این سوره در «مکّه» نازل شده و 118 آیه دارد
محتواى سوره:
مجموع مطالب این سوره را مىتوان به چند بخش تقسیم کرد:
بخش اول- از آیه «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» تا چندین آیه بعد- بیانگر صفاتى است که مایه فلاح و رستگارى مؤمنان است.
بخش دوم به نشانههاى مختلف خدا شناسى، و آیات آفاقى و انفسى پروردگار در پهنه عالم هستى، اشاره کرده.
در بخش سوم به شرح سر گذشت عبرتانگیز جمعى از پیامبران بزرگ پرداخته است.
در بخش چهارم روى سخن را به مستکبران کرده، و با دلائل منطقى و گاه با تعبیرات تند و کوبنده به آنها هشدار مىدهد، تا دلهاى آماده به خود آید و راه بازگشت به سوى خدا را پیدا کند.
در بخش پنجم بحثهاى فشردهاى در باره معاد بیان کرده است.
و در بخش ششم از حاکمیت خداوند بر عالم هستى.
در بخش هفتم باز هم سخن از قیامت، حساب، جزا و پاداش نیکو کاران و کیفر بد کاران به میان مىآورد، و با بیان هدف آفرینش انسان سوره را پایان مىدهد.
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 240
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم: «هر کس سوره مؤمنون را بخواند و در هر جمعه آن را ادامه دهد خداوند پایان زندگى او را با سعادت قرار مىدهد و جایگاه او در فردوس اعلى (بهشت برین) است، همراه پیامبران و رسولان».
البته این فضیلتها براى خواندن با اندیشه و تصمیم بر عمل است.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)- صفات برجسته مؤمنان! در آغاز این سوره به سر نوشت لذت بخش و پر افتخار- مؤمنان پیش از بیان صفات آنها- اشاره شده تا شعلههاى شوق و عشق را در دلها براى رسیدن به این افتخار بزرگ زنده کند.
مىفرماید: «مؤمنان رستگار شدند» (قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ). و به هدف نهایى خود در تمام ابعاد رسیدند.
«فلاح و رستگارى» معنى وسیعى دارد که هم پیروزیهاى مادى را شامل مىشود، و هم معنوى را، و در مورد مؤمنان هر دو بعد منظور است.
(آیه 2)- سپس به بیان این صفات پرداخته و قبل از هر چیز انگشت روى نماز گذارده، مىگوید: «آنها که در نمازشان خشوع دارند» (الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ).
اشاره به این که نماز آنها الفاظ و حرکاتى بىروح و فاقد معنى نیست، بلکه به هنگام نماز آن چنان حالت توجه به پروردگار و حضور قلب در آنها پیدا مىشود که از غیر او جدا مىگردند و به او مىپیوندند.
در حدیثى مىخوانیم که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مردى را دید که در حال نماز با ریش خود بازى مىکند، فرمود: «اگر او در قلبش خشوع بود اعضاى بدنش نیز خاشع مىشد».
اشاره به این که خشوع یک حالت درونى است که در برون اثر مىگذارد.
(آیه 3)- دومین صفتى را که بعد از صفت خشوع در نماز براى مؤمنان بیان برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 241
مىکند این است که: «و آنها که از لغو و بیهودگى روى گردانند» (وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ).
در واقع تمام حرکات و خطوط زندگى آنان هدفى را دنبال مىکند، هدفى مفید و سازنده چرا که «لغو» به معنى کارها، سخنان و افکار بىهدف و بدون نتیجه مفید است.
(آیه 4)- سپس به سومین صفت مؤمنان راستین که جنبه اجتماعى و مالى دارد اشاره کرده، مىگوید: «آنها که زکات را انجام مىدهند» (وَ الَّذِینَ هُمْ لِلزَّکاةِ فاعِلُونَ).
(آیه 5)- چهارمین ویژگى مؤمنان را مسأله پاکدامنى و عفت کامل، و پرهیز از هر گونه آلودگى جنسى قرار داده، چنین مىگوید: «و آنها که دامان خود را (از آلوده شدن به (بىعفتى) حفظ مىکنند» (وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ).
(آیه 6)- «و تنها آمیزش جنسى به همسران و کنیزانشان دارند، که در بهره گیرى از آنان ملامت نمىشوند» (إِلَّا عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ).
(آیه 7)- از آنجا که غریزه جنسى سرکشترین غرائز انسان است و خویشتن دارى در برابر آن نیاز به تقوا و پرهیزکارى فراوان و ایمان قوى و نیرومند دارد، در این آیه بار دیگر روى همین مسأله تأکید کرده، مىگوید: «و کسانى که غیر از این طریق را طلب کنند، تجاوزگرند» (فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ).
تعبیر «به محافظت فروج» گویا اشاره به این است که اگر مراقبت مستمر و پىگیر در این زمینه نباشد، بیم آلودگى فراوان است.
(آیه 8)- در این آیه به پنجمین و ششمین صفت برجسته مؤمنان اشاره کرده، مىگوید: «و آنها که امانتها و عهد خود را رعایت مىکنند» (وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ).
حفظ و اداى امانت و همچنین پایبند بودن به عهد و پیمان در برابر خالق و خلق از صفات بارز مؤمنان است. برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 242
در مفهوم وسیع «امانت» امانتهاى خدا و پیامبران الهى و همچنین امانتهاى مردم جمع است، نعمتهاى مختلف خدا هر یک امانتى از امانات او هستند، آیین حق، کتب آسمانى، دستور العملهاى پیشوایان راه حق و همچنین اموال و فرزندان و پستها و مقامها، همه امانتهاى اویند که مؤمنان در حفظ و اداى حق آنها مىکوشند.
همچنین حکومت از مهمترین ودیعههاى الهى است که باید آن را به اهلش سپرد.
(آیه 9)- در این آیه آخرین ویژگى مؤمنان را که محافظت بر نمازهاست بیان کرده، مىگوید: «و آنها بر نمازشان مواظبت مىنمایند» (وَ الَّذِینَ هُمْ عَلى صَلَواتِهِمْ یُحافِظُونَ).
جالب این که: نخستین ویژگى مؤمنان را «خشوع در نماز» و آخرین صفت آنها را «محافظت بر نماز» شمرده است، از نماز شروع مىشود و به نماز ختم مىگردد چرا که نماز مهمترین رابطه خلق و خالق است که هر گاه با آدابش انجام گیرد زمینه مطمئنى براى همه خوبیها و نیکیها خواهد بود.
(آیه 10)- بعد از ذکر این صفات ممتاز، نتیجه نهایى آن را به این صورت بیان مىکند: آرى! «آنها وارثانند» (أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ).
(آیه 11)- همان وارثانى «که بهشت برین را به ارث مىبرند و جاودانه در آن خواهند ماند» (الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیها خالِدُونَ).
«فردوس» به معنى بهشت برین و برترین باغهاى بهشت مىباشد، که طبق ظاهر آیات فوق مخصوص مؤمنانى است که داراى صفات بالا هستند به این ترتیب دیگر بهشتیان در مراحل پایینتر قرار دارند.
(آیه 12)- مراحل تکامل جنین در رحم مادر: این آیه و قسمتى از آیات آینده، طرق اساسى تحصیل امیان و معرفت را نشان مىدهد، نخست دست انسان را گرفته و به کاوش در اسرار درون و «سیر در عالم انفس» وا مىدارد، و در آیاتى که بعد از آن خواهد آمد او را به جهان برون و موجودات شگرف عالم هستى توجه مىدهد و به «سیر آفاقى» مىپردازد.
نخست مىگوید: «ما انسان را از چکیده و خلاصهاى از گل آفریدیم» (وَ لَقَدْ برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 243
خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ).
(آیه 13)- «سپس او را نطفهاى در قرارگاه مطمئن [رحم] (ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرارٍ مَکِینٍ).
در حقیقت آیه قبل به آغاز وجود همه انسانها اعم از آدم و فرزندان او اشاره مىکند که همه به خاک باز مىگردند و از گل برخاستهاند، اما در این آیه به تداوم نسل آدم از طریق ترکیب نطفه نر و ماده و قرار گرفتن در قرارگاه رحم توجه مىدهد.
تعبیر از رحم به «قَرارٍ مَکِینٍ» (قرارگاه امن و امان) اشاره به موقعیت خاص رحم در بدن انسان است، در واقع در محفوظترین نقطه بدن که از هر طرف کاملا تحت حفاظت است قرار گرفته، ستون فقرات و دندهها از یک سو، استخوان نیرومند لگن خاصره از سوى دیگر، پوششهاى متعدد شکم از سوى سوم حفاظتى که از ناحیه دستها به عمل مىآید از سوى چهارم، همگى شواهد این قرارگاه امن و امان است.
(آیه 14)- بعد به مراحل شگفت آور و بهت آور سیر نطفه در رحم مادر و چهرههاى گوناگون خلقت که یکى بعد از دیگرى در آن قرارگاه امن و دور از دست بشر ظاهر مىشود اشاره کرده، مىفرماید: «سپس نطفه را به صورت علقه [خون بسته]، و علقه را به صورت مضغه [چیزى شبیه گوشت جویده شده] و مضغه را به صورت استخوانهایى در آوردیم، و بر استخوانها گوشت پوشاندیم» (ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً).
جمله «فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً» یک معجزه علمى است که پرده از روى این مسأله که در آن روز براى هیچ کس روشن نبود بر مىدارد، زیرا قرآن نمىگوید: ما مضغه را تبدیل به استخوان و گوشت کردیم، بلکه مىگوید: ما مضغه را تبدیل به استخوان کردیم و بر استخوانها لباس گوشت پوشاندیم، اشاره به این که مضغه نخست تبدیل به استخوان مىشود و بعد از آن گوشت روى آن را مىپوشاند.
و در پایان آیه به آخرین مرحله که در واقع مهمترین مرحله آفرینش بشر است با یک تعبیر سر بسته و پر معنى اشاره کرده، مىفرماید: «سپس ما آن را آفرینش برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 244
تازهاى دادیم» (ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ).
این همان مرحلهاى است که جنین وارد حیات انسانى مىشود، که در روایات اسلامى از آن تعبیر به مرحله «نفخ روح» (دمیدن روح در کالبد) شده، و اینجاست که انسان را از همه جهان ممتاز مىسازد، و به او شایستگى خلافت خدا در زمین را مىدهد.
«پس بزرگ و پر برکت است خدایى که بهترین آفرینندگان است» (فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ).
آفرین بر این قدرت نمایى بىنظیر که در ظلمتکده رحم این چنین تصویر بدیعى با این همه عجائب و شگفتیها، بر قطره آبى نقش مىزند.
آفرین بر آن علم و حکمتى که این همه استعداد و لیاقت و شایستگى را در چنین موجود ناچیزى ایجاد مىکند آفرین بر او و بر خلقت بىنظیرش.
(آیه 15)- این آیه از مسأله توحید و شناخت مبدء به طرز زیبا و ظریفى به مسأله «معاد» منتقل مىشود، و مىگوید: این انسان با همه شگفتیهایش تا ابد زنده نمىماند، زمانى فرا مىرسد که این ساختمان عجیب از هم فرو مىریزد و «شما بعد از این زندگى همگى مىمیرید» (ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذلِکَ لَمَیِّتُونَ).
(آیه 16)- ولى براى این که این تصور پیش نیاید که با مردن انسان همه چیز پایان مىگیرد پس این آفرینش با این همه شکوه و عظمت براى این چند روز زندگى امرى بیهوده بوده است بلا فاصله مىافزاید: «سپس در روز قیامت (بار دیگر به زندگى باز مىگردید و) بر انگیخته مىشوید» البته در سطحى عالیتر و در جهانى وسیعتر و گستردهتر (ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ تُبْعَثُونَ).
(آیه 17)- باز هم نشانههاى توحید: پس از ذکر آیات انفسى اکنون به جهان برون و آیات آفاقى مىپردازد، و عظمت آفرینش را در آسمان و زمین منعکس مىکند مىفرماید: «ما بر بالاى سر شما هفت راه [طبقات هفتگانه آسمان] قرار دادیم» (وَ لَقَدْ خَلَقْنا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرائِقَ).
ممکن است این راهها طرق رفت و آمد فرشتگان باشد، و ممکن است مدار برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 245
گردش ستارگان آسمان- در باره آسمانهاى هفتگانه در جلد اول ذیل آیه 29 سوره بقره سخن گفتهایم.
و از آنجا که تعدّد عوالم و طرق آنها ممکن است این توهم را به وجود آورد که آیا این وسعت و عظمت عالم موجب نخواهد شد که آفریدگار از آنها غافل گردد، در پایان آیه بلا فاصله مىفرماید: «و ما (هرگز) از آفرینش (خلق) خود غافل نبودهایم» (وَ ما کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غافِلِینَ).
(آیه 18)- این آیه به یکى دیگر از مظاهر قدرت الهى که از برکات آسمانى و زمین محسوب مىشود یعنى باران اشاره کرده، مىگوید: «و از آسمان آبى به اندازه معین نازل کردیم» (وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ).
نه آن قدر زیاد که زمینها را در خود غرق کند، و نه آنقدر کم که تشنه کامان در جهان گیاهان و حیوانات سیراب نگردند.
سپس به مسأله مهمترى در همین رابطه که مسأله ذخیره آبها در منابع زیر زمینى است پرداخته، مىگوید: «و آن را در زمین (در جایگاه مخصوصى) ساکن نمودیم و ما بر از بین بردن آن کاملا قادریم» (فَأَسْکَنَّاهُ فِی الْأَرْضِ وَ إِنَّا عَلى ذَهابٍ بِهِ لَقادِرُونَ).
مىدانیم قشر روئین زمین از دو طبقه کاملا مختلف تشکیل یافته خداوند بزرگ و منان قشر بالا را نفوذپذیر و قشر زیرین را نفوذناپذیر قرار داده تا آبها در زمین فرو روند و در منطقه نفوذناپذیر مهار شوند و ذخیره گردند، و بعدا از طریق چشمهها، چاهها و قناتها مورد استفاده واقع شوند، بىآنکه بگندند و تولید مزاحمت کنند یا آلودگى پیدا کنند «1».
(آیه 19)- در این آیه به دنبال نعمت پر برکت باران به محصولاتى که از آن مىروید اشاره کرده، مىگوید: «سپس به وسیله آن، باغهایى از درختان نخل و انگور براى شما ایجاد کردیم، باغهایى که در آن میوههاى بسیار است و از آن مىخورید» (فَأَنْشَأْنا لَکُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ لَکُمْ فِیها فَواکِهُ کَثِیرَةٌ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ).
__________________________________________________
(1) باید توجه داشت که عبور آبهاى آلوده از قشر نفوذپذیر زمین غالبا موجب تصفیه آن مىشود!
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 246
خرما و انگور تنها محصول آنها نیست بلکه این دو محصول عمده و پر ارزش آنهاست و گر نه انواع مختلفى از دیگر نیز میوهها در آن یافت مىشود.
(آیه 20)- بعد به یکى دیگر از درختان پر برکتى که از همین آب باران پرورش مىیابد اشاره کرده، مىگوید: «و (نیز علاوه بر این باغهاى نخل و انگور و میوههاى دیگر) درختى را که از طور سینا مىروید [زیتون] و از آن روغن و نان خورش براى خورندگان فراهم مىآید» آفریدیم (وَ شَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَیْناءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِلْآکِلِینَ).
(آیه 21)- بعد از بیان گوشهاى از نعمتهاى پروردگار در جهان گیاهان که به وسیله آب باران پرورش مىیابد به بخش مهمى از نعمتها و مواهب او در جهان حیوانات پرداخته، مىگوید: «و در چهار پایان براى شما عبرت بزرگى است» (وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً).
سپس این عبرت را چنین شرح مىدهد: «ما از آنچه در درون آنهاست شما را سیراب مىکنیم» (نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِها).
آرى! شیر گوارا این غذاى نیرو بخش و کامل را از درون این حیوانات، از لابلاى خون و مانند آن بیرون مىفرستیم تا بدانید چگونه خداوند قدرت دارد از میان چنین اشیاء ظاهرا آلودهاى یک نوشیدنى به این پاکى و گوارایى بیرون فرستد.
سپس اضافه مىکند: مسائل عبرتانگیز و برکات حیوانات منحصر به شیر نیست بلکه «براى شما در آنها منافع بسیارى است و از گوشت آنها نیز مىخورید» (وَ لَکُمْ فِیها مَنافِعُ کَثِیرَةٌ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ).
(آیه 22)- از همه اینها گذشته، از چهار پایان به عنوان مرکبهاى راهوار در خشکى و از کشتیها براى دریاها استفاده کرده «و بر آنها و کشتیها سوار مىشوید»َ عَلَیْها وَ عَلَى الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ)
.
این همه آثار و خواص و فوائد در این حیوانات به راستى مایه عبرت است، هم انسان را به آفریننده این همه نعمت آشنا مىسازد و هم حس شکر گزارى را در او بر مىانگیزد.
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 247
(آیه 23)- منطق کور دلان مغرور: از آنجا که در آیات گذشته، سخن از توحید و معرفت خداوند و دلائل عظمت او در جهان آفرینش بود، همین مطلب را در این آیه و آیات آینده از زبان پیامبران بزرگ و در لابلاى تاریخ آنها بیان مىکند.
نخست از نوح نخستین پیامبر اولوا العزم و منادى توحید شروع کرده، مىگوید: «و ما نوح را به سوى قومش فرستادیم، پس او به آنها گفت: اى قوم من! خداوند یکتا را بپرستید که جز او معبودى براى شما نیست» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ).
«آیا (با این بیان روشن از پرستش بتها) پرهیز نمىکنید»؟ (أَ فَلا تَتَّقُونَ).
(آیه 24)- «جمعیت اشرافى (و مغرور که چشمها را در ظاهر پر مىکنند و از درون خالى هستند) از قوم نوح که کافر بودند، گفتند: این مرد جز بشرى همچون شما نیست که مىخواهد بر شما برترى جوید» (فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُرِیدُ أَنْ یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ).
و به این ترتیب انسان بودنش را نخستین عیبش دانستند و به دنبال آن متهمش ساختند که او یک فرد سلطهجو است.
سپس افزودند: «و اگر خدا مىخواست (رسولى بفرستد) فرشتگانى نازل مىکرد» (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَنْزَلَ مَلائِکَةً).
و براى تکمیل این استدلال واهى گفتند: «ما هرگز چنین چیزى را از نیاکان پیشین خود نشنیدهایم» که انسانى دعوى نبوّت کند و خود را نماینده خدا بداند! (ما سَمِعْنا بِهذا فِی آبائِنَا الْأَوَّلِینَ).
(آیه 25)- ولى این سخنان بىاساس در روح این پیامبر بزرگ اثر نکرد و نوح همچنان به دعوت خود ادامه مىداد و نشانهاى از برترىجویى و سلطه طلبى در کار او نبود، لذا او را به اتهام دیگرى متهم ساختند و آن اتهام «جنون و دیوانگى» بود که همه پیامبران الهى و رهبران راستین را در طول تاریخ به آن متهم ساختند، گفتند: «او فقط مردى است که به نوعى جنون مبتلاست، پس مدتى در باره او صبر کنید» تا مرگش فرا رسد و یا از این بیمارى رهایى یابد! برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 248
(إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِینٍ).
(آیه 26)- پایان عمر یک قوم سر کش! در آیات گذشته بخشى از تهمتهاى ناروائى را که دشمنان نوح به او زدند خواندیم ولى از آیات دیگر قرآن به خوبى استفاده مىشود که اذیت و آزار این قوم سر کش تنها منحصر به این امور نبود بلکه با هر وسیلهاى توانستند او را در فشار و سختى قرار دادند و نوح هنگامى که از تلاشهاى خود مأیوس شد و جز گروه اندکى ایمان نیاوردند از خدا تقاضاى کمک کرد چنانکه در این آیه مىخوانیم: «گفت: پروردگارا! مرا در برابر تکذیبهایى که کردند یارى کن» (قالَ رَبِّ انْصُرْنِی بِما کَذَّبُونِ).
(آیه 27)- در اینجا فرمان پروردگار فرا رسید و مقدمات نجات نوح و یاران اندکش و نابودى مشرکان لجوج فراهم شد.
«ما به نوح وحى کردیم که: کشتى را در حضور ما مطابق وحى ما بساز» (فَأَوْحَیْنا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا).
تعبیر «بِأَعْیُنِنا» (در برابر دیدگان ما) اشاره به این است که تلاش و کوشش تو در این راه در حضور ماست و تحت پوشش حمایت ما.
در ادامه مىفرماید: «پس هنگامى که فرمان ما (براى غرق آنان) فرا رسد، و آب از تنور بجوشد (که نشانه فرا رسیدن طوفان است) از هر یک از انواع حیوانات یک جفت (نر و ماده) در کشتى سوار کن» (فَإِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ فَاسْلُکْ فِیها مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ).
«و همچنین خانوادهات را مگر آنها [همسر و فرزند کافرت] که قبلا وعده هلاکشان داده شده است» (وَ أَهْلَکَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ).
و باز اضافه مىکند: «و دیگر در باره ستمگران (که هم بر خویش ستم کردند و هم بر دیگران) با من سخنى مگو که آنها همگى غرق خواهند شد» و جاى شفاعت و گفتگو نیست (وَ لا تُخاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ).
(آیه 28)- در این آیه مىفرماید: «و هنگامى که تو و همه کسانى که با تو هستند بر کشتى سوار شدید و استقرار یافتید (سپاس خدا را به خاطر این نعمت برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 249
بزرگ به جا آور) و بگو: ستایش براى خدایى است که ما را از قوم ستمگر نجات بخشید» (فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَکَ عَلَى الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).
(آیه 29)- و بعد از حمد و ستایش خدا در برابر نخستین نعمت بزرگ او یعنى نجات از چنگال ظالمان، از درگاهش چنین تقاضا کن «بگو: پروردگارا! مرا در منزلگاهى پر برکت فرود آر، و تو بهترین فرود آورندگانى» (وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلًا مُبارَکاً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ).
(آیه 30)- در این آیه اشاره به مجموع این داستان کرده، مىگوید: «در این (ماجراى نوح و پیروزیش بر ستمکاران و مجازات این قوم سر کش به شدیدترین وجه) آیات و نشانههایى (براى صاحبان عقل و اندیشه) است»! (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ).
«و ما بطور مسلم (همگان را) آزمایش مىکنیم» (وَ إِنْ کُنَّا لَمُبْتَلِینَ).
(آیه 31)- سرنوشت غمانگیز یک قوم دیگر (قوم ثمود): در اینجا به بحث پیرامون اقوام دیگرى که بعد از نوح (ع) بر سر کار آمدند پرداخته، و منطق آنها را که هماهنگ منطق کفار پیشین بوده، و همچنین سر نوشت دردناکشان را شرح مىدهد، و بحثهایى را که در آیات گذشته ذکر شد تکمیل مىکند.
نخست مىگوید: «سپس جمعیت دیگرى را بعد از آنها به وجود آوردیم» و قوم تازهاى به روى کار آمدند (ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ).
(آیه 32)- از آنجا که بشر نمىتواند بدون یک رهبر الهى باشد خداوند پیامبر بزرگى را براى نشر دعوت توحید و آیین حق و عدالت به سوى آنها فرستاد چنانکه آیه مىگوید: «و در میان آنها رسولى از خودشان فرستادیم که: پروردگار یکتا را بپرستید جز او معبودى براى شما نیست» (فَأَرْسَلْنا فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ).
این همان چیزى بود که نخستین پایه دعوت همه پیامبران را تشکیل مىداد این نداى توحید بود که زیر بناى همه اصلاحات فردى و اجتماعى است.
«با این همه از شرک و بت پرستى پرهیز نمىکنید» (أَ فَلا تَتَّقُونَ). برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 250
منظور «قوم ثمود» است که در سر زمینى در شمال حجاز زندگى مىکردند و پیامبر بزرگ الهى «صالح» براى هدایت آنها مبعوث شد، آنها کفر ورزیده و راه طغیان پیش گرفتند، سر انجام به وسیله صیحه آسمانى (صاعقهاى مرگبار) از میان رفتند.
(آیه 33)- به هر حال ببینیم عکس العمل این قوم سر کش در برابر نداى توحیدى این پیامبر بزرگ چه بود؟ قرآن در این آیه مىگوید: «ولى اشرافیان (خود خواه) از قوم او که کافر بودند، و دیدار آخرت را تکذیب مىکردند، و در زندگى دنیا به آنان ناز و نعمت داده بودیم گفتند: این بشرى است مثل شما، از آنچه شما مىخورید مىخورد، و از آنچه مىنوشید مىنوشد» پس چگونه مىتواند پیامبر باشد؟ (وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ الْآخِرَةِ وَ أَتْرَفْناهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَ یَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ).
آرى! چون دعوت این پیامبر بزرگ را مخالف هوسهاى خود مىدیدند و مزاحم منافع نامشروع و استکبار بىدلیلشان، به ستیزه برخاستند، درست با همان منطقى که سرکشان قوم نوح داشتند.
(آیه 34)- سپس به یکدیگر گفتند: «اگر شما بشرى همانند خودتان را اطاعت کنید بطور قطع زیانکارید»! (وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ).
(آیه 35)- سپس به انکار معاد که همیشه قبول آن سدى بر سر راه خود کامگان و هوسرانان است پرداخته و گفتند: «آیا (این مرد) به شما وعده مىدهد هنگامى که مردید و خاک و استخوان (پوسیده) شدید باز هم از قبرها بیرون مىآیید» و حیات نوینى را آغاز مىکنید؟! (أَ یَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذا مِتُّمْ وَ کُنْتُمْ تُراباً وَ عِظاماً أَنَّکُمْ مُخْرَجُونَ).
(آیه 36)- «هیهات! هیهات! از این وعدههایى که به شما داده مىشود» وعدههاى بىاساس و تو خالى! (هَیْهاتَ هَیْهاتَ لِما تُوعَدُونَ).
اصلا مگر ممکن است انسانى که مرد و خاک شد و ذرات آن به هر سو پراکنده گشت باز هم به زندگى باز گردد؟ چنین چیزى محال است محال!
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 251
(آیه 37)- سپس با این سخن، انکار معاد را تأکید بیشترى کردند که: «مسلما غیر از این زندگى دنیاى ما چیزى در کار نیست، پیوسته گروهى از ما مىمیریم و نسل دیگرى جاى ما را مىگیرد (و بعد از مرگ دیگر هیچ خبرى نیست!) و ما هرگز بر انگیخته نخواهیم شد»! (إِنْ هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ).
(آیه 38)- سر انجام به عنوان یک جمعبندى در اتهامى که نسبت به پیامبرشان داشتند چنین گفتند: «او فقط مردى دروغگوست که بر خدا افترا بسته، و ما هرگز به او ایمان نخواهیم آورد»! (إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً وَ ما نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِینَ).
(آیه 39)- هنگامى که غرور و طغیان آنها از حد گذشت و بىشرمى را در انکار رسالت و معجزات و دعوت انسان ساز پیامبرشان به آخرین حد رساندند، و خلاصه بر همه آنها اتمام حجت شد، این پیامبر بزرگ الهى رو به درگاه خدا کرد و «گفت: پروردگارا! مرا در مقابل تکذیبهاى آنها یارى کن» (قالَ رَبِّ انْصُرْنِی بِما کَذَّبُونِ).
آنها هر چه توانستند گفتند و هر تهمتى مىخواستند زدند، تو مرا کمک فرما.
(آیه 40)- پروردگار جهان «به او فرمود: آنها به زودى از کار خود پشیمان خواهند گشت» و میوه درخت تلخى را که نشاندهاند خواهند چشید (قالَ عَمَّا قَلِیلٍ لَیُصْبِحُنَّ نادِمِینَ). اما زمانى پشیمان مىشوند که سودى به حالشان ندارد.
(آیه 41)- و همین طور شد «ناگهان صیحه آسمانى آنها را به حق زیر ضربات خود فرو گرفت» (فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ بِالْحَقِّ).
صاعقهاى مرگبار با صدایى وحشت انگیز و مهیب فرود آمد، همه جا را تکان داد و در هم کوبید و ویران کرد، و اجساد بىجان آنها را روى هم ریخت، به قدرى سریع و کوبنده بود که حتى قدرت فرار از خانههاشان پیدا نکردند و در درون همان خانههایشان مدفون گشتند.
چنانکه قرآن در پایان این آیات مىگوید: «ما آنها را همچون خار و خاشاک برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 252
در هم کوبیده شده روى سیلاب قرار دادیم» (فَجَعَلْناهُمْ غُثاءً).
«دور باد قوم ستمگر» از رحمت خداوند! (فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).
این در حقیقت نتیجه گیرى نهایى از کل این آیات است که آنچه در این ماجرا گفته شد از انکار و تکذیب آیات الهى و انکار معاد و رستاخیز سر چشمه مىگیرد، و نتیجه دردناک آن، مخصوص جمعیت و گروه معینى نیست، بلکه همه ستمگران را در طول تاریخ شامل مىشود.
(آیه 42)- اقوام سر کش یکى بعد از دیگرى هلاک شدند: پس از پایان داستان قوم ثمود، قرآن در اینجا به اقوام دیگرى که بعد از آنها و قبل از موسى (ع) روى کار آمدند اشاره کرده، مىگوید: «سپس اقوام دیگرى را پس از آنها پدید آوردیم» (ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُوناً آخَرِینَ).
چرا که این قانون و سنت خداوند بزرگ است که فیض خود را قطع نمىکند و اگر گروهى مانعى بر سر راه تکامل نوع بشر شدند آنها را کنار زده و این قافله را در مسیرش همچنان پیش مىبرد.
(آیه 43)- اما این اقوام و طوائف گوناگون هر کدام داراى زمان و اجل معینى بودند و «هیچ امتى بر اجل و سر رسید حتمى خود پیشى نمىگیرد و از آن تأخیر نیز نمىکنند» (ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما یَسْتَأْخِرُونَ). بلکه هنگامى که فرمان قطعى پایان حیات آنها صادر مىشد از میان مىرفتند، نه یک لحظه زودتر و نه دیرتر.
(آیه 44)- این آیه ناظر به این حقیقت است که دعوت پیامبران در طول تاریخ هیچگاه قطع نشده، مىفرماید: «ما سپس رسولان خود را یکى پس از دیگرى فرستادیم» (ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا).
این معلمان آسمانى یکى پس از دیگرى مىآمدند و مىرفتند، ولى اقوام سرکش همچنان بر کفر و انکار خود باقى بودند بطورى که «هر زمان رسولى براى (هدایت) قومى مىآمد او را تکذیب مىکردند» (کُلَّ ما جاءَ أُمَّةً رَسُولُها کَذَّبُوهُ).
هنگامى که این کفر و تکذیب از حد گذشت و به قدر کافى اتمام حجت شد «ما این امتهاى سرکش را یکى پس از دیگرى هلاک نمودیم» و از صحنه روزگار برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 253
محوشان کردیم (فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضاً).
آن چنان نابود شدند که تنها نام و گفتگویى از آنها باقى ماند. آرى! «ما آنها را احادیثى قرار دادیم» (وَ جَعَلْناهُمْ أَحادِیثَ).
و در پایان آیه، همچون آیات پیشین مىگوید: «دور باد (از رحمت خدا) قومى که ایمان نمىآورند» (فَبُعْداً لِقَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ).
آنها نه تنها در این دنیا دور از رحمت خدا بودند که در سراى دیگر نیز از رحمت الهى دورند.
(آیه 45)- قیام موسى و نابودى فرعونیان فرا مىرسد: تا اینجا سخن در باره اقوامى بود که پیش از موسى (ع) پیامبر اولوا العزم پروردگار روى کار آمدند و رفتند، اما در اینجا اشاره بسیار کوتاهى به قیام موسى و هارون در برابر فرعونیان و سر انجام کار این قوم مستکبر کرده، مىفرماید: «سپس موسى و برادرش هارون را با آیات خود و دلیل آشکار و روشن فرستادیم» (ثُمَّ أَرْسَلْنا مُوسى وَ أَخاهُ هارُونَ بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِینٍ).
منظور از «آیات» معجزاتى است که خداوند به موسى بن عمران داد (آیات نه گانه) و منظور از «سلطان مبین»، منطق نیرومند و دلائل دندان شکن موسى (ع) در برابر فرعونیان است.
(آیه 46)- آرى! موسى و برادرش هارون را با این آیات و سلطان مبین فرستادیم «به سوى فرعون و اطرافیان اشرافى و مغرور او» (إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ).
اشاره به این که ریشه همه فساد، اینها بودند و هیچ کشورى اصلاح نخواهد شد مگر این که سردمدارانش اصلاح شوند.
«ولى (فرعون و اطرافیانش) استکبار کردند» و زیر بار آیات حق و سلطان مبین نرفتند (فَاسْتَکْبَرُوا).
«و اصولا آنها مردمى برترى جو و سلطه طلب بودند» (وَ کانُوا قَوْماً عالِینَ).
(آیه 47)- یکى از نشانههاى روشن برترى جویى آنها این بود که «گفتند: آیا ما به دو انسان همانند خودمان ایمان بیاوریم در حالى که قوم آنها (بنى اسرائیل) برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 254
بندگان و بردگان ما هستند»؟! (فَقالُوا أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنا وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ).
(آیه 48)- با این استدلالات واهى به مخالفت با حق برخاستند «پس موسى و هارون را تکذیب کردند و سر انجام همگى هلاک و نابود شدند» و ملک و حکومتشان بر باد رفت (فَکَذَّبُوهُما فَکانُوا مِنَ الْمُهْلَکِینَ).
(آیه 49)- و سر انجام به این ترتیب دشمنان اصلى بنى اسرائیل که سد راه دعوت موسى و هارون بودند از میان رفتند، و دوران آموزش و تربیت الهى بنى اسرائیل فرا رسید.
در همین مرحله بود که: «ما به موسى کتاب آسمانى دادیم شاید آنان [بنى اسرائیل] هدایت شوند» (وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ).
(آیه 50)- آیتى دیگر از آیات خدا: در آخرین مرحله از شرح سر گذشت پیامبران اشاره کوتاه و مختصرى به حضرت مسیح (ع) و همچنین مادرش مریم کرده، مىگوید: «و ما فرزند مریم و مادرش را آیت و نشانهاى (از عظمت و قدرت خود) قرار دادیم» (وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ آیَةً).
سپس به بخشى از نعمتها و مواهب بزرگى که به این مادر و فرزند عطا فرموده اشاره کرده، مىگوید: «و آنها را در سر زمین بلندى که داراى آرامش و امنیت و آب جارى بود جاى دادیم» (وَ آوَیْناهُما إِلى رَبْوَةٍ ذاتِ قَرارٍ وَ مَعِینٍ).
احتمال دارد که جمله فوق اشاره به محل تولد مسیح (ع) در بیابان بیت المقدس باشد، جایى که خداوند آن را محل امنى براى این مادر و فرزند قرار داد، و آب گوارا در آن جارى ساخت و از درخت خشکیده خرما به او روزى مرحمت کرد.
به هر حال آیه دلیلى است بر حمایت مستمر و دائم خداوند نسبت به رسولان خود و کسانى که از آنها حمایت مىکردند.
(آیه 51)- همگى امت واحدید: در آیات پیشین سخن از سر گذشت پیامبران و امتهایشان بود، در این آیه همه پیامبران را مخاطب ساخته، مىگوید: «اى پیامبران! از غذاهاى پاکیزه بخورید و عمل صالح به جا آورید که من به آنچه شما انجام مىدهید آگاهم» (یا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّی بِما برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 255
تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ).
در این آیه از سه جهت براى انجام عمل صالح کمک گرفته شده است: از جهت تأثیر غذاى پاک بر صفاى قلب، و از جهت تحریک حس شکر گزارى، و از جهت توجه دادن به این که خدا شاهد و ناظر اعمال آدمى است.
(آیه 52)- سپس همه پیامبران و پیروان آنها را به توحید و تقوا دعوت کرده، چنین مىگوید: «و این امت شما امت واحدى است» (وَ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً).
و تفاوتهاى میان شما و همچنین پیامبرانتان هرگز دلیل بر دو گانگى و چند گانگى نیست.
«و من پروردگار شما هستم، پس از مخالفت فرمان من بپرهیزید» (وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ).
به این ترتیب آیه فوق به وحدت و یگانگى جامعه انسانى، و حذف هر گونه تبعیض و جدایى دعوت مىکند، همانگونه که او پروردگار واحد است انسانها نیز امت واحد هستند.
به همین دلیل باید از یک برنامه پیروى کنند همانگونه که پیامبرانشان نیز به آیین واحدى دعوت مىکردند.
(آیه 53)- این آیه- به دنبال دعوتى که به وحدت و یگانگى در آیه قبل شد- انسانها را از پراکندگى و اختلاف با این عبارت بر حذر مىدارد: «اما آنها کارهاى خود را در میان خویش به پراکندگى کشاندند و هر گروهى به راهى رفتند» (فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ زُبُراً).
و عجب این که: «هر گروه به آنچه نزد خود دارند خوشحالند» و از دیگران بیزار (کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ).
آیه فوق یک حقیقت مهم روانى و اجتماعى را باز گو مىکند و آن تعصب جاهلانه احزاب و گروههاست که هر یک راه و آئینى را براى خود برگزیده، و دریچههاى مغز خود را به روى هر سخن دیگرى بستهاند این حالت- که از خودخواهى و حبّ ذات افراطى سر چشمه مىگیرد- بزرگترین دشمن تبیین حقایق و رسیدن به اتحاد و وحدت امتهاست.
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 256
(آیه 54)- لذا در این آیه مىگوید: اکنون که چنین است «آنها را در جهل و غفلتشان بگذار تا زمانى» که مرگشان فرا رسد، یا گرفتار عذاب الهى شوند که این قبیل افراد سرنوشتى غیر از این ندارند (فَذَرْهُمْ فِی غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِینٍ).
(آیه 55)- از آنجا که در آیات گذشته سخن از احزاب و گروههاى لجوج و متعصب به میان آمد به بعضى دیگر از پندارهاى خود بینانه آنان اشاره کرده، مىگوید: «آیا آنها گمان مىکنند اموال و فرزندانى را که به آنان دادهایم ...» (أَ یَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِینَ).
(آیه 56)- براى این است که: «درهاى خیرات را به سرعت به روى آنها بگشاییم»؟! (نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ).
آیا آنها داشتن اموال سرشار و فرزندان بسیار را دلیل بر حقانیت روش خود مىپندارند و نشانه قرب و عظمت در درگاه خدا مىدانند؟
نه، هرگز چنین نیست «بلکه آنها نمىفهمند» (بَلْ لا یَشْعُرُونَ).
آنها نمىدانند که این اموال و فرزندان فراوان در حقیقت یک نوع عذاب و مجازات یا مقدمه عذاب و کیفر براى آنهاست، آنها نمىدانند که خدا مىخواهد آنها را در ناز و نعمت فرو برد تا به هنگام گرفتار شدن در چنگال کیفر الهى، تحمل عذاب بر آنها دردناکتر باشد.
(آیه 57)- بعد از نفى پندارهاى این غافلان خود خواه، چگونگى حال مؤمنان و سرعت کنندگان در خیرات را ضمن چند آیه باز گو مىکند.
نخست مىگوید: «مسلما کسانى که از خوف پروردگارشان بیمناکند» (إِنَّ الَّذِینَ هُمْ مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ).
(آیه 58)- سپس اضافه مىکند: «و آنان که به آیات پروردگارشان ایمان مىآورند» (وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ).
(آیه 59)- بعد از مرحله ایمان به آیات پروردگار، مرحله تنزیه و پاک شمردن او از هر گونه شبیه و شریک فرا مىرسد، مىگوید: «و آنها که به پروردگارشان شرک نمىورزند» (وَ الَّذِینَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا یُشْرِکُونَ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 257
(آیه 60)- بعد از این، مرحله ایمان به معاد و رستاخیز و توجه خاصى که مؤمنان راستین به این مسأله دارند فرا مىرسد، مىگوید: «و کسانى که نهایت تلاش و کوشش را در انجام طاعات به خرج مىدهند و با این حال دلهایشان هراسناک است از اینکه سر انجام به سوى پروردگارشان باز مىگردند» (وَ الَّذِینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى رَبِّهِمْ راجِعُونَ).
(آیه 61)- بعد از شرح این صفات چهار گانه مىفرماید: «چنین کسانى در خیرات سرعت مىکنند و از دیگران پیشى مىگیرند» و مشمول عنایات ما هستند (أُولئِکَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ).
آیات فوق ترسیم جالب و تنظیم کاملا منطقى براى بیان صفات این گروه از مؤمنان پیشگام است، نخست از ترس آمیخته با احترام و تعظیم- که انگیزه ایمان به پروردگار و نفى هر گونه شرک است- شروع کرده و به ایمان به معاد و دادگاه عدل خدا که موجب احساس مسؤولیت و انگیزه هر کار نیک است منتهى مىگردد و مجموعا چهار ویژگى و یک نتیجه را بیان مىکند- دقت کنید.
(آیه 62)- از آنجا که صفات برجسته و ویژه مؤمنان که سر چشمه انجام هر گونه کار نیک است و در آیات قبل به آن اشاره شد، این سؤال را بر مىانگیزد که اتصاف به این صفات و انجام این اعمال، کار همه کس نیست، و از عهده همه بر نمىآید.
در این آیه به پاسخ پرداخته، مىگوید: «ما هیچ کس را جز به مقدار توانائیش تکلیف نمىکنیم» و از هر کس به اندازه عقل و طاقتش مىخواهیم (وَ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها).
این تعبیر نشان مىدهد که وظائف و احکام الهى در حدود توانایى انسانها است، و در هر مورد بیش از میزان قدرت و توانایى باشد ساقط مىشود و به تعبیر علماى اصول، این قاعده بر تمام احکام اسلامى حکومت دارد و بر آنها مقدم است.
و باز از آنجا که ممکن است این سؤال پیش آید که چگونه این همه انسانها اعمالشان از کوچک و بزرگ، مورد حساب و بررسى قرار مىگیرد؟ برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 258
اضافه مىکند: «و نزد ما کتابى است که به حق سخن مىگوید (و تمام اعمال بندگان را ثبت و باز گو مىکند) و به همین دلیل هیچ ظلم و ستمى بر آنها نمىشود» (وَ لَدَیْنا کِتابٌ یَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ).
این اشاره به نامههاى اعمال و پروندههایى است که همه کارهاى آدمى در آن ثبت است و نزد خداوند محفوظ است.
(آیه 63)- ولى از آنجا که بیان این واقعیات تنها در کسانى اثر مىکند که مختصر بیدارى و آگاهى دارند بلافاصله اضافه مىکند: «ولى دلهاى آنها از این نامه اعمال (و روز حساب و آیات قرآن) در بىخبرى فرو رفته و اعمال (زشت) دیگرى جز این دارند که پیوسته آن را انجام مىدهند» (بَلْ قُلُوبُهُمْ فِی غَمْرَةٍ مِنْ هذا وَ لَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِکَ هُمْ لَها عامِلُونَ).
(آیه 64)- اما آنها در این غفلت و بىخبرى همچنان باقى مىمانند «تا روزى که مترفین را (آنان که غرق ناز و نعمتند) در چنگال عذاب گرفتار سازیم در این هنگام نعره استغاثهآمیز آنها همچون نعره وحوش بیابان بر مىخیزد» و از سنگینى عذاب و مجازات دردناک الهى ناله سر مىدهند (حَتَّى إِذا أَخَذْنا مُتْرَفِیهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ یَجْأَرُونَ).
(آیه 65)- ولى به آنها خطاب مىشود «فریاد نکنید و ناله نزنید که شما امروز از ناحیه ما یارى نخواهید شد»! (لا تَجْأَرُوا الْیَوْمَ إِنَّکُمْ مِنَّا لا تُنْصَرُونَ).
(آیه 66)- این آیه در حقیقت بیان علت این سر نوشت شوم است، مىگوید:
آیا فراموش کردهاید که: «در گذشته آیات من بطور مداوم بر شما خوانده مىشد اما (به جاى این که از آن، درس بیاموزید و بیدار شوید) اعراض مىکردید و به عقب باز مىگشتید» (قَدْ کانَتْ آیاتِی تُتْلى عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ تَنْکِصُونَ).
(آیه 67)- نه تنها در برابر شنیدن آیات الهى عقب گرد مىکردید، بلکه: «در برابر آن حالت استکبار به خود مىگرفتید» (مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ).
و علاوه بر این «جلسات شب نشینى تشکیل مىدادید و (از پیامبر و قرآن و مؤمنان) بد گویى مىنمودید» (سامِراً تَهْجُرُونَ). یعنى شبها تا مدت طولانى بیدار برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 259
مىمانید و همچون بیماران هذیان مىگویید و فحش و ناسزا مىدهید.
(آیه 68)- بهانههاى رنگارنگ منکران: در تعقیب آیات گذشته که سخن از اعراض و استکبار کفار در برابر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله بود در اینجا از بهانههایى که ممکن است آنها براى خود در این زمینه بتراشند و پاسخ دندانشکن آن سخن مىگوید، ضمنا علل واقعى اعراض آنها را نیز شرح مىدهد که در پنج قسمت خلاصه مىشود:
نخست مىگوید: «پس آیا آنها در این گفتار (آیات الهى) تدبر و اندیشه نکردند»؟ (أَ فَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ).
آرى! نخستین عالم بدبختى آنها تعطیل اندیشه و تفکر در محتواى دعوت تو است، که اگر بود مشکلات آنها حل مىشد.
در دومین مرحله مىگوید: «یا این که مطالبى براى آنها آمده است که براى نیاکانشان نیامده»؟! (أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ یَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِینَ).
یعنى اگر توحید و معاد و دعوت به نیکیها و پاکیها تنها از ناحیه تو بود، ممکن بود بهانه کنند که اینها سخنان نو ظهورى است.
(آیه 69)- در سومین مرحله مىگوید: «یا این که آنها پیامبرشان را نشناختند (و از سوابق او آگاه نیستند) لذا او را انکار مىکنند» (أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ).
یعنى اگر این دعوت از ناحیه شخص مرموز یا مشکوکى صورت گرفته بود ممکن بود بگویند نمىتوان به ظاهر سخنانش فریب خورد.
ولى اینها سابقه تو را به خوبى مىدانند، در گذشته تو را «محمّد امین» مىخواندند به عقل و دانش و امانت تو معترف بودند، پس جایى براى این گونه بهانهها نیز نیست.
(آیه 70)- در چهارمین مرحله مىگوید: «یا این که مىگویند: او دیوانه است»؟! (أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ).
یعنى شخص او را به خوبى مىشناسیم، اما به عقل و فکر او ایمان نداریم، برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 260
چه بسا این سخنان را از روى جنون مىگوید، چرا که با افکار عمومى محیط هماهنگ نیست.
قرآن بلافاصله براى نفى این بهانهجویى مىگوید: «بلکه پیامبر براى آنها حق آورده است» و سخنانش گواه بر این حقیقت است (بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ).
عیب کار اینجاست که «بیشتر آنها از حق کراهت دارند» و گریزانند! (وَ أَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ).
(آیه 71)- در حالى که هیچ لزومى ندارد که حق تابع تمایلات مردم باشد «و اگر حق از هوسهاى آنها پیروى کند (و جهان هستى بر طبق تمایل آنها گردش داشت) آسمانها و زمین و همه کسانى که در آنها هستند تباه مىشوند»! (وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ). زیرا هوى و هوسهاى مردم معیار و ضابطهاى ندارد، بلکه در بسیارى از موارد به سوى زشتیها مىگراید.
سپس براى تأکید بیشتر روى این موضوع مىگوید: «ولى ما قرآنى به آنها دادیم که مایه یاد آورى (و عزّت و شرف) براى آنهاست، ولى آنها از (آنچه مایه) یاد آوریشان (است) روى گردانند» (بَلْ أَتَیْناهُمْ بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُونَ).
(آیه 72)- در پنجمین و آخرین مرحله مىگوید: «یا این که تو از آنها اجر و مزد و هزینهاى (در برابر دعوتت) مىخواهى با این که مزد پروردگارت بهتر، و او بهترین روزى دهندگان است» (أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجاً فَخَراجُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ).
قرآن با بیان گویایى که در این پنج مرحله بیان داشته روشن مىسازد که این کور دلان تسلیم حق نیستند و عذرهایى که براى توجیه مخالفت خود ذکر مىکنند بهانههاى بىاساس بیش نیستند.
(آیه 73)- در این آیه به عنوان یک نتیجه گیرى کلى از آنچه گذشت چنین مىگوید: «بطور قطع و یقین تو آنها را به صراط مستقیم دعوت مىکنى» (وَ إِنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).
گر چه در بعضى از روایات اسلامى «صراط مستقیم» به ولایت على علیه السّلام برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 261
تفسیر شده ولى این گونه روایات بیان بعضى از مصداقهاى روشن است، و هیچ منافات با وجود مصادیق دیگر مانند قرآن و ایمان به مبدء و معاد و تقوى و جهاد ندارد.
(آیه 74)- و نتیجه طبیعى این موضوع همان است که در این آیه باز گو مىکند: «و کسانى که به آخرت ایمان ندارند بطور مسلم از این صراط منحرفند» (وَ إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ).
منظور از «صراط» در این آیه همان صراط مستقیم در آیه قبل است.
از آیات فوق ضمنا بخشى از صفات رهبران راه حق روشن مىگردد:
آنها همیشه مردمى بودند شناخته شده به نیکیها که در ترویج مکتب حق اصرار مىورزند هر چند ناخوشایند گروه کثیرى باشد.
دیگر این که آنها در برابر دعوت خویش پاداش مادى نمىطلبند.
(آیه 75)- طرق مختلف بیدار سازى الهى: از آنجا که در آیات گذشته سخن از بهانههاى مختلفى بود که منکران حق براى سر پیچى از دعوت پیامبران عنوان مىکردند، در اینجا خداوند از طرق اتمام حجت و بیدار سازى آنها سخن مىگوید.
نخست مىفرماید: گاه آنها را مشمول نعمت خود مىسازیم تا بیدار شوند «و اگر به آنان رحم کنیم و گرفتاریها و مشکلاتشان را بر طرف سازیم (نه تنها بیدار نمىشوند، بلکه) در طغیانشان لجاجت مىورزند و (در این وادى) سر گردان مىمانند»! (وَ لَوْ رَحِمْناهُمْ وَ کَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ).
(آیه 76)- و گاه آنها را با حوادث دردناک گوش مالى مىدهیم تا اگر از طریق رحمت و نعمت بیدار نشدند از این راه بیدار شوند، ولى این کار نیز در آنها مؤثر نیست، زیرا «ما آنها را به عذاب و بلا گرفتار ساختیم اما آنها نه در برابر پروردگارشان تواضع و انقیادى نشان دادند و نه به درگاه او توجه و تضرع مىکنند» (وَ لَقَدْ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما یَتَضَرَّعُونَ).
(آیه 77)- به هر حال ما به این رحمتها و نعمتها و مجازاتهاى بیدار کننده همچنان ادامه مىدهیم و آنها نیز به طغیان و سر کشى و لجاجتشان، «تا هنگامى که درى از عذاب شدید به روى آنها بگشاییم و چنان گرفتار مىشوند که ناگهان بکلى برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 262
مأیوس گردند» (حَتَّى إِذا فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً ذا عَذابٍ شَدِیدٍ إِذا هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ).
در واقع خداوند دو نوع مجازات دارد «مجازاتهاى تربیتى» و «مجازاتهاى پاکسازى و استیصال» هدف در مجازاتهاى قسم اول آن است که در سختى و رنج قرار گیرند و ضعف و ناتوانى خود را دریابند و از مرکب غرور پیاده شوند.
ولى هدف در قسم دوم که در مورد افراد غیر قابل اصلاح صورت مىگیرد این است که به حکم فرمان آفرینش ریشه کن شوند.
(آیه 78)- قرآن بعد از این بیان، از طریق دیگر وارد مىشود و به ذکر نعمتهاى الهى براى تحریک حس شکر گزارى آنها پرداخته، مىگوید: «و او کسى است که براى شما گوش و چشم و قلب [عقل] ایجاد کرد، اما کمتر شکر او را به جا مىآورید» (وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ).
تکیه بر این سه موضوع (گوش و چشم و عقل) به خاطر آن است که ابزار اصلى شناخت انسان این سه مىباشد، مسائل حسى را غالبا از طریق چشم و گوش درک مىکند و مسائل غیر حسى را به وسیله نیروى عقل.
(آیه 79)- در این آیه به یکى از مهمترین آیات پروردگار، یعنى خلقت انسان از این زمین خاکى پرداخته، چنین مىگوید: «و او کسى است که شما را در زمین آفرید» (وَ هُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ).
و چون از زمین آفریده شدهاید باز به زمین باز مىگردید و دیگر بار بر انگیخته شده «به سوى او جمع و محشور مىشوید» (وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ).
و اگر در آفرینش خودتان از خاک بىارزش بیندیشید، کافى است که هستى بخش را بشناسید و نیز امکان مسأله معاد را دریابید.
(آیه 80)- بعد از ذکر مسأله آفرینش انسان به مسأله مرگ و حیات و آمد و شد شب و روز که از آیات بزرگ پروردگار است پرداخته، چنین مىگوید: «و او کسى است که زنده مىکند و مىمیراند و آمد و شد شب و روز از آن اوست، آیا اندیشه نمىکنید»؟! (وَ هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ لَهُ اخْتِلافُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ). برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 263
و به این ترتیب در آیات سه گانه اخیر از انگیزه شناخت پروردگار شروع کرده و با ذکر بخشى از مهمترین آیات انفسى و آفاقى بحث را پایان مىدهد.
(آیه 81)- در این آیه اضافه مىکند: اینها اندیشه و عقل را رها کرده و کور کورانه از نیاکان خود تقلید مىکنند، «آنها همان مىگویند که پیشینیانشان مىگفتند» (بَلْ قالُوا مِثْلَ ما قالَ الْأَوَّلُونَ).
(آیه 82)- «آنها (از روى تعجب) مىگفتند: آیا هنگامى که ما مردیم و خاک و استخوان (پوسیده) شدیم آیا بار دیگر بر انگیخته خواهیم شد»؟! (قالُوا أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ).
(آیه 83)- این باور کردنى نیست! «این وعده به ما و پدرانمان از قبل داده شده و این فقط افسانههاى پیشینیان است» (لَقَدْ وُعِدْنا نَحْنُ وَ آباؤُنا هذا مِنْ قَبْلُ إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ).
(آیه 84)- و از آنجا که کفار و مشرکان بیش از همه از مسأله معاد وحشت داشتند و به همین دلیل با انواع بهانهها و لطائف الحیل مىخواستند شانه از زیر بار آن خالى کنند، قرآن نیز مشروحا و بطور مؤکد از معاد سخن مىگوید.
و جالب این که در هر مورد از خود مشرکان اعتراف مىگیرد و سخن آنها را به خودشان باز مىگرداند.
نخست مىگوید: «بگو: زمین و کسانى که در زمینند از آن کیست، اگر شما مىدانید»؟! (قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیها إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
(آیه 85)- سپس اضافه مىکند: آنها بر اساس نداى فطرت و اعتقادى که به خداوند آفریننده هستى دارند «به زودى (در پاسخ تو) مىگویند: (مالکیت زمین و آنچه در آن است) همه از آن خداست» (سَیَقُولُونَ لِلَّهِ).
ولى تو به آنها «بگو: اکنون که چنین است (و خود شما نیز اعتراف دارید) آیا متذکر نمىشوید» (قُلْ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ).
با این اعتراف صریح و روشن چگونه زنده شدن انسان را بعد از مرگ بعید مىشمرید؟ و از قدرت فراگیر خداوند بزرگ دور مىدانید؟
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 264
(آیه 86)- دگر بار دستور مىدهد از آنها سؤال کن و «بگو: چه کسى پروردگار آسمانهاى هفتگانه و پروردگار عرش عظیم است»؟! (قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ).
(آیه 87)- باز آنها روى همان فطرت توحیدى و اعتقادى که به اللّه به عنوان خالق هستى دارند «مىگویند: (همه اینها) از آن خداست» (سَیَقُولُونَ لِلَّهِ).
با این اقرار آشکار به آنها «بگو شما (که خود به این واقعیت معترفید) چرا از خدا نمىترسید» و منکر قیامت و باز گشت مجدد انسان به زندگى مىشوید؟! (قُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ).
(آیه 88)- بار دیگر از آنها در باره حاکمیت بر آسمانها و زمین سؤال کن و «بگو: چه کسى حکومت همه موجودات را در دست دارد»؟! (قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ).
«و چه کسى به بىپناهان پناه مىدهد و نیاز به پناه دادن ندارد»؟! (وَ هُوَ یُجِیرُ وَ لا یُجارُ عَلَیْهِ).
«اگر راستى از این واقعیتها آگاهید» (إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
(آیه 89)- دیگر بار زبان به اعتراف مىگشایند و «مىگویند: (ملکوت و حاکمیت و حمایت و پناه دادن در این عالم) منحصر به خداست» (سَیَقُولُونَ لِلَّهِ).
«بگو: با این حال چگونه (مىگویید پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شما را سحر کرده و) مسحور او شدهاید»؟ (قُلْ فَأَنَّى تُسْحَرُونَ).
(آیه 90)- سر انجام به عنوان یک جمع بندى و نتیجه گیرى فشرده و کوتاه مىفرماید: نه سحر است و نه جادو و نه چیز دیگر، «بله ما حق را براى آنها آوردیم و روشن ساختیم و آنها دروغ مىگویند» (بَلْ أَتَیْناهُمْ بِالْحَقِّ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ).
(آیه 91)- شرک جهان را به تباهى مىکشد: در آیات گذشته بحثهایى در زمینه معاد و مالکیت و ربوبیت پروردگار بیان شد، در اینجا به مسأله نفى شرک پرداخته، قسمتى از انحرافات مشرکان را مطرح کرده، و به آن پاسخ مىگوید.
نخست مىفرماید: «خداوند هرگز فرزندى براى خود انتخاب نکرده و معبود برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 265
دیگرى با او نیست» (مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما کانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ).
مسیحیان عیسى را فرزند حقیقى! او مىخوانند و مشرکان نیز فرشتگان را دختران خدا مىپنداشتند.
سپس به بیان دلیل بر نفى شرک پرداخته، چنین مىگوید: «اگر چنین مىشد، هر یک از خدایان مخلوقات خود را تدبیر و اداره مىکردند» (إِذاً لَذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ).
و طبعا هر بخشى از عالم با نظام خاصى اداره مىشد و این با وحدت نظامى که بر آن حاکم مىبینیم سازگار نیست.
به علاوه هر یک از این خدایان براى گسترش قلمرو و حکومت خود سعى داشتند «بعضى بر بعضى دیگر برترى جویند» و این خود سبب دیگرى براى از هم گسیختگى نظام جهان مىشد (وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ).
و در پایان آیه به عنوان یک نتیجه گیرى کلى مىفرماید: «منزه است خدا از آنچه آنان توصیف مىکنند» (سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ).
(آیه 92)- این آیه پاسخ دیگرى به این مشرکان بیهوده گو است مىگوید:
«خداوند از غیب و شهود (پنهان و آشکار) آگاه است» (عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ).
او هرگز چیزى را به نام خدایانى که شما ادعا مىکنید سراغ ندارد.
مگر ممکن است در عالم خداى دیگرى باشد و شما از آن آگاه باشید اما خداوندى که خالق شماست و غیب و شهود جهان را مىداند از آن بىخبر باشد؟
و سر انجام با این جمله خط بطلان بر پندارهاى خرافى آنها مىکشد: «پس خداوند برتر است از آنچه آنها (مىگویند و) براى او شریک قائل مىشوند» (فَتَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ).
این جمله ضمنا تهدیدى براى مشرکان است که خداوند از اسرار درون و برون آنها آگاه است و تمام این سخنان را مىداند و به موقع آنان را در دادگاه عدل خویش محاکمه و مجازات خواهد کرد.
(آیه 93)- این آیه هدف آیات گذشته را که تهدید کفار و مشرکان لجوج به عذابهاى الهى است، تعقیب مىکند، مىگوید: اى پیامبر! «بگو: پروردگار من! اگر برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 266
عذابهایى را که به آنان وعده داده مىشود به من نشان دهى» و در زندگیم آن را ببینم (قُلْ رَبِّ إِمَّا تُرِیَنِّی ما یُوعَدُونَ).
(آیه 94)- «پروردگارا! مرا در این عذابها با گروه ستمگر قرار مده» (رَبِّ فَلا تَجْعَلْنِی فِی الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).
منظور از این عذاب مجازاتهاى دنیوى است که خداوند دامنگیر مشرکان ساخت.
(آیه 95)- و باز براى تأکید بیشتر روى این موضوع و نفى هر گونه شک و تردید از دشمنان و دلدارى و تسلى خاطر به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان در این آیه اضافه مىکند: «و ما قادریم که آنچه را (از عذاب) به آنها وعده مىدهیم به تو نشان دهیم» (وَ إِنَّا عَلى أَنْ نُرِیَکَ ما نَعِدُهُمْ لَقادِرُونَ).
و چنانکه مىدانیم این قدرت پروردگار در صحنههاى مختلف بعد از آن تاریخ- از جمله در صحنه جنگ بدر- به مرحله فعلیت در آمد.
(آیه 96)- سپس به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد که با این گروه مدارا کن و «بدى را به بهترین راه و روش دفع کن» و پاسخ بدى را به نیکى ده! (ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ).
در این راه عجله و شتابى نداشته باشد و بدان «ما به آنچه (آنها مىگویند و) توصیف مىکنند آگاهتریم» (نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَصِفُونَ).
مىدانیم حرکات ناشایست و گفتار خشن و انواع اذیت و آزار آنها تو را ناراحت مىکند، اما تو بدى را با نیکى پاسخ ده که این خود یکى از مؤثرترین روشها براى بیدار کردن غافلان و فریب خوردگان است ولى ناگفته پیداست که این دستور مخصوص مواردى است که دشمن از آن سوء استفاده نکند.
(آیه 97)- ولى در عین حال باز هم خودت را به خدا بسپار «و بگو:
پروردگارا! من از وسوسههاى شیاطین به تو پناه مىبرم» (وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطِینِ).
(آیه 98)- نه تنها از وسوسههاى اغفال کننده آنها، بلکه بگو: «به تو پناه برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 267
مىبرم از این که آنها نزد من حاضر شوند» (وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ).
و در جلسات من حضور یابند که حضورشان نیز اغوا کننده و زیانبار است.
به این ترتیب همه رهروان راه حق باید بطور مداوم از القائات شیطانى بر حذر باشند و همیشه خود را از این نظر در پناه پروردگار قرار دهند.
(آیه 99)- تقاضاى ناممکن! در تعقیب بحثهایى که در آیات قبل پیرامون سر سختى مشرکان و گنهکاران در مسیر باطلشان گذشت، در اینجا وضع دردناکشان را به هنگامى که در آستانه مرگ قرار مىگیرند چنین توصیف مىکند: آنها به این راه غلط خود همچنان ادامه مىدهند «تا هنگامى که مرگ یکى از آنها فرا رسد» (حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ).
در این هنگام که خود را در حال بریدن از این جهان و قرار گرفتن در جهان دیگر مىبیند، پردههاى غرور و غفلت از مقابل دیدگانش کنار میرود گویى سر نوشت دردناک خویش را با چشم مىبیند، عمر و سرمایههاى از دست رفته و کوتاهىهایى را که در گذشته کرده و گناهانى را که مرتکب شده، عواقب شوم آن را مشاهده مىکند.
اینجاست که فریاد او بلند مىشود و «مىگوید: اى پروردگار من! مرا باز گردانید»! (قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ).
(آیه 100)- مرا باز گردانید «شاید (گذشته خود را جبران کنم و) عمل صالحى در برابر آنچه ترک گفتم به جا آورم» (لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ).
اما از آنجا که قانون آفرینش چنین اجازه باز گشتى را به هیچ کس، نه نیکو کار و نه بد کار، نمىدهد، به او چنین پاسخ داده مىشود: «نه! هرگز» راه باز گشتى وجود ندارد (کَلَّا).
«این سخنى است که او به زبان مىگوید» (إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها).
سخنى که هرگز از اعماق دلش با اراده و آزادى بر نخواسته است و هر وقت امواج بلا فرو بنشیند باز همان برنامه سابق خود را ادامه مىدهد.
و در پایان آیه، اشاره بسیار کوتاه و پر معنى به جهان اسرار آمیز برزخ کرده، برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 268
مىگوید: «و در پشت سر آنها تا روزى که بر انگیخته مىشوند برزخى وجود دارد» (وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ) «1».
(آیه 101)- گوشهاى از مجازات بد کاران: در آیات گذشته چنانکه دیدیم سخن از جهان برزخ در میان بود، و در اینجا سخن از قیامت و قسمتى از حالات مجرمان در آن جهان است.
نخست چنین مىگوید: «پس هنگامى که در صور [شیپور] دمیده شود هیچ یک از پیوندهاى خویشاوندى میان آنها در آن روز نخواهد بود و از یکدیگر تقاضاى کمک نمىکنند» چون کارى از کسى ساخته نیست (فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُونَ).
طبق آیات قرآن دو بار «نفخ صور» مىشود: یک بار به هنگام پایان گرفتن این جهان، و پس از آن تمام کسانى که در آسمانها و زمین هستند مىمیرند و مرگ سراسر عالم را فرا خواهد گرفت و پس از نفخ دوم، رستاخیز مردگان آغاز مىگردد و انسانها به حیات نوین باز مىگردند، و آماده حساب و جزا مىشوند.
به هر حال در آیه فوق به دو قسمت از پدیدههاى قیامت اشاره شده: یکى از کار افتادن نسبهاست، زیرا رابطه خویشاوندى و قبیلهاى که حاکم بر نظام زندگى مردم این جهان است سبب مىشود که افراد مجرم از بسیارى از مجازاتها فرار کنند، و یا در حل مشکلاتشان از خویشاوندان کمک گیرند، اما در قیامت انسان است و اعمالش، و هیچ کس نمىتواند حتى از برادر و فرزند و پدرش دفاع کند و یا مجازات او را به جان بخرد.
دیگر این که: آنها چنان در وحشت فرو مىروند که از شدت ترس حساب و کیفر الهى از حال یکدیگر به هیچ وجه سؤال نمىکنند، آن روز روزى است که مادر از کودک شیر خوارش غافل مىشود، و برادر، برادر خود را فراموش مىکند مردم همچون مستان بنظر مىرسند ولى مست نیستند، عذاب خدا شدید است!
__________________________________________________
(1) واژه «برزخ» در اصل به معنى چیزى است که در میان دو شىء حائل مىشود و روى همین جهت به عالمى که میان دنیا و عالم آخرت قرار گرفته برزخ گفته مىشود.
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 269
(آیه 102)- بعد از قیام قیامت، نخستین مسأله، مسأله سنجش اعمال است با میزان مخصوصى که در آن روز براى این کار تعیین شده، گروهى اعمال پر وزنى دارند که ترازوى اعمال را سنگین مىکند، در باره این گروه مىفرماید: «کسانى که وزنه اعمالشان سنگین است همان رستگارانند» (فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).
بطورى که از روایات مختلف بر مىآید میزان سنجش اعمال انسانها و حتى خود انسانها در آن روز پیشوایان بزرگ و انسانهاى نمونهاند.
بنا بر این انسانها و اعمالشان را با پیامبران بزرگ و اوصیاى آنها مقایسه مىکنند، و در این مقایسه روشن مىشود که تا چه اندازه به آنها شباهت دارند.
(آیه 103)- «و اما آنها که (بر اثر نداشتن ایمان و عمل صالح) وزنه اعمالشان سبک (یا بىوزن) باشد کسانى هستند که سرمایه وجود خود را از دست داده (و زیاد کردند) در جهنم جاودانه خواهند ماند» (وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خالِدُونَ).
آنها بزرگترین سرمایه یعنى هستى خویش را در این بازار تجارت دنیا از دست دادند بىآنکه در برابر آن چیز ارزشمندى به دست آورند.
(آیه 104)- این آیه بخشى از عذابهاى دردناک آنها را چنین شرح مىدهد:
«شعلههاى گرم و سوزان آتش، همچون شمشیر به صورتهاى آنها نواخته مىشود» (تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ).
«و آنها (از شدت ناراحتى و عذاب) در دوزخ چهرهاى عبوس (و در هم کشیده) دارند» (وَ هُمْ فِیها کالِحُونَ). بطورى که لبهایشان از هم باز مىماند.
(آیه 105)- در آیات گذشته سخن از مجازات دردناک دوزخیان بود، و در تعقیب آن گوشهاى از گفتگوى پروردگار را با آنها باز گو مىکند نخست خداوند آنها را با این سخن عتابآمیز مخاطب ساخته، مىفرماید: «آیا آیات من بر شما خوانده نمىشد پس آن را تکذیب مىکردید»؟ (أَ لَمْ تَکُنْ آیاتِی تُتْلى عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 270
(آیه 106)- آنها در پاسخ این سؤال اعتراف مىکنند و «مىگویند: (آرى چنین است) پروردگارا! بدبختى ما، بر ما چیره شد، و ما قوم گمراهى بودیم» (قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا وَ کُنَّا قَوْماً ضالِّینَ).
(آیه 107)- شاید با این اعترافات مىخواهند جلب رحمت پروردگار کنند لذا بلافاصله اضافه مىکنند: «پروردگارا! ما را از این آتش بیرون ببر» و به دنیا باز گردان تا عمل صالح انجام دهیم (رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها).
«هر گاه بار دیگر برنامههاى سابق را تکرار کردیم ما قطعا ستمگریم» و شایسته عفو تو نخواهیم بود (فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ).
آنها این سخن را در حالى مىگویند که گویى از این واقعیت بىخبرند که سراى آخرت دار جزاست نه عمل، و باز گشت به دنیا دیگر امکانپذیر نیست.
(آیه 108)- به همین دلیل با قاطعیت تمام به آنها پاسخ داده مىشود خداوند «مىگوید: دور شوید (و همچنان در دوزخ بمانید، خاموش شوید) و با من سخن مگوئید»! (قالَ اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ).
(آیه 109)- سپس دلیل این سخن را چنین بیان مىکند: آیا فراموش کردهاید «که گروهى از بندگانم مىگفتند: پروردگارا! ما ایمان آوردیم، ما را ببخش و بر ما رحم کن، و تو بهترین رحم کنندگانى»؟! (إِنَّهُ کانَ فَرِیقٌ مِنْ عِبادِی یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ).
(آیه 110)- «اما شما آنها را به باد مسخره گرفتید (و آنقدر در این کار اصرار کردید) تا شما را از یاد من غافل کردند و شما به آنان مىخندیدید» (فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا حَتَّى أَنْسَوْکُمْ ذِکْرِی وَ کُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَکُونَ).
(آیه 111)- «ولى من امروز به خاطر آن صبر و استقامت و پایمردى (در مقابل آن همه استهزا و عدم تزلزل در برنامههاى الهیشان) آنها را پاداش دادم، آنها پیروز و رستگارند» (إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِما صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ).
و اما شما ... شما امروز در بدترین حالات و دردناکترین عذاب گرفتارید و کسى به فریادتان نمىرسد و باید هم چنین باشید که مستحق این کیفرید.
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 271
(آیه 112)- کوتاهى عمر این جهان: در تعقیب آیات گذشته در اینجا نوعى دیگر از مجازاتهاى روانى دوزخیان که به صورت سرزنشهاى الهى است مطرح شده نخست مىگوید: در آن روز خداوند آنها را مخاطب قرار داده «مىگوید: چند سال در روى زمین توقف (و زندگى) کردید»؟ (قالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ).
(آیه 113)- اما آنها در این مقایسه زندگى دنیا را به قدرى کوتاه مىبینند که «در پاسخ مىگویند: ما تنها به اندازه یک روز، یا (حتى کمتر از آن) به اندازه بعضى از یک روز، در دنیا توقف داشتیم» (قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ).
در حقیقت عمرهاى طولانى در دنیا گویى لحظههاى زود گذرى هستند در برابر زندگى آخرت، که هم نعمتهایش جاویدان است و هم مجازاتهایش نامحدود.
سپس براى تأکید سخن خود، یا براى این که پاسخ دقیقترى گفته باشند، عرض مىکنند: خداوندا! «از آنها که مىتوانند بشمارند بپرس»! (فَسْئَلِ الْعادِّینَ).
(آیه 114)- اینجاست که خداوند به عنوان سر زنش و توبیخ به آنها «مىگوید:
(آرى) شما مقدار کمى (در دنیا) توقف کردید اگر مىدانستید» (قالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا لَوْ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
(آیه 115)- در این آیه از راهى دیگر، راهى بسیار مؤثر و آموزنده براى بیدار ساختن این گروه وارد بحث مىشود و مىگوید: «آیا گمان کردید که ما شما را بیهوده آفریدهایم، و به سوى ما بازگشت نخواهید کرد»؟! (أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ).
این جمله کوتاه و پر معنى یکى از زندهترین دلائل رستاخیز و حساب و جزاى اعمال را بیان مىکند، و آن این که اگر راستى قیامت و معادى در کار نباشد زندگى دنیا عبث و بیهوده خواهد بود، زیرا زندگى این جهان با تمام مشکلاتى که دارد و با این همه تشکیلات و مقدمات و برنامههایى که خدا براى آن چیده است اگر صرفا براى همین چند روز باشد بسیار پوچ و بىمعنى مىباشد.
(آیه 116)- و از آنجا که این گفتار یعنى عبث نبودن خلقت، سخن مهمى برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 272
است که نیاز به دلیل محکم دارد در این آیه اضافه مىکند: «پس برتر است خداوندى که فرمانرواى حق است (از این که شما را بىهدف آفریده باشد) معبودى جز او نیست و او پروردگار عرش کریم است» (فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ).
(آیه 117)- رستگاران و نارستگاران: از آنجا که در آیات گذشته سخن از مسأله «معاد» بود در این آیه اشاره به توحید و نفى هر گونه شرک کرده و بحث «مبدء و معاد» را به این وسیله تکمیل کرده، مىفرماید: «و هر کس با خدا معبود دیگرى را بخواند- و مسلما هیچ دلیلى بر آن نخواهد داشت- حساب او نزد پروردگارش خواهد بود» (وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ).
آرى! مشرکان معاد را با آن دلائل روشن انکار مىکنند اما شرک را با نداشتن هیچ گونه دلیل پذیرا مىشوند.
و در پایان آیه مىفرماید: «یقینا کافران رستگار نخواهند شد» (إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ).
چه جالب است که این سوره با «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» آغاز شد و با «لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ» بحثهایش به پایان مىرسد، و این است دور نماى زندگى مؤمنان و کافران از آغاز تا انجام.
(آیه 118)- در آخرین آیه این سوره شریفه به عنوان یک نتیجه گیرى کلى روى سخن را به پیامبر گرامى صلّى اللّه علیه و آله کرده، مىگوید: «بگو: پروردگارا! مرا ببخش، و مشمول رحمت خود قرار ده و تو بهترین رحم کنندگانى» (وَ قُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ).
اکنون که گروهى در بیراهه شرک سرگردانند و جمعى گرفتار ظلم و ستم، تو خود را به خدا بسپار و در پناه لطف و رحمت او قرار ده و از او آمرزش و غفران بطلب.
«پایان سوره مؤمنون»