سوره هود [11]
این سوره در «مکّه» نازل شده و 123 آیه است
محتواى سوره:
این سوره چهل و نهمین سورهاى است که بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نازل گردید و نیز در اواخر سالهایى بود که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در مکّه به سر مىبرد یعنى بعد از مرگ «ابو طالب» و «خدیجه» و طبعا در یکى از سختترین دورانهاى زندگانى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به همین جهت در آغاز این سوره، تعبیراتى که جنبه دلدارى و تسلّى نسبت به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان دارد دیده مىشود.
قسمت عمده آیات سوره را سرگذشت پیامبران پیشین مخصوصا «نوح» که با وجود نفرات کم بر دشمنان بسیار پیروز شدند تشکیل مىدهد.
و به هر حال آیات این سوره، همانند سایر سورههاى مکّى، اصول معارف اسلام مخصوصا «مبارزه با شرک و بت پرستى» و توجه به «معاد و جهان پس از مرگ» و «صدق دعوت پیامبر» را تشریح مىکند.
در این سوره علاوه بر حالات نوح پیامبر به سرگذشت «هود» و «صالح» و «ابراهیم» و «لوط» و «موسى» و مبارزات دامنه دارشان بر ضد شرک و کفر و انحراف و ستمگرى اشاره شده.
این سوره مرا پیر کرد
- آیات این سوره به روشنى این امر را اثبات مىکند که مسلمانان هرگز نباید به خاطر کثرت دشمنان میدان را خالى کنند، بلکه باید هر روز بر «استقامت» خویش بیفزایند. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 322
به همین دلیل در حدیث معروفى مىخوانیم که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود:
شیّبتنى سورة هود «سوره هود مرا پیر کرد»! این سوره آیات تکان دهندهاى مربوط به قیامت و بازپرسى در آن دادگاه عدل الهى و آیاتى پیرامون مجازات اقوام پیشین و دستوراتى در باره مبارزه با فساد دارد که همگى مسؤولیت آفرین است، و جاى تعجب نیست که اندیشه در این مسؤولیتها آدمى را پیر مىکند.
تأثیر معنوى این سوره:
اما در مورد فضیلت این سوره، در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله آمده است: «کسى که این سوره را بخواند، پاداش و ثوابى به تعداد کسانى که به هود و سایر پیامبران ایمان آوردند و کسانى که آنها را انکار نمودند خواهد داشت، و روز قیامت در مقام شهدا قرار مىگیرد، و حساب آسانى خواهد داشت.
روشن است که تنها تلاوت خشک و خالى این اثر را ندارد بلکه تلاوت این سوره توأم با اندیشه، و سپس عمل است که، انسان را به مؤمنان پیشین نزدیک، و از منکران پیامبران دور مىسازد.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)- چهار اصل مهم در دعوت انبیاء: این سوره با بیان اهمیت این کتاب بزرگ آسمانى شروع مىشود، تا مردم به محتویات آن بیشتر توجه کنند.
ذکر حروف مقطعه خود دلیلى است بر اهمیت این کتاب بزرگ آسمانى که با تمام اعجاز و عظمتش از حروف مقطعه سادهاى که در اختیار همگان است همچون «الف، لام، راء» تشکیل شده است (الر).
و به دنبال این حروف مقطعه یکى از ویژگیهاى قرآن مجید را با دو جمله بیان مىکند، نخست این که: «کتابى است که تمام آیاتش متقن و مستحکم است» (کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ).
و «سپس شرح و تفصیل (تمام نیازمندیهاى انسان در زمینه زندگى فردى برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 323
و اجتماعى، مادى و معنوى، در آن) بیان شده است» (ثُمَّ فُصِّلَتْ).
این کتاب بزرگ با این ویژگى از سوى چه کسى نازل شده است؟ «از نزد خدایى که هم حکیم است و هم آگاه» (مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ).
(آیه 2)- در این آیه مهمترین و اساسىترین محتواى قرآن یعنى توحید و مبارزه با شرک را به این صورت بیان مىکند: نخستین دعوت من این است که «جز خداوند یگانه یکتا را نپرستید» (أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ).
و دومین برنامه دعوتم این است که: «من براى شما از سوى او نذیر و بشیرم» (إِنَّنِی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ).
در برابر نافرمانیها و ظلم و فساد و شرک و کفر، شما را بیم مىدهم، و از عکس العمل کارهایتان و مجازات الهى بر حذر مىدارم، و در برابر اطاعت و پاکى و تقوا شما را بشارت به سرنوشتى سعادتبخش مىدهم.
(آیه 3)- سومین دعوتم این است که: «از گناهان خویش استغفار کنید» و از آلودگیها خود را شستشو دهید (وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ).
و چهارمین دعوتم این است که: «به سوى او باز گردید» (ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ).
و پس از شستشوى از گناه و پاک شدن در سایه استغفار، خود را به صفات الهى بیارایید که بازگشت به سوى او چیزى جز اقتباس از صفات او نیست.
سپس نتیجههاى عملى «موافقت» یا «مخالفت» با این چهار دستور را چنین بیان مىکند: هرگاه به این برنامهها جامه عمل بپوشانید خداوند «تا پایان عمر شما را از زندگانى سعادتبخش این دنیا بهرهمند و متمتع مىسازد» (یُمَتِّعْکُمْ مَتاعاً حَسَناً إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى).
بنابراین مذهب پیش از آن که سراى آخرت را آباد کند، آباد کننده سراى دنیاست و از آن بالاتر این که به هر کس به اندازه کارش، بهره مىدهد و تفاوت مردم را در چگونگى عمل به این چهار اصل به هیچ وجه نادیده نمىگیرد، بلکه «به هر صاحب فضیلتى به اندازه فضیلتش عطا مىکند» (وَ یُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 324
«و اما اگر راه مخالفت را پیش گیرید، و (در برابر این دستورهاى چهارگانه عقیدتى و عملى) سرپیچى کنید، من از عذاب روز بزرگى بر شما بیمناکم» همان روز که در دادگاه بزرگ عدل الهى حضور مىیابید (وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ کَبِیرٍ).
(آیه 4)- به هر حال بدانید که هر کس باشید، و در هر مقام و منزلتى قرار گیرید، سر انجام «بازگشت همه شما به سوى خداست» (إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ).
و این جمله اشاره به اصل پنجمى از اصول تفصیلى قرآن یعنى مسأله معاد و رستاخیز است.
اما هیچ گاه فکر نکنید که قدرت شما در برابر قدرت خدا اهمیتى دارد، یا مىتوانید از فرمان او، و دادگاه عدالتش فرار کنید، و نیز تصور نکنید که او نمىتواند استخوانهاى پوسیده شما را بعد از مرگ جمعآورى کند، و لباس حیات و زندگى نوینى بر آن بپوشاند «چرا که او بر همه چیز قادر و تواناست» (وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ).
(آیه 5)- این آیه بطور کلى اشاره به یکى از کارهاى احمقانه دشمنان اسلام و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىکند که با استفاده از روش نفاق آمیز و دورکشى از حق مىخواستند ماهیت خود را از نظرها پنهان سازند تا گفتار حق را نشنوند.
لذا مىگوید: «آگاه باشید! آنها (سرها را به هم نزدیک ساخته و) سینههایشان را در کنار هم قرار مىدهند تا خود (و سخنان خویش) را از او (پیامبر) پنهان دارند» (أَلا إِنَّهُمْ یَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِیَسْتَخْفُوا مِنْهُ).
تعبیر «یَثْنُونَ» ممکن است اشاره به هرگونه «مخفى کارى» ظاهرى و باطنى دشمنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله باشد.
لذا قرآن بلافاصله اضافه مىکند: «آگاه باشید آنها هنگامى که خود را در جامههایشان پنهان مىدارند پروردگار پنهان و آشکار آنان را مىداند» (أَلا حِینَ یَسْتَغْشُونَ ثِیابَهُمْ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ).
«چرا که او از اسرار درون سینهها آگاه است» (إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 325
آغاز جزء دوازدهم قرآن مجید
ادامه سوره هود
(آیه 6)- همه میهمان اویند! در آیه قبل اشارهاى به وسعت علم پروردگار و احاطه او به اسرار نهان و آشکار شده بود، و این آیه در حقیقت دلیلى براى آن محسوب مىشود، چرا که از روزى دادن خداوند به همه موجودات سخن مىگوید، همان کارى که بدون احاطه علمى کامل به همه جهان امکان پذیر نیست! نخست مىگوید: «هیچ جنبندهاى در روى زمین نیست مگر این که رزق و روزى آن بر خداست، و قرارگاه او را مىداند، و از نقاطى که از قرارگاهش به آن منتقل مىشود (نیز) باخبر است» و در هر جا باشد روزیش را به او مىرساند (وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها).
«تمام این حقایق (با همه حدود و مرزهایش) در کتاب مبین و لوح محفوظ علم خداوند ثبت است» (کُلٌّ فِی کِتابٍ مُبِینٍ).
تقسیم ارزاق و تلاش براى زندگى!
طرز روزى رساندن خداوند به موجودات مختلف، راستى حیرت انگیز است، از جنینى که در شکم مادر قرار گرفته تا حشرات گوناگونى که در اعماق تاریک زمین و لانههاى پرپیچ و خم و در لابلاى درختان و بر فراز کوهها و در قعر درهها زندگى دارند که از دیدگاه علم او هرگز مخفى و پنهان نیستند، و همانگونه که قرآن مىگوید خداوند، هم جایگاه و «آدرس اصلى» آنها را مىداند و هم محل سیار آنان را، و در هر جا باشند روزیشان را به آنان حواله مىکند.
جالب این که در آیات فوق به هنگام بحث از روزى خواران تعبیر به «دابّه» و جنبده شده است و این اشاره لطیفى به مسأله رابطه «انرژى» و «حرکت» است، مىدانیم هر جا حرکتى وجود دارد نیازمند به ماده انرژىزا است یعنى مادهاى که منشأ حرکت گردد.
و در پاسخ این سؤال که آیا «روزى» هر کس از آغاز تا پایان عمر تعیین شده، و خواه ناخواه به او مىرسد؟ باید بگوییم درست است که روزى هر کس مقدر برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 326
و ثابت است، ولى در عین حال مشروط به سعى و تلاش و کوشش مىباشد، و هرگاه این شرط حاصل نشود مشروط نیز از میان خواهد رفت.
نکته مهم این است که آیات و روایات مربوط به معین بودن روزى در واقع ترمزى است روى افکار مردم حریص و دنیاپرست که براى تأمین زندگى به هر در مىزنند، و هر ظلم و جنایتى را مرتکب مىشوند، به گمان این که اگر چنین نکنند زندگیشان تأمین نمىشود.
آیات قرآن و احادیث اسلامى به این گونه افراد هشدار مىدهد که بیهوده دست و پا نکنند، همین اندازه که آنها در طریق مشروع گام بگذارند و تلاش و کوشش کنند مطمئن باشند خداوند از این راه همه نیازمندیهاى آنها را تأمین مىکند.
البته بعضى از روزیها مثل نور آفتاب، باران و هوا و عقل و هوش خدادادى چه انسان به دنبال آن برود، یا نرود، به سراغ او مىآیند.
ولى اگر با تلاش و کوشش خود از همین مواهب نیز بطور صحیحى نگهدارى نکنیم آنها نیز از دست ما خواهد رفت، و یا بىاثر مىماند.
ولى به هر حال نکته اساسى این است که تمام تعلیمات اسلامى به ما مىگوید براى تأمین زندگى بهتر چه مادى و چه معنوى، باید تلاش بیشتر کرد.
(آیه 7)- هدف آفرینش: در این آیه از سه نکته اساسى بحث شده است:
نخست از آفرینش جهان هستى و مخصوصا آغاز آفرینش که نشانه قدرت پروردگار و دلیل عظمت او است، مىفرماید: «او کسى است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید» (وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ).
منظور از «روز» دوران است، خواه این دوران کوتاه باشد و خواه بسیار طولانى و حتى به مقدار میلیاردها سال- و چون در ذیل آیه 54 سوره اعراف شرح آن گذشت نیازى به تکرار نیست.
سپس اضافه مىکند: «و عرش او (خداوند) بر آب قرار داشت» (وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 327
در آغاز آفرینش، جهان هستى به صورت مواد مذاب (یا گازهاى فوق العاده فشرده که شکل مواد مذاب و مایع را داشت) بود.
سپس در این توده آبگونه حرکات شدید و انفجارات عظیمى رخ داد، و قسمتهایى از سطح آن پىدرپى به خارج پرتاب شد، این اتصال و به هم پیوستگى به انفصال و جدایى گرایید، و کواکب و سیارات و منظومهها یکى بعد از دیگرى تشکیل یافتند.
بنابراین، جهان هستى و پایه تخت قدرت خدا نخست بر این ماده عظیم آبگونه قرار داشت.
دومین مطلبى که در این آیه به آن اشاره شده هدف آفرینش جهان هستى است، همان هدفى که قسمت عمدهاش به «گل سر سبد این جهان» یعنى «انسان» باز مىگردد، انسانى که باید در مسیر تعلیم و تربیت قرار گیرد و راه تکامل را بپوید و هر لحظه به خدا نزدیکتر شود، مىفرماید: این آفرینش با عظمت را «به این خاطر قرار داد که شما را بیازماید تا کدامین بهتر عمل مىکنید» (لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا).
سومین مطلبى که در این آیه به آن اشاره شده مسأله «معاد» است که پیوند ناگسستنى با مسأله آفرینش جهان و هدف خلقت دارد.
لذا مىگوید: «اگر به آنها بگویى شما بعد از مرگ برانگیخته مىشوید کافران از روى تعجب مىگویند: (این باورکردنى نیست، این حقیقت و واقعیت ندارد، بلکه) این تنها یک سحر آشکار است» (وَ لَئِنْ قُلْتَ إِنَّکُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ).
(آیه 8)- مؤمنان پر ظرفیت و افراد بىایمان کم ظرفیتند! در سلسله آیات (8 تا 11) گوشههایى از حالات روانى و نقاط ضعف اخلاقى افراد بىایمان تشریح شده، همان نقاط ضعفى که انسان را به راههاى تاریک و فساد مىکشاند.
نخستین صفتى که براى آنها ذکر مىکند، شوخى کردن با حقایق و مسخره نمودن مسائل سرنوشت ساز است، مىفرماید: «و اگر مجازات را تا زمان محدودى برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 328
از آنها به تأخیر اندازیم (از روى استهزا) مىگویند: چه چیز مانع آن شده است»! چه شد این مجازات، کجا رفت این کیفر؟ (وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلى أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَیَقُولُنَّ ما یَحْبِسُهُ).
این شیوه همه جاهلان مغرور و بىخبر است، که هر چه با تمایلات آنها سازگار نباشد، در نظرشان مسخره است.
اما قرآن با صراحت به آنها پاسخ مىگوید: «آگاه باشید آن روز که (عذاب) به سراغشان آید، از آنها بازگردانده نخواهد شد» و هیچ قدرتى مانع آن نخواهد بود.
(أَلا یَوْمَ یَأْتِیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ).
«و آنچه را مسخره مىکردند بر آنان نازل مىشود» و آنها را درهم مىکوبد (وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).
امت معدوده و یاران حضرت مهدى (عج): در روایات متعددى که از طرق اهل بیت علیهم السّلام به ما رسیده امت معدوده به معنى نفرات کم، و اشاره به یاران حضرت مهدى (عج) گرفته شده است، ولى همانگونه که گفتیم معنى ظاهر آیه این است که امت معدوده به معنى زمان معدود و معین است، و اتفاقا در روایتى که از امیر مؤمنان على علیه السّلام در تفسیر آیه نقل شده «امت معدوده» همین گونه تفسیر گردیده، بنابراین روایات مزبور ممکن است اشاره به معنى دوم آیه و به اصطلاح «بطن آیه» بوده باشد.
(آیه 9)- یکى دیگر از نقطههاى ضعف آنان، کم ظرفیتى در برابر مشکلات و ناراحتیها و قطع برکات الهى است، چنان که قرآن مىگوید: «و هرگاه نعمت و رحمتى به انسان بچشانیم و سپس آن را از او برگیریم او مأیوس و نومید مىشود و به کفران و ناسپاسى بر مىخیزد» (وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ إِنَّهُ لَیَؤُسٌ کَفُورٌ).
کلمه «انسان» در این گونه آیات اشاره به انسانهاى تربیت نایافته و خودرو و بىارزش است.
(آیه 10)- سومین نقطه ضعف آنها این است که به هنگامى که در ناز و نعمت فرو مىروند، چنان خودباختگى و غرور و تکبر بر آنها چیره مىشود که همه چیز را برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 329
فراموش مىکنند، چنانکه قرآن مىگوید: «و اگر بعد از شدت و رنجى که به او رسیده نعمتهایى به او بچشانیم مىگوید: مشکلات از من برطرف شد، و دیگر باز نخواهد گشت و غرق شادى و غفلت و فخر فروشى مىشود» آنچنان که از شکر نعمتهاى پروردگار غافل مىگردد (وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ).
(آیه 11)- سپس در این آیه اضافه مىکند: «مگر آنها که (در سایه ایمان راستین) صبر و استقامت ورزیدند و کارهاى شایسته انجام دادند» و در همه حال از اعمال صالح فروگذار نمىکنند، از تنگ نظریها و ناسپاسیها و غرور، و تکبر برکنارند (إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ).
آنها نه به هنگام وفور نعمت، مغرور مىشوند و خدا را فراموش مىکنند، و نه به هنگام شدت و مصیبت مأیوس مىگردند و کفران مىکنند.
و به همین دلیل: «براى این افراد آمرزش و پاداش بزرگى خواهد بود» (أُولئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ).
(آیه 12)-
شأن نزول:
براى این آیه و دو آیه بعد دو شأن نزول نقل شده:
نخست این که گروهى از رؤساى کفار مکّه نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمدند و گفتند: اگر راست مىگویى که پیامبر خدا هستى کوههاى مکه را براى ما طلا کن! و یا فرشتگانى را بیاور که نبوت تو را تصدیق کنند! این آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
شأن نزول دیگرى از امام صادق علیه السّلام نقل شده و آن این که پیامبر به على علیه السّلام فرمود: من از خدا خواستهام که میان من و تو برادرى برقرار سازد و این درخواست قبول شد و نیز خواستهام که تو را وصى من کند این درخواست نیز اجابت گردید، هنگامى که این سخن به گوش بعضى از مخالفان رسید (از روى عداوت و دشمنى) گفتند به خدا سوگند یک من خرما در یک مشک خشکیده از آنچه محمّد صلّى اللّه علیه و آله از خداى خود خواسته بهتر است (اگر راست مىگوید) چرا از خدا نخواست فرشتهاى براى یارى او بر دشمنان بفرستد و یا گنجى که او را از فقر نجات دهد.
آیات مزبور نازل شد و به آنها پاسخ داد.
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 330
تفسیر:
قرآن معجزه جاویدان- از این سلسله آیات بر مىآید که گاهى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به خاطر شدت مخالفت و لجاجت دشمنان ابلاغ بعضى از آیات را به آخرین فرصت موکول مىکرده است، لذا خداوند در این آیه پیامبرش را از این کار نهى مىکند، مىفرماید: «گویا ابلاغ بعضى از آیاتى را که بر تو وحى مىشود ترک مىکنى و سینه تو از آن نظر تنگ و ناراحت مىشود» (فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما یُوحى إِلَیْکَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ).
از این ناراحت مىشوى که مبادا آنها معجزات اقتراحى از تو بخواهند و «بگویند چرا گنجى بر او نازل نشده، و یا چرا فرشتهاى همراه او نیامده»؟ (أَنْ یَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَکٌ).
لذا بلافاصله اضافه مىکند: «تو تنها بیم دهنده و انذار کنندهاى» (إِنَّما أَنْتَ نَذِیرٌ).
یعنى، خواه آنها بپذیرند، یا نپذیرند و مسخره کنند و لجاجت به خرج دهند.
و در پایان آیه مىگوید: «خداوند حافظ و نگاهبان و ناظر بر هر چیز است» (وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ).
یعنى از ایمان و کفر آنها پروا مکن و این به تو مربوط نیست. وظیفه تو ابلاغ است خداوند خودش مىداند با آنها چگونه رفتار کند.
(آیه 13)- از آنجا که این بهانه جوییها و ایراد تراشیها به خاطر آن بود که آنها اصولا وحى الهى را منکر بودند و مىگفتند: این آیات از طرف خدا نیست، اینها جملههایى است که «محمّد» به دروغ بر خدا بسته، لذا در این آیه به پاسخ این سخن با صراحت هر چه بیشتر پرداخته، مىگوید: «آنها مىگویند: او (پیامبر) آنها را به خدا افترا بسته» (أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ).
«به آنها بگو: اگر راست مىگویید (که اینها ساخته و پرداخته مغز بشر است) شما هم ده سوره همانند این سورههاى دروغین بیاورید و از هر کس مىتوانید- جز خدا- براى این کار دعوت کنید» (قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 331
(آیه 14)- «اما اگر آنها دعوت شما مسلمانان را اجابت نکردند (و حاضر نشدند لااقل ده سوره همانند این سورهها بیاورند) بدانید (این ضعف و ناتوانى نشانه آن است که قرآن) تنها با علم الهى نازل شده» (فَإِلَّمْ یَسْتَجِیبُوا لَکُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ).
«و (نیز بدانید که) هیچ معبودى جز خدا نیست» و نزول این آیات معجز نشان دلیل بر این حقیقت است (وَ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
«آیا با این حال در برابر فرمان الهى شما اى مخالفان تسلیم مىشوید»؟ (فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).
آیا با این که از شما دعوت به مبارزه کردیم و عجر و ناتوانیتان در برابر این دعوت ثابت شد جاى تردید مىماند که این آیات از طرف خداست.
دو آیه فوق بار دیگر اعجاز قرآن را تأکید مىکند و مىگوید: این یک سخن عادى نیست، بلکه وحى آسمانى است که از علم و قدرت بىپایان خداوند سر چشمه گرفته، و به همین جهت تحدى مىکند و تمام جهانیان را به مبارزه مىطلبد.
(آیه 15)- آیات گذشته با ذکر «دلایل اعجاز قرآن» حجت را بر مشرکان و منکران تمام کرد و از آنجا که پس از وضوح حق باز گروهى، تنها به خاطر حفظ منافع مادى خویش، از تسلیم خوددارى مىکنند در این آیه و آیه بعد اشاره به سرنوشت این گونه افراد دنیاپرست کرده، مىگوید: «کسى که تنها هدفش زندگى دنیا و زرق و برق و زینت آن باشد در همین جهان نتیجه اعمالشان را بطور کامل به آنها مىدهیم بىآن که چیزى از آن کم و کاست شود» (مَنْ کانَ یُرِیدُ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمالَهُمْ فِیها وَ هُمْ فِیها لا یُبْخَسُونَ).
این آیه بیان یک سنت همیشگى الهى است که اعمال مثبت و مؤثر نتائج، آن از میان نمىرود، با این تفاوت که اگر هدف اصلى رسیدن به زندگى مادى این جهان باشد ثمره آن چیزى جز آن نخواهد بود، و اما اگر هدف خدا و جلب رضاى او باشد هم در این جهان تأثیر خواهد بخشید و هم نتائج پربارى براى جهان دیگر خواهد داشت. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 332
نمونه این موضوع را امروز در اطراف خود به روشنى مىیابیم، جهان غرب با تلاش پیگیر و منظم خود اسرار بسیارى از علوم و دانشها را شکافته، و بر نیروهاى مختلف طبیعت مسلط گشته و با سعى و کوشش مداوم و استقامت در مقابل مشکلات و اتحاد و همبستگى، مواهب فراوانى فراهم نموده است.
بنابراین جاى گفتگو نیست که آنها نتائج اعمال و تلاشهاى خود را خواهند گرفت و به پیروزیهاى درخشانى نائل خواهند شد، اما از آنجا که هدفشان تنها زندگى است، اثر طبیعى این اعمال چیزى جز فراهم شدن امکانات مادى آنان نخواهد بود.
(آیه 16)- لذا در این آیه صریحا مىگوید: «این گونه افراد در سراى دیگر بهرهاى جز آتش ندارند»! (أُولئِکَ الَّذِینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ إِلَّا النَّارُ).
«و تمام آنچه را در این جهان انجام دادهاند در جهان دیگر محو و نابود مىشود» و هیچ پاداشى در برابر آن دریافت نخواهند کرد (وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فِیها).
«و تمام اعمالى را که براى غیر خدا انجام دادهاند باطل و نابود مىگردد» (وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).
(آیه 17)- در تفسیر این آیه نظرات گوناگونى وجود دارد ولى آنچه از همه روشنتر به نظر مىرسد چنین است:
در آغاز آیه مىگوید: «آیا کسى که دلیل روشنى از پروردگار خویش در اختیار دارد، و به دنبال آن شاهد و گواهى از سوى خدا آمده و قبل از آن کتاب موسى (تورات) به عنوان پیشوا و رحمت و بیانگر عظمت او آمده است» همانند کسى است که داراى این صفات و نشانهها و دلائل روشن نیست (أَ فَمَنْ کانَ عَلى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسى إِماماً وَ رَحْمَةً).
این شخص همان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است و «بیّنه» و دلیل روشن او قرآن مجید و شاهد و گواه صدق نبوتش مؤمنان راستینى همچون على علیه السّلام مىباشند که پیش از او نشانهها و صفاتش در تورات آمده است.
به این ترتیب از سه راه روشن حقانیت دعوتش به ثبوت رسیده است.
نخست قرآن که بینه و دلیل روشنى است در دست او. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 333
دوم کتب آسمانى پیشین که نشانههاى او را دقیقا بیان کرده، و پیروان این کتب در عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آنها را به خوبى مىشناختند.
سوم پیروان فداکار و مؤمنان مخلص که بیانگر صدق دعوت او و گفتار او مىباشند.
آیا با جود این دلائل زنده مىتوان او را با مدعیان دیگر قیاس کرد و یا در صدق دعوتش تردید نمود؟
سپس به دنبال این سخن اشاره به افراد حق طلب و حقیقت جو کرده و از آنها دعوت ضمنى به ایمان مىکند و مىگوید: «آنها به چنین پیامبرى (که این همه دلیل روشن در اختیار دارد) ایمان مىآورند» (أُولئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ).
و به دنبال آن سرنوشت منکران را به این صورت بیان مىکند: «و هر کس از گروههاى مختلف به او کافر شود موعد و میعادش آتش دوزخ است» (وَ مَنْ یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ).
و در پایان آیه همان گونه که سیره قرآن در بسیارى از موارد است روى سخن را به پیامبر کرده، یک درس عمومى براى همه مردم بیان مىکند و مىگوید: «اکنون (که چنین است و این همه شاهد و گواه بر صدق دعوت تو وجود دارد) هرگز در آنچه بر تو نازل شده تردید به خود راه مده» (فَلا تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ).
«چرا که این سخن حقى است از سوى پروردگار تو» (إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ).
«ولى بسیارى از مردم (بر اثر جهل و تعصب و خودخواهى) ایمان نمىآورند» (وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ).
بنابراین آیه اشاره به امتیازات اسلام و مسلمین راستین و اتکاى آنها بر دلائل محکم در انتخاب این مکتب است، و در نقطه مقابل سرنوشت شوم منکران مستکبر را نیز بیان کرده است.
(آیه 18)- زیانکارترین مردم: در تعقیب آیه قبل که سخن از قرآن و رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به میان آمده، در سلسله آیات (18 تا 22) سرنوشت منکران، و نشانهها، و پایان و عاقبت کارشان را تشریح مىکند. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 334
نخست مىفرماید: «چه کسى ستمکارتر است از آن کس که بر خدا دروغ مىبندد» (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً).
یعنى نفى دعوت پیامبر راستین در واقع نفى سخنان خدا و آن را به دروغ نسبت دادن است، اصولا تکذیب پیامبر، تکذیب خداست.
سپس آینده شوم آنها را در قیامت چنین بیان مىکند که: «آنها در آن روز به پیشگاه پروردگار (با تمامى اعمال و کردارشان) عرضه مىشوند» و در دادگاه عدل او حضور مىیابند (أُولئِکَ یُعْرَضُونَ عَلى رَبِّهِمْ).
«در این هنگام شاهدان اعمال (گواهى مىدهند و) مىگویند: اینها همان کسانى هستند که بر پروردگار بزرگ و مهربان و ولى نعمت خود دروغ بستند» (وَ یَقُولُ الْأَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذِینَ کَذَبُوا عَلى رَبِّهِمْ).
سپس با صداى رسا مىگویند: «اى لعنت خدا بر ستمگران باد!» (أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ)
(آیه 19)- این آیه صفات این ظالمان را در ضمن سه جمله بیان مىکند:
نخست مىگوید: «آنها کسانى هستند که (مردم را با انواع وسائل) از راه خدا باز مىدارند» (الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ).
این کار از طریق القاء شبهه، و زمانى از طریق تهدید، و گاهى تطمیع، و مانند آن، صورت مىگیرد که هدف همه آنها یکى است و آن بازداشتن از راه خداست.
دیگر این که: «آنها مخصوصا سعى دارند راه مستقیم الهى را کج و معوج نشان دهند» (وَ یَبْغُونَها عِوَجاً). یعنى با انواع تحریفها، کم و زیاد کردن، تفسیر به رأى و مخفى ساختن حقایق چنان مىکنند که این صراط مستقیم به صورت اصلیش در نظرها جلوهگر نشود، تا مردم نتوانند از این راه بروند.
و دیگر این که: «آنها به قیامت و روز رستاخیز ایمان ندارند» (وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ). و عدم ایمانشان به معاد سر چشمه سایر انحرافات و تبهکاریهاى آنان مىشود.
(آیه 20)- ولى در این آیه مىگوید: با این همه «آنها هیچ گاه توانایى فرار در زمین را ندارند» تا از قلمرو قدرت پروردگار خارج شوند (أُولئِکَ لَمْ یَکُونُوا مُعْجِزِینَ برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 335
فِی الْأَرْضِ)
. «همچنین آنها نمىتوانند ولى و حامى و پشتیبانى غیر از خدا براى خود بیابند» (وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ).
سر انجام به مجازات سنگین آنها اشاره کرده، مىگوید: «مجازات آنها مضاعف مىگردد» (یُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ).
چرا که هم خود گمراه و گناهکار و تبهکار بودند، و هم دیگران را به این راهها مىکشاندند، و به همین دلیل هم بار گناه خویش را بر دوش مىکشند و هم بار گناه دیگران را بىآنکه از گناه دیگران چیزى کاسته شود.
در پایان آیه ریشه اصلى بدبختى آنها را این گونه شرح مىدهد: «آنها نه گوش شنوا داشتند و نه چشم بینا»! (ما کانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ وَ ما کانُوا یُبْصِرُونَ).
در حقیقت از کار انداختن این دو وسیله مؤثر براى درک حقایق سبب شد که هم خودشان به گمراهى بیفتند و هم دیگران را به گمراهى بکشانند.
(آیه 21)- این آیه محصول تمام تلاشها و کوششهاى نادرست آنها را در یک جمله بیان مىکند، مىگوید: «اینها همه کسانى هستند که سرمایه وجود خود را از دست داده و ورشکست شدند» (أُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ)
.
و این بزرگترین خسارتى است که ممکن است دامنگیر انسانى شود که موجودیت انسانى خویش را از دست داده.
سپس اضافه مىکند: آنها به معبودهایى دروغین دل بسته بودند «اما سر انجام تمام این معبودهاى ساختگى گم شدند و از نظرشان محو گشتند» (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ)
.
(آیه 22)- و در این آیه حکم نهایى سرنوشت آنها را به صورت قاطعى چنین بیان مىکند: «لا جرم و به ناچار آنها در سراى آخرت زیانکارترین مردمند» (لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ).
چرا که تمام سرمایههاى انسانى وجود خویش را از دست دادند، و با این حال، هم بار مسؤولیت خویش را بر دوش مىکشند و هم بار مسؤولیت دیگران را!
(آیه 23)- در تعقیب آیات گذشته که حال گروهى از منکران وحى الهى را برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 336
تشریح مىکرد، این آیه و آیه بعد نقطه مقابل آنها یعنى حال مؤمنان راستین را بیان مىکند.
نخست مىگوید: «کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و در برابر خداوند خاضع و تسلیم و به وعدههاى او مطمئن بودند، اصحاب و یاران بهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند» (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى رَبِّهِمْ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُونَ).
(آیه 24)- در این آیه خداوند حال این دو گروه را در ضمن یک مثال روشن و زنده بیان مىکند و مىگوید: «حال این دو گروه، حال نابینا و کر و بینا و شنوا است» (مَثَلُ الْفَرِیقَیْنِ کَالْأَعْمى وَ الْأَصَمِّ وَ الْبَصِیرِ وَ السَّمِیعِ).
«آیا این دو گروه همانند یکدیگرند» (هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلًا).
«آیا شما متذکر نمىشوید و نمىاندیشید» (أَ فَلا تَذَکَّرُونَ).
آنها که بر اثر لجاجت و دشمنى با حق و گرفتار بودن در چنگال تعصب و خودخواهى و خودپرستى، چشم و گوش حقیقت بین را از دست دادهاند هرگز نمىتوانند، حقایق مربوط به عالم غیب و اثرات ایمان و لذت عبادت پروردگار و شکوه تسلیم در برابر فرمان او را درک کنند، این گونه افراد به کوران و کرانى مىمانند که در تاریکى مطلق و سکوت مرگبار زندگى دارند، در حالى که مؤمنان راستین با چشم باز و گوش شنوا هر حرکتى را مىبینند و هر صدایى را مىشنوند و با توجه به آن راه خود را به سوى سرنوشتى سعادت آفرین مىگشایند.
(آیه 25)- سرگذشت تکان دهنده نوح و قومش: همان گونه که در آغاز سوره بیان کردیم در این سوره، قسمتهاى قابل ملاحظهاى از تاریخ انبیاء پیشین بیان شده است:
نخست از داستان «نوح» (ع) پیامبر اولو العزم شروع مىکند و ضمن 26 آیه نقاط اساسى تاریخ او را به صورت تکان دهندهاى شرح مىدهد.
در این آیه نخستین مرحله این دعوت بزرگ را بیان کرده و مىگوید: «ما نوح را به سوى قومش فرستادیم، (او به آنها اعلام کرد) که من بیم دهنده آشکارى هستم» برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 337
(وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ).
(آیه 26)- در این آیه پس از ضربه نخستین، محتواى رسالت خود را در یک جمله خلاصه مىکند و مىگوید: رسالت من این است «که غیر از اللّه دیگرى را پرستش نکنید» (أَنْ لا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ).
و بلافاصله پشت سر آن همان مسأله انذار و اعلام خطر را تکرار مىکند و مىگوید: «من بر شما از عذاب روز دردناکى بیمناکم» (إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ أَلِیمٍ).
در حقیقت توحید و پرستش اللّه (خداى یگانه یکتا) ریشه و اساس و زیر بناى تمام دعوت پیامبران است.
اگر براستى همه افراد جامعه جز «اللّه» را پرستش نکنند و در مقابل انواع بتهاى ساختگى اعم از بتهاى برونى و درونى، خود خواهیها، هوى و هوسها، شهوتها، پول و مقام و جاه و جلال و زن و فرزند سر تعظیم فرود نیاورند، هیچ گونه نابسامانى در جوامع انسانى وجود نخواهد آمد.
(آیه 27)- اکنون ببینیم نخستین عکس العمل طاغوتها و خودکامگان و صاحبان زر و زور آن عصر در برابر این دعوت بزرگ و اعلام خطر آشکار چه بود؟
آنها سه پاسخ در برابر دعوت نوح دادند.
نخست «اشراف و ثروتمندان کافر فوم او (نوح) گفتند: ما تو را جز انسانى همانند خود نمىبینیم» (فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَراکَ إِلَّا بَشَراً مِثْلَنا).
در حالى که رسالت الهى را باید فرشتگان بدوش کشند، به گمان این که مقام انسان از فرشته پایینتر است و یا درد انسان را فرشته بهتر از انسان مىداند! دلیل دیگر آنها این بود که گفتند: اى نوح! «ما در اطراف تو، و در میان آنها که از تو پیروى کردهاند کسى جز یک مشت اراذل و جوانان کم سن و سال ناآگاه و بىخبر که هرگز مسائل را بررسى نکردهاند نمىبینیم» (وَ ما نَراکَ اتَّبَعَکَ إِلَّا الَّذِینَ هُمْ أَراذِلُنا بادِیَ الرَّأْیِ).
بالاخره سومین ایراد آنها این بود که مىگفتند قطع نظر از این که تو انسان برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 338
هستى نه فرشته، و علاوه بر این که ایمان آورندگان به تو نشان مىدهد که دعوتت محتواى صحیحى ندارد «اصولا ما هیچ گونه برترى براى شما بر خودمان نمىبینیم تا به خاطر آن از شما پیروى کنیم» (وَ ما نَرى لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ).
و به همین دلیل «ما گمان مىکنیم که شما دروغگو هستید» (بَلْ نَظُنُّکُمْ کاذِبِینَ).
(آیه 28)- در این آیه پاسخهاى منطقى نوح را در برابر این ماجراجویان بیان مىکند «نوح گفت: اى قوم من! اگر من داراى دلیل و معجزه آشکارى از سوى پروردگارم باشم، و مرا در انجام این رسالت مشمول رحمت خود ساخته باشد، و این موضوع بر اثر عدم توجه بر شما مخفى مانده باشد» آیا باز هم رسالت مرا انکار مىکنید (قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ آتانِی رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ).
و در پایان آیه مىگوید: «آیا من مىتوانم شما را بر پذیرش این بیّنه روشن مجبور سازم در حالى که (خود شما آمادگى ندارید و) از پذیرش و حتى تفکر و اندیشه پیرامون آن کراهت دارید» (أَ نُلْزِمُکُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها کارِهُونَ).
(آیه 29)- من هیچ فرد با ایمانى را طرد نمىکنم! این آیه نیز دنباله پاسخگویى به بهانه جوییهاى قوم نوح است.
نخست یکى از دلائل نبوت را که نوح براى روشن ساختن قوم تاریکدل بیان کرده، بازگو مىکند: «اى قوم من! در برابر این دعوت از شما مال و ثروت و اجر و پاداشى مطالبه نمىکنم» (وَ یا قَوْمِ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مالًا).
«اجر و پاداش من تنها بر خداست» (إِنْ أَجرِیَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ).
خدایى که مرا مبعوث به نبوت ساخته و مأمور به دعوت خلق کرده است.
و این میزان و الگویى است براى شناخت رهبران راستین، از فرصت طلبان دروغین، که هر گامى را برمىدارند بطور مستقیم یا غیر مستقیم هدف مادى از آن دارند.
سپس در پاسخ آنها که اصرار داشتند نوح ایمان آورندگان فقیر و یا کم سن و سال را از خود براند با قاطعیت مىگوید: «من هرگز کسانى را که ایمان آوردهاند برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 339
طرد نمىکنم» (وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا).
«چرا که آنها با پروردگار خویش ملاقات خواهند کرد» و در سراى دیگر خصم من در برابر او خواهند بود (إِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ).
در پایان آیه به آنها اعلام مىکند که: «من شما را مردمى جاهل مىدانم» (وَ لکِنِّی أَراکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ).
(آیه 30)- در این آیه براى توضیح بیشتر به آنها مىگوید: «اى قوم من! اگر این گروه با ایمان را طرد کنم چه کسى در برابر خدا (در آن دادگاه بزرگ عدالت و حتى در این جهان) مرا یارى خواهد کرد»؟! (وَ یا قَوْمِ مَنْ یَنْصُرُنِی مِنَ اللَّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ).
طرد افراد صالح و مؤمن کار سادهاى نیست، آنها فرداى قیامت دشمن من خواهند بود و هیچ کس نمىتواند در آنجا از من دفاع کند، و نیز ممکن است مجازات الهى در این جهان دامن مرا بگیرد «آیا اندیشه نمىکنید» تا بدانید آنچه مىگویم عین حقیقت است (أَ فَلا تَذَکَّرُونَ).
(آیه 31)- آخرین سخنى که نوح در پاسخ ایرادهاى واهى قوم به آنها مىگوید این است که اگر شما خیال مىکنید و انتظار دارید من امتیازى جز از طریق وحى و اعجاز بر شما داشته باشم اشتباه است، با صراحت باید بگویم که: «من نه به شما مىگویم خزائن الهى در اختیار من است» و نه هر کارى بخواهم مىتوانم انجام دهم (وَ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزائِنُ اللَّهِ).
«و نه مىگویم من فرشتهام» (وَ لا أَقُولُ إِنِّی مَلَکٌ).
این گونه ادعاهاى بزرگ و دروغین مخصوص مدّعیان کاذب است، و هیچ گاه یک پیامبر راستین چنین ادّعاهایى نخواهد کرد.
در پایان آیه بار دیگر به موضوع ایمان آورندگان مستضعف پرداخته و تأکید مىکند که: «من هرگز نمىتوانم در باره این افرادى که در چشم شما حقیرند بگویم:
خداوند خیر و پاداش نیکى به آنها نخواهد داد» (وَ لا أَقُولُ لِلَّذِینَ تَزْدَرِی أَعْیُنُکُمْ لَنْ یُؤْتِیَهُمُ اللَّهُ خَیْراً) بلکه به عکس خیر این جهان و آن جهان مال آنهاست، هر چند دستشان از برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 340
مال و ثروت تهى است، این شما هستید که بر اثر خیالات خام، خیر را در مال و مقام یا سن و سال منحصر ساختهاید و از حقیقت و معنى بکلى بیخبرید.
و به فرض که گفته شما راست باشد و آنها اراذل و اوباش باشند «خدا از درون جان آنها و نیاتشان آگاهتر است» (اللَّهُ أَعْلَمُ بِما فِی أَنْفُسِهِمْ).
من که جز ایمان و صداقت از آنها چیزى نمىبینم، و به همین دلیل وظیفه دارم آنان را بپذیرم، من مأمور به ظاهرم و بنده شناس خداست! و اگر غیر از این کارى کنم «مسلما در این صورت از ستمکاران خواهم بود» (إِنِّی إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِینَ).
(آیه 32)- حرف بس است، مجازات کو؟ به دنبال گفتگوى نوح و قومش در این آیه از زبان قوم نوح چنین نقل مىکند «آنها گفتند: اى نوح این همه بحث و مجادله کردى بس است، تو بسیار با ما سخن گفتى» دیگر جایى براى بحث باقى نمانده است (قالُوا یا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا فَأَکْثَرْتَ جِدالَنا).
«اگر راست مىگویى، همان وعدههاى دردناکى را که به ما مىدهى در مورد عذابهاى الهى تحقق بخش» (فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ).
انتخاب این روش در برابر آن همه محبت و لطف پیامبران الهى و گفتارهایى که همچون آب زلال و گوارا بر دل مىنشیند حکایت از نهایت لجاجت و تعصب و بىخبرى مىکند.
(آیه 33)- نوح در برابر این بىاعتنایى، لجاجت و خیرهسرى، با جمله کوتاهى چنین «پاسخ گفت: تنها اگر خدا اراده کند به این تهدیدها و وعدههاى عذاب تحقق مىبخشد» (قالَ إِنَّما یَأْتِیکُمْ بِهِ اللَّهُ إِنْ شاءَ).
ولى به هر حال این از دست من خارج است و در اختیار من نیست، من فرستاده اویم، و سر بر فرمانش دارم، بنابراین مجازات و عذاب را از من مخواهید.
اما بدانید هنگامى که فرمان عذاب فرا رسد «شما نمىتوانید از چنگال قدرت او بگریزید، و به مأمن و پناهگاهى فرار کنید»! (وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ).
(آیه 34)- سپس اضافه مىکند: «اگر خداوند (به خاطر گناهان و آلودگیهاى برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 341
جسمى و فکریتان) بخواهد شما را گمراه سازد، هرگز نصیحت من براى شما سودى نخواهد بخشید هر چند بخواهم شما را نصیحت کنم» (وَ لا یَنْفَعُکُمْ نُصْحِی إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ إِنْ کانَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یُغْوِیَکُمْ).
چرا که «او پروردگار شماست و به سوى او باز مىگردید» و تمام هستى شما در قبضه قدرت اوست» (هُوَ رَبُّکُمْ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).
(آیه 35)- در این آیه سخنى به عنوان یک جمله معترضه براى تأکید بحثهایى که در داستان نوح در آیات گذشته و آینده عنوان شده است مىگوید:
«دشمنان مىگویند این مطلب را او (محمد صلّى اللّه علیه و آله) از پیش خود ساخته و به خدا نسبت داده است» (أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ).
در پاسخ آنها «بگو: اگر من اینها را از پیش خود ساخته و به دروغ به خدا نسبت دادهام گناهش بر عهده من است» (قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَعَلَیَّ إِجْرامِی).
«ولى من از گناهان شما بیزارم» (وَ أَنَا بَرِیءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ).
(آیه 36)- تصفیه شروع مىشود! آنچه در آیات قبل گذشت مرحله دعوت و تبلیغ پىگیر و مستمر نوح (ع) با نهایت جدیت، و با استفاده از تمام وسائل بود.
در اینجا به مرحله دوم این مبارزه اشاره شده مرحله پایان یافتن دوران تبلیغ و آماده شدن براى تصفیه الهى! نخست مىخوانیم: «به نوح وحى شد که جز افرادى که از قومت به تو ایمان آوردهاند دیگر هیچ کس ایمان نخواهد آورد» (وَ أُوحِیَ إِلى نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ).
اشاره به این که صفوف بکلى از هم جدا شده، و دیگر دعوت براى ایمان و اصلاح سودى ندارد، و باید آماده تصفیه و انقلاب نهایى شود.
و در پایان آیه به نوح دلدارى داده، مىگوید: «اکنون که چنین است از کارهایى که اینها انجام مىدهند به هیچ وجه اندوهناک و محزون مباش» (فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ).
ضمنا از این آیه استفاده مىشود که خداوند قسمتهایى از علم اسرار غیب را برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 342
در هر مورد که لازم باشد در اختیار پیامبرش مىگذارد.
(آیه 37)- به هر حال این گروه عصیانگر و لجوج باید مجازات شوند، مجازاتى که جهان را از لوث وجود آنها پاک کند و مؤمنان را براى همیشه از چنگالشان رها سازد.
نخست مىفرماید: به نوح فرمان دادیم که «کشتى بساز، در حضور ما و طبق فرمان ما» (وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا).
در پایان آیه به نوح هشدار مىدهد که از این به بعد «در باره ستمگران شفاعت و تقاضاى عفو مکن چرا که آنها (محکوم به عذابند و) مسلما غرق خواهند شد (وَ لا تُخاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ).
این جمله به خوبى مىفهماند که شفاعت شرائطى دارد که اگر در کسى موجود نباشد پیامبر خدا هم حق شفاعت و تقاضاى عفو در مورد او را ندارد.
(آیه 38)- اما چند جمله هم در باره قوم نوح بشنویم: آنها به جاى این که یک لحظه با مسأله دعوت نوح بطور جدى برخورد کنند و حد اقل احتمال دهند که ممکن است این همه اصرار نوح (ع) و دعوتهاى مکررش از وحى الهى سر چشمه گرفته و مسأله طوفان و عذاب حتمى باشد، باز همانطور که عادت همه افراد مستکبر و مغرور است به استهزاء و مسخره ادامه دادند «او مشغول ساختن کشتى بود و هر زمان که گروهى از قومش از کنار او مىگذشتند (و او و یارانش را سرگرم تلاش براى آماده ساختن چوبها و میخها و وسائل کشتى سازى مىدیدند) او را مسخره مىکردند» (وَ یَصْنَعُ الْفُلْکَ وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ).
اما نوح با استقامت فوق العادهاى که زاییده ایمان است با جدیت فراوان به کار خود ادامه مىداد، و بىاعتنا به گفتههاى بىاساس این کوردلان از خود راضى بسرعت پیشروى مىکرد، و روز به روز اسکلت کشتى آمادهتر و مهیاتر مىشد، فقط گاهى سر بلند مىکرد و این جمله کوتاه و پرمعنى را به آنها «مىگفت: اگر (امروز) ما را مسخره مىکنید ما نیز شما را همین گونه (در آینده نزدیکى) مسخره خواهیم کرد»! (قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْکُمْ کَما تَسْخَرُونَ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 343
آن روز که شما در میان طوفان سرگردان خواهید شد و سراسیمه به هر سو مىدوید و هیچ پناهگاهى نخواهید داشت و از میان امواج فریاد مىکشید و التماس مىکنید که ما را نجات ده! آرى آن روز مؤمنان بر افکار شما و غفلت و جهل و بىخبرتیان مىخندند.
(آیه 39)- «پس به زودى خواهید دانست چه کسى عذاب خوار کننده به سراغ او خواهد آمد و مجازات جاودان دامنش را خواهد گرفت» (فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتِیهِ عَذابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقِیمٌ).
در بعضى از روایات اسلامى آمده است که مدت چهل سال قبل از ظهور طوفان یک نوع بیمارى به زنان قوم نوح دست داد که دیگر از آنان بچهاى متولد نشد و این در واقع مقدمهاى براى مجازات و عذاب آنان بود.
کشتى نوح- بدون شک کشتى نوح یک کشتى سادهاى نبود و ساخت آن با وسائل آن روز به آسانى و سهولت پایان نیافت، کشتى بزرگى بود که علاوه بر مؤمنان راستین یک جفت از نسل هر حیوانى را در خود جاى مىداد و آذوقه فراوانى که براى مدتها زندگى انسانها و حیوانهایى که در آن جاى داشتند حمل مىکرد، چنین کشتى با چنان ظرفیت حتما در آن روز بىسابقه بوده است، به خصوص که این کشتى باید از دریایى به وسعت این جهان با امواجى کوه پیکر سالم بگذرد و نابود نشود، لذا در بعضى از روایات مفسرین مىخوانیم که این کشتى هزار و دویست ذراع طول و ششصد ذراع عرض داشت! (هر ذراع حدود نیم متر است).
(آیه 40)- طوفان شروع مىشود! در آیات گذشته دیدیم که چگونه نوح و مؤمنان راستین دست به ساختن کشتى نجات زدند و تن به تمام مشکلات و سخریههاى اکثریت بىایمان مغرور دادند، و خود را براى طوفان آماده ساختند:
در اینجا سومین فراز این سرگذشت یعنى چگونگى نزول عذاب را بر این قوم ستمگر به طرز گویایى تشریح مىکند.
نخست مىگوید: این وضع همچنان ادامه داشت «تا فرمان ما صادر شد (و طلایع عذاب آشکار گشت) و آب از درون تنور جوشیدن گرفت»! (حَتَّى إِذا جاءَ برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 344
أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ)
.
شاید قوم غافل و بىخبر جوشیدن آب را از درون تنور خانههایشان دیدند ولى مانند همیشه از کنار این گونه اخطارهاى پرمعنى الهى چشم و گوش بسته گذشتند، حتى براى یک لحظه نیز به خود اجازه تفکر ندادند که شاید حادثهاى در شرف تکوین باشد، شاید اخطارهاى نوح واقعیت داشته باشد.
در این هنگام به نوح «فرمان دادیم که از هر نوعى از انواع حیوانات یک جفت (نر و ماده) بر کشتى سوار کن» تا در غرقاب، نسل آنها قطع نشود (قُلْنَا احْمِلْ فِیها مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ).
«و همچنین خاندانت را جز آنها که قبلا وعده هلاک آنها داده شده و نیز مؤمنان را بر کشتى سوار کن» (وَ أَهْلَکَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ آمَنَ).
«اما جز افراد کمى به او ایمان نیاورده بودند» (وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ).
این آیه از یک سو اشاره به همسر بىایمان نوح و فرزندش «کنعان» مىکند که بر اثر انحراف از مسیر ایمان و همکارى با گناهکاران رابطه و پیوند خود را از نوح بریدند و حق سوار شدن بر آن کشتى نجات نداشتند.
و از سوى دیگر اشاره به این مىکند که محصول سالیان بسیار دراز تلاش پیگیر نوح (ع) در راه تبلیغ آیین خویش چیزى جز گروهى اندک از مؤمنان نبود.
(آیه 41)- نوح بسرعت بستگان و یاران با ایمان خود را جمع کرد و چون لحظه طوفان و فرا رسیدن مجازاتهاى کوبنده الهى نزدیک مىشد «به آنها دستور داد که به نام خدا بر کشتى سوار شوید، به هنگام حرکت و توقف کشتى نام خدا را بر زبان جارى سازید و به یاد او باشید» (وَ قالَ ارْکَبُوا فِیها بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها).
چرا مىگویم: در همه حال به یاد او باشید و از یاد و نام او مدد بگیرید؟
«براى این که پروردگار من آمرزنده مهربان است» (إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَحِیمٌ).
به مقتضاى رحمتش این وسیله نجات را در اختیار شما بندگان با ایمان قرار داده و به مقتضاى آمرزشش از لغزشهاى شما مىگذرد.
(آیه 42)- سر انجام لحظه نهایى فرا رسید و فرمان مجازات این قوم سرکش برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 345
صادر شد، ابرهاى تیره و تار همچون پارههاى شب ظلمانى سراسر آسمان را فرا گرفت، و آنچنان روى هم متراکم گردید که نظیرش هیچ گاه دیده نشده بود، صداى غرش رعد و پرتو خیره کننده برق پىدرپى در فضاى آسمان پخش مىشد و خبر از حادثه بسیار عظیم و وحشتناکى مىداد.
باران شروع شد، قطرهها درشت و درشتتر شد. از سوى دیگر سطح آب زیر زمینى آنقدر بالا آمد که از هر گوشهاى چشمه خروشانى جوشیدن گرفت.
و به زودى سطح زمین به صورت اقیانوسى در آمد، وزش بادها امواج کوه پیکرى روى این اقیانوس ترسیم مىکرد و این امواج از سر و دوش هم بالا مىرفتند و روى یکدیگر مىغلتیدند.
«و کشتى نوح با سرنشینانش سینه امواج کوه پیکر را مىشکافت و همچنان پیش مىرفت» (وَ هِیَ تَجْرِی بِهِمْ فِی مَوْجٍ کَالْجِبالِ).
«نوح فرزندش را که در کنارى جدا از پدر قرار گرفته بود مخاطب ساخت و فریاد زد فرزندم! با ما سوار شو و با کافران مباش» که فنا و نابودى دامنت را خواهد گرفت (وَ نادى نُوحٌ ابْنَهُ وَ کانَ فِی مَعْزِلٍ یا بُنَیَّ ارْکَبْ مَعَنا وَ لا تَکُنْ مَعَ الْکافِرِینَ).
اما متأسفانه تأثیر همنشین بد بیش از آن بود که گفتار این پدر دلسوز تأثیر مطلوب خود را ببخشد.
(آیه 43)- لذا این فرزند لجوج و کوتاه فکر به گمان این که با خشم خدا مىتوان به مبارزه برخاست، فریاد زد (پدر براى من جوش نزن) به زودى به کوهى پناه مىبرم که (دست این سیلاب به دامنش هرگز نخواهد رسید و) مرا در دامان خود پناه خواهد داد» (قالَ سَآوِی إِلى جَبَلٍ یَعْصِمُنِی مِنَ الْماءِ).
نوح باز مأیوس نشد، بار دیگر به اندرز و نصیحت پرداخت، شاید فرزند کوتاه فکر از مرکب غرور و خیره سرى فرود آید و راه حق پیش گیرد، به او «گفت:
فرزندم امروز هیچ قدرتى در برابر فرمان خدا پناه نخواهد داد» (قالَ لا عاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ). «تنها نجات از آن کسى است که مشمول رحمت خدا باشد و بس» (إِلَّا مَنْ رَحِمَ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 346
«در این هنگام موج (ى برخاست و فرزند نوح را همچون پر کاهى از جا کند و) در میان آن دو حائل شد و او در زمره غرق شدگان قرار گرفت» (وَ حالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ فَکانَ مِنَ الْمُغْرَقِینَ).
درسهاى تربیتى در طوفان نوح:
همان گونه که مىدانیم هدف اصلى قرآن از بیان سرگذشت پیشینیان بیان درسهاى عبرت و نکات آموزنده و تربیتى است و در همین قسمت نکتههاى بسیار مهمى نهفته است که به قسمتى از آن ذیلا اشاره مىشود:
1- پاکسازى روى زمین:
درست است که خداوند، «رحیم» و مهربان است ولى نباید فراموش کرد که او در عین حال، «حکیم» نیز مىباشد، به مقتضاى حکمتش هرگاه قوم و ملتى فاسد شوند و دعوت ناصحان و مربیان الهى در آنها اثر نکند، حق حیات براى آنها نیست، سر انجام از طریق انقلابهاى اجتماعى و یا انقلابهاى طبیعى، سازمان آنها در هم کوبیده و نابود مىشود.
این نه منحصر به قوم نوح بوده است و نه به زمان و وقت معینى، یک سنت الهى است در همه اعصار و قرون و همه اقوام و ملتها و حتى در عصر و زمان ما! و چه بسا جنگهاى جهانى اول و دوم اشکالى از این پاکسازى باشد.
2- مجازات با طوفان چرا؟
درست است که یک قوم و ملت فاسد باید نابود شوند و وسیله نابودى آنها هر چه باشد تفاوت نمىکند، ولى دقت در آیات قرآن نشان مىدهد که بالاخره تناسبى میان نحوه مجازاتها و گناهان اقوام بوده و هست.
فرعون تکیه گاه قدرتش را رود «عظیم نیل» و آبهاى پربرکت آن قرار داده بود و جالب این که نابودى او هم به وسیله همان شد! قوم نوح جمعیت کشاورز و دامدار بودند و چنین جمعیتى همه چیز خود را از دانههاى حیاتبخش باران مىداند، اما سر انجام همین باران آنها را از بین برد.
و اگر مىبینیم انسانهاى طغیانگر عصر ما در جنگهاى جهانى اول و دوم به وسیله مدرنترین سلاحهایشان در هم کوبیده شدند، نباید مایه تعجب ما باشد چرا که همین صنایع پیشرفته بود که تکیه گاه آنها در استعمار و استثمار خلقهاى برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 347
مستضعف جهان محسوب مىشد!
3- پناهگاههاى پوشالى:
معمولا هر کس در مشکلات زندگى به چیزى پناه مىبرد، گروهى به ثروتشان، گروهى به مقام و منصبشان، عدهاى به قدرت جسمانیشان، و جمعى به نیروى فکریشان، ولى همان گونه که آیات فوق به ما مىگوید، و تاریخ نشان داده، هیچ یک از اینها در برابر فرمان پروردگار کمترین تاب مقاومت ندارد، و همچون تارهاى عنکبوت که در برابر وزش طوفان قرار گیرد بسرعت درهم مىریزد.
فرزند نادان و خیره سر نوح پیامبر (ع) نیز در همین اشتباه بود، گمان مىکرد کوه مىتواند در برابر طوفان خشم خدا به او پناه دهد، اما چه اشتباه بزرگى! حرکت یک موج کار او را ساخت و به دیار عدمش فرستاد.
4- کشتى نجات:
در روایاتى که از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در کتب شیعه و اهل تسنن آمده است خاندان او یعنى امامان اهل بیت و حاملات مکتب اسلام به عنوان «کشتى نجات» معرفى شدهاند. یعنى، هنگامى که توفانهاى فکرى و عقیدتى و اجتماعى در جامعه اسلامى رخ مىدهد تنها راه نجات، پناه بردن به مکتب اهل بیت علیهم السّلام است.
(آیه 44)- پایان یک ماجرا! نوح زمام کشتى را به دست خدا سپرده امواج، کشتى را به هر سو مىبرد. در روایات آمده است که شش ماه تمام این کشتى سرگردان بود و نقاط مختلفى و حتى طبق پارهاى از روایات سرزمین مکه و اطراف خانه کعبه را سیر کرد.
سر انجام فرمان پایان مجازات و بازگشت زمین به حالت عادى صادر شد. این آیه چگونگى این فرمان و جزئیات و نتیجه آن را در عبارات بسیار کوتاه و مختصر و در عین حال فوق العاده رسا و زیبا در ضمن شش جمله بیان مىکند و مىگوید: «به زمین دستور داده شد، اى زمین آبت را در کام فرو بر»! (وَ قِیلَ یا أَرْضُ ابْلَعِی ماءَکِ).
«و (به آسمان دستور داده شد) اى آسمان دست نگهدار» (وَ یا سَماءُ أَقْلِعِی).
«و آب فرو نشست» (وَ غِیضَ الْماءُ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 348
«و کار پایان یافت» (وَ قُضِیَ الْأَمْرُ).
«و کشتى بر دامنه کوه جودى پهلو گرفت» (وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِیِّ).
و آن کوه معروفى در نزدیکى «موصل» مىباشد.
«و در این هنگام گفته شد: دور باد قوم ستمگر»! (وَ قِیلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).
به گفته جمعى از دانشمندان عرب این آیه «فصیحترین و بلیغترین» آیات قرآن محسوب مىشود.
شاهد گویاى این سخن همان است که در روایات و تواریخ اسلامى مىخوانیم که گروهى از کفار قریش، به مبارزه با قرآن برخاستند و تصمیم گرفتند آیاتى همچون آیات قرآن ابداع کنند، علاقمندانشان براى مدت چهل روز بهترین غذاها و مشروبات مورد علاقه آنان برایشان تدارک دیدند، مغز گندم خالص، گوشت گوسفند و شراب کهنه! تا با خیال راحت به ترکیب جملههایى همانند قرآن بپردازند! اما هنگامى که به آیه فوق رسیدند، چنان آنها را تکان داد که بعضى به بعض دیگر نگاه کردند و گفتند: این سخنى است که هیچ کلامى شبیه آن نیست، و اصولا شباهت به کلام مخلوقین ندارد، این را گفتند و از تصمیم خود منصرف شدند و مأیوسانه پراکنده گشتند.
(آیه 45)- سرگذشت دردناک فرزند نوح: در آیات گذشته خواندیم که فرزند نوح، نصیحت و اندرز پدر را نشنید و تا آخرین نفس دست از لجاجت و خیرهسرى بر نداشت.
در اینجا قسمت دیگرى از همین ماجرا را بیان مىکند و آن این که وقتى نوح فرزند خود را در میان امواج دید، عاطفه پدرى به جوش آمد و به یاد وعده الهى در باره نجات خاندانش افتاد، رو به درگاه خدا کرد «و صدا زد پروردگارا! فرزندم از خاندان من است (و تو وعده فرمودى که خاندان مرا از طوفان و هلاکت رهایى بخشى) و وعده تو در مورد نجات خاندانم حقّ است. و تو از همه حکم کنندگان برترى» و در وفاى به عهد از همه ثابتترى (وَ نادى نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِی مِنْ زیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 349
أَهْلِی وَ إِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْکَمُ الْحاکِمِینَ)
.
این وعده اشاره به همان چیزى است که در آیه 40 همین سوره گذشت.
(آیه 46)- اما بلافاصله پاسخ شنید، پاسخى تکان دهنده و روشنگر از یک واقعیت بزرگ، واقعیتى که پیوند مکتبى را مافوق پیوند نسبى و خویشاوندى قرار مىدهد.
«خداوند گفت: اى نوح! او از اهل تو نیست»! (قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ).
«بلکه او عملى است غیر صالح» (إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ).
فرد ناشایستهاى است که بر اثر بریدن پیوند مکتبیش از تو، پیوند خانوادهگیش به چیزى شمرده نمىشود.
«حال که چنین است، چیزى را که به آن علم ندارى از من تقاضا مکن» (فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ). «من به تو موعظه مىکنم تا از جاهلان نباشى» (إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ).
از امام على بن موسى الرضا علیه السّلام نقل شده که روزى از دوستان خود پرسید:
مردم این آیه را چگونه تفسیر مىکنند «إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ» یکى از حاضران عرض کرد بعضى معتقدند که معنى آن این است که فرزند نوح (کنعان) فرزند حقیقى او نبود. امام فرمود: «نه چنین نیست، او به راستى فرزند نوح بود، اما هنگامى که گناه کرد و از جاده اطاعت فرمان خدا قدم بیرون گذاشت خداوند فرزندى او را نفى کرد، همچنین کسانى که از ما باشند ولى اطاعت خدا نکنند، از ما نیستند».
(آیه 47)- به هر حال نوح دریافت که این تقاضا از پیشگاه پروردگار درست نبوده است و هرگز نباید نجات چنین فرزندى را مشمول وعده الهى دائر بر نجات خاندانش بداند، لذا رو به درگاه پروردگار کرد و گفت: پروردگارا! من به تو پناه مىبرم از اینکه چیزى از تو بخواهم که به آن آگاهى ندارم» (قالَ رَبِّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَسْئَلَکَ ما لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ).
«و اگر مرا نبخشى و مشمول رحمتت قرار ندهى از زیانکاران خواهم بود» برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 350
(وَ إِلَّا تَغْفِرْ لِی وَ تَرْحَمْنِی أَکُنْ مِنَ الْخاسِرِینَ).
(آیه 48)- نوح به سلامت فرود آمد! در این آیه اشاره به فرود آمدن نوح از کشتى و تجدید حیات و زندگى عادى بر روى زمین شده است.
نخست مىگوید: «به نوح خطاب شد که اى نوح! به سلامت و با برکت از ناحیه ما بر تو و بر آنها که با تواند فرود آى» (قِیلَ یا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَکاتٍ عَلَیْکَ وَ عَلى أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَکَ).
بدون شک «طوفان» همه آثار حیات را در هم کوبیده بود، و طبعا زمینهاى آباد، مراتع سرسبز و باغهاى خرم، همگى ویران شده بودند، و در این هنگام بیم آن مىرفت که نوح و یارانش از نظر «زندگى» و «تغذیه» در مضیقه شدید قرار گیرند، اما خداوند به این گروه مؤمنان اطمینان داد که درهاى برکات الهى به روى شما گشوده خواهد شد و از نظر زندگى هیچ گونه نگرانى به خود راه ندهید که محیطى «سالم» و پربرکت براى شما فراهم است.
سپس اضافه مىکند: با این همه باز در آینده از نسل همین مؤمنان «امتهایى به وجود مىآیند که انواع نعمتها را به آنها مىبخشیم (ولى آنها در غرور و غفلت فرو مىروند) سپس عذاب دردناکى از سوى ما به آنها مىرسد» (وَ أُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ یَمَسُّهُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِیمٌ).
(آیه 49)- در این آیه که با آن داستان نوح در این سوره پایان مىگیرد، یک اشاره کلى به تمام آنچه گذشت مىکند و مىفرماید: «اینها همه از اخبار غیب است که به تو (اى پیامبر) وحى مىکنیم» (تِلْکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ).
«هیچ گاه نه تو و نه قوم تو قبل از این از آن آگاهى نداشتید» (ما کُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ هذا).
با توجه به آنچه در باره نوح به تو وحى شد و آن همه مشکلاتى که نوح در دعوتش با آن رو برو بود، و با این حال استقامت ورزید «تو هم صبر و استقامت کن، چرا که سر انجام پیروزى براى پرهیزکاران است» (فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ).
از این آیه استفاده مىشود که بر خلاف آنچه برخى مىپندارند، پیامبران (از برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 351
علم غیب آگاهى داشتند، منتها این آگاهى از طریق الهى و به مقدارى که خدا مىخواست بود، نه این که از پیش خود چیزى بدانند.
در اینجا داستان نوح را با تمام شگفتیها و عبرتهایش رها کرده و به سراغ پیامبر بزرگ دیگرى یعنى هود که این سوره به نام او نامیده شده است مىرویم.
(آیه 50)- بت شکن شجاع! نخست در مورد این ماجرا مىفرماید: «ما به سوى قوم عاد برادرشان هود را فرستادیم» (وَ إِلى عادٍ أَخاهُمْ هُوداً).
در اینجا از «هود» تعبیر به برادر مىکند، این تعبیر یا به خاطر آن است که عرب از تمام افراد قبیله تعبیر به برادر مىکند. و یا اشاره به این است که رفتار هود مانند سایر انبیاء با قوم خود کاملا برادرانه بود، نه در شکل یک امیر و فرمانده، و یا حتى یک پدر نسبت به فرزندان، بلکه همچون یک برادر در برابر برادران دیگر بدون هر گونه امتیاز و برترى جویى.
نخستین دعوت هود، همان دعوت تمام انبیاء بود، دعوت به سوى توحید و نفى هر گونه شرک: «هود به آنها گفت: اى قوم من! خدا را پرستش کنید» (قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ).
«چرا که هیچ اله و معبود شایستهاى جز او وجود ندارد» (ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ).
«شما (در اعتقادى که به بتها دارید در اشتباهید و) فقط تهمت مىزنید» و بتها را شریک او مىخوانید (إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُفْتَرُونَ).
این بتها نه شریک او هستند و نه منشأ خیر و شر، هیچ کارى از آنها ساخته نیست، چه افترا و تهمتى از این بالاتر که براى چنین موجودات بىارزشى این همه مقام قائل شوید.
(آیه 51)- سپس حضرت هود اضافه کرد: «اى قوم من! در دعوت خودم (هیچ گونه چشمداشتى از شما ندارم) هیچ گونه پاداشى از شما نمىخواهم» (یا قَوْمِ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً). تا گمان کنید فریاد و جوش و خروش من براى رسیدن به مال و مقام است، و یا شما به خاطر سنگینى بار پاداشى که مىخواهید براى من در نظر بگیرید تن به تسلیم ندهید. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 352
«تنها اجر و پاداش من بر آن کسى است که مرا آفریده» (إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى الَّذِی فَطَرَنِی). به من روح و جسم بخشیده و در همه چیز مدیون او هستم همان خالق و رازق من.
اصولا من اگر گامى براى هدایت و سعادت شما بر مىدارم به خاطر اطاعت فرمان اوست و بنابراین باید اجر و پاداش از او بخواهم نه از شما.
به علاوه مگر شما چیزى از خود دارید که به من بدهید هر چه شما دارید از ناحیه او است «آیا نمىفهمید»؟ (أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
(آیه 52)- سر انجام براى تشویق آنها و استفاده از تمام وسائل ممکن براى بیدار ساختن روح حق طلبى این قوم گمراه، متوسل به بیان پاداشهاى مادى مشروط مىشود که خداوند در اختیار مؤمنان در این جهان مىگذارد، مىگوید: «اى قوم من! از خدا به خاطر گناهانتان طلب بخشش کنید» (وَ یا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ).
«سپس توبه کنید و به سوى او باز گردید» (ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ).
اگر شما چنین کنید «به آسمان فرمان مىدهد قطرههاى حیاتبخش باران را بر شما پىدرپى فرو فرستد» (یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً).
تا کشت و زرع و باغهاى شما به کم آبى و بى آبى تهدید نشوند و همواره سرسبز و خرم باشند. به علاوه در سایه ایمان و تقوا و پرهیز از گناه و بازگشت به سوى خدا «نیرویى بر نیروى شما مىافزاید» (وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلى قُوَّتِکُمْ).
هرگز فکر نکنید که ایمان و تقوا از نیروى شما مىکاهد، نه هرگز.
بنابراین «از راه حق روى بر نتابید و در جاده گناه قدم مگذارید» (وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِینَ).
توحید خمیر مایه دعوت همه پیامبران-
تاریخ انبیاء نشان مىدهد که همه آنها دعوت خود را از توحید و نفى شرکت و هرگونه بت پرستى آغاز کردند، و در واقع هیچ اصلاحى در جوامع انسانى بدون این دعوت میسر نیست، چرا که وحدت جامعه و همکارى و تعاون و ایثار و فداکارى همه امورى هستند که از ریشه توحید معبود سیراب مىشوند. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 353
اما شرک سر چشمه هرگونه پراکندگى و تضاد و تعارض و خودکامگى و خود محورى و انحصار طلبى است، و پیوند این مفاهیم با شرک و بت پرستى به مفهوم وسیعش چندان مخفى نیست.
(آیه 53)- منطق نیرومند هود! حال ببینیم این قوم سرکش و مغرور یعنى عاد در برابر برادرشان هود (ع) و نصایح و اندرزها و راهنماییهاى او چه واکنشى نشان دادند.
«آنها گفتند: اى هود تو دلیل روشنى براى ما نیاوردهاى» (قالُوا یا هُودُ ما جِئْتَنا بِبَیِّنَةٍ). «و ما هرگز به خاطر سخنان تو دست از دامن بتها و خدایانمان بر نمىداریم» (وَ ما نَحْنُ بِتارِکِی آلِهَتِنا عَنْ قَوْلِکَ).
«و ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد»! (وَ ما نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ).
(آیه 54)- و پس از این سه جمله غیر منطقى، اضافه کردند: «ما (در باره تو) فقط مىگوییم: بعضى از خدایان ما به تو زیان رسانده (و عقلت را ربوده) اند» (إِنْ نَقُولُ إِلَّا اعْتَراکَ بَعْضُ آلِهَتِنا بِسُوءٍ).
بدون شک هود- همان گونه که برنامه و وظیفه تمام پیامبران است- معجزه یا معجزاتى براى اثبات حقانیت خویش به آنها عرضه داشته بود، ولى آنها به خاطر کبر و غرورى که داشتند مانند سایر اقوام لجوج، معجزات را انکار کردند.
به هر حال هود مىباید پاسخى دندان شکن به این قوم گمراه و لجوج بدهد، پاسخى که هم آمیخته با منطق باشد، و هم از موضع قدرت ادا شود.
قرآن مىگوید: او در پاسخ آنها این چند جمله را بیان کرد:
«گفت: من خدا را به شهادت مىطلبم و همه شما نیز شاهد باشید که من از این بتها و خدایانتان بیزارم» (قالَ إِنِّی أُشْهِدُ اللَّهَ وَ اشْهَدُوا أَنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ).
اشاره به این که اگر این بتها قدرتى دارند از آنها بخواهید مرا از میان بردارند، من که آشکارا به جنگ آنها برخاستهام چرا مرا نابود نمىکنند؟!
(آیه 55)- سپس اضافه مىکند: نه فقط کارى از آنها ساخته نیست، شما هم با این انبوه جمعیتتان قادر بر چیزى نیستید، «از آنچه غیر او (مىپرستید) حال که برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 354
چنین است همگى دست به دست هم بدهید و هر نقشهاى را مىتوانید بر ضد من بکشید و لحظهاى مرا مهلت ندهید» اما بدانید کارى از دست شما ساخته نیست (مِنْ دُونِهِ فَکِیدُونِی جَمِیعاً ثُمَّ لا تُنْظِرُونِ).
(آیه 56)- چرا من انبوه جمعیت را به هیچ مىشمرم؟ و چرا کمترین اعتنایى به قوت و قدرت شما ندارم؟ شمایى که تشنه خون من هستید و همه گونه قدرت دارید. براى این که من پشتیبانى دارم که قدرتش فوق قدرتها است «من توکل بر خدایى کردم که پروردگار من و شماست» (إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّی وَ رَبِّکُمْ).
و بعد ادامه داد نه تنها شما، «هیچ جنبندهاى در جهان نیست مگر این که در قبضه قدرت و فرمان خداست» و تا او نخواهد کارى از آنان ساخته نیست (ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها).
ولى این را نیز بدانید خداى من از آن قدرتمندانى نیست که قدرتش موجب خودکامگى و هوسبازى گردد و آن را در غیر حق به کار برد، بلکه «پروردگار من همواره بر صراط مستقیم و جاده عدل و داد مىباشد» و کارى بر خلاف حکمت و صواب انجام نمىدهد (إِنَّ رَبِّی عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).
(آیه 57)- سر انجام «هود» در آخرین سخن به آنها چنین مىگوید: «اگر شما از راه حق روى برتابید (به من زیانى نمىرسد) چرا که من رسالت خویش را به شما ابلاغ کردم» (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَیْکُمْ).
اشاره به این که گمان نکنید اگر دعوت من پذیرفته نشود براى من شکست است، من انجام وظیفه کردم، انجام وظیفه، پیروزى است.
سپس همان گونه که بت پرستان او را تهدید کرده بودند، او به طرز شدیدترى آنها را به مجازات الهى تهدید مىکند و مىگوید: اگر شما دعوت حق را نپذیرید «خداوند به زودى (شما را نابود کرده و) گروه دیگرى را جانشین شما مىکند و هیچ گونه زیانى به او نمىرسانید» (وَ یَسْتَخْلِفُ رَبِّی قَوْماً غَیْرَکُمْ وَ لا تَضُرُّونَهُ شَیْئاً).
این قانون خلقت است، که هرگاه مردمى لیاقت پذیرا شدن نعمت هدایت و یا نعمتهاى دیگر پروردگار را نداشته باشند، آنها را از میان برمىدارد و گروهى لایق برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 355
به جاى آنان مىنشاند.
این را هم بدانید که: «پروردگار من حافظ همه چیز و نگاهدارنده هرگونه حساب است» (إِنَّ رَبِّی عَلى کُلِّ شَیْءٍ حَفِیظٌ).
نه فرصت از دست او مىرود، نه موقعیت را فراموش مىکند، نه پیامبران و دوستان خود را به دست نسیان مىسپارد، بلکه همه چیز را مىداند و بر هر چیز مسلط است.
(آیه 58)- لعن و نفرین ابدى بر این قوم ستمگر! در آخرین قسمت از آیات مربوط به سرگذشت قوم عاد و پیامبرشان هود، به مجازات دردناک این سرکشان اشاره کرده، نخست مىگوید: «و هنگامى که فرمان ما (دایر به مجازاتشان فرا رسید) هود و کسانى را که با او ایمان آورده بودند به خاطر رحمت و لطف خاصى که به آنان داشتیم رهایى بخشید» (وَ لَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّیْنا هُوداً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا).
و باز براى تأکید بیشتر مىفرماید: «و ما این قوم با ایمان را از عذاب شدید و غلیظ رهایى بخشیدیم» (وَ نَجَّیْناهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِیظٍ).
(آیه 59)- در این آیه گناهان قوم عاد را در سه موضوع خلاصه مىکند نخست مىفرماید: «و این قوم عاد بود که آیات پروردگارشان را انکار کردند» و با لجاجت، هرگونه دلیل و مدرک روشنى را بر صدق دعوت پیامبرشان منکر شدند (وَ تِلْکَ عادٌ جَحَدُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ).
دیگر این که: آنها از نظر عمل نیز «به عصیان و سرکشى در برابر پیامبران برخاستند» (وَ عَصَوْا رُسُلَهُ).
سومین گناهشان این بود که فرمان خدا را رها کرده «و از فرمان هر جبّار عنیدى پیروى مىکردند» (وَ اتَّبَعُوا أَمْرَ کُلِّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ).
چه گناهى از این گناهان بالاتر، ترک ایمان، مخالفت پیامبران و گردن نهادن به فرمان جباران عنید.
«جبّار» به کسى مىگویند که از روى خشم و غضب مىزند و مىکشد و نابود مىکند، و پیرو فرمان عقل نیست و «عَنِیدٍ» کسى است که با حق و حقیقت، برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 356
فوق العاده مخالف است و هیچ گاه زیر بار حق نمىرود.
این دو صفت، صفت بارز طاغوتها و مستکبران هر عصر و زمان است، که هرگز گوششان بدهکار حرف حق نیست، و با هر کس مخالف شدند با قساوت و بىرحمى، شکنجه مىکنند و مىکوبند و از میان مىبرند.
(آیه 60)- در این آیه که داستان هود و قوم عاد در آن پایان مىگیرد، نتیجه اعمال زشت و نادرست آنها را چنین بیان مىکند: «آنها به خاطر اعمالشان در این دنیا مورد لعن و نفرین واقع شدند، و بعد از مرگشان جز نام بد و تاریخ ننگین از آنها باقى نماند» (وَ أُتْبِعُوا فِی هذِهِ الدُّنْیا لَعْنَةً).
و در روز رستاخیز گفته مىشود: «بدانید که قوم عاد پروردگارشان را انکار کردند» (وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَلا إِنَّ عاداً کَفَرُوا رَبَّهُمْ).
«دور باد عاد، قوم هود از رحمت پروردگار» (أَلا بُعْداً لِعادٍ قَوْمِ هُودٍ).
با این که کلمه «عاد» براى معرفى این گروه کافى است در آیه فوق بعد از ذکر عاد، قوم هود نیز ذکر شده است که هم تأکید را مىرساند و هم اشاره به این است که این گروه همان کسانى هستند که پیامبر دلسوزشان هود را آن همه ناراحت و متهم ساختند، و به همین جهت از رحمت خداوند دورند.
(آیه 61)- آغاز سرگذشت قوم ثمود: سرگذشت قوم عاد با تمام درسهاى عبرت انگیزش بطور فشرده پایان یافت و اکنون نوبت قوم ثمود است، همان جمعیتى که طبق نقل تواریخ در سرزمین «وادى القرى» در میان مدینه و شام زندگى داشتند.
باز در اینجا مىبینیم که قرآن مجید هنگامى که سخن از پیامبر آنها «صالح» مىگوید به عنوان «برادر» از او یاد مىکند برادرى دلسوز و مهربان که جز خیرخواهى هدف دیگرى ندارد آیه شریفه مىفرماید: «ما به سوى قوم ثمود برادرشان صالح را فرستادیم» (وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً).
«گفت: اى قوم من! خدا را پرستش کنید که هیچ معبودى براى شما جز او نیست» (قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ).
سپس براى تحریم حسن حق شناسى آنها به گوشهاى از نعمتهاى مهم برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 357
پروردگار که سراسر وجودشان را فرا گرفته اشاره کرده، مىگوید: «او کسى است که شما را از زمین آفرید» (هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ).
پس از اشاره به نعمت آفرینش، نعمتهاى دیگرى را که در زمین قرار داده به این انسانهاى سرکش یادآورى مىکند: او کسى است که: «عمران و آبادى زمین را به شما سپرد و قدرت و وسائل آن را در اختیارتان قرار داد» (وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها).
قابل توجه این که قرآن نمىگوید خداوند زمین را آباد کرد و در اختیار شما گذاشت، بلکه مىگوید عمران و آبادى زمین را به شما تفویض کرد، اشاره به این که وسائل از هر نظر آماده است، اما شما باید با کار و کوشش زمین را آباد سازید و منابع آن را به دست آورید و بدون کار و کوشش سهمى ندارید.
«اکنون که چنین است، از گناهان خود توبه کنید و به سوى خدا بازگردید که پروردگار من به بندگان خود نزدیک است و درخواست آنها را اجابت مىکند» (فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ).
(آیه 62)- اکنون ببینیم مخالفان صالح در مقابل منطق زنده و حق طلبانه او چه پاسخى دادند؟
آنها براى نفوذ در صالح و یا لااقل خنثى کردن نفوذ سخنانش در توده مردم از یک عامل روانى استفاده کردند، و به تعبیر عامیانه خواستند هندوانه زیر بغلش بگذارند، و «گفتند: اى صالح! تو پیش از این مایه امید ما بودى» (قالُوا یا صالِحُ قَدْ کُنْتَ فِینا مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا).
در مشکلات به تو پناه مىبردیم و از تو مشورت مىکردیم، و به عقل و هوش و درایت تو ایمان داشتیم، و در خیرخواهى و دلسوزى تو هرگز تردید به خود راه نمىدادیم.
اما متأسفانه امید ما را بر باد دادى، و با مخالفت با آیین بت پرستى و خدایان ما که راه و رسم نیاکان ما است و از افتخارات قوم ما محسوب مىشود نشان دادى که نه احترامى براى بزرگان قائلى، نه به عقل و هوش ما ایمان دارى، و نه مدافع سنتهاى ما هستى. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 358
«راستى تو مىخواهى ما را از پرستش آنچه پدران ما مىپرستیدند نهى کنى»؟ (أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا).
«حقیقت این است ما نسبت به آیینى که تو به آن دعوت مىکنى (یعنى آیین یکتاپرستى) در شک و تردیدیم، و نسبت به آن بدبین نیز هستیم» (وَ إِنَّنا لَفِی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ مُرِیبٍ).
(آیه 63)- اما این پیامبر بزرگ الهى بدون آن که از هدایت آنها مأیوس گردد، و یا این که سخنان پر تزویرشان در روح بزرگ او کمترین اثرى بگذارد، با متانت خاص خودش چنین پاسخ «گفت: اى قوم من! ببینید اگر من دلیل آشکارى از پروردگارم داشته باشم، و رحمتى از جانب خود به من داده باشد» آیا مىتوانم رسالت الهى را ابلاغ نکنم و با انحرافات و زشتیها نجنگم؟! (قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ آتانِی مِنْهُ رَحْمَةً).
در این حال «اگر من نافرمانى او کنم، چه کسى مىتواند مرا در برابر وى یارى دهد»؟ (فَمَنْ یَنْصُرُنِی مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَیْتُهُ).
«پس (استدلال به روش نیاکان و این گونه سخنان) شما جز اطمینان به زیانکار بودنتان چیزى بر من نمىافزاید»! (فَما تَزِیدُونَنِی غَیْرَ تَخْسِیرٍ).
(آیه 64)- بعد براى نشان دادن معجزه و نشانهاى بر حقانیت دعوتش از طریق کارهایى که از قدرت انسان بیرون است و تنها به قدرت پروردگار متکى است وارد شد و به آنها گفت: «اى قوم من! این ناقه پروردگار براى شما، آیت و نشانهاى است» (وَ یا قَوْمِ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَکُمْ آیَةً).
«آن را رها کنید که در زمین خدا از مراتع و علفهاى بیابان بخورد» (فَذَرُوها تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اللَّهِ).
«و هرگز آزارى به آن نرسانید که اگر چنین کنید عذاب نزدیک الهى شما را فرا خواهد گرفت» (وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ قَرِیبٌ).
(آیه 65)- به هر حال با تمام تأکیدهایى که این پیامبر بزرگ یعنى صالح در باره آن ناقه کرده بود آنها سر انجام تصمیم گرفتند، ناقه را از بین ببرند چرا که وجود برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 359
آن با خارق عاداتى که داشت باعث بیدار شدن مردم و گرایش به صالح مىشد، لذا گروهى از سرکشان قوم ثمود که نفوذ دعوت صالح را مزاحم منافع خویش مىدیدند، و هرگز مایل به بیدار شدن مردم نبودند، چرا که با بیدار شدن خلق خدا پایههاى استعمار و استثمارشان فرو مىریخت، توطئهاى براى از میان بردن ناقه چیدند و گروهى براى این کار مأمور شدند و سر انجام یکى از آنها بر ناقه تاخت و با ضربه یا ضرباتى که بر آن وارد کرد «آن را از پاى در آوردند» (فَعَقَرُوها).
در پایان آیه مىخوانیم: صالح پس از سرکشى و عصیان قوم و از میان بردن ناقه به آنها اخطار کرد و «گفت: سه روز تمام در خانههاى خود از هر نعمتى مىخواهید متلذذ و بهرهمند شوید» و بدانید پس از این سه روز عذاب و مجازات الهى فرا خواهد رسید (فَقالَ تَمَتَّعُوا فِی دارِکُمْ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ).
این را جدى بگیرید، دروغ نمىگویم «این یک وعده راست و حقیقى است» (ذلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ).
پیوند مکتبى-
اسلام رضایت باطنى به یک امر و پیوند مکتبى با آن را به منزله شرکت در آن مىداند، امیر مؤمنان على علیه السّلام مىفرماید: «ناقه ثمود را یک نفر از پاى درآورد، اما خداوند همه آن قوم سرکش را مجازات کرد، چرا که همه به آن راضى بودند».
روایات متعدد دیگرى به همین مضمون و یا مانند آن از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و ائمه اهل بیت علیهم السّلام نقل شده که اهمیت فوق العاده اسلام را به پیوند مکتبى و برنامههاى هماهنگ فکرى، روشن مىسازد.
(آیه 66)- سر انجام قوم ثمود: در این آیه چگونگى نزول عذاب را بر این قوم سرکش (قوم ثمود) بعد از پایان مدت سه روز تشریح مىکند: «پس هنگامى که فرمان ما (دائر به مجازات این گروه) فرا رسید صالح و کسانى را که با او ایمان آورده بودند در پرتو رحمت خویش رهایى بخشیدیم» (فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّیْنا صالِحاً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا).
نه تنها از عذاب جسمانى و مادى که «از رسوایى و خوارى و بىآبرویى که آن برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 360
روز دامن این قوم سرکش را گرفت نیز نجاتشان دادیم» (وَ مِنْ خِزْیِ یَوْمِئِذٍ).
«چرا که پروردگارت قوى و قادر بر همه چیز و مسلط به هر کار است» (إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ). هیچ چیز براى او محال نیست، و هیچ قدرتى توانایى مقابله با اراده او را ندارد این رحمت الهى است که ایجاب مىکند، بىگناهان به آتش گنهکاران نسوزند، و مؤمنان به خاطر افراد بىایمان گرفتار نشوند.
(آیه 67)- «ولى ظالمان را صیحه آسمانى فرو گرفت، و آن چنان این صیحه سخت و سنگین و وحشتناک بود که بر اثر آن همگى آنان در خانههاى خود به زمین افتادند و مردند» (وَ أَخَذَ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیارِهِمْ جاثِمِینَ).
(آیه 68)- آن چنان مردند و نابود شدند و آثارشان بر باد رفت که: «گویى هرگز در آن سرزمین ساکن نبودند» (کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیها).
«بدانید قوم ثمود نسبت به پروردگار خود کفر ورزیدند و فرمانهاى الهى را پشت سر انداختند» (أَلا إِنَّ ثَمُودَ کَفَرُوا رَبَّهُمْ).
«دور باد قوم ثمود از لطف و رحمت پروردگار و نفرین بر آنها» (أَلا بُعْداً لِثَمُودَ).
(آیه 69)- فرازى از زندگى بت شکن بزرگ! اکنون نوبت فرازى از زندگانى ابراهیم این قهرمان بت شکن است، البته در اینجا تنها یک قسمت از زندگانى او که مربوط به داستان قوم لوط و مجازات این گروه آلوده عصیانگر است، اشاره شده، نخست مىگوید: «فرستادههاى ما نزد ابراهیم آمدند در حالى که حامل بشارتى بودند» (وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْرى).
این فرستادگان الهى همان فرشتگانى بودند که مأمور درهم کوبیدن شهرهاى قوم لوط بودند، ولى قبلا براى دادن پیامى به ابراهیم (ع) نزد او آمدند.
در این که بشارتى که آنها حامل آن بودند چه بوده است، دو احتمال وجود دارد که جمع میان آن دو نیز بىمانع است: نخست بشارت به تولد اسماعیل و اسحاق است که بشارت بزرگى براى او محسوب مىشد.
دیگر این که ابراهیم از فساد قوم لوط و عصیانگرى آنها سخت ناراحت بود، برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 361
هنگامى که با خبر شد آنها چنین مأموریتى دارند، خوشحال گشت.
به هر حال: «هنگامى که رسولان بر او وارد شدند سلام کردند» (قالُوا سَلاماً).
«او هم در پاسخ به آنها سلام گفت» (قالَ سَلامٌ).
«و چیزى نگذشت که گوساله بریانى براى آنها آورد» (فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ).
از این جمله استفاده مىشود که یکى از آداب مهماندارى آن است که غذا را هر چه زودتر براى او آماده کنند، چرا که میهمان وقتى از راه مىرسد مخصوصا اگر مسافر باشد غالبا خسته و گرسنه است، هم نیاز به غذا دارد، و هم نیاز به استراحت، باید زودتر غذاى او را آماده کنند تا بتواند استراحت کند.
(آیه 70)- در این هنگام واقعه عجیبى اتفاق افتاد و آن این که ابراهیم مشاهده کرد که میهمانان تازه وارد دست به سوى غذا دراز نمىکنند، اما «هنگامى که دید دست آنها به آن نمىرسد (و از آن نمىخورند کار) آنها را غیر عادى شمرد و در دل احساس ترس نمود» (فَلَمَّا رَأى أَیْدِیَهُمْ لا تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً).
این موضوع از یک رسم و عادت دیرینه سر چشمه مىگرفت. زیرا اگر کسى واقعا قصد سوئى نسبت به دیگرى داشته باشد سعى مىکند نان و نمک او را نخورد، روى این جهت ابراهیم از کار این میهمانان، نسبت به آنها بدگمان شد و فکر کرد ممکن است قصد سوئى داشته باشند.
رسولان که به این مسأله پى برده بودند، به زودى ابراهیم را از این فکر بیرون آوردند و «به او گفتند: نترس ما به سوى قوم لوط فرستاده شدهایم» یعنى فرشتهایم و مأمور عذاب یک قوم ستمگر و فرشته غذا نمىخورد (قالُوا لا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمِ لُوطٍ).
(آیه 71)- «در این هنگام همسر ابراهیم (ساره) که در آنجا ایستاده بود خندید» (وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِکَتْ).
این خنده ممکن است به خاطر آن باشد که او نیز از فجایع قوم لوط برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 362
به شدت ناراحت و نگران بود و اطلاع از نزدیک شدن مجازات آنها مایه خوشحالى و سرور او گشت.
سپس اضافه مىکند: «به دنبال آن به او بشارت دادیم که اسحاق از او متولد خواهد شد و پس از اسحاق، یعقوب» از اسحاق متولد مىگردد، (فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ).
در حقیقت هم به او بشارت فرزند دادند، و هم «نوه»، یکى اسحاق و دیگرى یعقوب که هر دو از پیامبران خدا بودند.
(آیه 72)- همسر ابراهیم «ساره» که با توجه به سن زیاد خود و همسرش سخت از دارا شدن فرزند مأیوس و نومید بود، با لحن بسیار تعجب آمیزى «فریاد کشید که اى واى بر من! آیا من فرزند مىآورم در حالى که پیرزنم، و شوهرم نیز پیر است، این مسأله بسیار عجیبى است»!؟ (قالَتْ یا وَیْلَتى أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلِی شَیْخاً إِنَّ هذا لَشَیْءٌ عَجِیبٌ).
(آیه 73)- به هر حال رسولان پروردگار فورا او را از این تعجب در آوردند، و سوابق نعمتهاى فوق العاده الهى را بر این خانواده و نجات معجز آسایشان را از چنگال حوادث یادآور شدند و به او «گفتند: آیا از فرمان خداوند تعجب مىکنى»؟
(قالُوا أَ تَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ).
در حالى که «رحمت خدا و برکاتش بر شما اهل بیت بوده و هست» (رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ).
همان خدایى که ابراهیم را از چنگال نمرود ستمگر رهایى بخشید، و در دل آتش سالم نگاه داشت.
این رحمت و برکت الهى تنها آن روز و آن زمان نبود بلکه در این خاندان همچنان ادامه داشته و دارد، چه برکتى بالاتر از وجود پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و امامان معصوم که در این خاندان آشکار شدهاند.
و در پایان آیه براى تأکید بیشتر، فرشتگان گفتند: «او (خدایى است) که حمید و مجید است» (إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 363
(آیه 74)- «هنگامى که وحشت ابراهیم از آنها، زائل شد، و از طرفى بشارت فرزند و جانشین برومندى به او دادند، فورا به فکر قوم لوط (که آن رسولان مأمور نابودى آنها بودند) افتاد و شروع به مجادله و گفتگو در این باره با آنها کرد» (فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهِیمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى یُجادِلُنا فِی قَوْمِ لُوطٍ).
در اینجا این سؤال پیش مىآید که چرا ابراهیم در باره یک قوم آلوده گنهکار به گفتگو برخاسته و با رسولان پروردگار که مأموریت آنها به فرمان خداست به مجادله پرداخته است. در حالى که این کار از شأن یک پیامبر، آن هم پیامبرى به عظمت ابراهیم دور است.
(آیه 75)- لذا قرآن بلافاصله مىگوید: «ابراهیم، بردبار، بسیار مهربان، و متوکل بر خدا و بازگشت کننده به سوى او بود» (إِنَّ إِبْراهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ).
در واقع با این سه وصف، پاسخ سر بسته و کوتاهى به این سؤال داده شده است که: مجادله او مجادله ممدوحى بوده است، و این به خاطر آن است که براى ابراهیم روشن نبود که فرمان عذاب بطور قطع از ناحیه خداوند صادر شده، و احتمال بیدار شدن در باره آنها مىرود، و به همین دلیل هنوز جایى براى شفاعت وجود دارد.
(آیه 76)- در این آیه مىفرماید: «رسولان به زودى به ابراهیم گفتند: اى ابراهیم! از این پیشنهاد صرف نظر کن» و شفاعت را کنار بگذار که جاى آن نیست (یا إِبْراهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا).
«چرا که فرمان حتمى پروردگارت فرا رسیده» (إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّکَ).
«و عذاب خداوند بدون گفتگو به سراغ آنها خواهد آمد» (وَ إِنَّهُمْ آتِیهِمْ عَذابٌ غَیْرُ مَرْدُودٍ).
(آیه 77)- زندگى ننگین قوم لوط: در آیات سوره اعراف، اشاره به گوشهاى از سرنوشت قوم لوط شده، و تفسیر آن را در آنجا دیدیم، اما در اینجا به تناسب شرح داستانهاى پیامبران و اقوام آنها، و به تناسب پیوندى که آیات گذشته با سرگذشت لوط و قومش داشت پرده از روى قسمت دیگرى از زندگانى این قوم منحرف و گمراه بر مىدارد، تا هدف اصلى را که نجات و سعادت کل جامعه انسانى برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 364
است از زاویه دیگرى تعقیب کند.
نخست مىگوید: «و هنگامى که رسولان ما به سراغ لوط آمدند او بسیار از آمدن آنها ناراحت شد و فکر و روحش پراکنده گشت و غم و اندوه تمام وجودش را فراگرفت» (وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِیءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً).
در روایات و تفاسیر اسلامى آمده است که لوط در آن هنگام در مزرعه خود کار مىکرد ناگهان، عدهاى از جوانان زیبا را دید که به سراغ او مىآیند و مایلند میهمان او باشند، علاقه او به پذیرایى از میهمان از یک سو، و توجه به این واقعیت که حضور این جوانان زیبا، در شهرى که غرق آلودگى انحراف جنسى است، موجب انواع دردسر و احتمالا آبروریزى است، او را سخت در فشار قرار داد.
این مسائل به صورت افکارى جانفرسا از مغز او عبور کرد، و آهسته با خود «گفت: امروز روز سخت و وحشتناکى است» (وَ قالَ هذا یَوْمٌ عَصِیبٌ).
در پارهاى از روایات آمده که لوط آنقدر میهمانهاى خود را معطل کرد تا شب فرا رسید شاید دور از چشم آن قوم شرور و آلوده بتواند با حفظ حیثیت و آبرو از آنان پذیرایى کند.
ولى چه مىتوان کرد. وقتى که انسان دشمنش در درون خانهاش باشد! همسر لوط که زن بىایمانى بود و به این قوم گنهکار کمک مىکرد، از ورود این میهمانان جوان و زیبا آگاه شد بر فراز بام رفت. نخست از طریق کف زدن، و سپس با روشن کردن آتش و برخاستن دود، گروهى از این قوم منحرف را آگاه کرد که طعمه چربى به دام افتاده!
(آیه 78)- در اینجا قرآن مىگوید: «قوم با سرعت و حرص و ولع براى رسیدن به مقصد خود به سوى لوط آمدند» (وَ جاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ).
همان قوم و گروهى که صفحات زندگانیشان سیاه و آلوده به ننگ بود «و قبلا اعمال زشت و بدى انجام مىدادند» (وَ مِنْ قَبْلُ کانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ).
لوط در این هنگام حق داشت بر خود بلرزد و از شدت ناراحتى فریاد بکشد و به آنها «گفت: اى قوم من! اینها دختران منند (و من حتى حاضرم دختران خودم برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 365
را به عقد شما درآورم اینها) براى شما پاکیزهترند» (قالَ یا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ).
بیایید «و از خدا بترسید، آبروى مرا نبرید، و با قصد سوء در مورد میهمانانم مرا رسوا مسازید» (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی).
اى واى «مگر در میان شما یک انسان رشید و عاقل و شایسته وجود ندارد» که شما را از این اعمال ننگین و بىشرمانه باز دارد (أَ لَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ).
این سخن «لوط» این حقیقت را بازگو مىکند که حتى وجود یک مرد رشید در میان یک قوم و قبیله براى جلوگیرى از اعمال ننگینشان کافى است یعنى، اگر یک انسان عاقل و صاحب رشد فکرى در میان شما بود هرگز به سوى خانه من به قصد تجاوز به میهمانانم نمىآمدید.
(آیه 79)- ولى این قوم تبهکار در برابر این همه بزرگوارى لوط پیامبر بىشرمانه پاسخ «گفتند: تو خود به خوبى مىدانى که ما را در دختران تو حقى نیست» (قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فِی بَناتِکَ مِنْ حَقٍّ).
«و تو مسلما مىدانى ما چه چیز مىخواهیم»! (وَ إِنَّکَ لَتَعْلَمُ ما نُرِیدُ).
(آیه 80)- در اینجا بود که پیامبر بزرگوار چنان خود را در محاصره حادثه دید و ناراحت شد که فریاد زده «گفت: (افسوس!) اى کاش در برابر شما قدرتى در خود داشتم» تا از میهمانهایم دفاع کنم و شما خیره سران را در هم بکوبم (قالَ لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً).
«یا تکیه گاه و پشتیبان محکمى (از قوم و عشیره و پیروان و هم پیمانهاى قوى و نیرومند) در اختیار من بود» تا با کمک آنها بر شما منحرفان چیره شوم (أَوْ آوِی إِلى رُکْنٍ شَدِیدٍ).
(آیه 81)- پایان زندگى این گروه ستمکار: سر انجام هنگامى که رسولان پروردگار نگرانى شدید لوط را مشاهده کردند که در چه عذاب و شکنجه روحى گرفتار است، پرده از روى اسرار کار خود برداشتند و به او «گفتند: اى لوط ما فرستادگان پروردگار توایم (نگران مباش، و بدان که) آنها هرگز دسترسى به تو پیدا برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 366
نخواهند کرد»! (قالُوا یا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ لَنْ یَصِلُوا إِلَیْکَ).
این آگاهى لوط از وضع میهمانان و مأموریتشان همچون آب سردى بود که بر قلب سوخته این پیامبر بزرگ ریخته شد و فهمید دوران اندوه و غم در شرف پایان است و زمان شادى و نجات از چنگال این قوم ننگین حیوان صفت فرا رسیده است! میهمانان بلافاصله این دستور را به لوط دادند که: «تو همین امشب در دل تاریکى خانوادهات را با خود بردار و از این سرزمین بیرون شو» (فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ).
ولى مواظب باشید که «هیچ یک از شما به پشت سرش نگاه نکند» (وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ).
«تنها کسى که از این دستور تخلف خواهد کرد و به همان بلایى که به قوم گناهکار مىرسد گرفتار خواهد شد همسر معصیت کار توست» (إِلَّا امْرَأَتَکَ إِنَّهُ مُصِیبُها ما أَصابَهُمْ).
سر انجام آخرین سخن را به لوط گفتند که: «لحظه نزول عذاب و میعاد آنها صبح است» و با نخستین شعاع صبحگاهى زندگى این قوم غروب خواهد کرد (إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ).
اکنون برخیزید و هر چه زودتر شهر را ترک گویید «مگر صبح نزدیک نیست» (أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ).
(آیه 82)- سر انجام لحظه عذاب فرا رسید و به انتظار لوط پیامبر پایان داد، همان گونه که قرآن مىگوید: «هنگامى که فرمان ما فرا رسید آن سرزمین را زیر و رو کردیم، و بارانى از سنگ، از گلهاى متحجر متراکم بر روى هم، بر سر آنها فرو ریختیم» (فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَیْها حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ مَنْضُودٍ).
اینها که همه چیز را وارونه کرده بودند! باید شهرشان هم واژگونه شود! نه فقط زیر و رو شود که بارانى از سنگ، آخرین آثار حیات را در آنجا در هم بکوبد.
بنابراین هر گروه منحرف و ملت ستم پیشهاى چنین سرنوشتى در انتظار اوست گاهى زیر باران سنگریزهها و گاهى زیر ضربات بمبهاى آتشزا و زمانى زیر برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 367
فشارهاى اختلافات کشنده اجتماعى، و بالاخره هر کدام به شکلى و به صورتى.
(آیه 83)- ولى این سنگها، سنگهاى معمولى نبودند بلکه «سنگهایى بودند نشاندار، نزد پروردگار تو» (مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ).
اما تصور نکنید که این سنگها مخصوص قوم لوط بودند «آنها از هیچ قوم و جمعیت و گروه ستمکار و ظالمى دور نیستند» (وَ ما هِیَ مِنَ الظَّالِمِینَ بِبَعِیدٍ).
این قوم منحرف هم بر خویش ستم کردند و هم بر جامعهشان، هم سرنوشت ملتشان را به بازى گرفتند و هم ایمان و اخلاق انسانى را.
تحریم همجنس گرایى- همجنس گرایى چه در مردان باشد و چه در زنان در اسلام از گناهان بسیار بزرگ است و هر دو داراى حد شرعى است.
روایاتى که در مذمت همجنس گرایى از پیشوایان اسلام نقل شده آنقدر زیاد و تکان دهنده است که با مطالعه آن هر کس احساس مىکند که زشتى این گناه به اندازهاى است که کمتر گناهى در پایه آن قرار دارد.
از جمله در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «هر کس با نوجوانى آمیزش جنسى کند روز قیامت ناپاک وارد محشر مىشود، آن چنان که تمام آبهاى جهان او را پاک نخواهند کرد، و خداوند او را غضب مىکند و از رحمت خویش دور مىدارد و دوزخ را براى او آماده ساخته است و چه بد جایگاهى است» ... سپس فرمود: «هرگاه جنس مذکر با مذکر آمیزش کند عرش خداوند به لرزه در مىآید».
(آیه 84)- مدین سرزمین شعیب: با پایان یافتن داستان عبرت انگیز قوم لوط نوبت به قوم «شعیب» و مردم «مدین» مىرسد همان جمعیتى که راه توحید را رها کردند و در سنگلاخ شرک و بت پرستى سرگردان شدند، نه تنها بت که درهم و دینار و مال و ثروت خویش را مىپرستیدند، و به خاطر آن، کسب و تجارت با رونق خویش را آلوده به تقلب و کم فروشى و خلافکاریهاى دیگر مىکردند.
در آغاز مىگوید: «و به سوى مدین برادرشان شعیب را فرستادیم» (وَ إِلى مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 368
کلمه «أَخاهُمْ» (برادرشان) به خاطر آن است که نهایت محبت پیامبران را به قوم خود بازگو کند.
«مدین» در مشرق «خلیج عقبه» قرار داشته و مردم آن از فرزندان اسماعیل بودند، و با مصر و لبنان و فلسطین تجارت داشتهاند.
این پیامبر این برادر دلسوز و مهربان همان گونه که شیوه همه پیامبران در آغاز دعوت بود نخست آنها را به اساسىترین پایههاى مذهب یعنى «توحید» دعوت کرد و «گفت: اى قوم من! خداوند یگانه را بپرستید که جز او معبودى براى شما نیست» (قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ).
آنگاه به یکى از مفاسد اقتصادى که از روح شرک و بت پرستى سر چشمه مىگیرد و در آن زمان در میان اهل «مدین» سخت رایج بود اشاره کرده و گفت: «به هنگام خرید و فروش، پیمانه و وزن اشیاء را کم نکنید» (وَ لا تَنْقُصُوا الْمِکْیالَ وَ الْمِیزانَ).
این پیامبر بزرگ پس از این دستور بلافاصله اشاره به دو علت براى آن مىکند:
نخست مىگوید: قبول این اندرز سبب مىشود که درهاى خیرات به روى شما گشوده شود، پیشرفت امر تجارت، پایین آمدن سطح قیمتها، آرامش جامعه، خلاصه «من خیرخواه شما هستم» (إِنِّی أَراکُمْ بِخَیْرٍ). و مطمئنم که این اندرز نیز سر چشمه خیر و برکت براى جامعه شما خواهد بود.
این احتمال نیز در تفسیر این جمله وجود دارد که شعیب مىگوید: «من شما را داراى نعمت فراوان و خیر کثیرى مىبینم» بنابراین دلیلى ندارد حقوق مردم را ضایع کنید.
دیگر این که: «من از آن مىترسم که (اصرار بر شرک و کفران نعمت و کم فروشى) عذاب روز فراگیر، همه شما را فرو گیرد» (وَ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ مُحِیطٍ).
(آیه 85)- این آیه مجددا روى نظام اقتصادى آنها تأکید مىکند و اگر قبلا شعیب قوم خود را از کم فروشى نهى کرده بود در اینجا دعوت به پرداختن حقوق مردم کرده، مىگوید: «و اى قوم من! پیمانه و وزن را با قسط و عدل وفا کنید» (وَ یا برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 369
قَوْمِ أَوْفُوا الْمِکْیالَ وَ الْمِیزانَ بِالْقِسْطِ)
.
و این اصل یعنى «اقامه قسط و عدل» و دادن حق هر کس به او باید بر سراسر جامعه شما حکومت کند.
سپس قدم از آن فراتر نهاده، مىگوید: «و بر اشیاء (و اجناس) مردم عیب نگذارید، و از حق آنان نکاهید» (وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ).
در پایان آیه باز هم از این فراتر رفته، مىگوید: «و در روى زمین به فساد نکوشید» (وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ).
دو آیه فوق این واقعیت را به خوبى منعکس مىکند که بعد از مسأله اعتقاد به توحید، یک اقتصاد سالم از اهمیت ویژهاى برخوردار است، و نیز نشان مىدهد که به هم ریختگى نظام اقتصادى سر چشمه فساد وسیع در جامعه خواهد بود.
(آیه 86)- سر انجام به آنها گوشزد کرد که افزایش ثروت- ثروتى که از راه ظلم و ستم و استثمار دیگران به دست آید- سبب بىنیازى شما نخواهد بود، بلکه «سرمایه حلالى که براى شما باقى مىماند (هر چند کم و اندک باشد) اگر ایمان به خدا و دستوراتش داشته باشید بهتر است» (بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ).
سپس گفت: وظیفه من همین ابلاغ و انذار و هشدار بود که گفتم «و من مسؤول اعمال شما و موظف به اجبار کردنتان بر پذیرفتن این راه نیستم» (وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ).
نکته: بارها گفتهایم آیات قرآن هر چند در مورد خاصى نازل شده باشد مفاهیم جامعى دارد که مىتواند در اعصار و قرون بعد بر مصداقهاى کلىتر و وسیعتر، تطبیق شود.
لذا در آیه مورد بحث، گرچه مخاطب قوم شعیبند، و منظور از «بَقِیَّتُ اللَّهِ» سود و سرمایه حلال و یا پاداش الهى است، ولى هر موجود نافع که از طرف خداوند براى بشر باقى مانده و مایه خیر و سعادت او گردد، «بَقِیَّتُ اللَّهِ» محسوب مىشود.
و از آنجا که مهدى موعود (عج) آخرین پیشوا و بزرگترین رهبر انقلابى پس از قیام پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله است یکى از روشنترین مصادیق «بقیة اللّه» مىباشد و از همه به برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 370
این لقب شایستهتر است، بخصوص که تنها باقیمانده بعد از پیامبران و امامان است و در روایات متعددى به آن اشاره شده است.
(آیه 87)- منطق بىاساس لجوجان: اکنون ببینیم این قوم لجوج در برابر این نداى مصلح آسمانى چه عکس العملى نشان داد.
آنها که بتها را آثار نیاکان و نشانه اصالت فرهنگ خویش مىپنداشتند و از کم فروشى و تقلب در معامله سود کلانى مىبردند، در برابر شعیب چنین «گفتند: اى شعیب! آیا این نمازت به تو دستور مىدهد که ما آنچه را پدرانمان مىپرستیدند ترک گوییم»؟! (قالُوا یا شُعَیْبُ أَ صَلاتُکَ تَأْمُرُکَ أَنْ نَتْرُکَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا).
«و یا (آزادى خود را در اموال خویش از دست دهیم و) نتوانیم به دلخواهمان در اموالمان تصرف کنیم»؟ (أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِی أَمْوالِنا ما نَشؤُا).
قوم شعیب گرفتار این اشتباه بودند که هیچ کس نمىتواند کمترین محدودیتى براى تصرف در اموال نسبت به مالکین قائل شود در حالى که همیشه امور مالى باید تحت ضوابط صحیح و حساب شدهاى که پیامبران الهى بر مردم عرضه کردهاند قرار گیرد و گر نه جامعه به تباهى خواهد کشید.
«تو که آدم بردبار، پرحوصله و فهمیدهاى»، از تو چنین سخنانى بعید است! (إِنَّکَ لَأَنْتَ الْحَلِیمُ الرَّشِیدُ).
شاید آنها فکر مىکردند نماز، این حرکات و اذکار چه اثرى مىتواند داشته باشد در حالى که اگر آنها درست اندیشه مىکردند، این واقعیت را درمىیافتند که نماز حس مسؤولیت و تقوا و پرهیزکارى و خداترسى و حق شناسى را در انسان زنده مىکند، او را به یاد خدا و به یاد دادگاه عدل او مىاندازد.
و به همین دلیل او را از شرک و بت پرستى و تقلید کورکورانه نیاکان و از کم فروشى و انواع تقلب باز مىدارد.
(آیه 88)- اما شعیب در پاسخ آنها که سخنانش را حمل بر سفاهت و دلیل بر بىخردى گرفته بودند «گفت: اى قوم من! (اى گروهى که شما از منید و من هم از شما، و آنچه را براى خود دوست مىدارم براى شما هم مىخواهم) هرگاه من دلیل برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 371
آشکارى از پروردگارم داشته باشم و رزق و موهبت خوبى به من داده باشد» آیا مىتوانم بر خلاف فرمان او رفتار کنم؟ (قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ رَزَقَنِی مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً).
سپس این پیامبر بزرگ اضافه مىکند: «من هرگز نمىخواهم چیزى که شما را از آن باز مىدارم، خودم مرتکب شوم»! (وَ ما أُرِیدُ أَنْ أُخالِفَکُمْ إِلى ما أَنْهاکُمْ عَنْهُ).
به شما بگویم کم فروشى نکنید و تقلب و غش در معامله روا مدارید، اما خودم با انجام این اعمال ثروتى بیندوزم و یا شما را از پرستش بتها منع کنم اما خود در برابر آنها سر تعظیم فرود آورم، نه هرگز چنین نیست.
سر انجام به آنها مىگوید: «من یک هدف بیشتر ندارم و آن اصلاح شما و جامعه شماست تا آنجا که در قدرت دارم» (إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ).
اصلاح عقیده، اصلاح اخلاق، اصلاح عمل و اصلاح روابط و نظامات اجتماعى.
و براى رسیدن به این هدف «تنها از خدا توفیق مىطلبم» (وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ).
و به همین دلیل براى انجام رسالت خود، و رسیدن به این هدف بزرگ «تنها بر او تکیه مىکنم و در همه چیز به او باز مىگردم» (عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ).
براى حل مشکلات، با تکیه بر یارى او تلاش مىکنم، و براى تحمل شداید این راه، به او باز مىگردم.
(آیه 89)- سپس آنها را متوجه یک نکته اخلاقى مىکند و آن این که بسیار مىشود که انسان به خاطر بغض و عداوت نسبت به کسى، و یا تعصب و لجاجت نسبت به چیزى، تمام مصالح خویش را نادیده مىگیرد، و سرنوشت خود را به دست فراموشى مىسپارد، به آنها مىگوید: «و اى قوم من! مبادا دشمنى و عداوت با من شما را به گناه و عصیان و سرکشى وا دارد» (وَ یا قَوْمِ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شِقاقِی).
«مبادا همان بلاها و مصائب و رنجها و مجازاتهایى که به قوم نوح یا قوم هود یا قوم صالح رسید به شما هم برسد» (أَنْ یُصِیبَکُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 372
«و قوم لوط (با آن بلاى عظیم یعنى زیر و رو شدن شهرهایشان و سنگباران شدن) از شما چندان دور نیستند» (وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْکُمْ بِبَعِیدٍ).
نه زمان آنها از شما چندان فاصله دارد، و نه مکان زندگیشان و نه اعمال و گناهان شما از گناهان آنان دست کمى دارد!
(آیه 90)- و سر انجام دو دستور که در واقع نتیجه تمام تبلیغات پیشین او است به این قوم گمراه مىدهد.
نخست این که: «از خداوند آمرزش بطلبید» (وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ).
تا از گناه پاک شوید، و از شرک و بت پرستى و خیانت در معاملات بر کنار گردید.
«و پس از پاکى از گناه به سوى او بازگردید» (ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ).
که او پاک است و باید پاک شد و به سوى او رفت.
در واقع استغفار، توقف در مسیر گناه و شستشوى خویشتن است و توبه بازگشت به سوى اوست که وجودى است بىانتها.
و بدانید گناه شما هر قدر عظیم و سنگین باشد، راه بازگشت به روى شما باز است «چرا که پروردگار من، هم رحیم است و هم دوستدار بندگان» (إِنَّ رَبِّی رَحِیمٌ وَدُودٌ).
(آیه 91)- تهدیدهاى متقابل شعیب و قومش: شعیب این پیامبر بزرگ که به خاطر سخنان حساب شده و رسا و دلنشین به عنوان خطیب الانبیاء لقب گرفته، گفتارش را با صبر و حوصله و متانت و دلسوزى تمام ایراد کرد، اما ببینیم این قوم گمراه چگونه به او پاسخ گفتند.
آنها با چهار جمله که همگى حکایت از لجاجت و جهل و بىخبرى مىکرد جواب دادند. نخست این که: «گفتند: اى شعیب ما بسیارى از حرفهاى تو را نمىفهمیم» (قالُوا یا شُعَیْبُ ما نَفْقَهُ کَثِیراً مِمَّا تَقُولُ).
اساسا سخنان تو سر و ته ندارد! و محتوا و منطق با ارزشى در آن نیست که ما بخواهیم پیرامون آن بیندیشیم! دیگر این که: «ما تو را در میان خود ضعیف و ناتوان مىبینیم» (وَ إِنَّا لَنَراکَ برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 373
فِینا ضَعِیفاً)
.
گمان مکن اگر ما حساب تو را نمىرسیم به خاطر ترس از قدرت توست، «اگر ملاحظه قوم و قبیلهات (و احترامى که براى آنها قائل هستیم) نبود (تو را به بدترین صورتى به قتل مىرساندیم یعنى) تو را سنگباران مىکردیم»! (وَ لَوْ لا رَهْطُکَ لَرَجَمْناکَ).
سر انجام گفتند: «تو براى ما فردى نیرومند و شکست ناپذیر نیستى» (وَ ما أَنْتَ عَلَیْنا بِعَزِیزٍ).
(آیه 92)- شعیب بدون این که از سخنان زننده و توهینهاى آنها از جا در برود، با همان منطق شیوا و بیان رسا به آنها چنین پاسخ «گفت: اى قوم من! آیا این چند نفر قوم و قبیله من نزد شما از خداوند عزیزترند»؟ (قالَ یا قَوْمِ أَ رَهْطِی أَعَزُّ عَلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ).
شما که به خاطر فامیل من که به گفته خودتان به من آزار نمىرسانید چرا به خاطر «خدا» سخنانم را نمىپذیرید؟
آیا شما براى خدا احترام قائلید؟ «با این که او و فرمان او را پشت سر انداختهاید»؟ (وَ اتَّخَذْتُمُوهُ وَراءَکُمْ ظِهْرِیًّا).
و در پایان مىگوید: فکر نکنید خداوند اعمال شما را نمىبیند و سخنانتان را نمىشنود، یقین بدانید که: «پروردگار من به تمام اعمالى که انجام مىدهید، احاطه دارد» (إِنَّ رَبِّی بِما تَعْمَلُونَ مُحِیطٌ).
(آیه 93)- از آنجا که مشرکان قوم شعیب در آخر سخنان خود، او را تهدید ضمنى به سنگسار کردن نمودند، شعیب موضع خویش را در برابر تهدید آنها چنین مشخص مىکند: «اى قوم من! (هر چه در قدرت دارید مضایقه ننماید و) هر کارى از دستتان ساخته است انجام دهید» (وَ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَکانَتِکُمْ).
«من نیز کار خودم را مىکنم» (إِنِّی عامِلٌ).
«اما به زودى خواهید فهمید چه کسى گرفتار عذاب خوارکننده خواهد شد (من یا شما) و چه کسى دروغگوست» من یا شما؟ (سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتِیهِ برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 374
عَذابٌ یُخْزِیهِ وَ مَنْ هُوَ کاذِبٌ)
.
«و حال که چنین است، شما در انتظار بمانید، من هم در انتظار» (وَ ارْتَقِبُوا إِنِّی مَعَکُمْ رَقِیبٌ). شما در انتظار این باشید که بتوانید با قدرت و جمعیت و ثروت و نفوذتان بر من پیروز شوید من هم در انتظار این هستم که مجازات دردناک الهى به زودى دامان شما جمعیت گمراه را بگیرد و از صفحه گیتى براندازد!
(آیه 94)- پایان عمر تبهکاران مدین: سر انجام مرحله نهایى فرا رسید، چنانکه قرآن مىگوید: «هنگامى که فرمان ما (دائر به مجازات این قوم گمراه و ستمکار و لجوج) فرا رسید، نخست شعیب و کسانى را که با او ایمان آورده بودند به برکت رحمت خود از آن سرزمین نجات دادیم» (وَ لَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّیْنا شُعَیْباً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا).
«سپس فریاد آسمانى و صیحه عظیم مرگ آفرین، ظالمان و ستمگران را فرو گرفت» (وَ أَخَذَتِ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ).
و به دنبال آن مىفرماید: «قوم شعیب بر اثر این صیحه آسمانى در خانههاى خود به رو افتادند و مردند» و اجساد بىجانشان به عنوان درسهاى عبرتى تا مدتى در آنجا بود (فَأَصْبَحُوا فِی دِیارِهِمْ جاثِمِینَ).
(آیه 95)- آنچنان طومار زندگى آنها در هم پیچیده شد که «گویا هرگز ساکن آن سرزمین نبودند» (کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیها).
سر انجام همان گونه که در آخر سرگذشت قوم عاد و ثمود بیان شد، مىفرماید: «دور باد سرزمین مدین از لطف و رحمت پروردگار همان گونه که قوم ثمود دور شدند» (أَلا بُعْداً لِمَدْیَنَ کَما بَعِدَتْ ثَمُودُ).
(آیه 96)- قهرمان مبارزه با فرعون! بعد از پایان داستان شعیب و اصحاب مدین اشاره به گوشهاى از سرگذشت «موسى بن عمران» و مبارزاتش با فرعون مىکند و این هفتمین داستان پیامبران در این سوره است.
سرگذشت موسى (ع) از تمام پیامبران در قرآن بیشتر آمده است، زیرا در بیش از سى سوره بیش از صد بار به ماجراى موسى و فرعون و بنى اسرائیل اشاره شده است. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 375
ویژگى سرگذشت موسى نسبت به پیامبران دیگر این است که آنها بر ضد اقوام گمراه، قیام کردند، ولى موسى علاوه بر این در برابر حکومت خودکامهاى همچون دستگاه جبار فرعون قیام نمود.
ولى باید توجه داشت که در این قسمت از سرگذشت موسى، تنها یک گوشه را مىخوانیم گوشهاى که در عین کوچکى، پیام بزرگى براى همه انسانها دارد.
نخست آیه مىگوید: «ما موسى را با معجزاتى که در اختیار او قرار دادیم و منطقى قوى و نیرومند فرستادیم» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِینٍ).
(آیه 97)- موسى را با آن معجزات کوبنده و آن منطق نیرومند «به سوى فرعون و ملأ او فرستادیم» (إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ).
اما اطرافیان فرعون که با قیام موسى، منافع نامشروع خود را در خطر مىدیدند، حاضر نشدند در برابر او و معجزات و منطقش تسلیم گردند «لذا از فرمان فرعون پیروى کردند» (فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ).
«اما فرمان فرعون هرگز ضامن سعادت آنها و مایه رشد و نجات نبود» (وَ ما أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِیدٍ).
(آیه 98)- از آنجا که روز رستاخیز هر قوم و ملت و گروهى با رهبر خویش، وارد محشر مىشوند و پیشوایان این جهان، پیشوایان آن جهانند «فرعون (نیز که رهبر گمراهان عصر خود بود) در پیشاپیش قومش وارد این صحنه مىشود» (یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ).
اما به جاى این که این پیشوا پیروان خود را در آن گرماى سوزان به سوى چشمه گوارایى از آب زلال ببرد «آنها را به آتش دوزخ وارد مىسازد» (فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ).
«و چه بدآبشخورى است (آتش) که بر آن وارد مىشوند»! (وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ).
همان چیزى که به جاى تسکین عطش، تمام وجود انسان را مىسوزاند و در عوض سیراب کردن بر تشنگیش مىافزاید.
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 376
(آیه 99)- سپس مىگوید: «آنها در این جهان به لعنت خدا محلق گشتند (و به مجازات و کیفرهاى سخت او گرفتار شدند و در میان امواج خروشان غرق گردیدند) و در روز رستاخیز نیز از رحمت خدا دور خواهند بود» (وَ أُتْبِعُوا فِی هذِهِ لَعْنَةً وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ).
نام ننگین آنها همیشه در صفحات تاریخ به عنوان یک قوم گمراه و جبار ثبت مىگردد، بنابراین هم در این دنیا خسارت کردند و هم در جهان دیگر.
«و چه بد عطایى است (لعن و دورى از رحمت خدا) که نصیب آنان مىشود» (بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ).
(آیه 100)- در آیات این سوره سرگذشت هفت قوم از اقوام پیشین و گوشهاى از تاریخ پیامبرانشان بیان شد.
در اینجا به تمام آن داستانها اشاره کرده، به صورت یک جمع بندى مىفرماید: «این ماجراها گوشهاى از اخبار شهرها و آبادیهاست که ما داستانش را براى تو بازگو مىکنیم» (ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْقُرى نَقُصُّهُ عَلَیْکَ).
همان شهرها و آبادیهایى که «قسمتى از آن هنوز برپاست، و قسمتى همچون کشتزار درو شده بکلى ویران گشته است» (مِنْها قائِمٌ وَ حَصِیدٌ).
(آیه 101)- «اما ما به آنها ستم نکردیم بلکه آنها خودشان به خویشتن ستم روا داشتند» (وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ).
آنها به بتها و خدایان دروغینشان پناه بردند «و هنگامى که فرمان مجازات الهى فرا رسید، معبودانى را که غیر از خدا مىخواندند آنها را یارى نکردند» (فَما أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِی یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ لَمَّا جاءَ أَمْرُ رَبِّکَ).
آرى! این خدایان قلابى «جز بر هلاکت آنها نیفزودند» (وَ ما زادُوهُمْ غَیْرَ تَتْبِیبٍ).
(آیه 102)- آرى «این چنین بود مجازات پروردگار تو نسبت به شهرها و آبادیهایى که ستم مىکردند هنگامى که آنها را تسلیم هلاکت کرد» (وَ کَذلِکَ أَخْذُ رَبِّکَ إِذا أَخَذَ الْقُرى وَ هِیَ ظالِمَةٌ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 377
«مسلما مجازات پروردگار دردناک و شدید است» (إِنَّ أَخْذَهُ أَلِیمٌ شَدِیدٌ).
این یک قانون عمومى الهى است، یک سنت و برنامه همیشگى است که هر قوم و ملتى دست به ظلم و ستم بیالایند و پا را از مرز فرمانهاى الهى فراتر نهند و به رهبرى و راهنمایى و اندرزهاى پیامبران خدا اعتنا ننمایند خداوند آنها را سر انجام سخت مىگیرد و در پنجه عذاب مىفشارد.
(آیه 103)- و از آنجا که این یک قانون کلى و عمومى است بلافاصله مىفرماید: «در این (سرگذشتهاى عبرت انگیز و حوادث شوم و دردناکى که بر گذشتگان گذشت) علامت و نشانهاى است (براى یافتن راه حق) براى کسانى که از عذاب آخرت مىترسند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِمَنْ خافَ عَذابَ الْآخِرَةِ).
چرا که دنیا در برابر سراى دیگر همه چیزش کوچک و ناچیز است حتى مجازاتها و عذابهایش و جهان دیگر از هر نظر وسیعتر مىباشد، و آنها که ایمان به رستاخیز دارند با دیدن هر یک از این نمونهها در دنیا تکان مىخورند.
در پایان آیه اشاره به دو وصف از اوصاف روز قیامت کرده، مىگوید: «آن روزى است که همه مردم براى آن جمع مىشوند» (ذلِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ).
«و آن روزى است که مشهود همگان است» (وَ ذلِکَ یَوْمٌ مَشْهُودٌ).
آنچنان که تمام انسانها در آن حاضر مىشوند و آن را مىبینند.
(آیه 104)- و از آنجا که ممکن است بعضى بگویند سخن از آن روز نسیه است و معلوم نیست کى فرا مىرسد، لذا قرآن بلافاصله مىگوید: «و ما آن (مجازات) را جز تا زمان محدودى، تأخیر نمىاندازیم» (وَ ما نُؤَخِّرُهُ إِلَّا لِأَجَلٍ مَعْدُودٍ).
آن هم براى مصلحتى که روشن است تا مردم جهان میدانهاى آزمایش و پرورش را ببینند، و آخرین برنامه انبیاء پیاده شود.
(آیه 105)- سعادت و شقاوت! در آیات گذشته اشارهاى به مسأله قیامت و اجتماع همه مردم در آن دادگاه بزرگ شده بود. در اینجا گوشهاى از سرنوشت مردم را در آن روز بیان کرده، نخست مىگوید: «هنگامى که آن روز فرا رسد هیچ کس جز به اراده پروردگار سخن نمىگوید» (یَوْمَ یَأْتِ لا تَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 378
مردم در آن روز مراحل مختلفى را مىپیمایند که هر مرحله ویژگیهایى دارد، در پارهاى از مراحل هیچ گونه پرسش و سؤالى از آنها نمىشود و حتى مهر بر دهانشان مىنهند، فقط اعضاى پیکرشان که آثار اعمال را در خود حفظ کردهاند با زبان بىزبانى سخن مىگویند، اما در مراحل دیگر قفل از زبانشان برداشته مىشود و به اذن خداوند به سخن مىآیند و به گناهان خود اعتراف مىکنند و خطاکاران یکدیگر را ملامت مىنمایند بلکه سعى دارند گناه خویش را بر گردن دیگرى نهند! به هر حال در پایان آیه اشاره به تقسیم همه مردم به دو گروه کرده، مىگوید:
«گروهى در آنجا شقى و گروهى سعیدند، گروهى خوشبخت و گروه دیگرى بدبختند» (فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَ سَعِیدٌ).
این شقاوت و آن سعادت چیزى جز نتیجه اعمال و کردار و گفتار و نیات انسان در دنیا نیست.
(آیه 106)- سپس حالات شقاوتمندان و سعادتمندان را در عبارات فشرده و گویایى چنین شرح مىدهد: «اما آنها که شقاوتمند شدند در آتش دوزخ «زفیر» و «شهیق» دارند و ناله و نعره و فریاد سر مىدهند» (فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیها زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ).
و این هر دو صداى فریاد و ناله کسانى است که از غم و اندوه ناله سر مىدهند، نالهاى که تمام وجود آنها را پر مىکند و نشانه نهایت ناراحتى و شدت عذاب است.
(آیه 107)- و اضافه مىکند: «آنها جادوانه در آتش خواهند ماند تا زمانى که آسمانها و زمین برپاست» (خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ).
«مگر آنچه پروردگارت اراده کند» (إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ).
«چرا که خداوند هر کارى را اراده کند انجام مىدهد» (إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِما یُرِیدُ).
(آیه 108)- «و اما آنها که سعادتمند شدند در بهشت جاودانه خواهند ماند، تا آسمانها و زمین برپاست» (وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّةِ خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 379
«مگر آنچه پروردگار تو اراده کند» (إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ).
«این بخشش و عطیهاى است که هرگز از آنان قطع نمىشود» (عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ).
اسباب سعادت و شقاوت
- سعادت که گم شده همه انسانهاست بطور خلاصه عبارتست از فراهم بودن اسباب تکامل براى یک فرد یا یک جامعه، و نقطه مقابل آن شقاوت و بدبختى است که عبارت از نامساعد بودن شرایط پیروزى و پیشرفت و تکامل است.
ولى باید توجه داشت که پایه اصلى سعادت و شقاوت، اراده و خواست خود انسان است اوست که مىتواند وسائل لازم را براى ساختن خویش و حتى جامعهاش فراهم سازد، و اوست که مىتواند با عوامل بدبختى و شقاوت به مبارزه برخیزد و یا تسلیم آن شود.
در منطق انبیاء سعادت و شقاوت چیزى نیست که در درون ذات انسان باشد، و حتى نارسائیهاى محیط و خانوادگى و وراثت در برابر تصمیم و اراده خود انسان، قابل تغییر و دگرگونى است، مگر این که ما اصل اراده و آزادى انسان را انکار کنیم و او را محکوم شرایط جبرى بدانیم و سعادت و شقاوتش را ذاتى و یا مولود جبرى محیط و مانند آن بدانیم که این نظر بطور قطع در مکتب انبیاء و همچنین مکتب عقل محکوم است.
جالب این که در روایاتى که از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و ائمه اهل بیت علیهم السّلام نقل شده، انگشت روى مسائل مختلفى به عنوان اسباب سعادت یا اسباب شقاوت گذارده شده که مطالعه آنها انسان را به طرز تفکر اسلامى در این مسأله مهم، آشنا مىسازد و به جاى این که براى رسیدن به سعادت و فرار از شقاوت به دنبال مسائل خرافى و پندارها و سنتهاى غلط برود به دنبال واقعیات عینى و اسباب حقیقى سعادت خواهد رفت.
امام صادق علیه السّلام از جدش امیر مؤمنان علیه السّلام چنین نقل مىکند: «حقیقت سعادت این است که آخرین مرحله زندگى انسان با عمل سعادتمندانهاى پایان برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 380
پذیرد و حقیقت شقاوت این است که آخرین مرحله عمر با عمل شقاوتمندانهاى خاتمه یابد».
و نیز پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مىفرماید: «چهار چیز از اسباب سعادت و چهار چیز از اسباب شقاوت است اما آن چهار چیز که از اسباب سعادت است: همسر صالح، خانه وسیع، همسایه شایسته و مرکب خوب است.
و چهار چیز که از اسباب شقاوت است: همسایه بد و همسر بد و خانه تنگ و مرکب بد است».
اگر اسبابى را که براى سعادت و شقاوت در دو حدیث بالا ذکر شده با توجه بر عینیّت همه آنها و نقش مؤثرشان در زندگى بشر با اسباب و نشانههاى خرافى که حتى در عصر ما، عصر اتم و فضا گروه زیادى به آن پایبندند مقایسه کنیم به این واقعیت مىرسیم که تعلیمات اسلام تا چه حد منطقى و حساب شده است.
هنوز بسیارند کسانى که نعل اسب را سبب خوشبختى، روز سیزده را سبب بدبختى. پریدن از روى آتش را در بعضى از شبهاى سال سبب خوشبختى، و آواز خواندن مرغ را سبب بدبختى. پاشیدن آب را پشت سر مسافر سبب خوشبختى و رد شدن زیر نردبان را سبب بدبختى، و حتى آویزان کردن خرمهره را به خود یا به وسیله نقلیه سبب خوشبختى و عطسه را نشانه بدبختى در انجام کار مورد نظر مىدانند و امثال این خرافات که در شرق و غرب در میان اقوام و ملل مختلف فراوان است.
و چه بسیار انسانهایى که بر اثر گرفتار شدن به این خرافات از فعالیت در زندگى بازماندهاند و گرفتار مصیبتهاى فراوانى شدهاند.
اسلام بر تمام این پندارهاى خرافى قلم سرخ کشیده و سعادت و شقاوت انسان را در فعالیتهاى مثبت و منفى و نقاط قوت و ضعف اخلاقى و برنامههاى عملى و طرز تفکر و عقیده هر کس مىداند.
(آیه 109)- یکى از نتائج مهمى که از شرح داستانهاى اقوام پیشین گرفته مىشود همین است که پیامبر و به دنبال او مؤمنان راستین از انبوه دشمنان نهراسند برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 381
و در شکست قوم بت پرست و ستمگرى که با آن رو برو هستند شک و تردیدى به خود راه ندهند و به امدادهاى الهى مطمئن باشند.
لذا به پیامبر خود، مىفرماید: «شک و تردیدى در مورد چیزى که اینها پرستش مىکنند به خود راه مده که اینها (هم از همان راهى مىروند که گروهى از پیشینیان رفتند و) پرستش نمىکنند مگر همان گونه که با نیاکانشان از قبل مىپرستیدند» بنابر این سرنوشتى بهتر از آنان نخواهند داشت (فَلا تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِمَّا یَعْبُدُ هؤُلاءِ ما یَعْبُدُونَ إِلَّا کَما یَعْبُدُ آباؤُهُمْ مِنْ قَبْلُ).
و لذا بلا فاصله مىگوید: «ما حتما نصیب و سهم آنها را بدون کم و کاست (از مجازات و عذاب) خواهیم داد» و چنانچه به راه حق باز گردند، نصیب آنها از پاداش ما محفوظ است (وَ إِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصِیبَهُمْ غَیْرَ مَنْقُوصٍ).
در حقیقت این آیه، این حقیقت را مجسم مىکند که آنچه از سرگذشت اقوام پیشین خواندیم، اسطوره و افسانه نبود، و نیز اختصاصى به گذشتگان نداشت، سنتى است ابدى و جاودانى و در باره تمام انسانهاى دیروز و امروز و فردا. گرچه به صورتهاى مختلفى انجام مىگیرد.
(آیه 110)- باز براى تسلّى خاطر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اضافه مىکند: اگر قوم تو در باره کتاب آسمانیت یعنى قرآن اختلاف و بهانه جویى مىکنند، ناراحت نباش زیرا «ما به موسى کتاب آسمانى (تورات) دادیم سپس در آن اختلاف شد» بعضى پذیرفتند و بعضى منکر شدند (وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ).
و اگر مىبینى در مجازات دشمنان تو تعجیل نمىکنیم، به خاطر این است که مصالحى از نظر تعلیم و تربیت و هدایت این قوم، چنین ایجاب مىکند «و اگر (این مصلحت نبود و) برنامهاى که پروردگار تو از قبل در این زمینه مقرر فرموده ایجاب تأخیر نمىکرد، در میان آنها داورى لازم مىشد و مجازات دامانشان را مىگرفت» (وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ).
«هر چند آنها (این حقیقت را هنوز باور نکردند و همچنان) نسبت به آن در شک و تردیدند شکّى آمیخته با سوء ظن و بدبینى» (وَ إِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 382
(آیه 111)- در این آیه براى تأکید بیشتر اضافه مىکند: «و پروردگارت هر یک از این دو گروه (مؤمنان و کافران) را به پاداش اعمالشان بطور کامل مىرساند و اعمال آنها را بىکم و کاست به خودشان تحویل مىدهد» (وَ إِنَّ کُلًّا لَمَّا لَیُوَفِّیَنَّهُمْ رَبُّکَ أَعْمالَهُمْ).
و این کار هیچ گونه مشکل و مشقتى براى خداوند ندارد «زیرا او (به همه چیز آگاه است و) از هر کارى که انجام مىدهند با خبر مىباشد» (إِنَّهُ بِما یَعْمَلُونَ خَبِیرٌ).
جالب این که مىگوید: اعمالشان را به آنها مىدهیم و این اشاره دیگرى بر مسأله تجسم اعمال است و این که پاداش و کیفر در حقیقت اعمال خود انسان است که تغییر شکل مىیابد و به او مىرسد.
(آیه 112)- استقامت کن استقامت! پس از ذکر سرگذشت پیامبران و اقوام پیشین و رمز موفقیت و پیروزى آنها و پس از دلدارى و تقویت اراده پیامبر از این طریق در این آیه، مهمترین دستور را به پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىدهد و مىگوید:
«استقامت کن همان گونه که به تو دستور داده شده است» (فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ).
استقامت کن در راه تبلیغ و ارشاد، استقامت کن در طریق مبارزه و پیکار استقامت کن در انجام وظائف الهى و پیاده کردن تعلیمات قرآن.
ولى این استقامت نه به خاطر خوشایند این و آن باشد و نه از روى تظاهر و ریا، و نه براى کسب عنوان قهرمانى و نه براى بدست آوردن مقام و ثروت و کسب موفقیت و قدرت، بلکه تنها به خاطر فرمان خدا و آن گونه که به تو دستور داده شده است باید باشد.
اما این دستور تنها مربوط به تو نیست، هم تو باید استقامت کنى «و همچنین کسانى که با تو به سوى خدا آمدهاند» باید استقامت کنند (وَ مَنْ تابَ مَعَکَ).
استقامتى خالى از افراط و تفریط، و زیاده و نقصان «و طغیان نکنید» (وَ لا تَطْغَوْا). یعنى، استقامتى که در آن طغیان وجود نداشته باشد.
«چرا که خداوند از اعمال شما آگاه است» (إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ).
و هیچ حرکت و سکون و سخن و برنامهاى بر او مخفى نمىماند. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 383
آیهاى پرمحتوا و طاقت فرسا!
در حدیث معروفى از ابن عباس چنین مىخوانیم: «هیچ آیهاى شدید و مشکلتر از این آیه بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نازل نشد و لذا هنگامى که اصحاب از آن حضرت پرسیدند چرا به این زودى موهاى شما سفید شده و آثار پیرى نمایان، گشته، فرمود: مرا سوره هود و واقعه پیر کرد! و در روایت دیگرى مىخوانیم: هنگامى که آیه فوق نازل شد پیامبر فرمود:
شمّروا، شمّروا، فمارئى ضاحکا: «دامن به کمر بزنید، دامن به کمر بزنید (که وقت کار و تلاش است) و از آن پس پیامبر هرگز خندان دیده نشد»! دلیل آن هم روشن است، زیرا چهار دستور مهم در این آیه وجود دارد که هر کدام بار سنگینى بر دوش انسان مىگذارد.
امروز هم مسؤولیت مهم ما مسلمانان و مخصوصا رهبران اسلامى در این چهار جمله خلاصه مىشود استقامت، اخلاص، رهبرى مؤمنان و عدم طغیان و تجاوز، و بدون به کار بستن این اصول، پیروزى بر دشمنانى که از هر سو از داخل و خارج ما را احاطه کردهاند و از تمام وسائل فرهنگى و سیاسى و اقتصادى و اجتماعى و نظامى بر ضد ما بهرهگیرى مىکنند امکان پذیر نمىباشد.
(آیه 113)- تکیه بر ظالمان و ستمگران: این آیه یکى از اساسىترین برنامههاى اجتماعى و سیاسى و نظامى و عقیدتى را بیان مىکند، عموم مسلمانان را مخاطب ساخته، و به عنوان یک وظیفه قطعى مىگوید: «به کسانى که ظلم و ستم کردهاند، تکیه نکنید» (وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا). و اعتماد و اتکاى کار شما بر اینها نباشد.
«چرا که این امر سبب مىشود که عذاب آتش، دامان شما را بگیرد» (فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ).
«و غیر از خدا هیچ ولىّ و سرپرست و یاورى نخواهید داشت» (وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ).
با این حال واضح است که هیچ کس شما را یارى نخواهد کرد «و یارى نمىشوید» (ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 384
در چه امورى نباید به ظالمان تکیه کرد؟
بدیهى است که در درجه اول نباید در ظلمها و ستمگریهایشان شرکت جست و از آنها کمک گرفت، و در درجه بعد اتکاء بر آنها در آنچه مایه ضعف و ناتوانى جامعه اسلامى و از دست دادن استقلال و خودکفایى و تبدیل شدن به یک عضو وابسته و ناتوان مىگردد باید از میان برود که این گونه رکونها جز شکست و ناکامى و ضعف جوامع اسلامى، نتیجهاى نخواهد داشت.
و اما این که: فى المثل مسلمانان با جوامع غیر مسلمان، روابط تجارى یا علمى براساس حفظ منافع مسلمین و استقلال و ثبات جوامع اسلامى داشته باشند، نه داخل در مفهوم رکون به ظالمین است و نه چیزى است که از نظر اسلام ممنوع بوده باشد و در عصر خود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و اعصار بعد همواره چنین ارتباطاتى وجود داشته است.
(آیه 114)- «نماز» و «صبر»: در این آیه و آیه بعد انگشت روى دو دستور از مهمترین دستورات اسلامى که در واقع روح ایمان و پایه اسلام است گذارده شده نخست فرمان به اقامه نماز داده، مىگوید: «نماز را در دو طرف روز، و در اوائل شب برپا دار» (وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ).
ظاهر تعبیر «طَرَفَیِ النَّهارِ» (دو طرف روز) این است که نماز صبح و مغرب را بیان مىکند، که در دو طرف روز قرار گرفته و «زلف» منطبق بر نماز عشا مىباشد.
سپس براى اهمیت نماز روزانه خصوصا و همه عبادات و طاعات و حسنات عموما چنین مىگوید: «حسنات، سیئات را از میان مىبرند» (إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ).
«و این تذکر و یادآورى است براى آنها که توجه دارند» (ذلِکَ ذِکْرى لِلذَّاکِرِینَ).
آیه فوق همانند قسمتى دیگر از آیات قرآن تأثیر اعمال نیک را در از میان بردن آثار سوء اعمال بد بیان مىکند، کار نیک که از انگیزه الهى سر چشمه گرفته به روح آدمى لطافتى مىبخشد که آثار گناه را مىتواند از آن بشوید و تیرگیهاى گناه را به روشنایى مبدل سازد. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 385
اهمیت فوق العاده نماز-
در روایات متعددى که ذیل آیه فوق از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السّلام نقل شده تعبیراتى دیده مىشود که از اهمیت فوق العاده نماز در مکتب اسلام پرده بر مىدارد.
از على علیه السّلام نقل شده که مىفرماید: با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در مسجد، در انتظار نماز بودیم که مردى برخاست و عرض کرد: اى رسول خدا! من گناهى کردهام.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله روى از او برگرداند. هنگامى که نماز تمام شد همان مرد برخاست و سخن اول را تکرار کرد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: آیا با ما این نماز را انجام ندادى؟ و براى آن به خوبى وضو نگرفتى؟ عرض کرد: آرى! فرمود: این کفاره گناه توست! نماز، انسان را در برابر گناه بیمه مىکند، و نیز نماز زنگار گناه را از آیینه دل مىزداید.
نماز جوانههاى ملکات عالى انسانى را در اعماق جان بشر مىرویاند، نماز اراده را قوى و قلب را پاک و روح را تطهیر مىکند، و به این ترتیب نماز در صورتى که به صورت جسم بىروح نباشد مکتب عالى تربیت است.
(آیه 115)- به دنبال برنامه انسان ساز نماز و بیان تأثیرى که حسنات در زدودن سیئات دارد در این آیه فرمان به «صبر» مىدهد، و مىگوید: «و شکیبا باش که خدا اجر نیکوکاران را ضایع نمىکند» (وَ اصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ). یعنى نیکوکارى بدون صبر و ایستادگى میسر نیست.
واژه «صبر» هرگونه شکیبایى در برابر مشکلات، مخالفتها، آزارها، هیجانها، طغیانها و مصائب گوناگون را شامل مىشود.
«صبر» یک اصل کلى و اساسى است که در مواردى از قرآن همراه با نماز ذکر شده است شاید به این دلیل که نماز در انسان «حرکت» مىآفریند و دستور صبر، مقاومت ایجاد مىکند، و این دو یعنى «حرکت» و «مقاومت» هنگامى که دست به دست هم دهند عامل اصلى هرگونه پیروزى خواهند شد.
(آیه 116)- عامل تباهى جامعهها! براى تکمیل بحثهاى گذشته در این آیه و آیه بعد یک اصل اساسى اجتماعى که ضامن نجات جامعهها از تباهى است برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 386
مطرح شده است، و آن این که در هر جامعهاى تا زمانى که گروهى از اندیشمندان متعهد و مسؤول وجود دارد که در برابر مفاسد ساکت نمىنشینند، و به مبارزه بر مىخیزند، و رهبرى فکرى و مکتبى مردم را در اختیار دارند این جامعه به تباهى و نابودى کشیده نمىشود.
اما آن زمان که بىتفاوتى و سکوت در تمام سطوح حکمفرما شد و جامعه در برابر عوامل فساد بىدفاع ماند، فساد و به دنبال آن نابودى حتمى است.
لذا ضمن اشاره به اقوام پیشین که گرفتار انواع بلاها شدند، مىگوید: «چرا در قرون و امتها و اقوام قبل از شما نیکان و پاکان قدرتمند و صاحب فکرى نبودند که از فساد در روى زمین جلوگیرى کنند» (فَلَوْ لا کانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِکُمْ أُولُوا بَقِیَّةٍ یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِی الْأَرْضِ).
نقش «اولوا بقیّة» در بقاى جوامع آنقدر حساس است که باید گفت: بدون آنها حق حیات از آنان سلب مىشود و این همان چیزى است که آیه فوق به آن اشاره دارد.
بعد به عنوان استثناء مىگوید: «مگر افراد اندکى از آنان که آنها را نجات دادیم» (إِلَّا قَلِیلًا مِمَّنْ أَنْجَیْنا مِنْهُمْ).
این گروه اندک هر چند امر به معروف و نهى از منکر داشتند، اما مانند لوط و خانواده کوچکش و نوح و ایمان آورندگان محدودش و صالح و تعداد کمى که از او پیروى کرده بودند، آنچنان کم و اندک بودند که توفیق بر اصلاح کلى جامعه نیافتند.
«و به هر حال ستمگران (که اکثریت این جامعهها را تشکیل مىدادند) به دنبال ناز و نعمت و عیش و نوش رفتند و آنچنان مست باده غرور و تنعم و لذات شدند که) دست به انواع گناهان زدند» (وَ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فِیهِ وَ کانُوا مُجْرِمِینَ).
این تنعم و تلذذ بىقید و شرط سر چشمه انواع انحرافاتى است که در طبقات مرفّه جامعهها به وجود مىآید، چرا که مستى شهوت، آنها را از پرداختن به ارزشهاى اصیل انسانى و درک واقعیتهاى اجتماعى باز مىدارد و غرق عصیان و گناه مىسازد.
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 387
(آیه 117)- سپس براى تأکید این واقعیت، اضافه مىفرماید: این که مىبینى خداوند این اقوام را به دیار عدم فرستاد به خاطر آن بود که مصلحانى در میان آنها نبودند «و چنین نبود که پروردگارت آبادیها را به ظلم و ستم نابود کند در حالى که اهلش در صدد اصلاح بوده باشند» (وَ ما کانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُرى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ).
یعنى، هرگاه جامعهاى ظالم بود اما به خود آمده و در صدد اصلاح باشد چنین جامعهاى مىماند، ولى اگر ظالم بود و در مسیر اصلاح و پاکسازى نبود، نخواهد ماند.
(آیه 118)- در این آیه به یکى از سنن آفرینش که در واقع زیر بناى سایر مسائل مربوط به انسان است اشاره شده و آن مسأله اختلاف و تفاوت در ساختمان روح و جسم و فکر و ذوق و عشق انسانها، و مسأله آزادى اراده و اختیار است.
مىفرماید: «اگر خدا مىخواست، همه مردم را «امت واحده» قرار مىداد (ولى خداوند چنین کارى را نکرده) و همواره انسانها با هم اختلاف دارند» (وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ).
تا کسى تصور نکند تأکید و اصرار پروردگار در اطاعت فرمانش دلیل بر این است که او قادر بر این نبود که همه آنها را در مسیر ایمان و یک برنامه معین قرار دهد.
ولى نه چنین ایمانى فایدهاى داشت، و نه چنان اتحاد و هماهنگى، ایمان اجبارى که از روى انگیزههاى غیر ارادى برخیزد، نه دلیل بر شخصیت است و نه وسیله تکامل، و نه موجب پاداش و ثواب.
اصولا ارزش و امتیاز انسان و مهمترین تفاوت او با موجودات دیگر داشتن همین موهبت آزادى اراده و اختیار است، همچنین داشتن ذوقها و سلیقهها و اندیشههاى گوناگون و متفاوت که هر کدام بخشى از جامعه را مىسازد، و بعدى از ابعاد آن را تأمین مىکند.
از طرفى هنگامى که آزادى اراده آمد، اختلاف در انتخاب عقیده و مکتب، طبیعى است.
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 388
(آیه 119)- لذا در این آیه مىفرماید: مردم در پذیرش حق با هم اختلاف دارند «مگر، کسى را که پروردگارت رحم کند»! (إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ).
ولى این رحمت الهى مخصوص گروه معینى نیست، همه مىتوانند- به شرط این که بخواهند- از آن استفاده کنند «و (خداوند) براى همین پذیرش رحمت آنها را آفرید» (وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ).
آنها که بخواهند در زیر این چتر رحمت الهى قرار بگیرند راه براى آنها باز است رحمتى که از طریق تشخیص عقل و هدایت انبیاء و کتب آسمانى به همه مردم افاضه شده است.
و هرگاه از این رحمت و موهبت استفاده کنند درهاى بهشت و سعادت جاویدان به روى آنها گشوده خواهد شد.
در غیر این صورت «فرمان خدا صادر شده است که جهنم را از سرکشان و طاغیان جن و انس پر مىکنم» (وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ).
(آیه 120)- مطالعه سرگذشت پیشینیان چهار اثر دارد: در این آیه و آیات بعد که سوره هود با آن پایان مىپذیرد یک نتیجه گیرى کلى از مجموع بحثهاى سوره بیان شده است و از آنجا که قسمت عمده این سوره داستانهاى عبرت انگیز پیامبران و اقوام پیشین بود نخست نتائج گرانبهاى ذکر این داستانها را در چهار موضوع خلاصه کرده، مىگوید: «ما از هر یک از سرگذشتهاى انبیاء براى تو بازگو کردیم تا به وسیله آن، قلبت را آرامش بخشیم» و ارادهات قوى گردد. (وَ کُلًّا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَکَ).
سپس به دومین نتیجه بزرگ بیان این داستانها اشاره کرده، مىگوید: «و در این اخبار پیامبران، حقایق و واقعیتهاى (مربوط به زندگى و حیات، پیروزى و شکست، عوامل موفقیت و تیره روزى) همگى براى تو آمده است» (وَ جاءَکَ فِی هذِهِ الْحَقُّ).
سومین و چهارمین اثر چشمگیر بیان این سرگذشتها آن است که: «براى مؤمنان موعظه و اندرز، تذکر و یادآورى است» (وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِکْرى لِلْمُؤْمِنِینَ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 389
این آیه بار دیگر تأکید مىکند که تواریخ قرآن را نباید سرسرى شمرد و یا به عنوان یک سرگرمى از آن براى شنوندگان استفاده کرد چرا که مجموعهاى است از بهترین درسهاى زندگى در تمام زمینهها و راهگشایى است براى همه انسانهاى «امروز» و «فردا».
(آیه 121)- سپس به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد که تو نیز در مقابل سرسختیها و لجاجتهاى دشمن همان بگو که بعضى از پیامبران پیشین به این افراد مىگفتند: «به آنها که ایمان نمىآورند بگو: هر چه در قدرت دارید انجام دهید (و از هیچ کارى فروگذار نکنید) ما هم آنچه در توان داریم انجام خواهیم داد» (وَ قُلْ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا عَلى مَکانَتِکُمْ إِنَّا عامِلُونَ).
(آیه 122)- «و انتظار بکشید! ما هم منتظریم»! (وَ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ). تا ببینیم کدامین پیروز مىشوند و کدامین شکست مىخورند.
شما در انتظار خام شکست ما باشید و ما در انتظار واقعى عذاب الهى براى شما هستیم که یا از دست ما خواهید کشید و یا مستقیما از طرف خدا!
(آیه 123)- آخرین آیه این سوره به بیان توحید (توحید علم و توحید افعال و توحید عبادت) مىپردازد همان گونه که آیات آغاز این سوره از علم توحید سخن مىگفت.
در حقیقت در این آیه انگشت روى سه شعبه از توحید گذاشته شده است.
نخست به توحید علمى پروردگار اشاره کرده، مىگوید: «غیب آسمانها و زمین مخصوص خداست» و او است که از همه اسرار آشکار و نهان باخبر است (وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
و غیر او علمش محدود و در عین محدودیت از ناحیه تعلیم الهى است، بنابراین علم نامحدود، آن هم علم ذاتى، نسبت به تمام آنچه در پهنه زمین و آسمان قرار دارد، مخصوص ذات پاک پروردگار است.
و از سوى دیگر به توحید افعالى اشاره کرده، مىگوید: زمام تمام کارها در کف قدرت اوست «و همه کارها به سوى او باز مىگردد» (وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُ الْأَمْرُ کُلُّهُ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 390
سپس نتیجه مىگیرد اکنون که آگاهى نامحدود و قدرت بىپایان، مخصوص ذات پاک اوست و بازگشت هر چیز به سوى او مىباشد، بنابراین «تنها او را پرستش کن» (فَاعْبُدْهُ).
«و فقط بر او توکل نما» (وَ تَوَکَّلْ عَلَیْهِ).
و این مرحله توحید عبادت است.
و از آنچه نافرمانى و سرکشى و طغیان و گناه است، بپرهیز، چرا که:
«پروردگارت از آنچه انجام مىدهید غافل نیست» (وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ).
«پایان سوره هود»