تفسیر سوره اعراف

ادامه جزء هشتم‏

سوره اعراف [7]

این سوره در «مکّه» نازل شده و 206 آیه دارد.

محتواى سوره:

در آغاز اشاره کوتاه و گویایى به مسأله «مبدء و معاد» کرده سپس براى احیاى شخصیت انسان، داستان آفرینش آدم را با اهمیت فراوان شرح مى‏دهد. بعد پیمانهایى را که خدا از فرزندان آدم در مسیر هدایت و صلاح گرفته یک یک برمى‏شمرد.

سپس براى نشان دادن شکست و ناکامى اقوامى که از مسیر توحید و عدالت و پرهیزکارى منحرف مى‏شوند، و هم براى نشان دادن پیروزى مؤمنان راستین، سرگذشت بسیارى از اقوام پیشین و انبیاى گذشته مانند «نوح» و «لوط» و «شعیب» را بیان کرده، و با سرگذشت مشروح بنى اسرائیل و مبارزه «موسى» با فرعون این بخش را پایان مى‏دهد.

در آخر سوره بار دیگر به مسأله مبدء و معاد باز مى‏گردد و انجام و آغاز را بدین وسیله تکمیل مى‏کند.

فضیلت تلاوت این سوره:

از امام صادق علیه السّلام نقل شده که فرمود: «هر کس سوره اعراف را در هر ماه بخواند در روز قیامت، از کسانى خواهد بود که نه ترسى بر آنهاست و نه غمى دارند (من الّذین فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ) و اگر در هر جمعه بخواند، در روز قیامت از کسانى مى‏باشد که بدون حساب به بهشت مى‏رود».

و نیز فرمود: «در این سوره آیات محکمه‏اى است، «قرائت» و «تلاوت»                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 24

 و «قیام به آنها» را فراموش نکنید، زیرا اینها روز رستاخیز در پیشگاه خدا براى کسانى که آنها را خوانده‏اند گواهى مى‏دهند».

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 (آیه 1)- در آغاز این سوره بار دیگر به «حروف مقطّعه» برخورد مى‏کنیم که در اینجا چهار حرف: «الف، لام، میم و صاد» است (المص).

ممکن است، یکى از اهداف این حروف، جلب توجه شنوندگان، و دعوت آنها به سکوت و استماع بوده باشد، زیرا ذکر این حروف در آغاز سخن، مطلب عجیب و نوظهورى در نظر عرب بود، و حس کنجکاوى آنها را برمى‏انگیخت، و در نتیجه به دنباله آن نیز گوش فرا مى‏دادند.

 (آیه 2)- در این آیه مى‏فرماید: «این کتابى است که بر تو نازل شده است، و نباید از ناحیه آن هیچ گونه نگرانى و ناراحتى به خود راه دهى» (کِتابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ فَلا یَکُنْ فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ).

جمله فوق به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دلدارى مى‏دهد، که چون این آیات از ناحیه خداست، نباید هیچ گونه نگرانى به خود راه دهد، نه نگرانى از جهت عکس العملى که دشمنان لجوج و سرسخت در برابر آن نشان خواهند داد، و نه نگرانى از ناحیه نتیجه و برداشتى که از تبلیغ این رسالت انتظار مى‏رود.

و در جمله بعد اضافه مى‏کند: «هدف از نزول این کتاب انذار و بیم دادن مردم (از عواقب شوم افکار و اعمالشان است) و همچنین تذکر و یادآورى براى مؤمنان راستین» (لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِکْرى‏ لِلْمُؤْمِنِینَ).

 (آیه 3)- سپس روى سخن را به عموم مردم کرده، مى‏گوید: «از آنچه از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده است، پیروى کنید» (اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ). و به این ترتیب، سخن از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مأموریت و رسالت او شروع مى‏شود و به وظیفه مردم منتهى مى‏گردد.

و براى تأکید اضافه مى‏کند: «از فرمان غیر خداوند پیروى نکنید و از انتخاب                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 25

 ولىّ و سرپرستى جز او خوددارى نمایید» (وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ).

اما چون آنها که به تمام معنى در برابر حق تسلیمند و از تذکرات، متذکر مى‏گردند کمند، در پایان آیه مى‏گوید: «کمتر متذکر مى‏شوید» (قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ).

از این آیه ضمنا استفاده مى‏شود که انسان بر سر دو راهى است، یا پذیرش ولایت و رهبرى خداوند، و یا داخل شدن در (ولایت) دیگران، اگر مسیر اول را قبول کند، (ولىّ) او تنها خداست، اما اگر تحت ولایت دیگران قرار گیرد، هر روز باید بار کسى را بر دوش گیرد و ارباب تازه‏اى انتخاب کند.

 (آیه 4)- اقوامى که نابود شدند! این آیه و آیه بعد در واقع «فهرستى» است، اجمالى از سرگذشت اقوام متعددى همچون قوم نوح و فرعون و عاد و ثمود و لوط که بعدا خواهد آمد.

قرآن در اینجا به آنهایى که از تعلیمات انبیاء سرپیچى مى‏کنند و به جاى اصلاح خویش و دیگران بذر فساد مى‏پاشند، شدیدا اخطار مى‏کند که نگاهى به زندگانى اقوام پیشین بیفکنید و ببینید «چقدر از شهرها و آبادیها را ویران کردیم» و مردم فاسد آنها را به نابودى کشانیدیم! (وَ کَمْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها).

سپس چگونگى هلاکت آنها را چنین تشریح مى‏کند: «عذاب دردناک ما، در دل شب (در ساعاتى که در آرامش فرو رفته بودند) یا در وسط روز، به هنگامى که پس از فعالیتهاى روزانه به استراحت پرداخته بودند به سراغ آنها آمد» (فَجاءَها بَأْسُنا بَیاتاً أَوْ هُمْ قائِلُونَ).

 (آیه 5)- در این آیه سخن را چنین ادامه مى‏دهد: «آنها به هنگامى که در گرداب بلا گرفتار مى‏شدند و توفان مجازات، زندگیشان را درهم مى‏کوبید (از مرکب غرور و نخوت پیاده شده) فریاد مى‏زدند: ما ستمگر بودیم» و اعتراف مى‏کردند که ظلم و ستمهایشان دامانشان را گرفته است! (فَما کانَ دَعْواهُمْ إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا إِلَّا أَنْ قالُوا إِنَّا کُنَّا ظالِمِینَ).

ولى اعترافى که سودى به حال آنها نداشت، زیرا یک نوع اعتراف «اجبارى و اضطرارى» بود که حتى مغرورترین افراد خود را از آن ناگزیر مى‏بینند، و کمترین                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 26

 نشانه‏اى از انقلاب روحى در آن نیست.

قابل ذکر است که این گونه آیات اخطارهاى کوبنده‏اى است براى امروز و براى فردا، براى ما و همه اقوام آینده، زیرا در سنّت و قانون الهى تبعیض مفهوم ندارد.

هم اکنون، انسان صنعتى با تمام قدرتى که پیدا کرده است، در مقابل یک زلزله، یک توفان، یک باران شدید و مانند اینها به همان اندازه ضعیف و ناتوان است که انسانهاى قبل از تاریخ ناتوان بودند، بنابراین همان عواقب شوم و دردناکى که ستمکاران اقوام گذشته و انسانهاى مست غرور و شهوت و افراد سرکش و آلوده پیدا کردند، از انسانهاى امروز دور نیست.

 (آیه 6)- بازپرسى عمومى! در آیه قبل سخن از مجازات دنیوى ستمکاران در میان بود، در این آیه و سه آیه بعد از مجازات اخروى آنها بحث مى‏کند و به این ترتیب پیوندى روشن دارند.

نخست به عنوان یک قانون عمومى مى‏فرماید: «از تمام کسانى که پیامبران به سوى آنها فرستاده شدند، بطور قطع در روز قیامت سؤال مى‏کنیم» (فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ).

نه تنها از آنها سؤال مى‏کنیم «از پیامبرانشان نیز مى‏پرسیم» که رسالت خویش را چگونه انجام دادند (وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ).

بنابراین، هم رهبران مسؤولند و هم پیروان، هم پیشوایان و هم تابعان، منتها چگونگى مسؤولیتهاى این دو گروه متفاوت است.

 (آیه 7)- در این آیه براى این که کسى تصور نکند که سؤال از امتها و پیامبرانشان دلیل بر این است که چیزى از علم خدا مخفى مى‏ماند، با صراحت و تأکید آمیخته با قسم مى‏گوید: «ما با علم و دانش خویش تمام اعمالشان را براى آنها شرح مى‏دهیم، زیرا ما هرگز از آنها غایب نبودیم» همه جا با آنها بودیم و در هر حال همراهشان (فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِمْ بِعِلْمٍ وَ ما کُنَّا غائِبِینَ).

سؤال براى چیست؟ ما مى‏دانیم خدا همه چیز را مى‏داند و اصولا در                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 27

 همه جا حاضر و ناظر است. با این حال چه نیازى به سؤال دارد که انبیاء و امتها را عموما و بدون استثناء مورد بازپرسى قرار دهد؟! پاسخ این که: اگر سؤال براى استعلام و درک واقعیت چیزى باشد، در مورد کسى که عالم است معنى ندارد ولى اگر منظور توجه دادن خود شخص و اتمام حجت به او و امثال آن بوده باشد، هیچ مانعى ندارد، درست مثل این که ما به شخص فراموشکارى خدمتهاى زیاد کرده‏ایم، و او به جاى خدمت مرتکب خیانتهایى شده و همه این مسائل پیش ما روشن است، او را مورد بازپرسى قرار داده و مى‏گوییم آیا ما این همه به تو خدمت نکردیم؟ و آیا تو حق این خدمات را ادا کردى؟ این سؤال براى کسب علم نیست بلکه براى تفهیم طرف است.

 (آیه 8)- در این آیه براى تکمیل بحث رستاخیز، اشاره به مسأله «سنجش اعمال» مى‏کند که نظیر آن در سوره‏هاى دیگر قرآن از جمله در سوره مؤمنون آیه 102 و 103 و سوره قارعه آیه 6 و 8 آمده است.

نخست مى‏گوید: «مسأله توزین اعمال در آن روز حق است» (وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ).

آنچه مسلم است این است که در روز رستاخیز اعمال انسان با وسیله خاصى سنجیده مى‏شود نه با ترازوهایى همانند ترازوهاى دنیا، و چه بسا آن وسیله همان وجود انبیاء و امامان و افراد صالح بوده باشد، و در روایاتى که از طرق اهل بیت علیهم السّلام به ما رسیده است این مطلب به خوبى دیده مى‏شود.

حتى در این جهان نیز دوستان خدا مقیاس سنجشند، ولى از آنجا که بسیارى از حقایق در این عالم در پرده ابهام مى‏ماند و در روز قیامت که- به مقتضاى وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ (ابراهیم/ 48)- روز بروز و ظهور است این واقعیتها آشکار مى‏گردد.

در پایان آیه مى‏فرماید: «کسانى که میزانهاى (عمل) آنها سنگین است، همان رستگارانند» (فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).

 (آیه 9)- «و کسانى که میزانهاى (عمل) آنها سبک است، افرادى هستند                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 28

 که سرمایه وجود خود را، به خاطر ظلم و ستمى که نسبت به آیات ما مى‏کردند، از دست داده‏اند» (وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ).

بدیهى است منظور از سبکى و سنگینى میزان اعمال، سبکى و سنگینى خود میزان نیست بلکه ارزش و وزن چیزهایى است که با میزان سنجیده مى‏شود.

تعبیر «ظلم به آیات» اشاره به این است که این گونه اشخاص نه تنها به خود ستم مى‏کنند، بلکه به برنامه‏هاى هدایت الهى نیز ستم کرده‏اند، زیرا این برنامه‏ها مى‏بایست وسیله هدایت و نجات گردد، و اگر به آن بى‏اعتنایى شد و این اثر از آنها به دست نیامد، به آنها ستم شده است.

 (آیه 10)- مقام با عظمت انسان در جهان هستى! به دنبال آیاتى که اشاره به مبدء و معاد در آنها شده بود در این آیه و آیات بعد، «انسان» و عظمت و اهمیت مقام او و چگونگى آفرینش او و افتخاراتى که خداوند به او داده، مورد بحث قرار داده، مى‏فرماید: «ما مالکیت و حکومت، و تسلط شما را بر زمین، مقرر داشتیم» (وَ لَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ فِی الْأَرْضِ).

 «و انواع وسایل زندگى را براى شما در آن قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا لَکُمْ فِیها مَعایِشَ). «اما با این حال کمتر شکر این همه نعمت و موهبت را به جاى مى‏آورید» (قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ).

 (آیه 11)- ماجراى سرکشى و عصیان ابلیس! در هفت سوره از سوره‏هاى قرآن اشاره به آفرینش انسان و چگونگى خلقت او شده است.

در آیه مورد بحث، خداوند مى‏گوید: «ما شما را آفریدیم، و سپس صورت بندى کردیم، بعد از آن به فرشتگان (و از جمله ابلیس که در صف آنها قرار داشت اگرچه جزء آنها نبود) فرمان دادیم، براى آدم (جدّ نخستین شما) سجده کنند» (وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ).

 «همگى (این فرمان را به جان و دل پذیرفتند و) براى آدم سجده کردند، مگر ابلیس که از سجده کنندگان نبود» (فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 29

 سجده فرشتگان براى آدم به معنى «سجده پرستش» نبوده است، زیرا پرستش مخصوص خداست، بلکه سجده در اینجا به معنى خضوع و تواضع است.

 (آیه 12)- در این آیه مى‏گوید: خداوند «ابلیس» را به خاطر سرکشى و طغیانگرى مؤاخذه کرد، فرمود: «در آن هنگام که به تو فرمان دادم، چه چیز تو را مانع شد که سجده کنى؟» (قالَ ما مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ).

او در پاسخ به یک عذر ناموجه متوسل گردید، «گفت: من از او بهترم، به دلیل این که مرا از آتش آفریده‏اى و او را از خاک و گل»! (قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ).

گویا چنین مى‏پنداشت که آتش برتر از خاک است، و این یکى از بزرگترین اشتباهات ابلیس بود، شاید هم اشتباه نمى‏کرد و به خاطر تکبر و خودپسندى دروغ مى‏گفت.

اما امتیاز آدم در این نبود که از خاک است، بلکه امتیاز اصلى او همان «روح انسانیت» و مقام خلافت و نمایندگى پروردگار بوده است.

در اینجا یک سؤال باقى مى‏ماند، و آن این که چگونه شیطان، با خدا سخن گفت، مگر وحى بر او نازل مى‏شده است؟

پاسخ این سؤال این است که: هیچ مانعى ندارد که خداوند با شخص دیگرى نه به عنوان وحى و رسالت، بلکه از طریق الهام درونى، یا به وسیله بعضى از فرشتگان سخن بگوید، خواه این شخص از صالحان و پاکان باشد، همانند مریم و مادر موسى یا از ناصالحان باشد مانند شیطان!

 (آیه 13)- از آنجا که امتناع شیطان از سجده کردن، براى آدم (ع) یک امتناع ساده و معمولى نبود و نه یک گناه عادى محسوب مى‏شد، بلکه یک سرکشى و تمرّد آمیخته به اعتراض و انکار مقام پروردگار بود. به این جهت، مخالفت او سر از کفر و انکار علم و حکمت خدا درآورد و به همین جهت، مى‏بایست تمام مقامها و موقعیتهاى خویش را در درگاه الهى از دست بدهد، به همین سبب خداوند او را از آن مقام برجسته و موقعیتى که در صفوف فرشتگان پیدا کرده بود بیرون کرد و به او                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 30

 «فرمود: از این مقام و مرتبه، فرود آى» (قالَ فَاهْبِطْ مِنْها).

سپس سر چشمه این سقوط و تنزّل را با این جمله، براى او شرح مى‏دهد که: «تو حق ندارى در این مقام و مرتبه، راه تکبر، پیش گیرى» (فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیها).

و باز به عنوان تأکید بیشتر، اضافه مى‏فرماید: «بیرون‏رو که از افراد پست و ذلیل هستى» (فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ). یعنى، نه تنها با این عمل بزرگ نشدى، بلکه به عکس به خوارى و پستى گراییدى.

از این جمله به خوبى روشن مى‏شود که تمام بدبختى شیطان، مولود تکبر او بود.

از امام صادق علیه السّلام نیز نقل شده که فرمود: «اصول و ریشه‏هاى کفر و عصیان، سه چیز است. حرص و تکبر و حسد، اما حرص سبب شد که آدم از درخت ممنوع بخورد، و تکبر سبب شد که ابلیس از فرمان خدا سرپیچى کند، و حسد سبب شد که یکى از فرزندان آدم دیگرى را به قتل رساند»!

 (آیه 14)- اما داستان شیطان به همین جا پایان نیافت، او به هنگامى که خود را مطرود دستگاه خداوند دید، طغیان و لجاجت را بیشتر کرد و به جاى توبه و بازگشت به سوى خدا و اعتراف به اشتباه، تنها چیزى که از خدا تقاضا کرد این بود که گفت: «خدایا! مرا تا پایان دنیا مهلت ده، و زنده بگذار» (قالَ أَنْظِرْنِی إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ).

 (آیه 15)- این تقاضاى او به اجابت رسید و خداوند «فرمود: تو از مهلت داده شدگانى» (قالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ).

 (آیه 16)- ولى او نمى‏خواست براى جبران گذشته زنده بماند و عمر طولانى کند، بلکه هدف خود را از این عمر طولانى چنین «بیان کرد: اکنون که مرا گمراه ساختى! بر سر راه مستقیم تو کمین مى‏کنم و آنها را از راه به در مى‏برم» (قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ). تا همانطور که من گمراه شدم، آنها نیز به گمراهى بیفتند!

 (آیه 17)- سپس شیطان، براى تأیید و تکمیل گفتار خود، اضافه کرد که نه                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 31

 تنها بر سر راه آنها کمین مى‏کنم بلکه «از پیش رو، و از پشت سر، و از طرف راست، و از طرف چپ (از چهار طرف) به سراغ آنها مى‏روم، و اکثر آنها را شکرگزار نخواهى یافت» (ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ).

در روایتى که از امام باقر علیه السّلام نقل شده، تفسیر عمیقى براى این چهار جهت دیده مى‏شود، آنجا که مى‏فرماید: «منظور از آمدن شیطان به سراغ انسان از «پیش رو» این است که آخرت و جهانى را که در پیش دارد در نظر او سبک و ساده جلوه مى‏دهد، و منظور از «پشت سر» این است که آنها را به گردآورى اموال و تجمع ثروت و بخل از پرداخت حقوق واجب به خاطر فرزندان و وارثان دعوت مى‏کند، و منظور از «طرف راست» این است که امور معنوى را به وسیله شبهات و ایجاد شک و تردید، ضایع مى‏سازد، و منظور از «طرف چپ» این است که لذات مادى و شهوات را در نظر آنها جلوه مى‏دهد.

 (آیه 18)- در این آیه بار دیگر فرمان بیرون رفتن ابلیس از حریم قرب خدا و مقام و منزلت رفیع صادر مى‏شود، با این تفاوت که در اینجا حکم طرد او به صورت تحقیرآمیز و شدیدتر صادر شده است و شاید به خاطر لجاجتى بود که شیطان در مورد اصرار در وسوسه افراد انسان به خرج داد و گناه بزرگ دیگرى بر گناه خود افزود به او فرمود: «از این مقام با بدترین ننگ و عار بیرون رو و باخوارى و ذلت فرود آى»! (قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً).

 «و سوگند یاد مى‏کنم که هر کس از تو پیروى کند، جهنم را از تو و آنها پر سازم» (لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ).

سؤال: بعد از آنکه شیطان مرتکب چنان گناه بزرگى شد، چرا خداوند تقاضاى او را مبنى بر ادامه حیات او پذیرفت؟

پاسخ اینکه: ادامه حیات او به عنوان وجود یک نقطه منفى براى تقویت نقاط مثبت نه تنها ضرر نداشت، بلکه مؤثر نیز بود، حتى قطع نظر از وجود شیطان، در درون خود ما، غرایز مختلفى وجود دارد، که چون در برابر نیروهاى عقلانى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 32

 و روحانى قرار گیرند، یک میدان تضاد را تشکیل مى‏دهند که در این میدان پیشرفت و تکامل و پرورش وجود انسان صورت مى‏گیرد.

باید توجه داشت که خداوند اگرچه شیطان را در انجام وسوسه‏هایش آزاد گذاشته ولى انسان را در برابر او بى‏دفاع قرار نداده است، زیرا نیروى عقل و خرد به او بخشیده که مى‏تواند سدّ نیرومندى در مقابل وسوسه‏هاى شیطان به وجود آورد.

و از سوى دیگر فطرت پاک و عشق به تکامل را در درون وجود انسان به عنوان یک عامل سعادت قرار داده و از سوى سوم فرشتگانى که الهام بخش نیکیها هستند، به کمک انسانهایى که مى‏خواهند از وسوسه‏هاى شیطان برکنار بمانند مى‏فرستد.

 (آیه 19)- وسوسه‏هاى شیطانى در لباسهاى دلپذیر! از این به بعد فصل دیگرى از سرگذشت آدم را بیان مى‏کند، نخست خداوند به آدم و همسرش دستور مى‏دهد که: «و اى آدم! تو و همسرت (حوّا) در بهشت سکونت اختیار کنید» (وَ یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ).

از این جمله چنین استفاده مى‏شود که آدم و حوّا در بدو خلقت در بهشت نبودند سپس به سوى بهشت راهنمایى شدند.

در این هنگام، نخستین تکلیف و امر و نهى پروردگار به این صورت، صادر شد: «شما از هر نقطه‏اى و از هر درختى از درختان بهشت که مى‏خواهید تناول کنید، اما به این درخت معین نزدیک نشوید که از ستمگران خواهید بود» (فَکُلا مِنْ حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ).

 (آیه 20)- سپس شیطان که بر اثر سجده نکردن رانده درگاه خدا شده بود و تصمیم قاطع داشت تا آنجا که مى‏تواند از آدم و فرزندانش انتقام بگیرد «به وسوسه کردن آنان مشغول شد، تا لباسهاى اطاعت و بندگى خدا را از تن آنان بیرون کند، و عورت آنها را که پنهان بود آشکار سازد» (فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما).

و براى رسیدن به این هدف، از عشق و علاقه ذاتى انسان به تکامل و ترقى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 33

 و «زندگى جاویدان»، استفاده کرد.

لذا نخست به آدم و همسرش گفت: «خداوند شما را از این جهت نهى نکرده جز این که اگر از آن بخورید یا فرشته خواهید شد و یا عمر جاویدان پیدا مى‏کنید» (وَ قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدِینَ).

و به این ترتیب، فرمان خدا را در نظر آنان به گونه دیگرى جلوه داد.

 (آیه 21)- آدم با شنیدن این سخن در فکر فرو رفت، اما شیطان براى این که پنجه‏هاى وسوسه خود را بیشتر و محکمتر در جان آدم و حوّا فرو برد «سوگندهاى شدیدى براى آنها یاد کرد، که من خیرخواه شما هستم»! (وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحِینَ).

  (آیه 22)- آدم که هنوز تجربه کافى در زندگى نداشت، و گرفتار دامهاى شیطان و خدعه و دروغ و نیرنگ نشده بود، سر انجام تسلیم فریب شیطان شد، و به این ترتیب «شیطان» آنها را با فریب (از مقامشان) فرود آورد» (فَدَلَّاهُما بِغُرُورٍ).

 «همین که آدم و همسرش از آن درخت ممنوع چشیدند، بلافاصله لباسهایشان از تنشان فرو ریخت اندامشان (عورتشان) آشکار گشت» (فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما).

و در حقیقت از لباس بهشتى که لباس کرامت و احترام خدا بود برهنه شدند.

قرآن سپس مى‏گوید: هنگامى که آدم و حوّا چنین دیدند «بلافاصله از برگهاى درختان بهشتى براى پوشیدن اندام خود، استفاده کردند» (وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ). «و در این موقع از طرف خداوند ندا رسید که مگر من شما را از آن درخت نهى نکردم، مگر به شما نگفتم که شیطان دشمن آشکار و سرسخت شماست» چرا فرمان مرا به دست فراموشى سپردید و در این گرداب سقوط کردید؟» (وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبِینٌ).

از مقایسه تعبیر این آیه با نخستین آیه‏اى که به آدم و حوّا اجازه سکونت در                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 34

 بهشت را مى‏داد به خوبى استفاده مى‏شود که آنها پس از این نافرمانى، چه اندازه از مقام قرب پروردگار دور شدند.

1- شجره ممنوعه چه درختى بوده است؟

در منابع اسلامى دو نوع تفسیر براى آن آمده است، یکى تفسیر «مادى» که طبق معروف در روایات، «گندم» بوده است و دیگرى تفسیر «معنوى» که در روایات از آن تعبیر به «شجره حسد» شده است، زیرا طبق این روایات، آدم پس از ملاحظه مقام و موقعیت خود چنین تصور کرد که مقامى بالاتر از مقام او وجود نخواهد داشت، ولى خداوند او را به مقام جمعى از اولیا از فرزندان او (پیامبر اسلام و خاندانش) آشنا ساخت، او حالتى شبیه به حسد پیدا کرد، و همین شجره ممنوعه بود که آدم مأمور بود به آن نزدیک نشود.

در حقیقت طبق این روایات، آدم از دو درخت تناول کرد که یکى از مقام او پایین‏تر بود و او را به سوى جهان ماده مى‏کشید و آن گندم بود، و دیگرى درخت معنوى مقام جمعى از اولیاء خدا بود که از مقام و موقعیت او بالاتر قرار داشت و چون از دو جنبه از حدّ خود تجاوز کرد به آن سرنوشت گرفتار شد.

اما باید توجه داشت که این حسد از نوع حسد حرام نبوده و تنها یک احساس نفسانى بوده است، بى‏آنکه کمترین گامى بر طبق آن بردارد.

2- آیا آدم گناه کرد؟

مدارک اسلامى به ما مى‏گوید: هیچ پیامبرى مرتکب گناه نمى‏شود، و مقام پیشوایى خلق به شخص گناهکار، واگذار نخواهد شد، و مى‏دانیم که آدم از پیامبران الهى بود، بنابراین آنچه در پاره‏اى از تعبیرات در باره پیامبران در قرآن آمده است که نسبت عصیان به آنها داده شده، همگى به معنى «عصیان نسبى» و «ترک اولى» است، نه گناه مطلق.

توضیح این که: گناه بر دو گونه است، «گناه مطلق» و «گناه نسبى»، گناه مطلق همان مخالفت نهى تحریمى و مخالفت با فرمان قطعى خداوند است و هرگونه ترک واجب و انجام حرام را شامل مى‏شود.

اما «گناه نسبى» آن است که عمل غیر حرامى از شخص بزرگى سر زند، که با                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 35

 توجه به مقام و موقعیتش شایسته او نباشد.

فى المثل نمازى که ممکن است از یک فرد عادى، نماز ممتازى باشد براى اولیاء حق، گناه محسوب شود.

سایر اعمال آنها غیر از عبادات نیز چنین است، و با توجه به موقعیت آنها سنجیده مى‏شود، به همین دلیل اگر یک «ترک اولى» از آنها سر زند، مورد عتاب و سرزنش پروردگار قرار مى‏گیرند- منظور از ترک اولى این است که انسان کار بهتر را رها کند و سراغ کار خوب یا مباحى برود.

نهى آدم از «شجره ممنوعه» نیز یک نهى تحریمى نبود بلکه با توجه به موقعیت آدم با اهمیت تلقى شد و مخالفت با این نهى- هر چند نهى کراهتى بود- موجب چنان مؤاخذه و مجازاتى از طرف خداوند گردید.

 (آیه 23)- بازگشت آدم به سوى خدا! سر انجام هنگامى که آدم و حوّا، به نقشه شیطانى ابلیس واقف شدند و نتیجه کار خلاف خود را دیدند به فکر جبران گذشته افتادند و نخستین گام را اعتراف به ظلم و ستم بر خویشتن، در پیشگاه خدا قرار دادند و «گفتند: پروردگار! ما بر خویشتن ستم کردیم» (قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا).

 «و اگر ما را نیامرزى و رحمت خود را شامل حال ما نکنى، از زیانکاران خواهیم بود» (وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ).

 (آیه 24)- گرچه توبه خالصانه آدم و همسرش در پیشگاه خدا پذیرفته شد ولى به هر حال اثر وضعى آن عمل، دامانشان را گرفت، و دستور خارج شدن از بهشت از سوى خداوند به آنها داده شد، «فرمود: فرود آیید در حالى که شما با یکدیگر (انسان و شیطان) دشمن خواهید بود» (قالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ).

 «و زمین تا مدت معینى قرارگاه و وسیله بهره‏گیرى شما خواهد بود» (وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حِینٍ).

 (آیه 25)- و «نیز به آنها گوشزد کرد، که هم در زمین زندگى مى‏کنید و هم در آن مى‏میرید، و از همان براى حساب در روز رستاخیز، برانگیخته خواهید شد» (قالَ                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 36

 فِیها تَحْیَوْنَ وَ فِیها تَمُوتُونَ وَ مِنْها تُخْرَجُونَ)

.

 (آیه 26)- اخطار به همه فرزندان آدم! خداوند از این جا به بعد یک سلسله دستورات و برنامه‏هاى سازنده، براى همه فرزندان آدم، بیان مى‏کند، که در حقیقت دنباله‏اى است از برنامه‏هاى آدم در بهشت.

نخست به همان مسأله لباس و پوشانیدن بدن که در سرگذشت آدم نقش مهمى داشت اشاره کرده، مى‏فرماید: «اى فرزندان آدم! ما لباسى بر شما فرو فرستادیم، که (اندام شما را مى‏پوشاند و) زشتیهاى بدنتان را پنهان مى‏سازد» (یا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُوارِی سَوْآتِکُمْ).

ولى فایده این لباس که براى شما فرستاده‏ایم، تنها پوشانیدن تن و مستور ساختن زشتیها نیست بلکه «مایه زینت شماست» (وَ رِیشاً). لباس تجمل و زینت که اندام شما را زیباتر از آنچه هست نشان مى‏دهد.

به دنبال این جمله که در باره لباس ظاهرى سخن گفته است، قرآن بحث را به لباس معنوى کشانده و آن چنان که سیره قرآن در بسیارى از موارد است، هر دو جنبه را به هم مى‏آمیزد و مى‏گوید: «لباس پرهیزکارى و تقوا از آن هم بهتر است» (وَ لِباسُ التَّقْوى‏ ذلِکَ خَیْرٌ).

تشبیه تقوى و پرهیزکارى به لباس، تشبیه بسیار رسا و گویایى است، زیرا همانطور که لباس هم بدن انسان را از سرما و گرما حفظ مى‏کند، و هم سپرى است در برابر بسیارى از خطرها، و هم عیوب جسمانى را مى‏پوشاند و هم زینتى است براى انسان، روح تقوى و پرهیزکارى نیز علاوه بر پوشانیدن بشر از زشتى گناهان و حفظ از بسیارى از خطرات فردى و اجتماعى، زینت بسیار بزرگى براى او محسوب مى‏شود زینتى است چشمگیر که بر شخصیت او مى‏افزاید.

منظور از لباس تقوا همان «روح تقوا و پرهیزکارى» است، که جان انسان را حفظ مى‏کند و معنى «حیاء» و «عمل صالح» و امثال آن در آن جمع است.

در پایان آیه مى‏فرماید: «این (لباسهایى که خدا براى شما قرار داده اعم از لباس مادى و معنوى، لباس جسمانى و لباس تقوا) همگى از آیات و نشانه‏هاى خداست                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 37

 تا بندگان متذکر نعمتهاى پروردگار شوند» (ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ).

لباس در گذشته و حال-

تا آنجا که تاریخ نشان مى‏دهد همیشه انسان لباس مى‏پوشیده است، ولى وسایل تولید لباس در عصر ما به قدرى متنوع شده و توسعه یافته است که با گذشته اصلا قابل مقایسه نیست.

و متأسفانه، جنبه‏هاى فرعى و حتى نامطلوب و زننده لباس چنان گسترش یافته که فلسفه اصلى لباس را دارد تحت الشعاع خود قرار مى‏دهد.

لباس عاملى شده براى انواع تجمل پرستیها، توسعه فساد، تحریک شهوات، خودنمایى و تکبر و اسراف و تبذیر و امثال آن، حتى گاه لباسهایى در میان جمعى از مردم بخصوص «جوانان غربزده» دیده مى‏شود که جنبه جنون آمیز آن بر جنبه عقلانیش برترى دارد و به همه چیز شباهت دارد جز به لباس.

مسأله مدپرستى در لباس نه تنها ثروتهاى زیادى را به کام خود فرو مى‏کشد، بلکه قسمت مهمى از وقتها و نیروهاى انسانى را نیز بر باد مى‏دهد.

 (آیه 27)- در این آیه خداوند به همه افراد بشر و فرزندان آدم، هشدار مى‏دهد که مراقب فریبکارى شیطان باشند زیرا شیطان سابقه دشمنى خود را با پدر و مادر آنها نشان داده و همانطور که لباس بهشتى را بر اثر وسوسه‏ها از اندام آنان بیرون کرد، ممکن است لباس تقوا را از اندام ایشان بیرون نماید، لذا مى‏گوید: «اى فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد، آن چنانکه پدر و مادر شما را از بهشت بیرون ساخت و لباس آنان را از اندامشان بیرون کرد، تا عورتشان را به آنها نشان دهد» (یا بَنِی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِیُرِیَهُما سَوْآتِهِما).

سپس تأکید مى‏کند که حساب شیطان و همکارانش از سایر دشمنان جداست، «او و همکارانش شما را مى‏بینند در حالى که شما آنها را مشاهده نمى‏کنید» و از چنین دشمنى باید سخت برحذر بود! (إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ).

و در پایان آیه جمله‏اى بیان مى‏کند که در حقیقت پاسخى است به یک ایراد                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 38

 مهم و آن این که اگر کسى بگوید: چگونه خداوند دادگر و مهربان دشمنى را با این قدرت بر انسان مسلط ساخته، دشمنى که هیچ گونه موازنه قوا با او ندارد، به هر کجا بخواهد مى‏رود، بدون این که کسى حضورش را احساس کند، حتى طبق بعضى از روایات در درون وجود انسان همچون جریان خون در رگها حرکت مى‏کند! آیا این با عدالت پروردگار سازگار است؟

آیه در پاسخ این سؤال احتمالى، مى‏گوید: «ما شیاطین را اولیاء و سرپرستان افراد بى‏ایمان قرار دادیم» (إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ).

یعنى، تنها پس از موافقت خود انسان است که شیطان مى‏تواند از مرزهاى روح او بگذرد.

 (آیه 28)- در این آیه اشاره به یکى از وسوسه‏هاى مهم شیطانى مى‏کند که بر زبان جمعى از انسانهاى شیطان صفت نیز جارى مى‏شود و آن این که: «هنگامى که عمل زشت و قبیحى را انجام مى‏دهند (اگر از دلیل آن سؤال شود، در پاسخ) مى‏گویند: این راه و رسمى است که نیاکان خود را بر آن یافته‏ایم خداوند هم ما را به آن دستور داده است» (وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها).

جالب این که قرآن در پاسخ آنها اعتنایى به دلیل اول یعنى پیروى کورکورانه از نیاکان نمى‏کند و تنها به پاسخ دلیل دوم قناعت کرده، مى‏گوید: «بگو: خداوند هرگز به کارهاى زشت و قبیح فرمان نمى‏دهد» زیرا حکم او از فرمان عقل جدا نیست (قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ).

سپس با این جمله آیه ختم مى‏شود که: «آیا به خدا نسبتهایى مى‏دهید که نمى‏دانید» (أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ).

منظور از «فاحِشَةً» در اینجا هر گونه کار زشت و قبیحى است که مسأله «طواف عریان» و «پیروى از پیشوایان ظلم و ستم» از مصادیق روشن آن محسوب مى‏گردد.

 (آیه 29)- در این آیه به اصول دستورات پروردگار در زمینه وظایف عملى در یک جمله کوتاه اشاره، شده و سپس اصول عقاید دینى یعنى، مبدء و معاد را بطور                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 39

 فشرده بیان مى‏کند نخست مى‏گوید: اى پیامبر! «به آنان بگو: پروردگار من به عدالت دستور داده است» (قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ).

سپس دستور به یکتاپرستى و مبارزه با هرگونه شرک داده، مى‏فرماید: «توجه قلب خویش را در هر عبادتى به او کنید» و از ذات پاک او به سوى دیگر منحرف نشوید (وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ).

 «او را بخوانید و دین و آیین خود را خالص و مخصوص او قرار دهید» (وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ).

پس از تحکیم پایه توحید، توجه به مسأله معاد و رستاخیز کرده، مى‏گوید:

 «همان گونه که شما را در آغاز آفرید، دگر بار در قیامت باز مى‏گردید» (کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ).

آیه فوق یکى از کوتاهترین و جالبترین تعبیرات را در زمینه معاد جسمانى بازگو مى‏کند، و مى‏گوید: نگاهى به آغاز آفرینش خود کنید ببینید همین جسم شما که از مقدار زیادى آب و مقدار کمترى مواد مختلف، فلزات و شبه فلزات ترکیب شده است در آغاز کجا بود؟ آبهایى که در ساختمان جسم شما به کار رفته هر قطره‏اى از آن احتمالا در یکى از اقیانوسهاى روى زمین سرگردان بود و سپس تبخیر گردید و تبدیل به ابرها و به شکل قطرات باران بر زمینها فرو ریختند، و ذراتى که هم اکنون از مواد جامد زمین در ساختمان جسم شما به کار رفته، روزى به صورت دانه گندم یا میوه درخت، یا سبزیهاى مختلف بود که از نقاط پراکنده زمین گردآورى شد.

بنابراین چه جاى تعجب که پس از متلاشى شدن و بازگشت به حال نخستین، باز همان ذرات جمع آورى گردد و به هم پیوندند و اندام نخستین را تشکیل دهند؟

و اگر چنین چیزى محال بود چرا در آغاز آفرینش انجام شد؟ بنابراین «همان گونه که در آغاز، خدا شما را آفریده است در روز رستاخیز نیز باز مى‏گرداند».

 (آیه 30)- در این آیه چگونگى عکس العملهاى مردم را در برابر این دعوت (دعوت به سوى نیکیها و توحید و معاد) بیان کرده، مى‏گوید: «جمعى را هدایت کرده و جمعى (که شایستگى نداشته‏اند) گمراهى بر آنها مسلّم شده است» (فَرِیقاً                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 40

 هَدى‏ وَ فَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ)

.

و براى این که کسى تصور نکند بدون جهت خداوند، طایفه‏اى را هدایت مى‏کند و جمع دیگرى را گمراه، در جمله بعد اضافه مى‏کند: «گروه گمراهان همانها بودند که شیاطین را اولیاى خود انتخاب کرده بودند، و به جاى ولایت پروردگار ولایت شیطان را پذیرفتند» (إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ).

و عجب این که با تمام گمراهى و انحراف «چنین مى‏پنداشتند که هدایت یافتگان واقعى آنها هستند» (وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ).

این حالت مخصوص کسانى است که در طغیان و گناه فرو روند و در این حال درهاى هدایت بکلى به روى آنها مسدود خواهد شد، و این همان چیزى است که خودشان براى خویشتن فراهم ساخته‏اند.

(آیه 31)- در این آیه به عنوان یک قانون همیشگى که شامل تمام اعصار و قرون مى‏شود دستور مى‏دهد که، «اى فرزندان آدم! زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود داشته باشید» (یا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ).

این جمله مى‏تواند هم اشاره به «زینتهاى جسمانى» باشد که شامل پوشیدن لباسهاى مرتب و پاک و تمیز، و شانه زدن موها، و به کار بردن عطر و مانند آن مى‏شود، و هم شامل «زینتهاى معنوى»، یعنى صفات انسانى و ملکات اخلاقى و پاکى نیت و اخلاص.

در جمله بعد اشاره به مواهب دیگر یعنى خوردنیها و آشامیدنیهاى پاک و پاکیزه مى‏کند، مى‏گوید از آنها «بخورید و بنوشید» (وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا).

اما چون طبع زیاده طلب انسان، ممکن است از این دو دستور سوء استفاده کند و به جاى استفاده عاقلانه و اعتدال آمیز از پوشش و تغذیه صحیح، راه تجمل پرستى و اسراف و تبذیر را پیش گیرد، بلافاصله اضافه مى‏کند: «ولى اسراف نکنید که خدا مسرفان را دوست نمى‏دارد» (وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ).

کلمه «اسراف» کلمه بسیار جامعى است که هرگونه زیاده‏روى در کمیت و کیفیت و بیهوده‏گرایى و اتلاف و مانند آن را شامل مى‏شود.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 41

 جمله کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید، در آیه فوق آمده، گرچه بسیار ساده به نظر مى‏رسد، اما امروز ثابت شده است که یکى از مهمترین دستورات بهداشتى همین است، زیرا تحقیقات دانشمندان به این نتیجه رسیده که سر چشمه بسیارى از بیماریها، غذاهاى اضافى است که به صورت جذب نشده در بدن انسان باقى مى‏ماند، این مواد اضافى هم بار سنگینى است براى قلب و سایر دستگاههاى بدن و هم منبع آماده‏اى است براى انواع عفونتها و بیماریها! عامل اصلى تشکیل این مواد مزاحم، اسراف و زیاده‏روى در تغذیه و به اصطلاح «پرخورى» است، و راهى براى جلوگیرى از آن جز رعایت اعتدال در غذا نیست، کسانى که این دستور را ساده فکر مى‏کنند خوب است در زندگى خود آن را بیازمایند تا اهمیت رعایت این دستور را در سلامت جسم و تن خود ببینند.

 (آیه 32)- در این آیه با لحن تندترى به پاسخ آنها که گمان مى‏برند، تحریم زینتها و پرهیز از غذاها و روزیهاى پاک و حلال، نشانه زهد و پارسایى و مایه قرب به پروردگار است پرداخته، مى‏گوید: اى پیامبر! «بگو: چه کسى زینتهاى الهى را که براى بندگانش آفریده و همچنین مواهب و روزیهاى پاکیزه را تحریم کرده است» (قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ).

سپس براى تأکید اضافه مى‏کند: به آنها «بگو: این نعمتها و موهبتها براى افراد با ایمان در این زندگى دنیا آفریده شده (اگرچه دیگران نیز بدون داشتن شایستگى از آن استفاده مى‏کنند) ولى در روز قیامت و زندگى عالیتر (که صفوف کاملا از هم مشخص مى‏شوند) اینها همه در اختیار افراد با ایمان و درستکار قرار مى‏گیرد» و دیگران بکلى از آن محروم مى‏شوند! (قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خالِصَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ).

در پایان آیه به عنوان تأکید مى‏گوید: «این چنین آیات و احکام خود را براى جمعیتى که آگاهند و مى‏فهمند تشریح مى‏کنیم» (کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ).

در مورد استفاده از انواع زینتها، اسلام مانند تمام موارد، حدّ اعتدال را                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 42

 انتخاب کرده است و استفاده کردن از زیباییهاى طبیعت، لباسهاى زیبا و متناسب، به کار بردن انواع عطرها، و امثال آن، نه تنها مجاز شمرده شده بلکه به آن توصیه و سفارش نیز شده است.

 (آیه 33)- محرمات الهى! بارها دیده‏ایم که قرآن مجید هرگاه سخن از امر مباح یا لازمى به میان مى‏آورد، بلافاصله از نقطه مقابل آن یعنى زشتیها و محرمات سخن مى‏گوید، تا هر دو بحث، یکدیگر را تکمیل کنند، در اینجا نیز به دنبال اجازه استفاده از مواهب الهى و زینتها و نفى تحریم آنها، سخن از محرمات به میان آورده و بطور عموم، و سپس بطور خصوص انگشت روى چند نقطه مهم مى‏گذارد.

در آغاز از تحریم فواحش سخن مى‏گوید، مى‏فرماید: اى پیامبر! «بگو:

پروردگار من تنها اعمال زشت و قبیح را حرام کرده است، اعم از این که آشکار باشد یا پنهان» (قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ).

سپس موضوع را تعمیم داده، مى‏گوید: «و (همچنین) گناه و ستم به ناحق را» (وَ الْإِثْمَ).

بار دیگر انگشت روى چند قسمت از بزرگترین گناهان گذاشته، مى‏گوید:

 «و هرگونه ستم و تجاوز به ناحق به حقوق دیگران» (وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ).

سپس اشاره به مسأله شرک کرده، مى‏گوید: و نیز پروردگار من، حرام کرده «این که چیزى را که خداوند دلیلى براى آن نازل نکرده، شریک او قرار دهید» (وَ أَنْ تُشْرِکُوا بِاللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً).

آخرین چیزى را که به عنوان محرمات روى آن تکیه مى‏کند، نسبت دادن چیزى به خدا بدون علم و آگاهى است، مى‏فرماید: «و این که به خدا مطلبى نسبت دهید که نمى‏دانید» (وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ).

 (آیه 34)- هر جمعیتى سر انجامى دارد! در این آیه خداوند به یکى از قوانین آفرینش یعنى فنا و نیستى ملتها، اشاره مى‏کند و بحثهاى مربوط به زندگى فرزندان آدم در روى زمین و سر انجام و سرنوشت گنهکاران که در آیات قبل گفته شد با این بحث روشنتر مى‏شود نخست مى‏گوید: «براى هر امتى زمان و مدت معینى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 43

 وجود دارد» (وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ).

 «و به هنگامى که این اجل فرا رسد، نه لحظه‏اى تأخیر خواهند کرد و نه لحظه‏اى بر آن پیشى مى‏گیرند» (فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ).

یعنى، ملتهاى جهان همانند افراد، داراى مرگ و حیاتند، ملتهایى از صفحه زمین برچیده مى‏شوند، و به جاى آنها ملتهاى دیگرى قرار مى‏گیرند، قانون مرگ و حیات مخصوص افراد انسان نیست، بلکه اقوام و جمعیتها و جامعه‏ها را نیز در بر مى‏گیرد با این تفاوت که مرگ ملتها غالبا بر اثر انحراف از مسیر حق و عدالت و روى آوردن به ظلم و ستم و غرق شدن در دریاى شهوات و فرو رفتن در امواج تجمل پرستى و تن‏پرورى مى‏باشد.

هنگامى که ملتهاى جهان در چنین مسیرهایى گام بگذارند، و از قوانین مسلم آفرینش منحرف گردند، سرمایه‏هاى هستى خود را یکى پس از دیگرى از دست خواهند داد و سر انجام سقوط مى‏کنند.

 (آیه 35)- دستور دیگرى به همه فرزندان آدم! بار دیگر خداوند فرزندان آدم را مخاطب ساخته، مى‏گوید: «اى فرزندان آدم! اگر رسولانى از خودتان (از طرف من) به سوى شما آمدند که آیات مرا به شما عرضه مى‏دارند (از آنها پیروى کنید) زیرا آنها که پرهیزکارى پیشه کنند و در اصلاح خویشتن و دیگران بکوشند نه وحشتى از مجازات الهى خواهند داشت و نه اندوه و غمى» (یا بَنِی آدَمَ إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیاتِی فَمَنِ اتَّقى‏ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ).

 (آیه 36)- و در این آیه اضافه مى‏کند: «اما آنها که آیات ما را تکذیب کنند و در برابر آن تکبر ورزند آنها اصحاب دوزخند و جاودانه در آن خواهند ماند» (وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ).

 (آیه 37)- از این آیه به بعد قسمتهاى مختلف از سرنوشت شومى که در انتظار افترا گویان و تکذیب کنندگان آیات خداست، بیان شده، نخست مى‏گوید:

 «چه کسى ستمکارتر است از آنها که بر خدا دروغ مى‏بندند و یا آیات او را تکذیب                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 44

 مى‏کنند»؟ (فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ).

سپس وضع آنها را به هنگام مرگ چنین توصیف مى‏کند: «آنان چند روزى بهره خود را از آنچه برایشان مقدر شده است مى‏برند و از نعمتهاى مختلف سهم خود را مى‏گیرند، تا (پیمانه عمرشان لبریز گردد و به اجل نهایى برسد) در این هنگام فرشتگان ما که مأمور گرفتن ارواحند به سراغ آنها مى‏آیند تا جانشان را بگیرند» (أُولئِکَ یَنالُهُمْ نَصِیبُهُمْ مِنَ الْکِتابِ حَتَّى إِذا جاءَتْهُمْ رُسُلُنا یَتَوَفَّوْنَهُمْ).

به هر حال از لحظه مرگ مجازاتهاى آنها شروع مى‏شود، نخستین بار با توبیخ و سرزنش فرشتگان پروردگار که مأمور گرفتن جانشان هستند رو برو مى‏شوند، «آنها مى‏پرسند کجا هستند معبودهایى که غیر از خدا مى‏پرستیدید» و یک عمر از آنها دم مى‏زدید و همه چیز خود را نابخردانه در پاى آنها مى‏ریختید؟ (قالُوا أَیْنَ ما کُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ).

آنها چون دست خود را از همه چیز کوتاه مى‏بینند و پندارهایى را که در باره معبودهاى ساختگى داشتند همچون نقش برآب مشاهده مى‏کنند، در پاسخ مى‏گویند: «آنها همه گم شدند و از ما دور گشتند» (قالُوا ضَلُّوا عَنَّا).

اثرى از آنها نمى‏بینیم و هیچ گونه قدرتى بر دفاع از ما ندارند، و تمام عبادات ما براى آنها بیهوده بود، «و به این ترتیب خودشان بر ضدّ خود گواهى مى‏دهند که کافر بودند» (وَ شَهِدُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کانُوا کافِرِینَ).

در حالى که راه بازگشت به روى آنها بسته است و این نخستین تازیانه آتشین مجازات الهى است که بر روح آنها نواخته مى‏شود.

 (آیه 38)- درگیرى پیشوایان و پیروان گمراه در دوزخ! در آیات گذشته صحنه‏اى که به هنگام مرگ و بازپرسى فرشتگان قبض ارواح رخ مى‏دهد ترسیم شده بود و در اینجا صحنه برخورد گروههاى اغوا کننده و اغوا شونده را در قیامت شرح مى‏دهد: «در روز رستاخیز خداوند به آنها مى‏گوید در صف گروههاى مشابه خود از جن و انس که پیش از شما بودند، قرار گیرید و در آتش داخل شوید» (قالَ ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِی النَّارِ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 45

 هنگامى که همگى در آتش داخل شدند برخوردشان با هم مسلکهایشان شروع مى‏شود، برخوردى عجیب و عبرت انگیز، «هر دسته‏اى که وارد دوزخ مى‏شوند به دیگرى لعن و نفرین مى‏کند» و او را مسؤول بدبختى خویش مى‏داند (کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها).

مطلب به همین جا پایان نمى‏پذیرد، «هنگامى که همگى با ذلت و خوارى در محیط شرر بار دوزخ قرار مى‏گیرند (شکایت آنها به پیشگاه پروردگار از یکدیگر شروع مى‏شود) نخست فریب خوردگان عرضه مى‏دارند: پروردگارا! این اغواگران بودند که ما را گمراه ساختند، خدایا عذاب و کیفر آنها را مضاعف کن» کیفرى به خاطر گمراهیشان، و کیفرى به خاطر گمراه کردن ما (حَتَّى إِذَا ادَّارَکُوا فِیها جَمِیعاً قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ).

ولى عجیب این است که خداوند در پاسخ آنها «مى‏فرماید: براى هر کدام (از شما) عذاب مضاعف است ولى نمى‏دانید!» چرا که پیروان اگر گرد پیشوایان گمراه را نگرفته بودند، قدرتى بر اغواى مردم نداشتند (قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ).

 (آیه 39)- در این آیه پاسخ پیشوایان گمراه را چنین نقل مى‏کند که: «آنها به پیروان خود مى‏گویند شما هیچ تفاوت و برترى بر ما ندارید، (یعنى اگر ما گفتیم شما تأیید کردید و اگر گام برداشتیم کمک نمودید و اگر ستم نمودیم شما یار و مددکار ما بودید) بنابراین شما هم در مقابل اعمالتان عذاب دردناک الهى را بچشید» (قالَتْ أُولاهُمْ لِأُخْراهُمْ فَما کانَ لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ).

 (آیه 40)- بار دیگر قرآن به سراغ سرنوشت افراد متکبر و لجوج یعنى آنها که زیر بار آیات پروردگار نمى‏روند و در برابر حق تسلیم نیستند رفته، مى‏گوید:

 «کسانى که آیات ما را تکذیب کنند و در برابر آن تکبر ورزند درهاى آسمان به روى آنان گشوده نمى‏شود» (إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ).

در حدیثى از امام باقر علیه السّلام چنین مى‏خوانیم: «اما مؤمنان، اعمال و ارواحشان                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 46

 به سوى آسمانها برده مى‏شود و درهاى آسمان به روى آنها گشوده خواهد شد، اما کافر روح و عملش را بالا مى‏برند تا به آسمان برسد در این هنگام کسى صدا مى‏زند آن را به سوى سجّین (دوزخ) پایین ببرید».

سپس اضافه مى‏کند: «آنها وارد بهشت نخواهند شد، تا زمانى که شتر از سوراخ سوزن بگذرد»! (وَ لا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاطِ).

این تعبیر کنایه لطیفى از محال بودن این امر است، که راهى براى ورود افراد بى‏ایمان متکبر در بهشت مطلقا موجود نیست! در پایان آیه براى تأکید و توضیح بیشتر اضافه مى‏کند، «و این چنین گنهکاران را کیفر مى‏دهیم» (وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمِینَ).

(آیه 41)- در این آیه، به قسمتى دیگر از مجازات دردناک آنها اشاره کرده، مى‏گوید: «براى این گونه افراد، بسترهایى از جهنم و آتش سوزان است و روى آنها پوششهایى از همان آتش سوزان قرار دارد» (لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ).

و باز براى تأکید اضافه مى‏کند: «این چنین ظالمان و ستمگران را کیفر مى‏دهیم» (وَ کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ).

 (آیه 42)- آرامش کامل و سعادت جاویدان! در آیات گذشته بحث از سرنوشت منکران آیات خدا و متکبران و ظالمان بود، در اینجا آینده روشن افراد با ایمان را چنین شرح مى‏دهد: «کسانى که ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، ...

اهل بهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ...

أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُونَ).

ولى در میان این جمله یک جمله معترضه که اشاره به پاسخ بسیارى از سؤالات است بیان کرده، مى‏گوید: «ما هیچ کس را جز به اندازه توانائیش تکلیف نمى‏کنیم» (لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها)

.

اشاره به این که کسى تصور نکند که قرار گرفتن در صف افراد با ایمان و انجام عمل صالح در دسترس همه کس نیست، زیرا تکالیف پروردگار به اندازه قدرت                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 47

 افراد است.

این آیه مانند بسیارى دیگر از آیات قرآن، وسیله نجات و سعادت جاویدان را منحصرا ایمان و عمل شایسته معرفى مى‏کند و به این ترتیب به عقیده خرافى مسیحیان امروز که وسیله نجات را قربانى شدن مسیح در برابر گناهان بشریت مى‏دانند، خط بطلان مى‏کشد، اصرار قرآن روى مسأله ایمان و عمل صالح در آیات مختلف براى کوبیدن این طرز تفکر و مانند آن است.

 (آیه 43)- در این آیه به یکى از مهمترین نعمتهایى که خدا به بهشتیان ارزانى مى‏دارد و مایه آرامش روح و جان آنهاست اشاره کرده، مى‏گوید: «کینه‏ها و حسدها و دشمنیها را از دل آنها برمى‏کنیم» (وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ).

در حقیقت یکى از بزرگترین ناراحتیهاى انسانها در زندگى دنیا که سر چشمه پیکارهاى وسیع اجتماعى مى‏شود و علاوه بر خسارتهاى سنگین جانى و مالى آرامش روح را بکلى بر هم مى‏زند، همین «کینه توزى» و «حسد» است.

بهشتیان بکلى از بدبختیهاى ناشى از این گونه صفات و عواقب آن برکنارند، آنها با هم در نهایت دوستى و محبت و صفا و صمیمیت و آرامش زندگى مى‏کنند، و همه از وضع خود راضیند.

قرآن پس از ذکر این نعمت روحانى، اشاره به نعمت مادى و جسمانى آنها کرده، مى‏گوید: «از زیر قصرهاى آنها نهرهاى آب جریان دارد» (تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ).

سپس رضایت و خشنودى کامل و همه جانبه اهل بهشت را با این جمله منعکس مى‏کند که آنها «مى‏گویند: حمد و سپاس مخصوص خداوندى است که ما را به این همه نعمت رهنمون شد و اگر خدا ما را راهنمایى نمى‏کرد، هرگز، هدایت نمى‏یافتیم» (وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ).

این توفیق او بود که دست ما را گرفت و از گذرگاههاى زندگى عبور داد و به سر منزل سعادت رسانید. «مسلما فرستادگان پروردگار ما، حق را آوردند!» آنها راست مى‏گفتند و ما با چشم خود درستى گفتارشان را هم اکنون مى‏بینیم (لَقَدْ                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 48

 جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ)

.

 «در این هنگام ندایى برمى‏خیزد، و این جمله را در گوش جان آنها سر مى‏دهد که این بهشت را به خاطر اعمال پاکتان به ارث بردید» (وَ نُودُوا أَنْ تِلْکُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوها بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).

 (آیه 44)- از این آیه استفاده مى‏شود که بهشتیان و دوزخیان از جایگاه خود مى‏توانند با یکدیگر سخن بگویند نخست مى‏گوید: «بهشتیان، دوزخیان را مخاطب ساخته و صدا مى‏زنند که ما وعده پروردگار خویش را حق یافتیم، آیا شما هم به آنچه خدا به وسیله فرستادگانش وعده داده بود، رسیدید؟» (وَ نادى‏ أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا).

در پاسخ «مى‏گویند: آرى» همه را عین حقیقت دیدیم (قالُوا نَعَمْ).

سپس اضافه مى‏کند: «در این هنگام ندا دهنده‏اى در میان آنها ندا در مى‏دهد (آنچنان که صداى او به گوش همگان مى‏رسد) که: لعنت خدا بر ستمگران باد» (فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ).

 (آیه 45)- سپس ستمگران را چنین معرفى مى‏کند: «همانها که مردم را از راه راست باز مى‏داشتند (و با تبلیغات مسموم و زهرآگین خود، ایجاد شک و تردید در ریشه‏هاى عقاید مردم مى‏کردند) و جاده مستقیم الهى را کج و معوج نشان مى‏دادند، و به سراى دیگر نیز ایمان نداشتند» (الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ کافِرُونَ).

این مؤذّن در روایات اسلامى، غالبا به امیر مؤمنان على علیه السّلام تفسیر شده است.

حاکم «ابو القاسم حسکانى» که از دانشمندان اهل سنّت است به سند خود از «محمّد بن حنفیه» از «على» علیه السّلام نقل مى‏کند که فرمود: انا ذلک المؤذّن: «آن که این ندا را سر مى‏دهد منم» و همچنین به سند خود از ابن عباس نقل مى‏کند که على علیه السّلام در قرآن نامهایى دارد که مردم آنها را نمى‏دانند، از جمله «مؤذّن» در آیه شریفه فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ على علیه السّلام است که این ندا را سر مى‏دهد و مى‏گوید: الا لعنة اللّه على الّذین                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 49

 کذّبوا بولایتى و استخفّوا بحقّى «لعنت خدا بر آنها باد که ولایت مرا تکذیب کردند و حق مرا کوچک شمردند».

 (آیه 46)- اعراف گذرگاه مهمى به سوى بهشت! در تعقیب بیان سرگذشت بهشتیان و دوزخیان این آیه و سه آیه بعد از آن در باره «اعراف» که منطقه‏اى است حد فاصل میان بهشت و دوزخ، با ویژگیهایى که دارد سخن مى‏گوید.

نخست به حجابى که در میان بهشتیان و دوزخیان کشیده شده است اشاره کرده، مى‏گوید: «میان این دو گروه حجابى قرار دارد» (وَ بَیْنَهُما حِجابٌ).

از آیات بعد چنین استفاده مى‏شود که حجاب مزبور همان «اعراف» است که مکان مرتفعى است در میان این دو گروه، که مانع از مشاهده یکدیگر مى‏شود، البته کسانى که بر اعراف یعنى قسمتهاى بالاى این مانع مرتفع قرار دارند، هر دو گروه را مى‏توانند ببینند.

سپس قرآن مى‏گوید: «بر اعراف مردانى قرار دارند که هر یک از جهنمیان و دوزخیان را (در جایگاه خود مى‏بینند و) از سیمایشان آنها را مى‏شناسند» (وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ).

سپس مى‏گوید: مردانى که بر اعراف قرار دارند «بهشتیان را صدا مى‏زنند و مى‏گویند: درود بر شما باد، اما خودشان وارد بهشت نشده‏اند، اگرچه بسیار تمایل دارند» (وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ).

 (آیه 47)- «اما به هنگامى که به سوى دیگر نگاه مى‏کنند و دوزخیان را در دوزخ مى‏بینند (به درگاه خدا راز و نیاز مى‏کنند و) مى‏گویند: پروردگارا! ما را با جمعیت ستمگران قرار مده» (وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النَّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).

 (آیه 48)- در این آیه اضافه مى‏کند که: «و اصحاب اعراف مردانى از دوزخیان را که از چهره و سیمایشان مى‏شناسند صدا مى‏زنند (و مورد ملامت و سرزنش قرار مى‏دهند که دیدید عاقبت) گردآورى اموال و نفرت در دنیا و تکبر ورزیدن از قبول حقّ، به شما سودى نداد» چه شد آن مالها؟ و کجا رفتند آن                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 50

 نفرات؟ و چه نتیجه‏اى گرفتید از آن همه کبر و خودپرستى؟ (وَ نادى‏ أَصْحابُ الْأَعْرافِ رِجالًا یَعْرِفُونَهُمْ بِسِیماهُمْ قالُوا ما أَغْنى‏ عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ).

 (آیه 49)- بار دیگر با همان زبان ملامت و سرزنش در حالى که اشاره به جمعى از ضعفاى مؤمنان که بر اعراف قرار گرفته‏اند مى‏کنند، مى‏گویند: «آیا اینها همان کسانى هستند که شما سوگند یاد کردید هیچ گاه خداوند آنان را مشمول رحمت خود قرار نخواهد داد» (أَ هؤُلاءِ الَّذِینَ أَقْسَمْتُمْ لا یَنالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ).

سر انجام رحمت الهى شامل حال این دسته از ضعفاى مؤمنان شده و به آنها خطاب مى‏شود که: «وارد بهشت شوید نه ترسى بر شماست و نه در آنجا غم و اندوهى دارید» (ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ).

 «اصحاب اعراف» چه کسانى هستند؟

از مجموع آیات و روایات چنین استفاده مى‏شود که «اعراف» گذرگاه سخت و صعب العبورى بر سر راه بهشت سعادت جاویدان است، طبیعى است که افراد نیرومند و قوى یعنى صالحان و پاکان با سرعت از این گذرگاه عبور مى‏کنند اما افرادى که خوبى و بدى را به هم آمیختند در این مسیر وا مى‏مانند.

همچنین طبیعى است که سرپرستان جمعیت و پیشوایان قوم در گذرگاههاى سخت همانند فرماندهانى که در این گونه موارد در آخر لشکر راه مى‏روند تا همه سپاهیان بگذرند، در آنجا توقف مى‏کنند تا به کمک ضعفاى مؤمنان بشتابند و آنها که شایستگى نجات را دارند در پرتو امدادشان رهایى یابند.

بنابراین در اعراف، دو گروه وجود دارند، ضعیفان و آلودگانى که در رحمتند و پیشوایان بزرگ (یعنى انبیاء، امامان و صالحان) که در همه حال یار و یاور ضعیفانند.

 (آیه 50)- نعمتهاى بهشتى بر دوزخیان حرام است! پس از آن که بهشتیان و دوزخیان هر کدام در محل مناسب خود مستقر شدند گفتگوهایى در میان آنها رد و بدل مى‏شود که نتیجه آن مجازات و کیفرى است روحانى و معنوى براى دوزخیان، نخست مى‏فرماید: «دوزخیان، بهشتیان را صدا مى‏زنند که (محبت کنید)                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 51

 و مقدارى آب یا از آنچه خدا به شما روزى داده، به ما ببخشید» تا عطش سوزان خود را تسکین دهیم و از آلام خود بکاهیم (وَ نادى‏ أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ).

ولى بلافاصله بهشتیان دست ردّ بر سینه آنها زده، و «مى‏گویند: خداوند اینها را بر کافران تحریم کرده است» (قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْکافِرِینَ).

1- جمله «مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ» (از آنچه خدا به شما روزى داده) که تعبیرى است سر بسته و توأم با یک نوع ابهام نشان مى‏دهد که حتى دوزخیان نمى‏توانند از ماهیت و انواع نعمتهاى بهشتى آگاه شوند.

2- جمله «إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْکافِرِینَ» (خداوند آنها را بر کافران حرام کرده) اشاره به این است که بهشتیان مضایقه‏اى از بخشیدن این نعمتها ندارند زیرا نه چیزى از آنها کم مى‏شود و نه در درون سینه، کینه‏اى نسبت به کسى دارند، ولى وضع دوزخیان آنچنان است که نمى‏توانند از نعمتهاى بهشتى بهره گیرند، این تحریم در حقیقت یک نوع «تحریم تکوینى» است، همانند محرومیت بسیارى از بیماران از غذاهاى لذیذ و رنگارنگ. 

آیه 51)- در این آیه سبب محرومیت آنها را تشریح مى‏کند و با ذکر صفات دوزخیان روشن مى‏سازد که این سرنوشت شوم را خودشان براى خویشتن فراهم ساخته‏اند نخست مى‏گوید: «آنها کسانى هستند که دین و مذهب خود را به سرگرمى و بازى گرفتند» (الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً).

 «و زندگى دنیا آنها را فریب داد و مغرور ساخت» (وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا).

این امور سبب شد که آنها در لجنزار شهوات فرو روند و همه چیز حتى رستاخیز را به دست فراموشى بسپارند و گفتار پیامبران و آیات الهى را انکار کنند، لذا به دنبال آن اضافه مى‏کند: «پس امروز هم ما آنها را فراموش خواهیم کرد همان گونه که آنها لقاى چنین روزى را فراموش کردند و همان گونه که آیات ما را انکار نمودند» (فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا وَ ما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ).

ضمنا از این آیه استفاده مى‏شود که نخستین مرحله گمراهى و انحراف آن                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 52

 است که انسان مسائل سرنوشت ساز خود را جدّى نگیرد و با آنها به عنوان یک سرگرمى و بازیچه رفتار کند.

 (آیه 52)- این آیه اشاره به این است که محرومیت کفار و سرنوشت شومشان نتیجه کوتاهیها و تقصیرات خودشان است و گر نه از ناحیه خداوند هیچ گونه کوتاهى در هدایت و رهبرى و ابلاغ آیات و بیان درسهاى تربیتى نشده است لذا مى‏گوید: ما در هدایت و راهنمایى آنها چیزى فروگذار نکردیم «کتابى براى آنها فرستادیم که تمام اسرار و رموز آن را با آگاهى کامل تشریح کردیم» (وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِکِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى‏ عِلْمٍ).

 «کتابى که مایه هدایت و موجب رحمت براى ایمان آورندگان بود» اگرچه افراد لجوج و خودخواه از آن بى‏بهره مى‏مانند (هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).

 (آیه 53)- و در این آیه اشاره به طرز تفکر غلط تبهکاران و منحرفان در زمینه هدایتهاى الهى کرده، مى‏گوید: «آیا آنها جز انتظار تأویل آیات (و فرا رسیدن تهدیدهاى الهى) دارند»؟ (هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِیلَهُ).

اما چه انتظار نابجایى، زیرا هنگامى که نتایج و سر انجام این وعده‏هاى الهى را مشاهده کنند، کار از کار گذشته و راهى براى بازگشت باقى نمانده است «آن روز که تأویل آنها فرا رسد، کسانى که قبلا آن را فراموش کرده بودند مى‏گویند: فرستادگان پروردگار ما حق را آوردند» و گفتار آنها نیز همه حق بود (یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ).

اما در این هنگام در وحشت و اضطراب فرو مى‏روند، و به فکر چاره‏جویى مى‏افتند و مى‏گویند: «آیا (امروز) شفیعانى یافت مى‏شوند که براى ما شفاعت کنند»؟ (فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَیَشْفَعُوا لَنا).

و «یا (اگر شفیعانى براى ما در کار نیست و اصولا شایسته شفاعت نیستیم) آیا ممکن است به عقب باز گردیم و اعمالى غیر آنچه انجام دادیم انجام دهیم» و تسلیم حق و حقیقت باشیم (أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ).

ولى افسوس! این بیدارى بسیار دیر است، نه راه بازگشتى وجود دارد و نه                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 53

 شایستگى شفاعت دارند، زیرا «آنها سرمایه‏هاى وجود خود را از دست داده و گرفتار خسران و زیانى شده‏اند که تمام وجودشان را در بر مى‏گیرد» (قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ).

و بر آنها ثابت مى‏شود که بتها و معبودهاى ساختگى آنان در آنجا هیچ گونه نقشى ندارد «و معبودهایى را که به دروغ ساخته بودند همگى از نظرشان گم مى‏شوند» (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ).

از این آیه استفاده مى‏شود که انسان در اعمال خود مختار و آزاد است و الّا تقاضاى بازگشت به دنیا نمى‏کرد تا اعمال بد خود را جبران کند. و نیز استفاده مى‏شود که جهان دیگر جاى انجام عمل و کسب فضیلت و نجات نیست.

 (آیه 54)- این آیه معبود حقیقى و واقعى را با ذکر صفات خاصش معرفى مى‏کند، تا آنها که حقیقت جو هستند قبل از فرا رسیدن رستاخیز در همین جهان او را به روشنى بشناسند، نخست مى‏گوید: «معبود و پروردگار شما آن کس است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید» (إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ). یعنى «معبود» کسى جز «آفریدگار» نمى‏تواند باشد.

آیا جهان در شش روز آفریده شده؟

با توجه به مفهوم وسیع کلمه «ایّام» (روزها) و معادل آن در زبانهاى دیگر، پاسخ این سؤال روشن است، زیرا بسیار مى‏شود که «ایّام» به معنى «دورانها» به کار مى‏رود.

بنابراین خداوند مجموعه زمین و آسمان را در شش دوران متوالى آفریده است، هر چند این دورانها گاهى به میلیونها یا میلیاردها سال بالغ شده است و علم امروز هیچ گونه مطلبى را که مخالف این موضوع باشد بیان نکرده است.

سپس قرآن مى‏گوید: «خداوند پس از آفرینش آسمان و زمین، زمام رهبرى آنها را به دست گرفت» (ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ).

یعنى، نه تنها آفرینش از اوست بلکه اداره و رهبرى جهان نیز با او مى‏باشد.

و این پاسخى است به آنها که جهان را در آفرینش نیازمند به خدا مى‏دانند نه                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 54

 در بقا و ادامه هستى.

 «عرش» چیست؟

عرش در لغت معانى متعددى دارد از جمله: به معنى سقف یا چیزى است که داراى سقف بوده باشد، و گاهى به معنى تختهاى بلند همانند تخت سلاطین نیز آمده است.

ولى هنگامى که در مورد خداوند به کار مى‏رود و گفته مى‏شود «عرش خدا» منظور از آن مجموعه جهان هستى است که در حقیقت تخت حکومت پروردگار محسوب مى‏شود.

بنابراین در آیه مورد بحث جمله «اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ» کنایه از احاطه کامل پروردگار و تسلط او بر تدبیر امور آسمانها و زمین بعد از خلقت آنهاست.

سپس مى‏فرماید: «اوست که شب را همچون پوششى بر روز مى‏افکند و روشنایى روز را با پرده‏هاى ظلمانى شب مى‏پوشاند» (یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ).

بعد از آن اضافه مى‏کند: «شب با سرعت به دنبال روز در حرکت است» (یَطْلُبُهُ حَثِیثاً). همانند طلبکارى که با سرعت به دنبال بدهکار مى‏دود.

سپس مى‏افزاید: «اوست که خورشید و ماه و ستارگان را آفریده است، در حالى که همه سر بر فرمان او هستند» (وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ).

پس از ذکر آفرینش جهان هستى و نظام شب و روز و آفرینش ماه و خورشید و ستارگان به عنوان تأکید مى‏گوید: «آگاه باشید آفرینش و اداره امور جهان هستى تنها به دست اوست» (أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ).

منظور از «الْخَلْقُ» آفرینش نخستین، و منظور از «الْأَمْرُ» قوانین و نظاماتى است که به فرمان پروردگار بر عالم هستى حکومت مى‏کند و آنها را در مسیر خود رهبرى مى‏نماید.

به عبارت دیگر: همان طور که جهان در حدوثش نیازمند به اوست در تدبیر و ادامه حیات و اداره‏اش نیز وابسته به او مى‏باشد، و اگر لحظه‏اى لطف خدا از آن گرفته شود نظامش بکلى از هم گسسته و نابود مى‏گردد.

و در پایان آیه مى‏فرماید: «پر برکت است خداوندى که پروردگار عالمیان                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 55

 است» (تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ).

این جمله بعد از ذکر آفرینش و تدبیر جهان هستى یک نوع ستایش از مقام مقدس پروردگار است که وجودى مبارک، ازلى، ابدى و سر چشمه همه برکات و نیکیها و خیر مستمر مى‏باشد.

 (آیه 55)- شرایط اجابت دعا: آیه قبل با ذکر دلایل روشن این حقیقت را اثبات کرد که شایسته عبودیت و بندگى تنها خداست و به دنبال آن در اینجا دستور مى‏دهد که «دعا و نیایش» که جان و روح عبادت است باید در برابر خدا انجام گیرد، نخست مى‏گوید: «پروردگار خود را از روى تضرّع و در پنهانى بخوانید» (ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً).

این که در آیه فوق دستور داده شده که خدا را در «خفیّه» و پنهانى بخوانید براى این است که از «ریا» دورتر، و به اخلاص نزدیکتر، و توأم با تمرکز فکر و حضور قلب باشد.

و در پایان آیه مى‏فرماید: «او (خداوند) تجاوزکاران را دوست نمى‏دارد» (إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ).

و این جمله معنى وسیعى دارد که هرگونه تجاوز را، اعم از فریاد کشیدن به هنگام دعا، و یا تظاهر و ریاکارى، و یا توجه به غیر خدا را به هنگام دعا، شامل مى‏شود.

 (آیه 56)- در این آیه اشاره به حکمى شده است که در واقع یکى از شرایط تأثیر دعا است، مى‏فرماید: «در روى زمین فساد مکنید بعد از آن که اصلاح شده است» (وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها). بنابراین هیچ گاه دعاى افراد مفسد و تبهکار به جایى نخواهد رسید.

در روایتى از امام باقر علیه السّلام مى‏خوانیم: «زمین فاسد بود و خداوند به وسیله پیامبر اسلام آن را اصلاح کرد».

باز دیگر به مسأله دعا مى‏پردازد و یکى دیگر از شرایط آن را بازگو مى‏کند، مى‏گوید: «و خدا را با ترس و امید بخوانید» (وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 56

 نه آن چنان از اعمال خود راضى باشید که گمان کنید هیچ نقطه تاریکى در زندگى شما نیست که این خود عامل عقبگرد و سقوط است، و نه آن چنان مأیوس باشید که خود را شایسته عفو خدا و اجابت دعا ندانید، بلکه با دو بال «بیم» و «امید» به سوى او پرواز کنید، امید به رحمتش و بیم از مسؤولیتها و لغزشهاى خود.

و در پایان آیه براى تأکید بیشتر روى اسباب امیدوارى به رحمت خدا، مى‏گوید: «رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است» (إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ).

در این دو آیه اشاره به پنج قسمت از شرایط قبولى دعا شده است: نخست این که از روى تضرع و در پنهانى باشد، دیگر این که از حدّ اعتدال تجاوز نکند، سوم این که با تولید فساد و تبهکارى همراه نگردد، چهارم این که توأم با بیم و امید متوازن باشد، پنجم این که با نیکوکارى توأم گردد.

 (آیه 57)- در آیات گذشته اشاره‏هاى مکرر به مسأله «مبدء» یعنى توحید و شناسایى پروردگار از روى اسرار جهان آفرینش شد، و در این آیه اشاره به مسأله «معاد» و رستاخیز مى‏شود، تا این دو بحث یکدیگر را تکمیل کنند، و این سیره قرآن است که در بسیارى از موارد «مبدء» و «معاد» را با هم قرین مى‏سازد، نخست مى‏گوید: «او کسى است که بادها را پیشاپیش باران رحمتش همچون بشارت دهنده‏اى (که از قدوم مسافر عزیزى خبر مى‏دهد) مى‏فرستد» (وَ هُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ).

 «بادهایى که از اقیانوسها برخاسته و ابرهاى سنگین بار و پر آب را با خود حمل مى‏کند» (حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالًا).

 «در این موقع آنها را به سوى سرزمینهاى مرده و خشک و سوزان مى‏رانیم» و مأموریت آبیارى این تشنگان را به عهده آنها مى‏نهیم (سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ).

 «و به وسیله آن، آب حیات بخش را در همه جا فرو مى‏فرستیم» (فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ). «سپس به کمک این آب انواع میوه‏ها را از خاک تیره بیرون مى‏آوریم»                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 57

 (فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ).

و به دنبال آن اضافه مى‏کند: «این چنین مردگان را از زمین بیرون مى‏آوریم» و لباس حیات را در اندامشان مى‏پوشانیم (کَذلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْتى‏).

این مثال را براى آن آوردیم که نمونه معاد را در این دنیا که همه سال در برابر چشم شما تکرار مى‏شود به شما نشان دهیم «تا شاید متذکر گردید» (لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ).

 (آیه 58)- در این آیه براى این که گمان نشود یکنواخت بودن باران دلیل آن است که همه سرزمینها یکسان زنده شوند، و براى این که روشن گردد، استعدادها و آمادگیهاى متفاوت سبب استفاده‏هاى مختلف از مواهب الهى مى‏شود، مى‏گوید:

 «سرزمین شیرین و پاکیزه گیاهان پربرکت و مفید و سودمند به اذن پروردگار، از آن مى‏روید» (وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ).

 «اما زمینهاى شوره‏زار و خبیث و زشت، چیزى جز گیاهان ناچیز و کم ارزش نمى‏رویاند» (وَ الَّذِی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلَّا نَکِداً).

و در پایان آیه مى‏فرماید: «این چنین آیات را براى کسانى که شکرگزارند (و از آن استفاده مى‏کنند و راه هدایت را مى‏پویند) بیان مى‏کنیم» (کَذلِکَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَشْکُرُونَ).

آیه فوق در حقیقت اشاره به یک مسأله مهم است و آن این که تنها «فاعلیت فاعل» براى به ثمر رسیدن یک موضوع، کافى نیست بلکه استعداد و «قابلیت قابل» نیز شرط است.

 (آیه 59)- رسالت نوح نخستین پیامبر اولوا العزم: سرگذشت نوح در سوره‏هاى مختلفى از قرآن مانند سوره هود، انبیاء، مؤمنون، شعراء و نوح مشروحا آمده است، اما در اینجا تنها فهرستى از آن در شش آیه آمده، نخست مى‏فرماید: «ما نوح را به سوى قومش فرستادیم» (لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ).

نخستین چیزى که او به آنها یادآور شد، همان توجه به حقیقت توحید و نفى هرگونه بت پرستى بود، «پس به آنها گفت: اى قوم من! خدا را بپرستید که هیچ                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 58

 معبودى جز او براى شما نیست» (فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ).

نوح پس از بیدار کردن فطرتهاى خفته، آنان را از سر انجام بت پرستى بر حذر داشته و گفت: «من از عذاب روزى بزرگ بر شما مى‏ترسم» (إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ).

منظور از مجازات «روز بزرگ» ممکن است همان توفان معروف نوح یا مجازات الهى در روز رستاخیز باشد.

 (آیه 60)- ولى قوم نوح به جاى این که از دعوت اصلاحى این پیامبر بزرگ که توأم با نهایت خیرخواهى بود استقبال کنند، به آیین توحید بپیوندند و دست از ستم و فساد بردارند «جمعى از اشراف و ثروتمندان قوم او (که منافع خود را با بیدارى مردم در خطر مى‏دیدند، و مذهب او را مانعى بر سر راه هوسرانیها و هوسبازیهاى خویش مشاهده مى‏کردند) صریحا در جواب نوح گفتند: ما تو را در گمراهى آشکار مى‏بینیم» (قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَراکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ).

 (آیه 61)- «نوح» در برابر توهین و خشونت آنها با همان لحن آرام و متین و محبت‏آمیز خود در پاسخ آنها «گفت: (من نه تنها گمراه نیستم بلکه) هیچ گونه نشانه‏اى از گمراهى در من وجود ندارد، ولى من فرستاده پروردگار جهانیانم» (قالَ یا قَوْمِ لَیْسَ بِی ضَلالَةٌ وَ لکِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ).

اشاره به این که خدایان پراکنده‏اى که شما قائل شده‏اید همه بى‏اساس است، پروردگار و ربّ همه جهانیان تنها خداوند یگانه یکتاست که خالق همه آنها مى‏باشد.

 (آیه 62)- هدف من این است که رسالت پروردگار را انجام داده و دستورات او را به شما برسانم» (أُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی).

 «و در این راه از هیچ گونه خیرخواهى فروگذارى نمى‏کنم» (وَ أَنْصَحُ لَکُمْ).

و در پایان اضافه مى‏کند: «من چیزهایى از خداوند مى‏دانم که شما نمى‏دانید» (وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ).

این جمله ممکن است جنبه تهدید در برابر مخالفتهاى آنها داشته باشد که من مجازاتهاى دردناکى از خداوند در برابر تبهکاران سراغ دارم که شما هنوز                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 59

 از آن بى‏خبرید، و یا اشاره به لطف و رحمت پروردگار باشد که اگر در مسیر اطاعتش گام بگذارید برکات و پاداشهایى از او سراغ دارم که شما به عظمت و وسعت آن واقف نیستید.

 (آیه 63)- در این آیه گفتار دیگرى را از نوح مى‏خوانیم که در برابر اظهار تعجب قوم خود از این که چگونه ممکن است انسانى عهده‏دار رسالت پروردگار گردد، بیان کرده است: «آیا تعجب کرده‏اید که انسانى مأمور ابلاغ رسالت پروردگار گردد و دستورات بیدار کننده او بر این انسان نازل شود تا شما را از عواقب سوء اعمالتان برحذر دارد و به آیین پرهیزکارى دعوت کند و تا مشمول رحمت الهى شوید» (أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَلى‏ رَجُلٍ مِنْکُمْ لِیُنْذِرَکُمْ وَ لِتَتَّقُوا وَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ).

یعنى، این موضوع چه جاى تعجب است؟ زیرا یک انسان شایسته، استعداد انجام این رسالت را بهتر از هر موجود دیگر دارد.

 (آیه 64)- ولى به جاى این که دعوت چنین رهبر دلسوز و خیرخواه و آگاهى را بپذیرند، «همه گفته‏هاى او را تکذیب کردند (و در برابر دعوتش سر تسلیم فرود نیاوردند، هر چه نوح بیشتر تبلیغ مى‏کرد، آنها بر لجاجت و سرسختى خود مى‏افزودند) و همین سبب شد که ما نوح و آنها که با او در کشتى بودند نجات داده و تکذیب کنندگان به آیاتش را گرفتار غرقاب ساخته و هلاک کنیم» (فَکَذَّبُوهُ فَأَنْجَیْناهُ وَ الَّذِینَ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ وَ أَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا).

در پایان آیه، دلیل این کیفر سخت را چنین بیان مى‏کند که «آنها جمعیت نابینایى بودند» یعنى مردمى بودند کور دل و کورباطن که از مشاهده چهره حقیقت محروم بودند (إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً عَمِینَ).

و این کوردلى نتیجه اعمال شوم و لجاجتهاى مستمر خودشان بود، زیرا چشم پوشى مستمر از حقایق، تدریجا چشم تیزبین عقل را ضعیف کرده و سر انجام نابینا مى‏کند.

 (آیه 65)- گوشه‏اى از سرگذشت قوم هود: در تعقیب ذکر رسالت نوح                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 60

 و درسهاى عبرتى که در آن نهفته بود، به سرگذشت یکى دیگر از پیامبران بزرگ یعنى هود و درگیریهاى او با قوم و ملتش مى‏پردازد، نخست مى‏فرماید: «ما به سوى جمعیت عاد، برادرشان هود را فرستادیم» (وَ إِلى‏ عادٍ أَخاهُمْ هُوداً).

قوم «عاد» مردمى بودند که در سرزمین «یمن» زندگى مى‏کردند، از نظر قدرت جسمانى و ثروت ملتى نیرومند و قوى بودند، ولى انحرافات عقیده‏اى مخصوصا بت پرستى و مفاسد اخلاقى در میان آنها غوغا مى‏کرد.

سپس مى‏گوید: هود دعوت خود را از مسأله توحید و مبارزه با شرک و بت پرستى شروع کرد و «به آنها گفت: اى قوم من! خداوند یگانه را بپرستید که هیچ معبودى براى شما غیر او نیست، آیا پرهیزگارى را پیشه نمى‏کنید»! (قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ).

(آیه 66)- ولى ثروتمندان از خود راضى (الْمَلَأُ) یعنى کسانى که ظاهر آنها چشم پرکن بود، به هود همان گفتند: که قوم نوح به نوح گفته بودند، بلکه نسبت سفاهت نیز به او دادند، «اشراف کافر قوم او گفتند ما تو را در سفاهت و سبک مغزى مى‏بینیم و گمان مى‏کنیم تو از دروغگویان باشى»! (قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَراکَ فِی سَفاهَةٍ وَ إِنَّا لَنَظُنُّکَ مِنَ الْکاذِبِینَ).

 (آیه 67)- اما هود با وقار و ادبى که مخصوص پیامبران و رهبران راستین و پاک است، بى‏آنکه از گفته آنان عصبانى و یا دلسرد و مأیوس گردد، «گفت: اى جمعیت من! هیچ گونه سفاهتى در من نیست و وضع رفتار و گفتار من بهترین دلیل بر سرمایه‏هاى عقلانى من است، من فرستاده پروردگار جهانیانم» (قالَ یا قَوْمِ لَیْسَ بِی سَفاهَةٌ وَ لکِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ).

 (آیه 68)- هود اضافه کرد: «رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ مى‏کنم و من خیرخواه امینى براى شما هستم» (أُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی وَ أَنَا لَکُمْ ناصِحٌ أَمِینٌ).

 (آیه 69)- سپس هود در برابر افرادى که از بعثت یک انسان به عنوان پیامبر در تعجب بودند به همان مطلبى اشاره مى‏کند که نوح پیامبر نیز به قوم خود گفته بود                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 61

 و آن این که: «آیا تعجب مى‏کنید که از طرف پروردگار به فردى از شما وحى شود، تا شما را از کیفرهایى که به خاطر اعمالتان در پیش دارید بیم دهد!» (أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَلى‏ رَجُلٍ مِنْکُمْ لِیُنْذِرَکُمْ).

سپس براى تحریک عواطف خفته آنها و برانگیختن حس شکرگزارى در درون جانشان قسمتى از نعمتهاى پروردگار را، براى آنان شرح مى‏دهد، مى‏گوید:

 «به خاطر بیاورید که خداوند شما را جانشینان قوم نوح قرار داد» (وَ اذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ). و هنگامى که آنها بر اثر طغیانشان به وسیله توفان نابود شدند، سرزمینهاى وسیع و گسترده آنان را با تمام نعمتهایى که داشتند در اختیار شما قرار داد.

به علاوه «و شما را از جهت خلقت (جسمانى) گسترش (و قدرت) داد» (وَ زادَکُمْ فِی الْخَلْقِ بَصْطَةً).

 (آیه 70)- اما در مقابل این اندرزها و راهنماییهاى منطقى و یادآورى نعمتهاى الهى آنها که منافع مادى خود را در خطر مى‏دیدند و قبول دعوت او را مانع هوسبازیهاى خویش مى‏دانستند، در مقام مخالفت برآمده و «گفتند: آیا به سراغ ما آمده‏اى که تنها خداى یگانه را بپرستیم، و آنچه را پدران ما مى‏پرستیدند، رها کنیم»؟ نه هرگز چنین چیزى، ممکن نیست (قالُوا أَ جِئْتَنا لِنَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدَهُ وَ نَذَرَ ما کانَ یَعْبُدُ آباؤُنا).

و سر انجام براى این که امید «هود» را بکلى از خود قطع کنند و به اصطلاح حرف آخر را به او زده باشند گفتند: «اگر راست مى‏گویى (و عذابها و مجازاتهایى را که به ما وعده مى‏دهى حقیقت دارد) هر چه زودتر آنها را به سراغ ما بفرست و ما را محو و نابود کن»! (فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ).

یعنى ما کمترین واهمه‏اى از تهدیدهاى تو نداریم.

 (آیه 71)- هنگامى که سخن به اینجا رسید و آخرین حرف خود را که نشانه امتناع کامل از قبول دعوت هود بود زدند و او بکلى از هدایت آنان مأیوس شد، «به آنها گفت: اکنون که چنین است بدانید عذاب و کیفر خشم خدا بر شما مسلّما واقع                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 62

 خواهد شد» (قالَ قَدْ وَقَعَ عَلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ).

سپس براى این که گفتار آنها در باره بتها بدون پاسخ نماند، اضافه مى‏کند: «آیا شما با من در مورد چیزهایى که از الوهیت جز نامى بى‏اثر ندارند و شما و پدرانتان اسم خدا بر آنها گذارده‏اید و به دروغ آثار و خاصیتهایى براى آنها قائل شده‏اید، به مجادله برخاسته‏اید، در حالى که هیچ گونه فرمان و حجتى خدا در این باره نازل نکرده است» (أَ تُجادِلُونَنِی فِی أَسْماءٍ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما نَزَّلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ).

سپس گفت: «اکنون که چنین است شما در انتظار بمانید من هم با شما انتظار مى‏کشم» (فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ). شما در این انتظار باشید که بتها یاریتان کنند و من در انتظارم که عذاب دردناک الهى بر شما فرود آید آینده نشان خواهد داد کدامیک از این دو انتظار به حقیقت نزدیکتر خواهد بود.

 (آیه 72)- در این آیه سر انجام کار این قوم لجوج در عبارت کوتاهى چنین بیان شده است: «ما هود و کسانى را که با او بودند به لطف و رحمت خود، رهایى بخشیدیم، و ریشه کسانى که آیات ما را تکذیب کردند و حاضر نبودند در برابر حق تسلیم شوند، قطع و نابود ساختیم» (فَأَنْجَیْناهُ وَ الَّذِینَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ قَطَعْنا دابِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ ما کانُوا مُؤْمِنِینَ).

 (آیه 73)- سرگذشت عبرت انگیز قوم ثمود! از این به بعد به قیام «صالح» پیامبر بزرگ خدا در میان قوم «ثمود» که در یک منطقه کوهستانى میان حجاز و شام زندگى مى‏کردند اشاره شده، نخست مى‏گوید: «ما به سوى قوم ثمود برادرشان صالح را فرستادیم» (وَ إِلى‏ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً).

پیامبر آنان صالح نیز همانند سایر پیامبران، نخستین گام را در راه هدایت آنها از مسأله توحید و یکتاپرستى برداشت و به آنها «گفت: اى قوم من! خداوند یگانه را پرستش کنید که معبودى جز او ندارید» (قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ).

سپس اضافه نمود: من بدون دلیل چیزى نمى‏گویم، «بیّنه و دلیل روشن از                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 63

 طرف پروردگارتان براى شما آمده است و این همان شترى است که خداوند براى شما معجزه قرار داده است» (قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَکُمْ آیَةً).

سپس به آنها مى‏گوید: «او را به حال خود واگذارید و بگذارید در زمین خدا به چرا بپردازد، و به او آزار مرسانید که عذاب دردناکى شما را فرا خواهد گرفت» (فَذَرُوها تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اللَّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).

 (آیه 74)- در این آیه مى‏گوید: «به خاطر داشته باشید که خداوند شما را جانشینان در روى زمین بعد از قوم عاد قرار داد، و در آن مستقر ساخت» (وَ اذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ وَ بَوَّأَکُمْ فِی الْأَرْضِ).

یعنى از یک سو نعمتهاى فراوان الهى را فراموش نکنید و از سوى دیگر توجه داشته باشید که پیش از شما اقوام طغیانگرى مانند قوم عاد بودند که بر اثر مخالفتهایشان به عذاب الهى گرفتار شدند و نابود گردیدند.

سپس روى بعضى از نعمتها و امکانات خداداد قوم ثمود تکیه کرده، مى‏گوید: شما در سرزمینى زندگى دارید که هم دشتهاى مسطح با خاکهاى مساعد و آماده که «در دشتهایش قصرها براى خود بنا مى‏کنید و در کوهها براى خود خانه‏ها مى‏تراشید» (تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُوراً وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُیُوتاً).

و در پایان آیه مى‏گوید: «این همه نعمتهاى فراوان خدا را یادآور شوید و در زمین فساد نکنید و کفران نعمت ننمایید» (فَاذْکُرُوا آلاءَ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ).

 (آیه 75)- باز ملاحظه مى‏کنیم که جمعیت اشراف و ثروتمندان خوش ظاهر و بد باطن سر رشته مخالفت با این پیامبر بزرگ الهى را به دست گرفتند و همان طور که قرآن مى‏گوید: «این جمعیت اشرافى و متکبر از قوم صالح به افرادى از مستضعفان که ایمان آورده بودند گفتند: آیا به راستى شما مى‏دانید که صالح از طرف خداوند براى راهنمایى ما فرستاده شده است» (قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ).

ولى به زودى با پاسخ قاطع آنان که حکایت از تصمیم و اراده قوى مى‏کرد                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 64

 رو برو شدند و این پاسخ را از آنان شنیدند که «گفتند: ما نه تنها مى‏دانیم صالح فرستاده خداست بلکه) ما به آنچه او مأموریت دارد، و دعوت به سوى آن مى‏کند، ایمان آورده‏ایم» (قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ).

 (آیه 76)- «این مغروران متکبر (دست از کار خود برنداشته و مجددا براى تضعیف روحیه جمعیت مؤمنان) گفتند: ما به آنچه شما ایمان آورده‏اید کافریم» (قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا بِالَّذِی آمَنْتُمْ بِهِ کافِرُونَ).

 (آیه 77)- هنگامى که ثروتمندان متکبر و خودخواه از ایجاد تزلزل در پایه‏هاى ایمان توده‏هاى مردم با ایمان مأیوس شدند، و از سوى دیگر مى‏دیدند با وجود «ناقه» که معجزه صالح محسوب مى‏شد، سمپاشیهاى آنها به جایى نمى‏رسد، تصمیم به نابود کردن ناقه گرفتند، و قبل از هر چیز «آن را پى کردند و کشتند و از فرمان خدا سر برتافتند» (فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ).

و به این نیز قناعت نکردند بلکه به سراغ صالح آمدند و صریحا به او «گفتند:

اى صالح! اگر تو فرستاده خدا هستى هر چه زودتر عذاب الهى را به سراغ ما بفرست» (وَ قالُوا یا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ).

این سخن در حقیقت برپا ساختن یک نوع جنگ اعصاب در مقابل صالح و براى تضعیف روحیه «صالح» و مؤمنان بود.

 (آیه 78)- هنگامى که آنها ستیزه‏جویى و طغیانگرى را به آخر رساندند و آخرین بارقه آمادگى ایمان را در وجود خود خاموش ساختند، مجازات الهى که طبق قانون انتخاب اصلح و از میان بردن موجودات فاسد و مفسد صورت مى‏گیرد به سراغ آنها آمد و «آن چنان زمین لرزه‏اى قصرها و خانه‏هاى مستحکمشان را تکان داد و فرو ریخت (و زندگى پرزرق و برق آنها را در هم کوبید) که صبحگاهان تنها جسم بى‏جان آنها در خانه‏هایشان باقى مانده بود» (فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ).

قوم ثمود به چه وسیله نابود شدند؟

از آیه فوق استفاده مى‏شود که                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 65

 وسیله نابودى این قوم سرکش، زلزله بود، اما از آیه 13 سوره فصلت بر مى‏آید که صاعقه آنها را نابود کرد، و در آیه 5 سوره حاقه مى‏خوانیم به وسیله یک عامل ویرانگر (طاغیه) از میان رفتند. باید بگوییم این هر سه عامل به یک چیز بازگشت مى‏کنند، یعنى نخست صاعقه تولید مى‏شود و به دنبال آن زمین لرزه به وجود مى‏آید، و اما «طاغیه» به معنى موجودى است که از حد خود تجاوز کند و این هم، با زلزله سازگار است و هم با صاعقه، بنابراین تضادى در میان آیات نیست.

 (آیه 79)- در این آیه مى‏گوید: «بعد از این جریان صالح از آنها روى برتافت و به آنها گفت: من حق رسالت پروردگارم را ادا کردم و آنچه گفتنى بود به شما گفتم و از نصیحت و خیرخواهى کوتاهى نکردم، لکن شما خیرخواهان را دوست ندارید» (فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسالَةَ رَبِّی وَ نَصَحْتُ لَکُمْ وَ لکِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ).

 (آیه 80)- سرنوشت دردناک قوم لوط: قرآن، صحنه عبرت انگیز دیگرى از سرگذشت پیامبران را بازگو مى‏کند و هدف آیات پیشین را تعقیب و تکمیل مى‏نماید، و آن سرگذشت پیامبر بزرگ خدا «لوط» و قوم اوست.

نخست مى‏گوید: «به خاطر بیاورید لوط پیامبر را هنگامى که به قوم خود گفت: آیا شما عمل زشت و ننگینى انجام مى‏دهید که احدى از جهانیان تاکنون مرتکب آن نشده است»؟ (وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ).

 (آیه 81)- در این آیه گناهى را که در آیه قبل بطور سر بسته ذکر شده بود، تشریح مى‏کند و مى‏گوید: «شما از روى شهوت به سراغ مردان مى‏روید، و از زنان صرف نظر مى‏کنید» (إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ).

چه انحرافى از این بدتر و بالاتر که وسیله تولید نسل را که آمیزش زن و مرد است و خداوند آن را بطور غریزى در هر انسانى قرار داده، رها کنند، و سراغ «جنس موافق» بروند کارى که اصولا برخلاف فطرت و ساختمان طبیعى جسم و روح انسان و غریزه تحریف نایافته اوست. و در پایان آیه به عنوان تأکید مى‏گوید: «بلکه                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 66

 شما جمعیت اسراف کارید» (بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ). یعنى از حدود الهى قدم بیرون گذارده و در سنگلاخ انحراف و تجاوز از مرز فطرت سرگردان شده‏اید.

 (آیه 82)- در این آیه اشاره به جواب لجوجانه و غیر منطقى قوم لوط کرده، مى‏گوید: «از آنها هیچ گونه جوابى در برابر دعوت این پیامبر خیرخواه و دلسوز و مصلح نداشتند جز این که با خشم و عصبانیت گفتند: لوط و پیروان او را از شهر خود بیرون کنید (گناهشان چیست؟ گناهشان این است) که مردمى پاکند و گناه نمى‏کنند»! و نه تنها با ما هم صدا نمى‏شوند، بلکه مزاحم ما نیز هستند! (وَ ما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ).

این احتمال نیز در تفسیر جمله «إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ» وجود دارد، که قوم لوط مى‏خواستند این پیامبر و پیروانش را متهم به تظاهر و ریاکارى کنند.

 (آیه 83)- با توجه به آنچه در سه آیه فوق بیان شد، هر داور منصفى مى‏تواند حکم محکومیت چنین قوم و ملتى را صادر کند.

لذا در این آیه خداوند مى‏فرماید: «چون کار به اینجا رسید ما لوط و پیروان واقعى و خاندانش را که پاکدامن بودند، نجات بخشیدیم جز همسرش که او را در میان قوم تبهکار رها ساختیم» زیرا او هم از نظر عقیده و آیین و مذهب با آنان هماهنگ بود (فَأَنْجَیْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ).

 (آیه 84)- در این آیه اشاره بسیار کوتاه و پرمعنى به مجازات شدید و وحشتناک این قوم کرده، مى‏گوید: «ما بارانى بر آنها فرستادیم» اما چه بارانى؟! بارانى از سنگ که آنها را در هم مى‏کوبید و نابود مى‏کرد (وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً).

 «اکنون تماشا کن ببین سر انجام کار مجرمان به کجا کشید» (فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ).

گرچه روى سخن در اینجا به پیامبر است اما پیداست که هدف عبرت گرفتن همه افراد با ایمان مى‏باشد.

 (آیه 85)- رسالت شعیب در مدین: شعیب که نسبش طبق تواریخ با چندین واسطه به «ابراهیم» مى‏رسید، به سوى اهل مدین مبعوث گردید، «مدین» از                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 67

 شهرهاى شام بود و مردمى تجارت پیشه و مرفّه داشت، که در میان آنها بت پرستى و همچنین تقلب و کم فروشى در معامله کاملا رایج بود- شرح درگیرى این پیامبر بزرگ با اهل «مدین» در سوره‏هاى متعددى از قرآن مخصوصا سوره «هود» و «شعرا» آمده است.

در این آیه خداوند مى‏فرماید: «ما به سوى مردم مدین، برادر آنها شعیب را فرستادیم» (وَ إِلى‏ مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً).

سپس اضافه مى‏کند که شعیب دعوت خود را همانند پیامبران دیگر از مسأله توحید شروع کرد و «صدا زد اى قوم من! خداوند یگانه را بپرستید که هیچ معبودى جز او براى شما نیست» (قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ).

و گفت این حکم علاوه بر این که فرمان عقل است به وسیله «دلایل روشنى که از طرف خداوند براى شما آمده» نیز اثبات شده است (قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ).

پس از دعوت به توحید، به مبارزه با مفاسد اجتماعى و اخلاقى و اقتصادى آنها برخاسته نخست آنان را که آلوده کم فروشى و تقلب و تزویر در معامله بودند از این کار باز مى‏دارد و مى‏گوید: اکنون که راه خدا براى شما آشکار شده «حق پیمانه و وزن را ادا کنید و از حقوق مردم چیزى کم نگذارید» (فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمِیزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ).

سپس به یکى دیگر از کارهاى خلاف آنها اشاره کرده، مى‏گوید: «در روى زمین بعد از آن که (در پرتو ایمان و کوششهاى انبیاء) اصلاح شده است، فساد نکنید» (وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها).

مسلم است که از تولید فساد، اعم از فساد اخلاقى یا بى‏ایمانى یا ناامنى، هیچ کس بهره‏اى نمى‏گیرد، لذا در آخر آیه اضافه مى‏کند: «این به سود شماست اگر ایمان داشته باشید» (ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ).

(آیه 86)- در این آیه به چهارمین نصیحت شعیب، اشاره شده است، آنجا که مى‏گوید: «شما بر سر راه مردم با ایمان ننشینید و آنها را تهدید نکنید و مانع راه                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 68

 خدا نشوید و با القاى شبهات راه مستقیم حق را در نظر آنها کج و معوج نشان ندهید» (وَ لا تَقْعُدُوا بِکُلِّ صِراطٍ تُوعِدُونَ وَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ تَبْغُونَها عِوَجاً).

و در پایان آیه پنجمین نصیحت شعیب که یادآورى نعمتهاى پروردگار براى تحریک حسّ شکرگزارى آنهاست آمده: «و به خاطر بیاورید هنگامى که افراد کمى بودید سپس خداوند جمعیت شما را زیاد کرد و نیروى انسانى شما را فزونتر ساخت» (وَ اذْکُرُوا إِذْ کُنْتُمْ قَلِیلًا فَکَثَّرَکُمْ).

از جمله فوق استفاده مى‏شود که در اکثر موارد کثرت نفرات، مى‏تواند سر چشمه قدرت و عظمت و پیشرفت جامعه باشد.

 «و نیز خوب بنگرید که سر انجام کار مفسدان به کجا منتهى شد» و به دنبال آنها گام برندارید (وَ انْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ).

 (آیه 87)- در این آیه که در واقع پاسخى است به بعضى از گفته‏هاى مؤمنان و کافران، شعیب مى‏گوید: «اگر طایفه‏اى از شما به آنچه من مبعوث شده‏ام ایمان آورده و جمعیت دیگرى ایمان نیاورده‏اند (نباید موجب غرور کافران و یأس مؤمنان گردد) شما صبر کنید تا خداوند میان ما حکم کند که او بهترین حاکمان است» (وَ إِنْ کانَ طائِفَةٌ مِنْکُمْ آمَنُوا بِالَّذِی أُرْسِلْتُ بِهِ وَ طائِفَةٌ لَمْ یُؤْمِنُوا فَاصْبِرُوا حَتَّى یَحْکُمَ اللَّهُ بَیْنَنا وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ). یعنى، آینده نشان خواهد داد، چه کسانى بر حق بوده‏اند و چه کسانى بر باطل.

آغاز جزء نهم قرآن مجید

ادامه سوره اعراف‏

 (آیه 88)- در این آیه و آیه بعد عکس العمل قوم مستکبر شعیب در برابر سخنان منطقى این پیامبر بزرگ بیان شده است.

قرآن مى‏گوید: «اشراف زورمند و متکبر قوم شعیب به او گفتند سوگند یاد مى‏کنیم که قطعا، هم خودت و هم کسانى را که به تو ایمان آورده‏اند، از محیط خود بیرون خواهیم راند، مگر این که هر چه زودتر به آیین ما باز گردید» (قالَ الْمَلَأُ                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 69

 الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنا)

»

.

پاسخى که شعیب در برابر این همه تهدید و خشونت به آنها داد خیلى ساده و ملایم و منطقى بود، «گفت: آیا (مى‏خواهید ما را به آیین خودتان بازگردانید) اگر چه مایل نباشیم» (قالَ أَ وَ لَوْ کُنَّا کارِهِینَ).

 (آیه 89)- در این آیه شعیب چنین ادامه مى‏دهد: «اگر ما به آیین بت پرستى شما باز گردیم، و بعد از آن که خدا ما را نجات داده خود را به این پرتگاه بیفکنیم، بر خدا افترا بسته‏ایم» (قَدِ افْتَرَیْنا عَلَى اللَّهِ کَذِباً إِنْ عُدْنا فِی مِلَّتِکُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْها).

سپس اضافه مى‏کند: «ممکن نیست ما به آیین شما بازگردیم مگر این که خدا بخواهد» (وَ ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِیها إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّنا).

و بلافاصله اضافه مى‏کند که خداوند نیز چنین دستورى نخواهد داد، «چرا که او از همه چیز آگاه است و به همه چیز احاطه علمى دارد» (وَسِعَ رَبُّنا کُلَّ شَیْ‏ءٍ عِلْماً).

بنابراین هرگز ممکن نیست او از دستورى که داده باز گردد، زیرا کسى که از دستورش برمى‏گردد، که علمش محدود باشد و اشتباه کند و از دستور خود پشیمان گردد، اما آن کس که احاطه علمى به همه چیز دارد، تجدید نظر براى او ممکن نیست.

سپس براى این که به آنها حالى کند از تهدیدشان هراسى ندارد و محکم بر جاى خود ایستاده است، مى‏گوید: «توکل و تکیه ما تنها به خداست» (عَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْنا).

و سر انجام براى این که حسن نیت خود را ثابت کند و چهره حقیقت طلبى و مسالمت جویى خویش را آشکار سازد، تا دشمنانش او را متهم به ماجراجویى و غوغا طلبى نکنند، مى‏گوید: «پروردگارا! میان ما و جمعیت ما به حق حکم‏

__________________________________________________

 (1) البته مخالفان تهدیدهاى دیگرى نیز داشته‏اند که در سایر آیات مربوط به شعیب بحث خواهد شد.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 70

و داورى کن، و مشکلات و گرفتاریهاى ما را برطرف ساز، و درهاى رحمتت را به سوى ما بگشا که بهترین گشایندگانى» (رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَیْرُ الْفاتِحِینَ).

 (آیه 90)- در این آیه از تبلیغاتى که مخالفان شعیب در برابر تابعان او مى‏کردند سخن به میان آورده، مى‏گوید: «اشراف و متکبران خودخواهى که از قوم شعیب راه کفر را پیش گرفته بودند (به کسانى که احتمال مى‏دادند تحت تأثیر دعوت شعیب واقع شوند) مى‏گفتند: اگر از شعیب پیروى کنید بطور مسلّم از زیانکاران خواهید بود» (وَ قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَیْباً إِنَّکُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ).

و منظورشان همان خسارتهاى مادى بود که دامنگیر مؤمنان به دعوت شعیب مى‏شد، زیرا آنها مسلما بازگشت به آیین بت پرستى نمى‏کردند، و بنابراین مى‏بایست به زور از آن شهر و دیار اخراج شوند و املاک و خانه‏هاى خود را بگذارند و بروند.

 (آیه 91)- هنگامى که کارشان به اینجا رسید و علاوه بر گمراهى خویش در گمراه ساختن دیگران نیز اصرار ورزیدند، و هیچ گونه امیدى به ایمان آوردن آنها نبود، مجازات الهى به حکم قانون قطع ریشه فساد به سراغ آنها آمد، «پس زلزله سخت و وحشتناکى آنها را فراگرفت، آنچنان که صبحگاهان همگى به صورت اجساد بى‏جانى در درون خانه‏هایشان افتاده بودند» (فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ).

 (آیه 92)- سپس ابعاد وحشتناک این زلزله عجیب را با این جمله تشریح کرده، مى‏گوید: «آنها که شعیب را تکذیب کردند، آنچنان نابود شدند که گویا هرگز در این خانه‏ها سکنى نداشتند»! (الَّذِینَ کَذَّبُوا شُعَیْباً کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیهَا).

و در پایان آیه مى‏فرماید: «آنها که شعیب را تکذیب کردند، زیانکار بودند» نه مؤمنان (الَّذِینَ کَذَّبُوا شُعَیْباً کانُوا هُمُ الْخاسِرِینَ).

 (آیه 93)- در این آیه آخرین گفتار شعیب را مى‏خوانیم که: «او از قوم گنهکار                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 71

 روى برگردانید و گفت: من رسالات پروردگارم را ابلاغ کردم، و به مقدار کافى نصیحت نمودم و از هیچ گونه خیرخواهى فروگذار نکردم» (فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی وَ نَصَحْتُ لَکُمْ).

 «با این حال چگونه به حال این جمعیت کافر تأسف بخورم» (فَکَیْفَ آسى‏ عَلى‏ قَوْمٍ کافِرِینَ).

زیرا آخرین تلاش و کوشش براى هدایت آنها به عمل آمد ولى در برابر حق سر تسلیم فرود نیاوردند، و مى‏بایست چنین سرنوشت شومى را داشته باشند.

 (آیه 94)- اگر هشدارها مؤثر نیفتد: این آیه که بعد از ذکر سرگذشت جمعى از پیامبران بزرگ و پیش از پرداختن به سرگذشت موسى بن عمران آمده، اشاره به چند اصل کلى است که در همه ماجراها حکومت مى‏کند، نخست مى‏گوید: «و ما در هیچ شهر و آبادى، پیامبرى نفرستادیم مگر این که اهل آن را به ناراحتیها و خسارتها گرفتار ساختیم شاید (به خود آیند، و به سوى خدا) بازگردند و تضرّع کنند»! (وَ ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلَّا أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ).

و این به خاطر آن است که مردم تا در ناز و نعمتند کمتر گوش شنوا و آمادگى براى پذیرش حق دارند اما هنگامى که در تنگناى مشکلات قرار مى‏گیرند و نور فطرت و توحید آشکارتر مى‏گردد، بى‏اختیار به یاد خدا مى‏افتند و دلهایشان آماده پذیرش مى‏گردد، ولى این بیدارى که در همه یکسان است در بسیارى از افراد زود گذر و ناپایدار است و به مجرد، برطرف شدن مشکلات بار دیگر در خواب غفلت فرو مى‏روند ولى براى جمعى نقطه عطفى در زندگى محسوب مى‏شود و براى همیشه، به سوى حق باز مى‏گردند.

 (آیه 95)- لذا در این آیه مى‏گوید: هنگامى که آنها در زیر ضربات حوادث و فشار مشکلات تغییر مسیر ندادند و همچنان در گمراهى خود باقى ماندند «سپس ما مشکلات را از آنها برداشتیم و به جاى آن گشایش و نعمت قرار دادیم، تا آنجا که (بار دیگر زندگانى آنها رونق گرفت و کمبودها به فزونى تبدیل شد و) مال و نفرات                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 72

 آنها فراوان گردید» (ثُمَّ بَدَّلْنا مَکانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَوْا).

به هنگام برطرف شدن مشکلات، به جاى این که به این حقیقت توجه کنند که «نعمت» و «نقمت» به دست خداست و رو به سوى او آورند، براى اغفال خود به این منطق متشبث شدند، که اگر براى ما مصائب و گرفتاریهایى پیش آمد، چیز تازه‏اى نیست «و گفتند: پدران ما نیز گرفتار چنین مصائب و مشکلاتى شدند» (وَ قالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ). دنیا فراز و نشیب دارد و براى هر کس دوران راحتى و سختى بوده است، سختیها امواجى ناپایدار و زود گذرند.

در پایان، قرآن مى‏گوید: هنگامى که کار به اینجا رسید و از عوامل تربیت کمترین بهره‏اى نگرفتند، بلکه بر غرور خود افزودند، «ناگاه آنها را به مجازات خود گرفتیم، در حالى که آنها هیچ خبر نداشتند و غافلگیر شدند» و به همین جهت مجازات براى آنها، سخت دردناک بود (فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ).

 (آیه 96)- عمران و آبادى در سایه ایمان و تقوا: در این آیه و آیات بعد براى نتیجه‏گیرى از آیات قبل مى‏گوید: «اگر مردمى که در این آبادیها و نقاط دیگر روى زمین زندگى داشته و دارند (به جاى طغیان و سرکشى و تکذیب آیات پروردگار و ظلم و فساد) ایمان مى‏آوردند، و در پرتو آن تقوا و پرهیزکارى پیشه مى‏کردند (نه تنها مورد خشم پروردگار و مجازات الهى واقع نمى‏شدند، بلکه) درهاى برکات آسمان و زمین را به روى آنها مى‏گشودیم» (وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ).

منظور از برکات زمین و آسمان نزول باران و روییدن گیاهان مى‏باشد.

ولى متأسفانه آنها صراط مستقیم که راه سعادت و خوشبختى و رفاه و امنیت بود رها ساختند، «و پیامبران خدا را تکذیب کردند (و برنامه‏هاى اصلاحى آنها را زیر پاگذاشتند) ما هم به جرم اعمالشان، آنها را کیفر دادیم» (وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ).

 (آیه 97)- در این آیه به عنوان تأکید بیشتر روى عمومیت این حکم و این که قانون فوق مخصوص اقوام پیشین نبوده بلکه امروز و آینده را نیز در بر مى‏گیرد،                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 73

 مى‏گوید: «آیا اهل آبادیها، خود را از مجازاتهاى ما در امان مى‏دانند که شب هنگام در موقعى که در خواب خوش آرمیده‏اند (به صورت صاعقه‏ها و زلزله‏ها و مانند آن) بر آنها فرو ریزد» (أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرى‏ أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا بَیاتاً وَ هُمْ نائِمُونَ).

 (آیه 98)- «و یا این که مجازاتهاى ما به هنگام روز در موقعى که غرق انواع بازیها و سرگرمیها هستند دامان اهل این آبادیها را بگیرد» (أَ وَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرى‏ أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا ضُحًى وَ هُمْ یَلْعَبُونَ).

یعنى، آنها در همه حال در روز و شب، در خواب و بیدارى، در ساعات خوشى و ناخوشى همه در دست قدرت خدا قرار دارند، و با یک فرمان مى‏تواند همه زندگى آنها را در هم بپیچد، آرى تنها در یک لحظه و بدون هیچ مقدمه ممکن است انواع بلاها بر سر این انسان بى‏خبر فرود آید.

 (آیه 99)- در این آیه باز به شکل دیگر و به بیان تازه‏اى این حقیقت را تأکید مى‏کند و مى‏گوید: «آیا این مجرمان از مکر الهى ایمنند؟ در حالى که هیچ کس جز زیانکاران خود را از مکر خداوند در امان نمى‏دانند» (أَ فَأَمِنُوا مَکْرَ اللَّهِ فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ).

منظور از «مکر الهى» آن است که خداوند، مجرمان را با نقشه‏هاى قاطع و شکست ناپذیر بدون اختیار خودشان از زندگانى مرفّه و هدفهاى خوشگذرانى باز مى‏دارد، و این اشاره به همان کیفرها و بلاهاى ناگهانى و بیچاره کننده است.

 (آیه 100)- در این آیه بار دیگر براى بیدار ساختن اندیشه‏هاى خفته اقوام موجود و توجه دادن آنان به درسهاى عبرتى که در زندگانى پیشینیان بوده است مى‏گوید: «آیا کسانى که وارث روى زمین بعد از صاحبان آن مى‏شوند، از مطالعه حال پیشینیان متنبه نشدند: که اگر ما بخواهیم مى‏توانیم آنها را نیز به خاطر گناهانشان هلاک کنیم» و به همان سرنوشت مجرمان گذشته گرفتار سازیم (أَ وَ لَمْ یَهْدِ لِلَّذِینَ یَرِثُونَ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِها أَنْ لَوْ نَشاءُ أَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ).

و نیز مى‏توانیم آنها را زنده بگذاریم، ولى به خاطر غوطه‏ور شدن در گناه و فساد «بر دلهایشان مهر مى‏نهیم (درک و شعور و حس تشخیص را از آنها مى‏گیریم)                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 74

 آنچنان که هیچ حقیقتى را نشنوند» و هیچ اندرزى را نپذیرند و در زندگى حیران و سرگردان شوند (وَ نَطْبَعُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ). 

آیه 101)- در این آیه و آیه بعد باز هم تکیه روى عبرتهایى است که از بیان سرگذشتهاى اقوام پیشین گرفته مى‏شود، ولى روى سخن در اینجا به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است اگرچه هدف در واقع همه هستند.

نخست مى‏گوید: «اینها آبادیها و شهرها و اقوامى هستند که اخبار و سرگذشت آنها را براى تو بیان مى‏کنیم» (تِلْکَ الْقُرى‏ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبائِها).

سپس مى‏گوید: چنان نبود که آنها بدون اتمام حجت، هلاک و نابود شوند، بلکه، «بطور مسلم پیامبرانشان با دلایل روشن، به سراغ آنها آمدند» و نهایت تلاش و کوشش را در هدایت آنها کردند (وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ).

 «اما آنها (در برابر تبلیغات مستمر، و دعوت پى‏گیر انبیاء مقاومت به خرج دادن و روى حرف خود ایستادند، و) حاضر نبودند آنچه را قبلا تکذیب کردند بپذیرند و به آن ایمان بیاورند» (فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا بِما کَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ).

در جمله بعد علت این لجاجت و سرسختى را چنین بیان مى‏کند: «این چنین خداوند بر دلهاى کافران نقش بى‏ایمانى و انحراف را ترسیم مى‏کند و بر قلوبشان مهر مى‏نهد» (کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِ الْکافِرِینَ).

یعنى، کسانى که در مسیرهاى غلط گام بر مى‏دارند، بر اثر تکرار و ادامه عمل، انحراف و کفر و ناپاکى آنچنان بر دلهاى آنها نقش مى‏بندد، که همچون نقش سکه ثابت مى‏ماند و این از قبیل اثر و خاصیت عمل است که به خداوند نسبت داده شده، زیرا مسبب تمام اسباب، اوست.

 (آیه 102)- در این آیه دو قسمت دیگر از نقطه‏هاى ضعف اخلاقى این جمعیتها که سبب گمراهى و نابودى آنها گردیده، بیان شده است.

نخست مى‏گوید آنها افراد پیمان شکن بودند: «و ما براى اکثریت آنها عهد و پیمان ثابتى نیافتیم» (وَ ما وَجَدْنا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ).

این عهد و پیمان ممکن است اشاره به «عهد و پیمان فطرى» باشد که                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 75

 خداوند به حکم آفرینش و فطرت از همه بندگان خود گرفته است.

و یا عهد و پیمانهایى که پیامبران الهى از مردم مى‏گرفتند، بسیارى از مردم آن را مى‏پذیرفتند و سپس مى‏شکستند.

و یا اشاره به همه پیمانها اعم از «فطرى» و «تشریعى» بوده باشد.

روح پیمان شکنى یکى از عوامل مخالفت با پیامبران و اصرار در پوییدن راه کفر و نفاق و گرفتار شدن به عواقب شوم آن است.

سپس به عامل دیگر اشاره کرده، مى‏گوید: «اکثر آنها را فاسد و خارج از اطاعت فرمان یافتیم» (وَ إِنْ وَجَدْنا أَکْثَرَهُمْ لَفاسِقِینَ).

یعنى روح تمرّد و قانون شکنى و خروج از نظامات آفرینش و قوانین الهى یکى دیگر از عوامل ایستادگى و پافشارى آنها در کفر و بى‏ایمانى بود.

 (آیه 103)- خاطره درگیریهاى موسى و فرعون! در این آیه و آیات فراوان دیگرى که بعد از آن مى‏آید، داستان موسى بن عمران و سرگذشت درگیریهاى او با فرعون و فرعونیان و سر انجام کار آنها بیان شده است.

بطور کلى زندگى این پیامبر بزرگ یعنى موسى بن عمران را در پنج دوره مى‏توان خلاصه کرد:

1- دوران تولد و حوادثى که بر او گذشت.

2- دوران فرار او از مصر و زندگى او در سرزمین «مدین».

3- دوران بعثت و درگیریهاى فراوانى که با فرعون و دستگاه او داشت.

4- دوران نجات او و بنى اسرائیل از چنگال فرعونیان.

5- دوران درگیریهاى موسى با بنى اسرائیل! در این آیه مى‏فرماید: «بعد از اقوام گذشته (یعنى قوم نوح، هود، صالح و مانند آنها) موسى را با آیات خود به سوى فرعون و فرعونیان مبعوث کردیم» (ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى‏ بِآیاتِنا إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ).

فرعون، اسم عام است که به تمام سلاطین مصر در آن زمان گفته مى‏شد.

سپس مى‏فرماید: «آنها نسبت به آیات الهى ظلم و ستم کردند» (فَظَلَمُوا بِها).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 76

 و در پایان اضافه مى‏کند: «بنگر سر انجام کار مفسدان چگونه بود»؟! (فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ).

جمله فوق یک اشاره اجمالى به نابودى فرعون و قوم سرکش اوست که شرح آن بعدا خواهد آمد.

 (آیه 104)- آیه قبل اشاره بسیار کوتاهى به مجموع برنامه رسالت موسى و درگیریهاى او با فرعون و عاقبت کار آنها بود، اما در آیات بعد همین موضوع بطور مشروحتر مورد بررسى قرار گرفته، نخست مى‏گوید: «و موسى گفت: اى فرعون! من فرستاده پروردگار جهانیانم» (وَ قالَ مُوسى‏ یا فِرْعَوْنُ إِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ).

و این نخستین برخورد موسى با فرعون و چهره‏اى از درگیرى «حق» و «باطل» است.

 (آیه 105)- در این آیه مى‏خوانیم که موسى به دنبال دعوى رسالت پروردگار مى‏گوید: اکنون که من فرستاده او هستم «سزاوار است که در باره خداوند جز حق نگویم» زیرا فرستاده خداوندى که از همه عیوب، پاک و منزه است، ممکن نیست دروغگو باشد. (حَقِیقٌ عَلى‏ أَنْ لا أَقُولَ عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ) سپس براى تثبیت دعوى نبوت خویش اضافه مى‏کند: چنان نیست که این ادعا را بدون دلیل گفته باشم «من از پروردگار شما، دلیل روشن و آشکارى با خود آورده‏ام» (قَدْ جِئْتُکُمْ بِبَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ).

اکنون که چنین است «بنى اسرائیل را با من بفرست» (فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرائِیلَ).

 (آیه 106)- فرعون با شنیدن این جمله که «من دلیل روشنى با خود دارم»، بلافاصله «گفت: اگر راست مى‏گویى و نشانه‏اى از طرف خداوند با خود دارى آن را بیاور» (قالَ إِنْ کُنْتَ جِئْتَ بِآیَةٍ فَأْتِ بِها إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ).

 (آیه 107)- بلافاصله موسى دو معجزه بزرگ خود را که یکى مظهر «بیم» و دیگرى مظهر «امید» بود، و مقام «انذار» و «بشارت» او را تکمیل مى‏کرد، نشان داد:                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 77

 نخست، «عصاى خود را انداخت و به صورت اژدهاى آشکارى درآمد» (فَأَلْقى‏ عَصاهُ فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبِینٌ).

 (آیه 108)- این آیه اشاره به دومین اعجاز موسى که جنبه امید و بشارت دارد کرده، مى‏فرماید: «موسى دست خود را از گریبان خارج کرد، ناگهان سفید و درخشنده در برابر بینندگان بود» (وَ نَزَعَ یَدَهُ فَإِذا هِیَ بَیْضاءُ لِلنَّاظِرِینَ).

 (آیه 109)- مبارزه شروع مى‏شود! از این بعد سخن از نخستین واکنشهاى فرعون و دستگاه او در برابر دعوت موسى و معجزاتش به میان آمده است، مى‏فرماید: «اطرافیان فرعون (با مشاهده اعمال خارق العاده موسى فورا وصله سحر به او بستند و) گفتند: این ساحر دانا و کهنه کار و آزموده‏اى است»! (قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِیمٌ).

 (آیه 110)- سپس افزودند: «هدف این مرد این است که شما را از سرزمین و وطنتان بیرون براند» (یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ).

یعنى، او نظرى جز استعمار و استثمار و حکومت بر مردم و توسعه طلبى و غصب سرزمین دیگران ندارد و این کارهاى خارق العاده و ادعاى نبوت همه براى وصول به این هدف است.

و بعد گفتند: «با توجه به این اوضاع و احوال عقیده شما در باره او چیست؟» (فَما ذا تَأْمُرُونَ).

 (آیه 111)- به هر حال نظر همگى بر این قرار گرفت که به فرعون «گفتند: (کار) او و برادرش را به تأخیر انداز، و جمع آورى کنندگان را به همه شهرها بفرست ...»

 (قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ أَرْسِلْ فِی الْمَدائِنِ حاشِرِینَ).

 (آیه 112)- «تا همه ساحران ورزیده و آزموده و دانا را به سوى تو فراخوانند و به محضر تو بیاورند» (یَأْتُوکَ بِکُلِّ ساحِرٍ عَلِیمٍ).

از آنجا که عجله در کشتن موسى و هارون با توجه به دو معجزه عجیبش باعث گرایش عده زیادى به او مى‏شد و چهره «نبوت» او با چهره «مظلومیت و شهادت» آمیخته شده، جاذبه بیشترى به خود مى‏گرفت، نخست به این فکر                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 78

 افتادند که عمل او را با اعمال خارق العاده ساحران خنثى کنند و آبرویش را بریزند سپس او را به قتل برسانند تا داستان موسى و هارون براى همیشه از نظرها فراموش گردد!

 (آیه 113)- چگونه سر انجام حق پیروز شد؟ از این به بعد سخن از درگیرى موسى (ع) با ساحران و سر انجام کار او در این مبارزه به میان آمده است.

آیه مى‏گوید: «ساحران به دعوت فرعون به سراغ او شتافتند و نخستین چیزى که با او در میان گذاشتند این بود که آیا ما اجر و پاداش فراوانى در صورت غلبه بر دشمن خواهیم داشت» (وَ جاءَ السَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ قالُوا إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبِینَ).

 (آیه 114)- فرعون نیز بلافاصله وعده مساعد به آنها داد و گفت: «آرى (نه تنها اجر و پاداش مادى خواهید داشت) بلکه از مقربان درگاه من نیز خواهید شد»! (قالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ).

و به این ترتیب هم وعده «مال» به آنها داد و هم وعده «مقام بزرگ».

 (آیه 115)- سر انجام موعد معینى براى مقابله موسى (ع) با ساحران تعیین شد و از همه مردم براى مشاهده این ماجرا دعوت به عمل آمد.

روز موعود فرا رسید و ساحران همه مقدمات کار خود را فراهم ساخته بودند، یک مشت ریسمان و عصا که درون آنها گویا مواد شیمیایى مخصوصى قرار داده شده بود تهیه کردند که در برابر تابش آفتاب به صورت گازهاى سبکى در مى‏آمد و آن طنابها و عصاهاى تو خالى را به حرکت درمى‏آورد.

صحنه عجیبى بود، موسى (ع) تک و تنها- فقط برادرش با او بود- در برابر انبوه جمعیت ساحران و مردم «گفتند: اى موسى! یا (تو شروع به کار کن و وسائل سحرت را) بیفکن و یا ما آغاز مى‏کنیم و وسائل خود را مى‏افکنیم» (قالُوا یا مُوسى‏ إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمَّا أَنْ نَکُونَ نَحْنُ الْمُلْقِینَ).

 (آیه 116)- موسى با خونسردى مخصوصى در پاسخ «گفت: (شما قبلا شروع کنید) شما وسائل خود را بیفکنید»! (قالَ أَلْقُوا).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 79

 «هنگامى که ساحران طنابها و ریسمانها را به وسط میدان افکندند، مردم را چشم بندى کرده و (با اعمال و گفتارهاى اغراق آمیز خود) هول و وحشتى در دل مردم افکندند و سحر عظیمى در برابر آنها انجام دادند» (فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظِیمٍ).

کلمه «سحر» به معنى خدعه و نیرنگ و شعبده و تردستى است، گاهى نیز به معنى هر چیزى که عامل و انگیزه آن نامرئى و مرموز باشد، آمده است.

 (آیه 117)- در این هنگام که همه مردم به جنب و جوش افتاده بودند و غریو شادى از هر سو بلند بود و فرعون و اطرافیانش تبسم رضایت بخشى بر لب داشتند و برق شادى از چشمانشان مى‏درخشید، وحى الهى به سراغ موسى (ع) آمد و او را فرمان به انداختن عصا داد، ناگهان صحنه بکلى دگرگون شد و رنگ از چهره‏ها پرید و تزلزل بر ارکان فرعون و یارانش افتاد، چنانکه قرآن مى‏گوید: «و ما وحى به موسى کردیم که عصایت را بیفکن ناگهان (به صورت اژدهایى درآمد و) با دقت و سرعت، مارهاى دروغین و وسائل قلابى ساحران را جمع کرد» (وَ أَوْحَیْنا إِلى‏ مُوسى‏ أَنْ أَلْقِ عَصاکَ فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ).

 (آیه 118)- «در این هنگام حق آشکار شد و اعمال آنها که بى‏اساس و نادرست بود، باطل گردید» (فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).

زیرا کار موسى یک واقعیت بود و اعمال آنها یک مشت تقلب و تزویر و چشم بندى و اغفال.

و این نخستین ضربتى بود که بر پایه قدرت فرعون جبّار فرود آمد.

 (آیه 119)- در این آیه مى‏گوید: «به این ترتیب آثار شکست در آنها نمایان شد و همگى خوار و کوچک و ناتوان شدند» (فَغُلِبُوا هُنالِکَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرِینَ).

 (آیه 120)- ضربه مهمتر آنگاه واقع شد که صحنه مبارزه ساحران با موسى (ع) بکلى تغییر شکل داد، ناگهان «همه ساحران به زمین افتادند و براى عظمت خداوند سجده کردند» (وَ أُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدِینَ).

 (آیه 121)- «و فریاد زدند ما به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم» (قالُوا آمَنَّا                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 80

 بِرَبِّ الْعالَمِینَ)

.

 (آیه 122)- «همان پروردگار موسى و هارون» (رَبِّ مُوسى‏ وَ هارُونَ).

و این چیزى بود که به هیچ وجه براى فرعون و دستگاه او قابل پیش بینى نبود.

 (آیه 123)- تهدیدهاى بیهوده! هنگامى که ضربه تازه‏اى با پیروزى موسى (ع) بر ساحران و ایمان آوردن آنها به موسى (ع) بر ارکان قدرت فرعون فرود آمد، فرعون بسیار متوحش و دستپاچه شد، لذا بلافاصله دست به دو ابتکار زد:

نخست اتهامى که شاید عوام پسند هم بود به ساحران بست، سپس با شدیدترین تهدید آنها را مورد حمله قرار داد، ولى بر خلاف انتظار فرعون ساحران آنچنان مقاومتى در برابر این دو صحنه از خود نشان دادند که ضربه سومى بر پایه‏هاى قدرت لرزان او فرود آمد.

چنانکه قرآن مى‏گوید: «فرعون به ساحران گفت: آیا پیش از این که به شما اجازه دهم به او (موسى) ایمان آوردید»؟! (قالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ).

و این بالاترین نوع استعمار است که ملتى آنچنان برده و اسیر گردند که حتى حق فکر کردن و اندیشیدن و ایمان قلبى به کسى یا مکتبى را نداشته باشند.

این همان برنامه‏اى است که در «استعمار نو» نیز دنبال مى‏شود.

سپس فرعون اضافه کرد: «این توطئه و نقشه‏اى است که شما در این شهر (و دیار) کشیده‏اید تا به وسیله آن اهل آن را بیرون کنید» (إِنَّ هذا لَمَکْرٌ مَکَرْتُمُوهُ فِی الْمَدِینَةِ لِتُخْرِجُوا مِنْها أَهْلَها).

این تهمت به قدرى بى‏اساس و رسوا بود که جز عوام النّاس و افراد کاملا بى‏اطلاع نمى‏توانستند آن را بپذیرند.

سپس فرعون بطور سر بسته اما شدید و محکم آنها را تهدید کرد و گفت: «اما به زودى خواهید فهمید»! (فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ).

 (آیه 124)- در این آیه تهدید سر بسته‏اى را که در جمله قبل به آن اشاره شد بطور وضوح بیان مى‏کند، مى‏گوید: «سوگند یاد مى‏کنم که دستها و پاهاى شما را بطور مخالف (دست راست و پاى چپ و دست چپ و پاى راست را) قطع مى‏کنم                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 81

 سپس همگى شما را به دار خواهم آویخت» (لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ).

برنامه فرعون در اینجا براى مبارزه با ساحرانى که به موسى (ع) ایمان آورده بودند، یک برنامه عمومى در مبارزات ناجوانمردانه جبّاران با طرفداران حق است که از یکسو از حربه تهمت استفاده مى‏کنند، تا موقعیت حق طلبان را در افکار عمومى تضعیف کنند و از سوى دیگر تکیه بر زور و قدرت و تهدید به قتل و نابودى مى‏نمایند تا اراده آنها را درهم بشکنند.

 (آیه 125)- ساحران در برابر هیچ یک از دو حربه فرعون از میدان در نرفتند، یکدل و یکجان در پاسخ او «گفتند: ما به سوى پروردگار خود باز مى‏گردیم» (قالُوا إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ).

یعنى، اگر آخرین تهدید تو عملى بشود، سر انجامش این است که ما شربت شهادت خواهیم نوشید، و این نه تنها به ما زیانى نمى‏رساند و از ما چیزى نمى‏کاهد، بلکه سعادت و افتخار بزرگى براى ما محسوب مى‏شود.

 (آیه 126)- سپس براى این که پاسخى به تهمت فرعون داده باشند و حقیقت امر را بر انبوه مردمى که تماشاچى این صحنه بودند، روشن سازند و بى‏گناهى خویش را ثابت کنند، چنین گفتند: «انتقام تو از ما تنها به خاطر این است که ما به آیات پروردگار خود، هنگامى که به سراغ ما آمد، ایمان آورده‏ایم» (وَ ما تَنْقِمُ مِنَّا إِلَّا أَنْ آمَنَّا بِآیاتِ رَبِّنا لَمَّا جاءَتْنا).

سپس روى از فرعون برتافتند و متوجه درگاه پروردگار شدند و از او تقاضاى صبر و استقامت کردند، زیرا مى‏دانستند بدون حمایت و یارى او، توانایى مقابله با این تهدیدهاى سنگین را ندارند، لذا گفتند: بار الها! صبر و استقامت بر ما فرو ریز! (و آخرین درجه شکیبایى را به ما مرحمت فرما!) و ما را مسلمان بمیران!» (رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ تَوَفَّنا مُسْلِمِینَ).

و سر انجام چنانکه در روایات و تواریخ آمده است، آنقدر در این راه ایستادگى به خرج دادند که فرعون، تهدید خود را عملى ساخت، و بدنهاى مثله                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 82

 شده آنان را در کنار رود نیل بر شاخه‏هاى درختان بلند نخل آویزان نمود.

آرى! اگر ایمان با آگاهى کامل توأم گردد از چنین عشقى سر بر مى‏آورد که این گونه ایستادگیها و فداکاریها در راه آن شگفت انگیز نیست.

(آیه 127)- باز قرآن صحنه دیگرى را از گفتگوى فرعون و اطرافیانش پیرامون وضع موسى (ع) بیان مى‏کند.

در این آیه مى‏گوید: «جمعیت اشراف و اطرافیان فرعون به عنوان اعتراض به او گفتند: آیا موسى و قومش را به حال خود رها مى‏کنى که در زمین فساد کنند، و تو و خدایانت را رها سازند»؟! (وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسى‏ وَ قَوْمَهُ لِیُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ).

از این تعبیر استفاده مى‏شود که فرعون بعد از شکست در برابر موسى (ع) مدتى او و بنى اسرائیل را آزاد گذارد و آنها نیز بیکار ننشستند و به تبلیغ آیین موسى (ع) پرداختند و نیز فرعون هم براى خود بتها و معبودها و خدایانى داشت.

فرعون با اخطار اطرافیان به شدت عمل در برابر بنى اسرائیل تشویق شد و در پاسخ هواخواهانش چنین «گفت: به زودى پسران آنها را به قتل مى‏رسانیم و نابود مى‏کنیم و زنانشان را (براى خدمت) زنده مى‏گذاریم، و ما بر آنها تسلط کامل داریم» (قالَ سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْیِی نِساءَهُمْ وَ إِنَّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ).

 (آیه 128)- این آیه در حقیقت، نقشه و برنامه‏اى است که موسى (ع) به بنى اسرائیل براى مقابله با تهدیدهاى فرعون، پیشنهاد مى‏کند، که اگر سه برنامه را عملى کنند، قطعا بر دشمن پیروز خواهند شد. «موسى به قوم خود گفت: از خدا یارى جویید» (قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ اسْتَعِینُوا بِاللَّهِ).

دیگر این که: «استقامت و پایدارى پیشه کنید» (وَ اصْبِرُوا). و از تهدیدها و حملات دشمن نهراسید و از میدان بیرون نروید.

و براى تأکید مطلب و ذکر دلیل، به آنها گوشزد مى‏کند که: «سراسر زمین از آن خداست (و مالک و فرمانرواى مطلق اوست) و به هر کس از بندگانش بخواهد آن را منتقل مى‏سازد» (إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 83

 و آخرین شرط این است که تقوا را پیشه کنید، زیرا «عاقبت (نیک و پیروزمندان) براى پرهیزکاران است!» (وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ).

این سه شرط تنها شرط پیروزى قوم بنى اسرائیل بر دشمن نبود، بلکه هر قوم و ملتى بخواهند بر دشمنانشان پیروز شوند، بدون داشتن این برنامه سه ماده‏اى امکان ندارد.

 (آیه 129)- این آیه شکوه و گله‏هاى بنى اسرائیل را از مشکلاتى که بعد از قیام موسى (ع) با آن دست به گریبان بودند، منعکس مى‏سازد و مى‏گوید: «آنها به موسى گفتند: پیش از آن که تو بیایى ما آزار مى‏دیدیم اکنون هم که آمده‏اى باز آزار مى‏بینیم» کى این آزارها سر خواهد آمد و گشایشى در کار ما پیدا مى‏شود؟ (قالُوا أُوذِینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا).

گویا بنى اسرائیل مثل بسیارى از ما مردم انتظار داشتند که با قیام موسى (ع) یک شبه همه کارها رو به راه شود.

ولى موسى (ع) به آنها فهماند با این که سر انجام پیروز خواهند شد، اما راه درازى در پیش دارند، و این پیروزى طبق سنت الهى در سایه استقامت و کوشش و تلاش به دست خواهد آمد، همانطور که آیه مورد بحث مى‏گوید: «موسى گفت امید است پروردگار شما دشمنتان را نابود کند و شما را جانشینان آنها در زمین قرار دهد» (قالَ عَسى‏ رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الْأَرْضِ).

و در پایان آیه مى‏فرماید: خداوند این نعمتها را به شما خواهد داد و آزادى از دست رفته را به شما بر مى‏گرداند، «تا ببیند چگونه عمل خواهید کرد» (فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ).

 (آیه 130)- مجازاتهاى بیدار کننده! همانطور که در تفسیر آیه 94 از همین سوره گذشت، یک قانون کلى الهى در مورد تمام پیامبران این بوده است، که به هنگامى که با مخالفتها رو برو مى‏شدند، خداوند براى تنبه و بیدارى اقوام سرکش، آنها را گرفتار مشکلات و ناراحتیها مى‏ساخته تا در خود احساس نیاز کنند.

در آیه مورد بحث، اشاره به همین مطلب در مورد پیروان فرعون مى‏کند                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 84

 و مى‏گوید: «ما آل فرعون را به قحطى و خشکسالیهاى متوالى و کمبود میوه‏ها گرفتار ساختیم، شاید متذکر گردند و بیدار شوند» (وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ).

 (آیه 131)- اما به جاى این که «آل فرعون» از این درسهاى الهى پند بگیرند، و از خواب خرگوشى بیدار شوند، از این موقعیت سوء استفاده کرده و جریان حوادث را به میل خود تفسیر مى‏کردند، «پس هنگامى که نیکى به آنها مى‏رسید (و اوضاع بر وفق مراد آنها بود، و در آرامش و راحتى بودند) مى‏گفتند: این وضع به خاطر لیاقت ماست!» در حقیقت شایسته چنین موقعیتى بوده‏ایم (فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِهِ).

 «اما هنگامى که گرفتار بدى و بلا مى‏شدند (فورا به موسى و کسانى که با او بودند، مى‏بستند و) مى‏گفتند: این از شرّ قدم موسى و کسان اوست» (وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسى‏ وَ مَنْ مَعَهُ).

ولى قرآن در پاسخ آنها مى‏گوید: «بدانید که سر چشمه شومیها و ناراحتیهایى که دامان آنها را مى‏گرفت، نزد پروردگار است (خدا مى‏خواسته است که آنها را گرفتار نتیجه شوم اعمالشان بکند) ولى اکثر آنها نمى‏دانند» (أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ).

شاید همیشه در میان انسانها و اقوام مختلف، فال نیک و بد رواج داشته است، این دو گرچه اثر طبیعى ندارند، ولى بدون تردید اثر روانى مى‏توانند داشته باشند، فال نیک غالبا مایه امیدوارى و حرکت است ولى فال بد موجب یأس و نومیدى و سستى و ناتوانى است.

شاید به خاطر همین موضع است که در روایات اسلامى از فال نیک نهى نشده، اما فال بد به شدت محکوم گردیده است.

 (آیه 132)- بلاهاى پى‏درپى و رنگارنگ! در این آیه، به مرحله دیگرى از بلاهاى پى‏درپى و درسهاى بیدار کننده‏اى که خدا به قوم فرعون داد، اشاره شده است.

نخست به عنوان مقدمه‏اى براى نزول این بلاها مى‏گوید: آنها همچنان در                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 85

 انکار دعوت موسى (ع)، مقاومت به خرج دادند، «و گفتند: هرگاه آیتى براى ما بیاورى که بخواهى ما را با آن سحر کنى، ما به تو ایمان نخواهیم آورد» (وَ قالُوا مَهْما تَأْتِنا بِهِ مِنْ آیَةٍ لِتَسْحَرَنا بِها فَما نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ).

 (آیه 133)- ولى از آنجا که خداوند بدون اتمام حجت کافى، هیچ جمعیتى را کیفر نمى‏دهد در این آیه مى‏فرماید که ما چندین بلا بر آنها نازل کردیم شاید بیدار شوند، نخست «توفان را بر آنها فرستادیم» (فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ).

سپس «ملخ را» بر زراعتها و درختان آنها، مسلط ساختیم (وَ الْجَرادَ).

هر بار که بلایى فرا مى‏رسید، دست به دامن موسى مى‏زدند، تا از خدا بخواهد رفع بلا کند، بعد از طوفان و ملخ خوارگى نیز همین تقاضا را کردند، و موسى (ع) پذیرفت و بلا برطرف شد، ولى باز دست از لجاجت خویش برنداشتند، بار سوم «قمّل را» را بر آنها مسلط ساختیم (وَ الْقُمَّلَ).

 «الْقُمَّلَ» یک نوع آفت نباتى بود که به غلات آنها افتاد، و همه را فاسد کرد.

هنگامى که امواج این بلا فرو نشست و باز ایمان نیاوردند، بار دیگر خداوند، «نسل قورباغه را» آنچنان افزایش داد که به صورت یک بلا زندگى آنها را فرا گرفت (وَ الضَّفادِعَ). ولى باز در برابر حق زانو نزدند و تسلیم نشدند.

در این هنگام خداوند «خون را» بر آنها مسلط ساخت (وَ الدَّمَ).

و در پایان مى‏فرماید: «این آیات و معجزات آشکار و نشانه‏هاى حقانیت موسى که از هم جدا بودند را به آنها نشان دادیم، اما آنها در برابر آن تکبر ورزیدند و از قبول حق سر باز زدند و جمعیت مجرم و گنهکارى بودند» (آیاتٍ مُفَصَّلاتٍ فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْماً مُجْرِمِینَ).

 (آیه 134)- پیمان شکنیهاى مکرّر! در این آیه واکنش فرعونیان در برابر بلاهاى آموزنده و بیدار کننده پروردگار بیان شده است.

نخست مى‏خوانیم: «هنگامى که بلا بر آنها مسلط مى‏شد، مى‏گفتند: اى موسى، براى ما از خدایت بخواه تا به عهدى که با تو کرده است وفا کند، و دعایت را در حق ما مستجاب نماید» (وَ لَمَّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا یا مُوسَى ادْعُ لَنا رَبَّکَ                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 86

 بِما عَهِدَ عِنْدَکَ)

.

 «اگر تو این بلا را از ما برطرف سازى، سوگند یاد مى‏کنیم که قطعا هم خودمان به تو ایمان خواهیم آورد و هم بنى اسرائیل را آزاد ساخته و با تو مى‏فرستیم» (لَئِنْ کَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَکَ وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَکَ بَنِی إِسْرائِیلَ).

 (آیه 135)- در این آیه اشاره به پیمان شکنى آنها کرده، مى‏گوید: «پس هنگامى که بلا را پس از مدت تعیین شده‏اى، که به آن مى‏رسیدند، از آنها برمى‏داشتیم، پیمان خود را مى‏شکستند» نه خودشان ایمان مى‏آوردند و نه بنى اسرائیل را از زنجیر اسارت رها مى‏ساختند (فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلى‏ أَجَلٍ هُمْ بالِغُوهُ إِذا هُمْ یَنْکُثُونَ).

جمله «إِلى‏ أَجَلٍ» اشاره به این است که موسى، مى‏گفت در فلان وقت، این بلا برطرف خواهد شد، براى این که کاملا روشن شود این دگرگونى تصادفى نبوده.

 (آیه 136)- این آیه، سر انجام این همه خیره سرى و سرکشى و پیمان شکنى را در دو جمله کوتاه بیان مى‏کند، نخست به صورت سر بسته مى‏گوید: «پس ما از آنها انتقام گرفتیم» (فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ).

سپس این انتقام را شرح مى‏دهد و مى‏گوید: «آنها را در دریا غرق کردیم زیرا آنها آیات ما را تکذیب کردند، و از آن غافل بودند» (فَأَغْرَقْناهُمْ فِی الْیَمِّ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلِینَ).

منظور از انتقام الهى آن است که خداوند جمعیت فاسد و غیر قابل اصلاح را که در نظام آفرینش حق حیات ندارند، نابود سازد.

 (آیه 137)- سر انجام دردناک قوم فرعون! پس از نابودى قوم فرعون و در هم شکستن قدرت آنها، بنى اسرائیل وارث سرزمینهاى پهناور آنها شدند، آیه مورد بحث به همین معنى اشاره کرده، مى‏گوید: «مشرقها و مغربهاى پربرکت زمین را در اختیار جمعیت مستضعف و استعمار شده قرار دادیم» (وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتِی بارَکْنا فِیها).

یعنى، حکومت بنى اسرائیل بر سراسر سرزمین فراعنه گسترده شد.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 87

 سپس مى‏گوید: «وعده نیک پروردگار تو در زمینه پیروزى بنى اسرائیل- به خاطر صبر و استقامتى که نشان دادند- تحقق یافت» (وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنى‏ عَلى‏ بَنِی إِسْرائِیلَ بِما صَبَرُوا).

و در پایان آیه اضافه مى‏کند که: «ما قصرهاى زیباى فرعون و فرعونیان و کاخهاى مجلل و بناهاى پرزرق و برق و جالب آنها و همچنان باغات پرشکوهشان را نابود ساختیم» (وَ دَمَّرْنا ما کانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما کانُوا یَعْرِشُونَ).

 (آیه 138)- پیشنهاد بت سازى به موسى! در اینجا به قسمت حساس دیگرى از سرگذشت بنى اسرائیل که به دنبال پیروزى آنها بر فرعونیان واقع شد، اشاره شده است، نخست مى‏گوید: «ما بنى اسرائیل را از دریا (رود عظیم نیل) عبور دادیم» (وَ جاوَزْنا بِبَنِی إِسْرائِیلَ الْبَحْرَ).

 «اما در مسیر خود به قومى برخورد کردند که با خضوع و تواضع، اطراف بتهاى خود را گرفته بودند» (فَأَتَوْا عَلى‏ قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلى‏ أَصْنامٍ لَهُمْ).

افراد جاهل و بیخبر آنچنان تحت تأثیر این صحنه قرار گرفتند که بلافاصله نزد موسى آمدند و «گفتند: اى موسى! تو، هم براى ما معبودى قرار بده همانطور که آنها معبودانى دارند»! (قالُوا یا مُوسَى اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ).

موسى (ع) از این پیشنهاد جاهلانه و نابخردانه، بسیار ناراحت شد، به آنها رو کرد و «گفت: شما جمعیت جاهل و بى‏خبرى هستید»! (قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ).

چرا که سر چشمه بت پرستى، جهل و نادانى بشر است.

 (آیه 139)- در این آیه مى‏خوانیم که موسى (ع) براى تکمیل سخن خود به بنى اسرائیل گفت: «این جمعیت بت پرست را که مى‏بینید، کارشان به هلاکت مى‏انجامد و عملشان باطل و بى‏اساس است» (إِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُمْ فِیهِ وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).

یعنى، هم عملشان بیهوده و رنجهایشان بى‏نتیجه است و هم سر انجام یک قوم بت پرست و مشرک، به هلاکت و نابودى مى‏کشد.

 (آیه 140)- و باز براى تأکید اضافه کرد: «آیا غیر از خدا معبودى براى شما                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 88

 بطلبم! همان خدایى که شما را بر جهانیان (مردم عصر خود) برترى داد» (قالَ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَبْغِیکُمْ إِلهاً وَ هُوَ فَضَّلَکُمْ عَلَى الْعالَمِینَ).

 (آیه 141)- در این آیه خداوند یکى از نعمتهاى بزرگ خود را به بنى اسرائیل، یادآور مى‏شود، تا با توجه به این نعمت بزرگ حسّ شکرگزارى در آنها تحریک گردد، و بدانند شایسته پرستش و خضوع و عبادت، تنها ذات پاک اوست.

نخست مى‏گوید: «به خاطر بیاورید هنگامى که شما را از چنگال آل فرعون نجات دادیم آنها که مرتبا شما را شکنجه مى‏دادند و مجازات مى‏کردند» (وَ إِذْ أَنْجَیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ).

سپس این عذاب و شکنجه مستمر را چنین شرح مى‏دهد که آنها «پسران شما را به قتل مى‏رسانیدند، و زنان و دخترانتان را (براى خدمتگزارى و بردگى) زنده نگه مى‏داشتند» (یُقَتِّلُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ).

 «و در این، آزمایش بزرگى از ناحیه خداوند براى شما بود» (وَ فِی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ).

(آیه 142)- وعده‏گاه بزرگ! در این آیه اشاره به یکى دیگر از صحنه‏هاى زندگى بنى اسرائیل و درگیرى موسى با آنها شده است و آن جریان رفتن موسى به میعادگاه پروردگار و گرفتن تورات از طریق وحى و تکلم با خدا مى‏باشد، که به دنبال آن داستان گوساله پرستى بنى اسرائیل و انحراف از مسیر توحید ذکر شده است.

نخست مى‏گوید: «ما با موسى (ع) سى شب وعده گذاشتیم، سپس با ده روز دیگر آن را کامل ساختیم، و وعده خدا با او در چهل شب پایان یافت» (وَ واعَدْنا مُوسى‏ ثَلاثِینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً).

این چهل روز از آغاز ذیقعده شروع، و به دهم ذیحجه (عید قربان) ختم گردیده است.

سپس چنین نقل مى‏کند که: «موسى به برادرش هارون گفت: در میان قوم من جانشین من باش و در راه اصلاح آنها بکوش و هیچ گاه از طریق مفسدان پیروى مکن» (وَ قالَ مُوسى‏ لِأَخِیهِ هارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 89

 سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ)

.

حدیث «منزلت»:

بسیارى از مفسران اهل تسنن و شیعه در ذیل آیه مورد بحث اشاره به حدیث معروف منزلت کرده‏اند، با این تفاوت که مفسران شیعه آن را به عنوان یکى از اسناد زنده خلافت بلافصل على علیه السّلام گرفته، ولى بعضى از مفسران اهل تسنن ضمن عدم قبول آن، تاخت و تاز بى‏رحمانه و تعصب آمیزى به شیعه دارند.

متن این حدیث چنین است: عده زیادى از صحابه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در باره جریان جنگ تبوک چنین نقل کرده‏اند:

 «پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به سوى تبوک حرکت کرد و على علیه السّلام را به جاى خود قرار داد، على علیه السّلام عرض کرد آیا مرا در میان کودکان و زنان مى‏گذارى (و اجازه نمى‏دهى با تو به میدان جهاد بیایم) پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: آیا راضى نیستى که نسبت به من همانند هارون نسبت به موسى (ع) باشى جز این که پیامبرى بعد از من نخواهد بود».

و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله این سخن را تنها در جنگ تبوک نفرمود، بلکه در چندین مورد دیگر نیز این جمله از او شنیده شده است، از جمله این که:

1- پیامبر روزى به «امّ سلیم» فرمود: اى امّ سلیم! «على گوشتش از گوشت من، و خونش از خون من، و او نسبت به من همانند هارون است نسبت به موسى».

2- ابن عباس مى‏گوید: روزى عمر بن خطاب گفت: من و ابو بکر و جمعى از اصحاب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نزد او بودیم و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تکیه بر على علیه السّلام کرده بود، دست بر شانه او زد سپس فرمود: «اى على! تو نخستین مردى هستى که به خدا ایمان آوردى و نخستین کسى هستى که اسلام را پذیرفتى، تو نسبت به من همانند هارون به موسى هستى».

به هر حال اگر با بى‏نظرى حدیث فوق را بررسى کنیم از این حدیث استفاده مى‏شود که على علیه السّلام تمام مناصبى را که هارون نسبت به موسى (ع) و در میان بنى اسرائیل داشت- به جز نبوت- داشته است.

 (آیه 143)- تقاضاى مشاهده پروردگار! در این آیه و آیات بعد صحنه                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 90

 عبرت انگیز دیگرى از صحنه‏هاى زندگى بنى اسرائیل نشان داده شده است، و آن این که جمعى از بنى اسرائیل با اصرار و تأکید از موسى (ع) خواستند که خدا را مشاهده کنند و اگر او را مشاهده نکنند، هرگز ایمان نخواهند آورد، موسى (ع) از میان آنها هفتاد نفر را انتخاب کرد و همراه خود به میعادگاه پروردگار برد، در آنجا تقاضاى آنها را به درگاه الهى عرضه داشت، پاسخى شنید که همه چیز را براى بنى اسرائیل در این زمینه روشن کرد.

نخست مى‏گوید: «هنگامى که موسى (ع) به میعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: پروردگارا! خود را به من نشان ده تا به تو بنگرم» (وَ لَمَّا جاءَ مُوسى‏ لِمِیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ).

ولى به زودى این پاسخ را از پیشگاه پروردگار شنید که «گفت: هرگز مرا نخواهى دید» (قالَ لَنْ تَرانِی).

 «ولى به کوه بنگر، اگر به جاى خود ایستاد مرا خواهى دید»! (وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانِی).

 «هنگامى که خداوند بر کوه جلوه کرد آن را محو و نابود و همسان با زمین نمود»! (فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا).

موسى (ع) از مشاهده این صحنه هول انگیز چنان وحشت زده شده که «مدهوش به روى زمین افتاد» (وَ خَرَّ مُوسى‏ صَعِقاً).

 «و هنگامى که به هوش آمد، عرضه داشت: پروردگارا! منزهى تو، من به سوى تو باز مى‏گردم و توبه مى‏کنم و من نخستین مؤمنانم» (فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ).

آیا مشاهده خدا امکان پذیر است؟

در آیه فوق مى‏خوانیم که خداوند به موسى (ع) مى‏گوید: «به کوه بنگر اگر در جاى خود باقى ماند مرا خواهى دید» آیا مفهوم این سخن این است که به راستى خداوند قابل مشاهده است؟

پاسخ این است که این تعبیر در حقیقت کنایه از محال بودن چنین موضوعى است، همانند جمله حَتَّى یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاطِ کافران در بهشت نمى‏روند                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 91

 مگر آن که شتر از سوراخ سوزن بگذرد (اعراف/ 40) و از آنجا که معلوم بوده کوه در برابر جلوه خداوند محال است پایدار بماند، چنین تعبیرى ذکر شده است.

همان گونه که قبل از آن نیز فرمود: «لَنْ تَرانِی) یعنى، هرگز مرا نخواهى دید نه در دنیا و نه در آخرت.

 (آیه 144)- الواح تورات! سر انجام در آن میعادگاه بزرگ، خداوند، شرایع و قوانین آیین خود را بر موسى (ع) نازل کرد. نخست به او «فرمود: اى موسى! من تو را با رسالتهاى خویش، و با سخن گفتنم (با تو) بر مردم برترى دادم و برگزیدم» (قالَ یا مُوسى‏ إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَى النَّاسِ بِرِسالاتِی وَ بِکَلامِی).

اکنون که چنین است «آنچه را به تو دستور داده‏ام بگیر و در برابر این همه موهبت از شکرگزاران باش» (فَخُذْ ما آتَیْتُکَ وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ).

هدف آیه بیان دو امتیاز بزرگ موسى (ع) بر توده مردم است، یکى دریافت رسالات خدا، و دیگرى گفتگوى با پروردگار که هر دو مقام رهبرى او را در میان امت خویش تثبیت مى‏کرد.

 (آیه 145)- سپس اضافه مى‏کند که: «در الواحى که بر موسى (ع) نازل کردیم، از هر موضوعى پند و اندرز کافى و شرح و بیان مسائل مورد نیاز در امور دین و دنیا و فرد و اجتماع براى او نوشتیم» (وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ).

سپس به او دستور دادیم که: «با نهایت جدّیّت و قوت اراده این فرمانها را برگیر» (فَخُذْها بِقُوَّةٍ).

 «و به قوم خود نیز فرمان ده که به نیکوترین آنها عمل کنند» (وَ أْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها).

و نیز به آنها اخطار کن که مخالفت با این فرمانها و فرار از زیر بار مسؤولیتها و وظائف، نتیجه دردناکى دارد، و پایانش دوزخ است و «به زودى جایگاه فاسقان را به شما نشان خواهم داد» (سَأُرِیکُمْ دارَ الْفاسِقِینَ).

از تعبیر «مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ مَوْعِظَةً» چنین استفاده مى‏شود که همه مواعظ                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 92

 و اندرزها و مسائل لازم در الواح موسى (ع) نبود، زیرا در آن زمان به مقدار استعداد مردم، احکام الهى نازل گشت، ولى هنگامى که مردم جهان به آخرین مرحله از تعلیمات انبیاء رسیدند، آخرین دستور که شامل همه نیازمندیهاى مادى و معنوى مردم بود بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نازل گردید.

ظاهر جمله «سَأُرِیکُمْ دارَ الْفاسِقِینَ» (به زودى خانه فاسقان را به شما نشان مى‏دهم) این است که منظور از آن، دوزخ مى‏باشد، که قرارگاه کسانى است که از اطاعت فرمان خدا و انجام وظائف خویش خارج شده‏اند.

 (آیه 146)- سرنوشت متکبران- بحثى که از این آیه و آیه بعد آمده است در حقیقت یک نوع نتیجه گیرى از آیات گذشته در زمینه سرنوشت فرعون و فرعونیان و سرکشان بنى اسرائیل است، نخست مى‏فرماید: «به زودى کسانى را که در زمین، به غیر حق تکبر ورزیدند از آیات خود، منصرف مى‏سازیم» (سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ).

سپس به سه قسمت از صفات این گونه افراد «متکبر و سرکش» و چگونگى «سلب توفیق حق پذیرى» از آنها اشاره کرده، مى‏فرماید: «و آنها اگر تمام آیات و نشانه‏هاى الهى را ببینند، ایمان نمى‏آورند»! (وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِها).

 «و نیز اگر راه راست و طریق درست را مشاهده کنند، انتخاب نخواهند کرد» (وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا).

و به عکس «اگر راه منحرف و نادرست را ببینند، آن را راه خود انتخاب مى‏کنند» (وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا).

بعد از ذکر این صفات سه گانه که همگى حکایت از انعطاف ناپذیریشان در برابر حق مى‏باشد، اشاره به دلیل آن کرده، مى‏گوید: «اینها همه به خاطر آن است که آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل بودند» (ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلِینَ).

 

 (آیه 147)- این آیه کیفر چنین اشخاصى را بیان کرده، مى‏گوید: «آنها که آیات ما را تکذیب کنند و لقاى رستاخیز را منکر شوند اعمالشان بکلى حبط و نابود                        زیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 93

 مى‏گردد» (وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ).

و در پایان آیه چنین اضافه مى‏کند: این سرنوشت براى آنها، جنبه انتقامى ندارد، این نتیجه اعمال خود آنهاست، بلکه عین اعمال آنهاست که در برابرشان مجسم شده، «آیا آنها جز اعمالى را که انجام مى‏دادند، جزا داده مى‏شوند»؟ (هَلْ یُجْزَوْنَ إِلَّا ما کانُوا یَعْمَلُونَ).

این آیه یکى دیگر از آیاتى است که دلیل بر تجسم اعمال، و حضور خود اعمال نیک و بد در قیامت مى‏باشد.

 (آیه 148)- آغاز گوساله پرستى یهود: در این آیات، یکى از حوادث اسفناک و در عین حال تعجب آورى بود که بعد از رفتن موسى (ع) به میقات در میان بنى اسرائیل رخ داد، بازگو شده است و آن جریان گوساله پرستى آنهاست که به دست شخصى به نام «سامرى» و با استفاده از زیورآلات بنى اسرائیل، انجام گرفت.

نخست چنین مى‏گوید: «قوم موسى (ع) بعد از رفتن او به میقات، از زینت آلات خود گوساله‏اى که تنها جسد بى‏جانى بود با صداى مخصوص گاو براى خود انتخاب کردند» (وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسى‏ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوارٌ).

سپس قرآن به عنوان سرزنش آنها مى‏گوید: «آیا آنها نمى‏دیدند که (آن گوساله) با آنان سخن نمى‏گوید و به راه راست راهنمائیشان نمى‏کند؟! (أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّهُ لا یُکَلِّمُهُمْ وَ لا یَهْدِیهِمْ سَبِیلًا).

یعنى، یک معبود واقعى حد اقل باید نیک و بد را بفهمد و توانایى بر راهنمایى و هدایت پیروان خود داشته باشد، با عبادت کنندگان خویش، سخن بگوید و آنها را به راه راست هدایت کند و طریقه عبادت را به آنها بیاموزد.

آنها در حقیقت به خودشان ظلم و ستم کردند، لذا در پایان آیه مى‏فرماید:

 «گوساله را معبود خود انتخاب کردند و ظالم و ستمگر بودند» (اتَّخَذُوهُ وَ کانُوا ظالِمِینَ).

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 94

 (آیه 149)- ولى با مراجعت موسى، بنى اسرائیل به اشتباه خود پى بردند «و هنگامى که حقیقت به دستشان افتاد، و دیدند گمراه شدند گفتند: اگر پروردگار ما به ما رحم نکند و ما را نبخشد بطور مسلم از زیانکاران خواهیم بود» (وَ لَمَّا سُقِطَ فِی أَیْدِیهِمْ وَ رَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قالُوا لَئِنْ لَمْ یَرْحَمْنا رَبُّنا وَ یَغْفِرْ لَنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ).

چگونه گوساله طلایى صدا کرد؟ جمعى از مفسران معتقدند که سامرى با اطلاعاتى که داشت، لوله‏هاى مخصوصى در درون سینه گوساله طلایى کار گذاشته بود که هواى فشرده از آن خارج مى‏شد و از دهان گوساله، صدایى شبیه صداى گاو بیرون مى‏آمد!

 (آیه 150)- عکس العمل شدید در برابر گوساله پرستان! در این آیه و آیه بعد ماجراى درگیرى موسى (ع) با گوساله پرستان به هنگام بازگشت از میعادگاه، که در آیه قبل تنها اشاره‏اى به آن شده بود تشریح گردیده.

نخست مى‏گوید: «هنگامى که موسى خشمناک و اندوهگین به سوى قوم خود بازگشت (و صحنه زننده و نفرت انگیز گوساله پرستى را مشاهده نمود) به آنها گفت بد جانشینانى براى من بودید و آیین مرا ضایع کردید» (وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسى‏ إِلى‏ قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونِی مِنْ بَعْدِی).

سپس موسى (ع) به آنها گفت: «آیا در فرمان پروردگار خود، عجله نمودید» (أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ).

منظور این است که شما در برابر فرمان خدا نسبت به تمدید مدت سى شب به چهل شب، عجله به خرج دادید و در قضاوت شتاب نمودید، نیامدن مرا دلیل بر مرگ و یا خلف وعده گرفتید.

موسى (ع) در اینجا باید خشم شدید خود را آشکار سازد، در غیر این صورت بازگشت آنها به آسانى ممکن نبود.

قرآن عکس العمل شدید موسى (ع) را در برابر این صحنه و در این لحظات بحرانى و توفانى چنین بازگو مى‏کند: «موسى بى‏درنگ الواح تورات را از دست                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 95

 خود بیفکند (و به سراغ برادرش هارون رفت) و سر و ریش او را گرفت و به سوى خود کشید»! (وَ أَلْقَى الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ).

در حقیقت این واکنش از یک سو روشنگر حال درونى موسى (ع) و التهاب و بى‏قرارى و ناراحتى شدید او در برابر بت پرستى و انحراف آنها بود، و از سوى دیگر وسیله مؤثرى براى تکان دادن مغزهاى خفته بنى اسرائیل و توجه دادن آنها به زشتى فوق العاده اعمالشان.

سپس قرآن مى‏گوید: هارون براى برانگیختن عواطف موسى (ع) و بیان بى‏گناهى خود «گفت: فرزند مادرم! این جمعیت نادان مرا در ضعف و اقلیت قرار دادند آنچنان که نزدیک بود مرا به قتل برسانند (بنابراین من بى‏گناهم بى‏گناه) کارى نکن که دشمنان به شماتت من برخیزند و مرا در ردیف این جمعیت ظالم و ستمگر قرار مده» (قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی فَلا تُشْمِتْ بِیَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْنِی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ). 

(آیه 151)- آتش خشم موسى کمى فرو نشست و به درگاه پروردگار متوجه شد و «عرض کرد: پروردگارا! من و برادرم را بیامرز و ما را در رحمت بى‏پایانت داخل کن، تو مهربانترین مهربانانى» (قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِأَخِی وَ أَدْخِلْنا فِی رَحْمَتِکَ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ).

تقاضاى بخشش و آمرزش براى خود و برادرش نه به خاطر آن است که گناهى از آنها سرزده بلکه یک نوع خضوع به درگاه پروردگار و بازگشت به سوى او و ابراز تنفر از اعمال زشت بت پرستان و همچنین سرمشقى است براى همگان تا فکر کنند جایى که موسى و برادرش که انحرافى پیدا نکرده بودند چنین تقاضایى از پیشگاه خدا کنند، دیگران باید حساب خود را برسند.

 (آیه 152)- واکنش شدید موسى (ع) سر انجام کار خود را کرد، و گوساله پرستان بنى اسرائیل که اکثریت قوم را تشکیل مى‏دادند از کار خود پشیمان شدند ولى براى این که تصور نشود تنها این ندامت و پشیمانى براى توبه آنها از چنین گناه عظیمى کافى بوده است، قرآن چنین اضافه مى‏کند: «کسانى که گوساله را معبود خود                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 96

 انتخاب کردند به زودى خشم پروردگار و ذلت درندگى این جهان به آنها خواهد رسید» (إِنَّ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا).

و نیز براى این که تصور نشود این قانون اختصاصى به آنها دارد، اضافه مى‏کند: «همه کسانى را که افترا (بر خدا) مى‏بندند این چنین کیفر مى‏دهیم» (وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرِینَ).

 (آیه 153)- در این آیه این موضوع را تکمیل کرده، و به صورت یک قانون کلى چنین مى‏گوید: «اما آنها که اعمال بدى انجام دهند، سپس توبه کنند (و شرایط توبه همگى انجام گیرد) و ایمان خود را به خدا تجدید نمایند و از هرگونه شرک و نافرمانى بازگردند، پروردگار تو بعد از آن (آنها را مى‏بخشد، او) بخشنده و مهربان است» (وَ الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَ آمَنُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ).

 (آیه 154)- در این آیه مى‏گوید: «هنگامى که آتش خشم موسى فرو نشست (و آن نتیجه‏اى را که انتظار داشت گرفت) دست کرد و الواح تورات را از زمین برداشت، الواحى که نوشته‏هاى آن سراسر هدایت و رحمت بود (اما هدایت و رحمت) براى کسانى که احساس مسؤولیت مى‏کردند و از خدا مى‏ترسیدند و در برابر فرمانش تسلیم بودند» (وَ لَمَّا سَکَتَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْواحَ وَ فِی نُسْخَتِها هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ).

 (آیه 155)- نمایندگان بنى اسرائیل در میعادگاه خدا! در این آیه و آیه بعد بار دیگر قرآن به جریان رفتن موسى (ع) به میعادگاه «طور» با جمعى از بنى اسرائیل بازگشت نموده و قسمت دیگرى از همان حادثه را بازگو مى‏کند.

نخست مى‏گوید: «موسى (ع) هفتاد نفر از قوم خود را براى میعاد ما انتخاب کرد» (وَ اخْتارَ مُوسى‏ قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا).

ولى بنى اسرائیل چون کلام خدا را شنیدند، از موسى (ع) تقاضا کردند از او بخواهد خود را نشان دهد «در این هنگام زلزله عظیمى درگرفت (و جمعیت هلاک شدند و موسى (ع) مدهوش بر زمین افتاد، هنگامى که به هوش آمد) عرض کرد:                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 97

 پروردگارا! اگر تو مى‏خواستى مى‏توانستى آنها و مرا پیش از این هلاک کنى» (فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِیَّایَ).

یعنى، من چگونه پاسخ قوم را بگویم که بر نمایندگان آنها چنین گذشته است.

سپس گفت: پروردگارا! این درخواست نابه‏جا تنها کار جمعى از سفهاى ما بود، «آیا ما را به خاطر کار سفیهانمان هلاک مى‏کنى؟» (أَ تُهْلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا).

سپس موسى (ع) به دنبال این تضرع و تقاضا از پیشگاه خدا عرضه مى‏دارد:

 «این جز آزمایش تو چیز دیگرى نیست که هر که را بخواهى (و مستحق ببینى) با آن گمراه مى‏کنى و هر کس را بخواهى (و شایسته بدانى) هدایت مى‏نمایى» (إِنْ هِیَ إِلَّا فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدِی مَنْ تَشاءُ).

و در پایان آیه، موسى (ع) عرض مى‏کند: بار الها! «تنها تو ولىّ و سرپرست مایى، ما را ببخش، و مشمول رحمت خود قرار ده، تو بهترین آمرزندگانى» (أَنْتَ وَلِیُّنا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الْغافِرِینَ).

از مجموع آیات و روایات استفاده مى‏شود که سر انجام هلاک شدگان بار دیگر زندگى را از سر گرفتند و به اتفاق موسى (ع) به سوى بنى اسرائیل بازگشتند، و آنچه را دیده بودند براى آنها بازگو نمودند و به تبلیغ و ارشاد آن مردم بى‏خبر پرداختند.

 (آیه 156)- در این آیه دنباله تقاضاى موسى (ع) از پروردگار و تکمیل مسأله توبه که در آیات قبل به آن اشاره شد چنین آمده است.

خداوندا! «در این جهان و در سراى دیگر نیکى براى ما مقرر بدار» (وَ اکْتُبْ لَنا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ).

سپس دلیل این تقاضا را چنین بیان مى‏کند: «ما به سوى تو بازگشت کرده‏ایم» (إِنَّا هُدْنا إِلَیْکَ). و از سخنانى که سفیهان ما گفته‏اند که شایسته مقام با عظمت تو نبود، پوزش طلبیده‏ایم.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 98

 سر انجام خداوند دعاى موسى (ع) را به اجابت مى‏رساند و توبه او را مى‏پذیرد، ولى نه بدون قید و شرط، بلکه با شرایطى که در ذیل آیه آمده است، مى‏گوید: «خداوند فرمود: عذاب و کیفرم را به هر کس بخواهم (و مستحق ببینم) مى‏رسانم» (قالَ عَذابِی أُصِیبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ).

سپس اضافه مى‏کند: «اما رحمت من همه چیز را در برگرفته است» (وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ).

ولى براى این که کسانى خیال نکنند، پذیرش توبه و یا وسعت رحمت پروردگار و عمومیت آن، بى‏قید و شرط و بدون حساب و کتاب است، در پایان آیه اضافه مى‏کند: «من به زودى رحمتم را براى (کسانى که سه کار را انجام مى‏دهند) مى‏نویسم، آنها که تقوا پیشه مى‏کنند، و آنها که زکات مى‏پردازند، و آنها که به آیات ما ایمان مى‏آورند» (فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ).

 (آیه 157)- از چنین پیامبرى پیروى کنید: این آیه در حقیقت، مکمل آیه گذشته در باره صفات کسانى است که مشمول رحمت واسعه پروردگار هستند، یعنى پس از ذکر صفات سه گانه تقوا و اداء زکات و ایمان به آیات پروردگار، در این آیه صفات دیگرى به عنوان توضیح براى آنها ذکر مى‏کند و آن پیروى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله است، زیرا ایمان به خدا از ایمان به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و پیروى از مکتبش جدایى ناپذیر است، لذا مى‏گوید: «کسانى مشمول این رحمت مى‏شوند که از فرستاده پروردگار پیروى کنند» (الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ).

سپس براى این رسول، شش صفت علاوه بر مقام رسالت بیان مى‏کند:

1- او «پیامبر خداست» (النَّبِیَّ).

 «نبى» به کسى گفته مى‏شود که پیام خدا را بیان مى‏کند و به او، وحى نازل مى‏شود- هر چند مأمور به دعوت و تبلیغ نباشد- اما «رسول» کسى است که علاوه بر مقام نبوت، مأمور به دعوت و تبلیغ به سوى آیین خدا و ایستادگى در این مسیر مى‏باشد.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 99

 2- «پیامبرى که درس نخوانده و از میان توده جمعیت برخاسته، از سرزمین مکه امّ القرى» کانون اصلى توحید طلوع کرده است (الْأُمِّیَّ).

3- «پیامبرى که صفات و علامات و نشانه‏ها و دلائل حقانیت او را در (کتب آسمانى پیشین) تورات و انجیل مشاهده مى‏کنند» (الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ).

4- پیامبرى که محتواى دعوت او با فرمان عقل کاملا سازگار است «به نیکیها و آنچه خرد آن را مى‏شناسد و نزدش معروف است، دعوت مى‏کند، و از بدیها و زشتیها و آنچه نزد خرد ناشناس است، نهى مى‏نماید» (یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ).

5- محتواى دعوت او با فطرت سلیم هماهنگ است، «طیبات و آنچه را طبع سلیم مى‏پسندد، براى آنها حلال مى‏شمرد، و آنچه خبیث و تنفر آمیز باشد بر آنها تحریم مى‏کند» (وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ).

6- او بسان مدعیان دروغین نبوت و رسالت که هدفشان به زنجیر کشیدن توده‏هاى مردم و استعمار و استثمار آنهاست، نیست نه تنها بندى بر آنها نمى‏گذارد، بلکه «بارها را از دوش آنان بر مى‏دارد، و غل و زنجیرهایى را که بر دست و پا و گردنشان سنگینى مى‏کرد، مى‏شکند» (وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ).

و چون این صفات ششگانه به ضمیمه مقام رسالت که مجموعا هفت صفت مى‏شود، روى هم رفته نشانه روشن و دلیل آشکارى بر صدق دعوت اوست اضافه مى‏کند: «پس کسانى که به او ایمان بیاورند و مقامش را بزرگ بشمرند و او را در ابلاغ رسالتش یارى کنند، و از نور آشکارى که با او نازل شده (یعنى قرآن مجید) پیروى کنند، بدون شک چنین افرادى رستگارانند» (فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 100

 

نکته‏ها:

1- پنج دلیل براى نبوت در یک آیه!

نخست این که او «امّى» بود و درس نخوانده، اما با این حال کتابى آورد که نه تنها سرنوشت مردم حجاز را دگرگون ساخت، بلکه نقطه بازگشت مهمى در تاریخ بشریت بود.

دوم این که: دلایل نبوت او با تعبیرات مختلف در کتب آسمانى پیشین وجود دارد آنچنان که انسان را به حقانیت او مطمئن مى‏سازد.

سوم این که: محتویات دعوت او با عقل و خرد سازگار است.

چهارم: محتویات دعوت او با طبع سلیم و فطرت هماهنگ است.

پنجم: اگر او از طرف خدا نبود، حتما به خاطر منافع خویش دست به چنین کارى مى‏زد و در این صورت نه تنها نباید غل و زنجیرها را از مردم بگشاید بلکه باید آنها را همچنان در جهل و بى‏خبرى نگهدارد تا بهتر بتواند آنها را استثمار کند، در حالى که مى‏بینیم او زنجیرهاى گران را از دست و پاى بشریت گشود.

زنجیر جهل و نادانى از طریق دعوت پى‏گیر و مستمر به علم و دانش.

زنجیر انواع تبعیضات و زندگى طبقاتى! و زنجیرهاى دیگر، هر یک از اینها به تنهایى دلیلى است بر حقانیت دعوت او و مجموع آنها دلیلى روشنتر.

2- بشارت ظهور پیامبر در کتب عهدین:

گرچه شواهد قطعى تاریخى و همچنین محتویات کتب مقدسه یهود و نصارى (تورات و انا جیل) نشان مى‏دهد که اینها کتابهاى آسمانى نازل شده بر موسى و عیسى (ع) نیستند و دست تحریف به سوى آنها دراز شده است بلکه بعضى از میان رفته‏اند و آنچه امروز به نام کتب مقدسه در میان آنهاست مخلوطى است از زائیده‏هاى افکار بشرى و قسمتى از تعلیماتى که بر موسى (ع) و عیسى (ع) نازل گردیده و در دست شاگردان بوده، ولى با این حال در همین کتب تحریف یافته عباراتى دیده مى‏شود که اشارات قابل ملاحظه‏اى به ظهور این پیامبر بزرگ دارد.

 (آیه 158)- دعوت جهانى پیامبر: در حدیثى از امام مجتبى علیه السّلام چنین                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 101

 مى‏خوانیم: عده‏اى از یهود نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمدند و گفتند: اى محمد تویى که گمان مى‏برى فرستاده خدایى و همانند موسى (ع) بر تو وحى فرستاده مى‏شود؟! پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کمى سکوت کرد، سپس فرمود: آرى منم سیّد فرزندان آدم و به این افتخار نمى‏کنم، من خاتم پیامبران و پیشواى پرهیزکاران و فرستاده پروردگار جهانیانم.

آنها سؤال کردند به سوى چه کسى؟ به سوى عرب یا عجم یا ما؟

خداوند آیه مورد بحث را نازل کرد، و رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را به تمام جهانیان با صراحت در ضمن آن شرح داد.

نخست به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد: «بگو: اى مردم! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم» (قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً).

این آیه همانند آیات بسیار دیگرى از قرآن مجید، دلیل روشنى بر جهانى بودن دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است.

سپس خدایى را که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به سوى او دعوت مى‏کند با سه صفت معرفى مى‏کند: «خداوندى که حکومت آسمانها و زمین از آن اوست» (الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

خداوندى که «معبودى شایسته پرستش، جز او وجود ندارد» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).

خداوندى که «زنده مى‏کند و مى‏میراند» و نظام حیات و مرگ به فرمان اوست (یُحیِی وَ یُمِیتُ).

و در پایان از همه مردم جهان دعوت مى‏کند که «به خدا و فرستاده او پیامبر درس نخوانده و قیام کننده از میان توده‏هاى جمعیت، ایمان بیاورید» (فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ).

 «پیامبرى که (تنها دیگران را دعوت به این حقایق نمى‏کند، بلکه در درجه اول خودش به آنچه مى‏گوید، یعنى) به خدا و سخنان او ایمان دارد» (الَّذِی یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ کَلِماتِهِ).

نه تنها آیاتى را که بر خودش نازل شده مى‏پذیرد، بلکه تمام کتب راستین                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 102

 انبیاء پیشین را نیز مى‏پذیرد.

تمام تاریخ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به این حقیقت گواهى مى‏دهد، که او بیش از همه به تعلیمات خویش و آیات قرآن پاى بند بود و ایمان داشت.

آرى! از چنین پیامبرى باید پیروى کنید، تا نور هدایت در قلب شما بتابد و در مسیر سعادت قرار گیرید، مى‏فرماید: «و از او پیروى کنید تا هدایت یابید» (وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ).

اشاره به این که ایمان به تنهایى کافى نیست، بلکه در صورتى مفید خواهد بود که با پیروى عملى تکمیل گردد.

 (آیه 159)- در این آیه باز سخن پیرامون بنى اسرائیل و سرنوشت و رویدادهاى تاریخ آنهاست، نخست اشاره به واقعیتى مى‏کند که شبیه آن را در قرآن بسیار دیده‏ایم واقعیتى که حکایت از روح حق طلبى قرآن دارد، و آن احترام به موقعیت اقلیتهاى صالح است یعنى: چنان نبود که بنى اسرائیل یکپارچه فاسد و مفسد باشند و این نژاد عموما مردمى گمراه و سرکش معرفى شوند، بلکه در برابر اکثریت مفسده جو، اقلیتى وجود داشتند صالح و ناهماهنگ با کارهاى اکثریت، قرآن براى این اقلیت صالح اهمیت خاصى قائل شده است.

مى‏گوید: «از قوم موسى (ع) گروهى هستند که دعوت به سوى حق مى‏کنند و حاکم به حق و عدالتند» (وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى‏ أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ).

این آیه ممکن است اشاره به گروه کوچکى باشد که در برابر سامرى و دعوت او تسلیم نشدند و همه جا حامى و طرفدار مکتب موسى (ع) بودند و یا گروههاى صالح دیگرى که بعد از موسى (ع) به روى کار آمدند.

 (آیه 160)- گوشه‏اى از نعمتهاى خدا به بنى اسرائیل: در این آیه اشاره به چند قسم از نعمتهاى خدا بر بنى اسرائیل مى‏کند. نخست مى‏گوید: «ما آنها را به دوازده گروه- که هر یک شاخه‏اى (از دودمان اسرائیل) بود- تقسیم کردیم» تا نظمى عادلانه و دور از برخوردهاى خشونت آمیز در میانشان حکومت کند (وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 103

 نعمت دیگر: «و هنگامى که قوم موسى (در بیابان سوزان، به سوى بیت المقدس در حرکت بودند و گرفتار عطش سوزان و تشنگى خطرناکى شدند) و از او تقاضاى آب کردند، به او وحى فرستادیم که عصایت را بر سنگ بزن و او چنین کرد، ناگهان دوازده چشمه از سنگ جوشید» (وَ أَوْحَیْنا إِلى‏ مُوسى‏ إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً).

و آنچنان این چشمه‏ها در میان آنها تقسیم شد «که هر کدام به خوبى چشمه خود را مى‏شناختند» (قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ).

نعمت دیگر این که، در آن بیابان سوزان که پناهگاهى وجود نداشت «ابر را بر سر آنها سایه افکن ساختیم» (وَ ظَلَّلْنا عَلَیْهِمُ الْغَمامَ).

بالاخره چهارمین نعمت این بود که «من و سلوى را (به عنوان دو غذاى لذیذ و نیروبخش) بر آنها فرو فرستادیم» (وَ أَنْزَلْنا عَلَیْهِمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى‏) «1».

و به آنها گفتیم «از غذاهاى پاکیزه‏اى که در اختیار شما گذارده‏ایم بخورید» (کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ). و فرمان خدا را به کار بندید.

اما آنها خوردند و کفران و ناسپاسى کردند، آنها «به ما ستم نکردند بلکه به خودشان ستم روا داشتند» (وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ).

 (آیه 161)- در تعقیب آیات گذشته در این آیه و آیه بعد به قسمت دیگرى از مواهب پروردگار به بنى اسرائیل و طغیانگرى آنان در برابر این مواهب اشاره شده است، نخست مى‏گوید: «و (به خاطر بیاورید) هنگامى را که به آنها گفته شد در این سرزمین (بیت المقدس) ساکن گردید و از نعمتهاى فراوان آن، در هر نقطه و هرگونه که مى‏خواهید بخورید» و بهره گیرید (وَ إِذْ قِیلَ لَهُمُ اسْکُنُوا هذِهِ الْقَرْیَةَ وَ کُلُوا مِنْها حَیْثُ شِئْتُمْ).

 «و بگویید: خداوندا! گناهان ما را بریز و از در بیت المقدس با خضوع و تعظیم وارد شوید» (وَ قُولُوا حِطَّةٌ وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً).

که اگر این برنامه را انجام دهید «خطاهایى را که مرتکب شده‏اید مى‏بخشیم‏

__________________________________________________

 (1) در باره «منّ» و «سلوى» ذیل آیه 57 سوره بقره بحث کردیم.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 104

و به نیکوکاران پاداش بیشتر و بهتر خواهیم داد» (نَغْفِرْ لَکُمْ خَطِیئاتِکُمْ سَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ).

 «حطّه» به معنى نزول چیزى از طرف بالاست و این کلمه در واقع شعار آنها به هنگام ورود به بیت المقدس بود، یعنى «تقاضاى ما ریزش گناهانمان و یا ریزش باران عفو و رحمتت بر ماست».

 (آیه 162)- ولى با این که درهاى رحمت به روى آنها گشوده بود، و اگر از فرصت استفاده مى‏کردند مى‏توانستند، گذشته و آینده خود را اصلاح کنند «اما ستمکاران بنى اسرائیل (نه تنها استفاده نکردند بلکه) فرمان پروردگار را بر خلاف آنچه به آنها گفته شده بود عمل کردند» (فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلًا غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ).

 «سر انجام به خاطر این نافرمانى و طغیان و ظلم و ستم (بر خویشتن و بر دیگران) عذابى از آسمان بر آنها نازل کردیم» (فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَظْلِمُونَ).

 (آیه 163)- یک سرگذشت عبرت انگیز! در اینجا صحنه دیگرى از تاریخ پرماجراى بنى اسرائیل که مربوط به جمعى از آنهاست که در ساحل دریایى زندگى مى‏کردند، آمده است، منتها روى سخن در آن به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله است، و به او مى‏گوید: «از قوم یهود معاصر خویش ماجراى شهرى را که در کنار دریا قرار داشت سؤال کن» (وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ).

طبق روایات این «قریه» بندرى به نام «ایله» بوده که امروز به نام بندر ایلات معروف است.

و به یاد آنها بیاور «زمانى را که در روز شنبه (از قانون پروردگار) تجاوز مى‏کردند» (إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ).

زیرا روز شنبه تعطیل آنها بود و وظیفه داشتند، دست از کار و کسب و صید ماهى بکشند و به مراسم عبادت آن روز بپردازند، اما آنها این دستور را زیر پا گذاردند.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 105

 سپس قرآن آنچه را در جمله قبل سر بسته بیان کرده بود، چنین شرح مى‏دهد:

به خاطر آنها بیاور «آن هنگام را که ماهیان در روز شنبه در روى آب آشکار مى‏شدند و در غیر روز شنبه ماهیان کمتر به سراغ آنها مى‏آمدند» (إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتِیهِمْ).

این موضوع خواه جنبه طبیعى داشته، و یا جنبه فوق العاده و الهى، وسیله‏اى بود براى امتحان و آزمایش این جمعیت، لذا قرآن مى‏گوید: «ما این چنین آنها را به چیزى که در برابر آن مخالفت مى‏کردند آزمایش مى‏کردیم» (کَذلِکَ نَبْلُوهُمْ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ).

چگونه دست به گناه زدند؟

این جمعیت، قانون شکنى را به این ترتیب شروع کردند که در آغاز از طریق حیله به اصطلاح شرعى- به وسیله کندن حوضچه‏ها و یا انداختن قلابها- کار خود را شروع کردند، این کار، گناه را در نظر آنها کوچک و آنان را در برابر شکستن احترام روز شنبه جسور ساخت، کم‏کم روزهاى شنبه بطور علنى و بى‏پروا به صید ماهى مشغول شدند و از این راه مال و ثروت فراوانى فراهم ساختند.

 (آیه 164)- این جمعیت از بنى اسرائیل در برابر این آزمایش بزرگ که با زندگى آنان کاملا آمیخته بود به سه گروه تقسیم شدند:

 «گروه اول» که اکثریت را تشکیل مى‏دادند، به مخالفت با این فرمان الهى برخاستند.

 «گروه دوم» که قاعدتا اقلیت کوچکى بودند و در برابر گروه اول به وظیفه امر به معروف و نهى از منکر قیام کردند.

 «گروه سوم»، ساکتان و بى‏طرفان بودند، که نه همگامى با گناهکاران داشتند و نه وظیفه نهى از منکر را انجام مى‏دادند.

در آیه مورد بحث، گفتگوى این گروه را با نهى کنندگان شرح مى‏دهد، مى‏گوید: «و (به خاطر بیاور) هنگامى که جمعى از آنها به جمع دیگرى گفتند: چرا قومى را اندرز مى‏دهید که خداوند سر انجام آنها را هلاک مى‏کند و یا به عذاب                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 106

 دردناکى کیفر خواهد داد» (وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِیداً).

 «گفتند: (این اندرزها) براى اعتذار و رفع مسؤولیت در پیشگاه پروردگار شماست به علاوه شاید آنها بپذیرند و از گناه باز ایستند، و تقوا پیشه کنند»! (قالُوا مَعْذِرَةً إِلى‏ رَبِّکُمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ).

از جمله بالا چنین استفاده مى‏شود که: گاهى بیان حقایق و وظایف الهى بدون احتمال تأثیر نیز واجب مى‏شود و آن در موردى است که اگر حکم خدا گفته نشود و از گناه انتقاد نگردد کم‏کم به دست فراموشى سپرده مى‏شود و بدعتها جان مى‏گیرند و سکوت دلیل بر رضایت و موافقت محسوب مى‏شود، در این گونه موارد لازم است حکم پروردگار آشکارا و در همه جا گفته شود هر چند اثرى در گنهکاران نگذارد.

 (آیه 165)- در این آیه مى‏فرماید: سر انجام دنیاپرستى بر آنان غلبه کرد و فرمان خدا را به دست فراموشى سپردند «اما هنگامى که تذکراتى را که به آنها داده شده بود فراموش کردند (لحظه عذاب فرا رسید، و) نهى کنندگان از بدى را رهایى بخشیدیم و کسانى را که ستم کردند، به خاطر نافرمانیشان به عذاب شدیدى گرفتار ساختیم» (فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئِیسٍ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ).

چه کسانى رهایى یافتند؟

از آن سه گروه (گنهکاران، ساکتان و اندرزدهندگان) تنها گروه سوم از مجازات الهى مصون ماندند و بطورى که در روایات آمده است آنها هنگامى که دیدند اندرزهایشان مؤثر واقع نمى‏شود ناراحت شدند و گفتند: ما از شهر بیرون مى‏رویم، شب هنگام به بیابان رفتند و اتفاقا در همان شب کیفر الهى دامان دو گروه دیگر را گرفت.

(آیه 166)- در این آیه مجازات آنها را چنین شرح مى‏دهد: «هنگامى که در برابر آنچه از آن نهى شده بودند، سرکشى کردند به آنها گفتیم به شکل میمونهاى طرد شده درآیید» (فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 107

 روشن است که امر «کُونُوا» (بوده باشید) در اینجا یک فرمان تکوینى است، یعنى آنها فورا به شکل میمون در مى‏آمدند البته طبق روایات مسخ شدگان تنها چند روزى زنده مى‏ماندند و سپس از دنیا مى‏رفتند و نسلى از آنها به وجود نمى‏آمد.

 (آیه 167)- پراکندگى یهود! این آیه و آیه بعد اشاره به قسمتى از کیفرهاى دنیوى آن جمع از یهود است که در برابر فرمانهاى الهى قد علم کردند و حق و عدالت و درستى را زیر پا گذاردند.

نخست مى‏گوید: به خاطر بیاور «زمانى که پروردگار تو اعلام داشت که بر این جمعیت گنهکار، عده‏اى را مسلط مى‏کند، که بطور مداوم تا دامنه قیامت آنها را در ناراحتى و عذاب قرار دهند» (وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکَ لَیَبْعَثَنَّ عَلَیْهِمْ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ یَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذابِ).

از این آیه استفاده مى‏شود که این گروه سرکش، هرگز روى آرامش کامل نخواهند دید، هر چند براى خود حکومت و دولتى تأسیس کنند.

و در پایان آیه اضافه مى‏کند که: «پروردگار تو هم مجازاتش براى مستحقان، سریع است، و هم (نسبت به خطاکاران توبه‏کار) آمرزنده و مهربان است» (إِنَّ رَبَّکَ لَسَرِیعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ).

و این جمله نشان مى‏دهد که خداوند راه بازگشت را به روى آنان بازگذارده، تا کسى گمان نبرد که سرنوشت اجبارى توأم با بدبختى و کیفر و مجازات براى آنها تعیین شده است.

 (آیه 168)- در این آیه به پراکندگى یهود در جهان اشاره کرده، مى‏گوید: «ما آنها را در زمین متفرق ساختیم به گروههاى مختلفى تقسیم شدند، بعضى از آنها صالح بودند (به همین دلیل هنگامى که فرمان حق و دعوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله را شنیدند، ایمان آوردند) و جمعى دیگر ناصالح بودند» و حق را پشت سر انداختند و براى تأمین زندگى مادى خود از هیچ کارى فروگذار نکردند (وَ قَطَّعْناهُمْ فِی الْأَرْضِ أُمَماً مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِکَ).

باز در این آیه این حقیقت تجلى مى‏کند که اسلام هیچ گونه خصومتى با نژاد                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 108

 یهود ندارد و به عنوان پیروان یک مکتب و یا وابستگان به یک نژاد، آنها را محکوم نمى‏نماید بلکه مقیاس و معیار سنجش را اعمال آنها قرار مى‏دهد.

سپس اضافه مى‏کند: «ما آنها را با وسائل گوناگون، نیکیها و بدیها آزمودیم شاید باز گردند» (وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ).

گاهى آنها را تشویق کردیم و در رفاه و نعمت قرار دادیم، تا حس شکرگزارى در آنها برانگیخته شود و به سوى حق بازآیند، و گاهى به عکس آنها را در شدائد و سختیها و مصائب فرو بردیم، تا از مرکب غرور و خودپرستى و تکبر فرود آیند و به ناتوانى خویش پى برند، شاید بیدار شوند و به سوى خدا بازگردند، و هدف در هر دو حال مسأله تربیت و هدایت و بازگشت به سوى حق بوده است.

 (آیه 169)- در آیات گذشته سخن از نیاکان یهود بود، ولى در این آیه، بحث از فرزندان و اخلاف آنها به میان آمده است.

نخست یادآور مى‏شود که: «پس از آنها، فرزندانى جاى آنها را گرفتند که وارث کتاب (آسمانى تورات) شدند اما با این حال متاع این دنیاى پست را گرفته» بر اطاعت خدا ترجیح مى‏دهند (فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْکِتابَ یَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنى‏).

سپس اضافه مى‏کند: هنگامى که آنها در کشمکش وجدان از یک سو، و منافع مادى از سوى دیگر قرار مى‏گیرند، دست به دامن امیدهاى کاذب زده، «و مى‏گویند (ما این منفعت نقد را مشروع یا نامشروع به چنگ مى‏آوریم، خداوند رحیم و مهربان است) و به زودى ما مورد بخشش قرار خواهیم گرفت» (وَ یَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنا).

این جمله نشان مى‏دهد که آنها بعد از انجام چنین کارى یک نوع پشیمانى زود گذر و حالت توبه ظاهرى به خود مى‏گرفتند، ولى بطورى که قرآن مى‏گوید:

این ندامت و پشیمانى آنها به هیچ وجه ریشه نداشت به همین دلیل «اگر سود مادى دیگرى همانند آن به دستشان مى‏آمد، آن را نیز مى‏گرفتند» (وَ إِنْ یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَأْخُذُوهُ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 109

 در هر حال این جمله اشاره به رشوه خواریهاى جمعى از یهود، و تحریف آیات آسمانى به خاطر آن، و فراموش کردن احکام پروردگار به خاطر تضادّ با منافع آنها مى‏کند.

لذا به دنبال آن مى‏فرماید: «آیا اینها به وسیله کتاب آسمانیشان (تورات) پیمان نبسته بودند که بر خدا (دروغ نبندند و احکام او را تحریف نکنند و) جز حق چیزى نگویند؟!» (أَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثاقُ الْکِتابِ أَنْ لا یَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ).

سپس مى‏گوید: اگر آنها از آیات الهى آگاهى نداشتند و دست به این اعمال خلاف مى‏زدند ممکن بود براى خودشان عذرى بسازند، ولى اشکال کار این است که: «آنها کرارا محتویات تورات را دیده و فهمیده بودند» (وَ دَرَسُوا ما فِیهِ). در عین حال آن را ضایع ساختند و فرمانش را پشت سر انداختند.

سر انجام مى‏فرماید: اینها اشتباه مى‏کنند، و این اعمال و متاعها سودى براى آنها نخواهد داشت، بلکه «سراى آخرت براى پرهیزکاران بهتر است» (وَ الدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ).

 «آیا شما حقایقى را به این روشنى درک نمى‏کنید» (أَ فَلا تَعْقِلُونَ).

 (آیه 170)- در این آیه در برابر گروه فوق اشاره به گروه دیگر مى‏کند که آنها نه تنها از هرگونه تحریف و کتمان آیات الهى برکنار بودند، بلکه به آن تمسک جسته و موبه‏مو آنها را اجرا کردند، قرآن این جمعیت را «مصلحان جهان» نام نهاده و اجر و پاداش مهمى براى آنها قائل شده و در باره آنها چنین مى‏گوید: «کسانى که تمسک به کتاب پروردگار جویند و نماز را برپا دارند (پاداش بزرگى خواهند داشت) زیرا ما پاداش مصلحان را ضایع نخواهیم ساخت» (وَ الَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالْکِتابِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ).

آیه فوق به خوبى نشان مى‏دهد که اصلاح واقعى در روى زمین بدون تمسک به کتب آسمانى و فرمانهاى الهى امکان پذیر نمى‏باشد، و این تعبیر بار دیگر این حقیقت را تأکید مى‏کند که دین و مذهب تنها یک برنامه مربوط به جهان ماوراء طبیعت و یا سراى آخرت نیست، بلکه آیینى است در متن زندگى انسانها،                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 110

 و در طریق حفظ منافع تمام افراد بشر و اجراى اصول عدالت و صلح و رفاه و آسایش و بالاخره هر مفهومى که در معنى وسیع «اصلاح» جمع است.

 (آیه 171)- آخرین سخن در باره قوم یهود: این آیه آخرین آیه‏اى است که در این سوره پیرامون زندگى بنى اسرائیل سخن مى‏گوید و در آن سرگذشت دیگرى را به جمعیت یهود یادآورى مى‏کند، سرگذشتى که هم درس عبرت است و هم دلیل بر سپردن یک پیمان، مى‏گوید: به خاطر بیاورید «هنگامى که کوه را بالاى سر آنها قرار دادیم، آنچنان که گویى سایبانى بر سر آنها بود» (وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ کَأَنَّهُ ظُلَّةٌ).

 «و آنچنان که آنها گمان بردند بر سرشان سقوط خواهد کرد» (وَ ظَنُّوا أَنَّهُ واقِعٌ بِهِمْ). وحشت و اضطراب سراسر وجودشان را گرفت، و به تضرع افتادند.

در همان حال به آنها گفتیم «آنچه را از احکام به شما داده‏ایم با جدیت و قوت بگیرید» (خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ).

 «و آنچه در آن مانده است به خاطر داشته باشید تا پرهیزکار شوید» (وَ اذْکُرُوا ما فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ). از کیفر خدا بترسید و به پیمانهایى که در آن از شما گرفته‏ایم عمل کنید.

یعنى، تمام رسالت موسى (ع) و سایر انبیاء و مبارزات درگیریهاى مستمر و سخت آنان، و ناراحتیها و شداید طاقت فرسایى که تن به آن دادند، همه براى آن بوده است که فرمان خدا و اصول حق و عدالت و پاکى و تقوا در میان همه بطور کامل اجرا گردد.

 (آیه 172)- پیمان نخستین و عالم ذر: این آیه اشاره‏اى به «توحید فطرى» و وجود ایمان به خدا در اعماق روح آدمى است و به همین جهت بحثهایى را که در آیات گذشته این سوره در زمینه «توحید استدلالى» بوده است تکمیل مى‏کند.

خداوند روى سخن را در این آیه به پیامبر کرده، نخست چنین مى‏گوید:

به خاطر بیاور «موقعى را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذرّیه آنها را برگرفت و آشکار ساخت و آنها را گواه بر خویشتن نمود (و از آنها پرسید:) آیا من پروردگار                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 111

 شما نیستم؟ آنها همگى گفتند: آرى! گواهى مى‏دهیم» (وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا).

سپس اشاره به هدف نهایى این سؤال و جواب و گرفتن پیمان از فرزندان آدم در مسأله توحید نموده، مى‏فرماید: این کار را خداوند به این جهت انجام داد «که در روز قیامت نگویید ما از این موضوع (توحید و شناسایى خدا) غافل بودیم» (أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ).

 (آیه 173)- در این آیه اشاره به هدف دیگر این پیمان کرده، مى‏گوید: این پیمان را به خاطر آن گرفتیم که «نگویید: پدران ما پیش از ما بت پرست بودند و ما هم فرزندانى بعد از آنها بودیم (و چاره‏اى جز تبعیت از آنها نداشتیم) آیا ما را به گناه افراد بیهوده کار مجازات مى‏کنى» (أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ).

 (آیه 174)- آرى «این گونه ما آیات را توضیح مى‏دهیم و روشن مى‏سازیم (تا بدانند نور توحید از آغاز در روح آنها بوده) شاید با توجه به این حقایق به سوى حق باز گردند» (وَ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ وَ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ).

منظور از این عالم و این پیمان همان «عالم استعدادها» و «پیمان فطرت» و تکوین و آفرینش است، به این ترتیب که به هنگام خروج فرزندان آدم به صورت «نطفه» از صلب پدران به رحم مادران که در آن هنگام ذراتى بیش نیستند خداوند استعداد و آمادگى براى حقیقت توحید به آنها داده است، هم در نهاد و فطرتشان این سرّ الهى به صورت یک حس درون ذاتى به ودیعه گذارده شده است و هم در عقل و خردشان به صورت یک حقیقت خودآگاه! بنابراین همه افراد بشر داراى روح توحیدند و سؤالى که خداوند از آنها کرده به زبان تکوین و آفرینش است و پاسخى که آنها داده‏اند نیز به همین زبان است.

 (آیه 175)- دانشمندى که در خدمت فراعنه در آمد: در اینجا اشاره به یکى دیگر از داستانهاى بنى اسرائیل شده است.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 112

 نخست روى سخن را به پیامبر کرده، مى‏گوید: «و بر آنها بخوان داستان آن کس را که آیات خود را به او دادیم ولى سر انجام خود را از آن تهى ساخت و گرفتار وسوسه‏هاى شیطان گشت و از گمراهان گردید» (وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ).

 (آیه 176))- در این آیه این موضوع را چنین تکمیل مى‏کند که «و اگر مى‏خواستیم (مى‏توانستیم او را در همان مسیر حق به اجبار نگاه داریم) و به وسیله آن آیات و علوم، مقام والا بدهیم» (وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها).

ولى مسلّم است که نگاهدارى اجبارى افراد در مسیر حق با سنّت پروردگار که سنّت اختیار و آزادى اراده است، سازگار نیست و نشانه شخصیت و عظمت کسى نخواهد بود، لذا بلافاصله اضافه مى‏کند:

ما او را به حال خود رها کردیم «و او به پستى گرایید و از هواى نفس پیروى کرد» (وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ).

سپس این شخص را تشبیه به سگى مى‏کند که همیشه زبان خود را همانند حیوانات تشنه بیرون آورده، مى‏گوید: «او همانند سگ است که اگر به او حمله کنى دهانش باز و زبانش بیرون است و اگر او را به حال خود واگذارى باز چنین است» (فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ).

او بر اثر شدت هوى پرستى و چسبیدن به لذات جهان ماده، یک حال عطش نامحدود و پایان ناپذیر به خود گرفته که همواره دنبال دنیاپرستى مى‏رود، همچون یک «سگ هار» که بر اثر بیمارى هارى حالت عطش کاذب به او دست مى‏دهد و در هیچ حال سیراب نمى‏شود.

سپس اضافه مى‏کند که: «این مثل (مخصوص به این شخص معین نیست، بلکه) مثالى است براى همه جمعیتهایى که آیات خدا را تکذیب کنند» (ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا).

 «این داستان را براى آنها بازگو کن، شاید در باره آن بیندیشند» و مسیر صحیحى را پیدا کنند (فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 113

 

بعلم باعورا دانشمند دنیاپرست و منحرف-

از بسیارى از روایات و کلمات مفسران مى‏شود که منظور از این شخص مردى به نام «بلعم باعورا» بوده، که در عصر موسى زندگى مى‏کرد و از دانشمندان و علماى مشهور بنى اسرائیل محسوب مى‏شد، و حتى موسى از وجود او به عنوان یک مبلّغ نیرومند استفاده مى‏کرد، و کارش در این راه آن قدر بالا گرفت که دعایش در پیشگاه خدا به اجابت مى‏رسید، ولى بر اثر تمایل به فرعون و وعد و وعیدهاى او از راه حق منحرف شد و همه مقامات خود را از دست داد، تا آنجا که در صف مخالفان موسى قرار گرفت.

 (آیه 177))- در این آیه و آیه بعد در واقع یک نتیجه کلى و عمومى از سرگذشت «بلعم» و علماى دنیاپرست گرفته، نخست مى‏گوید: «چه بد مثلى دارند آنها که آیات ما را تکذیب و انکار کردند» و چه بد عاقبت و سرنوشتى در انتظار آنهاست (ساءَ مَثَلًا الْقَوْمُ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا).

ولى آنها به ما ظلم و ستم نمى‏کردند، بلکه «بر خویشتن ستم روا مى‏داشتند» (وَ أَنْفُسَهُمْ کانُوا یَظْلِمُونَ).

چه ستمى از این بالاتر که سرمایه‏هاى معنوى علوم و دانشهاى خویش را که مى‏تواند باعث سر بلندى خود آنها و جامعه‏هایشان گردد در اختیار صاحبان «زر» و «زور» مى‏گذارند و به بهاى ناچیز مى‏فروشند.

 (آیه 178))- اما به هوش باشید که رهایى از این گونه لغزشها و دامهاى شیطانى، بدون توفیق و هدایت الهى ممکن نیست «آن کس را که خدا هدایت کند (و توفیق را رفیق راهش سازد) هدایت یافته واقعى اوست» (مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِی).

 «و کسانى را که خداوند گمراه سازد (و بر اثر اعمالشان به حال خود رها سازد یا وسائل پیروزى و موفقیت را در برابر وسوسه‏هاى شیطانى آنان بگیرد) زیانکار واقعى همانها هستند» (وَ مَنْ یُضْلِلْ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ).

 (آیه 179))- نشانه‏هاى دوزخیان: در این آیه و دو آیه بعد مردم به دو گروه تقسیم شده‏اند و صفات هر کدام توضیح داده شده: «گروه دوزخیان و گروه بهشتیان».                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 114

 نخست در باره دوزخیان با سوگند و تأکید چنین مى‏گوید: «ما بسیارى از جن و انس را براى دوزخ آفریدیم» (وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ).

گرچه خداوند همه را پاک آفریده، ولى گروهى با اعمال خویش خود را نامزد دوزخ مى‏کنند و سر انجامشان شوم و تاریک است و گروهى با اعمال خود، خود را نامزد بهشت مى‏سازند و عاقبت کارشان خوشبختى و سعادت است.

سپس صفات گروه دوزخى را در سه جمله خلاصه مى‏کند: نخست این که:

 «آنها قلبهایى دارند که با آن درک و اندیشه نمى‏کنند» (لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها).

دیگر این که: «چشمهاى روشن و حقیقت بین دارند اما با آن چهره حقایق را نمى‏نگرند» و همچون نابینایان از کنار آن مى‏گذرند (وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها).

سوم این که: «با داشتن گوش سالم، سخنان حق را نمى‏شنوند» و همچون کران خود را از شنیدن حرف حق محروم مى‏سازند (وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها).

 «اینها در حقیقت همچون چهارپایانند» (أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ). چرا که امتیاز آدمى از چهارپایان در فکر بیدار و چشم بینا و گوش شنواست که متأسفانه آنها همه را از دست داده‏اند «بلکه آنها از چهارپایان گمراهتر و پست‏تر مى‏باشند» (بَلْ هُمْ أَضَلُّ).

چرا که چهارپایان داراى این استعدادها و امکانات نیستند، ولى آنها با داشتن عقل سالم و چشم بینا و گوش شنوا امکان همه گونه ترقى و تکامل را دارند، اما بر اثر هوى پرستى و گرایش به پستیها این استعدادها را بلااستفاده مى‏گذارند.

 «آنها افراد غافل و بیخبرى هستند» و به همین جهت در بیراهه‏هاى زندگى سرگردانند (أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ).

چشمه آب حیات کنار دستشان، ولى از تشنگى فریاد مى‏کشند، درهاى سعادت در برابر رویشان باز است، اما حتى به آن نگاه نمى‏کنند.

(آیه 180))- در این آیه اشاره به وضع گروه بهشتى کرده، صفات آنان را بیان مى‏کند، نخست براى بیرون آمدن از صف دوزخیان مردم را به توجه عمیق به اسماء حسناى خدا دعوت نموده، مى‏فرماید: «براى خدا نامهاى نیکى است، خدا را به آنها بخوانید» (وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 115

 منظور از «اسماء حسنى»، صفات مختلف پروردگار است که همگى نیک و همگى «حسنى» است.

و منظور از خواندن خدا به اسماء حسنى تنها این نیست که الفاظ را بر زبان جارى کنیم و مثلا بگوییم یا عالم، یا قادر، یا ارحم الرّاحمین، بلکه در واقع این است که این صفات را در وجود خودمان به مقدار امکان پیاده کنیم، و به تعبیر دیگر متصف به اوصاف او و متخلق به اخلاقش گردیم، و نیز اگر در بعضى روایات مانند روایتى که از امام صادق علیه السّلام در تفسیر این آیه نقل شده مى‏خوانیم: نحن و اللّه الاسماء الحسنى به خدا سوگند ما اسماء حسناى خدا هستیم، اشاره به آن است که پرتو نیرومندى از آن صفات الهى در وجود ما منعکس شده و شناخت ما به شناخت ذات پاکش کمک مى‏کند.

سپس مردم را از این نکته برحذر مى‏دارد که اسامى خدا را تحریف نکنند و مى‏گوید: «آنها که اسماء خدا را تحریف کرده‏اند رها سازید، آنها به زودى به جزاى اعمال خویش گرفتار خواهند شد» (وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).

منظور از الحاد در اسماء خدا این است که الفاظ و مفاهیم آن را تحریف کنیم، یا او را به اوصافى توصیف نماییم که شایسته آن نیست، همانند مسیحیان که قائل به تثلیث و خدایان سه گانه شده‏اند، و یا این که صفات او را بر مخلوقاتش تطبیق نماییم.

 (آیه 181))- این آیه به دو قسمت که اساسى‏ترین صفات گروه بهشتیان است اشاره مى‏کند، مى‏فرماید: «و از کسانى که آفریدیم، امت و گروهى هستند که مردم را به حق هدایت مى‏کنند و به آن حکم مى‏کنند» (وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ).

در واقع آنها دو برنامه ممتاز دارند، فکر، هدف، دعوت و فرهنگشان حق و به سوى حق است، و نیز عمل و برنامه‏ها و حکومتشان بر اساس حق و حقیقت مى‏باشد.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 116

 (آیه 182)- مجازات استدراج: در این آیه و آیه بعد یکى از مجازاتهاى الهى که به صورت یک سنّت در باره بسیارى از گنهکاران سرکش اجرا مى‏شود، بیان شده و آن «عذاب استدراج» است.

استدراج در دو مورد از قرآن مجید آمده است. یکى در آیه مورد بحث و دیگرى در آیه 44 سوره قلم و هر دو مورد در باره انکار کنندگان آیات الهى است.

خداوند در این آیه مى‏فرماید: «آنها که آیات ما را تکذیب و انکار کردند تدریجا، مرحله به مرحله، از راهى که نمى‏دانند، در دام مجازات گرفتارشان مى‏کنیم» و زندگى آنها را درهم مى‏پیچیم (وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ).

 (آیه 183))- در این آیه همان مطلب را به این صورت تأکید مى‏کند: چنان نیست که با شتابزدگى چنین کسانى را فورا مجازات کنم، بلکه «به آنها مهلت و فرصت کافى (براى تنبه و بیدارى) مى‏دهم» و هنگامى که بیدار نشدند، گرفتارشان مى‏سازم (وَ أُمْلِی لَهُمْ). زیرا کسانى شتاب و عجله مى‏کنند که قدرت کافى ندارند و مى‏ترسند فرصت از دستشان برود «ولى نقشه من و مجازاتهایم آنچنان قوى و حساب شده است» که هیچ کس را قدرت فرار از آن نیست (إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ).

این آیه به همه گنهکاران هشدار مى‏دهد که تأخیر کیفر الهى را دلیل بر پاکى و درستى خود، و یا ضعیف و ناتوانى پروردگار، نگیرند، و ناز و نعمتهایى را که در آن غرقند، نشانه تقربشان به خدا ندانند، چه بسا این پیروزیها و نعمتهایى که به آنها مى‏رسد مقدمه مجازات استدراجى پروردگار باشد، خدا آنها را غرق نعمت مى‏کند و به آنها مهلت مى‏دهد و بالا و بالاتر مى‏برد، اما سر انجام چنان بر زمین مى‏کوبد که اثرى از آنها باقى نماند و تمام هستى و تاریخشان را درهم مى‏پیچد.

از امام صادق علیه السّلام در تفسیر آیه فوق چنین نقل شده که فرمود: «منظور از این آیه بنده گنهکارى است که پس از انجام گناه، خداوند او را مشمول نعمتى قرار مى‏دهد ولى او نعمت را به حساب خوبى خودش گذاشته و از استغفار در برابر گناه غافلش مى‏سازد».

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 117

 (آیه 184)-

شأن نزول:

مفسران اسلامى چنین نقل کرده‏اند: پیامبر صلّى اللّه علیه و آله هنگامى که در مکّه بود، شبى بر کوه صفا برآمد و مردم را به سوى توحید و یکتاپرستى دعوت نمود، مخصوصا تمامى طوائف قریش را صدا زد و آنها را از مجازات الهى برحذر داشت، تا مقدار زیادى از شب گذشت، بت پرستان مکّه گفتند: «رفیق ما دیوانه شده، از شب تا صبح نعره مى‏کشید»! در این موقع آیه نازل شد و به آنها در این زمینه پاسخ دندانشکنى داد.

تفسیر:

تهمتها و بهانه‏ها- در این آیه نخست خداوند به گفتار بى‏اساس بت پرستان دائر به جنون پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین پاسخ مى‏گوید: «آیا آنها فکر و اندیشه خود را به کار نینداختند که بدانند همنشین آنها (پیامبر) هیچ گونه آثارى از جنون ندارد» (أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ).

بیش از چهل سال در میان آنها رفت و آمد داشته، و همواره فکر، عقل و تدبیرش را دیده‏اند، چگونه یکباره چنین وصله‏اى را به وى چسباندند، و به دنبال این جمله مى‏گوید: «او فقط بیم دهنده آشکارى است» که جامعه خویش را از خطراتى که با آن رو برو است برحذر مى‏دارد (إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ).

 (آیه 185))- در این آیه براى تکمیل این بیان آنها را به مطالعه عالم هستى، آسمانها و زمین، دعوت مى‏کند و مى‏گوید: «آیا در حکومت آسمانها و زمین و مخلوقاتى که خدا آفریده از روى دقت و فکر نظر نیفکندند» (أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ).

تا بدانند این عالم وسیع آفرینش با این نظام حیرت انگیز بیهوده آفریده نشده و هدفى براى آن بوده است، و دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در حقیقت دنباله همان هدف آفرینش، یعنى تکامل و تربیت انسان است.

سپس براى این که آنها را از خواب غفلت بیدار سازد، مى‏فرماید: آیا در این موضوع نیز اندیشه نکردند که: ممکن است پایان زندگى آنها نزدیک شده باشد، (اگر امروز ایمان نیاورند، و دعوت این پیامبر را نپذیرند، و قرآنى را که بر او نازل شده است با این همه نشانه‏هاى روشن قبول نکنند) به کدام سخن بعد از آن ایمان                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 118

 خواهند آورد»؟ (وَ أَنْ عَسى‏ أَنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ).

 (آیه 186))- سر انجام در این آیه سخن را با آنها چنین پایان مى‏دهد که «هر کس را خداوند (به خاطر اعمال زشت و مستمرش) گمراه سازد، هیچ هدایت کننده‏اى ندارد، و خداوند آنها را همچنان در طغیان و سرکشى رها مى‏سازد تا حیران و سرگردان شوند» (مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلا هادِیَ لَهُ وَ یَذَرُهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ).

این گونه تعبیرات مخصوص به گروهى است که آن چنان در برابر حقایق، لجوج و متعصب و معاندند که گویى پرده بر چشم و گوش و قلبشان افتاده، پرده‏هاى تاریکى که نتیجه اعمال خود آنهاست، و منظور از «اضلال الهى» نیز همین است.

 (آیه 187)-)

شأن نزول:

طایفه قریش به چند نفر مأموریت دادند که به نجران سفر کنند، و از دانشمندان یهود که (علاوه بر مسیحیان) در آنجا ساکن بودند مسائل پیچیده‏اى را سؤال کنند، و در بازگشت آنها را در برابر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مطرح سازند (به گمان این که پیامبر از پاسخ آنها عاجز مى‏ماند) از جمله سؤالات این بود که در چه زمانى قیامت برپا مى‏شود، هنگامى که آنها این پرسش را از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کردند، آیه مورد بحث نازل شد و به آنها پاسخ گفت.

تفسیر:

کى قیامت برپا مى‏شود؟ با این که براى آیه شأن نزول خاصى ذکر شده در عین حال پیوند روشنى نیز با آیات قبل دارد، زیرا در آیات قبل اشاره به مسأله قیامت و لزوم آمادگى براى چنین روزى شده بود، طبعا به دنبال چنین بحثى این سؤال براى بسیارى از مردم پیش مى‏آید که قیامت کى برپا خواهد شد، لذا قرآن مى‏گوید: «از تو در باره ساعت (روز رستاخیز) مى‏پرسند، که در چه زمانى وقوع مى‏یابد»؟ (یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها).

سپس اضافه مى‏کند که اى پیامبر! در پاسخ این سؤال صریحا «بگو: این علم تنها نزد پروردگار من است، و هیچ کس جز او نمى‏تواند وقت آن را آشکار سازد» (قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ).

ولى دو نشانه سر بسته براى آن بیان مى‏کند، نخست مى‏گوید: «قیام ساعت در آسمانها و زمین، مسأله سنگینى است» (ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 119

 چه حادثه‏اى ممکن است از این سنگین‏تر بوده باشد، در حالى که در آستانه قیامت، همه کرات آسمانى به هم مى‏ریزند، آفتاب خاموش، ماه تاریک، ستارگان بى‏فروغ و اتمها متلاشى مى‏گردند، و از بقایاى آنها جهانى نو با طرحى تازه ریخته مى‏شود.

دیگر اینکه قیام ساعت، بدون مقدمات تدریجى، و به شکل انقلابى، تحقق مى‏یابد «و جز بطور ناگهانى به سراغ شما نمى‏آید» (لا تَأْتِیکُمْ إِلَّا بَغْتَةً).

بار دیگر مى‏گوید: «چنان از تو سؤال مى‏کنند که گویى تو از زمان وقوع قیامت با خبرى»! (یَسْئَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْها).

بعد اضافه مى‏کند که در جواب آنها «بگو: این علم تنها نزد خداست ولى بیشتر مردم از این حقیقت آگاهى ندارند» که چنین علمى مخصوص ذات پاک اوست، لذا پى‏درپى از آن مى‏پرسند (قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ).

 (آیه 188))-

شأن نزول:

اهل مکّه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گفتند: تو اگر با خدا ارتباط دارى آیا پروردگار تو را از گرانى و ارزانى اجناس در آینده با خبر نمى‏سازد که از این طریق بتوانى آنچه به سود و منفعت است تهیه کنى و آنچه به زیان است کنار بگذارى و یا از خشکسالى، و یا پرآبى مناطق مختلف آگاه سازد تا به موقع از مناطق خشک به سرزمینهاى پربرکت کوچ کنى؟! در این هنگام آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.

تفسیر:

اسرار نهان را فقط خدا مى‏داند- در آیه قبل عدم آگاهى هیچ کس جز خدا نسبت به زمان قیام «قیامت» مورد بحث بود و در این آیه سخن از نفى علم غیب بطور کلى در میان است.

در نخستین جمله، به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏گوید: «به آنها بگو: من مالک و صاحب اختیار هیچ گونه سود و زیانى در باره خویش نیستم مگر آنچه را که خدا بخواهد» (قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ).

انسان در کارهاى خود، قدرت و نیرویى از خویش ندارد بلکه همه قدرتها از ناحیه خداست و اوست که این تواناییها را در اختیار انسان گذاشته است.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 120

 پس از بیان این موضوع، اشاره به مسأله مهم دیگرى مى‏کند که مورد سؤال گروهى بود و آن اینکه به پیامبرش مى‏گوید به آنها بگو: من از غیب و اسرار نهان آگاه نیستم «زیرا اگر از اسرار نهان آگاهى داشتم منافع فراوانى را براى خودم مى‏ساختم و هیچ گونه زیانى به من نمى‏رسید» (وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ).

سپس مقام واقعى و رسالت خویش را در یک جمله کوتاه و صریح بیان کرده مى‏گوید: «من فقط بیم دهنده و بشارت دهنده براى افرادى که ایمان مى‏آورند هستم» (إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).

 (آیه 189))- کفران یک نعمت بزرگ! در اینجا به گوشه دیگرى از حالات مشرکان و طرز تفکر آنها و پاسخ به اشتباهاتشان اشاره شده است و از آنجا که آیه قبل اشاره به توحید افعالى خدا بود، آیات بعد مکمل آنها محسوب مى‏شود.

نخست مى‏گوید: «او کسى است که (همه) شما را از یک فرد آفرید و همسرش را نیز از جنس او قرار داد تا در کنار او بیاساید» (هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها).

این دو در کنار هم زندگى آرام بخشى داشتند، «اما هنگامى که زوج با همسر خود آمیزش جنسى کرد، بارى سبک برداشت (به گونه‏اى که در آغاز کار این حمل براى او مشکلى ایجاد نمى‏کرد، و با داشتن حمل) به کارهاى خود همچنان ادامه مى‏داد» (فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِیفاً فَمَرَّتْ بِهِ).

اما با گذشت شب و روز، حمل او کم‏کم سنگین شد «و چون سنگین شد» (فَلَمَّا أَثْقَلَتْ). در این هنگام دو همسر، انتظار فرزندى را مى‏کشیدند و آرزو داشتند خداوند فرزند صالحى به آنها مرحمت کند، لذا «متوجه درگاه خدا شدند و پروردگار خویش را چنین خواندند: بار الها! اگر به ما فرزند صالحى عطا کنى از شکرگزاران خواهیم بود» (دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ).

 (آیه 190))- «ولى هنگامى که خداوند فرزندى سالم با تناسب اندام و شایستگى کامل به آنها داد، آنها براى خدا در این نعمت بزرگ شرکایى قائل                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 121

 شدند، اما خداوند برتر و بالاتر از شرک آنهاست» (فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ فِیما آتاهُما فَتَعالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ).

(آیه 191))- به دنبال این جریان، قرآن بار دیگر فکر و عقیده بت پرستى را با بیان روشن و کوبنده‏اى محکوم مى‏کند، و مى‏گوید: «آیا اینها موجوداتى را شریک خدا قرار مى‏دهند که قادر بر آفرینش چیزى نیستند، بلکه خودشان مخلوق اویند» (أَ یُشْرِکُونَ ما لا یَخْلُقُ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ).

 (آیه 192))- به علاوه «این معبودهاى ساختگى (در هیچ یک از مشکلات) قادر نیستند پرستش کنندگان خود را یارى کنند، و حتى قادر نیستند خود را نیز (در برابر مشکلات) یارى دهند» (وَ لا یَسْتَطِیعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَ لا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ).

 (آیه 193)- این معبودها آنچنان هستند که «اگر شما بخواهید آنها را هدایت کنید، از شما پیروى نخواهند کرد» و حتى عقل و شعور آن را ندارند (وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدى‏ لا یَتَّبِعُوکُمْ).

آنها که چنین هستند و نداى هادیان را نمى‏شنوند، چگونه مى‏توانند دیگران را هدایت کنند؟

به هر حال «براى شما مساوى است، خواه آنها را، دعوت به سوى حق کنید و یا در برابرشان خاموش باشید» در هر دو صورت، این گروه بت پرستان لجوج، دست بردار نیستند (سَواءٌ عَلَیْکُمْ أَ دَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صامِتُونَ).

 (آیه 194)- این آیه و آیه بعد همچنان بحثهاى توحید و مبارزه با شرک را ادامه مى‏دهد، و پرستش غیر خدا را عملى سفیهانه و دور از منطق و عقل معرفى مى‏نماید و با چهار دلیل، منطق بت پرستان را ابطال مى‏کند.

نخست مى‏گوید: «آنهایى را که شما جز خدا مى‏خوانید (و عبادت مى‏کنید و از آنان یارى مى‏طلبید) بندگانى همچون خود شما هستند»! (إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُکُمْ).

بنابراین معنى ندارد که انسان در مقابل چیزى که مثل خود او محکوم قوانین طبیعت است، به سجده بیفتد و دست نیاز به سوى او دراز کند و مقدرات                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 122

 و سرنوشتش را در دست او بداند.

سپس اضافه مى‏کند: اگر فکر مى‏کنید آنها قدرت و شعورى دارند «آنها را بخوانید باید جواب شما را بدهند اگر راست مى‏گویید» (فَادْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجِیبُوا لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).

و این دومین دلیلى است که براى ابطال منطق آنها بیان شده.

 (آیه 195)- در سومین بیان روشن مى‏سازد که آنها حتى از بندگان خود پست‏تر و ناتوانترند: خوب بنگرید «آیا آنها لا اقل همانند شما پاهایى دارند که با آن راه بروند» (أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِها).

 «یا دستهایى دارند که با آن چیزى را بگیرند و کارى انجام دهند» (أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِها). «یا چشمهایى دارند که با آن ببینند» (أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِها).

 «یا گوشهایى دارند که با آن بشنوند» (أَمْ لَهُمْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها).

به این ترتیب آنها به قدرى ضعیفند، که حتى براى جابه‏جا شدن نیاز به کمک شما دارند و براى دفاع از موجودیت خود، نیازمند به حمایت هستند.

سر انجام در پایان آیه ضمن تعبیر دیگرى که در حکم چهارمین استدلال است مى‏گوید: اى پیامبر! «بگو: این معبودهایى را که شما شریک خدا قرار داده‏اید بر ضد من بخوانید و همگى دست به دست هم دهید و براى من تا آنجا که مى‏توانید نقشه بکشید و در این کار هیچ گونه تأخیر روا مدارید» ببینیم با این حال کارى از همه شما ساخته است؟ (قُلِ ادْعُوا شُرَکاءَکُمْ ثُمَّ کِیدُونِ فَلا تُنْظِرُونِ).

یعنى اگر من دروغ مى‏گویم و آنها مقربان خدا هستند و من به حریم احترامشان جسارت کرده‏ام، پس چرا آنها بر من غضب نمى‏کنند.

 (آیه 196)- معبودهاى بى‏ارزش: در تعقیب آیه گذشت که به مشرکان مى‏گفت: شما و بتهایتان نمى‏توانید کوچکترین زیانى به من برسانید، در این آیه به دلیل آن اشاره کرده، مى‏گوید: «ولىّ و سرپرست و تکیه گاه من خدایى است که این کتاب آسمانى را بر من نازل کرده است» (إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتابَ).

نه تنها من، «او همه صالحان و شایستگان را حمایت و سرپرستى مى‏کند                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 123

 و مشمول لطف و عنایتش قرار مى‏دهد» (وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ).

 (آیه 197)- سپس بار دیگر به تأکید روى دلایل بطلان بت پرستى پرداخته، مى‏گوید: «معبودهایى را که غیر از خدا مى‏خوانید کارى از آنها ساخته نیست، نمى‏توانند شما را یارى کنند و نه خودشان را» (وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَکُمْ وَ لا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ).

 (آیه 198)- و از این بالاتر «اگر از آنها هدایت خویشتن را در مشکلات بخواهید، آنها حتى حرف شما را نمى‏شنوند»! (وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدى‏ لا یَسْمَعُوا).

و حتى «آنها را مى‏بینى که (با چشمهاى مصنوعیشان) گویا به تو نگاه مى‏کنند، ولى در حقیقت نمى‏بینند» (وَ تَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لا یُبْصِرُونَ).

مضمون دو آیه اخیر در آیات گذشته نیز آمده بود، و این تکرار به خاطر تأکید هر چه بیشتر روى مسأله مبارزه با بت پرستى و ریشه کن کردن نفوذ آن در روح و فکر مشرکان از طریق تلقین مکرر است.

 (آیه 199)- وسوسه‏هاى شیطان: در اینجا شرایط تبلیغ و رهبرى و پیشوایى مردم را به طرز بسیار جالب و فشرده بیان مى‏کند و با آیات گذشته که اشاره به مسأله تبلیغ مشرکان داشت نیز تناسب دارد، نخست به سه قسمت از وظایف رهبران و مبلّغان به صورت خطاب به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شده، در آغاز مى‏گوید در طرز رفتار با مردم سختگیر مباش، عذرشان را بپذیر، و بیش از آنچه قدرت دارند از آنها مخواه و به هر حال «با آنها مدارا کن» (خُذِ الْعَفْوَ).

سپس دومین دستور را به این صورت مى‏دهد: «مردم را به کارهاى نیک و آنچه را عقل و خرد، شایسته مى‏شناسد و خداوند آن را نیک معرفى کرده، دستور ده» (وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ).

در مرحله سوم دستور به تحمل و بردبارى در برابر جاهلان داده، مى‏گوید:

 «از جاهلان روى بگردان و با آنها ستیزه مکن» (وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ).

رهبران و مبلّغان در مسیر خود با افراد متعصب، لجوج، جاهل و بى‏خبر،                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 124

 و افرادى که سطح فکر و اخلاق آنها بسیار پایین است، رو برو مى‏شوند، از آنها دشنام مى‏شنوند، هدف تهمتشان قرار مى‏گیرند، سنگ در راهشان مى‏افکنند.

راه پیروزى بر این مشکل گلاویز شدن با جاهلان نیست، بلکه بهترین راه تحمل و حوصله، نادیده گرفتن و نشنیده گرفتن این گونه کارهاست، و تجربه نشان مى‏دهد براى بیدار ساختن جاهلان و خاموش کردن آتش خشم و حسد و تعصبشان، این بهترین راه است.

 (آیه 200)- در این آیه دستور دیگرى مى‏دهد که در حقیقت چهارمین وظیفه رهبران و مبلغان را تشکیل مى‏دهد و آن این که بر سر راه آنها همواره وسوسه‏هاى شیطانى در شکل مقام، مال، شهوت و امثال اینها خودنمایى مى‏کند.

قرآن دستور مى‏دهد که: «و هرگاه وسوسه‏اى از شیطان به تو رسد، به خدا پناه بر که او شنونده و داناست»! (وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).

 (آیه 201)- در این آیه راه غلبه و پیروزى بر وسوسه‏هاى شیطان را، به این صورت بیان مى‏کند که: «پرهیزکاران هنگامى که وسوسه‏هاى شیطانى، آنها را احاطه مى‏کند به یاد خدا (و نعمتهاى بى‏پایانش، به یاد عواقب شوم گناه و مجازات دردناک خدا) مى‏افتند، در این هنگام (ابرهاى تیره و تار وسوسه از طرف قلب آنها کنار مى‏رود و) راه حق را به روشنى مى‏بینند و انتخاب مى‏کنند» (إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ).

اصولا هر کس در هر مرحله‏اى از ایمان و در هر سن و سال گهگاه گرفتار وسوسه‏هاى شیطانى مى‏گردد، و گاه در خود احساس مى‏کند که نیروى محرک شدیدى در درون جانش آشکار شده و او را به سوى گناه دعوت مى‏کند، این وسوسه‏ها و تحریکها، مسلما در سنین جوانى بیشتر است.

تنها راه نجات از آلودگى، نخست فراهم ساختن سرمایه «تقوا» است که در آیه فوق به آن اشاره شده، و سپس «مراقبت» و سر انجام توجه به خویشتن و پناه بردن به خدا، یاد الطاف و نعمتهاى او، و مجازاتهاى دردناک خطاکاران است.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 125

 (آیه 202)- در آیه گذشته مشاهده کردیم که چگونه پرهیزکاران در پرتو ذکر خدا از چنگال وسوسه‏هاى شیطانى رهایى مى‏یابند، و این در حالى است که گناهکاران آلوده، که برادران شیطانند در دام او گرفتارند. این آیه در این باره چنین مى‏گوید: «و (ناپرهیزکاران را) برادرانشان (از شیاطین) پیوسته در گمراهى پیش مى‏برند، و باز نمى‏ایستند»! بلکه بى‏رحمانه حملات خود را بطور مداوم بر آنها ادامه مى‏دهند (وَ إِخْوانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الغَیِّ ثُمَّ لا یُقْصِرُونَ).

(آیه 203)- سپس حال جمعى از مشرکان و گنهکاران دور از منطق را شرح مى‏دهد و مى‏گوید هنگامى که آیات قرآن را براى آنها بخوانى آن را تکذیب مى‏کنند «و هنگامى که آیه‏اى براى آنها نیاورى (و در نزول وحى تأخیر افتد) مى‏گویند: (پس این آیات چه شد؟) چرا از پیش خود آنها را تنظیم نمى‏کنى»؟ مگر همه اینها وحى آسمانى نیست؟ (وَ إِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآیَةٍ قالُوا لَوْ لا اجْتَبَیْتَها).

اما «به آنها بگو: من تنها از آنچه به سویم وحى مى‏شود پیروى مى‏کنم، و جز آنچه خدا نازل مى‏کند، چیزى نمى‏گویم» (قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ما یُوحى‏ إِلَیَّ مِنْ رَبِّی).

 «این قرآن و آیات نورانیش وسیله بیدارى و بینایى از طرف پروردگار است» که به هر انسان آماده‏اى دید و روشنایى و نور مى‏دهد (هذا بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ).

 «و مایه هدایت و رحمت براى افراد با ایمان و آنها که در برابر حق تسلیمند مى‏باشد» (وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).

 (آیه 204)- به هنگام شنیدن تلاوت قرآن خاموش باشید: این سوره (سوره اعراف) با بیان عظمت قرآن آغاز شده، و با آن پایان مى‏پذیرد، در این آیه دستور مى‏دهد: «هنگامى که قرآن تلاوت مى‏شود، با توجه، به آن گوش دهید و ساکت باشید، شاید مشمول رحمت خدا گردید» (وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ).

از ظاهر آیه استفاده مى‏شود که این حکم، عمومى و همگانى است و مخصوص به حال معینى نیست یعنى، شایسته و مستحب است که در هر کجا و در هر حال کسى قرآن را تلاوت کند، دیگران به احترام قرآن سکوت کنند و گوش                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 126

 جان فرا دهند و پیام خدا را بشنوند و در زندگى خود از آن الهام گیرند، زیرا قرآن تنها کتاب قرائت نیست، بلکه کتاب فهم و درک و سپس عمل است.

تنها موردى که این حکم الهى شکل وجوب به خود مى‏گیرد موقع نماز جماعت است که مأموم به هنگام شنیدن قرائت امام باید سکوت کند و گوش فرا دهد.

 (آیه 205)- سپس در این آیه براى تکمیل دستور فوق به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد- و البته یک حکم عمومى است اگرچه روى سخن در آن به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شده همانند بسیارى دیگر از تعبیرات قرآن- که: «پروردگارت را در دل خود از روى تضرع و خوف یاد کن» (وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً).

سپس اضافه مى‏کند: «و آهسته و آرام نام او را بر زبان بیاور» (وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ).

و این کار را همواره «صبحگاهان و شامگاهان تکرار کن» (بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ).

 «و هرگز از غافلان و بى‏خبران از یاد خدا مباش» (وَ لا تَکُنْ مِنَ الْغافِلِینَ).

یاد خدا همچون باران بهارى است که چون بر دل ببارد گلهاى بیدارى، توجه، احساس مسؤولیت، روشن‏بینى و هرگونه عمل مثبت و سازنده‏اى را مى‏رویاند.

 (آیه 206)- سپس با این سخن سوره را پایان مى‏دهد که نه تنها شما باید در همه حال به یاد خدا باشید، فرشتگان مقرب پروردگار و «آنها که در مقام قرب، نزد پروردگار تواند هیچ گاه از عبادت او تکبر نمى‏ورزند، و همواره تسبیح او مى‏گویند و ذات پاکش را از آنچه شایسته مقام او نیست منزه مى‏شمارند و در پیشگاه او سجده مى‏نمایند» (إِنَّ الَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ یُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ یَسْجُدُونَ).

 «پایان سوره اعراف»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد