سوره آل عمران
این سوره در «مدینه» نازل شده و داراى 200 آیه است
محتواى سوره:
1- بخش مهمى از این سوره از توحید و صفات خداوند و معاد و معارف اسلامى بحث مىکند.
2- بخش دیگرى پیرامون جهاد و دستورات مهم آن و حیات جاویدان شهیدان راه خدا همچنین درسهاى عبرتى که در دو غزوه بدر و احد بود سخن مىگوید.
3- در قسمتى از این سوره، به یک سلسله احکام اسلامى در زمینه لزوم وحدت صفوف مسلمین و خانه کعبه و فریضه حج و امر بمعروف و نهى از منکر و تولى و تبرى و مسأله امانت، و انفاق در راه خدا، ترک دروغ و مقاومت و پایمردى در مقابل دشمن و صبر و شکیبایى در مقابل مشکلات و آزمایشهاى مختلف الهى و ذکر خداوند در هر حال، اشارات پرمعنایى شده است.
4- براى تکمیل این بحثها، بخشى از تاریخ انبیاء از جمله آدم و نوح و ابراهیم و موسى و عیسى و سایر انبیاء علیهم السّلام و داستان مریم و مقامات این زن بزرگ نیز ذکر شده است.
در مورد فضیلت این سوره در حدیثى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم: من قرء سورة آل عمران اعطى بکلّ آیة منها امانا على جسر جهنّم: «هر کس سوره آل عمران را بخواند به تعداد آیات آن، امانى بر پل دوزخ به او مىدهند».
شأن نزول:
بعضى از مفسران مىگویند: هشتاد و چند آیه از این سوره در باره برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 260
فرستادگان و مسیحیان نجران نازل شده است.
فرستادگان شصت نفر بودند که چهارده نفر آنان از اشراف و برجستگان نجران محسوب مىشدند، سه نفر از این چهارده نفر سمت ریاست داشتند و مسیحیان آن سامان در کارها و مشکلات خود به آن سه نفر مراجعه مىکردند.
این گروه شصت نفرى در لباس مردان قبیله بنى کعب به مدینه آمدند و به مسجد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله وارد شدند، موقعى که آنها وارد مسجد شدند، هنگام نمازشان بود، طبق مراسم خود، ناقوس را نواختند و مشغول نماز شدند. پس از نماز «عاقب» و «سید» که اولى امیر و رئیس قوم خود محسوب مىشد و دیگرى سرپرست تشریفات و تنظیم برنامه سفر و مورد اعتماد مسیحیان بود خدمت پیامبر رسیدند و با او آغاز سخن کردند پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به آنها پیشنهاد کرد: به آیین اسلام در آیید و در پیشگاه خداوند تسلیم گردید.
عاقب و سید گفتند: ما پیش از تو اسلام آورده و تسلیم خداوند شدهایم! پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: شما چگونه بر آیین حق هستید، با اینکه اعمالتان حاکى از این است که تسلیم خداوند نیستید، چه اینکه براى خدا فرزند قائلید و عیسى را پسر خدا مىدانید، و صلیب را عبادت و پرستش مىکنید و گوشت خوک مىخورید، با این که تمام این امور مخالف آیین حق است! عاقب و سید گفتند: اگر عیسى پسر خدا نیست، پس پدرش که بوده است؟
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: آیا شما قبول دارید که هر پسرى شباهتى به پدر خود دارد؟
گفتند آرى. فرمود: آیا اینطور نیست که خداى ما به هر چیزى، احاطه دارد و قیوم است و روزى موجودات با اوست، گفتند: آرى، همین طور است، فرمود:
آیا عیسى این اوصاف را داشت، گفتند: نه. فرمود: آیا چنین نیست که عیسى را مادرش مانند سایر کودکان در رحم حمل کرد، و بعد همچون مادرهاى دیگر، او را به دنیا آورد؟ و عیسى پس از ولادت، چون اطفال دیگر غذا مىخورد! گفتند:
آرى چنین بود. فرمود: پس چگونه عیسى پسر خداست با این که هیچ گونه شباهتى به پدرش ندارد؟! برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 261
سخن که به اینجا رسید، همگى خاموش شدند، در این هنگام، هشتاد و چند آیه از اوایل این سوره براى توضیح معارف و برنامههاى اسلام نازل گردید.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
تفسیر:
باز در آغاز این سوره به حروف مقطعه برخورد مىکنیم (الم) در باره حروف مقطعه قرآن، در اول سوره بقره، توضیحات لازم گفته شد که نیازى به تکرار آن نیست.
(آیه 2)- در این آیه مىفرماید: «خداوند تنها معبود یگانه یکتاى جاویدان و پایدار است که همه چیز به وجود او بستگى دارد» (اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ).
- شرح و تفسیر این آیه در سوره بقره آیه 255 گذشت.
(آیه 3)- در این آیه خطاب به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مىفرماید: خداوندى که پاینده و قیوم است «قرآن را بر تو فرستاد که با نشانههاى کتب آسمانى پیشین کاملا تطبیق مىکند همان خدایى که تورات و انجیل را پیش از قرآن براى راهنمایى و هدایت بشر نازل کرد» (نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنَّاسِ).
(آیه 4)- سپس مىافزاید: «همچنین قرآن را که حق را از باطل جدا مىسازد نازل کرد» (وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ).
سپس مىافزاید: بعد از اتمام حجت و نزول آیات از سوى خداوند و گواهى فطرت و عقل بر صدق دعوت پیامبران، راهى جز مجازات نیست، و لذا در آیه مورد بحث به دنبال بحثى که در باره حقانیت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و قرآن مجید گذشت مىفرماید: «کسانى که به آیات خدا کافر شدند کیفر شدیدى دارند» (إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ).
و براى روشن ساختن این که، توانایى خداوند بر تحقق بخشیدن تهدیداتش جاى تردید نیست، مىافزاید: «خداوند توانا و صاحب انتقام است» (وَ اللَّهُ عَزِیزٌ ذُو انْتِقامٍ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 262
(آیه 5)- این آیه در حقیقت، تکمیل آیات قبل است، مىفرماید: «هیچ چیز در زمین و آسمان بر خدا مخفى نمىماند» (إِنَّ اللَّهَ لا یَخْفى عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ).
چگونه ممکن است چیزى بر او مخفى بماند در حالى که او در همه جا حاضر و ناظر است و به حکم این که وجودش از هر نظر بىپایان و نامحدود است جایى از او خالى نیست و به ما از خود ما نزدیکتر است، بنابراین در عین این که محل و مکانى ندارد به همه چیز احاطه دارد. و این احاطه به معنى علم و آگاهى او بر همه چیز است.
(آیه 6)- سپس به گوشهاى از علم و قدرت خود که در حقیقت یکى از شاهکارهاى عالم آفرینش و از مظاهر بارز علم و قدرت خداست اشاره کرده است مىفرماید: «او کسى است که شما را در رحم (مادران) آن گونه که مىخواهد تصویر مىکند» (هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحامِ کَیْفَ یَشاءُ). «آرى! هیچ معبودى جز آن خداوند توانا و حکیم نیست» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
صورتبندى انسان در شکم مادر و نقش بر آب زدن در آن محیط تاریک ظلمانى آن هم نقشهاى بدیع و عجیب و پى در پى، راستى شگفت آور است، مخصوصا با آن همه تنوعى که از نظر شکل و صورت و جنسیت و انواع استعدادهاى متفاوت و صفات مختلف وجود دارد و اگر مىبینیم معبودى جز او نیست به خاطر همین است، که شایسته عبودیت جز ذات پاک او نمىباشد.
(آیه 7)
شأن نزول:
در حدیثى از امام باقر علیه السّلام نقل شده که: چند نفر از یهود به اتفاق «حىّ بن اخطب» و برادرش خدمت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله آمدند و حروف مقطعه «الم» را دستاویز خود قرار داده گفتند: طبق حساب ابجد الف مساوى یک و لام مساوى 30 و میم مساوى 40 مىباشد و به این ترتیب خبر دادهاى که، دوران بقاى امت تو بیش از هفتاد و یک سال نیست!.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله براى جلوگیرى از سوء استفاده آنها فرمود: شما چرا تنها «الم» را محاسبه کردهاید مگر در قرآن «المص و الر» و سایر حروف مقطعه نیست، اگر این برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 263
حروف اشاره به مدت بقاء امت من باشد چرا همه را محاسبه نمىکنید؟! (در صورتى که منظور از این حروف چیز دیگرى است) سپس آیه مورد بحث نازل شد.
تفسیر:
محکم و متشابه در قرآن- در آیات پیشین سخن از نزول قرآن به عنوان یکى از دلایل آشکار نبوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله به میان آمده بود، و در این آیه یکى از ویژگیهاى قرآن و چگونگى بیان مطلب در این کتاب بزرگ آسمانى آمده است، نخست مىفرماید: «او کسى است که این کتاب را بر تو نازل کرد که بخشى از آن آیات محکم (صریح و روشن) است که اساس و شالوده این کتاب است (و آیات پیچیده دیگر را تفسیر مىکند) و بخشى از آن متشابه است» آیاتى که به خاطر بالا بودن سطح مطلب یا جهات دیگر، در آغاز پیچیده بنظر مىرسد (هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ).
این آیات متشابه محکى است براى آزمایش افراد که عالمان راستین و فتنه گران لجوج را از هم جدا مىسازد، لذا به دنبال آن مىفرماید: «اما کسانى که در قلوبشان انحراف است پیروى از متشابهات مىکنند تا فتنه انگیزى کنند و تفسیر (نادرستى بر طبق امیال خود) براى آن مىطلبند (تا مردم را گمراه سازند) در حالى که تفسیر آن را جز خدا و راسخان در علم نمىدانند» (فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ).
سپس مىافزاید: آنها هستند که بر اثر درک صحیح معنى محکمات و متشابهات «مىگویند ما به همه آنها ایمان آوردهایم (چرا که) همه از سوى پروردگار ما است» (یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا).
آرى! «جز صاحبان فکر و خردمندان، متذکر نمىشوند» (وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ).
از آیه فوق چنین استفاده مىشود که: آیات قرآن بر دو دسته هستند مفهوم قسمتى از آیات آن چنان روشن است که جاى هیچ گونه انکار و توجیه و سوء استفاده در آن نیست، و آنها را «محکمات» گویند و قسمتى به خاطر بالا بودن برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 264
سطح مطلب یا گفتگو در باره عوالمى که از دسترس ما بیرون است مانند عالم غیب، و جهان رستاخیز و صفات خدا، چنان هستند که معنى نهایى و اسرار و کنه حقیقت آنها نیاز به سرمایه خاص علمى دارد که آنها را «متشابهات» گویند.
افراد منحرف معمولا مىکوشند این آیات را دستاویز قرار داده و تفسیرى بر خلاف حق براى آنها درست کنند، تا در میان مردم، فتنه انگیزى نمایند، و آنها را از راه حق گمراه سازند، اما خداوند و راسخان در علم، اسرار این آیات را مىدانند و براى مردم تشریح مىکنند.
البته آنها که از نظر علم و دانش در ردیف اولند (همچون پیامبر و ائمه هدى) از همه اسرار آن آگاهند در حالى که دیگران هر یک به اندازه دانش خود از آن چیزى مىفهمند، و همین حقیقت است که مردم حتى دانشمندان را به دنبال معلمان الهى براى درک اسرار قرآن مىفرستد.
(آیه 8)- رهایى از لغزشها! از آنجا که آیات متشابه و اسرار نهانى آن ممکن است لغزشگاهى براى افراد گردد، و از کوره این امتحان، سیه روى در آیند راسخون در علم و اندیشمندان با ایمان، علاوه بر به کار گرفتن سرمایههاى علمى خود در فهم معنى این آیات به پروردگار خویش پناه مىبرند و این آیه و آیه بعد که از زبان راسخون در علم مىباشد روشنگر این حقیقت است آنها مىگویند: «پروردگارا! دلهاى ما را بعد از آن که ما را هدایت نمودى، منحرف مگردان، و از سوى خود رحمتى بر ما ببخش زیرا تو بسیار بخشندهاى» (رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ).
(آیه 9)- و از آنجا که عقیده به معاد و توجه به روز رستاخیز از هر چیز براى کنترل امیال و هوسها مؤثرتر است، راسخون در علم، به یاد آن روز مىافتند، و مىگویند: «پروردگارا! تو مردم را در آن روزى که تردیدى در آن نیست جمع خواهى کرد زیرا خداوند از وعده خود تخلف نمىکند» (رَبَّنا إِنَّکَ جامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فِیهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ).
و به این ترتیب از هوى و هوسها و احساسات افراطى که موجب لغزش برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 265
مىگردد خود را بر کنار مىدارند و مىتوانند آیات خدا را آنچنانکه هست بفهمند!
(آیه 10)- در آیات گذشته وضع مؤمنان و غیر مؤمنان در برابر آیات محکم و متشابه بیان شده بود، در ادامه این بحث از وضع دردناک کافران در روز قیامت پرده بر مىدارد و عواقب شوم اعمالشان را براى آنها مجسم مىسازد، مىفرماید:
«کسانى که کافر شدند اموال و ثروتها و فرزندانشان آنها را از خداوند بىنیاز نمىکند (و در برابر عذاب الهى به آنان کمک نمىنماید) و آنها آتشگیره دوزخند» (إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ أُولئِکَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ).
(آیه 11)- سپس به یک نمونه روشن از اقوامى که داراى ثروت و نفرات فراوان بودند ولى به هنگام نزول عذاب، این امور نتوانست مانع نابودى آنان گردد اشاره کرده مىفرماید: «وضع اینها همچون وضع آل فرعون و کسانى است که قبل از آنها بودند، آیات ما را تکذیب کردند (و به فزونى اموال و نفرات و فرزندان مغرور شدند) خداوند آنها را به کیفر گناهانشان گرفت و خداوند کیفرش شدید است» (کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ اللَّهُ شَدِیدُ الْعِقابِ).
(آیه 12)
شأن نزول:
پس از جنگ «بدر» و پیروزى مسلمانان جمعى از یهود گفتند: آن پیامبر که ما وصف او را در کتاب دینى خود (تورات) خواندهایم که در جنگ مغلوب نمىشود همین پیغمبر است، بعضى دیگر گفتند: عجله و شتاب نکنید تا نبرد دیگرى واقع شود، هنگامى که جنگ احد پیش آمد و ظاهرا به شکست مسلمانان پایان یافت گفتند: نه به خدا سوگند آن پیامبرى که در کتاب ما بشارت به آن داده شده این نیست در این هنگام آیه نازل شد و پاسخ دندانشکنى به آنها داد که نتیجه را در پایان کار حساب کنید و بدانید همگى مغلوب خواهید شد.
تفسیر:
با توجه به شأن نزول فوق معلوم مىشود کفارى که به اموال و ثروتها و فرزندان مغرور بودند انتظار شکست اسلام را داشتند، قرآن روى سخن را به پیامبر کرده، مىفرماید: «به کافران بگو: به زودى مغلوب خواهید شد (در این دنیا خوار و بىمقدار و در قیامت) به سوى جهنم محشور و رانده خواهید شد و چه بد جایگاهى است دوزخ» (قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ إِلى جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمِهادُ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 266
در قرآن مجید اخبار غیبى فراوانى است که از ادله عظمت و اعجاز قرآن مىباشد و یک نمونه آن آیه فوق است که خداوند صریحا به پیامبر خود بشارت پیروزى بر همه دشمنان را مىدهد.
طولى نکشید که مضمون آیه، تحقق یافت، یهودیان مدینه (بنى قریظه و بنى نضیر) در هم شکسته شدند و در غزوه خیبر مهمترین مرکز قدرت آنان از هم متلاشى شد و مشرکان نیز در فتح مکه براى همیشه مغلوب گشتند.
(آیه 13)
شأن نزول:
این آیه گوشهاى از ماجراى بدر را بازگو مىکند. در جنگ بدر تعداد مسلمانان (313) نفر بود (77) نفر آنها را مهاجران و (236) نفر آنها از انصار بودند پرچم مهاجران به دست على علیه السّلام و سعد بن عباده پرچمدار انصار بود آنان تنها با داشتن هفتاد شتر و دو اسب و شش زره و هشت شمشیر در این نبرد شرکت کرده بودند با این که سپاه دشمن بیش از هزار نفر با اسلحه و تجهیزات کافى بودند مسلمانان بر آنها غالب شدند و با پیروزى کامل به مدینه مراجعت کردند.
تفسیر:
این آیه در حقیقت بیان نمونهاى است از آنچه در آیات قبل گذشت و به کافران هشدار مىدهد که به اموال و ثروت و کثرت نفرات مغرور نشوند که سودى به حالشان ندارد یک شاهد زنده این موضوع جنگ بدر است، مىفرماید:
«در آن دو جمعیت (که در میدان جنگ بدر) با هم رو برو شدند نشانه و درس عبرتى براى شما بود» (قَدْ کانَ لَکُمْ آیَةٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتا).
«یک گروه در راه خدا نبرد مىکرد و گروه دیگر کافر بود» و در راه شیطان و بت (فِئَةٌ تُقاتِلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ أُخْرى کافِرَةٌ).
سپس مىافزاید: «آنها (مشرکان) این گروه (مؤمنان) را با چشم خود دو برابر آنچه بودند مشاهده مىکردند» (یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ).
خدا مىخواست قبل از شروع جنگ تعداد مسلمانان در نظر آنان کم جلوه کند تا با غرور و غفلت وارد جنگ شوند- چنانچه در آیه 44 سوره انفال بدان اشاره شده است- و پس از شروع جنگ، دو برابر جلوه کند تا وحشت و اضطراب، آنها را فرا گیرد و منتهى به شکست آنان گردد ولى به عکس خداوند عدد دشمنان را در برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 267
نظر مسلمانان، کم جلوه داد تا بر قدرت و قوت روحیه آنها بیفزاید.
سپس مىافزاید: «خداوند هر کس را بخواهد با یارى خود تقویت مىکند» (وَ اللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشاءُ). در پایان آیه مىفرماید: «در این عبرتى است براى صاحبان چشم و بینش» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصارِ).
آرى! آنها که چشم بصیرت دارند، و حقیقت را آنچنان که هست مىبینند از این پیروزى همه جانبه افراد با ایمان درس عبرت مىگیرند و مىدانند سرمایه اصلى پیروزى ایمان است و ایمان.
(آیه 14)- در آیات گذشته سخن از کسانى بود که تکیه بر اموال و فرزندانشان در زندگى دنیا داشتند و به آن مغرور شدند و خود را از خدا بىنیاز دانستند، این آیه در حقیقت تکمیلى است بر آن سخن، مىفرماید: «امور مورد علاقه، از جمله زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسبهاى ممتاز و چهار پایان و زراعت و کشاورزى در نظر مردم جلوه داده شده است» تا به وسیله آن آزمایش شوند (زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَناطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ).
در تفسیر آیه آنچه صحیح بنظر مىرسد این است که زینتدهنده خداوند است زیرا اوست که عشق به فرزندان و مال و ثروت را در نهاد آدمى ایجاد کرده تا او را آزمایش کند و در مسیر تکامل و تربیت به پیش ببرد.
«ولى اینها سرمایههاى زندگى دنیا است، (و هرگز نباید هدف اصلى انسان را تشکیل دهد) و سر انجام نیک (و زندگى جاویدان) نزد خداست» (ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ).
درست است که بدون این وسایل، نمىتوان زندگى کرد، و حتى پیمودن راه معنویت و سعادت نیز بدون وسایل مادى غیر ممکن است اما استفاده کردن از آنها در این مسیر مطلبى است، و دلبستگى فوق العاده و پرستش آنها و هدف نهایى بودن مطلب دیگر- دقت کنید.
(آیه 15)- با توجه به آنچه در آیه قبل در باره اشیاء مورد علاقه انسان در برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 268
زندگى مادى دنیا آمده بود در اینجا در یک مقایسه، اشاره به مواهب فوق العاده خداوند در جهان آخرت و بالاخره قوس صعودى تکامل انسان کرده مىفرماید:
«بگو: آیا شما را از چیزى آگاه کنم که از این (سرمایههاى مادى) بهتر است» (قُلْ أَ أُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرٍ مِنْ ذلِکُمْ).
سپس به شرح آن پرداخته مىافزاید: «براى کسانى که تقوا پیشه کردهاند در نزد پروردگارشان باغهایى از بهشت است که نهرها از زیر درختانش جارى است همیشه در آن خواهند بود، و همسرانى پاکیزه و (از همه بالاتر) خوشنودى خداوند نصیب آنها مىشود، و خدا به بندگان بینا است» (لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ).
قرآن مجید در این آیه، به افراد با ایمان اعلام مىکند که اگر به زندگى حلال دنیا قناعت کنند و از لذات نامشروع و هوسهاى سرکش و ظلم و ستم به دیگران بپرهیزند، خداوند لذاتى برتر و بالاتر در جهت مادى و معنوى که از هر گونه عیب و نقص پاک و پاکیزه است نصیب آنها خواهد کرد.
(آیه 16)- در این آیه به معرفى بندگان پرهیزکار که در آیه قبل به آن اشاره شده بود پرداخته و شش صفت ممتاز براى آنها بر مىشمرد.
1- نخست این که: آنان با تمام دل و جان متوجه پروردگار خویشند و ایمان، قلب آنها را روشن ساخته و به همین دلیل در برابر اعمال خویش به شدت احساس مسؤولیت مىکنند، مىفرماید: «همان کسانى که مىگویند پروردگارا! ما ایمان آوردهایم، گناهان ما را ببخش و ما را از عذاب آتش نگاهدار» (الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا إِنَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ قِنا عَذابَ النَّارِ).
2- «آنها که صبر و استقامت دارند» (الصَّابِرِینَ).
و در برابر حوادث سخت که در مسیر اطاعت پروردگار پیش مىآید، و همچنین در برابر گناهان و به هنگام پیش آمدن شداید و گرفتاریهاى فردى و اجتماعى، شکیبایى و ایستادگى به خرج مىدهند. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 269
3- «آنها که راستگو و درستکردارند» و آنچه در باطن به آن معتقدند در ظاهر به آن عمل مىکنند و از نفاق و دروغ و تقلب و خیانت دورند (وَ الصَّادِقِینَ).
4- «آنها که خاضع و فروتن هستند» و در طریق بندگى و عبودیت خدا بر این کار مداومت دارند (وَ الْقانِتِینَ).
5- «آنها که در راه خدا انفاق مىکنند» نه تنها از اموال، بلکه از تمام مواهب مادى و معنوى که در اختیار دارند به نیازمندان مىبخشند (وَ الْمُنْفِقِینَ).
6- «و آنها که سحرگاهان، استغفار و طلب آمرزش مىکنند» (وَ الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحارِ).
در آن هنگام که چشمهاى غافلان و بىخبران در خواب است و غوغاهاى جهان مادى فرو نشسته و به همین دلیل حالت حضور قلب و توجه خاص به ارزشهاى اصیل در قلب مردان خدا زنده مىشود به پا مىخیزند و در پیشگاه با عظمتش سجده مىکنند و از گناهان خود آمرزش مىطلبند و محو انوار جلال کبریایى او مىشوند.
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام در تفسیر این آیه مىخوانیم که فرمود: «هر کس در نماز وتر (آخرین رکعت نماز شب) هفتاد بار بگوید (استغفر اللّه ربّى و اتوب الیه) و تا یک سال این عمل را ادامه دهد خداوند او را از استغفار کنندگان در سحر «وَ الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحارِ» قرار مىدهد و او را مشمول عفو و رحمت خود مىسازد».
(آیه 18)- به دنبال بحثى که در باره مؤمنان راستین در آیات قبل آمده بود در این آیه اشاره به گوشهاى از دلایل توحید و خداشناسى و بیان روشنى این راه پرداخته مىگوید: «خداوند (با ایجاد نظام شگرف عالم هستى) گواهى مىدهد که معبودى جز او نیست» (شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
«و نیز فرشتگان و صاحبان علم و دانشمندان (هر کدام به گونهاى و با استناد به دلیل و آیهاى) به این امر گواهى مىدهند» (وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ).
«این در حالى است که خداوند قیام به عدالت در جهان هستى فرموده» که این عدالت نیز نشانه بارز وجود اوست (قائِماً بِالْقِسْطِ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 270
آرى! با این اوصاف که گفته شد «هیچ معبودى جز او نیست که هم توانا و هم حکیم است» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
بنابراین شما هم با خداوند و فرشتگان و دانشمندان همصدا شوید و نغمه توحید سر دهید.
این آیه از آیاتى است که همواره مورد توجه رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله بوده و کرارا در مواقع مختلف آن را تلاوت مىفرمود. زبیر بن عوام مىگوید: «شب عرفه در خدمت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بودم، شنیدم که مکررا این آیه را مىخواند».
(آیه 19)- روح دین همان تسلیم در برابر حق است! بعد از بیان یگانگى معبود به یگانگى دین پرداخته مىفرماید: «دین در نزد خدا، اسلام است» (إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ).
یعنى آیین حقیقى در پیشگاه خدا همان تسلیم در برابر فرمان اوست، و در واقع روح دین در هر عصر و زمان چیزى جز تسلیم در برابر حق نبوده و نخواهد بود.
سپس به بیان سر چشمه اختلافهاى مذهبى که على رغم وحدت حقیقى دین الهى به وجود آمده مىپردازد و مىفرماید: «آنها که کتاب آسمانى به آنها داده شده بود در آن اختلاف نکردند مگر بعد از آن که آگاهى و علم به سراغشان آمد و این اختلاف به خاطر ظلم و ستم در میان آنها بود» (وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ).
بنابراین ظهور اختلاف اولا بعد از علم و آگاهى بود و ثانیا انگیزهاى جز طغیان و ظلم و حسد نداشت.
مثلا پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله علاوه بر معجزات آشکار، از جمله قرآن مجید و دلایل روشنى که در متن این آیین آمده، اوصاف و مشخصاتش در کتب آسمانى پیشین که بخشهایى از آن در دست یهود و نصارى وجود داشت بیان شده بود و به همین دلیل دانشمندان آنها قبل از ظهور او بشارت ظهورش را با شوق و تأکید فراوان مىدادند، اما همین که مبعوث شد چون منافع خود را در خطر مىدیدند از روى طغیان و ظلم و حسد همه را نادیده گرفتند. به همین دلیل در پایان آیه سرنوشت آنها و امثال آنها برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 271
را بیان کرده مىگوید: «هر کس به آیات خدا کفر ورزد (خدا حساب او را مىرسد زیرا) خداوند حسابش سریع است» (وَ مَنْ یَکْفُرْ بِآیاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ).
آرى! کسانى که آیات الهى را بازیچه هوسهاى خود قرار دهند، نتیجه کار خود را در دنیا و آخرت مىبینند.
(آیه 20)- به دنبال بیان سر چشمه اختلافات دینى به گوشهاى از این اختلاف که همان بحث و جدال یهود و نصارى، با پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله بود در این آیه اشاره مىکند مىفرماید: «اگر با تو، به گفتگو و ستیز برخیزند (با آنها) مجادله نکن و بگو: من و پیروانم در برابر خداوند، تسلیم شدهایم» (فَإِنْ حَاجُّوکَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلَّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ).
خداوند در این آیه به پیامبرش دستور مىدهد که از بحث و مجادله با آنها دورى کن و به جاى آن براى راهنمایى و قطع مخاصمه «بگو: به آنها که اهل کتاب هستند (یهود و نصارى) و همچنین درس نخواندهها (مشرکان) آیا شما هم (همچون من که تسلیم فرمان حقم) تسلیم شدهاید»؟ (وَ قُلْ لِلَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْأُمِّیِّینَ أَ أَسْلَمْتُمْ).
«اگر براستى تسلیم شوند هدایت یافتهاند، و اگر روى گردان شوند و سرپیچى کنند بر تو ابلاغ (رسالت) است» و تو مسؤول اعمال آنها نیستى (فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ).
بدیهى است منظور تسلیم زبانى و ادعایى نیست، بلکه منظور تسلیم حقیقى و عملى در برابر حق است.
و در پایان آیه مىفرماید: «خداوند به اعمال و افکار بندگان خود بیناست» (وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ).
از این آیه به خوبى روشن مىشود که روش پیامبر صلّى اللّه علیه و آله هرگز تحمیل فکر و عقیده نبوده است. بلکه کوشش و مجاهدت داشته که حقایق بر مردم روشن شود و سپس آنان را به حال خود وا مىگذاشته که خودشان تصمیم لازم را در پیروى از حق بگیرند.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 272
(آیه 21)- در تعقیب آیه قبل که بطور ضمنى نشان مىداد یهود و نصارى و مشرکانى که با پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله به گفتگو و ستیز برخاسته بودند تسلیم حق نبودند در این آیه به بعضى از نشانههاى این مسأله اشاره مىکند مىفرماید: «کسانى که به آیات خدا کافر مىشوند، و پیامبران را به ناحق مىکشند و (همچنین) کسانى را از مردم که امر به عدل و داد مىکنند به قتل مىرسانند، آنها را به مجازات دردناک (الهى) بشارت بده» (إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ یَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ).
در این آیه به سه گناه بزرگ آنها اشاره شده که ثابت مىکند آنها تسلیم فرمان حق نیستند، بلکه صداى حق گویان را در گلو خفه مىکنند.
(آیه 22)- در آیه قبل به یک کیفر آنها (عذاب الیم) اشاره شد، و در این آیه به دو کیفر دیگر آنها اشاره مىفرماید: «آنها کسانى هستند که اعمال نیکشان در دنیا و آخرت نابود گشته» و اگر اعمال نیکى انجام دادهاند تحت تأثیر گناهان بزرگ آنان اثر خود را از دست داده است. (أُولئِکَ الَّذِینَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ).
دیگر این که «آنها در برابر مجازاتهاى سخت الهى هیچ یار و یاور (و شفاعت کنندهاى) ندارند» (وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ).
(آیه 23)
شأن نزول:
از ابن عباس نقل شده که: در عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله زن و مردى از یهود مرتکب زناى محصنه شدند با این که در تورات دستور مجازات سنگباران در باره این چنین اشخاص داده شده بود، چون آنها از طبقه اشراف بودند بزرگان یهود از اجراى این دستور در مورد آنها سر باز زدند و پیشنهاد شد که به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مراجعه کرده داورى طلبند.
پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: همین تورات فعلى میان من و شما داورى مىکند آنها پذیرفتند. پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داد قسمتى از تورات را که آیه «رجم» (سنگباران) در آن بود پیش روى دانشمند یهود «ابن صوریا» بگذارند. او که قبلا از جریان آگاه شده بود هنگامى که به این آیه رسید دست روى آن گذاشت و جملههاى بعد را خواند «عبد اللّه بن سلام» که نخست از دانشمندان یهود بود و سپس اسلام اختیار کرده بود برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 273
فورا متوجه پردهپوشى «ابن صوریا» شد و برخاست و دست او را از روى این جمله برداشت و آن را از متن تورات قرائت کرد، سپس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داد مجازات مزبور طبق آیین آنها در مورد این دو مجرم اجرا شود. جمعى از یهود خشمناک شدند و این آیه در باره وضع آنها نازل گردید.
تفسیر:
به دنبال آیات گذشته که سخن از محاجّه و بحث و گفتگوهاى لجوجانه گروهى از اهل کتاب به میان آورد، در اینجا روشن مىسازد که آنها تسلیم پیشنهادهاى منطقى نبودند و انگیزههاى این عمل و نتایج آن را نیز بازگو مىکند.
آیه نخست مىفرماید: «آیا مشاهده نکردى کسانى را که بهرهاى از کتاب آسمانى داشتند و دعوت به سوى کتاب الهى شدند تا در میان آنها داورى کند ولى عدهاى از آنها روى گرداندند و از قبول حق اعراض نمودند» این در حالى بود که کتاب آسمانى آنها حکم الهى را بازگو کرده بود و آنها از آن آگاهى داشتند. (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ یُدْعَوْنَ إِلى کِتابِ اللَّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ یَتَوَلَّى فَرِیقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ).
از جمله «اوتوا نصیبا من الکتاب» بر مىآید که تورات و انجیلى که در دست یهود و نصارى در آن عصر بود، تنها قسمتى از آن بود و احتمالا قسمت بیشتر از این دو کتاب آسمانى، از میان رفته یا تحریف شده بود.
آرى! آنها به همان حکم موجود در کتاب مذهبى خویش نیز گردن ننهادند و با بهانهجویى و مطالب بىاساس از اجراى حدود الهى سرپیچى کردند.
(آیه 24)- در این آیه دلیل مخالفت و سرپیچى آنها را شرح مىدهد که آنها بر اساس یک فکر باطل معتقد بودند از نژاد ممتازى هستند (همان گونه که امروز نیز چنین فکر مىکنند) به همین دلیل براى خود مصونیتى در مقابل مجازات الهى قائل بودند. لذا قرآن مىگوید: این اعمال و رفتار به خاطر آن است که «گفتند: جز چند روزى آتش دوزخ به ما نمىرسد» و اگر مجازاتى داشته باشیم بسیار محدود است (ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُوداتٍ).
سپس مىافزاید: آنها این امتیازات دروغین را به خدا نسبت مىدادند «و این برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 274
افتراء و دروغى را که به خدا بسته بودند آنها را در دینشان مغرور ساخته بود» (وَ غَرَّهُمْ فِی دِینِهِمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ).
(آیه 25)- در این آیه، خط بطلان بر تمام این ادعاهاى واهى و خیالات باطل مىکشد و مىگوید: «پس چگونه خواهد بود هنگامى که آنها را در روزى که در آن شکى نیست جمع کنیم، و به هر کس آنچه را به دست آورده، داده شود و به آنها ستم نخواهد شد» (فَکَیْفَ إِذا جَمَعْناهُمْ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فِیهِ وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ).
آرى! در آن روز همه در دادگاه عدل الهى حاضر خواهند شد، و هر کس نتیجه کشته خود را درو مىکند، و آن روز است که مىفهمند هیچ امتیازى بر دیگران ندارند.
(آیه 26)
شأن نزول:
هنگامى که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مکه را فتح نمود، به مسلمانان نوید داد که به زودى کشور ایران و روم نیز زیر پرچم اسلام قرار خواهد گرفت، منافقان که دلهایشان به نور ایمان روشن نشده بود و روح اسلام را درک نکرده بودند، این مطلب را اغراق آمیز تلقى کرده و با تعجب گفتند: محمد صلّى اللّه علیه و آله به مدینه و مکه قانع نیست و طمع در فتح ایران و روم دارد، در این هنگام آیه نازل شد.
تفسیر:
همه چیز به دست اوست- در آیات قبل سخن از امتیازاتى بود که اهل کتاب (یهود و نصارى) براى خود قائل بودند و خود را از خاصّان خداوند مىپنداشتند، خداوند در این آیه و آیه بعد ادعاى باطل آنان را با این بیان جالب، رد مىکند مىفرماید: «بگو: بار الها! مالک ملکها تویى، تو هستى که به هر کس بخواهى و شایسته بدانى حکومت مىبخشى و از هر کس بخواهى حکومت را جدا مىسازى» (قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ).
«هر کس را بخواهى بر تخت عزت مىنشانى، و هر کس را اراده کنى بر خاک مذلت قرار مىدهى» (وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ).
و در یک جمله «کلید تمام خوبیها به دست تواناى توست، زیرا تو به هر چیز توانایى» (بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ).
ناگفته پیداست که منظور از اراده و مشیت الهى در این آیه این نیست که بدون برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 275
حساب و بىدلیل چیزى را به کسى مىبخشد و یا از او مىگیرد بلکه مشیت او از روى حکمت و مراعات نظام و مصلحت و حکمت جهان آفرینش و عالم انسانیت است و گاه این حکومتها به خاطر شایستگیها است، و گاه حکومت ظالمان هماهنگ ناشایستگى امتهاست.
خلاصه اینکه خواست خداوند همان است که در عالم اسباب آفریده تا چگونه ما از عالم اسباب استفاده کنیم.
(آیه 27)- در این آیه براى تکمیل معنى فوق و نشان دادن حاکمیت خداوند بر تمام عالم هستى مىافزاید: «شب را در روز داخل مىکنى و روز را در شب و موجود زنده را از مرده خارج مىسازى و مرده را از زنده، و به هر کس اراده کنى بدون حساب روزى مىبخشى» (تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ).
و اینها نشانه بارزى از قدرت مطلقه اوست.
منظور از دخول شب در روز و روز در شب همان تغییر محسوسى است که در شب و روز در طول سال مشاهده مىکنیم، این تغییر بر اثر انحراف محور کره زمین نسبت به مدار آن که کمى بیش از 23 درجه است، و تفاوت زاویه تابش خورشید مىباشد و این تدریجى بودن تغییر شب و روز آثار سودمندى در زندگانى انسان و موجودات کره زمین دارد زیرا پرورش گیاهان و بسیارى از جانداران در پرتو نور و حرارت تدریجى آفتاب صورت مىگیرد.
منظور از بیرون آوردن «زنده» از «مرده» همان پیدایش حیات از موجودات بىجان است، زیرا مىدانیم آن روز که زمین آماده پذیرش حیات شد موجودات زنده از مواد بىجان به وجود آمدند، از این گذشته دائما در بدن ما و همه موجودات زنده عالم، مواد بىجان، جزو سلولها شده، تبدیل به موجودات زنده مىگردند.
پیدایش مردگان از موجودات زنده، نیز دائما در مقابل چشم ما مجسم است.
(آیه 28)- پیوند با بیگانگان ممنوع! در آیات گذشته سخن از این بود که عزت و ذلت و تمام خیرات به دست خداست و در این آیه به همین مناسبت برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 276
مؤمنان را از دوستى با کافران شدیدا نهى مىکند، مىفرماید: «افراد با ایمان نباید غیر از مؤمنان (یعنى) کافران را دوست و ولى و حامى خود انتخاب کنند» (لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ).
«و هر کس چنین کند در هیچ چیز از خداوند نیست» و رابطه خود را بکلى از پروردگارش گسسته است (وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْءٍ).
این آیه در واقع یک درس مهم سیاسى- اجتماعى به مسلمانان مىدهد که بیگانگان را به عنوان دوست و حامى و یار و یاور هرگز نپذیرند.
سپس به عنوان یک استثنا از این قانون کلى مىفرماید: «مگر این که از آنها بپرهیزید و تقیه کنید» (إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً).
همان تقیهاى که براى حفظ نیروها و جلوگیرى از هدر رفتن قوا و امکانات و سر انجام پیروزى بر دشمن است.
مسأله تقیه در جاى خود یک حکم قاطع عقلى و موافق فطرت انسانى است.
و در پایان آیه، هشدارى به همه مسلمانان داده مىفرماید: «خداوند شما را از (نافرمانى) خود بر حذر مىدارد، و بازگشت (همه شما) به سوى خداست» (وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ).
دو جمله فوق بر مسأله تحریم دوستى با دشمنان خدا تأکید مىکند، از یک سو مىگوید از مجازات و خشم و غضب خداوند بپرهیزید، و از سوى دیگر مىفرماید: «اگر مخالفت کنید بازگشت همه شما به سوى اوست و نتیجه اعمال خود را خواهید گرفت».
(آیه 29)- در آیه قبل، دوستى و همکارى با کافران و دشمنان خدا شدیدا مورد نهى واقع شده، در این آیه به کسانى که ممکن است از حکم تقیه سوء استفاده کنند، هشدار داده مىفرماید: «بگو: اگر آنچه را در سینههاى شماست، پنهان سازید یا آشکار کنید، خداوند آن را مىداند» (قُلْ إِنْ تُخْفُوا ما فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمْهُ اللَّهُ).
نه تنها اسرار درون شما را مىداند بلکه «آنچه را که در آسمانها و آنچه را در برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 277
زمین است (نیز) مىداند (و علاوه بر این آگاهى وسیع) خداوند بر هر چیزى تواناست» (وَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ).
(آیه 30)- این آیه تکمیلى است بر آنچه در آیه قبل آمد، و از حضور اعمال نیک و بد در قیامت پرده بر مىدارد، مىفرماید: «به یاد آورید روزى را که هر کس آنچه را از کار نیک انجام داده حاضر مىبیند و همچنین آنچه را از کار بد، انجام داده است» (یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ).
«در حالى که دوست مىدارد میان او و آن اعمال بد فاصله زمانى زیادى باشد» (تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً).
در پایان آیه، باز براى تأکید بیشتر مىفرماید: «خداوند شما را از (نافرمانى) خویش بر حذر مىدارد و در عین حال خدا نسبت به همه بندگان مهربان است» (وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ).
در واقع این جمله معجونى است از بیم و امید، از یک سو اعلام خطر مىکند و هشدار مىدهد، از سوى دیگر بندگان را به لطفش امیدوار مىسازد تا تعادلى میان خوف و رجا که عامل مهم تربیت انسان است برقرار شود.
(آیه 31)
شأن نزول:
جمعى در حضور پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله ادعاى محبت پروردگار کردند، در حالى که «عمل» به برنامههاى الهى در آنها کمتر دیده مىشد، این آیه و آیه بعد نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
تفسیر:
محبت واقعى- این آیه مفهوم دوستى واقعى را تبیین مىکند، نخست مىفرماید: «بگو: اگر خدا را دوست مىدارید از من پیروى کنید تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد که خدا آمرزنده مهربان است» (قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
یعنى محبت یک علاقه قلبى ضعیف و خالى از هر گونه اثر نیست، بلکه باید آثار آن، در عمل انسان منعکس باشد.
این آیه نه تنها به مدعیان محبت پروردگار در عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پاسخ مىگوید، بلکه یک اصل کلى در منطق اسلام براى همه اعصار و قرون است آنها که شب برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 278
و روز دم از عشق پروردگار یا عشق و محبت پیشوایان اسلام و مجاهدان راه خدا و صالحان و نیکان مىزنند اما در عمل، کمترین شباهتى به آنها ندارند، مدعیان دروغینى بیش نیستند.
(آیه 32)- در این آیه بحث را ادامه داده مىفرماید: «بگو: اطاعت کنید خدا و فرستاده او را» (قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ).
بنابراین، چون شما مدعى محبت او هستید باید با اطاعت از فرمان او و پیامبرش این محبت را عملا اثبات کنید.
سپس مىافزاید: «اگر آنها سرپیچى کنند، خداوند کافران را دوست ندارد» (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ).
سرپیچى آنها نشان مىدهد که محبت خدا را ندارند. بنابراین، خدا هم آنها را دوست ندارد زیرا محبت یکطرفه بىمعنى است.
(آیه 33)- این آیه سرآغازى است براى بیان سرگذشت مریم و اشارهاى به مقامات اجداد او و نمونه بارزى است از محبت واقعى به پروردگار و ظهور آثار این محبت در عمل، که در آیات گذشته به آن اشاره شده بود، نخست مىفرماید:
«خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر عالمیان برگزید» (إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِینَ).
ممکن است این گزینش، تکوینى باشد و یا تشریعى، به این معنى که خداوند آفرینش آنها را از آغاز، آفرینش ممتازى قرار داد، هر چند با داشتن آفرینش ممتاز با اراده و اختیار خود راه حق را پیمودند، سپس به خاطر اطاعت فرمان خدا و کوشش در راه هدایت انسانها، امتیازهاى جدیدى کسب کردند که با امتیاز ذاتى آنها آمیخته شد.
(آیه 34)- در این آیه مىافزاید: «آنها فرزندان و دودمانى بودند که بعضى از بعضى دیگر گرفته شده بودند» (ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ).
این برگزیدگان الهى از نظر اسلام و پاکى و تقوا و مجاهده براى راهنمایى بشر همانند یکدیگر بودند. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 279
و در پایان آیه اشاره به این حقیقت مىکند که خداوند مراقب کوششها و تلاشهاى آنها بوده، و سخنانشان را شنیده است و از اعمالشان آگاه است مىفرماید: «خداوند شنوا و داناست» (وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).
در آیات فوق علاوه بر آدم، به تمام پیامبران اولوا العزم اشاره شده است. نام نوح صریحا آمده، و آل ابراهیم هم خود او و هم موسى و عیسى و پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله را شامل مىشود.
(آیه 35)- به دنبال اشارهاى که به عظمت آل عمران در آیات قبل آمده بود در اینجا، سخن از عمران و دخترش مریم به میان مىآورد و بطور فشرده چگونگى تولد و پرورش و بعضى از حوادث مهم زندگى این بانوى بزرگ را بیان مىکند.
از بعضى روایات استفاده مىشود که خداوند به عمران وحى فرستاده بود که پسرى به او خواهد داد که به عنوان پیامبر به سوى بنى اسرائیل فرستاده مىشود. او این جریان را با همسر خود «حنّه» در میان گذاشت لذا هنگامى که او باردار شد تصور کرد فرزند مزبور همان است که در رحم دارد بىخبر از این که کسى که در رحم اوست مادر آن فرزند (مریم) مىباشد و به همین دلیل نذر کرد که پسر را خدمتگزار خانه خدا «بیت المقدس» نماید، اما به هنگام تولد مشاهده کرد که دختر است.
در این آیه مىفرماید: به یاد آرید «هنگامى را که همسر عمران گفت:
خداوندا! آنچه را در رحم دارم براى تو نذر کردم که محرّر (و آزاد براى خدمت خانه تو) باشد آن را از من بپذیر که تو شنوا و دانایى» (إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ ما فِی بَطْنِی مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).
(آیه 36)- سپس مىافزاید: «هنگامى که فرزند خود را به دنیا آورد (او را دختر یافت) گفت: پروردگارا! من او را دختر آوردم» (فَلَمَّا وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُها أُنْثى). «البته خدا از آنچه او به دنیا آورده بود آگاهتر بود» (وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ). سپس افزود: «تو مىدانى که دختر و پسر (براى هدفى که من نذر کردهام) یکسان نیستند» (وَ لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثى).
دختر، پس از بلوغ، عادت ماهانه دارد و نمىتواند در مسجد بماند، به علاوه برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 280
نیروى جسمى آنها یکسان نیست و نیز مسائل مربوط به حجاب و باردارى و وضع حمل، ادامه این خدمت را براى دختر مشکل مىسازد و لذا همیشه پسران را نذر مىکردند.
سپس افزود: «من او را مریم نام گذاردم و او و فرزندانش را از (وسوسههاى) شیطان رجیم و رانده شده (از درگاه خدا) در پناه تو قرار مىدهم» (وَ إِنِّی سَمَّیْتُها مَرْیَمَ وَ إِنِّی أُعِیذُها بِکَ وَ ذُرِّیَّتَها مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ).
مریم در لغت، زن عبادتکار و خدمتگزار است و از آنجا که این نامگذارى به وسیله مادرش بعد از وضع حمل انجام شد، نهایت عشق و علاقه این مادر با ایمان را براى وقف فرزندش در مسیر بندگى و عبادت خدا نشان مىدهد.
(آیه 37)- این آیه ادامه بحث آیه قبل در باره سرگذشت مریم است، مىفرماید: «پروردگارش او را به طرز نیکویى پذیرفت و بطور شایستهاى (گیاه وجود) او را رویانید و پرورش داد» (فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً).
جمله اخیر اشاره به نکته لطیفى دارد و آن اینکه کار خداوند، انبات و رویانیدن است یعنى همان گونه که در درون بذر گلها و گیاهان استعدادهایى نهفته است، در درون وجود آدمى و اعماق روح و فطرت او نیز همه گونه استعدادهاى عالى نهفته شده است که اگر انسان خود را تحت تربیت مربیان الهى که باغبانهاى باغستان جهان انسانیتند قرار دهد، به سرعت پرورش مىیابد و آن استعدادهاى خداداد آشکار مىشود.
سپس مىافزاید: «خداوند زکریا را سرپرست و کفیل او قرار داد» (وَ کَفَّلَها زَکَرِیَّا).
هر چه بر سن مریم افزوده مىشد، آثار عظمت و جلال در وى نمایانتر مىگشت و به جایى رسید که قرآن در ادامه این آیه در باره او مىگوید: «هر زمان زکریا وارد محراب او مىشد غذاى جالب خاصى نزد او مىیافت» (کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً).
زکریا از روى تعجب، روزى «به او گفت این غذا را از کجا آوردى»! (قالَ یا برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 281
مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هذا)
.
مریم در جواب «گفت: این از طرف خداست و اوست که هر کس را بخواهد بىحساب روزى مىدهد» (قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ).
از روایات متعددى استفاده مىشود که آن غذا یک نوع میوه بهشتى بوده که در غیر فصل، در کنار محراب مریم به فرمان پروردگار حاضر مىشده است و این موضوع جاى تعجب نیست که خدا از بنده پرهیزگارش این چنین پذیرایى کند!
(آیه 38)- از این به بعد گوشهاى از زندگى پیامبر الهى، زکریا را در ارتباط با داستان مریم بیان مىکند.
همسر زکریا و مادر مریم خواهر یکدیگر بودند و اتفاقا هر دو در آغاز، نازا و عقیم بودند. با این که سالیان درازى از عمر زکریا و همسرش گذشته و از نظر معیارهاى طبیعى بسیار بعید به نظر مىرسید که صاحب فرزندى شود، با ایمان به قدرت پروردگار و مشاهده وجود میوههاى تازه در غیر فصل، قلب او لبریز از امید گشت که شاید در فصل پیرى، میوه فرزند بر شاخسار وجودش آشکار شود، به همین دلیل هنگامى که مشغول نیایش بود از خداوند تقاضاى فرزند کرد، آن گونه که قرآن در این آیه مىگوید: «در این هنگام زکریا پروردگار خویش را خواند و گفت:
پروردگارا! فرزند پاکیزهاى از سوى خودت به من (نیز) عطا فرما که تو دعا را مىشنوى» و اجابت مىکنى (هُنالِکَ دَعا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ).
(آیه 39)- «در این موقع فرشتگان به هنگامى که او در محراب ایستاده و مشغول نیایش بود، وى را صدا زدند که خداوند تو را به یحیى بشارت مىدهد، در حالى که کلمه خدا (حضرت مسیح) را تصدیق مىکند و آقا و رهبر خواهد بود، از هوى و هوس بر کنار و پیامبرى از صالحان است» (فَنادَتْهُ الْمَلائِکَةُ وَ هُوَ قائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیى مُصَدِّقاً بِکَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَیِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ).
نه تنها خداوند اجابت دعاى او را به وسیله فرشتگان خبر داد، بلکه پنج برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 282
وصف از اوصاف این فرزند پاکیزه را بیان داشت.
(آیه 40)- زکریا از شنیدن این بشارت، غرق شادى و سرور شد و در عین حال نتوانست شگفتى خود را از چنین موضوعى پنهان کند، «عرض کرد پروردگارا! چگونه ممکن است فرزندى براى من باشد در حالى که پیرى به من رسیده و همسرم ناز است» (قالَ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ وَ امْرَأَتِی عاقِرٌ).
در اینجا خداوند به او پاسخ داد و «فرمود: این گونه خداوند هر کارى را که بخواهد انجام مىهد» (قالَ کَذلِکَ اللَّهُ یَفْعَلُ ما یَشاءُ).
و با این پاسخ کوتاه که تکیه بر نفوذ اراده و مشیت الهى داشت، زکریا قانع شد.
(آیه 41)- در اینجا زکریا تقاضاى نشانهاى بر این بشارت مىکند، تا قلبش مالامال از اطمینان شود همان گونه که ابراهیم خلیل تقاضاى مشاهده صحنه معاد براى آرامش هر چه بیشتر قلب مىنمود زکریا عرضه داشت: «پروردگارا! نشانهاى براى من قرار ده» (قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَةً).
در پاسخ خداوند به او «گفت: نشانه تو آن است که سه روز با مردم جز به اشاره و رمز سخن نخواهى گفت» و زبان تو بدون هیچ عیب و علت براى گفتگوى با مردم از کار مىافتد (قالَ آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمْزاً).
«ولى پروردگار خود را (به شکرانه این نعمت) بسیار یاد کن و هنگام شب و صبحگاهان او را تسبیح گوى» (وَ اذْکُرْ رَبَّکَ کَثِیراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ).
به این ترتیب خداوند درخواست زکریا را پذیرفت و سه شبانهروز زبان او بدون هیچ عامل طبیعى از سخن گفتن با مردم باز ماند در حالى که به ذکر خدا مترنم بود، این وضع عجیب نشانهاى از قدرت پروردگار بر همه چیز بود، خدایى که مىتواند زبان بسته را به هنگام ذکرش بگشاید، قادر است از رحم عقیم و بسته، فرزندى با ایمان که مظهر یاد پروردگار باشد به وجود آورد.
(آیه 42)- قرآن بار دیگر به داستان مریم باز مىگردد، و از دوران شکوفایى او سخن مىگوید و مقامات والاى او را برمىشمرد.
نخست از گفتگوى فرشتگان با مریم، بحث مىکند، مىفرماید: به یاد آور برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 283
«هنگامى را که فرشتگان گفتند: اى مریم! خدا تو را برگزیده و پاک ساخته و بر تمام زنان جهان برترى داده است» (وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلى نِساءِ الْعالَمِینَ).
و این برگزیدگى و برترى مریم بر تمام زنان جهان، نبود جز در سایه تقوا و پرهیزگارى آرى او برگزیده شده تا پیامبرى همچون عیساى مسیح به دنیا آورد.
(آیه 43)- در این آیه سخن از خطاب دیگرى از فرشتگان به مریم است، مىگویند: «اى مریم! (به شکرانه این نعمتهاى بزرگ) براى پروردگارت سجده کن و همراه رکوع کنندگان رکوع نما» (یا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَ اسْجُدِی وَ ارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ).
(آیه 44)- این آیه اشاره به گوشه دیگرى از داستان مریم مىکند و مىگوید:
«آنچه را در باره سرگذشت مریم و زکریا براى تو بیان کردیم از خبرهاى غیبى است که به تو وحى مىکنیم» (ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ).
زیرا این داستانها به این صورت (صحیح و خالى از هر گونه خرافه) در هیچ یک از کتب پیشین که تحریف یافته است، وجود ندارد و سند آن تنها وحى آسمانى قرآن است.
سپس در ادامه این سخن مىگوید: «در آن هنگام که آنها قلمهاى خود را براى (قرعه کشى و) تعیین سرپرستى مریم در آب مىافکندند، تو حاضر نبودى و نیز به هنگامى که (علماى بنى اسرائیل براى کسب افتخار سرپرستى او) با هم کشمکش داشتند حضور نداشتى» و ما همه اینها را از طریق وحى به تو گفتیم (وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ).
از این آیه و آیاتى که در سوره صافات در باره یونس آمده استفاده مىشود که براى حل مشکل و یا در هنگام مشاجره و نزاع و هنگامى که کار به بن بست کامل مىرسد و هیچ راهى براى پایان دادن به نزاع دیده نمىشود مىتوان از «قرعه» استمداد جست.
(آیه 45)- از این آیه به بعد به بخش دیگرى از زندگى مریم یعنى جریان برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 284
تولد فرزندش حضرت مسیح (ع) مىپردازد، نخست مىفرماید: «به یاد آور: هنگامى را که فرشتگان گفتند: اى مریم! خداوند تو را به کلمهاى (وجود با عظمتى) از سوى خودش بشارت مىدهد که نامش مسیح، عیسى (ع) پسر مریم است» (إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ).
«در حالى که هم در این جهان و هم در جهان دیگر، آبرومند و با شخصیت و از مقربان (درگاه خدا) خواهد بود» (وَجِیهاً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ).
(آیه 46)- در این آیه به یکى از فضایل و معجزات حضرت مسیح (ع) اشاره مىکند مىگوید: «او با مردم در گهواره، و در حال کهولت (میانسال شدن) سخن خواهد گفت و او از صالحان است» (وَ یُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلًا وَ مِنَ الصَّالِحِینَ).
ذکر «فى المهد» و «کهلا» ممکن است اشاره به این باشد که او در گهواره همان گونه سخن مىگفت که در موقع رسیدن به کمال عمر، سخنانى سنجیده و پرمحتوا و حسابشده، نه سخنانى کودکانه!
(آیه 47)- باز در این آیه داستان مریم ادامه مىیابد، او هنگامى که بشارت تولد عیسى (ع) را شنید، چنین «گفت: پروردگارا! چگونه فرزندى براى من خواهد بود، در حالى که هیچ انسانى با من تماس نگرفته» و هرگز همسرى نداشتهام. (قالَتْ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ).
ولى خداوند به این شگفتى حضرت مریم پایان داد و «فرمود: این گونه خدا هر چه را بخواهد مىآفریند» (قالَ کَذلِکِ اللَّهُ یَخْلُقُ ما یَشاءُ).
سپس براى تکمیل این سخن مىفرماید: «هنگامى که چیزى را مقرر کند (و فرمان وجود آن را صادر نماید) تنها به آن مىگوید: موجود باش، آن نیز فورا موجود مىشود» (إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ).
(آیه 48)- به دنبال صفات چهارگانهاى که در آیات قبل براى حضرت مسیح (ع) بیان شده بود (آبرومند در دنیا و آخرت بودن، از مقربان بودن، و سخن گفتن در گاهواره و از صالحان بودن) به دو وصف دیگر آن پیامبر بزرگ اشاره مىکند.
نخست مىفرماید: «خداوند به او کتاب و دانش و تورات و انجیل مىآموزد» برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 285
(وَ یُعَلِّمُهُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ).
جمله فوق نخست به تعلیم کتاب و حکمت بطور کلى اشاره مىکند و بعد دو مصداق روشن این کتاب و حکمت، یعنى تورات و انجیل را بیان مىنماید.
(آیه 49)- در این آیه به معجزات حضرت مسیح اشاره کرده مىفرماید:
«و (خداوند) او را رسول و فرستاده به سوى بنى اسرائیل قرار مىدهد» (وَ رَسُولًا إِلى بَنِی إِسْرائِیلَ).
سپس مىافزاید: او مأمور بود به آنها بگوید: «من نشانهاى از سوى پروردگارتان براى شما آوردهام» (أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ).
نه یک نشانه بلکه نشانههاى متعدد! «من از گل چیزى به شکل پرنده مىسازم، سپس در آن مىدمم و به فرمان خدا پرندهاى مىگردد» (أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّهِ).
سپس به بیان دومین معجزه یعنى درمان بیماریهاى صعب العلاج یا غیر قابل علاج از طریق عادى پرداخته مىگوید: «من کور مادر زاد و مبتلا به برص (پیسى) را بهبودى مىبخشم» (وَ أُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ).
شک نیست که این موضوعات مخصوصا براى پزشکان و دانشمندان آن زمان معجزات غیر قابل انکارى بوده است.
در سومین مرحله، اشاره به معجزه دیگرى مىکند و آن این که: «من مردگان را به فرمان خدا زنده مىکنم» (وَ أُحْیِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ).
چیزى که در هر عصر و زمانى جزء معجزات و کارهاى خارق العاده است.
و در مرحله چهارم موضوعات خبر دادن از اسرار نهانى مردم را مطرح مىکند، زیرا هر کس معمولا در زندگى فردى و شخصى خود، اسرارى دارد که دیگران از آن آگاه نیستند مسیح مىگوید: «من شما را از آنچه مىخورید و در خانهها ذخیره مىکنید خبر مىدهم» (وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ).
و در پایان به تمام این چهار معجزه اشاره کرده مىگوید: «مسلما در اینها برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 286
نشانهاى است براى شما اگر ایمان داشته باشید» و در جستجوى حقیقت باشید (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ).
از مفاد آیه فوق و آیات مشابه آن استفاده مىشود که فرستادگان و اولیاى خدا به اذن او مىتوانند به هنگام لزوم در جهان تکوین و آفرینش تصرف کنند و بر خلاف عادت و جریان طبیعى حوادثى به وجود آورند و این چیزى است بالاتر از ولایت تشریعى یعنى سرپرستى مردم که نام آن ولایت تکوینى است.
(آیه 50)- این آیه نیز ادامه سخنان حضرت مسیح است، و در واقع بخشى از اهداف بعثت خود را شرح مىدهد مىگوید: «من آمدهام تورات را تصدیق کنم و مبانى و اصول آن را تحکیم بخشم» (وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراةِ).
و نیز آمدهام تا پارهاى از چیزهایى که (بر اثر ظلم و گناه) بر شما تحریم شده بود (مانند ممنوع بودن گوشت شتر و پارهاى از چربیهاى حیوانات و بعضى از پرندگان و ماهیها) بر شما حلال کنم» (وَ لِأُحِلَّ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ).
سپس مىافزاید: «من نشانهاى از سوى پروردگارتان براى شما آوردهام» (وَ جِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ).
(آیه 51)- در این آیه، از زبان حضرت مسیح براى رفع هر گونه ابهام و اشتباه و براى این که تولد استثنایى او را دستاویزى براى الوهیت او قرار ندهند چنین نقل مىکند: «مسلما خداوند پروردگار من و پروردگار شماست، پس او را پرستش کنید (نه من و نه چیز دیگر را) این راه مستقیم است» راه توحید و یکتاپرستى نه راه شرک و دوگانه و چندگانهپرستى (إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ).
در آیات دیگر قرآن نیز کرارا مىخوانیم که حضرت مسیح (ع) روى مسأله عبودیت و بندگى خود در پیشگاه خدا، تکیه مىفرمود، و بر خلاف آنچه در انجیلهاى تحریف یافته کنونى که از زبان مسیح (ع) نقل شده که او غالبا کلمه پدر را در باره خدا به کار مىبرد قرآن مجید کلمه «رب» (پروردگار) و مانند آن را از او نقل برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 287
مىکند که دلیلى است بر نهایت توجه او نسبت به مبارزه با شرک، و یا دعوى الوهیت حضرت مسیح و لذا تا زمانى که حضرت مسیح (ع) در میان مردم بود هیچ کس جرأت پیدا نکرد او را یکى از خدایان معرفى کند بلکه به اعتراف محققان مسیحى مسأله تثلیث و اعتقاد به خدایان سه گانه از قرن سوم میلادى پیدا شد.
(آیه 52)- مطابق پیشگویى و بشارت موسى (ع)، جمعیت یهود قبل از آمدن عیسى (ع) منتظر ظهور او بودند اما هنگامى که ظاهر گشت و منافع نامشروع جمعى از منحرفان بنى اسرائیل به خطر افتاد، تنها گروه محدودى گرد مسیح (ع) را گرفتند آیه مىگوید: «هنگامى که عیسى (ع) احساس کفر (و مخالفت) از آنها کرد، گفت: چه کسانى یاور من به سوى خدا (براى تبلیغ آیین او) خواهند بود؟» (فَلَمَّا أَحَسَّ عِیسى مِنْهُمُ الْکُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصارِی إِلَى اللَّهِ).
در اینجا تنها گروه اندکى به این دعوت پاسخ مثبت دادند، قرآن از این افراد پاک به عنوان «حواریون» نام برده است «حواریون (شاگردان ویژه مسیح) گفتند: ما یاوران (آیین) خدا هستیم، به او ایمان آوردیم و تو گواه باش که ما اسلام آورده و تسلیم آیین حق شدهایم» (قالَ الْحَوارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ).
حواریون براى اثبات اخلاص خود در پاسخ گفتند: ما یاوران خداییم و آیین او را یارى مىکنیم و نگفتند ما یاور توایم!
(آیه 53)- در این آیه حملههایى نقل شده که بیانگر نهایت توحید و اخلاص حواریون است آنها ایمان خویش را به پیشگاه خداوند چنین عرضه داشتند و گفتند: «پروردگارا! ما به آنچه نازل کردهاى ایمان آوردیم و از فرستاده (تو حضرت مسیح) پیروى نمودیم، پس ما را در زمره گواهان بنویس» (رَبَّنا آمَنَّا بِما أَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاکْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِینَ).
(آیه 54)- پس از شرح ایمان حواریون، در این آیه اشاره به نقشههاى شیطانى یهود کرده مىگوید: «آنها (یهود و سایر دشمنان مسیح براى نابودى او و آئینش) نقشه کشیدند و خداوند (براى حفظ او و آئینش) چارهجویى کرد، برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 288
و خداوند بهترین چارهجویان است» (وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ).
بدیهى است نقشههاى خدا بر نقشههاى همه پیشى مىگیرد، چرا که آنها معلوماتى اندک و قدرتى محدود دارند و علم و قدرت خداوند بىپایان است.
(آیه 55)- این آیه همچنان ادامه آیات مربوط به زندگى حضرت مسیح (ع) است. معروف در میان مفسران اسلام، به استناد آیه 157 سوره نساء، این است که مسیح (ع) هرگز کشته نشد و خداوند او را به آسمان برد آیه مورد بحث ناظر به همین معنى است، مىفرماید: به یاد آورید! «هنگامى را که خدا به عیسى گفت من تو را بر مىگیرم و به سوى خود بالا مىبرم» (إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسى إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ). سپس مىافزاید: «و تو را از کسانى که کافر شدند پاک مىسازم» (وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا).
منظور از این پاکیزگى، یا نجات او از چنگال افراد پلید و بىایمان است و یا از تهمتهاى ناروا و توطئههاى ناجوانمردانه، که در سایه پیروزى آیین او حاصل شد.
سپس مىافزاید: «ما پیروان تو را تا روز رستاخیز بر کافران برترى مىدهیم» (وَ جاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ).
این آیه یکى از آیات اعجاز آمیز و از پیشگوییها و اخبار غیبى قرآن است که مىگوید پیروان مسیح همواره بر یهود که مخالف مسیح بودند برترى خواهند داشت.
و در پایان آیه مىفرماید: «سپس بازگشت همه شما به سوى من است، و من در میان شما در آنچه اختلاف داشتید داورى مىکنم» (ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فِیما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ).
یعنى آنچه از پیروزیها گفته شد مربوط به این جهان است محاکمه نهایى و گرفتن نتیجه اعمال چیزى است که در آخرت خواهد آمد.
(آیه 56)- این آیه و آیه بعد خطاب به حضرت مسیح (ع) است مىفرماید:
بعد از آن که مردم به سوى خدا باز گشتند و او در میان آنان داورى کرد، صفوف از هم جدا مىشود «اما کسانى که کافر شدند (و حق را شناختند و انکار کردند) آنها را مجازات شدیدى در دنیا و آخرت خواهم کرد و یاورانى ندارند» (فَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 289
فَأُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِیداً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ)
.
(آیه 57)- سپس به گروه دوم اشاره کرده مىفرماید: «اما کسانى که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، خداوند پاداش آنها را بطور کامل خواهد داد» (وَ أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ). و باز تأکید مىکند «خداوند هرگز ستمگران را دوست ندارد» (وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ).
بنابراین، خدایى که ظالمان را دوست ندارد هرگز در حق بندگان ستم نخواهد کرد و اجر آنها را بطور کامل خواهد داد.
(آیه 58)- پس از شرح داستان مسیح (ع)، در این آیه روى سخن را به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله کرده مىگوید: «اینها را که بر تو مىخوانیم از نشانههاى حقانیت تو و یادآورى حکیمانه است» که به صورت آیات قرآن بر تو نازل گردیده و خالى از هر گونه باطل و خرافه است (ذلِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ مِنَ الْآیاتِ وَ الذِّکْرِ الْحَکِیمِ).
این در حالى است که دیگران سرگذشت این پیامبر بزرگ را به هزار گونه افسانه دروغین و خرافات و بدعتها آلودهاند.
(آیه 59)
شأن نزول:
قبلا گفتیم مقدار زیادى از آیات این سوره در پاسخ گفتگوهاى مسیحیان نجران نازل شده است، آنها در یک هیأت شصت نفرى براى گفتگو با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به مدینه وارد شده بودند. از جمله مسائلى که در این گفتگو مطرح شد این بود که آنها از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله پرسیدند ما را به چه چیز دعوت مىکنى، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: به سوى خداوند یگانه و این که مسیح بندهاى از بندگان اوست و حالات بشرى داشت، آنها این سخن را نپذیرفتند و به ولادت عیسى (ع) بدون پدر اشاره کرده و آن را دلیل بر الوهیت او خواندند آیه نازل شد و به آنها پاسخ داد و چون حاضر به قبول پاسخ نشدند آنها را دعوت به مباهله کرد.
تفسیر:
آیه ناظر به کسانى است که ولادت حضرت مسیح (ع) را بدون پدر، دلیل بر فرزندى او نسبت به خدا، و یا الوهیتش مىگرفتند، آیه مىگوید: «مثل عیسى نزد خدا همچون مثل آدم است که او را از خاک آفرید، سپس به او فرمود:
موجود باش، او نیز بلافاصله موجود شد» (إِنَّ مَثَلَ عِیسى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 290
مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ)
.
بنابراین، اگر مسیح بدون پدر به دنیا آمد، جاى تعجب نیست، زیرا موضوع آدم (ع) از این هم شگفتانگیزتر بود، او بدون پدر و مادر به دنیا آمد، سپس به غافلان مىفهماند که هر کارى در برابر اراده حق، سهل و آسان است تنها کافى است بفرماید: موجود باش آن هم موجود مىشود!
(آیه 60)- در این آیه براى تأکید آنچه در آیات قبل آمد، مىفرماید: «اینها را (که در باره حضرت مسیح (ع) و چگونگى ولادت او و مقاماتش) بر تو مىخوانیم حقى است از سوى پروردگارت، و چون حق است، هرگز از تردید کنندگان در آن مباش» (الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرِینَ).
(آیه 61)
شأن نزول:
این آیه و دو آیه قبل از آن در باره هیأت نجرانى نازل شده است. آنها خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسیدند و عرض کردند: آیا هرگز دیدهاى فرزندى بدون پدر متولد شود؟ در این هنگام آیه انّ مثل عیسى عند اللّه ... نازل شد و هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آنها را به مباهله «1» دعوت کرد آنها تا فرداى آن روز از حضرتش مهلت خواستند. فردا که شد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد در حالى که دست على بن أبی طالب علیه السّلام را گرفته بود و حسن و حسین علیهما السّلام در پیش روى او راه مىرفتند و فاطمه علیها السّلام پشت سرش بود.
در روایتى آمده است اسقف مسیحیان به آنها گفت: «من صورتهایى را مىبینم که اگر از خداوند تقاضا کنند کوهها را از جا برکند چنین خواهد کرد هرگز با آنها مباهله نکنید که هلاک خواهید شد، و یک نصرانى تا روز قیامت بر صفحه زمین نخواهد ماند.
تفسیر:
این آیه به دنبال آیات قبل و استدلالى که در آنها بر نفى خدا بودن مسیح (ع) شده بود، به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد: «هر گاه بعد از علم و دانشى که (در باره مسیح) براى تو آمده (باز) کسانى با تو در آن به محاجّه و ستیز برخاستند، به
__________________________________________________
(1) به معنى نفرین کردن دو نفر به یکدیگر است بدین ترتیب که افرادى که با هم گفتگو در باره یک مسأله مهم مذهبى دارند در یک جا جمع شوند و به درگاه خدا تضرع کنند و از او بخواهند که دروغگو را رسوا سازد و مجازات کند.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 291
آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت مىکنیم و شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت مىنماییم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود (کسانى که به منزله جان ما هستند) دعوت مىکنیم، شما هم از نفوس خود دعوت کنید، سپس مباهله مىکنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار مىدهیم» «1». (فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ).
(آیه 62)- پس از شرح زندگى مسیح در این آیه به عنوان تأکید هر چه بیشتر مىفرماید: «اینها سرگذشت واقعى (مسیح) است» نه ادعاهایى همچون الوهیت مسیح یا فرزند خدا بودنش (إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ).
نه مدعیان خدایى او سخن حقى مىگفتند و نه آنهایى که العیاذ باللّه فرزند نامشروعش مىخوانند. حق آن است که تو آوردى و تو گفتى او بنده خدا و پیامبر بود که با یک معجزه الهى از مادرى پاک، بدون پدر تولد یافت.
باز براى تأکید بیشتر مىافزاید: «و هیچ معبودى جز خداوند یگانه نیست».
(وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا اللَّهُ).
«و خداوند یگانه قدرتمند و توانا و حکیم است» و تولد فرزندى بدون پدر در برابر قدرتش مسأله مهمى نیست (وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
آرى! چنین کسى سزاوار پرستش است نه غیر او.
(آیه 63)- در این آیه کسانى را که از پذیرش این حقایق سر باز مىزنند مورد تهدید قرار داده مىفرماید: «اگر (با این همه دلایل و شواهد روشن باز هم) روى بگردانند (بدان که در جستجوى حق نیستند و فاسد و مفسدند) زیرا خداوند از مفسدان آگاه است» (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِالْمُفْسِدِینَ).
(آیه 64)- دعوت به سوى وحدت! در آیات گذشته دعوت به سوى اسلام با تمام خصوصیات بود ولى در این آیه دعوت به نقطههاى مشترک میان اسلام و آیینهاى اهل کتاب است روى سخن را به پیامبر کرده مىفرماید: «بگو: اى اهل
__________________________________________________
(1) شرح جامع پیرامون «آیه مباهله» را در «تفسیر نمونه» ذیل همین آیه مطالعه فرمایید.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 292
کتاب! بیایید به سوى سخنى که میان ما و شما مشترک است که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزى را شریک او قرار ندهیم و بعضى از ما بعضى دیگر را غیر از خداوند یگانه به خدایى نپذیرد» (قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ).
با این طرز استدلال به ما مىآموزد اگر کسانى حاضر نبودند در تمام اهداف مقدس با شما همکارى کنند بکوشید لا اقل در اهداف مهم مشترک همکارى آنها را جلب کنید و آن را پایهاى براى پیشبرد اهداف مقدستان قرار دهید.
سپس در پایان آیه مىفرماید: «اگر آنها (بعد از این دعوت منطقى به سوى نقطه مشترک توحید باز) سر تابند و روىگردان شوند بگویید گواه باشید که ما مسلمانیم» و تسلیم حق هستیم و شما نیستید (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ).
بنابراین دورى شما از حق در روح ما کمترین اثرى نمىگذارد و ما همچون به راه خود یعنى راه اسلام ادامه خواهیم داد تنها خدا را مىپرستیم و تنها قوانین او را به رسمیت مىشناسیم و بشرپرستى به هر شکل و صورت در میان ما نخواهد بود.
(آیه 65)
شأن نزول:
در اخبار اسلامى آمده است که دانشمندان یهود و نصاراى نجران نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به گفتگو و نزاع در باره حضرت ابراهیم برخاستند، یهود مىگفتند: او تنها یهودى بود و نصارى مىگفتند: او فقط نصرانى بود (به این ترتیب هر کدام مدعى بودند که او از ما است) این آیه و سه آیه بعد از آن نازل شد و آنها را در این ادعاهاى بىاساس تکذیب کرد.
تفسیر:
در ادامه بحثهاى مربوط به اهل کتاب در این آیه روى سخن را به آنها کرده مىفرماید: «اى اهل کتاب چرا در باره ابراهیم به گفتگو و نزاع مىپردازید (و هر کدام او را از خود مىدانید) در حالى که تورات و انجیل بعد از او نازل شده (و دوران او قبل از موسى و مسیح بود) آیا اندیشه نمىکنید؟» (یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْراهِیمَ وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراةُ وَ الْإِنْجِیلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
(آیه 66)- در این آیه از طریق دیگرى آنها را مورد سرزنش قرار داده مىفرماید: «شما کسانى هستید که در باره آنچه نسبت به آن آگاهى داشتید بحث برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 293
و گفتگو کردید ولى چرا در باره آنچه به آن آگاهى ندارید، بحث و گفتگو مىکنید»؟
(ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ فِیما لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ).
یعنى شما در مسائل مربوط به مذهب خودتان که از آن آگاهى داشتید بحث و گفتگو کردید و دیدید که حتى در این مباحث گرفتار چه اشتباهات بزرگى شدهاید و چه اندازه از حقیقت دور افتادهاید (و در واقع علم شما جهل مرکب بود) با این حال چگونه در چیزى که از آن اطلاع ندارید بحث و گفتگو مىکنید! سپس براى تأکید مطالب گذشته و آماده ساختن براى بحث آینده مىگوید:
«خدا مىداند و شما نمىدانید» (وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
آرى، او مىداند که در چه تاریخى آیین خود را بر ابراهیم نازل کرده!
(آیه 67)- سپس با صراحت تمام به این مدعیان پاسخ مىگوید که: «ابراهیم نه یهودى بود و نه نصرانى، بلکه موحد خالص و مسلمان (پاک نهادى) بود» (ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً).
خداوند پس از توصیف ابراهیم (ع) به عنوان حنیف و مسلم، مىفرماید: «او هرگز از مشرکان نبود» (وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ).
تا هر گونه ارتباطى میان ابراهیم و بت پرستان عرب را نفى کند.
(آیه 68)- بنابر آنچه گفته شد معلوم شد که ابراهیم پیرو هیچ یک از این آیینها نبوده، تنها چیزى که در اینجا باقى مىماند این است که چگونه مىتوان خود را پیرو این پیامبر بزرگ که همه پیروان ادیان الهى براى او عظمت قائل هستند دانست! در آیه مورد بحث به این معنى پرداخته و مىگوید: «سزاوارترین مردم به ابراهیم آنها هستند که از او پیروى کردند و این پیامبر (پیامبر اسلام) و کسانى که به او ایمان آوردهاند مىباشند» (إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا).
اهل کتاب با عقاید شرک آمیز خود که اساسىترین اصل دعوت ابراهیم (ع) یعنى توحید را زیر پاگذاردهاند، و یا بتپرستان عرب که درست در نقطه مقابل آیین ابراهیم (ع) قرار گرفتهاند چگونه مىتوانند خود را پیرو ابراهیم و در خط او بدانند! برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 294
و در پایان آیه به آنها که پیرو واقعى مکتب پیامبران بزرگ خدا بودند بشارت مىدهد که «خداوند ولىّ و سرپرست مؤمنان است» (وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ).
(آیه 69)
شأن نزول:
جمعى از یهود کوشش داشتند افراد سرشناس و مبارزى از مسلمانان پاکدل چون «معاذ» و «عمّار» و بعضى دیگر را به سوى آیین خود دعوت کنند و با وسوسههاى شیطانى از اسلام باز گردانند. آیه نازل شد و به همه مسلمانان در این زمینه اخطار کرد!
تفسیر:
این آیه ضمن افشاى نقشه دشمنان اسلام براى دور ساختن تازه مسلمانان از اسلام، به آنها یاد آور مىشود که دست از کوشش بیهوده خود بردارند، مىفرماید: «جمعى از اهل کتاب دوست داشتند شما را گمراه کنند» (وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ).
غافل از این که تربیت مسلمانان در مکتب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به اندازهاى حساب شده و آگاهانه بود که احتمال بازگشت وجود نداشت، آنها اسلام را با تمام هستى خود دریافته بودند بنابراین دشمنان نمىتوانستند آنها را گمراه سازند، بلکه به گفته قرآن در ادامه این آیه «آنها تنها خودشان را گمراه مىکنند و نمىفهمند» (وَ ما یُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ).
زیرا آنها با القاء شبهات و نسبت دادن خلافها به اسلام و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله روح بدبینى را در روح خود پرورش مىدادند.
(آیه 70)- در ادامه گفتگو در باره فعالیتهاى تخریبى اهل کتاب در این آیه و آیه بعد روى سخن را به آنها کرده، و به خاطر کتمان حق و عدم تسلیم در برابر آن، آنها را شدیدا مورد سرزنش قرار مىدهد، مىفرماید: «اى اهل کتاب چرا به آیات خدا کافر مىشوید در حالى که (به صحّت و صدق آن) گواهى مىدهید» (یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ).
شما نشانههاى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله را در تورات و انجیل خواندهاید و نسبت به آن آگاهى دارید، چرا راه انکار را در پیش مىگیرید؟
(آیه 71)- در این آیه بار دیگر آنها را مخاطب ساخته مىگوید: «اى اهل برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 295
کتاب! چرا حق را با باطل مىآمیزید و مشتبه مىکنید (تا مردم را به گمراهى بکشانید و خودتان نیز گمراه شوید) و چرا حق را پنهان مىدارید در حالى که مىدانید»! (یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
(آیه 72)
شأن نزول:
نقل شده که: دوازده نفر از یهود با یکدیگر تبانى کردند که صبحگاهان خدمت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله برسند و ظاهرا ایمان بیاورند و مسلمان شوند، ولى در آخر روز از این آیین برگردند و هنگامى که از آنها سؤال شود چرا چنین کردهاند بگویند: ما صفات محمد صلّى اللّه علیه و آله را از نزدیک مشاهده کردیم و دیدیم صفات و روش او با آنچه در کتب ما است تطبیق نمىکند و لذا برگشتیم، و به این وسیله بعضى از مؤمنان متزلزل مىگردند.
تفسیر:
یهود براى متزلزل ساختن ایمان مسلمانان از هر وسیلهاى استفاده مىکردند، تهاجم نظامى، سیاسى و اقتصادى این آیه اشاره به بخشى از تهاجم فرهنگى آنها دارد. مىفرماید: «گروهى از اهل کتاب گفتند: (بروید و ظاهرا) به آنچه بر مؤمنان نازل شده در آغاز روز ایمان بیاورید و در پایان روز کافر شوید (و کفر خود را آشکار سازید) شاید آنها (مؤمنان) نیز متزلزل شده باز گردند» (وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ آمِنُوا بِالَّذِی أُنْزِلَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ).
این توطئه در افراد ضعیف النفس اثر قابل ملاحظهاى خواهد داشت به خصوص این که عده مزبور از دانشمندان یهود بودند، و همه مىدانستند که آنها نسبت به کتب آسمانى و نشانههاى آخرین پیامبر، آشنایى کامل دارند و این امر لا اقل پایههاى ایمان تازه مسلمانان را متزلزل مىسازد.
(آیه 73)- ولى براى این که پیروان خود را از دست ندهند تأکید کردند که ایمان شما باید تنها جنبه صورى داشته و کاملا محرمانه باشد «شما جز به کسى که از آیینتان پیروى مىکند (واقعا) ایمان نیاورید» (وَ لا تُؤْمِنُوا إِلَّا لِمَنْ تَبِعَ دِینَکُمْ).
سپس در یک جمله معترضه که از کلام خداوند است، مىفرماید: «به آنها بگو: هدایت تنها هدایت الهى است» و این توطئههاى شما در برابر آن بىاثر است برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 296
(قُلْ إِنَّ الْهُدى هُدَى اللَّهِ).
بار دیگر به ادامه سخنان یهود باز مىگردد، و مىفرماید: آنها گفتند «هرگز باور نکنید به کسى همانند شما (کتاب آسمانى) داده شود، (بلکه نبوت مخصوص شماست) و همچنین تصور نکنید آنها مىتوانند در پیشگاه پروردگارتان با شما بحث و گفتگو کنند» (أَنْ یُؤْتى أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتِیتُمْ أَوْ یُحاجُّوکُمْ عِنْدَ رَبِّکُمْ).
به این ترتیب روشن مىشود که آنها گرفتار خود برتربینى عجیبى بودند خود را بهترین نژادهاى جهان مىپنداشتند و همیشه در این فکر بودند که براى خود مزیّتى بر دیگران قائل شوند.
در پایان آیه خداوند جواب محکمى به آنها مىدهد و با بىاعتنایى به آنها روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده مىفرماید: «بگو: فضل و موهبت به دست خداست و به هر کس بخواهد و شایسته ببیند مىدهد و خداوند واسع (داراى مواهب گسترده) و آگاه (از موارد شایسته) مىباشد» (قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ).
یعنى بگو مواهب الهى اعم از مقام والاى نبوت و همچنین موهبت عقل و منطق و افتخارات دیگر همه از ناحیه اوست، و به شایستگان مىبخشد.
(آیه 74)- در این آیه براى تأکید بیشتر مىافزاید: «خدا هر کس را بخواهد (و شایسته بداند) ویژه رحمت خود مىکند و خداوند داراى فضل عظیم است» و هیچ کس نمىتواند مواهب او را محدود سازد (یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ).
بنابراین، اگر فضل و موهبت الهى شامل بعضى مىشود نه بعضى دیگر، به خاطر محدود بودن آن نیست بلکه به خاطر تفاوت شایستگیهاست.
توطئههاى کهن!
آیات فوق که از آیات اعجاز آمیز قرآن بوده و پرده از روى اسرار یهود و دشمنان اسلام برمىداشت امروز هم به مسلمانان در برابر این جریان هشدار مىدهد، زیرا در عصر ما نیز وسایل تبلیغاتى دشمن که از مجهزترین وسایل تبلیغاتى جهان است در این جهت به کار گرفته شده که عقاید اسلامى را در افکار برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 297
مسلمین مخصوصا نسل جوان ویران سازند آنها در این راه از هر وسیله و هر کس در لباسهاى «دانشمند، خاورشناس، مورخ و روزنامهنگار و حتى بازیگران سینما و ...»
استفاده مىکنند و این حقیقت را مکتوم نمىدارند که هدفشان این نیست که مسلمانان به آیین مسیح یا یهود درآیند بلکه هدف آنها ویرانى افکار و بىعلاقه ساختن جوانان نسبت به مفاخر آیین و سنتشان است!
(آیه 75)
شأن نزول:
این آیه در باره دو نفر از یهود نازل گردیده که یکى امین و درستکار و دیگرى خائن و پست بود نفر اول «عبد اللّه بن سلام» بود که مرد ثروتمندى 1200 اوقیّه «1» طلا نزد او به امانت گذارد، عبد اللّه همه آن را به موقع به صاحبش رد کرد و به واسطه امانتدارى خداوند او را در آیه مورد بحث مىستاید.
نفر دوم «فنحاص» است که مردى از قریش یک دینار به او امانت سپرد «فنحاص» در آن خیانت کرد خداوند او را بواسطه خیانت در امانت نکوهش مىکند.
تفسیر:
خائنان و امینان- جمعى از یهود عقیده داشتند که مسؤول حفظ امانتهاى دیگران نیستند، منطق آنها این بود که مىگفتند ما اهل کتابیم! و پیامبر الهى و کتاب آسمانى او در میان ما بوده است، ولى در مقابل اینها گروهى از آنان خود را موظف به پرداخت حقوق دیگران مىدانستند.
در این آیه قرآن به هر دو گروه اشاره کرده حق هر کدام را ادا مىکند، مىفرماید: «در میان اهل کتاب کسانى هستند که اگر ثروت زیادى به رسم امانت به آنها بسپارى به تو باز مىگردانند (و به عکس) کسانى هستند که اگر یک دینار به عنوان امانت به آنها بسپارى به تو باز نمىگردانند مگر تا زمانى که بالاى سر آنها ایستاده (و بر آنها مسلط) باشى» (وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلَّا ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِماً).
به این ترتیب قرآن مجید به خاطر غلط کارى گروهى از آنها، همه آنها را محکوم نمىکند و این یک درس مهم اخلاقى به همه مسلمین است.
ضمنا نشان مىدهد آن گروهى که خود را در تصرف و غصب اموال دیگران
__________________________________________________
(1) «اوقیّه» یک دوازدهم رطل، معادل هفت مثقال است.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 298
مجاز و مأذون مىدانستند هیچ منطقى جز منطق زور و سلطه را پذیرا نیستند و نمونه آن را بطور گسترده در دنیاى امروز در صهیونیستها مشاهده مىکنیم و این در حقیقت از مسائل جالبى است که در قرآن مجید در آیه فوق پیشگویى شده، و به همین دلیل مسلمانان براى استیفاى حقوق خود از آنان هیچ راهى جز کسب قدرت ندارند.
سپس در ادامه آیه منطق این گروه را در مورد غصب اموال دیگران بیان مىکند، مىفرماید: «این به خاطر آن است که آنها مىگویند ما در برابر «امّیّین» (غیر اهل کتاب) مسؤول نیستیم» (ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَیْسَ عَلَیْنا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ).
آرى! آنها با این خود برتربینى و امتیاز دروغین به خود حق مىدادند که اموال دیگران را به هر اسم و عنوان تملک کنند، و این منطق از اصل خیانت آنها در امانت، به مراتب بدتر و خطرناکتر بود.
قرآن مجید در پاسخ آنها در پایان همین آیه با صراحت مىگوید: «آنها به خدا دروغ مىبندند در حالى که مىدانند» (وَ یَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ).
آنها به خوبى مىدانستند که در کتب آسمانیشان به هیچ وجه اجازه خیانت در امانتهاى دیگران به آنان داده نشده، در حالى که آنها براى توجیه اعمال ننگین خویش چنین دروغهایى را مىساختند و به خدا نسبت مىدادند.
(آیه 76)- این آیه ضمن نفى کلام اهل کتاب که مىگفتند: خوردن اموال غیر اهل کتاب براى ما حرام نیست! و به همین دلیل براى خود آزادى عمل قائل بودند همان آزادى که امروز هم در اعمال بسیارى از آنها مىبینیم که هر گونه تعدى و تجاوز به حقوق دیگران را براى خود مجاز مىدانند، مىفرماید: «آرى، کسى که به پیمان خود وفا کند و پرهیزکارى پیشه نماید (خدا او را دوست دارد زیرا) خداوند پرهیزکاران را دوست مىدارد» (بَلى مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ وَ اتَّقى فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ).
یعنى معیار برترى انسان و مقیاس شخصیت و ارزش آدمى، وفاى به عهد و عدم خیانت در امانت و تقوا و پرهیزکارى به طور عام است.
(آیه 77)
شأن نزول:
جمعى از دانشمندان یهود به هنگامى که موقعیت برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 299
اجتماعى خود را در میان یهود در خطر دیدند کوشش کردند که نشانههایى که در تورات در باره آخرین پیامبر وجود داشت و شخصا در نسخى از تورات با دست خود نگاشته بودند تحریف نمایند و حتى سوگند یاد کنند که آن جملههاى تحریف شده از ناحیه خداست! آیه نازل شد و شدیدا به آنها اخطار کرد.
تفسیر:
در این آیه به بخش دیگرى از خلافکاریهاى یهود و اهل کتاب اشاره شده مىفرماید: «کسانى که پیمان الهى و سوگندهاى خود را (به نام مقدس او) با بهاى کمى معامله مىکنند بهرهاى در آخرت نخواهند داشت» (إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلًا أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ).
البته آیه به صورت کلى ذکر شده هر چند شأن نزول آن گروهى از علماى اهل کتاب است و قرآن در این آیه، پنج مجازات براى آنها ذکر مىکند نخست این که آنها از مواهب بىپایان عالم دیگر بهرهاى نخواهند داشت- چنانکه در بالا ذکر شد.
دیگر این که «خداوند در قیامت با آنها سخن نخواهد گفت» (وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ). و نیز «نظر لطف خود را در آن روز از آنها برمىگیرد و نگاهى به آنها نمىکند» (وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ).
روشن است که منظور از سخن گفتن خداوند سخن گفتن با زبان نیست زیرا خداوند از جسم و جسمانیات پاک و منزه است بلکه منظور سخن گفتن از طریق الهام قلبى و یا ایجاد امواج صوتى در فضا است همانند سخنانى که موسى (ع) از شجره طور شنید. و همچنین نظر کردن خداوند به آنان اشاره به توجه و عنایت خاص اوست نه نگاه با چشم جسمانى- آنچنان که بعضى ناآگاهان پنداشتهاند.
و بالاخره مجازات چهارم و پنجم آنان این است «خداوند آنان را (از گناه) پاک نمىکند و براى آنها عذاب دردناکى است» (وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).
و از اینجا روشن مىشود که گناه پنهان ساختن آیات الهى و شکستن عهد و پیمان او و استفاده از سوگندهاى دروغین تا چه حد سنگین است که تهدید به این همه مجازاتهاى روحانى و جسمانى و محرومیت کامل از الطاف و عنایات الهى شده است.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 300
(آیه 78)
شأن نزول:
این آیه نیز در باره گروهى از علماء یهود نازل شده که با دست خود چیزهایى بر خلاف آنچه در تورات آمده بود در باره صفات پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مىنوشتند و آن را به خدا نسبت مىدادند (و با زبان خود حقایق تورات را تحریف مىکردند).
تفسیر:
باز در این آیه سخن از بخش دیگرى از خلافکاریهاى بعضى از علماى اهل کتاب است مىفرماید: «بعضى از آنها زبان خود را به هنگام تلاوت کتاب خدا چنان مىپیچند و منحرف مىکنند که گمان کنید آنچه را مىخوانند از کتاب خداست در حالى که از کتاب الهى نیست» (وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِیقاً یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِتابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْکِتابِ).
آنها به این کار نیز قناعت نمىکردند بلکه صریحا «مىگفتند این از سوى خدا نازل شده در حالى که از سوى خدا نبود» (وَ یَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ).
سپس قرآن بر این امر تأکید مىکند که این کار به خاطر این نبود که گرفتار اشتباهى شده باشند بلکه «به خدا دروغ مىبندند در حالى که عالم و آگاهند» (وَ یَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ).
ضمنا از این آیه و آیات قبل خطر مهم علماء و دانشمندان منحرف براى یک امت و ملت روشن مىشود.
(آیه 79)
شأن نزول:
در باره شأن نزول این آیه و آیه بعد نقل شده که: کسى نزد پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله آمد و اظهار داشت ما به تو همانند دیگران «سلام» مىکنیم در حالى که به نظر ما چنین اعترافى کافى نیست تقاضا داریم به ما اجازه دهى امتیازى برایت قائل شویم و تو را سجده کنیم! پیامبر فرمود: «سجده براى غیر خدا جایز نیست، پیامبر خود را تنها به عنوان یک بشر احترام کنید ولى حق او را بشناسید و از او پیروى نمایید»!
تفسیر:
این آیه همچنان افکار باطل گروهى از اهل کتاب را نفى و اصلاح مىکند، مخصوصا به مسیحیان گوشزد مىنماید که هرگز مسیح (ع) ادعاى الوهیّت برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 301
نکرد و نیز به درخواست کسانى که مىخواستند این گونه ادعاها را در باره پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله تکرار کنند صریحا پاسخ مىگوید مىفرماید: «براى هیچ بشرى سزاوار نیست که خداوند کتاب آسمانى و حکم و نبوت به او دهد سپس او به مردم بگوید غیر از خدا مرا پرستش کنید» (ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لِی مِنْ دُونِ اللَّهِ).
نه پیامبر اسلام و نه هیچ پیغمبر دیگرى حق ندارد چنین سخنى را بگوید و این گونه نسبتها که به انبیاء داده شده همه ساخته و پرداخته افراد ناآگاه و دور از تعلیمات آنهاست.
سپس مىافزاید: «بلکه (سزاوار مقام او این است که بگوید) افرادى باشید الهى آنگونه که تعلیم کتاب الهى به شما داده شده و درس خواندهاید» و هرگز غیر خدا را پرستش نکنید (وَ لکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ).
آرى! فرستادگان الهى هیچ گاه از مرحله بندگى و عبودیت تجاوز نکردند و همیشه بیش از هر کس در برابر خداوند خاضع بودند.
از جمله مزبور استفاده مىشود که هدف انبیاء تنها پرورش افراد نبوده، بلکه هدف تربیت عالمان ربانى و مصلحان اجتماعى و افراد دانشمند بوده تا بتوانند محیطى را با علم و ایمان خود روشن سازند.
(آیه 80)- این آیه تکمیلى است نسبت به آنچه در آیه قبل آمد مىگوید:
همانطور که پیامبران مردم را به پرستش خویش دعوت نمىکردند، به پرستش فرشتگان و سایر پیامبران هم دعوت نمىنمودند مىفرماید: «و سزاوار نیست این که به شما دستور دهد فرشتگان و پیامبران را پروردگار خود انتخاب کنید» (وَ لا یَأْمُرَکُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِکَةَ وَ النَّبِیِّینَ أَرْباباً).
این جمله از یکسو پاسخى است به مشرکان عرب که فرشتگان را دختران خدا مىپنداشتند و نوعى ربوبیت براى آنها قائل بودند و با این حال خود را پیرو آیین ابراهیم معرفى مىکردند. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 302
و از سوى دیگر پاسخى است به صابئان که خود را پیرو یحیى (ع) مىدانستند ولى مقام فرشتگان را تا سر حد پرستش بالا مىبردند.
و نیز پاسخى است به یهود و نصارا که عزیز یا مسیح (ع) را فرزند خدا معرفى مىکردند.
و در پایان آیه براى تأکید بیشتر مىافزاید: «آیا شما را به کفر دعوت مىکند پس از آن که (تسلیم فرمان حق گشته و) مسلمان شدید» (أَ یَأْمُرُکُمْ بِالْکُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).
یعنى، چگونه ممکن است پیامبرى پیدا شود و نخست مردم را به ایمان و توحید دعوت کند سپس راه شرک را به آنها نشان دهد! آیه ضمنا اشاره سر بستهاى به معصوم بودن پیامبران و عدم انحراف آنها از مسیر فرمان خدا مىکند.
(آیه 81)- پیمان مقدس! به دنبال اشاراتى که در آیات پیشین در باره وجود نشانههاى روشن پیامبر اسلام در کتب انبیاء قبل آمده بود در اینجا اشاره به یک اصل کلى در این رابطه مىکند و مىفرماید: «و (به خاطر بیاورید) هنگامى را که خداوند پیمان مؤکد از پیامبران (و پیروان آنها) گرفت که هرگاه کتاب و دانش به شما دادم سپس پیامبرى به سوى شما آمد که آنچه را با شما است تصدیق مىکند (و نشانههاى او موافق چیزى است که با شما است) حتما به او ایمان بیاورید و او را یارى کنید» (وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ).
در آیات قرآن کرارا اشاره به وحدت هدف پیغمبران خدا شده است و این آیه نمونه زندهاى از آن مىباشد.
سپس براى تأکید مىافزاید: خداوند به آنها فرمود: «آیا اقرار به این موضوع دارید؟ و پیمان مؤکد مرا بر آن گرفتید؟ گفتند: آرى، اقرار داریم فرمود: بر این پیمان گواه باشید و من هم با شما گواهم» (قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى ذلِکُمْ إِصْرِی قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 303
(آیه 82)- در این آیه قرآن مجید پیمان شکنان را مورد مذمت و تهدید قرار مىدهد و مىگوید: «پس هر کس (بعد از این همه پیمانهاى مؤکد و میثاقهاى محکم) سرپیچى کند و روى گرداند (و به پیامبرى همچون پیامبر اسلام که بشارات ظهورش همراه نشانههاى او در کتب پیشین آمده ایمان نیاورد) فاسق و خارج از اطاعت فرمان خداست» (فَمَنْ تَوَلَّى بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ).
و مىدانیم که خداوند این گونه فاسقان لجوج و متعصب را هدایت نمىکند- همان گونه که در آیه 80 سوره توبه آمده است- و کسى که مشمول هدایت الهى نشد سرنوشتش دوزخ و عذاب شدید الهى است.
(آیه 83)- برترین آیین الهى! در اینجا بحث در باره اسلام آغاز مىشود و توجه اهل کتاب و پیروان ادیان گذشته را به آن جلب مىکند.
نخست مىفرماید: «آیا آنها غیر از آیین خدا را مىطلبند»؟ آیین او همین اسلام است (أَ فَغَیْرَ دِینِ اللَّهِ یَبْغُونَ).
سپس مىافزاید: «تمام کسانى که در آسمانها و زمینند چه از روى اختیار یا اجبار اسلام آوردهاند (و در برابر فرمان او تسلیمند) و همه به سوى او بازگردانده مىشوند» بنابراین، اسلام آیین همه جهان هستى و عالم آفرینش است (وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ).
در اینجا قرآن مجید «اسلام» را به معنى وسیعى تفسیر کرده و مىگوید: تمام کسانى که در آسمان و زمینند و تمام موجوداتى که در آنها وجود دارند مسلمانند.
یعنى در برابر فرمان او تسلیمند زیرا، روح اسلام همان تسلیم در برابر حق است منتهى گروهى از روى اختیار (طوعا) در برابر «قوانین تشریعى» او تسلیمند و گروهى بىاختیار (کرها) در برابر «قوانین تکوینى» او.
(آیه 84)- در این آیه خداوند به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله (و همه پیروان او) دستور مىدهد که نسبت به همه تعلیمات انبیاء و پیامبران پیشین، علاوه بر آنچه بر پیغمبر اسلام نازل شده ایمان داشته باشند مىفرماید: «بگو: ایمان به خدا آوردیم و به آنچه بر ما و بر ابراهیم و بر اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط (پیامبران تیرههاى برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 304
بنى اسرائیل) نازل شده و آنچه به موسى و عیسى و همه پیامبران از سوى پروردگارشان داده شده است نیز ایمان آوردهایم ما در میان آنها فرقى نمىگذاریم و ما در برابر او (خداوند) تسلیم هستیم» (قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلى إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسى وَ عِیسى وَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ).
(آیه 85)- و بالاخره در این آیه به عنوان یک نتیجهگیرى کلى مىفرماید:
«هر کس غیر از اسلام آیینى براى خود انتخاب کند از او پذیرفته نخواهد شد و در آخرت از زیانکاران است» (وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ).
(آیه 86)
شأن نزول:
یکى از انصار (مسلمانان مدینه) دستش به خون بىگناهى آلوده گشت و از ترس مجازات از اسلام برگشت و به مکّه فرار کرد (و یازده نفر از پیروان او که مسلمان شده بودند نیز مرتد شدند) پس از ورود به مکه از کار خود سخت پشیمان گشت، یک نفر را به سوى خویشان خود به مدینه فرستاد تا از پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله سؤال کنند آیا براى او راه بازگشتى وجود دارد یا نه؟
آیه نازل شد و قبولى توبه او را با شرایط خاصى اعلام داشت.
تفسیر:
در آیات گذشته سخن از آیین اسلام بود که تنها آیین مقبول الهى است در اینجا سخن از کسانى است که اسلام را پذیرفته و سپس از آن برگشتهاند که در اصطلاح «مرتد» نامیده مىشوند.
مىفرماید: «چگونه خداوند جمعیتى را هدایت مىکند که بعد از ایمان و گواهى به حقانیت رسول، و آمدن نشانههاى روشن براى آنها کافر شدند و خدا جمعیت ستمکاران را هدایت نمىکند» (کَیْفَ یَهْدِی اللَّهُ قَوْماً کَفَرُوا بَعْدَ إِیمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ).
چرا خداوند آنها را هدایت نمىکند؟ دلیل آن روشن است آنها پیامبر را با نشانههاى روشن شناختهاند و به رسالت او گواهى دادهاند بنابراین، در بازگشت و عدول از اسلام در واقع ظالم و ستمگرند و کسى که آگاهانه ظلم و ستم مىکند برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 305
لایق هدایت الهى نیست او زمینههاى هدایت را در وجود خود از میان برده است.
(آیه 87)- سپس مىافزاید: «آنها کیفرشان این است که لعن خداوند و فرشتگان و همه مردم بر آنهاست» (أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ).
(آیه 88)- در این آیه مىافزاید: «این در حالى است که آنها همواره در این لعن و طرد و نفرت مىمانند و مجازات آنها تخفیف نمىیابد و به آنها مهلت داده نمىشود» (خالِدِینَ فِیها لا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ).
در واقع اگر این لعن و طرد جاودانى نبود و یا جاودانى بود و تدریجا تخفیف مىیافت و یا حد اقل مهلتى به آنها داده مىشد تحملش آسانتر بود ولى هیچ یک از اینها در باره آنها نیست عذابشان دردناک و جاودانى و غیر قابل تخفیف و بدون هیچ گونه مهلت است.
(آیه 89)- در این آیه راه بازگشت را به روى این افراد مىگشاید و به آنان اجازه توبه مىدهد چرا که هدف قرآن در همه جا اصلاح و تربیت است.
مىفرماید: «مگر کسانى که بعد از آن توبه کنند و اصلاح نمایند و در مقام جبران برآیند (که توبه آنان پذیرفته مىشود) زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است» (إِلَّا الَّذِینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
از این تعبیر استفاده مىشود که گناه نقصى در ایمان انسان ایجاد مىکند که بعد از توبه باید تجدید ایمان کند تا این نقص بر طرف گردد.
(آیه 90)
شأن نزول:
بعضى گفتهاند این آیه در مورد اهل کتاب که قبل از بعث پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله به او ایمان آورده بودند، اما پس از بعثت به او کفر ورزیدند نازل شده است.
تفسیر:
توبه بىفایده- در آیات قبل سخن از کسانى در میان بود که از راه انحرافى خود پشیمان شده و توبه حقیقى نموده بودند و لذا توبه آنها قبول شد ولى در این آیه سخن از کسانى است که توبه آنها پذیرفته نیست، مىفرماید: «کسانى که بعد از ایمان آوردن کافر شدند سپس بر کفر خود افزودند (و در این راه اصرار برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 306
ورزیدند) هیچ گاه توبه آنان قبول نمىشود (چرا که از روى ناچارى صورت مىگیرد) و آنها گمراهانند» چرا که هم راه خدا را گم کردهاند و هم راه توبه را (إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بَعْدَ إِیمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الضَّالُّونَ).
توبه آنها ظاهرى است چرا که وقتى پیروزى طرفداران حق را ببینند از روى ناچارى اظهار پشیمانى و توبه مىکنند و طبیعى است که چنین توبهاى پذیرفته نشود.
(آیه 91)- در این آیه به دنبال اشارهاى که در آیه قبل به توبههاى بیهوده شد سخن از کفّاره بیهوده مىگوید، مىفرماید: «کسانى که کافر شدند و در حال کفر از دنیا رفتند اگر تمام روى زمین پر از طلا باشد و آن را به عنوان «فدیه» (و کفاره اعمال زشت خویش) بپردازند هرگز از آنها پذیرفته نخواهد شد» (إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْءُ الْأَرْضِ ذَهَباً وَ لَوِ افْتَدى بِهِ).
روشن است کفر تمام اعمال نیک انسان را بر باد مىدهد و اگر تمام روى زمین پر از طلا باشد و در راه خدا انفاق کنند پذیرفته نخواهد شد و صد البته اگر چنین چیزى در قیامت در اختیار آنها باشد و بدهند پذیرفته نیست.
و در پایان آیه به نکته دیگرى اشاره فرموده مىگوید: «آنها کسانى هستند که مجازات دردناک دارند و یاورى ندارند» (أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ).
یعنى، نه تنها فدیه و انفاق به حال آنها سودى ندارد بلکه شفاعت شفاعت کنندگان نیز شامل حال آنها نمىشود زیرا شفاعت شرایطى دارد که یکى از مهمترین آنها ایمان به خداست و اصولا شفاعت به اذن خدا است.
آنها هرگز از چنین افراد نالایق شفاعت نمىکنند که شفاعت نیز لیاقتى لازم دارد چرا که اذن الهى شامل افراد نالایق نمىشود.
آغاز جزء چهارم قرآن مجید
ادامه سوره آل عمران
(آیه 92)- در این آیه به یک نشانه ایمان اشاره کرده، مىگوید: «شما هرگز به حقیقت برّ و نیکى نمىرسید مگر این که از آنچه دوست مىدارید در راه خدا برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 307
انفاق کنید» (لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ).
«برّ» معنى وسیعى دارد که به تمام نیکیها اعم از ایمان و اعمال پاک گفته مىشود، چنانکه از آیه 177 سوره بقره استفاده مىشود که «ایمان به خدا، و روز جزا، و پیامبران، و کمک به نیازمندان، و نماز و روزه، وفاى به عهد، و استقامت در برابر مشکلات و حوادث» همه از شعب «برّ» محسوب مىشوند.
بنابراین رسیدن به مقام نیکوکاران واقعى، شرایط زیادى دارد که یکى از آنها انفاق کردن از اموالى است که مورد علاقه انسان است و این گونه انفاق مقیاسى است براى سنجش ایمان و شخصیت! در پایان آیه براى جلب توجه انفاقکنندگان مىفرماید: «آنچه در راه خدا انفاق مىکنید (کم یا زیاد از اموال مورد علاقه یا غیر مورد علاقه) از همه آنها آگاه است» (وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ).
و بنابراین هرگز گم نخواهد شد و نیز چگونگى آن بر او مخفى نخواهد ماند.
نفوذ آیات قرآن در دلهاى مسلمانان-
نفوذ آیات قرآن در دلهاى مسلمانان به قدرى سریع و عمیق بود که بلافاصله بعد از نزول آیات اثر آن ظاهر مىگشت، به عنوان نمونه در تواریخ و تفاسیر اسلامى در مورد آیه فوق چنین مىخوانیم:
1- یکى از یاران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به نام ابو طلحه انصارى در مدینه نخلستان و باغى زیبا و پر در آمد داشت، پس از نزول آیه فوق به خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسید و عرض کرد: مىدانى که محبوبترین اموال من همین باغ است، و من مىخواهم آن را در راه خدا انفاق کنم تا ذخیرهاى براى رستاخیز من باشد، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: بخّ بخّ ذلک مال رابح لک: آفرین بر تو، آفرین بر تو، این ثروتى است که براى تو سودمند خواهد بود، سپس فرمود: من صلاح مىدانم که آن را به خویشاوندان نیازمند خود بدهى، ابو طلحه دستور پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را عمل کرد و آن را در میان بستگان خود تقسیم کرد.
2- زبیده همسر هارون الرشید قرآنى بسیار گرانقیمت داشت که آن را با زر برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 308
و زیور و جواهرات تزیین کرده بود و علاقه فراوانى به آن داشت، یک روز هنگامى که از همان قرآن تلاوت مىکرد به آیه لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ رسید، با خواندن آیه در فکر فرو رفت و با خود گفت هیچ چیز مثل این قرآن نزد من محبوب نیست و باید آن را در راه خدا انفاق کنم، کسى را به دنبال جواهر فروشان فرستاد و تزیینات و جواهرات آن را بفروخت و بهاى آن را در بیابانهاى حجاز براى تهیه آب مورد نیاز بادیه نشینان مصرف کرد که مىگویند: امروز هم بقایاى آن چاهها وجود دارد و به نام او نامیده مىشود.
(آیه 93)
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و دو آیه بعد از روایات استفاده مىشود که یهود، دو ایراد در گفتگوهاى خود به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کردند، نخست این که چگونه پیامبر اسلام گوشت و شیر شتر را حلال مىداند با این که در آیین ابراهیم (ع) حرام بوده، و به همین دلیل یهود هم به پیروى از ابراهیم آنها را بر خود حرام مىدانند، نه تنها ابراهیم، بلکه نوح هم اینها را تحریم کرده بود با این حال چگونه کسى که آنها را حرام نمىداند دم از آیین ابراهیم مىزند؟! دیگر این که چگونه پیامبر اسلام خود را وفادار به آیین پیامبران بزرگ خدا مخصوصا ابراهیم (ع) مىداند در حالى که تمام پیامبرانى که از دودمان اسحاق فرزند ابراهیم بودند «بیت المقدس» را محترم مىشمردند، و به سوى آن نماز مىخواندند، ولى پیامبر اسلام از آن قبله روى گردانده و کعبه را قبلهگاه خود انتخاب کرده است؟! آیه مورد بحث به ایراد اول پاسخ گفته و دروغ آنها را روشن مىسازد، و آیات آینده به ایراد دوم پاسخ مىگوید.
تفسیر:
تهمت یهود بر پیغمبر خدا- همان گونه که در شأن نزول خواندیم یهود حلال بودن گوشت و شیر شتر را از طرف پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله منکر شده بودند.
قرآن با صراحت تمام تهمتهاى یهود در مورد تحریم پارهاى از غذاهاى پاک- مانند شیر و گوشت شتر- را ردّ مىکند و مىگوید: «در آغاز، تمام این غذاها براى بنى اسرائیل حلال بود، جز آنچه اسرائیل (یعقوب) پیش از نزول تورات بر خود برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 309
تحریم کرده بود» (کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلًّا لِبَنِی إِسْرائِیلَ إِلَّا ما حَرَّمَ إِسْرائِیلُ عَلى نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ).
در باره این که اسرائیل (اسرائیل نام دیگر یعقوب است) چه نوع غذایى را بر خود تحریم کرده بود؟ از روایات اسلامى برمىآید که: هنگامى که یعقوب گوشت شتر مىخورد بیمارى عرق النساء «1» بر او شدت مىگرفت و لذا تصمیم گرفت که از خوردن آن براى همیشه خوددارى کند، پیروان او هم در این قسمت به او اقتدا کردند، و تدریجا امر بر بعضى مشتبه شد، و تصور کردند این یک تحریم الهى است و آن را به خدا نسبت دادند. قرآن در آیه فوق نسبت دادن این موضوع به خداوند را یک تهمت مىشمارد.
در جمله بعد خداوند به پیامبرش دستور مىدهد که از یهود دعوت کند همان تورات موجود نزد آنها را بیاورند و آن را بخوانند تا معلوم شود که ادعاى آنها در مورد تحریم غذاها نادرست است، مىفرماید: «بگو: اگر راست مىگویید تورات را بیاورید و بخوانید» این نسبتهایى که به پیامبران پیشین مىدهید حتى در تورات تحریف شده شما نیست (قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
ولى آنها حاضر به چنین کارى نشدند، چون مىدانستند در تورات چنین چیزى وجود ندارد.
(آیه 94)- در این آیه مىگوید، اکنون که آنها حاضر به آوردن تورات نشدند و افترا بستن آنها بر خدا مسلم شد باید بدانند: «آنها که بعد از این به خدا دروغ مىبندند ستمگرند» زیرا از روى علم و عمد چنین مىکنند (فَمَنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ)
.
(آیه 95)- در این آیه روى سخن را به پیامبر کرده مىگوید: «بگو: خدا راست گفته (و اینها در آیین پاک ابراهیم نبوده است) بنابراین، از آیین ابراهیم پیروى کنید که به حق گرایش داشت و از مشرکان نبود» (قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ).
__________________________________________________
(1) عرق النساء یک نوع بیمارى عصبى است که امروز به آن «سیاتیک» مىگویند. [.....]
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 310
اکنون که مىبینید من در دعوت خود صادق و راستگویم، پس از آیین من که همان آیین پاک و بىآلایش ابراهیم است پیروى کنید. او هرگز از مشرکان نبود و این که مشرکان عرب خود را بر آیین او مىدانند کاملا بىمعنى است، «بت پرست» کجا و «بت شکن» کجا!
(آیه 96)- نخستین خانه مردم! این آیه و آیه بعد به پاسخ دومین ایراد یهود که در باره فضیلت بیت المقدس و برترى آن بر کعبه بوده مىپردازد، نخست مىفرماید: «نخستین خانهاى که براى مردم (و نیایش خداوند) قرار داده شده همان است که در سرزمین مکّه است که پر برکت و مایه هدایت جهانیان است» (إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَ هُدىً لِلْعالَمِینَ).
به این ترتیب اگر کعبه به عنوان قبله مسلمانان انتخاب شده است جاى تعجب نیست، زیرا نخستین خانه توحید است.
تاریخ و منابع اسلامى هم به ما مىگوید که خانه کعبه به دست آدم (ع) ساخته شد و سپس در توفان نوح آسیب دید و به وسیله ابراهیم خلیل تجدید بنا شد.
جالب این که در آیه فوق خانه کعبه به عنوان خانه مردم معرفى شده و این بیانگر این حقیقت است که آنچه به نام خدا و براى خداست باید در خدمت مردم و بندگان او باشد، و آنچه در خدمت مردم و بندگان خداست براى خدا محسوب مىشود.
قابل توجه این که در این آیه براى کعبه علاوه بر امتیاز «نخستین پرستشگاه بودن» به دو امتیاز «مبارک» و «مایه هدایت جهانیان» بودن آن نیز اشاره شده است.
(آیه 97)- در این آیه به دو امتیاز دیگر آن اشاره کرده مىفرماید: «در آن نشانههاى روشن (از جمله) مقام ابراهیم است» (فِیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِیمَ).
و نشانه دیگر آن آرامش و امنیت حاکم بر این شهر است چنانکه قرآن مىگوید: «و هر کس داخل آن شود در امان خواهد بود» (وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً).
در جمله بعد دستور حجّ به همه مردم داده مىگوید: «و براى خدا بر مردم است که آهنگ خانه (او) کنند آنها که توانایى رفتن به سوى آن دارند» (وَ لِلَّهِ عَلَى برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 311
النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا)
.
از این دستور تعبیر به یک بدهى و دین الهى شده که بر ذمّه عموم مردم مىباشد، زیرا فرموده است «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ» «براى خدا بر مردم است ...».
فریضه حجّ از زمان آدم (ع) تشریع شده بود، ولى رسمیت یافتن آن بیشتر مربوط به زمان ابراهیم (ع) است.
تنها شرطى که در آیه براى وجوب حج ذکر شده مسأله استطاعت و توانایى است که از جمله داشتن زاد و توشه و مرکب، و توانایى جسمى را شامل مىشود.
ضمنا از آیه فوق استفاده مىشود که این قانون مانند سایر قوانین اسلامى اختصاص به مسلمانان ندارد، بلکه همه موظفند آن را انجام بدهند.
در پایان آیه براى تأکید و بیان اهمیت مسأله حجّ مىفرماید: «و هر کس کفر بورزد (و حج را ترک کند به خود زیان رسانیده زیرا) خداوند از همه جهانیان بىنیاز است» (وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ).
واژه «کفر» در اصل به معنى پوشانیدن است و از نظر اصطلاح دینى معنى وسیعى دارد و هر گونه مخالفت با حق، چه در مرحله عقاید و چه در مرحله دستورات فرعى را شامل مىشود، لذا در آیه فوق در مورد «ترک حجّ» به کار رفته است.
در باره اهمیت فوق العاده حجّ در حدیثى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم که به على علیه السّلام فرمود: اى على! کسى که حج را ترک کند با این که توانایى دارد کافر محسوب مىشود، زیرا خداوند مىفرماید: بر مردمى که استطاعت دارند به سوى خانه خدا بروند لازم است حج به جا بیاورند و کسى که کفر بورزد (آن را ترک کند) به خود زیان رسانیده است، و خداوند از آنان بىنیاز است، اى على! کسى که حجّ را به تأخیر بیاندازد تا این که از دنیا برود خداوند او را در قیامت یهودى یا نصرانى محشور مىکند!
(آیه 98)
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و سه آیه بعد از مجموع آنچه در کتب شیعه و اهل تسنن نقل شده چنین استفاده مىشود که: یکى از یهودیان به نام برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 312
«شاس بن قیس» که پیرمردى تاریکدل و در کفر و عناد کم نظیر بود، روزى از کنار مجمع مسلمانان مىگذشت، دید جمعى از طایفه «اوس» و «خزرج» که سالها با هم جنگهاى خونینى داشتند، مجلس انسى به وجود آوردهاند، با خود گفت اگر اینها تحت رهبرى محمد صلّى اللّه علیه و آله از همین راه پیش روند موجودیت یهود بکلى در خطر مىافتد در این حال یکى از جوانان یهودى را دستور داد که به جمع آنها بپیوندد، و حوادث خونین «بغاث» (محلى که جنگ شدید اوس و خزرج در آن نقطه واقع شد) را به یاد آنها بیاورد.
اتفاقا این نقشه، مؤثر واقع گردید و جمعى از مسلمانان از شنیدن این جریان به گفتگو پرداختند، چیزى نمانده بود که آتش خاموش شده دیرین بار دیگر شعلهور گردد.
خبر به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسید، فورا با جمعى از مهاجرین به سراغ آنها آمد، و با اندرزهاى مؤثر و سخنان تکان دهنده خود آنها را بیدار ساخت.
جمعیت چون سخنان آرام بخش پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را شنیدند، سلاحها را بر زمین گذاشته، و دانستند این از نقشههاى دشمنان اسلام بوده است، و صلح و صفا و آشتى بار دیگر کینههایى را که مىخواست زنده شود شستشو داد.
در این هنگام چهار آیه نازل شد که در دو آیه نخست، یهودیان اغواکننده را نکوهش مىکند، و در دو آیه بعد به مسلمانان هشدار مىدهد.
تفسیر:
نفاقافکنان- در این آیه نخست روى سخن را به اهل کتاب (یهود) نموده و خداوند به پیغمبرش فرمان مىدهد که با زبان ملامت و سرزنش از آنها بپرسد انگیزه آنها در کفر ورزیدن به آیات خدا چیست؟ در حالى که مىدانند خداوند از اعمال آنان آگاه است. مىفرماید: «بگو: اى اهل کتاب! چرا به آیات خدا کفر مىورزید با آن که خدا گواه است بر اعمالى که انجام مىدهید» (قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ شَهِیدٌ عَلى ما تَعْمَلُونَ).
(آیه 99)- در این آیه آنها را ملامت مىکند و مىفرماید: «بگو: اى اهل کتاب! چرا افرادى را که ایمان آوردهاند از راه خدا باز مىدارید و مىخواهید برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 313
این راه را کج سازید در حالى که شما (به درستى این راه) گواه هستید» (قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجاً وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ).
چرا علاوه بر انحراف خود بار سنگینى مسؤولیت انحراف دیگران را نیز بر دوش مىکشید؟ در حالى که شما باید نخستین دستهاى باشید که این منادى الهى را «لبیک» گویید، زیرا بشارت ظهور این پیامبر قبلا در کتب شما داده شده و شما گواه بر آنید.
در پایان آیه آنها را تهدید مىکند که: «خداوند هرگز از اعمال شما غافل نیست» (وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ).
(آیه 100)- در این آیه روى سخن را به مسلمانان اغفال شده کرده مىگوید:
«اى کسانى که ایمان آوردهاید! اگر از جمعى از اهل کتاب (که کارشان نفاق افکنى و شعلهور ساختن آتش کینه و عداوت در میان شماست) اطاعت کنید شما را پس از ایمان آوردن به کفر باز مىگردانند» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقاً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ کافِرِینَ).