تفسیر سوره فرقان

سوره فرقان [25]

این سوره در «مکّه» نازل شده و 77 آیه دارد.

محتواى سوره:

این سوره در حقیقت از سه بخش تشکیل مى‏شود:

بخش اول که آغاز این سوره را تشکیل مى‏دهد منطق مشرکان را شدیدا در هم مى‏کوبد، و بهانه جوییهاى آنها را مطرح کرده و پاسخ مى‏گوید، و آنها را از عذاب خدا و حساب قیامت و مجازاتهاى دردناک دوزخ بیم مى‏دهد، و به دنبال آن قسمتهایى از سر گذشت اقوام پیشین را باز گو مى‏کند.

در بخش دوم براى تکمیل این بحث قسمتى از دلائل توحید و نشانه‏هاى عظمت خدا در جهان آفرینش را بیان مى‏کند.

بخش سوم فشرده بسیار جامع و جالبى از صفات مؤمنان راستین «عِبادُ الرَّحْمنِ» و بندگان خالص خداست که در مقایسه با کفار متعصب و بهانه گیر و آلوده‏اى که در بخش اول مطرح بودند، موضع هر دو گروه کاملا مشخص مى‏شود.

این صفات مجموعه‏اى است از اعتقادات، عمل صالح، مبارزه با شهوات، داشتن آگاهى کافى، و تعهد و احساس مسؤولیت اجتماعى.

و نام این سوره از آیه اول آن گرفته شده که از قرآن تعبیر به «فرقان» (جدا کننده حق از باطل) مى‏کند.

فضیلت تلاوت سوره:

در حدیثى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین آمده است: «کسى که سوره فرقان را بخواند (و به محتواى آن بیندیشد و در اعتقاد و عمل از آن الهام گیرد) روز قیامت مبعوث مى‏شود در حالى که در صف مؤمنان به رستاخیز است،                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 320

 کسانى که یقین داشتند که قیامت فرا مى‏رسد و خداوند مردگان را به زندگى جدید باز مى‏گرداند».

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 (آیه 1)- برترین معیار شناخت: این سوره با جمله «تَبارَکَ» آغاز مى‏شود که از ماده «برکت» است و مى‏دانیم برکت داشتن چیزى عبارت از آن است که داراى دوام و خیر و نفع کامل باشد.

مى‏فرماید: «زوال‏ناپذیر و پر برکت است کسى که قرآن را بر بنده‏اش نازل کرد، تا بیم دهنده جهانیان باشد» (تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى‏ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً).

جالب این که مبارک بودن ذات پروردگار به وسیله نزول فرقان، یعنى قرآنى که جدا کننده حق از باطل است معرفى شده، و این نشان مى‏دهد که برترین خیر و برکت آن است که انسان وسیله‏اى براى شناخت- شناخت حق از باطل- در دست داشته باشد! البته مقام عبودیت و بندگى خالص است که شایستگى نزول فرقان و پذیرا شدن معیارهاى شناخت حق از باطل را به وجود مى‏آورد.

 (آیه 2)- این آیه، خداوند را که نازل کننده فرقان است به چهار صفت توصیف مى‏کند که یکى در حقیقت پایه و بقیه نتیجه‏ها و شاخه‏هاى آن است.

نخست مى‏گوید: «او خدایى است که مالکیت و حکومت آسمانها و زمین منحصر به اوست» (الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

آرى! او حاکم بر کل عالم هستى و تمام آسمانها و زمین است، و چیزى از قلمرو حکومت او بیرون نمى‏باشد.

سپس به نفى عقاید مشرکان یکى پس از دیگرى پرداخته، مى‏گوید:

 «و (خدایى که) فرزندى براى خود انتخاب نکرد» (وَ لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً).

و به این ترتیب اعتقاد نصارى را به این که حضرت «مسیح» (ع) فرزند خدا                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 321

 است و یا یهود که «عزیر» را فرزند خدا مى‏دانستند و همچنین اعتقاد مشرکان عرب را نفى مى‏نماید.

سپس مى‏افزاید: «او شریکى در مالکیت و حاکمیت بر عالم هستى ندارد» (وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ).

و اگر مشرکان عرب، اعتقاد به وجود شریک یا شریکهایى داشتند، و آنها را در عبادت شریک خدا مى‏پنداشتند. قرآن همه این موهومات را نفى و محکوم مى‏کند.

و در آخرین جمله مى‏گوید: «او تمام موجودات را آفریده (نه تنها آفریده) بلکه تقدیر و تدبیر و اندازه گیرى آنها را دقیقا معین کرده است» (وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً).

نه همچون اعتقاد «ثنویّین» که بخشى از موجودات این عالم را مخلوق «یزدان» مى‏دانستند و بخشى را مخلوق «اهریمن»! و به این ترتیب آفرینش و خلقت را در میان یزدان و اهریمن تقسیم مى‏کردند.

 (آیه 3)- در این آیه بحثى را که در آیات گذشته در مورد مبارزه با شرک و بت پرستى بود را ادامه داده، و مشرکان را در واقع به محاکمه مى‏کشد و براى برانگیختن وجدان آنها، با منطقى روشن و ساده و در عین حال قاطع و کوبنده سخن مى‏گوید، مى‏فرماید: «آنها خدایانى غیر از پروردگار عالم (که اوصافش قبلا گذشت) انتخاب کردند (خدایانى) که مطلقا خالق چیزى نیستند، بلکه خودشان مخلوقند» (وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ).

وانگهى انگیزه آنها براى پرستش بتها چه مى‏تواند باشد؟ بتهایى که «حتى مالک سود و زیان خود و مالک مرگ و حیات و رستاخیز خویش نیستند» تا چه رسد به دیگران (وَ لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لا حَیاةً وَ لا نُشُوراً).

اصولى که براى انسان اهمیت دارد همین پنج امر است: مسأله سود و زیان و مرگ و زندگى و رستاخیز و به راستى اگر کسى مالک اصلى این امور نسبت به ما                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 322

 باشد شایسته پرستش است.

این بتها نه تنها در این دنیا مشکلى را براى بندگان خود حل نمى‏کنند که در قیامت نیز کارى از آنها ساخته نیست.

 (آیه 4)- این آیه به تحلیلهاى کفار و یا صحیحتر بهانه‏جوئیهاى آنها، در برابر دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پرداخته چنین مى‏گوید: «و کافران گفتند: این فقط دروغى است که او ساخته، و گروهى دیگر او را بر این کار یارى داده‏اند»! (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذا إِلَّا إِفْکٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ).

ولى قرآن در جواب آنها فقط یک جمله مى‏گوید و آن این که: «آنها با این سخن خود مرتکب ظلم و دروغ و باطل شدند» (فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً).

 «ظلم» از این نظر که مردى امین و پاک و راستگو همچون پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله را متهم به دروغ و افترا بر خدا با همدستى جمعى از اهل کتاب کردند، و به مردم و خود نیز ستم نمودند، و دروغ و باطل از این نظر که سخن آنها کاملا بى‏اساس بود، زیرا بارها پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آنها را دعوت به آوردن سوره‏ها و آیاتى همچون قرآن کرده بود و آنها در برابر این تحدى عاجز و ناتوان شده بودند.

 (آیه 5)- این آیه به یکى دیگر از تحلیلهاى انحرافى و بهانه‏هاى واهى آنان در مورد قرآن پرداخته، مى‏گوید: «آنها گفتند: (این همان) افسانه‏هاى پیشینیان است که وى آن را رو نویس کرده»! (وَ قالُوا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَها).

او براى رسیدن به این مقصد، همه روز از دیگران بهره‏گیرى مى‏کند «و این کلمات هر صبح و شام بر او املا مى‏شود»! (فَهِیَ تُمْلى‏ عَلَیْهِ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا).

 (آیه 6)- در این آیه به عنوان پاسخگویى به این اتهامات بى‏پایه مى‏فرماید:

 «بگو: کسى آن را نازل کرده است که اسرار آسمانها و زمین را مى‏داند» (قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

اشاره به این که محتواى این کتاب و اسرار گوناگونى که از علوم و دانشها، تاریخ اقوام پیشین، قوانین و نیازهاى بشرى، و حتى اسرارى از عالم طبیعت و اخبارى از آینده در آن است نشان مى‏دهد که ساخته و پرداخته مغز بشر نیست،                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 323

 و با کمک این و آن تنظیم نشده، بلکه مولود علم کسى است که آگاه از اسرار آسمان و زمین است و علم او بر همه چیز احاطه دارد.

ولى با این همه راه بازگشت را به روى این کج اندیشان مغرض و دروغگویان رسوا باز مى‏گذارد و در پایان آیه مى‏گوید: درهاى توبه و باز گشت به سوى خدا به روى همه شما باز است «چرا که او آمرزنده و مهربان بوده و هست» (إِنَّهُ کانَ غَفُوراً رَحِیماً).

به مقتضاى رحمتش، پیامبران را ارسال و کتب آسمانى را نازل نموده، و به مقتضاى غفوریتش گناهان بى‏حساب شما را در پرتو ایمان و توبه مى‏بخشد.

آیه 7- شأن نزول: روزى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در کنار خانه خدا نشسته بود، «عبد اللّه بن ابى امیه مخزومى» در برابر او قرار گرفت و گفت: «اى محمّد! تو چنین مى‏پندارى که رسول پروردگار عالمیانى، اما پروردگار جهانیان و خالق همه مخلوقات شایسته نیست، رسولى مثل تو- انسانى همانند ما- داشته باشد، تو همانند ما غذا مى‏خورى، و همچون ما در بازارها راه مى‏روى!» پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عرضه داشت: بار پروردگارا! تو همه سخنان را مى‏شنوى، و به هر چیز عالمى، آنچه را بندگان تو مى‏گویند مى‏دانى (خودت پاسخ آنها را بیان فرما) این آیه و سه آیه بعد از آن نازل شد و به بهانه گیریهاى آنها پاسخ داد.

تفسیر: چرا این پیامبر گنجها و باغها ندارد؟ از آنجا که در آیات گذشته بخشى از ایرادهاى کفار در باره قرآن مجید مطرح گردید و به آن پاسخ داده شد، در اینجا بخش دیگرى را که مربوط به رسالت شخص پیامبر است مطرح کرده و پاسخ مى‏گوید.

مى‏فرماید: «آنها گفتند: چرا این رسول، غذا مى‏خورد و در بازارها راه مى‏رود»؟! (وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشِی فِی الْأَسْواقِ).

در حالى که او مى‏خواهد هم ابلاغ دعوت الهى کند و هم بر همه ما حکومت نماید! اصولا آنها معتقد بودند افراد با شخصیت نباید شخصا براى رفع حوائج خود                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 324

 به بازارها گام بگذارند، باید مأموران و خدمتگذاران را به دنبال این کار بفرستند.

سپس افزودند: «چرا لا اقل فرشته‏اى (از سوى خدا) بر او فرستاده نشده که (به عنوان گواه صدق دعوتش) همراه او، مردم را انذار کند»؟! (لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیراً).

 (آیه 8)- بسیار خوب به فرض که قبول کنیم رسول خدا مى‏تواند انسان باشد، ولى آخر چرا یک انسان تهى دست و فاقد مال و ثروت؟ «چرا گنجى از آسمان براى او انداخته نمى‏شود و یا لااقل چرا باغى ندارد که از آن بخورد و امرار معاش کند»؟ (أَوْ یُلْقى‏ إِلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّةٌ یَأْکُلُ مِنْها).

و باز به اینها قناعت نکردند و سر انجام با یک نتیجه گیرى غلط او را متهم به جنون ساختند چنانکه در پایان همین آیه مى‏خوانیم: «و ستمگران گفتند: (اى مردمى که به او ایمان آورده‏اید) شما تنها از یک انسان مجنون و کسى که مورد سحر ساحران قرار گرفته است پیروى مى‏کنید»! (وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً). چرا که آنها معتقد بودند ساحران مى‏توانند در فکر و هوش افراد دخالت کنند و سرمایه عقل را از آنها بگیرند؟

 (آیه 9)- این آیه پاسخ همه اینها را در یک جمله کوتاه چنین بیان مى‏کند:

 «ببین چگونه براى تو مثلها زدند، و به دنبال آن گمراه شدند، آنچنان که قدرت پیدا کردن راه را ندارند» (انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا).

این جمله تعبیر گویایى است از این واقعیت که آنها در مقابل دعوت حق و قرآنى که محتواى آن شاهد گویاى ارتباطش با خداست به یک مشت سخنان واهى و بى‏اساس دست زده و مى‏خواهند با این حرفهاى بى‏پایه، چهره حقیقت را بپوشانند.

 (آیه 10)- این آیه همانند آیه قبل روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده- به عنوان تحقیر سخنان آنها، و این که قابل جوابگویى نیست- مى‏فرماید: «زوال ناپذیر و بزرگ است خدایى که اگر بخواهد براى تو بهتر از این قرار مى‏دهد، باغهایى که از زیر درختانش نهرها جارى باشد، (و اگر بخواهد) براى تو قصرهاى مجلل قرار                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 325

 مى‏دهد» (تَبارَکَ الَّذِی إِنْ شاءَ جَعَلَ لَکَ خَیْراً مِنْ ذلِکَ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ یَجْعَلْ لَکَ قُصُوراً).

مگر باغها و قصرهاى دیگران را چه کسى به آنها داده جز خدا؟

اصولا چه کسى این همه نعمت و زیبایى را در این عالم آفریده جز پروردگار! ولى او هرگز نمى‏خواهد مردم شخصیت تو را در مال و ثروت و قصر و باغ بدانند، و از ارزشهاى واقعى غافل شوند.

 (آیه 11)- در اینجا- به دنبال بحثى که از انحراف کفار در مسأله توحید و نبوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در آیات قبل بود- سخن از بخش دیگرى از انحرافات آنها در زمینه معاد مى‏گوید، و در حقیقت با بیان این بخش روشن مى‏شود که آنها در تمام اصول دین گرفتار تزلزل و انحراف بودند، هم در توحید و هم در نبوت و هم در معاد، که دو قسمت آن در آیات گذشته آمده، و اکنون سومین بخش را مى‏خوانیم.

نخست مى‏گوید: «بلکه آنها قیامت را تکذیب کردند» (بَلْ کَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ).

چرا که اگر کسى ایمان به چنان دادگاه عظیم و پاداش و کیفر الهى داشته باشد این چنین بى‏پروا حقایق را به باد مسخره نمى‏گیرد و با ذکر بهانه‏هاى واهى از دعوت پیامبرى که دلائل نبوتش آشکار است سر نمى‏پیچد.

اما قرآن در اینجا به پاسخ استدلالى نپرداخته، چرا که این گروه اهل منطق و استدلال نبودند، بلکه آینده شوم و دردناک آنها را در برابر چشمشان مجسم مى‏سازد.

نخست مى‏گوید: «و ما براى کسى که قیامت را انکار کند آتش سوزانى مهیا کرده‏ایم» (وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ کَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِیراً).

 (آیه 12)- سپس توصیف عجیبى از این آتش سوزان کرده، مى‏گوید:

 «هنگامى که این آتش آنها را از راه دور ببیند (چنان به هیجان مى‏آید که) صداى وحشتناک و خشم‏آلود او را که با نفس زدن شدید همراه است مى‏شنوند»! (إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً).

این تعبیرات از شدت این عذاب الهى خبر مى‏دهد و نشان مى‏دهد که آتش                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 326

 سوزان دوزخ همچون حیوان درنده گرسنه‏اى که در انتظار طعمه خویش است انتظار این گروه را مى‏کشد- پناه بر خدا.

 (آیه 13)- این وضع دوزخ است به هنگامى که آنها را از دور مى‏بیند، اما وضع آنها را در آتش دوزخ چنین توصیف مى‏کند: «و هنگامى که در مکان تنگ و محدودى از آن (آتش) در حالى که در غل و زنجیرند افکنده شوند فریاد واویلاشان بلند مى‏شود» (وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَکاناً ضَیِّقاً مُقَرَّنِینَ دَعَوْا هُنالِکَ ثُبُوراً).

 «دوزخ» مکان وسیعى است اما آنها را در این مکان وسیع آن چنان محدود مى‏کنند که طبق بعضى از روایات وارد شدنشان در دوزخ همچون وارد شدن میخ در دیوار است!

 (آیه 14)- اما به زودى به آنها گفته مى‏شود: «امروز یک بار واویلا نگویید، بلکه بسیار ناله واویلا سر دهید» (لا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُوراً واحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً کَثِیراً).

و در هر حال این ناله شما به جایى نخواهد رسید و مرگ و هلاکى در کار نخواهد بود، بلکه باید زنده بمانید و مجازاتهاى دردناک را بچشید.

 (آیه 15)- سپس روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده دستور مى‏دهد آنها را به یک داورى دعوت کند، مى‏فرماید: «بگو: آیا این (سرنوشت دردناک) بهتر است، یا بهشت جاویدانى که به پرهیز کاران وعده داده شده است؟ بهشتى که هم پاداش اعمال آنها است و هم جایگاه و قرارگاهشان» (قُلْ أَ ذلِکَ خَیْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ کانَتْ لَهُمْ جَزاءً وَ مَصِیراً).

 (آیه 16)- همان بهشتى که «هر چه بخواهند در آنجا براى آنها فراهم است» (لَهُمْ فِیها ما یَشاؤُنَ).

همان بهشتى که «جاودانه در آن خواهند ماند» (خالِدِینَ).

 «این وعده‏اى است مسلّم که پروردگارت بر عهده گرفته است» (کانَ عَلى‏ رَبِّکَ وَعْداً مَسْؤُلًا).

این گونه سؤالها و داورى طلبیدنها براى بیدار ساختن وجدانهاى خفته است که آنها را در برابر یک امر بدیهى و بر سر دو راهى قرار دهند.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 327

 (آیه 17)- محاکمه معبودان و عابدان گمراه: از آنجا که در آیات گذشته، سخن از سرنوشت مؤمنان و مشرکان در قیامت و پاداش و کیفر این دو گروه بود، در اینجا همین موضوع را به شکل دیگرى ادامه مى‏دهد و سؤالى را که خداوند از معبودهاى «مشرکان» در قیامت مى‏کند همراه جواب آنها به عنوان یک هشدار بیان مى‏فرماید.

نخست مى‏گوید: «و (به یاد آور) روزى را که خداوند همه آنها و معبودهایشان را که غیر از «اللّه» پرستش مى‏کردند جمع و محشور مى‏کند» (وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ). منظور، معبودهاى انسانى (همچون مسیح) یا شیطانى (همچون جن) و یا «فرشتگان» است.

 «آنگاه به آنها مى‏گوید: آیا شما این بندگان مرا گمراه کردید یا خود آنها راه را گم کردند»؟! (فَیَقُولُ أَ أَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبادِی هؤُلاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِیلَ).

 (آیه 18)- اما آنها در پاسخ «مى‏گویند: منزهى تو اى پروردگار! براى ما شایسته نبود که اولیایى غیر از تو برگزینیم» (قالُوا سُبْحانَکَ ما کانَ یَنْبَغِی لَنا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِکَ مِنْ أَوْلِیاءَ).

نه تنها ما آنها را به سوى خود دعوت نکردیم، بلکه ما به ولایت و عبودیت تو معترف بودیم و غیر از تو را معبود براى خود و دیگران بر نگزیدیم! علت انحراف آنها این بود که: «آنان و پدرانشان را از نعمتها و مواهب دنیا بر خوردار نمودى (آنان به جاى این که شکر نعمتت را به جا آورند در شهوات و کامجوییها فرو رفتند) تا یاد تو را فراموش کردند» (وَ لکِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ آباءَهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّکْرَ).

و به راستى زندگى مرفّه براى جمعیتى که ظرفیت کافى ندارند، و پایه‏هاى ایمانشان سست است «غرور آفرین» است.

و به همین دلیل «تباه و هلاک گشتند» (وَ کانُوا قَوْماً بُوراً).

 (آیه 19)- در اینجا خداوند روى سخن را به مشرکان کرده، مى‏گوید: ببینید «این معبودان شما را در آنچه مى‏گویید تکذیب کردند» (فَقَدْ کَذَّبُوکُمْ بِما تَقُولُونَ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 328

 مى‏گفتید: اینها شما را از راه منحرف کردند و به سوى عبادت خود دعوت نمودند در حالى که آنها گفته شما را دروغ مى‏شمرند.

و چون چنین است و خود مرتکب انحراف خویش بوده‏اید، «اکنون نمى‏توانید عذاب الهى را بر طرف سازید (و خویش را یارى کنید و) یا از کسى یارى بطلبید» (فَما تَسْتَطِیعُونَ صَرْفاً وَ لا نَصْراً).

 «و هر کس از شما ستم کند، عذاب شدید و بزرگى به او مى‏چشانیم» (وَ مَنْ یَظْلِمْ مِنْکُمْ نُذِقْهُ عَذاباً کَبِیراً).

 (آیه 20)-

شأن نزول:

جمعى از مفسران در شأن نزول این آیه چنین آورده‏اند که جمعى از سران مشرکان خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمدند و گفتند: اى محمّد! تو از ما چه مى‏خواهى؟ اگر ریاست مى‏طلبى ما تو را سر پرست خود مى‏کنیم، و اگر علاقه به مال دارى از اموال خود براى تو جمع مى‏کنیم، اما هنگامى که دیدند پیامبر تسلیم نشد به بهانه جویى پرداختند و گفتند: تو چگونه فرستاده خدا هستى با این که غذا مى‏خورى و در بازارها توقف مى‏کنى؟! و گفتند: او مى‏خواهد حکمران ما شود، در حالى که روش او مخالف سیره پادشاهان است! آیه نازل شد و این حقیقت را روشن ساخت که روش پیامبر اسلام روش همه پیامبران پیشین است.

تفسیر:

همه پیامبران چنین بودند! در چند آیه قبل یکى از بهانه جوییهاى مشرکان آمده بود و جوابى اجمالى و سر بسته براى آن گفته شد، این آیه به همان مطلب باز گشته و پاسخى صریحتر و مشروحتر به آن داده، مى‏گوید: «ما هیچ یک از رسولان را قبل از تو نفرستادیم مگر این که همه آنها (از جنس بشر بودند) غذا مى‏خوردند و در بازارها راه مى‏رفتند» و با مردم حشر و نشر داشتند (وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعامَ وَ یَمْشُونَ فِی الْأَسْواقِ).

و در عین حال «بعضى از شما را وسیله امتحان بعض دیگر قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً).

این آزمایش ممکن است از این طریق باشد که انتخاب پیامبران از انسانهایى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 329

 که از میان توده‏هاى جمعیت محروم بر مى‏خیزند خود آزمایش بزرگى است، چرا که گروهى ابا دارند زیر بار همنوع خود بروند بخصوص کسى که از نظر امکانات مادى و یا سن و سال در سطح پایینى قرار داشته باشد.

و به دنبال این سخن، همگان را مورد خطاب قرار داده و سؤال مى‏کند: «آیا صبر و شکیبایى پیشه مى‏کنید»؟ (أَ تَصْبِرُونَ). چرا که مهمترین رکن پیروزى در تمام این آزمایشها صبر و استقامت و پایمردى است.

و در پایان آیه به عنوان یک هشدار مى‏فرماید: «پروردگار تو همواره بصیر و بینا بوده و هست» (وَ کانَ رَبُّکَ بَصِیراً).

مبادا تصور کنید چیزى از رفتار شما در برابر آزمونهاى الهى از دیده بینا و موشکاف علم خداوند مکتوم و پنهان مى‏ماند، او همه را دقیقا مى‏داند و مى‏بیند.

آغاز جزء نوزدهم قرآن مجید

ادامه سوره فرقان‏

(آیه 21)- ادعاهاى بزرگ: در اینجا دو قسمت دیگر از بهانه‏هاى مشرکان را مطرح کرده، چنین پاسخ مى‏دهد.

نخست مى‏فرماید: «آنها که امیدى به لقاى ما ندارند (و رستاخیز را انکار مى‏کنند)، مى‏گویند: چرا فرشتگان بر ما نازل نمى‏شوند، و یا پروردگارمان را با چشم خود نمى‏بینیم» (وَ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْمَلائِکَةُ أَوْ نَرى‏ رَبَّنا).

این قابل قبول نیست که پیک وحى تنها بر او نازل شود و ما او را نبینیم! بهترین دلیل براى این که این سخنان را به خاطر تحقیق پیرامون نبوت پیامبر نمى‏گفتند این است که تقاضاى مشاهده پروردگار کردند و او را تا سر حد یک جسم قابل رؤیت تنزل دادند، همان تقاضاى بى‏اساسى که مجرمان بنى اسرائیل نیز داشتند، و پاسخ قاطع آن را شنیدند که شرح آن در سوره اعراف آیه 143 آمده است.

لذا قرآن در پاسخ این تقاضاها مى‏گوید: «آنها در مورد خود تکبر ورزیدند                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 330

 و گرفتار غرور و کبر و خود بینى شدند» (لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ).

 «و طغیان کردند، چه طغیان بزرگى»؟ (وَ عَتَوْا عُتُوًّا کَبِیراً).

 (آیه 22)- سپس به عنوان تهدید مى‏گوید: اینها که تقاضا دارند فرشتگان را ببینند، به آرزوى خود مى‏رسند اما «روزى که فرشتگان را مى‏بینند روز بشارت براى مجرمان نخواهد بود» چرا که روز مجازات و کیفرهاى دردناک اعمال آنهاست (یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلائِکَةَ لا بُشْرى‏ یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ).

آرى! در آن روز از دیدن فرشتگان خوشحال نخواهند شد، بلکه چون نشانه‏هاى عذاب را همراه مشاهده آنان مى‏بینند به قدرى در وحشت فرو مى‏روند که همان جمله‏اى را که در دنیا به هنگام احساس خطر در برابر دیگران مى‏گفتند بر زبان جارى مى‏کنند «و مى‏گویند: ما را امان دهید، ما را معاف دارید» (وَ یَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً).

ولى بدون شک نه این جمله و نه غیر آن اثرى در سر نوشت محتوم آنها ندارد.

 (آیه 23)- این آیه وضع اعمال این مجرمان را در آخرت مجسّم ساخته، مى‏گوید: «و ما به سراغ تمام اعمالى که آنها انجام دادند مى‏رویم و همه را همچون ذرات غبار پراکنده در هوا مى‏کنیم»! (وَ قَدِمْنا إِلى‏ ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً). یعنى، اعمال آنها به قدرى بى‏ارزش و بى‏اثر خواهد شد که اصلا گویى عملى وجود ندارد.

زیرا چنین که به عمل انسان شکل و محتوا مى‏دهد، نیّت و هدف عمل است، افراد با ایمان، با انگیزه الهى و هدفهاى مقدس و پاک به سراغ انجام کارها مى‏روند در حالى که مردم بى‏ایمان غالبا گرفتار تظاهر، ریا کارى و تقلب و غرور و خود بینى هستند، و همین سبب بى‏ارزش شدن اعمال آنها مى‏شود.

 (آیه 24)- و از آنجا که قرآن معمولا نیک و بد را در برابر هم قرار مى‏دهد تا با مقایسه، وضع هر دو روشن شود، این آیه از بهشتیان سخن مى‏گوید و مى‏فرماید:

 «بهشتیان در آن روز قرارگاهشان بهتر و استراحتگاهشان نیکوتر است» (أَصْحابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِیلًا).

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 331

 (آیه 25)- آسمان با ابرها شکافته مى‏شود! باز در اینجا بحث در باره قیامت و سر نوشت مجرمان در آن روز ادامه مى‏یابد نخست مى‏گوید: روز گرفتارى و اندوه مجرمان «روزى است که آسمان با ابرها از هم مى‏شکافد و فرشتگان پى در پى نازل مى‏شوند»! (وَ یَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ وَ نُزِّلَ الْمَلائِکَةُ تَنْزِیلًا).

این آیه در حقیقت پاسخى است به یکى دیگر از بهانه جوییهاى مشرکان، زیرا آنها انتظار داشتند خداوند و فرشتگان، طبق اساطیر و افسانه‏هایشان، در میان ابرها به سراغشان بیایند و آنها را به سوى حق دعوت کنند، در اسطوره‏هاى یهود نیز آمده که گاه خداوند در لا بلاى ابرها ظاهر مى‏شد! در مورد شکافته شدن آسمان با ابرها ممکن است بگوییم: از یک سو پرده‏هاى جهان ماده از مقابل چشم انسان کنار برود و عالم ماوراء طبیعت را مشاهده کند، و از سوى دیگر کرات آسمانى متلاشى شوند و ابرهاى انفجارى آشکار گردند، و در لابلاى آنها شکافهایى نمایان باشد، آن روز، روز پایان این جهان و آغاز رستاخیز است، روز بسیار دردناکى است براى مجرمان بى‏ایمان و ستمکاران لجوج.

 (آیه 26)- سپس به یکى از روشنترین مشخصات آن روز پرداخته، مى‏گوید:

 «حکومت حقیقى در آن روز از آن خداوند رحمان است» (الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ).

حتى آنها که در این جهان نوعى حکومت مجازى و محدود و فانى و زود گذر داشتند نیز از صحنه حکومت کنار مى‏روند، و حاکمیت از هر نظر و در تمام جهات مخصوص ذات پاک او مى‏شود.

و به همین دلیل «آن روز روز سختى براى کافران خواهد بود» (وَ کانَ یَوْماً عَلَى الْکافِرِینَ عَسِیراً). در حالى که براى مؤمنان بسیار سهل و آسان است.

آیه 27- شأن نزول: در عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دو نفر دوست در میان مشرکان به نام «عقبه» و «ابى» بودند هر زمان عقبه از سفر مى‏آمد غذایى ترتیب مى‏داد و اشراف قومش را دعوت مى‏کرد و در عین حال دوست مى‏داشت به محضر                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 332

 پیامبر صلّى اللّه علیه و آله برسد هر چند اسلام را نپذیرفته بود.

روزى از سفر آمد و طبق معمول ترتیب غذا داد و دوستان را دعوت کرد، در ضمن از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نیز دعوت نمود.

هنگامى که سفره را گستردند و غذا حاضر شد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: من از غذاى تو نمى‏خورم تا شهادت به وحدانیت خدا و رسالت من دهى، «عقبه» شهادتین بر زبان جارى کرد.

این خبر به گوش دوستش «ابى» رسید، گفت: اى عقبه! از آئینت منحرف شدى؟

او گفت: نه به خدا سوگند من منحرف نشدم. من از این شرم داشتم که او از سفره من برخیزد بى‏آنکه غذا خورده باشد لذا شهادت دادم! ابى گفت: من هرگز از تو راضى نمى‏شوم مگر این که در برابر او بایستى و سخت توهین کنى! عقبه این کار را کرد و مرتد شد، و سر انجام در جنگ بدر در صف کفار به قتل رسید و رفیقش «ابى» نیز در جنگ احد کشته شد.

این آیه و دو آیه بعد از آن نازل گردید و سر نوشت مردى را که در این جهان گرفتار دوست گمراهش مى‏شود و او را به گمراهى مى‏کشاند شرح داد.

تفسیر: روز قیامت صحنه‏هاى عجیبى دارد که بخشى از آن در آیات گذشته آمد و در اینجا بخش دیگرى را خاطرنشان مى‏کند، و آن مسأله حسرت فوق‏العاده ظالمان از گذشته خویش است نخست مى‏فرماید: «و (به خاطر آور) روزى را که ظالم هر دو دست خویش را از شدت حسرت به دندان مى‏گزد، مى‏گوید: اى کاش با (رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله) راهى برگزیده بودم» (وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى‏ یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا).

این کار شاید به خاطر این باشد که این گونه اشخاص هنگامى که گذشته خویش را مى‏نگرند خود را مقصر مى‏دانند و تصمیم بر انتقام از خویشتن مى‏گیرند و این نوعى انتقام است تا بتوانند در سایه آن کمى آرامش یابند.

 (آیه 28)- در این آیه اضافه مى‏کند که این ظالم بیدادگر که در دنیایى از                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 333

 تأسف فرو رفته مى‏گوید: «اى واى بر من! کاش فلان شخص گمراه را دوست خود انتخاب نکرده بودم» (یا وَیْلَتى‏ لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلًا).

که تمام بدبختى من در ترک رابطه با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و قبول رابطه با این دوست گمراه بود.

منظور از «فلان» همان شخص است که او را به گمراهى کشانده: شیطان یا دوست بد یا خویشاوند گمراه.

 (آیه 29)- باز ادامه داده، مى‏گوید: «او مرا از یاد آورى (حق) گمراه ساخت بعد از آن که (یاد حق) به سراغ من آمده بود»! (لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِی).

و در پایان آیه مى‏گوید: «و شیطان همیشه خوار کننده انسان بوده است» (وَ کانَ الشَّیْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولًا). چرا که انسان را به بیراهه‏ها و مناطق خطر مى‏کشاند و بعد او را سرگردان رها کرده و به دنبال کار خود مى‏رود.

حقیقت خذلان این است که کسى دل به یارى دیگرى ببندد ولى او درست در لحظات حساس دست از کمک و یاریش بر دارد.

در حدیثى از امام جواد علیه السّلام مى‏خوانیم: «از همنشینى بدان بپرهیز که همچون شمشیر برهنه‏اند، ظاهرشان زیبا و آثارشان بسیار زشت است»!

 (آیه 30)- خدایا، مردم قرآن را ترک کردند! از آن جا که در آیات گذشته انواع بهانه جوییهاى مشرکان لجوج و افراد بى‏ایمان مطرح شده بود، این آیه ناراحتى و شکایت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله را در پیشگاه خدا از کیفیت بر خورد این گروه با قرآن باز گو کرده، مى‏گوید: «پیامبر بر پیشگاه خدا عرضه داشت: پروردگارا! این قوم من قرآن را ترک گفتند و از آن دورى جستند» (وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً).

این سخن و این شکایت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله امروز نیز همچنان ادامه دارد، که از گروه عظیمى از مسلمانان به پیشگاه خدا شکایت مى‏برد که این قرآن را به دست فراموشى سپردند، قرآنى که مملوّ از برنامه‏هاى زندگى مى‏باشد، این قرآن را رها ساختند و حتى براى قوانین مدنى و جزائیشان دست گدایى به سوى دیگران دراز کردند!                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 334

 قرآن در میان آنها به صورت یک کتاب تشریفاتى در آمده است، تنها الفاظش را با صداى جالب از دستگاههاى فرستنده پخش مى‏کنند، و جاى آن در کاشى کاریهاى مساجد به عنوان هنر معمارى است، براى افتتاح خانه نو، و یا حفظ مسافر، و شفاى بیماران، و حد اکثر براى تلاوت به عنوان ثواب از آن استفاده مى‏کنند.

آرى! امروز هم پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فریاد مى‏زند: «خدایا! قوم من قرآن را مهجور داشتند»!

 (آیه 31)- این آیه براى دلدارى پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله- که با این موضعگیرى خصمانه دشمنان مواجه بود- مى‏فرماید: «و این گونه براى هر پیامبرى دشمنى از مجرمان قرار دادیم» (وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ).

فقط تو نیستى که با عداوت سر سختانه این گروه رو برو شده‏اى، همه پیامبران در چنین شرایطى قرار داشتند که گروهى از «مجرمان» به مخالفت آنها بر مى‏خاستند و کمر دشمنى آنان را مى‏بستند.

ولى بدان تو تنها و بدون یاور نیستى «همین بس که خدا هادى و راهنما، و یار و یاور توست» (وَ کَفى‏ بِرَبِّکَ هادِیاً وَ نَصِیراً).

نه وسوسه‏هاى آنها مى‏تواند تو را گمراه سازد چرا که هادى تو خداست، و نه توطئه‏هاى آنها مى‏تواند تو را در هم بشکند چرا که یاورت پروردگار است که علمش برترین علمها و قدرتش ما فوق همه قدرتهاست.

خلاصه تو باید بگویى:

هزار دشمنم ار مى‏کنند قصد هلاک‏توام چو دوستى از دشمنان ندارم باک‏

 (آیه 32)- باز در این آیه به یکى دیگر از بهانه جوییهاى این مجرمان بهانه جو اشاره کرده، مى‏گوید: «و کافران گفتند: چرا قرآن یکجا بر او نازل نمى‏شود»؟! (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً).

اصولا بهتر بود خود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نیز از تمام این قرآن یکجا با خبر باشد تا هر چه مردم از او مى‏خواهند و مى‏پرسند فورا پاسخ گوید.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 335

 در دنباله آیه به آنها چنین پاسخ مى‏گوید: «این به خاطر آن است که قلب تو را به وسیله آن محکم داریم و (از این رو) آن را به تدریج بر تو خواندیم» (کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِیلًا).

قرآن مجموعه‏اى است از اوامر و نواهى، احکام و قوانین، تاریخ و موعظه، و مجموعه‏اى از استراتژى و تاکتیکهاى مختلف در برخورد با حوادثى که در مسیر امت اسلامى به سوى جلو پیش مى‏آمده است.

چنین کتابى که همه برنامه حتى قوانین کلى را از طریق حضور در صحنه‏هاى زندگى مردم تبیین و اجرا مى‏کند امکان ندارد قبلا یکجا تدوین و تنظیم شود، این بدان مى‏ماند که رهبر بزرگى براى پیاده کردن انقلاب تمام اعلامیه‏ها و بیانیه‏ها و امر و نهى‏هایش را که به مناسبتهاى مختلف ایراد مى‏شود یکجا بنویسد و نشر دهد، آیا هیچ کس مى‏تواند چنین سخنى را عاقلانه بداند؟!

 (آیه 33)- سپس براى تأکید بیشتر روى پاسخ فوق مى‏فرماید: «آنها هیچ مثلى براى تو نمى‏آورند (و هیچ بحث و سخنى را براى تضعیف دعوت تو طرح نمى‏کنند) مگر این که ما حق را براى تو مى‏آوریم، و تفسیرى بهتر» و پاسخى دندان شکن که در برابر آن ناتوان شوند! (وَ لا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْناکَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِیراً).

 (آیه 34)- و از آنجا که این دشمنان کینه‏توز و مشرکان متعصب و لجوج بعد از مجموعه ایرادات خود چنین استنتاج کرده بودند که محمّد و یارانش با این صفات و این کتاب و این برنامه‏هایى که دارند بدترین خلق خدایند- العیاذ باللّه- و چون ذکر این سخن با کلام فصیح و بلیغى همچون قرآن تناسب نداشت در این آیه خداوند به پاسخ این سخن مى‏پردازد بى‏آنکه اصل گفتار آنها را نقل کند، مى‏گوید:

تو گمراه نیستى «آنان که بر صورتهایشان به سوى جهنم محشور مى‏شوند بدترین محل را دارند و گمراه‏ترین افرادند» (الَّذِینَ یُحْشَرُونَ عَلى‏ وُجُوهِهِمْ إِلى‏ جَهَنَّمَ أُوْلئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ سَبِیلًا).

این از یک سو نشانه خوارى و ذلّت آنهاست، چرا که آنها در دنیا نهایت کبر                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 336

 و غرور و خود برتر بینى نسبت به خلق خدا داشتند، و از سوى دیگر تجسّمى است از گمراهیشان در این جهان.

در مقابل گروهى قامتهایى همچون سرو دارند و صورتهاى درخشانى همچون ماه، با گامهاى بلند بسرعت به سوى بهشت مى‏روند.

 (آیه 35)- این همه درس عبرت و این همه بى‏خبرى! در اینجا قرآن مجید براى دلدارى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان از یک سو و تهدید مشرکان بهانه‏جو از سوى دیگر به تاریخ اقوام گذشته و سر گذشت شوم آنها اشاره کرده، نخست مى‏فرماید: «و ما به موسى، کتاب (آسمانى) دادیم، و برادرش هارون را یاور او قرار دادیم» (وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزِیراً).

 (آیه 36)- ما به آن دو خطاب کردیم «و گفتیم: به سوى این قوم بروید که آیات ما را تکذیب کردند» (فَقُلْنَا اذْهَبا إِلَى الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا).

آنها از یک سو آیات و نشانه‏هاى خدا را که در آفاق و انفس و در تمام عالم هستى وجود دارد عملا تکذیب نمودند و از سوى دیگر تعلیمات انبیاى پیشین را نیز نادیده گرفته، و آنها را تکذیب نمودند.

ولى با تمام تلاش و کوششى که موسى و برادرش انجام دادند، و با دیدن آن همه معجزات عظیم و متنوع و روشن، باز راه کفر و انکار را پیش گرفتند، لذا «ما آنها را شدیدا در هم کوبیدیم و نابود کردیم» (فَدَمَّرْناهُمْ تَدْمِیراً).

 (آیه 37)- همچنین «قوم نوح را هنگامى که رسولان الهى را تکذیب کردند، غرق نمودیم و (سر نوشت) آنها را نشانه روشنى براى عموم مردم قرار دادیم، و براى همه ستمگران عذاب دردناکى فراهم ساختیم» (وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمَّا کَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْناهُمْ وَ جَعَلْناهُمْ لِلنَّاسِ آیَةً وَ أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِینَ عَذاباً أَلِیماً).

 (آیه 38)- همچنین «قوم عاد و ثمود و اصحاب الرس و اقوام بسیار دیگرى را که در این میان بودند» هلاک کردیم (وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَیْنَ ذلِکَ کَثِیراً).

قوم عاد همان قوم «هود» پیامبر بزرگ خدا هستند، که از سر زمین احقاف (یا                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 337

 یمن) مبعوث شد، و قوم ثمود، قوم پیامبر خدا «صالح» هستند که از سر زمین وادى القرى (میان مدینه و شام) مبعوث گردید، و «اصحاب رس» قومى بودند که درخت صنوبرى را- که «یافث» فرزند «نوح» غرس کرده بود- مى‏پرستیدند، آنها دوازده شهر آباد داشتند که بر کنار نهرى به نام «رس» بود.

هنگامى که آنها در کفر و بت پرستى فرو رفتند، خداوند پیامبرى از بنى اسرائیل به سوى آنها فرستاد اما آنها ایمان نیاوردند، پیامبر براى قلع ماده فساد از خدا تقاضا کرد آن درخت بخشکد آن درخت خشکید.

آنها هنگامى که چنین دیدند سخت ناراحت شدند، و تصمیم بر کشتن آن پیامبر گرفتند، چاهى عمیق کندند و او را در آن افکندند.

خداوند به خاطر این اعمال زشت، و این ظلم و ستمها آنها را به عذاب شدیدى گرفتار کرد و نابود ساخت.

 (آیه 39)- ولى ما هرگز آنها را غافلگیرانه مجازات نکردیم، بلکه «براى هر یک از آنها مثلها زدیم» (وَ کُلًّا ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ).

به ایرادهاى آنها پاسخ گفتیم، همچون پاسخ ایرادهایى که به تو مى‏کنند، اخطار کردیم، انذار نمودیم، و سر نوشت و داستانهاى گذشتگان را براى آنها باز گو کردیم.

اما هنگامى که هیچ یک از اینها سودى نداد «هر یک از آنها را در هم شکستیم و هلاک کردیم» (وَ کُلًّا تَبَّرْنا تَتْبِیراً).

 (آیه 40)- و سر انجام در این آیه اشاره به ویرانه‏هاى شهرهاى قوم لوط مى‏کند که در سر راه مردم حجاز به شام قرار گرفته، و تابلو زنده و گویایى از سر نوشت دردناک این آلودگان و مشرکان است، مى‏فرماید: «آنها [مشرکان مکّه‏] از کنار شهرى که باران شرّ و بد بختى [بارانى از سنگهاى نابود کننده‏] بر سرشان ریخته شد گذشتند آیا آنها (در سفرهایشان به شام) این صحنه را ندیدند» و در زندگى آنها نیندیشیدند؟! (وَ لَقَدْ أَتَوْا عَلَى الْقَرْیَةِ الَّتِی أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَ فَلَمْ یَکُونُوا یَرَوْنَها).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 338

 آرى! این صحنه را دیده بودند، ولى هرگز درس عبرت نگرفتند چرا که «آنها به رستاخیز ایمان و امید ندارند»! (بَلْ کانُوا لا یَرْجُونَ نُشُوراً).

مرگ را پایان این زندگى مى‏شمرند، و اگر به زندگى پس از مرگ هم معتقد باشند اعتقادى بسیار سست و بى‏پایه دارند.

 (آیه 41)- این آیه نمونه دیگرى از منطق مشرکان و کیفیت بر خورد آنها با پیامبر اسلام و دعوت راستین او را باز گو مى‏کند.

نخست مى‏گوید: «آنها هنگامى که تو را مى‏بینند (تنها کارى که انجام مى‏دهند این است که) به باد مسخره‏ات مى‏گیرند (و مى‏گویند:) آیا این همان کسى است که خدا او را به عنوان پیامبر بر انگیخته است» (وَ إِذا رَأَوْکَ إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُواً أَ هذَا الَّذِی بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا).

 (آیه 42)- سپس قرآن در ادامه گفتار مشرکان و از زبان آنها چنین نقل مى‏کند:

 «اگر ما بر پرستش خدایانمان استقامت نمى‏کردیم بیم آن مى‏رفت که ما را گمراه سازد» و ارتباطمان را با آنها قطع کند (إِنْ کادَ لَیُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَیْها).

ولى قرآن از چند راه به آنها پاسخ مى‏گوید نخست با یک جمله کوبنده به این گروه که اهل منطق نبودند چنین پاسخ مى‏دهد: «هنگامى که عذاب الهى را ببینند بزودى مى‏فهمند چه کسى گمراهتر بوده است»؟! (وَ سَوْفَ یَعْلَمُونَ حِینَ یَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِیلًا).

 (آیه 43)- دومین پاسخى که قرآن به سخنان آنها مى‏دهد در این آیه آمده است، روى سخن را به پیامبر کرده، به عنوان دلدارى و تسلّى خاطر و هم به عنوان بیان دلیل اصلى عدم پذیرش دعوت پیامبر از سوى آنان مى‏فرماید: «آیا دیدى کسى که معبود خود را هواى نفس خویش برگزیده»؟! (أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ).

 «آیا با این حالت تو قادر به هدایت او و دفاع از او هستى»؟! (أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا).

یعنى، اگر آنها در برابر دعوت تو دست به استهزاء و انکار و انواع مخالفتها                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 339

 زدند نه خاطر آن بوده که منطق تو ضعیف و دلائل تو غیر قانع کننده و در آئینت جاى شک و تردید است بلکه به خاطر این است که آنها پیرو فرمان عقل و منطق نیستند، معبود آنها هواى نفسشان است، و هوى پرستى سر چشمه غفلت و بى‏خبرى و کفر و بى‏ایمانى است.

 (آیه 44)- بالاخره سومین پاسخى که قرآن به این گروه گمراه مى‏دهد این است که مى‏گوید: «آیا تو گمان مى‏کنى که بیشتر آنها مى‏شنوند یا مى‏فهمند»؟! (أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ).

 «آنها تنها مانند چهار پایانند، بلکه آنان گمراه‏ترند»! (إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا).

یعنى سخریه‏ها و سخنان زننده و غیر منطقى آنها هرگز تو را ناراحت نکند چون آدمى یا باید خود داراى عقل باشد و آن را به کار گیرد و مصداق «یَعْقِلُونَ» گردد و یا اگر از علم و دانش بر خوردار نیست از دانایان سخن بشنود و مصداق «یَسْمَعُونَ» باشد اما این گروه نه آنند و نه این، و به همین دلیل با چهار پایان تفاوتى ندارند، و روشن است که از چهار پا نمى‏توان توقعى داشت، جز نعره کشیدن و لگد زدن، و کارهاى غیر منطقى انجام دادن.

بلکه اینها از چهار پایان نیز بد بخت‏تر و بینواترند که آنها امکان تعقل و اندیشه ندارند، و اینها دارند و به چنان روزى افتاده‏اند!

 (آیه 45)- حرکت سایه‏ها! در اینجا سخن از قسمتهاى مهمى از نعمتهاى الهى به عنوان بیان اسرار توحید و خدا شناسى است. سخن از نعمت «سایه‏ها» و سپس اثرات و برکات «شب» و «خواب و استراحت» و «روشنایى» روز و «وزش بادها» و «نزول باران» و «زنده شدن زمینهاى مرده» و «سیراب شدن» چهار پایان و انسانهاست.

نخست مى‏گوید: «آیا ندیدى چگونه پروردگارت سایه را گسترده ساخت»؟! (أَ لَمْ تَرَ إِلى‏ رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ).

 «و اگر مى‏خواست آن را ساکن قرار مى‏داد» سایه‏اى همیشگى و جاودانى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 340

 (وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساکِناً).

این سایه کشیده و گسترده همان سایه‏اى است که بعد از طلوع فجر و قبل از طلوع آفتاب بر زمین حکمفرماست و لذتبخش‏ترین سایه‏ها و ساعات همان است.

زیرا به دنبال آن مى‏فرماید: «سپس خورشید را بر وجود این سایه گسترده دلیل قرار دادیم» (ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلًا).

اشاره به این که اگر آفتاب نبود مفهوم سایه روشن نمى‏شد، اصولا سایه از پرتو آفتاب به وجود مى‏آید.

 (آیه 46)- در این آیه مى‏فرماید: «سپس آن را آهسته جمع مى‏کنیم» و نظام سایه و آفتاب را حاکم مى‏سازیم (ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَیْنا قَبْضاً یَسِیراً).

مى‏دانیم هنگامى که خورشید طلوع مى‏کند تدریجا سایه‏ها بر چیده مى‏شود تا به هنگام ظهر که در بعضى از مناطق سایه بکلى معدوم مى‏شود، و در دیگر مناطق به حد اقل خود مى‏رسد و به این ترتیب سایه‏ها نه یک دفعه ظاهر مى‏گردند، و نه یک دفعه بر چیده مى‏شوند، و این خود یکى از حکمتهاى پروردگار است، چرا که اگر انتقال از نور به ظلمت و بالعکس، ناگهانى صورت مى‏گرفت براى همه موجودات زیان‏آور بود.

 (آیه 47)- بعد از ذکر نعمت سایه‏ها، به شرح دو نعمت دیگر که کاملا متناسب با آن است پرداخته و گوشه دیگرى از اسرار نظام هستى را که بیانگر وجود خداست روشن مى‏سازد، مى‏فرماید: «او کسى است که شب را براى شما لباس قرار داد» (وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِباساً).

این پرده ظلمانى نه تنها انسانها که تمام موجودات روى زمین را در خود مستور مى‏سازد و آنها را همچون لباس، محفوظ مى‏دارد و همچون پوششى که انسان به هنگام خواب براى ایجاد تاریکى و استراحت از آن استفاده مى‏کند، او را در بر مى‏گیرد.

بعد اشاره به نعمت خواب کرده، مى‏فرماید: «و خواب را استراحت» قرار داد (وَ النَّوْمَ سُباتاً).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 341

 خواب به موقع و به اندازه، تجدید کننده تمام نیروهاى بدن است و نشاط آفرین و مایه قدرت، و بهترین وسیله براى آرامش اعصاب است.

در پایان آیه به نعمت «روز» اشاره کرده، مى‏فرماید: «و روز را وسیله حرکت و حیات» قرار داد (وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً).

و به راستى روشنایى روز از نظر روح و جسم انسان، حرکت آفرین است همان گونه که تاریکى، خواب‏آور و آرامبخش است.

(آیه 48)- بعد از بیان این مواهب عظیم که از اساسى‏ترین پایه‏هاى زندگى انسانها است به موهبت بسیار مهم دیگرى پرداخته، مى‏فرماید: «او کسى است که بادها را بشارتگرانى پیش از رحمتش فرستاد، و از آسمان آبى پاک کننده نازل کردیم» (وَ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً).

نقش بادها به عنوان پیش قراولان نزول رحمت الهى بر کسى پوشیده نیست چرا که اگر آنها نبودند هرگز قطره بارانى بر سر زمین خشکى نمى‏بارید زیرا اگر بادها ابرهاى پر بار را از بالاى اقیانوسها به سوى زمینهاى خشک نرانند، بار دیگر ابرها تبدیل به باران مى‏گردد و در همان دریا فرو مى‏ریزد.

همیشه قسمتى از این بادها که در پیشاپیش توده‏هاى ابر در حرکتند و آمیخته با رطوبت ملایمى هستند، نسیم دل‏انگیزى ایجاد مى‏کنند که از درون آن بوى باران به مشام مى‏رسد، اینان همچون بشارت دهنده‏اى هستند که از قدوم مسافر عزیزى خبر مى‏دهند.

آب علاوه بر خاصیت حیات بخشى، خاصیت فوق‏العاده مهم پاک کننده را دارد، اگر نبود در یک روز سر تا سر جسم و جان و زندگى ما کثیف و آلوده مى‏شد.

به علاوه مى‏دانیم پاکیزه کردن روح از آلودگیها به وسیله غسل و وضو نیز با آب انجام مى‏گیرد پس این مایع حیاتبخش هم پاک کننده روح است و هم جسم.

 (آیه 49)- اما این خاصیت پاک کننده بودن با تمام اهمیتى که دارد در درجه دوم قرار داده شده، لذا در این آیه اضافه مى‏کند: «تا به وسیله آن، سر زمین مرده‏اى را زنده کنیم» (لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 342

 «و آن (آب حیاتبخش) را به مخلوقاتى که آفریده‏ایم- چهار پایان و انسانهاى بسیار- مى‏نوشانیم» (وَ نُسْقِیَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِیَّ کَثِیراً).

 (آیه 50)- در این آیه اشاره به «قرآن» کرده، مى‏گوید: «ما این آیات را به صورتهاى گوناگون و مؤثر در میان آنها قرار دادیم تا متذکر شوند (و از آن به قدرت پروردگار پى برند) اما بسیارى از مردم جز انکار و کفر کارى در برابر آن نشان ندادند» (وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا فَأَبى‏ أَکْثَرُ النَّاسِ إِلَّا کُفُوراً). 

آیه 51)- این آیه اشاره به عظمت مقام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است، مى‏فرماید: «و اگر مى‏خواستیم در هر شهر و دیارى، بیم دهنده‏اى بر مى‏انگیختیم» ولى این کار لزومى نداشت (وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ نَذِیراً).

زیرا تمرکز نبوّت در وجود یک فرد باعث وحدت و انسجام انسانها و جلو گیرى از هر گونه تفرقه و پراکندگى مى‏شود.

این آیه هم دلیلى است بر عظمت مقام پیامبر، و هم لزوم وحدت رهبرى و هم سنگین بودن بار مسؤولیت او.

 (آیه 52)- به همین دلیل در این آیه دو دستور مهم را که دو برنامه اساسى پیامبران را تشکیل مى‏دهد بیان مى‏کند، نخست روى سخن را به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏فرماید: «بنا بر این از کافران اطاعت مکن» (فَلا تُطِعِ الْکافِرِینَ).

در هیچ قدم راه سازش با انحرافات آنها را پیش مگیر که سازشکارى با منحرفان، آفت دعوت به سوى خداست.

و اما دستور دوم این که: «به وسیله قرآن با آنها جهاد بزرگى کن» (وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبِیراً). جهادى بزرگ به عظمت رسالتت، و به عظمت جهاد تمام پیامبران پیشین، جهادى که تمام ابعاد روح و فکر مردم را در برگیرد و جنبه‏هاى مادى و معنوى را شامل شود.

این تعبیر عظمت مقام قرآن را نیز باز گو مى‏کند، چرا که سلاحى است برنده، که قدرت بیان و استدلال و تأثیر عمیق و جاذبیتش ما فوق تصور و قدرت انسانهاست.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 343

 (آیه 53)- دو دریاى آب شیرین و شور در کنار هم! در این آیه باز به استدلال بر عظمت خداوند از طریق بیان نعمتهاى او در نظام آفرینش مى‏پردازد، و به تناسب بیان نزول قطرات حیاتبخش باران که در آیات قبل گذشت اشاره به مخلوط نشدن آبهاى شیرین و شور کرده، مى‏فرماید: «او کسى است که دو دریا را در کنار هم قرار داد، یکى گوارا و شیرین و دیگر شور و تلخ، و در میان آنها برزخى قرار داد (گویى هر یک به دیگرى مى‏گوید:) دور باش و نزدیک نیا» (وَ هُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَیْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً).

این آیه یکى دیگر از مظاهر شگفت‏انگیز قدرت پروردگار را در جهان آفرینش ترسیم مى‏کند که چگونه یک حجاب نامرئى، و حائل ناپیدا در میان دریاى شور و شیرین قرار مى‏گیرد و اجازه نمى‏دهد آنها با هم آمیخته شوند.

البته امروز ما این را مى‏دانیم که این حجاب نامرئى همان «تفاوت درجه غلظت آب شور و شیرین» و به اصطلاح تفاوت «وزن مخصوص» آنها است که سبب مى‏شود تا مدت مدیدى به هم نیامیزند.

ضمنا قرار گرفتن این آیه در میان آیات مربوط به «کفر» و «ایمان» ممکن است اشاره و تشبیهى در این امر نیز باشد که گاهى در یک جامعه، در یک شهر، و گاه حتى در یک خانه افرادى با ایمان که همچون آب عذب و فراتند در کنار افراد بى‏ایمان که همچون آب ملح و اجاجند، با دو طرز تفکر، دو نوع عقیده، و دو نوع عمل پاک و ناپاک، قرار مى‏گیرند، بى‏آنکه به هم آمیخته شوند.

 (آیه 54)- در این آیه به مناسبت بحث نزول باران و همچنین دریاهاى آب شور و شیرین که در کنار هم قرار مى‏گیرند سخن از آفرینش انسان از آب به میان آورده، مى‏گوید: «او کسى است که از آب انسانى را آفرید» (وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً).

احتمال دارد که چند معنى در مفهوم آیه جمع باشد یعنى هم بشر نخستین از آب آفریده شده، و هم پیدایش تمام افراد انسان از آب «نطفه» است، و هم آب مهمترین ماده ساختمان بدن انسان را تشکیل مى‏دهد، آبى که از ساده‏ترین                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 344

 موجودات این جهان محسوب مى‏شود چگونه مبدء پیدایش چنین خلقت شگرفى شده است؟! این دلیل روشن قدرت اوست.

به دنبال آفرینش انسان، سخن از گسترش نسلها به میان آورده، مى‏گوید:

 «سپس او را نسب و سبب قرار داد» و نسل او را از این دو طریق گسترش داد (فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً).

منظور از «نسب» پیوندى است که در میان انسانها از طریق زاد و ولد به وجود مى‏آید، مانند ارتباط پدر و فرزند یا برادران به یکدیگر، اما منظور از «صهر» که در اصل به معنى «داماد» است، پیوندهایى است که از این طریق میان دو طایفه بر قرار مى‏شود، مانند پیوند انسان با نزدیکان همسرش.

در پایان آیه به عنوان تأکید بر مسائل گذشته، مى‏فرماید: «و پروردگار تو همواره توانا بوده و هست» (وَ کانَ رَبُّکَ قَدِیراً).

 (آیه 55)- سر انجام در این آیه انحراف مشرکان را از اصل توحید، از طریق مقایسه قدرت بتها با قدرت پروردگار که نمونه‏هاى آن در آیات قبل گذشت روشن مى‏سازد، مى‏گوید: «و آنها معبودهایى جز خدا مى‏پرستند که نه سودى به آنها مى‏رساند و نه زیانى» (وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُهُمْ وَ لا یَضُرُّهُمْ).

مسلم است تنها وجود سود و زیان نمى‏تواند معیار پرستش باشد، ولى قرآن با این تعبیر بیانگر این نکته است که آنها هیچ بهانه‏اى براى این پرستش ندارند چرا که بتها موجوداتى هستند کاملا بى‏خاصیت و فاقد هر گونه ارزش و تأثیر مثبت یا منفى.

در پایان آیه اضافه مى‏کند: «و کافران همیشه در برابر پروردگارشان (در طریق کفر) پشتیبان یکدیگرند» (وَ کانَ الْکافِرُ عَلى‏ رَبِّهِ ظَهِیراً).

و نیروهایى را که مى‏بایست در مسیر «اللّه» بسیج کنند، بر ضد آیین خدا و پیامبرش و مؤمنان راستین بسیج مى‏نمایند.

 (آیه 56)- پاداش من هدایت شماست! از آنجا که در آیات گذشته سخن از اصرار بت پرستان بر پرستش بتهایى بود که مطلقا سود و زیانى ندارند، در این آیه                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 345

 اشاره به وظیفه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در برابر این متعصبان لجوج کرده، مى‏گوید: «ما تو را جز به عنوان بشارت دهنده و انذار کننده نفرستادیم» (وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا مُبَشِّراً وَ نَذِیراً).

اگر آنها دعوت تو را نپذیرفتند ایرادى بر تو نیست، تو وظیفه خود را که بشارت و انذار است انجام دادى.

این سخن هم وظیفه پیامبر را مشخص مى‏کند و هم تسلّى خاطرى براى او است، و هم نوعى تهدید و بى‏اعتنایى به این گروه گمراه مى‏باشد.

 (آیه 57)- سپس به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که به آنها «بگو: من در برابر آن (ابلاغ آیین خدا) هیچ گونه پاداشى از شما نمى‏طلبم» (قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ).

بعد اضافه مى‏کند: «مگر کسى که بخواهد راهى به سوى پروردگارش برگزیند» این پاداش من است (إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلى‏ رَبِّهِ سَبِیلًا).

یعنى تنها اجر و پاداش من هدایت شماست، آن هم از روى اراده و اختیار نه اکراه و اجبار، و این تعبیر نهایت لطف و محبت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را نسبت به پیروانش روشن مى‏سازد، چرا که مزد خود را سعادت و خوشبختى آنان مى‏شمرد.

 (آیه 58)- این آیه تکیه‏گاه اصلى پیامبر را روشن مى‏سازد، مى‏فرماید:

 «و توکل بر خداوندى کن که زنده است و هرگز نمى‏میرد» (وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ).

با داشتن این تکیه‏گاه و پناهگاه نه نیازى به اجر و پاداش آنها دارى، و نه وحشتى از ضرر و زیان و توطئه آنان.

و اکنون که چنین است «تسبیح و حمد او به جا آور» از نقصها منزه بشمر، و در برابر همه کمالات او را ستایش کن (وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ).

سپس اضافه مى‏کند: از کار شکنى و توطئه‏هاى دشمنان نگران مباش «همین بس که خداوند از گناهان بندگانش آگاه است» و به موقع حساب آنها را مى‏رسد (وَ کَفى‏ بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِیراً).

 (آیه 59)- این آیه بیان قدرت پروردگار در پهنه جهان هستى است و توصیف دیگرى است از این تکیه‏گاه مطمئن، مى‏فرماید: «او کسى است که                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 346

 آسمانها و زمین و آنچه را در میان آن دو است در شش روز [شش دوران‏] آفرید» (الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ).

 «سپس بر عرش قدرت قرار گرفت» و به تدبیر عالم پرداخت (ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ).

کسى که داراى این قدرت وسیع است مى‏تواند متوکلان بر خود را در برابر هر خطر و حادثه‏اى حفظ کند.

و در پایان آیه اضافه مى‏کند: «او خداوند رحمان است» (الرَّحْمنُ).

کسى که رحمت عامش همه موجودات را در بر گرفته، و مطیع و عاصى و مؤمن و کافر از خوان نعمت بى‏دریغش بهره مى‏گیرند.

اکنون که خدایى دارى بخشنده و قادر و توانا، اگر چیزى مى‏خواهى «از او بخواه که از همه چیز آگاه است» (فَسْئَلْ بِهِ خَبِیراً).

 (آیه 60)- از آنجا که در آیات پیشین سخن از عظمت و قدرت خدا بود و هم وسعت رحمت او در این آیه مى‏افزاید: «و هنگامى که به آنها گفته شود براى خداوند رحمان (که سراسر وجود شما غرق رحمت اوست) سجده کنید آنها (از روى کبر و غرور، و یا از سر استهزاء) مى‏گویند: رحمان چیست»؟ (وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ). ما اصلا «رحمان» را نمى‏شناسیم.

 «آیا ما براى چیزى سجده کنیم که تو به ما دستور مى‏دهى»؟! (أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا).

ما زیر بار هیچ کس نمى‏رویم و تابع فرمان این و آن نخواهیم شد!.

 «این سخن را مى‏گویند «و بر نفرت و دوریشان از خدا افزوده مى‏شود» (وَ زادَهُمْ نُفُوراً).

 (آیه 61)- این آیه در حقیقت پاسخى است به سؤال آنها که مى‏گفتند:

رحمان چیست؟ هر چند آنها این سخن را از روى سخریه مى‏گفتند اما قرآن پاسخ جدّى به آنها داده، مى‏فرماید: «پر برکت و با عظمت است آن خدایى که در آسمان منزلگاههایى قرار داد» (تَبارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّماءِ بُرُوجاً).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 347

 برجهاى آسمانى اشاره به صورتهاى مخصوص فلکى است که خورشید و ماه در هر فصل و هر موقعى از سال در برابر یکى از آنان قرار مى‏گیرند مثلا مى‏گویند خورشید در برج «حمل» قرار گرفته، یعنى محاذى «صورت فلکى حمل» مى‏باشد، و یا «قمر» در «عقرب» است، یعنى کره ماه برابر صورت فلکى «عقرب» واقع شده.

به این ترتیب آیه اشاره به منزلگاههاى آسمانى خورشید و ماه کرده، و به دنبال آن اضافه مى‏کند: «و در میان آن چراغ روشن و ماه تابانى آفرید» (وَ جَعَلَ فِیها سِراجاً وَ قَمَراً مُنِیراً).

آیا با این همه نشانه‏هاى روشن، با این منازل بدیع و دقیق خورشید و ماه باز او را نمى‏شناسید و مى‏گویید: «مَا الرَّحْمنُ»؟!

 (آیه 62)- در این آیه باز به معرفى پروردگار عالم ادامه داده و بخش دیگرى از نظام هستى را باز گو کرده، مى‏گوید: «و او همان کسى است که شب و روز را جانشین یکدیگر قرار داد، براى آنها که بخواهند متذکر شوند و یا بخواهند شکر گذارى کنند» (وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرادَ أَنْ یَذَّکَّرَ أَوْ أَرادَ شُکُوراً).

نظام بدیعى که اگر نبود، زندگى انسان بر اثر شدت نور و حرارت یا تاریکى و ظلمت به تباهى مى‏کشید، براى آنها که مى‏خواهند خدا را بشناسند دلیل جالبى است.

 (آیه 63)- صفات ویژه بندگان خاصّ خدا: از این به بعد بحث جامع و جالبى پیرامون صفات ویژه بندگان خاص پروردگار که تحت عنوان «عِبادُ الرَّحْمنِ» آمده، مطرح مى‏شود، و دوازده صفت از صفات ویژه آنان را بیان مى‏کند و در حقیقت تکمیلى است براى آیات گذشته که مشرکان لجوج هنگامى که نام خداوند رحمان برده مى‏شد از سر استهزاء و غرور مى‏گفتند: رحمان چیست؟

جایى که بندگان او این قدر عالى مقام و با شخصیتند عظمت خداى رحمان را بهتر مى‏توان درک کرد.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 348

 نخست مى‏گوید: «و بندگان خاص خداوند رحمان کسانى هستند که با آرامش و بى‏تکبر بر روى زمین راه مى‏روند» (وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً).

نخستین توصیف نفى کبر و غرور و خود خواهى است که در تمام اعمال انسان و حتى در کیفیت راه رفتن او آشکار مى‏شود زیرا ملکات اخلاقى همیشه خود را در لا بلاى اعمال و گفتار و حرکات انسان نشان مى‏دهند، تا آنجا که از چگونگى راه رفتن یک انسان مى‏توان با دقت و مو شکافى به قسمت قابل توجهى از اخلاق او پى برد.

آرى! آنها متواضعند، و تواضع کلید ایمان است.

دومین وصف آنها حلم و بردبارى است چنانکه قرآن در ادامه همین آیه مى‏گوید: «و هنگامى که جاهلان آنها را مورد خطاب قرار مى‏دهند (و به جهل و جدال و سخنان زشت مى‏پردازند) در پاسخ آنها سلام مى‏گویند» (وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً). سلامى که نشانه بى‏اعتنایى توأم با بزرگوارى است، نه ناشى از ضعف، نه سلام تحیت که نشانه محبت و پیوند دوستى است.

 (آیه 64)- در این آیه به سومین ویژگى آنها که عبادت خالصانه پروردگار است پرداخته، مى‏گوید: «و آنها کسانى هستند که شبانگاه براى پروردگارشان سجده و قیام مى‏کنند» (وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً).

در ظلمت شب که چشم غافلان در خواب است و جایى براى تظاهر و ریا وجود ندارد خواب خوش را بر خود حرام کرده و به خوشتر از آن ذکر خدا و قیام و سجود در پیشگاه با عظمت اوست مى‏پردازد، پاسى از شب را به مناجات با محبوب مى‏گذرانند، و قلب و جان خود را با یاد و نام او روشن مى‏کنند.

 (آیه 65)- چهارمین صفت ویژه آنان خوف و ترس از مجازات و کیفر الهى است «و آنها کسانى هستند که پیوسته مى‏گویند: پروردگارا! عذاب جهنم را از ما بر طرف گردان که عذابش سخت و شدید و پر دوام است» (وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها کانَ غَراماً).

                        زیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 349

 (آیه 66)- «چرا که جهنم بد جایگاه و بد محل اقامتى است» (إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً).

با این که آنها شبها به یاد خدا هستند و به عبادتش مشغول، و روزها در مسیر انجام وظیفه گام بر مى‏دارند باز هم قلوبشان مملوّ از ترس مسؤولیتهاست، همان ترسى که عامل نیرومندى براى حرکت به سوى انجام وظیفه بیشتر و بهتر است.

 (آیه 67)- سپس به پنجمین صفت ممتاز «عباد الرحمن» که اعتدال و دورى از هر گونه افراط و تفریط در کارها مخصوصا در مسأله انفاق است اشاره کرده، مى‏فرماید: «و آنها کسانى هستند که به هنگام انفاق، نه اسراف مى‏کنند و نه سخت گیرى، بلکه در میان این دو حد اعتدال را رعایت مى‏کنند» (وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً).

جالب توجه این که سخن را روى کیفیت انفاق آنان مى‏برد- اصل انفاق کردن را مسلّم مى‏گیرد- و مى‏گوید: انفاقى عادلانه و دور از هر گونه اسراف و سخت گیرى دارند، نه آن چنان بذل و بخششى کنند که زن و فرزندشان گرسنه بمانند، و نه آن چنان سختگیر باشند که دیگران از مواهب آنها بهره نگیرند.

 (آیه 68)- ششمین ویژگى «عباد الرّحمن» توحید خالص است که آنها را از هر گونه شرک و دو گانه و یا چند گانه پرستى دور مى‏سازد.

مى‏فرماید: «و آنها کسانى هستند که معبود دیگرى را با خداوند نمى‏خوانند» (وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ).

نور توحید سراسر قلب آنها و زندگى فردى و اجتماعیشان را روشن ساخته و تیرگى و ظلمت شرک از آسمان فکر و روح آنها بکلى رخت بربسته است.

هفتمین صفت، پاکى آنها از آلودگى به خون بى‏گناهان است: «و آنها هرگز انسانى را که خداوند (خونش را) حرام شمرده- جز به حق- به قتل نمى‏رسانند» (وَ لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ).

از آیه فوق به خوبى استفاده مى‏شود که تمام نفوس انسانى در اصل محترمند و ریختن خون آنها ممنوع است، مگر عواملى پیش آید که این احترام ذاتى را                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 350

 تحت الشعاع قرار دهد و مجوز ریختن خون گردد.

هشتمین وصف آنها این است که: دامان عفتشان هرگز آلوده نمى‏شود «و زنا نمى‏کنند» (وَ لا یَزْنُونَ).

آنها بر سر دو راهى کفر و ایمان، ایمان را انتخاب مى‏کنند، و بر سر دو راهى امنیت و ناامنى جانها، امنیت را، و بر سر دو راهى پاکى و آلودگى، پاکى را، آنها محیطى خالى از هر گونه شرک و ناامنى و بى‏عفتى و ناپاکى با تلاش و کوشش خود فراهم مى‏سازند.

و در پایان آیه براى تأکید هر چه بیشتر اضافه مى‏کند: «و هر کس یکى از این امور را انجام دهد عقوبت و مجازاتش را خواهد دید» (وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً).

 (آیه 69)- از آنجا که این سه گناه نهایت اهمیت را دارد باز در این آیه روى آن تکیه کرده، مى‏گوید: کسانى که مرتکب این امور شوند «عذاب آنها در قیامت مضاعف مى‏گردد، و با خوارى، جاودانه در عذاب خواهند ماند» (یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهاناً).

منظور از مضاعف شدن عذاب این است که بر هر یک از گناهان سه گانه که در آیه قبل مذکور است مجازات جدا گانه‏اى خواهد شد که مجموعا عذاب مضاعف است.

از این گذشته گاه یک گناه سر چشمه گناهان دیگر مى‏شود، مانند کفر که سبب ترک واجبات و انجام محرمات مى‏گردد، و این خود موجب مضاعف شدن مجازات الهى است.

(آیه 70)- ولى از آنجا که قرآن مجید هیچ‏گاه راه بازگشت را به روى مجرمان نمى‏بندد و گنهکاران را تشویق و دعوت به توبه مى‏کند، در این آیه چنین مى‏گوید:

 «مگر کسانى که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند که خداوند (گناهان آنان را) به حسنات مبدّل مى‏کند، و خداوند همواره آمرزنده و مهربان بوده است» (إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 351

 

تبدیل سیئات به حسنات:

در اینجا چند تفسیر است که همه مى‏تواند قابل قبول باشد:

1- هنگامى که انسان توبه مى‏کند و ایمان به خدا مى‏آورد، سیئات اعمالش در آینده تبدیل به حسنات مى‏شود، اگر در گذشته مرتکب قتل نفس مى‏شد در آینده دفاع از مظلومان و مبارزه با ظالمان را جاى آن مى‏گذارد.

2- دیگر این که خداوند به لطف و کرم و فضل و انعامش بعد از توبه کردن سیئات اعمال او را محو مى‏کند، و به جاى آن حسنات مى‏نشاند.

3- سومین تفسیر این که منظور از سیئات آثار سوئى است که از آن بر روح و جان انسان نشسته، هنگامى که توبه کند و ایمان آورد آن آثار سوء از روح و جانش بر چیده مى‏شود، و تبدیل به آثار خیر مى‏گردد.

 (آیه 71)- این آیه در حقیقت چگونگى توبه صحیح را تشریح کرده، مى‏گوید: «و کسى که توبه کند و عمل صالح انجام دهد، بسوى خدا بازگشت مى‏کند» و پاداش خود را از او مى‏گیرد (وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتاباً).

یعنى، توبه و ترک گناه باید تنها به خاطر زشتى گناه نباشد بلکه علاوه بر آن انگیزه‏اش خلوص نیت و باز گشت به سوى پروردگار باشد.

 (آیه 72)- نهمین صفت برجسته عباد الرّحمن احترام و حفظ حقوق دیگران است «آنها کسانى هستند که هرگز شهادت به باطل نمى‏دهند» (وَ الَّذِینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ). و در مجالس باطل نیز حضور پیدا نمى‏کنند.

به این ترتیب عباد الرحمن و بندگان خاص خدا نه شهادت به دروغ مى‏دهند، و نه در مجالس لهو و باطل و گناه حضور مى‏یابند، چرا که حضور در این مجالس علاوه بر امضاى گناه، مقدمه آلودگى قلب و روح است.

سپس در ذیل آیه به دهمین صفت برجسته آنان که داشتن هدف مثبت در زندگى است اشاره کرده، مى‏گوید: «و آنها هنگامى که با لغو و بیهودگى بر خورد کنند، بزرگوارانه از کنار آن مى‏گذرند» (وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 352

 در حقیقت آنها نه در مجلس باطل حضور پیدا مى‏کنند و نه آلوده لغو و بیهودگى مى‏شوند.

 (آیه 73)- یازدهمین صفت این گروه از بندگان خاص خدا، داشتن چشم بینا، و گوش شنوا به هنگام بر خورد با آیات پروردگار است، مى‏فرماید: «و آنها کسانى هستند که هر گاه آیات پروردگارشان به آنها یاد آورى شود کر و کور روى آن نمى‏افتند»! (وَ الَّذِینَ إِذا ذُکِّرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْها صُمًّا وَ عُمْیاناً).

مسلما منظور اشاره به عمل کفار نیست، چرا که آنها به آیات الهى اصلا اعتنایى ندارند، بلکه منظور گروه منافقان یا به ظاهر مسلمانان قشرى است که چشم و گوش بسته بر آیات خدا مى‏افتند بى‏آنکه حقیقت آن را درک کنند، و در عمل از آن الهام گیرند.

اصولا درک آگاهانه از مذهب سر چشمه اصلى مقاومت و پایدارى و ایستادگى است، چرا که چشم و گوش بستگان را به آسانى مى‏توان فریب داد، و با تحریف مذهب از مسیر اصلى منحرف ساخت، و آنها را به وادى کفر و بى‏ایمانى و ضلالت کشاند.

 (آیه 74)- یازدهمین ویژگى این مؤمنان راستین آن است که توجه خاصى به تربیت فرزند و خانواده خویش دارند و براى خود در برابر آنها مسؤولیت فوق‏العاده‏اى قائلند «و آنها پیوسته (از درگاه خدا مى‏خواهند و) مى‏گویند:

پروردگارا! از همسران و فرزندان ما کسانى قرار ده که مایه روشنى چشم ما گردند»! (وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ).

بدیهى است منظور این نیست که تنها در گوشه‏اى بنشینند و دعا کنند، بلکه دعا دلیل شوق و عشق درونیشان بر این امر است، و رمز تلاش و کوشش.

و بالاخره دوازدهمین وصف برجسته این بندگان خالص خدا که از یک نظر مهمترین این اوصاف است این که آنها هرگز به این قانع نیستند که خود راه حق را بسپرند بلکه همّتشان آن چنان والاست که مى‏خواهند امام و پیشواى جمعیت مؤمنان باشند و دیگران را نیز به این راه دعوت کنند.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 353

 آنها چون زاهدان گوشه گیر و منزوى، تنها گلیم خویش را از آب بیرون نمى‏کشند، بلکه سعیشان این است که بگیرند غریق را! لذا در پایان آیه مى‏فرماید: آنها کسانى هستند که مى‏گویند: «پروردگارا! ما را امام و پیشواى پرهیزکاران قرار ده» (وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً).

آرى! آنها بندگان خاص رحمانند، و همان گونه که رحمت عام خدا همگان را فرا مى‏گیرد، رحمت این بندگان خدا نیز از جهاتى عام است، علم و فکر و بیان و قلم و مال و قدرتشان پیوسته در مسیر هدایت خلق خدا کار مى‏کند. آنها سر مشقهایى براى پرهیز کاران محسوب مى‏شوند.

 (آیه 75)- بعد از تکمیل این اوصاف دوازده گانه اشاره به این بندگان خاص خدا با تمام این ویژگیها کرده، و در یک جمع بندى کوتاه پاداش الهى آنان را چنین بیان مى‏کند: «آنها کسانى هستند که درجات عالى بهشت در برابر صبر و استقامتشان به آنها پاداش داده مى‏شود» (أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا).

 «صبر» وصف تازه‏اى نیست بلکه ضامن اجراى تمام اوصاف گذشته است و در اینجا مفهوم وسیعى دارد که شکیبایى و استقامت در برابر مشکلات راه اطاعت پروردگار و جهاد و مبارزه با هوسهاى سر کش و ایستادگى در مقابل عوامل گناه همه در آن جمع است.

سپس اضافه مى‏کند: «در آن غرفه‏هاى بهشتى با تحیت و سلام رو برو مى‏شوند» (وَ یُلَقَّوْنَ فِیها تَحِیَّةً وَ سَلاماً).

بهشتیان به یکدیگر تحیت و سلام مى‏گویند و فرشتگان به آنها، و از همه بالاتر خداوند به آنها سلام و تحیت مى‏گوید.

 (آیه 76)- سپس براى تأکید بیشتر مى‏فرماید: «جاودانه در آن خواهند ماند، چه قرارگاه خوب و چه محل اقامت زیبایى»؟ (خالِدِینَ فِیها حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً).

 (آیه 77)- اگر دعاى شما نبود ارزشى نداشتید! این آیه که آخرین آیه سوره فرقان است در حقیقت نتیجه‏اى است براى تمام سوره، و هم براى بحثهایى که در                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 354

 زمینه اوصاف «عباد الرّحمن» در آیات گذشته آمده است.

روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏گوید: «بگو: پروردگار من براى شما ارج و وزنى قائل نیست اگر دعاى شما نباشد» (قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ).

بنا بر این آنچه به شما وزن و ارزش و قیمت در پیشگاه خدا مى‏دهد همان ایمان و دعا و توجه به پروردگار و بندگى اوست.

سپس مى‏افزاید: «شما تکذیب (آیات پروردگار و پیامبران خدا) کردید، و این تکذیب دامان شما را خواهد گرفت، و از شما جدا نخواهد شد» (فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزاماً).

یعنى شما در گذشته آیات خدا و پیامبران او را تکذیب کردید اگر به سوى خدا نیایید و راه ایمان و بندگى او را پیش نگیرید هیچ ارزش و مقامى نزد او نخواهید داشت، و کیفرهاى تکذیبتان قطعا دامانتان را خواهد گرفت.

 (پایان سوره فرقان»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد