «هنگامى که ساحران (در روزى که براى این مبارزه تاریخى تعیین شده بود و دعوت عمومى نیز از مردم به عمل آمده بود) گرد آمدند، موسى رو به آنها کرد و گفت: نخست شما آنچه مىتوانید بیفکنید، بیفکنید» (فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ قالَ لَهُمْ مُوسى أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ).
(آیه 81)- آنها آنچه را در توان داشتند بسیج کردند «و هنگامى که وسائلى را که با خود آورده بودند به وسط میدان افکندند، موسى گفت: آنچه شما آوردید سحر است که خداوند به زودى آن را ابطال مىکند» (فَلَمَّا أَلْقَوْا قالَ مُوسى ما جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَیُبْطِلُهُ).
شما افرادى فاسد و مفسدید چرا که در خدمت یک دستگاه جبار و ظالم و طاغى هستید و علم و دانش خود را براى تقویت پایههاى این حکومت خودکامه، فروختهاید، و این خود بهترین دلیل بر مفسد بودن شماست، و «خداوند عمل مفسدان را اصلاح نمىکند» (إِنَّ اللَّهَ لا یُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِینَ).
(آیه 82)- و در این آیه مىفرماید: موسى به آنها گفت در این درگیرى و مبارزه مطمئنا پیروزى با ماست، چرا که «خداوند وعده داده است که حق را آشکار سازد (و به وسیله منطق کوبنده و معجزات قاهره پیامبرانش، مفسدان و باطل گرایان را رسوا کند) هر چند مجرمان (همچون فرعون و ملأش) کراهت برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 309
داشته باشند» (وَ یُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ).
(آیه 83)- سومین مرحله مبارزه موسى با طاغوت مصر: در آغاز وضع نخستین گروه ایمان آورندگان به موسى را بیان مىکند و مىگوید: «بعد از این (ماجرا) هیچ گروهى به موسى ایمان نیاوردند مگر گروهى از فرزندان قوم او» (فَما آمَنَ لِمُوسى إِلَّا ذُرِّیَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ).
این گروه کوچک و اندک که به مقتضاى ظاهر کلمه «ذُرِّیَّةٌ» بیشتر از جوانان و نوجوانان تشکیل مىشدند، تحت فشار شدیدى از ناحیه فرعون و اطرافیانش قرار داشتند، و هر زمان «از این بیم داشتند که دستگاه فرعونى (با فشارهاى شدیدى که روى مؤمنان وارد مىکرد) آنان را وادار به ترک آیین و مذهب موسى کند» (عَلى خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِمْ أَنْ یَفْتِنَهُمْ).
چرا که «فرعون مردى بود که در آن سرزمین برترى جویى داشت» (وَ إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعالٍ فِی الْأَرْضِ).
«و اسرافکار و تجاوزکار بود» و هیچ حد و مرزى را به رسمیت نمىشناخت (وَ إِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِینَ).
(آیه 84)- به هر حال موسى براى آرامش فکر و روح آنها با لحنى محبتآمیز به آنان گفت: «اى قوم من! اگر شما به خدا ایمان آوردهاید، و در گفتار خود و ایمان و اسلام خود صادقید، باید بر او توکل و تکیه کنید» و از امواج و طوفان بلا نهراسید، چرا که ایمان از توکل جدا نیست (وَ قالَ مُوسى یا قَوْمِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُسْلِمِینَ).
حقیقت «توکل» واگذارى کار به دیگرى و انتخاب او به وکالت است.
مفهوم توکل این نیست که انسان دست از تلاش و کوشش بردارد. بلکه مفهوم آن این است که هرگاه نهایت تلاش و کوشش خود را به کار زد و نتوانست مشکل را حل کند، وحشتى به خود راه ندهد، و با اتکاء به لطف پروردگار و استمداد از ذات پاک و قدرت بىپایان او، ایستادگى به خرج دهد، و به جهاد پىگیر خود همچنان ادامه دهد.
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 310
(آیه 85)- این مؤمنان راستین دعوت موسى را به توکل اجابت کردند، «و گفتند: ما تنها بر خدا توکل داریم» (فَقالُوا عَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْنا).
سپس از ساحت مقدس خدا تقاضا کردند که از شرّ دشمنان و وسوسهها و فشارهاى آنان در امان باشند، و عرضه داشتند: «پروردگارا ما را وسیله فتنه و تحت تأثیر و نفوذ ظالمان و ستمگران قرار مده» (رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).
(آیه 86)- «پروردگارا! ما را به رحمت خود از قوم بىایمان رهایى بخش» (وَ نَجِّنا بِرَحْمَتِکَ مِنَ الْقَوْمِ الْکافِرِینَ).
(آیه 87)- مرحله چهارم، دوران سازندگى براى انقلاب: در اینجا مرحله دیگرى از قیام و انقلاب موسى و هارون و بنى اسرائیل بر ضد فراعنه تشریح شده است.
نخست این که خداوند مىفرماید: «ما به موسى و برادرش وحى فرستادیم که براى قوم خود خانههایى در سرزمین مصر انتخاب کنید» (وَ أَوْحَیْنا إِلى مُوسى وَ أَخِیهِ أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِکُما بِمِصْرَ بُیُوتاً).
و مخصوصا «این خانهها را نزدیک به یکدیگر و مقابل هم بسازید» (وَ اجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً).
سپس به خودسازى معنوى و روحانى بپردازید «و نماز را بر پا دارید» (وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ). و از این طریق روان خود را پاک و قوى نمایید.
و براى این که آثار ترس و وحشت از دل آنها بیرون رود، و قدرت روحى و انقلابى را بازیابند «به مؤمنان بشارت بده» بشارت به پیروزى و لطف و رحمت خدا (وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ).
(آیه 88)- سپس به یکى از علل طغیان فرعون و فرعونیان اشاره کرده، چنین مىگوید: «موسى گفت: پروردگارا! تو فرعون و اطرافیانش را زینت و اموال در زندگى دنیا بخشیدهاى» (وَ قالَ مُوسى رَبَّنا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِینَةً وَ أَمْوالًا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 311
«پروردگارا! سر انجام این ثروت و تجملات و عاقبت کارشان این شده که آنها بندگانت را از راه تو منحرف و گمراه مىسازند» (رَبَّنا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِکَ).
سپس موسى (ع) از پیشگاه خدا تقاضا مىکند و مىگوید: «پروردگارا! اموال آنها را محو و بىاثر ساز» تا نتوانند از آن بهره گیرند (رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى أَمْوالِهِمْ).
بعد اضافه کرد: پروردگارا! «علاوه بر این، قدرت تفکر و اندیشه را نیز از آنان بگیر» (وَ اشْدُدْ عَلى قُلُوبِهِمْ).
چه این که با از دست دادن این دو سرمایه، آماده زوال و نیستى خواهند شد و راه ما به سوى انقلاب و وارد کردن ضربه نهایى بر آنان باز مىگردد.
خداوندا! اگر من از تو در باره فرعونیان چنین مىخواهم نه به خاطر روح انتقامجویى و کینه توزى است، بلکه به خاطر این است که آنها دیگر هیچ گونه آمادگى براى ایمان ندارند «و تا عذاب الیم تو فرا نرسد ایمان نمىآورند» (فَلا یُؤْمِنُوا حَتَّى یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ).
(آیه 89)- خداوند به موسى و برادرش «فرمود: (اکنون که شما آماده تربیت و سازندگى جمعیت بنى اسرائیل شدهاید) دعاى شما (نسبت به دشمنانتان) اجابت شد» (قالَ قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُما).
پس محکم در راه خود بایستید و «استقامت به خرج دهید» و از انبوه مشکلات نهراسید و در کار خود قاطع باشید (فَاسْتَقِیما).
و هرگز در برابر پیشنهادهاى افراد نادان و بىخبر تسلیم نشوید «و از راه و رسم کسانى که نمىدانند، تبعیّت نکنید» بلکه کاملا آگاهانه برنامههاى انقلابى خود را ادامه دهید (وَ لا تَتَّبِعانِّ سَبِیلَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ).
(آیه 90)- آخرین فصل مبارزه با ستمگران: در اینجا آخرین مرحله مبارزه بنى اسرائیل با فرعونیان و سرنوشت آنها، در عباراتى کوتاه اما دقیق و روشن، ترسیم شده است.
نخست مىگوید: «ما بنى اسرائیل را (به هنگام مقابله با فرعونیان در حالى که تحت فشار و تعقیب آنها قرار گرفته بودند) از دریا (شط عظیم نیل که به خاطر برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 312
عظمتش کلمه بحر بر آن اطلاق شده) عبور دادیم» (وَ جاوَزْنا بِبَنِی إِسْرائِیلَ الْبَحْرَ).
«فرعون و لشکرش براى کوبیدن بنى اسرائیل و ظلم و ستم و تجاوز بر آنان به تعقیب آنها پرداختند» اما به زودى همگى در میان طوفان امواج نیل غرق شدند (فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْیاً وَ عَدْواً).
این جریان ادامه یافت «تا این که غرقاب دامن فرعون را فرو گرفت و او همچون پر کاهى بر روى امواج عظیم نیل مىغلتید، در این هنگام پردههاى غرور و بىخبرى از مقابل چشمان او کنار رفت، و نور توحید فطرى درخشیدن گرفت) فریاد زد: من ایمان آوردم که معبودى جز آن کس که بنى اسرائیل به او ایمان آوردهاند، وجود ندارد» (حَتَّى إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ).
نه تنها با قلب خود ایمان آوردم بلکه عملا هم «در برابر چنین پروردگار توانایى تسلیمم» (وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ).
در واقع هنگامى که پیشگوییهاى موسى یکى پس از دیگرى به وقوع پیوست و فرعون بیش از پیش از صدق گفتار این پیامبر بزرگ آگاه شد، و قدرت نمایى او را مشاهده کرد، ناچار اظهار ایمان نمود، به امید این که همان گونه که «خداى بنى اسرائیل» آنها را از این امواج کوه پیکر رهایى بخشید، او را نیز رهایى بخشد.
ولى بدیهى است چنین ایمانى که به هنگام نزول بلا و گرفتار شدن در چنگال مرگ اظهار مىشود، در واقع یک نوع ایمان اضطرارى است، که هر جانى و مجرم و گنهکارى از آن دم مىزند، بىآنکه ارزشى داشته باشد.
(آیه 91)- به همین جهت خداوند او را مخاطب ساخت و فرمود: «اکنون ایمان مىآورى در حالى که قبل از این طغیان و گردنکشى و عصیان نمودى، و در صف مفسدان فى الارض و تبهکاران قرار داشتى» (آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ).
(آیه 92)- ولى، امروز بدن تو را از امواج رهایى مىبخشیم تا درس عبرتى براى آیندگان باشى» براى زمامداران مستکبر و براى همه ظالمان و مفسدان، و نیز برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 313
براى گروههاى مستضعف (فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً).
و در پایان آیه مىفرماید: اما با این همه آیات و نشانههاى قدرت خدا و با این همه درسهاى عبرت که تاریخ بشر را پر کرده است، «بسیارى از مردم از آیات و نشانههاى ما غافلند» (وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آیاتِنا لَغافِلُونَ).
(آیه 93)- و در این آیه، پیروزى نهایى بنى اسرائیل و بازگشت به سرزمینهاى مقدسه را پس از رهایى از چنگال فرعونیان چنین بیان مىکند:
«ما بنى اسرائیل را در مکان صدق و راستى منزل دادیم» (وَ لَقَدْ بَوَّأْنا بَنِی إِسْرائِیلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ).
تعبیر به «مُبَوَّأَ صِدْقٍ» (منزلگاه راستین) مىتواند اشاره به سرزمین مصر و یا اراضى شام و فلسطین باشد.
سپس قرآن اضافه مىکند: «ما آنها را از روزیهاى پاکیزه، بهرهمند ساختیم» (وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ).
اما آنها قدر این نعمت را ندانستند و به اختلاف و نزاع با یکدیگر برخاستند «و اختلاف نکردند، مگر بعد از آن که علم و آگاهى به سراغشان آمد» (فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّى جاءَهُمُ الْعِلْمُ).
ولى «پروردگار تو سر انجام در روز قیامت در میان آنها در آنچه اختلاف داشتند داورى مىکند» و اگر امروز مجازات اختلاف را نچشند، فردا خواهند چشید! (إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ).
(آیه 94)- تردید به خود راه مده! چون در آیات گذشته قسمتهایى از سرگذشتهاى انبیاء و اقوام پیشین ذکر شده بود، و ممکن بود بعضى از مشرکان و منکران دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در صحت آن تردید کنند، قرآن از آنها مىخواهد که براى فهم صدق این گفتهها به اهل کتاب مراجعه کنند، و چگونگى را از آنها بخواهند، چرا که در کتب آنها بسیارى از این مسائل آمده است.
ولى به جاى این که روى سخن را به مخالفان کند، پیامبر را مخاطب ساخته چنین مىگوید: «اگر از آنچه بر تو نازل کردیم در شک و تردید هستى از کسانى که برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 314
کتب آسمانى را قبل از تو مىخوانند بپرس» (فَإِنْ کُنْتَ فِی شَکٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ فَسْئَلِ الَّذِینَ یَقْرَؤُنَ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکَ). تا از این طریق ثابت شود که «آنچه بر تو نازل شده حق است و از طرف پروردگار» (لَقَدْ جاءَکَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ).
«بنابراین هیچ گونه شک و تردید هرگز به خود راه مده» (فَلا تَکُونَنَّ مِنَ المُمْتَرِینَ).
(آیه 95)- در این آیه اضافه مىکند: اکنون که آیات پروردگار و حقانیت این دعوت بر تو آشکار شده است «در صف کسانى که آیات الهى را تکذیب کردهاند مباش که از زیانکاران خواهى شد» (وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ فَتَکُونَ مِنَ الْخاسِرِینَ).
در واقع، در آیه قبل مىگوید اگر تردید دارى، از آنها که آگاهى دارند بپرس، و در این آیه مىگوید اکنون که عوامل تردید برطرف شد باید در برابر این آیات تسلیم باشى، و گر نه مخالفت با حق، نتیجهاى جز خسران و زیان در بر نخواهد داشت.
(آیه 96)- سپس به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اعلام مىکند که در میان مخالفان تو گروهى متعصب و لجوج هستند که انتظار ایمان آنها بیهوده است، آنها از نظر فکرى چنان مسخ شدهاند، و آنقدر در راه باطل گام برداشتهاند که وجدان بیدار انسانى را بکلى از دست داده و به موجودى نفوذناپذیر تبدیل شدهاند، منتها قرآن این موضوع را با این تعبیر بیان مىکند: «کسانى که فرمان پروردگارت بر آنها ثابت و مسجل شده، ایمان نخواهند آورد» (إِنَّ الَّذِینَ حَقَّتْ عَلَیْهِمْ کَلِمَتُ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ).
(آیه 97)- «و حتى اگر تمام آیات و نشانههاى پروردگار به سراغ آنها بیاید (ایمان نخواهند آورد) تا زمانى که عذاب الیم الهى را با چشم خود ببینند» که آن زمان ایمان برایشان اثرى ندارد (وَ لَوْ جاءَتْهُمْ کُلُّ آیَةٍ حَتَّى یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ).
(آیه 98)- تنها یک گروه به موقع ایمان آوردند! در آیات گذشته در باره فرعون و فرعونیان خصوصا و دیگر اقوام پیشین عموما این نکته ذکر شده بود که آنها از ایمان به خدا در حال اختیار و سلامت سر باز زدند، ولى به هنگام قرار گرفتن برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 315
در آستانه مرگ و کیفر الهى، اظهار ایمان کردند، که براى آنها سودمند نیفتاد.
در این آیه این مسأله را به عنوان یک قانون کلى بیان مىدارد و مىگوید: «چرا اقوام گذشته به موقع ایمان نیاوردند تا ایمانشان سودمند باشد» (فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِیمانُها).
سپس قوم یونس (ع) را استثنا کرده، مىگوید: «مگر قوم یونس که چون ایمان آوردند، مجازات رسوا کننده را در زندگى این دنیا از آنها برطرف ساختیم» (إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا). «و آنها را تا وقت معلومى (تا پایان عمرشان) بهرهمند کردیم» (وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى حِینٍ).
ماجراى ایمان آوردن قوم یونس: هنگامى که یونس از ایمان آوردن قوم خود که در سرزمین «نینوا» (در عراق) زندگى مىکردند مأیوس شد، به پیشنهاد عابدى که در میان آنها مىزیست نفرین کرد در حالى که عالم دانشمندى نیز در میان آن گروه بود که به یونس پیشنهاد مىکرد باز هم در باره آنان دعا کند و باز هم به ارشاد بیشتر بپردازد و مأیوس نگردد.
ولى یونس پس از این ماجرا از میان قوم خود بیرون رفت، آنها موقع را غنیمت شمرده و به رهبرى عالم از شهر بیرون ریختند، در حالى که دست به دعا و تضرّع برداشته و اظهار ایمان و توبه کردند.
این توبه و ایمان و بازگشت به سوى پروردگار که به موقع انجام یافته بود و با آگاهى و اخلاص توأم بود کار خود را کرد، نشانههاى عذاب برطرف شد و آرامش به سوى آنها بازگشت، و هنگامى که یونس پس از ماجراى طولانیش به میان قوم خود بازگشت، او را از جان و دل پذیرا گشتند.
داستان فوق نشان مىدهد که نقش یک رهبر آگاه و دلسوز در میان یک قوم و ملت، تا چه اندازه مؤثر و حیاتبخش است، در صورتى که عابدى که آگاهى کافى ندارد بیشتر روى خشنونت تکیه مىکند، و منطق اسلام در مقایسه میان عبادت ناآگاهانه، و علم توأم با احساس مسؤولیت نیز از این روایت مفهوم مىشود.
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 316
(آیه 99)- ایمان اجبارى بیهوده است! در آیات گذشته خواندیم که ایمان اضطرارى به هیچ دردى نمىخورد، به همین جهت در این آیه مىگوید: «اگر (ایمان اضطرارى و اجبارى به درد مىخورد) و پروردگار تو اراده مىکرد همه مردم روى زمین ایمان مىآوردند» (وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً).
بنابراین از عدم ایمان گروهى از آنان دلگیر و ناراحت مباش، این لازمه اصل آزادى اراده و اختیار است که گروهى مؤمن و گروهى بىایمان خواهند بود، «با این حال آیا تو مىخواهى مردم را اکراه کنى که ایمان بیاورند» (أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ).
این آیه بار دیگر تهمت ناروایى را که دشمنان اسلام کرارا گفته و مىگویند با صراحت نفى مىکند، آنجا که مىگویند: اسلام آیین شمشیر است و از طریق زور و اجبار بر مردم جهان تحمیل شده است.
اصولا دین و ایمان چیزى است که از درون جان بر مىخیزد، نه از برون و به وسیله شمشیر، و مخصوصا پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را از اکراه و اجبار کردن مردم براى اسلام برحذر مىدارد.
(آیه 100)- در عین حال در این آیه این حقیقت را یادآور مىشود: درست است که انسانها مختار و آزادند اما «هیچ کس نمىتواند ایمان بیاورد، جز به فرمان خدا» و توفیق و یارى و هدایت او (وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ).
و لذا آنها که در مسیر جهل و عدم تعقل گام بگذارند و حاضر به استفاده از سرمایه فکر و خرد خویش نباشند «خداوند رجس و پلیدى را بر آنها مىنهد» آن چنان که موفق به ایمان نخواهند شد (وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ).
(آیه 101)- تربیت و اندرز: در آیات گذشته سخن از این بود که ایمان باید جنبه اختیارى داشته باشد نه اضطرارى و اجبارى، به همین مناسبت در این آیه راه تحصیل ایمان اختیارى را نشان مىدهد و به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىفرماید: «به آنها بگو:
درست بنگرید و ببینید در آسمان و زمین چه نظام حیرت انگیز و شگرفى است» که هر گوشهاى از آن دلیلى بر عظمت و قدرت و علم و حکمت آفریدگار است (قُلِ برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 317
انْظُرُوا ما ذا فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ)
.
این جمله به روشنى مسأله جبر و سلب آزادى اراده را نفى مىکند و مىگوید:
ایمان نتیجه مطالعه جهان آفرینش است یعنى این کار به دست خود شماست.
سپس اضافه مىکند ولى با این همه آیات و نشانههاى حق باز جاى تعجب نیست که گروهى ایمان نیاورند، چرا که آیات و نشانهها و اخطارها و انذارها تنها به درد کسانى مىخورد که آمادگى براى پذیرش حق دارند «اما این آیات و انذارها به حال کسانى که به خاطر لجاجت ایمان نمىآورند مفید نخواهد بود»! (وَ ما تُغْنِی الْآیاتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ).
(آیه 102)- سپس در این آیه با لحنى تهدید آمیز اما در لباس سؤال و استفهام مىگوید: «آیا (این گروه لجوج و بىایمان) جز این انتظار دارند که سرنوشتى همانند اقوام طغیانگر و گردنکش پیشین که گرفتار مجازات دردناک الهى شدند پیدا کنند» سرنوشتى همچون فراعنه و نمرودها و شدّادها و اعوان و انصارشان! (فَهَلْ یَنْتَظِرُونَ إِلَّا مِثْلَ أَیَّامِ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ).
و در پایان آیه به آنها اخطار مىکند و مىگوید: «اى پیامبر! به آنها بگو: اکنون (که شما در چنین مسیرى هستید و حاضر به تجدید نظر نیستید) شما در انتظار بمانید و من نیز با شما انتظار مىکشم» (قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ).
شما در انتظار درهم شکستن دعوت حق، و ما در انتظار سرنوشت شوم و دردناکى براى شما، همچون سرنوشت اقوام مستکبر پیشین!
(آیه 103)- سپس براى این که چنین توهمى پیش نیاید که خدا به هنگام مجازات تر و خشک را با هم مىسوزاند، اضافه مىکند: «سپس (هنگام آماده شدن مقدمات مجازات اقوام گذشته) فرستادگان خود و کسانى را که به آنها ایمان مىآوردند نجات و رهایى بخشیدیم» (ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا).
و در پایان مىگوید: این اختصاص به اقوام گذشته و رسولان و مؤمنان پیشین نداشته است «و همین گونه، بر ما حق است که مؤمنان به تو را نیز رهایى بخشیم» (کَذلِکَ حَقًّا عَلَیْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنِینَ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 318
(آیه 104)- قاطعیت در برابر مشرکان! این آیه و چند آیه بعد که همگى در رابطه با مسأله توحید و مبارزه با شرک و دعوت به سوى حق سخن مىگوید، آخرین آیات این سوره است، و در واقع فهرست یا خلاصهاى است از بحثهاى توحیدى این سوره، و تأکیدى است بر مبارزه با بت پرستى که در این سوره کرارا بیان شده است.
لحن آیات نشان مىدهد که مشرکان گاهى گرفتار این توهم بودند، که ممکن است پیامبر در اعتقاد خود پیرامون بتها نرمش و انعطافى به خرج دهد، و به نوعى آنها را بپذیرد.
قرآن با قاطعیت هرچه تمامتر به این توهم بىاساس پایان مىدهد، و فکر آنها را براى همیشه راحت مىکند که هیچ گونه سازش و نرمشى در برابر بت معنى ندارد، و جز «اللّه» معبودى نیست، تنها «اللّه» نه یک کلمه بیشتر، نه یک کلمه کمتر.
نخست به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد که تمام مردم را مخاطب ساخته «بگو:
اى مردم! اگر شما در اعتقاد من شک و تردیدى دارید (آگاه باشید که) من کسانى را که- غیر از خدا- پرستش مىکنید، هرگز نمىپرستم» (قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی شَکٍّ مِنْ دِینِی فَلا أَعْبُدُ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ).
تنها به نفى معبودهاى آنان قناعت نمىکند بلکه براى تأکید بیشتر، تمام پرستش را براى خدا اثبات کرده، مىگوید: «ولى خدایى را مىپرستم که شما را مىمیراند» (وَ لکِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ).
و باز براى تأکید افزونتر مىگوید: این تنها خواسته من نیست بلکه «این فرمانى است که به من داده شده است که از ایمان آورندگان (به اللّه) بوده باشم» (وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).
(آیه 105)- پس از آن که اعتقاد خود را در باره نفى شرک و بت پرستى با قاطعیت بیان کرده به بیان دلیل آن مىپردازد، دلیلى از فطرت، و دلیلى از عقل و خرد.
بگو: به من دستور داده شده که «روى خود را به آیین مستقیمى بدار که از برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 319
هر نظر خالص و پاک است» (وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً).
در اینجا نیز تنها به جنبه اثبات قناعت نکرده بلکه براى تأکید، طرف مقابل آن را نفى کرده، مىگوید: «و هرگز و بطور قطع از مشرکان نباش»! (وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ).
(آیه 106)- پس از اشاره به بطلان شرک از طریق فطرت، اشاره به یک دلیل روشن عقلى مىکند و مىگوید دستور داده شده است که «غیر از خدا اشیایى را که نه سودى به تو مىرساند، نه زیانى، پرستش مکن، چرا که اگر چنین کارى کردى، از ستمگران خواهى بود» هم به خویشتن ستم کردهاى و هم به جامعهاى که به آن تعلق دارى (وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُکَ وَ لا یَضُرُّکَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّکَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِینَ).
(آیه 107)- در اینجا نیز تنها به جنبه نفى قناعت نمىکند، و علاوه بر جنبه نفى روى جنبه اثبات نیز تکیه کرده، مىگوید: «و اگر ناراحتى و زیانى خدا به تو رساند (خواه براى مجازات باشد و یا به خاطر آزمایش) هیچ کس جز او نمىتواند آن را برطرف سازد» (وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ).
همچنین «اگر خداوند اراده کند خیر و نیکى به تو برساند، هیچ کس توانایى ندارد که جلو فضل و رحمت او را بگیرد» (وَ إِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ).
«او هر کس از بندگانش را اراده کند (و شایسته بداند) به نیکى مىرساند» (یُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ).
چرا که آمرزش و رحمتش همگان را در بر مىگیرد «و اوست غفور رحیم» (وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ).
(آیه 108)- آخرین سخن! این آیه و آیه بعد که یکى اندرزى است به عموم مردم، و دیگرى به خصوص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستورهایى را که خداوند در سراسر این سوره بیان داشه است، تکمیل مىکند، و با آن سوره یونس پایان مىیابد.
نخست به عنوان یک دستور عمومى مىفرماید: «بگو: اى مردم! از طرف پروردگارتان حق به سوى شما آمده است» (قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمُ الْحَقُّ مِنْ برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 320
رَبِّکُمْ)
. این تعلیمات، این کتاب آسمانى، این برنامه و این پیامبر همه حق است و نشانههاى حق بودنش آشکار.
و با توجه به این واقعیت «هر کس در پرتو این حق هدایت شود، به سود خود هدایت یافته، و هر کس با عدم تسلیم در برابر آن راه گمراهى را برگزیند به زیان خود گام برداشته» (فَمَنِ اهْتَدى فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها).
«و من مأمور و و کیل و نگاهبان شما نیستم» (وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ).
یعنى نه وظیفه دارم که شما را به پذیرش حق مجبور کنم، چرا که اجبار در پذیرش ایمان معنى ندارد، و نه اگر نپذیرفتید مىتوانم شما را از مجازات الهى حفظ کنم، بلکه وظیفه من دعوت است و تبلیغ، و ارشاد و راهنمایى و رهبرى!
(آیه 109)- سپس وظیفه پیامبر را در دو جمله تعیین مىکند، نخست اینکه «تنها از آنچه به تو وحى مىشود پیروى کن» (وَ اتَّبِعْ ما یُوحى إِلَیْکَ).
مسیر راهت را خدا از طریق وحى تعیین کرده است و کمترین انحراف از آن براى تو مجاز نیست.
دیگر این که در این راه مشکلات طاقت فرسا و ناراحتیهاى فراوان در برابر تو است، باید از انبوه مشکلات ترس و هراسى به خود راه ندهى، «صبر و استقامت و پایدارى پیشه کن، تا خداوند حکم و فرمان خود را (براى پیروزى تو بر دشمنان) صادر کند» (وَ اصْبِرْ حَتَّى یَحْکُمَ اللَّهُ).
«چرا که او بهترین حاکمان است» فرمانش حق و حکمتش عدالت، و وعدهاش تخلّف ناپذیر (وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ).
«پایان سوره یونس»