سوره فرقان [25]
این سوره در «مکّه» نازل شده و 77 آیه دارد.
محتواى سوره:
این سوره در حقیقت از سه بخش تشکیل مىشود:
بخش اول که آغاز این سوره را تشکیل مىدهد منطق مشرکان را شدیدا در هم مىکوبد، و بهانه جوییهاى آنها را مطرح کرده و پاسخ مىگوید، و آنها را از عذاب خدا و حساب قیامت و مجازاتهاى دردناک دوزخ بیم مىدهد، و به دنبال آن قسمتهایى از سر گذشت اقوام پیشین را باز گو مىکند.
در بخش دوم براى تکمیل این بحث قسمتى از دلائل توحید و نشانههاى عظمت خدا در جهان آفرینش را بیان مىکند.
بخش سوم فشرده بسیار جامع و جالبى از صفات مؤمنان راستین «عِبادُ الرَّحْمنِ» و بندگان خالص خداست که در مقایسه با کفار متعصب و بهانه گیر و آلودهاى که در بخش اول مطرح بودند، موضع هر دو گروه کاملا مشخص مىشود.
این صفات مجموعهاى است از اعتقادات، عمل صالح، مبارزه با شهوات، داشتن آگاهى کافى، و تعهد و احساس مسؤولیت اجتماعى.
و نام این سوره از آیه اول آن گرفته شده که از قرآن تعبیر به «فرقان» (جدا کننده حق از باطل) مىکند.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین آمده است: «کسى که سوره فرقان را بخواند (و به محتواى آن بیندیشد و در اعتقاد و عمل از آن الهام گیرد) روز قیامت مبعوث مىشود در حالى که در صف مؤمنان به رستاخیز است، برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 320
کسانى که یقین داشتند که قیامت فرا مىرسد و خداوند مردگان را به زندگى جدید باز مىگرداند».
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)- برترین معیار شناخت: این سوره با جمله «تَبارَکَ» آغاز مىشود که از ماده «برکت» است و مىدانیم برکت داشتن چیزى عبارت از آن است که داراى دوام و خیر و نفع کامل باشد.
مىفرماید: «زوالناپذیر و پر برکت است کسى که قرآن را بر بندهاش نازل کرد، تا بیم دهنده جهانیان باشد» (تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً).
جالب این که مبارک بودن ذات پروردگار به وسیله نزول فرقان، یعنى قرآنى که جدا کننده حق از باطل است معرفى شده، و این نشان مىدهد که برترین خیر و برکت آن است که انسان وسیلهاى براى شناخت- شناخت حق از باطل- در دست داشته باشد! البته مقام عبودیت و بندگى خالص است که شایستگى نزول فرقان و پذیرا شدن معیارهاى شناخت حق از باطل را به وجود مىآورد.
(آیه 2)- این آیه، خداوند را که نازل کننده فرقان است به چهار صفت توصیف مىکند که یکى در حقیقت پایه و بقیه نتیجهها و شاخههاى آن است.
نخست مىگوید: «او خدایى است که مالکیت و حکومت آسمانها و زمین منحصر به اوست» (الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
آرى! او حاکم بر کل عالم هستى و تمام آسمانها و زمین است، و چیزى از قلمرو حکومت او بیرون نمىباشد.
سپس به نفى عقاید مشرکان یکى پس از دیگرى پرداخته، مىگوید:
«و (خدایى که) فرزندى براى خود انتخاب نکرد» (وَ لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً).
و به این ترتیب اعتقاد نصارى را به این که حضرت «مسیح» (ع) فرزند خدا برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 321
است و یا یهود که «عزیر» را فرزند خدا مىدانستند و همچنین اعتقاد مشرکان عرب را نفى مىنماید.
سپس مىافزاید: «او شریکى در مالکیت و حاکمیت بر عالم هستى ندارد» (وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ).
و اگر مشرکان عرب، اعتقاد به وجود شریک یا شریکهایى داشتند، و آنها را در عبادت شریک خدا مىپنداشتند. قرآن همه این موهومات را نفى و محکوم مىکند.
و در آخرین جمله مىگوید: «او تمام موجودات را آفریده (نه تنها آفریده) بلکه تقدیر و تدبیر و اندازه گیرى آنها را دقیقا معین کرده است» (وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً).
نه همچون اعتقاد «ثنویّین» که بخشى از موجودات این عالم را مخلوق «یزدان» مىدانستند و بخشى را مخلوق «اهریمن»! و به این ترتیب آفرینش و خلقت را در میان یزدان و اهریمن تقسیم مىکردند.
(آیه 3)- در این آیه بحثى را که در آیات گذشته در مورد مبارزه با شرک و بت پرستى بود را ادامه داده، و مشرکان را در واقع به محاکمه مىکشد و براى برانگیختن وجدان آنها، با منطقى روشن و ساده و در عین حال قاطع و کوبنده سخن مىگوید، مىفرماید: «آنها خدایانى غیر از پروردگار عالم (که اوصافش قبلا گذشت) انتخاب کردند (خدایانى) که مطلقا خالق چیزى نیستند، بلکه خودشان مخلوقند» (وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ).
وانگهى انگیزه آنها براى پرستش بتها چه مىتواند باشد؟ بتهایى که «حتى مالک سود و زیان خود و مالک مرگ و حیات و رستاخیز خویش نیستند» تا چه رسد به دیگران (وَ لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لا حَیاةً وَ لا نُشُوراً).
اصولى که براى انسان اهمیت دارد همین پنج امر است: مسأله سود و زیان و مرگ و زندگى و رستاخیز و به راستى اگر کسى مالک اصلى این امور نسبت به ما برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 322
باشد شایسته پرستش است.
این بتها نه تنها در این دنیا مشکلى را براى بندگان خود حل نمىکنند که در قیامت نیز کارى از آنها ساخته نیست.
(آیه 4)- این آیه به تحلیلهاى کفار و یا صحیحتر بهانهجوئیهاى آنها، در برابر دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پرداخته چنین مىگوید: «و کافران گفتند: این فقط دروغى است که او ساخته، و گروهى دیگر او را بر این کار یارى دادهاند»! (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذا إِلَّا إِفْکٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ).
ولى قرآن در جواب آنها فقط یک جمله مىگوید و آن این که: «آنها با این سخن خود مرتکب ظلم و دروغ و باطل شدند» (فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً).
«ظلم» از این نظر که مردى امین و پاک و راستگو همچون پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله را متهم به دروغ و افترا بر خدا با همدستى جمعى از اهل کتاب کردند، و به مردم و خود نیز ستم نمودند، و دروغ و باطل از این نظر که سخن آنها کاملا بىاساس بود، زیرا بارها پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آنها را دعوت به آوردن سورهها و آیاتى همچون قرآن کرده بود و آنها در برابر این تحدى عاجز و ناتوان شده بودند.
(آیه 5)- این آیه به یکى دیگر از تحلیلهاى انحرافى و بهانههاى واهى آنان در مورد قرآن پرداخته، مىگوید: «آنها گفتند: (این همان) افسانههاى پیشینیان است که وى آن را رو نویس کرده»! (وَ قالُوا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَها).
او براى رسیدن به این مقصد، همه روز از دیگران بهرهگیرى مىکند «و این کلمات هر صبح و شام بر او املا مىشود»! (فَهِیَ تُمْلى عَلَیْهِ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا).
(آیه 6)- در این آیه به عنوان پاسخگویى به این اتهامات بىپایه مىفرماید:
«بگو: کسى آن را نازل کرده است که اسرار آسمانها و زمین را مىداند» (قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
اشاره به این که محتواى این کتاب و اسرار گوناگونى که از علوم و دانشها، تاریخ اقوام پیشین، قوانین و نیازهاى بشرى، و حتى اسرارى از عالم طبیعت و اخبارى از آینده در آن است نشان مىدهد که ساخته و پرداخته مغز بشر نیست، برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 323
و با کمک این و آن تنظیم نشده، بلکه مولود علم کسى است که آگاه از اسرار آسمان و زمین است و علم او بر همه چیز احاطه دارد.
ولى با این همه راه بازگشت را به روى این کج اندیشان مغرض و دروغگویان رسوا باز مىگذارد و در پایان آیه مىگوید: درهاى توبه و باز گشت به سوى خدا به روى همه شما باز است «چرا که او آمرزنده و مهربان بوده و هست» (إِنَّهُ کانَ غَفُوراً رَحِیماً).
به مقتضاى رحمتش، پیامبران را ارسال و کتب آسمانى را نازل نموده، و به مقتضاى غفوریتش گناهان بىحساب شما را در پرتو ایمان و توبه مىبخشد.
آیه 7- شأن نزول: روزى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در کنار خانه خدا نشسته بود، «عبد اللّه بن ابى امیه مخزومى» در برابر او قرار گرفت و گفت: «اى محمّد! تو چنین مىپندارى که رسول پروردگار عالمیانى، اما پروردگار جهانیان و خالق همه مخلوقات شایسته نیست، رسولى مثل تو- انسانى همانند ما- داشته باشد، تو همانند ما غذا مىخورى، و همچون ما در بازارها راه مىروى!» پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عرضه داشت: بار پروردگارا! تو همه سخنان را مىشنوى، و به هر چیز عالمى، آنچه را بندگان تو مىگویند مىدانى (خودت پاسخ آنها را بیان فرما) این آیه و سه آیه بعد از آن نازل شد و به بهانه گیریهاى آنها پاسخ داد.
تفسیر: چرا این پیامبر گنجها و باغها ندارد؟ از آنجا که در آیات گذشته بخشى از ایرادهاى کفار در باره قرآن مجید مطرح گردید و به آن پاسخ داده شد، در اینجا بخش دیگرى را که مربوط به رسالت شخص پیامبر است مطرح کرده و پاسخ مىگوید.
مىفرماید: «آنها گفتند: چرا این رسول، غذا مىخورد و در بازارها راه مىرود»؟! (وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشِی فِی الْأَسْواقِ).
در حالى که او مىخواهد هم ابلاغ دعوت الهى کند و هم بر همه ما حکومت نماید! اصولا آنها معتقد بودند افراد با شخصیت نباید شخصا براى رفع حوائج خود برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 324
به بازارها گام بگذارند، باید مأموران و خدمتگذاران را به دنبال این کار بفرستند.
سپس افزودند: «چرا لا اقل فرشتهاى (از سوى خدا) بر او فرستاده نشده که (به عنوان گواه صدق دعوتش) همراه او، مردم را انذار کند»؟! (لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیراً).
(آیه 8)- بسیار خوب به فرض که قبول کنیم رسول خدا مىتواند انسان باشد، ولى آخر چرا یک انسان تهى دست و فاقد مال و ثروت؟ «چرا گنجى از آسمان براى او انداخته نمىشود و یا لااقل چرا باغى ندارد که از آن بخورد و امرار معاش کند»؟ (أَوْ یُلْقى إِلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّةٌ یَأْکُلُ مِنْها).
و باز به اینها قناعت نکردند و سر انجام با یک نتیجه گیرى غلط او را متهم به جنون ساختند چنانکه در پایان همین آیه مىخوانیم: «و ستمگران گفتند: (اى مردمى که به او ایمان آوردهاید) شما تنها از یک انسان مجنون و کسى که مورد سحر ساحران قرار گرفته است پیروى مىکنید»! (وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً). چرا که آنها معتقد بودند ساحران مىتوانند در فکر و هوش افراد دخالت کنند و سرمایه عقل را از آنها بگیرند؟
(آیه 9)- این آیه پاسخ همه اینها را در یک جمله کوتاه چنین بیان مىکند:
«ببین چگونه براى تو مثلها زدند، و به دنبال آن گمراه شدند، آنچنان که قدرت پیدا کردن راه را ندارند» (انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا).
این جمله تعبیر گویایى است از این واقعیت که آنها در مقابل دعوت حق و قرآنى که محتواى آن شاهد گویاى ارتباطش با خداست به یک مشت سخنان واهى و بىاساس دست زده و مىخواهند با این حرفهاى بىپایه، چهره حقیقت را بپوشانند.
(آیه 10)- این آیه همانند آیه قبل روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده- به عنوان تحقیر سخنان آنها، و این که قابل جوابگویى نیست- مىفرماید: «زوال ناپذیر و بزرگ است خدایى که اگر بخواهد براى تو بهتر از این قرار مىدهد، باغهایى که از زیر درختانش نهرها جارى باشد، (و اگر بخواهد) براى تو قصرهاى مجلل قرار برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 325
مىدهد» (تَبارَکَ الَّذِی إِنْ شاءَ جَعَلَ لَکَ خَیْراً مِنْ ذلِکَ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ یَجْعَلْ لَکَ قُصُوراً).
مگر باغها و قصرهاى دیگران را چه کسى به آنها داده جز خدا؟
اصولا چه کسى این همه نعمت و زیبایى را در این عالم آفریده جز پروردگار! ولى او هرگز نمىخواهد مردم شخصیت تو را در مال و ثروت و قصر و باغ بدانند، و از ارزشهاى واقعى غافل شوند.
(آیه 11)- در اینجا- به دنبال بحثى که از انحراف کفار در مسأله توحید و نبوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در آیات قبل بود- سخن از بخش دیگرى از انحرافات آنها در زمینه معاد مىگوید، و در حقیقت با بیان این بخش روشن مىشود که آنها در تمام اصول دین گرفتار تزلزل و انحراف بودند، هم در توحید و هم در نبوت و هم در معاد، که دو قسمت آن در آیات گذشته آمده، و اکنون سومین بخش را مىخوانیم.
نخست مىگوید: «بلکه آنها قیامت را تکذیب کردند» (بَلْ کَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ).
چرا که اگر کسى ایمان به چنان دادگاه عظیم و پاداش و کیفر الهى داشته باشد این چنین بىپروا حقایق را به باد مسخره نمىگیرد و با ذکر بهانههاى واهى از دعوت پیامبرى که دلائل نبوتش آشکار است سر نمىپیچد.
اما قرآن در اینجا به پاسخ استدلالى نپرداخته، چرا که این گروه اهل منطق و استدلال نبودند، بلکه آینده شوم و دردناک آنها را در برابر چشمشان مجسم مىسازد.
نخست مىگوید: «و ما براى کسى که قیامت را انکار کند آتش سوزانى مهیا کردهایم» (وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ کَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِیراً).
(آیه 12)- سپس توصیف عجیبى از این آتش سوزان کرده، مىگوید:
«هنگامى که این آتش آنها را از راه دور ببیند (چنان به هیجان مىآید که) صداى وحشتناک و خشمآلود او را که با نفس زدن شدید همراه است مىشنوند»! (إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً).
این تعبیرات از شدت این عذاب الهى خبر مىدهد و نشان مىدهد که آتش برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 326
سوزان دوزخ همچون حیوان درنده گرسنهاى که در انتظار طعمه خویش است انتظار این گروه را مىکشد- پناه بر خدا.
(آیه 13)- این وضع دوزخ است به هنگامى که آنها را از دور مىبیند، اما وضع آنها را در آتش دوزخ چنین توصیف مىکند: «و هنگامى که در مکان تنگ و محدودى از آن (آتش) در حالى که در غل و زنجیرند افکنده شوند فریاد واویلاشان بلند مىشود» (وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَکاناً ضَیِّقاً مُقَرَّنِینَ دَعَوْا هُنالِکَ ثُبُوراً).
«دوزخ» مکان وسیعى است اما آنها را در این مکان وسیع آن چنان محدود مىکنند که طبق بعضى از روایات وارد شدنشان در دوزخ همچون وارد شدن میخ در دیوار است!
(آیه 14)- اما به زودى به آنها گفته مىشود: «امروز یک بار واویلا نگویید، بلکه بسیار ناله واویلا سر دهید» (لا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُوراً واحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً کَثِیراً).
و در هر حال این ناله شما به جایى نخواهد رسید و مرگ و هلاکى در کار نخواهد بود، بلکه باید زنده بمانید و مجازاتهاى دردناک را بچشید.
(آیه 15)- سپس روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده دستور مىدهد آنها را به یک داورى دعوت کند، مىفرماید: «بگو: آیا این (سرنوشت دردناک) بهتر است، یا بهشت جاویدانى که به پرهیز کاران وعده داده شده است؟ بهشتى که هم پاداش اعمال آنها است و هم جایگاه و قرارگاهشان» (قُلْ أَ ذلِکَ خَیْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ کانَتْ لَهُمْ جَزاءً وَ مَصِیراً).
(آیه 16)- همان بهشتى که «هر چه بخواهند در آنجا براى آنها فراهم است» (لَهُمْ فِیها ما یَشاؤُنَ).
همان بهشتى که «جاودانه در آن خواهند ماند» (خالِدِینَ).
«این وعدهاى است مسلّم که پروردگارت بر عهده گرفته است» (کانَ عَلى رَبِّکَ وَعْداً مَسْؤُلًا).
این گونه سؤالها و داورى طلبیدنها براى بیدار ساختن وجدانهاى خفته است که آنها را در برابر یک امر بدیهى و بر سر دو راهى قرار دهند.
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 327
(آیه 17)- محاکمه معبودان و عابدان گمراه: از آنجا که در آیات گذشته، سخن از سرنوشت مؤمنان و مشرکان در قیامت و پاداش و کیفر این دو گروه بود، در اینجا همین موضوع را به شکل دیگرى ادامه مىدهد و سؤالى را که خداوند از معبودهاى «مشرکان» در قیامت مىکند همراه جواب آنها به عنوان یک هشدار بیان مىفرماید.
نخست مىگوید: «و (به یاد آور) روزى را که خداوند همه آنها و معبودهایشان را که غیر از «اللّه» پرستش مىکردند جمع و محشور مىکند» (وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ). منظور، معبودهاى انسانى (همچون مسیح) یا شیطانى (همچون جن) و یا «فرشتگان» است.
«آنگاه به آنها مىگوید: آیا شما این بندگان مرا گمراه کردید یا خود آنها راه را گم کردند»؟! (فَیَقُولُ أَ أَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبادِی هؤُلاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِیلَ).
(آیه 18)- اما آنها در پاسخ «مىگویند: منزهى تو اى پروردگار! براى ما شایسته نبود که اولیایى غیر از تو برگزینیم» (قالُوا سُبْحانَکَ ما کانَ یَنْبَغِی لَنا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِکَ مِنْ أَوْلِیاءَ).
نه تنها ما آنها را به سوى خود دعوت نکردیم، بلکه ما به ولایت و عبودیت تو معترف بودیم و غیر از تو را معبود براى خود و دیگران بر نگزیدیم! علت انحراف آنها این بود که: «آنان و پدرانشان را از نعمتها و مواهب دنیا بر خوردار نمودى (آنان به جاى این که شکر نعمتت را به جا آورند در شهوات و کامجوییها فرو رفتند) تا یاد تو را فراموش کردند» (وَ لکِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ آباءَهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّکْرَ).
و به راستى زندگى مرفّه براى جمعیتى که ظرفیت کافى ندارند، و پایههاى ایمانشان سست است «غرور آفرین» است.
و به همین دلیل «تباه و هلاک گشتند» (وَ کانُوا قَوْماً بُوراً).
(آیه 19)- در اینجا خداوند روى سخن را به مشرکان کرده، مىگوید: ببینید «این معبودان شما را در آنچه مىگویید تکذیب کردند» (فَقَدْ کَذَّبُوکُمْ بِما تَقُولُونَ). برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 328
مىگفتید: اینها شما را از راه منحرف کردند و به سوى عبادت خود دعوت نمودند در حالى که آنها گفته شما را دروغ مىشمرند.
و چون چنین است و خود مرتکب انحراف خویش بودهاید، «اکنون نمىتوانید عذاب الهى را بر طرف سازید (و خویش را یارى کنید و) یا از کسى یارى بطلبید» (فَما تَسْتَطِیعُونَ صَرْفاً وَ لا نَصْراً).
«و هر کس از شما ستم کند، عذاب شدید و بزرگى به او مىچشانیم» (وَ مَنْ یَظْلِمْ مِنْکُمْ نُذِقْهُ عَذاباً کَبِیراً).
(آیه 20)-
شأن نزول:
جمعى از مفسران در شأن نزول این آیه چنین آوردهاند که جمعى از سران مشرکان خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمدند و گفتند: اى محمّد! تو از ما چه مىخواهى؟ اگر ریاست مىطلبى ما تو را سر پرست خود مىکنیم، و اگر علاقه به مال دارى از اموال خود براى تو جمع مىکنیم، اما هنگامى که دیدند پیامبر تسلیم نشد به بهانه جویى پرداختند و گفتند: تو چگونه فرستاده خدا هستى با این که غذا مىخورى و در بازارها توقف مىکنى؟! و گفتند: او مىخواهد حکمران ما شود، در حالى که روش او مخالف سیره پادشاهان است! آیه نازل شد و این حقیقت را روشن ساخت که روش پیامبر اسلام روش همه پیامبران پیشین است.
تفسیر:
همه پیامبران چنین بودند! در چند آیه قبل یکى از بهانه جوییهاى مشرکان آمده بود و جوابى اجمالى و سر بسته براى آن گفته شد، این آیه به همان مطلب باز گشته و پاسخى صریحتر و مشروحتر به آن داده، مىگوید: «ما هیچ یک از رسولان را قبل از تو نفرستادیم مگر این که همه آنها (از جنس بشر بودند) غذا مىخوردند و در بازارها راه مىرفتند» و با مردم حشر و نشر داشتند (وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعامَ وَ یَمْشُونَ فِی الْأَسْواقِ).
و در عین حال «بعضى از شما را وسیله امتحان بعض دیگر قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً).
این آزمایش ممکن است از این طریق باشد که انتخاب پیامبران از انسانهایى برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 329
که از میان تودههاى جمعیت محروم بر مىخیزند خود آزمایش بزرگى است، چرا که گروهى ابا دارند زیر بار همنوع خود بروند بخصوص کسى که از نظر امکانات مادى و یا سن و سال در سطح پایینى قرار داشته باشد.
و به دنبال این سخن، همگان را مورد خطاب قرار داده و سؤال مىکند: «آیا صبر و شکیبایى پیشه مىکنید»؟ (أَ تَصْبِرُونَ). چرا که مهمترین رکن پیروزى در تمام این آزمایشها صبر و استقامت و پایمردى است.
و در پایان آیه به عنوان یک هشدار مىفرماید: «پروردگار تو همواره بصیر و بینا بوده و هست» (وَ کانَ رَبُّکَ بَصِیراً).
مبادا تصور کنید چیزى از رفتار شما در برابر آزمونهاى الهى از دیده بینا و موشکاف علم خداوند مکتوم و پنهان مىماند، او همه را دقیقا مىداند و مىبیند.
آغاز جزء نوزدهم قرآن مجید
ادامه سوره فرقان
(آیه 21)- ادعاهاى بزرگ: در اینجا دو قسمت دیگر از بهانههاى مشرکان را مطرح کرده، چنین پاسخ مىدهد.
نخست مىفرماید: «آنها که امیدى به لقاى ما ندارند (و رستاخیز را انکار مىکنند)، مىگویند: چرا فرشتگان بر ما نازل نمىشوند، و یا پروردگارمان را با چشم خود نمىبینیم» (وَ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْمَلائِکَةُ أَوْ نَرى رَبَّنا).
این قابل قبول نیست که پیک وحى تنها بر او نازل شود و ما او را نبینیم! بهترین دلیل براى این که این سخنان را به خاطر تحقیق پیرامون نبوت پیامبر نمىگفتند این است که تقاضاى مشاهده پروردگار کردند و او را تا سر حد یک جسم قابل رؤیت تنزل دادند، همان تقاضاى بىاساسى که مجرمان بنى اسرائیل نیز داشتند، و پاسخ قاطع آن را شنیدند که شرح آن در سوره اعراف آیه 143 آمده است.
لذا قرآن در پاسخ این تقاضاها مىگوید: «آنها در مورد خود تکبر ورزیدند برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 330
و گرفتار غرور و کبر و خود بینى شدند» (لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ).
«و طغیان کردند، چه طغیان بزرگى»؟ (وَ عَتَوْا عُتُوًّا کَبِیراً).
(آیه 22)- سپس به عنوان تهدید مىگوید: اینها که تقاضا دارند فرشتگان را ببینند، به آرزوى خود مىرسند اما «روزى که فرشتگان را مىبینند روز بشارت براى مجرمان نخواهد بود» چرا که روز مجازات و کیفرهاى دردناک اعمال آنهاست (یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلائِکَةَ لا بُشْرى یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ).
آرى! در آن روز از دیدن فرشتگان خوشحال نخواهند شد، بلکه چون نشانههاى عذاب را همراه مشاهده آنان مىبینند به قدرى در وحشت فرو مىروند که همان جملهاى را که در دنیا به هنگام احساس خطر در برابر دیگران مىگفتند بر زبان جارى مىکنند «و مىگویند: ما را امان دهید، ما را معاف دارید» (وَ یَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً).
ولى بدون شک نه این جمله و نه غیر آن اثرى در سر نوشت محتوم آنها ندارد.
(آیه 23)- این آیه وضع اعمال این مجرمان را در آخرت مجسّم ساخته، مىگوید: «و ما به سراغ تمام اعمالى که آنها انجام دادند مىرویم و همه را همچون ذرات غبار پراکنده در هوا مىکنیم»! (وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً). یعنى، اعمال آنها به قدرى بىارزش و بىاثر خواهد شد که اصلا گویى عملى وجود ندارد.
زیرا چنین که به عمل انسان شکل و محتوا مىدهد، نیّت و هدف عمل است، افراد با ایمان، با انگیزه الهى و هدفهاى مقدس و پاک به سراغ انجام کارها مىروند در حالى که مردم بىایمان غالبا گرفتار تظاهر، ریا کارى و تقلب و غرور و خود بینى هستند، و همین سبب بىارزش شدن اعمال آنها مىشود.
(آیه 24)- و از آنجا که قرآن معمولا نیک و بد را در برابر هم قرار مىدهد تا با مقایسه، وضع هر دو روشن شود، این آیه از بهشتیان سخن مىگوید و مىفرماید:
«بهشتیان در آن روز قرارگاهشان بهتر و استراحتگاهشان نیکوتر است» (أَصْحابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِیلًا).
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 331
(آیه 25)- آسمان با ابرها شکافته مىشود! باز در اینجا بحث در باره قیامت و سر نوشت مجرمان در آن روز ادامه مىیابد نخست مىگوید: روز گرفتارى و اندوه مجرمان «روزى است که آسمان با ابرها از هم مىشکافد و فرشتگان پى در پى نازل مىشوند»! (وَ یَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ وَ نُزِّلَ الْمَلائِکَةُ تَنْزِیلًا).
این آیه در حقیقت پاسخى است به یکى دیگر از بهانه جوییهاى مشرکان، زیرا آنها انتظار داشتند خداوند و فرشتگان، طبق اساطیر و افسانههایشان، در میان ابرها به سراغشان بیایند و آنها را به سوى حق دعوت کنند، در اسطورههاى یهود نیز آمده که گاه خداوند در لا بلاى ابرها ظاهر مىشد! در مورد شکافته شدن آسمان با ابرها ممکن است بگوییم: از یک سو پردههاى جهان ماده از مقابل چشم انسان کنار برود و عالم ماوراء طبیعت را مشاهده کند، و از سوى دیگر کرات آسمانى متلاشى شوند و ابرهاى انفجارى آشکار گردند، و در لابلاى آنها شکافهایى نمایان باشد، آن روز، روز پایان این جهان و آغاز رستاخیز است، روز بسیار دردناکى است براى مجرمان بىایمان و ستمکاران لجوج.
(آیه 26)- سپس به یکى از روشنترین مشخصات آن روز پرداخته، مىگوید:
«حکومت حقیقى در آن روز از آن خداوند رحمان است» (الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ).
حتى آنها که در این جهان نوعى حکومت مجازى و محدود و فانى و زود گذر داشتند نیز از صحنه حکومت کنار مىروند، و حاکمیت از هر نظر و در تمام جهات مخصوص ذات پاک او مىشود.
و به همین دلیل «آن روز روز سختى براى کافران خواهد بود» (وَ کانَ یَوْماً عَلَى الْکافِرِینَ عَسِیراً). در حالى که براى مؤمنان بسیار سهل و آسان است.
آیه 27- شأن نزول: در عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دو نفر دوست در میان مشرکان به نام «عقبه» و «ابى» بودند هر زمان عقبه از سفر مىآمد غذایى ترتیب مىداد و اشراف قومش را دعوت مىکرد و در عین حال دوست مىداشت به محضر برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 332
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله برسد هر چند اسلام را نپذیرفته بود.
روزى از سفر آمد و طبق معمول ترتیب غذا داد و دوستان را دعوت کرد، در ضمن از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نیز دعوت نمود.
هنگامى که سفره را گستردند و غذا حاضر شد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: من از غذاى تو نمىخورم تا شهادت به وحدانیت خدا و رسالت من دهى، «عقبه» شهادتین بر زبان جارى کرد.
این خبر به گوش دوستش «ابى» رسید، گفت: اى عقبه! از آئینت منحرف شدى؟
او گفت: نه به خدا سوگند من منحرف نشدم. من از این شرم داشتم که او از سفره من برخیزد بىآنکه غذا خورده باشد لذا شهادت دادم! ابى گفت: من هرگز از تو راضى نمىشوم مگر این که در برابر او بایستى و سخت توهین کنى! عقبه این کار را کرد و مرتد شد، و سر انجام در جنگ بدر در صف کفار به قتل رسید و رفیقش «ابى» نیز در جنگ احد کشته شد.
این آیه و دو آیه بعد از آن نازل گردید و سر نوشت مردى را که در این جهان گرفتار دوست گمراهش مىشود و او را به گمراهى مىکشاند شرح داد.
تفسیر: روز قیامت صحنههاى عجیبى دارد که بخشى از آن در آیات گذشته آمد و در اینجا بخش دیگرى را خاطرنشان مىکند، و آن مسأله حسرت فوقالعاده ظالمان از گذشته خویش است نخست مىفرماید: «و (به خاطر آور) روزى را که ظالم هر دو دست خویش را از شدت حسرت به دندان مىگزد، مىگوید: اى کاش با (رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله) راهى برگزیده بودم» (وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا).
این کار شاید به خاطر این باشد که این گونه اشخاص هنگامى که گذشته خویش را مىنگرند خود را مقصر مىدانند و تصمیم بر انتقام از خویشتن مىگیرند و این نوعى انتقام است تا بتوانند در سایه آن کمى آرامش یابند.
(آیه 28)- در این آیه اضافه مىکند که این ظالم بیدادگر که در دنیایى از برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 333
تأسف فرو رفته مىگوید: «اى واى بر من! کاش فلان شخص گمراه را دوست خود انتخاب نکرده بودم» (یا وَیْلَتى لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلًا).
که تمام بدبختى من در ترک رابطه با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و قبول رابطه با این دوست گمراه بود.
منظور از «فلان» همان شخص است که او را به گمراهى کشانده: شیطان یا دوست بد یا خویشاوند گمراه.
(آیه 29)- باز ادامه داده، مىگوید: «او مرا از یاد آورى (حق) گمراه ساخت بعد از آن که (یاد حق) به سراغ من آمده بود»! (لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِی).
و در پایان آیه مىگوید: «و شیطان همیشه خوار کننده انسان بوده است» (وَ کانَ الشَّیْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولًا). چرا که انسان را به بیراههها و مناطق خطر مىکشاند و بعد او را سرگردان رها کرده و به دنبال کار خود مىرود.
حقیقت خذلان این است که کسى دل به یارى دیگرى ببندد ولى او درست در لحظات حساس دست از کمک و یاریش بر دارد.
در حدیثى از امام جواد علیه السّلام مىخوانیم: «از همنشینى بدان بپرهیز که همچون شمشیر برهنهاند، ظاهرشان زیبا و آثارشان بسیار زشت است»!
(آیه 30)- خدایا، مردم قرآن را ترک کردند! از آن جا که در آیات گذشته انواع بهانه جوییهاى مشرکان لجوج و افراد بىایمان مطرح شده بود، این آیه ناراحتى و شکایت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله را در پیشگاه خدا از کیفیت بر خورد این گروه با قرآن باز گو کرده، مىگوید: «پیامبر بر پیشگاه خدا عرضه داشت: پروردگارا! این قوم من قرآن را ترک گفتند و از آن دورى جستند» (وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً).
این سخن و این شکایت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله امروز نیز همچنان ادامه دارد، که از گروه عظیمى از مسلمانان به پیشگاه خدا شکایت مىبرد که این قرآن را به دست فراموشى سپردند، قرآنى که مملوّ از برنامههاى زندگى مىباشد، این قرآن را رها ساختند و حتى براى قوانین مدنى و جزائیشان دست گدایى به سوى دیگران دراز کردند! برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 334
قرآن در میان آنها به صورت یک کتاب تشریفاتى در آمده است، تنها الفاظش را با صداى جالب از دستگاههاى فرستنده پخش مىکنند، و جاى آن در کاشى کاریهاى مساجد به عنوان هنر معمارى است، براى افتتاح خانه نو، و یا حفظ مسافر، و شفاى بیماران، و حد اکثر براى تلاوت به عنوان ثواب از آن استفاده مىکنند.
آرى! امروز هم پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فریاد مىزند: «خدایا! قوم من قرآن را مهجور داشتند»!
(آیه 31)- این آیه براى دلدارى پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله- که با این موضعگیرى خصمانه دشمنان مواجه بود- مىفرماید: «و این گونه براى هر پیامبرى دشمنى از مجرمان قرار دادیم» (وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ).
فقط تو نیستى که با عداوت سر سختانه این گروه رو برو شدهاى، همه پیامبران در چنین شرایطى قرار داشتند که گروهى از «مجرمان» به مخالفت آنها بر مىخاستند و کمر دشمنى آنان را مىبستند.
ولى بدان تو تنها و بدون یاور نیستى «همین بس که خدا هادى و راهنما، و یار و یاور توست» (وَ کَفى بِرَبِّکَ هادِیاً وَ نَصِیراً).
نه وسوسههاى آنها مىتواند تو را گمراه سازد چرا که هادى تو خداست، و نه توطئههاى آنها مىتواند تو را در هم بشکند چرا که یاورت پروردگار است که علمش برترین علمها و قدرتش ما فوق همه قدرتهاست.
خلاصه تو باید بگویى:
هزار دشمنم ار مىکنند قصد هلاکتوام چو دوستى از دشمنان ندارم باک
(آیه 32)- باز در این آیه به یکى دیگر از بهانه جوییهاى این مجرمان بهانه جو اشاره کرده، مىگوید: «و کافران گفتند: چرا قرآن یکجا بر او نازل نمىشود»؟! (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً).
اصولا بهتر بود خود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نیز از تمام این قرآن یکجا با خبر باشد تا هر چه مردم از او مىخواهند و مىپرسند فورا پاسخ گوید. برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 335
در دنباله آیه به آنها چنین پاسخ مىگوید: «این به خاطر آن است که قلب تو را به وسیله آن محکم داریم و (از این رو) آن را به تدریج بر تو خواندیم» (کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِیلًا).
قرآن مجموعهاى است از اوامر و نواهى، احکام و قوانین، تاریخ و موعظه، و مجموعهاى از استراتژى و تاکتیکهاى مختلف در برخورد با حوادثى که در مسیر امت اسلامى به سوى جلو پیش مىآمده است.
چنین کتابى که همه برنامه حتى قوانین کلى را از طریق حضور در صحنههاى زندگى مردم تبیین و اجرا مىکند امکان ندارد قبلا یکجا تدوین و تنظیم شود، این بدان مىماند که رهبر بزرگى براى پیاده کردن انقلاب تمام اعلامیهها و بیانیهها و امر و نهىهایش را که به مناسبتهاى مختلف ایراد مىشود یکجا بنویسد و نشر دهد، آیا هیچ کس مىتواند چنین سخنى را عاقلانه بداند؟!
(آیه 33)- سپس براى تأکید بیشتر روى پاسخ فوق مىفرماید: «آنها هیچ مثلى براى تو نمىآورند (و هیچ بحث و سخنى را براى تضعیف دعوت تو طرح نمىکنند) مگر این که ما حق را براى تو مىآوریم، و تفسیرى بهتر» و پاسخى دندان شکن که در برابر آن ناتوان شوند! (وَ لا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْناکَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِیراً).
(آیه 34)- و از آنجا که این دشمنان کینهتوز و مشرکان متعصب و لجوج بعد از مجموعه ایرادات خود چنین استنتاج کرده بودند که محمّد و یارانش با این صفات و این کتاب و این برنامههایى که دارند بدترین خلق خدایند- العیاذ باللّه- و چون ذکر این سخن با کلام فصیح و بلیغى همچون قرآن تناسب نداشت در این آیه خداوند به پاسخ این سخن مىپردازد بىآنکه اصل گفتار آنها را نقل کند، مىگوید:
تو گمراه نیستى «آنان که بر صورتهایشان به سوى جهنم محشور مىشوند بدترین محل را دارند و گمراهترین افرادند» (الَّذِینَ یُحْشَرُونَ عَلى وُجُوهِهِمْ إِلى جَهَنَّمَ أُوْلئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ سَبِیلًا).
این از یک سو نشانه خوارى و ذلّت آنهاست، چرا که آنها در دنیا نهایت کبر برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 336
و غرور و خود برتر بینى نسبت به خلق خدا داشتند، و از سوى دیگر تجسّمى است از گمراهیشان در این جهان.
در مقابل گروهى قامتهایى همچون سرو دارند و صورتهاى درخشانى همچون ماه، با گامهاى بلند بسرعت به سوى بهشت مىروند.
(آیه 35)- این همه درس عبرت و این همه بىخبرى! در اینجا قرآن مجید براى دلدارى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان از یک سو و تهدید مشرکان بهانهجو از سوى دیگر به تاریخ اقوام گذشته و سر گذشت شوم آنها اشاره کرده، نخست مىفرماید: «و ما به موسى، کتاب (آسمانى) دادیم، و برادرش هارون را یاور او قرار دادیم» (وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزِیراً).
(آیه 36)- ما به آن دو خطاب کردیم «و گفتیم: به سوى این قوم بروید که آیات ما را تکذیب کردند» (فَقُلْنَا اذْهَبا إِلَى الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا).
آنها از یک سو آیات و نشانههاى خدا را که در آفاق و انفس و در تمام عالم هستى وجود دارد عملا تکذیب نمودند و از سوى دیگر تعلیمات انبیاى پیشین را نیز نادیده گرفته، و آنها را تکذیب نمودند.
ولى با تمام تلاش و کوششى که موسى و برادرش انجام دادند، و با دیدن آن همه معجزات عظیم و متنوع و روشن، باز راه کفر و انکار را پیش گرفتند، لذا «ما آنها را شدیدا در هم کوبیدیم و نابود کردیم» (فَدَمَّرْناهُمْ تَدْمِیراً).
(آیه 37)- همچنین «قوم نوح را هنگامى که رسولان الهى را تکذیب کردند، غرق نمودیم و (سر نوشت) آنها را نشانه روشنى براى عموم مردم قرار دادیم، و براى همه ستمگران عذاب دردناکى فراهم ساختیم» (وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمَّا کَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْناهُمْ وَ جَعَلْناهُمْ لِلنَّاسِ آیَةً وَ أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِینَ عَذاباً أَلِیماً).
(آیه 38)- همچنین «قوم عاد و ثمود و اصحاب الرس و اقوام بسیار دیگرى را که در این میان بودند» هلاک کردیم (وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَیْنَ ذلِکَ کَثِیراً).
قوم عاد همان قوم «هود» پیامبر بزرگ خدا هستند، که از سر زمین احقاف (یا برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 337
یمن) مبعوث شد، و قوم ثمود، قوم پیامبر خدا «صالح» هستند که از سر زمین وادى القرى (میان مدینه و شام) مبعوث گردید، و «اصحاب رس» قومى بودند که درخت صنوبرى را- که «یافث» فرزند «نوح» غرس کرده بود- مىپرستیدند، آنها دوازده شهر آباد داشتند که بر کنار نهرى به نام «رس» بود.
هنگامى که آنها در کفر و بت پرستى فرو رفتند، خداوند پیامبرى از بنى اسرائیل به سوى آنها فرستاد اما آنها ایمان نیاوردند، پیامبر براى قلع ماده فساد از خدا تقاضا کرد آن درخت بخشکد آن درخت خشکید.
آنها هنگامى که چنین دیدند سخت ناراحت شدند، و تصمیم بر کشتن آن پیامبر گرفتند، چاهى عمیق کندند و او را در آن افکندند.
خداوند به خاطر این اعمال زشت، و این ظلم و ستمها آنها را به عذاب شدیدى گرفتار کرد و نابود ساخت.
(آیه 39)- ولى ما هرگز آنها را غافلگیرانه مجازات نکردیم، بلکه «براى هر یک از آنها مثلها زدیم» (وَ کُلًّا ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ).
به ایرادهاى آنها پاسخ گفتیم، همچون پاسخ ایرادهایى که به تو مىکنند، اخطار کردیم، انذار نمودیم، و سر نوشت و داستانهاى گذشتگان را براى آنها باز گو کردیم.
اما هنگامى که هیچ یک از اینها سودى نداد «هر یک از آنها را در هم شکستیم و هلاک کردیم» (وَ کُلًّا تَبَّرْنا تَتْبِیراً).
(آیه 40)- و سر انجام در این آیه اشاره به ویرانههاى شهرهاى قوم لوط مىکند که در سر راه مردم حجاز به شام قرار گرفته، و تابلو زنده و گویایى از سر نوشت دردناک این آلودگان و مشرکان است، مىفرماید: «آنها [مشرکان مکّه] از کنار شهرى که باران شرّ و بد بختى [بارانى از سنگهاى نابود کننده] بر سرشان ریخته شد گذشتند آیا آنها (در سفرهایشان به شام) این صحنه را ندیدند» و در زندگى آنها نیندیشیدند؟! (وَ لَقَدْ أَتَوْا عَلَى الْقَرْیَةِ الَّتِی أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَ فَلَمْ یَکُونُوا یَرَوْنَها). برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 338
آرى! این صحنه را دیده بودند، ولى هرگز درس عبرت نگرفتند چرا که «آنها به رستاخیز ایمان و امید ندارند»! (بَلْ کانُوا لا یَرْجُونَ نُشُوراً).
مرگ را پایان این زندگى مىشمرند، و اگر به زندگى پس از مرگ هم معتقد باشند اعتقادى بسیار سست و بىپایه دارند.
(آیه 41)- این آیه نمونه دیگرى از منطق مشرکان و کیفیت بر خورد آنها با پیامبر اسلام و دعوت راستین او را باز گو مىکند.
نخست مىگوید: «آنها هنگامى که تو را مىبینند (تنها کارى که انجام مىدهند این است که) به باد مسخرهات مىگیرند (و مىگویند:) آیا این همان کسى است که خدا او را به عنوان پیامبر بر انگیخته است» (وَ إِذا رَأَوْکَ إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُواً أَ هذَا الَّذِی بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا).
(آیه 42)- سپس قرآن در ادامه گفتار مشرکان و از زبان آنها چنین نقل مىکند:
«اگر ما بر پرستش خدایانمان استقامت نمىکردیم بیم آن مىرفت که ما را گمراه سازد» و ارتباطمان را با آنها قطع کند (إِنْ کادَ لَیُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَیْها).
ولى قرآن از چند راه به آنها پاسخ مىگوید نخست با یک جمله کوبنده به این گروه که اهل منطق نبودند چنین پاسخ مىدهد: «هنگامى که عذاب الهى را ببینند بزودى مىفهمند چه کسى گمراهتر بوده است»؟! (وَ سَوْفَ یَعْلَمُونَ حِینَ یَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِیلًا).
(آیه 43)- دومین پاسخى که قرآن به سخنان آنها مىدهد در این آیه آمده است، روى سخن را به پیامبر کرده، به عنوان دلدارى و تسلّى خاطر و هم به عنوان بیان دلیل اصلى عدم پذیرش دعوت پیامبر از سوى آنان مىفرماید: «آیا دیدى کسى که معبود خود را هواى نفس خویش برگزیده»؟! (أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ).
«آیا با این حالت تو قادر به هدایت او و دفاع از او هستى»؟! (أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا).
یعنى، اگر آنها در برابر دعوت تو دست به استهزاء و انکار و انواع مخالفتها برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 339
زدند نه خاطر آن بوده که منطق تو ضعیف و دلائل تو غیر قانع کننده و در آئینت جاى شک و تردید است بلکه به خاطر این است که آنها پیرو فرمان عقل و منطق نیستند، معبود آنها هواى نفسشان است، و هوى پرستى سر چشمه غفلت و بىخبرى و کفر و بىایمانى است.
(آیه 44)- بالاخره سومین پاسخى که قرآن به این گروه گمراه مىدهد این است که مىگوید: «آیا تو گمان مىکنى که بیشتر آنها مىشنوند یا مىفهمند»؟! (أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ).
«آنها تنها مانند چهار پایانند، بلکه آنان گمراهترند»! (إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا).
یعنى سخریهها و سخنان زننده و غیر منطقى آنها هرگز تو را ناراحت نکند چون آدمى یا باید خود داراى عقل باشد و آن را به کار گیرد و مصداق «یَعْقِلُونَ» گردد و یا اگر از علم و دانش بر خوردار نیست از دانایان سخن بشنود و مصداق «یَسْمَعُونَ» باشد اما این گروه نه آنند و نه این، و به همین دلیل با چهار پایان تفاوتى ندارند، و روشن است که از چهار پا نمىتوان توقعى داشت، جز نعره کشیدن و لگد زدن، و کارهاى غیر منطقى انجام دادن.
بلکه اینها از چهار پایان نیز بد بختتر و بینواترند که آنها امکان تعقل و اندیشه ندارند، و اینها دارند و به چنان روزى افتادهاند!
(آیه 45)- حرکت سایهها! در اینجا سخن از قسمتهاى مهمى از نعمتهاى الهى به عنوان بیان اسرار توحید و خدا شناسى است. سخن از نعمت «سایهها» و سپس اثرات و برکات «شب» و «خواب و استراحت» و «روشنایى» روز و «وزش بادها» و «نزول باران» و «زنده شدن زمینهاى مرده» و «سیراب شدن» چهار پایان و انسانهاست.
نخست مىگوید: «آیا ندیدى چگونه پروردگارت سایه را گسترده ساخت»؟! (أَ لَمْ تَرَ إِلى رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ).
«و اگر مىخواست آن را ساکن قرار مىداد» سایهاى همیشگى و جاودانى برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 340
(وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساکِناً).
این سایه کشیده و گسترده همان سایهاى است که بعد از طلوع فجر و قبل از طلوع آفتاب بر زمین حکمفرماست و لذتبخشترین سایهها و ساعات همان است.
زیرا به دنبال آن مىفرماید: «سپس خورشید را بر وجود این سایه گسترده دلیل قرار دادیم» (ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلًا).
اشاره به این که اگر آفتاب نبود مفهوم سایه روشن نمىشد، اصولا سایه از پرتو آفتاب به وجود مىآید.
(آیه 46)- در این آیه مىفرماید: «سپس آن را آهسته جمع مىکنیم» و نظام سایه و آفتاب را حاکم مىسازیم (ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَیْنا قَبْضاً یَسِیراً).
مىدانیم هنگامى که خورشید طلوع مىکند تدریجا سایهها بر چیده مىشود تا به هنگام ظهر که در بعضى از مناطق سایه بکلى معدوم مىشود، و در دیگر مناطق به حد اقل خود مىرسد و به این ترتیب سایهها نه یک دفعه ظاهر مىگردند، و نه یک دفعه بر چیده مىشوند، و این خود یکى از حکمتهاى پروردگار است، چرا که اگر انتقال از نور به ظلمت و بالعکس، ناگهانى صورت مىگرفت براى همه موجودات زیانآور بود.
(آیه 47)- بعد از ذکر نعمت سایهها، به شرح دو نعمت دیگر که کاملا متناسب با آن است پرداخته و گوشه دیگرى از اسرار نظام هستى را که بیانگر وجود خداست روشن مىسازد، مىفرماید: «او کسى است که شب را براى شما لباس قرار داد» (وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِباساً).
این پرده ظلمانى نه تنها انسانها که تمام موجودات روى زمین را در خود مستور مىسازد و آنها را همچون لباس، محفوظ مىدارد و همچون پوششى که انسان به هنگام خواب براى ایجاد تاریکى و استراحت از آن استفاده مىکند، او را در بر مىگیرد.
بعد اشاره به نعمت خواب کرده، مىفرماید: «و خواب را استراحت» قرار داد (وَ النَّوْمَ سُباتاً). برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 341
خواب به موقع و به اندازه، تجدید کننده تمام نیروهاى بدن است و نشاط آفرین و مایه قدرت، و بهترین وسیله براى آرامش اعصاب است.
در پایان آیه به نعمت «روز» اشاره کرده، مىفرماید: «و روز را وسیله حرکت و حیات» قرار داد (وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً).
و به راستى روشنایى روز از نظر روح و جسم انسان، حرکت آفرین است همان گونه که تاریکى، خوابآور و آرامبخش است.
(آیه 48)- بعد از بیان این مواهب عظیم که از اساسىترین پایههاى زندگى انسانها است به موهبت بسیار مهم دیگرى پرداخته، مىفرماید: «او کسى است که بادها را بشارتگرانى پیش از رحمتش فرستاد، و از آسمان آبى پاک کننده نازل کردیم» (وَ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً).
نقش بادها به عنوان پیش قراولان نزول رحمت الهى بر کسى پوشیده نیست چرا که اگر آنها نبودند هرگز قطره بارانى بر سر زمین خشکى نمىبارید زیرا اگر بادها ابرهاى پر بار را از بالاى اقیانوسها به سوى زمینهاى خشک نرانند، بار دیگر ابرها تبدیل به باران مىگردد و در همان دریا فرو مىریزد.
همیشه قسمتى از این بادها که در پیشاپیش تودههاى ابر در حرکتند و آمیخته با رطوبت ملایمى هستند، نسیم دلانگیزى ایجاد مىکنند که از درون آن بوى باران به مشام مىرسد، اینان همچون بشارت دهندهاى هستند که از قدوم مسافر عزیزى خبر مىدهند.
آب علاوه بر خاصیت حیات بخشى، خاصیت فوقالعاده مهم پاک کننده را دارد، اگر نبود در یک روز سر تا سر جسم و جان و زندگى ما کثیف و آلوده مىشد.
به علاوه مىدانیم پاکیزه کردن روح از آلودگیها به وسیله غسل و وضو نیز با آب انجام مىگیرد پس این مایع حیاتبخش هم پاک کننده روح است و هم جسم.
(آیه 49)- اما این خاصیت پاک کننده بودن با تمام اهمیتى که دارد در درجه دوم قرار داده شده، لذا در این آیه اضافه مىکند: «تا به وسیله آن، سر زمین مردهاى را زنده کنیم» (لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً). برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 342
«و آن (آب حیاتبخش) را به مخلوقاتى که آفریدهایم- چهار پایان و انسانهاى بسیار- مىنوشانیم» (وَ نُسْقِیَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِیَّ کَثِیراً).
(آیه 50)- در این آیه اشاره به «قرآن» کرده، مىگوید: «ما این آیات را به صورتهاى گوناگون و مؤثر در میان آنها قرار دادیم تا متذکر شوند (و از آن به قدرت پروردگار پى برند) اما بسیارى از مردم جز انکار و کفر کارى در برابر آن نشان ندادند» (وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا فَأَبى أَکْثَرُ النَّاسِ إِلَّا کُفُوراً).
آیه 51)- این آیه اشاره به عظمت مقام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است، مىفرماید: «و اگر مىخواستیم در هر شهر و دیارى، بیم دهندهاى بر مىانگیختیم» ولى این کار لزومى نداشت (وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ نَذِیراً).
زیرا تمرکز نبوّت در وجود یک فرد باعث وحدت و انسجام انسانها و جلو گیرى از هر گونه تفرقه و پراکندگى مىشود.
این آیه هم دلیلى است بر عظمت مقام پیامبر، و هم لزوم وحدت رهبرى و هم سنگین بودن بار مسؤولیت او.
(آیه 52)- به همین دلیل در این آیه دو دستور مهم را که دو برنامه اساسى پیامبران را تشکیل مىدهد بیان مىکند، نخست روى سخن را به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله کرده، مىفرماید: «بنا بر این از کافران اطاعت مکن» (فَلا تُطِعِ الْکافِرِینَ).
در هیچ قدم راه سازش با انحرافات آنها را پیش مگیر که سازشکارى با منحرفان، آفت دعوت به سوى خداست.
و اما دستور دوم این که: «به وسیله قرآن با آنها جهاد بزرگى کن» (وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبِیراً). جهادى بزرگ به عظمت رسالتت، و به عظمت جهاد تمام پیامبران پیشین، جهادى که تمام ابعاد روح و فکر مردم را در برگیرد و جنبههاى مادى و معنوى را شامل شود.
این تعبیر عظمت مقام قرآن را نیز باز گو مىکند، چرا که سلاحى است برنده، که قدرت بیان و استدلال و تأثیر عمیق و جاذبیتش ما فوق تصور و قدرت انسانهاست.
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 343
(آیه 53)- دو دریاى آب شیرین و شور در کنار هم! در این آیه باز به استدلال بر عظمت خداوند از طریق بیان نعمتهاى او در نظام آفرینش مىپردازد، و به تناسب بیان نزول قطرات حیاتبخش باران که در آیات قبل گذشت اشاره به مخلوط نشدن آبهاى شیرین و شور کرده، مىفرماید: «او کسى است که دو دریا را در کنار هم قرار داد، یکى گوارا و شیرین و دیگر شور و تلخ، و در میان آنها برزخى قرار داد (گویى هر یک به دیگرى مىگوید:) دور باش و نزدیک نیا» (وَ هُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَیْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً).
این آیه یکى دیگر از مظاهر شگفتانگیز قدرت پروردگار را در جهان آفرینش ترسیم مىکند که چگونه یک حجاب نامرئى، و حائل ناپیدا در میان دریاى شور و شیرین قرار مىگیرد و اجازه نمىدهد آنها با هم آمیخته شوند.
البته امروز ما این را مىدانیم که این حجاب نامرئى همان «تفاوت درجه غلظت آب شور و شیرین» و به اصطلاح تفاوت «وزن مخصوص» آنها است که سبب مىشود تا مدت مدیدى به هم نیامیزند.
ضمنا قرار گرفتن این آیه در میان آیات مربوط به «کفر» و «ایمان» ممکن است اشاره و تشبیهى در این امر نیز باشد که گاهى در یک جامعه، در یک شهر، و گاه حتى در یک خانه افرادى با ایمان که همچون آب عذب و فراتند در کنار افراد بىایمان که همچون آب ملح و اجاجند، با دو طرز تفکر، دو نوع عقیده، و دو نوع عمل پاک و ناپاک، قرار مىگیرند، بىآنکه به هم آمیخته شوند.
(آیه 54)- در این آیه به مناسبت بحث نزول باران و همچنین دریاهاى آب شور و شیرین که در کنار هم قرار مىگیرند سخن از آفرینش انسان از آب به میان آورده، مىگوید: «او کسى است که از آب انسانى را آفرید» (وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً).
احتمال دارد که چند معنى در مفهوم آیه جمع باشد یعنى هم بشر نخستین از آب آفریده شده، و هم پیدایش تمام افراد انسان از آب «نطفه» است، و هم آب مهمترین ماده ساختمان بدن انسان را تشکیل مىدهد، آبى که از سادهترین برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 344
موجودات این جهان محسوب مىشود چگونه مبدء پیدایش چنین خلقت شگرفى شده است؟! این دلیل روشن قدرت اوست.
به دنبال آفرینش انسان، سخن از گسترش نسلها به میان آورده، مىگوید:
«سپس او را نسب و سبب قرار داد» و نسل او را از این دو طریق گسترش داد (فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً).
منظور از «نسب» پیوندى است که در میان انسانها از طریق زاد و ولد به وجود مىآید، مانند ارتباط پدر و فرزند یا برادران به یکدیگر، اما منظور از «صهر» که در اصل به معنى «داماد» است، پیوندهایى است که از این طریق میان دو طایفه بر قرار مىشود، مانند پیوند انسان با نزدیکان همسرش.
در پایان آیه به عنوان تأکید بر مسائل گذشته، مىفرماید: «و پروردگار تو همواره توانا بوده و هست» (وَ کانَ رَبُّکَ قَدِیراً).
(آیه 55)- سر انجام در این آیه انحراف مشرکان را از اصل توحید، از طریق مقایسه قدرت بتها با قدرت پروردگار که نمونههاى آن در آیات قبل گذشت روشن مىسازد، مىگوید: «و آنها معبودهایى جز خدا مىپرستند که نه سودى به آنها مىرساند و نه زیانى» (وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُهُمْ وَ لا یَضُرُّهُمْ).
مسلم است تنها وجود سود و زیان نمىتواند معیار پرستش باشد، ولى قرآن با این تعبیر بیانگر این نکته است که آنها هیچ بهانهاى براى این پرستش ندارند چرا که بتها موجوداتى هستند کاملا بىخاصیت و فاقد هر گونه ارزش و تأثیر مثبت یا منفى.
در پایان آیه اضافه مىکند: «و کافران همیشه در برابر پروردگارشان (در طریق کفر) پشتیبان یکدیگرند» (وَ کانَ الْکافِرُ عَلى رَبِّهِ ظَهِیراً).
و نیروهایى را که مىبایست در مسیر «اللّه» بسیج کنند، بر ضد آیین خدا و پیامبرش و مؤمنان راستین بسیج مىنمایند.
(آیه 56)- پاداش من هدایت شماست! از آنجا که در آیات گذشته سخن از اصرار بت پرستان بر پرستش بتهایى بود که مطلقا سود و زیانى ندارند، در این آیه برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 345
اشاره به وظیفه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در برابر این متعصبان لجوج کرده، مىگوید: «ما تو را جز به عنوان بشارت دهنده و انذار کننده نفرستادیم» (وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا مُبَشِّراً وَ نَذِیراً).
اگر آنها دعوت تو را نپذیرفتند ایرادى بر تو نیست، تو وظیفه خود را که بشارت و انذار است انجام دادى.
این سخن هم وظیفه پیامبر را مشخص مىکند و هم تسلّى خاطرى براى او است، و هم نوعى تهدید و بىاعتنایى به این گروه گمراه مىباشد.
(آیه 57)- سپس به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد که به آنها «بگو: من در برابر آن (ابلاغ آیین خدا) هیچ گونه پاداشى از شما نمىطلبم» (قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ).
بعد اضافه مىکند: «مگر کسى که بخواهد راهى به سوى پروردگارش برگزیند» این پاداش من است (إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبِیلًا).
یعنى تنها اجر و پاداش من هدایت شماست، آن هم از روى اراده و اختیار نه اکراه و اجبار، و این تعبیر نهایت لطف و محبت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را نسبت به پیروانش روشن مىسازد، چرا که مزد خود را سعادت و خوشبختى آنان مىشمرد.
(آیه 58)- این آیه تکیهگاه اصلى پیامبر را روشن مىسازد، مىفرماید:
«و توکل بر خداوندى کن که زنده است و هرگز نمىمیرد» (وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ).
با داشتن این تکیهگاه و پناهگاه نه نیازى به اجر و پاداش آنها دارى، و نه وحشتى از ضرر و زیان و توطئه آنان.
و اکنون که چنین است «تسبیح و حمد او به جا آور» از نقصها منزه بشمر، و در برابر همه کمالات او را ستایش کن (وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ).
سپس اضافه مىکند: از کار شکنى و توطئههاى دشمنان نگران مباش «همین بس که خداوند از گناهان بندگانش آگاه است» و به موقع حساب آنها را مىرسد (وَ کَفى بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِیراً).
(آیه 59)- این آیه بیان قدرت پروردگار در پهنه جهان هستى است و توصیف دیگرى است از این تکیهگاه مطمئن، مىفرماید: «او کسى است که برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 346
آسمانها و زمین و آنچه را در میان آن دو است در شش روز [شش دوران] آفرید» (الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ).
«سپس بر عرش قدرت قرار گرفت» و به تدبیر عالم پرداخت (ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ).
کسى که داراى این قدرت وسیع است مىتواند متوکلان بر خود را در برابر هر خطر و حادثهاى حفظ کند.
و در پایان آیه اضافه مىکند: «او خداوند رحمان است» (الرَّحْمنُ).
کسى که رحمت عامش همه موجودات را در بر گرفته، و مطیع و عاصى و مؤمن و کافر از خوان نعمت بىدریغش بهره مىگیرند.
اکنون که خدایى دارى بخشنده و قادر و توانا، اگر چیزى مىخواهى «از او بخواه که از همه چیز آگاه است» (فَسْئَلْ بِهِ خَبِیراً).
(آیه 60)- از آنجا که در آیات پیشین سخن از عظمت و قدرت خدا بود و هم وسعت رحمت او در این آیه مىافزاید: «و هنگامى که به آنها گفته شود براى خداوند رحمان (که سراسر وجود شما غرق رحمت اوست) سجده کنید آنها (از روى کبر و غرور، و یا از سر استهزاء) مىگویند: رحمان چیست»؟ (وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ). ما اصلا «رحمان» را نمىشناسیم.
«آیا ما براى چیزى سجده کنیم که تو به ما دستور مىدهى»؟! (أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا).
ما زیر بار هیچ کس نمىرویم و تابع فرمان این و آن نخواهیم شد!.
«این سخن را مىگویند «و بر نفرت و دوریشان از خدا افزوده مىشود» (وَ زادَهُمْ نُفُوراً).
(آیه 61)- این آیه در حقیقت پاسخى است به سؤال آنها که مىگفتند:
رحمان چیست؟ هر چند آنها این سخن را از روى سخریه مىگفتند اما قرآن پاسخ جدّى به آنها داده، مىفرماید: «پر برکت و با عظمت است آن خدایى که در آسمان منزلگاههایى قرار داد» (تَبارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّماءِ بُرُوجاً). برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 347
برجهاى آسمانى اشاره به صورتهاى مخصوص فلکى است که خورشید و ماه در هر فصل و هر موقعى از سال در برابر یکى از آنان قرار مىگیرند مثلا مىگویند خورشید در برج «حمل» قرار گرفته، یعنى محاذى «صورت فلکى حمل» مىباشد، و یا «قمر» در «عقرب» است، یعنى کره ماه برابر صورت فلکى «عقرب» واقع شده.
به این ترتیب آیه اشاره به منزلگاههاى آسمانى خورشید و ماه کرده، و به دنبال آن اضافه مىکند: «و در میان آن چراغ روشن و ماه تابانى آفرید» (وَ جَعَلَ فِیها سِراجاً وَ قَمَراً مُنِیراً).
آیا با این همه نشانههاى روشن، با این منازل بدیع و دقیق خورشید و ماه باز او را نمىشناسید و مىگویید: «مَا الرَّحْمنُ»؟!
(آیه 62)- در این آیه باز به معرفى پروردگار عالم ادامه داده و بخش دیگرى از نظام هستى را باز گو کرده، مىگوید: «و او همان کسى است که شب و روز را جانشین یکدیگر قرار داد، براى آنها که بخواهند متذکر شوند و یا بخواهند شکر گذارى کنند» (وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرادَ أَنْ یَذَّکَّرَ أَوْ أَرادَ شُکُوراً).
نظام بدیعى که اگر نبود، زندگى انسان بر اثر شدت نور و حرارت یا تاریکى و ظلمت به تباهى مىکشید، براى آنها که مىخواهند خدا را بشناسند دلیل جالبى است.
(آیه 63)- صفات ویژه بندگان خاصّ خدا: از این به بعد بحث جامع و جالبى پیرامون صفات ویژه بندگان خاص پروردگار که تحت عنوان «عِبادُ الرَّحْمنِ» آمده، مطرح مىشود، و دوازده صفت از صفات ویژه آنان را بیان مىکند و در حقیقت تکمیلى است براى آیات گذشته که مشرکان لجوج هنگامى که نام خداوند رحمان برده مىشد از سر استهزاء و غرور مىگفتند: رحمان چیست؟
جایى که بندگان او این قدر عالى مقام و با شخصیتند عظمت خداى رحمان را بهتر مىتوان درک کرد. برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 348
نخست مىگوید: «و بندگان خاص خداوند رحمان کسانى هستند که با آرامش و بىتکبر بر روى زمین راه مىروند» (وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً).
نخستین توصیف نفى کبر و غرور و خود خواهى است که در تمام اعمال انسان و حتى در کیفیت راه رفتن او آشکار مىشود زیرا ملکات اخلاقى همیشه خود را در لا بلاى اعمال و گفتار و حرکات انسان نشان مىدهند، تا آنجا که از چگونگى راه رفتن یک انسان مىتوان با دقت و مو شکافى به قسمت قابل توجهى از اخلاق او پى برد.
آرى! آنها متواضعند، و تواضع کلید ایمان است.
دومین وصف آنها حلم و بردبارى است چنانکه قرآن در ادامه همین آیه مىگوید: «و هنگامى که جاهلان آنها را مورد خطاب قرار مىدهند (و به جهل و جدال و سخنان زشت مىپردازند) در پاسخ آنها سلام مىگویند» (وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً). سلامى که نشانه بىاعتنایى توأم با بزرگوارى است، نه ناشى از ضعف، نه سلام تحیت که نشانه محبت و پیوند دوستى است.
(آیه 64)- در این آیه به سومین ویژگى آنها که عبادت خالصانه پروردگار است پرداخته، مىگوید: «و آنها کسانى هستند که شبانگاه براى پروردگارشان سجده و قیام مىکنند» (وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً).
در ظلمت شب که چشم غافلان در خواب است و جایى براى تظاهر و ریا وجود ندارد خواب خوش را بر خود حرام کرده و به خوشتر از آن ذکر خدا و قیام و سجود در پیشگاه با عظمت اوست مىپردازد، پاسى از شب را به مناجات با محبوب مىگذرانند، و قلب و جان خود را با یاد و نام او روشن مىکنند.
(آیه 65)- چهارمین صفت ویژه آنان خوف و ترس از مجازات و کیفر الهى است «و آنها کسانى هستند که پیوسته مىگویند: پروردگارا! عذاب جهنم را از ما بر طرف گردان که عذابش سخت و شدید و پر دوام است» (وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها کانَ غَراماً).
زیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 349
(آیه 66)- «چرا که جهنم بد جایگاه و بد محل اقامتى است» (إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً).
با این که آنها شبها به یاد خدا هستند و به عبادتش مشغول، و روزها در مسیر انجام وظیفه گام بر مىدارند باز هم قلوبشان مملوّ از ترس مسؤولیتهاست، همان ترسى که عامل نیرومندى براى حرکت به سوى انجام وظیفه بیشتر و بهتر است.
(آیه 67)- سپس به پنجمین صفت ممتاز «عباد الرحمن» که اعتدال و دورى از هر گونه افراط و تفریط در کارها مخصوصا در مسأله انفاق است اشاره کرده، مىفرماید: «و آنها کسانى هستند که به هنگام انفاق، نه اسراف مىکنند و نه سخت گیرى، بلکه در میان این دو حد اعتدال را رعایت مىکنند» (وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً).
جالب توجه این که سخن را روى کیفیت انفاق آنان مىبرد- اصل انفاق کردن را مسلّم مىگیرد- و مىگوید: انفاقى عادلانه و دور از هر گونه اسراف و سخت گیرى دارند، نه آن چنان بذل و بخششى کنند که زن و فرزندشان گرسنه بمانند، و نه آن چنان سختگیر باشند که دیگران از مواهب آنها بهره نگیرند.
(آیه 68)- ششمین ویژگى «عباد الرّحمن» توحید خالص است که آنها را از هر گونه شرک و دو گانه و یا چند گانه پرستى دور مىسازد.
مىفرماید: «و آنها کسانى هستند که معبود دیگرى را با خداوند نمىخوانند» (وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ).
نور توحید سراسر قلب آنها و زندگى فردى و اجتماعیشان را روشن ساخته و تیرگى و ظلمت شرک از آسمان فکر و روح آنها بکلى رخت بربسته است.
هفتمین صفت، پاکى آنها از آلودگى به خون بىگناهان است: «و آنها هرگز انسانى را که خداوند (خونش را) حرام شمرده- جز به حق- به قتل نمىرسانند» (وَ لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ).
از آیه فوق به خوبى استفاده مىشود که تمام نفوس انسانى در اصل محترمند و ریختن خون آنها ممنوع است، مگر عواملى پیش آید که این احترام ذاتى را برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 350
تحت الشعاع قرار دهد و مجوز ریختن خون گردد.
هشتمین وصف آنها این است که: دامان عفتشان هرگز آلوده نمىشود «و زنا نمىکنند» (وَ لا یَزْنُونَ).
آنها بر سر دو راهى کفر و ایمان، ایمان را انتخاب مىکنند، و بر سر دو راهى امنیت و ناامنى جانها، امنیت را، و بر سر دو راهى پاکى و آلودگى، پاکى را، آنها محیطى خالى از هر گونه شرک و ناامنى و بىعفتى و ناپاکى با تلاش و کوشش خود فراهم مىسازند.
و در پایان آیه براى تأکید هر چه بیشتر اضافه مىکند: «و هر کس یکى از این امور را انجام دهد عقوبت و مجازاتش را خواهد دید» (وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً).
(آیه 69)- از آنجا که این سه گناه نهایت اهمیت را دارد باز در این آیه روى آن تکیه کرده، مىگوید: کسانى که مرتکب این امور شوند «عذاب آنها در قیامت مضاعف مىگردد، و با خوارى، جاودانه در عذاب خواهند ماند» (یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهاناً).
منظور از مضاعف شدن عذاب این است که بر هر یک از گناهان سه گانه که در آیه قبل مذکور است مجازات جدا گانهاى خواهد شد که مجموعا عذاب مضاعف است.
از این گذشته گاه یک گناه سر چشمه گناهان دیگر مىشود، مانند کفر که سبب ترک واجبات و انجام محرمات مىگردد، و این خود موجب مضاعف شدن مجازات الهى است.
(آیه 70)- ولى از آنجا که قرآن مجید هیچگاه راه بازگشت را به روى مجرمان نمىبندد و گنهکاران را تشویق و دعوت به توبه مىکند، در این آیه چنین مىگوید:
«مگر کسانى که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند که خداوند (گناهان آنان را) به حسنات مبدّل مىکند، و خداوند همواره آمرزنده و مهربان بوده است» (إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً). برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 351
تبدیل سیئات به حسنات:
در اینجا چند تفسیر است که همه مىتواند قابل قبول باشد:
1- هنگامى که انسان توبه مىکند و ایمان به خدا مىآورد، سیئات اعمالش در آینده تبدیل به حسنات مىشود، اگر در گذشته مرتکب قتل نفس مىشد در آینده دفاع از مظلومان و مبارزه با ظالمان را جاى آن مىگذارد.
2- دیگر این که خداوند به لطف و کرم و فضل و انعامش بعد از توبه کردن سیئات اعمال او را محو مىکند، و به جاى آن حسنات مىنشاند.
3- سومین تفسیر این که منظور از سیئات آثار سوئى است که از آن بر روح و جان انسان نشسته، هنگامى که توبه کند و ایمان آورد آن آثار سوء از روح و جانش بر چیده مىشود، و تبدیل به آثار خیر مىگردد.
(آیه 71)- این آیه در حقیقت چگونگى توبه صحیح را تشریح کرده، مىگوید: «و کسى که توبه کند و عمل صالح انجام دهد، بسوى خدا بازگشت مىکند» و پاداش خود را از او مىگیرد (وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتاباً).
یعنى، توبه و ترک گناه باید تنها به خاطر زشتى گناه نباشد بلکه علاوه بر آن انگیزهاش خلوص نیت و باز گشت به سوى پروردگار باشد.
(آیه 72)- نهمین صفت برجسته عباد الرّحمن احترام و حفظ حقوق دیگران است «آنها کسانى هستند که هرگز شهادت به باطل نمىدهند» (وَ الَّذِینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ). و در مجالس باطل نیز حضور پیدا نمىکنند.
به این ترتیب عباد الرحمن و بندگان خاص خدا نه شهادت به دروغ مىدهند، و نه در مجالس لهو و باطل و گناه حضور مىیابند، چرا که حضور در این مجالس علاوه بر امضاى گناه، مقدمه آلودگى قلب و روح است.
سپس در ذیل آیه به دهمین صفت برجسته آنان که داشتن هدف مثبت در زندگى است اشاره کرده، مىگوید: «و آنها هنگامى که با لغو و بیهودگى بر خورد کنند، بزرگوارانه از کنار آن مىگذرند» (وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً). برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 352
در حقیقت آنها نه در مجلس باطل حضور پیدا مىکنند و نه آلوده لغو و بیهودگى مىشوند.
(آیه 73)- یازدهمین صفت این گروه از بندگان خاص خدا، داشتن چشم بینا، و گوش شنوا به هنگام بر خورد با آیات پروردگار است، مىفرماید: «و آنها کسانى هستند که هر گاه آیات پروردگارشان به آنها یاد آورى شود کر و کور روى آن نمىافتند»! (وَ الَّذِینَ إِذا ذُکِّرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْها صُمًّا وَ عُمْیاناً).
مسلما منظور اشاره به عمل کفار نیست، چرا که آنها به آیات الهى اصلا اعتنایى ندارند، بلکه منظور گروه منافقان یا به ظاهر مسلمانان قشرى است که چشم و گوش بسته بر آیات خدا مىافتند بىآنکه حقیقت آن را درک کنند، و در عمل از آن الهام گیرند.
اصولا درک آگاهانه از مذهب سر چشمه اصلى مقاومت و پایدارى و ایستادگى است، چرا که چشم و گوش بستگان را به آسانى مىتوان فریب داد، و با تحریف مذهب از مسیر اصلى منحرف ساخت، و آنها را به وادى کفر و بىایمانى و ضلالت کشاند.
(آیه 74)- یازدهمین ویژگى این مؤمنان راستین آن است که توجه خاصى به تربیت فرزند و خانواده خویش دارند و براى خود در برابر آنها مسؤولیت فوقالعادهاى قائلند «و آنها پیوسته (از درگاه خدا مىخواهند و) مىگویند:
پروردگارا! از همسران و فرزندان ما کسانى قرار ده که مایه روشنى چشم ما گردند»! (وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ).
بدیهى است منظور این نیست که تنها در گوشهاى بنشینند و دعا کنند، بلکه دعا دلیل شوق و عشق درونیشان بر این امر است، و رمز تلاش و کوشش.
و بالاخره دوازدهمین وصف برجسته این بندگان خالص خدا که از یک نظر مهمترین این اوصاف است این که آنها هرگز به این قانع نیستند که خود راه حق را بسپرند بلکه همّتشان آن چنان والاست که مىخواهند امام و پیشواى جمعیت مؤمنان باشند و دیگران را نیز به این راه دعوت کنند. برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 353
آنها چون زاهدان گوشه گیر و منزوى، تنها گلیم خویش را از آب بیرون نمىکشند، بلکه سعیشان این است که بگیرند غریق را! لذا در پایان آیه مىفرماید: آنها کسانى هستند که مىگویند: «پروردگارا! ما را امام و پیشواى پرهیزکاران قرار ده» (وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً).
آرى! آنها بندگان خاص رحمانند، و همان گونه که رحمت عام خدا همگان را فرا مىگیرد، رحمت این بندگان خدا نیز از جهاتى عام است، علم و فکر و بیان و قلم و مال و قدرتشان پیوسته در مسیر هدایت خلق خدا کار مىکند. آنها سر مشقهایى براى پرهیز کاران محسوب مىشوند.
(آیه 75)- بعد از تکمیل این اوصاف دوازده گانه اشاره به این بندگان خاص خدا با تمام این ویژگیها کرده، و در یک جمع بندى کوتاه پاداش الهى آنان را چنین بیان مىکند: «آنها کسانى هستند که درجات عالى بهشت در برابر صبر و استقامتشان به آنها پاداش داده مىشود» (أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا).
«صبر» وصف تازهاى نیست بلکه ضامن اجراى تمام اوصاف گذشته است و در اینجا مفهوم وسیعى دارد که شکیبایى و استقامت در برابر مشکلات راه اطاعت پروردگار و جهاد و مبارزه با هوسهاى سر کش و ایستادگى در مقابل عوامل گناه همه در آن جمع است.
سپس اضافه مىکند: «در آن غرفههاى بهشتى با تحیت و سلام رو برو مىشوند» (وَ یُلَقَّوْنَ فِیها تَحِیَّةً وَ سَلاماً).
بهشتیان به یکدیگر تحیت و سلام مىگویند و فرشتگان به آنها، و از همه بالاتر خداوند به آنها سلام و تحیت مىگوید.
(آیه 76)- سپس براى تأکید بیشتر مىفرماید: «جاودانه در آن خواهند ماند، چه قرارگاه خوب و چه محل اقامت زیبایى»؟ (خالِدِینَ فِیها حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً).
(آیه 77)- اگر دعاى شما نبود ارزشى نداشتید! این آیه که آخرین آیه سوره فرقان است در حقیقت نتیجهاى است براى تمام سوره، و هم براى بحثهایى که در برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 354
زمینه اوصاف «عباد الرّحمن» در آیات گذشته آمده است.
روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مىگوید: «بگو: پروردگار من براى شما ارج و وزنى قائل نیست اگر دعاى شما نباشد» (قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ).
بنا بر این آنچه به شما وزن و ارزش و قیمت در پیشگاه خدا مىدهد همان ایمان و دعا و توجه به پروردگار و بندگى اوست.
سپس مىافزاید: «شما تکذیب (آیات پروردگار و پیامبران خدا) کردید، و این تکذیب دامان شما را خواهد گرفت، و از شما جدا نخواهد شد» (فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزاماً).
یعنى شما در گذشته آیات خدا و پیامبران او را تکذیب کردید اگر به سوى خدا نیایید و راه ایمان و بندگى او را پیش نگیرید هیچ ارزش و مقامى نزد او نخواهید داشت، و کیفرهاى تکذیبتان قطعا دامانتان را خواهد گرفت.
(پایان سوره فرقان»