این سوره داراى 52 آیه است که در «مکّه» نازل شده به استثناى آیات 28 و 29، که طبق گفته بسیارى از مفسران در «مدینه» در باره کشتگان مشرکان در بدر نازل گردیده است.
محتواى سوره: چنانکه از نام سوره پیداست، قسمتى از آن در باره قهرمان توحید ابراهیم بت شکن (بخش نیایشهاى او) نازل گردیده است.
بخش دیگرى از این سوره اشاره به تاریخ انبیاى پیشین همچون نوح، موسى و قوم عاد و ثمود، و درسهاى عبرتى که در آنها نهفته است مىباشد.
خلاصه این سوره مجموعهاى است از بیان اعتقادات و اندرزها و موعظهها و سرگذشتهاى عبرت انگیز اقوام پیشین و بیان هدف رسالت پیامبران و نزول کتب آسمانى.
فضیلت تلاوت این سوره:
از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نقل شده است که فرمود: «کسى که سوره ابراهیم و حجر را بخواند، خداوند به تعداد هر یک از آنها که بت مىپرستیدند و آنها که بت نمىپرستیدند، ده حسنه به او مىبخشد».
همان گونه که بارها گفتهایم پاداشهایى که در باره تلاوت سورههاى قرآن وارد شده پاداشى است در برابر خواندن توأم با اندیشه و سپس عمل.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)- بیرون آمدن از ظلمتها به نور: این سوره همانند بعضى دیگر از برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 492
سورههاى قرآن با حروف مقطعه شروع شده است. نکتهاى که تذکر آن را در اینجا لازم مىدانیم این است که از 29 سورهاى که با حروف مقطعه آغاز شده، درست در 24 مورد از آنها بلافاصله سخن از قرآن مجید به میان آمده است که نشان مىدهد پیوندى میان این دو یعنى حروف مقطعه و قرآن برقرار است، و ممکن است خداوند بخواهد با این بیان روشن کند که این کتاب بزرگ آسمانى با این محتواى پرعظمت که رهبرى همه انسانها را به عهده دارد از مواد سادهاى به نام «حروف الفبا» تشکیل یافته و این نشانه اهمیت این اعجاز است.
به هر حال بعد از ذکر حروف «الف، لام، راء» (الر).
مىفرماید: «این کتابى است که بر تو نازل کردیم به این منظور که مردم را از گمراهیها به سوى نور خارج کنى» (کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ).
در حقیقت تمام هدفهاى تربیتى و انسانى، معنوى و مادى نزول قرآن، در همین یک جمله جمع است: «بیرون ساختن از ظلمتها به نور»! از ظلمت جهل به نور دانش، از ظلمت کفر به نور ایمان، از ظلمت ستمگرى و ظلم به نور عدالت، از ظلمت فساد به نور صلاح، از ظلمت گناه به نور پاکى و تقوا، و از ظلمت پراکندگى و تفرقه به نور وحدت.
و از آنجا که سر چشمه همه نیکیها، ذات پاک خداست، و شرط اساسى درک توحید، توجه به همین واقعیت است بلافاصله اضافه مىکند: همه اینها «به اذن پروردگارشان (پروردگار مردم) مىباشد» (بِإِذْنِ رَبِّهِمْ).
سپس براى توضیح و تبیین بیشتر هدایت به سوى نور مىفرماید: «به سوى راه خداوند عزیز و حمید» (إِلى صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ).
خداوندى که عزتش دلیل قدرت اوست، و حمید بودنش نشانه مواهب و نعمتهاى بىپایان او مىباشد.
(آیه 2)- در این آیه به عنوان معرفى خداوند، درسى از توحید بیان کرده، مىگوید: «همان خداوندى که آنچه در آسمان و زمین است از آن اوست» (اللَّهِ الَّذِی برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 493
لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ)
.
و در پایان آیه توجه به مسأله معاد- بعد از توجه به مبدأ- داده، مىگوید:
«واى بر کافران از عذاب شدید» رستاخیز (وَ وَیْلٌ لِلْکافِرِینَ مِنْ عَذابٍ شَدِیدٍ).
(آیه 3)- و در این آیه بلافاصله کافران را معرفى مىکند و با ذکر، سه قسمت از صفات آنها وضعشان را کاملا مشخص مىسازد بطورى که هر کس در اولین برخورد بتواند آنها را بشناسد.
نخست مىگوید: «آنها کسانى هستند که زندگى پست این جهان را بر زندگى آخرت مقدم مىشمرند» (الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَةِ).
و همه چیز حتى ایمان و حق را فداى منافع پست و شهوات و هوسهاى خود مىسازند.
سپس مىگوید: آنها به این مقدار هم قانع نیستند بلکه علاوه بر گمراهى خودشان سعى در گمراه ساختن دیگران هم دارند: «آنها (مردم را) از راه خدا باز مىدارند» (وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ).
بلکه علاوه بر آن «سعى مىکنند آن را دگرگون نشان دهند» (وَ یَبْغُونَها عِوَجاً).
در حقیقت آنها هوسها را زینت مىدهند، مردم را تشویق به گناه مىنمایند، و از درستى و پاکى مىترسانند. و با تمام قوا مىکوشند دیگران را همرنگ خود سازند و با افزودن خرافات، و انواع تحریفها، و ابداع سنتهاى زشت و کثیف به این هدف برسند.
روشن است «این افراد (با داشتن این صفات و اعمال) در گمراهى بسیار دورى هستند» (أُولئِکَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ).
همان گمراهى که بازگشتشان به راه حق بر اثر بعد و دورى مسافت به آسانى امکان پذیر نیست ولى اینها همه محصول اعمال خود آنهاست!
(آیه 4)- در آیات گذشته سخن از قرآن مجید و اثرات حیاتبخش آن بود، در این آیه همین موضوع در بعد خاصى تعقیب شده و آن وحدت لسان پیامبران و کتب آسمانى آنها با زبان نخستین قومى است که به سوى آنها مبعوث شدهاند. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 494
مىفرماید: «و ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر به زبان قوم خودش» (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ).
زیرا پیامبران در درجه اول با قوم خود، همان ملتى که از میان آنها برخاستهاند، تماس داشتند و نخستین شعاع وحى به وسیله پیامبران بر آنها مىتابید، و نخستین یاران و یاوران آنها از میان آنان برگزیده مىشدند، بنابراین پیامبر باید به زبان آنها و لغت آنها سخن بگوید «تا حقایق را به روشنى براى آنان آشکار سازد» (لِیُبَیِّنَ لَهُمْ).
لذا دعوت پیامبران از طریق تبیین و روشنگرى و تعلیم و تربیت با همان زبان معمولى و رایج صورت مىگرفته است، نه از طریق یک اثر مرموز و ناشناخته در قلبها.
سپس اضافه مىکند: «بعد (از تبیین دعوت الهى براى آنها) خداوند هر کس را بخواهد گمراه مىکند و هر کس را بخواهد هدایت مىنماید» (فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ).
اشاره به این که هدایت و ضلالت در نهایت امر، کار پیامبران نیست، کار آنها ابلاغ و تبیین است، این خداست که راهنمایى و هدایت واقعى بندگانش را در دست دارد.
ولى براى این که تصور نشود معنى این سخن جبر و الزام و سلب آزادى بشر است، بلافاصله اضافه مىکند: «و او عزیز حکیم است» (وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
به مقتضاى عزت و قدرتش، بر هر چیز تواناست، اما به مقتضاى حکمتش بىجهت و بىدلیل کسى را هدایت و یا کسى را گمراه نمىسازد، بلکه گامهاى نخستین با نهایت آزادى اراده در راه سیر الى اللّه از ناحیه بندگان برداشته مىشود و سپس نور هدایت و فیض حق بر قلب آنها مىتابد.
همچنین آنها که با لجاجت و تعصب و دشمنى با حق و غوطهور شدن در شهوات و آلوده شدن به ظلم و ستم، شایستگى هدایت را از خود سلب کردهاند، از فیض هدایت محروم، و در وادى ضلالت، گمراه مىشوند. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 495
و به این ترتیب سر چشمه هدایت و ضلالت به دست خود ماست.
(آیه 5)- در این آیه به یکى از نمونههاى ارسال پیامبران در مقابل طاغوتهاى عصر خود به منظور خارج کردن آنان از ظلمتها به نور اشاره کرده، مىفرماید: «و ما موسى را با آیات خود (معجزات گوناگون) فرستادیم و به او فرمان دادیم که قوم خودت را از ظلمات به سوى نور بیرون آر»! (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآیاتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ).
سپس به یکى از مأموریتهاى بزرگ موسى اشاره کرده، مىفرماید: «ایام الهى و روزهاى خدا را به یاد قوم خود بیاور» (وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ).
«بِأَیَّامِ اللَّهِ» تمام روزهایى است که داراى عظمتى در تاریخ زندگى بشر است.
هر روز که فصل تازهاى در زندگى انسانها گشوده، و درس عبرتى به آنها داده و ظهور و قیام پیامبرى در آن بوده، یا طاغوت و فرعون گردنکشى در آن به قعر درّه نیستى فرستاده شده، خلاصه هر روز که حق و عدالتى بر پا شده و ظلم و بدعتى خاموش گشته، همه آنها از ایام اللّه است.
در حدیثى از امام باقر علیه السّلام مىخوانیم که فرمود: «ایام اللّه، روز قیام مهدى موعود- عج- و روز رجعت و روز قیامت است».
در پایان آیه مىفرماید: «در این سخن و در همه ایام اللّه، آیات و نشانههایى است براى هر انسان شکیبا و پراستقامت و شکرگزار» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ).
به این ترتیب افراد با ایمان نه در مشکلات و روزهاى سخت دست و پاى خود را گم مىکنند، و تسلیم حوادث مىشوند و نه در روزهاى پیروزى و نعمت گرفتار غرور و غفلت مىگردند.
(آیه 6)- در این آیه به یکى از آن ایام اللّه و روزهاى درخشان و پربارى که در تاریخ بنى اسرائیل وجود داشته و ذکر آن تذکرى براى مسلمانان است، اشاره کرده مىگوید: «و (به خاطر بیاورید) هنگامى را که موسى به قوم خود گفت: نعمت خدا را متذکر شوید آن زمان که شما را از چنگال آل فرعون رهایى بخشید» (وَ إِذْ قالَ برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 496
مُوسى لِقَوْمِهِ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ أَنْجاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ)
.
«همانها که شما را به بدترین وجهى عذاب مىکردند، پسرانتان را سر مىبریدند و زنانتان را (براى خدمت و کنیزى) زنده نگه مىداشتند» (یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ وَ یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ).
و در طول تاریخ شیوه هر استعمارگرى چنین بوده است که قسمتى از نیروهاى فعال و پرخاشگر و پرمقاومت را نابود مىکردند، یا با انواع اعتیادها و آلودگیها آنها را عملا بىاثر مىساختند، و قسمت دیگرى را تضعیف کرده و در مسیر منافع خود به کار مىانداختند.
«و در این آزمایش بزرگى از پروردگارتان براى شما بود» (وَ فِی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ).
نه تنها در مورد بنى اسرائیل که در مورد همه اقوام و ملتها، روز رسیدنشان به آزادى و استقلال و کوتاه شدن دست طاغوتها از «ایام اللّه» است.
(آیه 7)- سپس اضافه مىکند: «و (این را هم به خاطر بیاورید) که پروردگار شما اعلام کرد اگر شکر نعمتهاى مرا به جا آورید من بطور قطع نعمتهاى شما را افزون مىکنم و اگر کفران کنید عذاب و مجازات من شدید است» (وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ).
این آیه ممکن است دنباله کلام موسى به بنى اسرائیل باشد و نیز ممکن است یک جمله مستقل و خطاب به مسلمانان بوده باشد، ولى به هر حال از نظر نتیجه چندان تفاوت ندارد و به عنوان درسى سازنده براى ما در قرآن مجید آمده است.
شکر مایه فزونى نعمت و کفر موجب فناست- بدون شک خداوند در برابر نعمتهایى که به ما مىبخشد نیازى به شکر ما ندارد، و اگر دستور به شکرگزارى داده آن هم موجب نعمت دیگرى بر ما و یک مکتب عالى تربیتى است.
حقیقت شکر تنها تشکر زبانى نیست، بلکه شکر داراى سه مرحله است نخستین مرحله آن است که به دقت بیندیشیم که بخشنده نعمت کیست؟ این توجه و ایمان و آگاهى پایه اول شکر است، و از آن که بگذریم مرحله زبان فرا برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 497
مىرسد، ولى از آن بالاتر مرحله عمل است، شکر عملى آن است که درست بیندیشیم که هر نعمتى براى چه هدفى به ما داده شده است آن را در مورد خودش صرف کنیم که اگر نکنیم کفران نعمت کردهایم.
و از اینجا رابطه میان «شکر» و «فزونى نعمت» روشن مىشود، چرا که هرگاه انسانها نعمتهاى خدا را درست در همان هدفهاى واقعى نعمت صرف کردند، عملا ثابت کردهاند که شایسته و لایقاند و این لیاقت و شایستگى سبب فیض بیشتر و موهبت افزونتر مىگردد.
(آیه 8)- این آیه تأیید و تکمیلى است براى بحث شکرگزارى و کفران که در آیه قبل گذشت، و آن در ضمن سخنى از زبان موسى بن عمران نقل شده است، مىفرماید: «و موسى به بنى اسرائیل یادآور شد که اگر شما و تمام مردم روى زمین کافر شوید (و نعمت خدا را کفران کنید هیچ زیانى به او نمىرسانید) چرا که او بىنیاز و ستوده است» (وَ قالَ مُوسى إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ).
در حقیقت شکر نعمت و ایمان آوردن به خدا مایه افزونى نعمت شما و تکامل و افتخار خودتان است و گر نه خداوند آنچنان بىنیاز است که اگر تمام کائنات کافر گردند، بر دامان کبریایى او گردى نمىنشیند.
(آیه 9)- سپس به سرنوشت گروههایى از اقوام گذشته در طى چندین آیه مىپردازد، همانها که در برابر نعمتهاى الهى راه کفران را پیش گرفتند، و در برابر دعوت رهبران الهى به مخالفت و کفر برخاستند و منطق آنان و سر انجام کار آنها را شرح مىدهد تا تأکیدى باشد بر آنچه در آیه قبل گفته شد، مىفرماید: «آیا خبر کسانى که قبل از شما بودند به شما نرسیده»؟ (أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَبَؤُا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ).
این جمله ممکن است دنباله گفتار موسى بوده باشد که در آیه قبل آمده، و ممکن است بیان مستقلى از ناحیه قرآن خطاب به مسلمانان باشد، و از نظر نتیجه تفاوت چندانى ندارد.
سپس اضافه مىکند: «اقوامى همچون قوم نوح و عاد و ثمود و آنها که بعد از برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 498
آنان بودند» (قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ).
«همانها که جز خدا آنان را نمىشناسد» و از اخبار آنها کسى غیر او آگاه نیست (لا یَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ).
سپس به عنوان توضیحى در زمینه سرگذشت آنها مىگوید: «پیامبرانشان با دلائل روشن به سوى آنها آمدند ولى آنها (از سر تعجب و انکار) دست بر دهان گذاشتند و گفتند: ما به آنچه شما به خاطر آن فرستاده شدهاید کافریم» (جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَرَدُّوا أَیْدِیَهُمْ فِی أَفْواهِهِمْ وَ قالُوا إِنَّا کَفَرْنا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ).
چرا که «ما در باره آنچه شما ما را به سوى آن دعوت مىکنید، شک و تردید داریم» و با این شک و تردید چگونه امکان دارد، دعوت شما را بپذیریم! (وَ إِنَّا لَفِی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَیْهِ مُرِیبٍ).
(آیه 10)- آیا در خدا شک است؟ از آنجا که در آیه قبل گفتار مشرکان و کافران را در زمینه عدم ایمانشان که استناد به شک و تردید کرده بودند بیان شده، در این آیه بلافاصله با دلیل روشنى که در عبارت کوتاهى آمده شک آنها را نفى مىکند و چنین مىگوید: «پیامبرانشان به آنان گفتند: آیا در وجود خدایى که آفریننده آسمانها و زمین است شکى است»؟! (قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
ممکن است «فاطِرِ» اشاره به شکافتن توده ابتدایى ماده جهان باشد که در علوم روز مىخوانیم که مجموع ماده عالم، یک واحد به هم پیوسته بود سپس شکافته شد و کرات آشکار گشت.
به هر حال قرآن در اینجا مانند غالب موارد دیگر براى اثبات وجود خدا و صفات او تکیه بر نظام عالم هستى و آفرینش آسمانها و زمین مىکند.
سپس به پاسخ دومین ایراد منکران مىپردازد که ایراد به مسأله رسالت پیامبران است، مىفرماید: این مسلم است که آفریدگار دانا و حکیم، هرگز بندگانش را بدون رهبر، رها نمىکنند، بلکه «از شما (با فرستادن پیامبران) دعوت مىکند تا از گناه و آلودگیها پاکتان سازد و گناهانتان را ببخشد» (یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 499
«و تا موعد مقرّرى شما را باقى گذارد»! تا راه تکامل خویش را بپیمایید و حد اکثر بهره لازم را از این زندگى ببرید (وَ یُؤَخِّرَکُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى).
در حقیقت دعوت پیامبران براى دو هدف بوده، یکى آمرزش گناهان و دیگرى ادامه حیات تا زمان مقرر که این دو در واقع علت و معلول یکدیگرند، چه این که جامعهاى مىتواند به حیات خود ادامه دهد که از گناه و ظلم پاک باشد.
ولى با این همه باز کفار لجوج این دعوت حیاتبخش که آمیخته با منطق روشن توحید بود نپذیرفتند و با بیانى که آثار لجاجت و عدم تسلیم در برابر حق از آن مىبارید، به پیامبران خود چنین «پاسخ گفتند: شما جز بشرى مثل ما نیستید»! (قالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا).
به علاوه «شما مىخواهید ما را از آنچه نیاکان ما مىپرستیدند بازدارید» (تُرِیدُونَ أَنْ تَصُدُّونا عَمَّا کانَ یَعْبُدُ آباؤُنا).
از همه اینها گذشته «شما دلیل روشنى براى ما بیاورید» (فَأْتُونا بِسُلْطانٍ مُبِینٍ).
(آیه 11)- تنها بر خدا توکل کنید! در این آیه و آیه بعد پاسخ پیامبران را از بهانه جوییهاى مخالفان لجوج که در آیات گذشته آمده مىخوانیم.
در مقابل ایراد آنها که مىگفتند: چرا از جنس بشر هستید، «پیامبرانشان به آنها گفتند: مسلما ما تنها بشرى همانند شما هستیم، ولى خدا بر هر کس از بندگانش بخواهد منت مىگذارد» و موهبت رسالت را به آنها مىبخشد (قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلى مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ).
سپس به پاسخ سؤال سوم مىپردازد بىآنکه از ایراد دوم پاسخ گوید. گویى ایراد دوم آنها در زمینه استناد به سنت نیاکان آنقدر سست و بىاساس بوده که هر انسان عاقلى با کمترین تامّل جواب آن را مىفهمد، به علاوه در آیات دیگر قرآن، پاسخ این سخن داده شده است.
آرى! در پاسخ سؤال سوم چنین مىگوید که آوردن معجزات، کار ما نیست که به صورت یک خارق العادهگر، گوشهاى بنشینیم و هر کس به میل خودش برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 500
معجزهاى پیشنهاد کند و مسأله خرق عادت تبدیل به یک بازیچه بىارزش شود، بلکه: «ما نمىتوانیم معجزهاى جز به فرمان خدا بیاوریم» (وَ ما کانَ لَنا أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ).
به علاوه هر پیامبرى حتى بدون تقاضاى مردم به اندازه کافى اعجاز نشان مىدهد تا سند اثبات حقانیت او گردد.
سپس براى این که پاسخ قطعى به تهدیدهاى گوناگون بهانه جویان نیز بدهند با این جمله موضع خود را مشخص مىساختند و مىگفتند: «همه افراد با ایمان باید تنها بر خدا تکیه کنند» همان خدایى که قدرتها در برابر قدرتش ناچیز و بىارزش است (وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ).
(آیه 12)- بعد به استدلال روشنى براى مسأله توکل، پرداخته و مىگفتند:
«چرا ما بر «اللّه» توکل نکنیم (و در همه مشکلات به او پناه نبریم؟ چرا ما از قدرتهاى پوشالى و تهدیدها بترسیم) در حالى که او ما را به راههاى سعادتمان هدایت کرده» (وَ ما لَنا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا).
و سپس چنین ادامه مىدادند: اکنون که تکیه گاه ما خداست، تکیه گاهى شکست ناپذیر مافوق همه چیز «بطور قطع، ما در برابر تمام آزار و اذیتهاى شما ایستادگى و شکیبایى خواهیم کرد» (وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلى ما آذَیْتُمُونا).
و بالاخره گفتار خود را با این سخن پایان مىدادند که: «و همه توکل کنندگان باید تنها بر اللّه توکل کنند» (وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ).
منظور از «توکل» این است که در برابر عظمت مشکلات، انسان احساس حقارت و ضعف نکند، بلکه با اتکاى بر قدرت بىپایان خداوند، خود را پیروز و فاتح بداند، و به این ترتیب توکل امید آفرین، نیروبخش و تقویت کننده، و سبب فزونى پایدارى و مقاومت است.
(آیه 13)- برنامه و سرنوشت جباران عنید: همان گونه که راه و رسم افراد بىمنطق است، هنگامى که به ضعف و ناتوانى گفتار و عقیده خود آگاه شدند، استدلال را رها کرده، و تکیه به زور و قدرت و قلدرى مىکنند در اینجا نیز برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 501
مىخوانیم هنگامى که پیامبران منطق متین و رساى خود را- که در آیات قبل گذشت- بیان کردند. «کافران (لجوج و بهانهجو)، به پیامبران خود گفتند: سوگند یاد مىکنیم که شما را از سرزمینمان خارج مىسازیم، مگر این که به آیین ما (و بت پرستى) باز گردید»! (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنا).
این مغروران بىخبر، گویى همه سرزمینها را مال خود مىدانستند و براى پیامبرانشان حتى به اندازه یک شهروند حق قائل نبودند و لذا مىگفتند: «أَرْضِنا» (سرزمین ما!) در حالى که خداوند زمین و تمام مواهبش را براى صالحان آفریده است.
سپس اضافه مىکند: «در این حال، پروردگار (به پیامبران دلدارى و اطمینان خاطر مىداد و) به آنها وحى فرستاد که: ما ظالمان را هلاک مىکنیم» (فَأَوْحى إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمِینَ).
بنابراین از این تهدیدها هرگز نترسید و کمترین سستى در اراده آهنین شما راه نیابد.
(آیه 14)- و از آنجا که منکران ستمگر، پیامبران را تهدید به تبعید از سرزمینشان مىکردند خداوند در مقابل به آنها چنین وعده مىدهد که: «و شما را در زمین بعد از (نابودى) آنها سکونت خواهیم داد» (وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ).
«ولى این (موفقیت و پیروزى نصیب همه کس نمىشود بلکه) براى کسى است که از مقام (عدالت) من بترسد (و احساس مسؤولیت کند) و از عذاب من بیمناک باشد» و آن را جدّى تلقى کند (ذلِکَ لِمَنْ خافَ مَقامِی وَ خافَ وَعِیدِ).
(آیه 15)- و در این هنگام که پیامبران کارد به استخوانشان رسیده بود و تمام وظیفه خود را در برابر قوم خویش انجام داده بودند و آنها که باید ایمان بیاورند ایمان آورده و بقیه در کفر پافشارى داشتند و مرتبا رسولان را تهدید مىکردند، در این موقع آنها از خداوند «تقاضاى فتح و پیروزى (بر کفّار) کردند» (وَ اسْتَفْتَحُوا).
خداوند هم دعاى این مجاهدان راستین را به هدف اجابت رسانید برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 502
«و (سر انجام) هر گردنکش منحرفى نومید و نابود شد» (وَ خابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ).
(آیه 16)- سپس به نتیجه کار این جباران عنید از نظر مجازاتهاى جهان دیگر در ضمن دو آیه به پنج موضوع اشاره مىکند:
1- «به دنبال این نومیدى و خسران- و یا به دنبال چنین کسى- جهنم و آتش سوزان خواهد بود» (مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ).
2- «و از آب بدبوى متعفّنى نوشانده مىشود»! (وَ یُسْقى مِنْ ماءٍ صَدِیدٍ).
«صدید» چرکى است که میان پوست و گوشت جمع مىشود یعنى از یک آب بدبوى متعفن بدمنظره همانند چرک و خون به او مىنوشانند.
(آیه 17)- سوم: این مجرم گناهکار و جبار عنید، هنگامى که خود را در برابر چنین نوشابهاى مىبیند «به زحمت جرعه جرعه آن را سر مىکشد، و هرگز مایل نیست آن را بیاشامد» بلکه به اجبار در حلق او مىریزند (یَتَجَرَّعُهُ وَ لا یَکادُ یُسِیغُهُ).
4- آنقدر وسائل عذاب و شکنجه و ناراحتى براى او فراهم مىگردد که «از هر سو مرگ به سوى او مىآید ولى با این همه هرگز نمىمیرد» تا مجازات زشتیهاى اعمال خود را ببیند (وَ یَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ما هُوَ بِمَیِّتٍ).
5- و با این که تصور مىشود مجازاتى برتر از اینها که گفته شد نیست، باز اضافه مىکند: «و به دنبال آن عذاب شدیدى است» (وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلِیظٌ).
و به این ترتیب آنچه از شدت مجازات و کیفر در فکر آدمى بگنجد و حتى آنچه نمىگنجد در انتظار این ستمگران خودخواه و جباران بىایمان و گنهکار است، و اینها نتیجه و اثر طبیعى اعمال خود انسانهاست، بلکه تجسمى است از کارهاى آنان در سراى دیگر که هر عملى به صورت مناسب خود مجسم مىشود.
(آیه 18)- خاکسترى بر سینه تندباد! در این آیه مثل بسیار رسایى براى اعمال افراد بىایمان بیان شده که بحث آیات گذشته را در زمینه عاقبت کار کفار تکمیل کرده، مىفرماید: «اعمال کسانى که به پروردگارشان کافر شدند همچون خاکسترى است در مقابل تندباد در یک روز توفانى»! (مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عاصِفٍ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 503
منظور از «أَعْمالُهُمْ» همه اعمال آنهاست حتى اعمال ظاهرا خوبشان که در باطن رنگ شرک و بت پرستى داشت.
همان گونه که خاکستر در برابر تندباد، آن هم در یک روز طوفانى آنچنان پراکنده مىشود که هیچ کس قادر بر جمع آن نیست، همین گونه منکران حق «توانایى ندارند که چیزى از اعمالى را که انجام دادهاند به دست آورند» و همگى بر باد مىرود و دستهایشان خالى مىماند (لا یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلى شَیْءٍ).
«و این همان گمراهى دور و دراز است» (ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ).
(آیه 19)- آفرینش براساس حق است: به دنبال بحث از باطل در آیه قبل و این که همچون خاکستر پراکنده و بىقرار است که دائما با وزش باد از نقطهاى به نقطه دیگر منتقل مىشود، در این آیه سخن از حق و استقرار آن به میان آمده است.
روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به عنوان الگویى براى همه حق طلبان جهان کرده، مىگوید: «آیا ندیدى که خداوند آسمانها و زمین را به حق آفریده است؟ (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ).
«حقّ» به معنى «مطابقت و هماهنگى» است. و در اینجا ساختمان عالم آفرینش، آسمان و زمین، همگى نشان مىدهد که در آفرینش آنها، نظام و حساب و حکمت و هدفى بوده است، نه خداوند به آفرینش آنها نیاز داشته و نه کمبودى را با آن مىخواهد در ذات خود برطرف سازد چرا که او بىنیاز از همه چیز است.
سپس اضافه مىکند دلیل بر این که نیازى به شما و ایمان آوردن شما ندارد این است که: «اگر اراده کند شما را مىبرد و خلق تازهاى (به جاى شما) مىآورد» (إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ).
خلقى که همه ایمان داشته باشند و هیچ یک از کارهاى نادرست شما را انجام ندهند.
(آیه 20)- «و این کار براى خدا به هیچ وجه مشکل نیست» (وَ ما ذلِکَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِیزٍ).
شاهد این سخن آن که در سوره نساء آیه 131- 133 مىخوانیم: «اگر شما برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 504
کافر شوید (به خدا زیانى نمىرساند) چرا که آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست و خداوند بىنیاز و شایسته ستایش است ... هرگاه بخواهد شما را اى مردم مىبرد و گروه دیگرى مىآورد، و خداوند بر این کار تواناست».
(آیه 21)- در چند آیه قبل اشارهاى به مجازات سخت و دردناک منحرفان لجوج و بىایمان شده بود در اینجا همین معنى را تعقیب و تکمیل مىکند.
نخست مىگوید: «و در قیامت همه آنها (جباران و ظالمان و کافران اعم از تابع و متبوع، پیرو و پیشوا) در پیشگاه خداوند ظاهر مىشوند» (وَ بَرَزُوا لِلَّهِ جَمِیعاً).
و «در این هنگام ضعفاء (یعنى پیروان نادانى که با تقلید کور کورانه، خود را به وادى ضلالت افکندند) به مستکبران (و رهبران گمراه) مىگویند: ما پیروان شما بودیم آیا (اکنون که به خاطر رهبرى شما به این همه عذاب و بلا گرفتار شدهایم) حاضرید شما سهمى از عذاب الهى را بپذیرید و از ما بردارید»؟ (فَقالَ الضُّعَفاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذابِ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ).
اما آنها بلافاصله مىگویند: «اگر خدا ما را (به سوى نجات از این کیفر و عذاب) هدایت مىکرد ما هم شما را راهنمایى مىکردیم» (قالُوا لَوْ هَدانَا اللَّهُ لَهَدَیْناکُمْ).
ولى افسوس که کار از این حرفها گذشته است، «بر ما یکسان است چه بىتابى و جزع کنیم و چه صبر و شکیبایى، راه نجاتى براى ما وجود ندارد» (سَواءٌ عَلَیْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحِیصٍ).
(آیه 22)- گفتگوى صریح شیطان و پیروانش! در این آیه به صحنه دیگرى از مجازاتهاى روانى جباران و گنهکاران و پیروان شیاطین در روز رستاخیز پرداخته چنین مىگوید: «و شیطان هنگامى که کار حساب بندگان صالح و غیر صالح پایان پذیرفت (و هر کدام به سرنوشت و پاداش و کیفر قطعى خود رسیدند) به پیروان خود چنین مىگوید: خداوند به شما وعده حق داد و من نیز به شما وعده دادم (وعدهاى پوچ و بىارزش چنانکه خودتان مىدانستید) سپس از وعدههاى خود تخلف جستم» (وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 505
فَأَخْلَفْتُکُمْ)
.
و به این ترتیب شیطان نیز با سایر مستکبرانى که رهبران راه ضلالت بودند هم آواز شده و تیرهاى ملامت و سرزنش خود را به این پیروان بدبخت نشانهگیرى مىکند.
و بعد اضافه مىکند: «من بر شما تسلط و اجبار و الزامى نداشتیم، تنها این بود که از شما دعوت کردم، شما هم با میل و اراده خود پذیرفتید» (وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی).
«بنابراین مرا هرگز سرزنش نکنید، بلکه خویشتن را سرزنش کنید» که چرا دعوت شیطنت آمیز و ظاهر الفساد مرا پذیرفتید (فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ).
خودتان کردید که لعنت بر خودتان باد! به هر حال «نه من مىتوانم (در برابر حکم قطعى و مجازات پروردگار) به فریاد شما برسم و نه شما مىتوانید فریادرس من باشید» (ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ).
«من اکنون (اعلام مىکنم که) از شرک شما در باره خود که از قبل داشتید (و این که اطاعت مرا هم ردیف اطاعت خدا قرار دادید) بیزارم و کافرم» (إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ).
اکنون فهمیدم که این «شرک در اطاعت» هم مرا بدبخت کرد و هم شما را، همان بدبختى و بیچارگى که راهى براى اصلاح و جبران آن وجود ندارد.
بدانید «براى ستمکاران قطعا عذاب دردناکى است» (إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).
از این آیه به خوبى استفاده مىشود که وسوسههاى شیطان هرگز اختیار و آزادى اراده را از انسان نمىگیرد بلکه او یک دعوت کننده بیش نیست، و این انسانها هستند که با اراده خودشان دعوت او را مىپذیرند.
(آیه 23)- در این آیه به دنبال بیان حال جباران عنید و بىایمان و سرنوشت دردناک آنها، به ذکر حال مؤمنان و سر انجام آنها پرداخته، مىگوید: «و آنها را که برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 506
ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند به باغهاى بهشت وارد مىکنند باغهایى که نهرها از زیر درختانش جارى است» (وَ أُدْخِلَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
«جاودانه به اذن پروردگارشان در آن (باغهاى بهشت) مىمانند» (خالِدِینَ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ).
«و تحیت آنان در آنجا سلام است» (تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ).
سلامت از هرگونه ناراحتى و گزند روحى و جسمى.
(آیه 24)- شجره طیبه و شجره خبیثه: در اینجا صحنه دیگرى از تجسم حق و باطل، کفر و ایمان، طیب و خبیث را ضمن یک مثال جالب و بسیار عمیق و پرمعنى بیان کرده، و بحثهاى آیات گذشته را که در این زمینه بود تکمیل مىکند.
نخست مىفرماید: «آیا ندیدى چگونه خدا مثالى براى کلام پاکیزه زده، و آن را به شجره طیبه و پاکى تشبیه کرده است»؟ (أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ).
سپس به ویژگیهاى این شجره طیّبه (درخت پاکیزه و پربرکت) مىپردازد و به تمام ابعاد آن ضمن عبارات کوتاهى اشاره مىکند.
1- موجودى است داراى رشد و نمو «شجره» نه بىروح، و نه جامد و بىحرکت.
2- این درخت پاک است و «طیب» از هر نظر، میوهاش شکوفه و گلشن و نسیمى که از آن برمىخیزد همه پاکیزه است.
3- این شجره داراى نظام حساب شدهاى است ریشهاى دارد و شاخهها و هر کدام مأموریت و وظیفهاى دارند.
4- «اصل و ریشه آن ثابت و مستحکم است» بطورى که توفانها و تند بادها نمىتواند آن را از جا برکند (أَصْلُها ثابِتٌ).
5- شاخههاى این شجره طیبه در یک محیط پست و محدود نیست بلکه بلند آسمان جایگاه اوست، این شاخهها سینه هوا را شکافته و در آن فرو رفته، آرى برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 507
«شاخههایش در آسمان است» (وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ).
روشن است هر قدر شاخهها برافراشتهتر باشند از آلودگى گرد و غبار زمین دورترند و میوههاى پاکترى خواهند داشت.
(آیه 25)- ششم: این شجره طیبه شجرهاى پربار است نه همچون درختانى که میوه و ثمرى ندارند بنابراین مولد است و «میوه خود را مىدهد» (تُؤْتِی أُکُلَها).
7- اما نه در یک فصل یا دو فصل، بلکه در هر فصل، یعنى «در هر زمان» که دست به سوى شاخههایش دراز کنى محروم بر نمىگردى (کُلَّ حِینٍ).
8- میوه دادن او نیز بىحساب نیست بلکه مشمول قوانین آفرینش است و طبق یک سنت الهى «و به اذن پروردگارش» این میوه را به همگان ارزانى مىدارد (بِإِذْنِ رَبِّها).
اکنون درست بیندیشیم و ببینیم این ویژگیها و برکات را در کجا پیدا مىکنیم؟
مسلما در کلمه توحید و محتواى آن، و در یک انسان موحد و با معرفت.
مردان بزرگ و با ایمان این کلمات طیبه پروردگار، حیاتشان مایه برکت است، مرگشان موجب حرکت، آثار آنها و کلمات و سخنانشان و شاگردان و کتابهایشان و تاریخ پرافتخارشان، و حتى قبرهاى خاموششان همگى الهام بخش است و سازنده و تربیت کننده.
آرى «خداوند براى مردم مثلهایى مىزند شاید متذکر شوند» (وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ).
(آیه 26)- و از آنجا که یکى از بهترین راهها براى تفهیم مسائل استفاده از روش مقابله و مقایسه است بلافاصله نقطه مقابل «شجره طیبه» را چنین بیان مىکند: اما «مثل کلمه خبیثه و ناپاک همانند درخت خبیث و ناپاک و بىریشه است که از روى زمین کنده شده (و در برابر طوفانها هر روز به گوشهاى پرتاب مىشود و) قرار و ثباتى براى آن نیست» (وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ).
جالب این که در وصف «شجره طیّبه» قرآن با تفصیل سخن مىگوید و اما به برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 508
هنگام شرح «شجره خبیثه» با یک جمله کوتاه از آن مىگذرد.
این یک نوع لطافت بیان است که انسان در مورد ذکر «محبوب» به همه خصوصیات بپردازد اما هنگامى که به ذکر «مبغوض» مىرسد با یک جمله کوبنده از آن بگذرد!
(آیه 27)- از آنجا که در آیات گذشته در دو مثال گویا، حال «ایمان» و «کفر» و «مؤمن» و «کافر» و بطور کلى «هر پاک» و «ناپاک» تجسم یافت، در این آیه به نتیجه کار و سرنوشت نهایى آنها مىپردازد.
نخست مىگوید: «خداوند کسانى را که ایمان آوردهاند به خاطر گفتار و اعتقاد ثابت و پایداریشان ثابت قدم مىدارد هم در این جهان و هم در جهان دیگر» و برزخ که امکان لغزش کم و بیش در آن وجود دارد (یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ).
چرا که ایمان آنها یک ایمان سطحى و متزلزل و شخصیت آنها یک شخصیت کاذب و متلون نبوده است.
در اینجا در برابر مشکلات و وسوسهها، در ایمان و پاکى ثابت مىمانند و دامانشان از ننگ آلودگیها مبرّا خواهد بود، و در آنجا در نعمتهاى بىپایان خدا جاودان خواهند ماند.
سپس به نقطه مقابل آنها پرداخته، مىگوید: «و خداوند ظالمان را گمراه مىسازد و خدا هر چه بخواهد انجام مىدهد» (وَ یُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ).
بارها گفتهایم هر جا سخنى از هدایت و ضلالت است و به خدا نسبت داده مىشود، گامهاى نخستین آن از ناحیه خود انسان برداشته شده است، کار خدا همان تأثیرى است که در هر عمل آفریده، و نیز کار خدا اعطاء مواهب و نعمتها یا سلب نعمتهاست که به مقتضاى شایستگى و عدم شایستگى افراد مقرر مىدارد.
(آیه 28)- سر انجام کفران نعمتها: در اینجا روى سخن به پیامبر است و در حقیقت ترسیمى از یکى از موارد «شجره خبیثه» در آن به چشم مىخورد. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 509
نخست مىفرماید: «آیا ندیدى کسانى را که نعمت خدا را تبدیل به کفران کردند» (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً).
«و سر انجام قوم خود را به دار البوار و سرزمین هلاکت و نیستى فرستادند» (وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ).
اینها همان ریشههاى شجره خبیثه و رهبران کفر و انحرافند.
گرچه مفسران گاهى این نعمت را به وجود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تفسیر کردهاند، و گاهى به ائمه اهل بیت علیهم السّلام و کفران کنندگان این نعمت را گاهى «بنى امیه» و «بنى مغیره» و گاهى همه کفار عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله معرفى نمودهاند، ولى مسلما مفهوم آیه وسیع است و اختصاص به گروه معینى ندارد و همه کسانى را که نعمتى از نعمتهاى خدا را کفران کرده و از آن سوء استفاده کنند شامل مىشود.
(آیه 29)- قرآن سپس «دار البوار» را چنین تفسیر مىکند: «جهنم است که در شعلههاى سوزانش فرو مىروند و بدترین قرارگاههاست» (جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ).
(آیه 30)- در این آیه به یکى از بدترین انواع کفران نعمت که آنها مرتکب مىشدند اشاره کرده، مىگوید: «و آنها براى خدا شریکهایى قرار دادند تا (مردم را به این وسیله) از راه او گمراه سازند» (وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِهِ).
و چند روزى در سایه این شرک و کفر و منحرف ساختن افکار مردم از آیین و طریق حق بهرهاى از زندگى مادى و ریاست و حکومت بر مردم ببرند.
اى پیامبر! «به آنها بگو: (از این زندگى دنیا و بىارزش مادى) بهره بگیرید اما (بدانید) سر انجام کار شما به سوى آتش (دوزخ) است» (قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِیرَکُمْ إِلَى النَّارِ).
با این که نه این زندگى شما زندگى است که بدبختى است و نه این ریاست و حکومت شما ارزشى دارد که تبهکارى و دردسر و مصیبت است.
(آیه 31)- عظمت انسان از دیدگاه قرآن: در تعقیب آیات گذشته که از برنامه مشرکان و کسانى که کفران نعمتهاى الهى کردند سخن مىگفت، در اینجا برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 510
سخن از برنامه بندگان راستین و نعمتهاى بىانتهاى اوست که بر مردم نازل شده.
نخست مىگوید: «به بندگان من که ایمان آوردهاند بگو: نماز را بر پاى دارند و از آنچه به آنها روزى دادهایم در پنهان و آشکار انفاق کنند» (قُلْ لِعِبادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا یُقِیمُوا الصَّلاةَ وَ یُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً).
چرا که ایمان در صورتى ریشهدار است که در عمل متجلّى شود و انسان را از یک سو به خدا نزدیک کند و از سوى دیگر به بندگانش! «پیش از آن که روزى فرا رسد که نه در آن خرید و فروش است و نه دوستى» نه با مال مىتوانند از کیفر خدا رهایى یابند و نه با پیوندهاى مادى! (مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَ لا خِلالٌ).
(آیه 32)- سپس به معرفى خدا از طریق نعمتهایش مىپردازد، آن گونه معرفى که عشق او را در دلها زنده مىکند، و انسان را به تعظیم در برابر عظمت و لطفش وا مىدارد زیرا این یک امر فطرى است که انسان نسبت به کسى که به او کمک کرده و لطف و رحمتش شامل اوست علاقه و عشق پیدا مىکند و این موضوع را ضمن آیاتى چند چنین بیان مىدارد:
«خداوند همان کسى است که آسمانها و زمین را آفریده است» (اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ).
«و از آسمان آبى فرستاد که به وسیله آن میوههاى مختلف را خارج ساخت و از آنها به شما روزى داد» (وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ).
«و کشتى را مسخّر شما ساخت» (وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ).
هم از نظر مواد ساختمانیش که در طبیعت آفریده است و هم از نظر نیروى محرکش که بادهاى منظم سطح اقیانوسهاست.
«تا این کشتیها بر صفحه اقیانوسها به فرمان او به حرکت در آیند» (لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ). و سینه آبها را بشکافند و به سوى ساحل مقصود پیش روند، و انسانها و وسائل مورد نیازشان را از نقطهاى به نقاط دیگر به آسانى حمل کنند. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 511
همچنین «نهرها را در تسخیر شما درآورد» (وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْأَنْهارَ).
تا از آب حیاتبخش آنها زراعتهایتان را آبیارى کنید، و هم خود و دامهایتان سیراب شوید، و هم در بسیارى از اوقات، صفحه آنها را به عنوان یک جاده هموار مورد بهرهبردارى قرار داده، با کشتیها و قایقها از آنها استفاده کنید، و هم از ماهیان آنها و حتى از صدفهایى که در اعماقشان موجود است، بهره گیرید.
(آیه 33)- نه تنها موجودات زمین را مسخّر شما ساخت بلکه «خورشید و ماه را که دائما در کارند سرگشته فرمان شما قرار داد» (وَ سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَیْنِ).
نه فقط موجودات این جهان، بلکه حالات عارضى آنها را نیز به فرمان شما آورد، همان گونه که «شب و روز را مسخّر شما ساخت» (وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ).
خلاصه انسان از دیدگاه قرآن آن قدر عظمت دارد که همه این موجودات به فرمان «اللّه» مسخر او گشتهاند یعنى، یا زمام اختیارشان به دست انسان است، و یا در خدمت منافع انسان حرکت مىکنند.
(آیه 34)- و قسمتى از هر چیزى که از او تقاضا کردید و (از نظر جسم و جان فرد و اجتماع و سعادت و خوشبختى) به آن نیاز داشتید در اختیار شما قرارداد» (وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ).
و به این ترتیب «اگر نعمتهاى الهى را بخواهید بشمرید هرگز نمىتوانید شماره کنید» (وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها).
چرا که نعمتهاى مادى و معنوى پروردگار آنچنان سر تا پاى وجود و محیط زندگى شما را فراگرفته که قابل احصا نیستند.
اما با این همه لطف و رحمت الهى «باز این انسان ستمگر است و کفران کننده نعمت» (إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ).
نعمتهایى که اگر به درستى از آنها استفاده مىکرد مىتوانست سراسر جهان را گلستان کند.
در حقیقت قرآن مىگوید اى انسان! همه چیز به قدر کافى در اختیار توست، برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 512
اما به شرط این که ظلوم و کفار نباشى، به حق خود قناعت کنى و به حقوق دیگران تجاوز ننمایى!
(آیه 35)- دعاهاى سازنده ابراهیم بت شکن: از آنجا که در آیات گذشته از یک سو بحث از مؤمنان راستین و شاکران در برابر نعمتهاى خدا در میان بود، به دنبال آن در اینجا گوشهاى از دعاها و درخواستهاى ابراهیم بنده مقاوم و شاکر خدا را بیان مىکند تا سرمشق و الگویى باشد براى آنها که مىخواهند از نعمتهاى الهى بهترین بهره را بگیرند.
نخست مىگوید: «و (به خاطر بیاورید) زمانى را که ابراهیم (به پیشگاه خدا) عرضه داشت، پروردگارا! این شهر «مکّه» را سرزمین امن و امان قرار ده» (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً).
چرا که نعمت «امنیت» نخستین شرط براى زندگى و سکونت انسان در یک منطقه است.
(آیه 36)- چرا که من مىدانم بت پرستى چه بلاى بزرگ و خانمانسوزى است، و با چشم خود قربانیان این راه را دیدهام «پروردگارا! این بتها بسیارى از مردم را گمراه ساختهاند» (رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ).
آن هم چه گمراهى خطرناکى که همه چیز خود حتى عقل و خرد خویش را در این راه باختهاند.
خداوندا! من دعوت به توحید تو مىکنم، و همه را به سوى تو مىخوانم، «پس هر کس از من پیروى کند او از من است، و هر کس نافرمانى من کند (اگر قابل هدایت و بخشش است در باره او محبت کن چرا که) تو بخشنده و مهربانى» (فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
در حقیقت ابراهیم با این تعبیر مىخواهد به پیشگاه خداوند چنین عرض کند که حتى اگر فرزندان من از مسیر توحید منحرف گردند، و به بت توجه کنند از من نیستند، و اگر بیگانگان در این خط باشند آنها همچون فرزندان و برادران منند.
این دعاى ابراهیم، همه موحدان و مبارزان راه توحید را شامل مىشود.
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 513
(آیه 37)- سپس دعا و نیایش خود را این چنین ادامه مىدهد: «پروردگارا! من بعضى از فرزندانم را در سرزمین بىآب و علفى، در کنار خانهاى که حرم تو است ساکن ساختم تا نماز را برپاى دارند» (رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقِیمُوا الصَّلاةَ).
پس از آن که خداوند به ابراهیم، پسرى از کنیزش «هاجر» داد و نامش را «اسماعیل» گذاشت، حسادت همسر نخستینش «ساره» تحریک شد و نتوانست حضور هاجر و فرزندش را تحمل کند، از ابراهیم خواست که آن مادر و فرزند را به نقطه دیگرى ببرد، و ابراهیم طبق فرمان خدا در برابر این درخواست تسلیم شد.
اسماعیل و مادرش هاجر را به سرزمین مکّه که در آن روز یک سرزمین خشک و خاموش و فاقد همه چیز بود آورد، و در آنجا گذارد، و با آنها خداحافظى کرد و رفت.
سپس ابراهیم دعاى خودش را این چنین ادامه مىدهد:
خداوندا! اکنون که آنها در این بیابان سوزان براى احترام خانه بزرگ تو مسکن گزیدهاند «تو قلوب گروهى از مردم را به آنها متوجه ساز و مهر آنها را در دلهایشان بیفکن» (فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ).
«و آنها را از انواع میوهها (ثمرات مادى و معنوى) بهرهمند کن، شاید شکر نعمتهاى تو را ادا کنند» (وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ).
(آیه 38)- و از آنجا که یک انسان موحد و آگاه مىداند که علم او در برابر علم خداوند محدود است و مصالح او را تنها خدا مىداند، و گاهى مطالبى در درون جان اوست که نمىتواند همه را بر زبان آورد، لذا به دنبال تقاضاهاى گذشته چنین عرض مىکند: «پروردگارا! تو آنچه را که ما پنهان مىداریم و یا آشکار مىسازیم به خوبى مىدانى» (رَبَّنا إِنَّکَ تَعْلَمُ ما نُخْفِی وَ ما نُعْلِنُ).
«و هیچ چیز در زمین و آسمان بر خدا مخفى نمىماند» (وَ ما یَخْفى عَلَى اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 514
اگر من از فراق فرزند و همسرم غمگین هستم تو مىدانى، و اگر قطرههاى اشکم آشکارا از چشمم سرازیر مىشود تو مىبینى.
و اگر به هنگام جدایى از همسرم، به من مىگوید: الى من تکلنى «مرا به که مىسپارى»؟! تو از همه اینها آگاهى، و آینده این سرزمین و آینده آنها که سخت به هم گره خورده است همه در پیشگاه علمت روشن است.
(آیه 39)- سپس به شکر نعمتهاى خداوند که یکى از مهمترین آنها در حق ابراهیم همان صاحب دو فرزند برومند شدن به نام اسماعیل و اسحاق، آن هم در سن پیرى بود، اشاره کرده، مىگوید: «حمد و سپاس خدایى را که در پیرى، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید» و دعاى مرا به اجابت رسانید (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَى الْکِبَرِ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ).
«آرى! خداى من حتما دعاها را مىشنود» (إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ الدُّعاءِ).
(آیه 40)- و باز به تقاضا و نیایش و دعا ادامه مىدهد و عرض مىکند:
«پروردگارا! مرا برپا کننده نماز قرار ده و از فرزندان من نیز چنین کن» اى خداى من (رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی).
«پروردگارا! و دعاى ما را بپذیر» (رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ).
(آیه 41)- و آخرین تقاضا و دعاى ابراهیم در اینجا این است که: «پروردگارا! مرا و پدر و مادرم و همه مؤمنان را در روزى که حساب برپا مىشود ببخش و بیامرز» (رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ).
به این ترتیب تقاضاهاى هفتگانه ابراهیم از امنیت شروع مىشود، و به آمرزش پایان مىپذیرد، و جالب این که اینها را نه تنها براى خود مىطلبد، که براى دیگران نیز همین تقاضاها را دارد، چرا که مردان خدا هرگز «انحصار طلب» نبوده و نخواهند بود!
(آیه 42)- روزى که چشمها از حرکت باز مىایستد: از آنجا که در آیات گذشته سخن از «روز حساب» به میان آمد، به همین مناسبت در اینجا وضع ظالمان و ستمگران را در آن روز مجسم مىسازد. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 515
ضمنا با بیان این بخش از مسائل معاد، بخشهاى توحیدى گذشته تکمیل مىگردد.
نخست با لحنى تهدید آمیز (تهدیدى نسبت به ظالمان و ستمگران) چنین آغاز مىکند: اى پیامبر! گمان مبر که خداوند، از آنچه ظالمان انجام مىدهند، غافل است» (وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ).
این سخن در حقیقت پاسخى است به سؤال کسانى که مىگویند اگر این عالم خدایى دارد، خدایى عادل و دادگر، پس چرا ظالمان را به حال خود رها کرده است؟
قرآن در برابر این سؤال مىگوید: خدا هرگز غافل نیست، اگر به فوریت آنها را مجازات نمىکند به خاطر آن است که این جهان میدان و محل آزمایش و پرورش انسانهاست، و این هدف بدون آزادى ممکن نیست.
سپس مىگوید: «خدا مجازات آنها را به روزى تأخیر مىاندازد که در آن روز، چشمها (از شدت ترس و وحشت) از حرکت مىایستد و به یک نقطه دوخته شده، بىحرکت مىمانند» (إِنَّما یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الْأَبْصارُ).
(آیه 43)- مجازاتهاى آن روز آنقدر وحشتناک است که این ستمگران، از شدت هول «گردنهاى خود را برافراشته، سر به آسمان بلند کرده، و حتى پلکهاى چشمهاشان بىحرکت مىماند و دلهایشان (از شدت نگرانى و پریشانى) بکلى تهى مىشود» (مُهْطِعِینَ مُقْنِعِی رُؤُسِهِمْ لا یَرْتَدُّ إِلَیْهِمْ طَرْفُهُمْ وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ).
آنها که خود را «عقل کل» مىپنداشتند و دیگران را بىخرد مىانگاشتند، آنچنان عقل و هوش خود را از دست مىدهند که نگاهشان نگاه دیوانگان بلکه مردگان است، نگاهى خشک، بىتفاوت، بىحرکت و پر از ترس و وحشت! به راستى قرآن هنگامى که مىخواهد منظرهاى را مجسم نماید در کوتاهترین عبارت کاملترین ترسیمها را مىکند که نمونه آن آیه کوتاه بالاست.
(آیه 44)- سپس براى این که تصور نشود مجازاتهاى الهى به گروه خاصى مربوط است به عنوان یک دستور کلى به پیامبرش مىفرماید: «همه مردم را از برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 516
روزى که عذاب دردناک پروردگار به سراغشان مىآید انذار کن (هنگامى که ظالمان نتائج وحشتناک اعمال خود را مىبینند، پشیمان مىشوند و به فکر جبران مىافتند و) عرض مىکنند: پروردگارا! ما را تا مدت کوتاه دیگرى مهلت ده» (وَ أَنْذِرِ النَّاسَ یَوْمَ یَأْتِیهِمُ الْعَذابُ فَیَقُولُ الَّذِینَ ظَلَمُوا رَبَّنا أَخِّرْنا إِلى أَجَلٍ قَرِیبٍ).
تا از این مهلت کوتاه استفاده کرده، «دعوت تو را اجابت نماییم و از پیامبرانت پیروى کنیم» (نُجِبْ دَعْوَتَکَ وَ نَتَّبِعِ الرُّسُلَ).
منظور از این روز، روز نزول پارهاى از بلاها و مجازاتهاى دنیوى است، همانند عذابهایى که بر قوم لوط و قوم عاد و ثمود و قوم نوح و فرعونیان نازل گردید و از میان رفتند.
اما فورا دست رد بر سینه آنها زده مىشود و به آنها این پیام تکان دهنده را مىدهند: چنین چیزى محال است، دوران عمل پایان گرفت «آیا شماها نبودید که در گذشته سوگند یاد مىکردید، هرگز زوال و فنایى براى حیات و قدرت شما نیست» (أَ وَ لَمْ تَکُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ ما لَکُمْ مِنْ زَوالٍ).
(آیه 45)- «شما همانها نبودید که در کاخها و منازل و مساکن کسانى که به خویشتن ستم کرده بودند سکونت جستید» (وَ سَکَنْتُمْ فِی مَساکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ).
«و براى شما این واقعیت به خوبى آشکار شده بود که ما بر سر آنها چه آوردیم» (وَ تَبَیَّنَ لَکُمْ کَیْفَ فَعَلْنا بِهِمْ).
«و براى شما مثالها (ى تکان دهنده از حالات امتهاى پیشین) ذکر کردیم» (وَ ضَرَبْنا لَکُمُ الْأَمْثالَ).
اما هیچ یک از این درسهاى عبرت در شما مؤثر نیفتاد و همچنان به اعمال ننگین و ظلم و ستم خویش ادامه دادید.
(آیه 46)- توطئههاى ستمگران به جایى نمىرسد: در آیات گذشته به قسمتى از کیفرهاى ظالمان اشاره شده، در اینجا نیز نخست اشاره به گوشهاى از کارهاى آنها کرده، سپس قسمتى دیگر از کیفرهاى سخت و دردناکشان را بیان برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 517
مىکند مىفرماید: «آنها مکر خود را به کار زدند و (تا آنجا که قدرت داشتند) به توطئه و شیطنت پرداختند» (وَ قَدْ مَکَرُوا مَکْرَهُمْ).
خلاصه کارى نبود که دشمنان تو براى محو و نابودى اسلام، انجام ندهند.
«و همه مکرها (و توطئههایشان) نزد خدا آشکار است» (وَ عِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُمْ).
به هر حال نگران مباش، این نیرنگها و نقشهها و طرحهاى آنها اثرى در تو نخواهد کرد «هر چند مکرشان چنان باشد که کوهها را از جا بر کند» (وَ إِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ).
(آیه 47)- بار دیگر روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، به عنوان تهدید ظالمان و بدکاران مىفرماید: «گمان مبر که خداوند وعدهاى را که به پیامبران داده مخالفت مىکند» (فَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ).
چرا که تخلف از کسى سر مىزند که یا قادر و توانا نباشد، و یا کیفر و انتقام در قاموس او نیست، ولى «خداوند هم تواناست و هم صاحب انتقام» (إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ ذُو انتِقامٍ).
این آیه در حقیقت مکمّل آیهاى است که قبلا داشتیم وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ).
یعنى اگر مىبینى ظالمان و ستمگران، مهلتى یافتهاند نه به خاطر غفلت پروردگار از اعمال آنهاست و نه به خاطر آن است که از وعده خود تخلف خواهد کرد، بلکه همه حسابهاى آنها را یک روز رسیده و کیفر عادلانه آنها را خواهد داد.
(آیه 48)- در این آیه اضافه مىکند: این مجازات «در روزى خواهد بود که این زمین به زمین دیگرى و آسمانها (به آسمانهاى دیگرى) مبدّل مىشود» (یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ).
در آن روز همه چیز پس از ویرانى، نو مىشود، و انسان با شرایط تازه در عالم نوى گام مىنهد، عالمى که همه چیزش با این عالم متفاوت است، وسعتش، نعمتها و کیفرهایش، و در آن روز هر کس هرچه دارد با تمام وجودش «در پیشگاه خداوند واحد قهار ظاهر مىگردند»! (وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 518
«بروز» انسانها در برابر خداوند در قیامت به معنى ظهور تمام وجود انسان و درون و برونش در آن صحنه است. البته تعبیر بروز و ظهور در مقایسه با تفکر ما است، نه با مقایسه به علم خدا! به هر حال توصیف خداوند در این حال به «قهاریت» دلیل بر تسلط او بر همه چیز و سیطره او بر درون و برون همگان مىباشد.
(آیه 49)- در این آیه حال مجرمان را به نحو دیگرى ترسیم مىکند، مىفرماید: «و در آن روز، مجرمان را با هم در غل و زنجیر مىبینى» که دستها و گردنهایشان را به هم بسته است (وَ تَرَى الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفادِ).
این غل و زنجیرها تجسمى است از پیوند عملى و فکرى این گنهکاران در این جهان که دست به دست هم مىدادند، و به کمک هم مىشتافتند و در طریق ظلم و فساد با یکدیگر رابطه و پیوند و همکارى داشتند و این ارتباط در آنجا به صورت زنجیرهایى مجسم مىشود که آنان را به یکدیگر مرتبط مىسازد.
(آیه 50)- سپس به بیان لباس آنها مىپردازد که خود عذاب بزرگى است براى آنان، و مىگوید: «لباسهایشان از قطران [ماده چسبنده بد بوى قابل اشتعال] است و صورت آنها را (شعلههاى) آتش مىپوشاند» (سَرابِیلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ وَ تَغْشى وُجُوهَهُمُ النَّارُ).
به این ترتیب به جاى لباس، بدنهاى آنها را از نوعى ماده سیاه رنگ بدبوى قابل اشتعال مىپوشانند، لباسى که هم زشت و بدمنظر است و هم بدبو، و هم خود قابل سوختن و شعلهور شدن و با داشتن این عیوب چهارگانه بدترین لباس محسوب مىشود چرا که لباس را براى آن مىپوشند که زینت باشد و هم انسان را از گرما و سرما حفظ کند، این لباس به عکس همه لباسها هم زشت است و هم سوزاننده و آتش زننده.
(آیه 51)- اینها براى آن است، «تا خداوند هر کس را، هر آنچه انجام داده، جزا دهد»! (لِیَجْزِیَ اللَّهُ کُلَّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ).
جالب این که نمىگوید: «جزاى» اعمالشان را به آنها مىدهد، بلکه مىگوید: برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 519
آنچه را انجام دادهاند به عنوان جزا به آنها خواهند داد و این آیه با این تعبیر خاص دلیل دیگرى بر مسأله تجسم اعمال است.
و در پایان مىفرماید: «خداوند سریع الحساب است» (إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ).
کاملا روشن است هنگامى که اعمال انسان از میان نرود و با تغییر چهره به سراغ آدمى بیاید دیگر حسابى از آن سریعتر نخواهد بود، و در واقع حسابش همراه خودش است! در بعضى از روایات مىخوانیم: «خداوند به اندازه یک چشم بر هم زدن حساب همه خلایق را مىرسد».
اصولا محاسبه پروردگار نیاز به زمان ندارد و آنچه در روایت فوق آمده، در حقیقت براى اشاره به کوتاهترین زمان است.
(آیه 52)- و از آنجا که آیات این سوره و همچنین تمامى این قرآن جنبه دعوت به توحید و ابلاغ احکام الهى به مردم و انذار آنها در برابر تخلفاتشان دارد، در آخرین آیه این سوره مىفرماید: «این (قرآن) ابلاغ عمومى براى همه مردم است» (هذا بَلاغٌ لِلنَّاسِ).
«تا همه به وسیله آن انذار شوند» (وَ لِیُنْذَرُوا بِهِ).
«و بدانند او خداى یکتاست» (وَ لِیَعْلَمُوا أَنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ).
و منظور این است که: «صاحبان مغز و اندیشه پند گیرند» (وَ لِیَذَّکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ).
آغاز و ختم سوره ابراهیم-
سوره «ابراهیم» همان گونه که دیدیم از بیان نقش حساس قرآن در خارج ساختن انسان از ظلمات جهل و شرک به نور علم و توحید، آغاز شد، و با بیان نقش قرآن در انذار همه تودهها و تعلیم توحید و تذکر اولوا الالباب پایان مىگیرد.
این «آغاز» و «پایان» بیانگر این واقعیت است که همه آنچه را مىخوانیم در همین قرآن است، و به گفته امیر مؤمنان على علیه السّلام فیه ربیع القلب و ینابیع العلم «بهار برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 520
دلها و سر چشمه علوم و دانشها همه در قرآن است».
و همچنین درمان همه بیماریهاى فکرى و اخلاقى و اجتماعى و سیاسى را باید در آن جست «فاستشفوه من ادوائکم».
این بیان دلیل بر این است که بر خلاف سیره بسیارى از مسلمانان امروز که به قرآن به عنوان یک کتاب مقدس که تنها براى خواندن و ثواب بردن نازل شده مىنگرند کتابى است براى دستور العمل در سراسر زندگى انسانها.
و بالاخره کتابى است که هم دانشمند را تذکر مىدهد، و هم توده مردم از آن الهام مىگیرند.
فراموش کردن این کتاب بزرگ آسمانى و روى آوردن به مکتبهاى انحرافى شرق و غرب یکى از عوامل مؤثر عقب افتادگى و ضعف و ناتوانى مسلمین است.
«پایان سوره ابراهیم»