بی بهانه




روزگاری سرد است من و تو در راهی قدم برمیداریم که میدانیم چه خواهد شد همه میتوانیم سرنوشتمان را پیش بینی کنیم ساخته های ذ هنمان وسوسه های نفسانی در اعماق وجود، لحظه را از بین میبرد و آینده را میسازد ایا فکر میکنیم گذشته تمام شد من میگویم نه گذشته همچنان باقیست مرا دنبال میکند به دنبال راهیست که دوباره خود را به آینده برساند نمیدانیم در حال چه خبر است سیرمان در آینده است ای انسان بدان تو که نمیتوانی حال را درک کنی چگونه با آینده درگیری پاکی و قداست را چگونه تعبیر میکنی آیا خدای خود را دیده ای چگونه ادعا میکنی که خداپرستی در حالی که هیچگاه او را درک نکرده ای از او کمک میخواهی به هنگام درد او را فریاد میکنی از خودم میپرسم که را یاد میکنم چه تصویری از یگانه معبود خویش دارم . پیش از هرچیز باید بدانیم که همه ما معشوقیم چرا که عاشق بی چون و چرا معشوق را دوست دارد اما معشوق همیشه و همه جا برای عاشق ناز میکند ، قهر میکند کفر میگوید دوباره برمیگردد خود را برای معبود خوار و ذلیل میکند .


اری بدان عشق واقعی اوست خداست که عاشق توست و تو معشوقی بیش نیستی او همیشه در همه جا باتوست گناهانات را با عطوفت تمام میبخشد نگهدار توست با این همه بی وفایی خدا همیشه چشم براه توست پروردگار گناهکاران را دوست ندارد اما خودش میفرماید ان الله غفور الرحیم به درون خودت بنگر درون تو جسم تو نیست روح توست به عظمت خود باز گرد او را در قلب خود احساس کن واقعیت را رها کن حقیقت را که به تو نمایان شده است پیدا کن . سخت نیست همه چیز روشن است فقط کافیست چشمت را ببندی و چشم دل را باز کنی آنگاه خدا را برروی قلبت احساس کن او را دریاب او عاشق است خود را به کمال عشق برسان از خود بی خود شو محو شو هستی خود را نیست کن و او را باش که همه تو اوست و همه او تو



نظرات 1 + ارسال نظر
حافظ پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 06:05 ب.ظ

با سلام خدمت شما دوست گرامی و عزیز من واقعا از وبلاگ شما لذت برم درود خدا بر شما باد من تازه با این وبلاگ اشنا شدم و سعی میکنم که همیشه به این وبلاگ سر بزنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد