سوره مائده
این سوره در «مدینه» نازل شده و 120 آیه است.
بسم اللّه الرحمن الرحیم
(آیه 1)- لزوم وفا به عهد و پیمان! بطورى که از روایات اسلامى و سخنان مفسران بزرگ استفاده مىشود، این سوره آخرین سوره (و یا از آخرین سورههایى) است که بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نازل شده است.
__________________________________________________
(1) «مائده» در اصل به طبقى گویند که در آن غذا باشد.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 486
در این سوره- به خاطر همین موقعیت خاص- تأکید روى یک سلسله مفاهیم اسلامى و آخرین برنامههاى دینى و مسأله رهبرى امت و جانشینى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شده است و شاید به همین جهت است که با مسأله لزوم وفاى به عهد و پیمان، شروع شده، و در نخستین جمله مىفرماید: «اى افراد با ایمان به عهد و پیمان خود وفا کنید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ).
تا به این وسیله افراد با ایمان را ملزم به پیمانهایى که در گذشته با خدا بستهاند و یا در این سوره به آن اشاره شده است بنماید.
جمله فوق دلیل بر وجوب وفا به تمام پیمانهایى است که میان افراد انسان با یکدیگر، و یا افراد انسان با خدا، بطور محکم بسته مىشود، و به این ترتیب تمام پیمانهاى الهى و انسانى و پیمانهاى سیاسى و اقتصادى و اجتماعى و تجارى و زناشویى و مانند آن را در بر مىگیرد و یک مفهوم کاملا وسیع دارد، حتى عهد و پیمانهایى را که مسلمانان با غیر مسلمانان مىبندند نیز شامل مىشود.
در اهمیت وفاى به عهد در نهج البلاغه در فرمان مالک اشتر چنین مىخوانیم:
«در میان واجبات الهى هیچ موضوعى همانند وفاى به عهد در میان مردم جهان- با تمام اختلافاتى که دارند- مورد اتفاق نیست به همین جهت بتپرستان زمان جاهلیت نیز پیمانها را در میان خود محترم مىشمردند زیرا عواقب دردناک پیمان شکنى را دریافته بودند».
سپس به دنبال دستور وفاى به پیمانها که تمام احکام و پیمانهاى الهى را شامل مىشود یک سلسله از احکام اسلام را بیان کرده، که نخستین آن حلال بودن گوشت پارهاى از حیوانات است، مىفرماید: «چهارپایان (یا جنین آنها) براى شما حلال شده است» (أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعامِ) «1».
سپس در ذیل آیه دو مورد را از حکم حلال بودن گوشت چهارپایان استثناء کرده، مىفرماید: «به استثناى گوشتهایى که تحریم آن به زودى براى شما بیان مىشود» (إِلَّا ما یُتْلى عَلَیْکُمْ).
__________________________________________________
(1) «انعام» جمع «نعم» به معنى شتر و گاو و گوسفند است.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 487
«و به استثناى حال احرام (براى انجام مناسک حجّ یا انجام مناسک عمره) که در این حال صید کردن حرام است» (غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ).
و در پایان مىفرماید: «خداوند هر حکمى را بخواهد صادر مىکند» (إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ ما یُرِیدُ). یعنى، چون آگاه از همه چیز و مالک همه چیز مىباشد هر حکمى را که به صلاح و مصلحت بندگان باشد و حکمت اقتضا کند تشریع مىنماید.
(آیه 2)- هشت دستور در یک آیه! در این آیه چند دستور مهم اسلامى از آخرین دستوراتى که بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نازل شده است بیان گردیده که همه یا اغلب آنها مربوط به حجّ و زیارت خانه خداست:
1- نخست خطاب به افراد با ایمان کرده، مىفرماید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! شعائر الهى را نقض نکنید و حریم آنها را حلال نشمرید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ). منظور از «شعائر اللّه» مناسک و برنامههاى حجّ است.
2- «احترام ماههاى حرام را نگاه دارید و از جنگ کردن در این ماهها خوددارى کنید» (وَ لَا الشَّهْرَ الْحَرامَ).
3- «قربانیانى را که براى حج مىآورند، اعم از این که بىنشان باشند- هدى- و یا نشان داشته باشند- قلائد- حلال نشمرید و بگذارید که به قربانگاه برسند و در آنجا قربانى شوند» (وَ لَا الْهَدْیَ وَ لَا الْقَلائِدَ).
4- تمام زائران خانه خدا باید از آزادى کامل در این مراسم بزرگ اسلامى بهرهمند باشند و هیچ گونه امتیازى در این قسمت در میان قبایل و افراد و نژادها و زبانها نیست بنابراین «نباید کسانى را که براى خشنودى پروردگار و جلب رضاى او و حتى به دست آوردن سود تجارى به قصد زیارت خانه خدا حرکت مىکنند مزاحمت کنید خواه با شما دوست باشند یا دشمن همین اندازه که مسلمانند و زائر خانه خدا مصونیت دارند» (وَ لَا آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً).
5- تحریم صید محدود به زمان احرام است، بنابراین «هنگامى که از احرام (حج یا عمره) بیرون آمدید، صید کردن براى شما مجاز است» (وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 488
6- اگر جمعى از بتپرستان در دوران جاهلیت (در جریان حدیبیه) مزاحم زیارت شما از خانه خدا شدند و نگذاشتند مناسک زیارت خانه خدا را انجام دهید، «نباید این جریان سبب شود که بعد از اسلام آنها، کینههاى دیرینه را زنده کنید و مانع آنها از زیارت خانه خدا شوید» (وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا).
از جمله فوق یک قانون کلى استفاده مىشود و آن این که مسلمانان هرگز نباید «کینهتوز» باشند و در صدد انتقام حوادثى که در زمانهاى گذشته واقع شده برآیند.
7- سپس براى تکمیل بحث گذشته مىفرماید: شما بجاى این که دست به هم بدهید تا از دشمنان سابق و دوستان امروز خود انتقام بگیرید «باید دست اتحاد در راه نیکیها و تقوا به یکدیگر بدهید نه این که تعاون و همکارى بر گناه و تعدى نمایید» (وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ).
8- در پایان آیه براى تحکیم و تأکید احکام گذشته مىفرماید: «پرهیزکارى را پیشه کنید و از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید که مجازات و کیفرهاى خدا شدید است» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ).
(آیه 3)- در آغاز این سوره اشاره به حلال بودن گوشت چهارپایان به استثناى آنچه بعدا خواهد آمد شده این آیه در حقیقت همان استثناهایى است که وعده داده شد، در اینجا حکم به تحریم یازده چیز شده است.
نخست مىفرماید: «مردار بر شما حرام شده است» (حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ).
«و همچنین خون» (وَ الدَّمُ) «و گوشت خوک» (وَ لَحْمُ الْخِنْزِیرِ). «و حیواناتى که طبق سنت جاهلیت به نام بتها و اصولا به غیر نام خدا ذبح شوند» (وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ).
«و نیز حیواناتى که خفه شده باشند حرامند» (وَ الْمُنْخَنِقَةُ).
خواه بخودى خود و یا بوسیله دام و خواه بوسیله انسان این کار انجام گردد چنانکه در زمان جاهلیت معمول بوده گاهى حیوان را در میان دو چوب یا در میان دو شاخه درخت سخت مىفشردند تا بمیرد و از گوشتش استفاده کنند «و حیواناتى که با شکنجه و ضرب، جان بسپارند و یا به بیمارى از دنیا بروند» (وَ الْمَوْقُوذَةُ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 489
در تفسیر قرطبى نقل شده که در میان عرب معمول بوده که بعضى از حیوانات را به خاطر بتها آنقدر مىزدند تا بمیرد و آن را یک نوع عبادت مىدانستند! «و حیواناتى که بر اثر پرت شدن از بلندى بمیرند» (وَ الْمُتَرَدِّیَةُ).
«و حیواناتى که به ضرب شاخ مرده باشند» (وَ النَّطِیحَةُ).
«و حیواناتى که بوسیله حمله درندگان کشته شوند» (وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ).
سپس به دنبال تحریم موارد فوق مىفرماید: «اگر قبل از آن که این حیوانات جان بسپرند به آنها برسند و با آداب اسلامى آنها را سر ببرند و خون بقدر کافى از آنها بیرون بریزد، حلال خواهد بود» (إِلَّا ما ذَکَّیْتُمْ).
در زمان جاهلیت بتپرستان سنگهایى در اطراف کعبه نصب کرده بودند که شکل و صورت خاصى نداشت، آنها را «نصب» مىنامیدند در مقابل آنها قربانى مىکردند و خون قربانى را به آنها مىمالیدند، و فرق آنها با بت همان بود که بتها همواره داراى اشکال و صور خاصى بودند اما «نصب» چنین نبودند، اسلام در آیه مورد بحث این گونه گوشتها را تحریم کرده و مىگوید: «حیوانهایى که روى بتها یا در برابر آنها ذبح شوند همگى بر شما حرام است» (وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ).
روشن است که تحریم این نوع گوشت جنبه اخلاقى و معنوى دارد نه جنبه مادى و جسمانى.
نوع دیگرى از حیواناتى که تحریم آن در آیه آمده آنهاست که بصورت «بختآزمایى» ذبح و تقسیم مىگردیده و آن چنین بوده که: ده نفر با هم شرط بندى مىکردند و حیوانى را خریدارى و ذبح نموده سپس ده چوبه تیر، که روى هفت عدد از آنها عنوان «برنده» و سه عدد عنوان «بازنده» ثبت شده بود در کیسه مخصوصى مىریختند و به صورت قرعه کشى آنها را به نام یک یک از آن ده نفر بیرون مىآوردند، هفت چوبه برنده به نام هر کس مىافتاد سهمى از گوشت برمىداشت، و چیزى در برابر آن نمىپرداخت، ولى آن سه نفر که تیرهاى بازنده را دریافت داشته بودند، باید هر کدام یک سوم قیمت حیوان را بپردازند، بدون این که سهمى از گوشت داشته باشند، این چوبههاى تیر را «ازلام» مىنامیدند، اسلام برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 490
خوردن این گوشتها را تحریم کرد، نه به خاطر این که اصل گوشت حرام بوده باشد، بلکه به خاطر این که جنبه قمار و بختآزمایى دارد و مىفرماید: «و (همچنین) قسمت کردن گوشت حیوان به وسیله چوبههاى تیر مخصوص بختآزمایى» بر شما حرام شده است (وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ).
روشن است که تحریم قمار و مانند آن اختصاص به گوشت حیوانات ندارد، بلکه در هر چیز انجام گیرد ممنوع است و تمام زیانهاى «فعالیتهاى حساب نشده اجتماعى» و برنامههاى خرافى در آن جمع مىباشد.
و در پایان براى تأکید بیشتر روى تحریم آنها مىفرماید: «تمام این اعمال فسق است و خروج از اطاعت پروردگار» (ذلِکُمْ فِسْقٌ).
اعتدال در استفاده از گوشت-
آنچه از مجموع بحثهاى فوق و سایر منابع اسلامى استفاده مىشود این است که روش اسلام در مورد بهرهبردارى از گوشتها- همانند سایر دستورهایش- یک روش کاملا اعتدالى است، یعنى نه همانند مردم زمان جاهلیت که از گوشت سوسمار و مردار و خون و امثال آن مىخوردند، و یا همانند بسیارى از غربیهاى امروز که حتى از خوردن گوشت خرچنگ و کرمها چشم پوشى نمىکنند، و نه مانند هندوها که مطلقا خوردن گوشت را ممنوع مىدانند، بلکه گوشت حیواناتى که داراى تغذیه پاک بوده و مورد تنفر نباشد حلال کرده و روى روشهاى افراطى و تفریطى خط بطلان کشیده و براى استفاده از گوشتها شرایطى مقرر داشته است.
بعد از بیان احکام فوق دو جمله پرمعنى در آیه مورد بحث به چشم مىخورد نخست مىگوید: «امروز کافران از دین شما مأیوس شدند بنابراین، از آنها نترسید و تنها از (مخالفت) من بترسید» (الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ).
و سپس مىگوید: «امروز دین و آیین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین شما پذیرفتم» (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 491
وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً).
روز اکمال دین کدام روز است-
منظور از «الیوم» (امروز) که در دو جمله بالا تکرار شده چیست؟ آنچه تمام مفسران شیعه آن را در کتب خود آوردهاند و روایات متعددى از طرق معروف اهل تسنن و شیعه آن را تأیید مىکند و با محتویات آیه کاملا سازگار است این که: منظور روز غدیر خم است، روزى که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله امیر مؤمنان على علیه السّلام را رسما براى جانشینى خود تعیین کرد، آن روز بود که آیین اسلام به تکامل نهایى خود رسید و کفار در میان امواج یأس فرو رفتند، زیرا انتظار داشتند که آیین اسلام قائم به شخص باشد، و با از میان رفتن پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله اوضاع به حال سابق برگردد، و اسلام تدریجا برچیده شود، اما هنگامى که مشاهده کردند مردى که از نظر علم و تقوا و قدرت و عدالت بعد از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در میان مسلمانان بىنظیر بود به عنوان جانشینى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله انتخاب و از مردم براى او بیعت گرفته شد یأس و نومیدى نسبت به آینده اسلام آنها را فرا گرفت و فهمیدند که آیینى است ریشهدار و پایدار.
نکته جالبى که باید در اینجا به آن توجه کرد این است که قرآن در سوره نور آیه 55 چنین مىگوید: «خداوند به آنهایى که از شما ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادهاند وعده داده است که آنها را خلیفه در روى زمین قرار دهد همان طور که پیشینیان آنان را چنین کرد، و نیز وعده داده آیینى را که براى آنان پسندیده است مستقر و مستحکم گرداند و بعد از ترس به آنها آرامش بخشد».
در این آیه خداوند مىفرماید: آیینى را که براى آنها «پسندیده»، در روى زمین مستقر مىسازد، با توجه به این که سوره نور قبل از سوره مائده نازل شده است و با توجه به جمله «رضیت لکم الاسلام دینا» که در آیه مورد بحث، در باره ولایت على علیه السّلام نازل شده، چنین نتیجه مىگیریم که اسلام در صورتى در روى زمین مستحکم و ریشهدار خواهد شد که با «ولایت» توأم باشد، زیرا این همان اسلامى است که خدا «پسندیده» و وعده استقرار و استحکامش را داده است، و به عبارت روشنتر اسلام در صورتى عالمگیر مىشود که از مسأله ولایت اهل بیت جدا نگردد. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 492
مطلب دیگرى که از ضمیمه کردن «آیه سوره نور» با آیه مورد بحث استفاده مىشود این است که در آیه سوره نور سه وعده به افراد با ایمان داده شده است نخست خلافت در روى زمین، و دیگر امنیت و آرامش براى پرستش پروردگار، و سوم استقرار آیینى که مورد رضایت خداست.
این سه وعده در روز غدیر خم با نزول آیه «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ ...» جامه عمل بخود پوشید زیرا نمونه کامل فرد با ایمان و عمل صالح، یعنى على علیه السّلام به جانشینى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نصب شد و به مضمون جمله الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ مسلمانان در آرامش و امنیت نسبى قرار گرفتند و نیز به مضمون و رضیت لکم الاسلام دینا آیین مورد رضایت پروردگار در میان مسلمانان استقرار یافت.
در پایان آیه بار دیگر به مسائل مربوط به گوشتهاى حرام برگشته، و حکم صورت اضطرار را بیان مىکند و مىگوید: «کسانى که به هنگام گرسنگى ناگزیر از خوردن گوشتهاى حرام شوند در حالى که تمایل به گناه نداشته باشند خوردن آن براى آنها حلال است، زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است» و به هنگام ضرورت بندگان خود را به مشقت نمىافکند و آنها را کیفر نمىدهد (فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
(آیه 4)
شأن نزول:
در باره این آیه شأن نزولهایى ذکر کردهاند که مناسبتر از همه این است: «زید الخیر» و «عدى بن حاتم» که دو نفر از یاران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بودند خدمتش رسیدند و عرض کردند: ما جمعیتى هستیم که با سگها و بازهاى شکارى صید مىکنیم، و سگهاى شکارى ما حیوانات وحشى حلال گوشت را مىگیرند، بعضى از آنها زنده به دست ما مىرسد و آن را سر مىبریم، ولى بعضى از آنها بوسیله سگها کشته مىشوند، و ما فرصت ذبح آنها را پیدا نمىکنیم و با این که مىدانیم خدا گوشت مردار را بر ما حرام کرده، تکلیف ما چیست؟ آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
تفسیر:
صید حلال- به دنبال احکامى که در باره گوشتهاى حلال و حرام در دو آیه گذشته بیان شد در این آیه نیز به قسمتى دیگر از آنها اشاره کرده و به عنوان برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 493
پاسخ سؤالى که در این زمینه شده است، چنین مىفرماید: «از تو در باره غذاهاى حلال سؤال مىکنند» (یَسْئَلُونَکَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ).
سپس به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد که نخست به آنها «بگو: هر چیز پاکیزهاى براى شما حلال است» (قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ).
یعنى تمام آنچه را اسلام تحریم کرده در زمره خبائث و ناپاکها است و هیچ گاه قوانین الهى، موجود پاکیزهاى که طبعا براى استفاده و انتفاع بشر آفریده شده است تحریم نمىکند.
سپس به سراغ صیدها رفته، مىگوید: «صید حیوانات صیاد که تحت تعلیم شما قرار گرفتهاند، یعنى از آنچه خداوند به شما تعلیم داده به آنها آموختهاید، براى شما حلال است» (وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبِینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَکُمُ اللَّهُ).
حیوانى را که سگها شکار مىکنند اگر زنده به دست آید، باید طبق آداب اسلامى ذبح شود ولى اگر پیش از آن که به آن برسند جان دهد، حلال است، اگر چه ذبح نشده باشد.
سپس در ذیل آیه اشاره به دو شرط دیگر از شرایط حلیت چنین صیدى کرده، مىفرماید: «از صیدى که سگهاى شکارى براى شما نگاه داشتهاند بخورید» (فَکُلُوا مِمَّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ).
بنابراین، اگر سگهاى شکارى عادت داشته باشند قسمتى از صید خود را بخورند و قسمتى را واگذارند، چنان صیدى حلال نیست و در حقیقت چنین سگى نه تعلیم یافته است و نه آنچه را که نگاه داشته مصداق «علیکم» (براى شما) مىباشد، بلکه براى خود صید کرده است.
دیگر این که «به هنگامى که سگ شکارى رها مىشود، نام خدا را ببرید» (وَ اذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهِ).
و در پایان براى رعایت تمام این دستورات، مىفرماید: «از خدا بپرهیزید، زیرا خداوند، سریع الحساب است» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ).
(آیه 5)- خوردن غذاى اهل کتاب و ازدواج با آنان! در این آیه که مکمل برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 494
آیات قبل است، نخست مىفرماید: «امروز آنچه پاکیزه است براى شما حلال شده و غذاهاى اهل کتاب براى شما حلال و غذاهاى شما براى آنها حلال است» (الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ طَعامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ وَ طَعامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ).
منظور از «طعام اهل کتاب» غیر از گوشتهایى است که ذبیحه آنها باشد.
و در حدیثى از امام صادق علیه السّلام نقل شده که، در تفسیر آیه چنین فرمود:
«منظور از طعام اهل کتاب حبوبات و میوههاست، نه ذبیحههاى آنها، زیرا هنگام ذبح کردن نام خدا را نمىبرند».
ازدواج با زنان غیر مسلمان-
بعد از بیان حلیت طعام اهل کتاب، این آیه در باره ازدواج با زنان پاکدامن از مسلمانان و اهل کتاب سخن مىگوید و مىفرماید:
«زنان پاکدامن از مسلمانان و از اهل کتاب براى شما حلال هستند و مىتوانید با آنها ازدواج کنید به شرط این که مهر آنها را بپردازید» (وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ).
«به شرط این که از طریق ازدواج مشروع باشد نه به صورت زناى آشکار، و نه بصورت دوست پنهانى انتخاب کردن» (مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسافِحِینَ وَ لا مُتَّخِذِی أَخْدانٍ).
در حقیقت این قسمت از آیه نیز محدودیتهایى را که در مورد ازدواج مسلمانان با غیر مسلمانان بوده تقلیل مىدهد و ازدواج آنها را با زنان اهل کتاب با شرایطى تجویز مىنماید- شرح بیشتر در این باره باید از کتب فقهى مطالعه شود.
ناگفته نماند که در دنیاى امروز که بسیارى از رسوم جاهلى در اشکال مختلف زنده شده است این تفکر نیز به وجود آمده که انتخاب دوست زن یا مرد براى افراد مجرد بىمانع است نه تنها به شکل پنهانى، آنگونه که در زمان جاهلیت قبل از اسلام وجود داشت، بلکه به شکل آشکار نیز هم! در حقیقت دنیاى امروز در آلودگى و بىبندوبارى جنسى از زمان جاهلیت پا را فراتر نهاده، زیرا اگر در آن زمان تنها انتخاب دوست پنهانى را مجاز مىدانستند، اینها آشکارش را نیز بىمانع مىدانند و حتى با نهایت وقاحت به آن افتخار مىکنند، برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 495
این رسم ننگین که یک فحشاى آشکار و رسوا محسوب مىشود از سوغاتهاى شومى است که از غرب به شرق انتقال یافته و سر چشمه بسیارى از بدبختیها و جنایات شده است.
از آنجا که تسهیلات فوق در باره معاشرت با اهل کتاب و ازدواج با زنان آنها ممکن است مورد سوء استفاده بعضى قرار گیرد، و آگاهانه یا غیر آگاهانه به سوى آنها کشیده شوند در پایان آیه به مسلمانان هشدار داده، مىگوید: «کسى که نسبت به آنچه باید به آن ایمان بیاورد کفر بورزد و راه مؤمنان را رها کرده، در راه کافران قرار گیرد، اعمال او بر باد مىرود و در آخرت در زمره زیانکاران خواهد بود» (وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ).
اشاره به این که تسهیلات مزبور علاوه بر این که گشایشى در زندگى شما ایجاد مىکند باید سبب نفوذ و توسعه اسلام در میان بیگانگان گردد، نه این که شما تحت تأثیر آنها قرار گیرید، و دست از آیین خود بردارید که در این صورت مجازات شما بسیار سخت و سنگین خواهد بود.
(آیه 6)- پاک سازى جسم و جان! در آیات سابق، بحثهاى گوناگونى در باره «طیبات جسمى و مواهب مادى» مطرح شد، در این آیه به «طیبات روح» و آنچه باعث پاکیزگى جان انسان مىگردد، اشاره شده است و قسمت قابل ملاحظهاى از احکام وضو و غسل و تیمم که موجب صفاى روح است، تشریح گردیده، نخست خطاب به افراد با ایمان کرده، احکام وضو را به این ترتیب بیان مىکند: «اى کسانى که ایمان آوردهاید هنگامى که براى نماز بپا خاستید صورت و دستهاى خود را تا آرنج بشویید و قسمتى از سر و همچنین پا را تا مفصل (یا برآمدگى پشت پا) مسح کنید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ).
بنابراین، فقط مقدارى از دست که باید شسته شود در آیه ذکر شده، و اما کیفیت آن در سنت پیامبر که بوسیله اهل بیت علیهم السّلام به ما رسیده آمده است و آن شستن آرنج است به طرف سر انگشتان. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 496
سپس به توضیح حکم غسل پرداخته، مىفرماید: «و اگر جنب باشید غسل کنید» (وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا).
روشن است که مراد از جمله «فاطّهّروا» شستن تمام بدن مىباشد.
«جنب» همان طور که در ذیل آیه 43 سوره نساء گذشت به معنى «دور شونده» است، و اگر شخص «جنب» به این عنوان نامیده مىشود به خاطر آن است که باید در آن حال، از نماز و توقف در مسجد و مانند آن دورى کند.
ضمنا از این که قرآن در آیه فوق مىگوید به هنگام نماز اگر جنب هستید غسل کنید استفاده مىشود که غسل جنابت جانشین وضو نیز مىگردد.
سپس به بیان حکم تیمم پرداخته و مىگوید: «و اگر از خواب برخاستهاید و قصد نماز دارید و بیمار یا مسافر باشید و یا اگر از قضاى حاجت برگشتهاید و یا آمیزش جنسى با زنان کردهاید و دسترسى به آب ندارید با خاک پاکى تیمم کنید» (وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضى أَوْ عَلى سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً).
سپس طرز تیمم را اجمالا بیان کرده، مىگوید: «بوسیله آن صورت و دستهاى خود را مسح کنید» (فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ مِنْهُ) «1».
و در پایان آیه، براى این که روشن شود هیچ گونه سختگیرى در دستورات گذشته در کار نبوده بلکه همه آنها به خاطر مصالح قابل توجهى تشریع شده است، مىفرماید: «خداوند نمىخواهد شما را به زحمت بیفکند، بلکه مىخواهد شما را پاکیزه سازد و نعمت خود را بر شما تمام کند تا سپاس نعمتهاى او را بگویید» (ما یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).
در حقیقت جملههاى فوق بار دیگر این واقعیت را تأکید مىکند که تمام دستورهاى الهى و برنامههاى اسلامى به خاطر مردم و براى حفظ منافع آنها قرار
__________________________________________________
(1) پیرامون «فلسفه وضو، تیمم و غسل» بحث جالبى که در «تفسیر نمونه» ذیل همین آیه آمده، مطالعه فرمایید.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 497
داده شده و به هیچ وجه هدف دیگرى در کار نبوده است، خداوند مىخواهد با این دستورها هم طهارت معنوى و هم جسمانى براى مردم فراهم شود.
جمله ما یرید اللّه لیجعل علیکم من حرج این قانون کلى را بیان مىکند، که احکام الهى در هیچ مورد به صورت تکلیف شاق و طاقت فرسا نیست.
(آیه 7)- پیمانهاى الهى! در این آیه بار دیگر مسلمانان را به اهمیت نعمتهاى بىپایان خداوند که مهمترین آنها نعمت ایمان و هدایت است، توجه داده مىفرماید: «نعمتهاى خدا بر خودتان را به یاد بیاورید» (وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ).
چه نعمتى از آن بالاتر که در سایه اسلام، همه گونه مواهب و افتخارات و امکانات نصیب مسلمانان شد و جمعیتى که قبلا کاملا پراکنده و جاهل و گمراه و خونخوار و فاسد و مفسد بودند به صورت جمعیتى متشکل و متحد و دانا با امکانات مادى و معنوى فراوان درآمدند.
سپس پیمانى را که با خدا بستهاند، یادآور شده مىگوید: «پیمانى را که بطور محکم خدا با شما بست فراموش نکنید، آن زمان که گفتید شنیدیم و اطاعت کردیم» (وَ مِیثاقَهُ الَّذِی واثَقَکُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا).
این آیه مىتواند اشاره به تمام پیمانهاى تکوینى و تشریعى (پیمانهایى که خدا به حکم فطرت گرفته و یا پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در مراحل مختلف از مسلمانان گرفته) باشد.
و در پایان آیه براى تأکید این معنى مىفرماید: «پرهیزکارى پیشه کنید خداوند از اسرار درون سینهها آگاه است» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).
(آیه 8)- دعوت اکید به عدالت! این آیه دعوت به قیام به عدالت مىکند و نظیر آن با تفاوت مختصرى در سوره نساء آیه 135 گذشت.
نخست خطاب به افراد با ایمان کرده، مىگوید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید همواره قیام براى خدا کنید و به حق و عدالت گواهى دهید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ).
سپس به یکى از عوامل انحراف از عدالت اشاره نموده، به مسلمانان چنین برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 498
هشدار مىدهد که: «نباید کینهها و عداوتهاى قومى و تصفیه حسابهاى شخصى مانع از اجراى عدالت و موجب تجاوز به حقوق دیگران گردد، زیرا عدالت از همه اینها بالاتر است» (وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلَّا تَعْدِلُوا).
بار دیگر به خاطر اهمیت موضوع روى مسأله عدالت تکیه کرده، مىفرماید:
«عدالت پیشه کنید که به پرهیزکارى نزدیکتر است» (اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى).
و از آنجا که عدالت مهمترین رکن تقوا و پرهیزکارى است، براى سومین بار به عنوان تأکید اضافه مىکند: «از خدا بپرهیزید، زیرا خداوند از تمام اعمال شما آگاه است» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ).
(آیه 9)- سپس در این آیه- طبق سنت قرآن- که پس از احکام خاصى براى تأکید و تکمیل آن اشاره به قوانین و اصول کلى مىکند در اینجا نیز براى تأکید مسأله اجراى عدالت و گواهى به حق چنین مىفرماید: «خداوند به کسانى که ایمان آوردهاند و عمل صالح انجام مىدهند و عده آمرزش و پاداش عظیم داده است» (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ).
(آیه 10)- و در مقابل: «کسانى که خدا را انکار کنند و آیات او را تکذیب نمایند از اصحاب دوزخند» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ).
قابل توجه این که آمرزش و اجر عظیم به عنوان یک وعده الهى در آیه ذکر شده و فرموده: وعد اللّه ... ولى کیفر دوزخ به صورت نتیجه عمل بیان شده و مىفرماید: «کسانى که داراى چنین اعمالى باشند، چنان سرنوشتى خواهند داشت» و این در حقیقت اشاره به مسأله فضل و رحمت خدا در مورد پاداشهاى سراى دیگر است، که به هیچ وجه برابرى با اعمال ناچیز انسان ندارد، همانطور که مجازاتهاى آن جهان جنبه انتقامى نداشته بلکه نتیجه اعمال خود آدمى است.
(آیه 11)- به دنبال یادآورى نعمتهاى الهى در چند آیه قبل، در این آیه روى سخن را بار دیگر به مسلمانان کرده و قسمتى دیگر از نعمتهاى خود را به یاد آنها مىآورد تا به شکرانه آن در اطاعت فرمان خدا و اجراى اصول عدالت بکوشند، برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 499
مىگوید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! نعمت خدا را بر خودتان به یاد آورید در آن زمان که جمعیتى تصمیم گرفته بودند، دست به سوى شما دراز کنند و شما را از میان بردارند، ولى خداوند شرّ آنها را از شما دفع کرد» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ).
در حقیقت این آیه مسلمانان را متوجه خطراتى که ممکن بود براى همیشه نامشان را از صفحه روزگار براندازد مىکند، و به آنها هشدار مىدهد که به پاس این نعمتها «تقوا را پیشه کنید و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند» و بدانید اگر پرهیزکار باشید، در زندگى تنها نخواهید ماند و آن دست غیبى که همیشه حافظ شما بوده، باز هم از شما حمایت خواهد کرد (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ).
(آیه 12)- در این سوره از آغاز اشاره به مسأله وفاى به عهد شده، و شاید فلسفه این همه تأکید براى اهمیت دادن به مسأله پیمان غدیر است که در آیه 67 همین سوره خواهد آمد.
در این آیه مىفرماید: «ما از بنى اسرائیل پیمان گرفتیم که به دستورات ما عمل کنند و به دنبال این پیمان دوازده رهبر و سرپرست براى آنها برگزیدیم» تا هر یک سرپرستى یکى از طوایف دوازدهگانه بنى اسرائیل را بر عهده گیرد (وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً).
سپس وعده خدا را به بنى اسرائیل چنین تشریح مىکند که خداوند به آنها گفت: «من با شما خواهم بود و از شما حمایت مىکنم» (وَ قالَ اللَّهُ إِنِّی مَعَکُمْ).
اما به چند شرط:
1- «به شرط این که نماز را بر پا دارید» (لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ).
2- «و زکات خود را بپردازید» (وَ آتَیْتُمُ الزَّکاةَ).
3- «به پیامبران من ایمان بیاورید و آنها را یارى کنید» (وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلِی وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ).
4- علاوه بر این، از انفاقهاى مستحب که یک نوع قرض الحسنه با خداست خوددارى ننمایید» (وَ أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 500
«اگر به این پیمان عمل کنید، من سیئات و گناهان گذشته شما را مىبخشم» (لَأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ).
«و شما را در باغهاى بهشت که از زیر درختان آن نهرها جارى است داخل مىکنم» (وَ لَأُدْخِلَنَّکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
«ولى آنها که راه کفر و انکار و عصیان را پیش گیرند مسلما از طریق مستقیم گمراه شدهاند» (فَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ).
(آیه 13)- در تعقیب بحثى که در باره پیمان خدا با بنى اسرائیل در آیه قبل گذشت، در این آیه اشاره به پیمان شکنى آنها و عواقب این پیمان شکنى مىکند و مىفرماید: «چون آنها پیمان خود را نقض کردند ما آنها را طرد کردیم و از رحمت خود دور ساختیم و دلهاى آنها را سخت و سنگین نمودیم» (فَبِما نَقْضِهِمْ مِیثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً).
در حقیقت آنها به جرم پیمان شکنى با این دو مجازات، کیفر دیدند، هم از رحمت خدا دور شدند، و هم افکار و قلوب آنها متحجر و غیر قابل انعطاف شد.
سپس آثار این قساوت را چنین شرح مىدهد: «آنها کلمات را تحریف مىکنند و از محل و مسیر آن بیرون مىبرند» (یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ).
و نیز «قسمتهاى قابل ملاحظهاى از آنچه به آنها گفته شده بود به دست فراموشى مىسپارند» (وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ).
بعید نیست قسمتى را که آنها به دست فراموشى سپردند، همان نشانهها و آثار پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله باشد که در آیات دیگر قرآن به آن اشاره شده است، و نیز ممکن است این جمله اشاره به آن باشد که مىدانیم تورات در طول تاریخ مفقود شده، سپس جمعى از دانشمندان یهود به نوشتن آن مبادرت کردند و طبعا قسمتهاى فراوانى از میان رفت و قسمتى تحریف یا به دست فراموشى سپرده شد، و آنچه به دست آنها آمد بخشى از کتاب واقعى موسى (ع) بود که با خرافات زیادى آمیخته شده بود و آنها همین بخش را نیز گاهى به دست فراموشى سپردند. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 501
سپس اضافه مىفرماید: «هر روز به خیانت تازهاى از آنها پى مىبرى، مگر دستهاى از آنها که از این جنایتها برکنارند و در اقلیتند» (وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ).
و در پایان به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد که «از آنها صرف نظر کن و چشم بپوش، زیرا خداوند نیکوکاران را دوست دارد» (فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ).
بطور مسلم این گذشت و عفو در مورد آزارهایى است که به شخص پیامبر رسانیدند نه در مسائل هدفى و اصولى اسلام که در آنها گذشت معنى ندارد.
(آیه 14)- دشمنان جاویدان! در آیه قبل سخن از پیمان شکنى بنى اسرائیل در میان بود و در این آیه به پیمان شکنى نصارى اشاره کرده، مىفرماید: «جمعى از کسانى که ادعاى نصرانیت مىکنند، با این که از آنها پیمان وفادارى گرفته بودیم، دست به پیمانشکنى زدند و قسمتى از دستوراتى را که به آنها داده شده بود به دست فراموشى سپردند» (وَ مِنَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّا نَصارى أَخَذْنا مِیثاقَهُمْ فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ).
آرى! آنها نیز با خدا پیمان بسته بودند که از حقیقت توحید منحرف نشوند و دستورات الهى را به دست فراموشى نسپارند و نشانههاى آخرین پیامبر را کتمان نکنند، ولى آنها نیز به همان سرنوشت یهود گرفتار شدند.
باید توجه داشت «نصارى» جمع «نصرانى» است و نامگذارى مسیحیان به این اسم ممکن است به خاطر آن باشد که هنگامى که مسیح ناصران و یارانى از مردم طلبید، آنها دعوت او را اجابت کردند همانطور که قرآن مىگوید: کَما قالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوارِیِّینَ مَنْ أَنْصارِی إِلَى اللَّهِ قالَ الْحَوارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ:
«همان گونه که عیسى بن مریم به حواریّون گفت: چه کسانى در راه خدا یاوران من هستند؟
حواریّون گفتند: ما یاوران خدا هستیم». (صف: 14) سپس قرآن نتیجه اعمال مسیحیان را چنین شرح مىدهد که: «به جرم برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 502
اعمالشان تا دامنه قیامت در میان آنها عداوت و دشمنى افکندیم» (فَأَغْرَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ).
و مجازات دیگر آنها که در آخرین جمله آیه به آن اشاره شده این است که «در آینده خداوند نتایج اعمال آنها را به آنها خبر خواهد داد و عملا با چشم خود خواهند دید» (وَ سَوْفَ یُنَبِّئُهُمُ اللَّهُ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ).
(آیه 15)- در تعقیب آیاتى که در باره یهود و نصارى و پیمان شکنیهاى آنها بحث مىکرد، این آیه اهل کتاب را بطور کلى مخاطب قرار داده و از آنها دعوت به سوى اسلام کرده، نخست مىگوید: «اى اهل کتاب فرستاده ما به سوى شما آمد، تا بسیارى از حقایق کتب آسمانى را که شما کتمان کرده بودید آشکار سازد، و در عین حال از بسیارى از آنها (که نیازى به ذکر نبوده و مربوط به دورانهاى گذشته است) صرف نظر مىکند» (یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیراً مِمَّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتابِ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ).
سپس اشاره به اهمیت و عظمت قرآن مجید و اثرات عمیق آن در هدایت و تربیت بشر کرده مىگوید: «از طرف خداوند نور و کتاب آشکارى به سوى شما آمد» (قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبِینٌ).
(آیه 16)- «همان نورى که خداوند بوسیله آن کسانى را که در پى کسب خشنودى او باشند به طرق سلامت هدایت مىکند» (یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ).
و علاوه بر این «آنها را از انواع ظلمتها و تاریکیها (ظلمت شرک، ظلمت جهل، ظلمت پراکندگى و نفاق و ...) به سوى نور توحید، علم و اتحاد رهبرى مىکند» (وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ).
و از همه گذشته «آنها را به جاده مستقیم که هیچ گونه کجى در آن از نظر اعتقاد و برنامه عملى نیست هدایت مىنماید» (وَ یَهْدِیهِمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).
(آیه 17)- چگونه ممکن است مسیح، خدا باشد! براى تکمیل بحثهاى گذشته در این آیه شدیدا به ادعاى الوهیت مسیح (ع) حمله شده و آن را یک کفر برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 503
آشکار شمرده و مىگوید: «بطور مسلم کسانى که گفتند: مسیح بن مریم خدا است کافر شدند و در حقیقت خدا را انکار کردهاند» (لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ).
براى روشن شدن مفهوم این جمله باید بدانیم که مسیحیان چند ادعاى بىاساس در مورد خدا دارند نخست این که: عقیده به خدایان سهگانه دارند، آیه 170 سوره نساء به آن اشاره کرده و آن را ابطال مىکند.
دیگر این که: آنها خداى آفریننده عالم هستى را یکى از خدایان سهگانه مىشمرند و به او خداى پدر مىگویند، قرآن این عقیده را نیز در آیه 73 همین سوره ابطال مىکند.
دیگر این که خدایان سهگانه در عین تعدد حقیقى، یکى هستند که گاهى از آن تعبیر به وحدت در تثلیث مىشود، و این همان چیزى است که در آیه فوق به آن اشاره شده که آنها مىگویند خدا همان مسیح بن مریم و مسیح بن مریم همان خدا است! و این دو با روح القدس یک واحد حقیقى و در عین حال سه ذات متعدد را تشکیل مىدهند! سپس براى ابطال عقیده الوهیت مسیح قرآن چنین مىگوید: «اگر خدا بخواهد مسیح و مادرش مریم و تمام کسانى را که در زمین زندگى مىکنند هلاک کند چه کسى مىتواند جلو آن را بگیرد» (قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً إِنْ أَرادَ أَنْ یُهْلِکَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً).
اشاره به این که مسیح مانند مادرش مریم و مانند همه افراد بشر انسانى بیش نبود و به همین دلیل فنا و نیستى در ذات او راه دارد و چنین چیزى، چگونه ممکن است خداوند ازلى و ابدى باشد! و در پایان آیه به گفتار آنهایى که تولد مسیح را بدون پدر دلیلى بر الوهیت او مىگیرند پاسخ داده، مىگوید: «خداوند حکومت آسمانها و زمین و آنچه را میان این دو است در اختیار دارد هر گونه مخلوقى بخواهد مىآفریند (خواه انسانى بدون پدر و مادر مانند آدم، و خواه انسانى از پدر و مادر مانند انسانهاى برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 504
معمولى، و خواه فقط از مادر مانند مسیح، این تنوع خلقت دلیل بر قدرت اوست و دلیل بر هیچ چیز دیگر نیست) و خداوند بر هر چیزى تواناست» (وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ).
(آیه 18)- در این آیه به یکى از ادعاهاى بىاساس و امتیازات موهومى که یهود و نصارى داشتند اشاره کرده مىگوید: «یهود و نصارى گفتند: ما فرزندان خدا و دوستان او هستیم»! (وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصارى نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ)! اما مىدانیم که قرآن با تمام این امتیازات موهوم مبارزه مىکند و امتیاز هر انسانى را تنها در ایمان و عمل صالح و پرهیزکارى او مىشمرد، لذا در ادامه آیه براى ابطال این ادعا چنین مىگوید: «بگو: پس چرا شما را در مقابل گناهانتان مجازات مىکند»؟ (قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُمْ بِذُنُوبِکُمْ).
این مجازات گناهکاران نشانه آن است که ادعاى ارتباط فوق العاده با خدا! تا آنجا که خود را دوستان، بلکه فرزندان خدا مىشمارید، ادعایى بىاساس است.
به علاوه تاریخ شما نشان مىدهد که گرفتار یک سلسله مجازاتها و کیفرهاى الهى در همین دنیا نیز شدهاید و این دلیل دیگرى بر بطلان ادعاى شماست.
سپس براى تأکید مطلب اضافه مىکند: «شما بشرى هستید از مخلوقات خدا، همانند سایر انسانها» (بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ).
و این یک قانون عمومى است که «خدا هر که را بخواهد (و شایسته ببیند) مىبخشد و هر که را بخواهد (و مستحق ببیند) کیفر مىدهد» (یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ).
از این گذشته «همه مخلوق خدا هستند و بنده و مملوک او، بنابراین نام فرزند خدا بر کسى گذاشتن منطقى نیست» (وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما).
«و سر انجام هم تمام مخلوقات به سوى او باز مىگردند» (وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ).
(آیه 19)- باز در این آیه روى سخن به اهل کتاب است: «اى اهل کتاب برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 505
و اى یهود و نصارى پیامبر ما به سوى شما آمد و در عصرى که میان پیامبران الهى فترت و فاصلهاى واقع شده بود حقایق را براى شما بیان کرد، مبادا بگویید از طرف خدا بشارتدهنده و بیمدهنده به سوى ما نیامد» (یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ عَلى فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشِیرٍ وَ لا نَذِیرٍ).
آرى! «بشیر» و «نذیر» یعنى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله (که افراد با ایمان و نیکوکار را به رحمت و پاداش الهى بشارت داده و افراد بىایمان و گنهکار و آلوده را از کیفرهاى الهى بیم مىدهد به سوى شما آمد» (فَقَدْ جاءَکُمْ بَشِیرٌ وَ نَذِیرٌ).
و در پایان آیه مىفرماید: «خداوند بر هر چیز تواناست» (وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ). یعنى مبعوث ساختن پیامبران و برانگیختن جانشینان آنها براى نشر دعوت حق در برابر قدرت او ساده و آسان است.
(آیه 20)- بنى اسرائیل و سرزمین مقدس! از این به بعد قرآن براى زنده کردن روح حق شناسى در یهود، و بیدار کردن وجدان آنها در برابر خطاهایى که در گذشته مرتکب شدند، تا به فکر جبران بیفتند، نخست چنین مىگوید: به خاطر بیاورید «زمانى را که موسى به پیروان خود گفت: اى بنى اسرائیل نعمتهایى را که خدا به شما ارزانى داشته است بیاد آورید» (وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ).
سپس به سه نعمت مهم اشاره کرده، نخست مىگوید: «هنگامى که در میان شما پیامبرانى قرار داد» و زنجیر فرعونى را شکست (إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیاءَ).
در پرتو این نعمت بود که از درّه هولناک شرک و بتپرستى و گوسالهپرستى رهایى یافتند، و این بزرگترین نعمت معنوى در حق آنها بود.
سپس به بزرگترین موهبت مادى که به نوبه خود مقدمه مواهب معنوى نیز مىباشد اشاره کرده مىفرماید: «شما را صاحب اختیار جان و مال و زندگى خود قرار داد» (وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً).
زیرا بنى اسرائیل سالیان دراز در زنجیر اسارت و بردگى فرعون و فرعونیان بودند و هیچ گونه «اختیارى» از خود نداشتند، خداوند به برکت قیام موسى آنها را برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 506
صاحب اختیار هستى و زندگى خود ساخت.
و در آخر آیه بطور کلى به نعمتهاى مهم و برجستهاى که در آن زمان به احدى داده نشده بود اشاره فرموده، مىگوید: «به شما چیزهایى داده که به احدى از عالمیان نداد» (وَ آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ).
این نعمتهاى متنوع، فراوان بودند، که شرح آن در آیه 57 سوره بقره گذشت.
(آیه 21)- در این آیه جریان ورود بنى اسرائیل را به سرزمین مقدس چنین بیان مىکند: «موسى به قوم خود گفت: شما به سرزمین مقدسى که خداوند برایتان مقرر داشته است وارد شوید، و براى ورود به آن از مشکلات نترسید و از فداکارى مضایقه نکنید، اگر به این فرمان پشت کنید زیان خواهید دید» (یا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ وَ لا تَرْتَدُّوا عَلى أَدْبارِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ).
(آیه 22)- اما بنى اسرائیل در برابر این پیشنهاد موسى- همانطور که روش افراد ضعیف و ترسو و بىاطلاع است که مایلند همه پیروزیها در سایه تصادفها و یا معجزات براى آنها فراهم شود و به اصطلاح لقمه را بگیرند و در دهانشان بگذارند «به او گفتند: اى موسى! تو که مىدانى در این سرزمین جمعیتى جبار و زورمند زندگى مىکنند و ما هرگز در آن گام نخواهیم گذاشت تا آنها این سرزمین را تخلیه کرده و بیرون روند، هنگامى که آنها خارج شوند ما فرمان تو را اطاعت خواهیم کرد و گام در این سرزمین مقدس خواهیم گذاشت» (قالُوا یا مُوسى إِنَّ فِیها قَوْماً جَبَّارِینَ وَ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها حَتَّى یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنَّا داخِلُونَ).
این پاسخ بنى اسرائیل به خوبى نشان مىدهد که استعمار فرعونى در طول سالیان دراز چه اثر شومى روى نسل آنها گذارده بود.
(آیه 23)- سپس قرآن مىگوید: «در این هنگام دو نفر از مردان با ایمان که ترس از خدا در دل آنها جاى داشت و به همین دلیل مشمول نعمتهاى بزرگ او شده بودند (و روح استقامت و شهامت را با دوراندیشى و آگاهى اجتماعى و نظامى آمیخته بودند براى دفاع از پیشنهاد موسى بپا خاستند و به بنى اسرائیل) گفتند: شما برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 507
از دروازه شهر وارد بشوید، هنگامى که وارد شدید (و آنها را در برابر عمل انجام شده قرار دادید) پیروز خواهید شد» (قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذِینَ یَخافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمَا ادْخُلُوا عَلَیْهِمُ الْبابَ فَإِذا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکُمْ غالِبُونَ).
«ولى باید در هر صورت از روح ایمان استمداد کنید و بر خدا تکیه نمایید تا به این هدف برسید» (وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ).
(آیه 24)- ولى بنى اسرائیل هیچ یک از این پیشنهادها را نپذیرفتند و به خاطر ضعف و زبونى که در روح و جان آنها لانه کرده بود، صریحا به موسى خطاب کرده، گفتند: «ما تا آنها در این سرزمینند هرگز و ابدا وارد آن نخواهیم شد تو و پروردگارت که به تو وعده پیروزى داده است بروید و با عمالقه بجنگید هنگامى که پیروز شدید ما را خبر کنید ما در اینجا نشستهایم» (قالُوا یا مُوسى إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِیها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ).
این آیه نشان مىدهد که بنى اسرائیل جسارت را در مقابل پیامبر خود به حد اکثر رسانیده بودند.
(آیه 25)- در این آیه مىخوانیم که موسى بکلى از جمعیت مأیوس گشت و دست به دعا برداشت و جدایى خود را از آنها با این عبارت تقاضا کرد:
«پروردگارا! من تنها اختیاردار خود و برادرم هستم، خداوندا! میان ما و جمعیت فاسقان و متمردان جدایى بیفکن» تا نتیجه اعمال خود را ببینند و اصلاح شوند (قالَ رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسِی وَ أَخِی فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ).
البته کارى که بنى اسرائیل کردند یعنى رد صریح فرمان پیامبرشان در سر حد کفر بود و اگر مىبینیم قرآن لقب «فاسق» به آنها داده است به خاطر آن است که فاسق معنى وسیعى دارد و هر نوع خروج از رسم عبودیت و بندگى خدا را شامل مىشود.
(آیه 26)- سر انجام دعاى موسى به اجابت رسید و بنى اسرائیل نتیجه شوم اعمال خود را گرفتند زیرا از طرف خداوند به موسى چنین وحى فرستاده شد که: «این جمعیت از ورود در این سرزمین مقدس که مملو از انواع مواهب برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 508
مادى و معنوى بود تا چهل سال محروم خواهند ماند» (قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَةً). «به علاوه در این چهل سال باید در بیابانها سرگردان باشند» (یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ).
سپس به موسى مىگوید: هر چه بر سر جمعیت این سرزمین در این مدت بیاید به جا است «هیچ گاه در باره فاسقان از این سرنوشت غمگین مباش» (فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ).
(آیه 27)- نخستین قتل در روى زمین! از این آیه به بعد داستان فرزند آدم، و قتل یکى به وسیله دیگرى، شرح داده شده است و شاید ارتباط آن با آیات سابق- که در باره بنى اسرائیل بود- این باشد که انگیزه بسیارى از خلافکاریهاى بنى اسرائیل مسئله «حسد» بود، و خداوند در اینجا به آنها گوشزد مىکند که سر انجام حسد چگونه ناگوار و مرگبار مىباشد که حتى به خاطر آن برادر دست به خون برادر خود مىآلاید! نخست مىفرماید: «اى پیامبر! داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان» (وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ).
ذکر کلمه «بالحقّ» ممکن است اشاره به این باشد که سرگذشت مزبور در «عهد قدیم» (تورات) با خرافاتى آمیخته شده است، اما آنچه در قرآن آمده عین واقعیتى است که روى داده است.
سپس به شرح داستان مىپردازد و مىگوید: «در آن هنگام که هر کدام کارى براى تقرب به پروردگار انجام دادند، اما از یکى پذیرفته شد و از دیگرى پذیرفته نشد» (إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ).
و همین موضوع سبب شد برادرى که عملش قبول نشده بود دیگرى را تهدید به قتل کند، و «سوگند یاد نماید که تو را خواهم کشت»! (قالَ لَأَقْتُلَنَّکَ).
اما برادر دوم او را نصیحت کرد که اگر چنین جریانى پیش آمده گناه من نیست بلکه ایراد متوجه خود تو است که عملت با تقوا و پرهیزکارى همراه نبوده است و «گفت: خدا تنها از پرهیزکاران مىپذیرد» (قالَ إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 509
(آیه 28)- سپس اضافه کرد: حتى «اگر تو، به تهدیدت جامه عمل بپوشانى و دست به کشتن من دراز کنى، من هرگز مقابله به مثل نخواهم کرد و دست به کشتن تو دراز نمىکنم» (لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنِی ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلَکَ).
«چرا که من از خدا مىترسم» و هرگز دست به چنین گناهى نمىآلایم» (إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ).
(آیه 29)- به علاوه من نمىخواهم بار گناه دیگرى را به دوش بکشم «بلکه مىخواهم تو بار گناه من و خویش را به دوش بکشى» (إِنِّی أُرِیدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِی وَ إِثْمِکَ). و مسلما با قبول این مسؤولیت بزرگ «از دوزخیان خواهى بود و همین است جزاى ستمکاران» (فَتَکُونَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ وَ ذلِکَ جَزاءُ الظَّالِمِینَ).
(آیه 30)- پرده پوشى بر جنایت! در این آیه و آیه بعد دنباله ماجراى فرزندان آدم تعقیب شده، نخست مىگوید: «سر انجام، نفس سرکش قابیل او را مصمم به کشتن برادر کرد و او را کشت» (فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ).
سپس مىگوید: «و بر اثر این عمل زیانکار شد» (فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرِینَ).
چه زیانى از این بالاتر که عذاب وجدان و مجازات الهى و نام ننگین را تا دامنه قیامت براى خود خرید.
(آیه 31)- در روایتى از امام صادق علیه السّلام نقل شده، هنگامى که قابیل برادر خود را کشت، او را در بیابان افکنده بود، و نمىدانست چه کند! چیزى نگذشت که درندگان به سوى جسد هابیل روى آوردند، در این موقع همانطور که قرآن مىگوید:
«خداوند زاغى را فرستاد که خاکهاى زمین را کنار بزند (و با پنهان کردن جسد بىجان زاغ دیگر، و یا با پنهان کردن قسمتى از طعمه خود، آنچنان که عادت زاغ است) به قابیل نشان دهد که چگونه جسد برادر خویش را به خاک بسپارد» (فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوارِی سَوْأَةَ أَخِیهِ).
سپس قرآن اضافه مىکند در این موقع قابیل از غفلت و بىخبرى خود ناراحت شد و «فریاد برآورد که اى واى بر من! آیا من باید از این زاغ هم ناتوانتر باشم و نتوانم همانند او جسد برادرم را دفن کنم» (قالَ یا وَیْلَتى أَ عَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هذَا برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 510
الْغُرابِ فَأُوارِیَ سَوْأَةَ أَخِی)
.
اما به هر حال «سر انجام از کرده خود نادم و پشیمان شد» (فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ). البته این ندامت دلیل بر توبه او از گناه نخواهد بود.
در حدیثى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله نقل شده که فرمود: «خون هیچ انسانى به ناحق ریخته نمىشود مگر این که سهمى از مسؤولیت آن بر عهده قابیل است که این سنت شوم آدمکشى را در دنیا بنا نهاد».
(آیه 32)- پیوند انسانها! پس از ذکر داستان فرزندان آدم یک نتیجهگیرى کلى و انسانى در این آیه شده است، نخست مىفرماید: «به خاطر همین موضوع بر بنى اسرائیل مقرر داشتیم که هر گاه کسى انسانى را بدون ارتکاب قتل، و بدون فساد در روى زمین به قتل برساند، چنان است که گویا همه انسانها را کشته است و کسى که انسانى را از مرگ نجات دهد گویا همه انسانها را از مرگ نجات داده است» (مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلى بَنِی إِسْرائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً).
چگونه قتل یک انسان مساوى است با قتل همه انسانها و نجات یک نفر مساوى با نجات همه انسانها؟
آنچه مىتوان گفت این است که: قرآن در این آیه یک حقیقت اجتماعى و تربیتى را بازگو مىکند زیرا: کسى که دست به خون انسان بیگناهى مىآلاید در حقیقت چنین آمادگى را دارد که انسانهاى بیگناه دیگرى را به قتل برساند، او در حقیقت یک قاتل است و طعمه او انسان بیگناه، و مىدانیم تفاوتى در میان انسانهاى بیگناه از این نظر نیست، همچنین کسى که به خاطر نوع دوستى و عاطفه انسانى، دیگرى را از مرگ نجات بخشد این آمادگى را دارد که این برنامه انسانى را در مورد هر بشر دیگرى انجام دهد و با توجه به این که قرآن مىگوید: «فکأنّما ...»
استفاده مىشود که مرگ و حیات یک نفر اگر چه مساوى با مرگ و حیات اجتماع نیست اما شباهتى به آن دارد. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 511
قابل توجه این که، کسى از امام صادق علیه السّلام تفسیر این آیه را پرسید، امام فرمود: منظور از «کشتن» و «نجات از مرگ» که در آیه آمده نجات از آتش سوزى یا غرقاب و مانند آن است، سپس امام سکوت کرد و بعد فرمود: تأویل اعظم و مفهوم بزرگتر آیه این است که دیگرى را دعوت به سوى راه حق یا باطل کند و او دعوتش را بپذیرد.
در پایان آیه اشاره به قانونشکنى بنى اسرائیل کرده مىفرماید: «پیامبران ما با دلایل روشن براى ارشاد آنها آمدند ولى بسیارى از آنها قوانین الهى را در هم شکستند و راه اسراف را در پیش گرفتند» (وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ).
«اسراف» در لغت، معنى وسیعى دارد که هر گونه تجاوز و تعدى از حد را شامل مىشود اگر چه غالبا در مورد بخششها و هزینهها و مخارج به کار مىرود.
(آیه 33)-
شأن نزول:
نقل شده که: جمعى از مشرکان خدمت پیامبر آمدند و مسلمان شدند اما آب و هواى مدینه به آنها نساخت، رنگ آنها زرد و بدنشان بیمار شد، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله براى بهبودى آنها دستور داد به خارج مدینه، در نقطه خوش آب و هوایى از صحرا که شتران زکات را در آنجا به چرا مىبردند بروند و ضمن استفاده از آب و هواى آنجا از شیر تازه شتران به حد کافى استفاده کنند، آنها چنین کردند و بهبود یافتند اما به جاى تشکر از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چوپانهاى مسلمان را دست و پا بریده و چشمان آنها را از بین بردند و سپس دست به کشتار آنها زدند و از اسلام بیرون رفتند. پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داد آنها را دستگیر کردند و همان کارى که با چوپانها انجام داده بودند به عنوان مجازات در باره آنها انجام یافت، آیه در باره این گونه اشخاص نازل گردید و قانون اسلام را در مورد آنها شرح داد.
تفسیر:
کیفر آنها که به جان و مال مردم حمله مىبرند- این آیه در حقیقت بحثى را که در مورد قتل نفس در آیات سابق بیان شد تکمیل مىکند و جزاى افراد متجاوزى را که اسلحه به روى مسلمانان مىکشند و با تهدید به مرگ و حتى کشتن، اموالشان را به غارت مىبرند، با شدت هر چه تمامتر بیان مىکند، و مىگوید: «کیفر برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 512
کسانى که با خدا و پیامبر به جنگ برمىخیزند و در روى زمین دست به فساد مىزنند این است که (یکى از چهار مجازات در مورد آنها اجرا شود. نخست:) این که کشته شوند، (دیگر) این که به دار آویخته شوند، (سوم) این که دست و پاى آنها بطور مخالف (دست راست با پاى چپ) بریده شود (چهارم) این که از زمینى که در آن زندگى مىکنند تبعید گردند» (إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ).
در پایان آیه مىفرماید: «این مجازات و رسوایى آنها در دنیا است و (تنها به این مجازات قناعت نخواهد شد بلکه) در آخرت نیز کیفر سخت و عظیمى خواهند داشت» (ذلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِیمٌ).
از این جمله استفاده مىشود که حتى اجراى حدود و مجازاتهاى اسلامى مانع از کیفرهاى آخرت نخواهد گردید.
(آیه 34)- سپس براى این که راه بازگشت را حتى به روى این گونه جانیان خطرناک نبندد، مىگوید: «مگر کسانى که پیش از دسترسى به آنها توبه و بازگشت کنند که مشمول عفو خداوند خواهند شد و بدانید خداوند غفور و رحیم است» (إِلَّا الَّذِینَ تابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَیْهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
البته توبه آنها، تنها تأثیر در ساقط شدن حق اللّه و مجازات محارب دارد و اما حق الناس بدون رضایت صاحب حق، ساقط نخواهد شد- دقت کنید.
(آیه 35)- حقیقت توسل! در این آیه روى سخن به افراد با ایمان است و به آنها سه دستور براى رستگار شدن داده شده.
نخست مىگوید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! تقوا و پرهیزکارى پیشه کنید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ). سپس دستور مىدهد که: «وسیلهاى براى تقرب به خدا انتخاب نمایید» (وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ). و سر انجام «دستور به جهاد در راه خدا مىدهد» (وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ). و نتیجه همه آنها این است که «در مسیر رستگارى قرار گیرید» (لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 513
«وسیله» در آیه فوق معنى بسیار وسیعى دارد و هر کار و هر چیزى را که باعث نزدیک شدن به پیشگاه مقدس پروردگار مىشود شامل مىگردد که مهمترین آنها را على علیه السّلام در «نهج البلاغه» این چنین برمىشمرد:
«بهترین چیزى که به وسیله آن مىتوان به خدا نزدیک شد ایمان به خدا و پیامبر او و جهاد در راه خداست که قلّه کوهسار اسلام است، و همچنین جمله اخلاص (لا اله الّا اللّه) که همان فطرت توحید است، و بر پاداشتن نماز که آیین اسلام است، و زکوة که فریضه واجبه است، و روزه ماه رمضان که سپرى است در برابر گناه و کیفرهاى الهى، و حج و عمره که فقر و پریشانى را دور مىکنند و گناهان را مىشوید، و صله رحم که ثروت را زیاد و عمر را طولانى مىکند، انفاقهاى پنهانى که جبران گناهان مىنماید و انفاق آشکار که مرگهاى ناگوار و بد را دور مىسازد و کارهاى نیک که انسان را از سقوط نجات مىدهد».
و نیز شفاعت پیامبران و امامان و بندگان صالح خدا که طبق صریح قرآن باعث تقرب به پروردگار مىگردد، در مفهوم وسیع توسل داخل است.
لازم به تذکر است که هرگز منظور از «توسل» این نیست چیزى را از شخص پیامبر یا امام مستقلا تقاضا کنند، بلکه منظور این است با اعمال صالح یا پیروى از پیامبر و امام، یا شفاعت آنان و یا سوگند دادن خداوند به مقام و مکتب آنها (که خود یک نوع احترام و اهتمام به موقعیت آنها و یک نوع عبادت است) از خداوند چیزى را بخواهند و این معنى، نه بوى شرک مىدهد و نه بر خلاف آیات دیگر قرآن است و نه از عموم آیه فوق بیرون مىباشد- دقت کنید.
(آیه 36)- در تعقیب آیه قبل که به مؤمنان دستور تقوا و جهاد و تهیه وسیله مىداد، در این آیه به عنوان بیان علت دستور سابق به سرنوشت افراد بىایمان و آلوده اشاره کرده، مىفرماید: «افرادى که کافر شدند اگر تمام آنچه روى زمین است و همانند آن را داشته باشند تا براى نجات از مجازات روز قیامت بدهند از آنها پذیرفته نخواهد شد و عذاب دردناکى خواهند داشت» (إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لِیَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذابِ یَوْمِ الْقِیامَةِ ما تُقُبِّلَ برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 514
مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ)
.
تنها در پرتو ایمان و تقوا و جهاد و عمل مىتوان رهایى یافت.
(آیه 37)- سپس به دوام این کیفر اشاره کرده، مىگوید: «آنها پیوسته مىخواهند از آتش دوزخ خارج شوند ولى توانایى بر آن را ندارند و کیفر آنها ثابت و برقرار خواهد بود» (یُرِیدُونَ أَنْ یَخْرُجُوا مِنَ النَّارِ وَ ما هُمْ بِخارِجِینَ مِنْها وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِیمٌ).
(آیه 38)- مجازات دزدان! در چند آیه قبل احکام «محارب» بیان شد، در این آیه، به همین تناسب حکم دزد یعنى کسى که بطور پنهانى و مخفیانه اموال مردم را مىبرد بیان گردیده است، نخست مىفرماید: «دست مرد و زن سارق را قطع کنند» (وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما).
از روایات اهل بیت علیه السّلام استفاده مىشود که تنها چهار انگشت از دست راست بریده مىشود، نه بیشتر، اگر چه فقهاى اهل تسنن بیش از آن گفتهاند! در اینجا مرد دزد بر زن دزد مقدم داشته شده در حالى که در آیه حدّ زناکار، زن زانیه بر مرد زانى مقدم ذکر شده است، این تفاوت شاید به خاطر آن باشد که در مورد دزدى عامل اصلى بیشتر مردانند و در مورد ارتکاب زنا عامل و محرک مهمتر زنان بىبندوبار! سپس مىگوید: «این کیفرى است در برابر اعمالى که انجام دادهاند و مجازاتى است از طرف خداوند» (جَزاءً بِما کَسَبا نَکالًا مِنَ اللَّهِ).
و در پایان آیه براى رفع این توهم که مجازات مزبور عادلانه نیست مىفرماید: «خداوند توانا (قدرتمند) و حکیم است» (وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ).
بنابراین دلیلى ندارد که از کسى انتقام بگیرد و کسى را بىحساب مجازات کند.
(آیه 39)- در این آیه راه بازگشت را به روى آنها گشوده و مىفرماید: «کسى که بعد از این ستم توبه کند و در مقام اصلاح و جبران برآید خداوند او را خواهد بخشید زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است» (فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 515
اللَّهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ)
.
آیا بوسیله توبه تنها گناه او بخشوده مىشود و یا این که حد سرقت (بریدن دست) نیز ساقط خواهد شد؟
معروف در میان فقهاى ما این است که: اگر قبل از ثبوت سرقت در دادگاه اسلامى توبه کند حدّ سرقت نیز از او برداشته مىشود، ولى هنگامى که از طریق دو شاهد عادل، جرم او ثابت شد با توبه حدّ از بین نمىرود.
(آیه 40)- به دنبال حکم توبه سارقان روى سخن را به پیامبر بزرگ اسلام صلّى اللّه علیه و آله کرده، مىفرماید: «آیا نمىدانى که خداوند مالک آسمان و زمین است (و هر گونه صلاح بداند در آنها تصرف مىکند) هر کس را که شایسته مجازات بداند، مجازات و هر کس را که شایسته بخشش ببیند، مىبخشد و او بر هر چیز تواناست» (أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ).
(آیه 41)
شأن نزول:
از امام باقر علیه السّلام نقل شده که: یکى از اشراف یهود خیبر که داراى همسر بود، با زن شوهردارى که او هم از خانوادههاى سرشناس خیبر محسوب مىشد عمل منافى عفت انجام داد، یهودیان از اجراى حکم تورات (سنگسار کردن) در مورد آنها ناراحت بودند، این بود که به هم مسلکان خود در مدینه پیغام فرستادند که حکم این حادثه را از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله بپرسند (تا اگر در اسلام حکم سبکترى بود آن را انتخاب کنند و در غیر این صورت آن را نیز به دست فراموشى بسپارند و شاید از این طریق مىخواستند توجه پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله را نیز به خود جلب کنند و خود را دوست مسلمانان معرفى نمایند).
در این موقع حکم سنگباران کردن کسانى که مرتکب زناى محصنه مىشود نازل گردید، ولى آنها از پذیرفتن این حکم شانه خالى کردند! پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اضافه کرد: این همان حکمى است که در تورات شما نیز آمده، آیا موافقید که یکى از شما را به داورى بطلبم و هر چه او از زبان تورات نقل کرد بپذیرید. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 516
گفتند: آرى.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گفت: ابن صوریا که در فدک زندگى مىکند چگونه عالمى است؟
گفتند: او از همه یهود به تورات آشناتر است، به دنبال او فرستادند و هنگامى که نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد به او فرمود: آیا حکم سنگباران کردن در چنین موردى در تورات بر شما نازل شده است یا نه؟
او در پاسخ گفت: آرى! چنین حکمى در تورات آمده است.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گفت: چرا از اجراى این حکم سرپیچى مىکنید؟
او در جواب گفت: حقیقت این است که ما در گذشته این حد را در باره افراد عادى اجرا مىکردیم، ولى در مورد ثروتمندان و اشراف خوددارى مىنمودیم، این بود که گناه مزبور در طبقات مرفّه جامعه ما رواج یافت. به همین جهت ما قانونى سبکتر از قانون سنگسار کردن تصویب نمودیم.
در این هنگام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داد که آن مرد و زن را در مقابل مسجد سنگسار کنند.
و فرمود: خدایا من نخستین کسى هستم که حکم تو را زنده نمودم بعد از آن که یهود آن را از بین بردند.
در این هنگام آیه نازل شد و جریان مزبور را بطور فشرده بیان کرد.
تفسیر:
داورى میان دوست و دشمن- از این آیه و چند آیه بعد از آن استفاده مىشود که قضات اسلام حق دارند با شرایط خاصى در باره جرایم و جنایات غیر مسلمانان نیز قضاوت کنند.
آیه مورد بحث با خطاب (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ) «اى فرستاده!» آغاز شده، گویا به خاطر اهمیت موضوع مىخواهد حس مسؤولیت را در پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بیشتر تحریک کند و اراده او را تقویت نماید.
سپس به دلدارى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به عنوان مقدمهاى براى حکم بعد پرداخته و مىفرماید: «آنها که با زبان، مدعى ایمانند و قلب آنها هرگز ایمان نیاورده و در کفر بر یکدیگر سبقت مىجویند هرگز نباید مایه اندوه تو شوند» زیرا این وضع تازگى برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 517
ندارد (لا یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذِینَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ).
بعد از ذکر کارشکنیهاى منافقان و دشمنان داخلى به وضع دشمنان خارجى و یهود پرداخته و مىگوید: «همچنین کسانى که از یهود نیز این مسیر را مىپیمایند نباید مایه اندوه تو شوند» (وَ مِنَ الَّذِینَ هادُوا).
بعد اشاره به پارهاى از اعمال نفاقآلود کرده، مىگوید: «آنها زیاد به سخنان تو گوش مىدهند) اما این گوش دادن براى درک و اطاعت نیست، بلکه براى این است) که دستاویزى براى تکذیب و افترا بر تو پیدا کنند» (سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ).
این جمله تفسیر دیگرى نیز دارد، «آنها به دروغهاى پیشوایان خود فراوان گوش مىدهند. ولى حاضر به پذیرش سخن حق نیستند».
صفت دیگر آنها این است که نه تنها براى دروغ بستن به مجلس شما حاضر مىشوند، بلکه «در عین حال جاسوسهاى دیگران که نزد تو نیامدهاند نیز مىباشند» (سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِینَ لَمْ یَأْتُوکَ).
یکى دیگر از صفات آنها این است که «سخنان خدا را تحریف مىکنند (خواه تحریف لفظى و یا تحریف معنوى هر حکمى را بر خلاف منافع و هوسهاى خود تشخیص دهند) آن را توجیه و تفسیر و یا بکلى رد مىکنند» (یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ).
عجبتر این که آنها پیش از آن که نزد تو بیایند تصمیم خود را گرفتهاند، «بزرگان آنها به آنان دستور دادهاند که اگر محمد حکمى موافق خواست ما گفت، بپذیرید و اگر بر خلاف خواست ما بود از آن دورى کنید» (یَقُولُونَ إِنْ أُوتِیتُمْ هذا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا».
اینها در گمراهى فرو رفتهاند و به این ترتیب امیدى به هدایت آنها نیست، و خدا مىخواهد به این وسیله آنها را مجازات کرده و رسوا کند «و کسى که خدا اراده مجازات و رسوایى او را کرده است هرگز تو قادر بر دفاع از او نیستى» (وَ مَنْ یُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِکَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 518
آنها به قدرى آلودهاند که قابل شستشو نمىباشند به همین دلیل «آنها کسانى هستند که خدا نمىخواهد قلب آنها را شستشو دهد» (أُولئِکَ الَّذِینَ لَمْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ).
در پایان آیه مىفرماید: «آنها هم در این دنیا رسوا و خوار خواهند شد و هم در آخرت کیفر عظیمى خواهند داشت» (لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِیمٌ).
(آیه 42)- در این آیه بار دیگر قرآن تأکید مىکند که «آنها گوش شنوا براى شنیدن سخنان تو و تکذیب آن دارند» و یا گوش شنوایى براى شنیدن دروغهاى بزرگانشان دارند (سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ).
این جمله به عنوان تأکید و اثبات این صفت زشت براى آنها تکرار شده است.
علاوه بر این «آنها زیاد اموال حرام و ناحق و رشوه مىخورند» (أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ). سپس به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اختیار مىدهد که «هرگاه این گونه اشخاص براى داورى به تو مراجعه کردند مىتوانى در میان آنها داورى به احکام اسلام کنى و مىتوانى از آنها روى گردانى» (فَإِنْ جاؤُکَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ).
و براى تقویت روح پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله اضافه مىکند: «اگر صلاح بود که از آنها روى بگردانى هیچ زیانى نمىتوانند به تو برسانند» (وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ یَضُرُّوکَ شَیْئاً). «و اگر خواستى در میان آنها داورى کنى حتما باید اصول عدالت را رعایت نمایى، زیرا خداوند افراد دادگر و عدالتپیشه را دوست دارد» (وَ إِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ).
(آیه 43)- این آیه بحث در باره یهود را در مورد داورى خواستن از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که در آیه قبل آمده بود تعقیب مىکند و از روى تعجب مىگوید: «چگونه اینها تو را به داورى مىطلبند در حالى که تورات نزد آنهاست و حکم خدا در آن آمده است و به آن ایمان دارند»! (وَ کَیْفَ یُحَکِّمُونَکَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فِیها حُکْمُ اللَّهِ).
باید دانست که حکم مزبور یعنى (حکم سنگسار کردن زن و مردى که زناى برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 519
محصنه کردهاند) در تورات کنونى در فصل بیست و دوم از سفر تثنیه آمده است.
عجب این که «بعد از انتخاب تو براى داورى، حکم تو را که موافق حکم تورات است چون بر خلاف میل آنهاست نمىپذیرند» (ثُمَّ یَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ).
«حقیقت این است که آنها اصولا ایمان ندارند» و گر نه با احکام خدا چنین بازى نمىکردند» (وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ).
(آیه 44)- این آیه و آیه بعد، بحث گذشته را تکمیل کرده، و اهمیت کتاب آسمانى موسى، یعنى تورات را چنین شرح مىدهد: «ما تورات را نازل کردیم که در آن هدایت و نور بود» هدایت به سوى حق و نور و روشنایى براى برطرف ساختن تاریکیهاى جهل و نادانى (إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِیها هُدىً وَ نُورٌ).
«به همین جهت پیامبران الهى که در برابر فرمان خدا تسلیم بودند و بعد از نزول تورات روى کار آمدند همگى بر طبق آن براى یهود، حکم مىکردند» (یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا لِلَّذِینَ هادُوا).
نه تنها آنها چنین مىکردند بلکه «علماى بزرگ یهود و دانشمندان با ایمان و پاک آنها، بر طبق این کتاب آسمانى که به آنها سپرده شده بود، و بر آن گواه بودند داورى مىکردند» (وَ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّهِ وَ کانُوا عَلَیْهِ شُهَداءَ).
در اینجا روى سخن را به آن دسته از دانشمندان اهل کتاب که در آن عصر مىزیستند کرده، مىگوید: «از مردم نترسید (و احکام واقعى خدا را بیان کنید) بلکه از مخالفت من بترسید» که اگر حق را کتمان کنید مجازات خواهید شد (فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ). و همچنین «آیات خدا را به بهاى کمى نفروشید» (وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلًا).
در حقیقت سر چشمه کتمان حق و احکام خدا یا ترس از مردم و عوامزدگى است و یا جلب منافع شخصى و هر کدام باشد نشانه ضعف ایمان و سقوط شخصیت است، و در جملههاى بالا به هر دو اشاره شده است.
و در پایان آیه، حکم قاطعى در باره این گونه افراد که بر خلاف حکم خدا برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 520
داورى مىکنند صادر کرده، مىفرماید: «آنها که بر طبق احکام خدا داورى نمىکنند، کافرند» (وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ).
(آیه 45)- قصاص و گذشت! این آیه قسمت دیگرى از احکام جنایى و حدود الهى تورات را شرح مىدهد، و مىفرماید: «ما در تورات قانون قصاص را مقرر داشتیم که اگر کسى عمدا بیگناهى را به قتل برساند اولیاى مقتول مىتوانند قاتل را در مقابل اعدام نمایند» (وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فِیها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ).
«و اگر کسى آسیب به چشم دیگرى برساند و آن را از بین ببرد او نیز مىتواند، چشم او را از بین ببرد» (وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ). «و همچنین در مقابل بریدن بینى، جایز است بینى جانى بریده شود» (وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ). «و نیز در مقابل بریدن گوش، بریدن گوش طرف، مجاز است» (وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ). «و اگر کسى دندان دیگرى را بشکند او مىتواند دندان جانى را در مقابل بشکند» (وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ). «و بطور کلى هر کس جراحتى و زخمى به دیگرى بزند، در مقابل مىتوان قصاص کرد» (وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ).
بنابراین، حکم قصاص بطور عادلانه و بدون هیچ گونه تفاوت از نظر نژاد و طبقه اجتماعى و طایفه و شخصیت اجرا مىگردد.
ولى براى آن که این توهم پیش نیاید که خداوند قصاص کردن را الزامى شمرده و دعوت به مقابله به مثل نموده است، به دنبال این حکم مىفرماید: «اگر کسى از حق خود بگذرد و عفو و بخشش کند، کفارهاى براى گناهان او محسوب مىشود، و به همان نسبت که گذشت به خرج داده خداوند از او گذشت مىکند» (فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَةٌ لَهُ).
و در پایان آیه مىفرماید: «کسانى که بر طبق حکم خداوند، داورى نکنند ستمگرند» (وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ).
چه ظلمى از این بالاتر که ما گرفتار احساسات و عواطف کاذبى شده و از شخص قاتل به بهانه این که خون را با خون نباید شست بکلى صرف نظر کنیم!
(آیه 46)- در تعقیب آیات مربوط به تورات، در این آیه اشاره به وضع برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 521
انجیل کرده، مىگوید: «پس از رهبران و پیامبران پیشین، مسیح را مبعوث کردیم، در حالى که (به حقانیت تورات اعتراف داشت و) نشانههاى او کاملا با نشانههایى که تورات داده بود تطبیق مىکرد» (وَ قَفَّیْنا عَلى آثارِهِمْ بِعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ).
سپس مىگوید: «انجیل را در اختیار او گذاشتیم که در آن هدایت و نور بود» (وَ آتَیْناهُ الْإِنْجِیلَ فِیهِ هُدىً وَ نُورٌ).
اطلاق نور به این دو کتاب در قرآن، ناظر به تورات و انجیل اصلى است.
بار دیگر به عنوان تأکید، روى این مطلب تکیه مىکند که «نه تنها عیسى بن مریم، تورات را تصدیق مىکرد، بلکه انجیل کتاب آسمانى او نیز گواه صدق تورات بود» (وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ).
و در پایان مىفرماید: «این کتاب آسمانى مایه هدایت و اندرز پرهیزکاران بود» (وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ).
(آیه 47)- آنها که به قانون خدا حکم نمىکنند! پس از اشاره به نزول انجیل در آیات گذشته، در این آیه مىفرماید: «ما به اهل انجیل دستور دادیم که به آنچه خدا در آن نازل کرده است، داورى کنند» (وَ لْیَحْکُمْ أَهْلُ الْإِنْجِیلِ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ).
منظور این است، که ما پس از نزول انجیل بر عیسى (ع) به پیروان او دستور دادیم که به آن عمل کنند و طبق آن داورى نمایند.
و در پایان آیه، بار دیگر تأکید مىکند: «کسانى که بر طبق حکم خدا داورى نکنند فاسقند» (وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ).
(آیه 48)- در این آیه اشاره به موقعیت قرآن بعد از ذکر کتب پیشین انبیاء شده است. نخست مىفرماید: «ما این کتاب آسمانى را به حق بر تو نازل کردیم در حالى که کتب پیشین را تصدیق کرده (و نشانههاى آن، بر آنچه در کتب پیشین آمده تطبیق مىکند) و حافظ و نگاهبان آنهاست» (وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 522
اساسا تمام کتابهاى آسمانى، در اصول مسائل هماهنگى دارند و هدف واحد یعنى، تربیت و تکامل انسان را تعقیب مىکنند.
سپس دستور مىدهد که چون چنین است «طبق احکامى که بر تو نازل شده است در میان آنها داورى کن» (فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ).
بعد اضافه مىکند: «از هوى و هوسهاى آنها (که مایلند احکام الهى را بر امیال و هوسهاى خود تطبیق دهند) پیروى مکن و از آنچه به حق بر تو نازل شده است روى مگردان» (وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ).
و براى تکمیل این بحث مىگوید: «براى هر کدام از شما آیین و شریعت و طریقه و راه روشنى قرار دادیم» (لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً).
سپس مىفرماید: «خداوند مىتوانست همه مردم را امت واحدى قرار دهد و همه را پیرو یک آیین سازد ولى خدا مىخواهد شما را در آنچه به شما بخشیده بیازماید» و استعدادهاى مختلف شما را پرورش دهد (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ).
سر انجام، همه اقوام و ملل را مخاطب ساخته و آنها را دعوت مىکند که به جاى صرف نیروهاى خود در اختلاف و مشاجره «در نیکیها بر یکدیگر پیشى بگیرید» (فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ).
زیرا «بازگشت همه شما به سوى خداست و اوست که شما را از آنچه در آن اختلاف مىکنید در روز رستاخیز آگاه خواهد ساخت» (إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ).
(آیه 49)
شأن نزول:
از ابن عباس نقل شده: جمعى از بزرگان یهود توطئه کردند و گفتند: نزد محمد صلّى اللّه علیه و آله مىرویم شاید بتوانیم او را از آیین خود منحرف سازیم، پس از این تبانى، نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمدند و گفتند: ما دانشمندان و اشراف یهودیم و اگر ما از تو پیروى کنیم سایر یهودیان نیز به ما اقتدا مىکنند ولى در میان ما و جمعیتى، نزاعى است (در مورد یک قتل یا چیز دیگر) اگر در این نزاع به نفع ما داورى کنى ما به تو ایمان خواهیم آورد، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از چنین قضاوتى (که عادلانه برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 523
نبود) خوددارى کرد و این آیه نازل شد.
تفسیر:
در این آیه بار دیگر خداوند به پیامبر خود تأکید مىکند که «در میان اهل کتاب بر طبق حکم خداوند داورى کن و تسلیم هوى و هوسهاى آنها نشو» (وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ).
سپس به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله هشدار مىدهد که «اینها تبانى کردهاند تو را از بعض احکامى که خدا بر تو نازل کرده منحرف سازند مراقب آنها باش» (وَ احْذَرْهُمْ أَنْ یَفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکَ). «و اگر اهل کتاب در برابر داورى عادلانه تو تسلیم نشوند، بدان این نشانه آن است که (گناهان آنها دامانشان را گرفته است و توفیق را از آنها سلب کرده) و خدا مىخواهد آنها را به خاطر بعضى از گناهانشان مجازات کند» (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّما یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُصِیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ).
و در پایان آیه مىفرماید: اگر آنها در راه باطل این همه پافشارى مىکنند، نگران مباش «زیرا بسیارى از مردم فاسقند» (وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ لَفاسِقُونَ).
(آیه 50)- در این آیه به عنوان استفهام انکارى مىفرماید: آیا اینها که مدعى پیروى از کتب آسمانى هستند «انتظار دارند با احکام جاهلى و قضاوتهاى آمیخته با انواع تبعیضات در میان آنها داورى کنى» (أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ).
«در حالى که هیچ داورى براى قومى که اهل یقین هستند، بالاتر و بهتر از حکم خدا نیست» (وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ).
آیه 51)
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و دو آیه بعد نقل کردهاند که: بعد از جنگ بدر، عبادة بن صامت خزرجى خدمت پیامبر رسید و گفت: من هم پیمانانى از یهود دارم که از نظر عدد زیاد و از نظر قدرت نیرومندند، اکنون که آنها ما را تهدید به جنگ مىکنند و حساب مسلمانان از غیر مسلمانان جدا شده است من از دوستى و هم پیمانى با آنان برائت مىجویم، هم پیمان من تنها خدا و پیامبر اوست.
عبد اللّه بن أبى گفت: ولى من از هم پیمانى با یهود برائت نمىجویم، زیرا از حوادث مشکل مىترسم و به آنها نیازمندم. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 524
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به او فرمود: آنچه در مورد دوستى با یهود بر عباده مىترسیدیم، بر تو نیز مىترسم (و خطر این دوستى و هم پیمانى براى تو از او بیشتر است) عبد اللّه گفت: چون چنین است من هم مىپذیرم و با آنها قطع رابطه مىکنم، آیه نازل شد و مسلمانان را از هم پیمانى با یهود و نصارى بر حذر داشت.
تفسیر:
قرآن، مسلمانان را از همکارى با یهود و نصارى بشدت برحذر مىدارد، نخست مىگوید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید، یهود و نصارى را تکیه گاه و هم پیمان خود قرار ندهید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِیاءَ).
یعنى ایمان به خدا ایجاب مىکند که به خاطر جلب منافع مادى با آنها همکارى نکنید.
سپس با یک جمله کوتاه، دلیل این نهى را بیان کرده، مىگوید: «هر یک از آن دو طایفه، دوست و همپیمان هممسلکان خود هستند» (بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ).
یعنى، تا زمانى که منافع خودشان و دوستانشان مطرح است، هرگز به شما نمىپردازند.
روى این جهت، «هر کس از شما طرح دوستى و پیمان با آنها بریزد، از نظر تقسیم بندى اجتماعى و مذهبى جزء آنها محسوب خواهد شد» (وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ). و شک نیست که «خداوند چنین افراد ستمگرى را که به خود و برادران و خواهران مسلمان خود خیانت کرده و بر دشمنانشان تکیه مىکنند، هدایت نخواهد کرد» (إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ).
(آیه 52)- در این آیه اشاره به عذرتراشیهایى مىکند که افراد بیمارگونه براى توجیه ارتباطهاى نامشروع خود با بیگانگان، انتخاب مىکنند، و مىگوید:
«آنهایى که در دلهایشان بیمارى است، اصرار دارند که آنان را تکیهگاه و همپیمان خود انتخاب کنند، و عذرشان این است که مىگویند: ما مىترسیم قدرت به دست آنها بیفتد و گرفتار شویم» (فَتَرَى الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشى أَنْ تُصِیبَنا دائِرَةٌ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 525
قرآن در پاسخ آنها مىگوید: همانطور که آنها احتمال مىدهند روزى قدرت به دست یهود و نصارى بیفتد، این احتمال را نیز باید بدهند که «ممکن است سر انجام، خداوند مسلمانان را پیروز کند و قدرت به دست آنها بیفتد و این منافقان، از آنچه در دل خود پنهان ساختند، پشیمان گردند» (فَعَسَى اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلى ما أَسَرُّوا فِی أَنْفُسِهِمْ نادِمِینَ).
(آیه 53)- در این آیه به سر انجام کار منافقان اشاره کرده مىگوید: در آن هنگام که فتح و پیروزى نصیب مسلمانان راستین شود، و کار منافقان برملا گردد «مؤمنان از روى تعجب مىگویند آیا این افراد منافق، همانها هستند که این همه ادعا داشتند و با نهایت تأکید قسم یاد مىکردند که با ما هستند، چرا سر انجام کارشان به اینجا رسید» (وَ یَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا أَ هؤُلاءِ الَّذِینَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَکُمْ).
و به خاطر همین نفاق، «همه اعمال نیک آنها بر باد رفت (زیرا از نیت پاک و خالص سر چشمه نگرفته بود، و) به همین دلیل زیانکار شدند» هم در این جهان و هم در جهان دیگر (حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خاسِرِینَ).
(آیه 54)- پس از بحث در باره منافقان، سخن از مرتدانى که طبق پیش بینى قرآن بعدها از این آیین مقدس روى برمىگرداندند به میان مىآورد و به عنوان یک قانون کلى به همه مسلمانان اخطار مىکند: «اگر کسانى از شما از دین خود بیرون روند (زیانى به خدا و آیین او و جامعه مسلمین و آهنگ سریع پیشرفت آنها نمىرسانند) زیرا خداوند در آینده جمعیتى را براى حمایت از این آیین برمىانگیزد» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ).
سپس صفات کسانى که باید این رسالت بزرگ را انجام دهند، چنین شرح مىدهد:
1- آنها به خدا عشق مىورزند و جز به خشنودى او نمىاندیشند «هم خدا آنها را دوست دارد و هم آنها خدا را دوست دارند» (یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ).
2 و 3- «در برابر مؤمنان خاضع و مهربان و در برابر دشمنان و ستمکاران، برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 526
سرسخت و خشن و پرقدرتند» (أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرِینَ).
4- «جهاد در راه خدا بطور مستمر از برنامههاى آنهاست» (یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ).
5- آخرین امتیازى که براى آنان ذکر مىکند این است که: «در راه انجام فرمان خدا و دفاع از حق، از ملامت هیچ ملامت کنندهاى نمىهراسند» (وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ).
و در پایان مىگوید: «به دست آوردن این امتیازات (علاوه بر کوشش انسان) مرهون فضل الهى است که هر کس بخواهد و شایسته ببیند مىدهد» (ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ). «و خداوند دایره فضل و کرمش، وسیع و به آنها که شایستگى دارند آگاه است» (وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ).
(آیه 55)
شأن نزول
آیه ولایت: در مورد نزول این آیه از «عبد اللّه بن عباس» نقل شده که: روزى در کنار چاه زمزم نشسته بود و براى مردم از قول پیامبر صلّى اللّه علیه و آله حدیث نقل مىکرد، ناگهان مردى که عمامهاى بر سر داشت و صورت خود را پوشانیده بود نزدیک آمد و هر مرتبه که ابن عباس از پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله حدیث نقل مىکرد او نیز با جمله «قال رسول اللّه» حدیث دیگرى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نقل مىنمود.
ابن عباس او را قسم داد تا خود را معرفى کند، او صورت خود را گشود و صدا زد اى مردم! هر کس مرا نمىشناسد بداند من أبو ذر غفارى هستم با این گوشهاى خودم از رسولخدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدم، و اگر دروغ مىگویم هر دو گوشم کر باد، و با چشمان خود این جریان را دیدم و اگر دروغ مىگویم هر دو چشمم کور باد، که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: علىّ قائد البررة و قاتل الکفرة منصور من نصره مخذول من خذله «على علیه السّلام پیشواى نیکان است، و کشنده کافران، هر کس او را یارى کند، خدا یاریش خواهد کرد، و هر کس دست از یاریش بردارد، خدا دست از یارى او برخواهد داشت».
سپس أبو ذر اضافه کرد: اى مردم! روزى از روزها با رسولخدا صلّى اللّه علیه و آله در مسجد نماز مىخواندم، سائلى وارد مسجد شد و از مردم تقاضاى کمک کرد، ولى کسى برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 527
چیزى به او نداد، او دست خود را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا تو شاهد باش که من در مسجد رسول تو تقاضاى کمک کردم ولى کسى جواب مساعد به من نداد، در همین حال على علیه السّلام که در حال رکوع بود با انگشت کوچک دست راست خود اشاره کرد. سائل نزدیک آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بیرون آورد، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که در حال نماز بود جریان را مشاهده کرد، هنگامى که از نماز فارغ شد، سر به سوى آسمان بلند کرد و چنین گفت: «خداوندا! برادرم موسى از تو تقاضا کرد که روح او را وسیع گردانى و کارها را بر او آسان سازى و گره از زبان او بگشایى تا مردم گفتارش را درک کنند، و نیز موسى درخواست کرد هارون را که برادرش بود وزیر و یاورش قرار دهى و بوسیله او نیرویش را زیاد کنى و در کارهایش شریک سازى.
خداوندا! من محمد پیامبر و برگزیده توام، سینه مرا گشاده کن و کارها را بر من آسان ساز، از خاندانم على علیه السّلام را وزیر من گردان تا بوسیله او، پشتم قوى و محکم گردد».
أبو ذر مىگوید: هنوز دعاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پایان نیافته بود که جبرئیل نازل شد و به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گفت: بخوان! پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: چه بخوانم؟ گفت: بخوان انّما ولیّکم اللّه و رسوله و الّذین آمنوا ...
تفسیر:
این آیه با کلمه «انّما» که در لغت عرب به معنى انحصار مىآید شروع شده و مىگوید: «ولىّ و سرپرست و متصرف در امور شما سه کس است: خدا و پیامبر و کسانى که ایمان آوردهاند، و نماز را برپا مىدارند و در حال رکوع زکات مىدهند» (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ).
منظور از «ولىّ» در آیه فوق ولایت به معنى، سرپرستى و تصرف و رهبرى مادى و معنوى است. بخصوص این که این ولایت در ردیف ولایت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و ولایت خدا قرار گرفته و هر سه با یک جمله ادا شده است.
و به این ترتیب، آیه از آیاتى است که به عنوان یک نصّ قرآنى دلالت بر برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 528
ولایت و امامت على علیه السّلام مىکند.
(آیه 56)- این آیه تکمیلى براى مضمون آیه پیش است و هدف آن را تأکید و تعقیب مىکند، و به مسلمانان اعلام مىدارد که: «کسانى که ولایت و سرپرستى و رهبرى خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و افراد با ایمانى را که در آیه قبل به آنها اشاره شد بپذیرند پیروز خواهند شد، زیرا آنها در حزب خدا خواهند بود و حزب خدا پیروز است» (وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ).
در این آیه قرینه دیگرى بر معنى ولایت که در آیه پیش اشاره شد دیده مىشود، زیرا تعبیر به «حزب اللّه» و «غلبه آن» مربوط به حکومت اسلامى است، نه یک دوستى ساده و عادى و این خود مىرساند که ولایت در آیه به معنى سرپرستى و حکومت و زمامدارى اسلام و مسلمین است، زیرا در معنى حزب یک نوع تشکل و همبستگى و اجتماع براى تأمین اهداف مشترک افتاده است.
(آیه 57)
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه، مفسران نقل کردهاند که: دو نفر از مشرکان به نام «رفاعه» و «سوید» اظهار اسلام کردند و سپس جزء دار و دسته منافقان شدند، بعضى از مسلمانان با این دو نفر رفت و آمد داشتند و اظهار دوستى مىکردند، آیه نازل شد و به آنها اخطار کرد که از این عمل بپرهیزید.
تفسیر:
در این آیه بار دیگر خداوند به مؤمنان دستور مىدهد که از انتخاب منافقان و دشمنان به عنوان دوست بپرهیزید، منتها براى تحریک عواطف آنها و توجه دادن به فلسفه این حکم، چنین مىفرماید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! آنها که آیین شما را به باد استهزاء و یا به بازى مىگیرند، چه آنها که از اهل کتابند و چه آنها که از مشرکان و منافقانند، هیچ یک از آنان را به عنوان دوست انتخاب نکنید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ الْکُفَّارَ أَوْلِیاءَ).
و در پایان آیه این موضع را تأکید مىکند که طرح دوستى با آنان، با تقوا و ایمان سازگار نیست بنابراین «از خدا بترسید، اگر ایمان دارید» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 529
(آیه 58)
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه که دنباله آیه قبل است نقل شده که: جمعى از یهود و بعضى از نصارى صداى مؤذن را که مىشنیدند و یا قیام مسلمانان را به نماز مىدیدند شروع به مسخره و استهزاء مىکردند، قرآن مسلمانان را از طرح دوستى با این گونه افراد برحذر داشت.
تفسیر:
در این آیه در تعقیب بحث گذشته در مورد نهى از دوستى با منافقان و جمعى از اهل کتاب که احکام اسلام را به باد استهزاء مىگرفتند، اشاره به یکى از اعمال آنها به عنوان شاهد و گواه کرده، مىگوید: «هنگامى که (اذان مىگویید و مسلمانان را) به سوى نماز دعوت مىکنید، آن را به باد استهزاء و بازى مىگیرند» (وَ إِذا نادَیْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً).
قابل ذکر این که همانطور که در روایات اهل بیت علیه السّلام وارد شده است اذان از طریق وحى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تعلیم داده شد.
سپس علت عمل آنها را چنین بیان مىکند: «این به خاطر آن است که آنها جمعیت نادانى مىباشند و از درک حقایق بدورند» (ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ).
(آیه 59)
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و آیه بعد از ابن عباس نقل شده که: جمعى از یهود نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمدند و درخواست کردند عقاید خود را براى آنها شرح دهد، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: من به خداى بزرگ و یگانه ایمان دارم و آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و موسى و عیسى و همه پیامبران الهى نازل شده حق مىدانم، و در میان آنها جدایى نمىافکنم، آنها گفتند: ما عیسى را نمىشناسیم و به پیامبرى نمىپذیریم، سپس افزودند: ما هیچ آیینى بدتر از آیین شما سراغ نداریم! این دو آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
تفسیر:
در این آیه، خداوند به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد که از اهل کتاب سؤال کن و «بگو: چه کار خلافى از ما سر زده که شما از ما عیب مىگیرید و انتقاد مىکنید؟ جز این که ما به خداى یگانه ایمان آوردهایم و در برابر آنچه بر ما و بر انبیاء پیشین نازل شده تسلیم هستیم» (قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا إِلَّا أَنْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 530
و در پایان آیه جملهاى مىبینیم که در حقیقت بیان علت جمله قبل است، مىگوید: اگر شما توحید خالص و تسلیم در برابر تمام کتب آسمانى را بر ما ایراد مىگیرید به خاطر آن است که بیشتر شما فاسق و آلوده به گناه شدهاید» چون خود شما آلوده و منحرفید اگر کسانى پاک و بر جاده حق باشند در نظر شما عیب است (وَ أَنَّ أَکْثَرَکُمْ فاسِقُونَ).
(آیه 60)- در این آیه عقاید تحریف شده و اعمال نادرست اهل کتاب و کیفرهایى که دامنگیر آنها گردیده است با وضع مؤمنان راستین و مسلمان، مقایسه گردیده، تا معلوم شود کدامیک از این دو دسته در خور انتقاد و سرزنش هستند و این یک پاسخ منطقى است که براى متوجه ساختن افراد لجوج و متعصب به کار مىرود، در این مقایسه چنین مىگوید: اى پیامبر! به آنها بگو:
آیا ایمان به خداى یگانه و کتب آسمانى داشتن در خور سرزنش و ایراد است، یا اعمال نارواى کسانى که گرفتار آن همه مجازات الهى شدند «به آنها بگو: آیا شما را آگاه کنم از کسانى که پاداش کارشان در پیشگاه خدا از این بدتر است» (قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ).
سپس به تشریح این مطلب پرداخته و مىگوید: «آنها که بر اثر اعمالشان مورد لعن و غضب پروردگار واقع شدند و آنان را به صورت «میمون» و «خوک» مسخ کرد، و آنها که پرستش طاغوت و بت نمودند، مسلما این چنین افراد، موقعیتشان در این دنیا و محل و جایگاهشان در روز قیامت بدتر خواهد بود، و از راه راست و جاده مستقیم گمراهترند» (مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازِیرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبِیلِ).
(آیه 61)- در این آیه- براى تکمیل بحث در باره منافقان اهل کتاب- پرده از روى نفاق درونى آنها برداشته و به مسلمانان چنین اعلام مىکند: «هنگامى که نزد شما مىآیند مىگویند ایمان آوردیم در حالى که با قلبى مملو از کفر داخل مىشوند و به همان حال نیز از نزد شما بیرون مىروند و منطق و استدلال و سخنان شما در قلب آنها کمترین اثرى نمىبخشد» (وَ إِذا جاؤُکُمْ قالُوا آمَنَّا وَ قَدْ دَخَلُوا بِالْکُفْرِ وَ هُمْ برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 531
قَدْ خَرَجُوا بِهِ).
و در پایان آیه به آنها اخطار مىکند که «با تمام این پردهپوشیها، خداوند از آنچه آنها کتمان مىکنند، آگاه و باخبر است» (وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما کانُوا یَکْتُمُونَ).
(آیه 62)- در این آیه نشانههاى دیگرى از نفاق آنها را بازگو مىکند، از جمله این که مىگوید: «بسیارى از آنها را مىبینى که در مسیر گناه و ستم و خوردن اموال حرام بر یکدیگر سبقت مىجویند» (وَ تَرى کَثِیراً مِنْهُمْ یُسارِعُونَ فِی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ).
یعنى، آنچنان آنها در راه گناه و ستم گام برمىدارند که گویا به سوى اهداف افتخارآمیزى پیش مىروند، و بدون هیچ گونه شرم و حیا، سعى مىکنند از یکدیگر پیشى گیرند.
و در پایان آیه براى تأکید زشتى اعمال آنها مىگوید: «چه عمل زشت و ننگینى آنها انجام مىدهند» و بر آن مداومت دارند (لَبِئْسَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).
(آیه 63)- سپس در این آیه، حمله را متوجه دانشمندان آنها کرده که با سکوت خود آنان را به گناه، تشویق مىنمودند و مىگوید: «چرا دانشمندان مسیحى و علماى یهود، آنها را از سخنان گناهآلود و خوردن اموال نامشروع باز نمىدارند» (لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ).
یعنى، دانشمندان براى اصلاح یک اجتماع فاسد، نخست باید افکار و اعتقادات نادرست آنها را تغییر دهند، و به این ترتیب آیه، راه اصلاح جامعه فاسد را که باید از انقلاب فکرى شروع شود به دانشمندان نشان مىدهد.
و در پایان آیه، قرآن به همان شکل که گناهکاران اصلى را مذمت نمود، دانشمندان ساکت و ترک کننده امر به معروف و نهى از منکر را مورد مذمت قرار داده، مىگوید: «چه زشت است کارى که آنها انجام مىدهند» (لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ).
و به این ترتیب روشن مىشود که سرنوشت کسانى که وظیفه بزرگ امر به معروف و نهى از منکر را ترک مىکنند- بخصوص اگر از دانشمندان و علما برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 532
باشند- سرنوشت همان گناهکاران است و در حقیقت شریک جرم آنها محسوب مىشوند.
از ابن عباس مفسر معروف نقل شده که مىگفت: این آیه شدیدترین آیهاى است که دانشمندان وظیفه نشناس و ساکت را توبیخ و مذمت مىکند.
بدیهى است این حکم اختصاصى به علماى خاموش و ساکت یهود و نصارى ندارد، و تمام رهبران فکرى و دانشمندانى که به هنگام آلوده شدن مردم به گناه و سرعت گرفتن در راه ظلم و فساد، خاموش مىنشینند در بر مىگیرد، زیرا حکم خدا، در باره همگان یکسان است! در حدیثى از امیر مؤمنان على علیه السّلام مىخوانیم: که در خطبهاى فرمود: «اقوام گذشته به این جهت هلاک و نابود گشتند که مرتکب گناهان مىشدند و دانشمندانشان سکوت مىکردند، و نهى از منکر نمىنمودند، در این هنگام بلاها و کیفرهاى الهى بر آنها فرود مىآمد، پس شما اى مردم! امر به معروف کنید و نهى از منکر نمایید، تا به سرنوشت آنها دچار نشوید».
(آیه 64)- در این آیه یکى از مصداقهاى روشن سخنان ناروا و گفتار گناهآلود یهود که در آیه قبل بطور کلى به آن اشاره شد، آمده است.
توضیح این که: تاریخ نشان مىدهد که یهود زمانى در اوج قدرت مىزیستند، و بر قسمت مهمى از دنیاى آباد آن زمان حکومت داشتند، که زمان داود و سلیمان بن داود را به عنوان نمونه مىتوان یادآور شد، و در اعصار بعد نیز، قدرت آنها با نوسانهایى ادامه داشت، ولى با ظهور اسلام، مخصوصا در محیط حجاز، ستاره قدرت آنها افول کرده، مبارزه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با یهود «بنى النضیر» و «بنى قریظه» و «یهود خیبر» موجب نهایت تضعیف آنها گردید در این موقع بعضى از آنها با در نظر گرفتن قدرت و عظمت پیشین از روى استهزاء گفتند: دست خدا به زنجیر بسته شده و به ما بخششى نمىکند! و از آنجا که بقیه نیز به گفتار او راضى بودند، قرآن این سخن را به همه آنها نسبت داده، مىگوید: «یهود گفتند: دست خدا به زنجیر بسته شده»! (وَ قالَتِ برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 533
الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ)
.
خداوند در پاسخ آنها نخست به عنوان نکوهش و مذمت از این عقیده ناروا مىگوید: «دست آنها در زنجیر باد، و به خاطر این سخن ناروا از رحمت خدا بدور گردند» (غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا).
سپس براى ابطال این عقیده ناروا مىگوید: «هر دو دست خدا گشاده است، و هر گونه بخواهد و به هر کس بخواهد مىبخشد» (بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ).
نه اجبارى در کار او هست، نه محکوم جبر عوامل طبیعى و جبر تاریخ مىباشد، بلکه اراده او بالاتر از هر چیز و نافذ در همه چیز است.
بعد مىگوید: «حتى این آیات که پرده از روى گفتار و عقاید آنان برمىدارد به جاى این که اثر مثبت در آنها بگذارد و از راه غلط بازگرداند، بسیارى از آنها را روى دنده لجاجت مىافکند و طغیان و کفر آنها بیشتر مىشود» (وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیاناً وَ کُفْراً).
اما در مقابل این گفتهها و اعتقادات ناروا و لجاجت و یکدندگى در طریق طغیان و کفر، خداوند مجازات سنگینى در این جهان براى آنها قائل شده، مىفرماید: «و در میان آنها عداوت و دشمنى تا روز قیامت افکندیم» (وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ).
و در قسمت اخیر آیه اشاره به کوششها و تلاشهاى یهود براى برافروختن آتش جنگها و لطف خدا در مورد رهایى مسلمانان از این آتشهاى نابود کنند کرده، مىفرماید: «هر زمان آتشى براى جنگ افروختند، خداوند آن را خاموش ساخت و شما را از آن حفظ کرد» (کُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ).
و این در حقیقت یکى از نکات اعجاز آمیز زندگى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است.
قرآن اضافه مىکند: «آنها براى پاشیدن بذر فساد در روى زمین تلاش و کوشش پىگیر و مداومى دارند» (وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً).
در حالى که خداوند مفسدان را دوست نمىدارد» (وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 534
(آیه 65)- به دنبال انتقادات گذشته از برنامه و روش اهل کتاب، در این آیه و آیه بعد آنچنان که اصول تربیتى اقتضا مىکند، قرآن براى بازگرداندن منحرفان اهل کتاب به راه راست، و تقدیر از اقلیتى که با اعمال خلاف آنها همگام نبود، نخست چنین مىگوید: «اگر اهل کتاب ایمان بیاورند و پرهیزکارى پیشه کنند، گناهان گذشته آنها را مىپوشانیم و از آن صرف نظر مىکنیم» (وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَکَفَّرْنا عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ). نه تنها گناهان آنها را مىبخشیم «بلکه در باغهاى بهشت که کانون انواع نعمتها است آنها را وارد مىکنیم» (وَ لَأَدْخَلْناهُمْ جَنَّاتِ النَّعِیمِ).
این در زمینه نعمتهاى معنوى و اخروى است.
(آیه 66)- سپس به اثر عمیق ایمان و تقوا حتى در زندگى مادى انسانها، اشاره کرده مىگوید: «اگر آنها تورات و انجیل را برپا دارند (و آن را به عنوان یک دستور العمل زندگى در برابر چشم خود قرار دهند) و بطور کلى به همه آنچه از طرف پروردگارشان بر آنها نازل شده اعم از کتب آسمانى پیشین و قرآن بدون هیچ گونه تبعیض و تعصب عمل کنند، از آسمان و زمین، نعمتهاى الهى آنها را فرا خواهد گرفت» (وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ).
شک نیست که منظور از برپاداشتن تورات و انجیل، آن قسمت از تورات و انجیل واقعى است که در آن زمان در دست آنها بود.
در حقیقت آیه فوق یکبار دیگر، این اصل اساسى را مورد تأکید قرار مىدهد که پیروى از تعلیمات آسمانى انبیاء تنها براى سر و سامان دادن به زندگى پس از مرگ نیست، بلکه بازتاب گستردهاى در سرتاسر زندگى مادى انسانها نیز دارد، جمعیتها را قوى، و صفوف را فشرده، و نیروها را متراکم، و نعمتها را پربرکت، و امکانات را وسیع، و زندگى را مرفه، و امن و امان مىسازد.
نظرى به ثروتهاى عظیم مادى و نیروهاى فراوان انسانى که امروز در دنیاى بشریت بر اثر انحراف از این تعلیمات نابود مىگردد، دلیل زنده این حقیقت است. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 535
امروز مغزهاى متفکرى که براى تکمیل و توسعه و تولید سلاحهاى مرگبار و کشمکشهاى استعمارى کار مىکند، قسمت مهمى از نیروهاى ارزنده انسانى را تشکیل مىدهد، و چقدر نوع بشر، به این نوع سرمایهها و این مغزهایى که بیهوده از بین مىرود، براى رفع نیازمندیهایش محتاج است، و چقدر چهره دنیا زیبا و خواستنى و جالب بود اگر همه اینها در راه آبادى به کار گرفته مىشدند! در پایان آیه، اشاره به اقلیت صالح این جمعیت کرده، مىگوید: «با این که بسیارى از آنها بدکارند ولى جمعیتى معتدل و میانهرو در میان آنها وجود دارد» که حسابشان با حساب دیگران در پیشگاه خدا و در نظر خلق خدا جداست (مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما یَعْمَلُونَ).
نظیر این تعبیر در باره اقلیت صالح اهل کتاب، در آیه 159 سوره اعراف و آیه 75 آل عمران نیز دیده مىشود.
(آیه 67)- انتخاب جانشین نقطه پایان رسالت! در این آیه روى سخن، فقط به پیامبر است، و تنها وظیفه او را بیان مىکند، با خطاب «اى پیامبر!» (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ). شروع شده و با صراحت و تأکید دستور مىدهد، که «آنچه را از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است (به مردم) برسان» (بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ).
سپس براى تأکید بیشتر به او اخطار مىکند که: «اگر از این کار خوددارى کنى (که هرگز خوددارى نمىکرد) رسالت خدا را تبلیغ نکردهاى»! (وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ).
سپس به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که گویا از واقعه خاصى اضطراب و نگرانى داشته، دلدارى و تأمین مىدهد و به او مىگوید: از مردم در اداى این رسالت وحشتى نداشته باش» زیرا خداوند تو را از خطرات آنها نگاه خواهد داشت» (وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ).
و در پایان آیه به عنوان یک تهدید و مجازات، به آنهایى که این رسالت مخصوص را انکار کنند و در برابر آن از روى لجاجت کفر بورزند، مىگوید: «خداوند کافران لجوج را هدایت نمىکند» (إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 536
راستى چه مسأله مهمى در این آخرین ماههاى عمر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مطرح بوده که در آیه فوق عدم تبلیغ آن مساوى با عدم تبلیغ رسالت شمرده شده است.
در کتابهاى مختلف دانشمندان شیعه و اهل تسنن روایات زیادى دیده مىشود که با صراحت مىگوید آیه فوق در باره تعیین جانشین براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سرنوشت آینده اسلام و مسلمین در غدیر خم نازل شده است.
خلاصه جریان غدیر-
در آخرین سال عمر پیامبر مراسم حجّة الوداع، با شکوه هر چه تمامتر در حضور پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به پایان رسید.
نه تنها مردم مدینه در این سفر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را همراهى مىکردند بلکه، مسلمانان نقاط مختلف جزیره عربستان نیز براى کسب یک افتخار تاریخى بزرگ به همراه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بودند.
آفتاب حجاز آتش بر کوهها و درّهها مىپاشید، اما شیرینى این سفر روحانى بىنظیر، همه چیز را آسان مىکرد، ظهر نزدیک شده بود، کمکم سرزمین جحفه و سپس بیابانهاى خشک و سوزان «غدیر خم» از دور نمایان مىشد.
روز پنج شنبه سال دهم هجرت بود، و درست هشت روز از عید قربان مىگذشت، ناگهان دستور توقف از طرف پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به همراهان داده شد.
مؤذن پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با صداى اللّه اکبر مردم را به نماز ظهر دعوت کرد، مردم بسرعت آماده نماز مىشدند، اما هوا بقدرى داغ بود که بعضى مجبور بودند، قسمتى از عباى خود را به زیر پا و طرف دیگر آن را به روى سر بیفکنند.
نماز ظهر تمام شد، مسلمانان تصمیم داشتند فورا به خیمههاى کوچکى که با خود حمل مىکردند پناهنده شوند، ولى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به آنها اطلاع داد که همه باید براى شنیدن یک پیام تازه الهى که در ضمن خطبه مفصلى بیان مىشد خود را آماده کنند. کسانى که از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فاصله داشتند قیافه ملکوتى او را در لابلاى جمعیت نمىتوانستند مشاهده کنند.
لذا منبرى از جهاز شتران ترتیب داده شد و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بر فراز آن قرار گرفت و نخست حمد و سپاس پروردگار بجا آورد و خود را به خدا سپرد، سپس مردم را برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 537
مخاطب ساخت و چنین فرمود: «من به همین زودى دعوت خدا را اجابت کرده، از میان شما مىروم، من مسؤولم، شما هم مسؤولید، شما در باره من چگونه شهادت مىدهید»؟
مردم صدا بلند کردند و گفتند: نشهد انّک قد بلّغت و نصحت و جهدت فجزاک اللّه خیرا: «ما گواهى مىدهیم تو وظیفه رسالت را ابلاغ کردى و شرط خیرخواهى را انجام دادى و آخرین تلاش و کوشش را در راه هدایت ما نمودى، خداوند تو را جزاى خیر دهد».
سپس فرمود: «آیا شما گواهى به یگانگى خدا و رسالت من و حقانیت روز رستاخیز و برانگیخته شدن مردگان در آن روز نمىدهید»؟! همه گفتند: «آرى! گواهى مىدهیم» فرمود: خداوندا! گواه باش»! ...
بار دیگر فرمود: اى مردم! آیا صداى مرا مىشنوید؟ ... گفتند: آرى، و بدنبال آن، سکوت سراسر بیابان را فرا گرفت و جز صداى زمزمه باد چیزى شنیده نمىشد. پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: ... اکنون بنگرید با این دو چیز گرانمایه و گرانقدر که در میان شما به یادگار مىگذارم چه خواهید کرد؟
یکى از میان جمعیت صدا زد، کدام دو چیز گرانمایه یا رسول اللّه؟!.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بلافاصله گفت: اول ثقل اکبر، کتاب خداست که یک سوى آن به دست پروردگار و سوى دیگرش در دست شماست، دست از دامن آن برندارید تا گمراه نشوید، و اما دومین یادگار گرانقدر من خاندان منند و خداوند لطیف خبیر به من خبر داده که این دو هرگز از هم جدا نشوند، تا در بهشت به من بپیوندند، از این دو پیشى نگیرید که هلاک مىشوید و عقب نیفتید که باز هلاک خواهید شد.
ناگهان مردم دیدند پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به اطراف خود نگاه کرد گویا کسى را جستجو مىکند و همین که چشمش به على علیه السّلام افتاد، خم شد و دست او را گرفت و بلند کرد، آنچنان که سفیدى زیر بغل هر دو نمایان شد و همه مردم او را دیدند و شناختند که او همان افسر شکست ناپذیر اسلام على علیه السّلام است، در اینجا صداى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رساتر و بلندتر شد و فرمود: ایّها النّاس من اولى النّاس بالمؤمنین من برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 538
انفسهم: «چه کسى از همه مردم نسبت به مسلمانان از خود آنها سزاوارتر است؟!».
گفتند: خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله داناترند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گفت: خدا، مولى و رهبر من است، و من مولى و رهبر مؤمنانم و نسبت به آنها از خودشان سزاوارترم (و اراده من بر اراده آنها مقدم) سپس فرمود: فمن کنت مولاه فعلىّ مولاه: «هر کس من مولا و رهبر او هستم على مولا و رهبر اوست» و این سخن را سه بار و به گفته بعضى از راویان حدیث، چهار بار تکرار کرد.
و بدنبال آن سر به سوى آسمان برداشت و عرض کرد: اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه و احبّ من احبّه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله و ادر الحقّ معه حیث دار: «خداوندا! دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار، محبوب بدار آن کس که او را محبوب دارد، و مبغوض بدار آن کس که او را مبغوض دارد، یارانش را یارى کن، و آنها را که ترک یاریش کنند، از یارى خویش محروم ساز، و حق را همراه او بدار و او را از حق جدا مکن».
سپس فرمود: الا فلیبلّغ الشّاهد الغائب: «آگاه باشید، همه حاضران وظیفه دارند این خبر را به غایبان برسانند».
خطبه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به پایان رسید، عرق از سر و روى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و على علیه السّلام و مردم فرو مىریخت، و هنوز صفوف جمعیت از هم متفرق نشده بود که امین وحى خدا نازل شد و این آیه را بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله خواند: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی ... «امروز آیین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: اللّه اکبر، اللّه اکبر على اکمال الدّین و اتمام النّعمة و رضى الرّبّ برسالتى و الولایة لعلىّ من بعدى: «خداوند بزرگ است، خداوند بزرگ است همان خدایى که آیین خود را کامل و نعمت خود را بر ما تمام کرد، و از نبوت و رسالت من و ولایت على علیه السّلام پس از من راضى و خشنود گشت».
در این هنگام شور و غوغایى در میان مردم افتاد و به على علیه السّلام این موقعیت را تبریک مىگفتند و از افراد سرشناسى که به او تبریک گفتند، أبو بکر و عمر بودند، که این جمله را در حضور جمعیت بر زبان جارى ساختند: بخّ بخّ لک یابن برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 539
ابى طالب اصبحت و امسیت مولاى و مولا کلّ مؤمن و مؤمنة: «آفرین بر تو باد، آفرین بر تو باد، اى فرزند أبو طالب! تو مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان با ایمان شدى».
این بود خلاصهاى از حدیث معروف غدیر که در کتب دانشمندان اهل تسنن و شیعه آمده است.
(آیه 68)
شأن نزول:
نقل شده که جمعى از یهود خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمدند، نخست پرسیدند آیا تو اقرار ندارى که تورات از طرف خداست؟
پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله جواب مثبت داد:
آنها گفتند: ما هم تورات را قبول داریم، ولى به غیر آن ایمان نداریم (در حقیقت تورات قدر مشترک میان ما و شماست اما قرآن کتابى است که تنها شما به آن عقیده دارید پس چه بهتر که تورات را بپذیریم و غیر آن را نفى کنیم!) آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
تفسیر:
این آیه به گوشه دیگرى از کارشکنیها و ایرادهاى اهل کتاب (یهود و نصارى) اشاره مىکند و مىگوید: «بگو: اى اهل کتاب شما هیچ موقعیتى نخواهید داشت مگر آن زمانى که تورات و انجیل و تمام کتب آسمانى را که بر شما نازل شده بدون تبعیض و تفاوت برپا دارید» (قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلى شَیْءٍ حَتَّى تُقِیمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ).
زیرا این کتابها همه از یک مبدء صادر شده، و اصول اساسى آنها یکى است اگر چه آخرین کتاب آسمانى، کاملترین و جامعترین آنهاست و به همین دلیل لازم العمل است.
ولى قرآن بار دیگر اشاره به وضع اکثریت آنها کرده، مىگوید: «بسیارى از آنها نه تنها از این آیات پند نمىگیرند و هدایت نمىشوند بلکه به خاطر روح لجاجت بر طغیان و کفرشان افزوده مىشود» (وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیاناً وَ کُفْراً).
و در پایان آیه پیامبر خود را در برابر سرسختى این اکثریت منحرف، دلدارى برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 540
مىدهد و مىگوید: «از مخالفتهاى این جمعیت کافر غمگین مباش» (فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِینَ).
زیرا زیان آن متوجه خود آنها خواهد شد و به تو ضررى نمىرساند! بدیهى است محتواى این آیه اختصاص به قوم یهود ندارد، مسلمانان نیز اگر تنها به ادعاى اسلام قناعت کنند، و اصول تعلیمات انبیاء و مخصوصا کتاب آسمانى خود را برپا ندارند، هیچ گونه موقعیت و ارزشى نه در پیشگاه خدا، و نه در زندگى فردى و اجتماعى نخواهند داشت، و همیشه زبون و زیر دست و شکستخورده خواهند بود.
(آیه 69)- در این آیه موضوع فوق را مورد تأکید قرار داده، مىگوید: «تمام اقوام و ملتها و پیروان همه مذاهب بدون استثناء اعم از مسلمانان و یهودیان و صابئان و مسیحیان در صورتى اهل نجات خواهند بود، و از آینده خود وحشتى و از گذشته غمى نخواهند داشت که ایمان به خدا و روز جزا داشته باشند و عمل صالح انجام دهند» (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصارى مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ).
این آیه پاسخ دندانشکنى است به کسانى که نجات را در پناه ملیت خاصى مىدانند و میل دارند میان دستورات انبیاء تبعیض قائل شوند، و دعوتهاى مذهبى را با تعصب قومى بیامیزند.
(آیه 70)- در سوره بقره و اوایل همین سوره اشاره به پیمان مؤکدى که خداوند از بنى اسرائیل گرفته بود شده است، در این آیه بار دیگر این پیمان را یادآورى کرده مىفرماید: «ما پیمان (عمل به آنچه نازل کردیم) از بنى اسرائیل گرفتیم و پیامبرانى براى هدایت آنها و مطالبه وفاى به این پیمان، به سوى آنان فرستادیم» (لَقَدْ أَخَذْنا مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ رُسُلًا).
سپس اضافه مىکند: آنها نه تنها به این پیمان عمل نکردند، بلکه «هر زمان پیامبرى دستورى بر خلاف تمایلات و هوى و هوسهاى آنها مىآورد (به شدیدترین مبارزه بر ضد او دست مىزدند) جمعى را تکذیب مىکردند و جمعى را که با برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 541
تکذیب نمىتوانستند از نفوذشان جلوگیرى کنند به قتل مىرساندند» (کُلَّما جاءَهُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى أَنْفُسُهُمْ فَرِیقاً کَذَّبُوا وَ فَرِیقاً یَقْتُلُونَ).
(آیه 71)- در این آیه اشاره به غرور نابجاى آنها در برابر این همه طغیان و جنایات کرده مىفرماید: «با این حال آنها گمان مىکردند که بلا و مجازاتى دامنشان را نخواهد گرفت» (وَ حَسِبُوا أَلَّا تَکُونَ فِتْنَةٌ).
و همانطور که در آیات دیگر تصریح شده، خود را یک نژاد برتر مىپنداشتند و به عنوان فرزندان خدا از خود یاد مىکردند! سر انجام این غرور خطرناک و خود برتربینى همانند پردهاى بر چشم و گوش آنها افتاد و به خاطر آن «از دیدن آیات خدا نابینا و از شنیدن کلمات حق، کر شدند»! (فَعَمُوا وَ صَمُّوا).
اما به هنگامى که نمونههایى از مجازاتهاى الهى و سر انجام شوم اعمال خود را مشاهده کردند، پشیمان گشتند و توبه کردند و متوجه شدند که تهدیدهاى الهى جدى است و آنها هرگز یک نژاد برتر نیستند «خداوند نیز توبه آنها را پذیرفت» (ثُمَّ تابَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ).
ولى این بیدارى و ندامت و پشیمانى دیرى نپایید باز طغیان و سرکشى و پشت پا زدن به حق و عدالت شروع شد، و دیگر بار پردههاى غفلت که از آثار فرو رفتن در گناه است بر چشم و گوش آنها افکنده شد «و باز از دیدن آیات حق نابینا و از شنیدن سخنان حق کر شدند و این حالت، بسیارى از آنها را فرا گرفت» (ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا کَثِیرٌ مِنْهُمْ).
و در پایان آیه، با یک جمله کوتاه و پر معنى مىگوید: «خداوند هیچ گاه از اعمال آنها غافل نبوده و تمام کارهایى را که انجام مىدهند مىبیند» (وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما یَعْمَلُونَ).
(آیه 72)- در تعقیب بحثهایى که در مورد انحرافات یهود، در آیات قبل، گذشت، این آیه و آیات بعد، از انحرافات مسیحیان سخن مىگوید نخست از مهمترین انحراف مسیحیت یعنى مسأله «الوهیت مسیح» بحث کرده مىگوید:
«بطور مسلم آنها که گفتهاند خدا همان مسیح بن مریم است، کافر شدند» (لَقَدْ کَفَرَ برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 542
الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ)
.
در حالى که خود مسیح با صراحت به بنى اسرائیل گفت: «خداوند یگانهاى را پرستش کنید که پروردگار من و شماست» (وَ قالَ الْمَسِیحُ یا بَنِی إِسْرائِیلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ).
و نیز مسیح براى تأکید این مطلب و رفع هر گونه ابهام و اشتباه اضافه کرد:
«هر کس شریکى براى خدا قرار دهد خداوند بهشت را بر او حرام کرده و جایگاه او آتش است» (إِنَّهُ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْواهُ النَّارُ).
و نیز براى تأکید بیشتر و اثبات این حقیقت که شرک و غلو یک نوع ظلم آشکار است به آنها گفت: «براى ستمگران و ظالمان هیچ گونه یار و یاورى وجود نخواهد داشت» (وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ).
آنچه در آیه فوق در مورد پافشارى مسیح (ع) روى مسأله توحید دیده مىشود مطلبى است که با منابع موجود مسیحیت نیز هماهنگ است و از دلایل عظمت قرآن محسوب مىشود.
(آیه 73)- باید توجه داشت که آنچه در آیه قبل آمد مسأله غلو و وحدت مسیح با خدا بود، ولى در این آیه اشاره به مسأله «تعداد خدایان» از نظر مسیحیان یعنى «تثلیث در توحید» کرده مىگوید: «آنها که گفتهاند خداوند سومین اقنوم از اقانیم سهگانه است بطور مسلم کافر شدهاند» (لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ).
قرآن بطور قاطع در پاسخ آنها مىگوید: «هیچ معبودى جز معبود یگانه نیست» (وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا إِلهٌ واحِدٌ).
و دگر بار با لحن شدید و مؤکّد به آنها اخطار مىکند که «اگر دست از این عقیده برندارند عذاب دردناکى در انتظار کسانى که بر این کفر باقى بمانند خواهد بود» (وَ إِنْ لَمْ یَنْتَهُوا عَمَّا یَقُولُونَ لَیَمَسَّنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).
(آیه 74)- در این آیه از آنها دعوت مىکند که از این عقیده کفرآمیز توبه کنند تا خداوند آنها را مشمول عفو و بخشش خود قرار دهد لذا مىگوید: «آیا بعد از این همه، آنها به سوى خداى یگانه بازنمىگردند و از این شرک و کفر طلب آمرزش برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 543
نمىکنند با این که خداوند غفور و رحیم است»؟ (أَ فَلا یَتُوبُونَ إِلَى اللَّهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَهُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
(آیه 75)- در این آیه با دلایل روشنى در چند جمله کوتاه اعتقاد مسیحیان به الوهیت مسیح را ابطال مىکند، نخست مىگوید: «چه تفاوتى در میان مسیح و سایر پیامبران بود که عقیده به الوهیت او پیدا کردهاید، مسیح پسر مریم نیز فرستاده خدا بود و پیش از آن رسولان و فرستادگان دیگرى از طرف خدا آمدند» (مَا الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ).
اگر رسالت از ناحیه خدا دلیل بر الوهیت و شرک است پس چرا در باره سایر پیامبران این مطلب را قائل نمىشوید؟
سپس براى تأیید این سخن مىگوید: «مادر او، زن بسیار راستگویى بود» (وَ أُمُّهُ صِدِّیقَةٌ).
اشاره به این که کسى که داراى مادر است و در رحم زنى پرورش پیدا مىکند چگونه مىتواند خدا باشد؟
و دوم این که اگر مادر او محترم است به خاطر این است که او هم در مسیر رسالت مسیح با او هماهنگ بود و از رسالتش پشتیبانى مىکرد، و به این ترتیب بنده خاص خدا بود و نباید او را همچون یک معبود همانطور که در میان مسیحیان رایج است که در برابر مجسمه او تا سر حد پرستش خضوع مىکنند، عبادت کرد.
بعد به یکى دیگر از دلایل نفى ربوبیت مسیح اشاره کرده، مىگوید: «او و مادرش هر دو غذا مىخوردند» (کانا یَأْکُلانِ الطَّعامَ).
و در پایان آیه اشاره به روشنى این دلایل از یک طرف و سرسختى و نادانى آنها در برابر این دلایل آشکار از طرف دیگر کرده، مىگوید: «بنگر چگونه دلایل را به روشنى براى آنها شرح مىدهیم و سپس بنگر چگونه اینها از قبول حق بازگردانده مىشوند» (انْظُرْ کَیْفَ نُبَیِّنُ لَهُمُ الْآیاتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّى یُؤْفَکُونَ).
(آیه 76)- در این آیه براى تکمیل استدلال گذشته مىگوید: شما مىدانید برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 544
که مسیح خود سر تا پا نیازهاى بشرى داشت و مالک سود و زیان خویش هم نبود تا چه رسد به این که مالک سود و زیان شما باشد «بگو: آیا چیزى را پرستش مىکنید که نه مالک زیان شماست، و نه مالک سود شما» (قُلْ أَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً).
و به همین دلیل بارها در دست دشمنان گرفتار شد و یا دوستانش گرفتار شدند و اگر لطف خدا شامل حال او نبود هیچ گامى نمىتوانست بردارد.
و در پایان به آنها اخطار مىکند که گمان نکنید خداوند سخنان نارواى شما را نمىشنود و یا از درون شما آگاه نیست «خداوند هم شنواست و هم دانا» (وَ اللَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).
(آیه 77)- در این آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد که به دنبال روشن شدن اشتباه اهل کتاب در زمینه غلو در باره پیامبران الهى با استدلالات روشن از آنها دعوت کند که از این راه رسما بازگردند و مىگوید: «بگو: اى اهل کتاب! در دین خود، غلوّ و تجاوز از حد نکنید و غیر از حق چیزى مگویید» (قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ).
البته غلو نصارى روشن است و اما در مورد غلو یهود که خطاب «یا اهل الکتاب» شامل آنها نیز مىشود بعید نیست که اشاره به سخنى باشد که در باره عزیر پیغمبر خدا مىگفتند و او را فرزند خدا مىدانستند.
و از آنجا که سر چشمه غلو غالبا پیروى از هوى و هوس گمراهان است، براى تکمیل این سخن مىگوید: «از هوسهاى اقوامى که پیش از شما گمراه شدند و بسیارى را نیز گمراه کردند و از راه مستقیم منحرف گشتند، پیروى نکنید» (وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثِیراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِیلِ).
این جمله اشاره به چیزى است که در تاریخ مسیحیت نیز منعکس است که مسأله تثلیث و غلوّ در باره مسیح (ع) در قرون نخستین مسیحیت در میان آنها وجود نداشت بلکه هنگامى که بتپرستان هندى و مانند آنها به آیین مسیح پیوستند، چیزى از بقایاى آیین سابق را که تثلیث و شرک بود به مسیحیت افزودند.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 545
(آیه 78)- در این آیه و دو آیه بعد براى این که از تقلیدهاى کورکورانه اهل کتاب از پیشینیانشان جلوگیرى کند اشاره به سرنوشت شوم آنها کرده و مىگوید:
«کافران از بنى اسرائیل بر زبان داود و عیسى بن مریم، لعن شدند و این دو پیامبر بزرگ از خدا خواستند که آنها را از رحمت خویش دور سازد» (لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ عَلى لِسانِ داوُدَ وَ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ).
آیه فوق اشاره به این است که بودن جزء نژاد بنى اسرائیل و یا جزء اتباع مسیح، مادام که هماهنگى با برنامههاى آنها نبوده باشد باعث نجات کسى نخواهد شد، بلکه خود این پیامبران از این گونه افراد ابراز تنفر و انزجار کردهاند.
جمله آخر آیه نیز این مطلب را تأکید مىکند و مىگوید: «این اعلام تنفر و بیزارى به خاطر آن بود که آنها گناهکار و متجاوز بودند» (ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ).
(آیه 79)- به علاوه آنها به هیچ وجه مسؤولیت اجتماعى براى خود قائل نبودند و «یکدیگر را از کار خلاف نهى نمىکردند، و حتى جمعى از نیکان آنها با سکوت و سازشکارى، افراد گناهکار را عملا تشویق مىکردند» (کانُوا لا یَتَناهَوْنَ عَنْ مُنکَرٍ فَعَلُوهُ).
و به این ترتیب «برنامه اعمال آنها بسیار زشت و ناپسند بود» (لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ).
(آیه 80)- در این آیه به یکى دیگر از اعمال خلاف آنها اشاره کرده، مىگوید: «بسیارى از آنان را مىبینى که طرح دوستى و محبت با کافران مىریزند» (تَرى کَثِیراً مِنْهُمْ یَتَوَلَّوْنَ الَّذِینَ کَفَرُوا).
بدیهى است که دوستى آنها ساده نبود، بلکه دوستى آمیخته با انواع گناه و تشویق آنان به اعمال و افکار غلط بود، و لذا در آخر آیه مىفرماید: «چه بد اعمالى از پیش براى معاد خود فرستادند، اعمالى که نتیجه آن، خشم و غضب الهى بود و در عذاب الهى جاودانه خواهند ماند» (لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ فِی الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 546
(آیه 81)- این آیه راه نجات از این برنامه غلط و نادرست را به آنها نشان مىدهد که «اگر راستى ایمان به خدا و پیامبر و آنچه بر او نازل شده است مىداشتند هیچ گاه تن به دوستى بیگانگان و دشمنان خدا در نمىدادند و آنان را به عنوان تکیه گاه خود انتخاب نمىکردند» (وَ لَوْ کانُوا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ النَّبِیِّ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِیاءَ).
ولى متأسفانه در میان آنها کسانى که مطیع فرمان الهى باشند کمند «و بسیارى از آنها از دایره فرمان خدا خارج شده، راه فسق را پیش گرفتهاند» (وَ لکِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ فاسِقُونَ).
(آیه 82)-
شأن نزول:
نخستین مهاجران اسلام! در شأن نزول سلسله آیات 82 تا 86- نقل کردهاند که این آیات در باره نجاشى زمامدار حبشه در عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و یاران او نازل شده است.
آنچه در باره این موضوع نقل شده، چنین است: در سالهاى نخستین بعثت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و دعوت عمومى او، مسلمانان در اقلیت شدیدى قرار داشتند، قریش به قبائل عرب توصیه کرده بود که هر کدام، افراد وابسته خود را که به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ایمان آورده است تحت فشار شدید قرار دهند و به این ترتیب هر یک از مسلمانان از طرف قوم و قبیله خود سخت تحت فشار قرار داشت.
آن روز تعداد مسلمانان براى دست زدن به یک «جهاد آزادیبخش» کافى نبود، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله براى حفظ این دسته کوچک، و تهیه پایگاهى براى مسلمانان در بیرون حجاز، به آنها دستور مهاجرت به حبشه داد.
یازده مرد و چهار زن از مسلمانان راه حبشه را پیش گرفتند، و این در ماه رجب سال پنجم بعثت بود، و این مهاجرت، مهاجرت اول نام گرفت.
چیزى نگذشت که «جعفر بن أبو طالب» و جمعى دیگر از مسلمانان به حبشه رفتند و هسته اصلى یک جمعیت متشکل اسلامى را که از 82 نفر مرد و عدّه قابل ملاحظهاى زن و کودک تشکیل مىشد بوجود آوردند.
طرح این مهاجرت براى بتپرستان سخت دردناک بود، و براى به هم زدن برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 547
این موقعیت دست به کار شدند، و دو نفر از جوانان با هوش و حیلهگر و پشت همانداز یعنى «عمرو عاص» و «عمارة بن ولید» را انتخاب کردند و با هدایاى فراوانى به حبشه فرستادند، این دو نفر با مقدماتى به حضور نجاشى بار یافتند.
«عمرو عاص» با نجاشى چنین گفت: «ما فرستادگان بزرگان مکّهایم، تعدادى از جوانان سبک مغز در میان ما پرچم مخالفت برافراشتهاند و از آیین نیاکان خود برگشته و به بدگویى از خدایان ما پرداخته و آشوب و فتنه به پا کرده و از موقعیت سرزمین شما سوء استفاده کرده و به اینجا پناه آوردند، ما از آن مىترسیم که در اینجا نیز دست به اخلالگرى زنند، بهتر این است که آنها را به ما بسپارید تا به محل خود بازگردانیم ....»
این را گفتند و هدایایى را که با خود آورده بودند تقدیم داشتند.
نجاشى گفت: تا من با نمایندگان این پناهندگان به کشورم تماس نگیرم نمىتوانم در این زمینه سخن بگویم! روز دیگرى در یک جلسه مهم که اطرافیان نجاشى و جمعى از دانشمندان مسیحى و جعفر بن أبی طالب به عنوان نمایندگى مسلمانان، و نمایندگان قریش، حضور داشتند، نجاشى پس از استماع سخنان نمایندگان قریش رو به جعفر کرد و از او خواست که نظر خود را در این زمینه بیان کند.
«جعفر پس از اداى احترام چنین گفت: نخست از اینها بپرسید آیا ما جزء بردگان فرارى این جمعیتیم؟
عمرو گفت: نه شما آزادید.
جعفر- و نیز سؤال کنید آیا آنها دینى بر ذمه ما دارند که آن را از ما مىطلبند؟
عمرو- نه ما هیچ گونه مطالبهاى از شما نداریم.
جعفر- آیا خونى از شما ریختهایم؟ که آن را از ما مىطلبید؟
عمرو- نه چنین چیزى در کار نیست.
سپس جعفر رو به نجاشى کرد و گفت: ما جمعى نادان بودیم، بتپرستى مىکردیم، گوشت مردار مىخوردیم، انواع کارهاى زشت و ننگین انجام مىدادیم، برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 548
قطع رحم مىکردیم و نسبت به همسایگان خویش بدرفتارى داشتیم، و نیرومندان ما حق ضعیفان را مىخوردند! ولى خداوند پیامبرى در میان ما مبعوث کرد که به ما دستور داده است هر گونه شبیه و شریک را از خدا دور سازیم و فحشاء و منکرات و ظلم و ستم و قمار را ترک گوییم، به ما دستور داده نماز بخوانیم، زکات بدهیم، عدالت و احسان پیشه کنیم و بستگان خود را کمک نماییم.
نجاشى گفت: عیساى مسیح نیز براى همین مبعوث شده بود! سپس از جعفر پرسید: آیا چیزى از آیاتى که بر پیامبر شما نازل شده است حفظ دارى؟
جعفر گفت: آرى! و سپس شروع به خواندن سوره «مریم» کرد.
حسن انتخاب جعفر، در مورد آیات تکان دهنده این سوره که مسیح و مادرش را از هر گونه تهمتهاى ناروا پاک مىسازد، اثر عجیبى گذاشت تا آنجا که قطرههاى اشک شوق، از دیدگان دانشمندان مسیحى سرازیر گشت، و نجاشى صدا زد به خدا سوگند نشانههاى حقیقت در این آیات نمایان است! هنگامى که «عمرو» خواست در اینجا سخنى بگوید و تقاضاى سپردن مسلمانان را به دست وى کند، نجاشى دست بلند کرد، و محکم بر صورت عمرو کوبید و گفت: خاموش باش به خدا سوگند اگر بیش از این سخنى در مذمت این جمعیت بگویى تو را مجازات خواهم کرد! سالها گذشت، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله هجرت کرد و کار اسلام بالا گرفت، و عهدنامه «حدیبیه» امضا شد و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله متوجه فتح «خیبر» گشت، در آن روز که مسلمانان از فرط شادى به خاطر در هم شکستن بزرگترین کانون خطر یهود در پوست نمىگنجیدند، از دور شاهد حرکت دسته جمعى عدهاى به سوى سپاه اسلام بودند، چیزى نگذشت که معلوم شد این جمعیت همان مهاجران حبشهاند که به آغوش وطن باز مىگردند! پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با مشاهده «جعفر» و مهاجران حبشه، این جمله تاریخى را فرمود:
لا ادرى انا بفتح خیبر اسرّ ام بقدوم جعفر؟!: «نمىدانم از پیروزى خیبر خوشحالتر برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 549
باشم یا از بازگشت جعفر»؟
مىگویند، علاوه بر مسلمانان، هشت نفر از شامیان که در میان آنها یک راهب مسیحى بود و تمایل شدید به اسلام پیدا کرده بود، خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسیدند و پس از شنیدن آیات سوره یس به گریه افتادند و مسلمان شدند و گفتند: چقدر این آیات به تعلیمات راستین مسیح شباهت دارد آیات 82 تا 86- نازل شد و از این مؤمنان تجلیل کرد.
تفسیر:
کینه توزى یهود و نرمش نصارى! در سلسله آیات 82 تا 86- مقایسهاى میان یهودیان و مسیحیانى که معاصر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله بودهاند شده است، نخست آیه یهود و مشرکان را در یک صف و مسیحیان را در صف دیگر قرار داده، مىگوید: «بطور مسلم سرسختترین دشمنان مؤمنان را یهود و مشرکان خواهى یافت، و با محبتترین آنها نسبت به مؤمنان مدعیان مسیحیتند» (لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قالُوا إِنَّا نَصارى).
تاریخ اسلام به خوبى گواه این حقیقت است، زیرا در بسیارى از صحنههاى نبرد ضد اسلامى، یهود بطور مستقیم یا غیر مستقیم دخالت داشتند.
در حالى که در غزوات اسلامى، کمتر مسلمانان را مواجه با مسیحیان مىبینیم، سپس قرآن دلیل این تفاوت روحیه و خط مشى اجتماعى را طى چند جمله بیان کرده، مىگوید: مسیحیان معاصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله امتیازاتى داشتند که در یهود نبود. نخست این که: «در میان آنها جمعى دانشمند بودند که به اندازه دانشمندان دنیاپرست یهود در کتمان حقیقت کوشش نداشتند» (ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ).
و نیز در میان آنها جمعى «تارک دنیا بودند» که درست در نقطه مقابل حریصان یهود گام برمىداشتند (وَ رُهْباناً). «و بسیارى از آنها در برابر پذیرش حق خاضع بودند، و تکبرى از خودشان نمىدادند» (وَ أَنَّهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ).
در حالى که اکثریت یهود به خاطر این که خود را نژاد برتر مىدانستند، از قبول آیین اسلام که از نژاد یهود برنخاسته بود سر باز مىزدند.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 550
آغاز جزء هفتم قرآن مجید
ادامه سوره مائده
(آیه 83)- به علاوه «جمعى از آنان (همانند همراهان جعفر و جمعى از مسیحیان حبشه» هنگامى که آیات قرآن را مىشنیدند، اشک شوق از دیدگانشان به خاطر دست یافتن به حق سرازیرى مىشد» (وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ).
«و با صراحت و شهامت و بىنظرى صدا مىزدند: پروردگارا! ما ایمان آوردیم، ما را از گواهان حق و همراهان محمد صلّى اللّه علیه و آله و یاران او قرار ده» (یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاکْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِینَ).
(آیه 84)- آنها بقدرى تحت تأثیر آیات تکان دهنده این کتاب آسمانى قرار مىگرفتند که مىگفتند: «چگونه ممکن است ما به خداوند یگانه و حقایقى که از طرف او آمده است ایمان نیاوریم در حالى که انتظار داریم ما را در زمره جمعیت صالحان قرار دهد» (وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ وَ نَطْمَعُ أَنْ یُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِینَ).
(آیه 85)- در این آیه و آیه بعد به سرنوشت این دو طایفه و پاداش و کیفر آنها اشاره شده، نخست مىگوید: «آنها که در برابر افراد با ایمان، محبت نشان دادند، و در مقابل آیات الهى سر تسلیم فرود آوردند، و با صراحت ایمان خود را اظهار داشتند، خداوند در برابر این به آنها باغهاى بهشت را پاداش مىدهد که از زیر درختان آن نهرها جارى است و جاودانه در آن مىمانند و این است جزاى نیکوکاران» (فَأَثابَهُمُ اللَّهُ بِما قالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنِینَ).
(آیه 86)- و در مقابل «آنها که راه دشمنى را پیمودند و کافر شدند و آیات خدا را تکذیب کردند اهل دوزخند» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ).
(آیه 87)
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و دو آیه بعد نقل شده است: برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 551
روزى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در باره رستاخیز و وضع مردم در آن دادگاه بزرگ الهى بیاناتى فرمود، این بیانات مردم را تکان داد و جمعى گریستند، به دنبال آن جمعى از یاران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تصمیم گرفتند، پارهاى از لذائذ و راحتیها را بر خود تحریم کرده و به جاى آن به عبادت پردازند.
روزى همسر «عثمان بن مظعون» نزد عایشه آمد، او زن جوان و صاحب جمالى بود، عایشه از وضع او متعجب شد و گفت: چرا به خودت نمىرسى، و زینت نمىکنى؟! در پاسخ گفت: براى چه کسى زینت کنم؟ همسرم مدتى است که مرا ترک گفته و رهبانیت پیش گرفته است، این سخن به گوش پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسید، فرمان داد همه مسلمانان به مسجد آیند، هنگامى که مردم در مسجد اجتماع کردند، بالاى منبر قرار گرفت، پس از حمد و ثناى پروردگار گفت: من سنت خود را براى شما بازگو مىکنم هر کس از آن روى گرداند از من نیست، من قسمتى از شب را مىخوابم و با همسرانم آمیزش دارم و همه روزها را روزه نمىگیرم.
آگاه باشید! من هرگز به شما دستور نمىدهم که مانند کشیشان مسیحى و رهبانها ترک دنیا گویید زیرا این گونه مسائل و همچنین دیرنشینى در آیین من نیست، رهبانیت امت من در جهاد است، آنها که سوگند یاد کرده بودند، برخاستند و گفتند: اى پیامبر! ما در این راه سوگند یاد کردهایم وظیفه ما در برابر سوگندمان چیست؟ آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
تفسیر:
از حد تجاوز نکنید! در این آیه و آیات بعد یک سلسله احکام مهم اسلامى مطرح شده است.
نخست، اشاره به تحریم قسمتى از مواهب الهى به وسیله بعضى از مسلمین شده، و آنها را از تکرار این کار نهى مىکند، و مىگوید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید «طیبات» و امور پاکیزهاى را که خداوند براى شما حلال کرده بر خود حرام مکنید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ).
با بیان این حکم، اسلام صریحا بیگانگى خود را از مسأله رهبانیت و ترک دنیا برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 552
آن چنان که مسیحیان و مرتاضان دارند اعلام داشته است.
سپس براى تأکید این موضوع مىگوید: «از حد و مرزها فراتر نروید، زیرا خداوند تجاوزکنندگان را دوست ندارد» (وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ).
(آیه 88)- در این آیه نیز مجددا روى مطلب تأکید کرده، منتها در آیه گذشته نهى از تحریم بود و در این آیه امر به بهره گرفتن مشروع از مواهب الهى کرده، مىفرماید: «از آنچه خداوند به شما روزى داده است حلال و پاکیزه بخورید» (وَ کُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلالًا طَیِّباً).
تنها شرط آن این است که «از (مخالفت) خداوندى که به او ایمان دارید بپرهیزید» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ).
یعنى، ایمان شما به خدا ایجاب مىکند که همه دستورات او را محترم بشمرید، هم در بهره گرفتن از مواهب الهى و هم رعایت اعتدال و تقوى.
(آیه 89)- سوگند و کفّاره سوگند! در این آیه در باره سوگندهایى که در زمینه تحریم حلال و غیر آن خورده مىشود، بطور کلى بحث کرده و قسمها را به دو قسمت تقسیم مىکند:
نخست مىگوید: «خداوند شما را در برابر قسمهاى لغو مؤاخذه و مجازات نمىکند» (لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ).
منظور از سوگند لغو چنانکه مفسران و فقها گفتهاند، سوگندهایى است که داراى هدف مشخص نیست و از روى اراده و تصمیم سرنمىزند.
قسم دوم از سوگندها، سوگندهایى است که از روى اراده و تصمیم و بطور جدّى یاد مىشود، در باره این نوع قسمها، قرآن در ادامه آیه چنین مىگوید: «خداوند شما را در برابر چنین سوگندهایى که گره آن را محکم کردهاید مؤاخذه مىکند و شما را موظف به عمل کردن به آن مىسازد» (وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الْأَیْمانَ).
البته جدّى بودن سوگند به تنهایى براى صحت آن کافى نیست بلکه باید محتواى سوگند لااقل یک امر مباح بوده باشد و باید دانست که سوگند جز به نام خدا معتبر نیست. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 553
بنابراین اگر کسى به نام خدا سوگند یاد کند واجب است به سوگند خود عمل کند و اگر آن را شکست کفاره دارد. «و کفاره چنین سوگندى (یکى از سه چیز است: نخست) اطعام ده نفر مسکین» (فَکَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساکِینَ).
منتها براى این که بعضى از اطلاق این حکم چنین استفاده نکنند که مىتوان از هر نوع غذاى پست و کمارزشى براى کفاره استفاده کرد، تصریح مىکند که «این غذا باید لااقل یک غذاى حد وسط بوده باشد که معمولا در خانواده خود از آن تغذیه مىکنید» (مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْلِیکُمْ).
دوم: «پوشاندن لباس، بر ده نفر نیازمند» (أَوْ کِسْوَتُهُمْ).
البته ظاهر آیه این است که لباسى بوده باشد که بطور معمول تن را بپوشاند و بر حسب فصول و مکانها و زمانها تفاوت پیدا مىکند.
در این که آیا از نظر کیفیت حد اقل کافى است و یا در اینجا نیز باید حد وسط مراعات شود، به مقتضاى اطلاق آیه هر گونه لباس کافى است.
سوم: «آزاد کردن یک برده» (أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ).
اما ممکن است کسانى باشند که قدرت بر هیچ یک از اینها نداشته باشند و لذا بعد از بیان این دستور مىفرماید: «آنهایى که دسترسى به هیچ یک ندارند باید سه روز، روزه بگیرند» (فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ ثَلاثَةِ أَیَّامٍ).
سپس براى تأکید مىگوید: «کفاره سوگندهاى شما این است که گفته شد» (ذلِکَ کَفَّارَةُ أَیْمانِکُمْ إِذا حَلَفْتُمْ).
ولى براى این که کسى تصور نکند با دادن کفاره، شکستن سوگندهاى صحیح حرام نیست مىگوید: «سوگندهاى خود را حفظ کنید» (وَ احْفَظُوا أَیْمانَکُمْ).
و در پایان آیه مىفرماید: «این چنین خداوند آیاتش را براى شما بیان مىکند، تا شکر او را بگذارید و در برابر این احکام و دستوراتى که ضامن سعادت و سلامت فرد و اجتماع است، او را سپاس گویید» (کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).
(آیه 90)
شأن نزول:
در تفاسیر شیعه و اهل تسنن شأن نزولهاى مختلفى در برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 554
باره این آیه ذکر شده است که تقریبا با یکدیگر شباهت دارند از جمله این که در «مسند احمد» و «سنن ابى داود» و «نسائى» و «ترمذى» چنین نقل شده است که:
عمر (که طبق تصریح تفسیر فى ظلال جلد سوم، صفحه 33، علاقه شدیدى به نوشیدن شراب داشت) دعا مىکرد، و مىگفت: خدایا بیان روشنى در مورد خمر براى ما بفرما، هنگامى که آیه 219، سوره بقره (یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ ...)
نازل شد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آیه را براى او قرائت کرد ولى او باز به دعاى خود ادامه مىداد، و مىگفت: خدایا بیان روشنترى در این زمینه بفرما، تا این که آیه 43 سوره نساء (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکارى) نازل شد، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آن را نیز بر او خواند، باز به دعاى خود ادامه مىداد! تا این که آیه مورد بحث که صراحت فوق العادهاى در این موضوع دارد، نازل گردید، هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آیه را بر او خواند، گفت: انتهینا انتهینا! «از نوشیدن شراب خوددارى مىکنیم، خوددارى مىکنیم»!
تفسیر:
حکم قطعى در باره شراب و مراحل تدریجى آن- همانطور که در ذیل آیه 43 سوره نساء اشاره کردیم، شرابخورى و میگسارى در زمان جاهلیت و قبل از ظهور اسلام فوق العاده رواج داشت و به صورت یک بلاى عمومى درآمده بود، تا آنجا که بعضى از مورّخان مىگویند عشق عرب جاهلى در سه چیز خلاصه مىشد: شعر و شراب و جنگ! روشن است که اگر اسلام مىخواست بدون رعایت اصول روانى و اجتماعى با این بلاى بزرگ عمومى به مبارزه برخیزد ممکن نبود، و لذا از روش تحریم تدریجى و آماده ساختن افکار و اذهان براى ریشهکن کردن میگسارى که به صورت یک عادت ثانوى در رگ و پوست آنها نفوذ کرده بود، استفاده کرد، به این ترتیب که نخست در بعضى از سورههاى مکّى اشاراتى به زشتى این کار نمود، ولى عادت زشت شرابخوارى از آن ریشهدارتر بود، که با این اشارهها ریشهکن شود، لذا هنگامى که مسلمانان به مدینه منتقل شدند و نخستین حکومت اسلامى تشکیل شد، دومین دستور- آیه 219، سوره بقره- در زمینه منع شرابخوارى به صورت قاطعترى نازل برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 555
گشت، آشنایى مسلمانان به احکام اسلام سبب شد که دستور نهایى- همین آیه مورد بحث- با صراحت کامل و بیان قاطع که حتى بهانهجویان نیز نتوانند به آن ایراد گیرند نازل گردد.
در این آیه با تعبیرات گوناگون ممنوعیت این کار مورد تأکید قرار گرفته، تا جایى که شرابخوارى در ردیف بتپرستى و قمار و ازلام و از اعمال شیطانى و پلید قلمداد شده است مىفرماید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید شراب و قمار و بتها و ازلام (یک نوع بختآزمایى) پلیدند و از عمل شیطانند از آنها دورى کنید تا رستگار شوید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ).
«انصاب» بتهایى که شکل مخصوصى نداشتند و تنها قطعه سنگى بودند و قرار گرفتن شراب و قمار هم ردیف آن نشانگر خطر بسیار زیاد شراب و قمار است به همین دلیل در روایتى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم: شارب الخمر کعابد الوثن:
«شرابخور همانند بتپرست است».
(آیه 91)- در این آیه به پارهاى از زیانهاى آشکار شراب و قمار پرداخته نخست مىگوید: «شیطان مىخواهد از طریق شراب و قمار در میان شما تخم عداوت و دشمنى بپاشد و از نماز و ذکر خدا باز دارد» (إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ).
در پایان این آیه به عنوان یک استفهام تقریرى، مىگوید: «آیا شما خوددارى خواهید کرد؟» (فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ).
یعنى پس از این همه تأکید باز جاى بهانه جویى یا شک و تردید در مورد ترک این دو گناه بزرگ باقى مانده است؟! و لذا مىبینیم که حتى «عمر» که تعبیرات آیات گذشته را به خاطر علاقهاى که (طبق تصریح مفسران عامه) به شراب داشت وافى نمىدانست پس از نزول این آیه، گفت که این تعبیر کافى و قانعکننده است.
(آیه 92)- و در این آیه به عنوان تأکید این حکم نخست به مسلمانان دستور برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 556
مىدهد که «خدا و پیامبرش را اطاعت کنید و از مخالفت او بپرهیزید» (وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا).
و سپس مخالفان را تهدید مىکند که: «اگر از اطاعت فرمان پروردگار سرباز زنید، مستحق کیفر و مجازات خواهید بود و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله وظیفهاى جز ابلاغ آشکار ندارد» (فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلى رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِینُ).
(آیه 93)
شأن نزول:
در تفاسیر چنین آمده است که، پس از نزول آیه تحریم شراب و قمار، بعضى از یاران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گفتند: اگر این دو کار این همه گناه دارد پس تکلیف برادران مسلمان ما که پیش از نزول این آیه از دنیا رفتهاند و هنوز این دو کار را ترک نکرده بودند چه مىشود؟ آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
تفسیر:
در این آیه در پاسخ کسانى که نسبت به وضع گذشتگان قبل از نزول تحریم شراب و قمار و یا نسبت به وضع کسانى که این حکم هنوز به گوش آنها نرسیده، و در نقاط دور دست زندگى داشتند، سؤال مىکردند، مىگوید: «آنهایى که ایمان و عمل صالح داشتهاند و این حکم به آنها نرسیده بوده، اگر شرابى نوشیدهاند و یا از درآمد قمار خوردهاند گناهى بر آنها نیست» (لَیْسَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِیما طَعِمُوا).
سپس این حکم را مشروط به این مىکند که «آنها تقوا را پیشه کنند و ایمان بیاورند و عمل صالح انجام دهند» (إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ) بار دیگر همین موضوع را تکرار کرده، مىگوید: «سپس تقوا پیشه کنند و ایمان بیاورند» (ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا).
و براى سومین بار با کمى تفاوت همین موضوع را تکرار نموده، مىگوید:
«سپس تقوا پیشه کنند و نیکى نمایند» (ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا).
و در پایان آیه مىفرماید: «خداوند نیکوکاران را دوست مىدارد» (وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ).
هر یک از این سه تقوا، اشاره به مرحلهاى از احساس مسؤولیت و پرهیزکارى است.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 557
(آیه 94)
شأن نزول:
نقل شده: هنگامى که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و مسلمانان در سال حدیبیّه براى عمره با حال احرام حرکت کردند، در وسط راه با حیوانات وحشى فراوانى رو برو شدند، بطورى که مىتوانستند آنها را با دست و نیزهها صید کنند! این شکارها بقدرى زیاد بودند که بعضى نوشتهاند دوش به دوش مرکبها و از نزدیک خیمهها رفت و آمد مىکردند.
این آیه و دو آیه بعد نازل شد و مسلمانان را از صید آنها برحذر داشت، و به آنها اخطار کرد که این نوع امتحان براى آنها محسوب مىشود.
تفسیر:
احکام صید در حال احرام- این آیه و دو آیه بعد ناظر به یکى از احکام عمره و حجّ، یعنى مسأله شکار حیوانات صحرایى و دریایى در حال احرام مىباشد. نخست اشاره به جریانى که مسلمانان در سال «حدیبیه» با آن رو برو بودند کرده، مىگوید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! خداوند شما را با چیزى از شکار مىآزماید، شکارهایى که بقدرى به شما نزدیک مىشوند که حتى با نیزه و دست مىتوانید آنها را شکار کنید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللَّهُ بِشَیْءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنالُهُ أَیْدِیکُمْ وَ رِماحُکُمْ).
سپس به عنوان تأکید مىفرماید: «این جریان براى آن بوده است که افرادى که از خدا با ایمان به غیب مىترسند، از دیگران شناخته شوند» (لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ).
و در پایان آیه مىفرماید: «پس هر کس بعد از آن تجاوز کند مجازات دردناکى خواهد داشت» (فَمَنِ اعْتَدى بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِیمٌ).
(آیه 95)- در این آیه با صراحت و قاطعیّت بیشتر و بطور عموم فرمان تحریم صید را در حال احرام صادر کرده، مىگوید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! در حال احرام شکار نکنید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ).
سپس به کفاره صید در حال احرام اشاره کرده، مىگوید: «کسى که عمدا صیدى را به قتل برساند، باید کفارهاى همانند آن از چهارپایان بدهد» یعنى، آن را برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 558
قربانى کرده و گوشت آن را به مستمندان بدهد (وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ).
در اینجا منظور از «مثل» همانندى در شکل و اندازه حیوان است به این معنى که مثلا اگر کسى حیوان وحشى بزرگى را همانند شترمرغ صید کند، باید کفاره آن را شتر انتخاب کند و یا اگر آهو صید کند باید گوسفند که تقریبا به اندازه آن است قربانى نماید.
و از آنجا که ممکن است مسأله همانندى براى بعضى مورد شک و تردید واقع شود، قرآن در این زمینه دستور داده است که «باید این موضوع زیر نظر دو نفر از افراد مطلع و عادل انجام پذیرد» (یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ).
و در باره این که این کفاره در کجا باید ذبح شود، دستور مىدهد که به صورت «قربانى و «هدى» اهداء به کعبه شود و به سرزمین کعبه برسد» (هَدْیاً بالِغَ الْکَعْبَةِ).
سپس اضافه مىکند که، لازم نیست حتما کفاره به صورت قربانى باشد، بلکه دو چیز دیگر نیز هر یک مىتوانند جانشین آن شوند، نخست این که «معادل پول آن را در راه اطعام مساکین مصرف کند» (أَوْ کَفَّارَةٌ طَعامُ مَساکِینَ).
«و یا معادل آن روزه بگیرد» (أَوْ عَدْلُ ذلِکَ صِیاماً).
«این کفارات به خاطر آن است که کیفر کار خلاف خود را ببیند» (لِیَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ).
اما از آنجایى که هیچ حکمى معمولا شامل گذشته نمىشود، تصریح مىکند که «خدا از تخلفاتى که در این زمینه در گذشته انجام دادهاید، عفو فرموده است» (عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ). «و هر گاه کسى به این اخطارهاى مکرر و حکم کفاره اعتنا نکند و باز هم مرتکب صید در حال احرام شود، خداوند از چنین کسى انتقام خواهد گرفت و خداوند تواناست، و به موقع انتقام مىگیرد» (وَ مَنْ عادَ فَیَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ ذُو انْتِقامٍ).
(آیه 96)- در این آیه پیرامون صیدهاى دریا سخن به میان آورده، مىگوید:
«صید دریا و طعام آن براى شما (در حال احرام) حلال است» (أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 559
الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ)
.
منظور از «طعام» همان خوراکى است که از ماهیان صید شده ترتیب داده مىشود، زیرا آیه مىخواهد دو چیز را مجاز کند نخست صید کردن و دیگر خوردن غذاى صید شده.
سپس به فلسفه این حکم اشاره کرده مىگوید: «این به خاطر این است که شما و مسافران بتوانید بهره ببرید» (مَتاعاً لَکُمْ وَ لِلسَّیَّارَةِ).
یعنى به خاطر این که در حال احرام براى تغذیه به زحمت نیفتید و بتوانید از یک نوع صید بهرهمند شوید، این اجازه در مورد صید دریا به شما داده شده است.
بار دیگر به عنوان تأکید به حکم سابق بازگشته، مىگوید: «مادام که در حال احرام هستید صیدهاى صحرایى بر شما حرام است» (وَ حُرِّمَ عَلَیْکُمْ صَیْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُماً).
و در پایان آیه براى تأکید تمام احکامى که ذکر شد مىفرماید: «از خداوندى که در قیامت در پیشگاه او محشور خواهید شد بپرهیزید» و با فرمان او مخالفت ننمایید (وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ).
فلسفه تحریم صید در حال احرام-
مىدانیم، حجّ و عمره از عباداتى است که انسان را از جهان ماده جدا کرده و در محیطى مملو از معنویت فرو مىبرد. تعیّنات زندگى مادى، جنگ و جدالها، خصومتها، هوسهاى جنسى، لذات مادى، در مراسم حجّ و عمره بکلى کنار مىروند و انسان به یک نوع ریاضت مشروع الهى دست مىزند، و به نظر مىرسد که تحریم صید در حال احرام نیز به همین منظور است.
از این گذشته اگر صید کردن براى زوّار خانه خدا کار مشروعى بود، با توجه به این همه رفت و آمدى که هر سال در این سرزمینهاى مقدس مىشود، نسل بسیارى از حیوانات در آن منطقه که به حکم خشکى و کمآبى، حیواناتش نیز کم است، برچیده مىشد، مخصوصا با توجه به این که در غیر حال احرام نیز صید حرام، برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 560
و همچنین کندن درختان و گیاهان آن ممنوع است، روشن مىشود که این دستور ارتباط نزدیکى با مسأله حفظ محیط زیست و نگهدارى گیاهان و حیوانات آن منطقه از فنا و نابودى دارد.
(آیه 97)- در تعقیب آیات گذشته که در زمینه تحریم صید در حال احرام، بحث مىکرد، در این آیه به اهمیت «مکّه» و اثر آن در سازمان زندگى اجتماعى مسلمانها اشاره کرده، نخست مىفرماید: «خداوند کعبه، بیت الحرام را وسیلهاى براى اقامه امر مردم قرار داده است» (جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاسِ).
و از آنجا که این مراسم باید در محیطى امن و امان از جنگ و کشمکش و نزاع صورت گیرد اشاره به اثر ماههاى حرام (ماههایى که جنگ مطلقا در آن ممنوع است) در این موضوع کرده، مىفرماید: «و همچنین ماه حرام» (وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ).
و نیز نظر به این که وجود «قربانیهاى بىنشان- هدى- و قربانیهاى نشاندار- قلائد» که تغذیه مردم را در ایامى که اشتغال به مراسم حج و عمره دارند تأمین کرده و فکر آنها را از این جهت آسوده مىکند، تأثیرى در تکمیل این برنامه دارد به آنها نیز اشاره کرده مىگوید: (وَ الْهَدْیَ وَ الْقَلائِدَ).
در پایان آیه چنین مىگوید: «خداوند این برنامههاى منظم را به خاطر این قرار داد تا بدانید علم او به اندازهاى وسیع است که آنچه در آسمانها و زمین است مىداند و از همه چیز- مخصوصا نیازمندیهاى روحى و جسمى بندگانش- باخبر است» (ذلِکَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ).
(آیه 98)- در این آیه براى تأکید دستورات گذشته و تشویق مردم به انجام آنها و تهدید مخالفان و معصیتکاران مىفرماید: «بدانید خدا شدید العقاب و نیز غفور و رحیم است» (اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ وَ أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
(آیه 99)- و باز براى تأکید بیشتر مىگوید: مسؤول اعمال شما خودتان هستید و «پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مسؤولیتى جز ابلاغ رسالت و رساندن دستورات خدا ندارد» (ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ). «و در عین حال خداوند از نیات شما، و از کارهاى برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 561
آشکار و پنهانى همگى آگاه و باخبر است» (وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَکْتُمُونَ).
(آیه 100)- اکثریت دلیل «پاکى» نیست! در آیات گذشته سخن از تحریم مشروبات الکلى و قمار و انصاب و ازلام و صید کردن در حال احرام بود، از آنجا که بعضى از افراد ممکن است براى ارتکاب این گونه گناهان عمل اکثریت را در پارهاى از محیطها دستاویز قرار دهند.
خداوند یک قاعده کلى و اساسى را در یک عبارت کوتاه بیان کرده، مىفرماید: «بگو اى پیامبر! هیچ گاه ناپاک و پاک یکسان نخواهد بود، اگر چه فزونى ناپاک و کثرت آلودهها تو را به شگفتى فرو برد»! (قُلْ لا یَسْتَوِی الْخَبِیثُ وَ الطَّیِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَةُ الْخَبِیثِ).
بنابراین، خبیث و طیب در آیه به معنى هر گونه موجود پاک و ناپاک اعم از غذاها و افکار است.
و در پایان آیه، اندیشمندان را مخاطب ساخته و مىگوید: «از (مخالفت) خدا بپرهیزید اى صاحبان خرد، تا رستگار شوید» (فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ).
آیه 101)
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و آیه بعد، از على بن أبی طالب علیه السّلام نقل شده است که: «روزى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله خطبهاى خواند و دستور خدا را در باره حج بیان کرد، شخصى به نام عکاشه- و به روایتى سراقه- گفت: آیا این دستور براى هر سال است، و همه سال باید حج به جا بیاوریم؟
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به سؤال او پاسخ نگفت، ولى او لجاجت کرد، و دوبار، و یا سه بار، سؤال خود را تکرار نمود، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: واى بر تو، چرا این همه اصرار مىکنى اگر در جواب تو بگویم بلى، حجّ در همه سال بر همه شما واجب مىشود و اگر در همه سال واجب باشد توانایى انجام آن را نخواهید داشت و اگر با آن مخالفت کنید گناهکار خواهید بود، بنابراین، مادام که چیزى به شما نگفتهام روى آن اصرار نورزید.
آیه نازل شد و آنها را از این کار بازداشت.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 562
تفسیر:
سؤالات بیجا! شک نیست که سؤال کردن، کلید فهم حقایق است، و در آیات و روایات اسلامى نیز به مسلمانان دستور اکید داده شده است که هر چه را نمىدانند بپرسند، ولى از آنجا که هر قانونى معمولا استثنایى دارد، این اصل اساسى تعلیم و تربیت نیز استثنایى دارد و آن این که گاهى پارهاى از مسائل پنهان بودنش براى حفظ نظام اجتماع و تأمین مصالح افراد بهتر است در این گونه موارد جستجوها و پرسشهاى پى در پى، براى پرده برداشتن، از روى واقعیت، نه تنها فضیلتى نیست بلکه مذموم و ناپسند نیز مىباشد.
قرآن در این آیه به این موضوع اشاره کرده، صریحا مىگوید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید از امورى که افشاى آنها باعث ناراحتى و دردسر شما مىشود پرسش نکنید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ).
ولى از آنجا که سؤالات پى در پى از ناحیه افراد و پاسخ نگفتن به آنها ممکن است موجب شک و تردید براى دیگران گردد و مفاسد بیشترى ببار آورد اضافه مىکند» اگر در این گونه موارد زیاد اصرار کنید به وسیله آیات قرآن بر شما افشاء مىشود» و به زحمت خواهید افتاد (وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حِینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَکُمْ).
سپس اضافه مىکند: تصور نکنید اگر خداوند از بیان پارهاى از مسائل سکوت کرده است از آن غفلت داشته، بلکه مىخواسته است شما را در توسعه قرار دهد و «آنها را بخشوده است، و خداوند بخشنده حلیم است» (عَفَا اللَّهُ عَنْها وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ).
در حدیثى از على علیه السّلام مىخوانیم: «خداوند واجباتى براى شما قرار داده آنها را ضایع مکنید، و حدود و مرزهایى تعیین کرده از آنها تجاوز ننمایید و از امورى نهى کرده، در برابر آنها پردهدرى نکنید، و از امورى ساکت شده و صلاح در کتمان آن دیده و هیچ گاه این کتمان از روى نسیان نبوده، در برابر این گونه امور، اصرارى در افشاء نداشته باشید».
(آیه 102)- در این آیه براى تأکید مطلب مىگوید: «بعضى از اقوام پیشین، این گونه سؤالات را داشتند و به دنبال پاسخ آنها به مخالفت و عصیان برخاستند» برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 563
(قَدْ سَأَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِها کافِرِینَ).
و در پایان این بحث ذکر این نکته را لازم مىدانیم که آیههاى فوق به هیچ وجه راه سؤالات منطقى و آموزنده و سازنده را به روى مردم نمىبندد، بلکه منحصرا مربوط به سؤالات نابجا و جستجو از امورى است که نه تنها مورد نیاز نیست بلکه مکتوم ماندن آن بهتر و حتى گاهى لازم است.
(آیه 103)- در این آیه، اشاره به چهار «بدعت» نابجا شده که در میان عرب جاهلى معمول بود، آنها بر پارهاى از حیوانات به جهتى از جهات علامت و نامى گذارده و خوردن گوشت آن را ممنوع مىساختند و یا حتى خوردن شیر و چیدن پشم و سوار شدن بر پشت آنها را مجاز نمىشمردند، یعنى عملا حیوان را بلااستفاده و بیهوده رها مىساختند.
قرآن مجید مىگوید: «خداوند هیچ یک از این احکام را به رسمیت نمىشناسد، نه بحیرةاى قرار داده و نه سائبة و نه وصیلة و نه حام (ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِیرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصِیلَةٍ وَ لا حامٍ).
و اما توضیح این چهار نوع حیوان:
1- بحیره به حیوانى مىگفتند که پنج بار زاییده بود و پنجمین آنها ماده و به روایتى نر بود، گوش چنین حیوانى را شکاف وسیعى مىدادند و آن را به حال خود آزاد مىگذاشتند و از کشتن آن صرف نظر مىکردند.
2- سائبه شترى بوده که دوازده- و به روایتى ده- بچه مىآورد، آن را آزاد مىساختند و حتى کسى سوار بر آن نمىشد، تنها گاهى از شیر آن مىدوشیدند و به میهمان مىدادند.
3- وصیله به گوسفندى مىگفتند که هفت بار فرزند مىآورد و به روایتى به گوسفندى مىگفتند: که دوقلو مىزایید، کشتن چنان گوسفندى را نیز حرام مىدانستند.
4- حام به حیوان نرى مىگفتند که ده بار از آن براى تلقیح حیوانات ماده استفاده مىکردند و هر بار فرزندى از نطفه آن به وجود مىآمد. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 564
کوتاه سخن این که منظور حیواناتى بوده که در واقع خدمات فراوان و مکررى به صاحبان خود از طریق «انتاج» مىکردند، و آنها هم در مقابل یک نوع احترام و آزادى بر این حیوانات قائل مىشدند.
سپس مىفرماید: «افراد کافر و بتپرست اینها را به خدا نسبت مىدادند و مىگفتند: قانون الهى است» (وَ لکِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ).
«و اکثر آنها در این باره کمترین فکر و اندیشهاى نمىکردند و عقل خود را به کار نمىگرفتند» بلکه کورکورانه از دیگران تقلید مىنمودند (وَ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ).
(آیه 104)- در این آیه اشاره به دلیل و منطق آنها در این تحریمهاى نابجا و بىمورد کرده، مىگوید: «هنگامى که به آنها گفته شود به سوى آنچه خدا نازل کرده و به سوى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بیایید، آنها از این کار سر باز زده، مىگویند همان رسوم و آداب نیاکان ما، ما را بس است»! (وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا).
در حقیقت خلافکاریها و بتپرستیهاى آنها از یک نوع بتپرستى دیگر یعنى تسلیم بدون قید و شرط در برابر آداب و رسوم خرافى نیاکان سر چشمه مىگرفت قرآن صریحا به آنها پاسخ مىگوید: که «مگر نه این است که پدران آنها دانشى نداشتند و هدایت نیافته بودند» (أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ).
بنابراین، کار شما مصداق روشن تقلید «جاهل» از «جاهل» است که در میزان عقل و خرد بسیار ناپسند مىباشد؟
(آیه 105)- هر کس مسؤول کار خویش است! در آیه قبل سخن از تقلید کورکورانه مردم عصر جاهلیت از نیاکان گمراه، به میان آمد و قرآن به آنها صریحا اخطار کرد که چنین تقلیدى، با عقل و منطق سازگار نیست، به دنبال این موضوع طبعا این سؤال در ذهن آنها مىآمد که اگر ما حسابمان را از نیاکانمان در اینگونه مسائل جدا کنیم، پس سرنوشت آنها چه خواهد شد، به علاوه اگر ما دست از چنان تقلیدى برداریم سرنوشت بسیارى مردم که تحت تأثیر چنین تقالیدى هستند، چه مىشود، آیه شریفه در پاسخ این گونه سؤالات مىگوید: «اى کسانى که ایمان برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 565
آوردهاید شما مسؤول خویشتنید، اگر شما هدایت یافتید گمراهى دیگران (اعم از نیاکان و یا دوستان و بستگان هم عصر شما) لطمهاى به شما نخواهد زد» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ).
سپس اشاره به موضوع رستاخیز و حساب و رسیدگى به اعمال هر کس کرده، مىگوید: «بازگشت همه شما به سوى خداست، و به حساب هر یک از شما جداگانه رسیدگى مىکند، و شما را از آنچه انجام مىدادید آگاه مىسازد» (إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
(آیه 106)
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و دو آیه بعد نقل شده که: یک نفر از مسلمانان به نام «ابن ابى ماریه» به اتفاق دو نفر از مسیحیان عرب به نام «تمیم» و «عدى» که دو برادر بودند به قصد تجارت از مدینه خارج شدند در اثناى راه «ابن ماریه» که مسلمان بود بیمار شد، وصیتنامهاى نوشت و آن را در میان اثاث خود مخفى کرد، و اموال خویش را به دست دو همسفر نصرانى سپرد، وصیت کرد که آنها را به خانواده او برسانند، و از دنیا رفت، همسفران متاع او را گشودند و چیزهاى گرانقیمت و جالب آن را برداشتند و بقیه را به ورثه بازگرداندند.
ورثه هنگامى که متاع را گشودند، قسمتى از اموالى که ابن ابى ماریه با خود برده بود در آن نیافتند، ناگاه چشمان آنها به وصیت نامه افتاد، دیدند، صورت تمام اموال مسروقه در آن ثبت است، مطلب را با آن دو نفر مسیحى همسفر در میان گذاشتند آنها انکار کرده و گفتند: هر چه به ما داده بود به شما تحویل دادهایم! ناچار به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شکایت کردند، آیه نازل شد و حکم آن را بیان کرد.
تفسیر:
از مهمترین مسائلى که اسلام روى آن تکیه مىکند، مسأله حفظ حقوق و اموال مردم و بطور کلى اجراى عدالت اجتماعى است.
نخست براى این که حقوق ورثه در اموال میت از میان نرود و حق بازماندگان و ایتام و صغار پایمال نشود، به افراد با ایمان دستور مىدهد و مىگوید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! هنگامى که مرگ یکى از شما فرا رسد باید به هنگام وصیت کردن دو نفر از افراد عادل مسلمان را به گواهى بطلبید و اموال خود را به عنوان برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 566
امانت براى تحویل دادن به ورثه به آنها بسپارید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا شَهادَةُ بَیْنِکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ حِینَ الْوَصِیَّةِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ).
البته شهادت در اینجا توأم با وصایت است، یعنى این دو نفر هم «وصیند» و هم «گواه»، سپس اضافه مىکند: «اگر در مسافرتى باشید و مصیبت مرگ براى شما فرا رسد (و از مسلمانان وصى و شاهدى پیدا نکنید) دو نفر از غیر مسلمانها را براى این منظور انتخاب نمایید» (أَوْ آخَرانِ مِنْ غَیْرِکُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ فَأَصابَتْکُمْ مُصِیبَةُ الْمَوْتِ).
منظور از غیر مسلمانان تنها اهل کتاب یعنى، یهود و نصارى مىباشد زیرا اسلام براى مشرکان و بتپرستان در هیچ مورد اهمیتى قائل نشده است.
سپس دستور مىدهد که: «اگر به هنگام اداى شهادت در صدق آنها شک کردید آنها را بعد از نماز نگاه مىدارید و وادار کنید تا سوگند یاد کنند (و شهادت دهند) که ما حاضر نیستیم حق را به چیزى (منافع مادى) بفروشیم (و به ناحق گواهى دهیم) اگر چه در مورد خویشاوندان ما باشد» (تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ فَیُقْسِمانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لا نَشْتَرِی بِهِ ثَمَناً وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبى).
«و ما هیچ گاه شهادت الهى را کتمان نمىکنیم که در این صورت از گناهکاران خواهیم بود» (وَ لا نَکْتُمُ شَهادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذاً لَمِنَ الْآثِمِینَ).
(آیه 107)- در این آیه سخن از مواردى به میان آمده که ثابت شود، دو شاهد مرتکب خیانت و گواهى بر ضد حق شدهاند- همانطور که در شأن نزول آیه آمده بود- در چنین موردى دستور مىدهد که: «اگر اطلاعاتى حاصل شود که آن دو نفر مرتکب گناه و جرم و تعدى شدهاند و حق را پایمال کردهاند، دو نفر دیگر از کسانى که گواهان نخست به آنها ستم کردهاند (یعنى ورثه میت) به جاى آنها قرار گرفته و براى احقاق حق خود شهادت و گواهى مىدهند» (فَإِنْ عُثِرَ عَلى أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْماً فَآخَرانِ یَقُومانِ مَقامَهُما مِنَ الَّذِینَ اسْتَحَقَّ عَلَیْهِمُ الْأَوْلَیانِ).
و در ذیل آیه وظیفه دو شاهد دوم را چنین بیان مىکند که «آنها باید به خدا سوگند یاد کنند که گواهى ما از گواهى دو نفر اول شایستهتر و به حق نزدیکتر برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 567
است و ما مرتکب تجاوز و ستمى نشدهایم و اگر چنین کرده باشیم از ظالمان و ستمگران خواهیم بود» (فَیُقْسِمانِ بِاللَّهِ لَشَهادَتُنا أَحَقُّ مِنْ شَهادَتِهِما وَ مَا اعْتَدَیْنا إِنَّا إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِینَ).
(آیه 108)- این آیه در حقیقت فلسفه احکامى را که در زمینه شهادت در آیات قبل گذشت بیان مىکند که: «اگر طبق دستور بالا عمل شود (یعنى دو شاهد را بعد از نماز و در حضور جمع به گواهى بطلبند، و در صورت بروز خیانت آنها، افراد دیگرى از ورثه جاى آنها را بگیرند و حق را آشکار سازند) این برنامه سبب مىشود که شهود در امر شهادت دقت به خرج دهند و آن را بر طبق واقع- به خاطر ترس از خدا یا به خاطر ترس از خلق خدا- انجام دهند مبادا سوگندهایى جاى سوگندهاى آنها را بگیرد» (ذلِکَ أَدْنى أَنْ یَأْتُوا بِالشَّهادَةِ عَلى وَجْهِها أَوْ یَخافُوا أَنْ تُرَدَّ أَیْمانٌ بَعْدَ أَیْمانِهِمْ).
در حقیقت این کار سبب مىشود که حد اکثر ترس از مسؤولیت در برابر خدا و یا بندگان خدا در آنها بیدار گردد و از محور حق منحرف نشوند.
و در آخر آیه براى تأکید روى تمام احکام گذشته دستور مىدهد: «پرهیزکارى پیشه کنید و گوش به فرمان خدا فرا دهید و بدانید خداوند جمعیت فاسقان را هدایت نخواهد کرد» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اسْمَعُوا وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ).
(آیه 109)- این آیه در حقیقت مکملى براى آیات قبل است، زیرا در ذیل آیات گذشته که مربوط به مسأله شهادت حق و باطل بود دستور به تقوا و ترس از مخالفت فرمان خدا داده شده، در این آیه مىگوید: «از آن روز بترسید که خداوند پیامبران را جمع مىکند و از آنها در باره رسالت و مأموریتشان سؤال مىکند و مىگوید مردم در برابر دعوت شما چه پاسخى گفتند» (یَوْمَ یَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ).
آنها از خود نفى علم کرده و همه حقایق را موکول به علم پروردگار کرده مىگویند: «خداوندا! ما علم و دانشى نداریم، تو آگاه بر تمام غیوب و پنهانیها هستى» (قالُوا لا عِلْمَ لَنا إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 568
و به این ترتیب سر و کار شما با چنین خداوند علام الغیوب و با چنین دادگاهى است، بنابراین در گواهیهاى خود مراقب حق و عدالت باشید.
(آیه 110)- مواهب الهى بر مسیح! این آیه و آیات بعد تا آخر سوره مائده مربوط به سرگذشت حضرت مسیح و مواهبى است که به او و امتش ارزانى داشته که براى بیدارى و آگاهى مسلمانان در اینجا بیان شده است.
نخست مىگوید: «به یاد بیاور هنگامى را که خداوند به عیسى بن مریم فرمود: «نعمتى را که بر تو و بر مادرت ارزانى داشتم متذکر باش» (إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتِی عَلَیْکَ وَ عَلى والِدَتِکَ).
سپس به ذکر مواهب خود پرداخته، نخست مىگوید «تو را با روح القدس تقویت کردم» (إِذْ أَیَّدْتُکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ) «1».
دیگر از مواهب الهى بر تو این است که «به تأیید روح القدس با مردم در گهواره و به هنگام بزرگى و پختگى سخن مىگفتى» (تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلًا).
اشاره به این که سخنان تو در گاهواره همانند سخنان تو در بزرگى، پخته و حساب شده بود، نه سخنان کودکانه و بىارزش.
دیگر این که «کتاب و حکمت و تورات و انجیل را به تو تعلیم دادم» (وَ إِذْ عَلَّمْتُکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ).
دیگر از مواهب این که از «گل به فرمان من چیزى شبیه پرنده مىساختى سپس در آن مىدمیدى و به اذن من پرنده زندهاى مىشد» (وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنْفُخُ فِیها فَتَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِی).
دیگر این که: «کور مادرزاد و کسى که مبتلا به بیمارى پیسى بود به اذن من شفا مىدادى» (وَ تُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِی).
«و نیز مردگان را به اذن من زنده مىکردى» (وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْنِی).
و بالاخره یکى دیگر از مواهب من بر تو این بود که «بنى اسرائیل را از آسیب رساندن به تو باز داشتم در آن هنگام که کافران آنها در برابر دلایل روشن تو به پا
__________________________________________________
(1) در باره معنى «روح القدس» رجوع کنید به «تفسیر نمونه» جلد اول، ذیل آیه 87 سوره بقره.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 569
خاستند و آنها را سحر آشکارى معرفى کردند» (وَ إِذْ کَفَفْتُ بَنِی إِسْرائِیلَ عَنْکَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ) من در برابر این همه هیاهو و دشمنان سرسخت و لجوج تو را حفظ کردم تا دعوت خود را پیش ببرى.
قابل توجه این که در این آیه چهار بار کلمه «باذنى» (به فرمان من) تکرار شده است، تا جایى براى غلو و ادعاى الوهیت در مورد حضرت مسیح باقى نماند، او بندهاى بود سر بر فرمان خدا و هر چه داشت از طریق استمداد از نیروى لایزال الهى بود.
(آیه 111)- داستان نزول مائده بر حواریون! به دنبال بحثى که در باره مواهب الهى در باره مسیح و مادرش در آیه قبل بیان شد در آیات بعد به موهبتهایى که به حواریون یعنى یاران نزدیک مسیح بخشید، اشاره مىکند: نخست مىفرماید:
«به خاطر بیاور زمانى را که بر حواریین وحى فرستادم که به من و فرستادهام مسیح ایمان بیاورید و آنها دعوت مرا اجابت کردند و گفتند: ایمان آوردیم، خداوندا گواه باش که ما مسلمانان و در برابر فرمان تو تسلیم هستیم» (وَ إِذْ أَوْحَیْتُ إِلَى الْحَوارِیِّینَ أَنْ آمِنُوا بِی وَ بِرَسُولِی قالُوا آمَنَّا وَ اشْهَدْ بِأَنَّنا مُسْلِمُونَ).
(آیه 112)- سپس اشاره به جریان معروف نزول مائده آسمانى کرده، مىگوید: «یاران خاص مسیح به عیسى گفتند: آیا پروردگار تو مىتواند غذایى از آسمان براى ما بفرستد»؟ (إِذْ قالَ الْحَوارِیُّونَ یا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ هَلْ یَسْتَطِیعُ رَبُّکَ أَنْ یُنَزِّلَ عَلَیْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ).
مسیح از این تقاضا که بوى شک و تردید مىداد پس از آوردن آن همه آیات و نشانههاى دیگر نگران شد و به آنها هشدار داد و گفت: «از خدا بترسید اگر ایمان دارید» (قالَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ).
(آیه 113)- ولى به زودى به اطلاع عیسى رسانیدند که ما هدف نادرستى از این پیشنهاد نداریم، و غرض ما لجاجتورزى نیست بلکه «گفتند: مىخواهیم از این مائده بخوریم (و علاوه بر نورانیتى که بر اثر تغذیه از غذاى آسمانى در قلب ما پیدا مىشود، زیرا تغذیه بطور مسلم در روح انسان مؤثر است) قلب ما اطمینان برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 570
و آرامش پیدا کند و با مشاهده این معجزه بزرگ به سر حد عین الیقین برسیم و بدانیم آنچه به ما گفتهاى راست بوده و بتوانیم بر آن گواهى دهیم» (قالُوا نُرِیدُ أَنْ نَأْکُلَ مِنْها وَ تَطْمَئِنَّ قُلُوبُنا وَ نَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنا وَ نَکُونَ عَلَیْها مِنَ الشَّاهِدِینَ).
(آیه 114)- هنگامى که عیسى از حسن نیت آنها در این تقاضا آگاه شد، خواسته آنها را به پیشگاه پروردگار به این صورت منعکس کرد: «خداوندا! مائدهاى از آسمان براى ما بفرست که عیدى براى اول و آخر ما باشد، و نشانهاى از ناحیه تو محسوب شود و به ما روزى ده، تو بهترین روزى دهندگان هستى» (قالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَیْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَکُونُ لَنا عِیداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آیَةً مِنْکَ وَ ارْزُقْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ).
(آیه 115)- خداوند این دعایى را که از روى حسن نیت و اخلاص صادر شده بود اجابت کرد، و به آنها «فرمود: من چنین مائدهاى را بر شما نازل مىکنم، ولى توجه داشته باشید، بعد از نزول این مائده مسؤولیت شما بسیار سنگینتر مىشود و با مشاهده چنین معجزه آشکارى هر کس بعد از آن، راه کفر را بپوید او را چنان مجازاتى خواهم کرد که احدى از جهانیان را چنین مجازاتى نکرده باشم»! (قالَ اللَّهُ إِنِّی مُنَزِّلُها عَلَیْکُمْ فَمَنْ یَکْفُرْ بَعْدُ مِنْکُمْ فَإِنِّی أُعَذِّبُهُ عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ).
(آیه 116)- بیزارى مسیح از شرک پیروانش! این آیه و دو آیه بعد پیرامون گفتگوى خداوند با حضرت مسیح (ع) در روز رستاخیز بحث مىکند، مىگوید:
«خداوند در روز قیامت به عیسى مىگوید: آیا تو به مردم گفتى که من و مادرم را علاوه بر خداوند معبود خویش قرار دهید، و پرستش کنید»؟ (وَ إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ).
مسیح با نهایت احترام در برابر این سؤال چند جمله در پاسخ مىگوید:
1- نخست زبان به تسبیح خداوند از هر گونه شریک و شبیه گشوده و مىگوید: «خداوندا! پاک و منزهى از هر گونه شریک» (قالَ سُبْحانَکَ).
2- «چگونه ممکن است چیزى را که شایسته من نیست بگویم» (ما یَکُونُ لِی برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 571
أَنْ أَقُولَ ما لَیْسَ لِی بِحَقٍّ).
در حقیقت نه تنها گفتن این سخن را از خود نفى مىکند، بلکه مىگوید اساسا من چنین حقى را ندارم و چنین گفتارى با مقام و موقعیت من هرگز سازگار نیست.
3- سپس استناد به علم بىپایان پروردگار کرده، مىگوید: «گواه من این است که اگر چنین مىگفتم مىدانستى، زیرا تو از آنچه در درون روح و جان من است آگاهى، در حالى که من از آنچه در ذات پاک توست بىخبرم، زیرا تو علام الغیوب و باخبر از تمام رازها و پنهانیها هستى» (إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فِی نَفْسِی وَ لا أَعْلَمُ ما فِی نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ).
(آیه 117)- چهار: «تنها چیزى که من به آنها گفتم، همان بوده است که به من مأموریت دادى که آنها را دعوت به عبادت تو کنم و بگویم خداوند یگانهاى را که پروردگار من و شما است، پرستش کنید» (ما قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا ما أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ).
5- «و تا آن زمان که در میانشان بودم مراقب و گواه آنها بودم و نگذاشتم راه شرک را پیش گیرند، اما به هنگامى که مرا از میان آنها برگرفتى تو مراقب و نگاهبان آنها بودى، و تو گواه بر هر چیزى هستى» (وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً ما دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَ أَنْتَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ).
(آیه 118)- ششم: و با این همه باز امر، امر تو و خواست، خواست توست «اگر آنها را در برابر این انحراف بزرگ مجازات کنى بندگان تواند (و قادر به فرار از زیر بار این مجازات نخواهند بود، و این حق براى تو در برابر بندگان نافرمانت ثابت است) و اگر آنها را ببخشى و از گناهانشان صرف نظر کنى، توانا و حکیم هستى» نه بخشش تو نشانه ضعف است، و نه مجازاتت خالى از حکمت و حساب (إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُکَ وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
(آیه 119)- رستگارى بزرگ! در تعقیب ذکر گفتگوى خداوند با حضرت مسیح، در این آیه مىخوانیم: «خداوند پس از این گفتگو، مىفرماید: امروز برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 572
روزى است که راستى راستگویان به آن سود مىبخشد» (قالَ اللَّهُ هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ).
سپس پاداش صادقان را چنین بیان مىکند: «براى آنها باغهایى از بهشت است که از زیر درختان آن نهرها جارى است، و جاودانه و براى همیشه در آن خواهند ماند» (لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً).
و از این نعمت مادى مهمتر این است که «هم خداوند از آنها راضى است و هم آنها از خداوند راضى و خشنودند» (رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ).
«و شک نیست که این موهبت بزرگ که جامع میان موهبت مادى و معنوى است رستگارى بزرگ محسوب مىشود» (ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ).
(آیه 120)- در این آیه اشاره به مالکیت و حکومت خداوند کرده، مىگوید:
«حکومت آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست، از آن خداست و او بر هر چیزى تواناست» (لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما فِیهِنَّ وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ).
پایان تفسیر سوره مائده