تفسیر سوره بقره ۲

)- در این آیه، تأکید صریحتر و گویاترى روى همین موضوع دارد مى‏گوید: «هنگامى که فرستاده‏اى از سوى خدا به سراغ آنها آمد و با نشانه‏هایى که نزد آنها بود مطابقت داشت، جمعى از آنان که داراى کتاب بودند کتاب الهى را پشت سر افکندند، آن چنانکه گویى اصلا از آن خبر ندارند» (وَ لَمَّا جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ کِتابَ اللَّهِ وَراءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لا یَعْلَمُونَ).

 (آیه 102)- سلیمان و ساحران بابل! از احادیث چنین بر مى‏آید که در زمان سلیمان پیامبر گروهى در کشور او به عمل سحر و جادوگرى پرداختند، سلیمان دستور داد تمام نوشته‏ها و اوراق آنها را جمع آورى کرده در محل مخصوصى نگهدارى کنند.

پس از وفات سلیمان گروهى آنها را بیرون آورده و شروع به اشاعه و تعلیم سحر کردند، بعضى از این موقعیت استفاده کرده و گفتند: سلیمان اصلا پیامبر نبود، گروهى از بنى اسرائیل هم از آنها تبعیت کردند و سخت به جادوگرى دل بستند، تا آنجا که دست از تورات نیز برداشتند.

هنگامى که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله ظهور کرد و ضمن آیات قرآن اعلام نمود سلیمان از پیامبران خدا بوده است، بعضى از احبار و علماى یهود گفتند: از محمد تعجب نمى‏کنید که مى‏گوید سلیمان پیامبر است؟

این گفتار یهود علاوه بر این که تهمت و افتراى بزرگى نسبت به این پیامبر الهى محسوب مى‏شد لازمه‏اش تکفیر سلیمان (ع) بود.

به هر حال این آیه فصل دیگرى از زشتکاریهاى یهود را معرّفى مى‏کند که پیامبر بزرگ خدا سلیمان را به سحر و جادوگرى متهم ساختند، مى‏گوید: «آنها از آنچه شیاطین در عصر سلیمان بر مردم مى‏خواندند پیروى کردند» (وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطِینُ عَلى‏ مُلْکِ سُلَیْمانَ). سپس قرآن به دنبال این سخن اضافه مى‏کند:

 «سلیمان هرگز کافر نشد» (وَ ما کَفَرَ سُلَیْمانُ).

او هرگز به سحر توسل نجست، و از جادوگرى براى پیشبرد اهداف خود                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 105

 استفاده نکرد، «ولى شیاطین کافر شدند، و به مردم تعلیم سحر دادند» (وَ لکِنَّ الشَّیاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ) «1».

 «آنها (یهود) همچنین از آنچه بر دو فرشته بابل، هاروت و ماروت نازل گردید پیروى کردند» (وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ).

 «در حالى که دو فرشته الهى (تنها هدفشان این بود که مردم را به طریق ابطال سحر ساحران آشنا سازند) و لذا «به هیچ کس چیزى یاد نمى‏دادند، مگر این که قبلا به او مى‏گفتند: ما وسیله آزمایش تو هستیم، کافر نشو»! و از این تعلیمات سوء استفاده مکن (وَ ما یُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَکْفُرْ).

خلاصه، این دو فرشته زمانى به میان مردم آمدند که بازار سحر داغ بود و مردم گرفتار چنگال ساحران، آنها مردم را به طرز ابطال سحر ساحران آشنا ساختند ولى از آنجا که خنثى کردن یک مطلب (همانند خنثى کردن یک بمب) فرع بر این است که انسان نخست از خود آن مطلب آگاه باشد و بعد طرز خنثى کردن آن را یاد بگیرد، ناچار بودند فوت و فن سحر را قبلا شرح دهند.

ولى سوء استفاده کنندگان یهود همین را وسیله قرار دادند براى اشاعه هر چه بیشتر سحر و تا آنجا پیش رفتند که پیامبر بزرگ الهى، سلیمان را نیز متهم ساختند که اگر عوامل طبیعى به فرمان او است یا جن و انس از او فرمان مى‏برند همه مولود سحر است. آرى! این است راه و رسم بدکاران که همیشه براى توجیه مکتب خود، بزرگان را متهم به پیروى از آن مى‏کنند.

به هر حال آنها از این آزمایش الهى پیروز بیرون نیامدند «از آن دو فرشته مطالبى را مى‏آموختند که بتوانند به وسیله آن میان مرد و همسرش جدایى بیفکنند» (فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ).

ولى قدرت خداوند مافوق همه این قدرتها است، «آنها هرگز نمى‏توانند بدون فرمان خدا به احدى ضرر برسانند» (وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ).

__________________________________________________

 (1) «سحر» نوعى اعمال خارق العاده است که آثارى از خود در وجود انسانها به جا مى‏گذارد و گاهى یک نوع چشم بندى و تردستى است، و گاه تنها جنبه روانى و خیالى دارد. [.....]

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 106

 «آنها قسمتهایى را یاد مى‏گرفتند که براى ایشان ضرر داشت و نفع نداشت» (وَ یَتَعَلَّمُونَ ما یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ).

آرى! آنها این برنامه سازنده الهى را تحریف کردند به جاى این که از آن به عنوان وسیله اصلاح و مبارزه با سحر استفاده کنند، آن را وسیله فساد قرار دادند «با این که مى‏دانستند هر کسى خریدار این گونه متاع باشد بهره‏اى در آخرت نخواهد داشت» (وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ).

 «چه زشت و ناپسند بود آنچه خود را به آن فروختند اگر علم و دانشى مى‏داشتند» (وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ).

 (آیه 103)- آنها آگاهانه به سعادت و خوشبختى خود پشت پا زدند و در گرداب کفر و گناه غوطه‏ور شدند «در حالى که اگر ایمان مى‏آوردند و تقوا پیشه مى‏کردند پاداشى که نزد خدا بود براى آنان از همه این امور بهتر بود، اگر توجه داشتند» (وَ لَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ خَیْرٌ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ).

هیچ کس بدون اذن خدا قادر بر کارى نیست-

در آیات فوق خواندیم که ساحران نمى‏توانستند بدون اذن پروردگار به کسى زیان برسانند این به آن معنى نیست که جبر و اجبارى در کار باشد، بلکه اشاره به یکى از اصول اساسى توحید است که همه قدرتها در این جهان از قدرت پروردگار سر چشمه مى‏گیرد، حتى سوزندگى آتش و برّندگى شمشیر بى‏اذن و فرمان او نمى‏باشد، چنان نیست که ساحر بتواند بر خلاف اراده خدا در عالم آفرینش دخالت کند و چنین نیست که خدا را در قلمرو حکومتش محدود نماید بلکه اینها خواص و آثارى است که او در موجودات مختلف قرار داده، بعضى از آن حسن استفاده مى‏کنند و بعضى سوء استفاده، و این آزادى و اختیار که خدا به انسانها داده نیز وسیله‏اى است براى آزمودن و تکامل آنها.

آیه 104-

شأن نزول:

 «ابن عباس» نقل مى‏کند: مسلمانان صدر اسلام هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مشغول سخن گفتن بود و بیان آیات و احکام الهى مى‏کرد گاهى از او مى‏خواستند کمى با تأنّى سخن بگوید تا بتوانند مطالب را خوب درک                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 107

 کنند، و سؤالات و خواسته‏هاى خود را نیز مطرح نمایند، براى این درخواست جمله «راعنا» که از ماده «الرعى» به معنى مهلت دادن است به کار مى‏بردند.

ولى یهود همین کلمه «راعنا» را از ماده «الرعونه» که به معنى کودنى و حماقت است استعمال مى‏کردند (در صورت اول مفهومش این است «به ما مهلت بده» ولى در صورت دوم این است که «ما را تحمیق کن»!).

در اینجا براى یهود دستاویزى پیدا شده بود که با استفاده از همان جمله‏اى که مسلمانان مى‏گفتند، پیامبر یا مسلمانان را استهزاء کنند، آیه نازل شد و براى جلوگیرى از این سوء استفاده به مؤمنان دستور داد به جاى جمله «راعنا»، جمله «انْظُرْنا» را به کار برند که همان مفهوم را مى‏رساند، و دستاویزى براى دشمن لجوج نیست.

تفسیر:

دستاویز به دشمن ندهید؟ با توجه به آنچه در شأن نزول گفته شد، نخست آیه مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید (هنگامى که از پیامبر تقاضاى مهلت براى درک آیات قرآن مى‏کنید) نگویید راعنا بلکه بگویید انظرنا چرا که همان مفهوم را دارد و دستاویزى براى دشمن نیست (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا). «و آنچه به شما دستور داده مى‏شود بشنوید، و براى کافران و استهزاء کنندگان عذاب دردناکى است» (وَ اسْمَعُوا وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ أَلِیمٌ).

از این آیه به خوبى استفاده مى‏شود که مسلمانان باید در برنامه‏هاى خود مراقب باشند که هرگز بهانه به دست دشمن ندهند، حتى از یک جمله کوتاه که ممکن است سوژه‏اى براى سوء استفاده دشمنان گردد احتراز جویند.

از اینجا تکلیف مسلمانان در مسائل بزرگتر و بزرگتر روشن مى‏شود، هم اکنون گاهى اعمالى از ما سر مى‏زند که از سوى دشمنان داخلى، یا محافل بین المللى سبب تفسیرهاى سوء و بهره‏گیرى بلندگوهاى تبلیغاتى آنان مى‏شود، وظیفه ما این است که از این کارها جدا بپرهیزیم و بى‏جهت بهانه به دست این مفسدان داخلى و خارجى ندهیم.

 (آیه 105)- این آیه، پرده از روى کینه توزى و عداوت گروه مشرکان و گروه اهل کتاب نیست به مؤمنان برداشته، مى‏گوید: «کافران اهل کتاب و همچنین                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 108

 مشرکان دوست ندارند خیر و برکتى از سوى خدا بر شما نازل گردد» (ما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ لَا الْمُشْرِکِینَ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْکُمْ مِنْ خَیْرٍ مِنْ رَبِّکُمْ).

ولى این تنها آرزویى بیش نیست زیرا: «خداوند رحمت و خیر و برکت خویش را به هر کس بخواهد اختصاص مى‏دهد» (وَ اللَّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ).

 «و خداوند داراى بخشش و فضل عظیم است» (وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ).

آرى! دشمنان از شدّت کینه توزى و حسادت حاضر نبودند این افتخار و موهبت را بر مسلمانان ببینند که پیامبرى بزرگ، صاحب یک کتاب آسمانى با عظمت از سوى خداوند بر آنها مبعوث گردد، ولى مگر مى‏توان جلو فضل و رحمت خدا را گرفت؟!

 (آیه 106)- هدف از نسخ «1» باز در این آیه سخن از تبلیغات سوء یهود بر ضدّ مسلمانان است.

آنها گاه به مسلمانان مى‏گفتند: دین، دین یهود است و قبله، قبله یهود، و لذا پیامبر شما به سوى قبله ما (بیت المقدس) نماز مى‏خواند، اما هنگامى که حکم قبله تغییر یافت و طبق آیه 144 همین سوره مسلمانان موظف شدند به سوى کعبه نماز بگذارند این دستاویز از یهود گرفته شد، آنها نغمه تازه‏اى ساز کردند و گفتند:

اگر قبله اولى صحیح بود پس دستور دوم چیست؟ و اگر دستور دوم صحیح است اعمال گذشته شما باطل است؟

قرآن به ایرادهاى آنها پاسخ مى‏گوید و قلوب مؤمنان را روشن مى‏سازد.

مى‏گوید: «هیچ حکمى را نسخ نمى‏کنیم، و یا نسخ آن را به تأخیر نمى‏اندازیم مگر بهتر از آن یا همانندش را جانشین آن مى‏سازیم» (ما نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها).

و این براى خداوند آسان است «آیا نمى‏دانى که خدا بر همه چیز قادر است» (أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).

__________________________________________________

 (1) «نسخ» از نظر لغت به معنى از بین بردن و زائل نمودن است، و در منطق شرع، تغییر دادن حکمى و جانشین ساختن حکم دیگر به جاى آن است.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 109

 (آیه 107)- «آیا نمى‏دانى حکومت آسمانها و زمین از آن خدا است» (أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

او حق دارد هر گونه تغییر و تبدیلى در احکامش طبق مصالح بدهد، و او نسبت به مصالح بندگانش از همه آگاهتر و بصیرتر است.

 «و آیا نمى‏دانى که جز خدا سرپرست و یاورى براى شما نیست»؟ (وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ).

آیه 108-

شأن نزول:

از ابن عباس نقل شده که: «وهب بن زید» و «رافع بن حرمله» نزد رسولخدا صلّى اللّه علیه و اله آمدند و گفتند: از سوى خدا نامه‏اى به عنوان ما بیاور تا آن را قرائت کنیم و سپس ایمان بیاوریم! و یا نهرهایى براى ما جارى فرما تا از تو پیروى کنیم! آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.

تفسیر:

بهانه‏هاى بى‏اساس- شاید پس از ماجراى تغییر قبله بود که جمعى از مسلمانان و مشرکان بر اثر وسوسه یهود، تقاضاهاى بى‏مورد و نابجایى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله کردند.

خداوند بزرگ آنها را از چنین پرسشهایى نهى کرده مى‏فرماید: «آیا شما مى‏خواهید از پیامبرتان همان تقاضاهاى نامعقول را بکنید که پیش از این از موسى کردند» و با این بهانه جوییها شانه از زیر بار ایمان خالى کنید (أَمْ تُرِیدُونَ أَنْ تَسْئَلُوا رَسُولَکُمْ کَما سُئِلَ مُوسى‏ مِنْ قَبْلُ).

و از آنجا که این کار، یک نوع مبادله «ایمان» با «کفر» است، در پایان آیه اضافه مى‏کند: «کسى که کفر را به جاى ایمان بپذیرد، از راه مستقیم گمراه شده است» (وَ مَنْ یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالْإِیمانِ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ).

در واقع قرآن مى‏خواهد به مردم هشدار دهد که اگر شما دنبال چنین تقاضاهاى نامعقول بروید، بر سرتان همان خواهد آمد که بر سر قوم موسى آمد.

اشتباه نشود اسلام هرگز از پرسشهاى علمى و سؤالات منطقى و همچنین تقاضاى معجزه براى پى بردن به حقّانیّت دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله جلوگیرى نمى‏کند چرا که راه درک و فهم و ایمان همینها است.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 110

 (آیه 109)- حسودان لجوج! بسیارى از اهل کتاب مخصوصا یهود بودند که تنها به این قناعت نمى‏کردند که خود آیین اسلام را نپذیرند بلکه اصرار داشتند که مؤمنان نیز از ایمانشان باز گردند، قرآن به انگیزه آنان در این امر اشاره کرده مى‏گوید:

 «بسیارى از اهل کتاب به خاطر حسد دوست داشتند شما را بعد از اسلام و ایمان به کفر باز گردانند با این که حق براى آنها کاملا آشکار شده است» (وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ).

در اینجا قرآن به مسلمانان دستور مى‏دهد که در برابر این تلاشهاى انحرافى و ویرانگر «شما آنها را عفو کنید و گذشت نمایید تا خدا فرمان خودش را بفرستد چرا که خداوند بر هر چیزى توانا است» (فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).

 (آیه 110)- این آیه دو دستور سازنده مهم به مؤمنان مى‏دهد یکى در مورد نماز که رابطه محکمى میان انسان و خدا ایجاد مى‏کند و دیگرى در مورد زکات که رمز همبستگى‏هاى اجتماعى است و این هر دو براى پیروزى بر دشمن لازم است، مى‏گوید: «نماز را بر پا دارید و زکات را ادا کنید» و با این دو وسیله روح و جسم خود را نیرومند سازید (وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ).

سپس اضافه مى‏کند: تصوّر نکنید کارهاى نیکى را که انجام مى‏دهید و اموالى را که در راه خدا انفاق مى‏کنید از بین مى‏رود، نه «آنچه از نیکیها از پیش مى‏فرستید آنها را نزد خدا (در سراى دیگر) خواهید یافت» (وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ).

 «خداوند به تمام اعمال شما بصیر است» (إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ). او بطور دقیق مى‏داند کدام عمل را به خاطر او انجام داده‏اید و کدام یک را براى غیر او.

 (آیه 111)- انحصار طلبان بهشت! قرآن در این آیه اشاره به یکى دیگر از ادّعاهاى پوچ و نابجاى گروهى از یهودیان و مسیحیان کرده و سپس پاسخ دندان شکن به آنها مى‏گوید: «آنها گفتند: هیچ کس جز یهود و نصارى داخل بهشت                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 111

 نخواهد شد» (وَ قالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصارى‏).

در پاسخ ابتدا مى‏فرماید: «این تنها آرزویى است که دارند» و هرگز به این آرزو نخواهند رسید (تِلْکَ أَمانِیُّهُمْ).

بعد روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده مى‏گوید: «به آنها بگو هر ادّعایى دلیلى مى‏خواهد چنانچه در این ادّعا صادق هستید دلیل خود را بیاورید» (قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).

 (آیه 112)- پس از اثبات این واقعیّت که آنها هیچ دلیلى بر این مدّعى ندارند و ادّعاى انحصارى بودن بهشت، تنها خواب و خیالى است که در سر مى‏پرورانند، معیار اصلى و اساسى ورود در بهشت را به صورت یک قانون کلى بیان کرده، مى‏گوید: آرى! کسى که در برابر خداوند تسلیم گردد و نیکوکار باشد پاداش او نزد پروردگارش ثابت است» (بَلى‏ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ).

چنین کسانى نیکوکارى وصف آنها شده و در عمق جانشان نفوذ کرده است، و بنابراین «چنین کسانى نه ترسى خواهند داشت و نه غمگین مى‏شوند» (وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ).

نفى خوف و غم از پیروان خط توحید، دلیلش روشن است، چرا که آنها تنها از خدا مى‏ترسند، و از هیچ چیز دیگر وحشت ندارند، ولى مشرکان خرافى از همه چیز ترس دارند، از گفته‏هاى این و آن، از فال بد زدن، از سنتهاى خرافى و از بسیارى چیزهاى دیگر.

آیه 113-

شأن نزول:

جمعى از مفسران از ابن عباس چنین نقل کرده‏اند:

هنگامى که گروهى از مسیحیان «نجران» خدمت رسولخدا صلّى اللّه علیه و اله آمدند، عده‏اى از علماى یهود نیز در آنجا حضور یافتند، بین آنها و مسیحیان در محضر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله نزاع و مشاجره در گرفت، «رافع بن حرمله» (یکى از یهودیان) رو به جمعیت مسیحیان کرد و گفت: آیین شما پایه و اساسى ندارد و نبوّت عیسى و کتاب او انجیل را انکار کرد، مردى از مسیحیان نجران نیز عین این جمله را در پاسخ آن یهودى تکرار نمود و گفت: آیین یهود پایه و اساسى ندارد، در این هنگام آیه نازل                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 112

 شد و هر دو دسته را به خاطر گفتار نادرستشان ملامت نمود.

تفسیر:

تضادهاى ناشى از انحصار طلبى- در آیات گذشته گوشه‏اى از ادّعاهاى بى‏دلیل جمعى از یهود و نصارى را دیدیم آیه مورد بحث نشان مى‏دهد که وقتى پاى ادّعاى بى دلیل به میان آید نتیجه‏اش انحصار طلبى و سپس تضاد است.

مى‏گوید: «یهودیان گفتند: مسیحیان هیچ موقعیتى نزد خدا ندارند، و مسیحیان نیز گفتند: یهودیان هیچ موقعیتى ندارند و بر باطلند»! (وَ قالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصارى‏ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ وَ قالَتِ النَّصارى‏ لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ).

سپس اضافه مى‏کند: «آنها این سخنان را مى‏گویند در حالى که کتاب آسمانى را مى‏خوانند»! (وَ هُمْ یَتْلُونَ الْکِتابَ). یعنى با در دست داشتن کتابهاى الهى که مى‏تواند راهگشاى آنها در این مسائل باشد این گونه سخنان که سر چشمه‏اى جز تعصّب و عناد و لجاجت ندارد بسیار عجیب است.

سپس قرآن اضافه مى‏کند: «مشرکان نادان نیز همان چیزى را مى‏گفتند که اینها مى‏گویند» با این که اینها اهل کتابند و آنها بت‏پرست (کَذلِکَ قالَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ).

در پایان آیه آمده است «خداوند داورى این اختلاف را در قیامت به عهده خواهد گرفت) (فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ).

آنجاست که حقایق روشنتر مى‏شود و اسناد و مدارک هر چیز آشکار است، کسى نمى‏تواند حق را منکر شود.

آیه 114-

شأن نزول:

شأن نزولهایى براى این آیه نقل شده، از جمله: در روایتى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم که این آیه در مورد قریش نازل گردید، در آن هنگام که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را از ورود به شهر مکّه و مسجد الحرام جلوگیرى مى‏کردند.

تفسیر:

ستمکارترین مردم- بررسى شأن نزولهاى آیه نشان مى‏دهد که روى سخن در آیه با سه گروه، یهود و نصارى و مشرکان است.

قرآن در برابر این سه گروه و تمام کسانى که در راهى مشابه آنها گام بر مى‏دارند مى‏گوید: «چه کسى ستمکارتر است از آنها که از بردن نام خدا در مساجد                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 113

 الهى جلوگیرى مى‏کنند و سعى در ویرانى آنها دارند»! (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ وَ سَعى‏ فِی خَرابِها).

سپس در ذیل این آیه مى‏گوید: «شایسته نیست آنها جز با ترس و وحشت وارد این اماکن شوند» (أُولئِکَ ما کانَ لَهُمْ أَنْ یَدْخُلُوها إِلَّا خائِفِینَ).

یعنى مسلمانان و موحّدان جهان باید آنچنان محکم بایستند که دست این ستمگران از این اماکن مقدس کوتاه گردد.

و در پایان آیه مجازات دنیا و آخرت این ستمکاران را با تعبیر تکان دهنده‏اى بیان کرده، مى‏گوید: «براى آنها در دنیا رسوایى است و در آخرت عذاب عظیم» (لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِیمٌ).

در حقیقت هر عملى که نتیجه آن تخریب مساجد و از رونق افتادن آن باشد نیز مشمول همین حکم است.

آیه 115-

شأن نزول:

ابن عباس مى‏گوید: این آیه مربوط به تغییر قبله است، هنگامى که قبله مسلمانان از بیت المقدس به کعبه تغییر یافت یهود در مقام انکار برآمدند و به مسلمانان ایراد کردند که مگر مى‏شود قبله را تغییر داد؟ آیه نازل شد و به آنها پاسخ داد که شرق و غرب جهان از آن خدا است.

تفسیر:

به هر سو رو کنید خدا آنجاست! در آیه قبل سخن از ستمگرانى بود که مانع از مساجد الهى مى‏شدند، و در تخریب آن مى‏کوشیدند این آیه دنباله همین سخن است، مى‏گوید: «مشرق و مغرب از آن خداست، و به هر طرف رو کنید خدا آنجاست» (وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ).

منظور از مشرق و مغرب در آیه فوق اشاره به دو سمت خاص نیست بلکه این تعبیر کنایه از تمام جهات است.

چنین نیست که اگر شما را از رفتن به مساجد و پایگاههاى توحید مانع شوند، راه بندگى خدا بسته شود، مگر جایى هست که از خدا خالى باشد، اصولا خدا مکان ندارد. و لذا در پایان آیه مى‏فرماید: «خداوند نامحدود و بى‏نیاز و دانا است» (إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلِیمٌ).

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 114

 (آیه 116)- خرافات یهود و نصارى و مشرکان! این عقیده خرافى که خداوند داراى فرزندى است هم مورد قبول مسیحیان است، هم گروهى از یهود، و هم مشرکان آیه شریفه براى کوبیدن این خرافه چنین مى‏گوید: «آنها گفتند:

خداوند فرزندى براى خود انتخاب کرده است، پاک و منزّه است او از این نسبتهاى ناروا» (وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ).

خدا چه نیازى دارد که فرزندى براى خود برگزیند؟ آیا نیازمند است؟

احتیاج به کمک دارد؟ احتیاج به بقاء نسل دارد؟ «براى او است آنچه در آسمانها و زمین است» (بَلْ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

 «و همگان در برابر او خاضعند» (کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ).

 (آیه 117)- او نه تنها مالک همه موجودات عالم هستى است، بلکه «ایجاد کننده همه آسمانها و زمین اوست» (بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

و حتى بدون نقشه قبلى و بدون احتیاج به وجود ماده، همه آنها را ابداع فرموده است.

او چه نیازى به فرزند دارد در حالى که: «هر گاه فرمان وجود چیزى را صادر کند به او مى‏گوید: موجود باش، و آن فورا موجود مى‏شود»! (وَ إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ).

این جمله از حاکمیّت خداوند در امر خلقت سخن مى‏گوید.

دلایل نفى فرزند-

این سخن که خداوند فرزندى دارد بدون شک زاییده افکار ناتوان انسانهایى است که خدا را در همه چیز با وجود محدود خودشان مقایسه مى‏کردند.

انسان به دلایل مختلفى نیاز به وجود فرزند دارد: از یکسو عمرش محدود است و براى ادامه نسل تولد فرزند لازم است.

از سوى دیگر قدرت او محدود است، و مخصوصا به هنگام پیرى و ناتوانى نیاز به معاونى دارد که به او در کارهایش کمک کند.

از سوى سوم جنبه‏هاى عاطفى، و روحیه انس طلبى، ایجاب مى‏کند که انسان                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 115

 مونسى در محیط زندگى خود داشته باشد که آن هم به وسیله فرزندان تأمین مى‏گردد.

بدیهى است هیچ یک از این امور در مورد خداوندى که آفریننده عالم هستى و قادر بر همه چیز و ازلى و ابدى است مفهوم ندارد.

به علاوه داشتن فرزند لازمه‏اش جسم بودن است که خدا از آن نیز منزّه مى‏باشد.

 (آیه 118)- بهانه دیگر: چرا خدا با ما سخن نمى‏گوید؟! به تناسب بهانه جوییهاى یهود، در این آیه سخن از گروه دیگرى از بهانه جویان است که ظاهرا همان مشرکان عرب بودند، مى‏گوید: «افراد بى‏اطلاع گفتند: چرا خدا با ما سخن نمى‏گوید؟ و چرا آیه و نشانه‏اى بر خود ما نازل نمى‏شود»؟ (وَ قالَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ لَوْ لا یُکَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِینا آیَةٌ)

قرآن در پاسخ این ادّعاهاى لجوجانه و خودخواهانه مى‏گوید: «پیشینیان آنها نیز همین گونه سخنان داشتند، دلها و افکارشان مشابه است، ولى ما آیات و نشانه‏ها را (به مقدار کافى) براى آنها که حقیقت جو و اهل یقین هستند روشن ساختیم» (کَذلِکَ قالَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَیَّنَّا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ).

اگر به راستى منظور آنها درک حقیقت و واقعیت است، همین آیات را که بر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله نازل کردیم نشانه روشنى بر صدق گفتار او است، چه لزومى دارد که بر هر یک یک از افراد مستقیما و مستقلا آیاتى نازل شود؟ و چه معنى دارد که من اصرار کنم باید خدا مستقیما با خود من سخن بگوید؟!

 (آیه 119)- در این آیه روى سخن را به پیامبر کرده و وظیفه او را در برابر درخواست معجزات اقتراحى و بهانه جوییهاى دیگر مشخص مى‏کند مى‏گوید:

 «ما تو را به حق براى بشارت و انذار (مردم جهان) فرستادیم» (إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً).

تو وظیفه دارى دستورات ما را براى همه مردم بیان کنى، معجزات را به آنها نشان دهى و حقایق را با منطق تبیین نمایى، و این دعوت باید توأم با تشویق                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 116

 نیکوکاران، و بیم دادن بدکاران، باشد این وظیفه تو است.

 «اما اگر گروهى از آنها بعد از انجام این رسالت ایمان نیاوردند تو مسؤول گمراهى دوزخیان نیستى» (وَ لا تُسْئَلُ عَنْ أَصْحابِ الْجَحِیمِ).

آیه 120-

شأن نزول:

از ابن عباس نقل شده که: یهود مدینه و نصاراى نجران انتظار داشتند که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله همواره در قبله با آنها موافقت کند، هنگامى که خداوند قبله مسلمانان را از بیت المقدس به سوى کعبه گردانید آنها از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مأیوس شدند (و شاید در این میان بعضى از طوایف مسلمانان ایراد مى‏کردند که نباید کارى کرد که باعث رنجش یهود و نصارى گردد).

آیه نازل شد و به پیامبر اعلام کرد که این گروه از یهود و نصارى نه با هماهنگى در قبله و نه با چیز دیگر از تو راضى نخواهند شد، جز این که آیین آنها را دربست بپذیرى.

تفسیر:

جلب رضایت این گروه ممکن نیست- از آنجا که در آیه قبل سلب مسؤولیّت از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله در برابر گمراهان لجوج مى‏کند، قرآن در ادامه همین بحث به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله مى‏گوید: اصرار بر جلب رضایت یهود و نصارى نداشته باش، چه این که «آنها هرگز از تو راضى نخواهند شد مگر این که بطور کامل تسلیم خواسته‏هاى آنها و پیرو آیینشان شوى» (وَ لَنْ تَرْضى‏ عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لَا النَّصارى‏ حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ). تو وظیفه دارى «به آنها بگویى که هدایت، تنها هدایت الهى است» (قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى‏).

هدایتى که آمیخته با خرافات و افکار منحط افراد نادان نشده است.

سپس اضافه مى‏کند: «اگر تسلیم تعصبها و هوسها و افکار کوتاه آنها شوى بعد از آن که در پرتو وحى الهى حقایق براى تو روشن شده، هیچ سرپرست و یاورى از ناحیه خدا براى تو نخواهد بود» (وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِی جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ).

آیه 121-

شأن نزول:

بعضى از مفسران معتقدند که این آیه در باره افرادى که با «جعفر بن أبی طالب» از حبشه آمدند و از کسانى بودند که در آنجا به او پیوستند نازل شد، آنها چهل نفر بودند، سى و دو نفر اهل حبشه، و هشت نفر از راهبان شام                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 117

 که «بحیرا» راهب معروف نیز جزء آنان بود.

بعضى دیگر معتقدند که آیه در باره افرادى از یهود همانند «عبد اللّه بن سلام» و «سعید بن عمرو» و «تمام بن یهودا» و امثال آنها نازل شده که اسلام را پذیرفتند و به راستى مؤمن شدند.

تفسیر:

از آنجا که جمعى از حق طلبان یهود و نصارى، دعوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله را لبّیک گفتند و این آیین را پذیرا شدند، قرآن پس از مذمت گروه سابق از اینها به نیکى یاد مى‏کند و مى‏گوید: «کسانى که کتاب آسمانى را به آنها دادیم و از روى دقت آن را تلاوت کرده و حق تلاوتش را (که تفکر و اندیشه و سپس عمل است) ادا کردند به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله ایمان مى‏آورند» (الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ). «و آنها که نسبت به آن کافر شدند به خودشان ظلم کردند، همان زیانکارانند» (وَ مَنْ یَکْفُرْ بِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ).

1- جلب رضایت دشمن، حسابى دارد-

درست است که انسان باید با نیروى جاذبه اخلاق دشمنان را به سوى حق دعوت کند، ولى این در مقابل افراد انعطاف‏پذیر است، اما کسانى که هرگز تسلیم حرف حق نیستند، نباید در فکر جلب رضایت آنها بود، اینجا است که اگر ایمان نیاوردند باید گفت: به جهنّم! و بیهوده نباید وقت صرف آنها کرد.

2- حق تلاوت چیست؟

این تعبیر پر معنایى است. در حدیثى از امام صادق علیه السّلام در تفسیر این آیه مى‏خوانیم که فرمود: «منظور این است که آیات آن را با دقّت بخوانند و حقایق آن را درک کنند و به احکام آن عمل بنمایند، به وعده‏هاى آن امیدوار، و از وعیدهاى آن ترسان باشند، از داستانهاى آن عبرت گیرند، به اوامرش گردن نهند و نواهى آن را بپذیرند، به خدا سوگند منظور حفظ کردن آیات و خواندن حروف و تلاوت سوره‏ها و یاد گرفتن اعشار و اخماس «1» آن نیست- آنها حروف قرآن‏

__________________________________________________

 (1) منظور از «اعشار» و «اخماس» تقسیماتى که در قرآن مى‏شود مانند: تقسیم به سى جزء و یا هر جزء به چهار حزب و امثال آن است.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 118

را حفظ کردند اما حدود آن را ضایع ساختند، منظور تنها این است که در آیات قرآن بیندیشند و به احکامش عمل کنند، چنانکه خداوند مى‏فرماید: این کتابى است پر برکت که ما بر تو نازل کردیم تا در آیاتش تدبّر کنند».

 (آیه 122)- بار دیگر خداوند روى سخن را به بنى اسرائیل کرده مى‏فرماید:

 «اى بنى اسرائیل به خاطر بیاورید نعمتهایى را که به شما ارزانى داشتم و نیز به خاطر بیاورید که من شما را بر جهانیان (بر تمام مردمى که در آن زمان زندگى مى‏کردند) برترى بخشیدم» (یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعالَمِینَ).

 (آیه 123)- ولى از آنجا که هیچ نعمتى بدون مسؤولیّت نخواهد بود، بلکه خداوند در برابر بخشیدن هر موهبتى تکلیف و تعهّدى بر دوش انسان مى‏گذارد در این آیه به آنها هشدار مى‏دهد و مى‏گوید: «از آن روز بترسید که هیچ کس از دیگرى دفاع نمى‏کند» (وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً).

 «و چیزى به عنوان غرامت و یا فدیه که بلاگردان آنها باشد پذیرفته نمى‏شود» (وَ لا یُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ).

 «و هیچ شفاعتى (جز به اذن پروردگار) او را سود ندهد» (وَ لا تَنْفَعُها شَفاعَةٌ).

و اگر فکر مى‏کنید کسى در آنجا- جز خدا- مى‏تواند انسان را کمک کند اشتباه است چرا که «هیچ کس در آنجا یارى نمى‏شود» (وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ).

 (آیه 124)- «امامت» اوج افتخار ابراهیم (ع). از این آیات به بعد سخن از ابراهیم قهرمان توحید و بناى خانه کعبه و اهمیّت این کانون توحید و عبادت است که ضمن هیجده آیه این مسائل را بر شمرده است.

هدف از این آیات در واقع سه چیز است: نخست این که مقدمه‏اى براى مسأله تغییر قبله است، و دیگر این که یهود و نصارى ادعا مى‏کردند ما وارثان ابراهیم و آیین او هستیم و این آیات مشخص مى‏سازد که آنها تا چه حد از آیین ابراهیم بیگانه‏اند.

سوم این که مشرکان عرب نیز پیوند ناگسستنى میان خود و ابراهیم قائل                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 119

 بودند، باید به آنها نیز فهمانده شود که برنامه شما هیچ ارتباطى با برنامه این پیامبر بزرگ بت شکن ندارد.

در این آیه به مهمترین فرازهاى زندگى ابراهیم (ع) اشاره کرده، مى‏گوید:

 «به خاطر بیاورید هنگامى را که خداوند ابراهیم را با وسایل گوناگون آزمود و او را عهده آزمایش به خوبى بر آمد» (وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ).

خداوند مى‏باید جایزه‏اى به او بدهد «فرمود: من تو را امام و رهبر و پیشواى مردم قرار دادم» (قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً).

 «ابراهیم تقاضا کرد که از دودمان من نیز امامانى قرار ده» تا این رشته نبوّت و امامت قطع نشود و قائم به شخص من نباشد (قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی).

اما خداوند در پاسخ او «فرمود: پیمان من، یعنى مقام امامت، به ظالمان هرگز نخواهد رسید» (قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ).

تقاضاى تو را پذیرفتیم، ولى تنها آن دسته از ذریّه تو که پاک و معصوم باشند شایسته این مقامند! از آیه فوق اجمالا چنین استفاده مى‏شود: مقام امامتى که به ابراهیم بعد از پیروزى در همه این آزمونها بخشیده شد. فوق مقام نبوّت و رسالت بود. این حقیقت اجمالا در حدیث پر معنى و جالبى از امام صادق علیه السّلام نقل شده، آنجا که مى‏فرماید:

 «خداوند ابراهیم را بنده خاصّ خود قرار داد پیش از آن که پیامبرش قرار دهد، و خداوند او را به عنوان نبى انتخاب کرد پیش از آن که او را رسول خود سازد، و او را رسول خود انتخاب کرد پیش از آن که او را به عنوان خلیل خود برگزیند، و او را خلیل خود قرار داد پیش از آن که او را امام قرار دهد، هنگامى که همه این مقامات را جمع کرد فرمود: من تو را امام مردم قرار دادم، این مقام به قدرى در نظر ابراهیم بزرگ جلوه کرد که عرض نمود: خداوندا! از دودمان من نیز امامانى انتخاب کن، فرمود: پیمان من به ستمکاران آنها نمى‏رسد ... یعنى شخص سفیه هرگز امام افراد با تقوا نخواهد شد».                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 120

 

نکته‏ها:

1- منظور از «کلمات» چیست؟

از بررسى آیات قرآن چنین استفاده مى‏شود که مقصود از «کلمات» (جمله‏هایى که خداوند ابراهیم را به آن آزمود) یک سلسله وظایف سنگین و مشکل بوده که خدا بر دوش ابراهیم گذارده بود.

این دستورات عبارت بودند از: بردن فرزند به قربانگاه و آمادگى جدّى براى قربانى او به فرمان خدا! بردن زن و فرزند و گذاشتن آنها در سرزمین خشک و بى‏آب و گیاه مکّه! قیام در برابر بت‏پرستان بابل و شکستن بتها و دفاع بسیار شجاعانه در آن محاکمه تاریخى و قرار گرفتن در دل آتش! مهاجرت از سرزمین بت‏پرستان و پشت پا زدن به زندگى خود، و مانند اینها که هر یک آزمایشى بسیار سنگین بود، اما او با قدرت و نیروى ایمان از عهده همه آنها برآمد و اثبات کرد شایستگى مقام «امامت» را دارد.

2- فرق نبوت و امامت و رسالت:

بطورى که از آیات و احادیث بر مى‏آید کسانى که از طرف خدا مأموریت داشتند داراى مقامات مختلفى بودند:

مقام نبوت-

یعنى دریافت وحى از خداوند، بنابراین «نبى» کسى است که وحى بر او نازل مى‏شود.

مقام رسالت-

یعنى مقام ابلاغ وحى و تبلیغ و نشر احکام خداوند و تربیت نفوس از طریق تعلیم و آگاهى بخشیدن، بنابراین رسول کسى است که موظف است در حوزه مأموریت خود به تلاش و کوشش برخیزد، و براى یک انقلاب فرهنگى و فکرى و عقیدتى تلاش نماید.

مقام امامت-

یعنى رهبرى و پیشوایى خلق، در واقع امام کسى است که با تشکیل یک حکومت الهى سعى مى‏کند احکام خدا را عملا اجرا و پیاده نماید.

به عبارت دیگر وظیفه امام اجراى دستورات الهى است در حالى که وظیفه رسول ابلاغ این دستورات مى‏باشد.

3- امامت یا آخرین سیر تکاملى ابراهیم-

مقام امامت، مقامى است بالاتر و حتى برتر از نبوت و رسالت، این مقام نیازمند شایستگى فراوان در جمیع جهات                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 121

 است که ابراهیم پس از امتحان شایستگى از طرف خداوند دریافت داشت و این آخرین حلقه سیر تکاملى ابراهیم بود.

 (آیه 125)- عظمت خانه خدا! بعد از اشاره به مقام والاى ابراهیم در آیه قبل، در این آیه به بیان عظمت خانه کعبه که به دست ابراهیم ساخته و آماده شد پرداخته، مى‏فرماید: «به خاطر بیاورید هنگامى را که خانه کعبه را «مثابة» (محل بازگشت و توجه) مردم قرار دادیم و مرکز امن و امان» (وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً).

از آنجا که خانه کعبه مرکزى بوده است براى موحدان که همه سال به سوى آن رو مى‏آوردند، نه تنها از نظر جسمانى که از نظر روحانى نیز بازگشت به توحید و فطرت نخستین مى‏کردند، از این رو به عنوان «مثابة» معرفى شده، اما این که خانه کعبه از طرف پروردگار به عنوان یک پناهگاه و کانون امن و امان اعلام شده، مى‏دانیم: در اسلام مقررات شدیدى براى اجتناب از هر گونه نزاع و کشمکش و جنگ و خونریزى در این سرزمین مقدس وضع شده است، بطورى که نه تنها افراد انسان بلکه حیوانات و پرندگان نیز در آنجا در امن و امان به سر مى‏برند و این در حقیقت اجابت یکى از درخواستهایى است که ابراهیم از خداوند کرد.

سپس اضافه مى‏کند: «از مقام ابراهیم نمازگاهى براى خود انتخاب کنید» (وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلًّى). و آن همان مقام معروف ابراهیم است که محلى است در نزدیکى خانه کعبه و حجّاج بعد از انجام طواف به نزدیک آن مى‏روند و نماز طواف بجا مى‏آورند.

سپس اشاره به پیمانى که از ابراهیم و فرزندش اسماعیل در باره طهارت خانه کعبه گرفته است مى‏فرماید: و مى‏گوید: «ما به ابراهیم و اسماعیل امر کردیم که خانه مرا براى طواف کنندگان و مجاوران و رکوع کنندگان و سجده کنندگان (نماز گزاران) پاکیزه دارند» (وَ عَهِدْنا إِلى‏ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْعاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ).

منظور از طهارت و پاکیزگى در اینجا پاک ساختن ظاهرى و معنوى این خانه                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 122

 توحید از هر گونه آلودگى است.

چرا خانه خدا! در آیه فوق از خانه کعبه به عنوان «بَیْتِیَ» (خانه من) تعبیر شده در حالى که روشن است خداوند نه جسم است و نه نیاز به خانه دارد، منظور از این اضافه همان «اضافه تشریفى» است به این معنى که براى بیان شرافت و عظمت چیزى آن را به خدا نسبت مى‏دهند، ماه رمضان را «شهر اللّه» و خانه کعبه را «بیت اللّه» مى‏گویند.

 (آیه 126)- خواسته‏هاى ابراهیم از پیشگاه پروردگار! در این آیه ابراهیم دو درخواست مهم از پروردگار براى ساکنان این سرزمین مقدس مى‏کند که به یکى از آنها در آیه قبل نیز اشاره شد.

قرآن مى‏گوید: «به خاطر بیاورید هنگامى که ابراهیم عرض کرد پروردگارا! این سرزمین را شهر امنى قرار ده» (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً).

دوّمین تقاضایش این است که: «اهل این سرزمین را- آنها که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده‏اند- از ثمرات گوناگون روزى ببخش» (وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ).

جالب این که ابراهیم نخست تقاضاى «امنیت» و سپس درخواست «مواهب اقتصادى» مى‏کند، و این خود اشاره‏اى است به این حقیقت که تا امنیّت در شهر یا کشورى حکمفرما نباشد فراهم کردن یک اقتصاد سالم ممکن نیست! خداوند در پاسخ این تقاضاى ابراهیم چنین «فرمود: اما آنها که راه کفر را پوییده‏اند بهره کمى (از این ثمرات به آنها خواهم داد» و بطور کامل محروم نخواهم کرد! (قالَ وَ مَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلًا).

اما در سراى آخرت «آنها را به عذاب آتش مى‏کشانم و چه بد سر انجامى دارند» (ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى‏ عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ).

 (آیه 127)- ابراهیم خانه کعبه را بنا مى‏کند! از آیات مختلف قرآن و احادیث و تواریخ اسلامى بخوبى استفاده مى‏شود که خانه کعبه پیش از ابراهیم، حتى از زمان آدم بر پا شده بود، سپس در طوفان نوح فرو ریخت و بعد به دست                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 123

 ابراهیم و فرزندش اسماعیل تجدید بنا گردید. اتفاقا تعبیرى که در این آیه به چشم مى‏خورد نیز همین معنى را مى‏رساند آنجا که مى‏گوید: «بیاد آورید هنگامى را که ابراهیم و اسماعیل پایه‏هاى خانه (کعبه) را بالا مى‏بردند، و مى‏گفتند: پروردگارا! از ما بپذیر تو شنوا و دانایى» (وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعِیلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).

این تعبیر مى‏رساند که شالوده‏هاى خانه کعبه وجود داشته و ابراهیم و اسماعیل پایه‏ها را بالا بردند.

در دو آیه بعد ابراهیم و فرزندش اسماعیل، پنج تقاضاى مهمّ از خداوند جهان مى‏کنند.

 (آیه 128)- نخست عرضه مى‏دارند: «پروردگارا! ما را تسلیم فرمان خودت قرار ده» (رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ).

بعد تقاضا مى‏کنند: «از دودمان ما نیز امّتى مسلمان و تسلیم در برابر فرمانت قرار ده» (وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ).

سپس تقاضا مى‏کنند: «طرز پرستش و عبادت خودت را به ما نشان ده، و ما را از آن آگاه ساز» (وَ أَرِنا مَناسِکَنا).

تا بتوانیم آن گونه که شایسته مقام تو است عبادتت کنیم.

بعد از خدا تقاضاى توبه کرده، مى‏گویند: «توبه ما را بپذیر و رحمتت را متوجّه ما گردان که تو توّاب و رحیمى» (وَ تُبْ عَلَیْنا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ).

 (آیه 129)- پنجمین تقاضاى آنها این است که: «پروردگارا! در میان آنها پیامبرى از خودشان مبعوث کن» (رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ).

 «تا آیات تو را بر آنها بخواند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد و آنها را پاکیزه کند» (یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ).

 «چرا که تو توانا هستى و بر تمام این کارها قدرت دارى» (إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).

پیامبرى از میان خود آنها-

این تعبیر که رهبران و مربیان انسان باید از نوع                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 124

 خود او باشند، با همان صفات و غرایز بشرى، تا بتوانند از نظر جنبه‏هاى عملى، سرمشقهاى شایسته‏اى باشند، بدیهى است اگر از غیر جنس بشر باشند نه آنها مى‏توانند دردها، نیازها، مشکلات، و گرفتاریهاى مختلف انسانها را درک کنند و نه انسانها مى‏توانند از آنها سرمشق بگیرند.

(آیه 130)- ابراهیم انسان نمونه! در آیات گذشته بعضى از خدمات ابراهیم و خواسته‏ها و تقاضاهاى او که جامع جنبه‏هاى مادى و معنوى بود مورد بررسى قرار گرفت.

از مجموع این بحثها به خوبى استفاده شد که مکتب این پیامبر بزرگ مى‏تواند به عنوان یک مکتب انسان ساز مورد استفاده همگان قرار گیرد.

بر اساس همین مطلب در این آیه چنین مى‏گوید: «چه کسى جز افرادى که خود را به سفاهت افکنده‏اند از آیین پاک ابراهیم روى گردان خواهد شد» (وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِیمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ).

آیا این سفاهت نیست که انسان، آیینى را که هم آخرت در آن است و هم دنیا، رها کرده و به سراغ برنامه‏هایى برود که دشمن خرد و مخالف فطرت و تباه کننده دین و دنیا است! سپس اضافه مى‏کند: «ما ابراهیم را (بخاطر این امتیازات بزرگش) برگزیدیم و او در جهان دیگر از صالحان است» (وَ لَقَدِ اصْطَفَیْناهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ).

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد