تفسیر سوره انعام

سوره انعام‏

سوره مبارزه با انواع شرک و بت‏پرستى این سوره در «مکّه» نازل شده و 165 آیه است.

محتواى سوره:

گفته مى‏شود این سوره شصت و نهمین سوره‏اى است که در مکّه بر پیامبر نازل گردید، و از روایات اهل بیت علیه السّلام استفاده مى‏شود که تمام آیاتش یکجا نازل شده است و هدف اساسى این سوره، همانند سایر سوره‏هاى مکّى، دعوت به اصول سه‏گانه «توحید»، «نبوت» و «معاد» است، ولى بیش از همه روى مسأله یگانه پرستى و مبارزه با شرک و بت‏پرستى دور مى‏زند.

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم‏

 (آیه 1)- این سوره با حمد و ستایش پروردگار آغاز شده است. نخست از طریق آفرینش عالم کبیر (آسمان و زمین) و نظامات آنها، و سپس از طریق آفرینش «عالم صغیر یعنى انسان»، مردم را متوجه اصل توحید مى‏سازد، مى‏گوید: «حمد و سپاس براى خدایى است که آسمانها و زمین را آفرید» (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ). «خداوندى که مبدء نور و ظلمت (و بر خلاف عقیده دوگانه‏پرستان) آفریننده همه چیز است» (وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ).

 «اما مشرکان و کافران به جاى این که از این نظام واحد درس توحید بیاموزند براى پروردگار خود شریک و شبیه مى‏سازند» (ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ).

کلمه «ثمّ» بیانگر این حقیقت است که در آغاز، توحید به عنوان یک اصل فطرى و عقیده عمومى و همگانى بشر بوده است و شرک بعدا به صورت یک انحراف از این اصل فطرى به وجود آمده.

 (آیه 2)- و در این آیه توجه به عالم صغیر یعنى انسان مى‏دهد و در این مورد به شگفت انگیزترین مسأله یعنى، آفرینش او از خاک و گل اشاره کرده و مى‏فرماید: «اوست خدایى که شما را از گل آفرید» (هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ).

از آنجا که آفرینش انسان نخستین از خاک و گل بوده، درست است که به ما نیز چنین خطابى بشود.

سپس به مراحل تکاملى عمر انسان اشاره کرده مى‏گوید: «پس از آن مدتى را مقرر ساخت که در این مدت انسان در روى زمین پرورش و تکامل پیدا کند» (ثُمَّ قَضى‏ أَجَلًا).

سپس براى تکمیل این بحث مى‏گوید: «اجل مسمّى در نزد خداست»                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 575

 (وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ).

و بعد مى‏گوید: «شما افراد مشرک (در باره آفریننده‏اى که انسان را از این اصل بى‏ارزش، یعنى گل آفریده و از این مراحل حیرت‏انگیز و حیرت‏زا گذرانده است) شک و تردید به خود راه مى‏دهید» (ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ).

موجودات بى‏ارزشى همچون بتها را در ردیف او قرار داده، یا در قدرت پروردگار بر رستاخیز و زنده کردن مردگان شک و تردید دارید.

در این که منظور از «اجل مسمّى» و «اجلا» در آیه چیست؟ آنچه از آیات قرآن و روایات اهل بیت علیه السّلام استفاده مى‏شود این است که «اجل» به تنهایى به معنى عمر و وقت و مدت غیر حتمى، و «اجل مسمّى» به معنى عمر و مدت حتمى است، و به عبارت دیگر «اجل مسمّى» مرگ طبیعى و «اجل» مرگ زودرس است. ولى به هر حال هر دو اجل از ناحیه خداوند تعیین مى‏شود.

 (آیه 3)- در این آیه براى پاسخ گفتن به کسانى که براى هر دسته‏اى از موجودات خدایى قائلند و مى‏گویند خداى باران، خداى جنگ، خداى صلح، خداى آسمان و مانند آن «1» چنین مى‏گوید: «اوست خداوندى که بر تمام آسمانها و زمین حکومت مى‏کند» (وَ هُوَ اللَّهُ فِی السَّماواتِ وَ فِی الْأَرْضِ).

بدیهى است کسى که در همه جا حکومت مى‏کند و تدبیر همه چیز به دست او است و در همه جا حضور دارد، تمام اسرار و نهانها را مى‏داند، و لذا در جمله بعد مى‏گوید: «چنین پروردگارى پنهان و آشکار شما را مى‏داند و نیز از آنچه انجام مى‏دهید و به دست مى‏آورید باخبر است» (یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَ جَهْرَکُمْ وَ یَعْلَمُ ما تَکْسِبُونَ).

 (آیه 4)- گفتیم در سوره انعام روى سخن بیشتر با مشرکان است، و قرآن به انواع وسائل براى بیدارى و آگاهى آنها متوسل مى‏شود، در این آیه به روح لجاجت و بى‏اعتنایى و تکبر مشرکان در برابر حق و نشانه‏هاى خدا اشاره کرده، مى‏گوید: «آنها چنان لجوج و بى‏اعتنا هستند که هر نشانه‏اى از نشانه‏هاى پروردگار را مى‏بینند، فورا از آن روى برمى‏گردانند» (وَ ما تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا کانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ).

__________________________________________________

 (1). و این همان عقیده ارباب انواع مى‏باشد که در یونان قدیم نیز وجود داشته است.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 576

این روحیه منحصر به دوران جاهلیت و مشرکان عرب نبوده، الان هم بسیارى را مى‏بینیم که در یک عمر شصت ساله حتى، زحمت یک ساعت تحقیق و جستجو در باره خدا و مذهب به خود نمى‏دهند، سهل است اگر کتاب و نوشته‏اى در این زمینه به دست آنها بیفتد به آن نگاه نمى‏کنند، و اگر کسى با آنها در این باره سخن گوید، گوش فرا نمى‏دهند، اینها جاهلان لجوج و بى‏خبرى هستند که ممکن است گاهى در کسوت دانشمند ظاهر شوند!

 (آیه 5)- سپس به نتیجه این عمل آنها اشاره کرده، و مى‏گوید: «نتیجه این شد که آنها حق را به هنگامى که به سراغشان آمد تکذیب کردند» (فَقَدْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ).

در حالى که اگر در آیات و نشانه‏هاى پروردگارت دقت مى‏نمودند، حق را به خوبى مى‏دیدند و مى‏شناختند و باور مى‏کردند.

 «و نتیجه این تکذیب را به زودى دریافت خواهند داشت، و خبر آنچه را به باد مسخره گرفتند به آنها مى‏رسد» (فَسَوْفَ یَأْتِیهِمْ أَنْباءُ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).

در دو آیه فوق در حقیقت اشاره به سه مرحله از کفر شده که مرحله به مرحله تشدید مى‏گردد، نخست مرحله اعراض و روى گردانیدن، سپس مرحله تکذیب و بعدا مرحله استهزاء و مسخره کردن حقایق و آیات خدا.

 (آیه 6)- سرنوشت طغیانگران! از این آیه به بعد، قرآن یک برنامه تربیتى مرحله به مرحله را، براى بیدار ساختن بت‏پرستان و مشرکان- به تناسب انگیزه‏هاى مختلف شرک و بت‏پرستى- عرضه مى‏کند.

نخست براى کوبیدن عامل غرور که یکى از عوامل مهم طغیان و سرکشى و انحراف است، دست به کار شده و با یادآورى وضع اقوام گذشته و سر انجام دردناک آنها، به این افراد، که پرده غرور بر چشمانشان افتاده است هشدار مى‏دهد و مى‏گوید: «آیا اینها مشاهده نکردند چه اقوامى را پیش از آنها هلاک کردیم، اقوامى که امکاناتى در روى زمین در اختیار آنها گذاشتیم که در اختیار شما نگذاشتیم» (أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ ما لَمْ                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 577

 نُمَکِّنْ لَکُمْ)

. از جمله این که «بارانهاى پربرکت و پشت سر هم براى آنها فرستادیم» (وَ أَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَیْهِمْ مِدْراراً).

 «و دیگر این که نهرهاى آب جارى را از زیر آبادیهاى آنها و در دسترس آنها جارى ساختیم» (وَ جَعَلْنَا الْأَنْهارَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمْ).

اما به هنگامى که راه طغیان را پیش گرفتند، هیچ یک از این امکانات نتوانست آنها را از کیفر الهى بر کنار دارد «و ما آنها را به خاطر گناهانشان نابود کردیم» (فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ). «و بعد از آنها اقوام دیگرى روى کار آوردیم» (وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ).

 (آیه 7)- آخرین درجه لجاجت! قرآن در اینجا اشاره به تقاضاى جمعى از بت‏پرستان کرده و مى‏گوید: «اگر همانطور که آنها تقاضا کردند، نوشته‏اى بر صفحه‏اى از کاغذ و مانند آن بر تو نازل کنیم، و علاوه بر مشاهده کردن، با دست خود نیز آن را لمس کنند باز مى‏گویند: این یک سحر آشکار است»! (وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَیْکَ کِتاباً فِی قِرْطاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ لَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ).

یعنى دایره لجاجت آنها تا حدى توسعه یافته که روشنترین محسوسات را انکار مى‏کنند و به بهانه سحر از تسلیم شدن در برابر آن سرباز مى‏زنند.

 (آیه 8)- بهانه جوییها! یکى دیگر از عوامل کفر و انکار، بهانه جویى است از جمله بهانه جوییهایى که مشرکان در برابر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله داشتند و در چندین آیه از قرآن به آن اشاره شده و در این آیه نیز آمده، این است که آنها مى‏گفتند: چرا پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به تنهایى به این مأموریت بزرگ دست زده است؟ «چرا موجودى از غیر جنس بشر و از جنس فرشتگان او را در این مأموریت همراهى نمى‏کند»؟ (وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ). مگر مى‏تواند انسانى را که از جنس ما است به تنهایى بار رسالت را بر دوش کشد؟

قرآن با دو جمله که هر کدام استدلالى را دربردارد به آنها پاسخ مى‏گوید:

نخست این که «اگر فرشته‏اى نازل شود، و سپس آنها ایمان نیاورند، به حیات همه آنان خاتمه داده خواهد شد و دیگر به آنها مهلت داده نمى‏شود» (وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَکاً                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 578

 لَقُضِیَ الْأَمْرُ ثُمَّ لا یُنْظَرُونَ)

.

 (آیه 9)- لذا قرآن در جواب دوم مى‏گوید «اگر ما او را فرشته قرار مى‏دادیم و به پیشنهاد آنها عمل مى‏کردیم، باز لازم بود تمام صفات انسان را در او ایجاد کنیم، و او را به صورت و سیرت مردى قرار دهیم» (وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلًا).

سپس نتیجه مى‏گیرد که «با این حال همان ایرادات سابق را بر ما تکرار مى‏کردند که چرا به انسانى مأموریت رهبرى داده‏اى و چهره حقیقت را بر ما پوشانیده‏اى» (وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ).

 (آیه 10)- در این آیه، خداوند به پیامبرش دلدارى مى‏دهد و مى‏گوید از مخالف و لجاجت و سرسختى آنها نگران نباش، زیرا «جمعى از پیامبران پیش از تو را نیز به باد استهزاء و مسخره گرفتند اما سر انجام آنچه را، مسخره مى‏کردند، دامانشان را گرفت و عذاب الهى بر آنها نازل شد» (وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَحاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).

در حقیقت این آیه هم مایه تسلى خاطرى است براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و هم تهدیدى است براى مخالفان لجوج که به عواقب شوم و دردناک کار خود بیندیشند.

 (آیه 11)- قرآن در اینجا براى بیدار ساختن این افراد لجوج و خودخواه از راه دیگرى وارد شده و به پیامبر دستور مى‏دهد که به آنها سفارش کن «بگو: در زمین به سیر و سیاحت بپردازید و عواقب کسانى که حقایق را تکذیب کردند با چشم خود ببینید، شاید بیدار شوید» (قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ).

شک نیست که مشاهده آثار گذشتگان و اقوامى که بر اثر پشت پا زدن به حقایق راه فنا و نابودى را پیمودند، تأثیرش بسیار بیشتر از مطالعه تاریخ آنها در کتابها است، زیرا این آثار حقیقت را محسوس و قابل لمس مى‏سازد.

 (آیه 12)- در ادامه بحث با مشرکان، در این آیه با اشاره به اصل توحید، مسأله رستاخیز و معاد از طریق جالبى تعقیب مى‏گردد.

1- نخست مى‏گوید: «بگو: آنچه در آسمانها و زمین است براى کیست»؟

 (قُلْ لِمَنْ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ). و بلافاصله به دنبال آن مى‏گوید: خودت از زبان                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 579

 فطرت و جان آنها پاسخ بده «بگو: براى خدا» (قُلْ لِلَّهِ).

2- پروردگار عالم سر چشمه تمام رحمتهاست «اوست که رحمت را بر عهده خویش قرار داده» و مواهب بى‏شمار، به همه ارزانى مى‏دارد (کَتَبَ عَلى‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ).

همین رحمت ایجاب مى‏کند انسان را که استعداد بقاء و زندگى جاودانى دارد پس از مرگ در لباس حیاتى نوین و در عالمى وسیعتر درآورد و در این سیر ابدى تکامل دست رحمتش پشت سر او باشد.

لذا به دنبال این دو مقدمه مى‏گوید: «بطور مسلم همه شما را در روز رستاخیز، روزى که هیچ گونه شک و تردیدى در آن نیست جمع خواهد کرد» (لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ لا رَیْبَ فِیهِ).

در پایان آیه به سرنوشت و عاقبت کار مشرکان لجوج اشاره کرده مى‏گوید:

 «آنها که در بازار تجارت زندگى، سرمایه وجود خود را از دست داده‏اند به این حقایق ایمان نمى‏آورند» (الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ).

 (آیه 13)- در آیه قبل اشاره به مالکیت خداوند نسبت به همه موجودات از طریق قرار گرفتن آنها در افق «مکان» شده بود، و این آیه اشاره به مالکیت او از طریق قرار گرفتن در افق و پهنه «زمان» کرده، مى‏گوید: «و از آن اوست آنچه در شب و روز قرار گرفته است» (وَ لَهُ ما سَکَنَ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهارِ).

و در پایان آیه پس از ذکر توحید اشاره به دو صفت بارز خداوند کرده مى‏گوید: «و اوست شنونده دانا» (وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).

اشاره به این که وسعت جهان هستى و موجوداتى که در افق زمان و مکان قرار گرفته‏اند هیچ گاه مانع از آن نیست که خدا از اسرار آنها آگاه باشد.

(آیه 14)- پناهگاهى غیر از خدا نیست! در این آیه نیز هدف، اثبات توحید و مبارزه با شرک و بت‏پرستى است، مشرکان با این که آفرینش جهان را مخصوص ذات خداوند مى‏دانستند بتها را به عنوان تکیه‏گاه و پناهگاه براى خود انتخاب کرده بودند.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 580

 قرآن براى از بین بردن این پندار غلط به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین دستور مى‏دهد: «به آنها بگو: آیا غیر خدا را ولى و سرپرست و پناهگاه خود انتخاب کنم! در حالى که او آفریننده آسمانها و زمین، و روزى دهنده همه موجودات است بدون این که خود نیازى به روزى داشته باشد» (قُلْ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ).

قابل توجه این که: در میان صفات خدا در اینجا تنها روى اطعام بندگان و روزى دادن آنها تکیه شده است این تعبیر شاید به خاطر آن است که بیشتر وابستگیها در زندگى مادى بشر بر اثر همین نیاز مادى است، همین به اصطلاح «خوردن یک لقمه نان» است که افراد را به خضوع در برابر اربابان زر و زور وامى‏دارد، و گاهى تا سر حد پرستش در مقابل آنها کرنش مى‏کنند.

قرآن در آیه فوق مى‏گوید: روزى شما به دست اوست نه به دست این گونه افراد.

سپس براى پاسخ گفتن به پیشنهاد کسانى که از او دعوت مى‏کردند به آیین شرک، بپیوندد مى‏گوید: علاوه بر این که عقل به من فرمان مى‏دهد که تنها تکیه بر کسى کنم که آفریننده آسمان و زمین مى‏باشد «بگو: وحى الهى نیز به من دستور داده است که نخستین مسلمان باشم و به هیچ وجه در صف مشرکان قرار نگیرم» (قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ).

 (آیه 15)- من نیز به نوبه خود احساس مسؤولیت مى‏کنم و از قوانین الهى به هیچ وجه مستثنا نیستم، «بگو: من نیز اگر از دستور پروردگار منحرف شوم و راه سازشکارى با مشرکان را بپیمایم و عصیان و نافرمانى او کنم از مجازات آن روز بزرگ- روز رستاخیز- ترسان و خائفم» (قُلْ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ).

 (آیه 16)- در این آیه براى این که ثابت شود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نیز بدون تکیه بر لطف و رحمت خدا کارى نمى‏تواند بکند و هر چه هست به دست اوست و حتى شخص پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله چشم امیدش را به رحمت بى‏پایان پروردگار دوخته و نجات و پیروزى خود را از او مى‏طلبد مى‏گوید: «هر کس در آن روز بزرگ از مجازات                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 581

 پروردگار رهایى یابد مشمول رحمت خدا شده است و این یک موفقیت و پیروزى آشکار است» (مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ).

 (آیه 17)- قدرت قاهره پروردگار! گفتیم هدف این سوره در درجه اول ریشه کن ساختن عوامل شرک و بت‏پرستى است.

در این آیه و آیه بعد نیز همین حقیقت تعقیب شده است. نخست مى‏گوید:

چرا شما به غیر خدا توجه مى‏کنید، و براى حل مشکلات و دفع زیان و ضرر و جلب منفعت به معبودهاى ساختگى پناه مى‏برید با این که «اگر کمترین زیانى به تو برسد برطرف‏کننده آن، کسى جز خدا نخواهد بود، و اگر خیر و برکت و پیروزى و سعادتى نصیب تو شود از پرتو قدرت اوست، زیرا او بر همه چیز تواناست» (وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).

در حقیقت توجه به غیر خدا به خاطر این است که آنها را سر چشمه خیرات و یا برطرف‏کننده مصائب و مشکلات مى‏دانند.

 (آیه 18)- در این آیه براى تکمیل بحث فوق مى‏گوید: «اوست که بر تمام بندگان قاهر و مسلط است» (وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ).

اما براى این که این توهم پیش نیاید که خداوند مانند بعضى از صاحبان قدرت ممکن است کمترین سوء استفاده‏اى از قدرت نامحدود خود کند در پایان آیه مى‏فرماید: «و با این حال او حکیم است و همه کارش روى حساب، و خبیر و آگاه است و کمترین اشتباه و خطا در اعمال قدرت ندارد» (وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ).

 (آیه 19)- بالاترین شاهد! عده‏اى از مشرکان مکّه نزد پیامبر آمدند و گفتند: تو چگونه پیامبرى هستى که احدى را با تو موافق نمى‏بینیم حتى از یهود و نصارى در باره تو تحقیق کردیم آنها نیز گواهى و شهادتى به حقانیت تو بر اساس محتویات تورات و انجیل ندادند، لااقل کسى را به ما نشان ده که گواه بر رسالت تو باشد.

در مقابل این مخالفان لجوج که چشم بر هم نهاده، و این همه نشانه‏هاى حقانیت دعوت او را نادیده گرفته بودند و باز هم مطالبه گواه و شاهد مى‏کردند                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 582

 خداوند به پیامبر دستور مى‏دهد «بگو: به عقیده شما بالاترین شهادت، شهادت کیست»؟ (قُلْ أَیُّ شَیْ‏ءٍ أَکْبَرُ شَهادَةً).

غیر از این است که بالاترین شهادت، شهادت پروردگار است؟ «بگو:

خداوند بزرگ گواه میان من و شما است» (قُلِ اللَّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ).

و بهترین دلیل آن این است که: «این قرآن بر من وحى شده است» (وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ).

قرآنى که ممکن نیست ساخته فکر بشرى آن هم در آن عصر و زمان و در آن محیط و مکان بوده باشد قرآنى که محتواى انواع شواهد اعجاز مى‏باشد.

سپس به هدف نزول قرآن پرداخته و مى‏گوید: «این قرآن به این جهت بر من نازل شده است که شما و تمام کسانى را که سخنان من در طول تاریخ بشر و پهنه زمان و در تمام نقاط جهان به گوش آنها مى‏رسد از مخالفت فرمان خدا بترسانم و به عواقب دردناک این مخالفت توجه دهم» (لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ).

سپس به دنبال این سخن به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که از آنها سؤال کند «آیا به راستى شما گواهى مى‏دهید که خدایان دیگرى با خداست»؟ (أَ إِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرى‏). بعد مى‏گوید: «با صراحت به آنها بگو: من هرگز چنین گواهى نمى‏دهم، بگو: اوست خداوند یگانه و من از آنچه شما براى او شریک قرار داده‏اید بیزارم» (قُلْ لا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنَّنِی بَرِی‏ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ).

 (آیه 20)- در این آیه به آنها که مدّعى بودند اهل کتاب هیچ گونه گواهى در باره پیامبر اسلام نمى‏دهند صریحا پاسخ مى‏دهد و مى‏گوید: «آنهایى که کتاب آسمانى بر آنها نازل کردیم به خوبى پیامبر را مى‏شناسند همان گونه که فرزندان خود را مى‏شناسند»! (الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ).

و در پایان آیه به عنوان یک نتیجه نهایى اعلام مى‏دارد: «تنها کسانى به این پیامبر (با این همه نشانه‏هاى روشن) ایمان نمى‏آورند که در بازار تجارت زندگى همه چیز خود را از دست داده و سرمایه وجود خود را باخته‏اند» (الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ).

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 583

 (آیه 21)- بزرگترین ظلم! در تعقیب برنامه کوبیدن همه جانبه «شرک و بت‏پرستى» در این آیه با صراحت مى‏گوید: «چه کسى ستمکارتر از مشرکانى است که بر خدا دروغ بسته و شریک براى او قرار داده و یا آیات او را تکذیب نموده‏اند» (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ).

در حقیقت جمله اول اشاره به انکار توحید است، و جمله دوم اشاره به انکار نبوت، و به راستى ظلمى از این بالاتر نمى‏شود که انسان جماد، بى‏ارزش و یا انسان ناتوانى را همتاى وجود نامحدودى قرار دهد که بر سراسر جهان هستى حکومت مى‏کند.

 «مسلما هیچ ستمگرى روى سعادت و رستگارى نخواهد دید» (إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ) مخصوصا چنین ستمگرانى که ستم آنها همه جانبه است.

 (آیه 22)- در این آیه پیرامون سرنوشت مشرکان در رستاخیز بحث مى‏شود، تا روشن گردد آنها با اتکاء به مخلوقات ضعیفى همچون بتها نه آرامشى براى خود در این جهان فراهم ساختند و نه در جهان دیگر، مى‏گوید: «آن روز که همه اینها را یکجا مبعوث مى‏کنیم به مشرکان مى‏گوییم معبودهاى ساختگى شما که آنها را شریک خدا مى‏پنداشتید کجا هستند»؟ (وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ). چرا به یارى شما نمى‏شتابند؟ چرا هیچ گونه اثرى از قدرت نمایى آنها در این عرصه وحشتناک دیده نمى‏شود؟

 (آیه 23)- آنها در بهت و حیرت و وحشت عجیبى فرو مى‏روند «سپس پاسخى در برابر این سؤال ندارند جز این که سوگند یاد کنند، مى‏گویند به خداوندى که پروردگار ماست قسم، ما هیچ گاه مشرک نبودیم» به گمان این که در آنجا نیز مى‏توان حقایق را انکار کرد» (ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَنْ قالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ).

 (آیه 24)- در این آیه براى این که مردم از سرنوشت رسواى این افراد عبرت گیرند مى‏گوید: «درست توجه کن ببین اینها کارشان به کجا مى‏رسد که بکلى از روش و مسلک خویش بیزارى جسته و آن را انکار مى‏کنند و حتى به خودشان نیز دروغ مى‏گویند» (انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ). «و تمام تکیه گاههایى که براى خود                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 584

 انتخاب کرده بودند و آنها را شریک خدا مى‏پنداشتند همه را از دست مى‏دهند و دستشان به جایى نمى‏رسد» (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ).

 (آیه 25)- نفوذ ناپذیران! در این آیه اشاره به وضع روانى بعضى از مشرکان شده که در برابر شنیدن حقایق کمترین انعطاف از خود نشان نمى‏دهند- سهل است- به دشمنى با آن نیز برمى‏خیزند و با وصله‏هاى تهمت، خود و دیگران را از آن دور نگاه مى‏دارند، قرآن در باره اینها چنین مى‏گوید: «بعضى از آنان به سوى تو گوش مى‏دهند ولى بر دلهاى آنها پرده‏هایى افکنده‏ایم تا آن را درک نکنند و در گوشهاى آنها سنگینى ایجاد کرده‏ایم تا آن را نشنوند»! (وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَ جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً).

البته اگر این گونه مسائل به خدا نسبت داده مى‏شود در حقیقت اشاره به قانون «علّیت» و خاصیت «عمل» است، یعنى استمرار در کجروى و اصرار در لجاجت اثرش این است که روح و روان آدمى را به شکل خود درمى‏آورد.

تجربه این حقیقت را ثابت کرده است که افراد بدکار و گناهکار در آغاز از کار خود احساس ناراحتى مى‏کنند، اما تدریجا به آن خو گرفته و شاید روزى فرا رسد که اعمال زشت خود را واجب و لازم بشمرند لذا مى‏گوید کار اینها به جایى رسیده است که «اگر تمام آیات و نشانه‏هاى خدا را ببینند باز ایمان نمى‏آورند» (وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِها).

و از این بالاتر «هنگامى که به نزد تو بیایند هدفى جز مجادله و پرخاشگرى و خرده‏گیرى ندارند» (حَتَّى إِذا جاؤُکَ یُجادِلُونَکَ).

به جاى این که گوش جان را به سخنان تو متوجه سازند و حد اقل به صورت یک جستجوگر، به احتمال یافتن حقیقتى پیرامون آن بیندیشند، با روح و فکر منفى در برابر تو ظاهر مى‏شوند. آنها با شنیدن سخنان تو که از سر چشمه وحى تراوش کرده و بر زبان حقگوى تو جارى شده است متوسل به ضربه تهمت شده، مى‏گویند:

 «اینها چیزى جز افسانه‏ها و داستانهاى ساختگى پیشینیان نیست»! (یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ).

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 585

 (آیه 26)- در این آیه مى‏گوید آنها به این مقدار نیز قناعت نمى‏کنند و علاوه بر این که خود گمراهند پیوسته تلاش مى‏کنند افراد حق‏طلب را با سمپاشیهاى گوناگون از پیمودن این مسیر باز دارند، لذا «آنها را از نزدیک شدن به پیامبر نهى مى‏کنند» (وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ).

 «و خودشان نیز از او فاصله مى‏گیرند» (وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ).

بى‏خبر از این که هر کس با حق درافتد تیشه بر ریشه خود زده و سر انجام طبق سنت آفرینش، حق با جاذبه‏اى که دارد پیروز خواهد شد.

بنابراین «تلاش و فعالیت آنها به شکست خودشان منتهى خواهد شد و جز خود را هلاک نمى‏کنند، ولى قدرت بر درک این حقیقت ندارند» (وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ).

 (آیه 27)- بیدارى زود گذر و بى‏اثر! در دو آیه گذشته به قسمتى از اعمال لجوجانه مشرکان اشاره شد، در این آیه و آیه بعد صحنه‏اى از نتایج اعمال آنها مجسم گردیده است تا بدانند چه سرنوشت شومى در پیش دارند و بیدار شوند یا لااقل وضع آنها عبرتى براى دیگران گردد! نخست مى‏گوید: «اگر حال آنها را به هنگامى که در روز رستاخیز در برابر آتش دوزخ قرار گرفته‏اند ببینى تصدیق خواهى کرد که به چه عاقبت دردناکى گرفتار شده‏اند» (وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ).

آنها در آن حالت چنان منقلب مى‏شوند که «فریاد برمى‏کشند اى کاش براى نجات از این سرنوشت شوم، و جبران کارهاى زشت گذشته بار دیگر به دنیا باز مى‏گشتیم، و در آنجا آیات پروردگار خود را تکذیب نمى‏کردیم و در صف مؤمنان قرار مى‏گرفتیم» (فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).

 (آیه 28)- در این آیه اضافه مى‏کند که این آرزوى دروغینى بیش نیست، بلکه به خاطر آن است که در آن جهان «آنچه را از عقاید و نیات و اعمال شوم خویش مخفى مى‏داشتند همه براى آنها آشکار گردیده» و موقتا بیدار شده‏اند (بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 586

 ولى این بیدارى، بیدارى پایدار و پابرجا نیست، و به خاطر شرایط و اوضاع خاص و رو برو شدن با مجازاتهاى عینى پدید آمده است، و لذا «اگر به فرض محال بار دیگر به این جهان برگردند به سراغ همان کارهایى مى‏روند که از آن نهى شده بودند» (وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ). بنابراین «آنها در آرزو و ادّعاى خویش صادق نیستند و دروغ مى‏گویند» (وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ).

 (آیه 29)- این آیه دنباله سخنان مشرکان لجوج و سرسخت است که به هنگام مشاهده صحنه‏هاى رستاخیز، آرزو مى‏کنند بار دیگر به دنیا بازگردند و جبران کنند، ولى قرآن مى‏گوید اگر اینها بازگردند نه تنها به فکر جبران نخواهند بود و به کارهاى خود ادامه «خواهند داد، بلکه اساسا رستاخیز و قیامت را هم انکار خواهند کرد، و با نهایت تعجب خواهند گفت: زندگى تنها همین زندگى دنیاست و ما هرگز برانگیخته نخواهیم شد»! (وَ قالُوا إِنْ هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ).

 (آیه 30)- در این آیه قرآن به سرنوشت آنها در روز رستاخیز اشاره کرده، مى‏گوید: «اگر آنها را مشاهده کنى در آن هنگام که در پیشگاه پروردگارشان ایستاده‏اند و به آنها گفته مى‏شود، آیا این حق نیست»؟ (وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ وُقِفُوا عَلى‏ رَبِّهِمْ قالَ أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ). «آنها در پاسخ خواهند گفت: آرى، سوگند به پروردگار ما، این حق است»! (قالُوا بَلى‏ وَ رَبِّنا).

بار دیگر «به آنها گفته مى‏شود پس بچشید مجازات را به خاطر این که آن را انکار مى‏کردید و کفر مى‏ورزیدید»! (قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ).

مسلما منظور از «وقوف در برابر پروردگار» این نیست که خداوند مکانى داشته باشد، بلکه به معنى ایستادن در برابر صحنه‏هاى مجازات اوست- همانطور که بعضى از مفسران گفته‏اند- و یا کنایه از حضور در دادگاه الهى است، همانطور که انسان به هنگام نماز مى‏گوید من در برابر خداوند ایستاده‏ام.

 (آیه 31)- در این آیه اشاره به خسران و زیان منکران معاد و رستاخیز کرده مى‏فرماید: «آنها که ملاقات پروردگار را انکار کردند مسلما گرفتار زیان شدند» (قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 587

 منظور از «ملاقات پروردگار» یا ملاقات معنوى و ایمان شهودى است، (شهود باطنى) و یا ملاقات صحنه‏هاى رستاخیز و پاداش و جزاى او.

سپس مى‏گوید: این انکار براى همیشه ادامه نخواهد یافت، و تا زمانى خواهد بود که «ناگهان رستاخیز برپا شود، و آنها در برابر این صحنه‏هاى وحشتناک قرار گیرند و نتایج اعمال خود را با چشم خود ببینند، در این موقع فریاد آنها بلند مى‏شود: اى واى بر ما چقدر کوتاهى در باره چنین روزى کردیم» (حَتَّى إِذا جاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قالُوا یا حَسْرَتَنا عَلى‏ ما فَرَّطْنا فِیها).

منظور از «ساعة» روز قیامت است و «بغتة» به معنى این است که بطور ناگهانى و جهش آسا که هیچ کس جز خدا وقت آن را نمى‏داند واقع مى‏شود.

سپس قرآن مى‏گوید: «آنها بار گناهانشان را بر دوش دارند» (وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلى‏ ظُهُورِهِمْ).

و در پایان آیه مى‏فرماید: «چه بد بارى بر دوش مى‏کشند» (أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ).

(آیه 32)- در این آیه براى بیان موقعیت زندگى دنیا در برابر زندگى آخرت چنین مى‏گوید: «زندگى دنیا چیزى جز بازى و سرگرمى نیست» (وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ).

تشبیه زندگى دنیا به بازى و سرگرمى از این نظر است که بازیها و سرگرمیها معمولا کارهاى توخالى و بى‏اساس هستند که از متن زندگى حقیقى دورند.

بسیار دیده مى‏شود که کودکان دور هم مى‏نشینند و بازى را شروع مى‏کنند، یکى را «امیر» و دیگرى را «وزیر»، و یکى را «دزد» و دیگرى را «قافله» اما ساعتى نمى‏گذرد که نه خبرى از امیر است و نه وزیر، و نه دزد و نه قافله، و یا در نمایشنامه‏هایى که به منظور سرگرمى انجام مى‏شود صحنه‏هایى از جنگ یا عشق یا عداوت مجسّم مى‏گردد اما پس از ساعتى خبرى از هیچ کدام نیست.

سپس زندگانى سراى دیگر را با آن مقایسه کرده مى‏فرماید: «سراى آخرت براى افراد با تقوا بهتر است آیا اندیشه و تعقل نمى‏کنید» (وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 588

 یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ)

.

زیرا حیاتى است جاویدان و فناناپذیر در جهانى وسیعتر و سطح بسیار بالاتر، در عالمى که سر و کار آن با حقیقت است نه مجاز، و با واقعیت است نه خیال.

 (آیه 33)- همواره در راه مصلحان مشکلات بوده! شک نیست که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در گفتگوهاى منطقى و مبارزات فکرى که با مشرکان لجوج و سرسخت داشت گاهى از شدت لجاجت آنها و عدم تأثیر سخن در روح آنان و گاهى از نسبتهاى ناروایى که به او مى‏دادند غمگین و اندوهناک مى‏شد، خداوند بارها در قرآن مجید پیامبرش را در این مواقع دلدارى مى‏داد، تا با دلگرمى و استقامت بیشتر، برنامه خویش را تعقیب کند، در این آیه نیز مى‏فرماید: «ما مى‏دانیم که سخنان آنها تو را محزون و اندوهگین مى‏کند» (قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ).

 «ولى بدان که آنها تو را تکذیب نمى‏کنند و در حقیقت آیات ما را انکار مى‏کنند و بنابراین طرف آنها در حقیقت ما هستیم نه تو» (فَإِنَّهُمْ لا یُکَذِّبُونَکَ وَ لکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ).

و نظیر این سخن در گفتگوهاى رایج میان ما نیز دیده مى‏شود که گاهى شخص «برتر» به هنگام ناراحت شدن نماینده‏اش به او مى‏گوید: غمگین مباش طرف آنها در واقع منم و اگر مشکلى ایجاد شود براى من است نه براى تو، و به این وسیله مایه تسلّى خاطر او را فراهم مى‏سازد.

 (آیه 34)- در این آیه، براى تکمیل این دلدارى، به وضع انبیاى پیشین اشاره کرده مى‏گوید: این موضوع منحصر به تو نبوده است «رسولان پیش از تو نیز تکذیب شدند» (وَ لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ). «اما آنها در برابر تکذیبها و آزارها استقامت ورزیدند تا نصرت و یارى ما به سراغشان آمد و سر انجام پیروز شدند» (فَصَبَرُوا عَلى‏ ما کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّى أَتاهُمْ نَصْرُنا). «و این یک سنت الهى است که هیچ چیز نمى‏تواند آن را دگرگون کند» (وَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ).

بنابراین، تو هم در برابر تکذیبها و آزارها و حملات دشمنان لجوج و سرسخت روح صبر و استقامت را از دست مده، و بدان طبق همین سنت،                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 589

 امدادهاى الهى و الطاف بى‏کران پروردگار به سراغ تو خواهد آمد، و سر انجام بر تمام آنها پیروز خواهى شد «و اخبارى که از پیامبران پیشین به تو رسیده است که چگونه در برابر مخالفتها و شداید استقامت کردند و پیروز شدند گواه روشنى براى تو است» (وَ لَقَدْ جاءَکَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِینَ).

در حقیقت آیه فوق به یک اصل کلى اشاره مى‏کند و آن این که همیشه رهبران صالح اجتماع که براى هدایت توده‏هاى مردم به وسیله ارائه مکتب و طرحهاى سازنده با افکار منحط و خرافات و سنن غلط جامعه به پا مى‏خاستند با مخالفت سرسختانه جمعى سودجو و زورگو که با پر و بال گرفتن مکتب جدید، منافعشان به خطر مى‏افتاد، رو برو مى‏شدند. اما شک نیست که شرط اساسى این پیروزى بردبارى و مقاومت و استقامت است.

 (آیه 35)- مردگان زنده‏نما! این آیه و آیه بعد دنباله دلدارى و تسلى دادن به پیامبر است که در آیات قبل گذشت.

از آنجا که فکر و روح پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از گمراهى و لجاجت مشرکان زیاد ناراحت و پریشان بود، و علاقه داشت با هر وسیله‏اى که شده آنها را به صف مؤمنان بکشاند، خداوند مى‏فرماید: «اگر اعراض و رو گردانى زیاد آنها بر تو سخت و سنگین است چنانچه بتوانى اعماق زمین را بشکافى و در آن نقبى بزنى و جستجو کنى و یا نردبانى به آسمان بگذارى و اطراف آسمانها را نیز جستجو کنى و آیه و نشانه دیگرى براى آنها بیاورى چنین کن» ولى بدان آنان به قدرى لجوجند که باز ایمان نخواهند آورد (وَ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقاً فِی الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِی السَّماءِ فَتَأْتِیَهُمْ بِآیَةٍ).

خداوند با این جمله به پیامبر خود مى‏فهماند که هیچ گونه نقصى در تعلیمات و دعوت و تلاش و کوشش تو نیست، بلکه نقص از ناحیه آنها است، آنها تصمیم گرفته‏اند حق را نپذیرند. لذا هیچ گونه کوششى اثر نمى‏بخشد، نگران مباش! ولى براى این که کسى توهم نکند که خداوند قادر نیست آنها را وادار به تسلیم کند، بلافاصله مى‏فرماید: «اگر خدا بخواهد مى‏تواند همه آنها را بر هدایت                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 590

 مجتمع کند» یعنى وادار به تسلیم در برابر دعوت تو و اعتراف به حق و ایمان کند (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدى‏).

ولى روشن است که این چنین ایمان اجبارى بیهوده است، آفرینش بشر براى تکامل بر اساس اختیار و آزادى اراده مى‏باشد، تنها در صورت آزادى اراده است که ارزش «مؤمن» از «کافر» و «نیکان» از «بدان» شناخته مى‏شود.

سپس مى‏گوید: «اینها را براى این گفتیم که تو از جاهلان نباشى» (فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلِینَ).

یعنى: بیتابى مکن و صبر و استقامت را از دست مده و بیش از اندازه خود را به خاطر کفر و شرک آنها ناراحت مکن و بدان راه همین است که تو مى‏پیمایى.

شک نیست که پیامبر از این حقایق باخبر بود، اما خداوند اینها را به عنوان یادآورى و دلدارى براى پیامبرش بازگو مى‏کند.

 (آیه 36)- در این آیه براى تکمیل این موضوع و دلدارى بیشتر به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏گوید: «تنها کسانى که گوش شنوا دارند دعوت تو را اجابت مى‏کنند و مى‏پذیرند» (إِنَّما یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ). «و اما آنها که عملا در صف مردگانند ایمان نمى‏آورند، تا زمانى که خداوند آنها را در روز قیامت برانگیزند و به سوى او بازگشت کنند» (وَ الْمَوْتى‏ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ).

آن روز است که با مشاهده صحنه‏هاى رستاخیز ایمان مى‏آورند، ولى ایمانشان هم سودى ندارد.

 (آیه 37)- در این آیه یکى از بهانه جوییهاى مشرکان مطرح شده است، بطورى که در بعضى از روایات آمده جمعى از رؤساى قریش هنگامى که از معارضه و مقابله با قرآن عاجز ماندند به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گفتند: اینها فایده ندارد اگر راست مى‏گویى معجزاتى همانند عصاى موسى، و ناقه صالح، براى ما بیاور.

قرآن در این باره مى‏گوید: «آنها گفتند: چرا آیه و معجزه‏اى از طرف پروردگار بر این پیامبر نازل نشده است»؟! (وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ).

روشن است که آنها این پیشنهاد را از روى حقیقت‏جویى نمى‏گفتند، زیرا                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 591

 پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به اندازه کافى براى آنها معجزه آورده بود.

لذا قرآن در پاسخ آنها مى‏گوید: «به آنها بگو: خداوند قادر است آیه و معجزه‏اى (که شما پیشنهاد مى‏کنید) بر پیامبر خود نازل کند» (قُلْ إِنَّ اللَّهَ قادِرٌ عَلى‏ أَنْ یُنَزِّلَ آیَةً).

ولى این کار یک اشکال دارد که غالب شما از آن بى‏خبرید و آن این که اگر به این گونه تقاضاها که از سر لجاجت مى‏کنید ترتیب اثر داده شود سپس ایمان نیاورید همگى گرفتار مجازات الهى شده، نابود خواهید گشت، زیرا این نهایت بى‏حرمتى نسبت به ساحت مقدس پروردگار و فرستاده او و آیات و معجزات اوست، لذا در پایان آیه مى‏فرماید «ولى اکثر آنها نمى‏دانند» (وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ).

 (آیه 38)- این آیه به دنبال آیات گذشته که در باره مشرکان بحث مى‏کرد و آنها را به سرنوشتى که در قیامت دارند متوجه مى‏ساخت، سخن از «حشر» و رستاخیز عمومى تمام موجودات زنده، و تمام انواع حیوانات به میان آورده، نخست مى‏گوید: «هیچ جنبنده‏اى در زمین، و هیچ پرنده‏اى که با دو بال خود پرواز مى‏کند نیست مگر این که امتهایى همانند شما هستند» (وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ بِجَناحَیْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ).

و به این ترتیب هر یک از انواع حیوانات و پرندگان براى خود امتى هستند همانند انسانها یعنى: آنها نیز در عالم خود داراى علم و شعور و ادراک هستند، خدا را مى‏شناسند و به اندازه توانایى خود او را تسبیح و تقدیس مى‏گویند، اگر چه فکر آنها در سطحى پایین‏تر از فکر و فهم انسانهاست.

سپس در جمله بعد مى‏گوید: «ما در این کتاب هیچ چیز را فروگذار نکردیم» (ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ‏ءٍ).

و در پایان آیه مى‏گوید «تمام آنها به سوى خدا در رستاخیز جمع مى‏شوند» (ثُمَّ إِلى‏ رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ).

روى این جهت آیه به مشرکان اخطار مى‏کند خداوندى که تمام اصناف حیوانات را آفریده، و نیازمندیهاى آنها را تأمین کرده، و مراقب تمام افعال آنهاست                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 592

 و براى همه رستاخیزى قرار داده، چگونه ممکن است براى شما حشر و رستاخیزى قرار ندهد و به گفته بعضى از مشرکان چیزى جز زندگى دنیا و حیات و مرگ آن در کار نباشد.

آیا رستاخیز براى حیوانات هم وجود دارد؟

شک نیست که نخستین شرط حساب و جزا مسأله عقل و شعور و به دنبال آن تکلیف و مسؤولیت است، طرفداران این عقیده مى‏گویند: زندگى بسیارى از حیوانات آمیخته با نظام جالب و شگفت‏انگیزى است که روشنگر سطح عالى فهم و شعور آنهاست، کیست که در باره مورچگان و زنبور عسل و تمدن عجیب آنها و نظام شگفت انگیز لانه و کندو، سخنانى نشنیده باشد. و مسلم است آنها را به آسانى نمى‏توان ناشى از غریزه دانست، زیرا غریزه معمولا سر چشمه کارهاى یکنواخت و مستمر است، اما اعمالى که در شرایط خاصى که قابل پیش‏بینى نبوده به عنوان عکس العمل انجام مى‏گردد، به فهم و شعور شبیه‏تر است تا به غریزه.

مثلا گوسفندى که در عمر خود گرگ را ندیده براى نخستین بار که آن را مى‏بیند به خوبى خطرناک بودن این دشمن را تشخیص داده و به هر وسیله که بتواند براى دفاع از خود و نجات از خطر متوسل مى‏شود.

از همه اینها گذشته، در آیات متعددى از قرآن، مطالبى دیده مى‏شود که دلیل قابل ملاحظه‏اى براى فهم و شعور بعضى از حیوانات محسوب مى‏شود، داستان فرار کردن مورچگان از برابر لشکر سلیمان، و داستان آمدن هدهد به منطقه «سبا و یمن» و آوردن خبرهاى هیجان انگیز براى سلیمان شاهد این مدعاست.

در روایات اسلامى نیز احادیث متعددى در زمینه رستاخیز حیوانات دیده مى‏شود، از جمله: از أبو ذر نقل شده که مى‏گوید: ما خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بودیم که در پیش روى ما دو بز به یکدیگر شاخ زدند، پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود، مى‏دانید چرا اینها به یکدیگر شاخ زدند؟ حاضران عرض کردند: نه، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود ولى خدا مى‏داند چرا؟ و به زودى در میان آنها داورى خواهد کرد.

 (آیه 39)- کر و لالها! بار دیگر قرآن به بحث از منکران لجوج مى‏پردازد،                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 593

 مى‏گوید: «و آنها که آیات ما را تکذیب کردند کر و لال هستند، و در ظلمت و تاریکى قرار گرفته‏اند» (وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا صُمٌّ وَ بُکْمٌ فِی الظُّلُماتِ).

نه گوش شنوایى دارند که حقایق را بشنوند، و نه زبان حقگویى که اگر حقیقتى را درک کردند براى دیگران بازگو کنند.

و به دنبال آن مى‏فرماید: «خداوند هر کس را بخواهد گمراه مى‏کند و هر کس را بخواهد بر جاده مستقیم قرار مى‏دهد» (مَنْ یَشَأِ اللَّهُ یُضْلِلْهُ وَ مَنْ یَشَأْ یَجْعَلْهُ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).

گاهى اعمال فوق العاده زشتى از انسان سر مى‏زند که بر اثر تاریکى وحشتناکى روح او را احاطه خواهد کرد، چشمان حقیقت بین از او گرفته مى‏شود، و گوش او صداى حق را نمى‏شنود، و زبان او از گفتن حق باز مى‏ماند.

اما به عکس گاهى چنان کارهاى نیک فراوان از او سر مى‏زند که یک دنیا نور و روشنایى به روح او مى‏پاشد، دید و درک او وسیعتر و فکر او پرفروغتر و زبان او در گفتن حق، گویاتر مى‏شود، این است معنى هدایت و ضلالت که به اراده خدا نسبت داده مى‏شود.

 (آیه 40)- توحید فطرى! بار دیگر روى سخن را به مشرکان کرده و از راه دیگرى براى توحید و یگانه‏پرستى، در برابر آنها، استدلال مى‏کند، به این طریق که لحظات فوق العاده سخت و دردناک زندگى را به خاطر آنها مى‏آورد، و از وجدان آنها استمداد مى‏کند که در این گونه لحظات که همه چیز را به دست فراموشى مى‏سپارند آیا پناهگاهى جز «خدا» براى خودشان فکر مى‏کنند! «اى پیامبر! به آنها بگو: اگر عذاب دردناک خداوند به سراغ شما بیاید و یا قیامت با آن همه هول و هیجان و حوادث وحشتناک برپا شود، راست بگویید آیا غیر خدا را براى برطرف ساختن شداید خود مى‏خوانید»! (قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْکُمُ السَّاعَةُ أَ غَیْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).

روح معنى این آیه نه تنها براى مشرکان، بلکه براى همه کس به هنگام بروز شداید و حوادث سخت، قابل درک است، ممکن است در حال عادى و در                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 594

 حوادث کوچک انسان به غیر خدا متوسل گردد، اما هنگامى که حادثه فوق العاده شدید باشد انسان همه چیز را فراموش مى‏کند ولى در همین حال در اعماق دل خود یک نوع امیدوارى به نجات که از منبع قدرت مرموز و نامشخصى سر چشمه مى‏گیرد احساس مى‏کند این همان توجه به خدا و حقیقت توحید است.

(آیه 41)- در این آیه مى‏فرماید: «بلکه تنها او را مى‏خوانید، او هم اگر بخواهد مشکل شما را برطرف مى‏کند، و شریکهایى که براى خدا درست کرده بودید همه را فراموش مى‏کنید» (بَلْ إِیَّاهُ تَدْعُونَ فَیَکْشِفُ ما تَدْعُونَ إِلَیْهِ إِنْ شاءَ وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِکُونَ).

 (آیه 42)- سر انجام زندگى اندرز ناپذیران! قرآن همچنان گفتگو با گمراهان و مشرکان را ادامه مى‏دهد و از راه دیگرى براى بیدار ساختن آنها موضوع را تعقیب مى‏کند، یعنى دست آنها را گرفته و به قرون و زمانهاى گذشته مى‏برد.

نخست مى‏گوید: «ما پیامبرانى به سوى امم پیشین فرستادیم و چون اعتنا نکردند آنها را به منظور بیدارى و تربیت با مشکلات و حوادث سخت، با فقر و خشکسالى و قحطى با بیمارى و درد و رنج و بأساء و ضرّاء «1» مواجه ساختیم شاید متوجه شوند و به سوى خدا بازگردند» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‏ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ).

 (آیه 43)- در این آیه مى‏گوید: «چرا آنها از این عوامل دردناک و بیدارکننده پند و اندرز نگرفتند و بیدار نشدند و به سوى خدا بازنگشتند» (فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا).

در حقیقت علت عدم بیدارى آنها دو چیز بود، نخست این که «بر اثر زیادى گناه و لجاجت در شرک، قلبهاى آنها تیره و سخت و روح آنها انعطاف ناپذیر شده بود» (وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ).

__________________________________________________

 (1) «بأساء» در اصل به معنى شدت و رنج است و به معنى جنگ نیز به کار مى‏رود، همچنین در قحطى و خشکسالى و فقر و مانند اینها، ولى «ضرّاء» به معنى ناراحتى روحى است مانند غم و اندوه و جهل و نادانى و یا ناراحتیهایى که از بیمارى و از دست دادن مقام و مال و ثروت پیدا مى‏شود.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 595

دیگر این که «شیطان (با استفاده از روح هوى پرستى آنها) اعمالشان را در نظرشان زینت داده بود، و هر عمل زشتى را انجام مى‏دادند زیبا و هر کار خلافى را صواب مى‏پنداشتند» (وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).

 (آیه 44)- در این آیه اضافه مى‏کند: هنگامى که سختگیریها و گوشمالیها در آنها مؤثر نیفتاد از راه لطف و محبت وارد شدیم «و به هنگامى که درسهاى نخست را فراموش کردند، درس دوم را براى آنها آغاز کردیم و درهاى انواع نعمتها را بر آنها گشودیم» شاید بیدار شوند و به آفریننده و بخشنده آن نعمتها توجه کنند، و راه راست را بازیابند» (فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ).

ولى این همه نعمت در واقع خاصیت دو جانبه داشت هم ابراز محبتى براى بیدارى بود و هم مقدمه‏اى براى عذاب دردناک در صورتى که بیدار نشوند.

لذا مى‏گوید «آنقدر به آنها نعمت دادیم تا کاملا خوشحال شدند اما بیدار نشدند، لذا ناگاه آنها را گرفتیم و مجازات کردیم، و تمام درهاى امید به روى آنها بسته شد» (حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ).

 (آیه 45)- «و به این ترتیب جمعیت ستمکاران ریشه کن شد، و نسل دیگرى از آنها به پا نخاست» (فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا).

و از آنجا که خداوند در به کار گرفتن عوامل تربیت در مورد آنها هیچ گونه کوتاهى نکرده، در پایان آیه مى‏فرماید: «ستایش و حمد مخصوص خداوندى است که پروردگار و مربى همه جهانیان است» (وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ).

این جمله نشانه آن است که قطع ریشه ظلم و فساد و نابود شدن نسلى که بتواند این کار را ادامه دهد، به قدرى اهمیت دارد که جاى شکر و سپاس است.

در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «هر کس بقاى ستمگران را دوست دارد، مفهومش این است که دوست مى‏دارد معصیت خدا شود (موضوع ظلم به اندازه‏اى مهم است که) خداوند تبارک و تعالى در برابر نابود ساختن ظالمان خود را حمد و ستایش کرده است و فرموده: دنباله قوم ستمگر بریده شد و سپاس مخصوص خداوند پروردگار جهانیان است».

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 596

 (آیه 46)- بخشنده نعمتها را بشناسید! روى سخن همچنان با مشرکان است، نخست مى‏گوید: «اگر خداوند نعمتهاى گرانبهایش را همچون گوش و چشم از شما بگیرد، و بر دلهایتان مهر بگذارد بطورى که نتوانید میان خوب و بد و حق و باطل تمیز دهید چه کسى جز خدا مى‏تواند این نعمتها را به شما بازگرداند»؟! (قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَکُمْ وَ أَبْصارَکُمْ وَ خَتَمَ عَلى‏ قُلُوبِکُمْ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُمْ بِهِ).

در حقیقت مشرکان نیز قبول داشتند که خالق و روزى دهنده خداست، و بتها را به عنوان شفیعان در پیشگاه خدا مى‏پرستیدند.

سپس مى‏گوید: «ببین چگونه آیات و دلایل را به گونه‏هاى مختلف براى آنها شرح مى‏دهیم، ولى باز آنها از حق روى برمى‏گردانند» (انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ).

 (آیه 47)- در این آیه به دنبال ذکر این سه نعمت بزرگ الهى (چشم و گوش و فهم) که سر چشمه تمام نعمتهاى دنیا و آخرت است اشاره به امکان سلب همه نعمتها بطور کلى کرده، مى‏گوید: «به آنها بگو: اگر عذاب خداوند ناگهانى و بدون مقدمه، و یا آشکارا و با مقدمه، به سراغ شما بیاید آیا جز ستمکاران نابود مى‏شوند»! (قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللَّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ).

منظور این است تنها کسى که قادر به انواع مجازات و گرفتن نعمتهاست خداست، و بتها هیچ نقشى در این میان ندارند.

بنابراین، دلیلى ندارد که به آنها پناه ببرید.

 (آیه 48)- در این آیه به وضع پیامبران الهى اشاره کرده، مى‏گوید: «نه تنها بتهاى بى‏جان کارى از آنها ساخته نیست، انبیاى بزرگ و رهبران الهى نیز کارى جز ابلاغ رسالت، و بشارت و انذار، و تشویق و تهدید ندارند، و هر نعمتى هست به فرمان خدا و از ناحیه اوست و آنها هم هر چه بخواهند از او مى‏خواهند» (وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ).

سپس مى‏گوید: «راه نجات منحصر در دو چیز است آنها که ایمان بیاورند و خویشتن را اصلاح کنند (و عمل صالح انجام دهند) نه ترسى از مجازاتهاى الهى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 597

 دارند، و نه غم و اندوهى از اعمال گذشته خود» (فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ).

 (آیه 49)- «و در مقابل، کسانى که آیات ما را تکذیب کنند، در برابر این فسق و نافرمانى گرفتار مجازات الهى خواهند شد» (وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا یَمَسُّهُمُ الْعَذابُ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ).

 (آیه 50)- آگاهى از غیب! این آیه دنباله پاسخگویى به اعتراضات گوناگون کفار و مشرکان است و به سه قسمت از ایرادهاى آنها در جمله‏هاى کوتاه پاسخ داده شده است:

نخست این که آنها به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پیشنهاد معجزات عجیب و غریبى مى‏کردند، و هر یک به میل خود پیشنهادى داشتند، حتى به مشاهده معجزات مورد درخواست دیگران نیز قانع نبودند گاهى خانه‏هایى از طلا، و گاهى نزول فرشتگان، و زمانى تبدیل سرزمین خشک و سوزان مکّه به یک باغستان پر آب و میوه! گویا آنها با این تقاضاهاى عجیب و غریب یک نوع مقام الوهیت و مالکیت زمین و آسمان براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله انتظار داشتند.

لذا خداوند در پاسخ این افراد، به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد «بگو: من هرگز ادعا نمى‏کنم که خزائن الهى به دست من است» (قُلْ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزائِنُ اللَّهِ).

 «خزائن» جمع «خزینه» به معنى منبع و مرکز هر چیزى است و به این ترتیب خزائن اللّه، منبع همه چیز را دربرمى‏گیرد که از ذات بى‏انتهاى او که سر چشمه جمیع کمالات و قدرتهاست، مى‏باشد.

سپس در برابر افرادى که انتظار داشتند پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آنها را از تمام اسرار آینده و گذشته آگاه سازد، و حتى به آنها بگوید در آینده چه حوادثى مربوط به زندگى آنها روى مى‏دهد، تا براى دفع ضرر و جلب منفعت بپا خیزند، مى‏گوید: «من هرگز ادعا نمى‏کنم که از همه امور پنهانى و اسرار غیب آگاهم» (وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ).

و در جمله سوم به پاسخ ایراد کسانى که انتظار داشتند خود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرشته                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 598

 باشد، و یا فرشته‏اى همراه او باشد، و هیچ گونه عوارض بشرى از خوردن غذا و راه رفتن در کوچه و بازار در او دیده نشود، مى‏گوید: «و من هرگز ادعا نمى‏کنم فرشته‏ام» (وَ لا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ).

بلکه «من تنها از دستورات و تعلیماتى پیروى مى‏کنم که از طریق وحى از ناحیه پروردگار به من مى‏رسد» (إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحى‏ إِلَیَّ).

و در پایان آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داده مى‏شود که: «بگو: آیا افراد نابینا و بینا همانندند؟ و آنها که چشم و اندیشه و عقلشان بسته است با کسانى که حقایق را به خوبى مى‏بینند و درک مى‏کنند برابرند؟ آیا فکر نمى‏کنید» (قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمى‏ وَ الْبَصِیرُ أَ فَلا تَتَفَکَّرُونَ). 

(آیه 51)- در پایان آیه قبل فرمود که نابینا و بینا یکسان نیستند، و به دنبال آن در این آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد «به وسیله قرآن کسانى را انذار و بیدار کن که از روز رستاخیز بیم دارند» (وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذِینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلى‏ رَبِّهِمْ).

یعنى کسانى که تا این اندازه چشم قلب آنها گشوده است که احتمال مى‏دهند حساب و کتابى در کار باشد، در پرتو این احتمال، و ترس از مسؤولیت، آمادگى براى پذیرش حق یافته‏اند.

سپس مى‏گوید: این گونه افراد بیدار دل از آن روز مى‏ترسند که «جز خدا پناهگاه و شفاعت کننده‏اى وجود ندارد» (لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفِیعٌ).

آرى! این گونه افراد را انذار کن و دعوت به سوى حق بنما «زیرا امید تقوا و پرهیزکارى در باره آنها هست» (لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ).

 (آیه 52)

شأن نزول:

در مورد نزول این آیه و آیه بعد نقل شده: جمعى از قریش از کنار مجلس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گذشتند در حالى که «صهیب» و «عمّار»، «بلال» و «خباب» و امثال آنها از مسلمانان کم‏بضاعت و کارگر، در خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بودند.

آنها از مشاهده این صحنه تعجب کردند.

گفتند: اى محمد! آیا به همین افراد از جمعیت قناعت کرده‏اى؟ اینها هستند که خداوند از میان ما انتخاب کرده! ما پیرو اینها بوده باشیم؟ هر چه زودتر                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 599

 آنها را از اطراف خود دور کن، شاید ما به تو نزدیک شویم و از تو پیروى کنیم.

آیه نازل شد و این پیشنهاد را به شدت رد کرد.

بعضى از مفسران اهل تسنن مانند نویسنده «المنار» حدیثى شبیه به این شأن نزول نقل کرده و سپس اضافه مى‏کند: «عمر بن خطاب» در آنجا حاضر بود، و به پیامبر پیشنهاد کرد چه مانعى دارد که پیشنهاد آنها را بپذیریم؟ و ما ببینیم اینها چه مى‏کنند.

آیات فوق پیشنهاد او را نیز رد کرد.

تفسیر:

مبارزه با فکر طبقاتى- در این آیه به یکى دیگر از بهانه‏جوییهاى مشرکان اشاره شده و آن این که آنها انتظار داشتند پیامبر صلّى اللّه علیه و آله امتیازاتى براى ثروتمندان نسبت به طبقه فقیر قائل شود، بى‏خبر از این که اسلام آمده تا به این گونه امتیازات پوچ و بى‏اساس پایان دهد، لذا آنها روى این پیشنهاد اصرار داشتند که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله این دسته را از خود براند، اما قرآن صریحا و با ذکر دلایل زنده پیشنهاد آنها را نفى مى‏کند، نخست مى‏گوید: «کسانى را که صبح و شام پروردگار خود را مى‏خوانند و جز ذات پاک او نظرى ندارند، هرگز از خود دور مکن» (وَ لا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ).

در حقیقت آنها روى یک سنت دیرین غلط امتیاز افراد را به ثروت آنها مى‏دانستند، و معتقد بودند باید طبقات اجتماع که بر اساس ثروت به وجود آمده همواره محفوظ بماند، و هر آیین و دعوتى بخواهد زندگى طبقاتى را بر هم زند، و این امتیاز را نادیده بگیرد، در نظر آنها مطرود و غیر قابل قبول است.

در جمله بعد مى‏فرماید: «دلیلى ندارد که این گونه اشخاص با ایمان را از خود دور سازى، براى این که نه حساب آنها بر توست و نه حساب تو بر آنها» (ما عَلَیْکَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ وَ ما مِنْ حِسابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ).

 «با این حال اگر آنها را از خود برانى از ستمگران خواهى بود» (فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکُونَ مِنَ الظَّالِمِینَ).

قرآن پاسخ مى‏دهد به فرض این که آنها چنین بوده باشند، ولى حسابشان با خداست، همین اندازه که ایمان آورده‏اند و در صف مسلمین قرار گرفته‏اند، به                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 600

 هیچ قیمتى نباید رانده شود، و به این ترتیب جلو بهانه‏جوییهاى اشراف قریش را مى‏گیرد.

یک امتیاز بزرگ اسلام-

مى‏دانیم در مسیحیت کنونى دایره اختیارات رؤساى مذهبى به طرز مضحکى توسعه یافته تا آنجا که آنها براى خود حق بخشیدن گناه قائل هستند، و به همین جهت مى‏توانند کسانى را با کوچکترین چیزى طرد و تکفیر کنند، و یا بپذیرند.

قرآن در آیه فوق و آیات دیگر صریحا یادآور مى‏شود که نه تنها علماى مذهبى، بلکه شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نیز حق طرد کسى را که اظهار ایمان مى‏کند، و کارى که موجب خروج از اسلام بشود، انجام نداده، ندارد. آمرزش گناه و حساب و کتاب بندگان تنها به دست خداست، و هیچ کس جز او حق دخالت در چنین کارى ندارد.

 (آیه 53)- در این آیه به ثروتمندان بى‏ایمان هشدار مى‏دهد که این جریانات آزمایشهایى است براى آنها، و اگر از کوره این آزمایشها نادرست بیرون آیند، باید عواقب دردناک آن را تحمل کنند، مى‏گوید: «این چنین، بعضى از آنها را با بعض دیگر آزمودیم» (وَ کَذلِکَ فَتَنَّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ).

 «فتنه» در اینجا به معنى آزمایش است.

سپس اضافه مى‏کند: کار این توانگران به جایى مى‏رسد که با نگاه تحقیرآمیز به مؤمنان راستین نگریسته و مى‏گویند: «آیا اینها هستند که خداوند از میان ما برگزیده، و نعمت ایمان و اسلام را به آنها ارزانى داشته است» آیا اینها قابل چنین حرفهایى هستند! (لِیَقُولُوا أَ هؤُلاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْنِنا).

و بعد به آنها پاسخ مى‏گوید که این افراد با ایمان مردمى هستند که شکر نعمت علم و تشخیص را به جا آورده و آن را به کار بسته‏اند، و هم چنین شکر نعمت دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را به جا آورده و از او پذیرا شده‏اند. چه نعمتى از آن بزرگتر و چه شکرى از آن بالاتر و به خاطر همین، خداوند ایمان را در قلوب آنها راسخ گردانیده است «آیا خداوند شاکران را بهتر نمى‏شناسد»! (أَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّاکِرِینَ).

 (آیه 54)- این آیه به صورت یک قانون کلى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 601

 تمام افراد با ایمان را هر چند گناهکار باشند، نه تنها طرد نکند، بلکه به خوبى بپذیرد، چنین مى‏گوید: «هر گاه کسانى که به آیات ما ایمان آورده‏اند به سراغ تو بیایند، به آنها بگو: سلام بر شما» (وَ إِذا جاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ).

این سلام ممکن است از ناحیه خدا و به وسیله پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بوده باشد، و یا مستقیما از ناحیه خود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و در هر حال دلیل بر پذیرا شدن و استقبال کردن و تفاهم و دوستى با آنهاست.

در جمله دوم اضافه مى‏کند، که «پروردگار شما رحمت را بر خود فرض کرده است» (کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلى‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ).

و در جمله سوم که در حقیقت توضیح و تفسیر رحمت الهى است، با تعبیرى محبت آمیز چنین مى‏گوید: «هر کس از شما کارى از روى جهالت انجام دهد، سپس توبه کند و اصلاح و جبران نماید، خداوند آمرزنده و مهربان است» (أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ).

منظور از «جهالت» در این گونه موارد، همان غلبه و طغیان شهوت است و مسلما چنین کسى در برابر گناه خود مسؤول است.

 (آیه 55)- در این آیه براى تأکید مطلب مى‏فرماید: «ما آیات و نشانه‏ها و دستورات خود را این چنین روشن و مشخص مى‏کنیم، تا هم راه حق‏جویان و مطیعان آشکار گردد و هم راه گنهکاران لجوج و دشمنان حق» (وَ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ وَ لِتَسْتَبِینَ سَبِیلُ الْمُجْرِمِینَ).

منظور از «مجرم» همان گناهکاران لجوج و سرسختى است که با هیچ وسیله تسلیم حق نمى‏شوند.

یعنى بعد از این دعوت عمومى و همگانى به سوى حق، حتى دعوت از گناهکارانى که از کار خود پشیمانند، راه و رسم مجرمان لجوج و غیر قابل انعطاف کاملا شناخته خواهد شد.

 (آیه 56)- اصرار بیجا! در این آیه و دو آیه بعد همچنان روى سخن به                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 602

 مشرکان و بت‏پرستان لجوج است- همانطور که بیشتر آیات این سوره نیز همین بحث را دنبال مى‏کند- لحن این آیات چنان است که گویا آنها از پیامبر دعوت کرده بودند به آئینشان گرایش پیدا کند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مأمور مى‏شود که به آنها «بگو: من از پرستش کسانى که غیر از خدا مى‏خوانید نهى شده‏ام» (قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ).

سپس مى‏فرماید: «بگو: اى پیامبر! من پیروى از هوى و هوسهاى شما نمى‏کنم» (قُلْ لا أَتَّبِعُ أَهْواءَکُمْ). و این پاسخ روشنى به پیشنهاد بى‏اساس آنهاست و آن این که بت‏پرستى هیچ دلیل منطقى ندارد.

و در آخرین جمله براى تأکید بیشتر مى‏گوید: «اگر من چنین کارى را کنم مسلما گمراه شده‏ام و از هدایت یافتگان نخواهم بود» (قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِینَ).

 (آیه 57)- در این آیه پاسخ دیگرى به آنها مى‏دهد و آن این که «من بیّنه و دلیل روشنى از طرف پروردگارم دارم اگر چه شما آن را نپذیرفته و تکذیب کرده‏اید» (قُلْ إِنِّی عَلى‏ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ کَذَّبْتُمْ بِهِ).

خلاصه در این آیه نیز پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مأمور است روى این نکته تکیه کند که مدرک من در مسأله خداپرستى و مبارزه با بت کاملا روشن و آشکار مى‏باشد و انکار و تکذیب شما چیزى از اهمیت آن نمى‏کاهد.

سپس به یکى از بهانه جوییهاى آنها اشاره مى‏کند و آن این که آنها مى‏گفتند اگر تو بر حق هستى کیفرهایى که ما را به آن تهدید مى‏کنى زودتر بیاور پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در پاسخ آنها مى‏فرماید: «آنچه را شما در باره آن عجله دارید به دست من نیست» (ما عِنْدِی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ).

 «تمام کارها و فرمانها همه به دست خداست» (إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ).

یعنى: هر گونه فرمان در عالم آفرینش و تکوین و در عالم احکام دینى و تشریع به دست خداست، همچنین هر منصبى اعم از رهبرى الهى و قضاوت و حکمیت به کسى سپرده شده است آن هم از ناحیه پروردگار است.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 603

 و بعد به عنوان تأکید مى‏گوید: «اوست که حق را از باطل جدا مى‏کند و او بهترین جداکنندگان حق از باطل است» (یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلِینَ).

زیرا کسى که علمش از همه بیشتر و قدرت کافى براى اعمال علم و دانش خود نیز داشته باشد او بهترین جداکنندگان حق از باطل است.

 (آیه 58)- در این آیه به پیامبر دستور مى‏دهد که در برابر مطالبه عذاب و کیفر از ناحیه این جمعیت لجوج و نادان به آنها «بگو: اگر آنچه را که شما با عجله از من مى‏طلبید در قبضه قدرت من بود و من به درخواست شما ترتیب اثر مى‏دادم کار من با شما پایان گرفته بود» (قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِیَ الْأَمْرُ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ).

اما براى این که تصور نکنند مجازات آنها به دست فراموشى سپرده شده در پایان مى‏گوید: «خداوند از همه کس بهتر ستمکاران و ظالمان را مى‏شناسد و به موقع آنها را کیفر خواهد داد» (وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِالظَّالِمِینَ).

 (آیه 59)- اسرار غیب! در آیات گذشته سخن از علم و قدرت خدا و وسعت دایره حکم و فرمان او در میان بود، از این به بعد آنچه در آیات قبل اجمالا بیان شد، مشروحا توضیح داده مى‏شود، نخست به موضوع علم خدا پرداخته، مى‏گوید: «کلیدهاى غیب (یا خزانه‏هاى غیب) همه در نزد خداست، و جز او کسى آنها را نمى‏داند» (وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلَّا هُوَ).

سپس براى توضیح و تأکید بیشتر مى‏گوید: «آنچه در برّ و بحر است خدا مى‏داند» (وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ).

 «برّ» به معنى مکان وسیع است، و معمولا به خشکیها گفته مى‏شود، و «بحر» نیز در اصل به معنى محل وسیعى است که آب زیاد در آن مجتمع باشد، و معمولا به دریاها و گاهى به نهرهاى عظیم نیز گفته مى‏شود.

در هر حال آگاهى خدا از آنچه در خشکیها و دریاهاست، به معنى احاطه علم او بر همه چیز است.

یعنى، او از جنبش میلیاردها موجود زنده، کوچک و بزرگ، در اعماق دریاها،                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 604

 از شماره واقعى سلولهاى بدن هر انسان و گلبولهاى خونها. از حرکات مرموز تمام الکترونها در دل اتمها. و بالاخره از تمام اندیشه‏هایى که از لابلاى پرده‏هاى مغز ما مى‏گذرد، و تا اعماق روح ما نفوذ مى‏کند ....

آرى! از همه اینها بطور یکسان باخبر است.

باز در جمله بعد براى تأکید احاطه علمى خداوند، اشاره بخصوص در این مورد کرده و مى‏فرماید: «هیچ برگى از درختى جدا نمى‏شود، مگر این که آن را مى‏داند» (وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُها).

یعنى، تعداد این برگها و لحظه جدا شدنشان از شاخه‏ها و گردش آنها در وسط هوا و لحظه قرار گرفتنشان روى زمین، همه اینها در پیشگاه علم او روشن است. «و هم چنین هیچ دانه‏اى در مخفیگاه زمین قرار نمى‏گیرد» مگر این که تمام خصوصیات آن را مى‏داند (وَ لا حَبَّةٍ فِی ظُلُماتِ الْأَرْضِ).

در حقیقت دست روى دو نقطه حساس گذارده شده است، که براى هیچ انسانى هر چند میلیونها سال از عمر او بگذرد، و دستگاههاى صنعتى تکامل حیرت انگیز پیدا کند، احاطه بر آن ممکن نیست.

چه کسى مى‏داند بادها در هر شبانه روز در سرتاسر کره زمین چه بذرهایى را از گیاهان جدا کرده و به چه نقطه‏اى مى‏پاشد، کدام مغز الکترونیکى مى‏تواند، تعداد برگهایى که در یک روز از شاخه درختان جنگلها جدا مى‏شود حساب کند؟! نگاه به منظره یک جنگل مخصوصا در فصل پاییز، و منظره بدیعى که سقوط پى‏درپى برگها پیدا مى‏کند، به خوبى این حقیقت را ثابت مى‏کند، که این گونه علوم هیچ گاه ممکن نیست در دسترس انسان قرار گیرد.

در واقع سقوط برگها لحظه مرگ آنهاست، و سقوط دانه‏ها در مخفیگاه زمین گامهاى نخستین حیات و زندگى آنهاست، اوست که از نظام این مرگ و زندگى باخبر است.

بیان این موضوع یک اثر «فلسفى» دارد و یک اثر «تربیتى»، اما اثر فلسفى آن این است که پندار کسانى را که علم خدا را منحصر به کلیات مى‏دانند، و معتقدند که                        زیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 605

 خدا از جزئیات این جهان آگاهى ندارد، نفى مى‏کند، و صریحا مى‏گوید که خدا از همه کلیات و جزئیات آگاهى کامل دارد.

و اما اثر تربیتى آن روشن است، زیرا ایمان به این علم وسیع پهناور به انسان مى‏گوید تمام اسرار وجود تو، اعمال و گفتار تو، نیات و افکار تو، همگى براى ذات پاک او آشکار است با چنین ایمانى چگونه ممکن است انسان مراقب حال خویش نباشد و اعمال و گفتار و نیّات خود را کنترل نکند.

و در پایان آیه مى‏فرماید: «هیچ تر و خشکى نیست، مگر این که در کتاب مبین (و در مقام علم پروردگار) ثبت است» (وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ).

 (آیه 60)- در این آیه بحث را به احاطه علم خداوند به اعمال انسان که هدف اصلى است، کشانیده و قدرت قاهره خدا را نیز مشخص مى‏سازد، تا مردم از مجموع این بحث نتایج تربیتى لازم را بگیرند.

نخست مى‏گوید «او کسى است که روح شما را در شب قبض مى‏کند، و از آنچه در روز انجام مى‏دهید و به دست مى‏آورید آگاه است» (وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ).

سپس مى‏گوید: این نظام خواب و بیدارى تکرار مى‏شود، شب مى‏خوابید «و روز شما را بیدار مى‏کند و این وضع هم چنان ادامه دارد تا پایان زندگى شما فرا رسد» (ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ لِیُقْضى‏ أَجَلٌ مُسَمًّى).

سر انجام نتیجه نهایى بحث را چنین بیان مى‏کند: «سپس بازگشت همه به سوى خداست و شما را از آنچه انجام داده‏اید آگاه مى‏سازد» (ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).

 (آیه 61)- در این آیه باز براى توضیح بیشتر روى احاطه علمى خداوند نسبت به اعمال بندگان، و نگاهدارى دقیق حساب آنها براى روز رستاخیز چنین مى‏گوید: «او تسلط کامل بر بندگان خود دارد و حافظان و مراقبانى بر شما مى‏فرستد که حساب اعمالتان را دقیقا نگاهدارى کنند» (وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 606

 وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً)

.

سپس مى‏فرماید: «نگاهدارى این حساب تا لحظه پایان زندگى و فرا رسیدن مرگ ادامه دارد» (حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ). «و در این هنگام فرستادگان ما که مأمور قبض ارواحند روح او را مى‏گیرند» (تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا).

و در پایان اضافه مى‏کند که «این فرشتگان به هیچ وجه در انجام مأموریت خود کوتاهى و قصور و تفریط ندارند، نه لحظه‏اى گرفتن روح را مقدم مى‏دارند، و نه لحظه‏اى مؤخر» (وَ هُمْ لا یُفَرِّطُونَ).

 (آیه 62)- در این آیه اشاره به آخرین مرحله کار انسان کرده، مى‏گوید: «افراد بشر پس از طى دوران خود با این پرونده‏هاى تنظیم شده که همه چیز در آنها ثبت است، در روز رستاخیز به سوى پروردگارى که مولاى حقیقى آنهاست باز مى‏گردند» (ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ). و در آن دادگاه، «دادرسى و حکم و قضاوت مخصوص ذات پاک خداست» (أَلا لَهُ الْحُکْمُ).

و با آن همه اعمال و پرونده‏هایى که افراد بشر در طول تاریخ پرغوغاى خود داشته‏اند «به سرعت به تمام حسابهاى آنها رسیدگى مى‏کند» (وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبِینَ).

تا آنجا که در بعضى از روایات وارد شده، انّه سبحانه یحاسب جمیع عباده على مقدار حلب شاة!: «خداوند حساب تمام بندگان را در زمان کوتاهى به اندازه دوشیدن یک گوسفند، رسیدگى مى‏کند»!

 (آیه 63)- نورى که در تاریکى مى‏درخشد! بار دیگر قرآن دست مشرکان را گرفته و به درون فطرتشان مى‏برد و در آن مخفیگاه اسرار آمیز نور توحید و یکتا پرستى را به آنها نشان مى‏دهد و به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد به آنها «بگو: چه کسى شما را از تاریکیهاى برّ و بحر رهایى مى‏بخشد»! (قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ).

ظلمت و تاریکى گاهى جنبه حسى دارد و گاهى جنبه معنوى: ظلمت حسى آن است که نور بکلى قطع شود یا آن چنان ضعیف شود که انسان جایى را نبیند یا به زحمت ببیند، و ظلمت معنوى همان مشکلات، گرفتاریها و پریشانیها و آلودگیهایى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 607

 است که عاقبت آنها تاریک و ناپیداست.

اگر این تاریکى با حوادث وحشتناکى آمیخته شود و مثلا انسان در یک سفر دریایى «شب تاریک و بیم موج و گردابى حائل» محاصره شود وحشت آن به درجات بیش از مشکلاتى است که به هنگام روز پدید مى‏آید. در چنین لحظاتى است که انسان همه چیز را به دست فراموشى مى‏سپارد و جز خودش و نور تابناکى که در اعماق جانش مى‏درخشد و او را بسوى مبدئى مى‏خواند که تنها اوست که مى‏تواند چنان مشکلاتى را حل کند، از یاد مى‏برد.

این گونه حالات دریچه‏هایى هستند به جهان توحید و خداشناسى.

لذا در جمله بعد مى‏گوید: «در چنین حالى شما از لطف بى‏پایان او استمداد مى‏کنید گاهى آشکارا و با تضرّع و خضوع و گاهى پنهانى و در درون دل و جان، او را مى‏خوانید» (تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً).

 «و در چنین حالى فورا با آن مبدء بزرگ عهد و پیمان مى‏بندید که اگر ما را از کام خطر برهاند بطور قطع، شکر نعمتهاى او را انجام خواهیم داد، و جز به او دل نخواهیم بست» (لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ).

 (آیه 64)- «ولى اى پیامبر به آنها بگو: خداوند شما را از این تاریکیها و از هر گونه غم و اندوه دیگر نجات مى‏دهد (و بارها نجات داده است) ولى پس از رهایى باز همان راه شرک و کفر را مى‏پویید» (قُلِ اللَّهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْها وَ مِنْ کُلِّ کَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ).

 (آیه 65)- عذابهاى رنگارنگ! در این آیه براى تکمیل طرق مختلف تربیتى، تکیه روى مسأله تهدید به عذاب و مجازات الهى شده، یعنى همانطور که خداوند ارحم الراحمین و پناه دهنده بى‏پناهان است همچنین در برابر طغیانگران و سرکشان، قهار و منتقم نیز مى‏باشد.

در این آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داده شده است که مجرمان را به سه نوع مجازات تهدید کند: عذابهایى از طرف بالا و پایین و مجازات اختلاف کلمه و بروز جنگ و خونریزى، لذا مى‏گوید: «بگو: خداوند قادر است که مجازاتى از طرف بالا                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 608

 یا از طرف پایین بر شما بفرستد» (قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى‏ أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ). «و یا این که شما را به صورت دسته‏هاى پراکنده به یکدیگر مخلوط کند و طعم جنگ و خونریزى را به بعضى به وسیله بعضى دیگر بچشاند» (أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَ یُذِیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ).

مسأله اختلاف کلمه و پراکندگى در میان جمعیت به قدرى خطرناک است که در ردیف عذابهاى آسمانى و صاعقه‏ها و زلزله‏ها قرار گرفته است، و راستى چنین است، بلکه گاهى ویرانیهاى ناشى از اختلاف و پراکندگى به درجات بیشتر از ویرانیهاى ناشى از صاعقه‏ها و زلزله‏هاست، کرارا دیده شده است کشورهاى آباد در سایه شوم نفاق و تفرقه به نابودى مطلق کشیده شده است و این جمله هشدارى است به همه مسلمانان جهان! و در پایان آیه اضافه مى‏کند: «بنگر که چگونه نشانه‏ها و دلایل مختلف را براى آنها بازگو مى‏کنیم، شاید درک کنند و به سوى حق بازگردند» (انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ).

(آیه 66)- این آیه و آیه بعد در حقیقت تکمیل بحثى است که پیرامون دعوت به سوى خدا و معاد و حقایق اسلام و ترس از مجازات الهى در آیات پیشین گذشت.

نخست مى‏گوید: «قوم و جمعیت تو یعنى قریش و مردم مکّه تعلیمات تو را تکذیب کردند در حالى که همه حق است» و دلایل گوناگونى از طریق عقل و فطرت و حس آنها را تأیید مى‏کند (وَ کَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ وَ هُوَ الْحَقُّ).

بنابراین، تکذیب و انکار آنان از اهمیت این حقایق نمى‏کاهد، هر چند مخالفان و منکران زیاد باشند.

سپس دستور مى‏دهد که «به آنها بگو: وظیفه من تنها ابلاغ رسالت است، و من ضامن قبول شما نیستم» (قُلْ لَسْتُ عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ).

منظور از «و کیل» کسى است که مسؤول هدایت عملى و ضامن دیگران بوده باشد.

 (آیه 67)- در این آیه با یک جمله کوتاه و پرمعنى به آنها هشدار مى‏دهد،                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 609

 و به دقت کردن در انتخاب راه صحیح دعوت مى‏کند، و مى‏گوید: «هر خبرى که خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به شما داده سر انجام در این جهان یا جهان دیگر قرارگاهى دارد، و بالاخره در موعد مقرر انجام خواهد یافت، و به زودى باخبر خواهید شد» (لِکُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ).

 (آیه 68)

شأن نزول:

از امام باقر علیه السّلام نقل شده که: چون این آیه نازل گردید و مسلمانان از مجالست با کفار و استهزاکنندگان آیات الهى نهى شدند جمعى از مسلمانان گفتند: اگر بخواهیم در همه جا به این دستور عمل کنیم باید هرگز به مسجد الحرام نرویم، طواف خانه خدا نکنیم (زیرا آنها در گوشه و کنار مسجد پراکنده‏اند و به سخنان باطل پیرامون آیات الهى مشغولند و در هر گوشه‏اى از مسجد الحرام ما مختصر توقفى کنیم ممکن است سخنان آنها به گوش ما برسد) در این موقع آیه بعد (69) نازل شد و به مسلمانان دستور داد که در این گونه مواقع آنها را نصیحت کنند و تا آنجا که در قدرت دارند به ارشاد و راهنمایى آنها بپردازند.

تفسیر:

دورى از مجالس اهل باطل! از آنجا که بحثهاى این سوره بیشتر ناظر به وضع مشرکان و بت‏پرستان است در این آیه و آیه بعد به یکى دیگر از مسائل مربوط به آنها اشاره مى‏شود، نخست به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏گوید: «هنگامى که مخالفان لجوج و بى‏منطق را مشاهده کنى که آیات خدا را استهزاء مى‏کنند، از آنها روى بگردان تا از این کار صرف نظر کرده به سخنان دیگرى بپردازند» (وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ).

سپس اضافه مى‏کند این موضوع به اندازه‏اى اهمیت دارد که «اگر شیطان تو را به فراموشى افکند و با این گونه اشخاص سهوا همنشین شدى به مجرد این که متوجه موضوع گشتى فورا از آن مجلس برخیز و با این ستمکاران منشین» (وَ إِمَّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرى‏ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).

سؤال: مگر ممکن است شیطان بر پیامبر مسلط گردد و باعث فراموشى او شود؟

در پاسخ این سؤال مى‏توان گفت که روى سخن در آیه گر چه به پیامبر است،                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 610

 اما در حقیقت منظور پیروان او هستند که اگر گرفتار فراموشکارى شدند و در جلسات آمیخته به گناه کفار شرکت کردند به محض این که متوجه شوند باید از آنجا برخیزند و بیرون روند، و نظیر این بحث در گفتگوهاى روزانه ما در ادبیات زبانهاى مختلف دیده مى‏شود که انسان روى سخن را به کسى مى‏کند اما هدفش این است که دیگران بشنوند.

 (آیه 69)- در این آیه یک مورد استثناء کرده و مى‏گوید: «اگر افراد با تقوا براى نهى از منکر در جلسات آنها شرکت کنند و به امید پرهیزکارى و بازگشت آنها از گناه، آنان را متذکر سازند مانعى ندارد و گناهان آنها را بر چنین اشخاصى نخواهند نوشت، زیرا در هر حال قصد آنها خدمت و انجام وظیفه بوده است» (وَ ما عَلَى الَّذِینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ وَ لکِنْ ذِکْرى‏ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ).

باید توجه داشت تنها کسانى مى‏توانند از این استثناء استفاده کنند که طبق تعبیر آیه داراى مقام تقوا و پرهیزکارى باشند و نه تنها تحت تأثیر آنها واقع نشوند، بلکه بتوانند آنها را تحت تأثیر خود قرار دهند.

 (آیه 70)- آنها که دین حق را به بازى گرفته‏اند! این آیه در حقیقت بحث آیه قبل را تکمیل مى‏کند و به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد «از کسانى که دین و آیین خود را به شوخى گرفته‏اند و یک مشت بازى و سرگرمى را به حساب دین مى‏گذارند و زندگى دنیا و امکانات مادى آنها را مغرور ساخته، اعراض کن و آنها را به حال خود واگذار» (وَ ذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا).

در حقیقت آیه فوق اشاره به این است که آیین آنها از نظر محتوا پوچ و واهى است و نام دین را بر یک مشت اعمالى که به کارهاى کودکان و سرگرمیهاى بزرگسالان شبیه‏تر است گذارده‏اند، این چنین افراد قابل بحث و گفتگو نیستند و لذا دستور مى‏دهد از آنها روى بگردان و به آنها و مذهب توخالیشان اعتنا مکن.

سپس به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که «به آنها در برابر این اعمال هشدار بده که روزى فرا مى‏رسد که هر کس تسلیم اعمال خویش است و راهى براى فرار از چنگال آن ندارد» (وَ ذَکِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما کَسَبَتْ). «و در آن روز جز خدا نه                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 611

 حامى و یاورى دارد و نه شفاعت کننده‏اى» (لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفِیعٌ).

کار آنها در آن روز به قدرى سخت و دردناک است و چنان در زنجیر اعمال خود گرفتارند که «هر گونه غرامت و جریمه آن را (فرضا داشته باشند و) بپردازند که خود را از مجازات نجات دهند از آنها پذیرفته نخواهد شد» (وَ إِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لا یُؤْخَذْ مِنْها). چرا که «آنها گرفتار اعمال خویش شده‏اند» (أُولئِکَ الَّذِینَ أُبْسِلُوا بِما کَسَبُوا). نه راه جبران در آن روز باز است و نه زمان، زمان توبه است. به همین دلیل راه نجاتى براى آنها تصور نمى‏شود.

سپس به گوشه‏اى از مجازاتهاى دردناک آنها اشاره کرده، مى‏گوید: «نوشابه‏اى دارند از آب داغ و سوزان به همراه عذاب دردناک در برابر پشت پا زدنشان به حق و حقیقت» (لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْفُرُونَ).

آنها از درون به وسیله آب سوزان مى‏سوزند و از برون به وسیله آتش!

 (آیه 71)- این آیه در برابر اصرارى که مشرکان براى دعوت مسلمانان به کفر و بت‏پرستى داشتند به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که با یک دلیل دندانشکن به آنها پاسخ بده و «بگو: آیا شما مى‏گویید ما چیزى را شریک خدا قرار دهیم که نه سودى به حال ما دارد که به خاطر سودش به سوى او برویم و نه زیانى دارد که از زیان او بترسیم»؟! (قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُنا وَ لا یَضُرُّنا).

این جمله در حقیقت اشاره به آن است که معمولا کارهاى انسان از یکى از دو سر چشمه ناشى مى‏شود، یا به خاطر جلب منفعت است و یا به خاطر دفع ضرر سپس به استدلال دیگرى در برابر مشرکان دست مى‏زند و مى‏گوید: «اگر ما به سوى بت‏پرستى بازگردیم و پس از هدایت الهى در راه شرک گام نهیم به عقب بازگردانده شده‏ایم» این بر خلاف قانون تکامل است که قانون عمومى عالم حیات مى‏باشد (وَ نُرَدُّ عَلى‏ أَعْقابِنا بَعْدَ إِذْ هَدانَا اللَّهُ).

و بعد با یک مثال، مطلب را روشنتر مى‏سازد و مى‏گوید بازگشت از توحید به شرک «همانند آن است که کسى بر اثر وسوسه‏هاى شیطان (یا غولهاى بیابانى، به پندار عرب جاهلیت که تصور مى‏کردند در راهها کمین کرده‏اند و مسافران را به                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 612

 بیراهه‏ها مى‏کشانند!) راه مقصد را گم کرده و حیران و سرگردان در بیابان مانده است» (کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیاطِینُ فِی الْأَرْضِ حَیْرانَ).

 «در حالى که یارانى دارد که او را به سوى هدایت و شاهراه دعوت مى‏کنند و فریاد مى‏زنند به سوى ما بیا» (لَهُ أَصْحابٌ یَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنا) ولى آنچنان حیران و سرگردان است که گویى سخنان آنان را نمى‏شنود و یا قادر بر تصمیم گرفتن نیست.

و در پایان آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که بگو: «هدایت، تنها هدایت خداست و ما مأموریت داریم که فقط در برابر پروردگار عالمیان تسلیم شویم» (قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى‏ وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ).

این جمله در حقیقت دلیل دیگرى بر نفى مذهب مشرکان است زیرا تنها در برابر کسى باید تسلیم شد که مالک و آفریدگار و مربى جهان هستى است نه بتها که هیچ نقشى در ایجاد و اداره این جهان ندارند.

 (آیه 72)- در این آیه دنباله دعوت الهى را چنین شرح مى‏دهد که، گذشته از توحید به ما دستور داده شده: «نماز را بر پا دارید و از او بپرهیزید و اوست که به سوى او محشور خواهید شد» (وَ أَنْ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ اتَّقُوهُ وَ هُوَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ).

 (آیه 73)- این آیه در حقیقت دلیلى است بر مطالب آیه قبل و دلیلى است بر لزوم تسلیم در برابر پروردگار، و پیروى از رهبرى او، لذا نخست مى‏گوید: «او خدایى است که آسمانها و زمین را به حق آفریده است» (وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ).

تنها چنین کسى که مبدء عالم هستى است، شایسته رهبرى مى‏باشد و باید تنها در برابر فرمان او تسلیم بود، زیرا همه چیز را براى هدف صحیحى آفریده است.

سپس مى‏فرماید: نه تنها مبدء عالم هستى اوست، بلکه رستاخیز و قیامت نیز به فرمان او صورت مى‏گیرد «و آن روز که فرمان مى‏دهد رستاخیز برپا شود فورا بر پا خواهد شد» (وَ یَوْمَ یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 613

 بعد اضافه مى‏کند که «گفتار خداوند حق است» (قَوْلُهُ الْحَقُّ).

یعنى همانطور که آغاز آفرینش بر اساس هدف و نتیجه و مصلحت بود، رستاخیز نیز همان گونه خواهد بود.

 «و در آن روز که در صور دمیده مى‏شود و قیامت بر پا مى‏گردد، حکومت و مالکیت مخصوص ذات پاک اوست» (وَ لَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ).

درست است که مالکیت و حکومت خداوند بر تمام عالم هستى از آغاز جهان بوده و تا پایان جهان و در عالم قیامت ادامه خواهد داشت، ولى از آنجا که در این جهان یک سلسله عوامل و اسباب در پیشبرد هدفها و انجام کارها مؤثر است گاهى این عوامل و اسباب انسان را از خداوند که مسبب الاسباب است غافل مى‏کند، اما در آن روز که همه این اسباب از کار مى‏افتد، مالکیت و حکومت او از هر زمان آشکارتر و روشنتر مى‏گردد.

و در پایان آیه اشاره به سه صفت از صفات خدا کرده، مى‏گوید: «خداوند از پنهان و آشکار باخبر است» (عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ). «و کارهاى او همه از روى حکمت مى‏باشد، و از همه چیز آگاه است» (وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ). یعنى، به مقتضاى علم و آگاهیش اعمال بندگان را مى‏داند و به مقتضاى قدرت و حکمتش به هر کس جزاى مناسب مى‏دهد.

 (آیه 74)- از آنجا که این سوره جنبه مبارزه با شرک و بت‏پرستى دارد، در اینجا به گوشه‏اى از سرگذشت ابراهیم، قهرمان بت‏شکن اشاره کرده، مى‏گوید:

ابراهیم پدر (عموى) خود را مورد سرزنش قرار داد و به او چنین «گفت: آیا این بتهاى بى‏ارزش و موجودات بى‏جان را خدایان خود انتخاب کرده‏اى»؟! (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً).

 «بدون شک من، تو و جمعیت پیروان و هم مسلکان تو را در گمراهى آشکارى مى‏بینم» (إِنِّی أَراکَ وَ قَوْمَکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ).

چه گمراهى از این آشکارتر که انسان مخلوق خود را معبود خود قرار دهد، و موجود بى‏جان و بى‏شعورى را پناهگاه خود بپندارد و حل مشکلات خود را از                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 614

 آنها بخواهد.

جمعى از مفسران سنّى، آزر را پدر واقعى ابراهیم مى‏دانند، در حالى که تمام مفسران و دانشمندان شیعه معتقدند آزر پدر ابراهیم نبود، بعضى او را پدر مادر و بسیارى او را عموى ابراهیم دانسته‏اند.

 (آیه 75)- دلایل توحید در آسمانها! در تعقیب نکوهشى که ابراهیم از بتها داشت، قرآن به مبارزات منطقى ابراهیم با گروههاى مختلف بت‏پرستان اشاره مى‏کند نخست مى‏گوید: «همانطور که ابراهیم را از زیانهاى بت‏پرستى آگاه ساختیم همچنین مالکیت مطلقه و تسلط پروردگار را بر تمام آسمان و زمین به او نشان دادیم» (وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

و در پایان آیه مى‏فرماید: «و هدف ما این بود که ابراهیم اهل یقین گردد» (وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ).

شک نیست که ابراهیم یقین استدلالى و فطرى به یگانگى خدا داشت، اما با مطالعه در اسرار آفرینش این یقین به سر حد کمال رسید.

 (آیه 76)- از این به بعد موضوع فوق را بطور مشروح بیان کرده و استدلال ابراهیم را از افول و غروب ستاره و خورشید بر عدم الوهیت آنها روشن مى‏سازد.

مى‏گوید: «هنگامى که پرده تاریک شب جهان را در زیر پوشش خود قرار داد ستاره‏اى در برابر دیدگان او خودنمایى کرد، ابراهیم صدا زد این خداى من است! اما به هنگامى که غروب کرد با قاطعیت تمام گفت: من هیچ گاه غروب کنندگان را دوست نمى‏دارم» و آنها را شایسته عبودیت و ربوبیت نمى‏دانم (فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأى‏ کَوْکَباً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ).

(آیه 77)- بار دیگر چشم بر صفحه آسمان دوخت، این بار قرص سیم‏گون ماه با فروغ و درخشش دلپذیر خود بر صفحه آسمان ظاهر شده بود «هنگامى که ابراهیم ماه را دید، صدا زد این است پروردگار من! اما سر انجام ماه به سرنوشت همان ستاره گرفتار شد و چهره خود را در پرده افق فرو کشید، ابراهیم جستجوگر گفت: اگر پروردگار من، مرا به سوى خود رهنمون نشود در صف گمراهان قرار                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 615

 خواهم گرفت» (فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ).

 (آیه 78)- در این هنگام شب به پایان رسیده بود و پرده‏هاى تاریک خود را جمع کرده و از صحنه آسمان مى‏گریخت، خورشید از افق مشرق سربرآورده و نور زیبا و لطیف خود را همچون یک پارچه زر بافت بر کوه و دشت و بیابان مى‏گسترد، «همین که چشم حقیقت‏بین ابراهیم بر نور خیره‏کننده آن افتاد صدا زد خداى من این است؟! این که از همه بزرگتر و پرفروغتر است!، اما با غروب آفتاب و فرو رفتن قرص خورشید (در دهان هیولاى شب، ابراهیم آخرین سخن خویش را ادا کرد و) گفت: اى جمعیت، من از همه این معبودهاى ساختگى که شریک خدا قرار داده‏اید بیزارم» (فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّی هذا أَکْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قالَ یا قَوْمِ إِنِّی بَرِی‏ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ).

 (آیه 79)- اکنون که فهمیدم در ماوراى این مخلوقات متغیر و محدود و اسیر چنگال قوانین طبیعت، خدایى است قادر و حاکم بر نظام کائنات «من روى خود را به سوى کسى مى‏کنم که آسمانها و زمین را آفرید و در این عقیده خود کمترین شرک راه نمى‏دهم، من موحد خالصم و از مشرکان نیستم» (إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ).

در این که چگونه ابراهیم موحد و یکتاپرست، به ستاره آسمان اشاره کرده و مى‏گوید: «هذا ربّى» (این خداى من است) باید بگوییم ابراهیم (ع) این را به عنوان یک خبر قطعى نگفت، بلکه به عنوان یک فرض و احتمال براى تفکر و اندیشیدن، این سخن را بر زبان جارى کرد.

و یا مفهوم آن این است که «به اعتقاد شما این خداى من است».

 (آیه 80)- قرآن در باره ادامه گفتگوى ابراهیم با قوم و جمعیت بت‏پرست مى‏گوید: «قوم ابراهیم با او به گفتگو و محاجّه پرداختند» (وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ).

ابراهیم در پاسخ آنها گفت: «چرا در باره خداوند یگانه با من گفتگو و مخالفت مى‏کنید، در حالى که خداوند مرا در پرتو دلایل منطقى و روشن به راه                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 616

 توحید هدایت کرده است»؟ (قالَ أَ تُحاجُّونِّی فِی اللَّهِ وَ قَدْ هَدانِ) از این آیه به خوبى استفاده مى‏شود که جمعیت بت‏پرست قوم ابراهیم تلاش و کوشش داشتند که به هر قیمتى که ممکن است او را از عقیده خود بازدارند.

لذا او را تهدید به کیفر و خشم خدایان و بتها کردند، و او را از مخالفت آنان بیم دادند، زیرا در دنباله آیه از زبان ابراهیم چنین مى‏خوانیم: «من هرگز از بتهاى شما نمى‏ترسم زیرا آنها قدرتى ندارند که به کسى زیان برسانند مگر این که خدا چیزى را بخواهد» (وَ لا أَخافُ ما تُشْرِکُونَ بِهِ إِلَّا أَنْ یَشاءَ رَبِّی شَیْئاً).

گویا ابراهیم با این جمله مى‏خواهد یک پیشگیرى احتمالى کند و بگوید اگر در گیرودار این مبارزه‏ها فرضا حادثه‏اى هم براى من پیش بیاید هیچ گونه ارتباطى به بتها ندارد، بلکه مربوط به خواست پروردگار است.

سپس مى‏گوید: «علم و دانش پروردگار من آن چنان گسترده و وسیع است که همه چیز را دربرمى‏گیرد» (وَسِعَ رَبِّی کُلَّ شَیْ‏ءٍ عِلْماً).

و سر انجام براى تحریک فکر و اندیشه، آنان را مخاطب ساخته مى‏گوید: «آیا با این همه باز متذکر و بیدار نمى‏شوید»؟ (أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ).

 (آیه 81)- در این آیه منطق و استدلال دیگرى را از ابراهیم بیان مى‏کند که به جمعیت بت‏پرست مى‏گوید: «چگونه ممکن است من از بتها بترسم و در برابر تهدیدهاى شما وحشتى به خود راه دهم با این که هیچ گونه نشانه‏اى از عقل و شعور و قدرت در این بتها نمى‏بینم، اما شما با این که به وجود خدا ایمان دارید و قدرت و علم او را مى‏دانید، و هیچ گونه دستورى به شما در باره پرستش بتها نازل نکرده است، با این همه از خشم او نمى‏ترسید من چگونه از خشم بتها بترسم»؟ (وَ کَیْفَ أَخافُ ما أَشْرَکْتُمْ وَ لا تَخافُونَ أَنَّکُمْ أَشْرَکْتُمْ بِاللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ عَلَیْکُمْ سُلْطاناً).

اکنون انصاف بدهید کدام یک از این دو دسته (بت‏پرستان و خداپرستان) شایسته‏تر به ایمنى (از مجازات) هستند اگر مى‏دانید»! (فَأَیُّ الْفَرِیقَیْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).

در واقع منطق ابراهیم در اینجا یک منطق عقلى بر اساس این واقعیت است                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 617

 که شما مرا تهدید به خشم بتها مى‏کنید در حالى که تأثیر وجودى آنها موهوم است، ولى از خشم خداوند بزرگ که من و شما هر دو او را پذیرفته‏ایم- و هیچ گونه دستورى از طرف او در باره پرستش بتها نرسیده- ترس و وحشتى ندارید.

 (آیه 82)- در این آیه، پاسخى از زبان ابراهیم به سؤالى که خودش در آیه قبل مطرح نمود نقل شده است و این یک شیوه جالب در استدلالات علمى است که گاهى شخص استدلال کننده سؤالى از طرف مقابل مى‏کند و خودش بلافاصله به پاسخ آن مى‏پردازد اشاره به این که مطلب به قدرى روشن است که هر کس پاسخ آن را باید بداند.

مى‏گوید: «آنها که ایمان آوردند و ایمان خود را با ظلم و ستم نیامیختند امنیت براى آنهاست، و هدایت مخصوص آنان» (الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ).

 (آیه 83)- این آیه به تمام بحثهاى گذشته که در زمینه توحید و مبارزه با شرک از ابراهیم نقل شد اشاره کرده، مى‏گوید: «اینها دلایلى بود که ما به ابراهیم در برابر قوم و جمعیتش دادیم» (وَ تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها إِبْراهِیمَ عَلى‏ قَوْمِهِ).

سپس براى تکمیل این بحث مى‏فرماید: «درجات هر کس را بخواهیم بلند مى‏کنیم» (نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ).

اما براى این که اشتباهى پیش نیاید که گمان کنند خداوند در این ترفیع درجه تبعیضى قائل مى‏شود مى‏فرماید: «پروردگار تو، حکیم و عالم است» (إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ).

و درجاتى را که مى‏دهد روى آگاهى به شایستگى آنها و موافق موازین حکمت است و تا کسى شایسته نباشد از آن برخوردار نخواهد شد.

 (آیه 84)- از این به بعد به قسمتى از مواهبى که خداوند به ابراهیم داده است اشاره شده، و آن مواهب فرزندان صالح و نسل لایق و برومند است که یکى از بزرگترین مواهب الهى محسوب مى‏شود.

نخست مى‏گوید: «ما به ابراهیم، اسحاق و یعقوب (فرزندان اسحاق) را                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 618

 بخشیدیم» (وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ).

سپس براى این که افتخار این دو تنها در جنبه پیغمبرزادگى نبود، بلکه شخصا در پرتو فکر صحیح و عمل صالح نور هدایت را در قلب خود جاى داده بودند، مى‏گوید: «هر یک از آنها را هدایت کردیم» (کُلًّا هَدَیْنا).

و به دنبال آن براى این که تصور نشود، در دورانهاى قبل از ابراهیم، پرچمدارانى براى توحید نبودند، و این موضوع از زمان او شروع شده اضافه مى‏کند، «نوح را نیز پیش از آن هدایت و رهبرى کردیم» (وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ).

در حقیقت با اشاره به موقعیت نوح که از اجداد ابراهیم است و موقعیت جمعى از پیامبران که از دودمان و فرزندان او هستند، موقعیت ممتاز ابراهیم را از نظر «وراثت و ریشه» و «ثمره» وجودى مشخص مى‏سازد.

و در تعقیب آن نام جمع کثیرى از پیامبران را که از دودمان ابراهیم بودند مى‏برد، نخست مى‏گوید: «از دودمان ابراهیم، داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون را هدایت کردیم» (وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسى‏ وَ هارُونَ).

و در پایان آیه مى‏فرماید: «این چنین نیکوکاران را پاداش مى‏دهیم» (وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ). به این ترتیب روشن مى‏کند که مقام و موقعیت آنان در پرتو اعمال و کردار آنها بود.

 (آیه 85)- و در این آیه اضافه مى‏کند: «و (همچنین) زکریا و یحیى و عیسى و الیاس هر کدام از صالحان بودند» (وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیى‏ وَ عِیسى‏ وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ). یعنى، مقامات آنها جنبه تشریفاتى و اجبارى نداشت بلکه در پرتو عمل صالح در پیشگاه خدا شخصیت و عظمت یافتند.

 (آیه 86)- در این آیه نیز نام چهار نفر دیگر از پیامبران و رهبران الهى را ذکر کرده، مى‏فرماید: «و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط و هر کدام را بر مردم عصر خود برترى بخشیدیم» (وَ إِسْماعِیلَ وَ الْیَسَعَ وَ یُونُسَ وَ لُوطاً وَ کلًّا فَضَّلْنا عَلَى الْعالَمِینَ).

 (آیه 87)- و در این آیه یک اشاره کلى به پدران و فرزندان و برادران صالح                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 619

 پیامبران نامبرده که بطور تفصیل اسم آنها در اینجا نیامده است کرده، مى‏گوید: «از میان پدران آنها و فرزندانشان و برادرانشان، افرادى را فضیلت دادیم و برگزیدیم و به راه راست هدایت کردیم» (وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَیْناهُمْ وَ هَدَیْناهُمْ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).

 (آیه 88)- سه امتیاز مهم! به دنبال ذکر نام گروههاى مختلفى از پیامبران الهى در آیات گذشته، در اینجا اشاره به خطوط کلى و اصلى زندگانى آنها شده، نخست مى‏فرماید: «این هدایت خداست که به وسیله آن هر کس از بندگانش را بخواهد هدایت و رهبرى مى‏کند» (ذلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ).

سپس براى این که کسى تصور نکند آنها به اجبار در این راه گام گذاشتند و همچنین کسى تصور نکند که خداوند نظر خاص و استثنایى و بى‏دلیل در مورد آنها داشته است، مى‏فرماید: «اگر فرضا این پیامبران با آن همه مقام و موقعیتى که داشتند مشرک مى‏شدند، تمام اعمالشان بر باد مى‏رفت» (وَ لَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).

یعنى آنها نیز مشمول همان قوانین الهى هستند که در باره دیگران اجرا مى‏گردد و تبعیضى در کار نیست.

 (آیه 89)- در این آیه به سه امتیاز مهم که پایه همه امتیازات انبیاء بوده اشاره کرده، مى‏فرماید: «اینها کسانى بودند که هم کتاب آسمانى به آنان داده‏ایم و هم مقام حکم و هم نبوت» (أُولئِکَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ).

 «حکم» در اصل به معنى منع و جلوگیرى است، و از آنجا که عقل جلو اشتباهات و خلافکاریها را مى‏گیرد، همچنین قضاوت صحیح مانع از ظلم و ستم است، و حکومت عادل جلو حکومتهاى نارواى دیگران را مى‏گیرد، در هر یک از این سه معنى استعمال مى‏شود.

سپس مى‏فرماید: «اگر این جمعیت- یعنى مشرکان و اهل مکّه و مانند آنها- این حقایق را نپذیرند، دعوت تو بدون پاسخ نمى‏ماند، زیرا ما جمعیتى را مأموریت داده‏ایم که نه تنها آن را بپذیرند بلکه آن را محافظت و نگهبانى کنند جمعیتى که در                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 620

 راه کفر گام برنمى‏دارند و در برابر حق تسلیمند» (فَإِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً لَیْسُوا بِها بِکافِرِینَ).

 (آیه 90)- در این آیه، برنامه این پیامبران بزرگ را به عنوان یک سرمشق عالى هدایت به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله معرفى کرده، و مى‏گوید: «اینها کسانى هستند که مشمول هدایت الهى شده‏اند، پس به هدایت آنها اقتدا کن» (أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ).

این آیه بار دیگر تأکید مى‏کند که اصول دعوت همه پیامبران الهى یکى است، گر چه آیینهاى بعدى کاملتر از آیینهاى قبلى بوده است.

 «هدایت» مفهوم وسیعى دارد که هم توحید و سایر اصول اعتقادى را شامل مى‏شود و هم صبر و استقامت، و هم سایر اصول اخلاق و تعلیم و تربیت.

سپس به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داده مى‏شود که «به مردم بگو: من هیچ گونه اجر و پاداشى در برابر رسالت خود از شما تقاضا نمى‏کنم» همانطور که پیامبران پیشین چنین درخواستى نکردند، من هم از این سنت همیشگى پیامبران پیروى کرده و به آنها اقتدا مى‏کنم (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً).

 «به علاوه این قرآن و رسالت و هدایت یک بیدار باش و یادآورى به همه جهانیان است» (إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرى‏ لِلْعالَمِینَ).

و چنین نعمت عمومى و همگانى، همانند نور آفتاب و امواج هوا و بارش باران است که جنبه عمومى و جهانى دارد، و هیچ گاه خرید و فروش نمى‏شود و کسى در برابر آن اجر و پاداشى نمى‏گیرد.

(آیه 91)

شأن نزول:

نقل شده که جمعى از یهودیان گفتند: اى محمد! آیا راستى خداوند کتابى بر تو فرستاده است؟! پیامبر فرمود: آرى! آنها گفتند: به خدا سوگند که خداوند هیچ کتابى از آسمان فرو نفرستاده است!

تفسیر:

خدانشناسان! از شأن نزول فوق و لحن آیه در مى‏یابیم این آیه در باره یهود است نه مشرکان، از طرفى بعضى معتقدند که این آیه استثنائا در مدینه نازل شده است و به دستور پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به تناسب خاصى در وسط این سوره مکّى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 621

 قرار گرفته و این موضوع در قرآن نمونه‏هاى فراوانى دارد.

اکنون مى‏پردازیم به تفسیر آیه، نخست مى‏گوید: «آنها خدا را آن چنانکه شایسته است نشناختند زیرا گفتند: خدا هیچ کتابى بر هیچ انسانى نازل نکرده است»! (وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى‏ بَشَرٍ مِنْ شَیْ‏ءٍ).

خداوند به پیامبرش دستور مى‏دهد که در جواب آنها «بگو: چه کسى کتابى را که موسى آورد و نور و هدایت براى مردم بود نازل گردانید»؟ (قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْکِتابَ الَّذِی جاءَ بِهِ مُوسى‏ نُوراً وَ هُدىً لِلنَّاسِ).

 «همان کتابى که آن را به صفحات پراکنده‏اى تبدیل کرده‏اید، بعضى را که به سود شماست آشکار مى‏کنید و بسیارى را که به زبان خود مى‏دانید پنهان مى‏دارید» (تَجْعَلُونَهُ قَراطِیسَ تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ کَثِیراً). «و در این کتاب آسمانى مطالبى به شما تعلیم داده شده که نه شما و نه پدرانتان از آن باخبر نبودید و بدون تعلیم الهى نمى‏توانستید باخبر شوید» (وَ عُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لا آباؤُکُمْ).

در پایان آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که «تنها خدا را یاد کن و آنها را در اباطیل و لجاجت و بازیگرى خود رها ساز» زیرا آنها جمعیتى هستند که کتاب الهى و آیات او را به بازى گرفته‏اند (قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ).

 (آیه 92)- در تعقیب بحثى که در باره کتاب آسمانى یهود در آیه گذشته عنوان شد در اینجا به قرآن که یک کتاب دیگر آسمانى است اشاره مى‏شود، و در حقیقت ذکر تورات مقدمه‏اى است براى ذکر قرآن تا تعجب و وحشتى از نزول یک کتاب آسمانى، بر یک بشر، نکنند.

نخست مى‏گوید: «این کتابى است که ما آن را نازل کردیم» (وَ هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ). «کتابى است بسیار پربرکت، زیرا سر چشمه انواع خیرات و نیکیها و پیروزیها است» (مُبارَکٌ). «به علاوه کتبى را که پیش از آن نازل شده‏اند همگى تصدیق مى‏کند» (مُصَدِّقُ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ).

منظور از این که قرآن کتب مقدسه پیشین را تصدیق مى‏کند آن است که تمام نشانه‏هایى که در آنها آمده است بر آن تطبیق مى‏نماید.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 622

 بنابراین، هم از نظر محتوا و هم از نظر اسناد و مدارک تاریخى نشانه‏هاى حقانیت در آن آشکار است.

سپس هدف نزول قرآن را چنین توضیح مى‏دهد که «آن را فرستادیم تا امّ القرى (مکّه) و تمام آنها که در گرد آن هستند، انذار کنى» و به مسؤولیتها و وظایفشان آگاه سازى (وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى‏ وَ مَنْ حَوْلَها).

اگر به مکّه «امّ القرى» مى‏گویند به خاطر این است که اصل و آغاز پیدایش تمام خشکیهاى روى زمین است در روایات متعددى مى‏خوانیم، خشکیهاى زمین از زیر خانه کعبه گسترده شدند و از آن به نام «دحو الارض» (گسترش زمین) یاد شده است. بنابراین «و من حولها» (کسانى که پیرامون آن هستند) تمام مردم روى زمین را شامل مى‏شود.

و در پایان آیه مى‏گوید: «کسانى که به روز رستاخیز و حساب پاداش اعمال ایمان دارند به این کتاب ایمان خواهند آورد و مراقب نمازهاى خود خواهند بود» (وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ).

اهمیت نماز-

در آیه فوق از میان تمام دستورات دینى، تنها اشاره به نماز شده است و همانطور که مى‏دانیم نماز مظهر پیوند با خدا و ارتباط با اوست و به همین دلیل از همه عبادات برتر و بالاتر است و به عقیده بعضى هنگام نزول این آیات تنها فریضه اسلامى همین نماز بود.

 (آیه 93)

شأن نزول:

این آیه در مورد شخصى به نام «عبد اللّه بن سعد» که از کاتبان وحى بود و سپس خیانت کرد و پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله او را طرد نمود و پس از آن ادعا کرد که من مى‏توانم همانند آیات قرآن بیاورم نازل گردیده.

جمعى از مفسران نیز گفته‏اند که آیه یا قسمتى از آن در باره «مسیلمه کذاب» که از مدعیان دروغین نبوت بود نازل گردیده است.

و در هر حال آیه همانند سایر آیات قرآن که در شرایط خاصى نازل شده مضمون و محتواى آن کلى و عمومى است و همه مدعیان نبوت و مانند آنها را شامل مى‏شود.

تفسیر:

به دنبال آیات گذشته که اشاره به گفتار یهود در باره نفى نزول کتاب                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 623

 آسمانى بر هیچ کس نبوده بود، در این آیه سخن از گناهکاران دیگرى است که در نقطه مقابل آنها قرار دارند و ادعاى نزول وحى آسمانى بر خود مى‏کنند، در حالى که دروغ مى‏گویند. و در حقیقت به سه دسته از این گونه افراد در آیه مورد بحث اشاره شده است. نخست مى‏گوید: «چه کسى ستمکارتر است از کسانى که بر خدا دروغ مى‏بندند و آیه‏اى را تحریف و سخنى از سخنان خدا را تغییر مى‏دهند» (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً).

دسته دوم «آنها که ادعاى نبوت و وحى مى‏کنند، در حالى که نه پیامبرند و نه وحى بر آنها نازل شده است» (أَوْ قالَ أُوحِیَ إِلَیَّ وَ لَمْ یُوحَ إِلَیْهِ شَیْ‏ءٌ).

دسته سوم آنها که به عنوان انکار نبوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله یا از روى استهزاء «مى‏گویند ما هم مى‏توانیم همانند این آیات نازل کنیم» در حالى که دروغ مى‏گویند و کمترین قدرتى بر این کار ندارند (وَ مَنْ قالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ).

آرى! همه اینها ستمگرند و کسى ستمکارتر از آنها نیست هم خود گمراهند و هم دیگران را به گمراهى مى‏کشانند، چه ظلمى از این بالاتر که افرادى که صلاحیت رهبرى ندارند، ادعاى رهبرى کنند آن هم رهبرى الهى و آسمانى.

سپس مجازات دردناک این گونه افراد را چنین بیان مى‏کند: «اگر تو اى پیامبر! این ستمکاران را به هنگامى که در شداید مرگ و جان دادن فرو رفته‏اند مشاهده کنى، در حالى که فرشتگان قبض ارواح دست گشوده‏اند به آنها مى‏گویند: جان خود را خارج سازید، خواهى دید که وضع آنها بسیار دردناک و اسفبار است» (وَ لَوْ تَرى‏ إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِکَةُ باسِطُوا أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ).

در این حال فرشتگان عذاب به آنها مى‏گویند: «امروز گرفتار مجازات خوارکننده‏اى خواهید شد به خاطر دو کار: نخست این که بر خدا دروغ بستید و دیگر این که در برابر آیات او سر تسلیم فرود نیاوردید» (الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَ کُنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ).

 (آیه 94)

شأن نزول:

یکى از مشرکان به نام «نضربن حارث» گفت: «لات» و «عزى» (دو بت بزرگ و معروف عرب) در قیامت از من شفاعت خواهند کرد، آیه                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 624

 نازل شد و به او و امثال او پاسخ گفت.

تفسیر:

گمشده‏ها- در آیه گذشته به قسمتى از حالات ظالمان در آستانه مرگ اشاره شد در این آیه گفتارى که خداوند به هنگام مرگ یا به هنگام ورود در صحنه قیامت به آنها مى‏گوید، منعکس شده است.

در آغاز مى‏فرماید: «امروز همه به صورت تنها، همان گونه که روز اول شما را آفریدیم، به سوى ما بازگشت نمودید» (وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى‏ کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ).

 «و اموالى که به شما بخشیده بودیم و تکیه گاه شما در زندگى بود، همه را پشت سر گذاردید» و با دست خالى آمدید (وَ تَرَکْتُمْ ما خَوَّلْناکُمْ وَراءَ ظُهُورِکُمْ).

همچنین «بتهایى که آنها را شفیع خود مى‏پنداشتید، و شریک در تعیین سرنوشت خود تصور مى‏کردید هیچ کدام را با شما نمى‏بینیم» (وَ ما نَرى‏ مَعَکُمْ شُفَعاءَکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکاءُ). در حقیقت «جمع شما به پراکندگى گرایید و تمام پیوندها از شما بریده شد» (لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ).

 «تمام پندارها و تکیه‏گاههایى که فکر مى‏کردید نابود گشتند و گم شدند» (وَ ضَلَّ عَنْکُمْ ما کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ).

مشرکان و بت‏پرستان عرب روى سه چیز تکیه داشتند: «قبیله و عشیره» که به آن وابسته بودند، و «اموال و ثروتهایى» که براى خود گرد آورده بودند، و «بتهایى» که آنها را شریک خدا در تعیین سرنوشت انسان و شفیع در پیشگاه او مى‏پنداشتند، در هر یک از سه جمله آیه، به یکى از این سه موضوع اشاره شده که چگونه به هنگام مرگ، همه آنها با انسان وداع مى‏گویند، و او را تک و تنها به خود وامى‏گذارند.

در آن روز بطور کلى تمام پیوندها و علائق مادى و همه تکیه گاهها و معبودهاى خیالى و ساختگى از او جدا مى‏شود، او مى‏ماند و اعمالش، و به تعبیر قرآن گم مى‏شوند، یعنى آنچنان حقیر و پست و ناشناس خواهند بود که به چشم نمى‏آیند!

 (آیه 95)- شکافنده صبح! بار دیگر روى سخن را به مشرکان کرده و دلایل توحید را در ضمن عبارات جالب و نمونه‏هاى زنده‏اى از اسرار مشرکان و نظام آفرینش و شگفتیهاى خلقت، شرح مى‏دهد.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 625

 در این آیه، به سه قسمت از این شگفتیها که در زمین است اشاره شده، نخست مى‏گوید: «خداوند شکافنده دانه و هسته است» (إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى‏).

جالب این که دانه و هسته گیاهان غالبا بسیار محکمند، یک نگاه به هسته خرما و میوه‏هایى مانند هلو و شفتالو و دانه‏هاى محکم بعضى از حبوبات نشان مى‏دهد که چگونه آن نطفه حیاتى که در حقیقت نهال و درخت کوچکى است در دژى فوق العاده محکم محاصره شده است، ولى دستگاه آفرینش آنچنان خاصیت تسلیم و نرمش به این دژ نفوذ ناپذیر، و آنچنان قدرت و نیرو به آن جوانه بسیار لطیف و ظریفى که در درون هسته و دانه پرورش مى‏یابد، مى‏دهد که بتواند دیواره آن را بشکافد و از میان آن قد برافرازد.

به راستى این حادثه در جهان گیاهان حادثه شگرفى است که قرآن به عنوان یک نشانه توحید انگشت روى آن گذاشته است.

سپس مى‏گوید: «موجود زنده را از مرده بیرون مى‏فرستد، و موجودات مرده را از زنده» (یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ).

و این یک نظام دائمى و عمومى در جهان آفرینش است مسأله حیات و زندگى موجودات زنده از پیچیده‏ترین مسائلى است که هنوز علم و دانش بشر نتوانسته است پرده از روى اسرار آن بردارد و به مخفیگاه آن گام بگذارد که چگونه عناصر طبیعى و مواد آلى با یک جهش عظیم، تبدیل به یک موجود زنده مى‏شوند.

لذا مى‏بینیم قرآن براى اثبات وجود خدا بارها روى این مسأله تکیه کرده است، و پیامبران بزرگى همچون ابراهیم و موسى در برابر گردنکشانى همچون نمرود و فرعون، به وسیله پدیده حیات و حکایت آن از وجود مبدء قادر و حکیم جهان استدلال مى‏کردند.

و در پایان آیه به عنوان تأکید و تحکیم مطلب مى‏فرماید: «این است خداى شما و این است آثار قدرت و علم بى‏پایان او، با این حال چگونه از حق منحرف، و به راه باطل کشانده مى‏شوید» (ذلِکُمُ اللَّهُ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ).

 (آیه 96)- در این آیه به سه نعمت از نعمتهاى جوّى و آسمانى اشاره شده                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 626

 است. نخست مى‏گوید: «خداوند شکافنده صبح است» (فالِقُ الْإِصْباحِ).

قرآن در اینجا روى مسأله صبح تکیه مى‏کند که یکى از نعمتهاى بزرگ پروردگار است زیرا مى‏دانیم این پدیده آسمانى نتیجه وجود جوّ زمین (یعنى قشر ضخیم هوا که دور تا دور این کره را پوشانیده) مى‏باشد، اگر اطراف کره زمین همانند کره ماه جوّى وجود نداشت نه بین الطلوعین و فلق وجود داشت و نه سپیدى آغاز شب و شفق، اما وجود جوّ زمین و فاصله‏اى که در میان تاریکى شب، و روشنایى روز به هنگام طلوع و غروب آفتاب قرار دارد، انسان را تدریجا براى پذیرا شدن هر یک از این دو پدیده متضاد آماده مى‏سازد، و انتقال از نور به ظلمت و از ظلمت به نور، به صورت تدریجى و ملایم و کاملا مطبوع و قابل تحمل انجام مى‏گردد.

ولى براى این که تصور نشود شکافتن صبح دلیل این است که تاریکى و ظلمت شب، چیز نامطلوب و یا مجازات و سلب نعمت است بلافاصله مى‏فرماید: خداوند «شب را مایه آرامش قرار داد» (وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً).

این موضوع مسلم است که انسان در برابر نور و روشنایى تمایل به تلاش و کوشش دارد، جریان خون متوجه سطح بدن مى‏شود، و تمام سلولها آماده فعالیت مى‏گردند، و به همین دلیل خواب در برابر نور چندان آرام‏بخش نیست.

ولى هر قدر محیط تاریک بوده باشد خواب عمیقتر و آرام‏بخش‏تر است، زیرا در تاریکى، خون متوجه درون بدن مى‏گردد و بطور کلى سلولها در یک آرامى و استراحت فرو مى‏روند، به همین دلیل در جهان طبیعت نه تنها حیوانات، بلکه گیاهان نیز به هنگام تاریکى شب به خواب فرو مى‏روند و با نخستین اشعه صبحگاهان جنب و جوش و فعالیت را شروع مى‏کنند، به عکس دنیاى ماشینى که شب را تا بعد از نیمه بیدار مى‏مانند، و روز را تا مدت زیادى بعد از طلوع آفتاب در خواب فرو مى‏روند، و نشاط و سلامت خود را از دست مى‏دهند.

سپس اشاره به سومین نعمت و نشانه عظمت خود کرده، مى‏گوید: «و خورشید و ماه را وسیله حساب در زندگى شما قرار داد» (وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً).

این موضوع بسیار جالب توجه است که میلیونها سال کره زمین به دور                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 627

 خورشید، و ماه به دور زمین گردش مى‏کند، و این گردش به قدرى حساب شده است که حتى لحظه‏اى پس و پیش نمى‏شود، و این ممکن نیست مگر در سایه یک علم و قدرت بى‏انتها که هم طرح آن را بریزد و هم آن را دقیقا اجرا کند.

و لذا در پایان آیه مى‏گوید: «این اندازه‏گیرى خداوندى است که هم توانا است و هم دانا» (ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ).

 (آیه 97)- در تعقیب آیه قبل که اشاره به نظام گردش آفتاب و ماه شده بود، در اینجا به یکى دیگر از نعمتهاى پروردگار اشاره کرده و مى‏گوید: «او کسى است که ستارگان را براى شما قرار داد تا در پرتو آنها راه خود را در تاریکى صحرا و دریا، در شبهاى ظلمانى، بیابید» (وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ).

و در پایان آیه مى‏فرماید: «نشانه‏ها و دلایل خود را براى افرادى که اهل فکر و فهم و اندیشه‏اند روشن ساختیم» (قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ).

انسان هزاران سال است که با ستارگان آسمان و نظام آنها آشنا است، لذا براى جهت یابى در سفرهاى دریایى و خشکى بهترین وسیله او، همین ستارگان بودند.

مخصوصا در اقیانوسهاى وسیع که هیچ نشانه‏اى براى پیدا کردن راه مقصد در دست نیست و در آن زمان دستگاه قطب‏نما نیز اختراع نشده بود وسیله مطمئنى جز ستارگان آسمان وجود نداشت، همانها بودند که میلیونها بشر را از گمراهى و غرقاب نجات مى‏دادند و به سر منزل مقصود مى‏رسانیدند.

 (آیه 98)- در این آیه نیز دلایل توحید و خداشناسى تعقیب شده است، زیرا قرآن براى این هدف گاهى انسان را در آفاق و جهانهاى دور دست سیر مى‏دهد، و گاهى او را به سیر در درون وجود خویش دعوت مى‏نماید، نخست مى‏گوید: «او کسى است که شما را از یک انسان آفرید» (وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ).

یعنى، شما با این همه چهره‏هاى گوناگون، ذوقها و افکار متفاوت، و تنوع وسیع در تمام جنبه‏هاى وجودى، همه از یک فرد آفریده شده‏اید، و این نهایت عظمت خالق و آفریدگار را مى‏رساند که چگونه از یک مبدء این همه چهره‏هاى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 628

 متفاوت آفریده است؟

سپس مى‏فرماید: «جمعى از افراد بشر مستقر هستند و جمعى مستودع» (فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ).

 «مستقرّ» به معنى ناپایدار مى‏آید، و «مستودع» به معنى ناپایدار.

احتمال دارد دو تعبیر فوق، اشاره به اجزاى اولیه تشکیل دهنده نطفه انسان بوده باشد، زیرا چنانکه مى‏دانیم نطفه انسان از دو جزء یکى «اوول» (نطفه ماده) و دیگرى «اسپرم» (نطفه نر) تشکیل شده است، نطفه ماده در رحم تقریبا ثابت و مستقر است، ولى نطفه‏هاى نر به صورت جانداران متحرک به سوى او با سرعت حرکت مى‏کنند و نخستین فرد «اسپرم» که به «اوول» مى‏رسد با او مى‏آمیزد و بقیه را عقب مى‏راند و تخمه اولى انسان را تشکیل مى‏دهد.

در پایان آیه بار دیگر مى‏گوید: «ما نشانه‏هاى خود را برشمردیم تا آنها که داراى فهم و درکند بیندیشند» (قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ).

 (آیه 99)- این آیه، آخرین آیه‏اى است که در این سلسله بحثها ما را به شگفتیهاى جهان آفرینش، و شناسایى خداوند از طریق آن دعوت مى‏کند.

در آغاز به یکى از مهمترین و اساسى‏ترین نعمتهاى پروردگار که مى‏توان آن را ریشه و مادر سایر نعمتها دانست اشاره مى‏کند و آن پیدایش و رشد و نمو گیاهان و درختان در پرتو آن است، و مى‏گوید: «او کسى است که از آسمان آبى (براى شما) فرستاد» (وَ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً).

این که مى‏گوید از طرف آسمان به خاطر آن است که تمام منابع آب روى زمین اعم از چشمه‏ها و نهرها و قناتها و چاههاى عمیق به آب باران منتهى مى‏گردد لذا کمبود باران در همه آنها اثر مى‏گذارد و اگر خشکسالى ادامه یابد همگى خشک مى‏شوند.

سپس به اثر بارز نزول باران اشاره کرده، مى‏گوید: «به واسطه آن روییدنیها را از همه نوع از زمین خارج ساختیم» (فَأَخْرَجْنا بِهِ نَباتَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ).

جالب این که خداوند از یک زمین و یک آب، غذاى مورد نیاز همه جانداران                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 629

 را تأمین کرده است و جالبتر این که نه تنها گیاهان صحرا و خشکیها از برکت آب باران پرورش مى‏یابند، بلکه گیاهان بسیار کوچکى که در لابلاى امواج آب دریاها مى‏رویند و خوراک عمده ماهیان دریاست از پرتو نور آفتاب و دانه‏هاى باران رشد مى‏کنند، سپس به شرح این جمله پرداخته و موارد مهمى را از گیاهان و درختان که به وسیله آب باران پرورش مى‏یابند خاطرنشان مى‏سازد.

نخست مى‏گوید: «ما به وسیله آن ساقه‏هاى سبز گیاهان و نباتات را از زمین خارج ساختیم» و از دانه کوچک و خشک ساقه‏اى با طراوت و سرسبز که لطافت و زیبایى آن چشم را خیره مى‏کند آفریدیم» (فَأَخْرَجْنا مِنْهُ خَضِراً).

 «و از آن ساقه سبز، دانه‏هاى روى هم چیده شده، (همانند خوشه گندم و ذرت) بیرون آوردیم (نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَراکِباً).

 «همچنین به وسیله آن از درختان نخل خوشه سر بسته‏اى بیرون فرستادیم که پس از شکافته شدن رشته‏هاى باریک و زیبایى که دانه‏هاى خرما را بر دوش خود حمل مى‏کنند و از سنگینى به طرف پایین متمایل مى‏شوند خارج مى‏گردد» (وَ مِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِها قِنْوانٌ دانِیَةٌ). «همچنین باغهایى از انگور و زیتون و انار پرورش دادیم» (وَ جَنَّاتٍ مِنْ أَعْنابٍ وَ الزَّیْتُونَ وَ الرُّمَّانَ).

سپس اشاره به یکى دیگر از شاهکارهاى آفرینش در این درختان کرده مى‏فرماید: «هم با یکدیگر شباهت دارند و هم ندارند» (مُشْتَبِهاً وَ غَیْرَ مُتَشابِهٍ).

دو درخت زیتون و انار از نظر شکل ظاهرى و ساختمان شاخه‏ها و برگها شباهت زیادى به هم دارند، در حالى که از نظر میوه و طعم و خاصیت آن بسیار با هم متفاوتند.

یکى داراى ماده چربى مؤثر و نیرومند، و دیگرى داراى ماده اسیدى و یا قندى است، که با یکدیگر کاملا متفاوتند، به علاوه این دو درخت گاهى درست در یک زمین پرورش مى‏یابند و از یک آب مشروب مى‏شوند یعنى، هم با یکدیگر تفاوت زیاد دارند و هم شباهت.

سپس از میان تمام اعضاى پیکر درخت بحث را روى میوه برده مى‏گوید:                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 630

 «نگاهى به ساختمان میوه آن به هنگامى که به ثمر مى‏نشیند و همچنین نگاهى به چگونگى رسیدن میوه‏ها کنید که در اینها نشانه‏هاى روشنى است از قدرت و حکمت خدا براى افرادى که اهل ایمان هستند» (انْظُرُوا إِلى‏ ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ یَنْعِهِ إِنَّ فِی ذلِکُمْ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).

با توجه به آنچه امروز در گیاه‏شناسى از چگونگى پیدایش میوه‏ها و رسیدن آنها مى‏خوانیم نکته این اهمیت خاص که قرآن براى میوه قائل شده است روشن مى‏شود، زیرا پیدایش میوه‏ها درست همانند تولد فرزند در جهان حیوانات است، نطفه‏هاى نر با وسایل مخصوصى (وزش باد یا حشرات و مانند آنها) از کیسه‏هاى مخصوص جدا مى‏شوند، و روى قسمت مادگى گیاه قرار مى‏گیرند، پس از انجام عمل لقاح و ترکیب شدن با یکدیگر، نخستین تخم و بذر تشکیل مى‏گردد، و در اطرافش انواع مواد غذایى همانند گوشتى آن را دربرمى‏گیرند.

این مواد غذایى از نظر ساختمان بسیار متنوع و همچنین از نظر طعم و خواص غذایى و طبى فوق العاده متفاوتند، گاهى یک میوه (مانند انار و انگور) داراى صدها دانه است که هر دانه‏اى از آنها خود جنین و بذر درختى محسوب مى‏شود و ساختمانى بسیار پیچیده و تو در تو دارد.

این از یک سو، از سوى دیگر مراحل مختلفى را که یک میوه از هنگامى که نارس است تا موقعى که کاملا رسیده مى‏شود، مى‏پیماید، بسیار قابل ملاحظه است زیرا لابراتوارهاى درونى میوه دائما مشغول کارند، و مرتبا ترکیب شیمیایى آن را تغییر مى‏دهند، تا هنگامى که به آخرین مرحله برسد و وضع ساختمان شیمیایى آن تثبیت گردد.

هر یک از این مراحل خود نشانه‏اى از عظمت و قدرت آفریننده است.

ولى باید توجه داشت که به تعبیر قرآن تنها افراد با ایمان یعنى افراد حق‏بین و جستجوگران حقیقت، این مسائل را مى‏بینند و گر نه با چشم عناد و لجاج و یا با بى‏اعتنایى و سهل‏انگارى ممکن نیست هیچ یک از این حقایق را ببینیم.

 (آیه 100)- خالق همه اشیاء اوست! در این آیه و آیات بعد به گوشه‏اى از                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 631

 عقاید نادرست و خرافات مشرکان و صاحبان مذاهب باطله و جواب منطقى آنها اشاره شده است.

نخست مى‏گوید: «آنها شریکهایى براى خداوند از جن قائل شدند» (وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ الْجِنَّ).

سپس به این پندار خرافى پاسخ گفته و مى‏گوید: «با این که خداوند آنها را (یعنى جن را) آفریده است» (وَ خَلَقَهُمْ).

یعنى، چگونه ممکن است مخلوق کسى شریک او بوده باشد، زیرا شرکت نشانه سنخیت و هم افق بودن است در حالى که مخلوق هرگز در افق خالق نخواهد بود.

خرافه دیگر این که «آنها براى خدا پسران و دخترانى از روى نادانى قائل شدند» (وَ خَرَقُوا لَهُ بَنِینَ وَ بَناتٍ بِغَیْرِ عِلْمٍ).

و در حقیقت بهترین دلیل باطل بودن این گونه عقاید خرافى همان است که از جمله «بغیر علم» استفاده مى‏شود، یعنى هیچ گونه دلیل و نشانه‏اى براى این موهومات در دست نداشتند.

اما این که چه طوائفى براى خدا پسرانى قائل بودند، قرآن نام دو طایفه را در آیات دیگر برده است یکى مسیحیان که عقیده داشتند عیسى پسر خداست و دیگر یهود که عزیز را فرزند او مى‏دانستند. ولى از آیه 30 سوره توبه، استفاده مى‏شود که اعتقاد به وجود فرزند پسر براى خدا منحصر به مسیحیان و یهود نبوده، بلکه در میان مذاهب خرافى پیشین نیز وجود داشته است.

اما در مورد اعتقاد به وجود دختران براى خدا، خود قرآن در سوره زخرف، آیه 19 مى‏فرماید: «آنها (مشرکان) فرشتگان را که بندگان خدا هستند، دختران قرار دادند».

ولى در پایان این آیه قلم سرخ بر تمام این مطالب خرافى و پندارهاى موهوم و بى‏اساس کشیده و با جمله رسا و بیدار کننده‏اى همه این اباطیل را نفى مى‏کند و مى‏گوید: «منزه است خداوند و برتر و بالاتر است از این اوصافى که براى او                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 632

 مى‏گویند» (سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یَصِفُونَ).

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد