این سوره در «مدینه» نازل شده و 78 آیه است
محتواى سوره:
این سوره به خاطر بخشى از آیاتش که پیرامون حجّ سخن مىگوید به نام «سوره حجّ» نامیده شده است.
و از آنجا که دستور حجّ آن هم با ذکر قسمتى از جزئیات آن، و همچنین دستور جهاد، تناسب با وضع مسلمانان در مدینه دارد، آیات این سوره از جهاتى شبیه سورههاى «مدنى» است.
از نظر محتوا مطالب این سوره را به چند بخش مىتوان تقسیم کرد:
1- آیات فراوانى از آن در زمینه «معاد» و دلائل منطقى آن، و انذار مردم غافل از صحنههاى قیامت، و مانند آن است.
2- بخش قابل ملاحظهاى نیز از مبارزه با شرک و مشرکان، سخن مىگوید.
3- در بخش دیگر مردم را به بررسى سر نوشت عبرتانگیز گذشتگان و عذابهاى دردناک الهى که بر آنها نازل شد دعوت کرده.
4- و بخش دیگر پیرامون مسأله حج و سابقه تاریخى آن است.
5- بخشى از آن پیرامون مبارزه با دشمنان مهاجم، است.
6- و سر انجام قسمتى از آن پند و اندرزهایى است در زمینههاى مختلف زندگى و تشویق به نماز و زکات و توکل و توجه به خداوند.
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 198
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم:
«هر کس سوره حج را بخواند خداوند پاداش حج و عمره را به او مىدهد به تعداد تمام کسانى که در گذشته و آینده حج و عمره به جا آورده یا خواهند آورد»! بدون شک این ثواب و فضیلت عظیم تنها براى تلاوت لفظى نیست، تلاوتى است اندیشهساز، و اندیشهاى است عمل پرور.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)- زلزله عظیم رستاخیر: این سوره با دو آیه تکان دهنده و هیجانانگیز پیرامون رستاخیز و مقدمات آن شروع مىشود، آیاتى که بىاختیار انسان را از این زندگى گذراى مادى بیرون مىبرد، و به آینده هولانگیزى که در انتظار اوست متوجه مىسازد.
نخست عموم مردم را بدون استثناء مخاطب ساخته، مىگوید: «اى مردم! از پروردگارتان بترسید، و پرهیز کارى پیشه کنید که زلزله رستاخیز، جریان مهم و عظیمى است» (یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ).
خطاب «یا أَیُّهَا النَّاسُ»، دلیل روشنى است بر این که هیچ گونه تفاوت و تبعیضى از نظر نژاد و زبان و اعصار و قرون و مکانها و مناطق جغرافیایى و طوائف و قبائل در آن نیست، و مؤمن و کافر، کوچک و بزرگ، پیر و جوان، مرد و زن امروز و آینده همه در آن شریکند.
(آیه 2)- این آیه نمونههایى از بازتاب این وحشت عظیم را در چند جمله بیان کرده، مىگوید: «روزى که آن را مىبینید [زلزله رستاخیز آن چنان وحشت سرا پاى همه را فرا مىگیرد که] هر مادر شیردهى، کودک شیر خوارش را فراموش مىکند» (یَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ)
.
«و هر باردارى (در آن صحنه باشد) جنین خود را سقط مىکند» (وَ تَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها)
.
سومین بازتاب این که: «مردم را به صورت مستان مىبینى، در حالى که مست برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 199
نیستند!» (وَ تَرَى النَّاسَ سُکارى وَ ما هُمْ بِسُکارى)
.
«ولى عذاب خدا شدید است» (وَ لکِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدِیدٌ)
.
(آیه 3)- پیروان شیطان! از آنجا که در آیات گذشته ترسیمى از وحشت عمومى مردم به هنگام وقوع زلزله قیامت بود در این آیه حال گروهى از بىخبران را منعکس مىکند که چگونه از چنین حادثه عظیمى غافلند.
مىگوید: «گروهى از مردم بدون هیچ علم و دانشى در باره خدا به مجادله بر مىخیزند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ).
گاه در اصل توحید و یگانگى حق و نفى هر گونه شریک جدال مىکنند، و گاه در قدرت خدا نسبت به مسأله احیاى مردگان و بعث و نشور، و در هر صورت هیچ گونه دلیلى بر گفتههاى خود ندارند.
سپس اضافه مىکند: این گونه افراد که تابع هیچ گونه منطق و دانشى نیستند «از هر شیطان سر کش و متمردى تبعیت مىکنند» (وَ یَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطانٍ مَرِیدٍ).
نه از یک شیطان که از همه شیطانها! اعم از شیاطین انس و جن که هر یک از آنها براى خود نقشه و برنامه و حیله و دامى دارند.
(آیه 4)- در این آیه مىگوید: «بر او نوشته و مقرر شده است که هر کس حلقه اطاعت و ولایتش را بر گردن نهد بطور مسلم گمراهش مىسازد و به آتش سوزان راهنمائیش مىکند» (کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدِیهِ إِلى عَذابِ السَّعِیرِ).
(آیه 5)- دلائل معاد در عالم جنین و گیاهان: از آنجا که در آیات گذشته گفتگو از تردید مخالفان در «مبدء» و «معاد» بود در این آیه به دو دلیل محکم و منطقى براى اثبات معاد جسمانى استدلال شده است، یکى از طریق توجه به تحولات دوران جنینى، و دیگرى از طریق تحولات زمین به هنگام نمو گیاهان.
نخست همه انسانها را مخاطب ساخته، مىگوید: «اى مردم! اگر در رستاخیز شکّ دارید (به این نکته توجه کنید که:) ما شما را از خاک آفریدیم، سپس از نطفه، و بعد، از خون بسته شده و سپس از مضغه [چیزى شبیه گوشت جویده شده] که برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 200
بعضى داراى شکل و خلقت است و بعضى بدون شکل» (یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَةٍ).
همه اینها به خاطر آن است «تا براى شما آشکار سازیم» که بر هر چیز قادریم (لِنُبَیِّنَ لَکُمْ).
«و جنینهایى را که بخواهیم تا مدت معینى در رحم (مادران) قرار مىدهیم» (وَ نُقِرُّ فِی الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى). تا دوران تکاملى خود را طى کنند، و آنچه را بخواهیم ساقط مىکنیم و از نیمه راه از مدار خارجش مىسازیم.
«از آن پس (یک دوران انقلابى جدید آغاز مىشود و) ما شما را به صورت طفل (از شکم مادر) بیرون مىفرستیم» (ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلًا).
به این ترتیب دوران زندگى محدود و وابسته شما در شکم مادر پایان مىپذیرد، و قدم به محیطى وسیعتر، مملو از نور و صفا و امکانات بسیار فزونتر مىگذارید.
باز چرخهاى حرکت تکاملى شما متوقف نمىشود، و همچنان سریع در این راه به پیشروى ادامه مىدهید «سپس هدف این است که به حدّ رشد و بلوغ (و کمال جسم و عقل) برسید» (ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ).
در اینجا جهل تبدیل به دانایى، و ضعف و ناتوانى تبدیل به قدرت و توانایى و وابستگى مبدل به استقلال مىشود.
ولى این چرخ باز متوقف نمىگردد هر چند «در این میان بعضى از شما مىمیرند و بعضى آن قدر عمر مىکنند که به بدترین مرحله زندگى (و پیرى) مىرسند» (وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّى وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ).
«آنچنان که بعد از علم و آگاهى، چیزى نمىدانند!» (لِکَیْلا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً).
این ضعف و ناتوانى و پژمردگى دلیل بر فرا رسیدن یک مرحله انتقالى جدید برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 201
است، همان گونه که سستى پیوند میوه با درخت دلیل بر رسیدگى آن و وصول به مرحله جدایى است.
سپس به بیان دلیل دوم که زندگى و حیات گیاهان است پرداخته، مىگوید:
«زمین را (در فصل زمستان) خشک و مرده مىبینى، اما هنگامى که آب باران بر آن فرو مىفرستیم، به حرکت در مىآید و مىروید، و از هر نوع گیاهان زیبا مىرویاند» (وَ تَرَى الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ).
(آیه 6)- در این آیه و آیه بعد به عنوان جمع بندى و نتیجه گیرى کلى، هدف اصلى از بیان این دو دلیل را ضمن باز گویى پنج نکته تشریح مىکند:
1- نخست مىگوید: «آنچه (در آیات قبل از مراحل مختلف حیات در مورد انسانها و جهان گیاهان) باز گو شد براى این است که (بدانید) خداوند حق است» (ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ).
و چون او حق است نظامى را که آفریده نیز حق است، بنا بر این نمىتواند بیهوده و بىهدف باشد. و چون این جهان بىهدف نیست و از سوى دیگر هدف اصلى را در خود آن نمىیابیم یقین پیدا مىکنیم که معاد و رستاخیزى در کار است.
2- این نظام حاکم بر جهان حیات به ما مىگوید: «و اوست که مردگان را زنده مىکند» (وَ أَنَّهُ یُحْیِ الْمَوْتى).
همان کسى که لباس حیات بر تن خاک مىپوشاند، و نطفه بىارزش را به انسان کاملى مبدل مىسازد، و زمینهاى مرده را جان مىدهد او مردگان را حیات نوین مىبخشد.
3- هدف دیگر این است که بدانید «خدا بر هر چیز تواناست» و چیزى در برابر قدرت او غیر ممکن نیست (وَ أَنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ).
آیا کسى که مىتواند خاک بىجان را تبدیل به نطفه کند و آن را در مراحل حیات پیش ببرد قادر نیست که انسان را بعد از مرگ به زندگى جدید باز گرداند؟
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 202
(آیه 7)- چهارم: و باز همه اینها براى این است که بدانید: «رستاخیز آمدنى است و شکّى در آن نیست» (وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها).
5- و اینها همه مقدمهاى است براى آخرین نتیجه و آن این که: «خداوند تمام کسانى را که در قبرها آرمیدهاند زنده مىکند» (وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ).
در نتیجه رستاخیز و بعث مردگان نه تنها امکانپذیر است بلکه قطعا تحقق خواهد یافت.
(آیه 8)- باز هم مجادله به باطل: در اینجا نیز سخن از مجادله کنندگانى است که پیرامون مبدء و معاد به جدال بىپایه و بىاساس مىپردازند.
نخست مىگوید: «گروهى از مردم کسانى هستند که در باره خدا بدون هیچ علم و دانش و هدایت و کتاب روشنى به مجادله بر مىخیزند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا کِتابٍ مُنِیرٍ).
در حقیقت بحث و جدال علمى در صورتى مىتواند ثمر بخش باشد که متکى به یکى از این دلائل گردد. عقل یا کتاب یا سنّت.
جمله «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ» درست همان تعبیرى است که در آیه سوم گذشت. و ظاهرا آیه گذشته ناظر به حال پیروان گمراه و بىخبر است در حالى که این آیه ناظر به رهبران این گروه گمراه مىباشد.
(آیه 9)- سپس در یک عبارت کوتاه و پر معنى به یکى از علل انحراف و گمراهى این رهبران ضلالت پرداخته، مىگوید: «آنها با تکبر و بىاعتنایى (نسبت به سخنان الهى و دلائل روشن عقلى) مىخواهند مردم را از راه خدا گمراه سازند» (ثانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ).
سپس کیفر شدید آنها را در دنیا و آخرت به این صورت تشریح مىکند: «بهره آنها در این دنیا رسوائى و بد بختى است، و در قیامت عذاب سوزنده را به آنها مىچشانیم» (لَهُ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ نُذِیقُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَذابَ الْحَرِیقِ).
(آیه 10)- و به او مىگوئیم: «این نتیجه چیزى است که دستهایت از پیش براى تو فرستاده است» (ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ یَداکَ). برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 203
«و خداوند هرگز به بندگان ظلم و ستم نمىکند» (وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ).
نه کسى را بىجهت کیفر مىدهد، و نه بر میزان مجازات کسى بدون دلیل مىافزاید، و برنامه او عدالت محض و محض عدالت است.
(آیه 11)- آنها که بر لب پرتگاه کفرند! در آیات گذشته سخن از دو گروه در میان بود گروه پیروان گمراه، و رهبران گمراه کننده، اما در اینجا سخن از گروه سومى است که همان افراد ضعیف الایمان هستند.
قرآن در توصیف این گروه چنین مىگوید: «و بعضى از مردم خدا را تنها با زبان مىپرستند» اما ایمان قلبى آنها بسیار سطحى و ضعیف است (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ). و با کوچکترین چیزى ایمانشان بر باد فنا مىرود.
سپس قرآن به تشریح تزلزل ایمان آنها پرداخته، مىگوید: «پس آنها چنانند که اگر (دنیا به آنها رو کند و نفع و) خیرى به آنان برسد حالت اطمینان پیدا مىکنند! (و آن را دلیل بر حقانیت اسلام مىگیرند) اما اگر به وسیله گرفتاریها و پریشانى و سلب نعمت مورد آزمایش قرار گیرند دگرگون مىشوند» و به کفر رو مىآورند! (فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ).
گوئى آنها دین و ایمان را به عنوان یک وسیله نیل به مادیان پذیرفتهاند که اگر این هدف تأمین شد دین را حق مىدانند و گر نه بىاساس! و در پایان آیه اضافه مىکند: و به این ترتیب «آنها هم دنیا را از دست دادهاند و هم آخرت را» (خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ).
و «این همان خسران و زیان آشکار است» که انسان هم دینش بر باد رود و هم دنیایش (ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ).
(آیه 12)- این آیه به عقیده شرک آلود این گروه مخصوصا بعد از انحراف از توحید و ایمان به خدا اشاره کرده، مىگوید: «او جز خدا کسى را مىخواند که نه زیانى مىتواند به او برساند و نه سودى» (یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُ وَ ما لا یَنْفَعُهُ).
اگر دلیل معیار حقانیت دین را اقبال و ادبار دنیا مىگیرد، پس چرا به سراغ برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 204
بتهایى مىرود که موجوداتى هستند بىخاصیت و فاقد هرگونه اثر در سرنوشت انسانها؟! آرى! «این گمراهى بسیار عمیقى است» (ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ).
فاصله آن از خط صراط مستقیم آن چنان زیاد است که امید بازگشتشان به سوى حق بسیار کم است.
(آیه 13)- باز مطلب را از این فراتر برده، مىگوید: «او کسى را مىخواند که زیانش از نفعش نزدیکتر است»! (یَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ).
چرا که این معبودهاى ساختگى در دنیا فکر آنها را به انحطاط و پستى و خرافات سوق مىدهند، و در آخرت آتش سوزان را براى آنها به ارمغان مىآورند.
و در پایان آیه اضافه مىکند: «چه بد مولا و یاورى هستند این بتها، و چه بد مونس و معاشرى» (لَبِئْسَ الْمَوْلى وَ لَبِئْسَ الْعَشِیرُ).
(آیه 14)- و از آنجا که روش قرآن این است که مسائل نیک و بد را در مقایسه با هم بیان مىکند تا نتیجه گیرى آن کاملتر و روشنتر باشد در این آیه مىفرماید:
«خداوند کسانى را که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند در باغهایى از بهشت وارد مىکند که نهرها از زیر درختانش جارى است» (إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
برنامه آنها روشن، خط فکرى و عملى آنها مشخص، مولاى آنها خدا و همدم و مونسشان انبیاء و شهداء و صالحان و فرشتگان خواهند بود.
آرى! «خدا هر چه را اراده کند انجام مىدهد» (إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یُرِیدُ).
این پاداشهاى بزرگ براى او سهل و آسان است، همان گونه که مجازات مشرکان لجوج و رهبران گمراهشان براى او ساده است.
(آیه 15)-
شأن نزول:
گروهى از قبیله «بنى اسد» و «بنى غطفان» که با پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله پیمان بسته بودند گفتند: ما مىترسیم خدا سر انجام محمّد صلّى اللّه علیه و آله را یارى نکند و در نتیجه رابطه ما با هم پیمانهایمان از یهود قطع شود و آنها به ما مواد غذائى ندهند، آیه نازل شد و به آنها اخطار کرد و آنها را سخت مذمت نمود.
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 205
تفسیر:
رستاخیز پایان همه اختلافات! از آنجا که در آیات گذشته سخن از گروه ضعیف الایمان بود در این آیه نیز چهره دیگرى از آنها را ترسیم کرده، مىگوید:
«هر کسى گمان مىکند که خدا پیامبرش را در دنیا و آخرت یارى نخواهد کرد و (از این نظر عصبانى است، هر کارى از دستش ساخته است بکند) ریسمانى به سقف خانه خود بیاویزد و خود را از حلق آویز، و نفس خود را قطع کند (و تا لبه پرتگاه مرگ پیش رود) ببیند آیا این کار خشم او را فرو مىنشاند» (مَنْ کانَ یَظُنُّ أَنْ لَنْ یَنْصُرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّماءِ ثُمَّ لْیَقْطَعْ فَلْیَنْظُرْ هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ ما یَغِیظُ).
این آیه به یک نکته روانى در ارتباط با افراد کم حوصله و عصبانى و ضعیف الایمان اشاره مىکند که آنها وقتى کارشان ظاهرا به بن بست مىرسد فورا دستپاچه مىشوند و تصمیمهاى جنون آمیز مىگیرند.
(آیه 16)- این آیه اشاره به یک جمع بندى در آیات گذشته کرده، مىگوید:
«و این گونه ما قرآن را به صورت آیات بینات و نشانههاى روشن نازل کردیم» (وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ آیاتٍ بَیِّناتٍ). دلائلى براى معاد و رستاخیز همچون بررسى دوران جنینى انسان، و رشد گیاهان و زنده شدن زمینهاى مرده.
ولى با این همه، داشتن دلائل روشن به تنهایى کافى نیست بلکه آمادگى پذیرش حق نیز لازم است، به همین دلیل در پایان آیه مىگوید: «و خداوند هر کس را بخواهد هدایت مىکند» (وَ أَنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یُرِیدُ).
(آیه 17)- این آیه به شش گروه از پیروان مذاهب مختلف که یک گروه مسلم و مؤمنند، و پنج گروه غیر مسلمان اشاره کرده، مىفرماید: «کسانى که ایمان آوردهاند، و یهود، و صابئان، و نصارا، و مجوس، و مشرکان، خداوند در میان آنها روز قیامت داورى مىکند، و حق را از باطل جدا مىسازد» (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ الصَّابِئِینَ وَ النَّصارى وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ).
مگر نه این است که یکى از نامهاى قیامت «یوم الفصل» روز جدایى حق برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 206
از باطل است و «یوم البروز» روز آشکار شدن مکتومها، و روز پایان گرفتن اختلافات است.
آرى! خدا در آن روز به همه این اختلافات پایان مىدهد: «چرا که خداوند از همه چیز آگاه و با خبر است» (إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ).
(آیه 18)- همه موجودات جهان در پیشگاه او سجده مىکنند: از آنجا که در آیات گذشته سخن از مبدء و معاد بود، این آیه با طرح مسأله توحید و خداشناسى، حلقه مبدء و معاد را تکمیل مىکند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را مخاطب ساخته، مىگوید: «آیا ندیدى تمام کسانى که در آسمانها و تمام کسانى که در زمین هستند براى خدا سجده مىکنند، و خورشید و ماه و ستارگان و کوهها و درختان و جنبندگان»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ).
«و نیز بسیارى از مردم (براى او سجده مىکنند) در حالى که بسیارى دیگر (ابا دارند و) مستحق عذابند» (وَ کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ).
سپس اضافه مىکند: اینها نزد پروردگار بىارزشند «و هر کس را خدا بىارزش سازد هیچ کس نمىتواند او را گرامى دارد» و مشمول سعادت و ثواب کند (وَ مَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ).
آرى! «خداوند هر کار را بخواهد (و مصلحت بداند) انجام مىدهد» مؤمنان را گرامى و منکران را خوار مىسازد (إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یَشاءُ).
با توجه به آنچه در آیه مورد بحث آمده موجودات عالم داراى دو گونه سجودند، «سجود تکوینى» و «سجود تشریعى».
خضوع و تسلیم بىقید و شرط آنها در برابر اراده حق و قوانین آفرینش و نظام حاکم بر این جهان همان سجود تکوینى آنهاست که تمام ذرات موجودات را شامل مىشود، حتى سلولهاى مغز فرعونها و نمرودها و منکران لجوج، و تمام ذرات وجود آنها مشمول این سجود تکوینى هستند.
به گفته جمعى از محققان تمامى ذرات جهان داراى نوعى درک و شعورند، برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 207
و به موازات آن در عالم خود، حمد و تسبیح خدا مىگویند، و سجود و صلاة دارند و اگر این نوع درک و شعور را نپذیریم لا اقل تسلیم و خضوع آنها در برابر همه نظامات هستى به هیچ وجه قابل انکار نیست.
اما «سجود تشریعى» همان نهایت خضوعى است که از صاحبان عقل و شعور و درک و معرفت در برابر پروردگار تحقق مىیابد.
(آیه 19)-
شأن نزول:
«روز جنگ بدر، سه نفر از مسلمانان (على علیه السّلام و حمزه، و عبیدة بن حارث بن عبد المطلب) به میدان نبرد آمدند و به ترتیب «ولید بن عتبه» و «عتبة بن ربیعه» و «شیبة بن ربیعه» را از پاى در آوردند.
آیه نازل شد و سر نوشت این مبارزان را بیان کرد.
ولى وجود شأن نزول خاص هرگز مانع عمومیت مفهوم آیه نمىشود.
تفسیر:
دو گروه متخاصم در برابر هم! در آیات گذشته به گروه مؤمنان و طوائف مختلفى از کفار اشاره شده بود، و مخصوصا آنها را به صورت شش گروه بیان کرد، در اینجا مىفرماید: «این دو دسته (مؤمنان و غیر مؤمنان) در باره پروردگارشان به مخاصمه و جدال پرداختند» (هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ).
سپس چهار نوع مجازات کافرانى را که دانسته و آگاهانه حق را انکار کردند بیان مىکند:
نخست از لباس آنها شروع کرده، مىگوید: «پس کسانى که کافر شدند لباسهایى از آتش براى آنها بریده مىشود» (فَالَّذِینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیابٌ مِنْ نارٍ).
این جمله ممکن است اشاره به آن باشد که واقعا قطعاتى از آتش به صورت لباس براى آنها بریده و دوخته مىشود! و یا کنایه از این باشد که آتش دوزخ از هر سو آنها را مانند لباس احاطه مىکند.
دیگر این که: «مایع سوزان و جوشان حمیم دوزخ بر سر آنها ریخته مىشود» (یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِیمُ).
(آیه 20)- و این آب سوزان و جوشان در بدن آنها آن چنان نفوذ مىکند که برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 208
«هم درونشان را ذوب مىنماید و هم پوستها و برونشان) را»! (یُصْهَرُ بِهِ ما فِی بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ).
(آیه 21)- سوم این که: «تازیانهها یا گرزهایى از آهن سوزان براى آنها آماده است» (وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِیدٍ).
(آیه 22)- و «هر گاه بخواهند از دوزخ و غم و اندوههاى آن خارج شوند آنها را به آن باز مىگردانند، و (به آنان گفته مىشود) بچشید عذاب سوزان را»! (کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیها وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ).
و این چهارمین مجازات آنهاست.
(آیه 23)- این آیه و آیه بعد حال مؤمنان صالح را بیان مىکند تا از طریق مقایسه، وضع هر دو گروه کاملا مشخص شود، و در اینجا پنج نوع پاداش آنها را باز گو کرده، نخست مىگوید: «خداوند کسانى را که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند در باغهایى از بهشت وارد مىکند که از زیر درختانش نهرها جارى است» (إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
گروه اول در شعلههاى آتش سوزان غوطهورند و اینها در باغهاى بهشت در کنار نهرهاى جارى آرمیدهاند.
سپس به زینت و لباس آنها پرداخته، مىگوید: «آنها با دستبندهایى از طلا و مروارید زینت مىیابند و لباسشان در آنجا از حریر است» (یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِیها حَرِیرٌ).
و این دو پاداش دیگر آنهاست. و اگر در این جهان از پوشیدن این گونه لباسها و زینتها ممنوع بودند به خاطر آن بود که مایه غرور و غفلت مىشد و سبب محرومیت گروه دیگر مىگشت، ولى در آنجا که این مسائل مطرح نیست این ممنوعیتها برداشته مىشود و جبران مىگردد.
(آیه 24)- و بالاخره چهارمین و پنجمین موهبتى که خدا به آنها ارزانى مىدارد و صرفا جنبه روحانى دارد این است که آنها «به سخنان پاکیزه هدایت مىشوند» (وَ هُدُوا إِلَى الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ). سخنانى روح پرور، و جملهها برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 209
و الفاظى نشاط آفرین و کلماتى پر از صفا و معنویت که روح را در مدارج کمال سیر مىدهد.
و همچنین «به سوى راه خداوند حمید و شایسته ستایش هدایت مىگردند» (وَ هُدُوا إِلى صِراطِ الْحَمِیدِ). راه شناسایى خدا و نزدیک شدن معنوى و روحانى به قرب جوار او، راه عشق و عرفان.
آرى! خداوند مؤمنان را با هدایت کردن به سوى این معانى به آخرین درجه لذات روحانى سوق مىدهد.
(آیه 25)- مانعان خانه خدا! در آیات گذشته سخن از کفار بطور مطلق در میان بود، ولى در این آیه اشاره به گروه خاصى از آنان شده است که داراى تخلفات و گناهان سنگین مخصوصا در رابطه با «مسجد الحرام» و «مراسم پر شکوه حج» هستند.
نخست مىگوید: «کسانى که کافر شدند و مردم را از راه خدا، جلوگیرى مىکنند ...» (إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ).
همچنین مردم با ایمان را «از (کانون بزرگ توحید) مسجد الحرام باز مىدارند، همان مرکزى که آن را براى همه مردم یکسان قرار دادهایم، چه آنها که در آن سرزمین زندگى مىکنند و چه آنها که از نقاط دور به سوى آن مىآیند» مستحق عذابى دردناکند (وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذِی جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَ الْبادِ).
«و هر کس بخواهد در این سر زمین از طریق حق منحرف گردد، و دست به ظلم و ستم بیالاید ما از عذاب دردناک به او مىچشانیم» (وَ مَنْ یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ).
در واقع این گروه از کافران علاوه بر انکار حق، مرتکب سه جنایت بزرگ شدهاند:
1- جلوگیرى از راه خدا و ایمان و طاعت او.
2- جلوگیرى از عبادت کنندگان و زوّار خانه خدا و قرار دادن امتیازى براى خود. برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 210
3- در این سر زمین مقدس دست به ظلم و گناه و الحاد مىزنند.
(آیه 26)- دعوت عام براى حجّ! به تناسب بحثى که در آیه گذشته پیرامون مسجد الحرام و زائران خانه خدا آمد در اینجا نخست به تاریخچه بناى کعبه به دست ابراهیم خلیل (ع) و سپس مسأله وجوب حجّ، و فلسفه آن، و بخشى از احکام این عبادت بزرگ اشاره مىکند، ابتدا از داستان تجدید بناى کعبه شروع کرده، مىگوید: «و (به خاطر بیاور) زمانى را که محل خانه کعبه را براى ابراهیم آماده ساختیم» تا در آن مکان اقدام به بناى خانه کعبه کند (وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِیمَ مَکانَ الْبَیْتِ).
منظور از «بوّأنا» این است که خداوند مکان خانه کعبه را که در زمان آدم ساخته شده بود و در طوفان نوح ویران و آثارش محو گشته بود به ابراهیم (ع) نشان داد، توفانى وزید و خاکها را به عقب برد و پایههاى خانه آشکار گشت، یا قطعه ابرى آمده و در آنجا سایه افکند، و یا به هر وسیله دیگر خداوند محل اصلى خانه را براى ابراهیم معلوم و آماده ساخت، و او با همیارى فرزندش اسماعیل آن را تجدید بنا نمود.
سپس اضافه مىکند، هنگامى که خانه آماده شد به ابراهیم خطاب کردیم:
این خانه را کانون توحید کن، و «چیزى را شریک من قرار مده، و خانهام را براى طواف کنندگان و قیام کنندگان و رکوع کنندگان و سجود کنندگان پاک کن» (أَنْ لا تُشْرِکْ بِی شَیْئاً وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْقائِمِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ).
در حقیقت ابراهیم (ع) مأمور بود خانه کعبه و اطراف آن را از هر گونه آلودگى ظاهرى و معنوى و هر گونه بت و مظاهر شرک پاک و پاکیزه دارد، تا بندگان خدا در این مکان پاک جز به خدا نیندیشند، و مهمترین عبادت این سر زمین را که طواف و نماز است در محیطى پیراسته از هر گونه آلودگى انجام دهند.
(آیه 27)- بعد از آماده شدن خانه کعبه براى عبادت کنندگان، خدا به ابراهیم (ع) دستور مىدهد: «و مردم را دعوت عمومى به حجّ کن، تا پیاده و سواره بر مرکبهاى لاغر از هر راه دورى به سوى تو بیایند» (وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 211
رِجالًا وَ عَلى کُلِّ ضامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ).
در روایتى مىخوانیم: «هنگامى که ابراهیم چنین دستورى را دریافت داشت عرض کرد: خداوندا! صداى من به گوش مردم نمىرسد، اما خدا به او فرمود: «علیک الاذان و علىّ البلاغ! تو اعلام کن و من به گوش آنها مىرسانم»!
(آیه 28)- در این آیه در یک عبارت بسیار فشرده و پر معنى به فلسفههاى مختلف حجّ پرداخته، مىفرماید: آنها به این سر زمین مقدس بیایند «تا منافع خویش را با چشم خود ببیند» (لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ).
کلمه «منافع» تمام منافع و برکات معنوى و نتایج مادى، فوائد فردى و اجتماعى، فلسفههاى سیاسى و اقتصادى و اخلاقى همه را شامل مىشود.
آرى! باید مسلمانان از همه نقاط جهان از میان تمام قشرها به آنجا رو آورند تا شاهد و ناظر این منافع باشند.
سپس اضافه مىکند: و آنها بیایند و قربانى کنند «و نام خدا را در ایام معینى (که از دهم ذى الحجه شروع و به سیزدهم پایان مىیابد) بر چهار پایانى که به آنها روزى داده است (به هنگام ذبح) ببرند» (وَ یَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیَّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلى ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الْأَنْعامِ).
اشاره به این که آنها همیشه از جمله به هنگام ذبح قربانى تمام توجهشان به خدا و قبول درگاه اوست و استفاده از گوشت آن تحت الشعاع آن قرار دارد.
قربانى کردن حیوانات در حقیقت رمزى است براى آمادگى براى قربانى شدن در راه خدا، همان گونه که در سر گذشت ابراهیم (ع) و اسماعیل (ع) و قربانى او آمده است، آنها با این عمل اعلام مىکنند که در راه او آماده هر گونه ایثارند حتى بذل جان.
به هر حال قرآن با این گفتار برنامه شرک آلود بت پرستان را نفى مىکند که به هنگام قربانى نام بتها را مىبردند، و این مراسم توحیدى را به شرک آلوده مىساختند. برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 212
و در پایان آیه مىفرماید: «پس از گوشت حیوانات قربانى، هم خودتان بخورید و هم بینوایان فقیر را اطعام نمایید» (فَکُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقِیرَ).
(آیه 29)- بخش مهم دیگرى از مناسک حجّ: در تعقیب بحثهایى که پیرامون مناسک حج در آیات پیشین گذشت، در اینجا به بخش دیگرى از این مناسک اشاره کرده، نخست چنین مىگوید: «بعد از آن باید آلودگیها (و زوائد بدن) را بر طرف سازند» (ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ).
«و به نذرهاى خود وفا کنند» (وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ).
«و بر گرد خانه گرامى کعبه، طواف کنند» (وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ).
منظور از «طواف» در اینجا «طواف نساء» است.
(آیه 30)- این آیه به عنوان یک جمع بندى اشاره به بحثهاى آیات گذشته کرده، مىگوید: برنامه حجّ و مناسک آن «این است» که گفته شد (ذلِکَ).
بعد براى تأکید بر اهمیت وظائفى که بیان گردید اضافه مىکند: «و هر کس برنامههاى الهى را بزرگ بشمرد و احترام آنها را حفظ کند براى او نزد پروردگارش بهتر است» (وَ مَنْ یُعَظِّمْ حُرُماتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ).
«حرمات» در اینجا اشاره به «اعمال و مناسک حجّ» است و ممکن است احترام خانه کعبه خصوصا و حرم مکه عموما نیز بر آن افزوده شود.
سپس به تناسب احکام «احرام» به حلال بودن چهار پایان اشاره کرده، مىگوید: «و چهار پایان (همچون شتر و گاو و گوسفند) بر شما حلال شده است، مگر آنچه بر شما خوانده مىشود» و دستور منعش صادر خواهد گشت (وَ أُحِلَّتْ لَکُمُ الْأَنْعامُ إِلَّا ما یُتْلى عَلَیْکُمْ).
در پایان این آیه دو دستور دیگر در رابطه با مراسم حج و مبارزه با سنتهاى جاهلیت بیان کرده، مىگوید: «پس از پلیدیها (یعنى) از بتها اجتناب کنید» (فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ).
دستور دوم این است که: «از سخن باطل و بىاساس بپرهیزید» (وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ). برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 213
آیه فوق اشاره به کیفیت «لبیک» گفتن مشرکان در مراسم حجّ در جاهلیت است زیرا آنها «لبیک» را که آئینه تمام نماى توحید و یگانه پرستى است آن چنان تحریف کرده بودند که مشتمل بر زنندهترین تعبیرات شرک آلود شده بود.
ولى توجه آیه به اعمال مشرکان مانع از کلى بودن مفهوم آن که پرهیز از هر گونه بت در هر شکل و صورت، و پرهیز از هر گفتار باطل به هر نوع و کیفیت است نمىباشد.
(آیه 31)- از آنجا که در آیه قبل تأکید روى مسأله توحید و اجتناب از هر گونه بت و بت پرستى شده بود، در اینجا نیز همین مسأله مهم را دنبال کرده، مىگوید:
مراسم حج و گفتن لبیک را در حالى انجام دهید که: «قصد و برنامه شما خالص براى خدا باشد، و هیچ گونه شرکى در آن راه نیابد» (حُنَفاءَ لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ).
آیه فوق مسأله اخلاص و قصد قربت را به عنوان محرک اصلى در حجّ و عبادات بطور کلى یاد آور مىشود، چرا که روح عبادت همان اخلاص است و اخلاص در صورتى است که هیچ گونه انگیزه غیر خدایى و شرک در آن نباشد.
سپس ترسیم بسیار گویا و زندهاى از وضع حال مشرکان و سقوط و بد بختى و نابودى آنها مىکند و چنین مىگوید: «و کسى که شریک براى خدا قرار دهد، گویى از آسمان سقوط کرده، و پرندگان در وسط هوا او را مىربایند (و هر قطعه از گوشت او در منقار پرنده مرده خوارى مىافتد) و یا (اگر از چنگال آنها به سلامت بگذرد) تند باد او را به جاى دور دستى پرتاب مىکند» (وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکانٍ سَحِیقٍ).
در حقیقت آسمان کنایه از «توحید» است و شرک سبب سقوط از این آسمان مىگردد، مسلما کسى که از آسمان سقوط مىکند، قدرت تصمیم گیرى را از دست مىدهد، با سرعت و شتابى که هر لحظه فزونى مىگیرد به سوى نیستى پیش مىرود و سر انجام در چنگال شیطان و هوى و هوسهاى سر کش محو و نابود مىگردد.
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 214
(آیه 32)- این آیه بار دیگر یک جمع بندى روى مسائل حج و تعظیم شعائر الهى کرده، مىگوید: «مطلب چنین است» که گفته شد (ذلِکَ).
«و هر کس شعائر الهى را بزرگ دارد و (به نشانههاى آئین خدا و پرچمهاى اطاعت او) احترام بگذارد این از تقواى دلهاست» (وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ).
«شعائر اللّه» به معنى «نشانههاى پروردگار» است که شامل سر فصلهاى آئین الهى و برنامههاى کلى و آنچه در نخستین برخورد با این آیین چشمگیر است و از جمله مناسک حجّ مىباشد که انسان را به یاد خدا مىاندازد.
کوتاه سخن این که تمام آنچه در برنامههاى دینى وارد شده و انسان را به یاد خدا و عظمت آئین او مىاندازد شعائر الهى است و بزرگداشت آن نشانه تقواى دلهاست.
(آیه 33)- از بعضى از روایات چنین استفاده مىشود که گروهى از مسلمانان عقیده داشتند هنگامى که شترى یا یکى دیگر از چهار پایان به عنوان قربانى تعیین مىشد و از راههاى دور و نزدیک آن را با خود به سوى احرامگاه، و از آنجا به سوى سر زمین مکّه مىآوردند، نباید بر آن مرکب سوار شد، و نباید شیر آن را بدوشند و از آن استفاده کنند، و بکلى آن را از خود جدا مىپنداشتند، قرآن این تفکر خرافى را نفى کرده، مىگوید: «در آن (حیوانات قربانى) منافعى براى شماست تا زمان معینى [روز ذبح آنها] فرا رسد» (لَکُمْ فِیها مَنافِعُ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى).
در پایان آیه در مورد سر انجام کار قربانى چنین مىگوید: «سپس محل آن خانه قدیمى و گرامى (کعبه) است» (ثُمَّ مَحِلُّها إِلَى الْبَیْتِ الْعَتِیقِ).
و به این ترتیب مادام که حیوانات مخصوص قربانى به محل قربانگاه نرسیدهاند مىتوان از آنها بهره گرفت و پس از وصول به قربانگاه باید وظیفه قربانى کردن را در باره آنها انجام داد.
(آیه 34)- مخبتان را بشارت ده! در ارتباط با آیات گذشته و از جمله دستور قربانى ممکن است این سؤال پیش آید که این چگونه عبادتى است که در اسلام برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 215
تشریع شده که براى خدا و براى جلب رضاى او حیوانات را قربانى کنند مگر خداوند نیاز به قربانى دارد؟ و آیا این کار در ادیان دیگر نیز بوده است یا مخصوص مشرکان بوده؟
قرآن براى روشن ساختن این مطلب چنین مىگوید: این منحصر به شما نیست که مراسم ذبح و قربانى براى خدا دارید «براى هر امتى قربانگاهى قرار دادیم تا نام خدا را (به هنگام قربانى) بر چهار پایانى که به آنها روزى دادهایم ببرند» (وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَکاً لِیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلى ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الْأَنْعامِ).
و لذا در پایان آیه مىفرماید: «و خداى شما معبود واحدى است» و برنامه او هم برنامه واحدى است (فَإِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ).
اکنون که چنین است: «در برابر (فرمان) او تسلیم شوید» (فَلَهُ أَسْلِمُوا).
«و بشارت ده متواضعان و تسلیم شوندگان (در برابر فرمانهاى پروردگار) را» (وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ).
(آیه 35)- در این آیه صفات «مخبتین» (تواضع کنندگان) را در چهار قسمت- که دو قسم جنبه معنوى و روانى دارد و دو قسمت جنبه جسمانى- توضیح مىدهد:
نخست مىگوید: «همانها که چون نام خدا برده مىشود دلهایشان پر از خوف (پروردگار) مىگردد» (الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ).
نه این که از غضب او بىجهت بترسند، و یا در رحمت او شک و تردید داشته باشند، بلکه این ترس به خاطر مسؤولیتهایى است که بر دوش دارند و شاید در انجام آن کوتاهى کردهاند، این ترس به خاطر درک مقام با عظمت خداست.
دیگر این که: «آنها در برابر حوادث دردناکى که در زندگیشان رخ مىدهد صبر و شکیبایى پیش مىگیرند» (وَ الصَّابِرِینَ عَلى ما أَصابَهُمْ).
عظمت حادثه هر قدر زیاد و ناراحتى آن هر قدر سنگین باشد در برابر آن زانو نمىزنند لب به کفران نمىگشایند و خلاصه ایستادگى مىکنند و پیش مىروند و پیروز مىشوند. برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 216
سوم و چهارم این که: «آنها نماز را بر پا مىدارند و از آنچه به آنها روزى دادهایم انفاق مىکنند» (وَ الْمُقِیمِی الصَّلاةِ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ).
از یک سو ارتباطشان با خالق جهان محکم است و از سوى دیگر پیوندشان با خلق خدا مستحکم.
(آیه 36)- قربانى براى چیست؟ باز در اینجا سخن از مراسم حج و شعائر الهى و مسأله قربانى است، نخست مىگوید: «شترهاى چاق و فربه را (در مراسم حج) براى شما از شعائر الهى قرار دادیم» (وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَکُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ).
آنها از یک سو به شما تعلق دارند، و از سوى دیگر از شعائر و نشانههاى خداوند در این عبادت بزرگ هستند، چرا که قربانى حجّ یکى از مظاهر روشن این عبادت است.
سپس اضافه مىکند: «در آنها براى شما خیر و برکت است» (لَکُمْ فِیها خَیْرٌ).
از یک سو از گوشت آنها استفاده مىکنید و دیگران را اطعام مىنمائید و از سوى دیگر به خاطر این ایثار و گذشت و عبادت پروردگار از نتائج معنوى آن بهرهمند خواهید شد و به پیشگاه او تقرب مىجوئید.
سپس کیفیت قربانى کردن را در یک جمله کوتاه چنین بیان مىکند: «نام خدا را (هنگام قربانى کردن) در حالى که به صف ایستادهاند بر آنها ببرید» (فَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْها صَوافَّ).
بدون شک ذکر نام خدا به هنگام ذبح حیوانات یا نحر کردن شتر کیفیت خاصى ندارد و هر گونه نام خدا را ببرند کافى است.
منظور از واژه «صَوافَّ» این است که دو دست شتر قربانى را از مچ تا زانو در حالى که ایستاده باشد با هم ببندند تا به هنگام نحر، زیاد تکان به خود ندهد و فرار نکند.
طبیعى است هنگامى که مقدارى خون از تن او مىرود دستهایش سست مىشود و به روى زمین مىخوابد، و لذا در ذیل آیه مىفرماید: «هنگامى که پهلویشان آرام گرفت (و جان دادند) از گوشت آنها بخورید و مستمندان قانع برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 217
و فقیران را نیز از آن اطعام کنید» (فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَکُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ).
جمله «فَکُلُوا مِنْها» (از آن بخورید) ظاهر در این است که واجب است «حجاج» چیزى از قربانى خود را نیز بخورند، و شاید این براى رعایت مساوات میان آنها و مستمندان باشد.
سر انجام آیه را چنین پایان مىدهد: «این گونه ما آنها را مسخّرتان ساختیم تا شکر خدا را به جا آورید» (کَذلِکَ سَخَّرْناها لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).
و راستى این عجیب است حیوانى با آن بزرگى و قدرت و زور آن چنان تسلیم است که اجازه مىدهد انسانى پاهاى او را محکم ببندد، و او را نحر کند.
(آیه 37)- این آیه در واقع پاسخى است به این سؤال که خدا چه نیازى به قربانى دارد؟ و اصولا فلسفه قربانى کردن چیست؟ مگر این کار نفعى به حال خدا دارد مىفرماید: «نه گوشتها و نه خونهاى آنها هرگز به خدا نمىرسد» (لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها).
اصولا خدا نیازى به گوشت قربانى ندارد، او نه جسم است نه نیازمند، او وجودى است کامل و بىانتها از هر جهت.
«بلکه آنچه به او مىرسد تقوا و پرهیزکارى و پاکى اعمال شماست» (وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوى مِنْکُمْ).
به تعبیر دیگر: هدف آن است که شما با پیمودن مدارج تقوا در مسیر یک انسان کامل قرار گیرید و روز به روز به خدا نزدیکتر شوید، قربانى درس ایثار و فدا کارى و گذشت و آمادگى براى شهادت در راه خدا به شما مىآموزد، و درس کمک به نیازمندان و مستمندان.
این تعبیر که «خون آنها نیز به خدا نمىرسد» ظاهرا اشاره به اعمال زشت اعراب جاهلى است که هر گاه حیوانى را قربانى مىکردند خون آن را بر سر بتها و گاه بر در و دیوار کعبه مىپاشیدند، و بعضى از مسلمانان ناآگاه بىمیل نبودند که در این برنامه خرافى از آنها تبعیت کنند، آیه فوق نازل شد و آنها را نهى کرد. برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 218
سپس بار دیگر به نعمت تسخیر حیوانات اشاره کرده، مىگوید: «این گونه (خداوند) چار پایان را مسخر شما کرد تا خدا را به خاطر این که شما را هدایت کرده بزرگ بشمرید و تکبیر گویید» (کَذلِکَ سَخَّرَها لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلى ما هَداکُمْ).
هدف نهایى این است که به عظمت خدا آشنا شوید، و لذا در پایان آیه مىگوید: «و بشارت ده نیکوکاران را» (وَ بَشِّرِ الْمُحْسِنِینَ).
آنها که از این نعمتهاى الهى در طریق اطاعت او بهره مىگیرند و وظائف خود را به نیکوترین وجه انجام مىدهند و مخصوصا از انفاق در راه خدا کوتاهى نمىکنند.
(آیه 38)- و از آنجا که مقاومت در برابر خرافات مشرکان که در آیات قبل به آن اشاره شد ممکن است آتش خشم این گروه متعصب و لجوج را بر انگیزد و سبب درگیریهاى کوچک و بزرگ شود خداوند در این آیه مؤمنان را به کمک خود دلگرم ساخته، مىگوید: «خداوند از کسانى که ایمان آوردهاند دفاع مىکند» (إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا).
بگذار طوائف و قبائل عرب و یهود و نصارا و مشرکان شبه جزیره دست به دست هم بدهند تا مؤمنان را تحت فشار قرار داده و به گمان خود نابود کنند، ولى خداوند وعده دفاع از آنها را داده است، وعده بقاى اسلام تا دامنه قیامت! این وعده الهى حکمى است جارى و سارى در تمام اعصار و قرون، مهم آن است که ما مصداق «الَّذِینَ آمَنُوا» باشیم که دفاع الهى به دنبال آن حتمى است.
و در پایان آیه موضع مشرکان و هم مسلکان آنها را در پیشگاه خدا با این عبارت روشن مىسازد «خداوند هیچ خیانکار کفران کنندهاى را دوست ندارد»! (إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ). همانها که براى خدا شریک قرار دادند، و حتى به هنگام گفتن «لبیک» تصریح به نام بتها نمودند.
(آیه 39)- نخستین فرمان جهاد: هنگامى که مسلمانان در مکّه بودند مشرکان پیوسته آنها را آزار مىدادند، و مرتبا مسلمانان کتک خورده با سرهاى شکسته خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىرسیدند و شکایت مىکردند (و تقاضاى اذن جهاد برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 219
داشتند) اما پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به آنها مىفرمود: صبر کنید، هنوز دستور جهاد به من داده نشده تا این که هجرت شروع شد و مسلمین از مکّه به مدینه آمدند، خداوند این آیه را که متضمن اذن جهاد است نازل کرد و این نخستین آیهاى است که در باره جهاد نازل شده.
در آیه قبل ذکر شد که خداوند وعده دفاع از مؤمنان را داده، در این آیه مىگوید: «خداوند به کسانى که جنگ از طرف دشمنان بر آنها تحمیل شده اجازه جهاد داده است، چرا که آنها مورد ستم قرار گرفتهاند» (أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا).
سپس این اجازه را با وعده پیروزى از سوى خداوند قادر متعال تکمیل کرده، مىفرماید: «و خداوند قدرت بر یارى کردن آنها را دارد» (وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ).
شما باید آنچه در توان دارید در این عالم اسباب به کار گیرید و در آنجا که قدرت شما پایان مىگیرد در انتظار یارى خدا باشید، و این همان برنامهاى بود که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله در تمام مبارزاتش به کار مىگرفت و پیروز مىشد.
(آیه 40)- فلسفه تشریع جهاد- سپس توضیح بیشترى در باره این ستمدیدگانى که اذن دفاع به آنها داده شده است مىدهد، و منطق اسلام را در زمینه این بخش از جهاد روشنتر مىسازد، مىگوید: «همان کسانى که به ناحق از خانه و شهر خود اخراج شدند» (الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ).
«جز این که مىگفتند: پروردگار ما خداوند یکتاست»! (إِلَّا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ).
سپس یکى از فلسفههاى تشریع جهاد را این چنین باز گو مىکند: «و اگر خداوند بعضى از مردم را به وسیله بعضى دیگر دفع نکند دیرها و صومعهها، و معابد یهود و نصارا، و مساجدى که نام خدا در آن بسیار برده مىشود، ویران مىگردد» (وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً). برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 220
اصولا هر گونه دعوت به خدا پرستى بر ضدّ جبّارانى است که مىخواهند مردم همچون خدا آنها را بپرستند! و لذا اگر آنها فرصت پیدا کنند تمام این مراکز را با خاک یکسان خواهند کرد.
و در پایان آیه بار دیگر وعده نصرت الهى را تکرار و تأکید کرده، مىگوید:
«و خداوند کسانى را که یارى او کنند (و از آیین) و مراکز عبادتش دفاع نمایند) یارى مىکند» (وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ).
و بدون شک این وعده خدا انجام شدنى است چرا که «او قوى و قادر و غیر قابل شکست است» (إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ).
مدافعان خط توحید تصور نکنند در این میدان مبارزه حق و باطل، و در برابر انبوه عظیم دشمنان سر سخت تنها و بدون تکیهگاهند.
(آیه 41)- این آیه که تفسیرى است در مورد یاران خدا که در آیه قبل وعده یارى به آنها داده شده است چنین مىگوید: «آنها کسانى هستند که هر گاه در زمین به آنها قدرت بخشیم نماز را بر پا مىدارند و زکات را ادا مىکنند و امر به معروف و نهى از منکر مىنمایند» (الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ).
آنها هرگز پس از پیروزى، همچون خودکامگان و جباران، به عیش و نوش و لهو و لعب نمىپردازند، و در غرور و مستى فرو نمىروند، بلکه پیروزیها و موفقیتها را نردبانى براى ساختن خویش و جامعه قرار مىدهند ارتباطشان با خدا محکم و با خلق خدا نیز مستحکم است چرا که «صلاة» (نماز) سمبل پیوند با خالق است، و «زکات» رمزى براى پیوند با خلق، و امر به معروف و نهى از منکر پایههاى اساسى ساختن یک جامعه سالم محسوب مىشود و در همین چهار صفت براى معرفى این افراد کافى است و در سایه آن سایر عبادات و اعمال صالح و ویژگیهاى یک جامعه با ایمان و پیشرفته فراهم است.
و در پایان آیه مىفرماید: «و پایان همه کارها از آن خداست» (وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ). برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 221
یعنى، همان گونه که آغاز هر قدرت و پیروزى از ناحیه خدا مىباشد سر انجام نیز تمام اینها به او باز مىگردد که «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ».
در این آیات به دو قسمت مهم از فلسفههاى جهاد اشاره شده است.
نخست جهاد «مظلوم» در برابر «ظالم و ستمگر» که حقّ مسلّم طبیعى و فطرى و عقلى اوست که تن به ظلم ندهد، برخیزد و فریاد کند.
دیگر جهاد در برابر طاغوتهایى است که قصد محو نام خدا را از دلها و ویران ساختن معابدى که مرکز بیدارى افکار است دارند.
(آیه 42)- از آنجا که در آیات گذشته سخن از مشکلات طاقت فرسایى بود که دشمنان اسلام براى مؤمنان فراهم ساخته بودند، در این آیه از یک سو دلدارى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان مىدهد و از سوى دیگر عاقبت شوم کافران را روشن ساخته، مىگوید: «و اگر تو را تکذیب کنند (غمگین مباش) چرا که پیش از آنها قوم نوح و عاد و ثمود، پیامبرانشان را تکذیب کردند» (وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ ثَمُودُ).
(آیه 43)- «و همچنین قوم ابراهیم و قوم لوط» این دو پیامبر بزرگ را تکذیب نمودند (وَ قَوْمُ إِبْراهِیمَ وَ قَوْمُ لُوطٍ).
(آیه 44)- «و اصحاب مدین (قوم شعیب) و نیز موسى (از سوى فرعونیان) تکذیب شد» (وَ أَصْحابُ مَدْیَنَ وَ کُذِّبَ مُوسى).
همان گونه که این مخالفتها و تکذیبها موجب سستى این پیامبران بزرگ در دعوتشان به سوى توحید و حق و عدالت نگشت، مسلما در روح پاک و پر استقامت تو نیز اثر نخواهد گذارد.
ولى این کافران کور دل تصور نکنند براى همیشه مىتوانند به این برنامههاى ننگین ادامه دهند: «اما من (در گذشته) به کافران مهلت دادم (تا امتحان خود را کاملا بدهند، و بر آنها اتمام حجت شود، و غرق ناز و نعمت گردند) سپس آنها را زیر ضربات مجازات گرفتم» (فَأَمْلَیْتُ لِلْکافِرِینَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ).
«دیدى چگونه (عمل آنها را) انکار نمودم» و چگونه به آنان پاسخ گفتم؟ برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 222
(فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ).
نعمتهاى آنها را گرفتم و نقمت و بد بختى به آنها دادم، حیاتشان را گرفتم و مرگ در عوض آن دادم.
(آیه 45)- در این آیه، چگونگى مجازات خدا را که در جمله قبل سر بسته بود بطور گسترده بیان کرده، مىفرماید: «چه بسیار شهرها و آبادیها که ما آنها را هلاک کردیم در حالى که آنها ظالم و ستمگر بودند» (فَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها وَ هِیَ ظالِمَةٌ).
«پس آنها بر سقفهاى خود فرو ریختند» (فَهِیَ خاوِیَةٌ عَلى عُرُوشِها).
یعنى شدت حادثه به قدرى بود که نخست سقفها فرو ریخت و بعد دیوارها به روى سقفها! «و چه بسیار چاههاى پر آبى که (صاحبانش نابود و) آبهایش در زمین فرو رفته بود و معطل و بىمصرف ماندند» (وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ) نه کسى از آنها آبى مىکشد و نه تشنهاى از آن سیراب مىگردد.
«و چه بسیار قصرهاى پر شکوه و کاخهاى سر به آسمان کشیده و به صورت زیبا گچکارى شده» ویران گشتند و صاحبانش به دیار عدم شتافتند (وَ قَصْرٍ مَشِیدٍ).
و به این ترتیب هم مساکن پر زرق و برق و مستحکم آنها بىصاحب ماند و هم آبهایى که مایه آبادى زمینهایشان بود.
(آیه 46)- سیر در ارض و بیدارى دلها: از آنجا که در آیات گذشته، سخن از اقوام ظالم و ستمگرى بود که خداوند آنها را به کیفر اعمالشان رسانید و شهر و دیارشان را ویران ساخت، در این آیه به عنوان تأکید روى این مسأله مىگوید: «آیا آنها سیر در زمین نکردند تا دلهایى داشته باشند که با آن حقیقت را درک کنند؟ یا گوشهاى شنوایى که نداى حق را بشنوند» (أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها).
آرى! ویرانههاى کاخهاى ستمگران و مساکن ویران شده جباران و دنیا پرستان که روزى در اوج قدرت مىزیستند، هر یک در عین خاموشى هزار زبان دارند و با هر برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 223
زبانى هزاران نکته مىگویند.
سپس براى این که حقیقت این سخن آشکارتر گردد، قرآن مىگوید: چه بسیارند کسانى که ظاهرا چشم بیان و گوش شنوا دارند اما در واقع کوران و کرانند، «چرا که چشمهاى ظاهر نابینا نمىشود، بلکه دلهایى که در سینهها جاى دارد، بینایى را از دست مىدهد» (فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ).
در حقیقت آنها که چشم ظاهرى خویش را از دست مىدهند، کور و نابینا نیستند و گاه روشن دلانى هستند از همه آگاهتر، نابینایان واقعى کسانى هستند که چشم قلبشان کور شده و حقیقت را درک نمىکنند! لذا در روایتى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم: «بدترین نابینایى، نابینایى دل است»!
(آیه 47)- در این آیه چهره دیگرى از جهالت و بىخبرى کور دلان بىایمان را ترسیم کرده، مىگوید: «آنها با عجله از تو تقاضاى عذاب مىکنند» و مىگویند: اگر راست مىگویى پس چرا مجازات الهى دامان ما را نمىگیرد؟ (وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ).
در پاسخ به آنها بگو: زیاد عجله نکنید: «خداوند هرگز از وعده خود تخلف نخواهد کرد»! (وَ لَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ).
براى او یک ساعت و یک روز و یک سال فرق نمىکند: «چرا که یک روز در نزد پروردگار تو همانند هزار سال از سالهایى است که شما مىشمرید» (وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ).
(آیه 48)- در این آیه بار دیگر روى همان مسألهاى که در چند آیه قبل تکیه شده بود تأکید مىکند و به کافران لجوج این چنین هشدار مىدهد: «چه بسیار شهرها و آبادیها که به آنها مهلت دادم در حالى که ستمگر بودند (مهلت دادم تا این که بیدار شوند و هنگامى که بیدار نشدند باز هم مهلت دادم تا در ناز و نعمت فرو روند) اما ناگهان آنها را زیر ضربات مجازات گرفتم» (وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَمْلَیْتُ لَها وَ هِیَ ظالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُها). برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 224
آنها نیز مثل شما از دیر شدن عذاب، شکایت داشتند و مسخره مىکردند و آن را دلیل بر بطلان وعده پیامبران مىگرفتند.
آرى! «همه به سوى من باز مىگردند» (وَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ) و تمام خطوط به خدا منتهى مىشود و همه این اموال و ثروتها مىماند و وارث همه اوست.
(آیه 49)- از آنجا که در آیات گذشته سخن از تعجیل کافران در عذاب الهى بود و این مسألهاى است که تنها به مشیت ذات پاک خداوند مربوط مىشود و حتى پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله را در آن اختیارى نیست، این آیه خطاب به پیامبر چنین مىگوید: «بگو:
اى مردم! من تنها براى شما انذار کننده آشکارى هستم» (قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّما أَنَا لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ).
(آیه 50)- این آیه و آیه بعد چهرهاى از مسأله بشارت و چهرهاى از انذار را ترسیم مىکند و از آنجا که همواره رحمت واسعه خدا بر عذاب و کیفرش پیشى دارد نخست از بشارت، سخن مىگوید: «پس کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند آمرزش خدا و روزى پر ارزشى در انتظار آنهاست» (فَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ).
نخست با آب آمرزش و مغفرت الهى شستشو داده و پاک مىشوند، خاطرى آسوده و وجدانى آرام از این ناحیه پیدا مىکنند. سپس مشمول انواع الطاف و نعمتهاى ارزشمند او مىگردند.
«رِزْقٌ کَرِیمٌ» مفهوم وسیعى دارد که تمام نعمتهاى گرانبهاى معنوى و مادى را شامل مىشود.
آیه 51)- و در این آیه اضافه مىکند: آنها که در (محو) آیات ما تلاش کردند، و چنین مىپنداشتند که مىتوانند بر اراده حتمى ما غالب شوند، اصحاب دوزخند» (وَ الَّذِینَ سَعَوْا فِی آیاتِنا مُعاجِزِینَ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ).
(آیه 52)- وسوسههاى شیاطین در تلاشهاى انبیا: از آنجا که در آیات گذشته سخن از تلاش و کوشش مشرکان و کافران براى محو آیین الهى و استهزاء و سخریه آنها نسبت به آن در میان بود، در اینجا هشدار مىدهد که این توطئههاى برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 225
مخالفان برنامه تازهاى نیست، همیشه این القائات شیطانى در برابر انبیاء بوده و هست.
نخست چنین مىگوید: «و ما هیچ رسول و پیامبرى را پیش از تو نفرستادیم مگر این که هر گاه آرزو مىکرد (و طرحى براى پیشبرد اهداف الهى خود مىکشید) شیطان، القائاتى در آن طرح مىکرد» (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ إِلَّا إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ).
اما خداوند پیامبر خود را در برابر هجوم این القائات شیطانى تنها نمىگذاشت «پس خداوند القائات شیطان را از میان مىبرد، سپس آیات خود را استحکام مىبخشید» (فَیَنْسَخُ اللَّهُ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیاتِهِ).
و این کار براى خدا آسان است چرا که «خداوند دانا و حکیم مىباشد» (وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ). و از همه این توطئهها و نقشههاى شوم با خبر است و طرز خنثى کردن آنها را به خوبى مىداند.
(آیه 53)- ولى همواره این توطئههاى شیطانى مخالفان، میدان آزمایشى براى آگاهان و مؤمنان و کافران تشکیل مىداد، لذا در این آیه اضافه مىکند: این ماجراها «براى این بود که خداوند القاى شیطان را آزمونى براى آنها که در قلبشان بیمارى است و آنها که سنگدلند قرار دهد» (لِیَجْعَلَ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ).
«و ظالمان (بیدادگر) در عداوت و مخالفت شدیدى دور از حق قرار گرفتهاند» (وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَفِی شِقاقٍ بَعِیدٍ).
(آیه 54)- و نیز «هدف از این ماجرا این بود آنها که عالمند و آگاه (حق را از باطل تشخیص دهند، و برنامههاى الهى را از القائات شیطانى جدا سازند و در مقایسه با یکدیگر) بدانند که آیین خدا حق است، و از سوى پروردگار تو است، در نتیجه به آن ایمان آورند و دلهایشان در برابر آن خاضع گردد» (وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ).
البته خدا این مؤمنان آگاه و حق طلب را در این مسیر پر خطر تنها نمىگذارد برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 226
بلکه «خداوند افرادى را که ایمان آوردند به سوى صراط مستقیم هدایت مىکند» (وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).
(آیه 55)- در تعقیب آیات گذشته که از تلاش و کوشش مخالفان براى محو آیات الهى سخن مىگفت در اینجا اشاره به ادامه این تلاشها از ناحیه افراد متعصب و سر سخت مىکند.
نخست مىگوید: «کافران همواره در باره قرآن (و آیین توحیدى تو) در شک هستند، تا آن که روز قیامت بطور ناگهانى فرا رسد، یا عذاب روز عقیم [- روزى که قادر به جبران گذشته نیستند] به سراغشان آید» (وَ لا یَزالُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ حَتَّى تَأْتِیَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ یَأْتِیَهُمْ عَذابُ یَوْمٍ عَقِیمٍ).
بدیهى است منظور از «کافران» در اینجا همه آنها نیستند چرا که بسیارى در ادامه راه بیدار شدند و به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و صفوف پیوستند، منظور سران آنها و افراد لجوج و فوقالعاده متعصب و کینهتوزند که هرگز ایمان نیاوردند.
(آیه 56)- سپس به حاکمیت مطلقه پروردگار در روز رستاخیز اشاره، کرده مىگوید: «حکومت و فرمانروایى در آن روز مخصوص خداست» (الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ).
البته این اختصاص به روز قیامت ندارد، امروز و همیشه حاکم و مالک مطلق خداست، منتهى در صحنه قیامت بیش از هر زمان این حقیقت آشکار مىگردد که حاکم و مالک تنها اوست.
و چون مالک حقیقى اوست، حاکم حقیقى هم او خواهد بود، لذا «او در میان همه انسانها (اعم از مؤمن و کافر) حکومت و داورى مىکند» (یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ).
و نتیجه آن همان است که قرآن به دنبال این سخن فرموده: «پس آنها که ایمان آوردهاند و عمل صالح انجام دادهاند در باغهاى پر نعمت بهشت قرار دارند» باغهایى که همه مواهب در آن جمع است و هر خیر و برکتى که بخواهند در آن موجود است (فَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 227
(آیه 57)- «اما آنها که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند، عذاب خوار کنندهاى براى آنهاست» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَأُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ).
عذابى که آنها را پست و حقیر مىکند و در برابر آن همه گردنکشیها و خود برتر بینیها و استکبار در برابر خلق خدا آنها را به پایینترین مرحله ذلت مىکشاند.
(آیه 58)- و از آنجا که در آیات گذشته سخن از مهاجرانى به میان آمد که از خانه و کاشانه خود به خاطر نام «اللّه» و حمایت از آیین او بیرون رانده شدند، در این آیه از آنها به عنوان یک گروه ممتاز یاد کرده، مىگوید: «و کسانى که در راه خدا هجرت کردند، سپس شربت شهادت نوشیدند و یا به مرگ طبیعى از دنیا رفتند خداوند به همه آنها روزى نیکویى مىدهد (و از نعمتهاى ویژهاى بر خوردار مىکند) چرا که او بهترین روزى دهندگان است» (وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ ماتُوا لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ).
بعضى از دانشمندان شأن نزولى براى این آیه ذکر کردهاند که خلاصهاش چنین است: «هنگامى که مهاجران به مدینه آمدند بعضى از آنها به مرگ طبیعى از دنیا رفتند، در حالى که بعضى شربت شهادت نوشیدند، در این هنگام گروهى تمام فضیلت را براى شهیدان قائل شدند، آیه فوق نازل شد و هر دو دسته را مشمول بهترین نعمتهاى الهى معرفى کرد، لذا بعضى از مفسران از این تعبیر چنین نتیجه گرفتند که مهم جان دادن در راه خداست چه از طریق شهادت باشد و چه از طریق مرگ طبیعى، هر کس براى خدا و در راه خدا بمیرد مشمول ثواب شهیدان است.
(آیه 59)- و در این آیه نمونهاى از این رزق حسن را باز گو کرده، مىگوید:
«خداوند آنها را در محلى وارد مىکند که از آن راضى و خشنود خواهند بود» (لَیُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلًا یَرْضَوْنَهُ).
اگر در این جهان از منزل و مأواى خود به ناراحتى تبعید و اخراج شدند خداوند در جهان دیگر آنها را در منزل و مأوایى جاى مىدهد که از هر نظر مورد رضایت آنهاست. برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 228
و در پایان مىفرماید: «و خداوند دانا و بردبار است» (وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَلِیمٌ حَلِیمٌ). از اعمال بندگانش با خبر و در عین حال بردبار است و در مجازات و کیفر عجله نمىکند تا مؤمنان در این میدان آزمایش پرورش یابند و آزموده شوند.
(آیه 60)-
شأن نزول:
در بعضى از روایات آمده است که جمعى از مشرکان مکّه با مسلمانان رو برو شدند در حالى که فقط دو شب به پایان ماه محرم باقى مانده بود، مشرکان به یکدیگر گفتند: یاران محمّد صلّى اللّه علیه و آله در ماه محرم دست به پیکار نمىزنند و جنگ را حرام مىدانند و به همین دلیل حمله را آغاز کردند، مسلمانان نخست با اصرار از آنها خواستند که در این ماه حرام جنگ را آغاز نکنند، ولى آنها گوش ندادند، ناچار براى دفاع از خود وارد عمل شدند و مردانه جنگیدند و خداوند آنها را پیروز کرد.
تفسیر:
پیروزمندان کیانند؟ در آیات گذشته سخن از مهاجران فى سبیل اللّه بود و وعدههاى پاداش بزرگى که خداوند در قیامت به آنها داده است.
براى این که تصور نشود که وعده الهى، مخصوص آخرت است در این آیه سخن از پیروزى آنها- در سایه لطف الهى- در این جهان مىگوید.
مىفرماید: «مسأله چنین است و هر کس در برابر ستمى که به او شده به همان اندازه دست به مجازات زند، سپس بر او ظلم شود، خداوند او را یارى خواهد کرد» (ذلِکَ وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ).
اشاره به این که دفاع در مقابل ظلم و ستم، یک حق طبیعى است و هر کس مجاز است به آن اقدام کند.
و از آنجا که همیشه قصاص و مجازات باید با عفو و رحمت، آمیخته شود تا افرادى که از کار خود پشیمان گشتهاند و سر تسلیم فرود آوردهاند زیر پوشش آن قرار گیرند در پایان آیه مىفرماید: «خداوند بخشنده و آمرزنده است» (إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ).
این درست به آیات قصاص مىماند که از یک طرف به اولیاى دم اجازه قصاص مىدهد، و از سوى دیگر دستور عفو را به عنوان یک فضیلت (در مورد برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 229
کسانى که شایسته عفوند) در کنار آن مىگذارد.
(آیه 61)- و از آنجا که وعده نصرت و یارى هنگامى دلگرم کننده و مؤثر است که از شخص قادر و توانایى بوده باشد، لذا در این آیه گوشهاى از قدرت بىپایان خدا را در پهنه عالم هستى چنین باز گو مىکند: «این به خاطر آن است که خداوند شب را در روز و روز را در شب داخل مىکند» (ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ). دائما از یکى مىکاهد و طبق نظام معینى بر دیگرى مىافزاید، نظامى پایدار و کاملا حساب شده که هزاران بلکه میلیونها سال برقرار است.
و در پایان آیه مىگوید: «و خداوند شنوا و بیناست» (وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ).
تقاضاى کمک مؤمنان را مىشنود، و از حال و کار آنها آگاه است و در موقع لزوم، لطفش به یارى آنها مىشتابد، همانگونه که از اعمال و نیات دشمنان حق با خبر است.
(آیه 62)- در این آیه که در واقع دلیلى است براى آنچه قبلا گذشت، مىگوید: «این به خاطر آن است که خداوند حق است، و آنچه را غیر از او مىخوانند باطل است، و خداوند بلند مقام و بزرگ است» (ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ).
اگر مىبینید لشکریان حق پیروز مىشوند، باطل عقب نشینى مىکند، لطف خدا به یارى مؤمنان مىشتابد و کافران را تنها مىگذارد، به خاطر آن است که آنها باطلند و اینان حق، آنها بر خلاف نظام عالم هستى هستند و سرنوشتشان فنا و نیستى است و اینها هماهنگ با قوانین جهان هستى.
(آیه 63)- نشانههاى خدا در صحنه هستى! در آیات گذشته، سخن از قدرت بىپایان خداوند و حقانیت او بود، در اینجا نشانههاى مختلفى از این قدرت گسترده و حقانیت مطلقه را بیان مىکند.
نخست مىگوید: «آیا ندیدى که خداوند از آسمان آبى فرستاد و زمین (خشکیده و مرده) به واسطه آن سبز و خرّم مىگردد»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 230
السَّماءِ ماءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً).
زمینى که آثار حیات از او رخت بر بسته بود و چهرهاى عبوس و زشت و تیره داشت با نزول قطرات حیات بخش باران، زنده شد و آثار حیات در آن نمایان گشت و لبخند زندگى در چهره او آشکار.
آرى «خداوندى (که به سادگى این همه حیات و زندگى مىآفریند) لطیف و خبیر است» (إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ).
خداوند به مقتضاى لطفش باران را مىفرستد، و به مقتضاى خبیر بودنش اندازهاى براى آن قائل است که اگر از حد بگذرد سیل است و ویرانى، و اگر کمتر از حد باشد خشکسالى و پژمردگى و این است معنى لطیف بودن و خبیر بودن خداوند.
(آیه 64)- نشانه دیگرى که براى قدرت بىپایان و حقانیت ذات پاک او مىآورد این است که مىگوید: «آنچه در آسمانها، و آنچه در زمین است از آن خداست» (لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ).
خالق همه اوست، و مالک همه نیز اوست، و به همین دلیل بر همه چیز توانایى دارد.
و نیز به همین دلیل «خداوند تنها غنى و بىنیاز (در عالم هستى) و شایسته هر گونه حمد و ستایش است» (وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ).
پیوند این دو صفت (غنىّ و حمید) با هم یک پیوند بسیار حساب شده است، چرا که اولا بسیارند کسانى که غنى هستند اما بخیلند و استثمارگر و انحصار طلب و غرق غفلت و غرور، ولى غنى بودن خداوند توأم است با لطف و بخشندگى، و جود و سخاى او نسبت به بندگان که او را شایسته حمد و ستایش مىکند.
(آیه 65)- باز به نمونه دیگرى از این قدرت بىپایان در زمینه تسخیر موجودات براى انسانها اشاره کرده، مىفرماید: «آیا ندیدى که خداوند آنچه را در زمین است مسخر شما کرد» (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ). و همه مواهب برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 231
و امکانات آن را در اختیار شما قرار داد تا هر گونه بخواهید از آن بهره بگیرید.
«و همچنین کشتیها را در حالى که در دریاها به فرمان او به حرکت در مىآیند» و سینه آبها را مىشکافند و به سوى مقصدها پیش مىروند (وَ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ).
از این گذشته «خداوند آسمان را در جاى خود نگه مىدارد تا بر زمین جز به فرمان او فرود نیفتد» (وَ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ).
لذا در پایان آیه اضافه مىکند: «خداوند نسبت به مردم مهربان و رحیم است» (إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ).
(آیه 66)- سر انجام در این آیه از قدرت پروردگار در مهمترین مسأله جهان هستى، یعنى مسأله حیات و مرگ سخن مىگوید و مىفرماید: «و او کسى است که شما را زنده کرد» خاک بىجان بودید لباس حیات بر شما پوشانید (وَ هُوَ الَّذِی أَحْیاکُمْ).
«سپس (بعد از طى دوره حیات) شما را مىمیراند» (ثُمَّ یُمِیتُکُمْ). و به همان خاک که از آن برخاستید باز مىگردید.
«و دیگر بار (در رستاخیز) حیاتى نوین به شما مىبخشد» (ثُمَّ یُحْیِیکُمْ). و سر از خاک مرده بر مىآورید و آماده حساب و جزا مىشوید.
اما با این حال «این انسان (در برابر این همه نعمتهایى که خدا در زمین و آسمان در جسم و جان به او ارزانى داشته) کفران کننده و ناسپاس است» و با دیدن این همه نشانههاى روشن، ذات پاک او را انکار مىکند (إِنَّ الْإِنْسانَ لَکَفُورٌ).
(آیه 67)- هر امتى عبادتى دارد: در بحثهاى گذشته گفتگوهایى پیرامون مشرکان داشتیم، از آنجا که مشرکان بطور خصوص و مخالفان اسلام بطور عموم، جر و بحثهایى با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پیرامون مسائل و احکام تازه اسلام داشتند و نسخ و دگرگونى قسمتهایى از احکام شرایع پیشین را نقطه ضعفى براى شریعت اسلام مىپنداشتند در حالى که این دگرگونیها نه تنها ضعف نبود بلکه یکى از برنامههاى تکامل ادیان محسوب مىشد، لذا در این آیه مىفرماید «براى هر امتى عبادتى قرار برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 232
دادیم تا آن عبادت را (در پیشگاه خدا) انجام دهند» (لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَکاً هُمْ ناسِکُوهُ).
آیه گویاى این حقیقت است که امتهاى پیشین هر کدام برنامهاى مخصوص به خود داشتند که در آن شرایط خاص از نظر زمان و مکان و جهات دیگر کاملترین برنامه بوده است، ولى مسلما با دگرگون شدن آن شرایط لازم بود احکام تازهترى جانشین آنها شود.
لذا به دنبال این سخن اضافه مىکند: «پس نباید در این امر با تو به نزاع برخیزند» (فَلا یُنازِعُنَّکَ فِی الْأَمْرِ).
به سوى پروردگارت دعوت کن که بر هدایت مستقیم قرار دارى» و راه راست همین است که تو مىپویى (وَ ادْعُ إِلى رَبِّکَ إِنَّکَ لَعَلى هُدىً مُسْتَقِیمٍ).
هرگز گفتگوها و ایرادهاى بىپایه آنان در روحیه تو کمترین اثرى نگذارد که دعوتت به سوى خداست، و مسیر تو هدایت، و راهت مستقیم است!
(آیه 68)- «و اگر آنها با تو به جدال برخیزند (و سخنان تو در دل آنها اثر نگذارد در پاسخ آنها) بگو: خدا از اعمالى که شما انجام مىدهید آگاهتر است» (وَ إِنْ جادَلُوکَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ).
(آیه 69)- «و خداوند روز قیامت در میان شما در آنچه اختلاف داشتید داورى مىکند» (اللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ). در صحنه قیامت که صحنه بازگشت به توحید و یکپارچگى و بر طرف شدن اختلافات است حقایق را براى همه شما آشکار مىسازد.
(آیه 70)- و از آنجا که قضاوت و داورى در قیامت نسبت به اختلافات و اعمال بندگان نیاز به علم و آگاهى وسیعى به همه آنها دارد، در این آیه اشاره به علم بىپایان خدا کرده، چنین مىگوید: «آیا نمىدانى که خداوند آنچه را که در آسمانها و زمین است مىداند»؟ (أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ).
آرى «همه اینها در کتابى ثبت است» (إِنَّ ذلِکَ فِی کِتابٍ).
کتاب علم بىپایان خداوند، کتاب عالم هستى و جهان علت و معلول، برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 233
جهانى که چیزى در آن گم نمىشود و نابود نمىگردد.
و لذا در آخرین جمله مىفرماید: «این بر خداوند آسان است» (إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ). چرا که همگى موجودات با تمامى خصوصیاتشان نزد او حضور دارند.
(آیه 71)- باز قرآن سخن از مشرکان و برنامههاى غلط آنها مىگوید.
و از آنجا که یکى از روشنترین دلائل بطلان شرک و بت پرستى این است که هیچ گونه دلیل عقلى و نقلى بر جواز این عمل دلالت نمىکند، در این آیه مىفرماید:
«و آنها غیر از خدا چیزهایى را مىپرستند که هیچ گونه دلیلى خداوند براى آن نازل نکرده است» (وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً).
در واقع این ابطال اعتقاد بت پرستان است که معتقد بودند خدا اجازه بت پرستى را به آنها داده، و این بتها شفیعان درگاه او مىباشند.
سپس اضافه مىکند: آنها معبودهایى را مىپرستند که: «علم و دانشى به حقانیت آنها ندارند» (وَ ما لَیْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ). یعنى نه از طریق دستور الهى، و نه از طریق دلیل عقل هیچ حجت و برهانى براى کار خود مطلقا ندارند.
بدیهى است کسى که در اعتقاد و اعمال خود متکى به دلیل روشنى نیست، ستمگر است، هم به خویش ستم کرده، و هم به دیگران، و به هنگام گرفتار شدن در چنگال مجازات الهى هیچ کس قدرت دفاع از او ندارد، لذا در پایان آیه مىگوید:
«و براى ستمکاران یاور و راهنمایى نیست» (وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ).
(آیه 72)- سپس به عکس العمل بت پرستان در برابر آیات خدا، و شدت لجاجت و تعصب آنها در یک جمله کوتاه اشاره کرده، مىگوید: «و هنگامى که آیات روشن ما (که بهره گیرى از آن براى هر صاحب عقلى آسان است) بر آنها خوانده مىشود، در چهره کافران آثار انکار را به خوبى مشاهده مىکنى» (وَ إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ تَعْرِفُ فِی وُجُوهِ الَّذِینَ کَفَرُوا الْمُنْکَرَ).
در حقیقت هنگام شنیدن این آیات بینات، تضادى در میان منطق زنده قرآن و تعصبات جاهلانه آنها پیدا مىشود، و چون حاضر به تسلیم در برابر حق نیستند، بىاختیار آثار آن در چهرههاشان به صورت علامت انکار نقش مىبندد. برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 234
نه تنها اثر انکار و ناراحتى در چهرههاشان نماینان مىشود، بلکه بر اثر شدت تعصب و لجاج «نزدیک است برخیزند و با مشتهاى گره کرده خود به کسانى که آیات ما را بر آنها مىخوانند حمله کنند»! (یَکادُونَ یَسْطُونَ بِالَّذِینَ یَتْلُونَ عَلَیْهِمْ آیاتِنا).
قرآن در برابر این بىمنطقان به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد: «به آنها بگو: آیا (مىخواهید) من شما را به بدتر از این خبر دهم! (بدتر از این) همان آتش سوزنده [دوزخ] است»! (قُلْ أَ فَأُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکُمُ النَّارُ).
یعنى اگر به زعم شما این آیات بینات الهى شر است، چون با افکار منحرف و نادرستتان هماهنگ نیست، من، بدتر از این را به شما معرفى مىکنم، که همان مجازات دردناک الهى است که در برابر این لجاج و عناد سر انجام دامانتان را خواهد گرفت.
همان آتش سوزانى «که خداوند به کافران وعده داده، و بد سر انجامى است» (وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ).
در حقیقت در برابر این آتش مزاجان پرخاشگر که شعلههاى عصبیت و لجاج، همواره در درونشان افروخته است، پاسخى جز آتش دوزخ نیست! چرا که همیشه مجازات الهى تناسب نزدیکى با چگونگى گناه و عصیان دارد.
(آیه 73)- معبودانى ضعیفتر از یک مگس! در این آیه ترسیم جالب و گویایى از وضع بتها و معبودهاى ساختگى، و ضعف و ناتوانى آنها، بیان مىکند، و بطلان اعتقاد مشرکان را به روشنترین وجهى آشکار مىسازد.
روى سخن را به عموم مردم کرده، مىگوید: «اى مردم! در اینجا مثلى زده شده است گوش به آن فرا دهید» و دقیقا به آن بیندیشید (یا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ).
«کسانى را که شما غیر از خدا مىخوانید هرگز نمىتوانند مگسى بیافرینند هر چند براى این کار اجتماع کنند و دست به دست یکدیگر بدهند» (إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ). برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 235
همه بتها و همه معبودهاى آنها و حتى همه دانشمندان و متفکران و مخترعان بشر اگر دست به دست هم بدهند قادر بر آفرینش مگسى نیستند.
بنابراین چگونه مىخواهید شما اینها را هم ردیف پروردگار بزرگى قرار دهید که آفریننده آسمانها و زمین و هزاران هزار نوع موجود زنده در دریاها و صحراها و جنگلها و اعماق زمین است.
سپس اضافه مىکند: نه تنها قادر نیستند مگسى بیافرینند بلکه از مقابله با یک مگس نیز عاجزند چرا که «اگر مگس چیزى از آنها را برباید نمىتوانند آن را باز پس گیرند»! (وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ).
آرى! «هم این طلب کنندگان ناتوانند و هم آن مطلوبان» هم این عابدان و هم آن معبودان (ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ).
(آیه 74)- قرآن بعد از بیان مثال زنده فوق، نتیجه گیرى مىکند که: «خدا را آن گونه که باید بشناسند نشناختند» (ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ).
به قدرى در معرفت و شناسایى خدا، ضعیف و ناتوانند که خداوند با آن عظمت را تا سر حد این معبودهاى ضعیف و بىمقدار تنزل دادند، و آنها را شریک او شمردند، که اگر کمترین معرفتى در باره خدا داشتند بر این مقایسه خود مىخندیدند.
و در پایان آیه مىفرماید: «خداوند قوى و شکستناپذیر است» (إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ).
او بر همه چیز قادر و تواناست و هیچ کس را قدرت مقابله با او نیست.
(آیه 75)-
شأن نزول:
بعضى از مشرکان مانند «ولید بن مغیره» (که مغز متفکر آنان محسوب مىشد) به هنگام مبعوث شدن پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با تعجب و انکار مىگفتند:
أَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِنْ بَیْنِنا: «آیا از میان همه ما وحى الهى بر محمّد (این یتیم فقیر و تهى دست امت ما) نازل شده است»؟
آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت که: انتخاب انبیاء و فرشتگان براى رسالت روى معیار شایستگى و معیار معنویت آنها بوده است.
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 236
تفسیر:
با توجه به این که در آیات گذشته سخن از توحید و شرک و معبودهاى پندارى مشرکان در میان بود، و با توجه به این که جمعى از مردم، فرشتگان یا بعضى از پیامبران را براى عبادت برگزیدند، قرآن در این آیه مىگوید:
همه رسولان الهى، بندگان سر بر فرمان او هستند «خداوند از فرشتگان، رسولانى بر مىگزیند و همچنین از انسانها» (اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلائِکَةِ رُسُلًا وَ مِنَ النَّاسِ). از فرشتگان رسولانى همچون جبرئیل، و از انسانها فرستادگانى همچون پیامبران بزرگ الهى. و در پایان آیه اضافه مىکند: «خداوند شنوا و بیناست» (إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ).
یعنى چنان نیست که خداوند مانند انسانها از کار رسولانش در غیابشان بىخبر باشد، بلکه در هر لحظه از وضع آنها با خبر است.
(آیه 76)- سپس اشاره به مسؤولیت در ابلاغ رسالت از یک سو و مراقبتهاى الهى نسبت به آنها از سوى دیگر کرده، مىگوید: «خداوند آنچه را در پیش روى آنها و آنچه پشت سر آنهاست مىداند» (یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ).
هم از آینده آنها آگاه است و هم از گذشته و آنچه را پشت سر نهادهاند.
«و همه کارها به خدا باز مىگردد» و همه در برابر او مسؤولند (وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ).
تا مردم بدانند فرشتگان و پیامبران الهى نیز بندگانى هستند سر بر فرمان خدا، و داراى مسؤولیت در پیشگاه او، و از خود چیزى ندارند جز آنچه خدا به آنها داده است، نه این که معبودان و خدایانى باشند در برابر اللّه.
(آیه 77)- پنج دستور سازنده و مهم! در این آیه و آیه بعد روى سخن را به افراد با ایمان کرده و یک سلسله دستورات کلى و جامع را که حافظ دین و دنیا و پیروزى آنها در تمام صحنههاست بیان مىدارد و با این حسن ختام، «سوره حج» پایان مىگیرد.
نخست به چهار دستور مهم اشاره کرده، مىگوید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! رکوع کنید، و سجده به جا آورید، و پروردگارتان را عبادت کنید، و کار نیک انجام دهید تا رستگار شوید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّکُمْ برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 237
وَ افْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ).
(آیه 78)- سپس پنجمین دستور را در زمینه جهاد صادر کرده، مىگوید:
«و در راه خدا جهاد کنید و حقّ جهادش را ادا نمایید» (وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ).
«جهاد» در اینجا به معنى هر گونه جهاد و کوشش در راه خدا و تلاش براى انجام نیکیها، و مبارزه با هوسهاى سر کش (جهاد اکبر) و پیکار با دشمنان ظالم و ستمگر (جهاد اصغر) است.
«حقّ جهاد» نیز معنى وسیعى دارد که از نظر کیفیت و کمیت و مکان و زمان و سایر جهات از جمله خلوص نیّت، همه را شامل مىشود.
و از آنجا ممکن است این تصور پیدا شود، این همه دستورات سنگین که هر یک از دیگرى جامعتر و وسیعتر است چگونه بر دوش ما بندگان ضعیف قرار داده شده است؟ در دنباله آیه مىفرماید: «او شما را برگزید» (هُوَ اجْتَباکُمْ). و اینها همه دلیل لطف الهى نسبت به شماست. اگر برگزیدگان خدا نبودید این مسؤولیتها بر دوش شما گذارده نمىشد.
و در تعبیر بعد مىفرماید: «او کار سنگین و شاقى در دین (اسلام) بر شما نگذارده است» (وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ). یعنى اگر درست بنگرید اینها تکالیف شاقى نیستند، بلکه با فطرت پاک شما هماهنگ و سازگارند.
در سومین تعبیر مىگوید: از این گذشته «از آیین پدرتان ابراهیم» پیروى کنید (مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْراهِیمَ).
سپس تعبیر دیگرى در این زمینه دارد مىگوید: «او شما را در کتابهاى پیشین، مسلمان نامید و همچنین در این کتاب آسمانى» (هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَ فِی هذا).
و مسلمان کسى است که این افتخار را دارد که در برابر همه فرمانهاى الهى تسلیم است.
سر انجام پنجمین و آخرین تعبیر شوق آفرین را در باره مسلمانان کرده و آنها را به عنوان الگو و اسوه امتها معرفى مىکند و مىفرماید: «هدف این بوده است که برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 238
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شاهد و گواه بر شما باشد و شما هم گواهان بر مردم»! (لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیداً عَلَیْکُمْ وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ).
در پایان این آیه بار دیگر وظائف پنجگانه پیشین را در تعبیرات فشردهترى به عنوان تأکید چنین باز گو مىکند: «اکنون (که چنین است و شما داراى این امتیازات و افتخارات هستید) نماز را بر پا دارید، زکات را بدهید و به (آیین حق و ذیل عنایت) پروردگار تمسک جویید» (فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ).
که «مولى و سر پرست و یار و یاور شما اوست» (هُوَ مَوْلاکُمْ).
«چه مولى و سرپرست خوبى، و چه یار و یاور شایستهاى» (فَنِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصِیرُ).
یعنى اگر به شما فرمان داده شده تنها به ذیل عنایت پروردگار تمسک جویید به خاطر آن است که او برترین و بهترین مولى و شایستهترین یار و یاور است.
«پایان سوره حج»