کرامت اولیا

کرامات : جمع کرامت است به معنی تکریم و گرامی داشتن . و اصطااحاً عبارت است از وقوع امری خارق العاده از فردی صالح که دَعْوِی نبوت نمی‌کند .

اولیاء : جمع ولیّ است . ولی یعنی خداشناس ، آنکه با اجتناب از نواهی و پرهیز از سرگرم شدنِ به لذات و شهوات بر انجام طاعات و عبادات مراقبت می کند .

خراق العاده : خَرْق و نَقْضِ عادت است . یعنی بر خلاف قوانین طبیعی و قانون علت و معلول که در جهان ما جاری است کاری انجام گیرد .

شرح اجمالی : مسلماً خداوند بندگانی دارد که به دین او توسل جسته‌اند و خود را برای او خالص نموده و از خطای خود توبه کرده‌اند و عمل خیر انجام می‌دهند و از بدی گریزانند ، پس خداوند آنها را دوست دارد و منزلت و مقامشان را بالا می‌برد و درخواست و نیازشان را اجابت می‌کند و در دنیا و آخرت با پاداش نیک آنان را عزیز و گرامی می‌دارد لذا امداد خود را شامل خالشان می‌کند و بوسیلة آنان اموری خارق العاده انجام می‌دهد که بیانگر و آشکار کنندة حقانیت دین ایشان و درستی اقوال و علادات آنهاست . پس خداوند دینش را بواسطة آنها حمایت و تایید می کند و به برکت اخلاق و نور هدایتشان ، ایمان را در دل مردم ثابت و تقویت می کند .

و برترین مقامِ کرامت ، پایداری و مداومت بر انجام عمل صالح است ، زیرا عادت نَفْس این است که شخص را منحرف کند و او را از عمل خیر بیزار و ملول نماید ( ان النفس لا مارةٌ بالسوءِ اِلا ما رَحِمَ رَبّی) یوسف / آیه 53  یعنی : «براستیکه نفس بسیار اَمر به بدی می‌کند مگر آنکه پروردگارم به او رحم کند ».  پس تسلط بر امیال و مهار افسار آن با مداومت در عمل صالح برترین کرامتی است که خداوند به بنده‌اش عطا می کند .

 

اولاً : از نظر قرآن کریم :

 

1)     خداوند حضرت مریم (س) را با اعطاء میوة تابستانی در زمستان و میوة زمستانی  در تابستان گرامی داشت . ( ... کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا قَالَ یَا مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ. (آل‌عمران / 37) «هر زمان که زکریا وارد عبادتگاه او می‌شد غذای (تمیز و زیادی) را در پیش او می‌یافت به مریم گفت : این از کجا برای تو می آید ؟! گفت : این از سوی خدا می‌آید خداوند به هر کس که بخواهد بی‌حساب و بی‌شمار روزی می‌رساند »

2)     همینطور موقعی که حضرت مریم (س) دچار درد زایمان شد چشمه‌ای روان برای او جاری شد ( تا خود را از عوارض زایمان پاکیزه نماید) و از درخت خرما( که زیر آن بود) خرمای تازه فرو ریخت در حالیکه در آن موقع درختان خرما ثمر نداشتند ( اشاره به آیه 24 و 25 سورة مریم) و هم چنین قصة اصحاب کهف که سالیانی دراز (309) بدون غذا و نوشیدنی به خواب رفتند بدون اینکه اجسادشان پوسیده شود ( کهف / 18 الی 25)

3)     حضرت سلیمان (ع) (از کار گزارانش) خواست که تخت پادشاهی بلقیس ملکة سبا در یمن را به بیت المقدس بیاورند ، وزیر ایشان آصف بن بَرخیا قبل از اینکه حضرت سلیمان (ع) چشم بر هم نهد آن را حاضر کرد. (قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَنَا آَتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآَهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی... (نمل / 40) «(آصف بن برخیا ) کسی که علم و دانشی از خدا داشت گفت : من تخت (بلقیس) را پیش از انکه چشم بر هم بزنی ، نزد تو خواهم آورد. هنگامیکه سلیمان تخت را پیش خود آماده دید، گفت : این از فضل و لطف پروردگار من است .»

4)     سرگذشت‌های حضرت موسی با خضر و ... که حضرت موسی در مقابل ایشان و اعمال و رفتارشان متعجب مانده بود و سرانجام نتوانست با ایشان بماند و وی را ترک نمود .

 

ثانیاً : بدلیل سنت نبوی :

ابوهره (رض)  روایت می کند که رسول خدا (رض)  برای اصحاب قصه‌ای را نقل کرد و فرمود : یک وقتی مردی سوار گاوی شد ، گاو برگشت و به او گفت : برای این کار خلق نشده‌ام بلکه فقط برای کشاورزی درست شده‌ام . پیامبر خدا (ص) فرمود : من آنرا تصدیق می کنم و ابوبکر و عمر نیز آن را تصدیق می‌کنند . و نیز فرمود گرگ گوسفندی را گرفت و چوپان او را دنبال کرد ، گرگ به او گفت : چه کسی نگهدار گوسفندان است در روز عید ( که شما به لهو و لعب مشغولید) روزی است که جز من چوپانی ندارد . پیامبر (ص) فرمود : من آنرا تصدیق می‌کنم و ابوبکر و عمر نیز تصدیق می کنند . (بخاری 3/129) ( در مورد اینکه حیوانات زبان خاص خود را دارند و انسان می تواند با آنها سخن گوید قرآن کریم در داستان حضرت سلیمان آن را تایید کرده است و علم جدید نیز در این مورد به موفقیت‌هائی دست یافته است )

ثالثاً : بدلیل اخبار منقول از صحابه y

1-    حضرت عمر (رض)  در مدینه خطبة جمعه را می خواند و لشکر مسلمانان به رهبری ساریه (رض)  در نهاوند می جنگید و دشمن قصد داشت که بر کوه دست یابد تا بر مسلمانان مسلط شود ، خداوند آن را برای حضرت عمر نمایان ساخت و بر روی منبر آن را دید پس در ضمن خطبه فرمود : یا ساریة اَلْجَبَلَ الْجَبَلَ ( صحت خبر را در کشف الخلفاء و الالباس فیما اشتهر من الاحادیث علی السنة  الناس » تالیف عجلونی 2/380 ملاحظه کنید .  الجَبَل نیز منصوب علی الْاِغْراء است یعنی مفعولِ فعلِ محذوفی چون اِلْزام است ( فائدة اغراء ، ترغیب مخاطب به انجام کار پسندیده است ) 

 در این خبر دو کرامت است :

کرامت حضرت عمر (رض)  که از مکانی دور آن واقعه را دید . و دیگری کرامت حضرت ساریه (رض) که از جائی دور صدای خلیفه را شنید . ( بعد از اینکه وسایلی چون تلفن و بی‌سیم و تلویزیون بوجود آمده است مجالی برای کسانی که اینگونه امور را تصدیق نمی کنند باقی نمی ماند . زیرا ثابت شده است اصوات و اشکال در فضا از بین نمی‌روند ، بلکه باقی‌اند و فقط وسیله‌ای می‌خواهد که با آن شنیده یا دیده شوند ، هم چنین بعد از پیدایش نوار کاست و سی‌دی و دیسک کامپیوتری و  ... شک و تردیدی برای منکرین فرشتگانی که مراقب و آماده نوشتن اعمال انسانند باقی نمی ماند )

2-    رود نیل در مصر بطور عادی هر سال یک بار از جریان باز می ماند ( و دچار مد نمی‌شد) مگر بعد از اینکه یکی از زیباترین کنیزان را در آن می انداختند . در زمان خلافت حضرت عمر (رض) آنگاه که عَمْرو بن عاص (رض) والی مصر بود این حادثه اتفاق افتاد ، عمرو موضوع را به خلیفه خبر داد ، خلیفه در جواب او نامه‌ای بدین عنوان نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم

الی نیلَ مصرَ مِنْ عبدِاللهِ عُمَرَ بنِ الخطابِ اَما بَعْدُ

ایُّها النیلُ اِنْ کُنْتَ تَجْری بِنَفْسِکَ فَلا حاجَةَ بِنا اِلیکَ و اِن کُنتَ تجری بِاَمرِ اللهِ فَأجِرْ علی اِسمِ اللهِ .

از بنده خدا عمر بن خطاب به رود نیل . اما بعد :

ای رود نیل اگر تو به خواست و میل خود جریان داری ما را به تو نیازی نیست و اگر به امر خداوند جریان داری پس به نام الله جاری شو (وقتی این حادثه در زمان عمرو بن عاص پیش آمد ، مردم مصر عادت و رسم خود را به او گفتند اما ایشان نپذیرفتند زیرا در مورد وفات حضرت ابراهیم فرزند رسول خدا (ص) حدیثی را از پیامبر خدا شنیده بود که هیچیک از حوادث و سوانح این جهان با مرگ و زندگی فردی از افراد بشر ارتباطی ندارد و تمام حوادث این جهان بر حسب سنت الهی ، هر کدام معلول علتی است . ( سیمای صادق فاروق اعظم – ملا عبدالله احمدیان – ص 390))

و دستور داد که آن را در نیل اندازند و از آن زمان تا به حال هیچگاه رود نیل متوقف نشده است .

3- وقتی که رومیان از خالدبن ولید خواستند که بعنوان تحدی و اثبات حقانیت دینش سم را بنوشد آن را سرکشید و گفت : ( بسم الله الذی لایضُرُّ مَعَ اِسْمِهِ شیءٌ فی الارضِ و لاف ی السماءِ و هو السَّمیعُ العلیمُ) « به نام الله که با نام او هیچ چیزی در زمین و آسمان نمی‌تواند زیان آور باشد و او شنوای بس داناست» و صدمه‌ای به او نرسید.

4- پیش روی سلمان و ابودَرداء (رضی الله عنهما) کاسه‌ای چوبین بود که تسبیح گفت و آن دو آن را شنیدند .( تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا )  اسراء / 44

و از جملة کرامات اطلاع بعضی از برخی اسرار و امور غیبی است و شاید کسی که منکر آن است در رّد آن چنین استلال کند که خداوند فرمود :

 (  لا یعلَمُ الغیبَ اِلا هُوَ) یونس /20       «کسی جزا و غیب را نمی‌داند جز خدا»  و نیز ( عالِمُ الغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ علی غَیْبِهِ اَحَداً اِلا مَنِ اَرْتَضی مِنْ رسولٍ ... ) الجن / 25 و 24      « دانندة غیب خداست و هیچ کسی را بر غیب خود آگاه نمی سازد مگر پیغمبری را که بر گزیند »

پاسخ آن به دو وجه است :

وجه اول : در آیة ( لا یعلم الغیب الا هو) مسلماً الف و لام در (غیب) الف و لام استغراق است و هر گاه سَلب ، مقدم بر عموم ( استغراق) شود به معنی سلبِ عموم است یعنی ( لا یعلمُ کلَّ الغیبِ الا هو) «کسی جز او تمام غیب را نمی داند» پس مفهوم آن این است که : ممکن است غیر از خدا بعضی از غیب را بداند . سپس در آیة 26 سورة جن آن را مستثنی کرده است و فرموده : (اِلا مَنِ اَرْتَضی مِنْ رسولٍ ...) و این دلالت می کند بر اینکه ممکن است خداوند بعضی از بندگانش را از آنچه که از حواس پوشیده است مطلع کند .

وجه دوم : آنچه که از حواس پوشیده و پنهان است مادامی غیب نامیده می شود که برای شخص ناپیدا است و این مختص خداوند متعال است زیرا او ذاتاً و بدون رفع موانع عالِم به غیب است ، اما بعد از برطرف شدن موانع دیگر آن را غیب نمی گویند و مقصود از کرامت همین رفع مانع است ، تا حواس به انجام آن قادر باشد ، پس آنچه که در پشت دیوار است نسبتِ به من غیب (پوشیده و پنهان) است اما اگر دیوار برداشته شود ( یا به هر نحو دیگری مانع حواس ما نشود) آنچه که در پشت آن است از جنبة غیبی خارج می‌شود .( مثلاً دستیابی به وسائلی که معین می کنند چه موقع باران می‌بارد یا دوربین و اشعه و وسائل تصویری که حال و وضع جنین را در رحم معلوم می کنند لذا اینگونه امور از جنبة غیبی خارج می‌شوند و جزو امور مادی و مشهور قرار می‌گیرند پس غیب عبارت است از هر امری که عادتاً خارج از ادراک حسی ما است و شهادت عبارت است از هر امری که نسبت به انسان یا دیگر مخلوقات جزو عالم غیب‌اند اما نسبت به جن یا ملادکه غیب بر دو نوع است : نوعی از آن این قابلیت را دارد که با وجود فراهم شدن شرایط جزو عالم شهود قرار گیرد و نوع دیگر قابلیت آن را ندارد که جزو این عالم واقع شود و علم و اطلاع از آن را خداوند به خود اختصاص داده است . و حکمت اینکه در آیات قرآنی عالم غیب مقدم بر عالم شهادت شده است این است که جهان غیب بسیار وسیع و گسترده است و جهان شهادت و اموری که می توانیم بشناسیم نسبت به آن بسیار اندک است . وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا  ( اسراء / 85)  « از دربارة روح می‌پرسند ( که چیست) بگو : روح از امر پرودگارم است ( و تنها او از آن آگاه است ) چرا که جز دانش اندکی به شما داده نشده است » ( العقیه الاسلامیه ص 26 تا 30) پس خداوند گاهی با مال و مقام و گاهی با علم و گاهی با بعضی از خوارق عادات بندگان خود را مورد تکریم قرار می‌دهد . و این نوع گرامی داست و اکرام بنابر اختلاف نوعشان گاهی وسیله‌ای برای تثبیت ایمان کسی است که این کرامت برای او دست داده است و گاهی امتحان و آزمایشی است برای او و گاهی هم استدراجی از جانب خداوند است و اگر بعد از معصیت ادامه یابد به زیان او بوده و برای او تنبیهی و حجتی از سوی خداوند است . پس صحیح نیست در هیچ حالی به صاحبان کرامات فریفته شده و ... بگویند زیرا پایبند به احکام شرعی و اوامر و نواهی می باشند ) (العقیده الاسلامیه – حبنکه المیدانی – 410 و 411 - ))

با وجود این قدرت خداوند متعال بسیار عظیم‌تر از آن چیزی است که عادتاً ما آنرا محال می دانیم و  نمونه‌های کرامت جداً زیاد است بطوری که این بحث گنجایش آن را ندارد ( احادیث صحیح نبوی در این مورد در مجموع متواتر المعنی است . نگا: العقیدةُ الاسلامیة – حَبَّنکَة المیدانی 397 و 410 )

 

 

مسلماً سحر امری است وَهْمی و خیالی که حقیقتی ندارد بلکه قوانین و ممارست در اعمالی است که بیننده خیال می‌کند که حقیقت دارد و حال آنکه چنین نیست . اما کرامت امری حقیقی و خارق العاده است نه وهمی و خیالی .

و در مورد کرامت اولیاء جز معتزله و رهروان آنها کسی با آن مخالفت نکرده و منکر آن نشده است . و دلیل معتزله این است که کرامت با معجزه مُشتبه می‌شود و نبی از غیر نبی تشخیص داده نمی شود .

جواب آن این است که : کسی که کرامت دارد ادعای نبوت نمی کند و اگر بعد از ختم رسالت کسی چنین ادعائی کند گذشته از انکار ولایتش او را کافر می‌دانیم . و در نظر علمای سلف کرامت عارف و ولی معجزه‌ای است برای پیامبرش ، چون مردم بعد از وقوع کرامت از او می‌فهمند که دین این پیامبر حق است و اگر چنین نمی بود او نیز بوسیلة کرامت یاری و تایید نمی شد ، و بدون شک ظهور کرامت موجب تقویت ایمان بیننده یا شنونده نسبت به دینی که این شخص از آن تبعیت و پیروی می کند ، می‌شود .

 

1-    معجزه : امری است خارق العاده که بوسیلةکسی که ادعای نبوت می‌کند قبل از پایان رسالتش انجام می گیرد ، معجزه مختص انبیاء است .

2-    کرامت : امری است خارق العاده که بوسیلة فردی صالح که ادعای نبوت نمی‌کند انجام می گیرد و این نوع مختص عارفان و اولیاء خداست .

3-    استدراج : امری است خارق العاده که بوسیلة کسی که نه ایمان دارد و نه عمل صالح انجام می‌دهد واقع می شود و گاهی جنبة اهانت دارد مانند آنچه که برای مُسیلمة کذاب رخ داد، هنگامیکه مردی یک چشم به نزد او آمد تا چشمش بینا شود همانطور که رسول خدا e چنین کرد ، وقتی که مسیلمه دستش را به سوی چشم مرد دراز کرد آن چشم دیگرش هم کور شد . و یا وقتی که به سر چاه شوری آمد و خواست آن را شیرین کند ، در آن آبِ دهان انداخت و آب چاه پایین رفت . و مانند کمکهائی که خداوند با دادن مال و سلامتی و نعمت‌های دنیوی به کافران می‌کند .  خداوند متعال فرمود : ( سَنَسْتدرِجُهُم مِنْ حَیْثُ لایعلمونَ ( اعراف / 182) « آنها را کم کم گرفتار(و دچار عذاب خود) می سازیم از راهی و به گونه‌ای که نمی دانند .»

4-    مَعُونَت (یاری و مساعدت): هر گاه امری غیر عادی بوسیلة فردی عوام از مسلمانان بصورت عادی انجام گیرد، آن را معونت گویند . مانند شخصی بی سواد که بدون تمرین و آموزش ، قرآن را بطور صحیح از حفظ بخواند .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد