این سوره در «مکّه» نازل شده و 135 آیه است
محتواى سوره:
این سوره نیز همانند سایر سورههاى «مکّى» بیشتر سخن از «مبدأ» و «معاد» مىگوید.
بخش اول: اشاره کوتاهى به عظمت قرآن و بخشى از صفات جلال و جمال پروردگار است.
و در بخش دوم: که بیش از هشتاد آیه را در بر مىگیرد از داستان موسى (ع) سخن مىگوید.
در سومین بخش: در باره معاد و قسمتى از خصوصیات رستاخیز سخن مىگوید.
در بخش چهارم: سخن از قرآن و عظمت آن است.
و در بخش پنجم: سر گذشت آدم و حوّا را در بهشت و سپس ماجراى وسوسه ابلیس و سر انجام هبوط آنها را در زمین، توصیف مىکند.
و بالاخره در آخرین قسمت، نصیحت و اندرزهاى بیدار کنندهاى، براى همه مؤمنان بیان مىدارد.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از امام صادق (ع) مىخوانیم: «تلاوت سوره طه را ترک نکنید چرا که خدا آن را دوست مىدارد و دوست مىدارد کسانى را که آن را تلاوت کنند، هر کس تلاوت آن را ادامه دهد خداوند در روز قیامت نامه اعمالش را به دست راستش مىسپارد، و بدون حساب به بهشت مىرود، و در برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 110
آخرت آنقدر پاداش به او مىدهد که راضى شود».
البته منظور تلاوتى است که مقدمه اندیشه باشد اندیشهاى که آثارش در تمام اعمال و گفتار انسان متجلّى شود.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)- باز در آغاز این سوره با حروف مقطعه، رو برو مىشویم، که حسّ کنجکاوى انسان را بر مىانگیزد «ط، ه» (طه).
در حدیثى از امام صادق (ع) مىخوانیم «طه» از اسامى پیامبر است و معنى آن یا طالب الحقّ، الهادى الیه «اى کسى که طالب حقى، و هدایت کننده به سوى آنى» است.
«طه» مرکب از دو حرف رمزى است «طا» اشاره به «طالب الحقّ» و «ها» اشاره به «هادى الیه» مىباشد، مىدانیم استفاده از حروف رمزى و علایم اختصارى در زمان گذشته و حال، فراوان بوده است، مخصوصا در عصر ما بسیار مورد استفاده است.
و کلمه «طه» مانند «یس» بر اثر گذشت زمان، تدریجا به صورت «اسم خاص» براى پیامبر اسلام (ص) در آمده است، تا آنجا که آل پیامبر (ص) را نیز «آل طه» مىگویند، و از حضرت مهدى- عج- در دعاى ندبه «یابن طه» تعبیر شده است.
(آیه 2)-
شأن نزول:
پیامبر (ص) بعد از نزول وحى و قرآن، بسیار عبادت مىکرد، مخصوصا ایستاده به عبادت مشغول مىشد، آنقدر که پاهاى او متورم مىگردید- آیه نازل شد و به پیامبر دستور داد که این همه رنج و ناراحتى بر خود تحمیل نکن.
تفسیر:
در این آیه روى سخن را به پیامبر کرده، مىفرماید: «ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که خود را به زحمت بیفکنى» (ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى).
درست است که عبادت از بهترین کارهاست، ولى هر کار حسابى دارد، نباید آن قدر بر خود تحمیل کنى که پاهایت متورم گردد و نیرویت براى تبلیغ و جهاد کم شود.
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 111
(آیه 3)- در این آیه هدف نزول قرآن را چنین شرح مىدهد: ما قرآن را «جز براى یادآورى کسانى که از خدا مىترسند» نازل نکردیم (إِلَّا تَذْکِرَةً لِمَنْ یَخْشى).
تعبیر «من یخشى» نشان مىدهد تا یک نوع احساس مسؤولیت (خشیت و ترس) در آدمى نباشد، پذیراى حقایق نخواهد شد.
(آیه 4)- سپس به معرفى خداوندى که «نازل کننده قرآن» است مىپردازد، تا از طریق شناخت او، عظمت قرآن آشکارتر شود، مىگوید: «این قرآن از سوى کسى نازل شده که خالق زمین و آسمانهاى بلند و بر افراشته است» (تَنْزِیلًا مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلى).
در حقیقت این توصیف، اشاره به ابتدا و انتهاى نزول قرآن مىکند، انتهاى آن زمین و ابتدایش آسمانهاست.
(آیه 5)- باز به معرفى پروردگار نازل کننده قرآن ادامه داده، مىگوید: او خداوندى است «رحمان که فیض رحمتش همه جا را فرا گرفته، و بر عرش مسلط است» (الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى).
جمله فوق کنایه از تسلط پروردگار و احاطه کامل او نسبت به جهان هستى و نفوذ امر و فرمان و تدبیرش در سراسر عالم است.
(آیه 6)- به دنبال «حاکمیت» خدا بر عالم هستى از «مالکیت» او سخن مىگوید: «از آن اوست آنچه در آسمانها، و آنچه در زمین، و آنچه میان این دو، و آنچه در زیر خاک (پنهان) است» (لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّرى).
(آیه 7)- در این آیه به چهارمین رکن یعنى «عالمیت» او اشاره کرده، مىگوید: او آن قدر احاطه علمى دارد که «اگر سخن آشکارا بگویى (یا مخفى کنى) او اسرار- و حتى پنهانتر از آن- را نیز مىداند» (وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى).
(آیه 8)- از مجموع آیات فوق شناخت اجمالى نسبت به نازل کننده قرآن در ابعاد چهار گانه «خلقت» و «حکومت» و «مالکیت» و «علم» حاصل مىگردد. برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 112
و شاید به همین جهت است که در این آیه مىگوید: «او اللّه است همان خداوندى که معبودى جز او نیست براى او نامها و صفات نیک است» (اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى).
«اسماء الحسنى» به معنى نامهاى نیک است و بدیهى است که همه نامهاى پروردگار نیک است ولى از آنجا که در میان اسماء و صفات خدا بعضى داراى اهمیت بیشترى است، به عنوان «اسماء حسنى» نامیده شده است.
(آیه 9)- آتشى در آن سوى بیابان! از اینجا داستان موسى، پیامبر بزرگ خدا شروع مىشود و در بیش از هشتاد آیه بخشهاى مهمى از سر گذشت پر ماجراى او تشریح مىگردد، تا دلدارى و تسلیت خاطرى باشد براى پیامبر (ص) و مؤمنان که در آن ایام در مکه، سخت از سوى دشمنان در فشار بودند.
این آیات را مىتوان به چهار بخش تقسیم کرد:
بخش اول: از آغاز نبوت و بعثت موسى و اولین جرقههاى وحى سخن گفته.
بخش دوم: از دعوت موسى و برادرش هارون نسبت به فرعون و فرعونیان به آیین یکتا پرستى سخن مىگوید.
بخش سوم: از خروج موسى و بنى اسرائیل از مصر و چگونگى نجات آنها از چنگال فرعون و فرعونیان بحث مىکند.
بخش چهارم: پیرامون گرایش تند انحرافى بنى اسرائیل از آیین توحید به شرک و پذیرش وسوسههاى سامرى سخن مىگوید.
در این آیه روى سخن را به پیامبر کرده، مىگوید: «و آیا خبر موسى به تو رسیده است»؟! (وَ هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ مُوسى).
(آیه 10)- سپس مىگوید: «در آن زمان که آتشى (از دور) مشاهده کرد و به خانواده خود گفت اندکى مکث کنید که من آتشى دیدم (به سراغ آن بروم) شاید شعلهاى از آن براى شما بیاورم و یا به وسیله این آتش راهى پیدا کنم» (إِذْ رَأى ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ ناراً لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْها بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً).
(آیه 11)- «پس هنگامى که موسى نزد آتش آمد، صدایى شنید که (او را برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 113
مخاطب ساخته) مىگوید: اى موسى»! (فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ یا مُوسى).
(آیه 12)- «من پروردگار توام، کفشهایت را بیرون آر، که تو در سرزمین مقدس طوى هستى» (إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً).
موسى با شنیدن این نداى روحپرور: «من پروردگار توام» هیجان زده شد و لذت غیر قابل توصیفى سر تا پایش را احاطه کرد.
او مأمور شد تا کفش خود را از پاى در آورد، چرا که در سر زمین مقدسى گام نهاده، سر زمینى که نور الهى بر آن جلوهگر است، پیام خدا را در آن مىشنود و پذیراى مسؤولیت رسالت مىشود، باید با نهایت خضوع و تواضع در این سر زمین گام نهد، این است دلیل بیرون آوردن کفش از پا.
(آیه 13)- سپس از همان گوینده این سخن را نیز شنید: «و من تو را براى مقام رسالت بر گزیدهام، پس اکنون به آنچه به تو وحى مىشود گوش فرا ده»! (وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِما یُوحى).
(آیه 14)- و به دنبال آن نخستین جمله وحى را موسى به این صورت دریافت کرد «من اللّه هستم، معبودى جز من نیست» (إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا).
«اکنون (که چنین است) تنها مرا عبادت کن» (فَاعْبُدْنِی). عبادتى خالص از هر گونه شرک.
«و نماز را بر پاى دار، تا همیشه به یاد من باشى» (وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی).
در این آیه پس از بیان مهمترین اصل دعوت انبیاء که مسأله توحید است موضوع عبادت خداوند یگانه به عنوان یک ثمره براى درخت ایمان و توحید بیان شده، و به دنبال آن دستور به نماز، یعنى بزرگترین عبادت و مهمترین پیوند خلق با خالق و مؤثرترین راه براى فراموش نکردن ذات پاک او داده شده.
(آیه 15)- و از آنجا که بعد از ذکر «توحید» و شاخ و برگهاى آن، دومین اصل اساسى مسأله «معاد» است در این آیه اضافه مىکند: «رستاخیز بطور قطع خواهد آمد، من مىخواهم آن را پنهان کنم، تا هر کس در برابر سعى و کوششهایش جزا ببیند» (إِنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ أَکادُ أُخْفِیها لِتُجْزى کُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى). برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 114
علت مخفى نگاه داشتن تاریخ قیامت، طبق آیه فوق آن است که «خداوند مىخواهد هر کسى را به تلاش و کوششهایش پاداش دهد» و یک نوع آزادى عمل براى همگان پیدا شود.
(آیه 16)- در این آیه به یک اصل اساسى که ضامن اجراى همه برنامههاى عقیدتى و تربیتى فوق است اشاره کرده، مىفرماید: «پس مبادا کسى که به آن ایمان ندارد و از هوسهاى خویش پیروى مىکند، تو را از آن باز دارد که هلاک خواهى شد»! (فَلا یَصُدَّنَّکَ عَنْها مَنْ لا یُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدى).
در برابر افراد بىایمان و وسوسهها و کار شکنیهاى آنان محکم بایست، نه از انبوه آنها و توطئههایشان وحشت کن، و نه در حقانیت دعوت و اصالت مکتبت از این هیاهوها شک و تردیدى داشته باش.
(آیه 17)- عصاى موسى و ید بیضا! بدون شک پیامبران براى اثبات ارتباط خود با خدا نیاز به معجزه دارند و گر نه هر کس مىتواند ادعاى پیامبرى کند.
موسى (ع) پس از دریافت فرمان نبوت باید سند آن را هم دریافت دارد، لذا در همان شب پر خاطره، موسى (ع) دو معجزه بزرگ از خدا دریافت داشت.
قرآن این ماجرا را چنین بیان مىکند: «و چه چیز در دست راست توست اى موسى»؟ (وَ ما تِلْکَ بِیَمِینِکَ یا مُوسى).
(آیه 18)- موسى در پاسخ «گفت: این (قطعه چوب) عصاى من است» (قالَ هِیَ عَصایَ).
و از آنجا که مایل بود سخنش را با محبوب خود که براى نخستین بار در را به روى او گشوده است ادامه دهد، و نیز از آنجا که شاید فکر مىکرد تنها گفتن این عصاى من است کافى نباشد، بلکه منظور باز گو کردن آثار و فواید آن است، اضافه کرد: «من بر آن تکیه مىکنم» (أَتَوَکَّؤُا عَلَیْها).
«و برگ درختان را با آن براى گوسفندانم فرو مىریزم» (وَ أَهُشُّ بِها عَلى غَنَمِی). «علاوه بر این فواید و نیازهاى دیگرى نیز در آن دارم» (وَ لِیَ فِیها مَآرِبُ أُخْرى). برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 115
موسى در تعجب عمیقى فرو رفته بود، این چه سؤالى است و من چه جوابى دارم مىگویم.
(آیه 19)- ناگهان «به او فرمان داد: اى موسى عصایت را بیفکن»! (قالَ أَلْقِها یا مُوسى).
(آیه 20)- «موسى فورا (و بدون فوت وقت) عصا را افکند، ناگهان مار عظیمى شد و شروع به حرکت کرد» (فَأَلْقاها فَإِذا هِیَ حَیَّةٌ تَسْعى).
(آیه 21)- در اینجا «به موسى فرمود: آن را بگیر، و نترس، ما آن را به همان صورت نخستین باز مىگردانیم»! (قالَ خُذْها وَ لا تَخَفْ سَنُعِیدُها سِیرَتَهَا الْأُولى).
(آیه 22)- سپس به دومین معجزه مهم موسى اشاره کرده به او دستور مىدهد: «و دستت را به گریبانت ببر، تا سفید و بىعیب بیرون آید، این نشانه دیگرى (از سوى خداوند) است» (وَ اضْمُمْ یَدَکَ إِلى جَناحِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ آیَةً أُخْرى).
(آیه 23)- در این آیه به عنوان یک نتیجه گیرى از آنچه در آیات قبل بیان شد مىفرماید: ما اینها را در اختیار تو قرار دادیم «تا آیات بزرگ خود را به تو نشان دهیم» (لِنُرِیَکَ مِنْ آیاتِنَا الْکُبْرى).
منظور از «آیات کبرى» همان دو معجزه مهمّى است که در بالا آمد.
(آیه 24)- خواستههاى حساب شده موسى: از این به بعد فرمان رسالت به نام موسى صادر مىشود، رسالتى بسیار عظیم و سنگین، رسالتى که از ابلاغ فرمان الهى به زورمندترین و خطرناکترین مردم محیط شروع مىشود، مىفرماید: «به سوى فرعون برو که طغیان کرده است»! (اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى).
طغیان یعنى تجاوز از حد و مرز در تمام ابعاد زندگى و به همین جهت به این گونه افراد «طاغوت» گفته مىشود.
آرى! براى اصلاح یک محیط فاسد و ایجاد یک انقلاب همه جانبه باید از سردمداران فساد و ائمه کفر شروع کرد از آنها که در تمام ارکان جامعه نقش دارند.
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 116
(آیه 25)- موسى (ع) نه تنها از چنین مأموریت سنگینى وحشت نکرد، و حتى کمترین تخفیفى از خداوند نخواست، بلکه با آغوش باز از آن استقبال نمود، منتهى وسایل پیروزى در این مأموریت را از خدا خواست.
و از آنجا که نخستین وسیله پیروزى روح بزرگ، فکر بلند و عقل توانا و به عبارت دیگر گشادگى سینه است «عرض کرد: پروردگار من! سینه مرا گشاده بدار» (قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی).
(آیه 26)- و از آنجا که این راه مشکلات فراوانى دارد که جز به لطف خدا گشوده نمىشود در مرحله دوم از خدا تقاضا کرد که کارها را بر او آسان گرداند و مشکلات را از سر راهش بردارد، عرض کرد «و کار مرا آسان گردان» (وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی).
(آیه 27)- سپس موسى تقاضاى قدرت بیان هر چه بیشتر کرد و عرضه داشت: «و گره از زبانم بگشا» (وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی).
(آیه 28)- و مخصوصا علت آن را چنین بیان کرد: «تا سخنان مرا درک کنند» (یَفْقَهُوا قَوْلِی).
این جمله در حقیقت، آیه قبل را تفسیر مىکند. یعنى، آن چنان فصیح و بلیغ و رسا و گویا سخن بگویم که هر شنوندهاى منظور مرا به خوبى درک کند.
(آیه 29)- و از آنجا که رساندن این بار سنگین به مقصد (بار رسالت پروردگار و رهبرى انسانها و مبارزه با طاغوتها و جباران) نیاز به یار و یاور دارد، و به تنهایى ممکن نیست، چهارمین تقاضاى موسى (ع) از پروردگار این بود: «و خداوندا! وزیر و یاورى از خاندانم براى من قرار ده» (وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی).
(آیه 30)- سپس مخصوصا انگشت روى برادر خویش گذاشت و عرضه داشت: «برادرم هارون را» (هارُونَ أَخِی).
هارون، برادر بزرگتر موسى بود و سه سال با او فاصله سنى داشت، قامتى بلند و رسا و زبانى گویا و درک عالى داشت سه سال قبل از وفات موسى، دنیا را ترک گفت.
او نیز از پیامبران مرسل بود، که خداوند از باب رحمتش به موسى بخشید.
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 117
(آیه 31)- سپس موسى هدف خود را از تعیین هارون به وزارت و معاونت چنین بیان مىکند: خداوندا! «پشتم را با او محکم کن» (اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی).
(آیه 32)- و براى تکمیل این مقصد، تقاضا مىکند: «و او را در کار من شریک گردان» (وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی).
هم شریک در مقام رسالت باشد، و هم در پیاده کرده این برنامه بزرگ شرکت جوید، ولى به هر حال او پیرو موسى در تمام برنامهها بود و موسى امام و پیشواى او.
(آیه 33)- سر انجام نتیجه خواستههاى خود را چنین بیان مىکند: «تا تو را بسیار تسبیح گوییم» (کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیراً).
(آیه 34)- «و تو را بسیار یاد کنیم» (وَ نَذْکُرَکَ کَثِیراً).
(آیه 35)- چرا که «تو همیشه از حال ما آگاه بودهاى» (إِنَّکَ کُنْتَ بِنا بَصِیراً).
(آیه 36)- از آنجا که موسى در این تقاضاهاى مخلصانهاش نظرى جز خدمت بیشتر و کاملتر نداشت، خداوند تقاضاى او را در همان وقت اجابت فرمود «به او گفت: آنچه را خواسته بودى به تو داده شد اى موسى»! (قالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسى).
در واقع در این لحظات حساس و سرنوشتساز هر چه لازم داشت یکجا از خدا در خواست کرد، و او نیز میهمانش را گرامى داشت و همه خواستههاى او را در یک جمله کوتاه با ندایى حیاتبخش اجابت کرده بىآنکه در آن قید و شرط یا چون و چرایى کند.
(آیه 37)- چه خداى مهربانى! در اینجا خداوند به یکى دیگر از فصول زندگانى موسى (ع) اشاره مىکند که مربوط به دوران کودکى او و نجات اعجاز آمیزش از چنگال خشم فرعونیان است، این فصل گر چه از نظر تسلسل تاریخى قبل از فصل رسالت و نبوت بوده، اما چون به عنوان شاهد براى شمول نعمتهاى خداوند، نسبت به موسى (ع) از آغاز عمر، ذکر شده، در درجه دوم اهمیت نسبت به موضوع رسالت مىباشد. برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 118
نخست مىگوید: «اى موسى! ما بار دیگر نیز بر تو منت گذاردیم، و تو را مشمول نعمتهاى خویش ساختیم» (وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْرى).
(آیه 38)- بعد از ذکر این اجمال به شرح و بسط آن مىپردازد، مىگوید:
«در آن هنگام که وحى کردیم به مادر تو آنچه باید وحى شود» (إِذْ أَوْحَیْنا إِلى أُمِّکَ ما یُوحى).
اشاره به این که: تمام خطوطى که منتهى به نجات موسى (ع) از چنگال فرعونیان در آن روز مىشد همه را به مادرت تعلیم دادیم:
(آیه 39)- فرعون براى جلوگیرى از به وجود آمدن فرزندى که پیش بینى کرده بودند از بنى اسرائیل بر مىخیزد و دستگاه فرعون را در هم مىکوبد، دستور داده بود پسران آنها را به قتل برسانند، و دختران را براى کنیزى و خدمتگزارى زنده نگهدارند.
به هر حال مادر احساس مىکند که جان نوزادش در خطر است. در این هنگام خدایى که این کودک را براى قیامى بزرگ نامزد کرده است، به قلب مادر موسى چنین الهام کرد: «او را در صندوقى بیفکن، سپس آن صندوق را به دریا بینداز»! (أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ).
کلمه «تابوت» به معنى صندوق چوبى است و به عکس آنچه بعضى مىپندارند همیشه به معنى صندوقى که مردگان را در آن مىنهند نیست.
سپس اضافه مىکند: «دریا مأمور است که آن را به ساحل بیفکند، تا سر انجام دشمن من و دشمن او وى را بر گیرد» و در دامان خویش پرورش دهد! (فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِی وَ عَدُوٌّ لَهُ).
و از آنجا که موسى (ع) باید در این راه پر فراز و نشیب که در پیش دارد در یک سپر حفاظتى قرار گیرد، خداوند پرتوى از محبت خود را بر او مىافکند آن چنان که هر کس وى را ببیند دلباخته او مىشود، نه تنها به کشتن او راضى نخواهد بود بلکه راضى نمىشود که مویى از سرش کم شود! آن چنانکه قرآن مىگوید: «و من محبتى از خودم بر تو افکندم» (وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی). برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 119
مىگویند: قابله موسى از فرعونیان بود و تصمیم داشت گزارش تولد او را به دستگاه جبّار فرعون بدهد، اما نخستین بار که چشمش در چشم نوزاد افتاد گویى برقى از چشم او جستن کرد که اعماق قلب قابله را روشن ساخت، و رشته محبت او را در گردنش افکند و هر گونه فکر بدى را از مغز او دور ساخت! در پایان این آیه مىفرماید: «هدف این بود که در پیشگاه من و در برابر دیدگان (علم) من پرورش یابى» (وَ لِتُصْنَعَ عَلى عَیْنِی).
(آیه 40)- کاخ فرعون بر گوشهاى از شط نیل ساخته شده بود، در حالى که فرعون و همسرش در کنار آب به تماشاى امواج مشغول بودند، ناگهان این صندوق مرموز توجه آنها را به خود جلب کرد، به مأموران دستور داد صندوق را از آب بگیرند، هنگامى که در صندوق گشوده شد با کمال تعجب نوزاد زیبایى را در آن دیدند، چیزى که شاید حتى احتمال آن را نمىدادند.
فرعون متوجه شد که این نوزاد باید از بنى اسرائیل باشد که از ترس مأموران به چنین سرنوشتى گرفتار شده است و دستور کشتن او را صادر کرد، ولى همسرش که «نازا» بود سخت به کودک دل بست و شعاع مرموزى که از چشم نوزاد جستن نمود در زوایاى قلب آن زن نفوذ کرد، و او را مجذوب و فریفته خود ساخت.
دست به دامن فرعون زد و در حالى که از این کودک به نور چشمان (قُرَّتُ عَیْنٍ) تعبیر مىنمود، تقاضا کرد از کشتنش صرف نظر شود. و بالاخره موفق شد سخن خود را به کرسى بنشاند.
اما از سوى دیگر کودک گرسنه شده و شیر مىخواهد، گریه مىکند اشک مىریزد. ولى هر دایهاى آوردند نوزاد، پستان او را نگرفت.
اکنون بقیه داستان را از زبان قرآن مىخوانیم:
آرى! اى موسى ما مقدر کرده بودیم که در برابر دیدگان (علم) ما پرورش بیابى «در آن هنگام که خواهرت (در نزدیکى کاخ فرعون) راه مىرفت» (إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ). و به دستور مادر، مراقب اوضاع و سر نوشت تو بود.
او به مأموران فرعون «مىگفت: آیا زنى را به شما معرفى بکنم که توانایى برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 120
سر پرستى این نوزاد را دارد»؟ (فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى مَنْ یَکْفُلُهُ).
و شاید اضافه کرد: این زن شیر پاکى دارد که من مطمئنم نوزاد آن را پذیرا خواهد شد.
مأموران خوشحال شدند به همراه او حرکت کردند.
خواهر موسى که خود را به صورت فردى ناشناس و بیگانه، نشان مىداد، مادر را از جریان امر آگاه کرد، مادر نیز بىآنکه خونسردى خود را از دست دهد، به دربار فرعون آمد، کودک را به دامن او انداختند کودک بوى مادر را شنید، بویى آشنا، ناگهان پستان او را همچون جان شیرین در بر گرفت و با عشق و علاقه بسیار، مشغول نوشیدن شیر شد، غریو شادى از حاضران برخاست و آثار خشنودى و شوق در چشمان همسر فرعون نمایان شد.
فرعون کودک را به او سپرد، و همسرش تأکید فراوان نسبت به حفظ و حراست او کرد، و دستور داد در فاصلهاى کوتاه کودک را به نظر او برساند.
اینجاست که قرآن مىگوید: «پس ما تو را به مادرت بازگرداندیم تا چشمش به تو روشن شود، و غم و اندوهى به خود راه ندهد» (فَرَجَعْناکَ إِلى أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَ لا تَحْزَنَ).
سالها گذشت، و موسى (ع) در میان هالهاى از لطف و محبت خداوند و محیطى امن و امان پرورش یافت، کم کم به صورت نوجوانى در آمد.
روزى از راهى عبور مىکرد دو نفر را در برابر خود به جنگ و نزاع مشغول دید که یکى از بنى اسرائیل و دیگرى از قبطیان (مصریان و هواخواهان فرعون) بود، موسى به کمک مظلوم که از بنى اسرائیل بود شتافت و براى دفاع از او، مشتى محکم بر پیکر مرد قبطى وارد آورد، اما این دفاع از مظلوم به جاى باریکى رسید، و همان یک مشت کار قبطى را ساخت.
موسى طبق توصیه بعضى از دوستانش، مخفیانه از مصر بیرون آمد و به سوى مدین شتافت و در آنجا محیطى امن و امان در کنار شعیب پیغمبر که شرح آن به خواست خدا در تفسیر سوره قصص خواهد آمد پیدا کرد. برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 121
اینجاست که قرآن مىگوید: «و تو یکى (از فرعونیان) را کشتى (و در اندوه فرو رفتى) اما ما تو را از غم و اندوه رهایى بخشیدیم» (وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّیْناکَ مِنَ الْغَمِّ).
و پس از آن «بارها تو را (در کورههاى حوادث) آزمودیم» (وَ فَتَنَّاکَ فُتُوناً).
«پس از آن سالیانى در میان مردم مدین توقف نمودى» (فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ).
و بعد از پیمودن این راه طولانى و آمادگى روحى و جسمى و بیرون آمدن از کوره حوادث با سر افرازى و پیروزى «سپس در زمانى که براى گرفتن فرمان رسالت مقدّر بود به اینجا آمدى اى موسى!» (ثُمَّ جِئْتَ عَلى قَدَرٍ یا مُوسى).
(آیه 41)- سپس اضافه مىکند: «من تو را براى خودم پرورش دادم و ساختم» (وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی).
براى وظیفه سنگین دریافت وحى، براى قبول رسالت، براى هدایت و رهبرى بندگانم، تو را پرورش دادم و در کورانهاى حوادث آزمودم و نیرو و توان بخشیدم و اکنون که این مأموریت بزرگ بر دوش تو گذارده مىشود از هر نظر ساخته شدهاى!
(آیه 42)- نخستین برخورد با فرعون جبّار: اکنون که همه چیز رو به راه شده، و تمام وسایل لازم در اختیار موسى قرار گرفته، او و برادرش هارون هر دو را با هم مخاطب ساخته، مىگوید: «تو و برادرت با آیات من که در اختیارتان گذاردهام بروید» (اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوکَ بِآیاتِی).
آیاتى که هم شامل دو معجزه بزرگ موسى مىشود، و هم سایر نشانههاى پروردگار و تعلیمات و برنامههایى که خود نیز بیانگر حقانیت دعوت اوست.
و براى تقویت روحیه آنها و تأکید بر تلاش و کوشش هر چه بیشتر، اضافه مىکند:
«و در ذکر و یاد من و اجراى فرمانهایم سستى به خرج ندهید» (وَ لا تَنِیا فِی ذِکْرِی).
چرا که سستى و ترک قاطعیت تمام زحمات شما را بر باد خواهد داد، محکم بایستید و از هیچ حادثهاى نهراسید، و در برابر هیچ قدرتى، سست نشوید.
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 122
(آیه 43)- بعد از آن، هدف اصلى این حرکت و نقطهاى را که باید به سوى آن جهت گیرى شود، مشخص ساخته، مىگوید: «به سوى فرعون بروید، چرا که او طغیان کرده است» (اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى).
عامل تمام بد بختیهاى این سرزمین پهناور اوست، چرا که عامل پیشرفت یا عقبافتادگى، خوشبختى یا بد بختى یک ملت، قبل از هر چیز، رهبران و سردمداران آن ملت است.
(آیه 44)- سپس طرز برخورد مؤثر با فرعون را در آغاز کار به این شرح، بیان مىفرماید: براى این که بتوانید در او نفوذ کنید و اثر بگذارید «با سخن نرم با او سخن بگویید، شاید متذکر شود یا از خدا بترسد» (فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى).
(آیه 45)- اما با این حال موسى و فرعون از این معنى نگران بودند که ممکن است این مرد قلدر زورمند مستکبر که آوازه خشونت و سر سختى او همه جا پیچیده بود قبل از آن که موسى (ع) و هارون (ع) ابلاغ دعوت کنند، پیش دستى کرده، آنها را از بین ببرد لذا، «گفتند: پروردگارا! از این مىترسیم که بر ما پیشى گیرد (و قبل از بیان حق، ما را آزار دهد) یا طغیان کند» و نپذیرد! (قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ یَفْرُطَ عَلَیْنا أَوْ أَنْ یَطْغى).
(آیه 46)- اما خداوند به آنها بطور قاطع «فرمود: شما هرگز نترسید، من خود با شما هستم مىشنوم و مىبینم» (قالَ لا تَخافا إِنَّنِی مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَرى).
بنا بر این با وجود خداوند توانایى که همه جا با شماست و به همین دلیل همه سخنها را مىشنود، و همه چیز را مىبیند و حامى و پشتیبان شما است، ترس و وحشت معنایى ندارد.
(آیه 47)- سپس دقیقا چگونگى پیاده کردن دعوتشان را در حضور فرعون در پنج جمله کوتاه و قاطع و پر محتوا براى آنها بیان مىفرماید، که یکى مربوط به اصل مأموریت است و دیگرى بیان محتواى مأموریت و سومى دلیل و سند و چهارمى تشویق پذیرندگان و سر انجام تهدید مخالفان. برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 123
نخست مىگوید: «شما به سراغ او بروید و به او بگویید: ما فرستادگان پروردگار توایم» (فَأْتِیاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّکَ).
دیگر این که: «بنى اسرائیل را همراه ما بفرست و آنها را اذیت و آزار مکن» (فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِی إِسْرائِیلَ وَ لا تُعَذِّبْهُمْ).
سپس اشاره به دلیل و مدرک خود کرده، مىگوید به او بگویید: «ما نشانهاى از پروردگارت براى تو آوردهایم» (قَدْ جِئْناکَ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکَ).
بنا بر این به حکم عقل لازم است لا اقل در سخنان ما بیندیشى و اگر درست بود بپذیرى.
سپس به عنوان تشویق مؤمنان اضافه مىکند: «درود بر آنها که از هدایت پیروى مىکنند» (وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى).
این جمله ممکن است به معنى دیگرى نیز اشاره باشد و آن این که سلامت در این جهان و جهان دیگر از ناراحتیها و رنجها و عذابهاى دردناک الهى، و مشکلات زندگى فردى و اجتماعى از آن کسانى است که از هدایت الهى پیروى کنند و این در حقیقت نتیجه نهایى دعوت موسى است.
(آیه 48)- سر انجام عاقبت شوم سر پیچى از این دعوت را نیز به او بفهمانید و بگویید: «به ما وحى شده است که عذاب الهى دامان کسانى را که تکذیب آیاتش کرده و از فرمانش سر پیچى نمایند خواهد گرفت»! (إِنَّا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنا أَنَّ الْعَذابَ عَلى مَنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّى).
و این واقعیتى است که باید بىپرده به فرعون گفته مىشد.
(آیه 49)- در اینجا قرآن مجید مستقیما به سراغ گفتگوهاى موسى و هارون با فرعون مىرود.
هنگامى که موسى در برابر فرعون قرار گرفت، جملههاى حساب شده و مؤثرى را که خداوند به هنگام فرمان رسالت به او آموخته بود باز گو کرد که در آیات قبل خواندیم.
سپس هنگامى که فرعون این سخنان را شنید نخستین عکس العملش این برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 124
بود «گفت: بگویید ببینم پروردگار شما کیست اى موسى»؟ (قالَ فَمَنْ رَبُّکُما یا مُوسى).
عجیب این که فرعون مغرور و از خود راضى حتى حاضر نشد بگوید پروردگار من که شما مدعى هستید کیست؟ بلکه گفت: پروردگار شما کیست؟
(آیه 50)- موسى بلا فاصله معرفى بسیار جامع و در عین حال کوتاهى از پروردگار کرد «گفت: پروردگار ما همان کسى است که به هر موجودى آنچه لازمه آفرینش او بوده است داده، و سپس او را در مراحل هستى رهبرى و هدایت فرموده است» (قالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى).
در این سخن کوتاه، موسى اشاره به دو اصل اساسى از آفرینش و هستى مىکند که هر یک دلیل مستقل و روشنى براى شناسایى پروردگار است.
موسى (ع) مىخواهد به فرعون بفهماند که این عالم هستى نه منحصر به تو است و نه منحصر به سر زمین مصر، نه مخصوص امروز است و نه گذشته، این عالم پهناور گذشته و آیندهاى دارد که نه من در آن بودهام و نه تو و دو مسأله اساسى در این عالم چشمگیر است، تأمین نیازمندیها و سپس به کار گرفتن نیروها و امکانات در مسیر پیشرفت موجودات، اینها به خوبى مىتواند تو را به پروردگار ما آشنا سازد.
(آیه 51)- فرعون با شنیدن این جواب جامع و جالب، سؤال دیگرى، مطرح کرد، «گفت: (اگر چنین است) پس تکلیف پیشینیان ما چه خواهد شد؟» (قالَ فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى).
(آیه 52)- موسى در جواب «گفت: تمام مشخصات اقوام گذشته، نزد پروردگار من در کتابى ثبت است، هیچ گاه پروردگار من (براى حفظ آنها) گمراه نمىشود و نه فراموش مىکند» (قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی فِی کِتابٍ لا یَضِلُّ رَبِّی وَ لا یَنْسى).
بنا بر این حساب و کتاب آنها محفوظ است، و سر انجام به پاداش و کیفر اعمالشان خواهند رسید.
(آیه 53)- و از آنجا که بخشى از سخن موسى (ع) پیرامون مسأله توحید برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 125
و شناسایى خدا بود قرآن در اینجا فصل دیگرى در همین زمینه بیان مىدارد: «همان خداوندى که زمین را براى شما مهد آسایش قرار داد، و راههایى در آن ایجاد کرد، و از آسمان، آبى فرستاد» (الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ سَلَکَ لَکُمْ فِیها سُبُلًا وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً).
«سپس ما به وسیله این آب، انواع گوناگون از گیاهان مختلف را از خاک تیره بر آوردیم» (فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتَّى).
در این آیه به چهار بخش از نعمتهاى بزرگ خدا اشاره شده است: که اولویتهاى زندگى انسان را تشکیل مىدهد، قبل از همه چیز، محل سکونت و آرامش لازم است، و به دنبال آن راههاى ارتباطى، سپس آب، و فرآوردههاى کشاورزى.
(آیه 54)- سر انجام اشاره به پنجمین و آخرین نعمت از این سلسله نعمتهاى الهى کرده، مىگوید: از این فرآوردههاى گیاهى «هم خودتان بخورید و هم چهار پایان خود را در آن به چرا ببرید» (کُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَکُمْ).
و در پایان به همه این نعمتها اشاره کرده، مىفرماید: «در این امور، نشانههاى روشنى است براى صاحبان عقل و اندیشه» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِأُولِی النُّهى).
یعنى، عقل و اندیشههاى مسؤول مىتواند به این واقعیت پى ببرد.
(آیه 55)- و به تناسب این که در بیان توحیدى این آیات، از آفرینش زمین و نعمتهاى آن استفاده شده «معاد» را نیز با اشاره به همین زمین در این آیه بیان کرده، مىفرماید: «از آن شما را آفریدیم و در آن باز مىگردانیم، و از آن نیز شما را بار دیگر بیرون مىآوریم» (مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً أُخْرى).
(آیه 56)- فرعون خود را براى مبارزه نهایى آماده مىکند: در اینجا مرحله دیگرى از درگیرى موسى (ع) و فرعون منعکس شده است، قرآن مجید، این قسمت را با این جمله شروع مىکند: «و ما همه آیات خود را به فرعون نشان دادیم (اما هیچ یک از آنها در دل تیره او اثر نگذاشت) پس همه را تکذیب کرد و از پذیرش آنها امتناع ورزید» (وَ لَقَدْ أَرَیْناهُ آیاتِنا کُلَّها فَکَذَّبَ وَ أَبى). برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 126
این مربوط به معجزاتى است که در آغاز دعوت به فرعون ارائه داد، «معجزه عصا» و «ید بیضا» و «محتواى دعوت جامع آسمانیش».
(آیه 57)- اکنون ببینیم فرعون طغیانگر، مستکبر و لجوج در برابر موسى و معجزات او چه گفت، و او را چگونه- طبق معمول همه زمامداران زورگو- متهم ساخت؟ «گفت: اى موسى! آیا آمدهاى که ما را از سر زمین و وطنمان با سحرت بیرون کنى؟!» (قالَ أَ جِئْتَنا لِتُخْرِجَنا مِنْ أَرْضِنا بِسِحْرِکَ یا مُوسى).
اشاره به این که: ما مىدانیم مسأله نبوت و دعوت به توحید، و ارائه این معجزات همگى توطئه براى غلبه بر حکومت و بیرون کردن ما و قبطیان از سر زمین آباء و اجدادمان است.
این تهمت درست همان حربهاى است که همه زور گویان و استعمار گران در طول تاریخ داشتهاند که هر گاه خود را در خطر مىدیدند، براى تحریک مردم به نفع خود، مسأله خطرى که مملکت را تهدید مىکرد، پیش مىکشیدند مملکت یعنى حکومت این زورگویان و موجودیتش یعنى موجودیت آنها!
(آیه 58)- فرعون سپس اضافه کرد: گمان نکن ما قادر نیستیم همانند این سحرهاى تو را بیاوریم، «پس یقینا بدان به همین زودى سحرى همانند آن براى تو خواهیم آورد» (فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ).
و براى این که قاطعیت بیشترى نشان دهد گفت: «هم اکنون تاریخش را معین کن، باید میان ما و تو و عدهاى باشد که نه ما از آن تخلف کنیم و نه تو از آن، آن هم در مکانى که نسبت به همگان یکسان باشد» (فَاجْعَلْ بَیْنَنا وَ بَیْنَکَ مَوْعِداً لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لا أَنْتَ مَکاناً سُوىً).
(آیه 59)- ولى موسى بىآنکه خونسردى خود را از دست دهد و از جنجال فرعون هراسى به دل راه دهد با صراحت و قاطعیت «گفت: (من هم آمادهام، هم اکنون روز و ساعت آن را تعیین کنم) میعاد ما و شما روز زینت (روز عید) است، مشروط بر این که مردم همگى به هنگامى که روز بالا مىآید در محل جمع شوند» (قالَ مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَةِ وَ أَنْ یُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى).
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 127
(آیه 60)- به هر حال فرعون بعد از مشاهده معجزات شگفتآور موسى و مشاهده تأثیر روانى این معجزات در اطرافیانش تصمیم گرفت با کمک ساحران به مبارزه با او برخیزد، لذا قرار لازم را با موسى گذارد، «پس آن مجلس را ترک گفت و تمام مکر و فریب خود را جمع کرد و سپس همه را در روز موعود آورد» (فَتَوَلَّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ کَیْدَهُ ثُمَّ أَتى).
(آیه 61)- سر انجام روز موعود فرا رسید، موسى (ع) در برابر انبوه جمعیت قرار گرفت، جمعیتى که گروهى از آن ساحران بودند و تعداد آنها به گفته بعضى از مفسران 72 نفر و به گفته بعضى دیگر به چهار صد نفر مىرسید و بعضى دیگر نیز تعداد بیشترى گفتهاند.
و گروهى از آنها، فرعون و اطرافیان او را تشکیل مىدادند و بالاخره گروه سوم که اکثریت از آن تشکیل یافته بود تودههاى تماشاچى مردم بودند.
موسى در اینجا رو به ساحران و یا فرعونیان و ساحران کرد و «به آنان چنین گفت: واى بر شما، دروغ بر خدا نبندید که شما را با مجازات خود، نابود و ریشه کن خواهد ساخت» (قالَ لَهُمْ مُوسى وَیْلَکُمْ لا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ کَذِباً فَیُسْحِتَکُمْ بِعَذابٍ).
«و شکست و نومیدى و خسران از آن آنهاست که بر خدا دروغ مىبندند و به او نسبت باطل مىدهند» (وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَرى).
منظور موسى از افتراء بر خدا، آن است که کسى یا چیزى را شریک او قرار داده، معجزات فرستاده خدا را به سحر نسبت دهند و فرعون را معبود و اله خود بپندارند.
(آیه 62)- این سخن قاطع موسى که هیچ شباهتى به سخن ساحران نداشت، بلکه آهنگش آهنگ دعوت همه پیامبران راستین بود، بر بعضى از دلها اثر گذاشت، و در میان جمعیت اختلاف افتاد، بعضى طرفدار شدت عمل بودند، و بعضى به شک و تردید افتادند و احتمال مىدادند موسى پیامبر بزرگ خدا باشد و تهدیدهاى او مؤثر گردد، بخصوص که لباس ساده او و برادرش هارون، همان لباس ساده چوپانى بود، و چهره مصمم آنها که على رغم تنها بودن، ضعف و فتورى برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 128
در آن مشاهده نمىگشت، دلیل دیگرى بر اصالت گفتار و برنامههاى آنها محسوب مىشد، لذا قرآن مىگوید: «پس آنها در میان خود در باره کارهایشان به نزاع برخاستند، و مخفیانه و در گوشى با هم سخن گفتند» (فَتَنازَعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوى).
(آیه 63)- ولى به هر حال طرفداران ادامه مبارزه و شدت عمل، پیروز شدند و رشته سخن را به دست گرفتند و از طرق مختلف، به تحریک مبارزه کنندگان با موسى پرداختند.
نخست: «گفتند: این دو مسلما ساحرند»! (قالُوا إِنْ هذانِ لَساحِرانِ).
بنا بر این، وحشتى از مبارزه با آنها نباید به خود راه داد، چرا که شما بزرگان و سردمداران سحر در این کشور پهناورید.
دیگر این که «آنها مىخواهند شما را از سرزمینتان با سحرشان بیرون کنند» (یُرِیدانِ أَنْ یُخْرِجاکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِما). سرزمینى که همچون جان شما عزیز است و به آن تعلق دارید آن هم به شما تعلق دارد.
به علاوه اینها تنها به بیرون کردن شما از وطنتان قانع نیستند، اینها مىخواهند مقدسات شما را هم بازیچه قرار دهند «و آیین عالى و مذهب حق شما را از میان ببرند»! (وَ یَذْهَبا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلى).
(آیه 64)- «اکنون که چنین است (به هیچ وجه به خود تردید راه ندهید، و) تمام نیرو و نقشه خود را جمع کنید ...» (فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ).
«و در یک صف (به میدان مبارزه) بیایید» (ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا).
چرا که وحدت و اتحاد رمز پیروزى شما در این مبارزه سر نوشت ساز است.
و بالاخره «فلاح و رستگارى، امروز، از آن کسى است که برترى خود را بر (بر حریفش) اثبات نماید» (وَ قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى).
(آیه 65)- موسى (ع) نیز به میدان مىآید- ساحران ظاهرا متحد شدند و عزم را جزم کردند که با موسى به مبارزه برخیزند، هنگامى که گام به میدان نهادند «گفتند: اى موسى! آیا تو اوّل (عصاى خود را) مىافکنى یا ما کسانى باشیم که اول برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 129
بیفکنیم» (قالُوا یا مُوسى إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمَّا أَنْ نَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقى).
(آیه 66)- ولى موسى بىآنکه عجلهاى نشان بدهد، چرا که به پیروزى نهایى خود کاملا اطمینان داشت و حتى قطع نظر از آن در این گونه مبارزهها معمولا برنده کسى است که پیشقدم نمىشود، لذا به آنها «گفت: شما اول بیفکنید»! (قالَ بَلْ أَلْقُوا).
ساحران نیز پذیرفتند و آنچه عصا و طناب براى سحر کردن با خود آورده بودند یکباره به میان میدان افکندند، و اگر روایتى را که مىگوید: آنها هزاران نفر بودند بپذیریم مفهومش این مىشود که در یک لحظه هزاران عصا و طناب که مواد مخصوصى در درون آنها ذخیره شده بود، به وسط میدان انداختند.
«پس ناگهان طنابها و عصاهایشان به خاطر سحر آنها، چنان به نظر (مردم و) موسى مىرسید که دارند حرکت مىکنند»! (فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى).
آرى به صورت مارهایى کوچک و بزرگ، رنگارنگ در اشکال مختلف به جنب و جوش در آمدند.
صحنه بسیار عجیبى بود، ساحران که هم تعدادشان زیاد بود و هم طرز استفاده از خواص مرموز فیزیکى و شیمیایى اجسام و مانند آن را به خوبى مىدانستند، توانستند آن چنان در افکار حاضران نفوذ کنند که این باور براى آنها پیدا شود که این همه موجودات بىجان، جان گرفتند.
غریو شادى از فرعونیان برخاست، گروهى از ترس و وحشت فریاد زدند و خود را عقب مىکشیدند!
(آیه 67)- «پس در این هنگام موسى احساس ترس خفیفى در دل کرد» (فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُوسى). که نکند مردم تحت تأثیر این صحنه واقع شوند، آن چنان که بازگرداندن آنها آسان نباشد.
(آیه 68)- به هر حال در این موقع، نصرت و یارى الهى به سراغ موسى آمد و فرمان وحى وظیفه او را مشخص کرد، چنانکه قرآن مىگوید: «به او گفتیم: ترس به خود راه مده تو مسلما برترى»! (قُلْنا لا تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلى). برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 130
و این گونه موسى، قوت قلبش را که لحظات کوتاهى متزلزل شده بود باز یافت.
(آیه 69)- مجددا به او خطاب شد که: «و آنچه را در دست راست دارى بیفکن که تمام آنچه را که آنها ساختهاند مىبلعد»! (وَ أَلْقِ ما فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ ما صَنَعُوا).
«چرا که کار آنها تنها مکر ساحر است» (إِنَّما صَنَعُوا کَیْدُ ساحِرٍ).
«و ساحر هر کجا برود پیروز نخواهد شد» (وَ لا یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتى).
چرا که کار ساحر متکى به نیروى محدود انسانى است، و معجزه از قدرت بىپایان و لا یزال الهى سر چشمه مىگیرد، لذا ساحر تنها کارهایى را مىتواند انجام دهد که قبلا روى آن تمرین داشته است.
جالب این که: نمىگوید: «عصایت را بیفکن» بلکه مىگوید: «آنچه در دست راست دارى بیفکن» این تعبیر شاید به عنوان بىاعتنایى به عصا باشد و اشاره به این که عصا مسأله مهمى نیست آنچه مهم است اراده و فرمان خداست که اگر اراده او باشد عصا که سهل است کمتر و کوچکتر از آن هم مىتواند چنین قدرت نمایى کند!
(آیه 70)- پیروزى عظیم موسى (ع): به اینجا رسیدیم که موسى مأمور شد عصاى خود را بیفکند. موسى عصاى خود را افکند، عصا تبدیل به مار عظیمى شد و تمام اسباب و آلات سحر ساحران را بلعید، غوغا و ولولهاى در تمام جمعیت افتاد فرعون، سخت متوحش شد، و اطرافیانش دهانهاشان از تعجب باز ماند.
ساحران که به خوبى سحر را از غیر سحر مىشناختند، یقین کردند که این امر، چیزى جز معجزه الهى نیست، و این مرد فرستاده خداست.
لذا همان گونه که آیه مىگوید: «ساحران همگى به سجده افتادند و گفتند: ما به پروردگار هارون و موسى ایمان آوردیم» (فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى).
(آیه 71)- بدیهى است که این عمل ساحران، ضربه سنگینى بر پیکر فرعون برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 131
و حکومت جبّار و خود کامه و بیدادگرش وارد ساخت، و تمام ارکان آن را به لرزه در آورد، لذا چارهاى جز این ندید که با داد و فریاد و تهدیدهاى غلیظ و شدید ته مانده حیثیتى را که نداشت، جمع و جور کند، رو به سوى ساحران کرد و «گفت: آیا پیش از آن که به شما اذن دهم به او ایمان آوردید»؟ (قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ).
این جبّار مستکبر، نه تنها مدعى بود که بر جسم و جان مردم، حکومت دارد بلکه مىخواست بگوید قلب شما هم در اختیار من و متعلق به من است، و باید با اجازه من تصمیم بگیرد.
فرعون به این قناعت نکرد، فورا وصلهاى به دامان ساحران چسبانید و آنها را متهم کرد و گفت: «او بزرگ شماست، او کسى است که سحر به شما آموخته»، و تمام اینها توطئه است با نقشه قبلى! (إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ).
بدون شک فرعون مىدانست و یقین داشت این سخن دروغ است. ولى مىدانیم قلدرها و زور گویان، وقتى موقعیت نامشروع خود را در خطر ببینند از هیچ دروغ و تهمتى باک ندارند.
تازه به این نیز قناعت نکرد و ساحران را با شدیدترین لحنى، تهدید به مرگ نمود و گفت: «پس سوگند یاد مىکنم که دست و پاهاى شما را بطور مخالف قطع مىکنم، و بر فراز شاخههاى بلند نخل به دار مىآویزم و خواهید دانست مجازات من دردناکتر و پایدارتر است» (فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَیُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقى).
(آیه 72)- اما ببینیم عکس العمل ساحران در برابر این تهدیدهاى شدید فرعون چه بود؟ آنها نه تنها مرعوب نشدند و از میدان بیرون نرفتند، بلکه حضور خود را در صحنه بطور قاطعترى ثابت کردند و «گفتند: به خدایى که ما را آفریده است هرگز تو را بر این دلایل روشنى که به سراغ ما آمده مقدم نخواهیم داشت» (قالُوا لَنْ نُؤْثِرَکَ عَلى ما جاءَنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الَّذِی فَطَرَنا).
«پس تو هر حکمى مىخواهى بکن» (فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ).
«اما (بدان) تو تنها مىتوانى در زندگى این دنیا قضاوت کنى» ولى در آخرت برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 132
ما پیروزیم و تو گرفتار و مبتلا به شدیدترین کیفرها (إِنَّما تَقْضِی هذِهِ الْحَیاةَ الدُّنْیا).
(آیه 73)- سپس افزودند: «ما به پروردگارمان ایمان آوردیم تا گناهانمان و آنچه را از سحر بر ما تحمیل کردى ببخشاید و خدا بهتر و پایدارتر است» (إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنا لِیَغْفِرَ لَنا خَطایانا وَ ما أَکْرَهْتَنا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ وَ اللَّهُ خَیْرٌ وَ أَبْقى).
خلاصه این که هدف ما پاک شدن از گناهان گذشته از جمله مبارزه با پیامبر راستین خداست.
(آیه 74)- ساحران سپس چنین ادامه دادند: اگر ما ایمان آوردهایم دلیلش روشن است «چرا که هر کس (بىایمان و) گنهکار در محضر پروردگار در قیامت بیاید آتش سوزان دوزخ براى اوست» (إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ).
و مصیبت بزرگ او در دوزخ این است که «نه مىمیرد و نه زنده مىشود» (لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیى). بلکه دائما در میان مرگ و زندگى دست و پا مىزند، حیاتى که از مرگ تلختر و مشقت بارتر است.
(آیه 75)- «و هر کس با ایمان نزد او آید، و اعمال صالح انجام داده باشد، چنین کسانى درجات عالى دارند ...» (وَ مَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى).
(آیه 76)- «باغهاى جاویدان بهشت که نهرها از زیر درختانش جارى است، و جاودانه در آن خواهند ماند» (جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها).
«و این است پاداش کسى که (با ایمان و اطاعت پروردگار) خود را پاک و پاکیزه کند» (وَ ذلِکَ جَزاءُ مَنْ تَزَکَّى).
و این ساحران چه خوب خود را پاکیزه ساختند. هنگامى که تصمیم گرفتند، حق را پذیرا شوند و در راه آن عاشقانه ایستادگى کنند و به گفته مفسر بزرگ مرحوم طبرسى، «صبحگاهان کافر بودند و ساحر، اما شامگاهان شهیدان نیکو کار راه حق»!
(آیه 77)- نجات بنى اسرائیل و غرق فرعونیان: بعد از ماجراى مبارزه موسى با ساحران و پیروزى چشمگیرش بر آنها و ایمان آوردن آن جمعیت عظیم، آیین او رسما وارد افکار مردم مصر شد، هر چند اکثریت «قبطیان» آن را نپذیرفتند، برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 133
بنى اسرائیل تحت رهبرى موسى، به اتفاق اقلیتى از مصریان، بطور دائم با فرعونیان درگیر بودند و سالها بر این منوال گذشت و حوادث تلخ و شیرینى روى داد.
در اینجا به آخرین فراز از این ماجراها یعنى برنامه خروج بنى اسرائیل از مصر، اشاره کرده، مىفرماید: «و ما به موسى، وحى فرستادیم که بندگانم را شبانه از مصر بیرون ببر» (وَ لَقَدْ أَوْحَیْنا إِلى مُوسى أَنْ أَسْرِ بِعِبادِی).
بنى اسرائیل آماده حرکت به سوى سرزمین موعود (فلسطین) شدند، اما هنگامى که به کرانههاى نیل رسیدند فرعونیان، آگاه گشتند و فرعون با لشکرى عظیم آنها را تعقیب کرد، آنها خود را در محاصره دریا و دشمن دیدند.
اما خدا به موسى چنین دستور داد: «راهى خشک براى آنها در دریا بگشا»! (فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً).
راهى که هرگاه در آن گام بگذارى «نه از تعقیب فرعونیان مىترسى، نه از غرق شدن در دریا» (لا تَخافُ دَرَکاً وَ لا تَخْشى).
(آیه 78)- و به این ترتیب موسى و بنى اسرائیل وارد جادههایى شدند که در درون دریا با کنار رفتن آبها پیدا شد، در این هنگام فرعون به همراه لشکریانش به کنار دریا رسید و با این صحنه غیر منتظره و شگفتانگیز رو برو شد «و فرعون لشکریان خود را به دنبال بنى اسرائیل فرستاد و خود نیز وارد همان جادهها شد» (فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ).
از این سو آخرین نفر لشکر فرعون وارد دریا شد، و از آن سو آخرین نفر از بنى اسرائیل خارج گردید.
در این هنگام به امواج آب فرمان داده شد به جاى نخستین باز گردند.
امواج همانند ساختمان فرسودهاى که پایه آن را بکشنند یک باره فرو ریختند «پس دریا آنها را در میان امواج خروشان خود پوشاند پوشاندنى کامل» (فَغَشِیَهُمْ مِنَ الْیَمِّ ما غَشِیَهُمْ).
و به این ترتیب، یک قدرت جبّار ستمگر با لشکر نیرومند و قهارش در میان امواج آب غوطهور شدند و طعمه آمادهاى براى ماهیان دریا!
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 134
(آیه 79)- آرى «فرعون، قوم خود را گمراه ساخت و هرگز هدایتشان نکرد» (وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدى).
(آیه 80)- تنها راه نجات: در اینجا روى سخن را به بنى اسرائیل بطور کلى و در هر عصر و زمان کرده، و نعمتهاى بزرگى را که خداوند به آنان بخشیده است یاد آور مىشود، و راه نجات را به آنان نشان مىدهد.
نخست مىگوید: «اى بنى اسرائیل! ما شما را از چنگال دشمنانتان رهایى بخشیدیم» (یا بَنِی إِسْرائِیلَ قَدْ أَنْجَیْناکُمْ مِنْ عَدُوِّکُمْ).
سپس به یکى از نعمتهاى مهم معنوى اشاره کرده، مىگوید: «ما شما را به میعادگاه مقدسى دعوت کردیم، در طرف راست طور» آن مرکز وحى الهى (وَ واعَدْناکُمْ جانِبَ الطُّورِ الْأَیْمَنَ).
این اشاره به جریان رفتن موسى (ع) به اتفاق جمعى از بنى اسرائیل به میعادگاه طور است، در همین میعادگاه بود که خداوند الواح تورات را بر موسى نازل کرد و با او سخن گفت و جلوه خاص پروردگار را همگان مشاهده کردند.
و سر انجام به یک نعمت مهم مادى که از الطاف خاص خداوند نسبت به بنى اسرائیل سر چشمه مىگرفت اشاره کرده، مىفرماید: «ما من و سلوى را بر شما نازل کردیم» (وَ نَزَّلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى).
در آن بیابانى که سرگردان بودید، و غذاى مناسبى نداشتید، لطف خدا به یاریتان شتافت و از غذاى لذیذ و خوشمزهاى به مقدارى که به آن احتیاج داشتید در اختیارتان قرار داد و از آن استفاده مىکردید.
(آیه 81)- در این آیه به دنبال ذکر این نعمتهاى سه گانه پر ارزش آنها را چنین مخاطب مىسازد: «از روزیهاى پاکیزهاى که به شما دادیم بخورید، ولى در آن طغیان نکنید، که غضب من بر شما وارد شود» (کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ وَ لا تَطْغَوْا فِیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی).
طغیان در نعمتها آن است که انسان به جاى این که از آنها در راه اطاعت خدا و طریق سعادت خویش استفاده کند، آنها را وسیلهاى براى گناه، ناسپاسى و کفران برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 135
و گردنکشى و اسرافکارى قرار دهد، همان گونه که بنى اسرائیل چنین کردند.
و به دنبال آن مىفرماید: «و هر کس غضب من بر او وارد شود سقوط مىکند» (وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوى).
«هوى» در اصل به معنى سقوط کردن از بلندى است، که معمولا نتیجه آن، نابودى است، به علاوه در اینجا اشاره به سقوط مقامى و دورى از قرب پروردگار و رانده شدن از درگاهش نیز مىباشد.
(آیه 82)- و از آنجا که همیشه باید هشدار و تهدید با تشویق و بشارت، همراه باشد تا نیروى خوف و رجا را که عامل اصلى تکامل است یکسان بر انگیزد، و درهاى بازگشت به روى توبهکاران بگشاید، در این آیه چنین مىگوید: «و من کسانى را که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند و سپس هدایت یابند (و در زیر چتر هدایت رهبران الهى قرار گیرند) مىآمرزم» (وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى).
تعبیر به «غفّار» نشان مىدهد که خداوند چنین افراد را نه تنها یک بار که بارها مشمول آمرزش خود قرار مىدهد.
(آیه 83)- غوغاى سامرى! در اینجا فراز مهم دیگرى از زندگى موسى (ع) و بنى اسرائیل مطرح شده و آن مربوط به رفتن موسى به اتفاق نمایندگان بنى اسرائیل به میعادگاه طور و سپس گوساله پرستى بنى اسرائیل در غیاب آنهاست.
برنامه این بود که موسى (ع) براى گرفتن احکام تورات، به کوه طور برود، و گروهى از بنى اسرائیل نیز او را در این مسیر همراهى کنند.
ولى از آنجا که شوق مناجات با پروردگار در دل موسى شعلهور بود، قبل از دیگران تنها به میعادگاه پروردگار رسید.
در اینجا وحى بر او نازل شد: «اى موسى! چه چیز سبب شد که پیش از قومت به اینجا بیایى و در این راه عجله کنى»؟ (وَ ما أَعْجَلَکَ عَنْ قَوْمِکَ یا مُوسى).
(آیه 84)- و موسى بلا فاصله «عرض کرد: پروردگارا! آنها به دنبال منند، و من براى رسیدن به میعادگاه و محضر وحى تو، شتاب کردم تا از من خشنود برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 136
شوى» (قالَ هُمْ أُولاءِ عَلى أَثَرِی وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضى).
نه تنها عشق مناجات تو و شنیدن سخنت مرا بىقرار ساخته، بلکه مشتاق بودم هر چه زودتر قوانین و احکام تو را بگیرم و به بندگانت برسانم و از این راه رضایت تو را بهتر جلب کنم، آرى من عاشق رضاى توام و مشتاق شنیدن فرمانت.
(آیه 85)- ولى بالاخره در این دیدار، میعاد از سى شب به چهل شب تمدید شد، و زمینههاى مختلفى که از قبل در میان بنى اسرائیل براى انحراف وجود داشت کار خود را کرد، سامرى آن مرد هوشیار منحرف میاندار شد، و با استفاده از وسائلى گوسالهاى ساخت و جمعیت را به پرستش آن فرا خواند.
بالاخره در آنجا بود که خداوند به موسى (ع) در همان میعادگاه «فرمود: ما قوم تو را بعد از تو آزمایش کردیم (ولى از عهده امتحان خوب بیرون نیامدند) و سامرى آنها را گمراه کرد» (قالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ).
(آیه 86)- موسى با شنیدن این سخن آن چنان برآشفت که تمام وجودش گویى شعلهور گشت، شاید به خود مىگفت: سالیان دراز خون جگر خوردم، زحمت کشیدم با هر گونه خطر رو برو شدم تا این جمعیت را به توحید آشنا ساختم، اما افسوس و صد افسوس، با چند روز غیبت من، زحماتم بر باد رفت! لذا بلا فاصله «موسى خشمگین و اندوهناک به سوى قوم خود بازگشت» (فَرَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً).
هنگامى که چشمش به آن صحنه بسیار زننده گوساله پرستى افتاد، «فریاد بر آورد اى قوم من! مگر پروردگار شما وعده نیکویى به شما نداد» (قالَ یا قَوْمِ أَ لَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً).
این وعده نیکو یا وعدهاى بوده که در زمینه نزول تورات و بیان احکام آسمانى در آن، به بنى اسرائیل داده شده بود، یا وعده نجات و پیروزى بر فرعونیان و وارث حکومت زمین شدن، و یا وعده مغفرت و آمرزش براى کسانى که توبه کنند و یا همه این امور.
سپس افزود: «پس آیا مدت جدایى من از شما به طول انجامیده»؟ (أَ فَطالَ برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 137
عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ).
«یا با این عمل زشت خود مىخواستید غضب پروردگارتان بر شما نازل شود که با وعده من مخالفت کردید» (أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِی).
(آیه 87)- بنى اسرائیل که خود را در برابر اعتراض شدید موسى (ع) دیدند و متوجه شدند به راستى کار بسیار بدى انجام دادهاند، در مقام عذر تراشى بر آمدند و «گفتند: ما به میل و اراده خود از وعده تو تخلّف نکردیم» (قالُوا ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنا).
در واقع این ما نبودیم که به اراده خود گرایش به گوساله پرستى کردیم، «بلکه مقدارى از زیورهاى قوم را که با خود داشتیم افکندیم و سامرى این چنین القا کرد ...» (وَ لکِنَّا حُمِّلْنا أَوْزاراً مِنْ زِینَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْناها فَکَذلِکَ أَلْقَى السَّامِرِیُّ).
(آیه 88)- در هر صورت سامرى از زینت آلات که از طریق ظلم و گناه در دست فرعونیان قرار گرفته بود و ارزشى جز این نداشت که خرج چنین کار حرامى بشود، آرى از مجموع این زینت آلات «براى آنان مجسمه گوسالهاى که صدایى همچون صداى گوساله (واقعى) داشت پدید آورد» (فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوارٌ).
بنى اسرائیل که این صحنه را دیدند، ناگهان همه تعلیمات توحیدى موسى را به دست فراموشى سپردند و به یکدیگر «گفتند: این خداى شما و خداى موسى است» (فَقالُوا هذا إِلهُکُمْ وَ إِلهُ مُوسى).
و به این ترتیب «او (سامرى عهد و پیمانش را با موسى بلکه با خداى موسى) فراموش کرد» و مردم را به گمراهى کشاند (فَنَسِیَ).
(آیه 89)- در اینجا خداوند به عنوان توبیخ و سرزنش این بت پرستان مىگوید: «پس آیا آنها نمىبینند که این گوساله پاسخ آنها را نمىدهد و هیچ گونه ضررى از آنها دفع نمىکند و منفعتى براى آنها فراهم نمىسازد» (أَ فَلا یَرَوْنَ أَلَّا یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلًا وَ لا یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً).
یک معبود واقعى حد اقل باید بتواند سؤالات بندگانش را پاسخ گوید آیا تنها برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 138
شنیده شدن صداى گوساله از این مجسمه طلایى، مىتواند دلیل پرستش باشد! تازه موجودى که مالک سود و زیان دیگرى و حتى خودش نیست، آیا مىتواند معبود باشد؟!
(آیه 90)- بدون شک در این قال و غوغا، هارون جانشین موسى (ع) و پیامبر بزرگ خدا دست از رسالت خویش بر نداشت و وظیفه مبارزه با انحراف و فساد را تا آنجا که در توان داشت انجام داد، چنانکه قرآن مىگوید: «هارون قبل از آمدن موسى از میعادگاه به بنى اسرائیل این سخن را گفته بود که شما به وسیله آن (گوساله) مورد آزمایش سختى قرار گرفتهاید» فریب نخورید و از راه توحید منحرف نشوید (وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ یا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ).
سپس اضافه کرد: «و پروردگار شما مسلما همان خداوند بخشندهاى است که این همه نعمت به شما مرحمت کرده» (وَ إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ).
برده بودید شما را آزاد ساخت، اسیر بودید رهایى بخشید، گمراه بودید هدایت کرد، پراکنده بودید در سایه رهبرى یک مرد آسمانى، شما را جمع و متحد نمود، جاهل و گمراه بودید، نور علم بر شما افکند، و به صراط مستقیم توحید هدایتتان نمود.
«اکنون که چنین است شما از من پیروى کنید و اطاعت فرمان من نمایید» (فَاتَّبِعُونِی وَ أَطِیعُوا أَمْرِی).
مگر فراموش کردهاید برادرم موسى، مرا جانشین خود ساخته و اطاعتم را بر شما فرض کرده است چرا پیمان شکنى مىکنید؟
(آیه 91)- ولى بنى اسرائیل چنان لجوجانه به این گوساله چسبیده بودند که منطق نیرومند و دلایل روشن این مرد خدا و رهبر دلسوز در آنها مؤثر نیفتاد، با صراحت اعلام مخالفت با هارون کردند و «گفتند: ما همچنان به پرستش این گوساله ادامه مىدهیم تا موسى به سوى ما باز گردد» (قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عاکِفِینَ حَتَّى یَرْجِعَ إِلَیْنا مُوسى).
و به این ترتیب هم فرمان مسلم عقل را از زیر پا گذاشتند، و هم فرمان برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 139
جانشین رهبرشان را.
ولى به هر حال، هارون با اقلیتى در حدود دوازده هزار نفر از مؤمنان ثابت قدم از جمعیت جدا شدند در حالى که اکثریت جاهل و لجوج نزدیک بود او را به قتل برسانند.
(آیه 92)- سرنوشت دردناک سامرى! به دنبال بحثى که موسى (ع) با بنى اسرائیل در نکوهش شدید از گوساله پرستى داشت و در اینجا نخست گفتگوى موسى (ع) را با برادرش هارون (ع) و سپس با سامرى منعکس مىکند.
نخست رو به برادرش هارون کرده «گفت: اى هارون! چرا هنگامى که دیدى آنها گمراه شدند ...» (قالَ یا هارُونُ ما مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا).
(آیه 93)- «از من پیروى نکردى؟ آیا فرمان مرا عصیان نمودى»؟ (أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَیْتَ أَمْرِی).
مگر هنگامى که مىخواستم به میعادگاه بروم نگفتم «جانشین من باش و در میان این جمعیت به اصلاح بپرداز و راه مفسدان را در پیش مگیر».
منظور از جمله «أَلَّا تَتَّبِعَنِ» این است که چرا از روش و سنت من در «شدت عمل» نسبت به بت پرستى پیروى نکردى.
(آیه 94)- موسى با شدت و عصبانیت هر چه تمامتر این سخنان را با برادرش مىگفت و بر او فریاد مىزد، در حالى که ریش و سر او را گرفته بود و مىکشید.
هارون براى این که او را بر سر لطف آورد، و از التهاب او بکاهد «گفت: اى فرزند مادرم! [اى برادرم] ریش و سر مرا مگیر، من (فکر کردم که اگر به مبارزه برخیزم و درگیرى پیدا کنم تفرقه شدیدى در میان بنى اسرائیل مىافتد، و از این) ترسیدم (به هنگام باز گشت) بگویى تو میان بنى اسرائیل تفرقه افکندى و سفارش مرا (در غیاب من) به کار نبستى»الَ یَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لا بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی)
.
و به این ترتیب هارون بىگناهى خود را اثبات کرد.
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 140
(آیه 95)- بعد از پایان گفتگو با برادرش هارون و تبرئه او، به محاکمه سامرى پرداخت و «گفت: (این چه کارى بود که تو انجام دادى و) چه چیز انگیزه تو بود اى سامرى»؟! (قالَ فَما خَطْبُکَ یا سامِرِیُّ).
(آیه 96)- او در پاسخ گفت: من مطالبى آگاه شدم که آنها ندیدند و آگاه نشدند» (قالَ بَصُرْتُ بِما لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ).
«من چیزى از آثار رسول و فرستاده خدا (موسى) را گرفتم، و سپس آن را به دور افکندم و این چنین نفس من مطلب را در نظرم زینت داد»! و به سوى آیین بت پرستى گرایش کردم. (فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها وَ کَذلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی).
(آیه 97)- روشن است که پاسخ و عذر سامرى در برابر سؤال موسى (ع) به هیچ وجه قابل قبول نبود، لذا موسى فرمان محکومیت او را در این دادگاه صادر کرد و سه دستور در باره او و گوسالهاش داد «گفت: برو، که بهره تو در زندگى این دنیا این است که (هر کس به تو نزدیک شود) بگویى: با من تماس نگیر» (قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیاةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ).
و به این ترتیب با یک فرمان قاطع، سامرى را از جامعه طرد کرد و او را به انزواى مطلق کشانید.
مجازات دوم سامرى این بود که موسى (ع) کیفر او را در قیامت به او گوشزد کرد، گفت: «و تو وعدهگاهى در پیش دارى (وعده عذاب دردناک الهى) که هرگز از آن تخلف نخواهد شد» (وَ إِنَّ لَکَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ).
سومین مجازات این بود که موسى به سامرى گفت: «و به این معبودت که پیوسته او را عبادت مىکردى نگاه کن و ببین ما آن را مىسوزانیم و سپس ذرات آن را به دریا مىپاشیم» تا براى همیشه محو و نابود گردد (وَ انْظُرْ إِلى إِلهِکَ الَّذِی ظَلْتَ عَلَیْهِ عاکِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً).
(آیه 98)- و در این آیه موسى، با تأکید فراوان روى مسأله توحید، حاکمیت خط اللّه را مشخص کرد و چنین گفت: «معبود شما تنها اللّه است، همان خدایى که برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 141
معبودى جز او نیست، همان خدایى که علمش همه چیز را فرا گرفته» (إِنَّما إِلهُکُمُ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَسِعَ کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً).
نه همچون بتهاى ساختگى که نه سخنى مىشنوند، نه پاسخى مىگویند، نه مشکلى مىگشایند و نه زیانى را دفع مىکنند.
(آیه 99)- پس از پایان گرفتن بحثهاى مربوط به تاریخ پر ماجراى موسى و بنى اسرائیل یک نتیجه گیرى کلى نیز قرآن روى آن مىنماید و مىگوید: «این چنین اخبار گذشته را براى تو (یکى بعد از دیگرى) باز گو مىکنیم» (کَذلِکَ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ).
سپس اضافه مىکند: «و ما از ناحیه خود قرآنى به تو دادیم» (وَ قَدْ آتَیْناکَ مِنْ لَدُنَّا ذِکْراً). قرآنى که مملوّست از درسهاى عبرت، دلایل عقلى، اخبار آموزنده گذشتگان و مسائل بیدار کننده آیندگان.
(آیه 100)- و به همین جهت در این آیه از کسانى سخن مىگوید که حقایق قرآن و درسهاى عبرت تاریخ را فراموش مىکنند، مىگوید: «کسى که از قرآن روى بگرداند در قیامت بار سنگینى (از گناه و مسؤولیت) بر دوش خواهد کشید» (مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ یَحْمِلُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وِزْراً).
آرى! اعراض از قرآن، انسان را به آن چنان بیراههها مىکشاند که بارهاى سنگینى از انواع گناهان و انحرافات فکرى و عقیدتى را بر دوش او مىنهد.
(آیه 101)- سپس اضافه مىکند: «آنها در میان این وزر جاودانه خواهند ماند» (خالِدِینَ فِیهِ).
«و این بار سنگین گناه، بد بارى است براى آنها در روز قیامت» (وَ ساءَ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ حِمْلًا).
(آیه 102)- سپس به توصیف روز قیامت و آغاز آن پرداخته، چنین مىگوید:
«همان روزى که در صور دمیده مىشود، و گنهکاران را با بدنهاى کبود و تیره در آن روز جمع مىکنیم» (یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ زُرْقاً).
(آیه 103)- در این حال مجرمان در میان خود، در باره مقدار توقفشان در عالم برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 142
برزخ «آهسته با هم گفتگو مىکنند (بعضى مىگویند:) شما تنها ده شبانه روز در علام برزخ) توقف کردید» و نمىدانند چقدر طولانى بوده است (یَتَخافَتُونَ بَیْنَهُمْ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا عَشْراً).
این آهسته گفتن آنها یا به خاطر رعب و وحشت شدیدى است که از مشاهده صحنه قیامت به آنها دست مىدهد و یا بر اثر شدت ضعف و ناتوانى است.
(آیه 104)- سپس اضافه مىکند: «ما به آنچه مىگویند کاملا آگاهتریم» (نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَقُولُونَ). خواه آهسته بگویند یا بلند.
«هنگامى که نیکو روشترین آنها مىگوید: شما تنها یک روز درنگ کردید»! (إِذْ یَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِیقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا یَوْماً).
(آیه 105)- صحنه هولانگیز قیامت: از آنجا که در آیات گذشته، سخن از حوادث مربوط به پایان دنیا و آغاز قیامت بود، در اینجا نیز همین مسأله را پیگیرى مىکند.
از این آیه چنین بر مىآید که مردم از پیامبر (ص) در باره سرنوشت کوهها به هنگام پایان گرفتن دنیا سؤال کرده بودند.
لذا مىگوید: «و از تو در باره کوهها سؤال مىکنند» (وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ).
در پاسخ: «بگو: پروردگار من آنها را از هم متلاشى و تبدیل به سنگریزه کرده سپس بر باد مىدهد»! (فَقُلْ یَنْسِفُها رَبِّی نَسْفاً).
از مجموع آیات قرآن در مورد سر نوشت کوهها چنین استفاده مىشود که آنها در آستانه رستاخیز مراحل مختلفى را طى مىکنند:
نخست به لرزه مىآیند سپس به حرکت در مىآیند.
در سومین مرحله از هم متلاشى مىشوند و به صورت انبوهى از شن در مىآیند و در آخرین مرحله آن چنان توفان و باد آنها را از جا حرکت مىدهد و در فضا مىپاشد که همچون پشمهاى زده شده به نظر مىرسد. (قارعه/ 5)
(آیه 106)- این آیه مىگوید: با متلاشى شدن کوهها و پراکنده شدن ذرات آن، «خداوند صفحه زمین را به صورت زمینى صاف و مستوى و بىآب و گیاه در برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 143
مىآورد» (فَیَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً).
(آیه 107)- «آن چنان که در آن هیچ گونه اعوجاج و پستى و بلندى مشاهده نخواهى کرد» (لا تَرى فِیها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً).
(آیه 108)- «در آن روز، همه از دعوت کننده الهى پیروى نموده، و قدرت بر مخالفت او نخواهند داشت» و همگى از قبرها بر مىخیزند (یَوْمَئِذٍ یَتَّبِعُونَ الدَّاعِیَ لا عِوَجَ لَهُ).
این دعوت کننده هر کس که باشد آن چنان فرمانش نافذ است که هیچ کس قدرت بر تخلف از آن را ندارد.
«و (در این موقع) همه صداها در برابر عظمت پروردگار رحمان خاضع مىشود و جز صداى آهسته، چیزى نمىشنوى» (وَ خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ فَلا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْساً).
این خاموشى صداها یا به خاطر سیطره عظمت الهى بر عرصه محشر است که همگان در برابرش خضوع مىکنند، و یا از ترس حساب و کتاب و نتیجه اعمال و یا هر دو.
(آیه 109)- از آنجا که ممکن است بعضى گرفتار این اشتباه شوند که ممکن است غرق گناه باشند و به وسیله شفیعانى شفاعت شوند بلافاصله اضافه مىکند:
«در آن روز شفاعت هیچ کس سودى نمىدهد، مگر کسانى که خداوند رحمان به آنها اجازه شفاعت داده، و از گفتار آنها (در این زمینه) راضى است» (یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلًا).
اشاره به این که: شفاعت در آنجا بىحساب نیست، بلکه برنامه دقیقى دارد هم در مورد شفاعت کننده، و هم در مورد شفاعت شونده، و تا استحقاق و شایستگى در افراد براى شفاعت شدن وجود نداشته باشد، شفاعت معنى ندارد.
(آیه 110)- و از آنجا که حضور مردم در صحنه قیامت براى حساب و جزا، نیاز به آگاهى خداوند از اعمال و رفتار آنها دارد، در این آیه چنین اضافه مىکند:
«خداوند آنچه را (مجرمان) پیش رو دارند و آنچه را (در دنیا) پشت سر گذاشتهاند، برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 144
همه را مىداند (و از تمام افعال و سخنان و نیات آنها در گذشته و پاداش کیفرى را که در آینده در پیش دارند، از همه با خبر است) ولى آنها به (علم) او احاطه ندارند» (یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً).
و به این ترتیب احاطه علمى خداوند هم نسبت به اعمال آنهاست و هم نسبت به جزاى آنها، و این دو در حقیقت دو رکن قضاوت کامل و عادلانه است.
(آیه 111)- «و در آن روز همه مردم در برابر خداوند حىّ قیّوم، کاملا خاضع مىشوند» (وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ).
انتخاب صفت «حى و قیوم» از میان صفات خدا در اینجا به خاطر تناسبى است که این دو صفت با مسأله رستاخیز که روز حیات و قیام همگان است دارد.
و در پایان آیه، اضافه مىکند: «و مأیوس (و زیانکار) است آن که بار ستمى بر دوش دارد»! (وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً).
گویى ظلم و ستم همچون بار عظیمى است که بر دوش انسان سنگینى مىکند و از پیشرفت او به سوى نعمتهاى جاویدان الهى باز مىدارد.
(آیه 112)- و از آنجا که روش قرآن غالبا بیان تطبیقى مسائل است بعد از ذکر سرنوشت ظالمان و مجرمان در آن روز، به بیان حال مؤمنان پرداخته مىگوید: «و اما کسانى که اعمال صالحى انجام دهند، در حالى که ایمان دارند، آنها نه از ظلم و ستمى مىترسند و نه از نقصان حقشان» (وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا یَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً).
اصولا براى این که عمل صالح بطور مستمر و ریشه دار و عمیق انجام گیرد باید از عقیده پاک و اعتقاد صحیح (ایمان) سیراب گردد.
(آیه 113)- قرآن در اینجا اشارهاى دارد به مجموع آنچه در آیات قبل پیرامون مسائل تربیتى مربوط به قیامت و وعد و وعید آمده است، مىفرماید:
«و این گونه آن را قرآنى عربى [فصیح و گویا] نازل کردیم و انواع تهدیدها را به عبارت و بیانات مختلف بیان نمودیم، شاید آنها تقوا پیشه کنند یا براى آنان تذکرى پدید آورد» (وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا وَ صَرَّفْنا فِیهِ مِنَ الْوَعِیدِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ أَوْ برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 145
یُحْدِثُ لَهُمْ ذِکْراً)
.
کلمه «عربیّا» گر چه به معنى زبان عربى است، ولى در اینجا اشاره به فصاحت و بلاغت قرآن و رسا بودن مفاهیم آن مىباشد، زیرا: اصولا زبان عربى- به تصدیق زبان شناسان جهان- یکى از رساترین لغات، و ادبیات آن از قویترین ادبیات است. دیگر این که گاهى قرآن بیانات مختلفى از یک واقعیت دارد، مثلا مسأله وعید و مجازات مجرمان را، گاهى در لباس بیان سرگذشت امتهاى پیشین، و گاهى به صورت خطاب به حاضران، و گاهى در شکل ترسیم حال آنها در صحنه قیامت و گاه به لباسهاى دیگر بیان مىکند.
(آیه 114)- این آیه اضافه مىکند: «پس بلند مرتبه است خداوندى که سلطان بر حقّ است» (فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ).
و از آنجا که گاه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به خاطر عشق به فراگیرى قرآن و حفظ آن براى مردم به هنگام دریافت وحى عجله مىکرد و کاملا مهلت نمىداد تا جبرئیل سخن خود را تمام کند در دنباله این آیه چنین به او تذکر داده مىشود: «و نسبت به (تلاوت) قرآن عجله مکن پیش از آن که وحى آن بر تو تمام شود» (وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضى إِلَیْکَ وَحْیُهُ).
«و بگو: پروردگارا! علم مرا افزون کن» (وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً).
جایى که پیامبر با آن علم سرشار و روح مملو از آگاهى مأمور باشد که تا پایان عمر، از خدا افزایش علم بطلبد، وظیفه دیگران کاملا روشن است، در حقیقت از نظر اسلام، علم هیچ حد و مرزى را نمىشناسد، افزون طلبى در بسیارى از امور مذموم است، ولى در علم ممدوح است، افراط بد است ولى افراط در علم معنى ندارد.
(آیه 115)- آدم و فریبکارى شیطان! در اینجا از داستان آدم و حوّا و مبارزه و دشمنى ابلیس با آنان سخن مىگوید.
شاید اشاره به این نکته که مبارزه حق و باطل منحصر به امروز و دیروز و موسى (ع) و فرعون نیست، از آغاز آفرینش آدم بوده و همچنان ادامه دارد.
نخست از پیمان آدم با خدا سخن مىگوید، مىفرماید: «پیش از این، از آدم برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 146
پیمان گرفته بودیم، اما او فراموش کرد، و عزم استوارى براى او نیافتیم»! (وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً).
منظور از این «عهد» فرمان خدا دایر به نزدیک نشدن به درخت ممنوع است.
بدون شک آدم، مرتکب گناهى نشد بلکه تنها ترک اولایى از او سر زد، اصولا دوران سکونت آدم در بهشت یک دوران آزمایشى براى آماده شدن جهت زندگى در دنیا و پذیرش مسؤولیت تکالیف بود.
(آیه 116)- سپس به بخش دیگر این داستان اشاره کرده، مىگوید: «و به خاطر بیاورید هنگامى را که به فرشتگان گفتیم: براى آدم سجده کنید، آنها نیز همگى سجده کردند جز ابلیس که امتناع ورزید» (وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبى).
و از اینجا به خوبى مقام با عظمت آدم روشن مىشود، آدمى که مسجود فرشتگان بود ضمنا عداوت ابلیس با او از نخستین گام آشکار مىگردد.
شک نیست که سجده به معنى پرستش مخصوص خداست، و غیر از خدا هیچ کس و هیچ چیز نمىتواند معبود باشد، بنا بر این سجده فرشتگان در برابر خدا بود، منتهى به خاطر آفرینش این موجود با عظمت که:
شایسته ستایش آن آفریدگار است کارد چنین دل آویز نقشى ز ماء و طینى!
(آیه 117)- به هر حال ما در این موقع به آدم اخطار کردیم «پس گفتیم: اى آدم (با این برنامه مسجل شد که) ابلیس دشمن تو و همسرت است (مواظب باشید) مبادا شما را از بهشت بیرون کند که به درد و رنج خواهى افتاد» (فَقُلْنا یا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى).
(آیه 118)- سپس خداوند آسایش بهشت و درد و رنج محیط بیرون آن را براى آدم چنین شرح مىدهد: «تو در اینجا گرسنه نخواهى شد و برهنه نمىشوى» (إِنَّ لَکَ أَلَّا تَجُوعَ فِیها وَ لا تَعْرى).
(آیه 119)- «و تو در آن تشنه نخواهى شد و آفتاب سوزان آزارت نمىدهد» (وَ أَنَّکَ لا تَظْمَؤُا فِیها وَ لا تَضْحى). برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 147
در دو آیه فوق به چهار نیاز اصلى و ابتدایى انسان یعنى نیاز به غذا و آب و لباس و مسکن (پوشش در مقابل آفتاب) اشاره شده است.
(آیه 120)- اما با این همه شیطان کمر عداوت و دشمنى را با آدم بسته بود، به همین دلیل آرام ننشست «پس شروع به وسوسه آدم کرد و گفت: اى آدم! آیا درخت عمر جاویدان را به تو نشان بدهم (که هر کس از میوه آن بخورد همیشه زنده خواهد بود) آیا راه رسیدن به حکومت و سلطنت همیشگى را مىخواهى بدانى»؟! (فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ قالَ یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلى).
در واقع شیطان حساب کرد تمایل آدم به چیست و به اینجا رسید که او تمایل به زندگى جاویدان و رسیدن به قدرت بىزوال دارد، لذا براى کشاندن او به مخالفت فرمان پروردگار از این دو عامل استفاده کرد.
(آیه 121)- سر انجام آنچه نمىبایست بشود شد، «پس (آدم و حوّا) هر دو از آن (درخت ممنوع) خوردند (و به دنبال آن لباسهاى بهشتى از اندامشان فرو ریخت) عورتشان آشکار گشت»! (فَأَکَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما).
هنگامى که آدم و حوّا چنین دیدند بلا فاصله «از برگهاى (درختان) بهشتى جامه دوختند» براى پوشاندن اندام خود (وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ).
آرى! عاقبت «آدم پروردگارش را نافرمانى کرد و از پاداش او محروم شد» (وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى).
(آیه 122)- ولى از آنجا که آدم ذاتا پاک و مؤمن بود و در طریق رضاى خدا گام بر مىداشت، و این خطا که بر اثر وسوسه شیطان دامن او را گرفت جنبه استثنایى داشت، خداوند او را از رحمت خود براى همیشه دور نساخت، بلکه «بعد از این ماجرا پروردگارش او را برگزید و توبهاش را پذیرا شد و هدایتش کرد» (ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَیْهِ وَ هَدى).
(آیه 123)- با این که توبه آدم پذیرفته شد، اما کارى کرده بود که بازگشت به حال نخستین امکانپذیر نبود و لذا خداوند «به او و حوّا دستور داد: هر دو (و همچنین شیطان همراه شما) از بهشت به زمین فرود آیید» (قالَ اهْبِطا مِنْها جَمِیعاً). برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 148
«در حالى که دشمن یکدیگر خواهید بود» (بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ).
اما به شما اخطار مىکنم، راه سعادت و نجات به رویتان گشوده است «پس هر گاه هدایت من به سراغ شما بیاید هر یک از شما از این هدایت پیروى کند نه گمراه مىشود و نه شقاوتمند» (فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدایَ فَلا یَضِلُّ وَ لا یَشْقى).
(آیه 124)- و براى این که تکلیف آنها که فرمان حق را فراموش مىکنند نیز روشن گردد اضافه مىکند: «و کسى که از یاد من روى گردان شود، زندگى سخت و تنگى خواهد داشت» (وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً).
«و در قیامت او را نابینا محشور مىکنیم» (وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى).
اصولا تنگى زندگى بیشتر به خاطر کمبودهاى معنوى و نبودن غناى روحى است، به خاطر عدم اطمینان به آینده و ترس از نابود شدن امکانات موجود، و وابستگى بیش از حد به جهان ماده است، و آن کس که ایمان به خدا دارد و دل به ذات پاک او بسته، از همه این نگرانیها در امان است.
(آیه 125)- در آنجا «عرض مىکند: پروردگارا! چرا مرا نابینا محشور کردى در حالى که قبلا بینا بودم»؟! (قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمى وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً).
(آیه 126)- بلا فاصله پاسخ مىشنود که، «مىفرماید: آن گونه که آیات من براى تو آمد، و تو آنها را فراموش کردى، امروز نیز تو فراموش خواهى شد» (قالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسِیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسى). و چشمت از دیدن نعمتهاى پروردگار و مقام قرب او نابینا مىگردد.
(آیه 127)- سر انجام به صورت یک جمع بندى و نتیجه گیرى مىفرماید:
«و این گونه کسانى را که راه اسراف را پیش گرفتند و ایمان به آیات پروردگارشان نیاوردند جزا مىدهیم» (وَ کَذلِکَ نَجْزِی مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ یُؤْمِنْ بِآیاتِ رَبِّهِ).
«و عذاب آخرت از این هم شدیدتر و پایدارتر است» (وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَ أَبْقى).
(آیه 128)- از تاریخ گذشتگان عبرت بگیرید: از آنجا که در آیات گذشته برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 149
بحثهاى فراوانى از مجرمان به میان آمد در این آیه به یکى از بهترین و مؤثرترین طرق بیدارى که مطالعه تاریخ پیشینیان است اشاره کرده، چنین مىگوید: «آیا براى هدایت آنها همین کافى نیست که بسیارى از اقوام گذشته را که در قرون پیشین زندگى مىکردند هلاک کردیم» (أَ فَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ).
همان کسانى که گرفتار مجازات دردناک الهى شدند و «اینها در مساکن (ویران شده) آنان رفت و آمد دارند» (یَمْشُونَ فِی مَساکِنِهِمْ).
اینها در مسیر رفت و آمد خود، به خانههاى قوم عاد در سفرهاى یمن و مساکن ویران شده قوم ثمود در سفر شام و منازل زیر و رو گشته قوم لوط در سفر فلسطین مىگذرند، آثار آنها را مىبینند، ولى درس عبرت نمىگیرند.
آرى «در اینها دلایل روشن و آیات فراوانى است براى صاحبان عقل و اندیشه بیدار» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِأُولِی النُّهى).
موضوع عبرت گرفتن از تاریخ پیشینیان از مسائلى است که قرآن و احادیث اسلامى زیاد روى آن تکیه کرده است.
در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام (ص) مىخوانیم: «غافلترین مردم کسى است که از دگرگون شدن دنیا اندرز نگیرد» و از ورق گردانى لیل و نهار اندیشه نکند.
(آیه 129)- این آیه در حقیقت پاسخ به سؤالى است که در اینجا مطرح مىشود و آن این که چرا خداوند همان برنامهاى را که براى مجرمان پیشین ترتیب داد براى این گروه ترتیب نمىدهد، قرآن مىگوید: «و اگر سنّت و تقدیر پروردگارت و ملاحظه زمان مقرّر نبود، به زودى عذاب الهى دامان آنها را مىگرفت» (وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَکانَ لِزاماً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى).
این سنت الهى، اشارهاى به فرمان آفرینش دایر به آزادى انسانهاست، زیرا اگر هر مجرمى بلافاصله و بدون هیچ گونه مهلت مجازات شود، ایمان و عمل صالح، تقریبا جنبه اضطرارى و اجبارى پیدا مىکند، و بیشتر به خاطر ترس و وحشت از مجازات فورى خواهد بود، بنا بر این وسیله تکامل که هدف اصلى است نخواهد شد. برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 150
به علاوه اگر حکم شود که همه مجرمان فورا مجازات شوند، کسى در روى زمین زنده نخواهد ماند. (نحل/ 61) بنا بر این، باید مهلتى باشد تا گنهکاران به خود آیند و راه اصلاح در پیش گیرند، و هم فرصتى براى خود سازى، به همه پویندگان راه حق داده شود.
(آیه 130)- سپس روى سخن را به پیامبر (ص) کرده، مىگوید: «اکنون (که بنا نیست این بد کاران فورا، مجازات شوند) تو در برابر آنچه آنها مىگویند صابر و شکیبا باش» (فَاصْبِرْ عَلى ما یَقُولُونَ).
و براى تقویت روحیه پیامبر (ص) و تسلى خاطر او دستور راز و نیاز با خدا و نماز و تسبیح را مىدهد و مىگوید: «قبل از طلوع آفتاب و پیش از غروب آن، همچنین در اثناء شب و اطراف روز تسبیح و حمد پروردگارت را به جا آور تا راضى و خشنود شوى» و قلب تو در برابر سخنان درد آور آنها ناراحت نشود (وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّکَ تَرْضى).
بدون شک این حمد و تسبیح مبارزهاى است با شرک و بت پرستى در عین صبر و شکیبایى در برابر بد گوییها و سخنان ناهنجار مشرکان.
(آیه 131)- در اینجا دستوراتى به پیامبر داده شده که در حقیقت منظور از آن عموم مسلمانان است، و تکمیلى است براى بحثى که در زمینه «شکیبایى» در آیه گذشته خواندیم.
نخست مىگوید: «و هرگز چشمان خود را به نعمتهاى مادى که به گروههایى از آنها (کفار و مخالفان) دادهایم میفکن!» (وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ).
آرى! این نعمتهاى ناپایدار، «شکوفههاى زندگى دنیاست» (زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا). شکوفههایى که زود مىشکفد و پژمرده مىشود و پرپر مىگردد و بر روى زمین مىریزد، و چند صباحى بیشتر پایدار نمىماند.
در عین حال اینها همه «براى آن است که ما آنان را در آن بیازماییم» برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 151
(لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ).
و به هر حال «آنچه پروردگارت به تو روزى داده بهتر و پایدارتر است» (وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقى).
خداوند انواع مواهب و نعمتها را به تو بخشیده است، ایمان و اسلام، قرآن و آیات الهى، روزیهاى حلال و پاکیزه و سر انجام نعمتهاى جاودان آخرت این روزیها پایدارند و جاودانى.
(آیه 132)- در این آیه براى تلطیف روح پیامبر (ص) و تقویت قلب او مىفرماید: «و خانواده خود را به نماز دستور ده و خود نیز بر انجام آن شکیبا و پر استقامت باش» (وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها). چرا که این نماز براى تو و خاندانت مایه پاکى و صفاى قلب و تقویت روح و دوام یاد خداست.
سپس اضافه مىکند: اگر دستور نماز به تو و خاندانت داده شده است منافع و برکاتش تنها متوجه خود شماست «ما از تو روزى نمىخواهیم بلکه به تو روزى مىدهیم» (لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ).
این نماز چیزى بر عظمت پروردگار نمىافزاید، بلکه سرمایه بزرگى براى تکامل شما انسانها و کلاس عالى تربیت است.
و در پایان آیه اضافه مىکند: «و عاقبت و سر انجام نیک از آن تقواست» (وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى).
آنچه باقى مىماند و سر انجامش مفید و سازنده و حیاتبخش است همان تقوا و پرهیزکارى است، پرهیزکاران سر انجام پیروزند و بىتقوایان محکوم به شکست.
(آیه 133)- این آیه به یکى از بهانه جوییهاى کفار اشاره کرده، مىگوید: «و آنها گفتند: چرا پیامبر معجزهاى از سوى پروردگارش (آن چنان که ما مىخواهیم) نمىآورد» (وَ قالُوا لَوْ لا یَأْتِینا بِآیَةٍ مِنْ رَبِّهِ).
بلا فاصله به آنها پاسخ مىگوید: «آیا خبرهاى روشن (اقوام پیشین) که در کتب آسمانى گذشته بوده است براى آنها نیامده»؟ (أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ بَیِّنَةُ ما فِی الصُّحُفِ الْأُولى). که پى در پى براى آوردن معجزات بهانهجویى مىکردند و پس از مشاهده برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 152
معجزات به کفر و انکار ادامه مىدادند و عذاب شدید الهى دامنشان را مىگرفت، آیا نمىدانند اگر اینها نیز همین راه را بروند همان سرنوشت در انتظارشان است.
(آیه 134)- به هر حال این بهانه جویان مردمى حق طلب نیستند بلکه دائما در فکر بهانه گیرى تازهاى مىباشند حتى «اگر ما آنها را قبل از نزول این قرآن و آمدن پیامبر اسلام مجازات و هلاک مىکردیم در قیامت مىگفتند: پروردگارا! چرا پیامبرى براى ما نفرستادى، تا از آیات تو پیروى کنیم پیش از آن که ذلیل و رسوا شویم»؟! (وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَکْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى).
ولى اکنون که این پیامبر بزرگ با این کتاب با عظمت به سراغ آنها آمده هر روز سخنى مىگویند و براى فرار از حق بهانهاى مىتراشند.
(آیه 135)- به آنها اخطار کن و «بگو: همه ما و شما در انتظاریم» (قُلْ کُلٌّ مُتَرَبِّصٌ).
ما انتظار وعدههاى الهى را در مورد شما داریم، شما هم در انتظار این هستید که مشکلات و مصائب دامان ما را بگیرد.
«اکنون که چنین است در انتظار باشید»! (فَتَرَبَّصُوا).
«اما به زودى خواهید دانست چه کسانى اهل راه مستقیم و آیین حقند و چه کسانى (به منزلگاه حق، و نعمت جاودان الهى) هدایت یافتند» (فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِیِّ وَ مَنِ اهْتَدى).
و با این جمله قاطع و پر معنى گفتگوى خود را با این منکران لجوج و بهانهجو در اینجا پایان مىدهد.
«پایان سوره طه»