سوره نمل [27]
این سوره در «مکّه» نازل شده، و 93 آیه است
محتواى سوره:
محتواى این سوره از نظر کلى همان محتواى سورههاى مکى است، از نظر اعتقادى بیشتر روى مبدء و معاد تکیه مىکند.
و از نظر مسائل عملى و اخلاقى، بخش قابل ملاحظهاى از سر گذشت پنج پیامبر بزرگ الهى، و مبارزات آنها با اقوام منحرف بحث مىکند، تا هم دلدارى و تسلّى خاطر براى مؤمنانى باشد که مخصوصا در آن روز در مکه در اقلیت شدید قرار داشتند، و هم هشدارى باشد براى مشرکان لجوج و بیدادگر.
یکى از امتیازات این سوره بیان بخش مهمى از داستان «سلیمان» و «ملکه سبأ» و چگونگى ایمان آوردن او به توحید، و سخن گفتن پرندگانى، همچون هدهد، و حشراتى همچون مورچه، با سلیمان است.
این سوره به خاطر همین معنى، سوره «نمل» (مورچه) نامیده شده، و عجب این که در بعضى از روایات به نام سوره سلیمان آمده است.
ضمنا این سوره از علم بىپایان پروردگار، و نظارت او بر همه چیز در عالم هستى، و حاکمیت او در میان بندگان سخن مىگوید.
این سوره با «بشارت» شروع مىشود، و با «تهدید» پایان مىیابد، بشارتى که قرآن براى مؤمنان آورده، و تهدید به این که خداوند از اعمال شما بندگان غافل نیست.
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 408
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله چنین آمده است: «هر کس سوره طس سلیمان (سوره نمل) را بخواند خداوند به تعداد کسانى که سلیمان را تصدیق و یا تکذیب کردند، و همچنین هود و شعیب و صالح و ابراهیم را، ده حسنه به او مىدهد، و به هنگام رستاخیز که از قبرش بیرون مىآید، نداى لا اله الّا اللّه سر مىدهد».
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)- قرآن از سوى حکیم دانایى است: باز در آغاز این سوره به «حروف مقطّعه» قرآن بر خورد مىکنیم «طا، سین» (طس).
با توجه به این که بلا فاصله بعد از آن از عظمت قرآن سخن مىگوید به نظر مىرسد که یکى از اسرار آن این باشد که این کتاب بزرگ و آیات مبین از حروف ساده الفبا تشکیل یافته، و زیبنده ستایش، آن آفریدگارى است که چنین اثر بدیعى را از چنان مواد سادهاى به وجود آورده.
سپس مىافزاید: «این آیات قرآن و کتاب مبین است» (تِلْکَ آیاتُ الْقُرْآنِ وَ کِتابٍ مُبِینٍ).
(آیه 2)- در این آیه دو توصیف دیگر براى قرآن بیان شده: قرآنى که «مایه هدایت، و وسیله بشارت براى مؤمنان است» (هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُؤْمِنِینَ).
چرا که تا مرحلهاى از تقوا و تسلیم و ایمان به واقعیتها در دل انسان نباشد به دنبال حق نمىرود.
(آیه 3)- «همان کسانى که نماز را بر پامىدارند و زکات را ادا مىکنند و به آخرت یقین دارند» (الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ).
و به این ترتیب هم اعتقاد آنها به مبدأ و معاد محکم است، و هم پیوندشان با خدا و خلق. بنا بر این اوصاف فوق اشارهاى به اعتقاد کامل و برنامه عملى جامع آنهاست.
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 409
(آیه 4)- سپس به بیان حال گروهى که در نقطه مقابل مؤمنان قرار دارند پرداخته و یکى از خطرناکترین حالاتشان را چنین باز گو مىکند: «کسانى که ایمان به آخرت ندارند اعمال سوئشان را براى آنها زینت مىدهیم پس در طریق زندگى حیران و سر گردان مىشوند» (إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمالَهُمْ فَهُمْ یَعْمَهُونَ).
آلودگى در نظر آنها پاکى، زشتیها نزد آنها زیبا، پستیها افتخار، و بد بختیها و سیه روزیها سعادت و پیروزى محسوب مىشود.
این دگرگونى ارزشها، و به هم ریختن معیارها در نظر انسان، که نتیجهاش سرگردان شدن در بیراهههاى زندگى است از بدترین حالاتى مىباشد که به یک انسان دست مىدهد.
(آیه 5)- سپس به نتیجه «تزیین اعمال» پرداخته و سر انجام کار چنین کسانى را این گونه بیان مىکند: «آنها کسانى هستند که عذابى بد (و شدید و دردناک) دارند) (أُوْلئِکَ الَّذِینَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذابِ).
در دنیا سر گردان و مأیوس و پریشان خواهند بود، و در آخرت گرفتار مجازاتى هولناک.
«و آنها در آخرت زیانکارترین مردمند» (وَ هُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ).
چه زیانى از این بالاتر که انسان اعمال زشتش را زیبا ببیند و تمام نیروى خود را براى آن به کار گیرد، اما سر انجام ببیند جز بد بختى و سیه روزى به بار نیاورده است.
(آیه 6)- و در این آیه به عنوان تکمیلى بر اشارات گذشته در زمینه عظمت محتواى قرآن، و مقدمهاى براى داستانهاى انبیا که بلا فاصله بعد از آن شروع مىشود مىفرماید: «بطور مسلم این قرآن از سوى حکیم دانایى بر تو القا مىشود» (وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ).
گر چه «حکیم» و «علیم» هر دو اشاره به دانایى پروردگار است، ولى «علیم» از آگاهى بىپایان خدا خبر مىدهد، و «حکیم» از حساب و هدفى که در ایجاد این برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 410
عالم و نازل کردن قرآن به کار رفته است.
(آیه 7)- موسى اینجا به امید قبسى مىآید! چنانکه گفتیم در این سوره، بعد از بیان اهمیت قرآن، گوشهاى از سر گذشت پنج تن از پیامبران بزرگ و قوم آنها به میان آمده است، و وعده پیروزى مؤمنان و مجازات کافران در آنها به روشنى باز گو شده.
نخست از پیامبر اولوا العزم موسى (ع) شروع مىکند و مستقیما به سراغ لحظهاى که نخستین جرقه وحى در دل او درخشید، و با پیام و سخن الهى آشنا شد، مىرود، و مىگوید: به خاطر بیاور «هنگامى را که موسى به خانواده خود گفت: من آتشى از دور دیدم»! (إِذْ قالَ مُوسى لِأَهْلِهِ إِنِّی آنَسْتُ ناراً).
همین جا توقف کنید «من به زودى خبر از آن براى شما مىآورم و یا شعلهاى از آتش، تا گرم شوید» (سَآتِیکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ آتِیکُمْ بِشِهابٍ قَبَسٍ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ).
و این در همان شبى بود که با همسرش دختر شعیب در طریق مصر در بیابانى تاریک و ظلمانى گرفتار آمد، راه را گم کرد، و در همین حال درد وضع حمل به همسرش دست داد، موسى احساس نیاز شدیدى به افروختن آتش و استفاده از گرماى آن مىکرد، همین که شعله آتش را از دور دید خوشحال شد، و آن را دلیل بر وجود انسان یا انسانهایى گرفت، و گفت مىروم، یا براى شما خبرى مىآورم و یا شعله آتشى که با آن گرم شوید.
(آیه 8)- موسى خانوادهاش را در همانجا گذاشت و به آن سو که آتش دیده بوده حرکت کرد «پس هنگامى که نزد آتش رسید، ندایى برخاست که: مبارک باد آن کس که در آتش است، و کسى که در اطراف آن است، و منزه است خداوندى که پروردگار عالمیان است» (فَلَمَّا جاءَها نُودِیَ أَنْ بُورِکَ مَنْ فِی النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَها وَ سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ).
منظور از کسى که در آتش است موسى (ع) بوده که به آن شعله آتش که از میان درخت سبز نمایان شده بوده، آنقدر نزدیک گردیده که گویى در درون آن قرار برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 411
داشت، و منظور از کسى که اطراف آن قرار دارد فرشتگان مقرب پروردگار است که در آن لحظه خاص، آن سر زمین مقدس را احاطه کرده بودند.
و یا این که به عکس منظور از کسانى که در آتشند فرشتگان الهى مىباشند و کسى که در گرد آن قرار دارد موسى (ع).
(آیه 9)- بار دیگر ندایى برخاست و موسى را مخاطب ساخته، گفت:
«اى موسى! من خداوند عزیز و حکیمم» (یا مُوسى إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
این جمله براى این بود که هر گونه شک و تردید از موسى، بر طرف شود، و بداند که این خداوند عالمیان است که با او سخن مىگوید نه شعله آتش یا درخت خداوندى که «شکستناپذیر» و «صاحب حکمت و تدبیر» است.
(آیه 10)- از آنجا که مأموریت رسالت آن هم در برابر ظالم و جبّارى همچون فرعون نیاز به قدرت و قوت ظاهرى و باطنى و سند حقانیت محکم دارد، در اینجا به موسى (ع) دستور داده شد «و عصایت را بیفکن» (وَ أَلْقِ عَصاکَ).
موسى عصاى خود را افکند، ناگاه تبدیل به مار عظیمى شد «هنگامى که موسى نظر به آن افکند، دید با سرعت همچون مارهاى کوچک به هر سو مىدود و حرکت مىکند (ترسید و) به عقب برگشت و حتى پشت سر خود را نگاه نکرد» (فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ کَأَنَّها جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَ لَمْ یُعَقِّبْ).
در اینجا بار دیگر به موسى خطاب شد: «اى موسى! نترس که رسولان در نزد من ترس و وحشتى ندارند» (یا مُوسى لا تَخَفْ إِنِّی لا یَخافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُونَ).
یعنى اى موسى! تو در حضور پروردگار بزرگ هستى، و حضور او ملازم با امنیت مطلق است!
(آیه 11)- اما در این آیه استثنایى براى جمله «إِنِّی لا یَخافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُونَ» بیان کرده، مىگوید: «مگر کسى که ستم کند سپس (در مقام توبه و جبران بر آید و) بدى را تبدیل به نیکى کند که من غفور و رحیمم»، توبه او را مىپذیرم و به او نیز امنیت مىبخشم (إِلَّا مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ فَإِنِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 412
(آیه 12)- سپس دومین معجزه موسى (ع) را به او ارائه کرد، فرمود:
«و دستت را در گریبانت داخل کن هنگامى که خارج مىشود، سفید و درخشنده است بىآنکه عیبى در آن، باشد» (وَ أَدْخِلْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ).
یعنى این سفیدى ناشى از بیمارى «برص» نیست، بلکه نورانیت و درخشندگى و سفیدى جالبى است که خود بیانگر وجود یک معجزه و امر خارق عادت است.
باز براى این که به موسى (ع) لطف بیشترى کند و به منحرفان امکان بیشترى براى هدایت دهد، مىگوید: معجزات تو منحصر به این دو نیست، بلکه این دو معجزه «در زمره معجزات نهگانهاى است که تو با آنها بسوى فرعون و قومش فرستاده مىشوى آنان قومى فاسد و طغیانگرند» و نیاز به راهنمایى دارند، مجهز به معجزات بزرگ فراوان (فِی تِسْعِ آیاتٍ إِلى فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ).
از ظاهر این آیه چنین استفاده مىشود که این دو معجزه جزء نه معجزه معروف موسى بوده است نه اضافه بر آن.
(آیه 13)- بالاخره موسى (ع) با قویترین سلاح معجزه، مسلح شد، و به سراغ فرعون و فرعونیان آمد و آنها را به سوى آیین حق دعوت کرد قرآن در این آیه مىگوید: «هنگامى که آیات روشنى بخش ما به سراغ آنان آمد گفتند: این سحر آشکارى است» (فَلَمَّا جاءَتْهُمْ آیاتُنا مُبْصِرَةً قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِینٌ).
و مىدانیم این تهمت تنها در مورد موسى (ع) نبود، بلکه متعصبان لجوج براى توجیه مخالفتهاى خود با انبیا تهمت سحر را مطرح مىنمودند.
(آیه 14)- جالب این که در این آیه قرآن اضافه مىکند: این اتهامات به خاطر آن نبود که راستى در شک و تردید باشند، بلکه آنها «معجزات را از روى ظلم و برترى جویى انکار کردند، در حالى که در دل به آن یقین و اطمینان داشتند» (وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا). برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 413
از این تعبیر به خوبى استفاده مىشود که ایمان واقعیتى غیر از علم و یقین دارد، و ممکن است کفر از روى جحود و انکار در عین علم و آگاهى سر زند.
در پایان آیه به عنوان یک درس عبرت با یک جمله کوتاه و بسیار پر معنى به سر انجام شوم فرعونیان و غرق و نابودى آنها اشاره کرده، مىگوید:
«پس بنگر سر انجام تبهکاران و مفسدان چگونه بود»؟ (فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ).
(آیه 15)- حکومت داود و سلیمان: به دنبال نقل گوشهاى از داستان موسى (ع) به بحث پیرامون دو تن دیگر از پیامبران بزرگ الهى، «داود» و «سلیمان» مىپردازد، که اینها نیز از پیامبران بنى اسرائیل بودند، و تفاوتى که تاریخ آنها با تواریخ پیامبران دیگر دارد این است که اینها بر اثر آمادگى محیط فکرى و اجتماعى بنى اسرائیل توفیق یافتند دست به تأسیس حکومت عظیمى بزنند، و آیین الهى را با استفاده از نیروى حکومت، گسترش دهند، لذا از لحن سر گذشت پیامبران دیگر که با مخالفت شدید قوم خود رو برو مىشدند در اینجا خبرى نیست.
جالب این که قرآن سخن را از مسأله «موهبت علم» که زیر بناى یک حکومت صالح و نیرومند است شروع کرده، مىگوید: «و ما به داود و سلیمان علم قابل ملاحظهاى بخشیدیم» (وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ وَ سُلَیْمانَ عِلْماً).
روشن است که «علم» در اینجا معنى گسترده و وسیعى دارد که علم توحید و اعتقادات مذهبى و قوانین دینى، و همچنین علم قضاوت، و تمام علومى را که براى تشکیل چنان حکومت وسیع و نیرومندى لازم بوده است در بر مىگیرد.
و به دنبال این جمله از زبان داود و سلیمان چنین نقل مىکند: «و آنها گفتند:
حمد و ستایش از آن خداوندى است که ما را بر بسیارى از بندگان مؤمنش برترى بخشید» (وَ قالا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَّلَنا عَلى کَثِیرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنِینَ).
جالب این که بلا فاصله بعد از بیان موهبت بزرگ «علم»، سخن از «شکر» به میان آمده، تا روشن شود هر نعمتى را شکرى لازم است، و حقیقت شکر آن است که از آن نعمت در همان راهى که براى آن آفریده شده است استفاده شود و این دو برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 414
پیامبر بزرگ از نعمت علمشان در نظام بخشیدن به یک حکومت الهى حد اکثر بهره را گرفتند.
(آیه 16)- در این آیه نخست اشاره به ارث بردن سلیمان از پدرش داود کرده، مىگوید: «سلیمان وارث داود شد» (وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ). و همه مواهب او را به ارث برد.
سپس قرآن مىافزاید: «سلیمان گفت: اى مردم! به ما سخن گفتن پرندگان تعلیم شده» (وَ قالَ یا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ).
«و از همه چیز به ما داده شده است، و این فضیلت آشکارى است» (وَ أُوتِینا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ).
یعنى تمام وسائلى را که از نظر معنوى و مادى براى تشکیل این حکومت الهى لازم است به ما داده شده است.
(آیه 17)- سلیمان در وادى مورچگان! از آیات این سوره، و همچنین از آیات سوره سبأ به خوبى استفاده مىشود که داستان حکومت حضرت سلیمان جنبه عادى نداشت، بلکه توأم با خارق عادات و معجزات مختلفى بود.
در حقیقت خداوند قدرت خود را در ظاهر ساختن این حکومت عظیم و قوایى که مسخر آن بود نشان داد.
نخست مىگوید: «لشکریان سلیمان از جنّ و انس و پرندگان نزد او جمع شدند» (وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیْرِ).
آنقدر زیاد بودند که «باید توقف مىکردند تا به هم ملحق شوند» (فَهُمْ یُوزَعُونَ).
(آیه 18)- به هر حال، سلیمان با این لشکر عظیم حرکت کرد «تا به سر زمین مورچگان رسیدند» (حَتَّى إِذا أَتَوْا عَلى وادِ النَّمْلِ).
در اینجا «مورچهاى (از مورچگان، همنوعان خود را مخاطب ساخت و) گفت: اى مورچگان! داخل لانههاى خود شوید تا سلیمان و لشکریانش شما را پایمال نکنند در حالى که نمىفهمند»! (قالَتْ نَمْلَةٌ یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ) برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 415
لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ).
(آیه 19)- «سلیمان از شنیدن این سخن مورچه تبسم کرد و خندید» (فَتَبَسَّمَ ضاحِکاً مِنْ قَوْلِها).
در اینجا سلیمان رو به درگاه خدا کرد و چند تقاضا نمود.
نخست این که: «عرضه داشت: پروردگارا! راه و رسم شکر نعمتهایى را که بر من و پدر و مادرم ارزانى داشتهاى به من الهام فرما» (وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلى والِدَیَّ).
تا بتوانم با بسیج همه نیروهایم این همه نعمتهاى عظیم را در راهى که تو فرمان دادهاى و مایه خشنودى توست به کار گیرم و از مسیر حق منحرف نگردم.
دیگر این که مرا موفق دار «تا عمل صالحى به جاى آورم که تو از آن خشنود مىشوى» (وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ).
و بالاخره سومین تقاضایش این بود که عرضه داشت: پروردگارا! «مرا به رحمتت در زمره بندگان صالحت داخل گردان» (وَ أَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبادِکَ الصَّالِحِینَ).
یعنى هدف نهایى به دست آوردن قدرت، انجام عمل صالح است و عمل صالح نیز مقدمهاى است براى جلب خشنودى و رضاى خدا که هدف نهایى است.
(آیه 20)- داستان هدهد و ملکه سبا: در اینجا به فراز دیگرى از زندگى شگفتانگیز سلیمان اشاره کرده، و ماجراى هدهد و ملکه سبا را باز گو مىکند.
نخست مىگوید: «سلیمان در جستجوى آن پرنده [هدهد] بر آمد» (وَ تَفَقَّدَ الطَّیْرَ).
این تعبیر به وضوح بیانگر این حقیقت است که او به دقت مراقب وضع کشور و اوضاع حکومت خود بود و حتى غیبت یک مرغ از چشم او پنهان نمىماند! بدون شک منظور از پرنده در اینجا همان هدهد است، چنانکه در ادامه سخن، قرآن مىافزاید، سلیمان «گفت: مرا چه شده است که هدهد را نمىبینم» (فَقالَ ما لِیَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ). برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 416
«یا این که او از غائبان است» (أَمْ کانَ مِنَ الْغائِبِینَ).
یعنى آیا او بدون عذر موجهى حضور ندارد و یا با عذر موجهى غیبت کرده است؟
(آیه 21)- «سلیمان» براى این که حکم غیابى نکرده باشد، و در ضمن غیبت هدهد روى بقیه پرندگان- تا چه رسد به انسانهایى که پستهاى حساسى بر عهده داشتند- اثر نگذارد افزود: «من او را قطعا کیفر شدیدى خواهم داد»! (لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِیداً).
«یا او را ذبح مىکنم»! (أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ).
«یا (براى غیبتش) باید دلیل روشنى به من ارائه دهد» (أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطانٍ مُبِینٍ).
در حقیقت سلیمان (ع) تهدید لازم را در صورت ثبوت تخلف نمود، ضمنا نشان داد که او حتى در برابر پرنده ضعیفى تسلیم دلیل و منطق است و هرگز تکیه بر قدرت و توانائیش نمىکند.
(آیه 22)- «چندان درنگ نکرد» که هدهد آمد (فَمَکَثَ غَیْرَ بَعِیدٍ).
بازگشت و با صراحت به سلیمان چنین «گفت: من بر چیزى آگاهى یافتم که تو بر آن آگاهى ندارى، من از سر زمین سبا یک خبر قطعى (و دست اول) براى تو آوردهام»؟ (فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُکَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقِینٍ).
(آیه 23)- هدهد در شرح ماجرا چنین گفت: «من (به سر زمین سبا رفته بودم) زنى را در آنجا یافتم که بر آنها حکومت مىکند، و همه چیز را در اختیار دارد مخصوصا تخت عظیمى داشت»! (إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ وَ أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظِیمٌ).
«هدهد» با این سه جمله تقریبا تمام مشخصات کشور سبا و طرز حکومت آن را براى سلیمان باز گو کرد.
(آیه 24)- سلیمان از شنیدن این سخن در فکر فرو رفت ولى هدهد به او مجال نداد و مطلب دیگرى بر آن افزود گفت: مسأله عجیب و ناراحت کنندهاى که برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 417
من در آنجا دیدم این بود که: «مشاهده کردم آن زن و قوم و ملتش در برابر خورشید- نه در برابر اللّه- سجده مىکنند»! (وَجَدْتُها وَ قَوْمَها یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ).
«و شیطان (بر آنها تسلط یافته و) اعمالشان را در نظرشان زینت داده» و افتخار مىکنند که در برابر آفتاب سجده مىنمایند! (وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ).
و به این ترتیب «شیطان آنها را از راه حق باز داشته» (فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ).
آنها چنان در بت پرستى فرو رفتهاند که من باور نمىکنم به آسانى از این راه بر گردند «آنها هدایت نخواهند شد» (فَهُمْ لا یَهْتَدُونَ).
(آیه 25)- سپس افزود: «آنها چرا براى خداوندى سجده نمىکنند که آنچه در آسمانها و زمین پنهان است خارج مىکند، و آنچه را مخفى مىدارید و آنچه را آشکار مىسازید مىداند» (أَلَّا یَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی یُخْرِجُ الْخَبْءَ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ یَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ).
یعنى چرا براى خداوندى سجده نمىکنند که غیب آسمان و زمین و اسرار نهفته آن را مىداند.
(آیه 26)- و سر انجام سخن خود را چنین پایان مىدهد: «همان خداوندى که معبودى جز او نیست و پروردگار و صاحب عرش عظیم است» (اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ).
و به این ترتیب روى «توحید عبادت» و «توحید ربوبیت» پروردگار، و نفى هر گونه شرک تأکید کرده و سخن خود را به پایان مىبرد.
(آیه 27)- سلیمان با دقت به سخنان هدهد گوش فرا داد، و در فکر فرو رفت، سپس چنین «گفت: ما تحقیق به عمل مىآوریم ببینیم تو راست گفتى یا از دروغگویان هستى»؟! (قالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْکاذِبِینَ).
سلیمان نه هدهد را متهم ساخت و محکوم کرد، و نه سخن او را بىدلیل تصدیق نمود، بلکه آن را پایه تحقیق قرار داد.
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 418
(آیه 28)- به هر حال سلیمان نامهاى بسیار کوتاه و پر محتوا نوشت و به هدهد داد و گفت: «این نامه مرا ببر و بر آنان بیفکن، سپس بر گرد (و در گوشهاى توقف کن) ببین آنها چه عکس العملى نشان مىدهند»؟ (اذْهَبْ بِکِتابِی هذا فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا یَرْجِعُونَ).
(آیه 29)- ملکه سبا نامه را گشود و از مضمون آن آگاهى یافت و چون قبلا اسم و آوازه سلیمان را شنیده بود و محتواى نامه نشان مىداد که سلیمان تصمیم شدیدى در باره سرزمین سبا گرفته، سخت در فکر فرو رفت، و چون در مسائل مهم مملکتى با اطرافیانش به شور مىنشست از آنها دعوت کرد، رو به سوى آنها نموده «گفت: اى اشراف و بزرگان! نامه ارزشمندى به سوى من افکنده شده است»! (قالَتْ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتابٌ کَرِیمٌ).
(آیه 30)- سپس ملکه سبا به ذکر مضمون نامه پرداخت و گفت: «این نامه از سوى سلیمان است و محتوایش چنین است: به نام خداوند بخشنده مهربان» (إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ).
(آیه 31)- توصیهام به شما «این است برترى جویى در برابر من نکنید، و به سوى من آیید و تسلیم حق شوید» (أَلَّا تَعْلُوا عَلَیَّ وَ أْتُونِی مُسْلِمِینَ).
آنچه در دو آیه فوق آمده، الگویى است براى طرز نامه نگارى که با نام خداوند رحمان و رحیم شروع شود و با دو جمله حساب شده جان سخن بیان گردد.
(آیه 32)- بعد از ذکر محتواى نامه سلیمان، براى سران ملت خود رو به سوى آنها کرده، چنین «گفت: اى اشراف و صاحب نظران! رأى خود را در این کار مهم براى من ابراز دارید که من هیچ کار مهمى را بىحضور شما و بدون نظر شما انجام ندادهام»! (قالَتْ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِی فِی أَمْرِی ما کُنْتُ قاطِعَةً أَمْراً حَتَّى تَشْهَدُونِ).
(آیه 33)- «اشراف قوم» در پاسخ او چنین «گفتند: ما داراى نیروى کافى و قدرت جنگى فراوان هستیم، ولى تصمیم نهایى با توست، ببین چه دستور برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 419
مىدهى» (قالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِیدٍ وَ الْأَمْرُ إِلَیْکِ فَانْظُرِی ما ذا تَأْمُرِینَ).
به این ترتیب هم تسلیم خود را در برابر دستورات او نشان دادند، و هم تمایل خود را به تکیه بر قدرت و حضور در میدان جنگ!
(آیه 34)- ملکه هنگامى که تمایل آنها را به جنگ مشاهده کرد، در حالى که خود باطنا تمایل به این کار نداشت براى فرو نشاندن این عطش، و هم براى این که حساب شده با این جریان بر خورد، کند، چنین «گفت: پادشاهان هنگامى که وارد منطقه آبادى شوند آن را به فساد و ویرانى مىکشانند»! (قالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوها).
«و عزیزان اهل آن را به ذلت مىنشانند» (وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً).
سپس براى تأکید بیشتر گفت: «آرى این چنین مىکنند» (وَ کَذلِکَ یَفْعَلُونَ).
در حقیقت ملکه سبا که خود پادشاهى بود، شاهان را خوب شناخته بود که برنامه آنها در دو چیز خلاصه مىشود: «فساد و ویرانگرى» و «ذلیل ساختن عزیزان»، چرا که آنها به منافع خود مىاندیشند، نه به منافع ملتها و آبادى و سر بلندى آنها و همیشه این دو بر ضد یکدیگرند.
(آیه 35)- سپس ملکه افزود: ما باید قبل از هر کار سلیمان و اطرافیان او را بیازماییم و ببینیم به راستى چه کارهاند؟ سلیمان پادشاه است یا پیامبر؟ ویرانگر است یا مصلح؟ ملتها را به ذلت مىکشانند یا عزت؟ و براى این کار باید از هدیه استفاده کرد، لذا «من هدیه قابل ملاحظهاى براى آنها مىفرستم تا ببینم فرستادگان من چه واکنشى را از ناحیه آنها براى ما مىآورند» (وَ إِنِّی مُرْسِلَةٌ إِلَیْهِمْ بِهَدِیَّةٍ فَناظِرَةٌ بِمَ یَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ).
پادشاهان علاقه شدید به «هدایا» دارند، و نقطه ضعف و زبونى آنها نیز همین جاست، آنها را مىتوان با هدایاى گرانبها تسلیم کرد، اگر دیدیم سلیمان با این هدایا تسلیم شد، معلوم مىشود «شاه» است! در برابر او مىایستیم، و گر نه پیامبر خداست در این صورت باید عاقلانه بر خورد کرد.
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 420
(آیه 36)- مرا با مال نفریبید! فرستادگان ملکه سبا با کاروان هدایا، سر زمین یمن را پشت سر گذاشتند و به سوى شام و مقر سلیمان حرکت کردند، به گمان این که سلیمان از مشاهده منظره این هدایا خوشحال مىشود، و به آنها شاد باش مىگوید، اما «هنگامى که (فرستاده ملکه سبا) نزد سلیمان آمد (سلیمان نه تنها از آنها استقبال نکرد بلکه) گفت: مىخواهید مرا با مال کمک کنید (و فریب دهید) آنچه خدا به من داده بهتر است از آنچه به شما داده است» (فَلَمَّا جاءَ سُلَیْمانَ قالَ أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِیَ اللَّهُ خَیْرٌ مِمَّا آتاکُمْ).
مال چه ارزشى در برابر مقام نبوت و علم و دانش و هدایت و تقوا دارد؟
«بلکه شما هستید که به هدایاى خود خوشحال مىشوید» (بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ).
و به این ترتیب سلیمان، معیارهاى ارزش را در نظر آنها تحقیر کرد و روشن ساخت که معیارهاى دیگرى براى ارزش در کار است.
(آیه 37)- سپس براى این که قاطعیت خود را در مسأله «حق و باطل» نشان دهد به فرستاده مخصوص ملکه سبا چنین گفت: «به سوى آنان باز گرد (و این هدایا را نیز با خود ببر اما بدان) ما به زودى با لشکرهایى به سراغ آنها خواهیم آمد که توانایى مقابله با آن را نداشته باشند» (ارْجِعْ إِلَیْهِمْ فَلَنَأْتِیَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها).
«و ما آنها را از آن سر زمین آباد با ذلت خارج مىکنیم در حالى که کوچک و حقیر خواهند بود» (وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْها أَذِلَّةً وَ هُمْ صاغِرُونَ).
چرا که در برابر آیین حق، تسلیم نشدند و از در مکر و فریب وارد گشتند.
(آیه 38)- در یک چشم بر هم زدن تخت او حاضر است! سر انجام فرستادگان ملکه سبا هدایا و بساط خود را بر چیدند و به سوى کشورشان باز گشتند.
و ماجرا را براى ملکه و اطرافیانش شرح دادند، و بیان داشتند که او به راستى فرستاده خداست و حکومتش نیز یک حکومت الهى است.
لذا ملکه سبا با عدهاى از اشراف قومش تصمیم گرفتند به سوى سلیمان بیایند و شخصا این مسأله مهم را بررسى کنند تا معلوم شود سلیمان چه آیینى دارد؟ برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 421
این خبر از هر طریقى که بود به سلیمان رسید، و تصمیم گرفت قدرت نمایى شگرفى کند تا آنها را بیش از پیش به واقعیت اعجاز خود آشنا، و در مقابل دعوتش تسلیم سازد.
لذا سلیمان رو به اطرافیان خود کرد و «گفت: اى گروه بزرگان! کدامیک از شما توانایى دارد تخت او را پیش از آن که خودشان نزد من بیایند و تسلیم شوند براى من بیاورد» (قالَ یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ).
(آیه 39)- در اینجا دو نفر اعلام آمادگى کردند که یکى از آنها عجیب و دیگرى عجیبتر بود.
نخست «عفریتى از جن رو به سوى سلیمان کرد و گفت: من تخت او را پیش از آن که (مجلس تو پایان گیرد و) از جاى بر خیزى نزد تو مىآورم» (قالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ).
من این کار را با زحمت انجام نمىدهم و در این امانت گران قیمت نیز خیانتى نمىکنم، چرا که «من نسبت به آن توانا و امینم»! (وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ).
(آیه 40)- دومین نفر مرد صالحى بود که آگاهى قابل ملاحظهاى از «کتاب الهى» داشت، چنانکه قرآن در حق او مىگوید: «کسى که علم و دانشى از کتاب داشت گفت: من تخت او را قبل از آن که چشم بر هم زنى نزد تو خواهم آورد»! (قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ).
این شخص یکى از نزدیکان با ایمان، و دوستان خاص سلیمان بوده است، و غالبا در تواریخ نام او را «آصف بن برخیا» نوشتهاند، و مىگویند وزیر سلیمان و خواهر زاده او بوده است.
و اما در باره «علم کتاب» بسیارى از مفسران و غیر آنها گفتهاند این مرد با ایمان از «اسم اعظم الهى» با خبر بود. یعنى آن نام الهى را در درون جان خود پیاده کرده بود و آن چنان از نظر آگاهى و اخلاق و تقوا و ایمان تکامل یافته بود که خود مظهرى از آن اسم گشته بود، این تکامل معنوى و روحانى که پرتوى از آن اسم اعظم الهى است قدرت بر چنین خارق عاداتى را در انسان ایجاد مىکند. برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 422
و هنگامى که سلیمان با این امر موافقت کرد او با استفاده از نیروى معنوى خود تخت ملکه سبأ را در یک «طرفة العین» نزد او حاضر کرد: «پس هنگامى که سلیمان آن را نزد خود مستقر دید (زبان به شکر پروردگار گشود و) گفت: این از فضل پروردگار من است، تا مرا بیازماید که آیا شکر نعمت او را به جا مىآورم یا کفران مىکنم»؟! (فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ).
سپس افزود: «و هر کس شکر کند به سود خویش شکر کرده، و هر کسى کفران کند پروردگار من غنى و کریم است» (وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ).
تفاوت «عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ» و «عِلْمُ الْکِتابِ»:
در حدیثى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین آمده است که «ابو سعید خدرى» مىگوید: من از معنى «الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ» از محضرش سؤال کردم فرمود: «او وصىّ برادرم سلیمان بن داود بود.»
عرض کردم: «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ» (رعد/ 43) از چه کسى سخن مىگوید.
فرمود: «ذاک اخى علىّ بن ابی طالب او برادرم علىّ بن ابی طالب است»! توجه به تفاوت «علم من الکتاب» که علم جزئى را مىگوید، و «علم الکتاب» که «علم کلى» را بیان مىکند روشن مىسازد که میان «آصف» و «على» علیه السّلام چه اندازه تفاوت بوده است؟!
(آیه 41)- نور ایمان در دل ملکه سبا: سلیمان براى این که میزان عقل و درایت ملکه سبا را بیازماید، و نیز زمینهاى براى ایمان او به خداوند فراهم سازد، دستور داد تخت او را که حاضر ساخته بودند دگرگون و ناشناس سازند «گفت: تخت او را برایش ناشناس سازید ببینیم آیا هدایت مىشود یا از کسانى خواهد بود که هدایت نمىیابند» و آیا تخت خود را مىشناسد یا نمىشناسد؟ (قالَ نَکِّرُوا لَها عَرْشَها نَنْظُرْ أَ تَهْتَدِی أَمْ تَکُونُ مِنَ الَّذِینَ لا یَهْتَدُونَ).
(آیه 42)- به هر حال «هنگامى که ملکه سبا وارد شد، (به او) گفته شد: آیا تخت تو این گونه است»؟ (فَلَمَّا جاءَتْ قِیلَ أَ هکَذا عَرْشُکِ). برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 423
«ملکه سبا» زیرکانهترین و حساب شدهترین جوابها را داد و «گفت: گویا خود آن تخت است»! (قالَتْ کَأَنَّهُ هُوَ).
و بلا فاصله افزود: «و ما پیش از این هم آگاه بودیم و اسلام آورده بودیم»! (وَ أُوتِینَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ کُنَّا مُسْلِمِینَ).
یعنى، اگر منظور سلیمان از این مقدمه چینىها این است که ما به اعجاز او پى ببریم ما پیش از این با نشانههاى دیگر از حقانیت او آگاه شده بودیم و حتى قبل از دیدن این خارق عادت عجیب ایمان آورده بودیم.
(آیه 43)- و به این ترتیب سلیمان «او را از آنچه غیر از خدا مىپرستید باز داشت» (وَ صَدَّها ما کانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ).
هر چند «او قبل از آن از قوم کافر بود» (إِنَّها کانَتْ مِنْ قَوْمٍ کافِرِینَ).
(آیه 44)- در این آیه صحنه دیگرى از این ماجرا باز گو مىشود، و آن ماجراى داخل شدن ملکه سبا در قصر مخصوص سلیمان است.
سلیمان دستور داده بود، صحن یکى از قصرها را از بلور بسازند و در زیر آن، آب جارى قرار دهند.
هنگامى که ملکه سبا به آنجا رسید «به او گفته شد: داخل حیاط قصر شو»ِیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ)
.
«پس هنگامى که ملکه آن صحنه را دید، گمان کرد نهر آبى است و ساق پاهاى خود را برهنه کرد» تا از آن آب بگذرد در حالى که سخت در تعجب فرو رفته بود که نهر آب در اینجا چه مىکند؟َلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ کَشَفَتْ عَنْ ساقَیْها)
.
اما سلیمان به او «گفت: که حیاط قصر از بلور صاف ساخته شده» این آب نیست که بخواهد پا را برهنه کند و از آن بگذردالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِیرَ)
.
در اینجا سؤال مهمى پیش مىآید و آن این که: سلیمان که یک پیامبر بزرگ الهى بود چرا چنین دم و دستگاه تجملاتى فوق العادهاى داشته باشد؟ درست است که او سلطان بود و حکمروا، ولى مگر نمىشد بساطى ساده همچون سایر پیامبران داشته باشد؟ برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 424
اما چه مانعى دارد که سلیمان براى تسلیم کردن ملکه سبا که تمام قدرت و عظمت خود را در تخت و تاج زیبا و کاخ با شکوه و تشکیلات پر زرق و برق مىدانست صحنهاى به او نشان دهد که تمام دستگاه تجملاتیش در نظر او حقیر و کوچک شود، و این نقطه عطفى در زندگى او براى تجدید نظر در میزان ارزشها و معیار شخصیت گردد؟! به تعبیر دیگر این هزینه در برابر امنیت و آرامش یک منطقه وسیع و پذیرش دین حق، و جلو گیرى از هزینه فوق العاده جنگ، مطلب مهمى نبود.
و لذا هنگامى که ملکه سبا، این صحنه را دید چنین «گفت: پروردگارا! من بر خویشتن ستم کردم»!الَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی)
.
«و با سلیمان در پیشگاه اللّه، پروردگار عالیمان، اسلام آوردم»َ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ)
.
خداوندا! من همراه رهبرم سلیمان به درگاه تو آمدم، از گذشته پشیمانم و سر تسلیم به آستانت مىسایم.
(آیه 45)- صالح در برابر قوم ثمود: بعد از ذکر قسمتى از سر گذشت «موسى» و «داود» و «سلیمان»- در آیاتى که گذشت- چهارمین پیامبرى که بخشى از زندگى او و قومش در این سوره مطرح مىگردد حضرت «صالح» و قوم ثمود است.
نخست مىفرماید: «و ما به سوى ثمود، برادرشان صالح را فرستادیم که خداى یگانه را بپرستید» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ).
تعبیر به «أَخاهُمْ» (برادرشان) که در داستان بسیارى از انبیا آمده اشاره به نهایت محبت و دلسوزى آنان نسبت به اقوامشان مىباشد.
به هر حال تمام رسالت و دعوت این پیامبر بزرگ در جمله «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ» خلاصه شده است، آرى بندگى خدا، که عصاره همه تعلیمات فرستادگان پروردگار است.
سپس مىافزاید «آنها در برابر دعوت صالح به دو گروه مختلف تقسیم شدند برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 425
و به مخاصمه برخاستند» مؤمنان از یک سو و منکران لجوج از سوى دیگر (فَإِذا هُمْ فَرِیقانِ یَخْتَصِمُونَ).
(آیه 46)- صالح براى بیدار ساختن آنها به انذارشان پرداخت و از عذابهاى دردناک الهى آنها را بر حذر داشت، اما آنها نه تنها پند نگرفتند و بیدار نشدند، بلکه همین مطلب را مستمسکى براى لجاجت خویش ساخته و با اصرار از او خواستند که اگر راست مىگویى چرا مجازات الهى دامان ما را فرو نمىگیرد- این مطلب در آیه 77 سوره اعراف صریحا آمده است.
ولى صالح به آنها «گفت: اى قوم من! چرا پیش از تلاش و کوشش براى جلب نیکیها، براى عذاب و بدیها عجله دارید»؟ (قالَ یا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ).
چرا تمام فکر خود را روى فرا رسیدن عذاب الهى متمرکز مىکنید، اگر عذاب الهى شما را فرو گیرد، به حیاتتان خاتمه مىدهد و مجالى براى ایمان باقى نخواهد ماند، بیایید صدق گفتار مرا در برکات و رحمت الهى که در سایه ایمان به شما نوید مىدهد بیازمایید «چرا از پیشگاه خدا تقاضاى آمرزش گناهان خویش نمىکنید تا مشمول رحمت او واقع شوید» (لَوْ لا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ).
(آیه 47)- به هر حال این قوم سر کش به جاى این که اندرز دلسوزانه این پیامبر بزرگ را به گوش جان بشنوند و به کار بندند با یک سلسله سخنان واهى و نتیجهگیریهاى بىپایه به مبارزه با او برخاستند، از جمله این که «گفتند: ما هم خودت و هم کسانى را که با تو هستند به فال بد گرفتهایم» (قالُوا اطَّیَّرْنا بِکَ وَ بِمَنْ مَعَکَ).
گویا آن سال خشکسالى و کمبود محصول و مواد غذایى بود، آنها گفتند: این گرفتاریها و مشکلات ما همه از قدوم نامیمون تو و یاران توست.
اما او در پاسخ «گفت: فال بد (و بخت و طالع شما) در نزد خداست» (قالَ طائِرُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ). برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 426
اوست که شما را به خاطر اعمالتان گرفتار این مصائب ساخته و اعمال شماست که در پیشگاه او چنین مجازاتى را سبب شده.
این در حقیقت یک آزمایش بزرگ الهى براى شماست «آرى شما گروهى هستید که آزمایش مىشوید» (بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ).
اینها آزمایشهاى الهى است، تا کسانى که شایستگى و قابلیت دارند، از خواب غفلت بیدار شوند، و خود را اصلاح کنند.
(آیه 48)- توطئه نه گروهک مفسد در وادى القرى در اینجا بخش دیگرى از داستان صالح و قومش را مىخوانیم که بخش گذشته را تکمیل کرده و پایان مىدهد، و آن مربوط به توطئه قتل صالح از ناحیه نه گروهک کافر و منافق و خنثى شدن توطئه آنهاست.
مىگوید: «در آن شهر (وادى القرى) نه گروهک بودند که (همیشه) فساد در زمین مىکردند و اصلاح نمىکردند» (وَ کانَ فِی الْمَدِینَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ).
(آیه 49)- مسلما با ظهور صالح و آیین پاک و مصلح او، عرصه بر این گروهکها تنگ شد، اینجا بود که طبق این آیه «گفتند: بیایید قسم یاد کنید به خدا که بر او [صالح] و خانوادهاش شبیخون مىزنیم (و آنها را به قتل مىرسانیم) سپس به ولىّ دم او مىگوییم: ما هرگز از هلاکت خانواده او خبر نداشتیم و در این گفتار خود صادق هستیم»! (قالُوا تَقاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَیِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیِّهِ ما شَهِدْنا مَهْلِکَ أَهْلِهِ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ).
(آیه 50)- هنگامى که آنها در گوشهاى از کوه بر سر راه صالح به معبدش کمین کرده بودند کوه ریزش کرد و صخره عظیمى از بالاى کوه سرازیر شد و آنها را در لحظهاى کوتاه در هم کوبید و نابود کرد! لذا قرآن مىگوید: «آنها نقشه مهمى کشیدند و ما هم نقشه مهمى کشیدیم، در حالى که آنها خبر نداشتند»! (وَ مَکَرُوا مَکْراً وَ مَکَرْنا مَکْراً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 427
(آیه 51)- سپس مىافزاید: «پس بنگر که عاقبت توطئه و مکر آنها چگونه بود که ما همه آنها و تمام قوم و طرفداران آنها را نابود کردیم»؟! (فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ مَکْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْناهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِینَ).
(آیه 52)- سپس قرآن در مورد چگونگى هلاکت و سر انجام آنها چنین مىگوید: «پس ببین این خانههاى آنهاست که به خاطر ظلم و ستمشان (ساقط شده و) خالى مانده»! (فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ خاوِیَةً بِما ظَلَمُوا).
آرى! آتش ظلم و ستم در آنها افتاد و همه را سوزاند و ویران کرد.
«در این ماجرا درس عبرت و نشانه روشنى است (از پایان کار ظالمان و قدرت پروردگار) براى کسانى که مىدانند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ).
(آیه 53)- اما در این میان خشک و تر با هم نسوختند و بىگناه به آتش گنهکار نسوخت «ما کسانى را که ایمان آورده، و تقوا پیشه کرده بودند نجات دادیم» و آنها هرگز به سر نوشت شوم بد کاران گرفتار نشدند» (وَ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ).
(آیه 54)- انحراف قوم لوط: پنجمین پیامبرى که در این سوره به زندگى او اشاره شده است، پیامبر بزرگ خدا حضرت لوط است.
نخست مىگوید: «و لوط را به یاد آور هنگامى که به قومش گفت: آیا شما به سراغ کار بسیار زشت و قبیح مىروید در حالى که (زشتى و نتایج شوم آن را) مىبینید» (وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ).
منظور از «فاحشه» در اینجا همجنس گرایى و عمل ننگین «لواط» است.
(آیه 55)- سپس مىافزاید: «آیا شما به جاى زنان به سراغ مردان از روى شهوت مىروید» (أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ).
و براى این که روشن سازد انگیزه این عمل جهالت و نادانى است مىافزاید:
«بلکه شما قومى جاهل و نادان هستید» (بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ).
جهل به خداوند، جهل به هدف آفرینش و نوامیس خلقت و جهل به آثار شوم این گناه ننگین!
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 428
آغاز جزء بیستم قرآن مجید
ادامه سوره نمل
(آیه 56)- آنجا که پاکدامنى عیب بزرگى است! اکنون ببینیم این قوم کثیف و آلوده در پاسخ این گفتار منطقى لوط چه گفتند؟
قرآن مىگوید: «آنها پاسخى جز این نداشتند که به یکدیگر گفتند: خاندان لوط را از شهر و دیار خود بیرون کنید، چرا که اینها افرادى پاکند» و حاضر نیستند خود را با ما هماهنگ کنند! (فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ).
جوابى که بیانگر انحطاط فکر و سقوط فوقالعاده اخلاقى آنها بود.
آرى! در محیط آلودگان، پاکى جرم است و عیب! یوسفهاى پاکدامن را به جرم عفت و پارسایى به زندان مىافکنند، و خاندان پیامبر بزرگ خدا «لوط» را به خاطر پرهیزشان از آلودگى و ننگ به تبعید تهدید مىکنند، اما زلیخاها آزادند و صاحب مقام! و قوم لوط باید در شهر و دیار خود آسوده بمانند!
(آیه 57)- در روایات آمده است که لوط حدود سى سال آنها را تبلیغ کرد ولى جز خانوادهاش- آن هم به استثناى همسرش که با مشرکان هم عقیده شد- به او ایمان نیاوردند.
بدیهى است چنین گروهى که امید اصلاحشان نیست جائى در عالم حیات ندارند و باید طومار زندگانیشان در هم پیچیده شود.
لذا در این آیه مىگوید: «پس ما لوط و خاندانش را رهایى بخشیدیم به جز همسرش که مقدر کردیم او جزء باقیماندگان باشد» (فَأَنْجَیْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْناها مِنَ الْغابِرِینَ).
(آیه 58)- و پس از بیرون آمدن آنها در موعد معین- در سحرگاه شبى که شهر غرق فساد و ننگ بود- پس از آن که صبحگاهان فرا رسید «بارانى (از سنگ) بر آنها فرستادیم (وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً). که همگى زیر آن مدفون شدند، و این بعد از آن بود که زلزله وحشتناکى سر زمین آنها را بکلى زیر و رو کرد. برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 429
«و چه سخت و ناگوار و بد است باران انذار شدگان» (فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِینَ).
(آیه 59)- در این آیه بعد از پایان شرح حال پنج پیامبر بزرگ الهى و سر نوشت قوم آنها، روى سخن را به پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله کرده و به عنوان یک نتیجه گیرى از گذشته، و مقدمهاى براى طرح گفتگو با مشرکان، چنین مىفرماید:
«بگو: حمد و ستایش مخصوص خداست» (قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ).
ستایش مخصوص خداوندى است که اقوام ننگینى همچون قوم لوط را نابود کرد، مبادا دامنه آلودگیهاى آنها سراسر زمین را فرا گیرد.
سپس مىافزاید: «و سلام و درود بر بندگان بر گزیدهاش» (وَ سَلامٌ عَلى عِبادِهِ الَّذِینَ اصْطَفى).
سلام بر موسى، صالح، لوط، سلیمان و داود علیهم السّلام و سلام بر همه انبیا و پیروان راستینشان.
بعد مىگوید: «آیا خداوند (که این همه توانایى و قدرت و موهبت و نعمت دارد) بهتر است یا بتهایى را که آنها شریک خدا قرار مىدهند» و مطلقا مبدأ اثر نیستند؟! (آللَّهُ خَیْرٌ أَمَّا یُشْرِکُونَ).
(آیه 60)- با این همه باز مشرک مىشوید! در آیه قبل- بعد از ذکر بخشهاى تکان دهندهاى از زندگى پنج پیامبر بزرگ- سؤال کوتاه و پر معنایى مطرح شد که «آیا خداوند با این همه قدرت و توانایى بهتر است یا بتهاى بىارزشى که آنها ساختهاند».
از اینجا به بعد به شرح آن سؤال پرداخته و ضمن پنج آیه که با پنج سؤال حساب شده شروع مىشود مشرکان را تحت باز پرسى و محاکمه قرار مىدهد، و روشنترین دلائل توحید را ضمن اشاره به دوازده نمونه از مواهب بزرگ خداوند بیان مىکند.
نخست به خلقت آسمانها و زمین و نزول باران و برکات ناشى از آن پرداخته چنین مىگوید: آیا بتهایى که معبود شما هستند بهترند «یا کسى که آسمانها و زمین را آفریده و براى شما از آسمان آبى فرستاد پس با آن باغهاى زیبا و سرورانگیز برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 430
رویاندیم» (أَمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ).
در دنباله آیه روى سخن را به بندگان کرده، مىگوید: «شما قدرت نداشتید که درختان این باغهاى زیبا را برویانید» (ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها).
کار شما تنها بذرافشانى و آبیارى است، اما کسى که حیات را در دل این بذر آفریده، و به نور آفتاب و قطرات حیاتبخش باران و ذرات خاک فرمان مىدهد که این دانهها را برویانید، تنها خداست.
به تعبیر دیگر: توحید در خلقت (توحید خالق) و توحید در ربوبیت (توحید تدبیر کننده این جهان) پایهاى براى «توحید معبود» شمرده شده است.
و لذا در پایان آیه مىگوید: «آیا معبود دیگرى با خداست» (أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ).
«بلکه آنها گروهى هستند که (از روى نادانى، مخلوقات را) هم طراز (پروردگارشان) قرار مىدهند» (بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ).
(آیه 61)- در دومین سؤال به بحث از موهبت آرامش و ثبات زمین و قرارگاه انسان در این جهان پرداخته، مىگوید: آیا معبودهاى ساختگى آنها بهتر است «یا کسى که زمین را مستقر و آرام قرار داد، و در میان آن، نهرهاى آب جارى، روان ساخت، و براى زمین، کوهاى ثابت و پا بر جا ایجاد کرد»؟! تا همچون زرهى قشر زمین را از لرزش نگاه دارند (أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً وَ جَعَلَ خِلالَها أَنْهاراً وَ جَعَلَ لَها رَواسِیَ).
و نیز «میان دو دریا (از آب شیرین و شور) مانعى قرار داد» تا با هم مخلوط نشوند (وَ جَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ حاجِزاً).
آیا بتها نقشى در این نظام بدیع و شگفتانگیز دارند؟! حتى بت پرستان چنین ادعایى نمىکنند.
لذا در پایان آیه بار دیگر این سؤال را تکرار مىکند که «آیا معبودى با اللّه هست»؟ (أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ).
نه «بلکه بیشترشان نادانند و بىخبر» (بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 431
(آیه 62)- در سومین سؤال، از این سؤالات پنجگانه که مجموعهاى از یک باز پرسى و محاکمه معنوى را تشکیل مىدهد، سخن از حل مشکلات، و شکستن بن بستها و اجابت دعاهاست.
مىگوید: آیا معبودهاى بىارزش شما بهترند «یا کسى که دعاى مضطر و درمانده را هنگامى که او را بخواند به اجابت مىرساند و گرفتارى و بلا را بر طرف مىکند»؟! (أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ).
آرى! در آن هنگام که تمام درهاى عالم اسباب به روى انسان بسته مىشود و از هر نظر درمانده و مضطر مىگردد، تنها کسى که مىتواند قفل مشکلات را بگشاید نور امید در دلها بپاشد ذات پاک اوست و نه غیر او.
از آنجا که این واقعیت به عنوان یک احساس فطرى در درون جان همه انسانهاست، بت پرستان نیز به هنگامى که در میان امواج خروشان دریا گرفتار مىشوند تمام معبودهاى خود را فراموش کرده، دست به دامن لطف «اللّه» مىزنند همان گونه که قرآن مىگوید: «هنگامى که سوار کشتى مىشوند خدا را مىخوانند در حالى که پرستش را مخصوص او مىدانند». (عنکبوت/ 65) سپس مىافزاید: نه تنها مشکلات و ناراحتیها را بر طرف مىسازد بلکه «شما را خلفاى زمین قرار مىدهد» (وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ).
«آیا (با این همه) معبودى با خداست»؟ (أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ).
«ولى شما کمتر متذکر مىشوید» (قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ). و از این دلائل روشن پند و اندرز نمىگیرید.
(آیه 63)- در چهارمین سؤال مسأله هدایت را مطرح کرده، مىگوید: آیا این بتها بهترند «یا کسى که شما را در تاریکیهاى صحرا و دریا (به وسیله ستارگان) هدایت مىکند»؟ (أَمَّنْ یَهْدِیکُمْ فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ).
«و کسى که بادها را به عنوان بشارت دهندگان پیش از نزول رحمتش مىفرستد» (وَ مَنْ یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ). بادهایى که بیانگر نزول بارانند و همانند پیک مخصوص بشارت، پیشاپیش آن حرکت مىکنند. برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 432
و در پایان آیه، بار دیگر، مشرکان را مخاطب ساخته، مىگوید: «آیا معبود دیگرى با خداست»؟! (أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ).
سپس بىآنکه منتظر جواب آنها باشد اضافه مىکند: «خداوند برتر و بالاتر است از آنچه براى او شریک قرار مىدهند» (تَعالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ).
(آیه 64)- در این آیه پنجمین سؤال را که در مورد مبدأ و معاد است به این صورت مطرح مىکند: آیا معبودان شما بهترند «یا کسى که آفرینش را آغاز کرد و سپس آن را اعاده مىکند»؟! (أَمَّنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ).
«و کسى که (در میان این آغاز و انجام) شما را از آسمان و زمین روزى مىدهد» (وَ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ).
«آیا (با این حال باز هم معتقدید که) معبودى با خداست» (أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ).
«به آنها بگو: (اگر چنین اعتقادى دارید) دلیلتان را بیاورید اگر راست مىگویید» (قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
منظور از «رزق آسمان» باران و نور آفتاب و مانند آن است، و منظور از «رزق زمین» گیاهان و مواد غذایى مختلفى است که مستقیما از زمین مىروید یا بطور غیر مستقیم از زمین نشأت مىگیرد همچون دامها، همچنین معادن و مواد گوناگونى که انسان در زندگى خود از آن بهره مىگیرد.
(آیه 65)- از آن جا که در آیه قبل سخن از قیامت و رستاخیز به میان آمد در اینجا این مسأله را از جوانب مختلف مورد بررسى قرار مىدهد.
نخست به پاسخ سؤالى مىپردازد که مشرکان بارها آن را مطرح کرده بودند و مىگفتند قیامت کى بر پا مىشود؟
مىفرماید: «بگو: هیچ کس از کسانى که در آسمان و زمین هستند- جز خدا- از غیب آگاه نیستند، و نمىدانند کى بر انگیخته مىشوند» (قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ).
ولى این منافات با آن ندارد که خداوند بخشى از علم غیب را در اختیار هر کس بخواهد بگذارد.
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 433
(آیه 66)- سپس در باره عدم آگاهى مشرکان از قیامت و شک و تردید و بىخبریشان مىفرماید: «آنها اطلاع صحیحى در باره آخرت ندارند بلکه در اصل آن شک دارند بلکه نسبت به آن نابینایند»! (بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ).
چرا که نشانههاى آخرت در زندگى همین دنیا نمایان است: باز گشت زمین مرده به حیات در فصل بهار، بارور شدن درختانى که در فصل زمستان از کار افتاده بود و مشاهده عظمت قدرت خدا در مجموعه آفرینش، همگى دلیل بر امکان زندگى پس از مرگ است، اما آنها همچون نابینایان از کنار این صحنهها مىگذرند.
(آیه 67)- این آیه منطق منکران رستاخیز را در یک جمله بیان مىکند «کافران گفتند: آیا هنگامى که ما و پدرانمان خاک شدیم باز هم (از دل خاک) بیرون فرستاده خواهیم شد»؟ (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَ إِذا کُنَّا تُراباً وَ آباؤُنا أَ إِنَّا لَمُخْرَجُونَ).
(آیه 68)- سپس آنها مىافزایند: «این وعده بىپایهاى است که به ما و پدرانمان از پیش داده شده» و هرگز اثرى از آن نمایان نبوده و نیست (لَقَدْ وُعِدْنا هذا نَحْنُ وَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ).
«اینها جز همان افسانههاى پیشینیان نیست»، اینها اوهام و خرافات است (إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ).
بنا بر این نخست از استبعاد شروع مىکردند و بعد آن را پایه انکار مطلق قرار مىدادند.
ضمنا آنها با این تعبیر مىخواستند سخن پیامبر را در مورد قیامت تحقیر کنند و بگویند: این از وعدههاى کهنه و بىاساس است که دیگران هم به نیاکان ما دادهاند و مطلب تازهاى به نظر نمىرسد که قابل بررسى و مطالعه باشد.
(آیه 69)- در آیات گذشته سخن از انکار معاد از سوى کفار متعصب بود.
در اینجا به جاى این که دلیلى براى آنها ذکر کند آنها را به مجازاتهاى الهى که در پیش دارند تهدید و انذار مىکند.
روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مىگوید: «بگو: در روى زمین سیر کنید برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 434
(و آثار گذشتگان را ببینید) پس بنگرید عاقبت کار مجرمان و گنهکاران به کجا رسید»؟ (قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ).
چگونه مىگویید این وعدهها به نیاکان ما نیز داده شد و آنها نیز به آن اعتنا نکردند و ضررى هم ندیدند؟
(آیه 70)- از توطئههاى آنها نگران مباش! از آنجا که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله از انکار و مخالفت آنها رنج مىبرد و به راستى دلش براى آنها مىسوخت و عاشق هدایت و بیدارى آنها بود و از سوى دیگر، همواره با توطئههاى آنها مواجه بود این آیه، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را دلدارى داده، مىگوید: «و (از تکذیب و انکار) آنها غمگین مباش» و زیاد غصه آنها را مخور (وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ).
«و سینهات از توطئه آنان تنگ نشود» که ما پشتیبان و یار و یاور توایم (وَ لا تَکُنْ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ).
(آیه 71)- ولى این منکران لجوج به جاى این که از این هشدار پیامبر دلسوز و مهربان و ملاحظه عاقبت کار مجرمان، پند و اندرز گیرند، باز در مقام سخریه و استهزاء بر آمده «و مىگویند: اگر راست مىگویید این وعده عذاب الهى، کى واقع خواهد شد»؟! (وَ یَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
(آیه 72)- در اینجا قرآن به پاسخ این گفتار سخریهآمیز آنها با لحنى کاملا واقع بینانه پرداخته، مىگوید: «به آنها بگو: شاید بعضى از آنچه را عجله مىکنید نزدیک و در کنار شما باشد»! (قُلْ عَسى أَنْ یَکُونَ رَدِفَ لَکُمْ بَعْضُ الَّذِی تَسْتَعْجِلُونَ).
چرا عجله مىکنید؟ چرا مجازات الهى را کوچک مىشمرید؟ چرا به خود رحم نمىکنید؟ آخر عذاب خدا شوخى نیست! احتمال بدهید به خاطر همین سخنانتان قهر و غضب خدا بر سر شما سایه افکنده باشد و به همین زودى بر شما فرود آید و نابودتان کند، این همه سر سختى براى چیست؟
(آیه 73)- سپس به بیان این واقعیت مىپردازد که اگر خداوند در مجازات شما عجله نمىکند، به خاطر فضل و رحمتش بر شماست، تا براى اصلاح خویش برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 435
و جبران گذشته به قدر کافى مهلت داشته باشید.
مىگوید: «و پروردگار تو نسبت به همه مردم فضل و رحمت دارد، ولى اکثر آنها شکرگزار نیستند» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ).
(آیه 74)- و اگر تصور مىکنند تأخیر مجازات آنها به خاطر آن است که خداوند از نیات سوء و اندیشههاى زشتى که در سر مىپرورانند بىخبر است، اشتباه بزرگى است چرا که: «پروردگار تو آنچه را سینههاشان در خود پنهان مىدارد و آنچه را آشکار مىکنند به خوبى مىداند» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما یُعْلِنُونَ).
او به همان اندازه از خفایاى درونشان آگاه است که از اعمال برون، و اصولا پنهان و آشکار و غیب و شهود براى او یکسان است.
(آیه 75)- سپس مىافزاید: نه تنها خداوند، اسرار درون و برون آنها را مىداند، بلکه علم او به قدرى وسیع و گسترده است که «هیچ موجودى در آسمان و زمین، پنهان و مکتوم نیست مگر آن که در کتاب آشکار (علم پروردگار) ثبت است» (وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ).
(آیه 76)- در آیات گذشته سخن از «مبدء» و «معاد» در میان بود در اینجا با طرح مسأله «نبوت» و حقانیت قرآن، این بحث را تکمیل مىکند.
به علاوه در گذشته روى سخن با مشرکان بود، و در اینجا از کفار دیگر همچون یهود و اختلافات آنها سخن مىگوید.
نخست مىفرماید «این قرآن، اکثر چیزهایى را که بنى اسرائیل در آن اختلاف دارند براى آنها بیان مىکند» (إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَقُصُّ عَلى بَنِی إِسْرائِیلَ أَکْثَرَ الَّذِی هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ).
بنى اسرائیل در مسائل زیادى با هم اختلاف داشتند، در مورد «مریم» و «عیسى» و در مورد پیامبرى که بشارتش در تورات داده شده، و همچنین در بسیارى از احکام دینى و مذهبى با یکدیگر اختلافاتى داشتند قرآن آمد و در این زمینه حق مطلب را ادا کرد.
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 436
(آیه 77)- و از آنجا که مبارزه با هر گونه اختلاف، مایه هدایت و رحمت است در این آیه به صورت یک اصل کلى مىفرماید: «قرآن، هدایت و رحمت است براى مؤمنان» (وَ إِنَّهُ لَهُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ).
آرى! هدایت و رحمت است از نظر اختلاف زدایى، و مبارزه با خرافات.
(آیه 78)- و از آنجا که گروهى از بنى اسرائیل در برابر حقایقى که قرآن باز گو کرده بود باز مقاومت به خرج دادند و تسلیم نشدند، در این آیه مىافزاید: «پروردگار تو میان آنها (در روز قیامت) به حکم خود داورى مىکند، و او توانا و داناست» (إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ بِحُکْمِهِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ).
(آیه 79)- و از آنجا که این سخنان علاوه بر بیان عظمت قرآن و تهدید بنى اسرائیل، وسیلهاى براى آرامش و آسودگى خاطر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است در این آیه مىافزاید: «بنا بر این بر خداوند توکل و تکیه کن» (فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ).
توکل بر خدایى که عزیز است و شکستناپذیر، و به هر چیز عالم و آگاه.
بر او توکل کن و از مخالفتهاى آنها نترس «چرا که تو بر حق آشکار هستى» (إِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِینِ).
(آیه 80)- در اینجا این سؤال مطرح مىشود اگر قرآن حق آشکار است، پس چرا این همه با آن مخالفت مىکنند، آیات بعد در واقع جوابگوى این سؤال است.
مىگوید: اگر آنها این حق مبین را پذیرا نمىشوند، و سخنان گرم تو در قلب سرد آنها اثر نمىکند جاى تعجب نیست «چرا که تو نمىتوانى سخنت را به گوش مردگان برسانى»! (إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى).
مخاطب تو زندگانند، آنها که روحى زنده و بیدار و حق طلب دارند، نه مردگان زنده نما که تعصب و لجاجت و استمرار بر گناه، فکر و اندیشه آنها را تعطیل کرده است.
«حتى کسانى که (زندهاند اما) گوشهاى آنها کر است نمىتوانى سخن خود را به آنها برسانى، (مخصوصا) هنگامى که پشت کنند و از تو دور شوند» (وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 437
(آیه 81)- باز اگر آنها به جاى گوش شنوا چشم بینایى داشتند، در این صورت گر چه صدا به گوش آنها نمىرسید، اما ممکن بود با علامت و اشاره صراط مستقیم را پیدا کنند، اما افسوس که آنها نابینا هم هستند «و تو نمىتوانى نابینایان را از گمراهیشان باز گردانى» و هدایت کنى (وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ).
و به این ترتیب تمام راههاى درک حقیقت به روى آنها بسته است، قلبهایشان مرده، گوشهاشان کر و چشمهاشان نابیناست.
«تو فقط مىتوانى سخن خود را به گوش کسانى برسانى که آماده پذیرش ایمان به آیات ما هستند و در برابر حق تسلیمند» (إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ).
(آیه 82)- از آنجا که در آیات گذشته سخن از استعجال کفار در مورد عذاب و یا تحقق رستاخیز بود.
در اینجا اشاره به قسمتى از حوادثى که در آستانه رستاخیز صورت مىگیرد کرده، و سر نوشت دردناک این منکران لجوج را مجسم مىسازد.
مىگوید: «و هنگامى که فرمان عذاب فرا مىرسد (و آنها در آستانه رستاخیز قرار مىگیرند) جبنبدهاى را از زمین، براى آنان خارج مىکنیم که با آنها سخن مىگوید، و سخنش این است که مردم به آیات ما (خدا) ایمان نمىآوردند» (وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ).
«دَابَّةُ الْأَرْضِ» در روایات متعددى بر شخص امیر مؤمنان على علیه السّلام تطبیق شده است و با در نظر گرفتن احادیث فراوان مىتوان از آن مفهوم کلىترى را استفاده کرد که بر هر یک از پیشوایان بزرگ که در آخر زمان قیام و حرکت فوقالعاده مىکنند و حق و باطل و مؤمن و کافر را از هم مشخص مىسازند منطبق مىشود.
(آیه 83)- سپس به یکى دیگر از نشانههاى رستاخیز اشاره کرده، مىگوید:
به خاطر بیاور «روزى را که ما از هر امتى گروهى را از کسانى که آیات ما را تکذیب مىکردند محشور مىکنیم، و آنها را نگه مىداریم تا به یکدیگر ملحق شوند» (وَ یَوْمَ برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 438
نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ).
بسیارى از بزرگان این آیه را اشاره به مسأله رجعت و بازگشت گروهى از بد کاران و نیکو کاران به همین دنیا در آستانه رستاخیز مىدانند.
(آیه 84)- «تا زمانى که (به پاى حساب) مىآیند، (به آنان) مىگوید: آیا آیات مرا تکذیب کردید و در صدد تحقیق بر نیامدید»؟ (حَتَّى إِذا جاؤُ قالَ أَ کَذَّبْتُمْ بِآیاتِی وَ لَمْ تُحِیطُوا بِها عِلْماً).
«شما چه اعمالى انجام مىدادید»؟ (أَمَّا ذا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
گوینده این سخن خداوند است و منظور از آیات، معجزات پیامبران و یا فرمانهاى الهى و یا همه اینهاست.
(آیه 85)- بدیهى است این مجرمان در مقابل هیچ یک از این دو سؤال پاسخى ندارند که بدهند لذا در این آیه اضافه مىکند: «و فرمان عذاب الهى به خاطر ظلم و ستمشان در مورد آنها صادر مىشود و آنها سخنى ندارند که بگویند»! (وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ بِما ظَلَمُوا فَهُمْ لا یَنْطِقُونَ).
این عذاب به معنى عذاب دنیاست هر گاه آیه را به معنى رجعت «1» بدانیم، و به معنى عذاب آخرت است اگر آیه را به معنى قیامت بدانیم.
(آیه 86)- حرکت زمین، یک معجزه علمى قرآن! بار دیگر در اینجا به مسأله مبدأ و معاد و نشانههاى قدرت و عظمت خداوند در عالم هستى، و همچنین حوادث رستاخیز پرداخته چنین مىگوید: «آیا ندیدند که ما شب را براى آرامش آنها قرار دادیم» (أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِیَسْکُنُوا فِیهِ).
«و روز را روشنى بخش» (وَ النَّهارَ مُبْصِراً).
«در این امور نشانهها و دلائل روشنى است (از قدرت و حکمت پروردگار) براى کسانى که آماده پذیرش ایمانند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).
__________________________________________________
(1) «رجعت» از عقاید معروف شیعه است و تفسیرش در یک عبارت کوتاه چنین است: بعد از ظهور حضرت مهدى (عج) و در آستانه رستاخیز گروهى از «مؤمنان خالص» و «کفار و طاغیان بسیار شرور» به این جهان باز مىگردند، گروه اول مدارجى از کمال را طى مىکنند، و گروه دوم کیفرهاى شدیدى مىبینند.
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 439
(آیه 87)- این آیه به رستاخیز و مقدمات آن مىپردازد و مىگوید: «و (به خاطر بیاورید) روزى را که در صور دمیده مىشود و تمام کسانى که در آسمانها و در زمین هستند در وحشت فرو مىروند، جز کسانى که خدا بخواهد، و همگى با خضوع در پیشگاه او حاضر مىشوند» (وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ وَ کُلٌّ أَتَوْهُ داخِرِینَ).
از مجموعه آیات قرآن استفاده مىشود که دو یا سه بار «نفخ صور» مىشود:
یک بار در پایان دنیا و آستانه رستاخیز، که وحشت همه را فرا مىگیرد.
بار دوم همگى با شنیدن آن قالب تهى مىکنند و مىمیرند.
بار سوم به هنگام بعث و نشور و قیام قیامت است که با نفخ صور همه مردگان به حیات باز مىگردند و زندگى نوینى را آغاز مىکنند.
ولى ظاهر آیه نشان مىدهد که در اینجا اشاره به نفخه اولى است که در پایان جهان صورت مىگیرد.
(آیه 88)- این آیه اشاره به یکى دیگر از آیات عظمت خداوند در پهنه عالم هستى کرده، مىگوید: «و کوهها را مىبینى و آنها را ساکن و جامد مىپندارى در حالى که مانند ابر در حرکتند» (وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ).
«این صنع و آفرینش خداوندى است که همه چیز را متقن آفریده» (صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ).
کسى که این همه حساب و نظم در برنامه آفرینش اوست «مسلما از کارهایى که شما انجام مىدهید آگاه است» (إِنَّهُ خَبِیرٌ بِما تَفْعَلُونَ).
آیه فوق از قبیل آیات توحید و نشانههاى عظمت خداوند در همین دنیا است و به «حرکت کره زمین» که براى ما محسوس نیست اشاره مىکند.
(آیه 89)- در آیات گذشته سخنى از اعمال بندگان و آگاهى خداوند نسبت به آن در میان بود و در این آیه سخن از پاداش عمل و ایمنى آنها از فزع روز قیامت است. برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 440
مىفرماید: «کسانى که حسنه و کار نیکى انجام دهند پاداشى بهتر از آن خواهند داشت و آنها از وحشت در آن روز در امان خواهند بود» (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ).
«حسنه» در اینجا مفهوم وسیعى دارد که همه اعمال نیک را در بر مىگیرد، از جمله ایمان به خدا و پیامبر اسلام و ولایت ائمه علیهم السّلام که در رأس هر کار نیک قرار دارد و مانع از آن نیست که اعمال صالح دیگر نیز در آیه جمع باشد.
(آیه 90)- سپس به نقطه مقابل این گروه پرداخته، مىگوید: «و کسانى که «سیئه» و کار بدى انجام دهند به رو در آتش افکنده مىشوند»! (وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ).
و جز این توقعى نمىتوانند داشته باشند «آیا جزایى جز آنچه عمل مىکردید خواهید داشت»؟! (هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
آنها هنگامى که مواجه با حق مىشدند، صورت خود را بر مىگرداندند و با همان صورت از گناه استقبال مىکردند اکنون باید گرفتار چنین مجازاتى شوند.
(آیه 91)- آخرین مأموریت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در سه آیه آخر این سوره، روى سخن را به پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله کرده و حقایقى را باز گو مىکند که در واقع بیانگر این واقعیت است که به آنها بگو: من وظایف خودم را انجام مىدهم، چه شما مشرکان لجوج ایمان بیاورید و چه نیاورید.
نخست مىفرماید: «من مأمورم پروردگار این شهر (مقدّس مکّه) را عبادت کنم»! (إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ).
این شهر مقدّسى که تمام افتخار شما و موجودیتتان در آن خلاصه مىشود، شهر مقدسى که خدا آن را با برکاتش به شما ارزانى داشته ولى شما به جاى شکر نعمتش، کفران مىکنید.
آرى! من مأمورم «پروردگارى را (عبادت کنم) که این شهر را حرمت نهاده» (الَّذِی حَرَّمَها).
اما تصور نکنید که فقط این سر زمین ملک خداست بلکه «همه چیز (در عالم برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 441
هستى) به او تعلق دارد» (وَ لَهُ کُلُّ شَیْءٍ).
و دومین دستور که به من داده شده این است: «و من مأمورم که از مسلمین باشم» تسلیم مطلق در برابر فرمان پروردگار و نه غیر او (وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ).
و به این ترتیب دو مأموریت اصلى خود را که «پرستش خداوند یگانه» و «تسلیم مطلق در برابر فرمان» اوست بیان مىدارد.
(آیه 92)- سپس ابزار وصول به این دو هدف را چنین بیان مىکند: «و (من مأمورم) قرآن را تلاوت کنم» (وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ).
از فروغ آن شعله گیرم، و از چشمه آب حیاتبخش جرعهها بنوشم، و در همه برنامهها بر راهنمایى آن تکیه کنم، آرى این وسیله من است! و به دنبال آن اضافه مىکند: تصور نکنید ایمان آوردن شما سودى به حال من و یا از آن بالاتر سودى براى خداوند بزرگ دارد، نه «پس هر کس هدایت شود براى خود هدایت مىیابد» (فَمَنِ اهْتَدى فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ).
و تمام منافع هدایت چه در این جهان و چه در جهان دیگر عائد خود او مىشود.
«و هر کس گمراه شود» (وزر و وبالش به گردن خود اوست) بگو: من فقط از انذار کنندگان و بیم دهندگانم و عواقب شوم آن دامن مرا نمىگیرد» (وَ مَنْ ضَلَّ فَقُلْ إِنَّما أَنَا مِنَ الْمُنْذِرِینَ).
(آیه 93)- و سر انجام در آخرین آیه به پیامبر دستور مىدهد که خدا را در برابر این همه نعمتهاى بزرگ مخصوصا نعمت هدایت، حمد و ستایش کن مىفرماید: «بگو: حمد و ستایش مخصوص ذات خداست» (وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ).
این حمد و ستایش هم به نعمت قرآن باز مىگردد، هم هدایت الهى و هم مىتواند مقدمهاى براى جمله بعد باشد که مىگوید: «به زودى آیاتش را به شما نشان مىدهد تا آن را بشناسید» (سَیُرِیکُمْ آیاتِهِ فَتَعْرِفُونَها).
این تعبیر اشاره به آن است که با گذشت زمان و پیشرفت علم و دانش و خرد برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 442
آدمى، هر روز پرده از آیات جدید و اسرار تازهاى از عالم هستى برداشته مىشود، و روز به روز به عظمت قدرت و عمق حکمت پروردگار آشناتر مىشوید، و این ارائه آیات هرگز قطع نمىشود و در طول عمر بشر همچنان ادامه دارد.
اما اگر با این همه، باز راه خلاف و انحراف بپیمایید، بدانید: «پروردگار شما هرگز از کارهایى که انجام مىدهید غافل نیست» (وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ).
و اگر کیفر شما را تأخیر مىاندازد به خاطر لطفش به بندگان است.
«پایان سوره نمل»