خواجه یوسف همدانی از مشایخ صوفیه در قرن پنجم و ششم هجری است.
ابویعقوب یوسف بوزنجردی همدانی (۴۴۱-۵۳۵ هجری) مشهور به خواجه یوسف همدانی از مشایخ صوفیه در نیمه دوم قرن پنجم و نیمه اول قرن ششم هجری است. او را پیر بنیانگذاران طریقت نقشبندی و پیشرو تصوف در آسیای صغیر دانستهاند. در ۴۴۰ یا ۴۴۱ ه.ق در بوزنجرد همدان به دنیا آمد. در هجده سالگی برای تحصیل به بغداد رفت و به حلقه درس ابواسحاق شیرازی فقیه معروف شافعی و مدرس و رئیس نظامیه بغداد پیوست و به تحصیل فقه و حدیث و کلام پرداخت. نوشتهاند که در عراق و خراسان و اصفهان و سمرقند و بخارا هم از حدیثدانان بزرگ آن روزگار حدیث آموخت. اما سرانجام از راه شریعت به طریقت رسید و در مرو اقامت گزید و خانقاهی در مرو بنیاد نهاد که به گفته ابن خلکان نظیر نداشت، و به نوشته دولتشاه سمرقندی، خانقاه او را کعبه خراسان میگفتهاند و سنایی غزنوی در آنجا خلوت و عزلت اختیار کرده بود.
خواجه یوسف سالهای آخر عمر را در دو مرکز بزرگ آن روز خراسان یعنی مرو و هرات میگذراند. آخرین بار که در هرات اقامت داشت، مردم مرو از او خواستند که به مرو بازگردد. صوفی سالخورده در سفر بازگشت از هرات به مرو در شهر بامیین (کرسی ناحیۀ بادغیس میان هرات و بغشور) در سال ۵۳۵ ه.ق درگذشت. ابتدا پیکرش را در همانجا به خاک سپردند. ولی مدتی بعد یکی از شاگردانش به نام ابنالنجار جسدش را به مرو منتقل کرد و اینک مزارش در محلی معروف به بیرام علی در شمال مرو کنونی به نام خواجه یوسف زیارتگاه است.
خواجه یوسف در عصر خویش و تا چند قرن بعد میان دوستداران تصوف مقامی بلند و شهرتی عظیم داشت. عطار که در تذکرةالاولیا از آوردن نام صوفیان نزدیک به عصر خود و معاصران خوداری کرده، دو بار در آن کتاب از خواجه یوسف با لقب امام نام برده است. خواجه یوسف همدانی به روایت اوحدالدین کرمانی زیاده از شصت سال بر مسند ارشاد جای داشت پس از مرگ او نیز چهار تن از شاگردان او یکی پس از دیگری تربیت مریدان را به عهده گرفتند. سومین آنها خواجه احمد یسوی بنیانگذار تصوف در آسیای صغیر و چهارمین آنها خواجه عبدالخالق غجدوانی سرسلسله طریقت خواجگان و نقشبندیه است.
تنها اثر بازمانده از او رتبةالحیات است که با وجود اختصار و حجم کم آن، از نظر کیفیت و معنی قدرشناختنی است. این رساله بهصورت سؤال و جواب در باره زندگانی انسان و درجات مختلف آن نوشته شده است. بیان مؤلف اصولاٌ استدلالی است، اما آنجا که سخن از بوی آشنایی به میان میآید شور و حالی دیگر مییابد و عبارات موزون میشود و رنگ و بوی شعر مییابد. رتبهالحیات به تصحیح محمدامین ریاحی در سال ۱۳۶۲ در تهران به چاپ رسیده است.[۱]