سوره انعام
سوره مبارزه با انواع شرک و بتپرستى این سوره در «مکّه» نازل شده و 165 آیه است.
محتواى سوره:
گفته مىشود این سوره شصت و نهمین سورهاى است که در مکّه بر پیامبر نازل گردید، و از روایات اهل بیت علیه السّلام استفاده مىشود که تمام آیاتش یکجا نازل شده است و هدف اساسى این سوره، همانند سایر سورههاى مکّى، دعوت به اصول سهگانه «توحید»، «نبوت» و «معاد» است، ولى بیش از همه روى مسأله یگانه پرستى و مبارزه با شرک و بتپرستى دور مىزند.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
(آیه 1)- این سوره با حمد و ستایش پروردگار آغاز شده است. نخست از طریق آفرینش عالم کبیر (آسمان و زمین) و نظامات آنها، و سپس از طریق آفرینش «عالم صغیر یعنى انسان»، مردم را متوجه اصل توحید مىسازد، مىگوید: «حمد و سپاس براى خدایى است که آسمانها و زمین را آفرید» (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ). «خداوندى که مبدء نور و ظلمت (و بر خلاف عقیده دوگانهپرستان) آفریننده همه چیز است» (وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ).
«اما مشرکان و کافران به جاى این که از این نظام واحد درس توحید بیاموزند براى پروردگار خود شریک و شبیه مىسازند» (ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ).
کلمه «ثمّ» بیانگر این حقیقت است که در آغاز، توحید به عنوان یک اصل فطرى و عقیده عمومى و همگانى بشر بوده است و شرک بعدا به صورت یک انحراف از این اصل فطرى به وجود آمده.
(آیه 2)- و در این آیه توجه به عالم صغیر یعنى انسان مىدهد و در این مورد به شگفت انگیزترین مسأله یعنى، آفرینش او از خاک و گل اشاره کرده و مىفرماید: «اوست خدایى که شما را از گل آفرید» (هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ).
از آنجا که آفرینش انسان نخستین از خاک و گل بوده، درست است که به ما نیز چنین خطابى بشود.
سپس به مراحل تکاملى عمر انسان اشاره کرده مىگوید: «پس از آن مدتى را مقرر ساخت که در این مدت انسان در روى زمین پرورش و تکامل پیدا کند» (ثُمَّ قَضى أَجَلًا).
سپس براى تکمیل این بحث مىگوید: «اجل مسمّى در نزد خداست» برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 575
(وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ).
و بعد مىگوید: «شما افراد مشرک (در باره آفرینندهاى که انسان را از این اصل بىارزش، یعنى گل آفریده و از این مراحل حیرتانگیز و حیرتزا گذرانده است) شک و تردید به خود راه مىدهید» (ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ).
موجودات بىارزشى همچون بتها را در ردیف او قرار داده، یا در قدرت پروردگار بر رستاخیز و زنده کردن مردگان شک و تردید دارید.
در این که منظور از «اجل مسمّى» و «اجلا» در آیه چیست؟ آنچه از آیات قرآن و روایات اهل بیت علیه السّلام استفاده مىشود این است که «اجل» به تنهایى به معنى عمر و وقت و مدت غیر حتمى، و «اجل مسمّى» به معنى عمر و مدت حتمى است، و به عبارت دیگر «اجل مسمّى» مرگ طبیعى و «اجل» مرگ زودرس است. ولى به هر حال هر دو اجل از ناحیه خداوند تعیین مىشود.
(آیه 3)- در این آیه براى پاسخ گفتن به کسانى که براى هر دستهاى از موجودات خدایى قائلند و مىگویند خداى باران، خداى جنگ، خداى صلح، خداى آسمان و مانند آن «1» چنین مىگوید: «اوست خداوندى که بر تمام آسمانها و زمین حکومت مىکند» (وَ هُوَ اللَّهُ فِی السَّماواتِ وَ فِی الْأَرْضِ).
بدیهى است کسى که در همه جا حکومت مىکند و تدبیر همه چیز به دست او است و در همه جا حضور دارد، تمام اسرار و نهانها را مىداند، و لذا در جمله بعد مىگوید: «چنین پروردگارى پنهان و آشکار شما را مىداند و نیز از آنچه انجام مىدهید و به دست مىآورید باخبر است» (یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَ جَهْرَکُمْ وَ یَعْلَمُ ما تَکْسِبُونَ).
(آیه 4)- گفتیم در سوره انعام روى سخن بیشتر با مشرکان است، و قرآن به انواع وسائل براى بیدارى و آگاهى آنها متوسل مىشود، در این آیه به روح لجاجت و بىاعتنایى و تکبر مشرکان در برابر حق و نشانههاى خدا اشاره کرده، مىگوید: «آنها چنان لجوج و بىاعتنا هستند که هر نشانهاى از نشانههاى پروردگار را مىبینند، فورا از آن روى برمىگردانند» (وَ ما تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا کانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ).
__________________________________________________
(1). و این همان عقیده ارباب انواع مىباشد که در یونان قدیم نیز وجود داشته است.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 576
این روحیه منحصر به دوران جاهلیت و مشرکان عرب نبوده، الان هم بسیارى را مىبینیم که در یک عمر شصت ساله حتى، زحمت یک ساعت تحقیق و جستجو در باره خدا و مذهب به خود نمىدهند، سهل است اگر کتاب و نوشتهاى در این زمینه به دست آنها بیفتد به آن نگاه نمىکنند، و اگر کسى با آنها در این باره سخن گوید، گوش فرا نمىدهند، اینها جاهلان لجوج و بىخبرى هستند که ممکن است گاهى در کسوت دانشمند ظاهر شوند!
(آیه 5)- سپس به نتیجه این عمل آنها اشاره کرده، و مىگوید: «نتیجه این شد که آنها حق را به هنگامى که به سراغشان آمد تکذیب کردند» (فَقَدْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ).
در حالى که اگر در آیات و نشانههاى پروردگارت دقت مىنمودند، حق را به خوبى مىدیدند و مىشناختند و باور مىکردند.
«و نتیجه این تکذیب را به زودى دریافت خواهند داشت، و خبر آنچه را به باد مسخره گرفتند به آنها مىرسد» (فَسَوْفَ یَأْتِیهِمْ أَنْباءُ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).
در دو آیه فوق در حقیقت اشاره به سه مرحله از کفر شده که مرحله به مرحله تشدید مىگردد، نخست مرحله اعراض و روى گردانیدن، سپس مرحله تکذیب و بعدا مرحله استهزاء و مسخره کردن حقایق و آیات خدا.
(آیه 6)- سرنوشت طغیانگران! از این آیه به بعد، قرآن یک برنامه تربیتى مرحله به مرحله را، براى بیدار ساختن بتپرستان و مشرکان- به تناسب انگیزههاى مختلف شرک و بتپرستى- عرضه مىکند.
نخست براى کوبیدن عامل غرور که یکى از عوامل مهم طغیان و سرکشى و انحراف است، دست به کار شده و با یادآورى وضع اقوام گذشته و سر انجام دردناک آنها، به این افراد، که پرده غرور بر چشمانشان افتاده است هشدار مىدهد و مىگوید: «آیا اینها مشاهده نکردند چه اقوامى را پیش از آنها هلاک کردیم، اقوامى که امکاناتى در روى زمین در اختیار آنها گذاشتیم که در اختیار شما نگذاشتیم» (أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ ما لَمْ برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 577
نُمَکِّنْ لَکُمْ)
. از جمله این که «بارانهاى پربرکت و پشت سر هم براى آنها فرستادیم» (وَ أَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَیْهِمْ مِدْراراً).
«و دیگر این که نهرهاى آب جارى را از زیر آبادیهاى آنها و در دسترس آنها جارى ساختیم» (وَ جَعَلْنَا الْأَنْهارَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمْ).
اما به هنگامى که راه طغیان را پیش گرفتند، هیچ یک از این امکانات نتوانست آنها را از کیفر الهى بر کنار دارد «و ما آنها را به خاطر گناهانشان نابود کردیم» (فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ). «و بعد از آنها اقوام دیگرى روى کار آوردیم» (وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ).
(آیه 7)- آخرین درجه لجاجت! قرآن در اینجا اشاره به تقاضاى جمعى از بتپرستان کرده و مىگوید: «اگر همانطور که آنها تقاضا کردند، نوشتهاى بر صفحهاى از کاغذ و مانند آن بر تو نازل کنیم، و علاوه بر مشاهده کردن، با دست خود نیز آن را لمس کنند باز مىگویند: این یک سحر آشکار است»! (وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَیْکَ کِتاباً فِی قِرْطاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ لَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ).
یعنى دایره لجاجت آنها تا حدى توسعه یافته که روشنترین محسوسات را انکار مىکنند و به بهانه سحر از تسلیم شدن در برابر آن سرباز مىزنند.
(آیه 8)- بهانه جوییها! یکى دیگر از عوامل کفر و انکار، بهانه جویى است از جمله بهانه جوییهایى که مشرکان در برابر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله داشتند و در چندین آیه از قرآن به آن اشاره شده و در این آیه نیز آمده، این است که آنها مىگفتند: چرا پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به تنهایى به این مأموریت بزرگ دست زده است؟ «چرا موجودى از غیر جنس بشر و از جنس فرشتگان او را در این مأموریت همراهى نمىکند»؟ (وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ). مگر مىتواند انسانى را که از جنس ما است به تنهایى بار رسالت را بر دوش کشد؟
قرآن با دو جمله که هر کدام استدلالى را دربردارد به آنها پاسخ مىگوید:
نخست این که «اگر فرشتهاى نازل شود، و سپس آنها ایمان نیاورند، به حیات همه آنان خاتمه داده خواهد شد و دیگر به آنها مهلت داده نمىشود» (وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَکاً برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 578
لَقُضِیَ الْأَمْرُ ثُمَّ لا یُنْظَرُونَ)
.
(آیه 9)- لذا قرآن در جواب دوم مىگوید «اگر ما او را فرشته قرار مىدادیم و به پیشنهاد آنها عمل مىکردیم، باز لازم بود تمام صفات انسان را در او ایجاد کنیم، و او را به صورت و سیرت مردى قرار دهیم» (وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلًا).
سپس نتیجه مىگیرد که «با این حال همان ایرادات سابق را بر ما تکرار مىکردند که چرا به انسانى مأموریت رهبرى دادهاى و چهره حقیقت را بر ما پوشانیدهاى» (وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ).
(آیه 10)- در این آیه، خداوند به پیامبرش دلدارى مىدهد و مىگوید از مخالف و لجاجت و سرسختى آنها نگران نباش، زیرا «جمعى از پیامبران پیش از تو را نیز به باد استهزاء و مسخره گرفتند اما سر انجام آنچه را، مسخره مىکردند، دامانشان را گرفت و عذاب الهى بر آنها نازل شد» (وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَحاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).
در حقیقت این آیه هم مایه تسلى خاطرى است براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و هم تهدیدى است براى مخالفان لجوج که به عواقب شوم و دردناک کار خود بیندیشند.
(آیه 11)- قرآن در اینجا براى بیدار ساختن این افراد لجوج و خودخواه از راه دیگرى وارد شده و به پیامبر دستور مىدهد که به آنها سفارش کن «بگو: در زمین به سیر و سیاحت بپردازید و عواقب کسانى که حقایق را تکذیب کردند با چشم خود ببینید، شاید بیدار شوید» (قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ).
شک نیست که مشاهده آثار گذشتگان و اقوامى که بر اثر پشت پا زدن به حقایق راه فنا و نابودى را پیمودند، تأثیرش بسیار بیشتر از مطالعه تاریخ آنها در کتابها است، زیرا این آثار حقیقت را محسوس و قابل لمس مىسازد.
(آیه 12)- در ادامه بحث با مشرکان، در این آیه با اشاره به اصل توحید، مسأله رستاخیز و معاد از طریق جالبى تعقیب مىگردد.
1- نخست مىگوید: «بگو: آنچه در آسمانها و زمین است براى کیست»؟
(قُلْ لِمَنْ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ). و بلافاصله به دنبال آن مىگوید: خودت از زبان برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 579
فطرت و جان آنها پاسخ بده «بگو: براى خدا» (قُلْ لِلَّهِ).
2- پروردگار عالم سر چشمه تمام رحمتهاست «اوست که رحمت را بر عهده خویش قرار داده» و مواهب بىشمار، به همه ارزانى مىدارد (کَتَبَ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ).
همین رحمت ایجاب مىکند انسان را که استعداد بقاء و زندگى جاودانى دارد پس از مرگ در لباس حیاتى نوین و در عالمى وسیعتر درآورد و در این سیر ابدى تکامل دست رحمتش پشت سر او باشد.
لذا به دنبال این دو مقدمه مىگوید: «بطور مسلم همه شما را در روز رستاخیز، روزى که هیچ گونه شک و تردیدى در آن نیست جمع خواهد کرد» (لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ لا رَیْبَ فِیهِ).
در پایان آیه به سرنوشت و عاقبت کار مشرکان لجوج اشاره کرده مىگوید:
«آنها که در بازار تجارت زندگى، سرمایه وجود خود را از دست دادهاند به این حقایق ایمان نمىآورند» (الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ).
(آیه 13)- در آیه قبل اشاره به مالکیت خداوند نسبت به همه موجودات از طریق قرار گرفتن آنها در افق «مکان» شده بود، و این آیه اشاره به مالکیت او از طریق قرار گرفتن در افق و پهنه «زمان» کرده، مىگوید: «و از آن اوست آنچه در شب و روز قرار گرفته است» (وَ لَهُ ما سَکَنَ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهارِ).
و در پایان آیه پس از ذکر توحید اشاره به دو صفت بارز خداوند کرده مىگوید: «و اوست شنونده دانا» (وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).
اشاره به این که وسعت جهان هستى و موجوداتى که در افق زمان و مکان قرار گرفتهاند هیچ گاه مانع از آن نیست که خدا از اسرار آنها آگاه باشد.
(آیه 14)- پناهگاهى غیر از خدا نیست! در این آیه نیز هدف، اثبات توحید و مبارزه با شرک و بتپرستى است، مشرکان با این که آفرینش جهان را مخصوص ذات خداوند مىدانستند بتها را به عنوان تکیهگاه و پناهگاه براى خود انتخاب کرده بودند. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 580
قرآن براى از بین بردن این پندار غلط به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین دستور مىدهد: «به آنها بگو: آیا غیر خدا را ولى و سرپرست و پناهگاه خود انتخاب کنم! در حالى که او آفریننده آسمانها و زمین، و روزى دهنده همه موجودات است بدون این که خود نیازى به روزى داشته باشد» (قُلْ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ).
قابل توجه این که: در میان صفات خدا در اینجا تنها روى اطعام بندگان و روزى دادن آنها تکیه شده است این تعبیر شاید به خاطر آن است که بیشتر وابستگیها در زندگى مادى بشر بر اثر همین نیاز مادى است، همین به اصطلاح «خوردن یک لقمه نان» است که افراد را به خضوع در برابر اربابان زر و زور وامىدارد، و گاهى تا سر حد پرستش در مقابل آنها کرنش مىکنند.
قرآن در آیه فوق مىگوید: روزى شما به دست اوست نه به دست این گونه افراد.
سپس براى پاسخ گفتن به پیشنهاد کسانى که از او دعوت مىکردند به آیین شرک، بپیوندد مىگوید: علاوه بر این که عقل به من فرمان مىدهد که تنها تکیه بر کسى کنم که آفریننده آسمان و زمین مىباشد «بگو: وحى الهى نیز به من دستور داده است که نخستین مسلمان باشم و به هیچ وجه در صف مشرکان قرار نگیرم» (قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ).
(آیه 15)- من نیز به نوبه خود احساس مسؤولیت مىکنم و از قوانین الهى به هیچ وجه مستثنا نیستم، «بگو: من نیز اگر از دستور پروردگار منحرف شوم و راه سازشکارى با مشرکان را بپیمایم و عصیان و نافرمانى او کنم از مجازات آن روز بزرگ- روز رستاخیز- ترسان و خائفم» (قُلْ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ).
(آیه 16)- در این آیه براى این که ثابت شود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نیز بدون تکیه بر لطف و رحمت خدا کارى نمىتواند بکند و هر چه هست به دست اوست و حتى شخص پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله چشم امیدش را به رحمت بىپایان پروردگار دوخته و نجات و پیروزى خود را از او مىطلبد مىگوید: «هر کس در آن روز بزرگ از مجازات برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 581
پروردگار رهایى یابد مشمول رحمت خدا شده است و این یک موفقیت و پیروزى آشکار است» (مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ).
(آیه 17)- قدرت قاهره پروردگار! گفتیم هدف این سوره در درجه اول ریشه کن ساختن عوامل شرک و بتپرستى است.
در این آیه و آیه بعد نیز همین حقیقت تعقیب شده است. نخست مىگوید:
چرا شما به غیر خدا توجه مىکنید، و براى حل مشکلات و دفع زیان و ضرر و جلب منفعت به معبودهاى ساختگى پناه مىبرید با این که «اگر کمترین زیانى به تو برسد برطرفکننده آن، کسى جز خدا نخواهد بود، و اگر خیر و برکت و پیروزى و سعادتى نصیب تو شود از پرتو قدرت اوست، زیرا او بر همه چیز تواناست» (وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ).
در حقیقت توجه به غیر خدا به خاطر این است که آنها را سر چشمه خیرات و یا برطرفکننده مصائب و مشکلات مىدانند.
(آیه 18)- در این آیه براى تکمیل بحث فوق مىگوید: «اوست که بر تمام بندگان قاهر و مسلط است» (وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ).
اما براى این که این توهم پیش نیاید که خداوند مانند بعضى از صاحبان قدرت ممکن است کمترین سوء استفادهاى از قدرت نامحدود خود کند در پایان آیه مىفرماید: «و با این حال او حکیم است و همه کارش روى حساب، و خبیر و آگاه است و کمترین اشتباه و خطا در اعمال قدرت ندارد» (وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ).
(آیه 19)- بالاترین شاهد! عدهاى از مشرکان مکّه نزد پیامبر آمدند و گفتند: تو چگونه پیامبرى هستى که احدى را با تو موافق نمىبینیم حتى از یهود و نصارى در باره تو تحقیق کردیم آنها نیز گواهى و شهادتى به حقانیت تو بر اساس محتویات تورات و انجیل ندادند، لااقل کسى را به ما نشان ده که گواه بر رسالت تو باشد.
در مقابل این مخالفان لجوج که چشم بر هم نهاده، و این همه نشانههاى حقانیت دعوت او را نادیده گرفته بودند و باز هم مطالبه گواه و شاهد مىکردند برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 582
خداوند به پیامبر دستور مىدهد «بگو: به عقیده شما بالاترین شهادت، شهادت کیست»؟ (قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهادَةً).
غیر از این است که بالاترین شهادت، شهادت پروردگار است؟ «بگو:
خداوند بزرگ گواه میان من و شما است» (قُلِ اللَّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ).
و بهترین دلیل آن این است که: «این قرآن بر من وحى شده است» (وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ).
قرآنى که ممکن نیست ساخته فکر بشرى آن هم در آن عصر و زمان و در آن محیط و مکان بوده باشد قرآنى که محتواى انواع شواهد اعجاز مىباشد.
سپس به هدف نزول قرآن پرداخته و مىگوید: «این قرآن به این جهت بر من نازل شده است که شما و تمام کسانى را که سخنان من در طول تاریخ بشر و پهنه زمان و در تمام نقاط جهان به گوش آنها مىرسد از مخالفت فرمان خدا بترسانم و به عواقب دردناک این مخالفت توجه دهم» (لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ).
سپس به دنبال این سخن به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد که از آنها سؤال کند «آیا به راستى شما گواهى مىدهید که خدایان دیگرى با خداست»؟ (أَ إِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرى). بعد مىگوید: «با صراحت به آنها بگو: من هرگز چنین گواهى نمىدهم، بگو: اوست خداوند یگانه و من از آنچه شما براى او شریک قرار دادهاید بیزارم» (قُلْ لا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنَّنِی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ).
(آیه 20)- در این آیه به آنها که مدّعى بودند اهل کتاب هیچ گونه گواهى در باره پیامبر اسلام نمىدهند صریحا پاسخ مىدهد و مىگوید: «آنهایى که کتاب آسمانى بر آنها نازل کردیم به خوبى پیامبر را مىشناسند همان گونه که فرزندان خود را مىشناسند»! (الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ).
و در پایان آیه به عنوان یک نتیجه نهایى اعلام مىدارد: «تنها کسانى به این پیامبر (با این همه نشانههاى روشن) ایمان نمىآورند که در بازار تجارت زندگى همه چیز خود را از دست داده و سرمایه وجود خود را باختهاند» (الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 583
(آیه 21)- بزرگترین ظلم! در تعقیب برنامه کوبیدن همه جانبه «شرک و بتپرستى» در این آیه با صراحت مىگوید: «چه کسى ستمکارتر از مشرکانى است که بر خدا دروغ بسته و شریک براى او قرار داده و یا آیات او را تکذیب نمودهاند» (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ).
در حقیقت جمله اول اشاره به انکار توحید است، و جمله دوم اشاره به انکار نبوت، و به راستى ظلمى از این بالاتر نمىشود که انسان جماد، بىارزش و یا انسان ناتوانى را همتاى وجود نامحدودى قرار دهد که بر سراسر جهان هستى حکومت مىکند.
«مسلما هیچ ستمگرى روى سعادت و رستگارى نخواهد دید» (إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ) مخصوصا چنین ستمگرانى که ستم آنها همه جانبه است.
(آیه 22)- در این آیه پیرامون سرنوشت مشرکان در رستاخیز بحث مىشود، تا روشن گردد آنها با اتکاء به مخلوقات ضعیفى همچون بتها نه آرامشى براى خود در این جهان فراهم ساختند و نه در جهان دیگر، مىگوید: «آن روز که همه اینها را یکجا مبعوث مىکنیم به مشرکان مىگوییم معبودهاى ساختگى شما که آنها را شریک خدا مىپنداشتید کجا هستند»؟ (وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ). چرا به یارى شما نمىشتابند؟ چرا هیچ گونه اثرى از قدرت نمایى آنها در این عرصه وحشتناک دیده نمىشود؟
(آیه 23)- آنها در بهت و حیرت و وحشت عجیبى فرو مىروند «سپس پاسخى در برابر این سؤال ندارند جز این که سوگند یاد کنند، مىگویند به خداوندى که پروردگار ماست قسم، ما هیچ گاه مشرک نبودیم» به گمان این که در آنجا نیز مىتوان حقایق را انکار کرد» (ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَنْ قالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ).
(آیه 24)- در این آیه براى این که مردم از سرنوشت رسواى این افراد عبرت گیرند مىگوید: «درست توجه کن ببین اینها کارشان به کجا مىرسد که بکلى از روش و مسلک خویش بیزارى جسته و آن را انکار مىکنند و حتى به خودشان نیز دروغ مىگویند» (انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ). «و تمام تکیه گاههایى که براى خود برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 584
انتخاب کرده بودند و آنها را شریک خدا مىپنداشتند همه را از دست مىدهند و دستشان به جایى نمىرسد» (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ).
(آیه 25)- نفوذ ناپذیران! در این آیه اشاره به وضع روانى بعضى از مشرکان شده که در برابر شنیدن حقایق کمترین انعطاف از خود نشان نمىدهند- سهل است- به دشمنى با آن نیز برمىخیزند و با وصلههاى تهمت، خود و دیگران را از آن دور نگاه مىدارند، قرآن در باره اینها چنین مىگوید: «بعضى از آنان به سوى تو گوش مىدهند ولى بر دلهاى آنها پردههایى افکندهایم تا آن را درک نکنند و در گوشهاى آنها سنگینى ایجاد کردهایم تا آن را نشنوند»! (وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً).
البته اگر این گونه مسائل به خدا نسبت داده مىشود در حقیقت اشاره به قانون «علّیت» و خاصیت «عمل» است، یعنى استمرار در کجروى و اصرار در لجاجت اثرش این است که روح و روان آدمى را به شکل خود درمىآورد.
تجربه این حقیقت را ثابت کرده است که افراد بدکار و گناهکار در آغاز از کار خود احساس ناراحتى مىکنند، اما تدریجا به آن خو گرفته و شاید روزى فرا رسد که اعمال زشت خود را واجب و لازم بشمرند لذا مىگوید کار اینها به جایى رسیده است که «اگر تمام آیات و نشانههاى خدا را ببینند باز ایمان نمىآورند» (وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِها).
و از این بالاتر «هنگامى که به نزد تو بیایند هدفى جز مجادله و پرخاشگرى و خردهگیرى ندارند» (حَتَّى إِذا جاؤُکَ یُجادِلُونَکَ).
به جاى این که گوش جان را به سخنان تو متوجه سازند و حد اقل به صورت یک جستجوگر، به احتمال یافتن حقیقتى پیرامون آن بیندیشند، با روح و فکر منفى در برابر تو ظاهر مىشوند. آنها با شنیدن سخنان تو که از سر چشمه وحى تراوش کرده و بر زبان حقگوى تو جارى شده است متوسل به ضربه تهمت شده، مىگویند:
«اینها چیزى جز افسانهها و داستانهاى ساختگى پیشینیان نیست»! (یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 585
(آیه 26)- در این آیه مىگوید آنها به این مقدار نیز قناعت نمىکنند و علاوه بر این که خود گمراهند پیوسته تلاش مىکنند افراد حقطلب را با سمپاشیهاى گوناگون از پیمودن این مسیر باز دارند، لذا «آنها را از نزدیک شدن به پیامبر نهى مىکنند» (وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ).
«و خودشان نیز از او فاصله مىگیرند» (وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ).
بىخبر از این که هر کس با حق درافتد تیشه بر ریشه خود زده و سر انجام طبق سنت آفرینش، حق با جاذبهاى که دارد پیروز خواهد شد.
بنابراین «تلاش و فعالیت آنها به شکست خودشان منتهى خواهد شد و جز خود را هلاک نمىکنند، ولى قدرت بر درک این حقیقت ندارند» (وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ).
(آیه 27)- بیدارى زود گذر و بىاثر! در دو آیه گذشته به قسمتى از اعمال لجوجانه مشرکان اشاره شد، در این آیه و آیه بعد صحنهاى از نتایج اعمال آنها مجسم گردیده است تا بدانند چه سرنوشت شومى در پیش دارند و بیدار شوند یا لااقل وضع آنها عبرتى براى دیگران گردد! نخست مىگوید: «اگر حال آنها را به هنگامى که در روز رستاخیز در برابر آتش دوزخ قرار گرفتهاند ببینى تصدیق خواهى کرد که به چه عاقبت دردناکى گرفتار شدهاند» (وَ لَوْ تَرى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ).
آنها در آن حالت چنان منقلب مىشوند که «فریاد برمىکشند اى کاش براى نجات از این سرنوشت شوم، و جبران کارهاى زشت گذشته بار دیگر به دنیا باز مىگشتیم، و در آنجا آیات پروردگار خود را تکذیب نمىکردیم و در صف مؤمنان قرار مىگرفتیم» (فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).
(آیه 28)- در این آیه اضافه مىکند که این آرزوى دروغینى بیش نیست، بلکه به خاطر آن است که در آن جهان «آنچه را از عقاید و نیات و اعمال شوم خویش مخفى مىداشتند همه براى آنها آشکار گردیده» و موقتا بیدار شدهاند (بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 586
ولى این بیدارى، بیدارى پایدار و پابرجا نیست، و به خاطر شرایط و اوضاع خاص و رو برو شدن با مجازاتهاى عینى پدید آمده است، و لذا «اگر به فرض محال بار دیگر به این جهان برگردند به سراغ همان کارهایى مىروند که از آن نهى شده بودند» (وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ). بنابراین «آنها در آرزو و ادّعاى خویش صادق نیستند و دروغ مىگویند» (وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ).
(آیه 29)- این آیه دنباله سخنان مشرکان لجوج و سرسخت است که به هنگام مشاهده صحنههاى رستاخیز، آرزو مىکنند بار دیگر به دنیا بازگردند و جبران کنند، ولى قرآن مىگوید اگر اینها بازگردند نه تنها به فکر جبران نخواهند بود و به کارهاى خود ادامه «خواهند داد، بلکه اساسا رستاخیز و قیامت را هم انکار خواهند کرد، و با نهایت تعجب خواهند گفت: زندگى تنها همین زندگى دنیاست و ما هرگز برانگیخته نخواهیم شد»! (وَ قالُوا إِنْ هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ).
(آیه 30)- در این آیه قرآن به سرنوشت آنها در روز رستاخیز اشاره کرده، مىگوید: «اگر آنها را مشاهده کنى در آن هنگام که در پیشگاه پروردگارشان ایستادهاند و به آنها گفته مىشود، آیا این حق نیست»؟ (وَ لَوْ تَرى إِذْ وُقِفُوا عَلى رَبِّهِمْ قالَ أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ). «آنها در پاسخ خواهند گفت: آرى، سوگند به پروردگار ما، این حق است»! (قالُوا بَلى وَ رَبِّنا).
بار دیگر «به آنها گفته مىشود پس بچشید مجازات را به خاطر این که آن را انکار مىکردید و کفر مىورزیدید»! (قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ).
مسلما منظور از «وقوف در برابر پروردگار» این نیست که خداوند مکانى داشته باشد، بلکه به معنى ایستادن در برابر صحنههاى مجازات اوست- همانطور که بعضى از مفسران گفتهاند- و یا کنایه از حضور در دادگاه الهى است، همانطور که انسان به هنگام نماز مىگوید من در برابر خداوند ایستادهام.
(آیه 31)- در این آیه اشاره به خسران و زیان منکران معاد و رستاخیز کرده مىفرماید: «آنها که ملاقات پروردگار را انکار کردند مسلما گرفتار زیان شدند» (قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 587
منظور از «ملاقات پروردگار» یا ملاقات معنوى و ایمان شهودى است، (شهود باطنى) و یا ملاقات صحنههاى رستاخیز و پاداش و جزاى او.
سپس مىگوید: این انکار براى همیشه ادامه نخواهد یافت، و تا زمانى خواهد بود که «ناگهان رستاخیز برپا شود، و آنها در برابر این صحنههاى وحشتناک قرار گیرند و نتایج اعمال خود را با چشم خود ببینند، در این موقع فریاد آنها بلند مىشود: اى واى بر ما چقدر کوتاهى در باره چنین روزى کردیم» (حَتَّى إِذا جاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قالُوا یا حَسْرَتَنا عَلى ما فَرَّطْنا فِیها).
منظور از «ساعة» روز قیامت است و «بغتة» به معنى این است که بطور ناگهانى و جهش آسا که هیچ کس جز خدا وقت آن را نمىداند واقع مىشود.
سپس قرآن مىگوید: «آنها بار گناهانشان را بر دوش دارند» (وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلى ظُهُورِهِمْ).
و در پایان آیه مىفرماید: «چه بد بارى بر دوش مىکشند» (أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ).
(آیه 32)- در این آیه براى بیان موقعیت زندگى دنیا در برابر زندگى آخرت چنین مىگوید: «زندگى دنیا چیزى جز بازى و سرگرمى نیست» (وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ).
تشبیه زندگى دنیا به بازى و سرگرمى از این نظر است که بازیها و سرگرمیها معمولا کارهاى توخالى و بىاساس هستند که از متن زندگى حقیقى دورند.
بسیار دیده مىشود که کودکان دور هم مىنشینند و بازى را شروع مىکنند، یکى را «امیر» و دیگرى را «وزیر»، و یکى را «دزد» و دیگرى را «قافله» اما ساعتى نمىگذرد که نه خبرى از امیر است و نه وزیر، و نه دزد و نه قافله، و یا در نمایشنامههایى که به منظور سرگرمى انجام مىشود صحنههایى از جنگ یا عشق یا عداوت مجسّم مىگردد اما پس از ساعتى خبرى از هیچ کدام نیست.
سپس زندگانى سراى دیگر را با آن مقایسه کرده مىفرماید: «سراى آخرت براى افراد با تقوا بهتر است آیا اندیشه و تعقل نمىکنید» (وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 588
یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ)
.
زیرا حیاتى است جاویدان و فناناپذیر در جهانى وسیعتر و سطح بسیار بالاتر، در عالمى که سر و کار آن با حقیقت است نه مجاز، و با واقعیت است نه خیال.
(آیه 33)- همواره در راه مصلحان مشکلات بوده! شک نیست که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در گفتگوهاى منطقى و مبارزات فکرى که با مشرکان لجوج و سرسخت داشت گاهى از شدت لجاجت آنها و عدم تأثیر سخن در روح آنان و گاهى از نسبتهاى ناروایى که به او مىدادند غمگین و اندوهناک مىشد، خداوند بارها در قرآن مجید پیامبرش را در این مواقع دلدارى مىداد، تا با دلگرمى و استقامت بیشتر، برنامه خویش را تعقیب کند، در این آیه نیز مىفرماید: «ما مىدانیم که سخنان آنها تو را محزون و اندوهگین مىکند» (قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ).
«ولى بدان که آنها تو را تکذیب نمىکنند و در حقیقت آیات ما را انکار مىکنند و بنابراین طرف آنها در حقیقت ما هستیم نه تو» (فَإِنَّهُمْ لا یُکَذِّبُونَکَ وَ لکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ).
و نظیر این سخن در گفتگوهاى رایج میان ما نیز دیده مىشود که گاهى شخص «برتر» به هنگام ناراحت شدن نمایندهاش به او مىگوید: غمگین مباش طرف آنها در واقع منم و اگر مشکلى ایجاد شود براى من است نه براى تو، و به این وسیله مایه تسلّى خاطر او را فراهم مىسازد.
(آیه 34)- در این آیه، براى تکمیل این دلدارى، به وضع انبیاى پیشین اشاره کرده مىگوید: این موضوع منحصر به تو نبوده است «رسولان پیش از تو نیز تکذیب شدند» (وَ لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ). «اما آنها در برابر تکذیبها و آزارها استقامت ورزیدند تا نصرت و یارى ما به سراغشان آمد و سر انجام پیروز شدند» (فَصَبَرُوا عَلى ما کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّى أَتاهُمْ نَصْرُنا). «و این یک سنت الهى است که هیچ چیز نمىتواند آن را دگرگون کند» (وَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ).
بنابراین، تو هم در برابر تکذیبها و آزارها و حملات دشمنان لجوج و سرسخت روح صبر و استقامت را از دست مده، و بدان طبق همین سنت، برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 589
امدادهاى الهى و الطاف بىکران پروردگار به سراغ تو خواهد آمد، و سر انجام بر تمام آنها پیروز خواهى شد «و اخبارى که از پیامبران پیشین به تو رسیده است که چگونه در برابر مخالفتها و شداید استقامت کردند و پیروز شدند گواه روشنى براى تو است» (وَ لَقَدْ جاءَکَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِینَ).
در حقیقت آیه فوق به یک اصل کلى اشاره مىکند و آن این که همیشه رهبران صالح اجتماع که براى هدایت تودههاى مردم به وسیله ارائه مکتب و طرحهاى سازنده با افکار منحط و خرافات و سنن غلط جامعه به پا مىخاستند با مخالفت سرسختانه جمعى سودجو و زورگو که با پر و بال گرفتن مکتب جدید، منافعشان به خطر مىافتاد، رو برو مىشدند. اما شک نیست که شرط اساسى این پیروزى بردبارى و مقاومت و استقامت است.
(آیه 35)- مردگان زندهنما! این آیه و آیه بعد دنباله دلدارى و تسلى دادن به پیامبر است که در آیات قبل گذشت.
از آنجا که فکر و روح پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از گمراهى و لجاجت مشرکان زیاد ناراحت و پریشان بود، و علاقه داشت با هر وسیلهاى که شده آنها را به صف مؤمنان بکشاند، خداوند مىفرماید: «اگر اعراض و رو گردانى زیاد آنها بر تو سخت و سنگین است چنانچه بتوانى اعماق زمین را بشکافى و در آن نقبى بزنى و جستجو کنى و یا نردبانى به آسمان بگذارى و اطراف آسمانها را نیز جستجو کنى و آیه و نشانه دیگرى براى آنها بیاورى چنین کن» ولى بدان آنان به قدرى لجوجند که باز ایمان نخواهند آورد (وَ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقاً فِی الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِی السَّماءِ فَتَأْتِیَهُمْ بِآیَةٍ).
خداوند با این جمله به پیامبر خود مىفهماند که هیچ گونه نقصى در تعلیمات و دعوت و تلاش و کوشش تو نیست، بلکه نقص از ناحیه آنها است، آنها تصمیم گرفتهاند حق را نپذیرند. لذا هیچ گونه کوششى اثر نمىبخشد، نگران مباش! ولى براى این که کسى توهم نکند که خداوند قادر نیست آنها را وادار به تسلیم کند، بلافاصله مىفرماید: «اگر خدا بخواهد مىتواند همه آنها را بر هدایت برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 590
مجتمع کند» یعنى وادار به تسلیم در برابر دعوت تو و اعتراف به حق و ایمان کند (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدى).
ولى روشن است که این چنین ایمان اجبارى بیهوده است، آفرینش بشر براى تکامل بر اساس اختیار و آزادى اراده مىباشد، تنها در صورت آزادى اراده است که ارزش «مؤمن» از «کافر» و «نیکان» از «بدان» شناخته مىشود.
سپس مىگوید: «اینها را براى این گفتیم که تو از جاهلان نباشى» (فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلِینَ).
یعنى: بیتابى مکن و صبر و استقامت را از دست مده و بیش از اندازه خود را به خاطر کفر و شرک آنها ناراحت مکن و بدان راه همین است که تو مىپیمایى.
شک نیست که پیامبر از این حقایق باخبر بود، اما خداوند اینها را به عنوان یادآورى و دلدارى براى پیامبرش بازگو مىکند.
(آیه 36)- در این آیه براى تکمیل این موضوع و دلدارى بیشتر به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىگوید: «تنها کسانى که گوش شنوا دارند دعوت تو را اجابت مىکنند و مىپذیرند» (إِنَّما یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ). «و اما آنها که عملا در صف مردگانند ایمان نمىآورند، تا زمانى که خداوند آنها را در روز قیامت برانگیزند و به سوى او بازگشت کنند» (وَ الْمَوْتى یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ).
آن روز است که با مشاهده صحنههاى رستاخیز ایمان مىآورند، ولى ایمانشان هم سودى ندارد.
(آیه 37)- در این آیه یکى از بهانه جوییهاى مشرکان مطرح شده است، بطورى که در بعضى از روایات آمده جمعى از رؤساى قریش هنگامى که از معارضه و مقابله با قرآن عاجز ماندند به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گفتند: اینها فایده ندارد اگر راست مىگویى معجزاتى همانند عصاى موسى، و ناقه صالح، براى ما بیاور.
قرآن در این باره مىگوید: «آنها گفتند: چرا آیه و معجزهاى از طرف پروردگار بر این پیامبر نازل نشده است»؟! (وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ).
روشن است که آنها این پیشنهاد را از روى حقیقتجویى نمىگفتند، زیرا برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 591
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به اندازه کافى براى آنها معجزه آورده بود.
لذا قرآن در پاسخ آنها مىگوید: «به آنها بگو: خداوند قادر است آیه و معجزهاى (که شما پیشنهاد مىکنید) بر پیامبر خود نازل کند» (قُلْ إِنَّ اللَّهَ قادِرٌ عَلى أَنْ یُنَزِّلَ آیَةً).
ولى این کار یک اشکال دارد که غالب شما از آن بىخبرید و آن این که اگر به این گونه تقاضاها که از سر لجاجت مىکنید ترتیب اثر داده شود سپس ایمان نیاورید همگى گرفتار مجازات الهى شده، نابود خواهید گشت، زیرا این نهایت بىحرمتى نسبت به ساحت مقدس پروردگار و فرستاده او و آیات و معجزات اوست، لذا در پایان آیه مىفرماید «ولى اکثر آنها نمىدانند» (وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ).
(آیه 38)- این آیه به دنبال آیات گذشته که در باره مشرکان بحث مىکرد و آنها را به سرنوشتى که در قیامت دارند متوجه مىساخت، سخن از «حشر» و رستاخیز عمومى تمام موجودات زنده، و تمام انواع حیوانات به میان آورده، نخست مىگوید: «هیچ جنبندهاى در زمین، و هیچ پرندهاى که با دو بال خود پرواز مىکند نیست مگر این که امتهایى همانند شما هستند» (وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ بِجَناحَیْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ).
و به این ترتیب هر یک از انواع حیوانات و پرندگان براى خود امتى هستند همانند انسانها یعنى: آنها نیز در عالم خود داراى علم و شعور و ادراک هستند، خدا را مىشناسند و به اندازه توانایى خود او را تسبیح و تقدیس مىگویند، اگر چه فکر آنها در سطحى پایینتر از فکر و فهم انسانهاست.
سپس در جمله بعد مىگوید: «ما در این کتاب هیچ چیز را فروگذار نکردیم» (ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ).
و در پایان آیه مىگوید «تمام آنها به سوى خدا در رستاخیز جمع مىشوند» (ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ).
روى این جهت آیه به مشرکان اخطار مىکند خداوندى که تمام اصناف حیوانات را آفریده، و نیازمندیهاى آنها را تأمین کرده، و مراقب تمام افعال آنهاست برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 592
و براى همه رستاخیزى قرار داده، چگونه ممکن است براى شما حشر و رستاخیزى قرار ندهد و به گفته بعضى از مشرکان چیزى جز زندگى دنیا و حیات و مرگ آن در کار نباشد.
آیا رستاخیز براى حیوانات هم وجود دارد؟
شک نیست که نخستین شرط حساب و جزا مسأله عقل و شعور و به دنبال آن تکلیف و مسؤولیت است، طرفداران این عقیده مىگویند: زندگى بسیارى از حیوانات آمیخته با نظام جالب و شگفتانگیزى است که روشنگر سطح عالى فهم و شعور آنهاست، کیست که در باره مورچگان و زنبور عسل و تمدن عجیب آنها و نظام شگفت انگیز لانه و کندو، سخنانى نشنیده باشد. و مسلم است آنها را به آسانى نمىتوان ناشى از غریزه دانست، زیرا غریزه معمولا سر چشمه کارهاى یکنواخت و مستمر است، اما اعمالى که در شرایط خاصى که قابل پیشبینى نبوده به عنوان عکس العمل انجام مىگردد، به فهم و شعور شبیهتر است تا به غریزه.
مثلا گوسفندى که در عمر خود گرگ را ندیده براى نخستین بار که آن را مىبیند به خوبى خطرناک بودن این دشمن را تشخیص داده و به هر وسیله که بتواند براى دفاع از خود و نجات از خطر متوسل مىشود.
از همه اینها گذشته، در آیات متعددى از قرآن، مطالبى دیده مىشود که دلیل قابل ملاحظهاى براى فهم و شعور بعضى از حیوانات محسوب مىشود، داستان فرار کردن مورچگان از برابر لشکر سلیمان، و داستان آمدن هدهد به منطقه «سبا و یمن» و آوردن خبرهاى هیجان انگیز براى سلیمان شاهد این مدعاست.
در روایات اسلامى نیز احادیث متعددى در زمینه رستاخیز حیوانات دیده مىشود، از جمله: از أبو ذر نقل شده که مىگوید: ما خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بودیم که در پیش روى ما دو بز به یکدیگر شاخ زدند، پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود، مىدانید چرا اینها به یکدیگر شاخ زدند؟ حاضران عرض کردند: نه، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود ولى خدا مىداند چرا؟ و به زودى در میان آنها داورى خواهد کرد.
(آیه 39)- کر و لالها! بار دیگر قرآن به بحث از منکران لجوج مىپردازد، برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 593
مىگوید: «و آنها که آیات ما را تکذیب کردند کر و لال هستند، و در ظلمت و تاریکى قرار گرفتهاند» (وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا صُمٌّ وَ بُکْمٌ فِی الظُّلُماتِ).
نه گوش شنوایى دارند که حقایق را بشنوند، و نه زبان حقگویى که اگر حقیقتى را درک کردند براى دیگران بازگو کنند.
و به دنبال آن مىفرماید: «خداوند هر کس را بخواهد گمراه مىکند و هر کس را بخواهد بر جاده مستقیم قرار مىدهد» (مَنْ یَشَأِ اللَّهُ یُضْلِلْهُ وَ مَنْ یَشَأْ یَجْعَلْهُ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).
گاهى اعمال فوق العاده زشتى از انسان سر مىزند که بر اثر تاریکى وحشتناکى روح او را احاطه خواهد کرد، چشمان حقیقت بین از او گرفته مىشود، و گوش او صداى حق را نمىشنود، و زبان او از گفتن حق باز مىماند.
اما به عکس گاهى چنان کارهاى نیک فراوان از او سر مىزند که یک دنیا نور و روشنایى به روح او مىپاشد، دید و درک او وسیعتر و فکر او پرفروغتر و زبان او در گفتن حق، گویاتر مىشود، این است معنى هدایت و ضلالت که به اراده خدا نسبت داده مىشود.
(آیه 40)- توحید فطرى! بار دیگر روى سخن را به مشرکان کرده و از راه دیگرى براى توحید و یگانهپرستى، در برابر آنها، استدلال مىکند، به این طریق که لحظات فوق العاده سخت و دردناک زندگى را به خاطر آنها مىآورد، و از وجدان آنها استمداد مىکند که در این گونه لحظات که همه چیز را به دست فراموشى مىسپارند آیا پناهگاهى جز «خدا» براى خودشان فکر مىکنند! «اى پیامبر! به آنها بگو: اگر عذاب دردناک خداوند به سراغ شما بیاید و یا قیامت با آن همه هول و هیجان و حوادث وحشتناک برپا شود، راست بگویید آیا غیر خدا را براى برطرف ساختن شداید خود مىخوانید»! (قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْکُمُ السَّاعَةُ أَ غَیْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
روح معنى این آیه نه تنها براى مشرکان، بلکه براى همه کس به هنگام بروز شداید و حوادث سخت، قابل درک است، ممکن است در حال عادى و در برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 594
حوادث کوچک انسان به غیر خدا متوسل گردد، اما هنگامى که حادثه فوق العاده شدید باشد انسان همه چیز را فراموش مىکند ولى در همین حال در اعماق دل خود یک نوع امیدوارى به نجات که از منبع قدرت مرموز و نامشخصى سر چشمه مىگیرد احساس مىکند این همان توجه به خدا و حقیقت توحید است.
(آیه 41)- در این آیه مىفرماید: «بلکه تنها او را مىخوانید، او هم اگر بخواهد مشکل شما را برطرف مىکند، و شریکهایى که براى خدا درست کرده بودید همه را فراموش مىکنید» (بَلْ إِیَّاهُ تَدْعُونَ فَیَکْشِفُ ما تَدْعُونَ إِلَیْهِ إِنْ شاءَ وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِکُونَ).
(آیه 42)- سر انجام زندگى اندرز ناپذیران! قرآن همچنان گفتگو با گمراهان و مشرکان را ادامه مىدهد و از راه دیگرى براى بیدار ساختن آنها موضوع را تعقیب مىکند، یعنى دست آنها را گرفته و به قرون و زمانهاى گذشته مىبرد.
نخست مىگوید: «ما پیامبرانى به سوى امم پیشین فرستادیم و چون اعتنا نکردند آنها را به منظور بیدارى و تربیت با مشکلات و حوادث سخت، با فقر و خشکسالى و قحطى با بیمارى و درد و رنج و بأساء و ضرّاء «1» مواجه ساختیم شاید متوجه شوند و به سوى خدا بازگردند» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ).
(آیه 43)- در این آیه مىگوید: «چرا آنها از این عوامل دردناک و بیدارکننده پند و اندرز نگرفتند و بیدار نشدند و به سوى خدا بازنگشتند» (فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا).
در حقیقت علت عدم بیدارى آنها دو چیز بود، نخست این که «بر اثر زیادى گناه و لجاجت در شرک، قلبهاى آنها تیره و سخت و روح آنها انعطاف ناپذیر شده بود» (وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ).
__________________________________________________
(1) «بأساء» در اصل به معنى شدت و رنج است و به معنى جنگ نیز به کار مىرود، همچنین در قحطى و خشکسالى و فقر و مانند اینها، ولى «ضرّاء» به معنى ناراحتى روحى است مانند غم و اندوه و جهل و نادانى و یا ناراحتیهایى که از بیمارى و از دست دادن مقام و مال و ثروت پیدا مىشود.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 595
دیگر این که «شیطان (با استفاده از روح هوى پرستى آنها) اعمالشان را در نظرشان زینت داده بود، و هر عمل زشتى را انجام مىدادند زیبا و هر کار خلافى را صواب مىپنداشتند» (وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).
(آیه 44)- در این آیه اضافه مىکند: هنگامى که سختگیریها و گوشمالیها در آنها مؤثر نیفتاد از راه لطف و محبت وارد شدیم «و به هنگامى که درسهاى نخست را فراموش کردند، درس دوم را براى آنها آغاز کردیم و درهاى انواع نعمتها را بر آنها گشودیم» شاید بیدار شوند و به آفریننده و بخشنده آن نعمتها توجه کنند، و راه راست را بازیابند» (فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ).
ولى این همه نعمت در واقع خاصیت دو جانبه داشت هم ابراز محبتى براى بیدارى بود و هم مقدمهاى براى عذاب دردناک در صورتى که بیدار نشوند.
لذا مىگوید «آنقدر به آنها نعمت دادیم تا کاملا خوشحال شدند اما بیدار نشدند، لذا ناگاه آنها را گرفتیم و مجازات کردیم، و تمام درهاى امید به روى آنها بسته شد» (حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ).
(آیه 45)- «و به این ترتیب جمعیت ستمکاران ریشه کن شد، و نسل دیگرى از آنها به پا نخاست» (فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا).
و از آنجا که خداوند در به کار گرفتن عوامل تربیت در مورد آنها هیچ گونه کوتاهى نکرده، در پایان آیه مىفرماید: «ستایش و حمد مخصوص خداوندى است که پروردگار و مربى همه جهانیان است» (وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ).
این جمله نشانه آن است که قطع ریشه ظلم و فساد و نابود شدن نسلى که بتواند این کار را ادامه دهد، به قدرى اهمیت دارد که جاى شکر و سپاس است.
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم: «هر کس بقاى ستمگران را دوست دارد، مفهومش این است که دوست مىدارد معصیت خدا شود (موضوع ظلم به اندازهاى مهم است که) خداوند تبارک و تعالى در برابر نابود ساختن ظالمان خود را حمد و ستایش کرده است و فرموده: دنباله قوم ستمگر بریده شد و سپاس مخصوص خداوند پروردگار جهانیان است».
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 596
(آیه 46)- بخشنده نعمتها را بشناسید! روى سخن همچنان با مشرکان است، نخست مىگوید: «اگر خداوند نعمتهاى گرانبهایش را همچون گوش و چشم از شما بگیرد، و بر دلهایتان مهر بگذارد بطورى که نتوانید میان خوب و بد و حق و باطل تمیز دهید چه کسى جز خدا مىتواند این نعمتها را به شما بازگرداند»؟! (قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَکُمْ وَ أَبْصارَکُمْ وَ خَتَمَ عَلى قُلُوبِکُمْ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُمْ بِهِ).
در حقیقت مشرکان نیز قبول داشتند که خالق و روزى دهنده خداست، و بتها را به عنوان شفیعان در پیشگاه خدا مىپرستیدند.
سپس مىگوید: «ببین چگونه آیات و دلایل را به گونههاى مختلف براى آنها شرح مىدهیم، ولى باز آنها از حق روى برمىگردانند» (انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ).
(آیه 47)- در این آیه به دنبال ذکر این سه نعمت بزرگ الهى (چشم و گوش و فهم) که سر چشمه تمام نعمتهاى دنیا و آخرت است اشاره به امکان سلب همه نعمتها بطور کلى کرده، مىگوید: «به آنها بگو: اگر عذاب خداوند ناگهانى و بدون مقدمه، و یا آشکارا و با مقدمه، به سراغ شما بیاید آیا جز ستمکاران نابود مىشوند»! (قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللَّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ).
منظور این است تنها کسى که قادر به انواع مجازات و گرفتن نعمتهاست خداست، و بتها هیچ نقشى در این میان ندارند.
بنابراین، دلیلى ندارد که به آنها پناه ببرید.
(آیه 48)- در این آیه به وضع پیامبران الهى اشاره کرده، مىگوید: «نه تنها بتهاى بىجان کارى از آنها ساخته نیست، انبیاى بزرگ و رهبران الهى نیز کارى جز ابلاغ رسالت، و بشارت و انذار، و تشویق و تهدید ندارند، و هر نعمتى هست به فرمان خدا و از ناحیه اوست و آنها هم هر چه بخواهند از او مىخواهند» (وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ).
سپس مىگوید: «راه نجات منحصر در دو چیز است آنها که ایمان بیاورند و خویشتن را اصلاح کنند (و عمل صالح انجام دهند) نه ترسى از مجازاتهاى الهى برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 597
دارند، و نه غم و اندوهى از اعمال گذشته خود» (فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ).
(آیه 49)- «و در مقابل، کسانى که آیات ما را تکذیب کنند، در برابر این فسق و نافرمانى گرفتار مجازات الهى خواهند شد» (وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا یَمَسُّهُمُ الْعَذابُ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ).
(آیه 50)- آگاهى از غیب! این آیه دنباله پاسخگویى به اعتراضات گوناگون کفار و مشرکان است و به سه قسمت از ایرادهاى آنها در جملههاى کوتاه پاسخ داده شده است:
نخست این که آنها به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پیشنهاد معجزات عجیب و غریبى مىکردند، و هر یک به میل خود پیشنهادى داشتند، حتى به مشاهده معجزات مورد درخواست دیگران نیز قانع نبودند گاهى خانههایى از طلا، و گاهى نزول فرشتگان، و زمانى تبدیل سرزمین خشک و سوزان مکّه به یک باغستان پر آب و میوه! گویا آنها با این تقاضاهاى عجیب و غریب یک نوع مقام الوهیت و مالکیت زمین و آسمان براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله انتظار داشتند.
لذا خداوند در پاسخ این افراد، به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد «بگو: من هرگز ادعا نمىکنم که خزائن الهى به دست من است» (قُلْ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزائِنُ اللَّهِ).
«خزائن» جمع «خزینه» به معنى منبع و مرکز هر چیزى است و به این ترتیب خزائن اللّه، منبع همه چیز را دربرمىگیرد که از ذات بىانتهاى او که سر چشمه جمیع کمالات و قدرتهاست، مىباشد.
سپس در برابر افرادى که انتظار داشتند پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آنها را از تمام اسرار آینده و گذشته آگاه سازد، و حتى به آنها بگوید در آینده چه حوادثى مربوط به زندگى آنها روى مىدهد، تا براى دفع ضرر و جلب منفعت بپا خیزند، مىگوید: «من هرگز ادعا نمىکنم که از همه امور پنهانى و اسرار غیب آگاهم» (وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ).
و در جمله سوم به پاسخ ایراد کسانى که انتظار داشتند خود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرشته برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 598
باشد، و یا فرشتهاى همراه او باشد، و هیچ گونه عوارض بشرى از خوردن غذا و راه رفتن در کوچه و بازار در او دیده نشود، مىگوید: «و من هرگز ادعا نمىکنم فرشتهام» (وَ لا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ).
بلکه «من تنها از دستورات و تعلیماتى پیروى مىکنم که از طریق وحى از ناحیه پروردگار به من مىرسد» (إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحى إِلَیَّ).
و در پایان آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داده مىشود که: «بگو: آیا افراد نابینا و بینا همانندند؟ و آنها که چشم و اندیشه و عقلشان بسته است با کسانى که حقایق را به خوبى مىبینند و درک مىکنند برابرند؟ آیا فکر نمىکنید» (قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمى وَ الْبَصِیرُ أَ فَلا تَتَفَکَّرُونَ).
(آیه 51)- در پایان آیه قبل فرمود که نابینا و بینا یکسان نیستند، و به دنبال آن در این آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد «به وسیله قرآن کسانى را انذار و بیدار کن که از روز رستاخیز بیم دارند» (وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذِینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلى رَبِّهِمْ).
یعنى کسانى که تا این اندازه چشم قلب آنها گشوده است که احتمال مىدهند حساب و کتابى در کار باشد، در پرتو این احتمال، و ترس از مسؤولیت، آمادگى براى پذیرش حق یافتهاند.
سپس مىگوید: این گونه افراد بیدار دل از آن روز مىترسند که «جز خدا پناهگاه و شفاعت کنندهاى وجود ندارد» (لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفِیعٌ).
آرى! این گونه افراد را انذار کن و دعوت به سوى حق بنما «زیرا امید تقوا و پرهیزکارى در باره آنها هست» (لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ).
(آیه 52)
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و آیه بعد نقل شده: جمعى از قریش از کنار مجلس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گذشتند در حالى که «صهیب» و «عمّار»، «بلال» و «خباب» و امثال آنها از مسلمانان کمبضاعت و کارگر، در خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بودند.
آنها از مشاهده این صحنه تعجب کردند.
گفتند: اى محمد! آیا به همین افراد از جمعیت قناعت کردهاى؟ اینها هستند که خداوند از میان ما انتخاب کرده! ما پیرو اینها بوده باشیم؟ هر چه زودتر برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 599
آنها را از اطراف خود دور کن، شاید ما به تو نزدیک شویم و از تو پیروى کنیم.
آیه نازل شد و این پیشنهاد را به شدت رد کرد.
بعضى از مفسران اهل تسنن مانند نویسنده «المنار» حدیثى شبیه به این شأن نزول نقل کرده و سپس اضافه مىکند: «عمر بن خطاب» در آنجا حاضر بود، و به پیامبر پیشنهاد کرد چه مانعى دارد که پیشنهاد آنها را بپذیریم؟ و ما ببینیم اینها چه مىکنند.
آیات فوق پیشنهاد او را نیز رد کرد.
تفسیر:
مبارزه با فکر طبقاتى- در این آیه به یکى دیگر از بهانهجوییهاى مشرکان اشاره شده و آن این که آنها انتظار داشتند پیامبر صلّى اللّه علیه و آله امتیازاتى براى ثروتمندان نسبت به طبقه فقیر قائل شود، بىخبر از این که اسلام آمده تا به این گونه امتیازات پوچ و بىاساس پایان دهد، لذا آنها روى این پیشنهاد اصرار داشتند که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله این دسته را از خود براند، اما قرآن صریحا و با ذکر دلایل زنده پیشنهاد آنها را نفى مىکند، نخست مىگوید: «کسانى را که صبح و شام پروردگار خود را مىخوانند و جز ذات پاک او نظرى ندارند، هرگز از خود دور مکن» (وَ لا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ).
در حقیقت آنها روى یک سنت دیرین غلط امتیاز افراد را به ثروت آنها مىدانستند، و معتقد بودند باید طبقات اجتماع که بر اساس ثروت به وجود آمده همواره محفوظ بماند، و هر آیین و دعوتى بخواهد زندگى طبقاتى را بر هم زند، و این امتیاز را نادیده بگیرد، در نظر آنها مطرود و غیر قابل قبول است.
در جمله بعد مىفرماید: «دلیلى ندارد که این گونه اشخاص با ایمان را از خود دور سازى، براى این که نه حساب آنها بر توست و نه حساب تو بر آنها» (ما عَلَیْکَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ وَ ما مِنْ حِسابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْءٍ).
«با این حال اگر آنها را از خود برانى از ستمگران خواهى بود» (فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکُونَ مِنَ الظَّالِمِینَ).
قرآن پاسخ مىدهد به فرض این که آنها چنین بوده باشند، ولى حسابشان با خداست، همین اندازه که ایمان آوردهاند و در صف مسلمین قرار گرفتهاند، به برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 600
هیچ قیمتى نباید رانده شود، و به این ترتیب جلو بهانهجوییهاى اشراف قریش را مىگیرد.
یک امتیاز بزرگ اسلام-
مىدانیم در مسیحیت کنونى دایره اختیارات رؤساى مذهبى به طرز مضحکى توسعه یافته تا آنجا که آنها براى خود حق بخشیدن گناه قائل هستند، و به همین جهت مىتوانند کسانى را با کوچکترین چیزى طرد و تکفیر کنند، و یا بپذیرند.
قرآن در آیه فوق و آیات دیگر صریحا یادآور مىشود که نه تنها علماى مذهبى، بلکه شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نیز حق طرد کسى را که اظهار ایمان مىکند، و کارى که موجب خروج از اسلام بشود، انجام نداده، ندارد. آمرزش گناه و حساب و کتاب بندگان تنها به دست خداست، و هیچ کس جز او حق دخالت در چنین کارى ندارد.
(آیه 53)- در این آیه به ثروتمندان بىایمان هشدار مىدهد که این جریانات آزمایشهایى است براى آنها، و اگر از کوره این آزمایشها نادرست بیرون آیند، باید عواقب دردناک آن را تحمل کنند، مىگوید: «این چنین، بعضى از آنها را با بعض دیگر آزمودیم» (وَ کَذلِکَ فَتَنَّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ).
«فتنه» در اینجا به معنى آزمایش است.
سپس اضافه مىکند: کار این توانگران به جایى مىرسد که با نگاه تحقیرآمیز به مؤمنان راستین نگریسته و مىگویند: «آیا اینها هستند که خداوند از میان ما برگزیده، و نعمت ایمان و اسلام را به آنها ارزانى داشته است» آیا اینها قابل چنین حرفهایى هستند! (لِیَقُولُوا أَ هؤُلاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْنِنا).
و بعد به آنها پاسخ مىگوید که این افراد با ایمان مردمى هستند که شکر نعمت علم و تشخیص را به جا آورده و آن را به کار بستهاند، و هم چنین شکر نعمت دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را به جا آورده و از او پذیرا شدهاند. چه نعمتى از آن بزرگتر و چه شکرى از آن بالاتر و به خاطر همین، خداوند ایمان را در قلوب آنها راسخ گردانیده است «آیا خداوند شاکران را بهتر نمىشناسد»! (أَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّاکِرِینَ).
(آیه 54)- این آیه به صورت یک قانون کلى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد که برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 601
تمام افراد با ایمان را هر چند گناهکار باشند، نه تنها طرد نکند، بلکه به خوبى بپذیرد، چنین مىگوید: «هر گاه کسانى که به آیات ما ایمان آوردهاند به سراغ تو بیایند، به آنها بگو: سلام بر شما» (وَ إِذا جاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ).
این سلام ممکن است از ناحیه خدا و به وسیله پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بوده باشد، و یا مستقیما از ناحیه خود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و در هر حال دلیل بر پذیرا شدن و استقبال کردن و تفاهم و دوستى با آنهاست.
در جمله دوم اضافه مىکند، که «پروردگار شما رحمت را بر خود فرض کرده است» (کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ).
و در جمله سوم که در حقیقت توضیح و تفسیر رحمت الهى است، با تعبیرى محبت آمیز چنین مىگوید: «هر کس از شما کارى از روى جهالت انجام دهد، سپس توبه کند و اصلاح و جبران نماید، خداوند آمرزنده و مهربان است» (أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
منظور از «جهالت» در این گونه موارد، همان غلبه و طغیان شهوت است و مسلما چنین کسى در برابر گناه خود مسؤول است.
(آیه 55)- در این آیه براى تأکید مطلب مىفرماید: «ما آیات و نشانهها و دستورات خود را این چنین روشن و مشخص مىکنیم، تا هم راه حقجویان و مطیعان آشکار گردد و هم راه گنهکاران لجوج و دشمنان حق» (وَ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ وَ لِتَسْتَبِینَ سَبِیلُ الْمُجْرِمِینَ).
منظور از «مجرم» همان گناهکاران لجوج و سرسختى است که با هیچ وسیله تسلیم حق نمىشوند.
یعنى بعد از این دعوت عمومى و همگانى به سوى حق، حتى دعوت از گناهکارانى که از کار خود پشیمانند، راه و رسم مجرمان لجوج و غیر قابل انعطاف کاملا شناخته خواهد شد.
(آیه 56)- اصرار بیجا! در این آیه و دو آیه بعد همچنان روى سخن به برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 602
مشرکان و بتپرستان لجوج است- همانطور که بیشتر آیات این سوره نیز همین بحث را دنبال مىکند- لحن این آیات چنان است که گویا آنها از پیامبر دعوت کرده بودند به آئینشان گرایش پیدا کند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مأمور مىشود که به آنها «بگو: من از پرستش کسانى که غیر از خدا مىخوانید نهى شدهام» (قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ).
سپس مىفرماید: «بگو: اى پیامبر! من پیروى از هوى و هوسهاى شما نمىکنم» (قُلْ لا أَتَّبِعُ أَهْواءَکُمْ). و این پاسخ روشنى به پیشنهاد بىاساس آنهاست و آن این که بتپرستى هیچ دلیل منطقى ندارد.
و در آخرین جمله براى تأکید بیشتر مىگوید: «اگر من چنین کارى را کنم مسلما گمراه شدهام و از هدایت یافتگان نخواهم بود» (قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِینَ).
(آیه 57)- در این آیه پاسخ دیگرى به آنها مىدهد و آن این که «من بیّنه و دلیل روشنى از طرف پروردگارم دارم اگر چه شما آن را نپذیرفته و تکذیب کردهاید» (قُلْ إِنِّی عَلى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ کَذَّبْتُمْ بِهِ).
خلاصه در این آیه نیز پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مأمور است روى این نکته تکیه کند که مدرک من در مسأله خداپرستى و مبارزه با بت کاملا روشن و آشکار مىباشد و انکار و تکذیب شما چیزى از اهمیت آن نمىکاهد.
سپس به یکى از بهانه جوییهاى آنها اشاره مىکند و آن این که آنها مىگفتند اگر تو بر حق هستى کیفرهایى که ما را به آن تهدید مىکنى زودتر بیاور پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در پاسخ آنها مىفرماید: «آنچه را شما در باره آن عجله دارید به دست من نیست» (ما عِنْدِی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ).
«تمام کارها و فرمانها همه به دست خداست» (إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ).
یعنى: هر گونه فرمان در عالم آفرینش و تکوین و در عالم احکام دینى و تشریع به دست خداست، همچنین هر منصبى اعم از رهبرى الهى و قضاوت و حکمیت به کسى سپرده شده است آن هم از ناحیه پروردگار است. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 603
و بعد به عنوان تأکید مىگوید: «اوست که حق را از باطل جدا مىکند و او بهترین جداکنندگان حق از باطل است» (یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلِینَ).
زیرا کسى که علمش از همه بیشتر و قدرت کافى براى اعمال علم و دانش خود نیز داشته باشد او بهترین جداکنندگان حق از باطل است.
(آیه 58)- در این آیه به پیامبر دستور مىدهد که در برابر مطالبه عذاب و کیفر از ناحیه این جمعیت لجوج و نادان به آنها «بگو: اگر آنچه را که شما با عجله از من مىطلبید در قبضه قدرت من بود و من به درخواست شما ترتیب اثر مىدادم کار من با شما پایان گرفته بود» (قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِیَ الْأَمْرُ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ).
اما براى این که تصور نکنند مجازات آنها به دست فراموشى سپرده شده در پایان مىگوید: «خداوند از همه کس بهتر ستمکاران و ظالمان را مىشناسد و به موقع آنها را کیفر خواهد داد» (وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِالظَّالِمِینَ).
(آیه 59)- اسرار غیب! در آیات گذشته سخن از علم و قدرت خدا و وسعت دایره حکم و فرمان او در میان بود، از این به بعد آنچه در آیات قبل اجمالا بیان شد، مشروحا توضیح داده مىشود، نخست به موضوع علم خدا پرداخته، مىگوید: «کلیدهاى غیب (یا خزانههاى غیب) همه در نزد خداست، و جز او کسى آنها را نمىداند» (وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلَّا هُوَ).
سپس براى توضیح و تأکید بیشتر مىگوید: «آنچه در برّ و بحر است خدا مىداند» (وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ).
«برّ» به معنى مکان وسیع است، و معمولا به خشکیها گفته مىشود، و «بحر» نیز در اصل به معنى محل وسیعى است که آب زیاد در آن مجتمع باشد، و معمولا به دریاها و گاهى به نهرهاى عظیم نیز گفته مىشود.
در هر حال آگاهى خدا از آنچه در خشکیها و دریاهاست، به معنى احاطه علم او بر همه چیز است.
یعنى، او از جنبش میلیاردها موجود زنده، کوچک و بزرگ، در اعماق دریاها، برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 604
از شماره واقعى سلولهاى بدن هر انسان و گلبولهاى خونها. از حرکات مرموز تمام الکترونها در دل اتمها. و بالاخره از تمام اندیشههایى که از لابلاى پردههاى مغز ما مىگذرد، و تا اعماق روح ما نفوذ مىکند ....
آرى! از همه اینها بطور یکسان باخبر است.
باز در جمله بعد براى تأکید احاطه علمى خداوند، اشاره بخصوص در این مورد کرده و مىفرماید: «هیچ برگى از درختى جدا نمىشود، مگر این که آن را مىداند» (وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُها).
یعنى، تعداد این برگها و لحظه جدا شدنشان از شاخهها و گردش آنها در وسط هوا و لحظه قرار گرفتنشان روى زمین، همه اینها در پیشگاه علم او روشن است. «و هم چنین هیچ دانهاى در مخفیگاه زمین قرار نمىگیرد» مگر این که تمام خصوصیات آن را مىداند (وَ لا حَبَّةٍ فِی ظُلُماتِ الْأَرْضِ).
در حقیقت دست روى دو نقطه حساس گذارده شده است، که براى هیچ انسانى هر چند میلیونها سال از عمر او بگذرد، و دستگاههاى صنعتى تکامل حیرت انگیز پیدا کند، احاطه بر آن ممکن نیست.
چه کسى مىداند بادها در هر شبانه روز در سرتاسر کره زمین چه بذرهایى را از گیاهان جدا کرده و به چه نقطهاى مىپاشد، کدام مغز الکترونیکى مىتواند، تعداد برگهایى که در یک روز از شاخه درختان جنگلها جدا مىشود حساب کند؟! نگاه به منظره یک جنگل مخصوصا در فصل پاییز، و منظره بدیعى که سقوط پىدرپى برگها پیدا مىکند، به خوبى این حقیقت را ثابت مىکند، که این گونه علوم هیچ گاه ممکن نیست در دسترس انسان قرار گیرد.
در واقع سقوط برگها لحظه مرگ آنهاست، و سقوط دانهها در مخفیگاه زمین گامهاى نخستین حیات و زندگى آنهاست، اوست که از نظام این مرگ و زندگى باخبر است.
بیان این موضوع یک اثر «فلسفى» دارد و یک اثر «تربیتى»، اما اثر فلسفى آن این است که پندار کسانى را که علم خدا را منحصر به کلیات مىدانند، و معتقدند که زیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 605
خدا از جزئیات این جهان آگاهى ندارد، نفى مىکند، و صریحا مىگوید که خدا از همه کلیات و جزئیات آگاهى کامل دارد.
و اما اثر تربیتى آن روشن است، زیرا ایمان به این علم وسیع پهناور به انسان مىگوید تمام اسرار وجود تو، اعمال و گفتار تو، نیات و افکار تو، همگى براى ذات پاک او آشکار است با چنین ایمانى چگونه ممکن است انسان مراقب حال خویش نباشد و اعمال و گفتار و نیّات خود را کنترل نکند.
و در پایان آیه مىفرماید: «هیچ تر و خشکى نیست، مگر این که در کتاب مبین (و در مقام علم پروردگار) ثبت است» (وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ).
(آیه 60)- در این آیه بحث را به احاطه علم خداوند به اعمال انسان که هدف اصلى است، کشانیده و قدرت قاهره خدا را نیز مشخص مىسازد، تا مردم از مجموع این بحث نتایج تربیتى لازم را بگیرند.
نخست مىگوید «او کسى است که روح شما را در شب قبض مىکند، و از آنچه در روز انجام مىدهید و به دست مىآورید آگاه است» (وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ).
سپس مىگوید: این نظام خواب و بیدارى تکرار مىشود، شب مىخوابید «و روز شما را بیدار مىکند و این وضع هم چنان ادامه دارد تا پایان زندگى شما فرا رسد» (ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ لِیُقْضى أَجَلٌ مُسَمًّى).
سر انجام نتیجه نهایى بحث را چنین بیان مىکند: «سپس بازگشت همه به سوى خداست و شما را از آنچه انجام دادهاید آگاه مىسازد» (ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
(آیه 61)- در این آیه باز براى توضیح بیشتر روى احاطه علمى خداوند نسبت به اعمال بندگان، و نگاهدارى دقیق حساب آنها براى روز رستاخیز چنین مىگوید: «او تسلط کامل بر بندگان خود دارد و حافظان و مراقبانى بر شما مىفرستد که حساب اعمالتان را دقیقا نگاهدارى کنند» (وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 606
وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً)
.
سپس مىفرماید: «نگاهدارى این حساب تا لحظه پایان زندگى و فرا رسیدن مرگ ادامه دارد» (حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ). «و در این هنگام فرستادگان ما که مأمور قبض ارواحند روح او را مىگیرند» (تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا).
و در پایان اضافه مىکند که «این فرشتگان به هیچ وجه در انجام مأموریت خود کوتاهى و قصور و تفریط ندارند، نه لحظهاى گرفتن روح را مقدم مىدارند، و نه لحظهاى مؤخر» (وَ هُمْ لا یُفَرِّطُونَ).
(آیه 62)- در این آیه اشاره به آخرین مرحله کار انسان کرده، مىگوید: «افراد بشر پس از طى دوران خود با این پروندههاى تنظیم شده که همه چیز در آنها ثبت است، در روز رستاخیز به سوى پروردگارى که مولاى حقیقى آنهاست باز مىگردند» (ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ). و در آن دادگاه، «دادرسى و حکم و قضاوت مخصوص ذات پاک خداست» (أَلا لَهُ الْحُکْمُ).
و با آن همه اعمال و پروندههایى که افراد بشر در طول تاریخ پرغوغاى خود داشتهاند «به سرعت به تمام حسابهاى آنها رسیدگى مىکند» (وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبِینَ).
تا آنجا که در بعضى از روایات وارد شده، انّه سبحانه یحاسب جمیع عباده على مقدار حلب شاة!: «خداوند حساب تمام بندگان را در زمان کوتاهى به اندازه دوشیدن یک گوسفند، رسیدگى مىکند»!
(آیه 63)- نورى که در تاریکى مىدرخشد! بار دیگر قرآن دست مشرکان را گرفته و به درون فطرتشان مىبرد و در آن مخفیگاه اسرار آمیز نور توحید و یکتا پرستى را به آنها نشان مىدهد و به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد به آنها «بگو: چه کسى شما را از تاریکیهاى برّ و بحر رهایى مىبخشد»! (قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ).
ظلمت و تاریکى گاهى جنبه حسى دارد و گاهى جنبه معنوى: ظلمت حسى آن است که نور بکلى قطع شود یا آن چنان ضعیف شود که انسان جایى را نبیند یا به زحمت ببیند، و ظلمت معنوى همان مشکلات، گرفتاریها و پریشانیها و آلودگیهایى برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 607
است که عاقبت آنها تاریک و ناپیداست.
اگر این تاریکى با حوادث وحشتناکى آمیخته شود و مثلا انسان در یک سفر دریایى «شب تاریک و بیم موج و گردابى حائل» محاصره شود وحشت آن به درجات بیش از مشکلاتى است که به هنگام روز پدید مىآید. در چنین لحظاتى است که انسان همه چیز را به دست فراموشى مىسپارد و جز خودش و نور تابناکى که در اعماق جانش مىدرخشد و او را بسوى مبدئى مىخواند که تنها اوست که مىتواند چنان مشکلاتى را حل کند، از یاد مىبرد.
این گونه حالات دریچههایى هستند به جهان توحید و خداشناسى.
لذا در جمله بعد مىگوید: «در چنین حالى شما از لطف بىپایان او استمداد مىکنید گاهى آشکارا و با تضرّع و خضوع و گاهى پنهانى و در درون دل و جان، او را مىخوانید» (تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً).
«و در چنین حالى فورا با آن مبدء بزرگ عهد و پیمان مىبندید که اگر ما را از کام خطر برهاند بطور قطع، شکر نعمتهاى او را انجام خواهیم داد، و جز به او دل نخواهیم بست» (لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ).
(آیه 64)- «ولى اى پیامبر به آنها بگو: خداوند شما را از این تاریکیها و از هر گونه غم و اندوه دیگر نجات مىدهد (و بارها نجات داده است) ولى پس از رهایى باز همان راه شرک و کفر را مىپویید» (قُلِ اللَّهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْها وَ مِنْ کُلِّ کَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ).
(آیه 65)- عذابهاى رنگارنگ! در این آیه براى تکمیل طرق مختلف تربیتى، تکیه روى مسأله تهدید به عذاب و مجازات الهى شده، یعنى همانطور که خداوند ارحم الراحمین و پناه دهنده بىپناهان است همچنین در برابر طغیانگران و سرکشان، قهار و منتقم نیز مىباشد.
در این آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داده شده است که مجرمان را به سه نوع مجازات تهدید کند: عذابهایى از طرف بالا و پایین و مجازات اختلاف کلمه و بروز جنگ و خونریزى، لذا مىگوید: «بگو: خداوند قادر است که مجازاتى از طرف بالا برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 608
یا از طرف پایین بر شما بفرستد» (قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ). «و یا این که شما را به صورت دستههاى پراکنده به یکدیگر مخلوط کند و طعم جنگ و خونریزى را به بعضى به وسیله بعضى دیگر بچشاند» (أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَ یُذِیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ).
مسأله اختلاف کلمه و پراکندگى در میان جمعیت به قدرى خطرناک است که در ردیف عذابهاى آسمانى و صاعقهها و زلزلهها قرار گرفته است، و راستى چنین است، بلکه گاهى ویرانیهاى ناشى از اختلاف و پراکندگى به درجات بیشتر از ویرانیهاى ناشى از صاعقهها و زلزلههاست، کرارا دیده شده است کشورهاى آباد در سایه شوم نفاق و تفرقه به نابودى مطلق کشیده شده است و این جمله هشدارى است به همه مسلمانان جهان! و در پایان آیه اضافه مىکند: «بنگر که چگونه نشانهها و دلایل مختلف را براى آنها بازگو مىکنیم، شاید درک کنند و به سوى حق بازگردند» (انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ).
(آیه 66)- این آیه و آیه بعد در حقیقت تکمیل بحثى است که پیرامون دعوت به سوى خدا و معاد و حقایق اسلام و ترس از مجازات الهى در آیات پیشین گذشت.
نخست مىگوید: «قوم و جمعیت تو یعنى قریش و مردم مکّه تعلیمات تو را تکذیب کردند در حالى که همه حق است» و دلایل گوناگونى از طریق عقل و فطرت و حس آنها را تأیید مىکند (وَ کَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ وَ هُوَ الْحَقُّ).
بنابراین، تکذیب و انکار آنان از اهمیت این حقایق نمىکاهد، هر چند مخالفان و منکران زیاد باشند.
سپس دستور مىدهد که «به آنها بگو: وظیفه من تنها ابلاغ رسالت است، و من ضامن قبول شما نیستم» (قُلْ لَسْتُ عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ).
منظور از «و کیل» کسى است که مسؤول هدایت عملى و ضامن دیگران بوده باشد.
(آیه 67)- در این آیه با یک جمله کوتاه و پرمعنى به آنها هشدار مىدهد، برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 609
و به دقت کردن در انتخاب راه صحیح دعوت مىکند، و مىگوید: «هر خبرى که خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به شما داده سر انجام در این جهان یا جهان دیگر قرارگاهى دارد، و بالاخره در موعد مقرر انجام خواهد یافت، و به زودى باخبر خواهید شد» (لِکُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ).
(آیه 68)
شأن نزول:
از امام باقر علیه السّلام نقل شده که: چون این آیه نازل گردید و مسلمانان از مجالست با کفار و استهزاکنندگان آیات الهى نهى شدند جمعى از مسلمانان گفتند: اگر بخواهیم در همه جا به این دستور عمل کنیم باید هرگز به مسجد الحرام نرویم، طواف خانه خدا نکنیم (زیرا آنها در گوشه و کنار مسجد پراکندهاند و به سخنان باطل پیرامون آیات الهى مشغولند و در هر گوشهاى از مسجد الحرام ما مختصر توقفى کنیم ممکن است سخنان آنها به گوش ما برسد) در این موقع آیه بعد (69) نازل شد و به مسلمانان دستور داد که در این گونه مواقع آنها را نصیحت کنند و تا آنجا که در قدرت دارند به ارشاد و راهنمایى آنها بپردازند.
تفسیر:
دورى از مجالس اهل باطل! از آنجا که بحثهاى این سوره بیشتر ناظر به وضع مشرکان و بتپرستان است در این آیه و آیه بعد به یکى دیگر از مسائل مربوط به آنها اشاره مىشود، نخست به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىگوید: «هنگامى که مخالفان لجوج و بىمنطق را مشاهده کنى که آیات خدا را استهزاء مىکنند، از آنها روى بگردان تا از این کار صرف نظر کرده به سخنان دیگرى بپردازند» (وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ).
سپس اضافه مىکند این موضوع به اندازهاى اهمیت دارد که «اگر شیطان تو را به فراموشى افکند و با این گونه اشخاص سهوا همنشین شدى به مجرد این که متوجه موضوع گشتى فورا از آن مجلس برخیز و با این ستمکاران منشین» (وَ إِمَّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).
سؤال: مگر ممکن است شیطان بر پیامبر مسلط گردد و باعث فراموشى او شود؟
در پاسخ این سؤال مىتوان گفت که روى سخن در آیه گر چه به پیامبر است، برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 610
اما در حقیقت منظور پیروان او هستند که اگر گرفتار فراموشکارى شدند و در جلسات آمیخته به گناه کفار شرکت کردند به محض این که متوجه شوند باید از آنجا برخیزند و بیرون روند، و نظیر این بحث در گفتگوهاى روزانه ما در ادبیات زبانهاى مختلف دیده مىشود که انسان روى سخن را به کسى مىکند اما هدفش این است که دیگران بشنوند.
(آیه 69)- در این آیه یک مورد استثناء کرده و مىگوید: «اگر افراد با تقوا براى نهى از منکر در جلسات آنها شرکت کنند و به امید پرهیزکارى و بازگشت آنها از گناه، آنان را متذکر سازند مانعى ندارد و گناهان آنها را بر چنین اشخاصى نخواهند نوشت، زیرا در هر حال قصد آنها خدمت و انجام وظیفه بوده است» (وَ ما عَلَى الَّذِینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ وَ لکِنْ ذِکْرى لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ).
باید توجه داشت تنها کسانى مىتوانند از این استثناء استفاده کنند که طبق تعبیر آیه داراى مقام تقوا و پرهیزکارى باشند و نه تنها تحت تأثیر آنها واقع نشوند، بلکه بتوانند آنها را تحت تأثیر خود قرار دهند.
(آیه 70)- آنها که دین حق را به بازى گرفتهاند! این آیه در حقیقت بحث آیه قبل را تکمیل مىکند و به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد «از کسانى که دین و آیین خود را به شوخى گرفتهاند و یک مشت بازى و سرگرمى را به حساب دین مىگذارند و زندگى دنیا و امکانات مادى آنها را مغرور ساخته، اعراض کن و آنها را به حال خود واگذار» (وَ ذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا).
در حقیقت آیه فوق اشاره به این است که آیین آنها از نظر محتوا پوچ و واهى است و نام دین را بر یک مشت اعمالى که به کارهاى کودکان و سرگرمیهاى بزرگسالان شبیهتر است گذاردهاند، این چنین افراد قابل بحث و گفتگو نیستند و لذا دستور مىدهد از آنها روى بگردان و به آنها و مذهب توخالیشان اعتنا مکن.
سپس به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد که «به آنها در برابر این اعمال هشدار بده که روزى فرا مىرسد که هر کس تسلیم اعمال خویش است و راهى براى فرار از چنگال آن ندارد» (وَ ذَکِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما کَسَبَتْ). «و در آن روز جز خدا نه برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 611
حامى و یاورى دارد و نه شفاعت کنندهاى» (لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفِیعٌ).
کار آنها در آن روز به قدرى سخت و دردناک است و چنان در زنجیر اعمال خود گرفتارند که «هر گونه غرامت و جریمه آن را (فرضا داشته باشند و) بپردازند که خود را از مجازات نجات دهند از آنها پذیرفته نخواهد شد» (وَ إِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لا یُؤْخَذْ مِنْها). چرا که «آنها گرفتار اعمال خویش شدهاند» (أُولئِکَ الَّذِینَ أُبْسِلُوا بِما کَسَبُوا). نه راه جبران در آن روز باز است و نه زمان، زمان توبه است. به همین دلیل راه نجاتى براى آنها تصور نمىشود.
سپس به گوشهاى از مجازاتهاى دردناک آنها اشاره کرده، مىگوید: «نوشابهاى دارند از آب داغ و سوزان به همراه عذاب دردناک در برابر پشت پا زدنشان به حق و حقیقت» (لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْفُرُونَ).
آنها از درون به وسیله آب سوزان مىسوزند و از برون به وسیله آتش!
(آیه 71)- این آیه در برابر اصرارى که مشرکان براى دعوت مسلمانان به کفر و بتپرستى داشتند به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد که با یک دلیل دندانشکن به آنها پاسخ بده و «بگو: آیا شما مىگویید ما چیزى را شریک خدا قرار دهیم که نه سودى به حال ما دارد که به خاطر سودش به سوى او برویم و نه زیانى دارد که از زیان او بترسیم»؟! (قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُنا وَ لا یَضُرُّنا).
این جمله در حقیقت اشاره به آن است که معمولا کارهاى انسان از یکى از دو سر چشمه ناشى مىشود، یا به خاطر جلب منفعت است و یا به خاطر دفع ضرر سپس به استدلال دیگرى در برابر مشرکان دست مىزند و مىگوید: «اگر ما به سوى بتپرستى بازگردیم و پس از هدایت الهى در راه شرک گام نهیم به عقب بازگردانده شدهایم» این بر خلاف قانون تکامل است که قانون عمومى عالم حیات مىباشد (وَ نُرَدُّ عَلى أَعْقابِنا بَعْدَ إِذْ هَدانَا اللَّهُ).
و بعد با یک مثال، مطلب را روشنتر مىسازد و مىگوید بازگشت از توحید به شرک «همانند آن است که کسى بر اثر وسوسههاى شیطان (یا غولهاى بیابانى، به پندار عرب جاهلیت که تصور مىکردند در راهها کمین کردهاند و مسافران را به برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 612
بیراههها مىکشانند!) راه مقصد را گم کرده و حیران و سرگردان در بیابان مانده است» (کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیاطِینُ فِی الْأَرْضِ حَیْرانَ).
«در حالى که یارانى دارد که او را به سوى هدایت و شاهراه دعوت مىکنند و فریاد مىزنند به سوى ما بیا» (لَهُ أَصْحابٌ یَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنا) ولى آنچنان حیران و سرگردان است که گویى سخنان آنان را نمىشنود و یا قادر بر تصمیم گرفتن نیست.
و در پایان آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد که بگو: «هدایت، تنها هدایت خداست و ما مأموریت داریم که فقط در برابر پروردگار عالمیان تسلیم شویم» (قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ).
این جمله در حقیقت دلیل دیگرى بر نفى مذهب مشرکان است زیرا تنها در برابر کسى باید تسلیم شد که مالک و آفریدگار و مربى جهان هستى است نه بتها که هیچ نقشى در ایجاد و اداره این جهان ندارند.
(آیه 72)- در این آیه دنباله دعوت الهى را چنین شرح مىدهد که، گذشته از توحید به ما دستور داده شده: «نماز را بر پا دارید و از او بپرهیزید و اوست که به سوى او محشور خواهید شد» (وَ أَنْ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ اتَّقُوهُ وَ هُوَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ).
(آیه 73)- این آیه در حقیقت دلیلى است بر مطالب آیه قبل و دلیلى است بر لزوم تسلیم در برابر پروردگار، و پیروى از رهبرى او، لذا نخست مىگوید: «او خدایى است که آسمانها و زمین را به حق آفریده است» (وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ).
تنها چنین کسى که مبدء عالم هستى است، شایسته رهبرى مىباشد و باید تنها در برابر فرمان او تسلیم بود، زیرا همه چیز را براى هدف صحیحى آفریده است.
سپس مىفرماید: نه تنها مبدء عالم هستى اوست، بلکه رستاخیز و قیامت نیز به فرمان او صورت مىگیرد «و آن روز که فرمان مىدهد رستاخیز برپا شود فورا بر پا خواهد شد» (وَ یَوْمَ یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 613
بعد اضافه مىکند که «گفتار خداوند حق است» (قَوْلُهُ الْحَقُّ).
یعنى همانطور که آغاز آفرینش بر اساس هدف و نتیجه و مصلحت بود، رستاخیز نیز همان گونه خواهد بود.
«و در آن روز که در صور دمیده مىشود و قیامت بر پا مىگردد، حکومت و مالکیت مخصوص ذات پاک اوست» (وَ لَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ).
درست است که مالکیت و حکومت خداوند بر تمام عالم هستى از آغاز جهان بوده و تا پایان جهان و در عالم قیامت ادامه خواهد داشت، ولى از آنجا که در این جهان یک سلسله عوامل و اسباب در پیشبرد هدفها و انجام کارها مؤثر است گاهى این عوامل و اسباب انسان را از خداوند که مسبب الاسباب است غافل مىکند، اما در آن روز که همه این اسباب از کار مىافتد، مالکیت و حکومت او از هر زمان آشکارتر و روشنتر مىگردد.
و در پایان آیه اشاره به سه صفت از صفات خدا کرده، مىگوید: «خداوند از پنهان و آشکار باخبر است» (عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ). «و کارهاى او همه از روى حکمت مىباشد، و از همه چیز آگاه است» (وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ). یعنى، به مقتضاى علم و آگاهیش اعمال بندگان را مىداند و به مقتضاى قدرت و حکمتش به هر کس جزاى مناسب مىدهد.
(آیه 74)- از آنجا که این سوره جنبه مبارزه با شرک و بتپرستى دارد، در اینجا به گوشهاى از سرگذشت ابراهیم، قهرمان بتشکن اشاره کرده، مىگوید:
ابراهیم پدر (عموى) خود را مورد سرزنش قرار داد و به او چنین «گفت: آیا این بتهاى بىارزش و موجودات بىجان را خدایان خود انتخاب کردهاى»؟! (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً).
«بدون شک من، تو و جمعیت پیروان و هم مسلکان تو را در گمراهى آشکارى مىبینم» (إِنِّی أَراکَ وَ قَوْمَکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ).
چه گمراهى از این آشکارتر که انسان مخلوق خود را معبود خود قرار دهد، و موجود بىجان و بىشعورى را پناهگاه خود بپندارد و حل مشکلات خود را از برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 614
آنها بخواهد.
جمعى از مفسران سنّى، آزر را پدر واقعى ابراهیم مىدانند، در حالى که تمام مفسران و دانشمندان شیعه معتقدند آزر پدر ابراهیم نبود، بعضى او را پدر مادر و بسیارى او را عموى ابراهیم دانستهاند.
(آیه 75)- دلایل توحید در آسمانها! در تعقیب نکوهشى که ابراهیم از بتها داشت، قرآن به مبارزات منطقى ابراهیم با گروههاى مختلف بتپرستان اشاره مىکند نخست مىگوید: «همانطور که ابراهیم را از زیانهاى بتپرستى آگاه ساختیم همچنین مالکیت مطلقه و تسلط پروردگار را بر تمام آسمان و زمین به او نشان دادیم» (وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
و در پایان آیه مىفرماید: «و هدف ما این بود که ابراهیم اهل یقین گردد» (وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ).
شک نیست که ابراهیم یقین استدلالى و فطرى به یگانگى خدا داشت، اما با مطالعه در اسرار آفرینش این یقین به سر حد کمال رسید.
(آیه 76)- از این به بعد موضوع فوق را بطور مشروح بیان کرده و استدلال ابراهیم را از افول و غروب ستاره و خورشید بر عدم الوهیت آنها روشن مىسازد.
مىگوید: «هنگامى که پرده تاریک شب جهان را در زیر پوشش خود قرار داد ستارهاى در برابر دیدگان او خودنمایى کرد، ابراهیم صدا زد این خداى من است! اما به هنگامى که غروب کرد با قاطعیت تمام گفت: من هیچ گاه غروب کنندگان را دوست نمىدارم» و آنها را شایسته عبودیت و ربوبیت نمىدانم (فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأى کَوْکَباً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ).
(آیه 77)- بار دیگر چشم بر صفحه آسمان دوخت، این بار قرص سیمگون ماه با فروغ و درخشش دلپذیر خود بر صفحه آسمان ظاهر شده بود «هنگامى که ابراهیم ماه را دید، صدا زد این است پروردگار من! اما سر انجام ماه به سرنوشت همان ستاره گرفتار شد و چهره خود را در پرده افق فرو کشید، ابراهیم جستجوگر گفت: اگر پروردگار من، مرا به سوى خود رهنمون نشود در صف گمراهان قرار برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 615
خواهم گرفت» (فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ).
(آیه 78)- در این هنگام شب به پایان رسیده بود و پردههاى تاریک خود را جمع کرده و از صحنه آسمان مىگریخت، خورشید از افق مشرق سربرآورده و نور زیبا و لطیف خود را همچون یک پارچه زر بافت بر کوه و دشت و بیابان مىگسترد، «همین که چشم حقیقتبین ابراهیم بر نور خیرهکننده آن افتاد صدا زد خداى من این است؟! این که از همه بزرگتر و پرفروغتر است!، اما با غروب آفتاب و فرو رفتن قرص خورشید (در دهان هیولاى شب، ابراهیم آخرین سخن خویش را ادا کرد و) گفت: اى جمعیت، من از همه این معبودهاى ساختگى که شریک خدا قرار دادهاید بیزارم» (فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّی هذا أَکْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قالَ یا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ).
(آیه 79)- اکنون که فهمیدم در ماوراى این مخلوقات متغیر و محدود و اسیر چنگال قوانین طبیعت، خدایى است قادر و حاکم بر نظام کائنات «من روى خود را به سوى کسى مىکنم که آسمانها و زمین را آفرید و در این عقیده خود کمترین شرک راه نمىدهم، من موحد خالصم و از مشرکان نیستم» (إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ).
در این که چگونه ابراهیم موحد و یکتاپرست، به ستاره آسمان اشاره کرده و مىگوید: «هذا ربّى» (این خداى من است) باید بگوییم ابراهیم (ع) این را به عنوان یک خبر قطعى نگفت، بلکه به عنوان یک فرض و احتمال براى تفکر و اندیشیدن، این سخن را بر زبان جارى کرد.
و یا مفهوم آن این است که «به اعتقاد شما این خداى من است».
(آیه 80)- قرآن در باره ادامه گفتگوى ابراهیم با قوم و جمعیت بتپرست مىگوید: «قوم ابراهیم با او به گفتگو و محاجّه پرداختند» (وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ).
ابراهیم در پاسخ آنها گفت: «چرا در باره خداوند یگانه با من گفتگو و مخالفت مىکنید، در حالى که خداوند مرا در پرتو دلایل منطقى و روشن به راه برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 616
توحید هدایت کرده است»؟ (قالَ أَ تُحاجُّونِّی فِی اللَّهِ وَ قَدْ هَدانِ) از این آیه به خوبى استفاده مىشود که جمعیت بتپرست قوم ابراهیم تلاش و کوشش داشتند که به هر قیمتى که ممکن است او را از عقیده خود بازدارند.
لذا او را تهدید به کیفر و خشم خدایان و بتها کردند، و او را از مخالفت آنان بیم دادند، زیرا در دنباله آیه از زبان ابراهیم چنین مىخوانیم: «من هرگز از بتهاى شما نمىترسم زیرا آنها قدرتى ندارند که به کسى زیان برسانند مگر این که خدا چیزى را بخواهد» (وَ لا أَخافُ ما تُشْرِکُونَ بِهِ إِلَّا أَنْ یَشاءَ رَبِّی شَیْئاً).
گویا ابراهیم با این جمله مىخواهد یک پیشگیرى احتمالى کند و بگوید اگر در گیرودار این مبارزهها فرضا حادثهاى هم براى من پیش بیاید هیچ گونه ارتباطى به بتها ندارد، بلکه مربوط به خواست پروردگار است.
سپس مىگوید: «علم و دانش پروردگار من آن چنان گسترده و وسیع است که همه چیز را دربرمىگیرد» (وَسِعَ رَبِّی کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً).
و سر انجام براى تحریک فکر و اندیشه، آنان را مخاطب ساخته مىگوید: «آیا با این همه باز متذکر و بیدار نمىشوید»؟ (أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ).
(آیه 81)- در این آیه منطق و استدلال دیگرى را از ابراهیم بیان مىکند که به جمعیت بتپرست مىگوید: «چگونه ممکن است من از بتها بترسم و در برابر تهدیدهاى شما وحشتى به خود راه دهم با این که هیچ گونه نشانهاى از عقل و شعور و قدرت در این بتها نمىبینم، اما شما با این که به وجود خدا ایمان دارید و قدرت و علم او را مىدانید، و هیچ گونه دستورى به شما در باره پرستش بتها نازل نکرده است، با این همه از خشم او نمىترسید من چگونه از خشم بتها بترسم»؟ (وَ کَیْفَ أَخافُ ما أَشْرَکْتُمْ وَ لا تَخافُونَ أَنَّکُمْ أَشْرَکْتُمْ بِاللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ عَلَیْکُمْ سُلْطاناً).
اکنون انصاف بدهید کدام یک از این دو دسته (بتپرستان و خداپرستان) شایستهتر به ایمنى (از مجازات) هستند اگر مىدانید»! (فَأَیُّ الْفَرِیقَیْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
در واقع منطق ابراهیم در اینجا یک منطق عقلى بر اساس این واقعیت است برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 617
که شما مرا تهدید به خشم بتها مىکنید در حالى که تأثیر وجودى آنها موهوم است، ولى از خشم خداوند بزرگ که من و شما هر دو او را پذیرفتهایم- و هیچ گونه دستورى از طرف او در باره پرستش بتها نرسیده- ترس و وحشتى ندارید.
(آیه 82)- در این آیه، پاسخى از زبان ابراهیم به سؤالى که خودش در آیه قبل مطرح نمود نقل شده است و این یک شیوه جالب در استدلالات علمى است که گاهى شخص استدلال کننده سؤالى از طرف مقابل مىکند و خودش بلافاصله به پاسخ آن مىپردازد اشاره به این که مطلب به قدرى روشن است که هر کس پاسخ آن را باید بداند.
مىگوید: «آنها که ایمان آوردند و ایمان خود را با ظلم و ستم نیامیختند امنیت براى آنهاست، و هدایت مخصوص آنان» (الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ).
(آیه 83)- این آیه به تمام بحثهاى گذشته که در زمینه توحید و مبارزه با شرک از ابراهیم نقل شد اشاره کرده، مىگوید: «اینها دلایلى بود که ما به ابراهیم در برابر قوم و جمعیتش دادیم» (وَ تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها إِبْراهِیمَ عَلى قَوْمِهِ).
سپس براى تکمیل این بحث مىفرماید: «درجات هر کس را بخواهیم بلند مىکنیم» (نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ).
اما براى این که اشتباهى پیش نیاید که گمان کنند خداوند در این ترفیع درجه تبعیضى قائل مىشود مىفرماید: «پروردگار تو، حکیم و عالم است» (إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ).
و درجاتى را که مىدهد روى آگاهى به شایستگى آنها و موافق موازین حکمت است و تا کسى شایسته نباشد از آن برخوردار نخواهد شد.
(آیه 84)- از این به بعد به قسمتى از مواهبى که خداوند به ابراهیم داده است اشاره شده، و آن مواهب فرزندان صالح و نسل لایق و برومند است که یکى از بزرگترین مواهب الهى محسوب مىشود.
نخست مىگوید: «ما به ابراهیم، اسحاق و یعقوب (فرزندان اسحاق) را برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 618
بخشیدیم» (وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ).
سپس براى این که افتخار این دو تنها در جنبه پیغمبرزادگى نبود، بلکه شخصا در پرتو فکر صحیح و عمل صالح نور هدایت را در قلب خود جاى داده بودند، مىگوید: «هر یک از آنها را هدایت کردیم» (کُلًّا هَدَیْنا).
و به دنبال آن براى این که تصور نشود، در دورانهاى قبل از ابراهیم، پرچمدارانى براى توحید نبودند، و این موضوع از زمان او شروع شده اضافه مىکند، «نوح را نیز پیش از آن هدایت و رهبرى کردیم» (وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ).
در حقیقت با اشاره به موقعیت نوح که از اجداد ابراهیم است و موقعیت جمعى از پیامبران که از دودمان و فرزندان او هستند، موقعیت ممتاز ابراهیم را از نظر «وراثت و ریشه» و «ثمره» وجودى مشخص مىسازد.
و در تعقیب آن نام جمع کثیرى از پیامبران را که از دودمان ابراهیم بودند مىبرد، نخست مىگوید: «از دودمان ابراهیم، داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون را هدایت کردیم» (وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ).
و در پایان آیه مىفرماید: «این چنین نیکوکاران را پاداش مىدهیم» (وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ). به این ترتیب روشن مىکند که مقام و موقعیت آنان در پرتو اعمال و کردار آنها بود.
(آیه 85)- و در این آیه اضافه مىکند: «و (همچنین) زکریا و یحیى و عیسى و الیاس هر کدام از صالحان بودند» (وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیى وَ عِیسى وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ). یعنى، مقامات آنها جنبه تشریفاتى و اجبارى نداشت بلکه در پرتو عمل صالح در پیشگاه خدا شخصیت و عظمت یافتند.
(آیه 86)- در این آیه نیز نام چهار نفر دیگر از پیامبران و رهبران الهى را ذکر کرده، مىفرماید: «و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط و هر کدام را بر مردم عصر خود برترى بخشیدیم» (وَ إِسْماعِیلَ وَ الْیَسَعَ وَ یُونُسَ وَ لُوطاً وَ کلًّا فَضَّلْنا عَلَى الْعالَمِینَ).
(آیه 87)- و در این آیه یک اشاره کلى به پدران و فرزندان و برادران صالح برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 619
پیامبران نامبرده که بطور تفصیل اسم آنها در اینجا نیامده است کرده، مىگوید: «از میان پدران آنها و فرزندانشان و برادرانشان، افرادى را فضیلت دادیم و برگزیدیم و به راه راست هدایت کردیم» (وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَیْناهُمْ وَ هَدَیْناهُمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).
(آیه 88)- سه امتیاز مهم! به دنبال ذکر نام گروههاى مختلفى از پیامبران الهى در آیات گذشته، در اینجا اشاره به خطوط کلى و اصلى زندگانى آنها شده، نخست مىفرماید: «این هدایت خداست که به وسیله آن هر کس از بندگانش را بخواهد هدایت و رهبرى مىکند» (ذلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ).
سپس براى این که کسى تصور نکند آنها به اجبار در این راه گام گذاشتند و همچنین کسى تصور نکند که خداوند نظر خاص و استثنایى و بىدلیل در مورد آنها داشته است، مىفرماید: «اگر فرضا این پیامبران با آن همه مقام و موقعیتى که داشتند مشرک مىشدند، تمام اعمالشان بر باد مىرفت» (وَ لَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).
یعنى آنها نیز مشمول همان قوانین الهى هستند که در باره دیگران اجرا مىگردد و تبعیضى در کار نیست.
(آیه 89)- در این آیه به سه امتیاز مهم که پایه همه امتیازات انبیاء بوده اشاره کرده، مىفرماید: «اینها کسانى بودند که هم کتاب آسمانى به آنان دادهایم و هم مقام حکم و هم نبوت» (أُولئِکَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ).
«حکم» در اصل به معنى منع و جلوگیرى است، و از آنجا که عقل جلو اشتباهات و خلافکاریها را مىگیرد، همچنین قضاوت صحیح مانع از ظلم و ستم است، و حکومت عادل جلو حکومتهاى نارواى دیگران را مىگیرد، در هر یک از این سه معنى استعمال مىشود.
سپس مىفرماید: «اگر این جمعیت- یعنى مشرکان و اهل مکّه و مانند آنها- این حقایق را نپذیرند، دعوت تو بدون پاسخ نمىماند، زیرا ما جمعیتى را مأموریت دادهایم که نه تنها آن را بپذیرند بلکه آن را محافظت و نگهبانى کنند جمعیتى که در برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 620
راه کفر گام برنمىدارند و در برابر حق تسلیمند» (فَإِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً لَیْسُوا بِها بِکافِرِینَ).
(آیه 90)- در این آیه، برنامه این پیامبران بزرگ را به عنوان یک سرمشق عالى هدایت به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله معرفى کرده، و مىگوید: «اینها کسانى هستند که مشمول هدایت الهى شدهاند، پس به هدایت آنها اقتدا کن» (أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ).
این آیه بار دیگر تأکید مىکند که اصول دعوت همه پیامبران الهى یکى است، گر چه آیینهاى بعدى کاملتر از آیینهاى قبلى بوده است.
«هدایت» مفهوم وسیعى دارد که هم توحید و سایر اصول اعتقادى را شامل مىشود و هم صبر و استقامت، و هم سایر اصول اخلاق و تعلیم و تربیت.
سپس به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داده مىشود که «به مردم بگو: من هیچ گونه اجر و پاداشى در برابر رسالت خود از شما تقاضا نمىکنم» همانطور که پیامبران پیشین چنین درخواستى نکردند، من هم از این سنت همیشگى پیامبران پیروى کرده و به آنها اقتدا مىکنم (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً).
«به علاوه این قرآن و رسالت و هدایت یک بیدار باش و یادآورى به همه جهانیان است» (إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرى لِلْعالَمِینَ).
و چنین نعمت عمومى و همگانى، همانند نور آفتاب و امواج هوا و بارش باران است که جنبه عمومى و جهانى دارد، و هیچ گاه خرید و فروش نمىشود و کسى در برابر آن اجر و پاداشى نمىگیرد.
(آیه 91)
شأن نزول:
نقل شده که جمعى از یهودیان گفتند: اى محمد! آیا راستى خداوند کتابى بر تو فرستاده است؟! پیامبر فرمود: آرى! آنها گفتند: به خدا سوگند که خداوند هیچ کتابى از آسمان فرو نفرستاده است!
تفسیر:
خدانشناسان! از شأن نزول فوق و لحن آیه در مىیابیم این آیه در باره یهود است نه مشرکان، از طرفى بعضى معتقدند که این آیه استثنائا در مدینه نازل شده است و به دستور پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به تناسب خاصى در وسط این سوره مکّى برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 621
قرار گرفته و این موضوع در قرآن نمونههاى فراوانى دارد.
اکنون مىپردازیم به تفسیر آیه، نخست مىگوید: «آنها خدا را آن چنانکه شایسته است نشناختند زیرا گفتند: خدا هیچ کتابى بر هیچ انسانى نازل نکرده است»! (وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى بَشَرٍ مِنْ شَیْءٍ).
خداوند به پیامبرش دستور مىدهد که در جواب آنها «بگو: چه کسى کتابى را که موسى آورد و نور و هدایت براى مردم بود نازل گردانید»؟ (قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْکِتابَ الَّذِی جاءَ بِهِ مُوسى نُوراً وَ هُدىً لِلنَّاسِ).
«همان کتابى که آن را به صفحات پراکندهاى تبدیل کردهاید، بعضى را که به سود شماست آشکار مىکنید و بسیارى را که به زبان خود مىدانید پنهان مىدارید» (تَجْعَلُونَهُ قَراطِیسَ تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ کَثِیراً). «و در این کتاب آسمانى مطالبى به شما تعلیم داده شده که نه شما و نه پدرانتان از آن باخبر نبودید و بدون تعلیم الهى نمىتوانستید باخبر شوید» (وَ عُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لا آباؤُکُمْ).
در پایان آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد که «تنها خدا را یاد کن و آنها را در اباطیل و لجاجت و بازیگرى خود رها ساز» زیرا آنها جمعیتى هستند که کتاب الهى و آیات او را به بازى گرفتهاند (قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ).
(آیه 92)- در تعقیب بحثى که در باره کتاب آسمانى یهود در آیه گذشته عنوان شد در اینجا به قرآن که یک کتاب دیگر آسمانى است اشاره مىشود، و در حقیقت ذکر تورات مقدمهاى است براى ذکر قرآن تا تعجب و وحشتى از نزول یک کتاب آسمانى، بر یک بشر، نکنند.
نخست مىگوید: «این کتابى است که ما آن را نازل کردیم» (وَ هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ). «کتابى است بسیار پربرکت، زیرا سر چشمه انواع خیرات و نیکیها و پیروزیها است» (مُبارَکٌ). «به علاوه کتبى را که پیش از آن نازل شدهاند همگى تصدیق مىکند» (مُصَدِّقُ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ).
منظور از این که قرآن کتب مقدسه پیشین را تصدیق مىکند آن است که تمام نشانههایى که در آنها آمده است بر آن تطبیق مىنماید. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 622
بنابراین، هم از نظر محتوا و هم از نظر اسناد و مدارک تاریخى نشانههاى حقانیت در آن آشکار است.
سپس هدف نزول قرآن را چنین توضیح مىدهد که «آن را فرستادیم تا امّ القرى (مکّه) و تمام آنها که در گرد آن هستند، انذار کنى» و به مسؤولیتها و وظایفشان آگاه سازى (وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها).
اگر به مکّه «امّ القرى» مىگویند به خاطر این است که اصل و آغاز پیدایش تمام خشکیهاى روى زمین است در روایات متعددى مىخوانیم، خشکیهاى زمین از زیر خانه کعبه گسترده شدند و از آن به نام «دحو الارض» (گسترش زمین) یاد شده است. بنابراین «و من حولها» (کسانى که پیرامون آن هستند) تمام مردم روى زمین را شامل مىشود.
و در پایان آیه مىگوید: «کسانى که به روز رستاخیز و حساب پاداش اعمال ایمان دارند به این کتاب ایمان خواهند آورد و مراقب نمازهاى خود خواهند بود» (وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ).
اهمیت نماز-
در آیه فوق از میان تمام دستورات دینى، تنها اشاره به نماز شده است و همانطور که مىدانیم نماز مظهر پیوند با خدا و ارتباط با اوست و به همین دلیل از همه عبادات برتر و بالاتر است و به عقیده بعضى هنگام نزول این آیات تنها فریضه اسلامى همین نماز بود.
(آیه 93)
شأن نزول:
این آیه در مورد شخصى به نام «عبد اللّه بن سعد» که از کاتبان وحى بود و سپس خیانت کرد و پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله او را طرد نمود و پس از آن ادعا کرد که من مىتوانم همانند آیات قرآن بیاورم نازل گردیده.
جمعى از مفسران نیز گفتهاند که آیه یا قسمتى از آن در باره «مسیلمه کذاب» که از مدعیان دروغین نبوت بود نازل گردیده است.
و در هر حال آیه همانند سایر آیات قرآن که در شرایط خاصى نازل شده مضمون و محتواى آن کلى و عمومى است و همه مدعیان نبوت و مانند آنها را شامل مىشود.
تفسیر:
به دنبال آیات گذشته که اشاره به گفتار یهود در باره نفى نزول کتاب برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 623
آسمانى بر هیچ کس نبوده بود، در این آیه سخن از گناهکاران دیگرى است که در نقطه مقابل آنها قرار دارند و ادعاى نزول وحى آسمانى بر خود مىکنند، در حالى که دروغ مىگویند. و در حقیقت به سه دسته از این گونه افراد در آیه مورد بحث اشاره شده است. نخست مىگوید: «چه کسى ستمکارتر است از کسانى که بر خدا دروغ مىبندند و آیهاى را تحریف و سخنى از سخنان خدا را تغییر مىدهند» (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً).
دسته دوم «آنها که ادعاى نبوت و وحى مىکنند، در حالى که نه پیامبرند و نه وحى بر آنها نازل شده است» (أَوْ قالَ أُوحِیَ إِلَیَّ وَ لَمْ یُوحَ إِلَیْهِ شَیْءٌ).
دسته سوم آنها که به عنوان انکار نبوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله یا از روى استهزاء «مىگویند ما هم مىتوانیم همانند این آیات نازل کنیم» در حالى که دروغ مىگویند و کمترین قدرتى بر این کار ندارند (وَ مَنْ قالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ).
آرى! همه اینها ستمگرند و کسى ستمکارتر از آنها نیست هم خود گمراهند و هم دیگران را به گمراهى مىکشانند، چه ظلمى از این بالاتر که افرادى که صلاحیت رهبرى ندارند، ادعاى رهبرى کنند آن هم رهبرى الهى و آسمانى.
سپس مجازات دردناک این گونه افراد را چنین بیان مىکند: «اگر تو اى پیامبر! این ستمکاران را به هنگامى که در شداید مرگ و جان دادن فرو رفتهاند مشاهده کنى، در حالى که فرشتگان قبض ارواح دست گشودهاند به آنها مىگویند: جان خود را خارج سازید، خواهى دید که وضع آنها بسیار دردناک و اسفبار است» (وَ لَوْ تَرى إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِکَةُ باسِطُوا أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ).
در این حال فرشتگان عذاب به آنها مىگویند: «امروز گرفتار مجازات خوارکنندهاى خواهید شد به خاطر دو کار: نخست این که بر خدا دروغ بستید و دیگر این که در برابر آیات او سر تسلیم فرود نیاوردید» (الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَ کُنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ).
(آیه 94)
شأن نزول:
یکى از مشرکان به نام «نضربن حارث» گفت: «لات» و «عزى» (دو بت بزرگ و معروف عرب) در قیامت از من شفاعت خواهند کرد، آیه برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 624
نازل شد و به او و امثال او پاسخ گفت.
تفسیر:
گمشدهها- در آیه گذشته به قسمتى از حالات ظالمان در آستانه مرگ اشاره شد در این آیه گفتارى که خداوند به هنگام مرگ یا به هنگام ورود در صحنه قیامت به آنها مىگوید، منعکس شده است.
در آغاز مىفرماید: «امروز همه به صورت تنها، همان گونه که روز اول شما را آفریدیم، به سوى ما بازگشت نمودید» (وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ).
«و اموالى که به شما بخشیده بودیم و تکیه گاه شما در زندگى بود، همه را پشت سر گذاردید» و با دست خالى آمدید (وَ تَرَکْتُمْ ما خَوَّلْناکُمْ وَراءَ ظُهُورِکُمْ).
همچنین «بتهایى که آنها را شفیع خود مىپنداشتید، و شریک در تعیین سرنوشت خود تصور مىکردید هیچ کدام را با شما نمىبینیم» (وَ ما نَرى مَعَکُمْ شُفَعاءَکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکاءُ). در حقیقت «جمع شما به پراکندگى گرایید و تمام پیوندها از شما بریده شد» (لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ).
«تمام پندارها و تکیهگاههایى که فکر مىکردید نابود گشتند و گم شدند» (وَ ضَلَّ عَنْکُمْ ما کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ).
مشرکان و بتپرستان عرب روى سه چیز تکیه داشتند: «قبیله و عشیره» که به آن وابسته بودند، و «اموال و ثروتهایى» که براى خود گرد آورده بودند، و «بتهایى» که آنها را شریک خدا در تعیین سرنوشت انسان و شفیع در پیشگاه او مىپنداشتند، در هر یک از سه جمله آیه، به یکى از این سه موضوع اشاره شده که چگونه به هنگام مرگ، همه آنها با انسان وداع مىگویند، و او را تک و تنها به خود وامىگذارند.
در آن روز بطور کلى تمام پیوندها و علائق مادى و همه تکیه گاهها و معبودهاى خیالى و ساختگى از او جدا مىشود، او مىماند و اعمالش، و به تعبیر قرآن گم مىشوند، یعنى آنچنان حقیر و پست و ناشناس خواهند بود که به چشم نمىآیند!
(آیه 95)- شکافنده صبح! بار دیگر روى سخن را به مشرکان کرده و دلایل توحید را در ضمن عبارات جالب و نمونههاى زندهاى از اسرار مشرکان و نظام آفرینش و شگفتیهاى خلقت، شرح مىدهد. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 625
در این آیه، به سه قسمت از این شگفتیها که در زمین است اشاره شده، نخست مىگوید: «خداوند شکافنده دانه و هسته است» (إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى).
جالب این که دانه و هسته گیاهان غالبا بسیار محکمند، یک نگاه به هسته خرما و میوههایى مانند هلو و شفتالو و دانههاى محکم بعضى از حبوبات نشان مىدهد که چگونه آن نطفه حیاتى که در حقیقت نهال و درخت کوچکى است در دژى فوق العاده محکم محاصره شده است، ولى دستگاه آفرینش آنچنان خاصیت تسلیم و نرمش به این دژ نفوذ ناپذیر، و آنچنان قدرت و نیرو به آن جوانه بسیار لطیف و ظریفى که در درون هسته و دانه پرورش مىیابد، مىدهد که بتواند دیواره آن را بشکافد و از میان آن قد برافرازد.
به راستى این حادثه در جهان گیاهان حادثه شگرفى است که قرآن به عنوان یک نشانه توحید انگشت روى آن گذاشته است.
سپس مىگوید: «موجود زنده را از مرده بیرون مىفرستد، و موجودات مرده را از زنده» (یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ).
و این یک نظام دائمى و عمومى در جهان آفرینش است مسأله حیات و زندگى موجودات زنده از پیچیدهترین مسائلى است که هنوز علم و دانش بشر نتوانسته است پرده از روى اسرار آن بردارد و به مخفیگاه آن گام بگذارد که چگونه عناصر طبیعى و مواد آلى با یک جهش عظیم، تبدیل به یک موجود زنده مىشوند.
لذا مىبینیم قرآن براى اثبات وجود خدا بارها روى این مسأله تکیه کرده است، و پیامبران بزرگى همچون ابراهیم و موسى در برابر گردنکشانى همچون نمرود و فرعون، به وسیله پدیده حیات و حکایت آن از وجود مبدء قادر و حکیم جهان استدلال مىکردند.
و در پایان آیه به عنوان تأکید و تحکیم مطلب مىفرماید: «این است خداى شما و این است آثار قدرت و علم بىپایان او، با این حال چگونه از حق منحرف، و به راه باطل کشانده مىشوید» (ذلِکُمُ اللَّهُ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ).
(آیه 96)- در این آیه به سه نعمت از نعمتهاى جوّى و آسمانى اشاره شده برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 626
است. نخست مىگوید: «خداوند شکافنده صبح است» (فالِقُ الْإِصْباحِ).
قرآن در اینجا روى مسأله صبح تکیه مىکند که یکى از نعمتهاى بزرگ پروردگار است زیرا مىدانیم این پدیده آسمانى نتیجه وجود جوّ زمین (یعنى قشر ضخیم هوا که دور تا دور این کره را پوشانیده) مىباشد، اگر اطراف کره زمین همانند کره ماه جوّى وجود نداشت نه بین الطلوعین و فلق وجود داشت و نه سپیدى آغاز شب و شفق، اما وجود جوّ زمین و فاصلهاى که در میان تاریکى شب، و روشنایى روز به هنگام طلوع و غروب آفتاب قرار دارد، انسان را تدریجا براى پذیرا شدن هر یک از این دو پدیده متضاد آماده مىسازد، و انتقال از نور به ظلمت و از ظلمت به نور، به صورت تدریجى و ملایم و کاملا مطبوع و قابل تحمل انجام مىگردد.
ولى براى این که تصور نشود شکافتن صبح دلیل این است که تاریکى و ظلمت شب، چیز نامطلوب و یا مجازات و سلب نعمت است بلافاصله مىفرماید: خداوند «شب را مایه آرامش قرار داد» (وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً).
این موضوع مسلم است که انسان در برابر نور و روشنایى تمایل به تلاش و کوشش دارد، جریان خون متوجه سطح بدن مىشود، و تمام سلولها آماده فعالیت مىگردند، و به همین دلیل خواب در برابر نور چندان آرامبخش نیست.
ولى هر قدر محیط تاریک بوده باشد خواب عمیقتر و آرامبخشتر است، زیرا در تاریکى، خون متوجه درون بدن مىگردد و بطور کلى سلولها در یک آرامى و استراحت فرو مىروند، به همین دلیل در جهان طبیعت نه تنها حیوانات، بلکه گیاهان نیز به هنگام تاریکى شب به خواب فرو مىروند و با نخستین اشعه صبحگاهان جنب و جوش و فعالیت را شروع مىکنند، به عکس دنیاى ماشینى که شب را تا بعد از نیمه بیدار مىمانند، و روز را تا مدت زیادى بعد از طلوع آفتاب در خواب فرو مىروند، و نشاط و سلامت خود را از دست مىدهند.
سپس اشاره به سومین نعمت و نشانه عظمت خود کرده، مىگوید: «و خورشید و ماه را وسیله حساب در زندگى شما قرار داد» (وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً).
این موضوع بسیار جالب توجه است که میلیونها سال کره زمین به دور برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 627
خورشید، و ماه به دور زمین گردش مىکند، و این گردش به قدرى حساب شده است که حتى لحظهاى پس و پیش نمىشود، و این ممکن نیست مگر در سایه یک علم و قدرت بىانتها که هم طرح آن را بریزد و هم آن را دقیقا اجرا کند.
و لذا در پایان آیه مىگوید: «این اندازهگیرى خداوندى است که هم توانا است و هم دانا» (ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ).
(آیه 97)- در تعقیب آیه قبل که اشاره به نظام گردش آفتاب و ماه شده بود، در اینجا به یکى دیگر از نعمتهاى پروردگار اشاره کرده و مىگوید: «او کسى است که ستارگان را براى شما قرار داد تا در پرتو آنها راه خود را در تاریکى صحرا و دریا، در شبهاى ظلمانى، بیابید» (وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ).
و در پایان آیه مىفرماید: «نشانهها و دلایل خود را براى افرادى که اهل فکر و فهم و اندیشهاند روشن ساختیم» (قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ).
انسان هزاران سال است که با ستارگان آسمان و نظام آنها آشنا است، لذا براى جهت یابى در سفرهاى دریایى و خشکى بهترین وسیله او، همین ستارگان بودند.
مخصوصا در اقیانوسهاى وسیع که هیچ نشانهاى براى پیدا کردن راه مقصد در دست نیست و در آن زمان دستگاه قطبنما نیز اختراع نشده بود وسیله مطمئنى جز ستارگان آسمان وجود نداشت، همانها بودند که میلیونها بشر را از گمراهى و غرقاب نجات مىدادند و به سر منزل مقصود مىرسانیدند.
(آیه 98)- در این آیه نیز دلایل توحید و خداشناسى تعقیب شده است، زیرا قرآن براى این هدف گاهى انسان را در آفاق و جهانهاى دور دست سیر مىدهد، و گاهى او را به سیر در درون وجود خویش دعوت مىنماید، نخست مىگوید: «او کسى است که شما را از یک انسان آفرید» (وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ).
یعنى، شما با این همه چهرههاى گوناگون، ذوقها و افکار متفاوت، و تنوع وسیع در تمام جنبههاى وجودى، همه از یک فرد آفریده شدهاید، و این نهایت عظمت خالق و آفریدگار را مىرساند که چگونه از یک مبدء این همه چهرههاى برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 628
متفاوت آفریده است؟
سپس مىفرماید: «جمعى از افراد بشر مستقر هستند و جمعى مستودع» (فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ).
«مستقرّ» به معنى ناپایدار مىآید، و «مستودع» به معنى ناپایدار.
احتمال دارد دو تعبیر فوق، اشاره به اجزاى اولیه تشکیل دهنده نطفه انسان بوده باشد، زیرا چنانکه مىدانیم نطفه انسان از دو جزء یکى «اوول» (نطفه ماده) و دیگرى «اسپرم» (نطفه نر) تشکیل شده است، نطفه ماده در رحم تقریبا ثابت و مستقر است، ولى نطفههاى نر به صورت جانداران متحرک به سوى او با سرعت حرکت مىکنند و نخستین فرد «اسپرم» که به «اوول» مىرسد با او مىآمیزد و بقیه را عقب مىراند و تخمه اولى انسان را تشکیل مىدهد.
در پایان آیه بار دیگر مىگوید: «ما نشانههاى خود را برشمردیم تا آنها که داراى فهم و درکند بیندیشند» (قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ).
(آیه 99)- این آیه، آخرین آیهاى است که در این سلسله بحثها ما را به شگفتیهاى جهان آفرینش، و شناسایى خداوند از طریق آن دعوت مىکند.
در آغاز به یکى از مهمترین و اساسىترین نعمتهاى پروردگار که مىتوان آن را ریشه و مادر سایر نعمتها دانست اشاره مىکند و آن پیدایش و رشد و نمو گیاهان و درختان در پرتو آن است، و مىگوید: «او کسى است که از آسمان آبى (براى شما) فرستاد» (وَ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً).
این که مىگوید از طرف آسمان به خاطر آن است که تمام منابع آب روى زمین اعم از چشمهها و نهرها و قناتها و چاههاى عمیق به آب باران منتهى مىگردد لذا کمبود باران در همه آنها اثر مىگذارد و اگر خشکسالى ادامه یابد همگى خشک مىشوند.
سپس به اثر بارز نزول باران اشاره کرده، مىگوید: «به واسطه آن روییدنیها را از همه نوع از زمین خارج ساختیم» (فَأَخْرَجْنا بِهِ نَباتَ کُلِّ شَیْءٍ).
جالب این که خداوند از یک زمین و یک آب، غذاى مورد نیاز همه جانداران برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 629
را تأمین کرده است و جالبتر این که نه تنها گیاهان صحرا و خشکیها از برکت آب باران پرورش مىیابند، بلکه گیاهان بسیار کوچکى که در لابلاى امواج آب دریاها مىرویند و خوراک عمده ماهیان دریاست از پرتو نور آفتاب و دانههاى باران رشد مىکنند، سپس به شرح این جمله پرداخته و موارد مهمى را از گیاهان و درختان که به وسیله آب باران پرورش مىیابند خاطرنشان مىسازد.
نخست مىگوید: «ما به وسیله آن ساقههاى سبز گیاهان و نباتات را از زمین خارج ساختیم» و از دانه کوچک و خشک ساقهاى با طراوت و سرسبز که لطافت و زیبایى آن چشم را خیره مىکند آفریدیم» (فَأَخْرَجْنا مِنْهُ خَضِراً).
«و از آن ساقه سبز، دانههاى روى هم چیده شده، (همانند خوشه گندم و ذرت) بیرون آوردیم (نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَراکِباً).
«همچنین به وسیله آن از درختان نخل خوشه سر بستهاى بیرون فرستادیم که پس از شکافته شدن رشتههاى باریک و زیبایى که دانههاى خرما را بر دوش خود حمل مىکنند و از سنگینى به طرف پایین متمایل مىشوند خارج مىگردد» (وَ مِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِها قِنْوانٌ دانِیَةٌ). «همچنین باغهایى از انگور و زیتون و انار پرورش دادیم» (وَ جَنَّاتٍ مِنْ أَعْنابٍ وَ الزَّیْتُونَ وَ الرُّمَّانَ).
سپس اشاره به یکى دیگر از شاهکارهاى آفرینش در این درختان کرده مىفرماید: «هم با یکدیگر شباهت دارند و هم ندارند» (مُشْتَبِهاً وَ غَیْرَ مُتَشابِهٍ).
دو درخت زیتون و انار از نظر شکل ظاهرى و ساختمان شاخهها و برگها شباهت زیادى به هم دارند، در حالى که از نظر میوه و طعم و خاصیت آن بسیار با هم متفاوتند.
یکى داراى ماده چربى مؤثر و نیرومند، و دیگرى داراى ماده اسیدى و یا قندى است، که با یکدیگر کاملا متفاوتند، به علاوه این دو درخت گاهى درست در یک زمین پرورش مىیابند و از یک آب مشروب مىشوند یعنى، هم با یکدیگر تفاوت زیاد دارند و هم شباهت.
سپس از میان تمام اعضاى پیکر درخت بحث را روى میوه برده مىگوید: برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 630
«نگاهى به ساختمان میوه آن به هنگامى که به ثمر مىنشیند و همچنین نگاهى به چگونگى رسیدن میوهها کنید که در اینها نشانههاى روشنى است از قدرت و حکمت خدا براى افرادى که اهل ایمان هستند» (انْظُرُوا إِلى ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ یَنْعِهِ إِنَّ فِی ذلِکُمْ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).
با توجه به آنچه امروز در گیاهشناسى از چگونگى پیدایش میوهها و رسیدن آنها مىخوانیم نکته این اهمیت خاص که قرآن براى میوه قائل شده است روشن مىشود، زیرا پیدایش میوهها درست همانند تولد فرزند در جهان حیوانات است، نطفههاى نر با وسایل مخصوصى (وزش باد یا حشرات و مانند آنها) از کیسههاى مخصوص جدا مىشوند، و روى قسمت مادگى گیاه قرار مىگیرند، پس از انجام عمل لقاح و ترکیب شدن با یکدیگر، نخستین تخم و بذر تشکیل مىگردد، و در اطرافش انواع مواد غذایى همانند گوشتى آن را دربرمىگیرند.
این مواد غذایى از نظر ساختمان بسیار متنوع و همچنین از نظر طعم و خواص غذایى و طبى فوق العاده متفاوتند، گاهى یک میوه (مانند انار و انگور) داراى صدها دانه است که هر دانهاى از آنها خود جنین و بذر درختى محسوب مىشود و ساختمانى بسیار پیچیده و تو در تو دارد.
این از یک سو، از سوى دیگر مراحل مختلفى را که یک میوه از هنگامى که نارس است تا موقعى که کاملا رسیده مىشود، مىپیماید، بسیار قابل ملاحظه است زیرا لابراتوارهاى درونى میوه دائما مشغول کارند، و مرتبا ترکیب شیمیایى آن را تغییر مىدهند، تا هنگامى که به آخرین مرحله برسد و وضع ساختمان شیمیایى آن تثبیت گردد.
هر یک از این مراحل خود نشانهاى از عظمت و قدرت آفریننده است.
ولى باید توجه داشت که به تعبیر قرآن تنها افراد با ایمان یعنى افراد حقبین و جستجوگران حقیقت، این مسائل را مىبینند و گر نه با چشم عناد و لجاج و یا با بىاعتنایى و سهلانگارى ممکن نیست هیچ یک از این حقایق را ببینیم.
(آیه 100)- خالق همه اشیاء اوست! در این آیه و آیات بعد به گوشهاى از برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 631
عقاید نادرست و خرافات مشرکان و صاحبان مذاهب باطله و جواب منطقى آنها اشاره شده است.
نخست مىگوید: «آنها شریکهایى براى خداوند از جن قائل شدند» (وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ الْجِنَّ).
سپس به این پندار خرافى پاسخ گفته و مىگوید: «با این که خداوند آنها را (یعنى جن را) آفریده است» (وَ خَلَقَهُمْ).
یعنى، چگونه ممکن است مخلوق کسى شریک او بوده باشد، زیرا شرکت نشانه سنخیت و هم افق بودن است در حالى که مخلوق هرگز در افق خالق نخواهد بود.
خرافه دیگر این که «آنها براى خدا پسران و دخترانى از روى نادانى قائل شدند» (وَ خَرَقُوا لَهُ بَنِینَ وَ بَناتٍ بِغَیْرِ عِلْمٍ).
و در حقیقت بهترین دلیل باطل بودن این گونه عقاید خرافى همان است که از جمله «بغیر علم» استفاده مىشود، یعنى هیچ گونه دلیل و نشانهاى براى این موهومات در دست نداشتند.
اما این که چه طوائفى براى خدا پسرانى قائل بودند، قرآن نام دو طایفه را در آیات دیگر برده است یکى مسیحیان که عقیده داشتند عیسى پسر خداست و دیگر یهود که عزیز را فرزند او مىدانستند. ولى از آیه 30 سوره توبه، استفاده مىشود که اعتقاد به وجود فرزند پسر براى خدا منحصر به مسیحیان و یهود نبوده، بلکه در میان مذاهب خرافى پیشین نیز وجود داشته است.
اما در مورد اعتقاد به وجود دختران براى خدا، خود قرآن در سوره زخرف، آیه 19 مىفرماید: «آنها (مشرکان) فرشتگان را که بندگان خدا هستند، دختران قرار دادند».
ولى در پایان این آیه قلم سرخ بر تمام این مطالب خرافى و پندارهاى موهوم و بىاساس کشیده و با جمله رسا و بیدار کنندهاى همه این اباطیل را نفى مىکند و مىگوید: «منزه است خداوند و برتر و بالاتر است از این اوصافى که براى او برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 632
مىگویند» (سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یَصِفُونَ).