ادامه جزء هشتم
سوره اعراف [7]
این سوره در «مکّه» نازل شده و 206 آیه دارد.
محتواى سوره:
در آغاز اشاره کوتاه و گویایى به مسأله «مبدء و معاد» کرده سپس براى احیاى شخصیت انسان، داستان آفرینش آدم را با اهمیت فراوان شرح مىدهد. بعد پیمانهایى را که خدا از فرزندان آدم در مسیر هدایت و صلاح گرفته یک یک برمىشمرد.
سپس براى نشان دادن شکست و ناکامى اقوامى که از مسیر توحید و عدالت و پرهیزکارى منحرف مىشوند، و هم براى نشان دادن پیروزى مؤمنان راستین، سرگذشت بسیارى از اقوام پیشین و انبیاى گذشته مانند «نوح» و «لوط» و «شعیب» را بیان کرده، و با سرگذشت مشروح بنى اسرائیل و مبارزه «موسى» با فرعون این بخش را پایان مىدهد.
در آخر سوره بار دیگر به مسأله مبدء و معاد باز مىگردد و انجام و آغاز را بدین وسیله تکمیل مىکند.
فضیلت تلاوت این سوره:
از امام صادق علیه السّلام نقل شده که فرمود: «هر کس سوره اعراف را در هر ماه بخواند در روز قیامت، از کسانى خواهد بود که نه ترسى بر آنهاست و نه غمى دارند (من الّذین فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ) و اگر در هر جمعه بخواند، در روز قیامت از کسانى مىباشد که بدون حساب به بهشت مىرود».
و نیز فرمود: «در این سوره آیات محکمهاى است، «قرائت» و «تلاوت» برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 24
و «قیام به آنها» را فراموش نکنید، زیرا اینها روز رستاخیز در پیشگاه خدا براى کسانى که آنها را خواندهاند گواهى مىدهند».
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)- در آغاز این سوره بار دیگر به «حروف مقطّعه» برخورد مىکنیم که در اینجا چهار حرف: «الف، لام، میم و صاد» است (المص).
ممکن است، یکى از اهداف این حروف، جلب توجه شنوندگان، و دعوت آنها به سکوت و استماع بوده باشد، زیرا ذکر این حروف در آغاز سخن، مطلب عجیب و نوظهورى در نظر عرب بود، و حس کنجکاوى آنها را برمىانگیخت، و در نتیجه به دنباله آن نیز گوش فرا مىدادند.
(آیه 2)- در این آیه مىفرماید: «این کتابى است که بر تو نازل شده است، و نباید از ناحیه آن هیچ گونه نگرانى و ناراحتى به خود راه دهى» (کِتابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ فَلا یَکُنْ فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ).
جمله فوق به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دلدارى مىدهد، که چون این آیات از ناحیه خداست، نباید هیچ گونه نگرانى به خود راه دهد، نه نگرانى از جهت عکس العملى که دشمنان لجوج و سرسخت در برابر آن نشان خواهند داد، و نه نگرانى از ناحیه نتیجه و برداشتى که از تبلیغ این رسالت انتظار مىرود.
و در جمله بعد اضافه مىکند: «هدف از نزول این کتاب انذار و بیم دادن مردم (از عواقب شوم افکار و اعمالشان است) و همچنین تذکر و یادآورى براى مؤمنان راستین» (لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِکْرى لِلْمُؤْمِنِینَ).
(آیه 3)- سپس روى سخن را به عموم مردم کرده، مىگوید: «از آنچه از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده است، پیروى کنید» (اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ). و به این ترتیب، سخن از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مأموریت و رسالت او شروع مىشود و به وظیفه مردم منتهى مىگردد.
و براى تأکید اضافه مىکند: «از فرمان غیر خداوند پیروى نکنید و از انتخاب برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 25
ولىّ و سرپرستى جز او خوددارى نمایید» (وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ).
اما چون آنها که به تمام معنى در برابر حق تسلیمند و از تذکرات، متذکر مىگردند کمند، در پایان آیه مىگوید: «کمتر متذکر مىشوید» (قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ).
از این آیه ضمنا استفاده مىشود که انسان بر سر دو راهى است، یا پذیرش ولایت و رهبرى خداوند، و یا داخل شدن در (ولایت) دیگران، اگر مسیر اول را قبول کند، (ولىّ) او تنها خداست، اما اگر تحت ولایت دیگران قرار گیرد، هر روز باید بار کسى را بر دوش گیرد و ارباب تازهاى انتخاب کند.
(آیه 4)- اقوامى که نابود شدند! این آیه و آیه بعد در واقع «فهرستى» است، اجمالى از سرگذشت اقوام متعددى همچون قوم نوح و فرعون و عاد و ثمود و لوط که بعدا خواهد آمد.
قرآن در اینجا به آنهایى که از تعلیمات انبیاء سرپیچى مىکنند و به جاى اصلاح خویش و دیگران بذر فساد مىپاشند، شدیدا اخطار مىکند که نگاهى به زندگانى اقوام پیشین بیفکنید و ببینید «چقدر از شهرها و آبادیها را ویران کردیم» و مردم فاسد آنها را به نابودى کشانیدیم! (وَ کَمْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها).
سپس چگونگى هلاکت آنها را چنین تشریح مىکند: «عذاب دردناک ما، در دل شب (در ساعاتى که در آرامش فرو رفته بودند) یا در وسط روز، به هنگامى که پس از فعالیتهاى روزانه به استراحت پرداخته بودند به سراغ آنها آمد» (فَجاءَها بَأْسُنا بَیاتاً أَوْ هُمْ قائِلُونَ).
(آیه 5)- در این آیه سخن را چنین ادامه مىدهد: «آنها به هنگامى که در گرداب بلا گرفتار مىشدند و توفان مجازات، زندگیشان را درهم مىکوبید (از مرکب غرور و نخوت پیاده شده) فریاد مىزدند: ما ستمگر بودیم» و اعتراف مىکردند که ظلم و ستمهایشان دامانشان را گرفته است! (فَما کانَ دَعْواهُمْ إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا إِلَّا أَنْ قالُوا إِنَّا کُنَّا ظالِمِینَ).
ولى اعترافى که سودى به حال آنها نداشت، زیرا یک نوع اعتراف «اجبارى و اضطرارى» بود که حتى مغرورترین افراد خود را از آن ناگزیر مىبینند، و کمترین برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 26
نشانهاى از انقلاب روحى در آن نیست.
قابل ذکر است که این گونه آیات اخطارهاى کوبندهاى است براى امروز و براى فردا، براى ما و همه اقوام آینده، زیرا در سنّت و قانون الهى تبعیض مفهوم ندارد.
هم اکنون، انسان صنعتى با تمام قدرتى که پیدا کرده است، در مقابل یک زلزله، یک توفان، یک باران شدید و مانند اینها به همان اندازه ضعیف و ناتوان است که انسانهاى قبل از تاریخ ناتوان بودند، بنابراین همان عواقب شوم و دردناکى که ستمکاران اقوام گذشته و انسانهاى مست غرور و شهوت و افراد سرکش و آلوده پیدا کردند، از انسانهاى امروز دور نیست.
(آیه 6)- بازپرسى عمومى! در آیه قبل سخن از مجازات دنیوى ستمکاران در میان بود، در این آیه و سه آیه بعد از مجازات اخروى آنها بحث مىکند و به این ترتیب پیوندى روشن دارند.
نخست به عنوان یک قانون عمومى مىفرماید: «از تمام کسانى که پیامبران به سوى آنها فرستاده شدند، بطور قطع در روز قیامت سؤال مىکنیم» (فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ).
نه تنها از آنها سؤال مىکنیم «از پیامبرانشان نیز مىپرسیم» که رسالت خویش را چگونه انجام دادند (وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ).
بنابراین، هم رهبران مسؤولند و هم پیروان، هم پیشوایان و هم تابعان، منتها چگونگى مسؤولیتهاى این دو گروه متفاوت است.
(آیه 7)- در این آیه براى این که کسى تصور نکند که سؤال از امتها و پیامبرانشان دلیل بر این است که چیزى از علم خدا مخفى مىماند، با صراحت و تأکید آمیخته با قسم مىگوید: «ما با علم و دانش خویش تمام اعمالشان را براى آنها شرح مىدهیم، زیرا ما هرگز از آنها غایب نبودیم» همه جا با آنها بودیم و در هر حال همراهشان (فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِمْ بِعِلْمٍ وَ ما کُنَّا غائِبِینَ).
سؤال براى چیست؟ ما مىدانیم خدا همه چیز را مىداند و اصولا در برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 27
همه جا حاضر و ناظر است. با این حال چه نیازى به سؤال دارد که انبیاء و امتها را عموما و بدون استثناء مورد بازپرسى قرار دهد؟! پاسخ این که: اگر سؤال براى استعلام و درک واقعیت چیزى باشد، در مورد کسى که عالم است معنى ندارد ولى اگر منظور توجه دادن خود شخص و اتمام حجت به او و امثال آن بوده باشد، هیچ مانعى ندارد، درست مثل این که ما به شخص فراموشکارى خدمتهاى زیاد کردهایم، و او به جاى خدمت مرتکب خیانتهایى شده و همه این مسائل پیش ما روشن است، او را مورد بازپرسى قرار داده و مىگوییم آیا ما این همه به تو خدمت نکردیم؟ و آیا تو حق این خدمات را ادا کردى؟ این سؤال براى کسب علم نیست بلکه براى تفهیم طرف است.
(آیه 8)- در این آیه براى تکمیل بحث رستاخیز، اشاره به مسأله «سنجش اعمال» مىکند که نظیر آن در سورههاى دیگر قرآن از جمله در سوره مؤمنون آیه 102 و 103 و سوره قارعه آیه 6 و 8 آمده است.
نخست مىگوید: «مسأله توزین اعمال در آن روز حق است» (وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ).
آنچه مسلم است این است که در روز رستاخیز اعمال انسان با وسیله خاصى سنجیده مىشود نه با ترازوهایى همانند ترازوهاى دنیا، و چه بسا آن وسیله همان وجود انبیاء و امامان و افراد صالح بوده باشد، و در روایاتى که از طرق اهل بیت علیهم السّلام به ما رسیده است این مطلب به خوبى دیده مىشود.
حتى در این جهان نیز دوستان خدا مقیاس سنجشند، ولى از آنجا که بسیارى از حقایق در این عالم در پرده ابهام مىماند و در روز قیامت که- به مقتضاى وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ (ابراهیم/ 48)- روز بروز و ظهور است این واقعیتها آشکار مىگردد.
در پایان آیه مىفرماید: «کسانى که میزانهاى (عمل) آنها سنگین است، همان رستگارانند» (فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).
(آیه 9)- «و کسانى که میزانهاى (عمل) آنها سبک است، افرادى هستند برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 28
که سرمایه وجود خود را، به خاطر ظلم و ستمى که نسبت به آیات ما مىکردند، از دست دادهاند» (وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ).
بدیهى است منظور از سبکى و سنگینى میزان اعمال، سبکى و سنگینى خود میزان نیست بلکه ارزش و وزن چیزهایى است که با میزان سنجیده مىشود.
تعبیر «ظلم به آیات» اشاره به این است که این گونه اشخاص نه تنها به خود ستم مىکنند، بلکه به برنامههاى هدایت الهى نیز ستم کردهاند، زیرا این برنامهها مىبایست وسیله هدایت و نجات گردد، و اگر به آن بىاعتنایى شد و این اثر از آنها به دست نیامد، به آنها ستم شده است.
(آیه 10)- مقام با عظمت انسان در جهان هستى! به دنبال آیاتى که اشاره به مبدء و معاد در آنها شده بود در این آیه و آیات بعد، «انسان» و عظمت و اهمیت مقام او و چگونگى آفرینش او و افتخاراتى که خداوند به او داده، مورد بحث قرار داده، مىفرماید: «ما مالکیت و حکومت، و تسلط شما را بر زمین، مقرر داشتیم» (وَ لَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ فِی الْأَرْضِ).
«و انواع وسایل زندگى را براى شما در آن قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا لَکُمْ فِیها مَعایِشَ). «اما با این حال کمتر شکر این همه نعمت و موهبت را به جاى مىآورید» (قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ).
(آیه 11)- ماجراى سرکشى و عصیان ابلیس! در هفت سوره از سورههاى قرآن اشاره به آفرینش انسان و چگونگى خلقت او شده است.
در آیه مورد بحث، خداوند مىگوید: «ما شما را آفریدیم، و سپس صورت بندى کردیم، بعد از آن به فرشتگان (و از جمله ابلیس که در صف آنها قرار داشت اگرچه جزء آنها نبود) فرمان دادیم، براى آدم (جدّ نخستین شما) سجده کنند» (وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ).
«همگى (این فرمان را به جان و دل پذیرفتند و) براى آدم سجده کردند، مگر ابلیس که از سجده کنندگان نبود» (فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 29
سجده فرشتگان براى آدم به معنى «سجده پرستش» نبوده است، زیرا پرستش مخصوص خداست، بلکه سجده در اینجا به معنى خضوع و تواضع است.
(آیه 12)- در این آیه مىگوید: خداوند «ابلیس» را به خاطر سرکشى و طغیانگرى مؤاخذه کرد، فرمود: «در آن هنگام که به تو فرمان دادم، چه چیز تو را مانع شد که سجده کنى؟» (قالَ ما مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ).
او در پاسخ به یک عذر ناموجه متوسل گردید، «گفت: من از او بهترم، به دلیل این که مرا از آتش آفریدهاى و او را از خاک و گل»! (قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ).
گویا چنین مىپنداشت که آتش برتر از خاک است، و این یکى از بزرگترین اشتباهات ابلیس بود، شاید هم اشتباه نمىکرد و به خاطر تکبر و خودپسندى دروغ مىگفت.
اما امتیاز آدم در این نبود که از خاک است، بلکه امتیاز اصلى او همان «روح انسانیت» و مقام خلافت و نمایندگى پروردگار بوده است.
در اینجا یک سؤال باقى مىماند، و آن این که چگونه شیطان، با خدا سخن گفت، مگر وحى بر او نازل مىشده است؟
پاسخ این سؤال این است که: هیچ مانعى ندارد که خداوند با شخص دیگرى نه به عنوان وحى و رسالت، بلکه از طریق الهام درونى، یا به وسیله بعضى از فرشتگان سخن بگوید، خواه این شخص از صالحان و پاکان باشد، همانند مریم و مادر موسى یا از ناصالحان باشد مانند شیطان!
(آیه 13)- از آنجا که امتناع شیطان از سجده کردن، براى آدم (ع) یک امتناع ساده و معمولى نبود و نه یک گناه عادى محسوب مىشد، بلکه یک سرکشى و تمرّد آمیخته به اعتراض و انکار مقام پروردگار بود. به این جهت، مخالفت او سر از کفر و انکار علم و حکمت خدا درآورد و به همین جهت، مىبایست تمام مقامها و موقعیتهاى خویش را در درگاه الهى از دست بدهد، به همین سبب خداوند او را از آن مقام برجسته و موقعیتى که در صفوف فرشتگان پیدا کرده بود بیرون کرد و به او برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 30
«فرمود: از این مقام و مرتبه، فرود آى» (قالَ فَاهْبِطْ مِنْها).
سپس سر چشمه این سقوط و تنزّل را با این جمله، براى او شرح مىدهد که: «تو حق ندارى در این مقام و مرتبه، راه تکبر، پیش گیرى» (فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیها).
و باز به عنوان تأکید بیشتر، اضافه مىفرماید: «بیرونرو که از افراد پست و ذلیل هستى» (فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ). یعنى، نه تنها با این عمل بزرگ نشدى، بلکه به عکس به خوارى و پستى گراییدى.
از این جمله به خوبى روشن مىشود که تمام بدبختى شیطان، مولود تکبر او بود.
از امام صادق علیه السّلام نیز نقل شده که فرمود: «اصول و ریشههاى کفر و عصیان، سه چیز است. حرص و تکبر و حسد، اما حرص سبب شد که آدم از درخت ممنوع بخورد، و تکبر سبب شد که ابلیس از فرمان خدا سرپیچى کند، و حسد سبب شد که یکى از فرزندان آدم دیگرى را به قتل رساند»!
(آیه 14)- اما داستان شیطان به همین جا پایان نیافت، او به هنگامى که خود را مطرود دستگاه خداوند دید، طغیان و لجاجت را بیشتر کرد و به جاى توبه و بازگشت به سوى خدا و اعتراف به اشتباه، تنها چیزى که از خدا تقاضا کرد این بود که گفت: «خدایا! مرا تا پایان دنیا مهلت ده، و زنده بگذار» (قالَ أَنْظِرْنِی إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ).
(آیه 15)- این تقاضاى او به اجابت رسید و خداوند «فرمود: تو از مهلت داده شدگانى» (قالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ).
(آیه 16)- ولى او نمىخواست براى جبران گذشته زنده بماند و عمر طولانى کند، بلکه هدف خود را از این عمر طولانى چنین «بیان کرد: اکنون که مرا گمراه ساختى! بر سر راه مستقیم تو کمین مىکنم و آنها را از راه به در مىبرم» (قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ). تا همانطور که من گمراه شدم، آنها نیز به گمراهى بیفتند!
(آیه 17)- سپس شیطان، براى تأیید و تکمیل گفتار خود، اضافه کرد که نه برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 31
تنها بر سر راه آنها کمین مىکنم بلکه «از پیش رو، و از پشت سر، و از طرف راست، و از طرف چپ (از چهار طرف) به سراغ آنها مىروم، و اکثر آنها را شکرگزار نخواهى یافت» (ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ).
در روایتى که از امام باقر علیه السّلام نقل شده، تفسیر عمیقى براى این چهار جهت دیده مىشود، آنجا که مىفرماید: «منظور از آمدن شیطان به سراغ انسان از «پیش رو» این است که آخرت و جهانى را که در پیش دارد در نظر او سبک و ساده جلوه مىدهد، و منظور از «پشت سر» این است که آنها را به گردآورى اموال و تجمع ثروت و بخل از پرداخت حقوق واجب به خاطر فرزندان و وارثان دعوت مىکند، و منظور از «طرف راست» این است که امور معنوى را به وسیله شبهات و ایجاد شک و تردید، ضایع مىسازد، و منظور از «طرف چپ» این است که لذات مادى و شهوات را در نظر آنها جلوه مىدهد.
(آیه 18)- در این آیه بار دیگر فرمان بیرون رفتن ابلیس از حریم قرب خدا و مقام و منزلت رفیع صادر مىشود، با این تفاوت که در اینجا حکم طرد او به صورت تحقیرآمیز و شدیدتر صادر شده است و شاید به خاطر لجاجتى بود که شیطان در مورد اصرار در وسوسه افراد انسان به خرج داد و گناه بزرگ دیگرى بر گناه خود افزود به او فرمود: «از این مقام با بدترین ننگ و عار بیرون رو و باخوارى و ذلت فرود آى»! (قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً).
«و سوگند یاد مىکنم که هر کس از تو پیروى کند، جهنم را از تو و آنها پر سازم» (لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ).
سؤال: بعد از آنکه شیطان مرتکب چنان گناه بزرگى شد، چرا خداوند تقاضاى او را مبنى بر ادامه حیات او پذیرفت؟
پاسخ اینکه: ادامه حیات او به عنوان وجود یک نقطه منفى براى تقویت نقاط مثبت نه تنها ضرر نداشت، بلکه مؤثر نیز بود، حتى قطع نظر از وجود شیطان، در درون خود ما، غرایز مختلفى وجود دارد، که چون در برابر نیروهاى عقلانى برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 32
و روحانى قرار گیرند، یک میدان تضاد را تشکیل مىدهند که در این میدان پیشرفت و تکامل و پرورش وجود انسان صورت مىگیرد.
باید توجه داشت که خداوند اگرچه شیطان را در انجام وسوسههایش آزاد گذاشته ولى انسان را در برابر او بىدفاع قرار نداده است، زیرا نیروى عقل و خرد به او بخشیده که مىتواند سدّ نیرومندى در مقابل وسوسههاى شیطان به وجود آورد.
و از سوى دیگر فطرت پاک و عشق به تکامل را در درون وجود انسان به عنوان یک عامل سعادت قرار داده و از سوى سوم فرشتگانى که الهام بخش نیکیها هستند، به کمک انسانهایى که مىخواهند از وسوسههاى شیطان برکنار بمانند مىفرستد.
(آیه 19)- وسوسههاى شیطانى در لباسهاى دلپذیر! از این به بعد فصل دیگرى از سرگذشت آدم را بیان مىکند، نخست خداوند به آدم و همسرش دستور مىدهد که: «و اى آدم! تو و همسرت (حوّا) در بهشت سکونت اختیار کنید» (وَ یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ).
از این جمله چنین استفاده مىشود که آدم و حوّا در بدو خلقت در بهشت نبودند سپس به سوى بهشت راهنمایى شدند.
در این هنگام، نخستین تکلیف و امر و نهى پروردگار به این صورت، صادر شد: «شما از هر نقطهاى و از هر درختى از درختان بهشت که مىخواهید تناول کنید، اما به این درخت معین نزدیک نشوید که از ستمگران خواهید بود» (فَکُلا مِنْ حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ).
(آیه 20)- سپس شیطان که بر اثر سجده نکردن رانده درگاه خدا شده بود و تصمیم قاطع داشت تا آنجا که مىتواند از آدم و فرزندانش انتقام بگیرد «به وسوسه کردن آنان مشغول شد، تا لباسهاى اطاعت و بندگى خدا را از تن آنان بیرون کند، و عورت آنها را که پنهان بود آشکار سازد» (فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما).
و براى رسیدن به این هدف، از عشق و علاقه ذاتى انسان به تکامل و ترقى برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 33
و «زندگى جاویدان»، استفاده کرد.
لذا نخست به آدم و همسرش گفت: «خداوند شما را از این جهت نهى نکرده جز این که اگر از آن بخورید یا فرشته خواهید شد و یا عمر جاویدان پیدا مىکنید» (وَ قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدِینَ).
و به این ترتیب، فرمان خدا را در نظر آنان به گونه دیگرى جلوه داد.
(آیه 21)- آدم با شنیدن این سخن در فکر فرو رفت، اما شیطان براى این که پنجههاى وسوسه خود را بیشتر و محکمتر در جان آدم و حوّا فرو برد «سوگندهاى شدیدى براى آنها یاد کرد، که من خیرخواه شما هستم»! (وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحِینَ).
(آیه 22)- آدم که هنوز تجربه کافى در زندگى نداشت، و گرفتار دامهاى شیطان و خدعه و دروغ و نیرنگ نشده بود، سر انجام تسلیم فریب شیطان شد، و به این ترتیب «شیطان» آنها را با فریب (از مقامشان) فرود آورد» (فَدَلَّاهُما بِغُرُورٍ).
«همین که آدم و همسرش از آن درخت ممنوع چشیدند، بلافاصله لباسهایشان از تنشان فرو ریخت اندامشان (عورتشان) آشکار گشت» (فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما).
و در حقیقت از لباس بهشتى که لباس کرامت و احترام خدا بود برهنه شدند.
قرآن سپس مىگوید: هنگامى که آدم و حوّا چنین دیدند «بلافاصله از برگهاى درختان بهشتى براى پوشیدن اندام خود، استفاده کردند» (وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ). «و در این موقع از طرف خداوند ندا رسید که مگر من شما را از آن درخت نهى نکردم، مگر به شما نگفتم که شیطان دشمن آشکار و سرسخت شماست» چرا فرمان مرا به دست فراموشى سپردید و در این گرداب سقوط کردید؟» (وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبِینٌ).
از مقایسه تعبیر این آیه با نخستین آیهاى که به آدم و حوّا اجازه سکونت در برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 34
بهشت را مىداد به خوبى استفاده مىشود که آنها پس از این نافرمانى، چه اندازه از مقام قرب پروردگار دور شدند.
1- شجره ممنوعه چه درختى بوده است؟
در منابع اسلامى دو نوع تفسیر براى آن آمده است، یکى تفسیر «مادى» که طبق معروف در روایات، «گندم» بوده است و دیگرى تفسیر «معنوى» که در روایات از آن تعبیر به «شجره حسد» شده است، زیرا طبق این روایات، آدم پس از ملاحظه مقام و موقعیت خود چنین تصور کرد که مقامى بالاتر از مقام او وجود نخواهد داشت، ولى خداوند او را به مقام جمعى از اولیا از فرزندان او (پیامبر اسلام و خاندانش) آشنا ساخت، او حالتى شبیه به حسد پیدا کرد، و همین شجره ممنوعه بود که آدم مأمور بود به آن نزدیک نشود.
در حقیقت طبق این روایات، آدم از دو درخت تناول کرد که یکى از مقام او پایینتر بود و او را به سوى جهان ماده مىکشید و آن گندم بود، و دیگرى درخت معنوى مقام جمعى از اولیاء خدا بود که از مقام و موقعیت او بالاتر قرار داشت و چون از دو جنبه از حدّ خود تجاوز کرد به آن سرنوشت گرفتار شد.
اما باید توجه داشت که این حسد از نوع حسد حرام نبوده و تنها یک احساس نفسانى بوده است، بىآنکه کمترین گامى بر طبق آن بردارد.
2- آیا آدم گناه کرد؟
مدارک اسلامى به ما مىگوید: هیچ پیامبرى مرتکب گناه نمىشود، و مقام پیشوایى خلق به شخص گناهکار، واگذار نخواهد شد، و مىدانیم که آدم از پیامبران الهى بود، بنابراین آنچه در پارهاى از تعبیرات در باره پیامبران در قرآن آمده است که نسبت عصیان به آنها داده شده، همگى به معنى «عصیان نسبى» و «ترک اولى» است، نه گناه مطلق.
توضیح این که: گناه بر دو گونه است، «گناه مطلق» و «گناه نسبى»، گناه مطلق همان مخالفت نهى تحریمى و مخالفت با فرمان قطعى خداوند است و هرگونه ترک واجب و انجام حرام را شامل مىشود.
اما «گناه نسبى» آن است که عمل غیر حرامى از شخص بزرگى سر زند، که با برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 35
توجه به مقام و موقعیتش شایسته او نباشد.
فى المثل نمازى که ممکن است از یک فرد عادى، نماز ممتازى باشد براى اولیاء حق، گناه محسوب شود.
سایر اعمال آنها غیر از عبادات نیز چنین است، و با توجه به موقعیت آنها سنجیده مىشود، به همین دلیل اگر یک «ترک اولى» از آنها سر زند، مورد عتاب و سرزنش پروردگار قرار مىگیرند- منظور از ترک اولى این است که انسان کار بهتر را رها کند و سراغ کار خوب یا مباحى برود.
نهى آدم از «شجره ممنوعه» نیز یک نهى تحریمى نبود بلکه با توجه به موقعیت آدم با اهمیت تلقى شد و مخالفت با این نهى- هر چند نهى کراهتى بود- موجب چنان مؤاخذه و مجازاتى از طرف خداوند گردید.
(آیه 23)- بازگشت آدم به سوى خدا! سر انجام هنگامى که آدم و حوّا، به نقشه شیطانى ابلیس واقف شدند و نتیجه کار خلاف خود را دیدند به فکر جبران گذشته افتادند و نخستین گام را اعتراف به ظلم و ستم بر خویشتن، در پیشگاه خدا قرار دادند و «گفتند: پروردگار! ما بر خویشتن ستم کردیم» (قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا).
«و اگر ما را نیامرزى و رحمت خود را شامل حال ما نکنى، از زیانکاران خواهیم بود» (وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ).
(آیه 24)- گرچه توبه خالصانه آدم و همسرش در پیشگاه خدا پذیرفته شد ولى به هر حال اثر وضعى آن عمل، دامانشان را گرفت، و دستور خارج شدن از بهشت از سوى خداوند به آنها داده شد، «فرمود: فرود آیید در حالى که شما با یکدیگر (انسان و شیطان) دشمن خواهید بود» (قالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ).
«و زمین تا مدت معینى قرارگاه و وسیله بهرهگیرى شما خواهد بود» (وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حِینٍ).
(آیه 25)- و «نیز به آنها گوشزد کرد، که هم در زمین زندگى مىکنید و هم در آن مىمیرید، و از همان براى حساب در روز رستاخیز، برانگیخته خواهید شد» (قالَ برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 36
فِیها تَحْیَوْنَ وَ فِیها تَمُوتُونَ وَ مِنْها تُخْرَجُونَ)
.
(آیه 26)- اخطار به همه فرزندان آدم! خداوند از این جا به بعد یک سلسله دستورات و برنامههاى سازنده، براى همه فرزندان آدم، بیان مىکند، که در حقیقت دنبالهاى است از برنامههاى آدم در بهشت.
نخست به همان مسأله لباس و پوشانیدن بدن که در سرگذشت آدم نقش مهمى داشت اشاره کرده، مىفرماید: «اى فرزندان آدم! ما لباسى بر شما فرو فرستادیم، که (اندام شما را مىپوشاند و) زشتیهاى بدنتان را پنهان مىسازد» (یا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُوارِی سَوْآتِکُمْ).
ولى فایده این لباس که براى شما فرستادهایم، تنها پوشانیدن تن و مستور ساختن زشتیها نیست بلکه «مایه زینت شماست» (وَ رِیشاً). لباس تجمل و زینت که اندام شما را زیباتر از آنچه هست نشان مىدهد.
به دنبال این جمله که در باره لباس ظاهرى سخن گفته است، قرآن بحث را به لباس معنوى کشانده و آن چنان که سیره قرآن در بسیارى از موارد است، هر دو جنبه را به هم مىآمیزد و مىگوید: «لباس پرهیزکارى و تقوا از آن هم بهتر است» (وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْرٌ).
تشبیه تقوى و پرهیزکارى به لباس، تشبیه بسیار رسا و گویایى است، زیرا همانطور که لباس هم بدن انسان را از سرما و گرما حفظ مىکند، و هم سپرى است در برابر بسیارى از خطرها، و هم عیوب جسمانى را مىپوشاند و هم زینتى است براى انسان، روح تقوى و پرهیزکارى نیز علاوه بر پوشانیدن بشر از زشتى گناهان و حفظ از بسیارى از خطرات فردى و اجتماعى، زینت بسیار بزرگى براى او محسوب مىشود زینتى است چشمگیر که بر شخصیت او مىافزاید.
منظور از لباس تقوا همان «روح تقوا و پرهیزکارى» است، که جان انسان را حفظ مىکند و معنى «حیاء» و «عمل صالح» و امثال آن در آن جمع است.
در پایان آیه مىفرماید: «این (لباسهایى که خدا براى شما قرار داده اعم از لباس مادى و معنوى، لباس جسمانى و لباس تقوا) همگى از آیات و نشانههاى خداست برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 37
تا بندگان متذکر نعمتهاى پروردگار شوند» (ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ).
لباس در گذشته و حال-
تا آنجا که تاریخ نشان مىدهد همیشه انسان لباس مىپوشیده است، ولى وسایل تولید لباس در عصر ما به قدرى متنوع شده و توسعه یافته است که با گذشته اصلا قابل مقایسه نیست.
و متأسفانه، جنبههاى فرعى و حتى نامطلوب و زننده لباس چنان گسترش یافته که فلسفه اصلى لباس را دارد تحت الشعاع خود قرار مىدهد.
لباس عاملى شده براى انواع تجمل پرستیها، توسعه فساد، تحریک شهوات، خودنمایى و تکبر و اسراف و تبذیر و امثال آن، حتى گاه لباسهایى در میان جمعى از مردم بخصوص «جوانان غربزده» دیده مىشود که جنبه جنون آمیز آن بر جنبه عقلانیش برترى دارد و به همه چیز شباهت دارد جز به لباس.
مسأله مدپرستى در لباس نه تنها ثروتهاى زیادى را به کام خود فرو مىکشد، بلکه قسمت مهمى از وقتها و نیروهاى انسانى را نیز بر باد مىدهد.
(آیه 27)- در این آیه خداوند به همه افراد بشر و فرزندان آدم، هشدار مىدهد که مراقب فریبکارى شیطان باشند زیرا شیطان سابقه دشمنى خود را با پدر و مادر آنها نشان داده و همانطور که لباس بهشتى را بر اثر وسوسهها از اندام آنان بیرون کرد، ممکن است لباس تقوا را از اندام ایشان بیرون نماید، لذا مىگوید: «اى فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد، آن چنانکه پدر و مادر شما را از بهشت بیرون ساخت و لباس آنان را از اندامشان بیرون کرد، تا عورتشان را به آنها نشان دهد» (یا بَنِی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِیُرِیَهُما سَوْآتِهِما).
سپس تأکید مىکند که حساب شیطان و همکارانش از سایر دشمنان جداست، «او و همکارانش شما را مىبینند در حالى که شما آنها را مشاهده نمىکنید» و از چنین دشمنى باید سخت برحذر بود! (إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ).
و در پایان آیه جملهاى بیان مىکند که در حقیقت پاسخى است به یک ایراد برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 38
مهم و آن این که اگر کسى بگوید: چگونه خداوند دادگر و مهربان دشمنى را با این قدرت بر انسان مسلط ساخته، دشمنى که هیچ گونه موازنه قوا با او ندارد، به هر کجا بخواهد مىرود، بدون این که کسى حضورش را احساس کند، حتى طبق بعضى از روایات در درون وجود انسان همچون جریان خون در رگها حرکت مىکند! آیا این با عدالت پروردگار سازگار است؟
آیه در پاسخ این سؤال احتمالى، مىگوید: «ما شیاطین را اولیاء و سرپرستان افراد بىایمان قرار دادیم» (إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ).
یعنى، تنها پس از موافقت خود انسان است که شیطان مىتواند از مرزهاى روح او بگذرد.
(آیه 28)- در این آیه اشاره به یکى از وسوسههاى مهم شیطانى مىکند که بر زبان جمعى از انسانهاى شیطان صفت نیز جارى مىشود و آن این که: «هنگامى که عمل زشت و قبیحى را انجام مىدهند (اگر از دلیل آن سؤال شود، در پاسخ) مىگویند: این راه و رسمى است که نیاکان خود را بر آن یافتهایم خداوند هم ما را به آن دستور داده است» (وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها).
جالب این که قرآن در پاسخ آنها اعتنایى به دلیل اول یعنى پیروى کورکورانه از نیاکان نمىکند و تنها به پاسخ دلیل دوم قناعت کرده، مىگوید: «بگو: خداوند هرگز به کارهاى زشت و قبیح فرمان نمىدهد» زیرا حکم او از فرمان عقل جدا نیست (قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ).
سپس با این جمله آیه ختم مىشود که: «آیا به خدا نسبتهایى مىدهید که نمىدانید» (أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ).
منظور از «فاحِشَةً» در اینجا هر گونه کار زشت و قبیحى است که مسأله «طواف عریان» و «پیروى از پیشوایان ظلم و ستم» از مصادیق روشن آن محسوب مىگردد.
(آیه 29)- در این آیه به اصول دستورات پروردگار در زمینه وظایف عملى در یک جمله کوتاه اشاره، شده و سپس اصول عقاید دینى یعنى، مبدء و معاد را بطور برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 39
فشرده بیان مىکند نخست مىگوید: اى پیامبر! «به آنان بگو: پروردگار من به عدالت دستور داده است» (قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ).
سپس دستور به یکتاپرستى و مبارزه با هرگونه شرک داده، مىفرماید: «توجه قلب خویش را در هر عبادتى به او کنید» و از ذات پاک او به سوى دیگر منحرف نشوید (وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ).
«او را بخوانید و دین و آیین خود را خالص و مخصوص او قرار دهید» (وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ).
پس از تحکیم پایه توحید، توجه به مسأله معاد و رستاخیز کرده، مىگوید:
«همان گونه که شما را در آغاز آفرید، دگر بار در قیامت باز مىگردید» (کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ).
آیه فوق یکى از کوتاهترین و جالبترین تعبیرات را در زمینه معاد جسمانى بازگو مىکند، و مىگوید: نگاهى به آغاز آفرینش خود کنید ببینید همین جسم شما که از مقدار زیادى آب و مقدار کمترى مواد مختلف، فلزات و شبه فلزات ترکیب شده است در آغاز کجا بود؟ آبهایى که در ساختمان جسم شما به کار رفته هر قطرهاى از آن احتمالا در یکى از اقیانوسهاى روى زمین سرگردان بود و سپس تبخیر گردید و تبدیل به ابرها و به شکل قطرات باران بر زمینها فرو ریختند، و ذراتى که هم اکنون از مواد جامد زمین در ساختمان جسم شما به کار رفته، روزى به صورت دانه گندم یا میوه درخت، یا سبزیهاى مختلف بود که از نقاط پراکنده زمین گردآورى شد.
بنابراین چه جاى تعجب که پس از متلاشى شدن و بازگشت به حال نخستین، باز همان ذرات جمع آورى گردد و به هم پیوندند و اندام نخستین را تشکیل دهند؟
و اگر چنین چیزى محال بود چرا در آغاز آفرینش انجام شد؟ بنابراین «همان گونه که در آغاز، خدا شما را آفریده است در روز رستاخیز نیز باز مىگرداند».
(آیه 30)- در این آیه چگونگى عکس العملهاى مردم را در برابر این دعوت (دعوت به سوى نیکیها و توحید و معاد) بیان کرده، مىگوید: «جمعى را هدایت کرده و جمعى (که شایستگى نداشتهاند) گمراهى بر آنها مسلّم شده است» (فَرِیقاً برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 40
هَدى وَ فَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ)
.
و براى این که کسى تصور نکند بدون جهت خداوند، طایفهاى را هدایت مىکند و جمع دیگرى را گمراه، در جمله بعد اضافه مىکند: «گروه گمراهان همانها بودند که شیاطین را اولیاى خود انتخاب کرده بودند، و به جاى ولایت پروردگار ولایت شیطان را پذیرفتند» (إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ).
و عجب این که با تمام گمراهى و انحراف «چنین مىپنداشتند که هدایت یافتگان واقعى آنها هستند» (وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ).
این حالت مخصوص کسانى است که در طغیان و گناه فرو روند و در این حال درهاى هدایت بکلى به روى آنها مسدود خواهد شد، و این همان چیزى است که خودشان براى خویشتن فراهم ساختهاند.
(آیه 31)- در این آیه به عنوان یک قانون همیشگى که شامل تمام اعصار و قرون مىشود دستور مىدهد که، «اى فرزندان آدم! زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود داشته باشید» (یا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ).
این جمله مىتواند هم اشاره به «زینتهاى جسمانى» باشد که شامل پوشیدن لباسهاى مرتب و پاک و تمیز، و شانه زدن موها، و به کار بردن عطر و مانند آن مىشود، و هم شامل «زینتهاى معنوى»، یعنى صفات انسانى و ملکات اخلاقى و پاکى نیت و اخلاص.
در جمله بعد اشاره به مواهب دیگر یعنى خوردنیها و آشامیدنیهاى پاک و پاکیزه مىکند، مىگوید از آنها «بخورید و بنوشید» (وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا).
اما چون طبع زیاده طلب انسان، ممکن است از این دو دستور سوء استفاده کند و به جاى استفاده عاقلانه و اعتدال آمیز از پوشش و تغذیه صحیح، راه تجمل پرستى و اسراف و تبذیر را پیش گیرد، بلافاصله اضافه مىکند: «ولى اسراف نکنید که خدا مسرفان را دوست نمىدارد» (وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ).
کلمه «اسراف» کلمه بسیار جامعى است که هرگونه زیادهروى در کمیت و کیفیت و بیهودهگرایى و اتلاف و مانند آن را شامل مىشود. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 41
جمله کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید، در آیه فوق آمده، گرچه بسیار ساده به نظر مىرسد، اما امروز ثابت شده است که یکى از مهمترین دستورات بهداشتى همین است، زیرا تحقیقات دانشمندان به این نتیجه رسیده که سر چشمه بسیارى از بیماریها، غذاهاى اضافى است که به صورت جذب نشده در بدن انسان باقى مىماند، این مواد اضافى هم بار سنگینى است براى قلب و سایر دستگاههاى بدن و هم منبع آمادهاى است براى انواع عفونتها و بیماریها! عامل اصلى تشکیل این مواد مزاحم، اسراف و زیادهروى در تغذیه و به اصطلاح «پرخورى» است، و راهى براى جلوگیرى از آن جز رعایت اعتدال در غذا نیست، کسانى که این دستور را ساده فکر مىکنند خوب است در زندگى خود آن را بیازمایند تا اهمیت رعایت این دستور را در سلامت جسم و تن خود ببینند.
(آیه 32)- در این آیه با لحن تندترى به پاسخ آنها که گمان مىبرند، تحریم زینتها و پرهیز از غذاها و روزیهاى پاک و حلال، نشانه زهد و پارسایى و مایه قرب به پروردگار است پرداخته، مىگوید: اى پیامبر! «بگو: چه کسى زینتهاى الهى را که براى بندگانش آفریده و همچنین مواهب و روزیهاى پاکیزه را تحریم کرده است» (قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ).
سپس براى تأکید اضافه مىکند: به آنها «بگو: این نعمتها و موهبتها براى افراد با ایمان در این زندگى دنیا آفریده شده (اگرچه دیگران نیز بدون داشتن شایستگى از آن استفاده مىکنند) ولى در روز قیامت و زندگى عالیتر (که صفوف کاملا از هم مشخص مىشوند) اینها همه در اختیار افراد با ایمان و درستکار قرار مىگیرد» و دیگران بکلى از آن محروم مىشوند! (قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خالِصَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ).
در پایان آیه به عنوان تأکید مىگوید: «این چنین آیات و احکام خود را براى جمعیتى که آگاهند و مىفهمند تشریح مىکنیم» (کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ).
در مورد استفاده از انواع زینتها، اسلام مانند تمام موارد، حدّ اعتدال را برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 42
انتخاب کرده است و استفاده کردن از زیباییهاى طبیعت، لباسهاى زیبا و متناسب، به کار بردن انواع عطرها، و امثال آن، نه تنها مجاز شمرده شده بلکه به آن توصیه و سفارش نیز شده است.
(آیه 33)- محرمات الهى! بارها دیدهایم که قرآن مجید هرگاه سخن از امر مباح یا لازمى به میان مىآورد، بلافاصله از نقطه مقابل آن یعنى زشتیها و محرمات سخن مىگوید، تا هر دو بحث، یکدیگر را تکمیل کنند، در اینجا نیز به دنبال اجازه استفاده از مواهب الهى و زینتها و نفى تحریم آنها، سخن از محرمات به میان آورده و بطور عموم، و سپس بطور خصوص انگشت روى چند نقطه مهم مىگذارد.
در آغاز از تحریم فواحش سخن مىگوید، مىفرماید: اى پیامبر! «بگو:
پروردگار من تنها اعمال زشت و قبیح را حرام کرده است، اعم از این که آشکار باشد یا پنهان» (قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ).
سپس موضوع را تعمیم داده، مىگوید: «و (همچنین) گناه و ستم به ناحق را» (وَ الْإِثْمَ).
بار دیگر انگشت روى چند قسمت از بزرگترین گناهان گذاشته، مىگوید:
«و هرگونه ستم و تجاوز به ناحق به حقوق دیگران» (وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ).
سپس اشاره به مسأله شرک کرده، مىگوید: و نیز پروردگار من، حرام کرده «این که چیزى را که خداوند دلیلى براى آن نازل نکرده، شریک او قرار دهید» (وَ أَنْ تُشْرِکُوا بِاللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً).
آخرین چیزى را که به عنوان محرمات روى آن تکیه مىکند، نسبت دادن چیزى به خدا بدون علم و آگاهى است، مىفرماید: «و این که به خدا مطلبى نسبت دهید که نمىدانید» (وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ).
(آیه 34)- هر جمعیتى سر انجامى دارد! در این آیه خداوند به یکى از قوانین آفرینش یعنى فنا و نیستى ملتها، اشاره مىکند و بحثهاى مربوط به زندگى فرزندان آدم در روى زمین و سر انجام و سرنوشت گنهکاران که در آیات قبل گفته شد با این بحث روشنتر مىشود نخست مىگوید: «براى هر امتى زمان و مدت معینى برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 43
وجود دارد» (وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ).
«و به هنگامى که این اجل فرا رسد، نه لحظهاى تأخیر خواهند کرد و نه لحظهاى بر آن پیشى مىگیرند» (فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ).
یعنى، ملتهاى جهان همانند افراد، داراى مرگ و حیاتند، ملتهایى از صفحه زمین برچیده مىشوند، و به جاى آنها ملتهاى دیگرى قرار مىگیرند، قانون مرگ و حیات مخصوص افراد انسان نیست، بلکه اقوام و جمعیتها و جامعهها را نیز در بر مىگیرد با این تفاوت که مرگ ملتها غالبا بر اثر انحراف از مسیر حق و عدالت و روى آوردن به ظلم و ستم و غرق شدن در دریاى شهوات و فرو رفتن در امواج تجمل پرستى و تنپرورى مىباشد.
هنگامى که ملتهاى جهان در چنین مسیرهایى گام بگذارند، و از قوانین مسلم آفرینش منحرف گردند، سرمایههاى هستى خود را یکى پس از دیگرى از دست خواهند داد و سر انجام سقوط مىکنند.
(آیه 35)- دستور دیگرى به همه فرزندان آدم! بار دیگر خداوند فرزندان آدم را مخاطب ساخته، مىگوید: «اى فرزندان آدم! اگر رسولانى از خودتان (از طرف من) به سوى شما آمدند که آیات مرا به شما عرضه مىدارند (از آنها پیروى کنید) زیرا آنها که پرهیزکارى پیشه کنند و در اصلاح خویشتن و دیگران بکوشند نه وحشتى از مجازات الهى خواهند داشت و نه اندوه و غمى» (یا بَنِی آدَمَ إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیاتِی فَمَنِ اتَّقى وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ).
(آیه 36)- و در این آیه اضافه مىکند: «اما آنها که آیات ما را تکذیب کنند و در برابر آن تکبر ورزند آنها اصحاب دوزخند و جاودانه در آن خواهند ماند» (وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ).
(آیه 37)- از این آیه به بعد قسمتهاى مختلف از سرنوشت شومى که در انتظار افترا گویان و تکذیب کنندگان آیات خداست، بیان شده، نخست مىگوید:
«چه کسى ستمکارتر است از آنها که بر خدا دروغ مىبندند و یا آیات او را تکذیب برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 44
مىکنند»؟ (فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ).
سپس وضع آنها را به هنگام مرگ چنین توصیف مىکند: «آنان چند روزى بهره خود را از آنچه برایشان مقدر شده است مىبرند و از نعمتهاى مختلف سهم خود را مىگیرند، تا (پیمانه عمرشان لبریز گردد و به اجل نهایى برسد) در این هنگام فرشتگان ما که مأمور گرفتن ارواحند به سراغ آنها مىآیند تا جانشان را بگیرند» (أُولئِکَ یَنالُهُمْ نَصِیبُهُمْ مِنَ الْکِتابِ حَتَّى إِذا جاءَتْهُمْ رُسُلُنا یَتَوَفَّوْنَهُمْ).
به هر حال از لحظه مرگ مجازاتهاى آنها شروع مىشود، نخستین بار با توبیخ و سرزنش فرشتگان پروردگار که مأمور گرفتن جانشان هستند رو برو مىشوند، «آنها مىپرسند کجا هستند معبودهایى که غیر از خدا مىپرستیدید» و یک عمر از آنها دم مىزدید و همه چیز خود را نابخردانه در پاى آنها مىریختید؟ (قالُوا أَیْنَ ما کُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ).
آنها چون دست خود را از همه چیز کوتاه مىبینند و پندارهایى را که در باره معبودهاى ساختگى داشتند همچون نقش برآب مشاهده مىکنند، در پاسخ مىگویند: «آنها همه گم شدند و از ما دور گشتند» (قالُوا ضَلُّوا عَنَّا).
اثرى از آنها نمىبینیم و هیچ گونه قدرتى بر دفاع از ما ندارند، و تمام عبادات ما براى آنها بیهوده بود، «و به این ترتیب خودشان بر ضدّ خود گواهى مىدهند که کافر بودند» (وَ شَهِدُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کانُوا کافِرِینَ).
در حالى که راه بازگشت به روى آنها بسته است و این نخستین تازیانه آتشین مجازات الهى است که بر روح آنها نواخته مىشود.
(آیه 38)- درگیرى پیشوایان و پیروان گمراه در دوزخ! در آیات گذشته صحنهاى که به هنگام مرگ و بازپرسى فرشتگان قبض ارواح رخ مىدهد ترسیم شده بود و در اینجا صحنه برخورد گروههاى اغوا کننده و اغوا شونده را در قیامت شرح مىدهد: «در روز رستاخیز خداوند به آنها مىگوید در صف گروههاى مشابه خود از جن و انس که پیش از شما بودند، قرار گیرید و در آتش داخل شوید» (قالَ ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِی النَّارِ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 45
هنگامى که همگى در آتش داخل شدند برخوردشان با هم مسلکهایشان شروع مىشود، برخوردى عجیب و عبرت انگیز، «هر دستهاى که وارد دوزخ مىشوند به دیگرى لعن و نفرین مىکند» و او را مسؤول بدبختى خویش مىداند (کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها).
مطلب به همین جا پایان نمىپذیرد، «هنگامى که همگى با ذلت و خوارى در محیط شرر بار دوزخ قرار مىگیرند (شکایت آنها به پیشگاه پروردگار از یکدیگر شروع مىشود) نخست فریب خوردگان عرضه مىدارند: پروردگارا! این اغواگران بودند که ما را گمراه ساختند، خدایا عذاب و کیفر آنها را مضاعف کن» کیفرى به خاطر گمراهیشان، و کیفرى به خاطر گمراه کردن ما (حَتَّى إِذَا ادَّارَکُوا فِیها جَمِیعاً قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ).
ولى عجیب این است که خداوند در پاسخ آنها «مىفرماید: براى هر کدام (از شما) عذاب مضاعف است ولى نمىدانید!» چرا که پیروان اگر گرد پیشوایان گمراه را نگرفته بودند، قدرتى بر اغواى مردم نداشتند (قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ).
(آیه 39)- در این آیه پاسخ پیشوایان گمراه را چنین نقل مىکند که: «آنها به پیروان خود مىگویند شما هیچ تفاوت و برترى بر ما ندارید، (یعنى اگر ما گفتیم شما تأیید کردید و اگر گام برداشتیم کمک نمودید و اگر ستم نمودیم شما یار و مددکار ما بودید) بنابراین شما هم در مقابل اعمالتان عذاب دردناک الهى را بچشید» (قالَتْ أُولاهُمْ لِأُخْراهُمْ فَما کانَ لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ).
(آیه 40)- بار دیگر قرآن به سراغ سرنوشت افراد متکبر و لجوج یعنى آنها که زیر بار آیات پروردگار نمىروند و در برابر حق تسلیم نیستند رفته، مىگوید:
«کسانى که آیات ما را تکذیب کنند و در برابر آن تکبر ورزند درهاى آسمان به روى آنان گشوده نمىشود» (إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ).
در حدیثى از امام باقر علیه السّلام چنین مىخوانیم: «اما مؤمنان، اعمال و ارواحشان برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 46
به سوى آسمانها برده مىشود و درهاى آسمان به روى آنها گشوده خواهد شد، اما کافر روح و عملش را بالا مىبرند تا به آسمان برسد در این هنگام کسى صدا مىزند آن را به سوى سجّین (دوزخ) پایین ببرید».
سپس اضافه مىکند: «آنها وارد بهشت نخواهند شد، تا زمانى که شتر از سوراخ سوزن بگذرد»! (وَ لا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاطِ).
این تعبیر کنایه لطیفى از محال بودن این امر است، که راهى براى ورود افراد بىایمان متکبر در بهشت مطلقا موجود نیست! در پایان آیه براى تأکید و توضیح بیشتر اضافه مىکند، «و این چنین گنهکاران را کیفر مىدهیم» (وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمِینَ).
(آیه 41)- در این آیه، به قسمتى دیگر از مجازات دردناک آنها اشاره کرده، مىگوید: «براى این گونه افراد، بسترهایى از جهنم و آتش سوزان است و روى آنها پوششهایى از همان آتش سوزان قرار دارد» (لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ).
و باز براى تأکید اضافه مىکند: «این چنین ظالمان و ستمگران را کیفر مىدهیم» (وَ کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ).
(آیه 42)- آرامش کامل و سعادت جاویدان! در آیات گذشته بحث از سرنوشت منکران آیات خدا و متکبران و ظالمان بود، در اینجا آینده روشن افراد با ایمان را چنین شرح مىدهد: «کسانى که ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، ...
اهل بهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ...
أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُونَ).
ولى در میان این جمله یک جمله معترضه که اشاره به پاسخ بسیارى از سؤالات است بیان کرده، مىگوید: «ما هیچ کس را جز به اندازه توانائیش تکلیف نمىکنیم» (لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها)
.
اشاره به این که کسى تصور نکند که قرار گرفتن در صف افراد با ایمان و انجام عمل صالح در دسترس همه کس نیست، زیرا تکالیف پروردگار به اندازه قدرت برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 47
افراد است.
این آیه مانند بسیارى دیگر از آیات قرآن، وسیله نجات و سعادت جاویدان را منحصرا ایمان و عمل شایسته معرفى مىکند و به این ترتیب به عقیده خرافى مسیحیان امروز که وسیله نجات را قربانى شدن مسیح در برابر گناهان بشریت مىدانند، خط بطلان مىکشد، اصرار قرآن روى مسأله ایمان و عمل صالح در آیات مختلف براى کوبیدن این طرز تفکر و مانند آن است.
(آیه 43)- در این آیه به یکى از مهمترین نعمتهایى که خدا به بهشتیان ارزانى مىدارد و مایه آرامش روح و جان آنهاست اشاره کرده، مىگوید: «کینهها و حسدها و دشمنیها را از دل آنها برمىکنیم» (وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ).
در حقیقت یکى از بزرگترین ناراحتیهاى انسانها در زندگى دنیا که سر چشمه پیکارهاى وسیع اجتماعى مىشود و علاوه بر خسارتهاى سنگین جانى و مالى آرامش روح را بکلى بر هم مىزند، همین «کینه توزى» و «حسد» است.
بهشتیان بکلى از بدبختیهاى ناشى از این گونه صفات و عواقب آن برکنارند، آنها با هم در نهایت دوستى و محبت و صفا و صمیمیت و آرامش زندگى مىکنند، و همه از وضع خود راضیند.
قرآن پس از ذکر این نعمت روحانى، اشاره به نعمت مادى و جسمانى آنها کرده، مىگوید: «از زیر قصرهاى آنها نهرهاى آب جریان دارد» (تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ).
سپس رضایت و خشنودى کامل و همه جانبه اهل بهشت را با این جمله منعکس مىکند که آنها «مىگویند: حمد و سپاس مخصوص خداوندى است که ما را به این همه نعمت رهنمون شد و اگر خدا ما را راهنمایى نمىکرد، هرگز، هدایت نمىیافتیم» (وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ).
این توفیق او بود که دست ما را گرفت و از گذرگاههاى زندگى عبور داد و به سر منزل سعادت رسانید. «مسلما فرستادگان پروردگار ما، حق را آوردند!» آنها راست مىگفتند و ما با چشم خود درستى گفتارشان را هم اکنون مىبینیم (لَقَدْ برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 48
جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ)
.
«در این هنگام ندایى برمىخیزد، و این جمله را در گوش جان آنها سر مىدهد که این بهشت را به خاطر اعمال پاکتان به ارث بردید» (وَ نُودُوا أَنْ تِلْکُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوها بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
(آیه 44)- از این آیه استفاده مىشود که بهشتیان و دوزخیان از جایگاه خود مىتوانند با یکدیگر سخن بگویند نخست مىگوید: «بهشتیان، دوزخیان را مخاطب ساخته و صدا مىزنند که ما وعده پروردگار خویش را حق یافتیم، آیا شما هم به آنچه خدا به وسیله فرستادگانش وعده داده بود، رسیدید؟» (وَ نادى أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا).
در پاسخ «مىگویند: آرى» همه را عین حقیقت دیدیم (قالُوا نَعَمْ).
سپس اضافه مىکند: «در این هنگام ندا دهندهاى در میان آنها ندا در مىدهد (آنچنان که صداى او به گوش همگان مىرسد) که: لعنت خدا بر ستمگران باد» (فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ).
(آیه 45)- سپس ستمگران را چنین معرفى مىکند: «همانها که مردم را از راه راست باز مىداشتند (و با تبلیغات مسموم و زهرآگین خود، ایجاد شک و تردید در ریشههاى عقاید مردم مىکردند) و جاده مستقیم الهى را کج و معوج نشان مىدادند، و به سراى دیگر نیز ایمان نداشتند» (الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ کافِرُونَ).
این مؤذّن در روایات اسلامى، غالبا به امیر مؤمنان على علیه السّلام تفسیر شده است.
حاکم «ابو القاسم حسکانى» که از دانشمندان اهل سنّت است به سند خود از «محمّد بن حنفیه» از «على» علیه السّلام نقل مىکند که فرمود: انا ذلک المؤذّن: «آن که این ندا را سر مىدهد منم» و همچنین به سند خود از ابن عباس نقل مىکند که على علیه السّلام در قرآن نامهایى دارد که مردم آنها را نمىدانند، از جمله «مؤذّن» در آیه شریفه فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ على علیه السّلام است که این ندا را سر مىدهد و مىگوید: الا لعنة اللّه على الّذین برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 49
کذّبوا بولایتى و استخفّوا بحقّى «لعنت خدا بر آنها باد که ولایت مرا تکذیب کردند و حق مرا کوچک شمردند».
(آیه 46)- اعراف گذرگاه مهمى به سوى بهشت! در تعقیب بیان سرگذشت بهشتیان و دوزخیان این آیه و سه آیه بعد از آن در باره «اعراف» که منطقهاى است حد فاصل میان بهشت و دوزخ، با ویژگیهایى که دارد سخن مىگوید.
نخست به حجابى که در میان بهشتیان و دوزخیان کشیده شده است اشاره کرده، مىگوید: «میان این دو گروه حجابى قرار دارد» (وَ بَیْنَهُما حِجابٌ).
از آیات بعد چنین استفاده مىشود که حجاب مزبور همان «اعراف» است که مکان مرتفعى است در میان این دو گروه، که مانع از مشاهده یکدیگر مىشود، البته کسانى که بر اعراف یعنى قسمتهاى بالاى این مانع مرتفع قرار دارند، هر دو گروه را مىتوانند ببینند.
سپس قرآن مىگوید: «بر اعراف مردانى قرار دارند که هر یک از جهنمیان و دوزخیان را (در جایگاه خود مىبینند و) از سیمایشان آنها را مىشناسند» (وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ).
سپس مىگوید: مردانى که بر اعراف قرار دارند «بهشتیان را صدا مىزنند و مىگویند: درود بر شما باد، اما خودشان وارد بهشت نشدهاند، اگرچه بسیار تمایل دارند» (وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ).
(آیه 47)- «اما به هنگامى که به سوى دیگر نگاه مىکنند و دوزخیان را در دوزخ مىبینند (به درگاه خدا راز و نیاز مىکنند و) مىگویند: پروردگارا! ما را با جمعیت ستمگران قرار مده» (وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النَّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).
(آیه 48)- در این آیه اضافه مىکند که: «و اصحاب اعراف مردانى از دوزخیان را که از چهره و سیمایشان مىشناسند صدا مىزنند (و مورد ملامت و سرزنش قرار مىدهند که دیدید عاقبت) گردآورى اموال و نفرت در دنیا و تکبر ورزیدن از قبول حقّ، به شما سودى نداد» چه شد آن مالها؟ و کجا رفتند آن برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 50
نفرات؟ و چه نتیجهاى گرفتید از آن همه کبر و خودپرستى؟ (وَ نادى أَصْحابُ الْأَعْرافِ رِجالًا یَعْرِفُونَهُمْ بِسِیماهُمْ قالُوا ما أَغْنى عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ).
(آیه 49)- بار دیگر با همان زبان ملامت و سرزنش در حالى که اشاره به جمعى از ضعفاى مؤمنان که بر اعراف قرار گرفتهاند مىکنند، مىگویند: «آیا اینها همان کسانى هستند که شما سوگند یاد کردید هیچ گاه خداوند آنان را مشمول رحمت خود قرار نخواهد داد» (أَ هؤُلاءِ الَّذِینَ أَقْسَمْتُمْ لا یَنالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ).
سر انجام رحمت الهى شامل حال این دسته از ضعفاى مؤمنان شده و به آنها خطاب مىشود که: «وارد بهشت شوید نه ترسى بر شماست و نه در آنجا غم و اندوهى دارید» (ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ).
«اصحاب اعراف» چه کسانى هستند؟
از مجموع آیات و روایات چنین استفاده مىشود که «اعراف» گذرگاه سخت و صعب العبورى بر سر راه بهشت سعادت جاویدان است، طبیعى است که افراد نیرومند و قوى یعنى صالحان و پاکان با سرعت از این گذرگاه عبور مىکنند اما افرادى که خوبى و بدى را به هم آمیختند در این مسیر وا مىمانند.
همچنین طبیعى است که سرپرستان جمعیت و پیشوایان قوم در گذرگاههاى سخت همانند فرماندهانى که در این گونه موارد در آخر لشکر راه مىروند تا همه سپاهیان بگذرند، در آنجا توقف مىکنند تا به کمک ضعفاى مؤمنان بشتابند و آنها که شایستگى نجات را دارند در پرتو امدادشان رهایى یابند.
بنابراین در اعراف، دو گروه وجود دارند، ضعیفان و آلودگانى که در رحمتند و پیشوایان بزرگ (یعنى انبیاء، امامان و صالحان) که در همه حال یار و یاور ضعیفانند.
(آیه 50)- نعمتهاى بهشتى بر دوزخیان حرام است! پس از آن که بهشتیان و دوزخیان هر کدام در محل مناسب خود مستقر شدند گفتگوهایى در میان آنها رد و بدل مىشود که نتیجه آن مجازات و کیفرى است روحانى و معنوى براى دوزخیان، نخست مىفرماید: «دوزخیان، بهشتیان را صدا مىزنند که (محبت کنید) برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 51
و مقدارى آب یا از آنچه خدا به شما روزى داده، به ما ببخشید» تا عطش سوزان خود را تسکین دهیم و از آلام خود بکاهیم (وَ نادى أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ).
ولى بلافاصله بهشتیان دست ردّ بر سینه آنها زده، و «مىگویند: خداوند اینها را بر کافران تحریم کرده است» (قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْکافِرِینَ).
1- جمله «مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ» (از آنچه خدا به شما روزى داده) که تعبیرى است سر بسته و توأم با یک نوع ابهام نشان مىدهد که حتى دوزخیان نمىتوانند از ماهیت و انواع نعمتهاى بهشتى آگاه شوند.
2- جمله «إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْکافِرِینَ» (خداوند آنها را بر کافران حرام کرده) اشاره به این است که بهشتیان مضایقهاى از بخشیدن این نعمتها ندارند زیرا نه چیزى از آنها کم مىشود و نه در درون سینه، کینهاى نسبت به کسى دارند، ولى وضع دوزخیان آنچنان است که نمىتوانند از نعمتهاى بهشتى بهره گیرند، این تحریم در حقیقت یک نوع «تحریم تکوینى» است، همانند محرومیت بسیارى از بیماران از غذاهاى لذیذ و رنگارنگ.
آیه 51)- در این آیه سبب محرومیت آنها را تشریح مىکند و با ذکر صفات دوزخیان روشن مىسازد که این سرنوشت شوم را خودشان براى خویشتن فراهم ساختهاند نخست مىگوید: «آنها کسانى هستند که دین و مذهب خود را به سرگرمى و بازى گرفتند» (الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً).
«و زندگى دنیا آنها را فریب داد و مغرور ساخت» (وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا).
این امور سبب شد که آنها در لجنزار شهوات فرو روند و همه چیز حتى رستاخیز را به دست فراموشى بسپارند و گفتار پیامبران و آیات الهى را انکار کنند، لذا به دنبال آن اضافه مىکند: «پس امروز هم ما آنها را فراموش خواهیم کرد همان گونه که آنها لقاى چنین روزى را فراموش کردند و همان گونه که آیات ما را انکار نمودند» (فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا وَ ما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ).
ضمنا از این آیه استفاده مىشود که نخستین مرحله گمراهى و انحراف آن برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 52
است که انسان مسائل سرنوشت ساز خود را جدّى نگیرد و با آنها به عنوان یک سرگرمى و بازیچه رفتار کند.
(آیه 52)- این آیه اشاره به این است که محرومیت کفار و سرنوشت شومشان نتیجه کوتاهیها و تقصیرات خودشان است و گر نه از ناحیه خداوند هیچ گونه کوتاهى در هدایت و رهبرى و ابلاغ آیات و بیان درسهاى تربیتى نشده است لذا مىگوید: ما در هدایت و راهنمایى آنها چیزى فروگذار نکردیم «کتابى براى آنها فرستادیم که تمام اسرار و رموز آن را با آگاهى کامل تشریح کردیم» (وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِکِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى عِلْمٍ).
«کتابى که مایه هدایت و موجب رحمت براى ایمان آورندگان بود» اگرچه افراد لجوج و خودخواه از آن بىبهره مىمانند (هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).
(آیه 53)- و در این آیه اشاره به طرز تفکر غلط تبهکاران و منحرفان در زمینه هدایتهاى الهى کرده، مىگوید: «آیا آنها جز انتظار تأویل آیات (و فرا رسیدن تهدیدهاى الهى) دارند»؟ (هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِیلَهُ).
اما چه انتظار نابجایى، زیرا هنگامى که نتایج و سر انجام این وعدههاى الهى را مشاهده کنند، کار از کار گذشته و راهى براى بازگشت باقى نمانده است «آن روز که تأویل آنها فرا رسد، کسانى که قبلا آن را فراموش کرده بودند مىگویند: فرستادگان پروردگار ما حق را آوردند» و گفتار آنها نیز همه حق بود (یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ).
اما در این هنگام در وحشت و اضطراب فرو مىروند، و به فکر چارهجویى مىافتند و مىگویند: «آیا (امروز) شفیعانى یافت مىشوند که براى ما شفاعت کنند»؟ (فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَیَشْفَعُوا لَنا).
و «یا (اگر شفیعانى براى ما در کار نیست و اصولا شایسته شفاعت نیستیم) آیا ممکن است به عقب باز گردیم و اعمالى غیر آنچه انجام دادیم انجام دهیم» و تسلیم حق و حقیقت باشیم (أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ).
ولى افسوس! این بیدارى بسیار دیر است، نه راه بازگشتى وجود دارد و نه برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 53
شایستگى شفاعت دارند، زیرا «آنها سرمایههاى وجود خود را از دست داده و گرفتار خسران و زیانى شدهاند که تمام وجودشان را در بر مىگیرد» (قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ).
و بر آنها ثابت مىشود که بتها و معبودهاى ساختگى آنان در آنجا هیچ گونه نقشى ندارد «و معبودهایى را که به دروغ ساخته بودند همگى از نظرشان گم مىشوند» (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ).
از این آیه استفاده مىشود که انسان در اعمال خود مختار و آزاد است و الّا تقاضاى بازگشت به دنیا نمىکرد تا اعمال بد خود را جبران کند. و نیز استفاده مىشود که جهان دیگر جاى انجام عمل و کسب فضیلت و نجات نیست.
(آیه 54)- این آیه معبود حقیقى و واقعى را با ذکر صفات خاصش معرفى مىکند، تا آنها که حقیقت جو هستند قبل از فرا رسیدن رستاخیز در همین جهان او را به روشنى بشناسند، نخست مىگوید: «معبود و پروردگار شما آن کس است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید» (إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ). یعنى «معبود» کسى جز «آفریدگار» نمىتواند باشد.
آیا جهان در شش روز آفریده شده؟
با توجه به مفهوم وسیع کلمه «ایّام» (روزها) و معادل آن در زبانهاى دیگر، پاسخ این سؤال روشن است، زیرا بسیار مىشود که «ایّام» به معنى «دورانها» به کار مىرود.
بنابراین خداوند مجموعه زمین و آسمان را در شش دوران متوالى آفریده است، هر چند این دورانها گاهى به میلیونها یا میلیاردها سال بالغ شده است و علم امروز هیچ گونه مطلبى را که مخالف این موضوع باشد بیان نکرده است.
سپس قرآن مىگوید: «خداوند پس از آفرینش آسمان و زمین، زمام رهبرى آنها را به دست گرفت» (ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ).
یعنى، نه تنها آفرینش از اوست بلکه اداره و رهبرى جهان نیز با او مىباشد.
و این پاسخى است به آنها که جهان را در آفرینش نیازمند به خدا مىدانند نه برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 54
در بقا و ادامه هستى.
«عرش» چیست؟
عرش در لغت معانى متعددى دارد از جمله: به معنى سقف یا چیزى است که داراى سقف بوده باشد، و گاهى به معنى تختهاى بلند همانند تخت سلاطین نیز آمده است.
ولى هنگامى که در مورد خداوند به کار مىرود و گفته مىشود «عرش خدا» منظور از آن مجموعه جهان هستى است که در حقیقت تخت حکومت پروردگار محسوب مىشود.
بنابراین در آیه مورد بحث جمله «اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ» کنایه از احاطه کامل پروردگار و تسلط او بر تدبیر امور آسمانها و زمین بعد از خلقت آنهاست.
سپس مىفرماید: «اوست که شب را همچون پوششى بر روز مىافکند و روشنایى روز را با پردههاى ظلمانى شب مىپوشاند» (یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ).
بعد از آن اضافه مىکند: «شب با سرعت به دنبال روز در حرکت است» (یَطْلُبُهُ حَثِیثاً). همانند طلبکارى که با سرعت به دنبال بدهکار مىدود.
سپس مىافزاید: «اوست که خورشید و ماه و ستارگان را آفریده است، در حالى که همه سر بر فرمان او هستند» (وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ).
پس از ذکر آفرینش جهان هستى و نظام شب و روز و آفرینش ماه و خورشید و ستارگان به عنوان تأکید مىگوید: «آگاه باشید آفرینش و اداره امور جهان هستى تنها به دست اوست» (أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ).
منظور از «الْخَلْقُ» آفرینش نخستین، و منظور از «الْأَمْرُ» قوانین و نظاماتى است که به فرمان پروردگار بر عالم هستى حکومت مىکند و آنها را در مسیر خود رهبرى مىنماید.
به عبارت دیگر: همان طور که جهان در حدوثش نیازمند به اوست در تدبیر و ادامه حیات و ادارهاش نیز وابسته به او مىباشد، و اگر لحظهاى لطف خدا از آن گرفته شود نظامش بکلى از هم گسسته و نابود مىگردد.
و در پایان آیه مىفرماید: «پر برکت است خداوندى که پروردگار عالمیان برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 55
است» (تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ).
این جمله بعد از ذکر آفرینش و تدبیر جهان هستى یک نوع ستایش از مقام مقدس پروردگار است که وجودى مبارک، ازلى، ابدى و سر چشمه همه برکات و نیکیها و خیر مستمر مىباشد.
(آیه 55)- شرایط اجابت دعا: آیه قبل با ذکر دلایل روشن این حقیقت را اثبات کرد که شایسته عبودیت و بندگى تنها خداست و به دنبال آن در اینجا دستور مىدهد که «دعا و نیایش» که جان و روح عبادت است باید در برابر خدا انجام گیرد، نخست مىگوید: «پروردگار خود را از روى تضرّع و در پنهانى بخوانید» (ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً).
این که در آیه فوق دستور داده شده که خدا را در «خفیّه» و پنهانى بخوانید براى این است که از «ریا» دورتر، و به اخلاص نزدیکتر، و توأم با تمرکز فکر و حضور قلب باشد.
و در پایان آیه مىفرماید: «او (خداوند) تجاوزکاران را دوست نمىدارد» (إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ).
و این جمله معنى وسیعى دارد که هرگونه تجاوز را، اعم از فریاد کشیدن به هنگام دعا، و یا تظاهر و ریاکارى، و یا توجه به غیر خدا را به هنگام دعا، شامل مىشود.
(آیه 56)- در این آیه اشاره به حکمى شده است که در واقع یکى از شرایط تأثیر دعا است، مىفرماید: «در روى زمین فساد مکنید بعد از آن که اصلاح شده است» (وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها). بنابراین هیچ گاه دعاى افراد مفسد و تبهکار به جایى نخواهد رسید.
در روایتى از امام باقر علیه السّلام مىخوانیم: «زمین فاسد بود و خداوند به وسیله پیامبر اسلام آن را اصلاح کرد».
باز دیگر به مسأله دعا مىپردازد و یکى دیگر از شرایط آن را بازگو مىکند، مىگوید: «و خدا را با ترس و امید بخوانید» (وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 56
نه آن چنان از اعمال خود راضى باشید که گمان کنید هیچ نقطه تاریکى در زندگى شما نیست که این خود عامل عقبگرد و سقوط است، و نه آن چنان مأیوس باشید که خود را شایسته عفو خدا و اجابت دعا ندانید، بلکه با دو بال «بیم» و «امید» به سوى او پرواز کنید، امید به رحمتش و بیم از مسؤولیتها و لغزشهاى خود.
و در پایان آیه براى تأکید بیشتر روى اسباب امیدوارى به رحمت خدا، مىگوید: «رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است» (إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ).
در این دو آیه اشاره به پنج قسمت از شرایط قبولى دعا شده است: نخست این که از روى تضرع و در پنهانى باشد، دیگر این که از حدّ اعتدال تجاوز نکند، سوم این که با تولید فساد و تبهکارى همراه نگردد، چهارم این که توأم با بیم و امید متوازن باشد، پنجم این که با نیکوکارى توأم گردد.
(آیه 57)- در آیات گذشته اشارههاى مکرر به مسأله «مبدء» یعنى توحید و شناسایى پروردگار از روى اسرار جهان آفرینش شد، و در این آیه اشاره به مسأله «معاد» و رستاخیز مىشود، تا این دو بحث یکدیگر را تکمیل کنند، و این سیره قرآن است که در بسیارى از موارد «مبدء» و «معاد» را با هم قرین مىسازد، نخست مىگوید: «او کسى است که بادها را پیشاپیش باران رحمتش همچون بشارت دهندهاى (که از قدوم مسافر عزیزى خبر مىدهد) مىفرستد» (وَ هُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ).
«بادهایى که از اقیانوسها برخاسته و ابرهاى سنگین بار و پر آب را با خود حمل مىکند» (حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالًا).
«در این موقع آنها را به سوى سرزمینهاى مرده و خشک و سوزان مىرانیم» و مأموریت آبیارى این تشنگان را به عهده آنها مىنهیم (سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ).
«و به وسیله آن، آب حیات بخش را در همه جا فرو مىفرستیم» (فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ). «سپس به کمک این آب انواع میوهها را از خاک تیره بیرون مىآوریم» برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 57
(فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ).
و به دنبال آن اضافه مىکند: «این چنین مردگان را از زمین بیرون مىآوریم» و لباس حیات را در اندامشان مىپوشانیم (کَذلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْتى).
این مثال را براى آن آوردیم که نمونه معاد را در این دنیا که همه سال در برابر چشم شما تکرار مىشود به شما نشان دهیم «تا شاید متذکر گردید» (لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ).
(آیه 58)- در این آیه براى این که گمان نشود یکنواخت بودن باران دلیل آن است که همه سرزمینها یکسان زنده شوند، و براى این که روشن گردد، استعدادها و آمادگیهاى متفاوت سبب استفادههاى مختلف از مواهب الهى مىشود، مىگوید:
«سرزمین شیرین و پاکیزه گیاهان پربرکت و مفید و سودمند به اذن پروردگار، از آن مىروید» (وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ).
«اما زمینهاى شورهزار و خبیث و زشت، چیزى جز گیاهان ناچیز و کم ارزش نمىرویاند» (وَ الَّذِی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلَّا نَکِداً).
و در پایان آیه مىفرماید: «این چنین آیات را براى کسانى که شکرگزارند (و از آن استفاده مىکنند و راه هدایت را مىپویند) بیان مىکنیم» (کَذلِکَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَشْکُرُونَ).
آیه فوق در حقیقت اشاره به یک مسأله مهم است و آن این که تنها «فاعلیت فاعل» براى به ثمر رسیدن یک موضوع، کافى نیست بلکه استعداد و «قابلیت قابل» نیز شرط است.
(آیه 59)- رسالت نوح نخستین پیامبر اولوا العزم: سرگذشت نوح در سورههاى مختلفى از قرآن مانند سوره هود، انبیاء، مؤمنون، شعراء و نوح مشروحا آمده است، اما در اینجا تنها فهرستى از آن در شش آیه آمده، نخست مىفرماید: «ما نوح را به سوى قومش فرستادیم» (لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ).
نخستین چیزى که او به آنها یادآور شد، همان توجه به حقیقت توحید و نفى هرگونه بت پرستى بود، «پس به آنها گفت: اى قوم من! خدا را بپرستید که هیچ برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 58
معبودى جز او براى شما نیست» (فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ).
نوح پس از بیدار کردن فطرتهاى خفته، آنان را از سر انجام بت پرستى بر حذر داشته و گفت: «من از عذاب روزى بزرگ بر شما مىترسم» (إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ).
منظور از مجازات «روز بزرگ» ممکن است همان توفان معروف نوح یا مجازات الهى در روز رستاخیز باشد.
(آیه 60)- ولى قوم نوح به جاى این که از دعوت اصلاحى این پیامبر بزرگ که توأم با نهایت خیرخواهى بود استقبال کنند، به آیین توحید بپیوندند و دست از ستم و فساد بردارند «جمعى از اشراف و ثروتمندان قوم او (که منافع خود را با بیدارى مردم در خطر مىدیدند، و مذهب او را مانعى بر سر راه هوسرانیها و هوسبازیهاى خویش مشاهده مىکردند) صریحا در جواب نوح گفتند: ما تو را در گمراهى آشکار مىبینیم» (قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَراکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ).
(آیه 61)- «نوح» در برابر توهین و خشونت آنها با همان لحن آرام و متین و محبتآمیز خود در پاسخ آنها «گفت: (من نه تنها گمراه نیستم بلکه) هیچ گونه نشانهاى از گمراهى در من وجود ندارد، ولى من فرستاده پروردگار جهانیانم» (قالَ یا قَوْمِ لَیْسَ بِی ضَلالَةٌ وَ لکِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ).
اشاره به این که خدایان پراکندهاى که شما قائل شدهاید همه بىاساس است، پروردگار و ربّ همه جهانیان تنها خداوند یگانه یکتاست که خالق همه آنها مىباشد.
(آیه 62)- هدف من این است که رسالت پروردگار را انجام داده و دستورات او را به شما برسانم» (أُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی).
«و در این راه از هیچ گونه خیرخواهى فروگذارى نمىکنم» (وَ أَنْصَحُ لَکُمْ).
و در پایان اضافه مىکند: «من چیزهایى از خداوند مىدانم که شما نمىدانید» (وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ).
این جمله ممکن است جنبه تهدید در برابر مخالفتهاى آنها داشته باشد که من مجازاتهاى دردناکى از خداوند در برابر تبهکاران سراغ دارم که شما هنوز برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 59
از آن بىخبرید، و یا اشاره به لطف و رحمت پروردگار باشد که اگر در مسیر اطاعتش گام بگذارید برکات و پاداشهایى از او سراغ دارم که شما به عظمت و وسعت آن واقف نیستید.
(آیه 63)- در این آیه گفتار دیگرى را از نوح مىخوانیم که در برابر اظهار تعجب قوم خود از این که چگونه ممکن است انسانى عهدهدار رسالت پروردگار گردد، بیان کرده است: «آیا تعجب کردهاید که انسانى مأمور ابلاغ رسالت پروردگار گردد و دستورات بیدار کننده او بر این انسان نازل شود تا شما را از عواقب سوء اعمالتان برحذر دارد و به آیین پرهیزکارى دعوت کند و تا مشمول رحمت الهى شوید» (أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَلى رَجُلٍ مِنْکُمْ لِیُنْذِرَکُمْ وَ لِتَتَّقُوا وَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ).
یعنى، این موضوع چه جاى تعجب است؟ زیرا یک انسان شایسته، استعداد انجام این رسالت را بهتر از هر موجود دیگر دارد.
(آیه 64)- ولى به جاى این که دعوت چنین رهبر دلسوز و خیرخواه و آگاهى را بپذیرند، «همه گفتههاى او را تکذیب کردند (و در برابر دعوتش سر تسلیم فرود نیاوردند، هر چه نوح بیشتر تبلیغ مىکرد، آنها بر لجاجت و سرسختى خود مىافزودند) و همین سبب شد که ما نوح و آنها که با او در کشتى بودند نجات داده و تکذیب کنندگان به آیاتش را گرفتار غرقاب ساخته و هلاک کنیم» (فَکَذَّبُوهُ فَأَنْجَیْناهُ وَ الَّذِینَ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ وَ أَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا).
در پایان آیه، دلیل این کیفر سخت را چنین بیان مىکند که «آنها جمعیت نابینایى بودند» یعنى مردمى بودند کور دل و کورباطن که از مشاهده چهره حقیقت محروم بودند (إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً عَمِینَ).
و این کوردلى نتیجه اعمال شوم و لجاجتهاى مستمر خودشان بود، زیرا چشم پوشى مستمر از حقایق، تدریجا چشم تیزبین عقل را ضعیف کرده و سر انجام نابینا مىکند.
(آیه 65)- گوشهاى از سرگذشت قوم هود: در تعقیب ذکر رسالت نوح برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 60
و درسهاى عبرتى که در آن نهفته بود، به سرگذشت یکى دیگر از پیامبران بزرگ یعنى هود و درگیریهاى او با قوم و ملتش مىپردازد، نخست مىفرماید: «ما به سوى جمعیت عاد، برادرشان هود را فرستادیم» (وَ إِلى عادٍ أَخاهُمْ هُوداً).
قوم «عاد» مردمى بودند که در سرزمین «یمن» زندگى مىکردند، از نظر قدرت جسمانى و ثروت ملتى نیرومند و قوى بودند، ولى انحرافات عقیدهاى مخصوصا بت پرستى و مفاسد اخلاقى در میان آنها غوغا مىکرد.
سپس مىگوید: هود دعوت خود را از مسأله توحید و مبارزه با شرک و بت پرستى شروع کرد و «به آنها گفت: اى قوم من! خداوند یگانه را بپرستید که هیچ معبودى براى شما غیر او نیست، آیا پرهیزگارى را پیشه نمىکنید»! (قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ).
(آیه 66)- ولى ثروتمندان از خود راضى (الْمَلَأُ) یعنى کسانى که ظاهر آنها چشم پرکن بود، به هود همان گفتند: که قوم نوح به نوح گفته بودند، بلکه نسبت سفاهت نیز به او دادند، «اشراف کافر قوم او گفتند ما تو را در سفاهت و سبک مغزى مىبینیم و گمان مىکنیم تو از دروغگویان باشى»! (قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَراکَ فِی سَفاهَةٍ وَ إِنَّا لَنَظُنُّکَ مِنَ الْکاذِبِینَ).
(آیه 67)- اما هود با وقار و ادبى که مخصوص پیامبران و رهبران راستین و پاک است، بىآنکه از گفته آنان عصبانى و یا دلسرد و مأیوس گردد، «گفت: اى جمعیت من! هیچ گونه سفاهتى در من نیست و وضع رفتار و گفتار من بهترین دلیل بر سرمایههاى عقلانى من است، من فرستاده پروردگار جهانیانم» (قالَ یا قَوْمِ لَیْسَ بِی سَفاهَةٌ وَ لکِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ).
(آیه 68)- هود اضافه کرد: «رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ مىکنم و من خیرخواه امینى براى شما هستم» (أُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی وَ أَنَا لَکُمْ ناصِحٌ أَمِینٌ).
(آیه 69)- سپس هود در برابر افرادى که از بعثت یک انسان به عنوان پیامبر در تعجب بودند به همان مطلبى اشاره مىکند که نوح پیامبر نیز به قوم خود گفته بود برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 61
و آن این که: «آیا تعجب مىکنید که از طرف پروردگار به فردى از شما وحى شود، تا شما را از کیفرهایى که به خاطر اعمالتان در پیش دارید بیم دهد!» (أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَلى رَجُلٍ مِنْکُمْ لِیُنْذِرَکُمْ).
سپس براى تحریک عواطف خفته آنها و برانگیختن حس شکرگزارى در درون جانشان قسمتى از نعمتهاى پروردگار را، براى آنان شرح مىدهد، مىگوید:
«به خاطر بیاورید که خداوند شما را جانشینان قوم نوح قرار داد» (وَ اذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ). و هنگامى که آنها بر اثر طغیانشان به وسیله توفان نابود شدند، سرزمینهاى وسیع و گسترده آنان را با تمام نعمتهایى که داشتند در اختیار شما قرار داد.
به علاوه «و شما را از جهت خلقت (جسمانى) گسترش (و قدرت) داد» (وَ زادَکُمْ فِی الْخَلْقِ بَصْطَةً).
(آیه 70)- اما در مقابل این اندرزها و راهنماییهاى منطقى و یادآورى نعمتهاى الهى آنها که منافع مادى خود را در خطر مىدیدند و قبول دعوت او را مانع هوسبازیهاى خویش مىدانستند، در مقام مخالفت برآمده و «گفتند: آیا به سراغ ما آمدهاى که تنها خداى یگانه را بپرستیم، و آنچه را پدران ما مىپرستیدند، رها کنیم»؟ نه هرگز چنین چیزى، ممکن نیست (قالُوا أَ جِئْتَنا لِنَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدَهُ وَ نَذَرَ ما کانَ یَعْبُدُ آباؤُنا).
و سر انجام براى این که امید «هود» را بکلى از خود قطع کنند و به اصطلاح حرف آخر را به او زده باشند گفتند: «اگر راست مىگویى (و عذابها و مجازاتهایى را که به ما وعده مىدهى حقیقت دارد) هر چه زودتر آنها را به سراغ ما بفرست و ما را محو و نابود کن»! (فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ).
یعنى ما کمترین واهمهاى از تهدیدهاى تو نداریم.
(آیه 71)- هنگامى که سخن به اینجا رسید و آخرین حرف خود را که نشانه امتناع کامل از قبول دعوت هود بود زدند و او بکلى از هدایت آنان مأیوس شد، «به آنها گفت: اکنون که چنین است بدانید عذاب و کیفر خشم خدا بر شما مسلّما واقع برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 62
خواهد شد» (قالَ قَدْ وَقَعَ عَلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ).
سپس براى این که گفتار آنها در باره بتها بدون پاسخ نماند، اضافه مىکند: «آیا شما با من در مورد چیزهایى که از الوهیت جز نامى بىاثر ندارند و شما و پدرانتان اسم خدا بر آنها گذاردهاید و به دروغ آثار و خاصیتهایى براى آنها قائل شدهاید، به مجادله برخاستهاید، در حالى که هیچ گونه فرمان و حجتى خدا در این باره نازل نکرده است» (أَ تُجادِلُونَنِی فِی أَسْماءٍ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما نَزَّلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ).
سپس گفت: «اکنون که چنین است شما در انتظار بمانید من هم با شما انتظار مىکشم» (فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ). شما در این انتظار باشید که بتها یاریتان کنند و من در انتظارم که عذاب دردناک الهى بر شما فرود آید آینده نشان خواهد داد کدامیک از این دو انتظار به حقیقت نزدیکتر خواهد بود.
(آیه 72)- در این آیه سر انجام کار این قوم لجوج در عبارت کوتاهى چنین بیان شده است: «ما هود و کسانى را که با او بودند به لطف و رحمت خود، رهایى بخشیدیم، و ریشه کسانى که آیات ما را تکذیب کردند و حاضر نبودند در برابر حق تسلیم شوند، قطع و نابود ساختیم» (فَأَنْجَیْناهُ وَ الَّذِینَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ قَطَعْنا دابِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ ما کانُوا مُؤْمِنِینَ).
(آیه 73)- سرگذشت عبرت انگیز قوم ثمود! از این به بعد به قیام «صالح» پیامبر بزرگ خدا در میان قوم «ثمود» که در یک منطقه کوهستانى میان حجاز و شام زندگى مىکردند اشاره شده، نخست مىگوید: «ما به سوى قوم ثمود برادرشان صالح را فرستادیم» (وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً).
پیامبر آنان صالح نیز همانند سایر پیامبران، نخستین گام را در راه هدایت آنها از مسأله توحید و یکتاپرستى برداشت و به آنها «گفت: اى قوم من! خداوند یگانه را پرستش کنید که معبودى جز او ندارید» (قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ).
سپس اضافه نمود: من بدون دلیل چیزى نمىگویم، «بیّنه و دلیل روشن از برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 63
طرف پروردگارتان براى شما آمده است و این همان شترى است که خداوند براى شما معجزه قرار داده است» (قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَکُمْ آیَةً).
سپس به آنها مىگوید: «او را به حال خود واگذارید و بگذارید در زمین خدا به چرا بپردازد، و به او آزار مرسانید که عذاب دردناکى شما را فرا خواهد گرفت» (فَذَرُوها تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اللَّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).
(آیه 74)- در این آیه مىگوید: «به خاطر داشته باشید که خداوند شما را جانشینان در روى زمین بعد از قوم عاد قرار داد، و در آن مستقر ساخت» (وَ اذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ وَ بَوَّأَکُمْ فِی الْأَرْضِ).
یعنى از یک سو نعمتهاى فراوان الهى را فراموش نکنید و از سوى دیگر توجه داشته باشید که پیش از شما اقوام طغیانگرى مانند قوم عاد بودند که بر اثر مخالفتهایشان به عذاب الهى گرفتار شدند و نابود گردیدند.
سپس روى بعضى از نعمتها و امکانات خداداد قوم ثمود تکیه کرده، مىگوید: شما در سرزمینى زندگى دارید که هم دشتهاى مسطح با خاکهاى مساعد و آماده که «در دشتهایش قصرها براى خود بنا مىکنید و در کوهها براى خود خانهها مىتراشید» (تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُوراً وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُیُوتاً).
و در پایان آیه مىگوید: «این همه نعمتهاى فراوان خدا را یادآور شوید و در زمین فساد نکنید و کفران نعمت ننمایید» (فَاذْکُرُوا آلاءَ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ).
(آیه 75)- باز ملاحظه مىکنیم که جمعیت اشراف و ثروتمندان خوش ظاهر و بد باطن سر رشته مخالفت با این پیامبر بزرگ الهى را به دست گرفتند و همان طور که قرآن مىگوید: «این جمعیت اشرافى و متکبر از قوم صالح به افرادى از مستضعفان که ایمان آورده بودند گفتند: آیا به راستى شما مىدانید که صالح از طرف خداوند براى راهنمایى ما فرستاده شده است» (قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ).
ولى به زودى با پاسخ قاطع آنان که حکایت از تصمیم و اراده قوى مىکرد برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 64
رو برو شدند و این پاسخ را از آنان شنیدند که «گفتند: ما نه تنها مىدانیم صالح فرستاده خداست بلکه) ما به آنچه او مأموریت دارد، و دعوت به سوى آن مىکند، ایمان آوردهایم» (قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ).
(آیه 76)- «این مغروران متکبر (دست از کار خود برنداشته و مجددا براى تضعیف روحیه جمعیت مؤمنان) گفتند: ما به آنچه شما ایمان آوردهاید کافریم» (قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا بِالَّذِی آمَنْتُمْ بِهِ کافِرُونَ).
(آیه 77)- هنگامى که ثروتمندان متکبر و خودخواه از ایجاد تزلزل در پایههاى ایمان تودههاى مردم با ایمان مأیوس شدند، و از سوى دیگر مىدیدند با وجود «ناقه» که معجزه صالح محسوب مىشد، سمپاشیهاى آنها به جایى نمىرسد، تصمیم به نابود کردن ناقه گرفتند، و قبل از هر چیز «آن را پى کردند و کشتند و از فرمان خدا سر برتافتند» (فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ).
و به این نیز قناعت نکردند بلکه به سراغ صالح آمدند و صریحا به او «گفتند:
اى صالح! اگر تو فرستاده خدا هستى هر چه زودتر عذاب الهى را به سراغ ما بفرست» (وَ قالُوا یا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ).
این سخن در حقیقت برپا ساختن یک نوع جنگ اعصاب در مقابل صالح و براى تضعیف روحیه «صالح» و مؤمنان بود.
(آیه 78)- هنگامى که آنها ستیزهجویى و طغیانگرى را به آخر رساندند و آخرین بارقه آمادگى ایمان را در وجود خود خاموش ساختند، مجازات الهى که طبق قانون انتخاب اصلح و از میان بردن موجودات فاسد و مفسد صورت مىگیرد به سراغ آنها آمد و «آن چنان زمین لرزهاى قصرها و خانههاى مستحکمشان را تکان داد و فرو ریخت (و زندگى پرزرق و برق آنها را در هم کوبید) که صبحگاهان تنها جسم بىجان آنها در خانههایشان باقى مانده بود» (فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ).
قوم ثمود به چه وسیله نابود شدند؟
از آیه فوق استفاده مىشود که برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 65
وسیله نابودى این قوم سرکش، زلزله بود، اما از آیه 13 سوره فصلت بر مىآید که صاعقه آنها را نابود کرد، و در آیه 5 سوره حاقه مىخوانیم به وسیله یک عامل ویرانگر (طاغیه) از میان رفتند. باید بگوییم این هر سه عامل به یک چیز بازگشت مىکنند، یعنى نخست صاعقه تولید مىشود و به دنبال آن زمین لرزه به وجود مىآید، و اما «طاغیه» به معنى موجودى است که از حد خود تجاوز کند و این هم، با زلزله سازگار است و هم با صاعقه، بنابراین تضادى در میان آیات نیست.
(آیه 79)- در این آیه مىگوید: «بعد از این جریان صالح از آنها روى برتافت و به آنها گفت: من حق رسالت پروردگارم را ادا کردم و آنچه گفتنى بود به شما گفتم و از نصیحت و خیرخواهى کوتاهى نکردم، لکن شما خیرخواهان را دوست ندارید» (فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسالَةَ رَبِّی وَ نَصَحْتُ لَکُمْ وَ لکِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ).
(آیه 80)- سرنوشت دردناک قوم لوط: قرآن، صحنه عبرت انگیز دیگرى از سرگذشت پیامبران را بازگو مىکند و هدف آیات پیشین را تعقیب و تکمیل مىنماید، و آن سرگذشت پیامبر بزرگ خدا «لوط» و قوم اوست.
نخست مىگوید: «به خاطر بیاورید لوط پیامبر را هنگامى که به قوم خود گفت: آیا شما عمل زشت و ننگینى انجام مىدهید که احدى از جهانیان تاکنون مرتکب آن نشده است»؟ (وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ).
(آیه 81)- در این آیه گناهى را که در آیه قبل بطور سر بسته ذکر شده بود، تشریح مىکند و مىگوید: «شما از روى شهوت به سراغ مردان مىروید، و از زنان صرف نظر مىکنید» (إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ).
چه انحرافى از این بدتر و بالاتر که وسیله تولید نسل را که آمیزش زن و مرد است و خداوند آن را بطور غریزى در هر انسانى قرار داده، رها کنند، و سراغ «جنس موافق» بروند کارى که اصولا برخلاف فطرت و ساختمان طبیعى جسم و روح انسان و غریزه تحریف نایافته اوست. و در پایان آیه به عنوان تأکید مىگوید: «بلکه برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 66
شما جمعیت اسراف کارید» (بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ). یعنى از حدود الهى قدم بیرون گذارده و در سنگلاخ انحراف و تجاوز از مرز فطرت سرگردان شدهاید.
(آیه 82)- در این آیه اشاره به جواب لجوجانه و غیر منطقى قوم لوط کرده، مىگوید: «از آنها هیچ گونه جوابى در برابر دعوت این پیامبر خیرخواه و دلسوز و مصلح نداشتند جز این که با خشم و عصبانیت گفتند: لوط و پیروان او را از شهر خود بیرون کنید (گناهشان چیست؟ گناهشان این است) که مردمى پاکند و گناه نمىکنند»! و نه تنها با ما هم صدا نمىشوند، بلکه مزاحم ما نیز هستند! (وَ ما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ).
این احتمال نیز در تفسیر جمله «إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ» وجود دارد، که قوم لوط مىخواستند این پیامبر و پیروانش را متهم به تظاهر و ریاکارى کنند.
(آیه 83)- با توجه به آنچه در سه آیه فوق بیان شد، هر داور منصفى مىتواند حکم محکومیت چنین قوم و ملتى را صادر کند.
لذا در این آیه خداوند مىفرماید: «چون کار به اینجا رسید ما لوط و پیروان واقعى و خاندانش را که پاکدامن بودند، نجات بخشیدیم جز همسرش که او را در میان قوم تبهکار رها ساختیم» زیرا او هم از نظر عقیده و آیین و مذهب با آنان هماهنگ بود (فَأَنْجَیْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ).
(آیه 84)- در این آیه اشاره بسیار کوتاه و پرمعنى به مجازات شدید و وحشتناک این قوم کرده، مىگوید: «ما بارانى بر آنها فرستادیم» اما چه بارانى؟! بارانى از سنگ که آنها را در هم مىکوبید و نابود مىکرد (وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً).
«اکنون تماشا کن ببین سر انجام کار مجرمان به کجا کشید» (فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ).
گرچه روى سخن در اینجا به پیامبر است اما پیداست که هدف عبرت گرفتن همه افراد با ایمان مىباشد.
(آیه 85)- رسالت شعیب در مدین: شعیب که نسبش طبق تواریخ با چندین واسطه به «ابراهیم» مىرسید، به سوى اهل مدین مبعوث گردید، «مدین» از برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 67
شهرهاى شام بود و مردمى تجارت پیشه و مرفّه داشت، که در میان آنها بت پرستى و همچنین تقلب و کم فروشى در معامله کاملا رایج بود- شرح درگیرى این پیامبر بزرگ با اهل «مدین» در سورههاى متعددى از قرآن مخصوصا سوره «هود» و «شعرا» آمده است.
در این آیه خداوند مىفرماید: «ما به سوى مردم مدین، برادر آنها شعیب را فرستادیم» (وَ إِلى مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً).
سپس اضافه مىکند که شعیب دعوت خود را همانند پیامبران دیگر از مسأله توحید شروع کرد و «صدا زد اى قوم من! خداوند یگانه را بپرستید که هیچ معبودى جز او براى شما نیست» (قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ).
و گفت این حکم علاوه بر این که فرمان عقل است به وسیله «دلایل روشنى که از طرف خداوند براى شما آمده» نیز اثبات شده است (قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ).
پس از دعوت به توحید، به مبارزه با مفاسد اجتماعى و اخلاقى و اقتصادى آنها برخاسته نخست آنان را که آلوده کم فروشى و تقلب و تزویر در معامله بودند از این کار باز مىدارد و مىگوید: اکنون که راه خدا براى شما آشکار شده «حق پیمانه و وزن را ادا کنید و از حقوق مردم چیزى کم نگذارید» (فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمِیزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ).
سپس به یکى دیگر از کارهاى خلاف آنها اشاره کرده، مىگوید: «در روى زمین بعد از آن که (در پرتو ایمان و کوششهاى انبیاء) اصلاح شده است، فساد نکنید» (وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها).
مسلم است که از تولید فساد، اعم از فساد اخلاقى یا بىایمانى یا ناامنى، هیچ کس بهرهاى نمىگیرد، لذا در آخر آیه اضافه مىکند: «این به سود شماست اگر ایمان داشته باشید» (ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ).
(آیه 86)- در این آیه به چهارمین نصیحت شعیب، اشاره شده است، آنجا که مىگوید: «شما بر سر راه مردم با ایمان ننشینید و آنها را تهدید نکنید و مانع راه برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 68
خدا نشوید و با القاى شبهات راه مستقیم حق را در نظر آنها کج و معوج نشان ندهید» (وَ لا تَقْعُدُوا بِکُلِّ صِراطٍ تُوعِدُونَ وَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ تَبْغُونَها عِوَجاً).
و در پایان آیه پنجمین نصیحت شعیب که یادآورى نعمتهاى پروردگار براى تحریک حسّ شکرگزارى آنهاست آمده: «و به خاطر بیاورید هنگامى که افراد کمى بودید سپس خداوند جمعیت شما را زیاد کرد و نیروى انسانى شما را فزونتر ساخت» (وَ اذْکُرُوا إِذْ کُنْتُمْ قَلِیلًا فَکَثَّرَکُمْ).
از جمله فوق استفاده مىشود که در اکثر موارد کثرت نفرات، مىتواند سر چشمه قدرت و عظمت و پیشرفت جامعه باشد.
«و نیز خوب بنگرید که سر انجام کار مفسدان به کجا منتهى شد» و به دنبال آنها گام برندارید (وَ انْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ).
(آیه 87)- در این آیه که در واقع پاسخى است به بعضى از گفتههاى مؤمنان و کافران، شعیب مىگوید: «اگر طایفهاى از شما به آنچه من مبعوث شدهام ایمان آورده و جمعیت دیگرى ایمان نیاوردهاند (نباید موجب غرور کافران و یأس مؤمنان گردد) شما صبر کنید تا خداوند میان ما حکم کند که او بهترین حاکمان است» (وَ إِنْ کانَ طائِفَةٌ مِنْکُمْ آمَنُوا بِالَّذِی أُرْسِلْتُ بِهِ وَ طائِفَةٌ لَمْ یُؤْمِنُوا فَاصْبِرُوا حَتَّى یَحْکُمَ اللَّهُ بَیْنَنا وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ). یعنى، آینده نشان خواهد داد، چه کسانى بر حق بودهاند و چه کسانى بر باطل.
آغاز جزء نهم قرآن مجید
ادامه سوره اعراف
(آیه 88)- در این آیه و آیه بعد عکس العمل قوم مستکبر شعیب در برابر سخنان منطقى این پیامبر بزرگ بیان شده است.
قرآن مىگوید: «اشراف زورمند و متکبر قوم شعیب به او گفتند سوگند یاد مىکنیم که قطعا، هم خودت و هم کسانى را که به تو ایمان آوردهاند، از محیط خود بیرون خواهیم راند، مگر این که هر چه زودتر به آیین ما باز گردید» (قالَ الْمَلَأُ برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 69
الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنا)
»
.
پاسخى که شعیب در برابر این همه تهدید و خشونت به آنها داد خیلى ساده و ملایم و منطقى بود، «گفت: آیا (مىخواهید ما را به آیین خودتان بازگردانید) اگر چه مایل نباشیم» (قالَ أَ وَ لَوْ کُنَّا کارِهِینَ).
(آیه 89)- در این آیه شعیب چنین ادامه مىدهد: «اگر ما به آیین بت پرستى شما باز گردیم، و بعد از آن که خدا ما را نجات داده خود را به این پرتگاه بیفکنیم، بر خدا افترا بستهایم» (قَدِ افْتَرَیْنا عَلَى اللَّهِ کَذِباً إِنْ عُدْنا فِی مِلَّتِکُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْها).
سپس اضافه مىکند: «ممکن نیست ما به آیین شما بازگردیم مگر این که خدا بخواهد» (وَ ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِیها إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّنا).
و بلافاصله اضافه مىکند که خداوند نیز چنین دستورى نخواهد داد، «چرا که او از همه چیز آگاه است و به همه چیز احاطه علمى دارد» (وَسِعَ رَبُّنا کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً).
بنابراین هرگز ممکن نیست او از دستورى که داده باز گردد، زیرا کسى که از دستورش برمىگردد، که علمش محدود باشد و اشتباه کند و از دستور خود پشیمان گردد، اما آن کس که احاطه علمى به همه چیز دارد، تجدید نظر براى او ممکن نیست.
سپس براى این که به آنها حالى کند از تهدیدشان هراسى ندارد و محکم بر جاى خود ایستاده است، مىگوید: «توکل و تکیه ما تنها به خداست» (عَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْنا).
و سر انجام براى این که حسن نیت خود را ثابت کند و چهره حقیقت طلبى و مسالمت جویى خویش را آشکار سازد، تا دشمنانش او را متهم به ماجراجویى و غوغا طلبى نکنند، مىگوید: «پروردگارا! میان ما و جمعیت ما به حق حکم
__________________________________________________
(1) البته مخالفان تهدیدهاى دیگرى نیز داشتهاند که در سایر آیات مربوط به شعیب بحث خواهد شد.
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 70
و داورى کن، و مشکلات و گرفتاریهاى ما را برطرف ساز، و درهاى رحمتت را به سوى ما بگشا که بهترین گشایندگانى» (رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَیْرُ الْفاتِحِینَ).
(آیه 90)- در این آیه از تبلیغاتى که مخالفان شعیب در برابر تابعان او مىکردند سخن به میان آورده، مىگوید: «اشراف و متکبران خودخواهى که از قوم شعیب راه کفر را پیش گرفته بودند (به کسانى که احتمال مىدادند تحت تأثیر دعوت شعیب واقع شوند) مىگفتند: اگر از شعیب پیروى کنید بطور مسلّم از زیانکاران خواهید بود» (وَ قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَیْباً إِنَّکُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ).
و منظورشان همان خسارتهاى مادى بود که دامنگیر مؤمنان به دعوت شعیب مىشد، زیرا آنها مسلما بازگشت به آیین بت پرستى نمىکردند، و بنابراین مىبایست به زور از آن شهر و دیار اخراج شوند و املاک و خانههاى خود را بگذارند و بروند.
(آیه 91)- هنگامى که کارشان به اینجا رسید و علاوه بر گمراهى خویش در گمراه ساختن دیگران نیز اصرار ورزیدند، و هیچ گونه امیدى به ایمان آوردن آنها نبود، مجازات الهى به حکم قانون قطع ریشه فساد به سراغ آنها آمد، «پس زلزله سخت و وحشتناکى آنها را فراگرفت، آنچنان که صبحگاهان همگى به صورت اجساد بىجانى در درون خانههایشان افتاده بودند» (فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ).
(آیه 92)- سپس ابعاد وحشتناک این زلزله عجیب را با این جمله تشریح کرده، مىگوید: «آنها که شعیب را تکذیب کردند، آنچنان نابود شدند که گویا هرگز در این خانهها سکنى نداشتند»! (الَّذِینَ کَذَّبُوا شُعَیْباً کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیهَا).
و در پایان آیه مىفرماید: «آنها که شعیب را تکذیب کردند، زیانکار بودند» نه مؤمنان (الَّذِینَ کَذَّبُوا شُعَیْباً کانُوا هُمُ الْخاسِرِینَ).
(آیه 93)- در این آیه آخرین گفتار شعیب را مىخوانیم که: «او از قوم گنهکار برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 71
روى برگردانید و گفت: من رسالات پروردگارم را ابلاغ کردم، و به مقدار کافى نصیحت نمودم و از هیچ گونه خیرخواهى فروگذار نکردم» (فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی وَ نَصَحْتُ لَکُمْ).
«با این حال چگونه به حال این جمعیت کافر تأسف بخورم» (فَکَیْفَ آسى عَلى قَوْمٍ کافِرِینَ).
زیرا آخرین تلاش و کوشش براى هدایت آنها به عمل آمد ولى در برابر حق سر تسلیم فرود نیاوردند، و مىبایست چنین سرنوشت شومى را داشته باشند.
(آیه 94)- اگر هشدارها مؤثر نیفتد: این آیه که بعد از ذکر سرگذشت جمعى از پیامبران بزرگ و پیش از پرداختن به سرگذشت موسى بن عمران آمده، اشاره به چند اصل کلى است که در همه ماجراها حکومت مىکند، نخست مىگوید: «و ما در هیچ شهر و آبادى، پیامبرى نفرستادیم مگر این که اهل آن را به ناراحتیها و خسارتها گرفتار ساختیم شاید (به خود آیند، و به سوى خدا) بازگردند و تضرّع کنند»! (وَ ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلَّا أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ).
و این به خاطر آن است که مردم تا در ناز و نعمتند کمتر گوش شنوا و آمادگى براى پذیرش حق دارند اما هنگامى که در تنگناى مشکلات قرار مىگیرند و نور فطرت و توحید آشکارتر مىگردد، بىاختیار به یاد خدا مىافتند و دلهایشان آماده پذیرش مىگردد، ولى این بیدارى که در همه یکسان است در بسیارى از افراد زود گذر و ناپایدار است و به مجرد، برطرف شدن مشکلات بار دیگر در خواب غفلت فرو مىروند ولى براى جمعى نقطه عطفى در زندگى محسوب مىشود و براى همیشه، به سوى حق باز مىگردند.
(آیه 95)- لذا در این آیه مىگوید: هنگامى که آنها در زیر ضربات حوادث و فشار مشکلات تغییر مسیر ندادند و همچنان در گمراهى خود باقى ماندند «سپس ما مشکلات را از آنها برداشتیم و به جاى آن گشایش و نعمت قرار دادیم، تا آنجا که (بار دیگر زندگانى آنها رونق گرفت و کمبودها به فزونى تبدیل شد و) مال و نفرات برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 72
آنها فراوان گردید» (ثُمَّ بَدَّلْنا مَکانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَوْا).
به هنگام برطرف شدن مشکلات، به جاى این که به این حقیقت توجه کنند که «نعمت» و «نقمت» به دست خداست و رو به سوى او آورند، براى اغفال خود به این منطق متشبث شدند، که اگر براى ما مصائب و گرفتاریهایى پیش آمد، چیز تازهاى نیست «و گفتند: پدران ما نیز گرفتار چنین مصائب و مشکلاتى شدند» (وَ قالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ). دنیا فراز و نشیب دارد و براى هر کس دوران راحتى و سختى بوده است، سختیها امواجى ناپایدار و زود گذرند.
در پایان، قرآن مىگوید: هنگامى که کار به اینجا رسید و از عوامل تربیت کمترین بهرهاى نگرفتند، بلکه بر غرور خود افزودند، «ناگاه آنها را به مجازات خود گرفتیم، در حالى که آنها هیچ خبر نداشتند و غافلگیر شدند» و به همین جهت مجازات براى آنها، سخت دردناک بود (فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ).
(آیه 96)- عمران و آبادى در سایه ایمان و تقوا: در این آیه و آیات بعد براى نتیجهگیرى از آیات قبل مىگوید: «اگر مردمى که در این آبادیها و نقاط دیگر روى زمین زندگى داشته و دارند (به جاى طغیان و سرکشى و تکذیب آیات پروردگار و ظلم و فساد) ایمان مىآوردند، و در پرتو آن تقوا و پرهیزکارى پیشه مىکردند (نه تنها مورد خشم پروردگار و مجازات الهى واقع نمىشدند، بلکه) درهاى برکات آسمان و زمین را به روى آنها مىگشودیم» (وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ).
منظور از برکات زمین و آسمان نزول باران و روییدن گیاهان مىباشد.
ولى متأسفانه آنها صراط مستقیم که راه سعادت و خوشبختى و رفاه و امنیت بود رها ساختند، «و پیامبران خدا را تکذیب کردند (و برنامههاى اصلاحى آنها را زیر پاگذاشتند) ما هم به جرم اعمالشان، آنها را کیفر دادیم» (وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ).
(آیه 97)- در این آیه به عنوان تأکید بیشتر روى عمومیت این حکم و این که قانون فوق مخصوص اقوام پیشین نبوده بلکه امروز و آینده را نیز در بر مىگیرد، برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 73
مىگوید: «آیا اهل آبادیها، خود را از مجازاتهاى ما در امان مىدانند که شب هنگام در موقعى که در خواب خوش آرمیدهاند (به صورت صاعقهها و زلزلهها و مانند آن) بر آنها فرو ریزد» (أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرى أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا بَیاتاً وَ هُمْ نائِمُونَ).
(آیه 98)- «و یا این که مجازاتهاى ما به هنگام روز در موقعى که غرق انواع بازیها و سرگرمیها هستند دامان اهل این آبادیها را بگیرد» (أَ وَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرى أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا ضُحًى وَ هُمْ یَلْعَبُونَ).
یعنى، آنها در همه حال در روز و شب، در خواب و بیدارى، در ساعات خوشى و ناخوشى همه در دست قدرت خدا قرار دارند، و با یک فرمان مىتواند همه زندگى آنها را در هم بپیچد، آرى تنها در یک لحظه و بدون هیچ مقدمه ممکن است انواع بلاها بر سر این انسان بىخبر فرود آید.
(آیه 99)- در این آیه باز به شکل دیگر و به بیان تازهاى این حقیقت را تأکید مىکند و مىگوید: «آیا این مجرمان از مکر الهى ایمنند؟ در حالى که هیچ کس جز زیانکاران خود را از مکر خداوند در امان نمىدانند» (أَ فَأَمِنُوا مَکْرَ اللَّهِ فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ).
منظور از «مکر الهى» آن است که خداوند، مجرمان را با نقشههاى قاطع و شکست ناپذیر بدون اختیار خودشان از زندگانى مرفّه و هدفهاى خوشگذرانى باز مىدارد، و این اشاره به همان کیفرها و بلاهاى ناگهانى و بیچاره کننده است.
(آیه 100)- در این آیه بار دیگر براى بیدار ساختن اندیشههاى خفته اقوام موجود و توجه دادن آنان به درسهاى عبرتى که در زندگانى پیشینیان بوده است مىگوید: «آیا کسانى که وارث روى زمین بعد از صاحبان آن مىشوند، از مطالعه حال پیشینیان متنبه نشدند: که اگر ما بخواهیم مىتوانیم آنها را نیز به خاطر گناهانشان هلاک کنیم» و به همان سرنوشت مجرمان گذشته گرفتار سازیم (أَ وَ لَمْ یَهْدِ لِلَّذِینَ یَرِثُونَ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِها أَنْ لَوْ نَشاءُ أَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ).
و نیز مىتوانیم آنها را زنده بگذاریم، ولى به خاطر غوطهور شدن در گناه و فساد «بر دلهایشان مهر مىنهیم (درک و شعور و حس تشخیص را از آنها مىگیریم) برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 74
آنچنان که هیچ حقیقتى را نشنوند» و هیچ اندرزى را نپذیرند و در زندگى حیران و سرگردان شوند (وَ نَطْبَعُ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ).
آیه 101)- در این آیه و آیه بعد باز هم تکیه روى عبرتهایى است که از بیان سرگذشتهاى اقوام پیشین گرفته مىشود، ولى روى سخن در اینجا به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است اگرچه هدف در واقع همه هستند.
نخست مىگوید: «اینها آبادیها و شهرها و اقوامى هستند که اخبار و سرگذشت آنها را براى تو بیان مىکنیم» (تِلْکَ الْقُرى نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبائِها).
سپس مىگوید: چنان نبود که آنها بدون اتمام حجت، هلاک و نابود شوند، بلکه، «بطور مسلم پیامبرانشان با دلایل روشن، به سراغ آنها آمدند» و نهایت تلاش و کوشش را در هدایت آنها کردند (وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ).
«اما آنها (در برابر تبلیغات مستمر، و دعوت پىگیر انبیاء مقاومت به خرج دادن و روى حرف خود ایستادند، و) حاضر نبودند آنچه را قبلا تکذیب کردند بپذیرند و به آن ایمان بیاورند» (فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا بِما کَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ).
در جمله بعد علت این لجاجت و سرسختى را چنین بیان مىکند: «این چنین خداوند بر دلهاى کافران نقش بىایمانى و انحراف را ترسیم مىکند و بر قلوبشان مهر مىنهد» (کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى قُلُوبِ الْکافِرِینَ).
یعنى، کسانى که در مسیرهاى غلط گام بر مىدارند، بر اثر تکرار و ادامه عمل، انحراف و کفر و ناپاکى آنچنان بر دلهاى آنها نقش مىبندد، که همچون نقش سکه ثابت مىماند و این از قبیل اثر و خاصیت عمل است که به خداوند نسبت داده شده، زیرا مسبب تمام اسباب، اوست.
(آیه 102)- در این آیه دو قسمت دیگر از نقطههاى ضعف اخلاقى این جمعیتها که سبب گمراهى و نابودى آنها گردیده، بیان شده است.
نخست مىگوید آنها افراد پیمان شکن بودند: «و ما براى اکثریت آنها عهد و پیمان ثابتى نیافتیم» (وَ ما وَجَدْنا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ).
این عهد و پیمان ممکن است اشاره به «عهد و پیمان فطرى» باشد که برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 75
خداوند به حکم آفرینش و فطرت از همه بندگان خود گرفته است.
و یا عهد و پیمانهایى که پیامبران الهى از مردم مىگرفتند، بسیارى از مردم آن را مىپذیرفتند و سپس مىشکستند.
و یا اشاره به همه پیمانها اعم از «فطرى» و «تشریعى» بوده باشد.
روح پیمان شکنى یکى از عوامل مخالفت با پیامبران و اصرار در پوییدن راه کفر و نفاق و گرفتار شدن به عواقب شوم آن است.
سپس به عامل دیگر اشاره کرده، مىگوید: «اکثر آنها را فاسد و خارج از اطاعت فرمان یافتیم» (وَ إِنْ وَجَدْنا أَکْثَرَهُمْ لَفاسِقِینَ).
یعنى روح تمرّد و قانون شکنى و خروج از نظامات آفرینش و قوانین الهى یکى دیگر از عوامل ایستادگى و پافشارى آنها در کفر و بىایمانى بود.
(آیه 103)- خاطره درگیریهاى موسى و فرعون! در این آیه و آیات فراوان دیگرى که بعد از آن مىآید، داستان موسى بن عمران و سرگذشت درگیریهاى او با فرعون و فرعونیان و سر انجام کار آنها بیان شده است.
بطور کلى زندگى این پیامبر بزرگ یعنى موسى بن عمران را در پنج دوره مىتوان خلاصه کرد:
1- دوران تولد و حوادثى که بر او گذشت.
2- دوران فرار او از مصر و زندگى او در سرزمین «مدین».
3- دوران بعثت و درگیریهاى فراوانى که با فرعون و دستگاه او داشت.
4- دوران نجات او و بنى اسرائیل از چنگال فرعونیان.
5- دوران درگیریهاى موسى با بنى اسرائیل! در این آیه مىفرماید: «بعد از اقوام گذشته (یعنى قوم نوح، هود، صالح و مانند آنها) موسى را با آیات خود به سوى فرعون و فرعونیان مبعوث کردیم» (ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى بِآیاتِنا إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ).
فرعون، اسم عام است که به تمام سلاطین مصر در آن زمان گفته مىشد.
سپس مىفرماید: «آنها نسبت به آیات الهى ظلم و ستم کردند» (فَظَلَمُوا بِها). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 76
و در پایان اضافه مىکند: «بنگر سر انجام کار مفسدان چگونه بود»؟! (فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ).
جمله فوق یک اشاره اجمالى به نابودى فرعون و قوم سرکش اوست که شرح آن بعدا خواهد آمد.
(آیه 104)- آیه قبل اشاره بسیار کوتاهى به مجموع برنامه رسالت موسى و درگیریهاى او با فرعون و عاقبت کار آنها بود، اما در آیات بعد همین موضوع بطور مشروحتر مورد بررسى قرار گرفته، نخست مىگوید: «و موسى گفت: اى فرعون! من فرستاده پروردگار جهانیانم» (وَ قالَ مُوسى یا فِرْعَوْنُ إِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ).
و این نخستین برخورد موسى با فرعون و چهرهاى از درگیرى «حق» و «باطل» است.
(آیه 105)- در این آیه مىخوانیم که موسى به دنبال دعوى رسالت پروردگار مىگوید: اکنون که من فرستاده او هستم «سزاوار است که در باره خداوند جز حق نگویم» زیرا فرستاده خداوندى که از همه عیوب، پاک و منزه است، ممکن نیست دروغگو باشد. (حَقِیقٌ عَلى أَنْ لا أَقُولَ عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ) سپس براى تثبیت دعوى نبوت خویش اضافه مىکند: چنان نیست که این ادعا را بدون دلیل گفته باشم «من از پروردگار شما، دلیل روشن و آشکارى با خود آوردهام» (قَدْ جِئْتُکُمْ بِبَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ).
اکنون که چنین است «بنى اسرائیل را با من بفرست» (فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرائِیلَ).
(آیه 106)- فرعون با شنیدن این جمله که «من دلیل روشنى با خود دارم»، بلافاصله «گفت: اگر راست مىگویى و نشانهاى از طرف خداوند با خود دارى آن را بیاور» (قالَ إِنْ کُنْتَ جِئْتَ بِآیَةٍ فَأْتِ بِها إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ).
(آیه 107)- بلافاصله موسى دو معجزه بزرگ خود را که یکى مظهر «بیم» و دیگرى مظهر «امید» بود، و مقام «انذار» و «بشارت» او را تکمیل مىکرد، نشان داد: برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 77
نخست، «عصاى خود را انداخت و به صورت اژدهاى آشکارى درآمد» (فَأَلْقى عَصاهُ فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبِینٌ).
(آیه 108)- این آیه اشاره به دومین اعجاز موسى که جنبه امید و بشارت دارد کرده، مىفرماید: «موسى دست خود را از گریبان خارج کرد، ناگهان سفید و درخشنده در برابر بینندگان بود» (وَ نَزَعَ یَدَهُ فَإِذا هِیَ بَیْضاءُ لِلنَّاظِرِینَ).
(آیه 109)- مبارزه شروع مىشود! از این بعد سخن از نخستین واکنشهاى فرعون و دستگاه او در برابر دعوت موسى و معجزاتش به میان آمده است، مىفرماید: «اطرافیان فرعون (با مشاهده اعمال خارق العاده موسى فورا وصله سحر به او بستند و) گفتند: این ساحر دانا و کهنه کار و آزمودهاى است»! (قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِیمٌ).
(آیه 110)- سپس افزودند: «هدف این مرد این است که شما را از سرزمین و وطنتان بیرون براند» (یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ).
یعنى، او نظرى جز استعمار و استثمار و حکومت بر مردم و توسعه طلبى و غصب سرزمین دیگران ندارد و این کارهاى خارق العاده و ادعاى نبوت همه براى وصول به این هدف است.
و بعد گفتند: «با توجه به این اوضاع و احوال عقیده شما در باره او چیست؟» (فَما ذا تَأْمُرُونَ).
(آیه 111)- به هر حال نظر همگى بر این قرار گرفت که به فرعون «گفتند: (کار) او و برادرش را به تأخیر انداز، و جمع آورى کنندگان را به همه شهرها بفرست ...»
(قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ أَرْسِلْ فِی الْمَدائِنِ حاشِرِینَ).
(آیه 112)- «تا همه ساحران ورزیده و آزموده و دانا را به سوى تو فراخوانند و به محضر تو بیاورند» (یَأْتُوکَ بِکُلِّ ساحِرٍ عَلِیمٍ).
از آنجا که عجله در کشتن موسى و هارون با توجه به دو معجزه عجیبش باعث گرایش عده زیادى به او مىشد و چهره «نبوت» او با چهره «مظلومیت و شهادت» آمیخته شده، جاذبه بیشترى به خود مىگرفت، نخست به این فکر برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 78
افتادند که عمل او را با اعمال خارق العاده ساحران خنثى کنند و آبرویش را بریزند سپس او را به قتل برسانند تا داستان موسى و هارون براى همیشه از نظرها فراموش گردد!
(آیه 113)- چگونه سر انجام حق پیروز شد؟ از این به بعد سخن از درگیرى موسى (ع) با ساحران و سر انجام کار او در این مبارزه به میان آمده است.
آیه مىگوید: «ساحران به دعوت فرعون به سراغ او شتافتند و نخستین چیزى که با او در میان گذاشتند این بود که آیا ما اجر و پاداش فراوانى در صورت غلبه بر دشمن خواهیم داشت» (وَ جاءَ السَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ قالُوا إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبِینَ).
(آیه 114)- فرعون نیز بلافاصله وعده مساعد به آنها داد و گفت: «آرى (نه تنها اجر و پاداش مادى خواهید داشت) بلکه از مقربان درگاه من نیز خواهید شد»! (قالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ).
و به این ترتیب هم وعده «مال» به آنها داد و هم وعده «مقام بزرگ».
(آیه 115)- سر انجام موعد معینى براى مقابله موسى (ع) با ساحران تعیین شد و از همه مردم براى مشاهده این ماجرا دعوت به عمل آمد.
روز موعود فرا رسید و ساحران همه مقدمات کار خود را فراهم ساخته بودند، یک مشت ریسمان و عصا که درون آنها گویا مواد شیمیایى مخصوصى قرار داده شده بود تهیه کردند که در برابر تابش آفتاب به صورت گازهاى سبکى در مىآمد و آن طنابها و عصاهاى تو خالى را به حرکت درمىآورد.
صحنه عجیبى بود، موسى (ع) تک و تنها- فقط برادرش با او بود- در برابر انبوه جمعیت ساحران و مردم «گفتند: اى موسى! یا (تو شروع به کار کن و وسائل سحرت را) بیفکن و یا ما آغاز مىکنیم و وسائل خود را مىافکنیم» (قالُوا یا مُوسى إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمَّا أَنْ نَکُونَ نَحْنُ الْمُلْقِینَ).
(آیه 116)- موسى با خونسردى مخصوصى در پاسخ «گفت: (شما قبلا شروع کنید) شما وسائل خود را بیفکنید»! (قالَ أَلْقُوا). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 79
«هنگامى که ساحران طنابها و ریسمانها را به وسط میدان افکندند، مردم را چشم بندى کرده و (با اعمال و گفتارهاى اغراق آمیز خود) هول و وحشتى در دل مردم افکندند و سحر عظیمى در برابر آنها انجام دادند» (فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظِیمٍ).
کلمه «سحر» به معنى خدعه و نیرنگ و شعبده و تردستى است، گاهى نیز به معنى هر چیزى که عامل و انگیزه آن نامرئى و مرموز باشد، آمده است.
(آیه 117)- در این هنگام که همه مردم به جنب و جوش افتاده بودند و غریو شادى از هر سو بلند بود و فرعون و اطرافیانش تبسم رضایت بخشى بر لب داشتند و برق شادى از چشمانشان مىدرخشید، وحى الهى به سراغ موسى (ع) آمد و او را فرمان به انداختن عصا داد، ناگهان صحنه بکلى دگرگون شد و رنگ از چهرهها پرید و تزلزل بر ارکان فرعون و یارانش افتاد، چنانکه قرآن مىگوید: «و ما وحى به موسى کردیم که عصایت را بیفکن ناگهان (به صورت اژدهایى درآمد و) با دقت و سرعت، مارهاى دروغین و وسائل قلابى ساحران را جمع کرد» (وَ أَوْحَیْنا إِلى مُوسى أَنْ أَلْقِ عَصاکَ فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ).
(آیه 118)- «در این هنگام حق آشکار شد و اعمال آنها که بىاساس و نادرست بود، باطل گردید» (فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).
زیرا کار موسى یک واقعیت بود و اعمال آنها یک مشت تقلب و تزویر و چشم بندى و اغفال.
و این نخستین ضربتى بود که بر پایه قدرت فرعون جبّار فرود آمد.
(آیه 119)- در این آیه مىگوید: «به این ترتیب آثار شکست در آنها نمایان شد و همگى خوار و کوچک و ناتوان شدند» (فَغُلِبُوا هُنالِکَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرِینَ).
(آیه 120)- ضربه مهمتر آنگاه واقع شد که صحنه مبارزه ساحران با موسى (ع) بکلى تغییر شکل داد، ناگهان «همه ساحران به زمین افتادند و براى عظمت خداوند سجده کردند» (وَ أُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدِینَ).
(آیه 121)- «و فریاد زدند ما به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم» (قالُوا آمَنَّا برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 80
بِرَبِّ الْعالَمِینَ)
.
(آیه 122)- «همان پروردگار موسى و هارون» (رَبِّ مُوسى وَ هارُونَ).
و این چیزى بود که به هیچ وجه براى فرعون و دستگاه او قابل پیش بینى نبود.
(آیه 123)- تهدیدهاى بیهوده! هنگامى که ضربه تازهاى با پیروزى موسى (ع) بر ساحران و ایمان آوردن آنها به موسى (ع) بر ارکان قدرت فرعون فرود آمد، فرعون بسیار متوحش و دستپاچه شد، لذا بلافاصله دست به دو ابتکار زد:
نخست اتهامى که شاید عوام پسند هم بود به ساحران بست، سپس با شدیدترین تهدید آنها را مورد حمله قرار داد، ولى بر خلاف انتظار فرعون ساحران آنچنان مقاومتى در برابر این دو صحنه از خود نشان دادند که ضربه سومى بر پایههاى قدرت لرزان او فرود آمد.
چنانکه قرآن مىگوید: «فرعون به ساحران گفت: آیا پیش از این که به شما اجازه دهم به او (موسى) ایمان آوردید»؟! (قالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ).
و این بالاترین نوع استعمار است که ملتى آنچنان برده و اسیر گردند که حتى حق فکر کردن و اندیشیدن و ایمان قلبى به کسى یا مکتبى را نداشته باشند.
این همان برنامهاى است که در «استعمار نو» نیز دنبال مىشود.
سپس فرعون اضافه کرد: «این توطئه و نقشهاى است که شما در این شهر (و دیار) کشیدهاید تا به وسیله آن اهل آن را بیرون کنید» (إِنَّ هذا لَمَکْرٌ مَکَرْتُمُوهُ فِی الْمَدِینَةِ لِتُخْرِجُوا مِنْها أَهْلَها).
این تهمت به قدرى بىاساس و رسوا بود که جز عوام النّاس و افراد کاملا بىاطلاع نمىتوانستند آن را بپذیرند.
سپس فرعون بطور سر بسته اما شدید و محکم آنها را تهدید کرد و گفت: «اما به زودى خواهید فهمید»! (فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ).
(آیه 124)- در این آیه تهدید سر بستهاى را که در جمله قبل به آن اشاره شد بطور وضوح بیان مىکند، مىگوید: «سوگند یاد مىکنم که دستها و پاهاى شما را بطور مخالف (دست راست و پاى چپ و دست چپ و پاى راست را) قطع مىکنم برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 81
سپس همگى شما را به دار خواهم آویخت» (لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ).
برنامه فرعون در اینجا براى مبارزه با ساحرانى که به موسى (ع) ایمان آورده بودند، یک برنامه عمومى در مبارزات ناجوانمردانه جبّاران با طرفداران حق است که از یکسو از حربه تهمت استفاده مىکنند، تا موقعیت حق طلبان را در افکار عمومى تضعیف کنند و از سوى دیگر تکیه بر زور و قدرت و تهدید به قتل و نابودى مىنمایند تا اراده آنها را درهم بشکنند.
(آیه 125)- ساحران در برابر هیچ یک از دو حربه فرعون از میدان در نرفتند، یکدل و یکجان در پاسخ او «گفتند: ما به سوى پروردگار خود باز مىگردیم» (قالُوا إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ).
یعنى، اگر آخرین تهدید تو عملى بشود، سر انجامش این است که ما شربت شهادت خواهیم نوشید، و این نه تنها به ما زیانى نمىرساند و از ما چیزى نمىکاهد، بلکه سعادت و افتخار بزرگى براى ما محسوب مىشود.
(آیه 126)- سپس براى این که پاسخى به تهمت فرعون داده باشند و حقیقت امر را بر انبوه مردمى که تماشاچى این صحنه بودند، روشن سازند و بىگناهى خویش را ثابت کنند، چنین گفتند: «انتقام تو از ما تنها به خاطر این است که ما به آیات پروردگار خود، هنگامى که به سراغ ما آمد، ایمان آوردهایم» (وَ ما تَنْقِمُ مِنَّا إِلَّا أَنْ آمَنَّا بِآیاتِ رَبِّنا لَمَّا جاءَتْنا).
سپس روى از فرعون برتافتند و متوجه درگاه پروردگار شدند و از او تقاضاى صبر و استقامت کردند، زیرا مىدانستند بدون حمایت و یارى او، توانایى مقابله با این تهدیدهاى سنگین را ندارند، لذا گفتند: بار الها! صبر و استقامت بر ما فرو ریز! (و آخرین درجه شکیبایى را به ما مرحمت فرما!) و ما را مسلمان بمیران!» (رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ تَوَفَّنا مُسْلِمِینَ).
و سر انجام چنانکه در روایات و تواریخ آمده است، آنقدر در این راه ایستادگى به خرج دادند که فرعون، تهدید خود را عملى ساخت، و بدنهاى مثله برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 82
شده آنان را در کنار رود نیل بر شاخههاى درختان بلند نخل آویزان نمود.
آرى! اگر ایمان با آگاهى کامل توأم گردد از چنین عشقى سر بر مىآورد که این گونه ایستادگیها و فداکاریها در راه آن شگفت انگیز نیست.
(آیه 127)- باز قرآن صحنه دیگرى را از گفتگوى فرعون و اطرافیانش پیرامون وضع موسى (ع) بیان مىکند.
در این آیه مىگوید: «جمعیت اشراف و اطرافیان فرعون به عنوان اعتراض به او گفتند: آیا موسى و قومش را به حال خود رها مىکنى که در زمین فساد کنند، و تو و خدایانت را رها سازند»؟! (وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسى وَ قَوْمَهُ لِیُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ).
از این تعبیر استفاده مىشود که فرعون بعد از شکست در برابر موسى (ع) مدتى او و بنى اسرائیل را آزاد گذارد و آنها نیز بیکار ننشستند و به تبلیغ آیین موسى (ع) پرداختند و نیز فرعون هم براى خود بتها و معبودها و خدایانى داشت.
فرعون با اخطار اطرافیان به شدت عمل در برابر بنى اسرائیل تشویق شد و در پاسخ هواخواهانش چنین «گفت: به زودى پسران آنها را به قتل مىرسانیم و نابود مىکنیم و زنانشان را (براى خدمت) زنده مىگذاریم، و ما بر آنها تسلط کامل داریم» (قالَ سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْیِی نِساءَهُمْ وَ إِنَّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ).
(آیه 128)- این آیه در حقیقت، نقشه و برنامهاى است که موسى (ع) به بنى اسرائیل براى مقابله با تهدیدهاى فرعون، پیشنهاد مىکند، که اگر سه برنامه را عملى کنند، قطعا بر دشمن پیروز خواهند شد. «موسى به قوم خود گفت: از خدا یارى جویید» (قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ اسْتَعِینُوا بِاللَّهِ).
دیگر این که: «استقامت و پایدارى پیشه کنید» (وَ اصْبِرُوا). و از تهدیدها و حملات دشمن نهراسید و از میدان بیرون نروید.
و براى تأکید مطلب و ذکر دلیل، به آنها گوشزد مىکند که: «سراسر زمین از آن خداست (و مالک و فرمانرواى مطلق اوست) و به هر کس از بندگانش بخواهد آن را منتقل مىسازد» (إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 83
و آخرین شرط این است که تقوا را پیشه کنید، زیرا «عاقبت (نیک و پیروزمندان) براى پرهیزکاران است!» (وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ).
این سه شرط تنها شرط پیروزى قوم بنى اسرائیل بر دشمن نبود، بلکه هر قوم و ملتى بخواهند بر دشمنانشان پیروز شوند، بدون داشتن این برنامه سه مادهاى امکان ندارد.
(آیه 129)- این آیه شکوه و گلههاى بنى اسرائیل را از مشکلاتى که بعد از قیام موسى (ع) با آن دست به گریبان بودند، منعکس مىسازد و مىگوید: «آنها به موسى گفتند: پیش از آن که تو بیایى ما آزار مىدیدیم اکنون هم که آمدهاى باز آزار مىبینیم» کى این آزارها سر خواهد آمد و گشایشى در کار ما پیدا مىشود؟ (قالُوا أُوذِینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا).
گویا بنى اسرائیل مثل بسیارى از ما مردم انتظار داشتند که با قیام موسى (ع) یک شبه همه کارها رو به راه شود.
ولى موسى (ع) به آنها فهماند با این که سر انجام پیروز خواهند شد، اما راه درازى در پیش دارند، و این پیروزى طبق سنت الهى در سایه استقامت و کوشش و تلاش به دست خواهد آمد، همانطور که آیه مورد بحث مىگوید: «موسى گفت امید است پروردگار شما دشمنتان را نابود کند و شما را جانشینان آنها در زمین قرار دهد» (قالَ عَسى رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الْأَرْضِ).
و در پایان آیه مىفرماید: خداوند این نعمتها را به شما خواهد داد و آزادى از دست رفته را به شما بر مىگرداند، «تا ببیند چگونه عمل خواهید کرد» (فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ).
(آیه 130)- مجازاتهاى بیدار کننده! همانطور که در تفسیر آیه 94 از همین سوره گذشت، یک قانون کلى الهى در مورد تمام پیامبران این بوده است، که به هنگامى که با مخالفتها رو برو مىشدند، خداوند براى تنبه و بیدارى اقوام سرکش، آنها را گرفتار مشکلات و ناراحتیها مىساخته تا در خود احساس نیاز کنند.
در آیه مورد بحث، اشاره به همین مطلب در مورد پیروان فرعون مىکند برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 84
و مىگوید: «ما آل فرعون را به قحطى و خشکسالیهاى متوالى و کمبود میوهها گرفتار ساختیم، شاید متذکر گردند و بیدار شوند» (وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ).
(آیه 131)- اما به جاى این که «آل فرعون» از این درسهاى الهى پند بگیرند، و از خواب خرگوشى بیدار شوند، از این موقعیت سوء استفاده کرده و جریان حوادث را به میل خود تفسیر مىکردند، «پس هنگامى که نیکى به آنها مىرسید (و اوضاع بر وفق مراد آنها بود، و در آرامش و راحتى بودند) مىگفتند: این وضع به خاطر لیاقت ماست!» در حقیقت شایسته چنین موقعیتى بودهایم (فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِهِ).
«اما هنگامى که گرفتار بدى و بلا مىشدند (فورا به موسى و کسانى که با او بودند، مىبستند و) مىگفتند: این از شرّ قدم موسى و کسان اوست» (وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسى وَ مَنْ مَعَهُ).
ولى قرآن در پاسخ آنها مىگوید: «بدانید که سر چشمه شومیها و ناراحتیهایى که دامان آنها را مىگرفت، نزد پروردگار است (خدا مىخواسته است که آنها را گرفتار نتیجه شوم اعمالشان بکند) ولى اکثر آنها نمىدانند» (أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ).
شاید همیشه در میان انسانها و اقوام مختلف، فال نیک و بد رواج داشته است، این دو گرچه اثر طبیعى ندارند، ولى بدون تردید اثر روانى مىتوانند داشته باشند، فال نیک غالبا مایه امیدوارى و حرکت است ولى فال بد موجب یأس و نومیدى و سستى و ناتوانى است.
شاید به خاطر همین موضع است که در روایات اسلامى از فال نیک نهى نشده، اما فال بد به شدت محکوم گردیده است.
(آیه 132)- بلاهاى پىدرپى و رنگارنگ! در این آیه، به مرحله دیگرى از بلاهاى پىدرپى و درسهاى بیدار کنندهاى که خدا به قوم فرعون داد، اشاره شده است.
نخست به عنوان مقدمهاى براى نزول این بلاها مىگوید: آنها همچنان در برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 85
انکار دعوت موسى (ع)، مقاومت به خرج دادند، «و گفتند: هرگاه آیتى براى ما بیاورى که بخواهى ما را با آن سحر کنى، ما به تو ایمان نخواهیم آورد» (وَ قالُوا مَهْما تَأْتِنا بِهِ مِنْ آیَةٍ لِتَسْحَرَنا بِها فَما نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ).
(آیه 133)- ولى از آنجا که خداوند بدون اتمام حجت کافى، هیچ جمعیتى را کیفر نمىدهد در این آیه مىفرماید که ما چندین بلا بر آنها نازل کردیم شاید بیدار شوند، نخست «توفان را بر آنها فرستادیم» (فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ).
سپس «ملخ را» بر زراعتها و درختان آنها، مسلط ساختیم (وَ الْجَرادَ).
هر بار که بلایى فرا مىرسید، دست به دامن موسى مىزدند، تا از خدا بخواهد رفع بلا کند، بعد از طوفان و ملخ خوارگى نیز همین تقاضا را کردند، و موسى (ع) پذیرفت و بلا برطرف شد، ولى باز دست از لجاجت خویش برنداشتند، بار سوم «قمّل را» را بر آنها مسلط ساختیم (وَ الْقُمَّلَ).
«الْقُمَّلَ» یک نوع آفت نباتى بود که به غلات آنها افتاد، و همه را فاسد کرد.
هنگامى که امواج این بلا فرو نشست و باز ایمان نیاوردند، بار دیگر خداوند، «نسل قورباغه را» آنچنان افزایش داد که به صورت یک بلا زندگى آنها را فرا گرفت (وَ الضَّفادِعَ). ولى باز در برابر حق زانو نزدند و تسلیم نشدند.
در این هنگام خداوند «خون را» بر آنها مسلط ساخت (وَ الدَّمَ).
و در پایان مىفرماید: «این آیات و معجزات آشکار و نشانههاى حقانیت موسى که از هم جدا بودند را به آنها نشان دادیم، اما آنها در برابر آن تکبر ورزیدند و از قبول حق سر باز زدند و جمعیت مجرم و گنهکارى بودند» (آیاتٍ مُفَصَّلاتٍ فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْماً مُجْرِمِینَ).
(آیه 134)- پیمان شکنیهاى مکرّر! در این آیه واکنش فرعونیان در برابر بلاهاى آموزنده و بیدار کننده پروردگار بیان شده است.
نخست مىخوانیم: «هنگامى که بلا بر آنها مسلط مىشد، مىگفتند: اى موسى، براى ما از خدایت بخواه تا به عهدى که با تو کرده است وفا کند، و دعایت را در حق ما مستجاب نماید» (وَ لَمَّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا یا مُوسَى ادْعُ لَنا رَبَّکَ برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 86
بِما عَهِدَ عِنْدَکَ)
.
«اگر تو این بلا را از ما برطرف سازى، سوگند یاد مىکنیم که قطعا هم خودمان به تو ایمان خواهیم آورد و هم بنى اسرائیل را آزاد ساخته و با تو مىفرستیم» (لَئِنْ کَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَکَ وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَکَ بَنِی إِسْرائِیلَ).
(آیه 135)- در این آیه اشاره به پیمان شکنى آنها کرده، مىگوید: «پس هنگامى که بلا را پس از مدت تعیین شدهاى، که به آن مىرسیدند، از آنها برمىداشتیم، پیمان خود را مىشکستند» نه خودشان ایمان مىآوردند و نه بنى اسرائیل را از زنجیر اسارت رها مىساختند (فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلى أَجَلٍ هُمْ بالِغُوهُ إِذا هُمْ یَنْکُثُونَ).
جمله «إِلى أَجَلٍ» اشاره به این است که موسى، مىگفت در فلان وقت، این بلا برطرف خواهد شد، براى این که کاملا روشن شود این دگرگونى تصادفى نبوده.
(آیه 136)- این آیه، سر انجام این همه خیره سرى و سرکشى و پیمان شکنى را در دو جمله کوتاه بیان مىکند، نخست به صورت سر بسته مىگوید: «پس ما از آنها انتقام گرفتیم» (فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ).
سپس این انتقام را شرح مىدهد و مىگوید: «آنها را در دریا غرق کردیم زیرا آنها آیات ما را تکذیب کردند، و از آن غافل بودند» (فَأَغْرَقْناهُمْ فِی الْیَمِّ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلِینَ).
منظور از انتقام الهى آن است که خداوند جمعیت فاسد و غیر قابل اصلاح را که در نظام آفرینش حق حیات ندارند، نابود سازد.
(آیه 137)- سر انجام دردناک قوم فرعون! پس از نابودى قوم فرعون و در هم شکستن قدرت آنها، بنى اسرائیل وارث سرزمینهاى پهناور آنها شدند، آیه مورد بحث به همین معنى اشاره کرده، مىگوید: «مشرقها و مغربهاى پربرکت زمین را در اختیار جمعیت مستضعف و استعمار شده قرار دادیم» (وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتِی بارَکْنا فِیها).
یعنى، حکومت بنى اسرائیل بر سراسر سرزمین فراعنه گسترده شد. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 87
سپس مىگوید: «وعده نیک پروردگار تو در زمینه پیروزى بنى اسرائیل- به خاطر صبر و استقامتى که نشان دادند- تحقق یافت» (وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنى عَلى بَنِی إِسْرائِیلَ بِما صَبَرُوا).
و در پایان آیه اضافه مىکند که: «ما قصرهاى زیباى فرعون و فرعونیان و کاخهاى مجلل و بناهاى پرزرق و برق و جالب آنها و همچنان باغات پرشکوهشان را نابود ساختیم» (وَ دَمَّرْنا ما کانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما کانُوا یَعْرِشُونَ).
(آیه 138)- پیشنهاد بت سازى به موسى! در اینجا به قسمت حساس دیگرى از سرگذشت بنى اسرائیل که به دنبال پیروزى آنها بر فرعونیان واقع شد، اشاره شده است، نخست مىگوید: «ما بنى اسرائیل را از دریا (رود عظیم نیل) عبور دادیم» (وَ جاوَزْنا بِبَنِی إِسْرائِیلَ الْبَحْرَ).
«اما در مسیر خود به قومى برخورد کردند که با خضوع و تواضع، اطراف بتهاى خود را گرفته بودند» (فَأَتَوْا عَلى قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلى أَصْنامٍ لَهُمْ).
افراد جاهل و بیخبر آنچنان تحت تأثیر این صحنه قرار گرفتند که بلافاصله نزد موسى آمدند و «گفتند: اى موسى! تو، هم براى ما معبودى قرار بده همانطور که آنها معبودانى دارند»! (قالُوا یا مُوسَى اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ).
موسى (ع) از این پیشنهاد جاهلانه و نابخردانه، بسیار ناراحت شد، به آنها رو کرد و «گفت: شما جمعیت جاهل و بىخبرى هستید»! (قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ).
چرا که سر چشمه بت پرستى، جهل و نادانى بشر است.
(آیه 139)- در این آیه مىخوانیم که موسى (ع) براى تکمیل سخن خود به بنى اسرائیل گفت: «این جمعیت بت پرست را که مىبینید، کارشان به هلاکت مىانجامد و عملشان باطل و بىاساس است» (إِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُمْ فِیهِ وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).
یعنى، هم عملشان بیهوده و رنجهایشان بىنتیجه است و هم سر انجام یک قوم بت پرست و مشرک، به هلاکت و نابودى مىکشد.
(آیه 140)- و باز براى تأکید اضافه کرد: «آیا غیر از خدا معبودى براى شما برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 88
بطلبم! همان خدایى که شما را بر جهانیان (مردم عصر خود) برترى داد» (قالَ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَبْغِیکُمْ إِلهاً وَ هُوَ فَضَّلَکُمْ عَلَى الْعالَمِینَ).
(آیه 141)- در این آیه خداوند یکى از نعمتهاى بزرگ خود را به بنى اسرائیل، یادآور مىشود، تا با توجه به این نعمت بزرگ حسّ شکرگزارى در آنها تحریک گردد، و بدانند شایسته پرستش و خضوع و عبادت، تنها ذات پاک اوست.
نخست مىگوید: «به خاطر بیاورید هنگامى که شما را از چنگال آل فرعون نجات دادیم آنها که مرتبا شما را شکنجه مىدادند و مجازات مىکردند» (وَ إِذْ أَنْجَیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ).
سپس این عذاب و شکنجه مستمر را چنین شرح مىدهد که آنها «پسران شما را به قتل مىرسانیدند، و زنان و دخترانتان را (براى خدمتگزارى و بردگى) زنده نگه مىداشتند» (یُقَتِّلُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ).
«و در این، آزمایش بزرگى از ناحیه خداوند براى شما بود» (وَ فِی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ).
(آیه 142)- وعدهگاه بزرگ! در این آیه اشاره به یکى دیگر از صحنههاى زندگى بنى اسرائیل و درگیرى موسى با آنها شده است و آن جریان رفتن موسى به میعادگاه پروردگار و گرفتن تورات از طریق وحى و تکلم با خدا مىباشد، که به دنبال آن داستان گوساله پرستى بنى اسرائیل و انحراف از مسیر توحید ذکر شده است.
نخست مىگوید: «ما با موسى (ع) سى شب وعده گذاشتیم، سپس با ده روز دیگر آن را کامل ساختیم، و وعده خدا با او در چهل شب پایان یافت» (وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثِینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً).
این چهل روز از آغاز ذیقعده شروع، و به دهم ذیحجه (عید قربان) ختم گردیده است.
سپس چنین نقل مىکند که: «موسى به برادرش هارون گفت: در میان قوم من جانشین من باش و در راه اصلاح آنها بکوش و هیچ گاه از طریق مفسدان پیروى مکن» (وَ قالَ مُوسى لِأَخِیهِ هارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 89
سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ)
.
حدیث «منزلت»:
بسیارى از مفسران اهل تسنن و شیعه در ذیل آیه مورد بحث اشاره به حدیث معروف منزلت کردهاند، با این تفاوت که مفسران شیعه آن را به عنوان یکى از اسناد زنده خلافت بلافصل على علیه السّلام گرفته، ولى بعضى از مفسران اهل تسنن ضمن عدم قبول آن، تاخت و تاز بىرحمانه و تعصب آمیزى به شیعه دارند.
متن این حدیث چنین است: عده زیادى از صحابه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در باره جریان جنگ تبوک چنین نقل کردهاند:
«پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به سوى تبوک حرکت کرد و على علیه السّلام را به جاى خود قرار داد، على علیه السّلام عرض کرد آیا مرا در میان کودکان و زنان مىگذارى (و اجازه نمىدهى با تو به میدان جهاد بیایم) پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: آیا راضى نیستى که نسبت به من همانند هارون نسبت به موسى (ع) باشى جز این که پیامبرى بعد از من نخواهد بود».
و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله این سخن را تنها در جنگ تبوک نفرمود، بلکه در چندین مورد دیگر نیز این جمله از او شنیده شده است، از جمله این که:
1- پیامبر روزى به «امّ سلیم» فرمود: اى امّ سلیم! «على گوشتش از گوشت من، و خونش از خون من، و او نسبت به من همانند هارون است نسبت به موسى».
2- ابن عباس مىگوید: روزى عمر بن خطاب گفت: من و ابو بکر و جمعى از اصحاب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نزد او بودیم و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تکیه بر على علیه السّلام کرده بود، دست بر شانه او زد سپس فرمود: «اى على! تو نخستین مردى هستى که به خدا ایمان آوردى و نخستین کسى هستى که اسلام را پذیرفتى، تو نسبت به من همانند هارون به موسى هستى».
به هر حال اگر با بىنظرى حدیث فوق را بررسى کنیم از این حدیث استفاده مىشود که على علیه السّلام تمام مناصبى را که هارون نسبت به موسى (ع) و در میان بنى اسرائیل داشت- به جز نبوت- داشته است.
(آیه 143)- تقاضاى مشاهده پروردگار! در این آیه و آیات بعد صحنه برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 90
عبرت انگیز دیگرى از صحنههاى زندگى بنى اسرائیل نشان داده شده است، و آن این که جمعى از بنى اسرائیل با اصرار و تأکید از موسى (ع) خواستند که خدا را مشاهده کنند و اگر او را مشاهده نکنند، هرگز ایمان نخواهند آورد، موسى (ع) از میان آنها هفتاد نفر را انتخاب کرد و همراه خود به میعادگاه پروردگار برد، در آنجا تقاضاى آنها را به درگاه الهى عرضه داشت، پاسخى شنید که همه چیز را براى بنى اسرائیل در این زمینه روشن کرد.
نخست مىگوید: «هنگامى که موسى (ع) به میعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: پروردگارا! خود را به من نشان ده تا به تو بنگرم» (وَ لَمَّا جاءَ مُوسى لِمِیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ).
ولى به زودى این پاسخ را از پیشگاه پروردگار شنید که «گفت: هرگز مرا نخواهى دید» (قالَ لَنْ تَرانِی).
«ولى به کوه بنگر، اگر به جاى خود ایستاد مرا خواهى دید»! (وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانِی).
«هنگامى که خداوند بر کوه جلوه کرد آن را محو و نابود و همسان با زمین نمود»! (فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا).
موسى (ع) از مشاهده این صحنه هول انگیز چنان وحشت زده شده که «مدهوش به روى زمین افتاد» (وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً).
«و هنگامى که به هوش آمد، عرضه داشت: پروردگارا! منزهى تو، من به سوى تو باز مىگردم و توبه مىکنم و من نخستین مؤمنانم» (فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ).
آیا مشاهده خدا امکان پذیر است؟
در آیه فوق مىخوانیم که خداوند به موسى (ع) مىگوید: «به کوه بنگر اگر در جاى خود باقى ماند مرا خواهى دید» آیا مفهوم این سخن این است که به راستى خداوند قابل مشاهده است؟
پاسخ این است که این تعبیر در حقیقت کنایه از محال بودن چنین موضوعى است، همانند جمله حَتَّى یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاطِ کافران در بهشت نمىروند برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 91
مگر آن که شتر از سوراخ سوزن بگذرد (اعراف/ 40) و از آنجا که معلوم بوده کوه در برابر جلوه خداوند محال است پایدار بماند، چنین تعبیرى ذکر شده است.
همان گونه که قبل از آن نیز فرمود: «لَنْ تَرانِی) یعنى، هرگز مرا نخواهى دید نه در دنیا و نه در آخرت.
(آیه 144)- الواح تورات! سر انجام در آن میعادگاه بزرگ، خداوند، شرایع و قوانین آیین خود را بر موسى (ع) نازل کرد. نخست به او «فرمود: اى موسى! من تو را با رسالتهاى خویش، و با سخن گفتنم (با تو) بر مردم برترى دادم و برگزیدم» (قالَ یا مُوسى إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَى النَّاسِ بِرِسالاتِی وَ بِکَلامِی).
اکنون که چنین است «آنچه را به تو دستور دادهام بگیر و در برابر این همه موهبت از شکرگزاران باش» (فَخُذْ ما آتَیْتُکَ وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ).
هدف آیه بیان دو امتیاز بزرگ موسى (ع) بر توده مردم است، یکى دریافت رسالات خدا، و دیگرى گفتگوى با پروردگار که هر دو مقام رهبرى او را در میان امت خویش تثبیت مىکرد.
(آیه 145)- سپس اضافه مىکند که: «در الواحى که بر موسى (ع) نازل کردیم، از هر موضوعى پند و اندرز کافى و شرح و بیان مسائل مورد نیاز در امور دین و دنیا و فرد و اجتماع براى او نوشتیم» (وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْءٍ).
سپس به او دستور دادیم که: «با نهایت جدّیّت و قوت اراده این فرمانها را برگیر» (فَخُذْها بِقُوَّةٍ).
«و به قوم خود نیز فرمان ده که به نیکوترین آنها عمل کنند» (وَ أْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها).
و نیز به آنها اخطار کن که مخالفت با این فرمانها و فرار از زیر بار مسؤولیتها و وظائف، نتیجه دردناکى دارد، و پایانش دوزخ است و «به زودى جایگاه فاسقان را به شما نشان خواهم داد» (سَأُرِیکُمْ دارَ الْفاسِقِینَ).
از تعبیر «مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَةً» چنین استفاده مىشود که همه مواعظ برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 92
و اندرزها و مسائل لازم در الواح موسى (ع) نبود، زیرا در آن زمان به مقدار استعداد مردم، احکام الهى نازل گشت، ولى هنگامى که مردم جهان به آخرین مرحله از تعلیمات انبیاء رسیدند، آخرین دستور که شامل همه نیازمندیهاى مادى و معنوى مردم بود بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نازل گردید.
ظاهر جمله «سَأُرِیکُمْ دارَ الْفاسِقِینَ» (به زودى خانه فاسقان را به شما نشان مىدهم) این است که منظور از آن، دوزخ مىباشد، که قرارگاه کسانى است که از اطاعت فرمان خدا و انجام وظائف خویش خارج شدهاند.
(آیه 146)- سرنوشت متکبران- بحثى که از این آیه و آیه بعد آمده است در حقیقت یک نوع نتیجه گیرى از آیات گذشته در زمینه سرنوشت فرعون و فرعونیان و سرکشان بنى اسرائیل است، نخست مىفرماید: «به زودى کسانى را که در زمین، به غیر حق تکبر ورزیدند از آیات خود، منصرف مىسازیم» (سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ).
سپس به سه قسمت از صفات این گونه افراد «متکبر و سرکش» و چگونگى «سلب توفیق حق پذیرى» از آنها اشاره کرده، مىفرماید: «و آنها اگر تمام آیات و نشانههاى الهى را ببینند، ایمان نمىآورند»! (وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِها).
«و نیز اگر راه راست و طریق درست را مشاهده کنند، انتخاب نخواهند کرد» (وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا).
و به عکس «اگر راه منحرف و نادرست را ببینند، آن را راه خود انتخاب مىکنند» (وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا).
بعد از ذکر این صفات سه گانه که همگى حکایت از انعطاف ناپذیریشان در برابر حق مىباشد، اشاره به دلیل آن کرده، مىگوید: «اینها همه به خاطر آن است که آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل بودند» (ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلِینَ).
(آیه 147)- این آیه کیفر چنین اشخاصى را بیان کرده، مىگوید: «آنها که آیات ما را تکذیب کنند و لقاى رستاخیز را منکر شوند اعمالشان بکلى حبط و نابود زیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 93
مىگردد» (وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ).
و در پایان آیه چنین اضافه مىکند: این سرنوشت براى آنها، جنبه انتقامى ندارد، این نتیجه اعمال خود آنهاست، بلکه عین اعمال آنهاست که در برابرشان مجسم شده، «آیا آنها جز اعمالى را که انجام مىدادند، جزا داده مىشوند»؟ (هَلْ یُجْزَوْنَ إِلَّا ما کانُوا یَعْمَلُونَ).
این آیه یکى دیگر از آیاتى است که دلیل بر تجسم اعمال، و حضور خود اعمال نیک و بد در قیامت مىباشد.
(آیه 148)- آغاز گوساله پرستى یهود: در این آیات، یکى از حوادث اسفناک و در عین حال تعجب آورى بود که بعد از رفتن موسى (ع) به میقات در میان بنى اسرائیل رخ داد، بازگو شده است و آن جریان گوساله پرستى آنهاست که به دست شخصى به نام «سامرى» و با استفاده از زیورآلات بنى اسرائیل، انجام گرفت.
نخست چنین مىگوید: «قوم موسى (ع) بعد از رفتن او به میقات، از زینت آلات خود گوسالهاى که تنها جسد بىجانى بود با صداى مخصوص گاو براى خود انتخاب کردند» (وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسى مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوارٌ).
سپس قرآن به عنوان سرزنش آنها مىگوید: «آیا آنها نمىدیدند که (آن گوساله) با آنان سخن نمىگوید و به راه راست راهنمائیشان نمىکند؟! (أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّهُ لا یُکَلِّمُهُمْ وَ لا یَهْدِیهِمْ سَبِیلًا).
یعنى، یک معبود واقعى حد اقل باید نیک و بد را بفهمد و توانایى بر راهنمایى و هدایت پیروان خود داشته باشد، با عبادت کنندگان خویش، سخن بگوید و آنها را به راه راست هدایت کند و طریقه عبادت را به آنها بیاموزد.
آنها در حقیقت به خودشان ظلم و ستم کردند، لذا در پایان آیه مىفرماید:
«گوساله را معبود خود انتخاب کردند و ظالم و ستمگر بودند» (اتَّخَذُوهُ وَ کانُوا ظالِمِینَ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 94
(آیه 149)- ولى با مراجعت موسى، بنى اسرائیل به اشتباه خود پى بردند «و هنگامى که حقیقت به دستشان افتاد، و دیدند گمراه شدند گفتند: اگر پروردگار ما به ما رحم نکند و ما را نبخشد بطور مسلم از زیانکاران خواهیم بود» (وَ لَمَّا سُقِطَ فِی أَیْدِیهِمْ وَ رَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قالُوا لَئِنْ لَمْ یَرْحَمْنا رَبُّنا وَ یَغْفِرْ لَنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ).
چگونه گوساله طلایى صدا کرد؟ جمعى از مفسران معتقدند که سامرى با اطلاعاتى که داشت، لولههاى مخصوصى در درون سینه گوساله طلایى کار گذاشته بود که هواى فشرده از آن خارج مىشد و از دهان گوساله، صدایى شبیه صداى گاو بیرون مىآمد!
(آیه 150)- عکس العمل شدید در برابر گوساله پرستان! در این آیه و آیه بعد ماجراى درگیرى موسى (ع) با گوساله پرستان به هنگام بازگشت از میعادگاه، که در آیه قبل تنها اشارهاى به آن شده بود تشریح گردیده.
نخست مىگوید: «هنگامى که موسى خشمناک و اندوهگین به سوى قوم خود بازگشت (و صحنه زننده و نفرت انگیز گوساله پرستى را مشاهده نمود) به آنها گفت بد جانشینانى براى من بودید و آیین مرا ضایع کردید» (وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونِی مِنْ بَعْدِی).
سپس موسى (ع) به آنها گفت: «آیا در فرمان پروردگار خود، عجله نمودید» (أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ).
منظور این است که شما در برابر فرمان خدا نسبت به تمدید مدت سى شب به چهل شب، عجله به خرج دادید و در قضاوت شتاب نمودید، نیامدن مرا دلیل بر مرگ و یا خلف وعده گرفتید.
موسى (ع) در اینجا باید خشم شدید خود را آشکار سازد، در غیر این صورت بازگشت آنها به آسانى ممکن نبود.
قرآن عکس العمل شدید موسى (ع) را در برابر این صحنه و در این لحظات بحرانى و توفانى چنین بازگو مىکند: «موسى بىدرنگ الواح تورات را از دست برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 95
خود بیفکند (و به سراغ برادرش هارون رفت) و سر و ریش او را گرفت و به سوى خود کشید»! (وَ أَلْقَى الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ).
در حقیقت این واکنش از یک سو روشنگر حال درونى موسى (ع) و التهاب و بىقرارى و ناراحتى شدید او در برابر بت پرستى و انحراف آنها بود، و از سوى دیگر وسیله مؤثرى براى تکان دادن مغزهاى خفته بنى اسرائیل و توجه دادن آنها به زشتى فوق العاده اعمالشان.
سپس قرآن مىگوید: هارون براى برانگیختن عواطف موسى (ع) و بیان بىگناهى خود «گفت: فرزند مادرم! این جمعیت نادان مرا در ضعف و اقلیت قرار دادند آنچنان که نزدیک بود مرا به قتل برسانند (بنابراین من بىگناهم بىگناه) کارى نکن که دشمنان به شماتت من برخیزند و مرا در ردیف این جمعیت ظالم و ستمگر قرار مده» (قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی فَلا تُشْمِتْ بِیَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْنِی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).
(آیه 151)- آتش خشم موسى کمى فرو نشست و به درگاه پروردگار متوجه شد و «عرض کرد: پروردگارا! من و برادرم را بیامرز و ما را در رحمت بىپایانت داخل کن، تو مهربانترین مهربانانى» (قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِأَخِی وَ أَدْخِلْنا فِی رَحْمَتِکَ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ).
تقاضاى بخشش و آمرزش براى خود و برادرش نه به خاطر آن است که گناهى از آنها سرزده بلکه یک نوع خضوع به درگاه پروردگار و بازگشت به سوى او و ابراز تنفر از اعمال زشت بت پرستان و همچنین سرمشقى است براى همگان تا فکر کنند جایى که موسى و برادرش که انحرافى پیدا نکرده بودند چنین تقاضایى از پیشگاه خدا کنند، دیگران باید حساب خود را برسند.
(آیه 152)- واکنش شدید موسى (ع) سر انجام کار خود را کرد، و گوساله پرستان بنى اسرائیل که اکثریت قوم را تشکیل مىدادند از کار خود پشیمان شدند ولى براى این که تصور نشود تنها این ندامت و پشیمانى براى توبه آنها از چنین گناه عظیمى کافى بوده است، قرآن چنین اضافه مىکند: «کسانى که گوساله را معبود خود برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 96
انتخاب کردند به زودى خشم پروردگار و ذلت درندگى این جهان به آنها خواهد رسید» (إِنَّ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا).
و نیز براى این که تصور نشود این قانون اختصاصى به آنها دارد، اضافه مىکند: «همه کسانى را که افترا (بر خدا) مىبندند این چنین کیفر مىدهیم» (وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرِینَ).
(آیه 153)- در این آیه این موضوع را تکمیل کرده، و به صورت یک قانون کلى چنین مىگوید: «اما آنها که اعمال بدى انجام دهند، سپس توبه کنند (و شرایط توبه همگى انجام گیرد) و ایمان خود را به خدا تجدید نمایند و از هرگونه شرک و نافرمانى بازگردند، پروردگار تو بعد از آن (آنها را مىبخشد، او) بخشنده و مهربان است» (وَ الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَ آمَنُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ).
(آیه 154)- در این آیه مىگوید: «هنگامى که آتش خشم موسى فرو نشست (و آن نتیجهاى را که انتظار داشت گرفت) دست کرد و الواح تورات را از زمین برداشت، الواحى که نوشتههاى آن سراسر هدایت و رحمت بود (اما هدایت و رحمت) براى کسانى که احساس مسؤولیت مىکردند و از خدا مىترسیدند و در برابر فرمانش تسلیم بودند» (وَ لَمَّا سَکَتَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْواحَ وَ فِی نُسْخَتِها هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ).
(آیه 155)- نمایندگان بنى اسرائیل در میعادگاه خدا! در این آیه و آیه بعد بار دیگر قرآن به جریان رفتن موسى (ع) به میعادگاه «طور» با جمعى از بنى اسرائیل بازگشت نموده و قسمت دیگرى از همان حادثه را بازگو مىکند.
نخست مىگوید: «موسى (ع) هفتاد نفر از قوم خود را براى میعاد ما انتخاب کرد» (وَ اخْتارَ مُوسى قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا).
ولى بنى اسرائیل چون کلام خدا را شنیدند، از موسى (ع) تقاضا کردند از او بخواهد خود را نشان دهد «در این هنگام زلزله عظیمى درگرفت (و جمعیت هلاک شدند و موسى (ع) مدهوش بر زمین افتاد، هنگامى که به هوش آمد) عرض کرد: برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 97
پروردگارا! اگر تو مىخواستى مىتوانستى آنها و مرا پیش از این هلاک کنى» (فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِیَّایَ).
یعنى، من چگونه پاسخ قوم را بگویم که بر نمایندگان آنها چنین گذشته است.
سپس گفت: پروردگارا! این درخواست نابهجا تنها کار جمعى از سفهاى ما بود، «آیا ما را به خاطر کار سفیهانمان هلاک مىکنى؟» (أَ تُهْلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا).
سپس موسى (ع) به دنبال این تضرع و تقاضا از پیشگاه خدا عرضه مىدارد:
«این جز آزمایش تو چیز دیگرى نیست که هر که را بخواهى (و مستحق ببینى) با آن گمراه مىکنى و هر کس را بخواهى (و شایسته بدانى) هدایت مىنمایى» (إِنْ هِیَ إِلَّا فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدِی مَنْ تَشاءُ).
و در پایان آیه، موسى (ع) عرض مىکند: بار الها! «تنها تو ولىّ و سرپرست مایى، ما را ببخش، و مشمول رحمت خود قرار ده، تو بهترین آمرزندگانى» (أَنْتَ وَلِیُّنا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الْغافِرِینَ).
از مجموع آیات و روایات استفاده مىشود که سر انجام هلاک شدگان بار دیگر زندگى را از سر گرفتند و به اتفاق موسى (ع) به سوى بنى اسرائیل بازگشتند، و آنچه را دیده بودند براى آنها بازگو نمودند و به تبلیغ و ارشاد آن مردم بىخبر پرداختند.
(آیه 156)- در این آیه دنباله تقاضاى موسى (ع) از پروردگار و تکمیل مسأله توبه که در آیات قبل به آن اشاره شد چنین آمده است.
خداوندا! «در این جهان و در سراى دیگر نیکى براى ما مقرر بدار» (وَ اکْتُبْ لَنا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ).
سپس دلیل این تقاضا را چنین بیان مىکند: «ما به سوى تو بازگشت کردهایم» (إِنَّا هُدْنا إِلَیْکَ). و از سخنانى که سفیهان ما گفتهاند که شایسته مقام با عظمت تو نبود، پوزش طلبیدهایم. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 98
سر انجام خداوند دعاى موسى (ع) را به اجابت مىرساند و توبه او را مىپذیرد، ولى نه بدون قید و شرط، بلکه با شرایطى که در ذیل آیه آمده است، مىگوید: «خداوند فرمود: عذاب و کیفرم را به هر کس بخواهم (و مستحق ببینم) مىرسانم» (قالَ عَذابِی أُصِیبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ).
سپس اضافه مىکند: «اما رحمت من همه چیز را در برگرفته است» (وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ).
ولى براى این که کسانى خیال نکنند، پذیرش توبه و یا وسعت رحمت پروردگار و عمومیت آن، بىقید و شرط و بدون حساب و کتاب است، در پایان آیه اضافه مىکند: «من به زودى رحمتم را براى (کسانى که سه کار را انجام مىدهند) مىنویسم، آنها که تقوا پیشه مىکنند، و آنها که زکات مىپردازند، و آنها که به آیات ما ایمان مىآورند» (فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ).
(آیه 157)- از چنین پیامبرى پیروى کنید: این آیه در حقیقت، مکمل آیه گذشته در باره صفات کسانى است که مشمول رحمت واسعه پروردگار هستند، یعنى پس از ذکر صفات سه گانه تقوا و اداء زکات و ایمان به آیات پروردگار، در این آیه صفات دیگرى به عنوان توضیح براى آنها ذکر مىکند و آن پیروى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله است، زیرا ایمان به خدا از ایمان به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و پیروى از مکتبش جدایى ناپذیر است، لذا مىگوید: «کسانى مشمول این رحمت مىشوند که از فرستاده پروردگار پیروى کنند» (الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ).
سپس براى این رسول، شش صفت علاوه بر مقام رسالت بیان مىکند:
1- او «پیامبر خداست» (النَّبِیَّ).
«نبى» به کسى گفته مىشود که پیام خدا را بیان مىکند و به او، وحى نازل مىشود- هر چند مأمور به دعوت و تبلیغ نباشد- اما «رسول» کسى است که علاوه بر مقام نبوت، مأمور به دعوت و تبلیغ به سوى آیین خدا و ایستادگى در این مسیر مىباشد. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 99
2- «پیامبرى که درس نخوانده و از میان توده جمعیت برخاسته، از سرزمین مکه امّ القرى» کانون اصلى توحید طلوع کرده است (الْأُمِّیَّ).
3- «پیامبرى که صفات و علامات و نشانهها و دلائل حقانیت او را در (کتب آسمانى پیشین) تورات و انجیل مشاهده مىکنند» (الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ).
4- پیامبرى که محتواى دعوت او با فرمان عقل کاملا سازگار است «به نیکیها و آنچه خرد آن را مىشناسد و نزدش معروف است، دعوت مىکند، و از بدیها و زشتیها و آنچه نزد خرد ناشناس است، نهى مىنماید» (یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ).
5- محتواى دعوت او با فطرت سلیم هماهنگ است، «طیبات و آنچه را طبع سلیم مىپسندد، براى آنها حلال مىشمرد، و آنچه خبیث و تنفر آمیز باشد بر آنها تحریم مىکند» (وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ).
6- او بسان مدعیان دروغین نبوت و رسالت که هدفشان به زنجیر کشیدن تودههاى مردم و استعمار و استثمار آنهاست، نیست نه تنها بندى بر آنها نمىگذارد، بلکه «بارها را از دوش آنان بر مىدارد، و غل و زنجیرهایى را که بر دست و پا و گردنشان سنگینى مىکرد، مىشکند» (وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ).
و چون این صفات ششگانه به ضمیمه مقام رسالت که مجموعا هفت صفت مىشود، روى هم رفته نشانه روشن و دلیل آشکارى بر صدق دعوت اوست اضافه مىکند: «پس کسانى که به او ایمان بیاورند و مقامش را بزرگ بشمرند و او را در ابلاغ رسالتش یارى کنند، و از نور آشکارى که با او نازل شده (یعنى قرآن مجید) پیروى کنند، بدون شک چنین افرادى رستگارانند» (فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 100
نکتهها:
1- پنج دلیل براى نبوت در یک آیه!
نخست این که او «امّى» بود و درس نخوانده، اما با این حال کتابى آورد که نه تنها سرنوشت مردم حجاز را دگرگون ساخت، بلکه نقطه بازگشت مهمى در تاریخ بشریت بود.
دوم این که: دلایل نبوت او با تعبیرات مختلف در کتب آسمانى پیشین وجود دارد آنچنان که انسان را به حقانیت او مطمئن مىسازد.
سوم این که: محتویات دعوت او با عقل و خرد سازگار است.
چهارم: محتویات دعوت او با طبع سلیم و فطرت هماهنگ است.
پنجم: اگر او از طرف خدا نبود، حتما به خاطر منافع خویش دست به چنین کارى مىزد و در این صورت نه تنها نباید غل و زنجیرها را از مردم بگشاید بلکه باید آنها را همچنان در جهل و بىخبرى نگهدارد تا بهتر بتواند آنها را استثمار کند، در حالى که مىبینیم او زنجیرهاى گران را از دست و پاى بشریت گشود.
زنجیر جهل و نادانى از طریق دعوت پىگیر و مستمر به علم و دانش.
زنجیر انواع تبعیضات و زندگى طبقاتى! و زنجیرهاى دیگر، هر یک از اینها به تنهایى دلیلى است بر حقانیت دعوت او و مجموع آنها دلیلى روشنتر.
2- بشارت ظهور پیامبر در کتب عهدین:
گرچه شواهد قطعى تاریخى و همچنین محتویات کتب مقدسه یهود و نصارى (تورات و انا جیل) نشان مىدهد که اینها کتابهاى آسمانى نازل شده بر موسى و عیسى (ع) نیستند و دست تحریف به سوى آنها دراز شده است بلکه بعضى از میان رفتهاند و آنچه امروز به نام کتب مقدسه در میان آنهاست مخلوطى است از زائیدههاى افکار بشرى و قسمتى از تعلیماتى که بر موسى (ع) و عیسى (ع) نازل گردیده و در دست شاگردان بوده، ولى با این حال در همین کتب تحریف یافته عباراتى دیده مىشود که اشارات قابل ملاحظهاى به ظهور این پیامبر بزرگ دارد.
(آیه 158)- دعوت جهانى پیامبر: در حدیثى از امام مجتبى علیه السّلام چنین برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 101
مىخوانیم: عدهاى از یهود نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمدند و گفتند: اى محمد تویى که گمان مىبرى فرستاده خدایى و همانند موسى (ع) بر تو وحى فرستاده مىشود؟! پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کمى سکوت کرد، سپس فرمود: آرى منم سیّد فرزندان آدم و به این افتخار نمىکنم، من خاتم پیامبران و پیشواى پرهیزکاران و فرستاده پروردگار جهانیانم.
آنها سؤال کردند به سوى چه کسى؟ به سوى عرب یا عجم یا ما؟
خداوند آیه مورد بحث را نازل کرد، و رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را به تمام جهانیان با صراحت در ضمن آن شرح داد.
نخست به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد: «بگو: اى مردم! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم» (قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً).
این آیه همانند آیات بسیار دیگرى از قرآن مجید، دلیل روشنى بر جهانى بودن دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است.
سپس خدایى را که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به سوى او دعوت مىکند با سه صفت معرفى مىکند: «خداوندى که حکومت آسمانها و زمین از آن اوست» (الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
خداوندى که «معبودى شایسته پرستش، جز او وجود ندارد» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
خداوندى که «زنده مىکند و مىمیراند» و نظام حیات و مرگ به فرمان اوست (یُحیِی وَ یُمِیتُ).
و در پایان از همه مردم جهان دعوت مىکند که «به خدا و فرستاده او پیامبر درس نخوانده و قیام کننده از میان تودههاى جمعیت، ایمان بیاورید» (فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ).
«پیامبرى که (تنها دیگران را دعوت به این حقایق نمىکند، بلکه در درجه اول خودش به آنچه مىگوید، یعنى) به خدا و سخنان او ایمان دارد» (الَّذِی یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ کَلِماتِهِ).
نه تنها آیاتى را که بر خودش نازل شده مىپذیرد، بلکه تمام کتب راستین برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 102
انبیاء پیشین را نیز مىپذیرد.
تمام تاریخ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به این حقیقت گواهى مىدهد، که او بیش از همه به تعلیمات خویش و آیات قرآن پاى بند بود و ایمان داشت.
آرى! از چنین پیامبرى باید پیروى کنید، تا نور هدایت در قلب شما بتابد و در مسیر سعادت قرار گیرید، مىفرماید: «و از او پیروى کنید تا هدایت یابید» (وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ).
اشاره به این که ایمان به تنهایى کافى نیست، بلکه در صورتى مفید خواهد بود که با پیروى عملى تکمیل گردد.
(آیه 159)- در این آیه باز سخن پیرامون بنى اسرائیل و سرنوشت و رویدادهاى تاریخ آنهاست، نخست اشاره به واقعیتى مىکند که شبیه آن را در قرآن بسیار دیدهایم واقعیتى که حکایت از روح حق طلبى قرآن دارد، و آن احترام به موقعیت اقلیتهاى صالح است یعنى: چنان نبود که بنى اسرائیل یکپارچه فاسد و مفسد باشند و این نژاد عموما مردمى گمراه و سرکش معرفى شوند، بلکه در برابر اکثریت مفسده جو، اقلیتى وجود داشتند صالح و ناهماهنگ با کارهاى اکثریت، قرآن براى این اقلیت صالح اهمیت خاصى قائل شده است.
مىگوید: «از قوم موسى (ع) گروهى هستند که دعوت به سوى حق مىکنند و حاکم به حق و عدالتند» (وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ).
این آیه ممکن است اشاره به گروه کوچکى باشد که در برابر سامرى و دعوت او تسلیم نشدند و همه جا حامى و طرفدار مکتب موسى (ع) بودند و یا گروههاى صالح دیگرى که بعد از موسى (ع) به روى کار آمدند.
(آیه 160)- گوشهاى از نعمتهاى خدا به بنى اسرائیل: در این آیه اشاره به چند قسم از نعمتهاى خدا بر بنى اسرائیل مىکند. نخست مىگوید: «ما آنها را به دوازده گروه- که هر یک شاخهاى (از دودمان اسرائیل) بود- تقسیم کردیم» تا نظمى عادلانه و دور از برخوردهاى خشونت آمیز در میانشان حکومت کند (وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 103
نعمت دیگر: «و هنگامى که قوم موسى (در بیابان سوزان، به سوى بیت المقدس در حرکت بودند و گرفتار عطش سوزان و تشنگى خطرناکى شدند) و از او تقاضاى آب کردند، به او وحى فرستادیم که عصایت را بر سنگ بزن و او چنین کرد، ناگهان دوازده چشمه از سنگ جوشید» (وَ أَوْحَیْنا إِلى مُوسى إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً).
و آنچنان این چشمهها در میان آنها تقسیم شد «که هر کدام به خوبى چشمه خود را مىشناختند» (قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ).
نعمت دیگر این که، در آن بیابان سوزان که پناهگاهى وجود نداشت «ابر را بر سر آنها سایه افکن ساختیم» (وَ ظَلَّلْنا عَلَیْهِمُ الْغَمامَ).
بالاخره چهارمین نعمت این بود که «من و سلوى را (به عنوان دو غذاى لذیذ و نیروبخش) بر آنها فرو فرستادیم» (وَ أَنْزَلْنا عَلَیْهِمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى) «1».
و به آنها گفتیم «از غذاهاى پاکیزهاى که در اختیار شما گذاردهایم بخورید» (کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ). و فرمان خدا را به کار بندید.
اما آنها خوردند و کفران و ناسپاسى کردند، آنها «به ما ستم نکردند بلکه به خودشان ستم روا داشتند» (وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ).
(آیه 161)- در تعقیب آیات گذشته در این آیه و آیه بعد به قسمت دیگرى از مواهب پروردگار به بنى اسرائیل و طغیانگرى آنان در برابر این مواهب اشاره شده است، نخست مىگوید: «و (به خاطر بیاورید) هنگامى را که به آنها گفته شد در این سرزمین (بیت المقدس) ساکن گردید و از نعمتهاى فراوان آن، در هر نقطه و هرگونه که مىخواهید بخورید» و بهره گیرید (وَ إِذْ قِیلَ لَهُمُ اسْکُنُوا هذِهِ الْقَرْیَةَ وَ کُلُوا مِنْها حَیْثُ شِئْتُمْ).
«و بگویید: خداوندا! گناهان ما را بریز و از در بیت المقدس با خضوع و تعظیم وارد شوید» (وَ قُولُوا حِطَّةٌ وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً).
که اگر این برنامه را انجام دهید «خطاهایى را که مرتکب شدهاید مىبخشیم
__________________________________________________
(1) در باره «منّ» و «سلوى» ذیل آیه 57 سوره بقره بحث کردیم.
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 104
و به نیکوکاران پاداش بیشتر و بهتر خواهیم داد» (نَغْفِرْ لَکُمْ خَطِیئاتِکُمْ سَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ).
«حطّه» به معنى نزول چیزى از طرف بالاست و این کلمه در واقع شعار آنها به هنگام ورود به بیت المقدس بود، یعنى «تقاضاى ما ریزش گناهانمان و یا ریزش باران عفو و رحمتت بر ماست».
(آیه 162)- ولى با این که درهاى رحمت به روى آنها گشوده بود، و اگر از فرصت استفاده مىکردند مىتوانستند، گذشته و آینده خود را اصلاح کنند «اما ستمکاران بنى اسرائیل (نه تنها استفاده نکردند بلکه) فرمان پروردگار را بر خلاف آنچه به آنها گفته شده بود عمل کردند» (فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلًا غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ).
«سر انجام به خاطر این نافرمانى و طغیان و ظلم و ستم (بر خویشتن و بر دیگران) عذابى از آسمان بر آنها نازل کردیم» (فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَظْلِمُونَ).
(آیه 163)- یک سرگذشت عبرت انگیز! در اینجا صحنه دیگرى از تاریخ پرماجراى بنى اسرائیل که مربوط به جمعى از آنهاست که در ساحل دریایى زندگى مىکردند، آمده است، منتها روى سخن در آن به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله است، و به او مىگوید: «از قوم یهود معاصر خویش ماجراى شهرى را که در کنار دریا قرار داشت سؤال کن» (وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ).
طبق روایات این «قریه» بندرى به نام «ایله» بوده که امروز به نام بندر ایلات معروف است.
و به یاد آنها بیاور «زمانى را که در روز شنبه (از قانون پروردگار) تجاوز مىکردند» (إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ).
زیرا روز شنبه تعطیل آنها بود و وظیفه داشتند، دست از کار و کسب و صید ماهى بکشند و به مراسم عبادت آن روز بپردازند، اما آنها این دستور را زیر پا گذاردند. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 105
سپس قرآن آنچه را در جمله قبل سر بسته بیان کرده بود، چنین شرح مىدهد:
به خاطر آنها بیاور «آن هنگام را که ماهیان در روز شنبه در روى آب آشکار مىشدند و در غیر روز شنبه ماهیان کمتر به سراغ آنها مىآمدند» (إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتِیهِمْ).
این موضوع خواه جنبه طبیعى داشته، و یا جنبه فوق العاده و الهى، وسیلهاى بود براى امتحان و آزمایش این جمعیت، لذا قرآن مىگوید: «ما این چنین آنها را به چیزى که در برابر آن مخالفت مىکردند آزمایش مىکردیم» (کَذلِکَ نَبْلُوهُمْ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ).
چگونه دست به گناه زدند؟
این جمعیت، قانون شکنى را به این ترتیب شروع کردند که در آغاز از طریق حیله به اصطلاح شرعى- به وسیله کندن حوضچهها و یا انداختن قلابها- کار خود را شروع کردند، این کار، گناه را در نظر آنها کوچک و آنان را در برابر شکستن احترام روز شنبه جسور ساخت، کمکم روزهاى شنبه بطور علنى و بىپروا به صید ماهى مشغول شدند و از این راه مال و ثروت فراوانى فراهم ساختند.
(آیه 164)- این جمعیت از بنى اسرائیل در برابر این آزمایش بزرگ که با زندگى آنان کاملا آمیخته بود به سه گروه تقسیم شدند:
«گروه اول» که اکثریت را تشکیل مىدادند، به مخالفت با این فرمان الهى برخاستند.
«گروه دوم» که قاعدتا اقلیت کوچکى بودند و در برابر گروه اول به وظیفه امر به معروف و نهى از منکر قیام کردند.
«گروه سوم»، ساکتان و بىطرفان بودند، که نه همگامى با گناهکاران داشتند و نه وظیفه نهى از منکر را انجام مىدادند.
در آیه مورد بحث، گفتگوى این گروه را با نهى کنندگان شرح مىدهد، مىگوید: «و (به خاطر بیاور) هنگامى که جمعى از آنها به جمع دیگرى گفتند: چرا قومى را اندرز مىدهید که خداوند سر انجام آنها را هلاک مىکند و یا به عذاب برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 106
دردناکى کیفر خواهد داد» (وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِیداً).
«گفتند: (این اندرزها) براى اعتذار و رفع مسؤولیت در پیشگاه پروردگار شماست به علاوه شاید آنها بپذیرند و از گناه باز ایستند، و تقوا پیشه کنند»! (قالُوا مَعْذِرَةً إِلى رَبِّکُمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ).
از جمله بالا چنین استفاده مىشود که: گاهى بیان حقایق و وظایف الهى بدون احتمال تأثیر نیز واجب مىشود و آن در موردى است که اگر حکم خدا گفته نشود و از گناه انتقاد نگردد کمکم به دست فراموشى سپرده مىشود و بدعتها جان مىگیرند و سکوت دلیل بر رضایت و موافقت محسوب مىشود، در این گونه موارد لازم است حکم پروردگار آشکارا و در همه جا گفته شود هر چند اثرى در گنهکاران نگذارد.
(آیه 165)- در این آیه مىفرماید: سر انجام دنیاپرستى بر آنان غلبه کرد و فرمان خدا را به دست فراموشى سپردند «اما هنگامى که تذکراتى را که به آنها داده شده بود فراموش کردند (لحظه عذاب فرا رسید، و) نهى کنندگان از بدى را رهایى بخشیدیم و کسانى را که ستم کردند، به خاطر نافرمانیشان به عذاب شدیدى گرفتار ساختیم» (فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئِیسٍ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ).
چه کسانى رهایى یافتند؟
از آن سه گروه (گنهکاران، ساکتان و اندرزدهندگان) تنها گروه سوم از مجازات الهى مصون ماندند و بطورى که در روایات آمده است آنها هنگامى که دیدند اندرزهایشان مؤثر واقع نمىشود ناراحت شدند و گفتند: ما از شهر بیرون مىرویم، شب هنگام به بیابان رفتند و اتفاقا در همان شب کیفر الهى دامان دو گروه دیگر را گرفت.
(آیه 166)- در این آیه مجازات آنها را چنین شرح مىدهد: «هنگامى که در برابر آنچه از آن نهى شده بودند، سرکشى کردند به آنها گفتیم به شکل میمونهاى طرد شده درآیید» (فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 107
روشن است که امر «کُونُوا» (بوده باشید) در اینجا یک فرمان تکوینى است، یعنى آنها فورا به شکل میمون در مىآمدند البته طبق روایات مسخ شدگان تنها چند روزى زنده مىماندند و سپس از دنیا مىرفتند و نسلى از آنها به وجود نمىآمد.
(آیه 167)- پراکندگى یهود! این آیه و آیه بعد اشاره به قسمتى از کیفرهاى دنیوى آن جمع از یهود است که در برابر فرمانهاى الهى قد علم کردند و حق و عدالت و درستى را زیر پا گذاردند.
نخست مىگوید: به خاطر بیاور «زمانى که پروردگار تو اعلام داشت که بر این جمعیت گنهکار، عدهاى را مسلط مىکند، که بطور مداوم تا دامنه قیامت آنها را در ناراحتى و عذاب قرار دهند» (وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکَ لَیَبْعَثَنَّ عَلَیْهِمْ إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ یَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذابِ).
از این آیه استفاده مىشود که این گروه سرکش، هرگز روى آرامش کامل نخواهند دید، هر چند براى خود حکومت و دولتى تأسیس کنند.
و در پایان آیه اضافه مىکند که: «پروردگار تو هم مجازاتش براى مستحقان، سریع است، و هم (نسبت به خطاکاران توبهکار) آمرزنده و مهربان است» (إِنَّ رَبَّکَ لَسَرِیعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ).
و این جمله نشان مىدهد که خداوند راه بازگشت را به روى آنان بازگذارده، تا کسى گمان نبرد که سرنوشت اجبارى توأم با بدبختى و کیفر و مجازات براى آنها تعیین شده است.
(آیه 168)- در این آیه به پراکندگى یهود در جهان اشاره کرده، مىگوید: «ما آنها را در زمین متفرق ساختیم به گروههاى مختلفى تقسیم شدند، بعضى از آنها صالح بودند (به همین دلیل هنگامى که فرمان حق و دعوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله را شنیدند، ایمان آوردند) و جمعى دیگر ناصالح بودند» و حق را پشت سر انداختند و براى تأمین زندگى مادى خود از هیچ کارى فروگذار نکردند (وَ قَطَّعْناهُمْ فِی الْأَرْضِ أُمَماً مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِکَ).
باز در این آیه این حقیقت تجلى مىکند که اسلام هیچ گونه خصومتى با نژاد برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 108
یهود ندارد و به عنوان پیروان یک مکتب و یا وابستگان به یک نژاد، آنها را محکوم نمىنماید بلکه مقیاس و معیار سنجش را اعمال آنها قرار مىدهد.
سپس اضافه مىکند: «ما آنها را با وسائل گوناگون، نیکیها و بدیها آزمودیم شاید باز گردند» (وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ).
گاهى آنها را تشویق کردیم و در رفاه و نعمت قرار دادیم، تا حس شکرگزارى در آنها برانگیخته شود و به سوى حق بازآیند، و گاهى به عکس آنها را در شدائد و سختیها و مصائب فرو بردیم، تا از مرکب غرور و خودپرستى و تکبر فرود آیند و به ناتوانى خویش پى برند، شاید بیدار شوند و به سوى خدا بازگردند، و هدف در هر دو حال مسأله تربیت و هدایت و بازگشت به سوى حق بوده است.
(آیه 169)- در آیات گذشته سخن از نیاکان یهود بود، ولى در این آیه، بحث از فرزندان و اخلاف آنها به میان آمده است.
نخست یادآور مىشود که: «پس از آنها، فرزندانى جاى آنها را گرفتند که وارث کتاب (آسمانى تورات) شدند اما با این حال متاع این دنیاى پست را گرفته» بر اطاعت خدا ترجیح مىدهند (فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْکِتابَ یَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنى).
سپس اضافه مىکند: هنگامى که آنها در کشمکش وجدان از یک سو، و منافع مادى از سوى دیگر قرار مىگیرند، دست به دامن امیدهاى کاذب زده، «و مىگویند (ما این منفعت نقد را مشروع یا نامشروع به چنگ مىآوریم، خداوند رحیم و مهربان است) و به زودى ما مورد بخشش قرار خواهیم گرفت» (وَ یَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنا).
این جمله نشان مىدهد که آنها بعد از انجام چنین کارى یک نوع پشیمانى زود گذر و حالت توبه ظاهرى به خود مىگرفتند، ولى بطورى که قرآن مىگوید:
این ندامت و پشیمانى آنها به هیچ وجه ریشه نداشت به همین دلیل «اگر سود مادى دیگرى همانند آن به دستشان مىآمد، آن را نیز مىگرفتند» (وَ إِنْ یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَأْخُذُوهُ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 109
در هر حال این جمله اشاره به رشوه خواریهاى جمعى از یهود، و تحریف آیات آسمانى به خاطر آن، و فراموش کردن احکام پروردگار به خاطر تضادّ با منافع آنها مىکند.
لذا به دنبال آن مىفرماید: «آیا اینها به وسیله کتاب آسمانیشان (تورات) پیمان نبسته بودند که بر خدا (دروغ نبندند و احکام او را تحریف نکنند و) جز حق چیزى نگویند؟!» (أَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثاقُ الْکِتابِ أَنْ لا یَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ).
سپس مىگوید: اگر آنها از آیات الهى آگاهى نداشتند و دست به این اعمال خلاف مىزدند ممکن بود براى خودشان عذرى بسازند، ولى اشکال کار این است که: «آنها کرارا محتویات تورات را دیده و فهمیده بودند» (وَ دَرَسُوا ما فِیهِ). در عین حال آن را ضایع ساختند و فرمانش را پشت سر انداختند.
سر انجام مىفرماید: اینها اشتباه مىکنند، و این اعمال و متاعها سودى براى آنها نخواهد داشت، بلکه «سراى آخرت براى پرهیزکاران بهتر است» (وَ الدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ).
«آیا شما حقایقى را به این روشنى درک نمىکنید» (أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
(آیه 170)- در این آیه در برابر گروه فوق اشاره به گروه دیگر مىکند که آنها نه تنها از هرگونه تحریف و کتمان آیات الهى برکنار بودند، بلکه به آن تمسک جسته و موبهمو آنها را اجرا کردند، قرآن این جمعیت را «مصلحان جهان» نام نهاده و اجر و پاداش مهمى براى آنها قائل شده و در باره آنها چنین مىگوید: «کسانى که تمسک به کتاب پروردگار جویند و نماز را برپا دارند (پاداش بزرگى خواهند داشت) زیرا ما پاداش مصلحان را ضایع نخواهیم ساخت» (وَ الَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالْکِتابِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ).
آیه فوق به خوبى نشان مىدهد که اصلاح واقعى در روى زمین بدون تمسک به کتب آسمانى و فرمانهاى الهى امکان پذیر نمىباشد، و این تعبیر بار دیگر این حقیقت را تأکید مىکند که دین و مذهب تنها یک برنامه مربوط به جهان ماوراء طبیعت و یا سراى آخرت نیست، بلکه آیینى است در متن زندگى انسانها، برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 110
و در طریق حفظ منافع تمام افراد بشر و اجراى اصول عدالت و صلح و رفاه و آسایش و بالاخره هر مفهومى که در معنى وسیع «اصلاح» جمع است.
(آیه 171)- آخرین سخن در باره قوم یهود: این آیه آخرین آیهاى است که در این سوره پیرامون زندگى بنى اسرائیل سخن مىگوید و در آن سرگذشت دیگرى را به جمعیت یهود یادآورى مىکند، سرگذشتى که هم درس عبرت است و هم دلیل بر سپردن یک پیمان، مىگوید: به خاطر بیاورید «هنگامى که کوه را بالاى سر آنها قرار دادیم، آنچنان که گویى سایبانى بر سر آنها بود» (وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ کَأَنَّهُ ظُلَّةٌ).
«و آنچنان که آنها گمان بردند بر سرشان سقوط خواهد کرد» (وَ ظَنُّوا أَنَّهُ واقِعٌ بِهِمْ). وحشت و اضطراب سراسر وجودشان را گرفت، و به تضرع افتادند.
در همان حال به آنها گفتیم «آنچه را از احکام به شما دادهایم با جدیت و قوت بگیرید» (خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ).
«و آنچه در آن مانده است به خاطر داشته باشید تا پرهیزکار شوید» (وَ اذْکُرُوا ما فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ). از کیفر خدا بترسید و به پیمانهایى که در آن از شما گرفتهایم عمل کنید.
یعنى، تمام رسالت موسى (ع) و سایر انبیاء و مبارزات درگیریهاى مستمر و سخت آنان، و ناراحتیها و شداید طاقت فرسایى که تن به آن دادند، همه براى آن بوده است که فرمان خدا و اصول حق و عدالت و پاکى و تقوا در میان همه بطور کامل اجرا گردد.
(آیه 172)- پیمان نخستین و عالم ذر: این آیه اشارهاى به «توحید فطرى» و وجود ایمان به خدا در اعماق روح آدمى است و به همین جهت بحثهایى را که در آیات گذشته این سوره در زمینه «توحید استدلالى» بوده است تکمیل مىکند.
خداوند روى سخن را در این آیه به پیامبر کرده، نخست چنین مىگوید:
به خاطر بیاور «موقعى را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذرّیه آنها را برگرفت و آشکار ساخت و آنها را گواه بر خویشتن نمود (و از آنها پرسید:) آیا من پروردگار برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 111
شما نیستم؟ آنها همگى گفتند: آرى! گواهى مىدهیم» (وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا).
سپس اشاره به هدف نهایى این سؤال و جواب و گرفتن پیمان از فرزندان آدم در مسأله توحید نموده، مىفرماید: این کار را خداوند به این جهت انجام داد «که در روز قیامت نگویید ما از این موضوع (توحید و شناسایى خدا) غافل بودیم» (أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ).
(آیه 173)- در این آیه اشاره به هدف دیگر این پیمان کرده، مىگوید: این پیمان را به خاطر آن گرفتیم که «نگویید: پدران ما پیش از ما بت پرست بودند و ما هم فرزندانى بعد از آنها بودیم (و چارهاى جز تبعیت از آنها نداشتیم) آیا ما را به گناه افراد بیهوده کار مجازات مىکنى» (أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ).
(آیه 174)- آرى «این گونه ما آیات را توضیح مىدهیم و روشن مىسازیم (تا بدانند نور توحید از آغاز در روح آنها بوده) شاید با توجه به این حقایق به سوى حق باز گردند» (وَ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ وَ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ).
منظور از این عالم و این پیمان همان «عالم استعدادها» و «پیمان فطرت» و تکوین و آفرینش است، به این ترتیب که به هنگام خروج فرزندان آدم به صورت «نطفه» از صلب پدران به رحم مادران که در آن هنگام ذراتى بیش نیستند خداوند استعداد و آمادگى براى حقیقت توحید به آنها داده است، هم در نهاد و فطرتشان این سرّ الهى به صورت یک حس درون ذاتى به ودیعه گذارده شده است و هم در عقل و خردشان به صورت یک حقیقت خودآگاه! بنابراین همه افراد بشر داراى روح توحیدند و سؤالى که خداوند از آنها کرده به زبان تکوین و آفرینش است و پاسخى که آنها دادهاند نیز به همین زبان است.
(آیه 175)- دانشمندى که در خدمت فراعنه در آمد: در اینجا اشاره به یکى دیگر از داستانهاى بنى اسرائیل شده است. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 112
نخست روى سخن را به پیامبر کرده، مىگوید: «و بر آنها بخوان داستان آن کس را که آیات خود را به او دادیم ولى سر انجام خود را از آن تهى ساخت و گرفتار وسوسههاى شیطان گشت و از گمراهان گردید» (وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ).
(آیه 176))- در این آیه این موضوع را چنین تکمیل مىکند که «و اگر مىخواستیم (مىتوانستیم او را در همان مسیر حق به اجبار نگاه داریم) و به وسیله آن آیات و علوم، مقام والا بدهیم» (وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها).
ولى مسلّم است که نگاهدارى اجبارى افراد در مسیر حق با سنّت پروردگار که سنّت اختیار و آزادى اراده است، سازگار نیست و نشانه شخصیت و عظمت کسى نخواهد بود، لذا بلافاصله اضافه مىکند:
ما او را به حال خود رها کردیم «و او به پستى گرایید و از هواى نفس پیروى کرد» (وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ).
سپس این شخص را تشبیه به سگى مىکند که همیشه زبان خود را همانند حیوانات تشنه بیرون آورده، مىگوید: «او همانند سگ است که اگر به او حمله کنى دهانش باز و زبانش بیرون است و اگر او را به حال خود واگذارى باز چنین است» (فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ).
او بر اثر شدت هوى پرستى و چسبیدن به لذات جهان ماده، یک حال عطش نامحدود و پایان ناپذیر به خود گرفته که همواره دنبال دنیاپرستى مىرود، همچون یک «سگ هار» که بر اثر بیمارى هارى حالت عطش کاذب به او دست مىدهد و در هیچ حال سیراب نمىشود.
سپس اضافه مىکند که: «این مثل (مخصوص به این شخص معین نیست، بلکه) مثالى است براى همه جمعیتهایى که آیات خدا را تکذیب کنند» (ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا).
«این داستان را براى آنها بازگو کن، شاید در باره آن بیندیشند» و مسیر صحیحى را پیدا کنند (فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 113
بعلم باعورا دانشمند دنیاپرست و منحرف-
از بسیارى از روایات و کلمات مفسران مىشود که منظور از این شخص مردى به نام «بلعم باعورا» بوده، که در عصر موسى زندگى مىکرد و از دانشمندان و علماى مشهور بنى اسرائیل محسوب مىشد، و حتى موسى از وجود او به عنوان یک مبلّغ نیرومند استفاده مىکرد، و کارش در این راه آن قدر بالا گرفت که دعایش در پیشگاه خدا به اجابت مىرسید، ولى بر اثر تمایل به فرعون و وعد و وعیدهاى او از راه حق منحرف شد و همه مقامات خود را از دست داد، تا آنجا که در صف مخالفان موسى قرار گرفت.
(آیه 177))- در این آیه و آیه بعد در واقع یک نتیجه کلى و عمومى از سرگذشت «بلعم» و علماى دنیاپرست گرفته، نخست مىگوید: «چه بد مثلى دارند آنها که آیات ما را تکذیب و انکار کردند» و چه بد عاقبت و سرنوشتى در انتظار آنهاست (ساءَ مَثَلًا الْقَوْمُ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا).
ولى آنها به ما ظلم و ستم نمىکردند، بلکه «بر خویشتن ستم روا مىداشتند» (وَ أَنْفُسَهُمْ کانُوا یَظْلِمُونَ).
چه ستمى از این بالاتر که سرمایههاى معنوى علوم و دانشهاى خویش را که مىتواند باعث سر بلندى خود آنها و جامعههایشان گردد در اختیار صاحبان «زر» و «زور» مىگذارند و به بهاى ناچیز مىفروشند.
(آیه 178))- اما به هوش باشید که رهایى از این گونه لغزشها و دامهاى شیطانى، بدون توفیق و هدایت الهى ممکن نیست «آن کس را که خدا هدایت کند (و توفیق را رفیق راهش سازد) هدایت یافته واقعى اوست» (مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِی).
«و کسانى را که خداوند گمراه سازد (و بر اثر اعمالشان به حال خود رها سازد یا وسائل پیروزى و موفقیت را در برابر وسوسههاى شیطانى آنان بگیرد) زیانکار واقعى همانها هستند» (وَ مَنْ یُضْلِلْ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ).
(آیه 179))- نشانههاى دوزخیان: در این آیه و دو آیه بعد مردم به دو گروه تقسیم شدهاند و صفات هر کدام توضیح داده شده: «گروه دوزخیان و گروه بهشتیان». برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 114
نخست در باره دوزخیان با سوگند و تأکید چنین مىگوید: «ما بسیارى از جن و انس را براى دوزخ آفریدیم» (وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ).
گرچه خداوند همه را پاک آفریده، ولى گروهى با اعمال خویش خود را نامزد دوزخ مىکنند و سر انجامشان شوم و تاریک است و گروهى با اعمال خود، خود را نامزد بهشت مىسازند و عاقبت کارشان خوشبختى و سعادت است.
سپس صفات گروه دوزخى را در سه جمله خلاصه مىکند: نخست این که:
«آنها قلبهایى دارند که با آن درک و اندیشه نمىکنند» (لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها).
دیگر این که: «چشمهاى روشن و حقیقت بین دارند اما با آن چهره حقایق را نمىنگرند» و همچون نابینایان از کنار آن مىگذرند (وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها).
سوم این که: «با داشتن گوش سالم، سخنان حق را نمىشنوند» و همچون کران خود را از شنیدن حرف حق محروم مىسازند (وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها).
«اینها در حقیقت همچون چهارپایانند» (أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ). چرا که امتیاز آدمى از چهارپایان در فکر بیدار و چشم بینا و گوش شنواست که متأسفانه آنها همه را از دست دادهاند «بلکه آنها از چهارپایان گمراهتر و پستتر مىباشند» (بَلْ هُمْ أَضَلُّ).
چرا که چهارپایان داراى این استعدادها و امکانات نیستند، ولى آنها با داشتن عقل سالم و چشم بینا و گوش شنوا امکان همه گونه ترقى و تکامل را دارند، اما بر اثر هوى پرستى و گرایش به پستیها این استعدادها را بلااستفاده مىگذارند.
«آنها افراد غافل و بیخبرى هستند» و به همین جهت در بیراهههاى زندگى سرگردانند (أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ).
چشمه آب حیات کنار دستشان، ولى از تشنگى فریاد مىکشند، درهاى سعادت در برابر رویشان باز است، اما حتى به آن نگاه نمىکنند.
(آیه 180))- در این آیه اشاره به وضع گروه بهشتى کرده، صفات آنان را بیان مىکند، نخست براى بیرون آمدن از صف دوزخیان مردم را به توجه عمیق به اسماء حسناى خدا دعوت نموده، مىفرماید: «براى خدا نامهاى نیکى است، خدا را به آنها بخوانید» (وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 115
منظور از «اسماء حسنى»، صفات مختلف پروردگار است که همگى نیک و همگى «حسنى» است.
و منظور از خواندن خدا به اسماء حسنى تنها این نیست که الفاظ را بر زبان جارى کنیم و مثلا بگوییم یا عالم، یا قادر، یا ارحم الرّاحمین، بلکه در واقع این است که این صفات را در وجود خودمان به مقدار امکان پیاده کنیم، و به تعبیر دیگر متصف به اوصاف او و متخلق به اخلاقش گردیم، و نیز اگر در بعضى روایات مانند روایتى که از امام صادق علیه السّلام در تفسیر این آیه نقل شده مىخوانیم: نحن و اللّه الاسماء الحسنى به خدا سوگند ما اسماء حسناى خدا هستیم، اشاره به آن است که پرتو نیرومندى از آن صفات الهى در وجود ما منعکس شده و شناخت ما به شناخت ذات پاکش کمک مىکند.
سپس مردم را از این نکته برحذر مىدارد که اسامى خدا را تحریف نکنند و مىگوید: «آنها که اسماء خدا را تحریف کردهاند رها سازید، آنها به زودى به جزاى اعمال خویش گرفتار خواهند شد» (وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).
منظور از الحاد در اسماء خدا این است که الفاظ و مفاهیم آن را تحریف کنیم، یا او را به اوصافى توصیف نماییم که شایسته آن نیست، همانند مسیحیان که قائل به تثلیث و خدایان سه گانه شدهاند، و یا این که صفات او را بر مخلوقاتش تطبیق نماییم.
(آیه 181))- این آیه به دو قسمت که اساسىترین صفات گروه بهشتیان است اشاره مىکند، مىفرماید: «و از کسانى که آفریدیم، امت و گروهى هستند که مردم را به حق هدایت مىکنند و به آن حکم مىکنند» (وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ).
در واقع آنها دو برنامه ممتاز دارند، فکر، هدف، دعوت و فرهنگشان حق و به سوى حق است، و نیز عمل و برنامهها و حکومتشان بر اساس حق و حقیقت مىباشد.
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 116
(آیه 182)- مجازات استدراج: در این آیه و آیه بعد یکى از مجازاتهاى الهى که به صورت یک سنّت در باره بسیارى از گنهکاران سرکش اجرا مىشود، بیان شده و آن «عذاب استدراج» است.
استدراج در دو مورد از قرآن مجید آمده است. یکى در آیه مورد بحث و دیگرى در آیه 44 سوره قلم و هر دو مورد در باره انکار کنندگان آیات الهى است.
خداوند در این آیه مىفرماید: «آنها که آیات ما را تکذیب و انکار کردند تدریجا، مرحله به مرحله، از راهى که نمىدانند، در دام مجازات گرفتارشان مىکنیم» و زندگى آنها را درهم مىپیچیم (وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ).
(آیه 183))- در این آیه همان مطلب را به این صورت تأکید مىکند: چنان نیست که با شتابزدگى چنین کسانى را فورا مجازات کنم، بلکه «به آنها مهلت و فرصت کافى (براى تنبه و بیدارى) مىدهم» و هنگامى که بیدار نشدند، گرفتارشان مىسازم (وَ أُمْلِی لَهُمْ). زیرا کسانى شتاب و عجله مىکنند که قدرت کافى ندارند و مىترسند فرصت از دستشان برود «ولى نقشه من و مجازاتهایم آنچنان قوى و حساب شده است» که هیچ کس را قدرت فرار از آن نیست (إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ).
این آیه به همه گنهکاران هشدار مىدهد که تأخیر کیفر الهى را دلیل بر پاکى و درستى خود، و یا ضعیف و ناتوانى پروردگار، نگیرند، و ناز و نعمتهایى را که در آن غرقند، نشانه تقربشان به خدا ندانند، چه بسا این پیروزیها و نعمتهایى که به آنها مىرسد مقدمه مجازات استدراجى پروردگار باشد، خدا آنها را غرق نعمت مىکند و به آنها مهلت مىدهد و بالا و بالاتر مىبرد، اما سر انجام چنان بر زمین مىکوبد که اثرى از آنها باقى نماند و تمام هستى و تاریخشان را درهم مىپیچد.
از امام صادق علیه السّلام در تفسیر آیه فوق چنین نقل شده که فرمود: «منظور از این آیه بنده گنهکارى است که پس از انجام گناه، خداوند او را مشمول نعمتى قرار مىدهد ولى او نعمت را به حساب خوبى خودش گذاشته و از استغفار در برابر گناه غافلش مىسازد».
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 117
(آیه 184)-
شأن نزول:
مفسران اسلامى چنین نقل کردهاند: پیامبر صلّى اللّه علیه و آله هنگامى که در مکّه بود، شبى بر کوه صفا برآمد و مردم را به سوى توحید و یکتاپرستى دعوت نمود، مخصوصا تمامى طوائف قریش را صدا زد و آنها را از مجازات الهى برحذر داشت، تا مقدار زیادى از شب گذشت، بت پرستان مکّه گفتند: «رفیق ما دیوانه شده، از شب تا صبح نعره مىکشید»! در این موقع آیه نازل شد و به آنها در این زمینه پاسخ دندانشکنى داد.
تفسیر:
تهمتها و بهانهها- در این آیه نخست خداوند به گفتار بىاساس بت پرستان دائر به جنون پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین پاسخ مىگوید: «آیا آنها فکر و اندیشه خود را به کار نینداختند که بدانند همنشین آنها (پیامبر) هیچ گونه آثارى از جنون ندارد» (أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ).
بیش از چهل سال در میان آنها رفت و آمد داشته، و همواره فکر، عقل و تدبیرش را دیدهاند، چگونه یکباره چنین وصلهاى را به وى چسباندند، و به دنبال این جمله مىگوید: «او فقط بیم دهنده آشکارى است» که جامعه خویش را از خطراتى که با آن رو برو است برحذر مىدارد (إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ).
(آیه 185))- در این آیه براى تکمیل این بیان آنها را به مطالعه عالم هستى، آسمانها و زمین، دعوت مىکند و مىگوید: «آیا در حکومت آسمانها و زمین و مخلوقاتى که خدا آفریده از روى دقت و فکر نظر نیفکندند» (أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ).
تا بدانند این عالم وسیع آفرینش با این نظام حیرت انگیز بیهوده آفریده نشده و هدفى براى آن بوده است، و دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در حقیقت دنباله همان هدف آفرینش، یعنى تکامل و تربیت انسان است.
سپس براى این که آنها را از خواب غفلت بیدار سازد، مىفرماید: آیا در این موضوع نیز اندیشه نکردند که: ممکن است پایان زندگى آنها نزدیک شده باشد، (اگر امروز ایمان نیاورند، و دعوت این پیامبر را نپذیرند، و قرآنى را که بر او نازل شده است با این همه نشانههاى روشن قبول نکنند) به کدام سخن بعد از آن ایمان برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 118
خواهند آورد»؟ (وَ أَنْ عَسى أَنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ).
(آیه 186))- سر انجام در این آیه سخن را با آنها چنین پایان مىدهد که «هر کس را خداوند (به خاطر اعمال زشت و مستمرش) گمراه سازد، هیچ هدایت کنندهاى ندارد، و خداوند آنها را همچنان در طغیان و سرکشى رها مىسازد تا حیران و سرگردان شوند» (مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلا هادِیَ لَهُ وَ یَذَرُهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ).
این گونه تعبیرات مخصوص به گروهى است که آن چنان در برابر حقایق، لجوج و متعصب و معاندند که گویى پرده بر چشم و گوش و قلبشان افتاده، پردههاى تاریکى که نتیجه اعمال خود آنهاست، و منظور از «اضلال الهى» نیز همین است.
(آیه 187)-)
شأن نزول:
طایفه قریش به چند نفر مأموریت دادند که به نجران سفر کنند، و از دانشمندان یهود که (علاوه بر مسیحیان) در آنجا ساکن بودند مسائل پیچیدهاى را سؤال کنند، و در بازگشت آنها را در برابر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مطرح سازند (به گمان این که پیامبر از پاسخ آنها عاجز مىماند) از جمله سؤالات این بود که در چه زمانى قیامت برپا مىشود، هنگامى که آنها این پرسش را از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کردند، آیه مورد بحث نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
تفسیر:
کى قیامت برپا مىشود؟ با این که براى آیه شأن نزول خاصى ذکر شده در عین حال پیوند روشنى نیز با آیات قبل دارد، زیرا در آیات قبل اشاره به مسأله قیامت و لزوم آمادگى براى چنین روزى شده بود، طبعا به دنبال چنین بحثى این سؤال براى بسیارى از مردم پیش مىآید که قیامت کى برپا خواهد شد، لذا قرآن مىگوید: «از تو در باره ساعت (روز رستاخیز) مىپرسند، که در چه زمانى وقوع مىیابد»؟ (یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها).
سپس اضافه مىکند که اى پیامبر! در پاسخ این سؤال صریحا «بگو: این علم تنها نزد پروردگار من است، و هیچ کس جز او نمىتواند وقت آن را آشکار سازد» (قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ).
ولى دو نشانه سر بسته براى آن بیان مىکند، نخست مىگوید: «قیام ساعت در آسمانها و زمین، مسأله سنگینى است» (ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 119
چه حادثهاى ممکن است از این سنگینتر بوده باشد، در حالى که در آستانه قیامت، همه کرات آسمانى به هم مىریزند، آفتاب خاموش، ماه تاریک، ستارگان بىفروغ و اتمها متلاشى مىگردند، و از بقایاى آنها جهانى نو با طرحى تازه ریخته مىشود.
دیگر اینکه قیام ساعت، بدون مقدمات تدریجى، و به شکل انقلابى، تحقق مىیابد «و جز بطور ناگهانى به سراغ شما نمىآید» (لا تَأْتِیکُمْ إِلَّا بَغْتَةً).
بار دیگر مىگوید: «چنان از تو سؤال مىکنند که گویى تو از زمان وقوع قیامت با خبرى»! (یَسْئَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْها).
بعد اضافه مىکند که در جواب آنها «بگو: این علم تنها نزد خداست ولى بیشتر مردم از این حقیقت آگاهى ندارند» که چنین علمى مخصوص ذات پاک اوست، لذا پىدرپى از آن مىپرسند (قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ).
(آیه 188))-
شأن نزول:
اهل مکّه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گفتند: تو اگر با خدا ارتباط دارى آیا پروردگار تو را از گرانى و ارزانى اجناس در آینده با خبر نمىسازد که از این طریق بتوانى آنچه به سود و منفعت است تهیه کنى و آنچه به زیان است کنار بگذارى و یا از خشکسالى، و یا پرآبى مناطق مختلف آگاه سازد تا به موقع از مناطق خشک به سرزمینهاى پربرکت کوچ کنى؟! در این هنگام آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
تفسیر:
اسرار نهان را فقط خدا مىداند- در آیه قبل عدم آگاهى هیچ کس جز خدا نسبت به زمان قیام «قیامت» مورد بحث بود و در این آیه سخن از نفى علم غیب بطور کلى در میان است.
در نخستین جمله، به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىگوید: «به آنها بگو: من مالک و صاحب اختیار هیچ گونه سود و زیانى در باره خویش نیستم مگر آنچه را که خدا بخواهد» (قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ).
انسان در کارهاى خود، قدرت و نیرویى از خویش ندارد بلکه همه قدرتها از ناحیه خداست و اوست که این تواناییها را در اختیار انسان گذاشته است. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 120
پس از بیان این موضوع، اشاره به مسأله مهم دیگرى مىکند که مورد سؤال گروهى بود و آن اینکه به پیامبرش مىگوید به آنها بگو: من از غیب و اسرار نهان آگاه نیستم «زیرا اگر از اسرار نهان آگاهى داشتم منافع فراوانى را براى خودم مىساختم و هیچ گونه زیانى به من نمىرسید» (وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ).
سپس مقام واقعى و رسالت خویش را در یک جمله کوتاه و صریح بیان کرده مىگوید: «من فقط بیم دهنده و بشارت دهنده براى افرادى که ایمان مىآورند هستم» (إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).
(آیه 189))- کفران یک نعمت بزرگ! در اینجا به گوشه دیگرى از حالات مشرکان و طرز تفکر آنها و پاسخ به اشتباهاتشان اشاره شده است و از آنجا که آیه قبل اشاره به توحید افعالى خدا بود، آیات بعد مکمل آنها محسوب مىشود.
نخست مىگوید: «او کسى است که (همه) شما را از یک فرد آفرید و همسرش را نیز از جنس او قرار داد تا در کنار او بیاساید» (هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها).
این دو در کنار هم زندگى آرام بخشى داشتند، «اما هنگامى که زوج با همسر خود آمیزش جنسى کرد، بارى سبک برداشت (به گونهاى که در آغاز کار این حمل براى او مشکلى ایجاد نمىکرد، و با داشتن حمل) به کارهاى خود همچنان ادامه مىداد» (فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِیفاً فَمَرَّتْ بِهِ).
اما با گذشت شب و روز، حمل او کمکم سنگین شد «و چون سنگین شد» (فَلَمَّا أَثْقَلَتْ). در این هنگام دو همسر، انتظار فرزندى را مىکشیدند و آرزو داشتند خداوند فرزند صالحى به آنها مرحمت کند، لذا «متوجه درگاه خدا شدند و پروردگار خویش را چنین خواندند: بار الها! اگر به ما فرزند صالحى عطا کنى از شکرگزاران خواهیم بود» (دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ).
(آیه 190))- «ولى هنگامى که خداوند فرزندى سالم با تناسب اندام و شایستگى کامل به آنها داد، آنها براى خدا در این نعمت بزرگ شرکایى قائل برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 121
شدند، اما خداوند برتر و بالاتر از شرک آنهاست» (فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ فِیما آتاهُما فَتَعالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ).
(آیه 191))- به دنبال این جریان، قرآن بار دیگر فکر و عقیده بت پرستى را با بیان روشن و کوبندهاى محکوم مىکند، و مىگوید: «آیا اینها موجوداتى را شریک خدا قرار مىدهند که قادر بر آفرینش چیزى نیستند، بلکه خودشان مخلوق اویند» (أَ یُشْرِکُونَ ما لا یَخْلُقُ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ).
(آیه 192))- به علاوه «این معبودهاى ساختگى (در هیچ یک از مشکلات) قادر نیستند پرستش کنندگان خود را یارى کنند، و حتى قادر نیستند خود را نیز (در برابر مشکلات) یارى دهند» (وَ لا یَسْتَطِیعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَ لا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ).
(آیه 193)- این معبودها آنچنان هستند که «اگر شما بخواهید آنها را هدایت کنید، از شما پیروى نخواهند کرد» و حتى عقل و شعور آن را ندارند (وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدى لا یَتَّبِعُوکُمْ).
آنها که چنین هستند و نداى هادیان را نمىشنوند، چگونه مىتوانند دیگران را هدایت کنند؟
به هر حال «براى شما مساوى است، خواه آنها را، دعوت به سوى حق کنید و یا در برابرشان خاموش باشید» در هر دو صورت، این گروه بت پرستان لجوج، دست بردار نیستند (سَواءٌ عَلَیْکُمْ أَ دَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صامِتُونَ).
(آیه 194)- این آیه و آیه بعد همچنان بحثهاى توحید و مبارزه با شرک را ادامه مىدهد، و پرستش غیر خدا را عملى سفیهانه و دور از منطق و عقل معرفى مىنماید و با چهار دلیل، منطق بت پرستان را ابطال مىکند.
نخست مىگوید: «آنهایى را که شما جز خدا مىخوانید (و عبادت مىکنید و از آنان یارى مىطلبید) بندگانى همچون خود شما هستند»! (إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُکُمْ).
بنابراین معنى ندارد که انسان در مقابل چیزى که مثل خود او محکوم قوانین طبیعت است، به سجده بیفتد و دست نیاز به سوى او دراز کند و مقدرات برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 122
و سرنوشتش را در دست او بداند.
سپس اضافه مىکند: اگر فکر مىکنید آنها قدرت و شعورى دارند «آنها را بخوانید باید جواب شما را بدهند اگر راست مىگویید» (فَادْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجِیبُوا لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
و این دومین دلیلى است که براى ابطال منطق آنها بیان شده.
(آیه 195)- در سومین بیان روشن مىسازد که آنها حتى از بندگان خود پستتر و ناتوانترند: خوب بنگرید «آیا آنها لا اقل همانند شما پاهایى دارند که با آن راه بروند» (أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِها).
«یا دستهایى دارند که با آن چیزى را بگیرند و کارى انجام دهند» (أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِها). «یا چشمهایى دارند که با آن ببینند» (أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِها).
«یا گوشهایى دارند که با آن بشنوند» (أَمْ لَهُمْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها).
به این ترتیب آنها به قدرى ضعیفند، که حتى براى جابهجا شدن نیاز به کمک شما دارند و براى دفاع از موجودیت خود، نیازمند به حمایت هستند.
سر انجام در پایان آیه ضمن تعبیر دیگرى که در حکم چهارمین استدلال است مىگوید: اى پیامبر! «بگو: این معبودهایى را که شما شریک خدا قرار دادهاید بر ضد من بخوانید و همگى دست به دست هم دهید و براى من تا آنجا که مىتوانید نقشه بکشید و در این کار هیچ گونه تأخیر روا مدارید» ببینیم با این حال کارى از همه شما ساخته است؟ (قُلِ ادْعُوا شُرَکاءَکُمْ ثُمَّ کِیدُونِ فَلا تُنْظِرُونِ).
یعنى اگر من دروغ مىگویم و آنها مقربان خدا هستند و من به حریم احترامشان جسارت کردهام، پس چرا آنها بر من غضب نمىکنند.
(آیه 196)- معبودهاى بىارزش: در تعقیب آیه گذشت که به مشرکان مىگفت: شما و بتهایتان نمىتوانید کوچکترین زیانى به من برسانید، در این آیه به دلیل آن اشاره کرده، مىگوید: «ولىّ و سرپرست و تکیه گاه من خدایى است که این کتاب آسمانى را بر من نازل کرده است» (إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتابَ).
نه تنها من، «او همه صالحان و شایستگان را حمایت و سرپرستى مىکند برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 123
و مشمول لطف و عنایتش قرار مىدهد» (وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ).
(آیه 197)- سپس بار دیگر به تأکید روى دلایل بطلان بت پرستى پرداخته، مىگوید: «معبودهایى را که غیر از خدا مىخوانید کارى از آنها ساخته نیست، نمىتوانند شما را یارى کنند و نه خودشان را» (وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَکُمْ وَ لا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ).
(آیه 198)- و از این بالاتر «اگر از آنها هدایت خویشتن را در مشکلات بخواهید، آنها حتى حرف شما را نمىشنوند»! (وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدى لا یَسْمَعُوا).
و حتى «آنها را مىبینى که (با چشمهاى مصنوعیشان) گویا به تو نگاه مىکنند، ولى در حقیقت نمىبینند» (وَ تَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لا یُبْصِرُونَ).
مضمون دو آیه اخیر در آیات گذشته نیز آمده بود، و این تکرار به خاطر تأکید هر چه بیشتر روى مسأله مبارزه با بت پرستى و ریشه کن کردن نفوذ آن در روح و فکر مشرکان از طریق تلقین مکرر است.
(آیه 199)- وسوسههاى شیطان: در اینجا شرایط تبلیغ و رهبرى و پیشوایى مردم را به طرز بسیار جالب و فشرده بیان مىکند و با آیات گذشته که اشاره به مسأله تبلیغ مشرکان داشت نیز تناسب دارد، نخست به سه قسمت از وظایف رهبران و مبلّغان به صورت خطاب به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شده، در آغاز مىگوید در طرز رفتار با مردم سختگیر مباش، عذرشان را بپذیر، و بیش از آنچه قدرت دارند از آنها مخواه و به هر حال «با آنها مدارا کن» (خُذِ الْعَفْوَ).
سپس دومین دستور را به این صورت مىدهد: «مردم را به کارهاى نیک و آنچه را عقل و خرد، شایسته مىشناسد و خداوند آن را نیک معرفى کرده، دستور ده» (وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ).
در مرحله سوم دستور به تحمل و بردبارى در برابر جاهلان داده، مىگوید:
«از جاهلان روى بگردان و با آنها ستیزه مکن» (وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ).
رهبران و مبلّغان در مسیر خود با افراد متعصب، لجوج، جاهل و بىخبر، برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 124
و افرادى که سطح فکر و اخلاق آنها بسیار پایین است، رو برو مىشوند، از آنها دشنام مىشنوند، هدف تهمتشان قرار مىگیرند، سنگ در راهشان مىافکنند.
راه پیروزى بر این مشکل گلاویز شدن با جاهلان نیست، بلکه بهترین راه تحمل و حوصله، نادیده گرفتن و نشنیده گرفتن این گونه کارهاست، و تجربه نشان مىدهد براى بیدار ساختن جاهلان و خاموش کردن آتش خشم و حسد و تعصبشان، این بهترین راه است.
(آیه 200)- در این آیه دستور دیگرى مىدهد که در حقیقت چهارمین وظیفه رهبران و مبلغان را تشکیل مىدهد و آن این که بر سر راه آنها همواره وسوسههاى شیطانى در شکل مقام، مال، شهوت و امثال اینها خودنمایى مىکند.
قرآن دستور مىدهد که: «و هرگاه وسوسهاى از شیطان به تو رسد، به خدا پناه بر که او شنونده و داناست»! (وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).
(آیه 201)- در این آیه راه غلبه و پیروزى بر وسوسههاى شیطان را، به این صورت بیان مىکند که: «پرهیزکاران هنگامى که وسوسههاى شیطانى، آنها را احاطه مىکند به یاد خدا (و نعمتهاى بىپایانش، به یاد عواقب شوم گناه و مجازات دردناک خدا) مىافتند، در این هنگام (ابرهاى تیره و تار وسوسه از طرف قلب آنها کنار مىرود و) راه حق را به روشنى مىبینند و انتخاب مىکنند» (إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ).
اصولا هر کس در هر مرحلهاى از ایمان و در هر سن و سال گهگاه گرفتار وسوسههاى شیطانى مىگردد، و گاه در خود احساس مىکند که نیروى محرک شدیدى در درون جانش آشکار شده و او را به سوى گناه دعوت مىکند، این وسوسهها و تحریکها، مسلما در سنین جوانى بیشتر است.
تنها راه نجات از آلودگى، نخست فراهم ساختن سرمایه «تقوا» است که در آیه فوق به آن اشاره شده، و سپس «مراقبت» و سر انجام توجه به خویشتن و پناه بردن به خدا، یاد الطاف و نعمتهاى او، و مجازاتهاى دردناک خطاکاران است.
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 125
(آیه 202)- در آیه گذشته مشاهده کردیم که چگونه پرهیزکاران در پرتو ذکر خدا از چنگال وسوسههاى شیطانى رهایى مىیابند، و این در حالى است که گناهکاران آلوده، که برادران شیطانند در دام او گرفتارند. این آیه در این باره چنین مىگوید: «و (ناپرهیزکاران را) برادرانشان (از شیاطین) پیوسته در گمراهى پیش مىبرند، و باز نمىایستند»! بلکه بىرحمانه حملات خود را بطور مداوم بر آنها ادامه مىدهند (وَ إِخْوانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الغَیِّ ثُمَّ لا یُقْصِرُونَ).
(آیه 203)- سپس حال جمعى از مشرکان و گنهکاران دور از منطق را شرح مىدهد و مىگوید هنگامى که آیات قرآن را براى آنها بخوانى آن را تکذیب مىکنند «و هنگامى که آیهاى براى آنها نیاورى (و در نزول وحى تأخیر افتد) مىگویند: (پس این آیات چه شد؟) چرا از پیش خود آنها را تنظیم نمىکنى»؟ مگر همه اینها وحى آسمانى نیست؟ (وَ إِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآیَةٍ قالُوا لَوْ لا اجْتَبَیْتَها).
اما «به آنها بگو: من تنها از آنچه به سویم وحى مىشود پیروى مىکنم، و جز آنچه خدا نازل مىکند، چیزى نمىگویم» (قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ما یُوحى إِلَیَّ مِنْ رَبِّی).
«این قرآن و آیات نورانیش وسیله بیدارى و بینایى از طرف پروردگار است» که به هر انسان آمادهاى دید و روشنایى و نور مىدهد (هذا بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ).
«و مایه هدایت و رحمت براى افراد با ایمان و آنها که در برابر حق تسلیمند مىباشد» (وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).
(آیه 204)- به هنگام شنیدن تلاوت قرآن خاموش باشید: این سوره (سوره اعراف) با بیان عظمت قرآن آغاز شده، و با آن پایان مىپذیرد، در این آیه دستور مىدهد: «هنگامى که قرآن تلاوت مىشود، با توجه، به آن گوش دهید و ساکت باشید، شاید مشمول رحمت خدا گردید» (وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ).
از ظاهر آیه استفاده مىشود که این حکم، عمومى و همگانى است و مخصوص به حال معینى نیست یعنى، شایسته و مستحب است که در هر کجا و در هر حال کسى قرآن را تلاوت کند، دیگران به احترام قرآن سکوت کنند و گوش برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 126
جان فرا دهند و پیام خدا را بشنوند و در زندگى خود از آن الهام گیرند، زیرا قرآن تنها کتاب قرائت نیست، بلکه کتاب فهم و درک و سپس عمل است.
تنها موردى که این حکم الهى شکل وجوب به خود مىگیرد موقع نماز جماعت است که مأموم به هنگام شنیدن قرائت امام باید سکوت کند و گوش فرا دهد.
(آیه 205)- سپس در این آیه براى تکمیل دستور فوق به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد- و البته یک حکم عمومى است اگرچه روى سخن در آن به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شده همانند بسیارى دیگر از تعبیرات قرآن- که: «پروردگارت را در دل خود از روى تضرع و خوف یاد کن» (وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً).
سپس اضافه مىکند: «و آهسته و آرام نام او را بر زبان بیاور» (وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ).
و این کار را همواره «صبحگاهان و شامگاهان تکرار کن» (بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ).
«و هرگز از غافلان و بىخبران از یاد خدا مباش» (وَ لا تَکُنْ مِنَ الْغافِلِینَ).
یاد خدا همچون باران بهارى است که چون بر دل ببارد گلهاى بیدارى، توجه، احساس مسؤولیت، روشنبینى و هرگونه عمل مثبت و سازندهاى را مىرویاند.
(آیه 206)- سپس با این سخن سوره را پایان مىدهد که نه تنها شما باید در همه حال به یاد خدا باشید، فرشتگان مقرب پروردگار و «آنها که در مقام قرب، نزد پروردگار تواند هیچ گاه از عبادت او تکبر نمىورزند، و همواره تسبیح او مىگویند و ذات پاکش را از آنچه شایسته مقام او نیست منزه مىشمارند و در پیشگاه او سجده مىنمایند» (إِنَّ الَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ یُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ یَسْجُدُونَ).
«پایان سوره اعراف»