سوره نساء
این سوره در «مدینه» نازل شده و 176 آیه است.
سوره نساء از نظر ترتیب نزول، بعد از سوره «ممتحنه» قرار دارد.
زیرا مىدانیم ترتیب کنونى سورههاى قرآن مطابق ترتیب نزول سورهها نیست.
همچنین از نظر تعداد کلمات و حروف، این سوره طولانىترین سورههاى قرآن بعد از سوره «بقره» مىباشد و نظر به این که بحثهاى فراوانى در مورد احکام و حقوق زنان در آن آمده، به سوره «نساء» نامیده شده است.
محتواى سوره:
بحثهاى مختلف این سوره عبارتند از:
1- دعوت به ایمان و عدالت و قطع رابطه دوستانه با دشمنان سرسخت.
2- قسمتى از سرگذشت پیشینیان براى آشنایى به سرنوشت جامعههاى ناسالم.
3- حمایت از نیازمندان، مانند یتیمان.
4- قانون ارث بر اساس یک روش طبیعى و عادلانه.
5- قوانین مربوط به ازدواج و برنامههایى براى حفظ عفت عمومى.
6- قوانین کلى براى حفظ اموال عمومى.
7- معرفى دشمنان جامعه اسلامى و بیدارباش به مسلمانان در برابر آنها.
8- حکومت اسلامى و لزوم اطاعت از رهبر چنین حکومتى.
9- اهمیت هجرت و موارد لزوم آن.
فضیلت تلاوت این سوره:
پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله طبق روایتى فرمود: «هر کس برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 370
سوره نساء را بخواند، گویا به اندازه هر مسلمانى که طبق مفاد این سوره ارث مىبرد، در راه خدا انفاق کرده است و همچنین پاداش کسى را که بردهاى را آزاد کرده به او مىدهند».
بدیهى است در این روایت و در تمام روایات مشابه آن، منظور تنها خواندن آیات نیست بلکه خواندن، مقدمهاى است براى فهم و درک، و آن نیز به نوبه خود مقدمهاى است براى پیاده ساختن آن در زندگى فردى و اجتماعى.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
(آیه 1)- مبارزه با تبعیضها! روى سخن در نخستین آیه این سوره به تمام افراد انسان است و آنها را دعوت به تقوى و پرهیزکارى مىکند و مىفرماید: «اى مردم از پروردگارتان بپرهیزید» (یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ).
سپس براى معرفى خدایى که نظارت بر تمام اعمال انسان دارد به یکى از صفات او اشاره مىکند که ریشه وحدت اجتماعى بشر است «آن خدایى که همه شما را از یک انسان پدید آورد» (الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ).
«نَفْسٍ واحِدَةٍ» اشاره به نخستین انسانى است که قرآن او را به نام آدم پدر انسانهاى امروز معرفى کرده و تعبیر «بنى آدم» در آیات قرآن نیز اشاره به همین است.
سپس در جمله بعد مىگوید: «همسر آدم را از او آفرید» (وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها).
و معنى آن این است که همسر آدم را از جنس او قرار داد نه از اعضاى بدن او و طبق روایتى از امام باقر علیه السّلام، خلقت حوّا از یکى از دندههاى آدم شدیدا تکذیب شده و تصریح شده که حوّا از باقیمانده خاک آدم آفریده شده است.
سپس در جمله بعد مىفرماید: «خداوند از آدم و همسرش، مردان و زنان فراوانى به وجود آورد» (وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا کَثِیراً وَ نِساءً).
از این تعبیر استفاده مىشود که تکثیر نسل فرزندان آدم تنها از طریق آدم و همسرش صورت گرفته است و موجود دیگرى در آن دخالت نداشته است.
سپس به خاطر اهمیتى که تقوا در ساختن زیر بناى یک جامعه سالم دارد برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 371
مجددا در ذیل آیه مردم را به پرهیزکارى و تقوا دعوت مىکند و مىفرماید: «از خدایى بپرهیزید که در نظر شما عظمت دارد و به هنگامى که مىخواهید چیزى از دیگرى طلب کنید نام او را مىبرید» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسائَلُونَ بِهِ).
و اضافه مىکند: «از خویشاوندان خود و (قطع پیوند آنها) بپرهیزید» (وَ الْأَرْحامَ).
ذکر این موضوع در اینجا نشانه اهمیت فوق العادهاى است که قرآن براى صله رحم قائل است.
در پایان آیه مىافزاید: «خداوند مراقب شماست» (إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً).
و تمام اعمال و نیات شما را مىبیند و در ضمن نگهبان شما در برابر حوادث است.
(آیه 2)
شأن نزول:
شخصى از قبیله «بنى غطفان» برادر ثروتمندى داشت که از دنیا رفت، و او به عنوان سرپرستى از یتیمان برادر، اموال او را به تصرف در آورد، و هنگامى که برادرزاده به حدّ رشد رسید، از دادن حق او امتناع ورزید، موضوع را به خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عرض کردند، آیه نازل گردید، و مرد غاصب بر اثر شنیدن آن توبه کرد و اموال را به صاحبش بازگرداند و گفت: اعوذ باللّه من الحوب الکبیر: «به خدا پناه مىبرم از این که آلوده به گناه بزرگى شوم».
تفسیر:
خیانت در اموال یتیمان ممنوع- در هر اجتماعى بر اثر حوادث گوناگون پدرانى از دنیا مىروند و فرزندان صغیرى از آنها باقى مىمانند.
در این آیه سه دستور مهم در باره اموال یتیمان داده شده است.
1- نخست دستور مىدهد که: «اموال یتیمان را (به هنگامى که رشد پیدا کنند) به آنها بدهید» (وَ آتُوا الْیَتامى أَمْوالَهُمْ).
یعنى، تصرف شما در این اموال تنها به عنوان امین و ناظر است نه مالک.
2- دستور بعد براى جلوگیرى از حیف و میلهایى است، که گاهى سرپرستهاى یتیمان به بهانه این که تبدیل کردن مال به نفع یتیم است یا تفاوتى با هم ندارد، و یا اگر بماند ضایع مىشود، اموال خوب و زبده یتیمان را بر مىداشتند برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 372
و اموال بد و نامرغوب خود را به جاى آن مىگذاشتند قرآن مىگوید: «و هیچ گاه اموال پاکیزه آنها را با اموال ناپاک و پست خود تبدیل نکنید» (وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِیثَ بِالطَّیِّبِ).
3- «و اموال آنها را با اموال خود نخورید» (وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلى أَمْوالِکُمْ).
یعنى، اموال یتیمان را با اموال خود مخلوط نکنید بطورى که نتیجهاش تملّک همه باشد، و یا این که اموال بد خود را با اموال خوب آنها مخلوط نسازید که نتیجهاش پایمال شدن حق یتیمان باشد.
در پایان آیه، براى تأکید و اثبات اهمیت موضوع مىفرماید: «این گونه تعدى و تجاوز به اموال یتیمان، گناه بزرگى است» (إِنَّهُ کانَ حُوباً کَبِیراً).
(آیه 3)
شأن نزول:
قبل از اسلام معمول بود که بسیارى از مردم حجاز، دختران یتیم را به عنوان تکفّل و سرپرستى به خانه خود مىبردند، و بعد با آنها ازدواج کرده و اموال آنها را هم تملک مىکردند، و چون همه کار، دست آنها بود حتى مهریّه آنها را کمتر از معمول قرار مىدادند، و هنگامى که کمترین ناراحتى از آنها پیدا مىکردند به آسانى آنها را رها مىساختند.
در این هنگام آیه نازل شد و به سرپرستان ایتام دستور داد در صورتى با دختران یتیم ازدواج کنند که عدالت را بطور کامل در باره آنها رعایت نمایند.
تفسیر:
در این آیه اشاره به یکى دیگر از حقوق یتیمان مىکند و مىفرماید:
«اگر مىترسید به هنگام ازدواج با دختران یتیم رعایت حق و عدالت را در باره حقوق زوجیت و اموال آنان ننمایید از ازدواج با آنها چشم بپوشید و به سراغ زنان دیگر بروید» (وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِی الْیَتامى فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ).
سپس مىفرماید: «از آنها دو نفر یا سه نفر یا چهار نفر به همسرى خود انتخاب کنید» (مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ).
سپس بلافاصله مىگوید: این در صورت حفظ عدالت کامل است «اما اگر مىترسید عدالت را (در مورد همسران متعدد) رعایت ننمایید تنها به یک همسر اکتفا کنید» تا از ظلم و ستم بر دیگران بر کنار باشید (فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَواحِدَةً). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 373
«و یا (به جاى انتخاب همسر دوم) از کنیزى که مال شما است استفاده کنید» زیرا شرایط آنها سبکتر است، اگر چه آنها نیز باید از حقوق حقه خود برخوردار باشند (أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ).
«این کار (انتخاب یک همسر و یا انتخاب کنیز) از ظلم و ستم و انحراف از عدالت، بهتر جلوگیرى مىکند» (ذلِکَ أَدْنى أَلَّا تَعُولُوا).
در باره عدالت همسران، آنچه مرد موظف به آن است رعایت عدالت در جنبههاى عملى و خارجى است چه این که عدالت در محبتهاى قلبى خارج از قدرت انسان است «1».
(آیه 4)- مهر زنان! به دنبال بحثى که در آیه گذشته در باره انتخاب همسر بود، در این آیه اشاره به یکى از حقوق مسلم زنان مىکند و تأکید مىنماید که: مهر زنان را بطور کامل به عنوان یک عطیه (الهى) بپردازید» (وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً).
سپس در ذیل آیه براى احترام گذاردن به احساسات طرفین و محکم شدن پیوندهاى قلبى و جلب عواطف مىگوید: «اگر زنان با رضایت کامل خواستند مقدارى از مهر خود را ببخشند براى شما حلال و گواراست» (فَإِنْ طِبْنَ لَکُمْ عَنْ شَیْءٍ مِنْهُ نَفْساً فَکُلُوهُ هَنِیئاً مَرِیئاً).
تا در محیط زندگى زناشویى تنها قانون و مقررات خشک حکومت نکند، بلکه به موازات آن عاطفه و محبت نیز حکمفرما باشد.
«مهر» یک پشتوانه اجتماعى براى زن-
در عصر جاهلیت نظر به این که براى زنان ارزشى قائل نبودند، غالبا مهر را که حق مسلم زن بود در اختیار اولیاى او قرار مىدادند، و آن را ملک مسلم آنها مىدانستند، گاهى نیز مهر یک زن را ازدواج زن دیگرى قرار مىدادند، اسلام بر تمام این رسوم ظالمانه خط بطلان کشید و مهر را به عنوان یک حق مسلم به زن اختصاص داد.
و اگر بعضى براى «مهر» تفسیر غلطى کردهاند و آن را یک نوع «بهاى زن» پنداشتهاند ارتباط به قوانین اسلام ندارد، زیرا در اسلام «مهر» به هیچ وجه جنبه بها
__________________________________________________
(1) بحث جالبى که پیرامون «تعدّد همسر» در ذیل همین آیه در «تفسیر نمونه» آمده، مطالعه فرمایید.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 374
و قیمت کالا ندارد، و بهترین دلیل آن همان صیغه ازدواج است که در آن رسما «مرد» و «زن» به عنوان دو رکن اساسى پیمان ازدواج به حساب آمدهاند و مهر یک چیز اضافى و در حاشیه قرار گرفته است به همین دلیل اگر در صیغه عقد اسمى از مهر نبرند، عقد باطل نیست، در حالى که اگر در خرید و فروش و معاملات اسمى از قیمت برده نشود مسلما باطل خواهد بود.
(آیه 5)- سفیه کیست؟ به دنبال بحثى که در آیات پیش در باره یتیمان گذشت این آیه و آیه بعد، آن را تکمیل مىکند، و مىفرماید: «اموال و ثروتهاى خود را به دست افراد سفیه نسپارید» (وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ). و بگذارید در مسائل اقتصادى رشد پیدا کنند تا اموال شما در معرض مخاطره و تلف قرار نگیرد.
منظور از «سفاهت» در این جمله، عدم رشد کافى در خصوص امور مالى است بطورى که شخص نتواند سرپرستى اموال خود را به عهده گیرد و در مبادلات، منافع خود را تأمین نماید.
در جمله بعد قرآن تعبیر جالبى در باره اموال و ثروتها کرده و مىگوید: «این سرمایههاى شما که قوام زندگانى و اجتماع شما به آن است و بدون آن نمىتوانید کمر راست کنید» به دست سفیهان و اسرافکاران نسپارید (الَّتِی جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاماً).
از این تعبیر به خوبى اهمیتى را که اسلام براى مسائل مالى و اقتصادى قائل است روشن مىشود، و به عکس آنچه در انجیل کنونى «1» مىخوانیم که «شخص پولدار هرگز وارد ملکوت آسمانها نمىشود» اسلام مىگوید ملتى که فقیر باشد هرگز نمىتواند کمر راست کند و عجب این است که آنها با آن تعلیمات غلط به کجا رسیدهاند و ما با این تعلیمات عالى در چه مرحلهاى سیر مىکنیم! در پایان آیه دو دستور مهم در باره یتیمان مىدهد نخست این که «خوراک و پوشاک آنها را از طریق اموالشان تأمین کنید» (وَ ارْزُقُوهُمْ فِیها وَ اکْسُوهُمْ).
تا با آبرومندى بزرگ شوند و به حد بلوغ برسند.
دیگر این که: «با یتیمان بطور شایسته سخن گویید» (وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً).
__________________________________________________
(1) انجیل متى باب 19 شماره 23.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 375
یعنى، با عبارات و سخنان دلنشین و شایسته هم کمبود روانى آنها را برطرف سازید و هم به «رشد عقلى» آنها کمک کنید تا به موقع بلوغ از رشد عقلى کافى برخوردار باشند، و به این ترتیب برنامه سازندگى شخصیت آنها نیز جزء وظایف سرپرستان خواهد بود.
(آیه 6)- در این آیه دستور دیگرى در باره یتیمان و سرنوشت اموال آنها داده و مىفرماید: «یتیمان را بیازمایید تا هنگامى که به حد بلوغ برسند» (وَ ابْتَلُوا الْیَتامى حَتَّى إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ).
«و اگر در این موقع در آنها رشد (کافى) براى اداره اموال خود یافتید، اموالشان را به آنها بازگردانید» (فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ).
سپس بار دیگر به سرپرستان تأکید مىکند، مىگوید: «و پیش از آن که بزرگ شوند اموالشان را از روى اسراف نخورید» (وَ لا تَأْکُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ یَکْبَرُوا).
و دیگر این که: «سرپرستان ایتام اگر متمکّن و ثروتمندند نباید به هیچ عنوانى از اموال ایتام استفاده کنند و اگر فقیر و نادار باشند تنها مىتوانند (در برابر زحماتى که به خاطر حفظ اموال یتیم متحمل مىشوند) با رعایت عدالت و انصاف، حق الزحمه خود را از اموال آنها بردارند» (وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ).
سپس به آخرین حکم در باره اولیاء ایتام اشاره کرده، مىفرماید: «هنگامى که مىخواهید اموال آنها را به دست آنها بسپارید گواه بگیرید» تا جاى اتهام و نزاع و گفتگو باقى نماند» (فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ).
در پایان آیه مىفرماید: اما بدانید که حساب کننده واقعى خداست و مهمتر از هر چیز این است که حساب شما نزد او روشن باشد، اوست که اگر خیانتى از شما سر زند و بر گواهان مخفى بماند به حساب آن رسیدگى خواهد کرد «و خداوند براى محاسبه کافى است» (وَ کَفى بِاللَّهِ حَسِیباً).
(آیه 7)
شأن نزول:
در عصر جاهلیت عرب، رسم چنین بود که تنها مردان را وارث مىشناختند، و زنان و کودکان را از ارث محروم مىساختند و ثروت میت را برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 376
(در صورتى که مرد نزدیکى نبود) در میان مردان دورتر قسمت مىکردند، تا این که یکى از انصار به نام «اوس بن ثابت» از دنیا رفت، عموزادههاى وى اموال او را میان خود تقسیم کردند، و به همسر و فرزندان خردسال او چیزى ندادند، همسر او به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شکایت کرد.
در این موقع آیه نازل شد و پیامبر آنها را خواست و دستور داد در اموال مزبور، هیچ گونه دخالت نکنند و آن را براى بازماندگان درجه اول او بگذارند.
تفسیر:
گام دیگرى براى حفظ حقوق زن- اعراب با رسم غلط و ظالمانهاى که داشتند زنان و فرزندان خردسال را از حق ارث محروم مىساختند، آیه مورد بحث روى این قانون غلط خط بطلان کشیده، مىفرماید: «مردان از اموالى که پدر و مادر و نزدیکان به جاى مىگذارند سهمى دارند و زنان نیز از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان مىگذارند سهمى، خواه آن مال کم باشد یا زیاد» (لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ). بنابراین، هیچ یک حق ندارد سهم دیگرى را غصب کند.
سپس در پایان آیه براى تأکید مطلب مىفرماید: «این سهمى است تعیین شده و لازم الاداء» تا هیچ گونه تردید در این بحث باقى نماند (نَصِیباً مَفْرُوضاً).
(آیه 8)- یک حکم اخلاقى! این آیه مسلما بعد از قانون تقسیم ارث، نازل شده، زیرا مىگوید: «هرگاه در مجلس تقسیم ارث، خویشاوندان و یتیمان و مستمندان حاضر شدند چیزى از آن به آنها بدهید» (وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ).
کلمه «یتامى» و «مساکین» اگر چه بطور مطلق ذکر شده ولى منظور از آن ایتام و نیازمندان فامیل است.
در پایان آیه دستور مىدهد که «به این دسته از محرومان، با زبان خوب و طرز شایسته صحبت کنید» (وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً).
(آیه 9)- جلب عواطف به سوى یتیمان! قرآن براى برانگیختن عواطف مردم در برابر وضع یتیمان اشاره به حقیقتى مىکند که گاهى مردم از آن غافل برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 377
مىشوند، مىفرماید: «کسانى که اگر فرزندان ناتوانى از خود به یادگار بگذارند از آینده آنان مىترسند باید (از ستم در باره یتیمان مردم) بترسند» (وَ لْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَیْهِمْ).
اصولا مسائل اجتماعى همواره به شکل یک سنت از امروز به فردا، و از فردا به آینده دوردست سرایت مىکند. بنابراین، آنها که اساس ظلم و ستم بر ایتام را در اجتماع مىگذارند بالاخره روزى این بدعت غلط، دامان فرزندان خود آنها را خواهد گرفت.
در پایان آیه مىفرماید: «اکنون که چنین است باید سرپرستان ایتام، از مخالفت با احکام خدا بپرهیزند و با یتیمان، با زبان ملایم و عباراتى سرشار از عواطف انسانى سخن بگویند» (فَلْیَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْیَقُولُوا قَوْلًا سَدِیداً).
تا ناراحتى درونى و زخمهاى قلب آنها به این وسیله التیام یابد.
این دستور عالى اسلامى اشاره به یک نکته روانى در مورد پرورش یتیمان مىکند و آن این که: نیازمندى کودک یتیم، منحصر به خوراک و پوشاک نیست، بلکه باید علاوه بر مراقبتهاى جسمى از نظر تمایلات روانى نیز اشباع شود و گر نه کودکى سنگدل، شکست خورده، فاقد شخصیت و خطرناک به عمل خواهد آمد.
(آیه 10)- چهره باطنى اعمال ما! در آغاز این سوره تعبیر شدیدى پیرامون تصرفهاى ناروا در اموال یتیمان دیده مىشود که صریحترین آنها آیه مورد بحث است. مىگوید: «کسانى که اموال یتیمان را به ناحق تصرف مىکنند (در حقیقت) در شکمشان تنها آتش مىخورند» (إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً).
سپس در پایان آیه مىگوید: علاوه بر این که آنها در همین جهان در واقع آتش مىخورند «به زودى در جهان دیگر داخل در آتش برافروختهاى مىشوند» که آنها را به شدت مىسوزاند (وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً).
از این آیه استفاده مىشود که اعمال ما علاوه بر چهره ظاهرى خود، یک چهره واقعى نیز دارد که در این جهان از نظر ما پنهان است اما این چهرههاى درونى در جهان دیگر ظاهر مىشوند و مسأله «تجسّم اعمال» را تشکیل مىدهند.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 378
آیه 11)
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و آیه بعد، از «جابر بن عبد اللّه» نقل شده که مىگوید: بیمار شده بودم، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از من عیادت کرد، من بىهوش بودم، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آبى خواست و با مقدارى از آن وضو گرفت، و بقیه را بر من پاشید، من به هوش آمدم، عرض کردم اى رسولخدا! تکلیف اموال من بعد از من چه خواهد شد؟ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله خاموش گشت، چیزى نگذشت که آیه نازل گردید و سهم ورّاث در آن تعیین شد.
تفسیر:
سهام ارث- در این آیه حکم طبقه اول وارثان (فرزندان و پدران و مادران) بیان شده است.
در جمله نخست مىگوید: «خداوند به شما در باره فرزندانتان سفارش مىکند که براى پسران دو برابر سهم دختران قائل شوید» (یُوصِیکُمُ اللَّهُ فِی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ).
و این یک نوع تأکید روى ارث بردن دختران و مبارزه با سنتهاى جاهلى است که آنها را بکلى محروم مىکردند.
سپس مىفرماید: «اگر فرزندان میت، منحصرا دو دختر یا بیشتر باشند دو ثلث مال از آن آنهاست» (فَإِنْ کُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَکَ).
«ولى اگر تنها یک دختر بوده باشد نصف مجموع مال از آن اوست» (وَ إِنْ کانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ).
اما میراث پدران و مادران که آنها نیز جزء طبقه اول و هم ردیف فرزندان مىباشند، سه حالت دارد.
حالت اول: «شخص متوفى، فرزند یا فرزندانى داشته باشد که در این صورت براى پدر و مادر او هر کدام یک ششم میراث است» (وَ لِأَبَوَیْهِ لِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِنْ کانَ لَهُ وَلَدٌ).
حالت دوم: «فرزندى در میان نباشد و وارث، تنها پدر و مادر او باشند در این صورت سهم مادر یک سوم مجموع مال و بقیه از آن پدر است» (فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 379
حالت سوم: این است که وارث تنها پدر و مادر باشند و فرزندى در کار نباشد، «ولى شخص متوفى برادرانى (از طرف پدر و مادر، یا تنها از طرف پدر) داشته باشد، در این صورت سهم مادر از یک سوم به یک ششم تنزل مىیابد و پنج ششم باقیمانده براى پدر است» (فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ).
در واقع برادران با این که ارث نمىبرند، مانع مقدار اضافى ارث مادر مىشوند و به همین جهت آنها را «حاجب» مىنامند.
سپس قرآن مىگوید: «همه اینها بعد از انجام وصیتى است که او (میت) کرده است و بعد از اداى دین است» بنابراین، اگر وصیتى کرده یا دیونى دارد باید نخست به آنها عمل کرد (مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی بِها أَوْ دَیْنٍ).
البته انسان فقط مىتواند در باره یک سوم از مال خود وصیت کند و اگر بیش از آن وصیت کند صحیح نیست مگر این که ورثه اجازه دهند.
و در جمله بعد مىفرماید: «شما نمىدانید پدران و فرزندانتان کدامیک بیشتر به نفع شما هستند» (آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ لا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً).
و در پایان آیه مىفرماید: «این قانونى است که از طرف خدا فرض و واجب شده و او دانا و حکیم است» (فَرِیضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً).
این جمله براى تأکید مطالب گذشته است، تا جاى هیچ گونه چانه زدن براى مردم در باره قوانین مربوط به سهام ارث باقى نماند.
چرا ارث مرد دو برابر زن مىباشد؟
با مراجعه به آثار اسلامى به این نکته پى مىبریم که این سؤال از همان آغاز اسلام در اذهان مردم بوده و گاهبیگاه از پیشوایان اسلام در این زمینه پرسشهایى مىکردند از جمله از امام على بن موسى الرضا علیه السّلام نقل شده که در پاسخ این سؤال فرمود: «این که سهم زنان از میراث نصف سهم مردان است به خاطر آن است که زن هنگامى که ازدواج مىکند چیزى (مهر) مىگیرد و مرد ناچار است چیزى بدهد، به علاوه هزینه زندگى زنان بر دوش مردان است، در حالى که زن در برابر هزینه زندگى مرد و خودش مسؤولیتى ندارد».
(آیه 12)- سهم ارث همسران از یکدیگر! در این آیه چگونگى ارث زن برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 380
و شوهر از یکدیگر توضیح داده شده، آیه مىگوید: «و براى شما نصف میراث زنانتان است اگر فرزندى نداشته باشند» (وَ لَکُمْ نِصْفُ ما تَرَکَ أَزْواجُکُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ).
«ولى اگر فرزند و یا فرزندانى براى آنها باشد (حتى اگر از شوهر دیگرى باشد) تنها یک چهارم از آن شماست» (فَإِنْ کانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَکُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْنَ).
البته این تقسیم نیز «بعد از پرداخت بدهیهاى همسر و انجام وصیتهاى مالى اوست» (مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِینَ بِها أَوْ دَیْنٍ).
«و براى زنان شما یک چهارم میراث شماست اگر فرزندى نداشته باشید» (وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْتُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ وَلَدٌ).
«و اگر براى شما فرزندى باشد (اگر چه این فرزند از همسر دیگرى باشد) سهم زنان به یک هشتم مىرسد» (فَإِنْ کانَ لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَکْتُمْ).
این تقسیم نیز همانند تقسیم سابق «بعد از انجام وصیتى که کردهاید و اداى دین» است (مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَیْنٍ).
سپس حکم ارث خواهران و برادران را بیان مىکند و مىگوید: «اگر مردى از دنیا برود و برادران و خواهران از او ارث ببرند، یا زنى از دنیا برود و برادر و یا خواهرى داشته باشد هر یک از آنها یک ششم مال را به ارث مىبرند» (وَ إِنْ کانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ).
«کلالة» به خواهران و برادران مادرى که از شخص متوفى ارث مىبرند گفته مىشود. این در صورتى است که از شخص متوفى یک برادر و یک خواهر (مادرى) باقى بماند «اما اگر بیش از یکى باشند مجموعا یک سوم مىبرند» یعنى باید ثلث مال را در میان خودشان تقسیم کنند (فَإِنْ کانُوا أَکْثَرَ مِنْ ذلِکَ فَهُمْ شُرَکاءُ فِی الثُّلُثِ).
سپس اضافه مىکند: «این در صورتى است که وصیت قبلا انجام گیرد و دیون از آن خارج شود» (مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی بِها أَوْ دَیْنٍ).
«به شرط آن که (از طریق وصیت و اقرار به دین) به آنها (ورثه) ضرر نزند» (غَیْرَ مُضَارٍّ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 381
و در پایان آیه براى تأکید مىفرماید: «این سفارش خداست، و خدا دانا و بردبار است» (وَصِیَّةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَلِیمٌ).
یعنى، این توصیهاى است الهى که باید آن را محترم بشمرید، زیرا خداوند به منافع و مصالح شما آگاه است که این احکام را مقرر داشته و نیز از نیات وصیتکنندگان آگاه مىباشد، در عین حال حلیم است و کسانى را که بر خلاف فرمان او رفتار مىکنند فورا مجازات نمىنماید!
(آیه 13)- به دنبال بحثى که در آیات گذشته در باره قوانین ارث گذشت در این آیه از این قوانین به عنوان حدود الهى یاد کرده مىفرماید: «اینها حدود و مرزهاى الهى است» (تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ).
که عبور و تجاوز از آنها ممنوع است، و آنها که از حریم آن بگذرند و تجاوز کنند، گناهکار و مجرم شناخته مىشوند.
سپس مىفرماید: «کسانى که خداوند و پیامبر را اطاعت کنند (و این مرزها را محترم شمارند) بطور جاودان در باغهایى از بهشت خواهند بود، که آب از پاى درختان آنها قطع نمىگردد» (وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها).
در پایان آیه مىفرماید: «این رستگارى و پیروزى بزرگى است» (وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ).
(آیه 14)- در این آیه به نقطه مقابل کسانى که در آیه قبل بیان شد اشاره کرده، مىفرماید: «آنها که نافرمانى خدا و پیامبر کنند و از مرزها تجاوز نمایند جاودانه در آتش خواهند بود» (وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فِیها).
و در پایان آیه به سر انجام آنها اشاره کرده، مىفرماید: «آنها عذاب خوارکننده و آمیخته با توهینى دارند» (وَ لَهُ عَذابٌ مُهِینٌ).
در جمله قبل جنبه جسمانى مجازات الهى منعکس شده بود، و در این جمله که مسأله اهانت به میان آمده به جنبه روحانى آن اشاره مىکند.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 382
(آیه 15)- این آیه اشاره به مجازات زنان شوهردارى است که آلوده «فحشاء» مىشوند، نخست مىفرماید: «و کسانى از زنان (همسران) شما که مرتکب زنا شوند چهار نفر از مسلمانان را به عنوان شاهد بر آنها بطلبید» (وَ اللَّاتِی یَأْتِینَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْکُمْ).
سپس مىفرماید: «اگر این چهار نفر به موضوع (زنا) گواهى دادند، آنها را در خانههاى (خود) محبوس سازید، تا مرگ آنها فرا رسد» (فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّى یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ).
بنابراین، مجازات عمل منافى عفت براى زنان شوهردار در این آیه «حبس ابد» تعیین شده است.
ولى بلافاصله مىگوید: «و یا این که خداوند راهى براى آنها قرار بدهد» (أَوْ یَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلًا).
از تعبیر فوق استفاده مىشود که این حکم، یک حکم موقت بوده است.
(آیه 16)- در این آیه حکم زنا و عمل منافى عفت «غیر محصنه» را بیان مىکند، و مىفرماید: «مرد و زنى که (همسر ندارند و) اقدام به ارتکاب این عمل زشت مىکنند، آنها را آزار (و مجازات) کنید» (وَ الَّذانِ یَأْتِیانِها مِنْکُمْ فَآذُوهُما).
مجازات مذکور در این آیه یک مجازات کلى است، و آیه 2 سوره نور که حدّ زنا را یکصد تازیانه براى هر یک از طرفین بیان کرده مىتواند، تفسیر و توضیحى براى این آیه بوده باشد.
در پایان آیه اشاره به مسأله توبه و عفو و بخشش از این گونه گناهکاران کرده، و مىفرماید: «اگر آنها به راستى توبه کنند و خود را اصلاح نمایند و به جبران گذشته بپردازند، از مجازات آنها صرف نظر کنید، زیرا خداوند توبه پذیر و مهربان است» (فَإِنْ تابا وَ أَصْلَحا فَأَعْرِضُوا عَنْهُما إِنَّ اللَّهَ کانَ تَوَّاباً رَحِیماً).
از این حکم ضمنا استفاده مىشود که هرگز نباید افرادى را که توبه کردهاند در برابر گناهان سابق مورد ملامت قرار داد.
(آیه 17)- در آیه قبل مسأله سقوط حد و مجازات مرتکبین اعمال منافى برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 383
عفت در پرتو توبه صریحا بیان شد، در این آیه پارهاى از شرایط آن را بیان مىکند و مىفرماید: «پذیرش توبه از سوى خدا تنها براى کسانى است که کار بدى (گناهى) را از روى جهالت انجام مىدهند» (إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ).
منظور از «جهالت» در آیه فوق طغیان غرایز و تسلط هوسهاى سرکش و چیره شدن آنها بر نیروى عقل و ایمان است، و در این حالت، علم و دانش انسان به گناه گر چه از بین نمىرود اما تحت تأثیر آن غرایز سرکش قرار گرفته و عملا بىاثر مىگردد، و هنگامى که علم اثر خود را از دست داد، عملا با جهل و نادانى برابر خواهد بود.
در جمله بعد قرآن به یکى دیگر از شرایط توبه اشاره کرده، مىفرماید: «سپس به زودى توبه مىکنند» (ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ).
یعنى، به زودى از کار خود پشیمان شوند و به سوى خدا باز گردند، زیرا توبه کامل آن است که آثار و رسوبات گناه را بطور کلى از روح و جان انسان بشوید.
پس از ذکر شرایط توبه در پایان آیه مىفرماید: «خداوند توبه چنین اشخاصى را مىپذیرد و خداوند دانا و حکیم است» (فَأُولئِکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً).
(آیه 18)- در این آیه اشاره به کسانى که توبه آنها پذیرفته نمىشود نموده، مىفرماید: «کسانى که در آستانه مرگ قرار مىگیرند و مىگویند اکنون از گناه خود توبه کردیم توبه آنان پذیرفته نخواهد شد» (وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ).
دسته دوم، از کسانى که توبه آنها پذیرفته نمىشود آنها هستند که در حال کفر از جهان مىروند، در آیه مورد بحث در باره آنها چنین مىفرماید: «و آنها که در حال کفر مىمیرند توبه براى آنها نیست» (وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ).
در حقیقت آیه مىگوید: کسانى که از گناهان خود در حال صحت و سلامت و ایمان توبه کردهاند ولى در حال مرگ با ایمان از دنیا نرفتند، توبههاى گذشته آنها نیز بىاثر است.
در پایان آیه مىفرماید: «اینها (هر دو دسته) کسانى هستند که عذاب برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 384
دردناکى براى آنان مهیا کردهایم» (أُولئِکَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً).
(آیه 19)
شأن نزول:
از امام باقر علیه السّلام نقل شده که: این آیه در باره کسانى نازل گردیده که همسران خود را بدون این که همچون یک همسر با آنها رفتار کنند، نگه مىداشتند، به انتظار این که آنها بمیرند، و اموالشان را تملک کنند.
تفسیر:
باز هم دفاع از حقوق زنان- در این آیه به دو عادت ناپسند دوران جاهلیت اشاره گردیده و به مؤمنان هشدار داده شده که آلوده آنها نشوند.
1- آیه مىگوید: «اى افراد با ایمان! براى شما حلال نیست که از زنان از روى اکراه (و ایجاد ناراحتى براى آنها) ارث ببرید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ کَرْهاً).
2- یکى دیگر از عادات نکوهیده آنها این بود که زنان را با وسایل گوناگون، تحت فشار مىگذاشتند تا مهر خود را ببخشند و طلاق گیرند، آیه مورد بحث این کار را ممنوع ساخته، مىفرماید: «آنها را تحت فشار قرار ندهید به خاطر این که قسمتى از آنچه را به آنها دادهاید (از مهر) تملک کنید» (وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَیْتُمُوهُنَّ).
ولى این حکم، استثنایى دارد که در جمله بعد به آن اشاره شده و آن این است که اگر آنها مرتکب عمل زشت گردند شوهران مىتوانند آنها را تحت فشار قرار دهند، تا مهر خود را حلال کرده و طلاق بگیرند. همان طور که آیه مىگوید: «مگر این که عمل زشت آشکارى انجام دهند» (إِلَّا أَنْ یَأْتِینَ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ).
منظور از «بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ» (عمل زشت آشکار) در آیه فوق هر گونه مخالفت شدید زن و نافرمانى و ناسازگارى او را شامل مىشود.
سپس دستور معاشرت شایسته و رفتار انسانى مناسب با زنان را صادر مىکند، مىفرماید: و با آنها بطور شایسته معاشرت کنید» (وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ).
و به دنبال آن اضافه مىکند، حتى «اگر به جهانى از همسران خود رضایت کامل نداشته باشید و بر اثر امورى آنها در نظر شما ناخوشایند باشند (فورا تصمیم به جدایى نگیرید و تا آنجا که قدرت دارید مدارا کنید، زیرا ممکن است شما در برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 385
تشخیص خود گرفتار اشتباه شده باشید) و اى بسا آنچه را نمىپسندید خداوند در آن خیر و برکت و سود فراوانى قرار داده باشد» (فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیراً).
(آیه 20)
شأن نزول:
پیش از اسلام رسم بر این بود که اگر مىخواستند همسر سابق را طلاق گویند و ازدواج جدیدى کنند براى فرار از پرداخت مهر، همسر خود را به اعمال منافى عفت متهم مىکردند، و بر او سخت مىگرفتند، تا حاضر شود مهر خویش را که معمولا قبلا دریافت مىشد بپردازد، و طلاق گیرد، و همان مهر را براى همسر دوم قرار مىدادند.
آیه نازل شد و این کار زشت را مورد نکوهش قرار داد.
تفسیر:
این آیه نیز براى حفظ قسمت دیگرى از حقوق زنان نازل گردیده و مىگوید: «و اگر تصمیم گرفتید که همسر دیگرى به جاى همسر خود انتخاب کنید و مال فراوانى (به عنوان مهر) به او پرداختهاید، چیزى از آن را نگیرید» (وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَکانَ زَوْجٍ وَ آتَیْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً).
سپس اشاره به طرز عمل دوران جاهلیت در این باره که همسر خود را متهم به اعمال منافى عفت مىکردند نموده، مىفرماید: «آیا براى باز پس گرفتن (مهر) زنان متوسل به تهمت و گناه مىشوید» (أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً).
یعنى، اصل عمل، ظلم است و گناه، و متوسل شدن به یک وسیله ناجوانمردانه و غلط، گناه آشکار دیگرى است.
(آیه 21)- در این آیه مجددا براى تحریک عواطف انسانى مردان اضافه مىکند که شما و همسرانتان مدتها در خلوت و تنهایى با هم بودهاید همانند یک روح در دو بدن «چگونه آن (مهر) را باز پس مىگیرید در حالى که با یکدیگر تماس و آمیزش کامل داشتهاید» و همچون بیگانهها و دشمنان با یکدیگر رفتار مىکنید، و حقوق مسلم آنها را پایمال مىنمایید! (وَ کَیْفَ تَأْخُذُونَهُ وَ قَدْ أَفْضى بَعْضُکُمْ إِلى بَعْضٍ).
سپس مىفرماید: از این گذشته «همسران شما پیمان محکمى به هنگام عقد ازدواج از شما گرفتهاند» چگونه این پیمان مقدس و محکم را نادیده مىگیرید برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 386
و اقدام به پیمانشکنى آشکار مىکنید؟ (وَ أَخَذْنَ مِنْکُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً).
(آیه 22)
شأن نزول:
پس از اسلام، حادثهاى براى یکى از مسلمانان پیش آمد و آن این که: یکى از انصار به نام «ابو قیس» از دنیا رفت، فرزندش به نامادرى خود پیشنهاد ازدواج نمود، آن زن گفت: من تو را فرزند خود مىدانم و چنین کارى را شایسته نمىبینم ولى با این حال از پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله کسب تکلیف مىکنم، سپس موضوع را خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عرض کرد، و کسب تکلیف نمود، آیه نازل شد و از این کار (که در زمان جاهلیت معمول بود) به شدت نهى کرد.
تفسیر:
همان طور که در شأن نزول نیز اشاره شد، آیه خط بطلان به یکى از اعمال ناپسند دوران جاهلیت مىکشد و مىگوید: «با زنانى که پدران شما با آنها ازدواج کردهاند هرگز ازدواج نکنید» (وَ لا تَنْکِحُوا ما نَکَحَ آباؤُکُمْ مِنَ النِّساءِ).
اما از آنجا که هیچ قانونى معمولا شامل گذشته نمىشود، اضافه مىفرماید:
«مگر ازدواجهایى که (پیش از نزول این حکم) انجام شده است» (إِلَّا ما قَدْ سَلَفَ).
سپس براى تأکید مطلب، سه تعبیر شدید در باره این نوع ازدواج بیان کرده، مىگوید: «زیرا این کار، عمل زشتى است» (إِنَّهُ کانَ فاحِشَةً).
و بعد اضافه مىکند: «عملى است که موجب تنفر» در افکار مردم است یعنى طبع بشر آن را نمىپسندد (وَ مَقْتاً).
و در پایان مىفرماید: «روش نادرستى است» (وَ ساءَ سَبِیلًا).
حتى در تاریخ مىخوانیم که مردم جاهلى نیز این نوع ازدواج را «مقت» (تنفرآمیز) و فرزندانى که ثمره آن بودند «مقیت» (فرزندان مورد تنفر) مىنامیدند.
(آیه 23)- تحریم ازدواج با محارم! در این آیه به محارم یعنى زنانى که ازدواج با آنها ممنوع است اشاره کرده، و بر اساس آن محرمیت از سه راه ممکن است پیدا شود:
1- ولادت که از آن تعبیر به «ارتباط نسبى» مىشود.
2- از طریق ازدواج که به آن «ارتباط سببى» مىگویند.
3- از طریق شیرخوارگى که به آن «ارتباط رضاعى» گفته مىشود. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 387
نخست اشاره به محارم نسبى که هفت دسته هستند کرده و مىفرماید:
«مادران شما و دخترانتان و خواهرانتان و عمهها و خالههایتان و دختران برادر و دختران خواهرانتان بر شما حرام شدهاند» (حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ وَ بَناتُکُمْ وَ أَخَواتُکُمْ وَ عَمَّاتُکُمْ وَ خالاتُکُمْ وَ بَناتُ الْأَخِ وَ بَناتُ الْأُخْتِ).
باید توجه داشت که منظور از مادر فقط آن زنى که انسان بلاواسطه از او متولد شده نیست، بلکه جدّه و مادر جدّه و مادر پدر و مانند آن را شامل مىشود همان طور که منظور از دختر، تنها دختر بلاواسطه نیست بلکه، دختر و دختر پسر و دختر دختر و فرزندان آنها را نیز در بر مىگیرد و همچنین در مورد پنج دسته دیگر.
سپس به محارم رضاعى اشاره کرده و مىفرماید: «و مادرانى که شما را شیر دادهاند، و خواهران رضاعى شما، بر شما حرامند» (وَ أُمَّهاتُکُمُ اللَّاتِی أَرْضَعْنَکُمْ وَ أَخَواتُکُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ).
و در آخرین مرحله اشاره به دسته سوم از محارم کرده و آنها را تحت چند عنوان بیان مىکند.
1- «و مادران همسرانتان» (وَ أُمَّهاتُ نِسائِکُمْ).
یعنى، به مجرد این که زنى به ازدواج مردى درآمد و صیغه عقد، جارى گشت مادر او، و مادر مادر او، و هر چه بالاتر روند بر او حرام ابدى مىشوند.
2- «و دختران همسرتان که در دامان شما قرار دارند به شرط این که با آن همسر آمیزش جنسى پیدا کرده باشید» (وَ رَبائِبُکُمُ اللَّاتِی فِی حُجُورِکُمْ مِنْ نِسائِکُمُ اللَّاتِی دَخَلْتُمْ بِهِنَّ).
به دنبال این قسمت براى تأکید مطلب اضافه مىکند که: «اگر با آنها آمیزش جنسى نداشتهاید دخترانشان بر شما حرام نیستند» (فَإِنْ لَمْ تَکُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ).
3- «و همسران فرزندانتان که از نسل شما هستند» (وَ حَلائِلُ أَبْنائِکُمُ الَّذِینَ مِنْ أَصْلابِکُمْ).
در حقیقت تعبیر «مِنْ أَصْلابِکُمْ» (فرزندانى که از نسل شما باشند) براى این برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 388
است که روى یکى از رسوم غلط دوران جاهلیت (و آن فرزند خواندگى و احکام آن است) خط بطلان کشیده شود.
4- «و براى شما جمع در میان دو خواهر ممنوع است» (وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَیْنَ الْأُخْتَیْنِ).
و از آنجا که در زمان جاهلیت ازدواج با محارم و جمع میان دو خواهر رایج بود، و افرادى مرتکب چنین ازدواجهایى شده بودند قرآن بعد از جمله فوق مىگوید: «مگر آنچه در گذشته واقع شده» (إِلَّا ما قَدْ سَلَفَ).
یعنى، اگر کسانى قبل از نزول این قانون، چنین ازدواجى انجام دادهاند، کیفر و مجازاتى ندارند، اگر چه اکنون باید یکى از آن دو را انتخاب کرده و دیگرى را رها کنند.
در پایان آیه مىفرماید: «خداوند آمرزنده و مهربان است» (إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً).
آغاز جزء پنجم قرآن مجید
ادامه سوره نساء
(آیه 24)- این آیه، بحث آیه گذشته را در باره زنانى که ازدواج با آنها حرام است دنبال مىکند و اضافه مىنماید که: «ازدواج و آمیزش جنسى با زنان شوهردار نیز حرام است» (وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ).
تنها استثنایى که به این حکم خورده است در مورد زنان غیر مسلمانى است که به اسارت مسلمانان در جنگها در مىآیند، همان گونه که آیه مىفرماید: «مگر آنها را که (از طریق اسارت) مالک شدهاید» (إِلَّا ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ).
زیرا اسارت آنها به حکم طلاق است و اسلام اجازه مىدهد بعد از تمام شدن عدّه با آنان ازدواج کنند و یا همچون یک کنیز با آنان رفتار شود.
سپس براى تأکید احکام گذشته که در مورد محارم و مانند آن وارد شده مىفرماید: «اینها احکامى است که خداوند براى شما مقرر داشته و نوشته است» (کِتابَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ). بنابراین، به هیچ وجه قابل تغییر و عدول نیست. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 389
سپس مىگوید: غیر از این چند طایفه «زنان دیگر غیر از اینها (که گفته شد) براى شما حلال است، که با اموال خود آنان را اختیار کنید در حالى که پاکدامن باشید و از زنا خوددارى کنید» (وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِکُمْ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسافِحِینَ).
جمله أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِکُمْ اشاره به این است که رابطه زناشویى یا باید به شکل ازدواج با پرداخت مهر و یا به شکل مالک شدن کنیز با پرداخت قیمت باشد.
در قسمت بعد، اشاره به مسأله ازدواج موقت و به اصطلاح «متعه» کرده، مىگوید: «زنانى را که متعه مىکنید مهر آنها را به عنوان یک واجب باید بپردازید» (فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً).
بعد از ذکر لزوم پرداخت مهر اشاره به این مطلب مىفرماید که: «اگر طرفین عقد، با رضایت خود مقدار مهر را بعدا کم و زیاد کنند مانعى ندارد» (وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما تَراضَیْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِیضَةِ).
احکامى که در آیه به آن اشاره شد، احکامى است که متضمن خیر و سعادت افراد بشر است زیرا: «خداوند از مصالح بندگان آگاه و در قانونگذارى خود حکیم است» (إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً).
قابل ذکر است که اصل مشروع بودن این نوع ازدواج در زمان پیامبر قطعى است و هیچ گونه دلیل قابل اعتمادى در باره نسخ شدن آن در دست نیست.
ازدواج موقت یک ضرورت اجتماعى-
این موضوع را نمىتوان انکار کرد که غریزه جنسى یکى از نیرومندترین غرایز انسانى است، تا آنجا که پارهاى از روانکاوان آن را تنها غریزه اصیل انسان مىدانند و تمام غرایز دیگر را به آن باز مىگردانند.
این موضوع مخصوصا در عصر ما که سن ازدواج بر اثر طولانى شدن دوره تحصیل و مسائل پیچیده اجتماعى بالا رفته، و کمتر جوانى مىتواند در سنین پایین یعنى در داغترین دوران غریزه جنسى اقدام به ازدواج کند، شکل حادّترى به خود گرفته است.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 390
با این وضع چه باید کرد؟
یا باید «فحشاء» را مجاز بدانیم (همان طور که دنیاى مادى امروز عملا بر آن صحه گذارده و آن را به رسمیت شناخته) و یا طرح ازدواج موقت را بپذیریم، معلوم نیست آنها که با ازدواج موقت و فحشاء مخالفند چه جوابى براى این سؤال فکر کردهاند؟! در حالى که طرح ازدواج موقت، نه شرایط سنگین ازدواج دائم را دارد که با عدم تمکن مالى یا اشتغالات تحصیلى و مانند آن نسازد و نه زیانهاى فجایع جنسى و فحشاء را در بر دارد.
(آیه 25)- ازدواج با کنیزان! در تعقیب بحثهاى مربوط به ازدواج، این آیه، شرایط ازدواج با کنیزان را بیان مىکند، نخست مىگوید: «کسانى که قدرت ندارند که با زنان (آزاد) پاکدامن با ایمان ازدواج کنند مىتوانند با کنیزان با ایمان ازدواج نمایند» که مهر و سایر مخارج آن معمولا سبکتر و سهلتر است (وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلًا أَنْ یَنْکِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ فَتَیاتِکُمُ الْمُؤْمِناتِ).
سپس مىگوید: شما براى تشخیص ایمان آنها مأمور به ظاهر اظهارات آنان هستید، و اما در باره باطن و اسرار درونى آنان «خداوند به ایمان و عقیده شما آگاهتر است» (وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمانِکُمْ).
و از آنجا که بعضى در مورد ازدواج با کنیزان کراهت داشتند، قرآن مىگوید:
شما همه از یک پدر و مادر به وجود آمدهاید «و بعضى از بعض دیگرید» (بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ). بنابراین، نباید از ازدواج با آنها کراهت داشته باشید.
سپس به یکى از شرایط این ازدواج اشاره کرده، مىفرماید: «این ازدواج باید به اجازه مالک صورت گیرد» و بدون اجازه او باطل است (فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ).
در جمله بعد مىفرماید: «و مهرشان را به خودشان بدهید» (وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ).
از این جمله استفاده مىشود که باید مهر متناسب و شایستهاى براى آنها قرار برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 391
داد و آن را به خود آنان داد. همچنین استفاده مىشود که بردگان نیز مىتوانند مالک اموالى گردند که از طرق مشروع به آن دست یافتهاند.
یکى دیگر از شرایط این ازدواج آن است که کنیزانى انتخاب شوند «که پاکدامن باشند، نه مرتکب زنا بطور آشکار شوند» (مُحْصَناتٍ غَیْرَ مُسافِحاتٍ).
«و نه دوست پنهانى بگیرند» (وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ).
در جمله بعد به تناسب احکامى که در باره ازدواج با کنیزان و حمایت از حقوق آنها گفته شد بحثى در باره مجازات آنها به هنگام انحراف از جاده عفت به میان آمده، و آن این که اگر مرتکب عمل منافى عفت شوند، نصف مجازات زنان آزاد در باره آنان، جارى مىشود» یعنى تنها پنجاه تازیانه باید به آنها زد (فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ).
سپس مىگوید: «این ازدواج با کنیزان براى کسانى است که از نظر غریزه جنسى شدیدا در فشار قرار گرفتهاند، و قادر به ازدواج با زنان آزاد نیستند» بنابراین، براى غیر آنها مجاز نیست (ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْکُمْ).
اما بعد مىفرماید: «خوددارى کردن از ازدواج با کنیزان (تا آنجا که توانایى داشته باشید و دامان شما آلوده گناه نگردد) به سود شماست» (وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ).
در پایان آیه مىفرماید: «و خداوند (نسبت به آنچه در گذشته بر اثر بى خبرى انجام دادهاید) آمرزنده و مهربان است» (وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
(آیه 26)- این محدودیتها براى چیست؟ به دنبال احکام مختلف در زمینه ازدواج که در آیات پیش بیان شد ممکن است این سؤال پیش آید که منظور از این همه محدودیتها و قید و بندهاى قانونى چیست؟ در این آیه و دو آیه بعد پاسخ به این سؤالات مىدهد، و مىگوید: «خداوند مىخواهد (با این دستورات راههاى خوشبختى و سعادت را) براى شما آشکار سازد» (یُرِیدُ اللَّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ).
وانگهى شما در این برنامه تنها نیستید «و (خداوند مىخواهد شما را) به سنتهاى (صحیح) پیشینیان رهبرى کند» (وَ یَهْدِیَکُمْ سُنَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ).
علاوه بر این «توبه شما را بپذیرد» (وَ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 392
و نعمتهاى خود را که بر اثر انحرافات شما قطع شده بار دیگر به شما باز گرداند و این در صورتى است که شما از آن راههاى انحرافى که در زمان جاهلیت و قبل از اسلام داشتید، باز گردید.
در پایان آیه مىفرماید: «خداوند دانا و حکیم است» (وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ).
از اسرار احکام خود آگاه، و روى حکمت خود آنها را براى شما تشریع کرده است.
(آیه 27)- در این آیه مجددا تأکید مىکند، که «خدا مىخواهد شما را ببخشد (و از آلودگى پاک نماید) و نعمتها و برکات را به شما بازگرداند» (وَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ).
«ولى شهوتپرستانى که در امواج گناهان غرق هستند، مىخواهند شما از طریق سعادت بکلى منحرف شوید» و همانند آنها از فرق تا قدم آلوده انواع گناهان گردید (وَ یُرِیدُ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ أَنْ تَمِیلُوا مَیْلًا عَظِیماً).
اکنون شما فکر کنید، آیا آن محدودیت آمیخته با سعادت و افتخار براى شما بهتر است، یا این آزادى و بىبندوبارى توأم با آلودگى و نکبت و انحطاط؟! این آیات در حقیقت به افرادى که در عصر و زمان ما نیز به قوانین مذهبى مخصوصا در زمینه مسائل جنسى ایراد مىکنند، پاسخ مىگوید، که این آزادیهاى بىقید و شرط سرابى بیش نیست و نتیجه آن گرفتار شدن در بیراههها و پرتگاههاست که نمونههاى زیادى از آن را با چشم خودمان به شکل متلاشى شدن خانوادهها، انواع جنایات جنسى و فرزندان نامشروع جنایت پیشه مشاهده مىکنیم.
(آیه 28)- در این آیه مىگوید: «خدا مىخواهد (با دستورهاى مربوط به ازدواج با کنیزان و مانند آن) کار را بر شما سبک کند» (یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ).
و در بیان علت آن مىفرماید: «زیرا انسان، ضعیف آفریده شده» (وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً).
و در برابر توفان غرایز گوناگون که از هر سو به او حملهور مىشود باید طرق مشروعى براى ارضاى غرایز به او ارائه شود تا بتواند خود را از انحراف حفظ کند.
(آیه 29)- بستگى سلامت اجتماع به سلامت اقتصاد! این آیه در واقع برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 393
زیر بناى قوانین اسلامى را در مسائل مربوط به «معاملات و مبادلات مالى» تشکیل مىدهد، و به همین دلیل فقهاى اسلام در تمام ابواب معاملات به آن استدلال مىکنند، آیه خطاب به افراد با ایمان کرده و مىگوید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! اموال یکدیگر را به باطل (و از طرق نامشروع) نخورید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ).
بنابراین، هر گونه تجاوز، تقلب، غش، معاملات ربوى، معاملاتى که حد و حدود آن کاملا مشخص نباشد، خرید و فروش اجناسى که فایده منطقى و عقلایى در آن نباشد، خرید و فروش وسایل فساد و گناه، همه در تحت این قانون کلى قرار دارد.
در جمله بعد به عنوان یک استثناء مىفرماید: «مگر این که (تصرف شما در اموال دیگران از طریق) تجارتى باشد که با رضایت شما انجام مىگیرد» (إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْکُمْ).
در پایان آیه، مردم را از قتل نفس باز مىدارد و ظاهر آن به قرینه آخرین جمله آیه نهى از خودکشى و انتحار است، مىفرماید: «و خودکشى نکنید، خداوند نسبت به شما مهربان است» (وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیماً).
در حقیقت قرآن با ذکر این دو حکم پشت سر هم اشاره به یک نکته مهم اجتماعى کرده است و آن این که اگر روابط مالى مردم بر اساس صحیح استوار نباشد و اقتصاد جامعه به صورت سالم پیش نرود و در اموال یکدیگر به ناحق تصرف کنند، جامعه گرفتار یک نوع خودکشى و انتحار خواهد شد، و علاوه بر این که انتحارهاى شخصى افزایش خواهد یافت، انتحار اجتماعى هم از آثار ضمنى آن است.
(آیه 30)- در این آیه به مجازات کسانى که از قوانین الهى سرپیچى کنند اشاره کرده و مىفرماید: «و هر کس این عمل را از روى تجاوز و ستم انجام دهد (و خود را آلوده خوردن اموال دیگران به ناحق سازد و یا دست به انتحار و خودکشى زند، نه تنها به آتش این جهان مىسوزد بلکه) در آتش قهر و غضب پروردگار (نیز) خواهد سوخت» (وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلِیهِ ناراً). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 394
در پایان آیه مىفرماید: «و این کار براى خدا آسان است» (وَ کانَ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیراً).
(آیه 31)- گناهان کبیره و صغیره! این آیه با صراحت مىگوید: «اگر گناهان کبیرهاى که از آن نهى شده ترک گویید گناهان کوچک شما را مىپوشانیم و مىبخشیم و در جایگاه نیکویى شما را وارد مىکنیم» (إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلًا کَرِیماً).
از این تعبیر استفاده مىشود که گناهان بر دو دستهاند، دستهاى که قرآن نام آنها را «کبیره» و دستهاى که نام آنها را «سیّئة» گذاشته است، و در آیه 32 سوره نجم به جاى «سیئة» تعبیر به «لمم» نموده است، و در آیه 49 سوره کهف در برابر کبیره، «صغیره» را ذکر فرموده است.
«کبیره» هر گناهى است که از نظر اسلام بزرگ و پراهمیت است، و نشانه اهمیت آن مىتواند این باشد که در قرآن مجید، تنها به نهى از آن قناعت نشده، بلکه به دنبال آن تهدید به عذاب دوزخ گردیده است، مانند قتل نفس و رباخوارى و زنا و امثال آنها.
البته گناهان «صغیره» در صورتى صغیره هستند که تکرار نشوند و علاوه بر آن به عنوان بىاعتنایى و یا غرور و طغیان و کوچک شمردن گناه انجام نگیرند.
(آیه 32)
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه چنین نقل شده که: امّ سلمه (یکى از همسران پیامبر) به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عرض کرد: «چرا مردان به جهاد مىروند و زنان جهاد نمىکنند؟ و چرا براى ما نصف میراث آنها مقرر شده؟ اى کاش ما هم مرد بودیم و همانند آنها به جهاد مىرفتیم، و موقعیت اجتماعى آنها را داشتیم».
آیه نازل گردید و به این سؤالات و مانند آن پاسخ گفت.
تفسیر:
تفاوت سهم ارث مردان و زنان براى جمعى از مسلمانان به صورت یک سؤال درآمده بود، آنها گویا توجه نداشتند که این تفاوت به خاطر آن است که هزینه زندگى، عموما بر دوش مردان مىباشد، و زنان از آن معافند، به علاوه هزینه خود آنها نیز بر دوش مردان است، و همان طور که سابقا اشاره شد سهمیه زنان عملا برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 395
دو برابر مردان خواهد بود، لذا آیه شریفه مىگوید: «برتریهایى را که خداوند براى بعضى از شما نسبت به بعضى دیگر قائل شده هرگز آرزو نکنید» (وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلى بَعْضٍ).
زیرا این تفاوتها هر کدام اسرارى دارد که از شما پوشیده و پنهان است.
البته نباید اشتباه کرد که آیه اشاره به تفاوتهاى واقعى و طبیعى مىکند نه تفاوتهاى ساختگى که بر اثر «استعمار» و «استثمار» طبقاتى به وجود مىآید.
لذا بلافاصله مىفرماید: «مردان و زنان هر کدام بهرهاى از کوششها و تلاشها و موقعیت خود دارند» (لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ).
خواه موقعیت طبیعى باشد (مانند تفاوت دو جنس مرد و زن با یکدیگر) و یا تفاوت به خاطر تلاشها و کوششهاى اختیارى.
سپس مىفرماید: «به جاى آرزو کردن این گونه تفاوتها، از فضل خدا و لطف و کرم او تمنا کنید که به شما از نعمتهاى مختلف و موقعیتها و پاداشهاى نیک ارزانى دارد» (وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ). و در نتیجه افرادى خوشبخت و سعادتمند باشید.
و در پایان مىفرماید: «چون خداوند به همه چیز داناست» (إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً).
و مىداند براى نظام اجتماعى چه تفاوتهایى از نظر طبیعى و یا حقوقى لازم است، و نیز از اسرار درون مردم باخبر است و مىداند چه افرادى آرزوهاى نادرست در دل مىپرورانند و چه افرادى به آنچه مثبت و سازنده است مىاندیشند.
(آیه 33)- بار دیگر قرآن در این آیه به مسائل ارث بازگشته و مىگوید:
«براى هر کس (اعم از زن و مرد) وارثانى قرار دادیم که از میراث پدر و مادر و نزدیکان ارث ببرند» (وَ لِکُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ).
سپس اضافه مىکند: «کسانى که با آنها پیمان بستهاید، نصیب و سهم آنها را از ارث بپردازید» (وَ الَّذِینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ فَآتُوهُمْ نَصِیبَهُمْ).
در باره «همپیمانها» یى که باید سهم ارث آنها را پرداخت آنچه به مفهوم آیه نزدیکتر است همان پیمان «ضمان جریره» مىباشد که قبل از اسلام وجود داشت، برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 396
و آن چنین بود که: «دو نفر با هم قرار مىگذاشتند که در کارها «برادروار» به یکدیگر کمک کنند، و در برابر مشکلات، یکدیگر را یارى نمایند و به هنگامى که یکى از آنها از دنیا برود، شخصى که بازمانده از وى ارث ببرد اسلام این «پیمان دوستى» و برادرى را به رسمیت شناخت، ولى تأکید کرد که ارث بردن چنین هم پیمانى منحصرا در زمانى است که خویشاوندى براى میت وجود نداشته باشد.
سپس در پایان آیه مىفرماید: اگر در دادن سهام صاحبان ارث کوتاهى کنید و یا حق آنها را کاملا ادا نمایید در هر حال خدا آگاه است «زیرا خداوند شاهد و ناظر بر هر کار و هر چیزى مىباشد» (إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیداً).
(آیه 34)- سرپرستى در نظام خانواده. خانواده یک واحد کوچک اجتماعى است و همانند یک اجتماع بزرگ باید رهبر و سر پرست واحدى داشته باشد، زیرا رهبرى و سرپرستى دسته جمعى که زن و مرد مشترکا آن را به عهده بگیرند مفهومى ندارد در نتیجه مرد یا زن یکى باید «رئیس» خانواده و دیگرى «معاون» و تحت نظارت او باشد، قرآن در اینجا تصریح مىکند که مقام سرپرستى باید به مرد داده شود، مىگوید: «مردان سرپرست و نگهبان زنانند» (الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ).
البته مقصود از این تعبیر استبداد و اجحاف و تعدى نیست، بلکه منظور رهبرى واحد منظم با توجه به مسؤولیتها و مشورتهاى لازم است.
جمله بعد که دو بخش است در قسمت اول مىفرماید: «این سرپرستى به خاطر برتریهایى است که (از نظر نظام اجتماع) خداوند براى بعضى نسبت به بعضى دیگر قرار داده است» (بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ).
و در قسمت دوم مىفرماید: «و نیز این سرپرستى به خاطر تعهداتى است که مردان در مورد پرداختهاى مالى در برابر زنان و خانواده به عهده دارند» (وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ).
سپس اضافه مىکند که زنان در برابر وظایفى که در خانواده به عهده دارند به دو دستهاند: برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 397
دسته اول: «و زنان صالح، زنانى هستند که متواضعند و در غیاب (همسر خود) حفظ اسرار و حقوق او را در مقابل حقوقى که خدا براى آنان قرار داده، مىکنند» (فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ).
یعنى مرتکب خیانت چه از نظر مال و چه از نظر ناموس و چه از نظر حفظ شخصیت شوهر و اسرار خانواده در غیاب او نمىشوند، و وظایف و مسؤولیتهاى خود را به خوبى انجام مىدهند.
دسته دوم: زنانى هستند که از وظایف خود سرپیچى مىکنند و نشانههاى ناسازگارى در آنها دیده مىشود، مردان در مقابل این گونه زنان وظایفى دارند که باید مرحله به مرحله اجرا گردد، در مرحله اول مىفرماید: «زنانى را که از طغیان و سرکشى آنها مىترسید پند و اندرز دهید» (وَ اللَّاتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ).
در مرحله دوم مىفرماید: «در صورتى که اندرزهاى شما سودى نداد، در بستر از آنها دورى کنید» (وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ).
و در مرحله سوم: در صورتى که سرکشى و پشت پا زدن به وظایف و مسؤولیتها از حد بگذرد و همچنان در راه قانونشکنى با لجاجت و سرسختى گام بردارند، نه اندرزها تأثیر کند، و نه جدا شدن در بستر، و کم اعتنایى نفعى نبخشد، و راهى جز «شدت عمل» باقى نماند «آنها را تنبیه بدنى کنید» (وَ اضْرِبُوهُنَّ).
مسلم است که اگر یکى از این مراحل مؤثر واقع شود و زن به انجام وظیفه خود اقدام کند مرد حق ندارد بهانهگیرى کرده، در صدد آزار زن برآید، لذا به دنبال این جمله مىفرماید: «پس اگر آنها از شما اطاعت کردند، راهى براى تعدّى بر آنها مجویید» (فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا).
و در پایان آیه مجددا به مردان هشدار مىدهد که از موقعیت سرپرستى خود در خانواده سوء استفاده نکنند و به قدرت خدا که بالاتر از همه قدرتهاست بیندیشند «زیرا خداوند بلند مرتبه و بزرگ است» (إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیًّا کَبِیراً).
(آیه 35)- محکمه صلح خانوادگى! در این آیه اشاره به مسأله بروز اختلاف و نزاع میان دو همسر کرده، مىگوید: «و اگر از جدایى و شکاف میان آنان برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 398
(دو همسر) بیم داشته باشید یک داور از خانواده شوهر، و داورى از خانواده زن انتخاب کنید» تا به کار آنان رسیدگى کنند (وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها).
سپس مىفرماید: «اگر این دو داور (با حسن نیت و دلسوزى وارد کار شوند و) هدفشان اصلاح میان دو همسر بوده باشد، خداوند کمک مىکند و به وسیله آنان میان دو همسر الفت مىدهد» (إِنْ یُرِیدا إِصْلاحاً یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُما).
و براى این که به داوران هشدار دهد که حسن نیت به خرج دهند در پایان آیه مىفرماید: «خداوند (از نیت آنها) با خبر و آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً خَبِیراً).
محکمه صلح خانوادگى که در آیه فوق به آن اشاره شده یکى از شاهکارهاى اسلام است. این محکمه امتیازاتى دارد که سایر محاکم فاقد آن هستند، از جمله:
1- در محیط خانواده نمىتوان تنها با مقیاس خشک قانون و مقررات بىروح گام برداشت، لذا دستور مىدهد که داوران این محکمه کسانى باشند که پیوند خویشاوندى به دو همسر دارند و مىتوانند عواطف آنها را در مسیر اصلاح تحریک کنند.
2- در محاکم عادى قضایى طرفین دعوا مجبورند براى دفاع از خود، هر گونه اسرارى که دارند فاش سازند. مسلم است که اگر زن و مرد در برابر افراد بیگانه و اجنبى اسرار زناشویى خود را فاش سازند احساسات یکدیگر را چنان جریحهدار مىکنند که اگر به اجبار به منزل و خانه باز گردند، دیگر از آن صمیمیت و محبت سابق خبرى نخواهد بود.
3- داوران در محاکم معمولى، در جریان اختلافات غالبا بىتفاوتند در حالى که در محکمه صلح فامیلى حکمین نهایت کوشش را به خرج مىدهند که صلح و صمیمیت در میان این دو برقرار شود و به اصطلاح آب رفته، به جوى باز گردد! 4- از همه اینها گذشته چنین محکمهاى هیچ یک از مشکلات و هزینههاى سرسامآور و سرگردانى محاکم معمولى را ندارد.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 399
(آیه 36)- در این آیه یک سلسله از حقوق اعم از حق خدا و بندگان و آداب معاشرت با مردم بیان شده است، و روى هم رفته ده دستور از آن استفاده مىشود.
1- نخست مردم را دعوت به عبادت و بندگى پروردگار و ترک شرک و بت پرستى که ریشه اصلى تمام برنامههاى اسلامى است مىکند، دعوت به توحید و یگانه پرستى روح را پاک، و نیت را خالص، و اراده را قوى، و تصمیم را براى انجام هر برنامه مفیدى محکم مىسازد، و از آنجا که آیه بیان یک رشته از حقوق اسلامى است، قبل از هر چیز اشاره به حق خداوند بر مردم کرده، مىگوید: «و خدا را بپرستید و هیچ چیز را شریک او قرار ندهید» (وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً).
2- سپس مىگوید: «و به پدر و مادر نیکى کنید» (وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً).
حق پدر و مادر از مسائلى است که در قرآن مجید زیاد روى آن تکیه شده و کمتر موضوعى است که این قدر مورد تأکید واقع شده باشد، و در چهار مورد از قرآن، بعد از توحید قرار گرفته است.
3- «همچنین به خویشاوندان» نیکى کنید (وَ بِذِی الْقُرْبى).
این موضوع نیز از مسائلى است که در قرآن تأکید فراوان در باره آن شده است، گاهى به عنوان «صله رحم»، و گاهى به عنوان «احسان و نیکى به خویشاوندان».
4- سپس اشاره به حقوق «ایتام» کرده، و افراد با ایمان را توصیه به نیکى در حق «یتیمان» مىکند (وَ الْیَتامى). زیرا در هر اجتماعى بر اثر حوادث گوناگون همیشه کودکان یتیمى وجود دارند که فراموش کردن آنها نه فقط وضع آنان را به خطر مىافکند، بلکه وضع اجتماع را نیز به خطر مىاندازد.
5- بعد از آن حقوق «مستمندان» را یاد آورى مىکند (وَ الْمَساکِینِ).
زیرا در هر اجتماعى افرادى معلول و از کار افتاده و مانند آن وجود دارند که فراموش کردن آنها بر خلاف تمام اصول انسانى است.
6- سپس توصیه به نیکى در حق «همسایگان نزدیک» مىکند (وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبى). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 400
7- سپس در باره «همسایگان دور» سفارش مىکند (وَ الْجارِ الْجُنُبِ).
«حق همسایگى» در اسلام به قدرى اهمیت دارد که در وصایاى معروف امیر مؤمنان علیه السّلام مىخوانیم: ما زال (رسول اللّه) یوصى بهم حتّى ظننا انّه سیورّثهم:
«آنقدر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در باره آنها سفارش کرد، که ما فکر کردیم شاید دستور دهد همسایگان از یکدیگر ارث ببرند».
در حدیث دیگرى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نقل شده که در یکى از روزها سه بار فرمود:
و اللّه لا یؤمن: «به خدا سوگند چنین کسى ایمان ندارد ...».
یکى پرسید چه کسى؟ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: الّذى لا یأمن جاره بوائقه: «کسى که همسایه او از مزاحمت او در امان نیست»! 8- سپس قرآن در باره کسانى که با انسان دوستى و مصاحبت دارند، توصیه کرده، مىفرماید: «و به دوست و همنشین» نیکى کنید (وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ).
البته «صاحب بالجنب» معنایى وسیعتر از دوست و رفیق دارد، به این ترتیب آیه یک دستور جامع و کلى براى حسن معاشرت نسبت به تمام کسانى که با انسان ارتباط دارند مىباشد، اعم از دوستان واقعى، و همکاران، و همسفران، و مراجعان، و شاگردان، و مشاوران، و خدمتگزاران.
9- دسته دیگرى که در اینجا در باره آنها سفارش شده، کسانى هستند که در سفر و بلاد غربت احتیاج پیدا مىکنند و با این که ممکن است در شهر خود افراد متمکنى باشند، در سفر به علتى وا مىمانند مىفرماید: «و واماندگان» (وَ ابْنِ السَّبِیلِ).
10- در آخرین مرحله توصیه به نیکى کردن نسبت به بردگان کرده، مىفرماید: «و بردگانى که مالک آنها هستید» (وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ).
در حقیقت آیه با حق خدا شروع شده و با حقوق بردگان ختم مىگردد و تنها این آیه نیست که در آن در باره بردگان توصیه شده، بلکه در آیات مختلف دیگر نیز در این زمینه بحث شده است.
در پایان آیه هشدار مىدهد و مىگوید: «خداوند افراد متکبر و فخر فروش را برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 401
دوست نمىدارد» (إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالًا فَخُوراً).
به این ترتیب هر کس از فرمان خدا سرپیچى کند و به خاطر تکبر، از رعایت حقوق خویشاوندان، پدر و مادر، یتیمان، مسکینان، ابن السبیل و دوستان سر باز زند محبوب خدا و مورد لطف او نیست. و هر کس که مشمول لطف او نباشد از هر خیر و سعادتى محروم است.
(آیه 37)- انفاقهاى ریایى و الهى! این آیه در حقیقت، دنباله آیات پیش و اشاره به افراد متکبر و خودخواه است «آنها کسانى هستند که (نه تنها خودشان از نیکى کردن به مردم) بخل مىورزند، بلکه مردم را نیز به بخل دعوت مىکنند» (الَّذِینَ یَبْخَلُونَ وَ یَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ).
علاوه بر این سعى دارند «آنچه را که خداوند از فضل (و رحمت) خود به آنان داده کتمان کنند» مبادا افراد اجتماع از آنها توقعى پیدا کنند (وَ یَکْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ).
سپس سر انجام و عاقبت کار آنها را چنین بیان مىکند که: «ما براى کافران عذاب خوارکنندهاى مهیا ساختهایم» (وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ عَذاباً مُهِیناً).
شاید سرّ تعبیر به «کافرین» آن باشد که «بخل» غالبا از کفر سر چشمه مىگیرد، زیرا افراد بخیل، در واقع ایمان کامل به مواهب بىپایان پروردگار نسبت به نیکوکاران ندارند، و این که مىگوید: «عذاب آنها خوارکننده است» براى این است که جزاى «تکبر» و «خود برتربینى» را از این راه ببینند.
(آیه 38)- در این آیه به یکى دیگر از صفات متکبران خود خواه اشاره کرده، مىفرماید: «و آنها کسانى هستند که اموال خود را براى نشان دادن به مردم (و کسب شهرت و مقام) انفاق مىکنند و ایمان به خدا و روز رستاخیز ندارند» (وَ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ).
و از آنجا که هدف آنها جلب رضایت خالق نیست بلکه خدمت به خلق است، دائما در این فکرند که چگونه انفاق کنند تا بیشتر بتوانند از آن بهرهبردارى به سود خود نموده، و موقعیت خود را تثبیت کنند. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 402
آنها شیطان را دوست و رفیق خود انتخاب کردند «و کسى که شیطان قرین اوست بد قرینى براى خود انتخاب کرده» و سرنوشتى بهتر از این نخواهد داشت (وَ مَنْ یَکُنِ الشَّیْطانُ لَهُ قَرِیناً فَساءَ قَرِیناً).
از این آیه استفاده مىشود که رابطه «متکبران» با «شیطان و اعمال شیطانى» یک رابطه مستمر است نه موقت و گاهگاهى.
(آیه 39)- در این آیه به عنوان اظهار تأسف به حال این عده مىفرماید: «چه مىشد اگر آنها (از این بیراههها باز مىگشتند و) ایمان به خدا و روز رستاخیز مىآوردند و از مواهبى که خداوند در اختیار آنها گذاشته با اخلاص نیت و فکر پاک به بندگان خدا مىدادند» و از این راه براى خود کسب سعادت و خوشبختى دنیا و آخرت مىکردند (وَ ما ذا عَلَیْهِمْ لَوْ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقَهُمُ اللَّهُ).
«و در هر حال خداوند از نیات و اعمال آنها باخبر است» و بر طبق آن به آنها جزا و کیفر مىدهد» (وَ کانَ اللَّهُ بِهِمْ عَلِیماً).
( (40)- این آیه به افراد بىایمان و بخیل که حال آنها در آیات قبل گذشت مىگوید: «خداوند حتى به اندازه سنگینى ذرهاى ستم نمىکند» (إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ).
«ذرّه» در اصل به معنى مورچههاى بسیار کوچکى است که به زحمت دیده مىشود، ولى تدریجا به هر چیز کوچکى ذرّه گفته شده است، و امروز به «اتم» که کوچکترین جزء اجسام است نیز ذرّه گفته مىشود. و از آنجا که «مثقال» به معنى «سنگینى» است، تعبیر «مثقال ذرّة» به معنى سنگینى یک جسم فوق العاده کوچک مىباشد.
سپس اضافه مىکند، خداوند تنها ستم نمىکند، بلکه «اگر کار نیکى انجام شود آن را مضاعف مىنماید، و پاداش عظیم از طرف خود در برابر آن مىدهد» (وَ إِنْ تَکُ حَسَنَةً یُضاعِفْها وَ یُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِیماً).
چرا خداوند ظلم نمىکند؟!
از آنجا که ظلم و ستم معمولا یا بر اثر جهل است و یا احتیاج و یا کمبودهاى روانى، کسى که نسبت به همه چیز و همه کس برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 403
عالم و از همه بىنیاز و هیچ کمبودى در ذات مقدس او نیست، ظلم کردن در باره او ممکن نیست نه این که نمىتواند ظلم کند، بلکه در عین توانایى به خاطر این که حکیم و عالم است از ظلم کردن، خوددارى مىنماید.
(آیه 41)- در تعقیب آیات گذشته که در مورد مجازاتها و پاداشهاى بدکاران و نیکوکاران سخن مىگفت، این آیه اشاره به مسأله شهود و گواهان رستاخیز کرده، مىگوید: «حال این افراد چگونه خواهد بود آن روز که براى هر امتى گواهى بر اعمال آنها مىآوریم و تو را گواه بر آنان خواهیم آورد» (فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلى هؤُلاءِ شَهِیداً).
و به این ترتیب علاوه بر گواهى اعضاى پیکر آدمى، و گواهى زمینى که بر آن زیست کرده، و گواهى فرشتگان خدا بر اعمال او، هر پیامبرى نیز گواه اعمال امت خویش است، و بدکاران با وجود این همه گواه چگونه مىتوانند حقیقتى را انکار کنند و خود را از کیفر اعمال خویش دور دارند.
(آیه 42)- در این آیه به نتیجه اعمال آنها اشاره کرده، مىگوید: «در آن روز آنها که کافر شدند، و با فرستاده پروردگار به مخالفت برخاستند (دادگاه عدل خدا را مىبینند و شهود و گواهان غیر قابل انکارى در این دادگاه مشاهده مىکنند، آن چنان از کار خود پشیمان مىشوند که) آرزو مىکنند اى کاش خاک بودند و با خاکهاى زمین یکسان مىشدند» (یَوْمَئِذٍ یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّى بِهِمُ الْأَرْضُ). «و در آن روز (با آن همه گواهان) سخنى را نمىتوانند از خدا پنهان کنند» (وَ لا یَکْتُمُونَ اللَّهَ حَدِیثاً).
زیرا با آن همه شهود و گواهان راهى براى انکار نیست.
(آیه 43)- چند حکم فقهى! از این آیه چند حکم اسلامى استفاده مىشود:
1- باطل بودن نماز در حال مستى:
آیه شریفه مىفرماید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! در حال مستى به نماز نزدیک نشوید، تا بدانید چه مىگویید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکارى حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ).
فلسفه آن هم روشن است، زیرا نماز گفتگوى بنده و راز و نیاز او با خداست برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 404
و باید در نهایت هوشیارى انجام گردد و افراد مست از این مرحله دور و بیگانهاند.
2- باطل بودن نماز در حال جنابت:
همان گونه که قرآن مىگوید:
«و همچنین هنگامى که جنب هستید» به نماز نزدیک نشوید (وَ لا جُنُباً).
سپس استثنایى براى این حکم بیان فرموده، مىگوید: «مگر این که مسافر باشید» و در مسافرت گرفتار بىآبى شوید (إِلَّا عابِرِی سَبِیلٍ). که در این حال نماز خواندن به شرط تیمم که در ذیل آیه خواهد آمد جایز است.
3- سپس در مورد جواز نماز خواندن و یا عبور از مسجد مىفرماید:
«تا غسل کنید» (حَتَّى تَغْتَسِلُوا).
4- تیمم براى معذورین-
در جمله بعد که در حقیقت تمام موارد تشریع تیمم جمع است، نخست به موردى که آب راى بدن ضرر داشته باشد اشاره کرده و مىفرماید: «و اگر بیمار باشید و یا در سفر» (وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضى أَوْ عَلى سَفَرٍ).
و یا «هنگامى که یکى از شما از قضاى حاجت برگشت و یا با زنان آمیزش جنسى داشتهاید» (أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ).
«و در این حال آب براى وضو یا غسل نیابید» (فَلَمْ تَجِدُوا ماءً).
«در این موقع با خاک پاکیزهاى تیمم کنید» (فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً).
در جمله بعد طرز تیمم را بیان فرموده، مىگوید: «سپس صورت و دستهاى خود را مسح کنید» (فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ).
در پایان آیه اشاره به این حقیقت مىکند که دستور مزبور، یک نوع تسهیل و تخفیف براى شماست «چون خداوند بخشنده و آمرزنده است» (إِنَّ اللَّهَ کانَ عَفُوًّا غَفُوراً).
(آیه 44)- در این آیه خداوند با تعبیرى حاکى از تعجب به پیامبر خود، خطاب مىکند که: «آیا ندیدى جمعیتى که بهرهاى از کتاب آسمانى را در اختیار داشتند، (اما به جاى این که با آن، هدایت و سعادت براى خود و دیگران بخرند) هم براى خود گمراهى خریدند هم مىخواهند شما گمراه شوید» (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ یَشْتَرُونَ الضَّلالَةَ وَ یُرِیدُونَ أَنْ تَضِلُّوا السَّبِیلَ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 405
و به این ترتیب آنچه وسیله هدایت خود و دیگران بود بر اثر سوء نیّاتشان تبدیل به وسیله گمراه شدن و گمراه کردن گشت، چرا که آنها هیچ گاه دنبال حقیقت نبودند، بلکه به همه چیز با عینک سیاه نفاق و حسد و مادیگرى مىنگریستند.
(آیه 45)- در این آیه مىفرماید: اینها اگر چه در لباس دوست، خود را جلوه مىدهند، دشمنان واقعى شما هستند «و خداوند از دشمنان شما آگاهتر است» (وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدائِکُمْ).
چه دشمنى از آن بالاتر که با سعادت و هدایت شما مخالفند، گاهى به زبان خیرخواهى و گاهى از طریق بدگویى و هر زمان به شکلى به دنبال تحقق بخشیدن به اهداف شوم خود هستند.
ولى شما هرگز از عداوت آنها وحشت نکنید، شما تنها نیستید «همین قدر کافى است که خداوند رهبر و ولىّ شما باشد و کافى است که خدا یاور شما باشد» (وَ کَفى بِاللَّهِ وَلِیًّا وَ کَفى بِاللَّهِ نَصِیراً).
(آیه 46)- گوشه دیگرى از اعمال یهود! این آیه به دنبال آیات قبل، صفات جمعى از دشمنان اسلام را تشریح مىکند و به گوشهاى از اعمال آنها اشاره مىنماید.
یکى از کارهاى آنها، تحریف حقایق و تغییر چهره دستورهاى خداوند بوده است، آیه مىفرماید: «جمعى از یهودیان سخنان را از محل خود تحریف مىنمایند» (مِنَ الَّذِینَ هادُوا یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ).
این تحریف ممکن است جنبه لفظى داشته باشد و یا جنبه معنوى و عملى، اما جملههاى بعد مىرساند که منظور از تحریف در اینجا همان تحریف لفظى و تغییر عبارت است زیرا آنها مىگویند: «ما شنیدیم و مخالفت کردیم»! (وَ یَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَیْنا).
یعنى، به جاى این که بگویند: سمعنا و اطعنا «شنیدیم و فرمانبرداریم» مىگویند شنیدیم و مخالفیم.
و بعد اشاره به قسمت دیگرى از سخنان عداوت آمیز و آمیخته با جسارت برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 406
و بىادبى آنها کرده، مىگوید: آنها مىگویند: «بشنو که هرگز نشنوى» (وَ اسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ). علاوه بر این از روى سخریه مىگفتند: (راعِنا).
توضیح این که: مسلمانان راستین در آغاز دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله براى این که بهتر سخنان او را بشنوند و به دل بسپارند در برابر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله این جمله را مىگفتند:
راعنا یعنى، ما را مراعات کن و به ما مهلت بده! ولى این دسته از یهود این جمله را دستاویز قرار داده و آن را مقابل حضرت تکرار مىکردند و منظورشان معنى عبرى این جمله که «بشنو که هرگز نشنوى» بود و یا معنى دیگر عربى آن را یعنى «ما را تحمیق کن»! اراده مىکردند.
تمام اینها به منظور آن بود که «با زبان خود حقایق را از محور اصلى بگردانند و در آیین حق طعن زنند» (لَیًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِی الدِّینِ).
اما اگر آنها به جاى این همه لجاجت و دشمنى با حق و جسارت و بىادبى، راه راست را پیش مىگرفتند و مىگفتند: «ما کلام خدا را شنیدیم و از در اطاعت در آمدیم، سخنان ما را بشنو و ما را مراعات کن و به ما مهلت بده (تا حقایق را کاملا درک کنیم) به نفع آنها بود و با عدالت و منطق و ادب کاملا تطبیق داشت» (وَ لَوْ أَنَّهُمْ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اسْمَعْ وَ انْظُرْنا لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ أَقْوَمَ).
«اما آنها بر اثر کفر و سرکشى و طغیان از رحمت خدا به دور افتادهاند (و دلهاى آنها آن چنان مرده است که به این زودى در برابر حق، زنده و بیدار نمىگردد) فقط دسته کوچکى از آنها افراد پاکدلى هستند که آمادگى پذیرش حقایق را دارند و سخنان حق را مىشنوند و ایمان مىآورند» (وَ لکِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِیلًا).
(آیه 47)- سرنوشت افراد لجوج! در دنبال بحثى که در آیات سابق در باره اهل کتاب بود، در اینجا روى سخن را به خود آنها کرده مىفرماید: «اى کسانى که کتاب آسمانى به شما داده شده است ایمان بیاورید به آنچه نازل کردیم (آیات قرآن مجید) که هماهنگ است با نشانههایى که در کتب شما در باره آن وارد شده است» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 407
و مسلما شما با داشتن این همه نشانهها از دیگران سزاوارترید که به این آیین پاک بگروید.
سپس آنها را تهدید مىکند که سعى کنید پیش از آن که گرفتار یکى از دو عقوبت شوید در برابر حق تسلیم گردید، نخست این که: «صورتهاى شما را بکلى محو کرده (و تمام اعضایى که به وسیله آن حقایق را مىبینید و مىشنوید و درک مىکنید از میان برده) سپس صورتهاى شما را به پشت سر بازگردانیم» (مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى أَدْبارِها).
و اما مجازات دوم که به آن تهدید شدهاند این است که: «آنها را از رحمت خود دور مىسازیم همان طور که اصحاب سبت را دور ساختیم» (أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَما لَعَنَّا أَصْحابَ السَّبْتِ) «1».
به این ترتیب اهل کتاب با اصرار و پافشارى در مخالفت با حق عقبگرد و سقوط مىکنند و یا نابود مىشوند، منظور از «طمس و محو و بازگرداندن به عقب» در آیه فوق همان محو فکرى و روحى و عقبگرد معنوى است.
در پایان آیه براى تأکید این تهدیدها مىفرماید: «فرمان خدا در هر حال انجام مىشود» و هیچ قدرتى مانع از آن نخواهد بود (وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا).
(آیه 48)- امیدبخشترین آیات قرآن! این آیه صریحا اعلام مىکند که همه گناهان ممکن است مورد عفو و بخشش واقع شوند، ولى «خداوند (هرگز) شرک را نمىبخشد و پایینتر از آن را براى هر کس بخواهد (و شایسته بداند) مىبخشد» (إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ).
ارتباط این آیه با آیات سابق از این نظر است که یهود و نصارى هر یک به نوعى مشرک بودند، و قرآن به وسیله این آیه به آنها اعلام خطر مىکند که این عقیده را ترک گویند که گناهى است غیر قابل بخشش، سپس در پایان آیه دلیل این موضوع را بیان کرده مىفرماید: «کسى که براى خدا شریکى قائل شود گناه بزرگى مرتکب شده است» (وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرى إِثْماً عَظِیماً).
__________________________________________________
(1) شرح سرگذشت «اصحاب سبت» در سوره اعراف ذیل آیه 163 خواهد آمد.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 408
طبق روایتى که از امیر مؤمنان على علیه السّلام نقل شده این آیه امیدبخشترین آیات قرآن است و افراد موحد را به لطف و رحمت پروردگار دلگرم مىسازد، زیرا در این آیه خداوند امکان بخشش همه گناهان را غیر از شرک بیان کرده است.
اسباب بخشودگى گناهان-
از آیات قرآن استفاده مىشود که وسائل آمرزش و بخشودگى گناه متعدد است از جمله:
1- توبه و بازگشت به سوى خدا که توأم با پشیمانى از گناهان گذشته و تصمیم بر اجتناب از گناه در آینده و جبران عملى اعمال بد به وسیله اعمال نیک بوده باشد.
2- کارهاى نیک فوق العادهاى که سبب آمرزش اعمال زشت مىگردد.
3- شفاعت که شرح آن در ذیل آیه 48 سوره بقره گذشت.
4- پرهیز از گناهان «کبیره» که موجب بخشش گناهان «صغیره» مىباشد.
5- عفو الهى که شامل افرادى مىشود که شایستگى آن را دارند.
(آیه 49)
شأن نزول:
یهود و نصارى براى خود امتیازاتى قائل بودند و همان طور که در آیات قرآن نقل شده گاهى مىگفتند: «ما فرزندان خداییم» (مائده: 18) و گاهى مىگفتند: «بهشت مخصوص ماست و غیر از ما، در آن راهى ندارد». (بقره: 111) این آیه و آیه بعد نازل شد و به این پندارهاى باطل پاسخ گفت.
تفسیر:
خودستایى- در این آیه به یکى از صفات نکوهیده اشاره شده که گریبانگیر بسیارى از افراد و ملتها مىشود و آن خودستایى و خویشتن را پاک نشان دادن و فضیلت براى خود ساختن است، مىگوید. «آیا ندیدى کسانى را که خودستایى مىکنند» (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ).
سپس مىفرماید: «خداوند هر که را بخواهد مىستاید» (بَلِ اللَّهُ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ).
و تنها اوست که از روى حکمت و مشیت بالغه بدون کم و زیاد، افراد را طبق شایستگیهایى که دارند، مدح و ستایش مىکند «و هرگز به هیچ کس، سر سوزنى ستم نخواهد شد» (وَ لا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 409
در حقیقت فضیلت چیزى است که خداوند آن را فضیلت بداند نه آنچه خودستایان براى خود از روى خودخواهى قائل مىشوند و به خویش و دیگران ستم مىکنند.
(آیه 50)- در این آیه برترى طلبیها را یک نوع افترا و دروغ به خدا بستن و گناه بزرگ و آشکار معرفى مىکند، مىفرماید: «ببین این جمعیت چگونه با ساختن فضائل دروغین و نسبت دادن آنها به خدا، به پروردگار خویش دروغ مىبندند، آنها اگر گناهى جز همین گناه نداشته باشند، براى مجازات آنان کافى است» (انْظُرْ کَیْفَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَ کَفى بِهِ إِثْماً مُبِیناً).