این سوره در «مکّه» نازل شده، و 112 آیه است.
محتواى سوره:
1- این سوره چنانکه از نامش پیداست، سوره پیامبران است، چرا که نام شانزده پیامبر، بعضى، با ذکر فرازهایى از حالاتشان و بعضى تنها به صورت اشاره در این سوره آمده است- موسى- هارون- ابراهیم- لوط- اسحاق- یعقوب- نوح- داود- سلیمان- ایوب- اسماعیل- ادریس- ذا الکفل- ذا النون (یونس)- زکریا و یحیى.
2- ویژگى سورههاى «مکّى» که از عقاید دینى، مخصوصا از مبدأ و معاد سخن مىگوید، کاملا در این سوره منعکس است.
3- بخش دیگرى از این سوره، از پیروزى حق بر باطل، توحید بر شرک و لشکریان عدل و داد بر جنود ابلیس، سخن گفته شده است.
جالب این که این سوره با هشدارهاى شدید نسبت به مردم غافل و بىخبر از حساب و کتاب آغاز شده، و پایان آن نیز با هشدارهاى دیگرى در این زمینه تکمیل مىگردد.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله چنین نقل شده:
«هر کس سوره انبیاء را بخواند خداوند حساب او را آسان مىکند (و در محاسبه برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 154
اعمالش در روز قیامت سختگیرى نخواهد کرد) و هر پیامبرى که نام او در قرآن ذکر شده با او مصافحه کرده و سلام مىفرستد».
پیداست خواندن مقدمهاى است براى اندیشیدن، و اندیشیدن مقدمهاى براى ایمان و عمل.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)- این سوره با یک هشدار نیرومند به عموم مردم آغاز مىشود، هشدارى تکاندهنده و بیدار کننده، مىگوید: «حساب مردم به آنها نزدیک شده، در حالى که آنها در غفلتند و روى گردانند» (اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ).
عمل آنها نشان مىدهد که این غفلت و بىخبرى سراسر وجودشان را گرفته و گر نه چگونه ممکن است انسان ایمان به نزدیکى حساب، آن هم از حسابگرى فوق العاده دقیق، داشته باشد و این چنین همه مسائل را سرسرى بگیرد و آلوده هر گونه گناه باشد؟
منظور از نزدیک شدن حساب و قیامت آن است که باقیمانده دنیا در برابر آنچه گذشته کم است، و به همین دلیل رستاخیز نزدیک خواهد بود (نزدیک نسبى) بخصوص این که از پیامبر اسلام (ص) نقل شده که فرمود: «بعثت من و روز قیامت مانند این دو است»! (به انگشت «سبابه» و «وسطى» که در کنار هم قرار دارند اشاره فرمود).
(آیه 2)- این آیه یکى از نشانههاى اعراض و روى گردانى آنها را به این صورت بیان مىکند، مىفرماید: «هیچ یاد آورى تازهاى از طرف پروردگارشان براى آنها نمىآید، مگر آنکه با بازى (و شوخى) به آن گوش مىدهند»! (ما یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ یَلْعَبُونَ).
در حالى که اگر حتى یک بار به صورت جدّى با آن بر خورد کنند چه بسا مسیر زندگانى آنها در همان لحظه تغییر پیدا مىکند.
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 155
(آیه 3)- باز براى تأکید بیشتر مىگوید: «آنها در حالى هستند که دلهایشان در لهو و بىخبرى فرو رفته است» (لاهِیَةً قُلُوبُهُمْ).
زیرا آنها از نظر ظاهر همه مسائل جدى را لعب و بازى و شوخى مىپندارند.
و طبیعى است چنین کسانى هرگز راه سعادت را نخواهند یافت.
بعد به گوشهاى از نقشههاى شیطانى آنها اشاره کرده، مىفرماید: «و این ظالمان گفتگوهاى در گوشى خود را (که براى توطئه انجام مىدهند) پنهان مىدارند، و مىگویند: آیا این جز یک بشر عادى همچون شماست»؟ (وَ أَسَرُّوا النَّجْوَى الَّذِینَ ظَلَمُوا هَلْ هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ).
حال که او یک بشر عادى بیش نیست لابد این کارهاى خارق العاده او و نفوذ سخنش چیزى جز سحر نمىتواند باشد «پس آیا شما به سراغ سحر مىروید با این که مىبینید»؟ (أَ فَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ).
آنها در این گفتارشان روى دو چیز تکیه داشتند، یکى بشر بودن پیامبر (ص) و دیگرى بر چسب سحر، و در آیات بعد برچسبهاى دیگرى نیز خواهد آمد که قرآن به آنها پاسخ مىدهد.
(آیه 4)- قرآن به صورت کلى به آنها از زبان پیامبر (ص) چنین پاسخ مىگوید: (پیامبر) گفت: پروردگارم همه سخنان را، چه در آسمان باشد و چه در زمین مىداند و او شنوا و داناست» (قالَ رَبِّی یَعْلَمُ الْقَوْلَ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ).
چنین تصور نکنید که سخنان مخفیانه و توطئههاى پنهانى شما بر او مخفى باشد، «چرا که او هم شنوا و هم داناست» (وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ). او همه چیز را مىداند و از همه کار با خبر است، نه تنها سخنان را مىشنود، بلکه از اندیشههایى که از مغزها مىگذرد، و تصمیمهایى که در سینهها پنهان است آگاه است.
(آیه 5)- بعد از ذکر دو قسمت از بهانه جوییهاى مخالفان، به چهار قسمت دیگر از آن پرداخته چنین مىگوید: «آنها گفتند: (آنچه محمد آورده وحى نیست) بلکه خوابهاى آشفته است» که آنها را حقیقت و واقعیت مىپندارد! (بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ). برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 156
و گاه این سخن خود را عوض مىکنند و مىگویند: او مرد دروغگویى است که این سخنان را «به خدا افترا بسته»! (بَلِ افْتَراهُ).
و گاه مىگویند: «نه او یک شاعر است» و این آیات مجموعهاى از تخیلات شاعرانه اوست (بَلْ هُوَ شاعِرٌ).
و در آخرین مرحله مىگویند: از همه اینها که بگذریم اگر او راست مىگوید که فرستاده خداست «پس باید معجزهاى براى ما بیاورد همان گونه که پیامبران پیشین با معجزات فرستاده شدند» (فَلْیَأْتِنا بِآیَةٍ کَما أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ).
بررسیهاى این نسبتهاى ضد و نقیض به پیامبر (ص) خود بهترین دلیل بر آن است که آنها حق طلب نبودند، بلکه هدفشان بهانه جویى و به اصطلاح بیرون کردن حریف از میدان به هر قیمت و به هر صورت بوده است.
(آیه 6)- پیامبران همه از نوع بشر بودند: در آیات گذشته شش نمونه از ایرادهاى ضد و نقیض دشمنان اسلام به پیامبر (ص) بازگو شده است، در اینجا نیز به پاسخ آنها پرداخته، نخست به پیشنهاد معجزات دلخواه آنان به عنوان بهانه گیرى اشاره کرده، مىگوید: «تمام شهرها و آبادیهایى که پیش از اینها هلاکشان کردیم (تقاضاى این گونه معجزات را کردند، ولى هنگامى که پیشنهادشان عملى شد) هرگز ایمان نیاوردند، آیا اینها ایمان مىآورند»؟! (ما آمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها أَ فَهُمْ یُؤْمِنُونَ).
در ضمن به آنها اخطار مىکند که اگر به تقاضاى شما در زمینه معجزات اقتراحى پاسخ گفته شود و ایمان نیاورید، نابودى شما حتمى است!
(آیه 7)- این آیه به پاسخ نخستین ایراد آنها در زمینه بشر بودن پیامبر (ص) پرداخته، مىگوید: «ما پیش از تو، جز مردانى که به آنان وحى مىکردیم، نفرستادیم» همه انسان بودند و از جنس بشر (وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ إِلَّا رِجالًا نُوحِی إِلَیْهِمْ).
این یک واقعیت تاریخى است که همگان از آن آگاهند «اگر شما نمىدانید از آگاهان بپرسید» (فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 157
(آیه 8)- این آیه توضیح بیشترى در مورد بشر بودن پیامبران مىدهد، مىگوید: «و ما پیامبران را پیکرهایى که غذا نخورند قرار ندادیم و آنها هرگز عمر جاویدان نداشتند» (وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا یَأْکُلُونَ الطَّعامَ وَ ما کانُوا خالِدِینَ).
رهبر انسانها باید از جنس خودشان باشد، با همان غرایز، عواطف، احساسها، نیازها، و علاقهها، تا دردهاى آنها را لمس کند، و بهترین طریق درمان را با الهام گرفتن از تعلیماتش انتخاب نماید، تا الگو و اسوهاى براى همه انسانها باشد و حجت را بر همه تمام کند.
(آیه 9)- سپس به عنوان تهدید و هشدارى به منکران سر سخت و لجوج چنین مىگوید: ما به پیامبرانمان وعده داده بودیم که آنها را از چنگال دشمنان رهائى بخشیم و نقشههاى آنها را نقش بر آب کنیم، آرى «ما سر انجام به این وعده خود وفا کردیم و صدق آن را آشکار ساختیم، آنها و تمام کسانى را که مىخواستیم نجات دادیم و مسرفان را هلاک نمودیم»! (ثُمَّ صَدَقْناهُمُ الْوَعْدَ فَأَنْجَیْناهُمْ وَ مَنْ نَشاءُ وَ أَهْلَکْنَا الْمُسْرِفِینَ).
آرى! همان گونه که سنت ما انتخاب کردن رهبران بشر از میان افراد بشر بود، این هم سنت ما بود که در برابر توطئههاى مخالفان از آنها حمایت کنیم و اگر اندرزهاى پى در پى در آنها مؤثر نیفتاد، صفحه زمین را از لوث وجودشان پاک سازیم.
(آیه 10)- این آیه در یک جمله کوتاه و پر معنى، به اکثر ایرادهاى مشرکان مجددا پاسخ داده، مىگوید: «ما بر شما کتابى نازل کردیم که وسیله بیدارى شما در آن است آیا تعقل نمىکنید»؟! (لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ کِتاباً فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
هر کس آیات این کتاب را که مایه تذکر و بیدارى دل و حرکت اندیشه و پاکى جامعههاست بررسى کند به خوبى مىداند یک معجزه روشن و جاویدان است، با وجود این معجزه آشکار که از جهات مختلف آثار اعجاز در آن نمایان است- از جهت جاذبه فوق العاده، از جهت محتوا، احکام و قوانین، عقاید و معارف و ...- آیا باز در انتظار ظهور معجزه دیگرى هستید؟
البته بیدار کننده بودن قرآن جنبه اجبارى و الزامى ندارد، بلکه مشروط است برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 158
به این که انسان خودش بخواهد و دریچههاى قلبش را به روى آن بگشاید.
(آیه 11)- چگونه ستمگران در چنگال عذاب گرفتار شدند؟ در اینجا به دنبال گفتگوهایى که در باره مشرکان و کافران لجوج گذشت سر نوشت آنها را با مقایسه با سر نوشت اقوام پیشین، مشخص مىکند.
نخست مىگوید: «چه بسیار شهرها و آبادیهاى ظالم و ستمگرى را در هم شکستیم» (وَ کَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْیَةٍ کانَتْ ظالِمَةً).
«و بعد از آنها قوم و جمعیت دیگرى را به روى کار (و به میدان آزمایش) آوردیم» (وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرِینَ).
(آیه 12)- آنگاه شرح حال آنها را به هنگامى که دامنه عذاب در آبادى آنها گسترده مىشد، و وضع بیچارگى آنان را در مقابل مجازات الهى مشخص مىکند، مىگوید: «پس هنگامى که آنها احساس کردند عذاب الهى مىخواهد دامنشان را بگیرد، پا به فرار گذاردند» (فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها یَرْکُضُونَ).
درست همانند یک لشکر شکست خورده که شمشیرهاى برهنه دشمن را پشت سر خود مىبینند و به هر سو پراکنده مىشوند.
(آیه 13)- اما به عنوان توبیخ و سرزنش به آنها گفته مىشود: «فرار نکنید و باز گردید به سوى زندگانى پر ناز و نعمتتان! و به سوى کاخها و قصرها و مسکنهاى پر زر و زیورتان، شاید (سائلان بیایند و) و از شما تقاضا کنند» (لا تَرْکُضُوا وَ ارْجِعُوا إِلى ما أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَ مَساکِنِکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْئَلُونَ).
این عبارت ممکن است اشاره به آن باشد که همواره در این زندگى پر ناز و نعمتى که داشتند سائلان و تقاضا کنندگان بر در خانههایشان رفت و آمد داشتند، با امید مىآمدند و محروم باز مىگشتند به آنها مىگوید: باز گردید و همان صحنههاى نفرت انگیز را تکرار کنید، و این در حقیقت یک نوع استهزاء و سرزنش است.
(آیه 14)- به هر حال آنها در این هنگام بیدار مىشوند، آنچه را قبلا شوخى مىپنداشتند به جدىترین صورت در برابر خویش مىبینند و فریادشان بلند مىشود «مىگویند: اى واى بر ما که ظالم و ستمگر بودیم»! (قالُوا یا وَیْلَنا إِنَّا کُنَّا ظالِمِینَ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 159
(آیه 15)- اما این بیدارى اضطرارى که در برابر صحنههاى جدى عذاب براى هر کس پیدا مىشود بىارزش است، و اثرى در تغییر سر نوشت آنها ندارد، لذا قرآن در این آیه اضافه مىکند: «و همچنان این سخن را (واى بر ما ظالم و ستمگر بودیم) تکرار مىکردند تا آنها را درو کرده و خاموش ساختیم» (فَما زالَتْ تِلْکَ دَعْواهُمْ حَتَّى جَعَلْناهُمْ حَصِیداً خامِدِینَ).
(آیه 16)- آفرینش آسمان و زمین بازیچه نیست: از آنجا که در آیات گذشته این حقیقت منعکس بود که ظالمان بىایمان هدفى براى آفرینش خود جز عیش و نوش قائل نبودند، و در واقع عالم را بىهدف مىپنداشتند، قرآن مجید در اینجا براى ابطال این طرز فکر و اثبات وجود هدف با ارزشى براى آفرینش کل جهان مخصوصا انسانها چنین مىگوید: «ما آسمان و زمین و آنچه میان آنهاست از روى بازى نیافریدیم» (وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ).
این زمین گسترده، این آسمان پهناور، و این همه موجودات متنوع و بدیعى که در صحنه آنهاست نشان مىدهد، غرض مهمى در کار بوده است، آرى هدف این بوده که از یک سو بیانگر آن آفریننده بزرگ باشند و نشانهاى از عظمتش، و از سوى دیگر دلیلى بر «معاد» باشد و گر نه این همه غوغا براى این چند روز معنى نداشت.
(آیه 17)- این آیه مىگوید: اکنون که مسلم شد عالم بىهدف نیست، این هم مسلم است که هدف این آفرینش، سرگرمى خدا به امر خلقت نبوده است که این سرگرمى نامعقولى است «به فرض محال اگر مىخواستیم سر گرمى انتخاب کنیم چیزى متناسب خود انتخاب مىکردیم» (لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ کُنَّا فاعِلِینَ).
این آیه بازگوى دو حقیقت است: نخست این که محال است هدف پروردگار سر گرمى خویشتن باشد.
سپس مىگوید: به فرض که هدف سر گرمى بود باید سر گرمى مناسب ذات او باشد، از عالم مجردات و مانند آن، نه عالم محدود ماده.
(آیه 18)- سپس با لحن قاطعى براى ابطال اوهام بىخردانى که دنیا را برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 160
بىهدف یا تنها مایه سر گرمى مىپندارند چنین مىگوید: این جهان، مجموعهاى است از حق و واقعیت، چنین نیست که اساس آن بر باطل بوده باشد «بلکه ما حق را بر سر باطل مىکوبیم تا آن را هلاک سازد و این گونه باطل محو و نابود مىشود» (بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ).
و در پایان آیه مىگوید: «اما واى بر شما از این توصیفى که (از بىهدفى عالم) مىکنید» (وَ لَکُمُ الْوَیْلُ مِمَّا تَصِفُونَ).
یعنى ما همواره دلایل عقلى و استدلالات روشن و معجزات آشکار خود را در برابر پندارها و اوهام بیهوده گرایان قرار مىدهیم، تا در نظر اندیشمندان و صاحبان عقل، این پندارها در هم کوبیده و نابود شود.
(آیه 19)- در آیات گذشته سخن از این واقعیت بود که عالم هستى داراى هدف تکاملى حساب شدهاى است براى انسانها.
و از آنجا که ممکن است این توهم به وجود آید که خدا چه نیازى به ایمان و عبادت ما دارد؟ به پاسخ این سخن مىپردازد و مىگوید: «و تمام کسانى که در آسمانها و زمین هستند از آن اویند» (وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
«و آنها که نزد اویند [فرشتگان] هیچگاه از عبادتش استکبار نمىورزند، و هرگز خسته نمىشوند» (وَ مَنْ عِنْدَهُ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا یَسْتَحْسِرُونَ).
(آیه 20)- «تمام شب و روز تسبیح مىگویند و کمترین ضعف و سستى به خود راه نمىدهند» (یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لا یَفْتُرُونَ).
با این حال او چه نیازى به طاعت و عبادت شما دارد، پس اگر دستور ایمان و عمل صالح و بندگى و عبودیت به شما داده، سود و فایدهاش متوجه خود شماست.
(آیه 21)- پس از آن که بیهودگى و بىهدفى عالم هستى در آیات گذشته، نفى شد در اینجا به مسأله وحدت معبود و مدیر و مدبر این جهان پرداخته، چنین مىگوید: «آیا آنها خدایانى از زمین برگزیدند، خدایانى که مىتوانند (موجودات زنده را) بیافرینند و در جهان پخش کنند»؟! (أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ یُنْشِرُونَ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 161
(آیه 22)- این آیه یکى از دلایل روشن نفى «آلهه» و خدایان مشرکان را به این صورت بیان مىکند: «اگر در آسمان و زمین، معبودها و خدایانى جز اللّه بود هر دو فاسد مىشدند» و نظام جهان بر هم مىخورد (لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا).
«پس منزّه و پاک است خداوند، پروردگار عرش، از توصیفى که آنها مىکنند» (فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ).
این نسبتهاى ناروا، و این خدایان ساختگى و آلهه پندارى، اوهامى بیش نیستند و دامان کبریایى ذات پاک او با این نسبتهاى ناروا آلوده نمىگردد.
دلیلى که براى توحید و نفى آلهه در آیه فوق، آمده است، در عین سادگى و روشنى، یکى از براهین دقیق فلسفى در این زمینه است که دانشمندان از آن، به عنوان «برهان تمانع» یاد مىکنند، خلاصه این برهان را چنین مىتوان بیان کرد:
بدون شک نظام واحدى در این جهان حکمفرماست این هماهنگى قوانین و نظامات آفرینش از این حکایت مىکند که از مبدأ واحدى سر چشمه گرفته است چرا که اگر مبدأها متعدد بود و ارادهها مختلف، این هماهنگى هرگز وجود نداشت چرا که هر یک اقتضایى داشت و هر کدام اثر دیگرى را خنثى مىکرد و سر انجام جهان به فساد مىگرایید.
(آیه 23)- پس از آن که با استدلالى که در آیه قبل آمد توحید مدبر و اداره کننده این جهان اثبات شد، در این آیه مىگوید: او آن چنان حکیمانه جهان را نظم بخشیده که جاى هیچ ایراد و گفتگو در آن نیست آرى «هیچ کس نمىتواند بر کار او خرده بگیرد (و از آن سؤال کند) در حالى که دیگران چنین نیستند و در افعالشان جاى ایراد و سؤال بسیار است» (لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ).
دو گونه سؤال داریم، یک نوع سؤال توضیحى است که انسان مىخواهد نکته اصلى و هدف واقعى کارى را بداند، این گونه سؤال در افعال خدا نیز جایز است.
اما نوع دیگر، سؤال اعتراضى است، که مفهومش این است عمل انجام شده نادرست و غلط بوده مسلما این نوع سؤال در افعال خداوند حکیم معنى ندارد ولى جاى این گونه سؤال در افعال دیگران بسیار است.
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 162
(آیه 24)- این آیه مشتمل بر دو دلیل دیگر در زمینه نفى شرک است، که با دلیل گذشته مجموعا سه دلیل مىشود.
نخست مىگوید: «آیا آنها جز خدا معبودانى براى خود انتخاب کردهاند؟
بگو: دلیل خود را بیاورید» (أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ).
اشاره به این که اگر از دلیل گذشته دایر به این که نظام عالم هستى دلیل بر توحید است صرف نظر کنید لا اقل هیچ گونه دلیلى بر اثبات شرک و الوهیت این خدایان وجود ندارد، انسان عاقل چگونه مطلبى را بىدلیل مىپذیرد؟
سپس به آخرین دلیل اشاره کرده، مىگوید: این تنها من و همراهانم نیستیم که سخن از توحید مىگوییم، «این سخن کسانى است که با من هستند، و سخن کسانى [پیامبرانى] است که پیش از من بودند»! (هذا ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ وَ ذِکْرُ مَنْ قَبْلِی).
این همان دلیلى است که دانشمندان عقاید تحت عنوان اجماع و اتفاق پیامبران بر مسأله یگانگى خدا ذکر کردهاند.
و از آنجا که ممکن است گاهى کثرت بت پرستان براى بعضى مانع از پذیرش توحید گردد، چنین اضافه مىکند: «اما اکثر آنها حق را نمىدانند لذا از آن روى گردانند» (بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ).
همیشه مخالفت کردن اکثریت نادان در بسیارى از جامعهها دلیلى بوده است، براى اعراض ناآگاهان، و قرآن تکیه بر این اکثریت را شدیدا محکوم کرده است.
(آیه 25)- و از آنجا که ممکن است بعضى بىخبران بگویند ما پیامبرانى مانند عیسى (ع) داریم که دعوت به خدایان متعدد کرده است، قرآن در این آیه با صراحت تمام مىگوید: «و ما قبل از تو هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر این که به او وحى نمودیم که معبودى جز من نیست، پس تنها مرا پرستش کنید» (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ).
و به این ترتیب ثابت مىشود که نه عیسى و نه غیر او هرگز دعوت به شرک نکردهاند، و این گونه نسبتها تهمت است.
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 163
(آیه 26)- فرشتگان بندگان شایسته و فرمانبردار! از آنجا که در آیه قبل سخن از پیامبران الهى و نفى هر گونه شرک در میان بود بحث این آیه در مورد نفى فرزند بودن فرشتگان است.
توضیح این که: بسیارى از مشرکان عرب عقیده داشتند که فرشتگان، فرزندان خدا هستند، قرآن این عقیده خرافى و بىاساس را محکوم کرده و بطلان آن را با دلایل مختلف بیان مىکند، نخست مىگوید: «و آنها گفتند: خداوند رحمان فرزندى براى خود انتخاب کرده است» (وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً).
اگر منظورشان فرزند حقیقى باشد، که لازمه آن جسم بودن است، و اگر «تبنّى» (فرزند خواندگى) که در میان عرب معمول بوده است باشد، آن نیز دلیل بر ضعف و احتیاج است.
اما یک وجود ازلى و ابدى و غیر جسمانى و از هر نظر بىنیاز، فرزند در مورد او معنى ندارد.
لذا بلا فاصله مىفرماید: «منزه و پاک است او» از این عیب و نقص (سُبْحانَهُ).
سپس اوصاف فرشتگان را در شش قسمت بیان مىکند که مجموعا دلیل روشنى است بر نفى فرزند بودن آنها:
1- «آنها بندگان خدا هستند» (بَلْ عِبادٌ).
2- بندگانى «شایسته و گرامى داشته» (مُکْرَمُونَ).
آنها همچون بندگان گریز پا نیستند که تحت فشار مولى، تن به خدمت مىدهند خدا نیز آنها را به خاطر اخلاصشان در عبودیت گرامى داشته و مواهب خویش را به آنها افزایش داده است.
(آیه 27)- سوم: آنها آن قدر مؤدب و تسلیم و سر بر فرمان خدا هستند که «هرگز در سخن گفتن بر او پیشى نمىگیرند» (لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ).
4- و از نظر عمل نیز «آنها تنها فرمان او را اجرا مىکنند» (وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ).
آیا این صفات، صفات فرزندان است یا صفات بندگان؟!
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 164
(آیه 28)- سپس به احاطه علمى پروردگار نسبت به آنها اشاره کرده، مىفرماید: «خداوند «اعمال امروز و آینده و اعمال گذشته آنها را مىداند» (یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ). هم از دنیاى آنها آگاه است و هم از آخرتشان، هم قبل از وجودشان و هم بعد از وجودشان.
مسلما فرشتگان از این موضوع آگاهند که خدا یک چنین احاطه علمى به آنها دارد، و همین عرفان، سبب مىشود که آنها نه سخنى قبل از او بگویند و نه از فرمانش سر پیچى کنند.
5- بدون شک آنها که بندگان گرامى و شایسته خدا هستند براى نیازمندان شفاعت مىکنند ولى باید توجه داشت: «هرگز شفاعت نمىکنند مگر براى کسى که بدانند خدا از او خشنود است» و اجازه شفاعت او را داده است (وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى).
جمله فوق پاسخى است به آنها که مىگفتند: ما فرشتگان را عبادت مىکنیم تا در پیشگاه خدا براى ما شفاعت کنند، قرآن مىگوید آنها از پیش خود هیچ کارى نمىتوانند بکنند و هر چه مىخواهید باید مستقیما از خدا بخواهید حتى اجازه شفاعت شفیعان را.
6- به خاطر همین معرفت و آگاهى است که: «آنها از ترس او بیمناکند» و تنها ترس او را به دل راه مىدهند (وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ).
آنها از این نمىترسند که گناهى انجام داده باشند، بلکه از کوتاهى در عبادت یا ترک اولى بیمناکند.
(آیه 29)- روشن است که فرشتگان با این صفات بر جسته و ممتاز و مقام عبودیت خالص هرگز دعوى خدایى نمىکنند، اما اگر فرضا «کسى از آنها بگوید: من معبودى جز خدا هستم ما کیفر او را جهنم مىدهیم، آرى این چنین ظالمان را کیفر خواهیم داد» (وَ مَنْ یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ).
در حقیقت دعوى الوهیت یک مصداق روشن ظلم بر خویشتن و بر جامعه برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 165
است و در قانون کلى «کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ» درج است.
(آیه 30)- باز هم نشانههاى خدا در جهان هستى: در اینجا یک سلسله از نشانههاى خداوند در نظام عالم هستى و تدبیر منظم آن بیان گردیده، و تأکیدى است بر بحثهاى گذشته، پیرامون دلایل توحید.
نخست مىگوید: «و آیا کافران ندیدند که آسمانها و زمین پیوسته بودند پس ما آنها را باز کردیم»؟! (أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما).
ممکن است منظور از به هم پیوستگى آسمان این باشد که در آغاز بارانى نمىبارید و منظور از به هم پیوستگى زمین این که در آن زمان گیاهى نمىرویید، اما خدا هر دو را گشود، از آسمان باران نازل کرد و از زمین انواع گیاهان را رویانید. «و هر چیز زندهاى را از آب قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ).
«آیا (با مشاهده این آیات و نشانهها، باز هم) ایمان نمىآورند» (أَ فَلا یُؤْمِنُونَ).
در مورد پیدایش همه موجودات زنده از آب دو تفسیر مشهور است:
1- حیات همه موجودات زنده- اعم از گیاهان و حیوانات- به آب بستگى دارد، همین آبى که بالاخره مبدأ آن، بارانى است که از آسمان نازل شده.
دیگر این که «ماء» در اینجا اشاره به آب نطفه است که موجودات زنده معمولا از آن به وجود مىآیند.
جالب این که دانشمندان امروز معتقدند که نخستین جوانه حیات در اعماق دریاها پیدا شده است، به همین دلیل آغاز حیات و زندگى را از آب مىدانند، و اگر قرآن آفرینش انسان را از خاک مىشمرد، نباید فراموش کنیم منظور از خاک همان طین (گل) است که ترکیبى است از آب و خاک.
(آیه 31)- این آیه اشاره به قسمت دیگرى از نشانههاى توحید و نعمتهاى بزرگ خداوند کرده، مىگوید: «و ما در زمین کوهاى ثابت و مستقرى ایجاد کردیم تا انسانها را نلرزاند» (وَ جَعَلْنا فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِهِمْ). برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 166
کوهها همچون زرهى کره زمین را در بر گرفتهاند و این سبب مىشود که از لرزشهاى شدید زمین که بر اثر فشار گازهاى درونى است تا حد زیادى جلوگیرى کند.
به علاوه همین وضع کوهها، حرکات پوسته زمین را در مقابل جزر و مد ناشى از ماه به حد اقل مىرساند.
از سوى دیگر اگر کوهها نبودند سطح زمین همواره در معرض تند بادها قرار داشت و آرامشى در آن دیده نمىشد، همان گونه که در کویرها و بیابانهاى خشک و سوزان چنین است.
سپس به نعمت دیگرى که آن هم از نشانههاى عظمت اوست اشاره کرده، مىگوید: «و ما در لابلاى این کوههاى عظیم، درهها و راههایى قرار دادیم، تا آنها هدایت شوند و به مقصد برسند» (وَ جَعَلْنا فِیها فِجاجاً سُبُلًا لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ).
به راستى اگر این درهها و شکافها نبودند، سلسلههاى جبال عظیم موجود در زمین، مناطق مختلف را آن چنان از هم جدا مىکردند که پیوندشان از زمین بکلى گسسته مىشد، و این نشان مىدهد که همه این پدیدهها طبق برنامه و حسابى است.
(آیه 32)- و از آنجا که آرامش زمین به تنهایى براى آرامش زندگى انسان کافى نیست بلکه باید از طرف بالا نیز ایمنى داشته باشد در این آیه اضافه مىکند:
«و ما آسمان را سقف محفوظى قرار دادیم ولى آنها از آیات و نشانههاى توحید که در این آسمان پهناور است روى گردانند» (وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ هُمْ عَنْ آیاتِها مُعْرِضُونَ).
منظور از آسمان در اینجا جوّى است که گردا گرد زمین را گرفته، و ضخامت آن طبق تحقیقات دانشمندان صدها کیلو متر مىباشد، این قشر ظاهرا لطیف که از هوا و گازها تشکیل شده به قدرى محکم و پر مقاوت است که هر موجود مزاحمى از بیرون به سوى زمین بیاید نابود مىشود، و کره زمین را در برابر بمباران شبانه روزى سنگهاى «شهاب» که از هر گلولهاى خطرناکترند حفظ مىکند.
به علاوه اشعه آفتاب که داراى قسمتهاى مرگبارى است به وسیله آن تصفیه برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 167
مىشود، و از نفوذ اشعه کشنده کیهانى که از بیرون جو، به سوى زمین سرازیر است جلوگیرى مىکند.
(آیه 33)- و در این آیه به آفرینش شب و روز و خورشید و ماه پرداخته، مىگوید: «و اوست که شب و روز و خورشید و ماه را آفرید» (وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ).
و «هر کدام از اینها در مدارى در حرکتند» (کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ).
(آیه 34)- همه مىمیرند! در قسمتى از آیات گذشته خواندیم که مشرکان براى تردید در نبوت پیامبر (ص) به مسأله انسان بودن او متوسل مىشدند. این آیه اشاره به بعضى دیگر از ایرادات آنهاست: گاه آنها مىگفتند سر و صدایى که پیامبر- و به گفته آنها این شاعر- به راه انداخته دوامى ندارد و با مرگش همه چیز پایان مىیابد. (طور/ 30) و گاه چنین مىپنداشتند که چون این مرد معتقد است خاتم پیامبران است باید هرگز نمیرد تا حافظ آیین خویش باشد، بنا بر این مرگ او در آینده دلیلى خواهد بود بر بطلان ادعاى او! قرآن در جمله کوتاهى به آنها پاسخ داده، مىگوید: «و ما براى هیچ بشرى قبل از تو زندگى جاویدان قرار ندادیم» (وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ).
این قانون تغییر ناپذیر آفرینش است که هیچ کس زندگى جاویدان ندارد.
وانگهى اینها که از مرگ تو هم اکنون شادى مىکنند «اگر تو بمیرى مگر خودشان زندگى جاویدان دارند»؟! (أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ).
بقاى شریعت و دین و آیین نیاز به بقاى آورنده آن ندارد. ممکن است جانشینان او خط او را ادامه دهند.
(آیه 35)- سپس قانون کلى مرگ را در باره همه نفوس، بدون استثناء چنین باز گو مىکند: «هر انسانى طعم مرگ را مىچشد» (کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ).
بعد از ذکر قانون عمومى مرگ این سؤال مطرح مىشود که هدف از این حیات ناپایدار چیست و چه فایدهاى دارد؟ برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 168
قرآن در دنباله همین سخن مىگوید: «و شما را با بدیها و خوبیها آزمایش مىکنیم، و سر انجام به سوى ما باز گردانده مىشوید» (وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ). البته آزمایش به وسیله بلاها سختتر است.
جایگاه اصلى شما این جهان نیست، بلکه جاى دیگر است شما تنها براى دادن امتحانى در اینجا مىآیید و پس از پایان امتحان و کسب تکامل لازم به جایگاه اصلى خود که سراى آخرت است خواهید رفت.
(آیه 36)- باز در اینجا به بحثهاى دیگر در ارتباط با موضعگیرى مشرکان در برابر پیامبر اسلام (ص) بر خورد مىکنیم، که بیانگر طرز تفکر انحرافى آنها در مسائل اصولى است نخست مىگوید: «و هنگامى که کافران تو را مىبینند کارى جز مسخره کردن تو ندارند» (وَ إِذا رَآکَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُواً).
آنها با بىاعتنایى به تو اشاره کرده، مىگویند: «آیا این همان کسى است که خدایان و بتهاى شما را (به بدى) یاد مىکند»؟ (أَ هذَا الَّذِی یَذْکُرُ آلِهَتَکُمْ).
«در حالى که خود ذکر خداوند رحمان را انکار مىکنند» (وَ هُمْ بِذِکْرِ الرَّحْمنِ هُمْ کافِرُونَ).
تعجب در این است که اگر کسى از این بتهاى سنگى و چوبى بد گویى کند- نه بد گویى بلکه حقیقت را بیان نماید و بگوید اینها موجودات بىروح و فاقد شعور و بىارزش هستند- تعجب مىکنند، اما اگر کسى منکر خداوند بخشنده و مهربانى شود که آثار رحمتش پهنه جهان را گرفته و در هر چیز دلیلى بر عظمت و رحمت اوست براى آنها جاى تعجب نیست.
(آیه 37)- سپس به یکى دیگر از کارهاى زشت و بىرویه این انسانهاى بىبند و بار اشاره کرده، مىفرماید: «انسان از عجله آفریده شده» (خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ).
در حقیقت تعبیر «خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ» یک نوع تأکید است یعنى آن چنان انسان عجول است که گویى از «عجله» آفریده شده، و تار و پود وجودش از آن تشکیل یافته! و به راستى بسیارى از مردم عادى چنینند هم در خیر عجولند برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 169
و هم در شر.
و در پایان آیه اضافه مىکند: «ولى عجله نکنید من آیاتم را به زودى به شما نشان خواهم داد» (سَأُرِیکُمْ آیاتِی فَلا تَسْتَعْجِلُونِ).
آیات ممکن است اشاره به نشانههاى عذاب و بلاها و مجازاتهایى باشد که پیامبر (ص) مخالفان را با آن تهدید مىکرد و این سبک مغزان کرارا مىگفتند: پس چه شد این بلاهایى که ما را با آن مىترسانى.
قرآن مىگوید: عجله نکنید، چیزى نمىگذرد که دامانتان را خواهد گرفت.
(آیه 38)- باز انگشت روى یکى از تقاضاهاى عجولانه آنها گذاشته، مىفرماید: «و آنها مىگویند: این وعده قیامت اگر راست مىگویید کى فرا مىرسد؟!» (وَ یَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
(آیه 39)- این آیه به آنها پاسخ مىدهد، و مىگوید: «اگر کافران مىدانستند زمانى را که نمىتوانند شعلههاى آتش را از صورت و پشت خود دور سازند، و هیچ کس به یارى آنها نخواهد شتافت» هرگز تعجیل در عذاب نمىکردند، و نمىگفتند: قیامت کى فرا مىرسد» (لَوْ یَعْلَمُ الَّذِینَ کَفَرُوا حِینَ لا یَکُفُّونَ عَنْ وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَ لا عَنْ ظُهُورِهِمْ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ).
(آیه 40)- و جالب این که این مجازات الهى و آتش سوزان «به صورت ناگهانى به سراغ آنها مىآید آن چنانکه مبهوتشان مىکند»! (بَلْ تَأْتِیهِمْ بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ).
«پس (آن چنان غافلگیر و مقهورشان مىسازد که) قدرت بر دفع آن را ندارند» (فَلا یَسْتَطِیعُونَ رَدَّها).
حتى اگر تقاضاى مهلت کنند و بر خلاف آنچه تا آن وقت عجله مىکردند در خواست تأخیر نمایند «به آنها مهلت داده نمىشود» (وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ).
(آیه 41)- در آیات گذشته دیدیم که مشرکان و کفار، پیامبر اسلام (ص) را به باد استهزاء مىگرفتند، این آیه به عنوان دلدارى پیامبر (ص) و تسلى خاطر او مىگوید: این تنها تو نیستى که مورد استهزاء واقع شدهاى «پیامبران قبل از تو نیز برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 170
مورد استهزاء قرار گرفتند» (وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ).
«ولى سر انجام آنچه را (از عذابهاى الهى) به باد مسخره گرفته بودند، دامان استهزا کنندگان را گرفت» (فَحاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).
بنا بر این غم و اندوهى به خود راه مده و این گونه اعمال جاهلان نباید در روح بزرگ تو کمترین اثر بگذارد و یا در اراده آهنینت خللى وارد کند.
(آیه 42)- در این آیه مىگوید: نه تنها در برابر عذاب خدا در قیامت، کسى از شما دفاع نمىکند، در این دنیا نیز همین است «بگو: چه کسى شما را در شب و روز در برابر مجازات خداوند رحمان حفظ و نگهدارى مىکند»؟! (قُلْ مَنْ یَکْلَؤُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ مِنَ الرَّحْمنِ).
در واقع اگر خداوند آسمان «جوّ زمین» را سقف محفوظى قرار نداده بود همین به تنهایى کافى بود که شما را شب و روز در معرض بمباران سنگهاى آسمانى قرار دهد.
قابل توجه این که: در این آیه به جاى «اللّه»، «رحمن» به کار رفته، یعنى ببینید شما چقدر گناه کردهاید که حتى خداوندى را که کانون رحمت عامه است به خشم آوردهاید.
سپس اضافه مىکند: «بلکه آنها از یاد پروردگارشان روى گردانند» (بَلْ هُمْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِمْ مُعْرِضُونَ).
نه به مواعظ و اندرزهاى پیامبران او گوش فرا مىدهند، و نه یاد خدا و نعمتهایش دل آنها را تکان مىدهد، و نه لحظهاى اندیشه خود را در این راه به کار مىاندازند.
(آیه 43)- باز به عنوان سؤال مىپرسد: این کافران ظالم و گنهکار در برابر کیفرهاى الهى به چه چیز دل بستهاند؟ «آیا آنها خدایانى دارند که مىتوانند از آنان در برابر ما دفاع کنند»؟! (أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنا).
این خدایان ساختگى آنها «حتى نمىتوانند خودشان را یارى دهند و از خویشتن دفاع کنند» (لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ). برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 171
«و نه از ناحیه ما (به وسیله رحمت و نیروى معنوى) یارى و همراهى مىشوند» (وَ لا هُمْ مِنَّا یُصْحَبُونَ).
(آیه 44)- این آیه اشاره به یکى از علل مهم سر کشى و طغیان افراد بىایمان کرده، مىگوید: «ما به این گروه و پدرانشان انواع نعمتها بخشیدیم تا آنجا که عمرهاى طولانى پیدا کردند» (بَلْ مَتَّعْنا هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ حَتَّى طالَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ).
اما به جاى این که این عمر طولانى و نعمت فراوان حس شکر گزارى را در آنها تحریک کرده و سر بر آستان عبودیت حق بگذارند مایه غرور و طغیانشان شد.
ولى آیا آنها نمىبینند که این جهان و نعمتهایش پایدار نیست «آیا نمىبینند که ما پیوسته به سراغ زمین آمده، و از آن (و اهلش) مىکاهیم؟» (أَ فَلا یَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها).
اقوام و قبایل یکى بعد از دیگرى مىآیند و مىروند و حتى دانشمندان و بزرگان و علما که قوام زمین به آنها بود چشم از جهان فرو بستند! «آیا آنها غالبند» یا ما؟! (أَ فَهُمُ الْغالِبُونَ).
(آیه 45)- سپس این حقیقت را باز گو مىکند که وظیفه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آن است که مردم را از طریق وحى آسمانى انذار کند، روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده مىگوید:
«به آنها بگو: (من از پیش خود چیزى نمىگویم) تنها به وسیله وحى شما را انذار مىکنم» (قُلْ إِنَّما أُنْذِرُکُمْ بِالْوَحْیِ).
و اگر در دل سخت شما اثر نمىگذارد جاى تعجب نیست، و نه دلیلى بر نقصان وحى آسمانى، بلکه به خاطر آن است که «افراد کر، هنگامى که انذار مىشوند سخنان را نمىشنوند»! (وَ لا یَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعاءَ إِذا ما یُنْذَرُونَ).
گوش شنوا لازم است تا سخن خدا را بشنود، نه گوشهایى که آن چنان پردههاى گناه و غفلت و غرور بر آنها افتاده که شنوایى حق را بکلى از دست داده است.
(آیه 46)- به دنبال آیات گذشته که حالت غرور و بىخبرى افراد بىایمان را منعکس مىکرد در این آیه، مىگوید: این بىخبران مغرور که در حالت نعمت برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 172
و آرامش هرگز خدا را بنده نیستند «اگر گوشه کوچک و از نسیمى عذاب پروردگارت دامنشان را بگیرد (چنان متوحش مىشوند که) فریاد مىزنند اى واى بر ما! ما همگى ظالم و ستمگر بودیم»! (وَ لَئِنْ مَسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِنْ عَذابِ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ یا وَیْلَنا إِنَّا کُنَّا ظالِمِینَ). ولى چه سود که این بیدارى اضطرارى هم به حال آنها سودى ندارد.
(آیه 47)- و در این آیه اشاره به حساب و جزاى دقیق و عادلانه قیامت مىکند تا افراد بىایمان و ستمگر بدانند به فرض که عذاب این دنیا دامانشان را نگیرد مجازات آخرت حتمى است، و دقیقا تمام اعمالشان مورد محاسبه قرار مىگیرد.
مىفرماید: «و ما ترازوهاى عدل را در روز قیامت بر پا مىکنیم» (وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ).
در احادیث اسلامى مىخوانیم: میزانهاى سنجش در قیامت، پیامبران و امامان و پاکان و نیکانى هستند که در پرونده اعمالشان نقطه تاریکى وجود ندارد.
این ترازوهاى سنجش آن چنان دقیق و منظم است که گویى عین عدالت مىباشد. و به همین دلیل بلا فاصله اضافه مىکند: «پس به هیچ کس در آنجا کمترین ظلم و ستمى نمىشود» (فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً). نه از پاداش نیکو کاران چیزى کاسته مىشود، و نه به مجازات بد کاران افزوده مىگردد.
اما این نفى ظلم و ستم، مفهومش این نیست که در حساب دقت نمىشود بلکه «اگر به مقدار سنگینى یک دانه خردل (کار نیک و بدى) باشد ما آن را حاضر مىسازیم» و مورد سنجش قرار مىدهیم (وَ إِنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنا بِها).
«و همین قدر کافى است که ما حسابگر اعمال بندگان باشیم» (وَ کَفى بِنا حاسِبِینَ).
(آیه 48)- شمهاى از داستان پیامبران: از این آیات به بعد فرازهایى از زندگانى پیامبران که آمیخته با نکات بسیار آموزندهاى است بیان شده، که بحثهاى گذشته را در زمینه نبوت پیامبر اسلام (ص) و درگیرى او با مخالفان، با توجه به برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 173
اصول مشترکى که حاکم بر آنهاست، روشنتر مىسازد.
در این آیه مىفرماید: «ما به موسى و هارون فرقان (وسیله تشخیص حق از باطل) بخشیدیم، و نور و یاد آورى براى پرهیز کاران» (وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسى وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِیاءً وَ ذِکْراً لِلْمُتَّقِینَ).
(آیه 49)- در این آیه «پرهیزکاران» را چنین معرفى مىکند: «آنها کسانى هستند که از پروردگارشان در غیب و نهان مىترسند» ترسى آمیخته با احترام و تعظیم (الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ).
«و آنان از روز رستاخیز بیم دارند» (وَ هُمْ مِنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ).
در واقع پرهیز کاران به روز قیامت بسیار علاقهمندند چون کانون پاداش و رحمت الهى است اما با این حال از حساب و کتاب خدا نیز بیمناکند.
(آیه 50)- این آیه قرآن را در مقایسه با کتب پیشین قرار داده، مىگوید:
«و این ذکر مبارکى است که ما آن را (بر شما) نازل کردیم» (وَ هذا ذِکْرٌ مُبارَکٌ أَنْزَلْناهُ).
«پس آیا شما آن را انکار مىکنید» (أَ فَأَنْتُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ).
آیا چنین کتابى، جاى انکار دارد! دلایل حقانیتش در خودش نهفته، و نورانیتش آشکار است، و رهروان راهش سعادتمند و پیروز.
(آیه 51)- گفتیم در این سوره فرازهاى بسیارى از حالات انبیاء آمده است.
در اینجا بخش مهمى از زندگى و مبارزات ابراهیم (ع) با بت پرستان انعکاس یافته، نخست مىفرماید: «و ما وسیله رشد و هدایت را از قبل در اختیار ابراهیم گذاردیم، و به (شایستگى) او آگاه بودیم» (وَ لَقَدْ آتَیْنا إِبْراهِیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا بِهِ عالِمِینَ).
(آیه 52)- سپس به یکى از مهمترین برنامههاى ابراهیم (ع) اشاره کرده، مىگوید: «آن هنگام که به پدرش (آزر) و قوم او گفت: این مجسمههاى بىروح چیست که شما همواره آنها را پرستش مىکنید؟» (إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثِیلُ الَّتِی أَنْتُمْ لَها عاکِفُونَ). برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 174
تعبیر «لابیه» (پدرش) اشاره به عمویش آزر است زیرا عرب گاه به عمو «اب» مىگوید.
این گفتار ابراهیم در حقیقت استدلال روشنى است براى ابطال بت پرستى زیرا آنچه از بتها مىبینیم همین مجسمه و تمثال است، بقیه تخیل است و توهّم.
(آیه 53)- ولى بت پرستان هیچ گونه جوابى در برابر این منطق گویا نداشتند جز این که مطلب را از خود ردّ کنند و به نیاکانشان ارتباط دهند لذا «گفتند: ما پدران و نیاکان خویش را دیدیم که اینها را پرستش مىکنند» و ما به سنت نیاکانمان وفا داریم (قالُوا وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدِینَ).
(آیه 54)- از آنجا که هیچ دلیلى نداریم که نیاکان عاقلتر و عالمتر از نسلهاى بعد باشند، بلکه غالبا قضیه به عکس است چون با گذشت زمان علم و دانشها گستردهتر مىشود، ابراهیم بلافاصله به آنها «پاسخ گفت: هم شما و هم پدرانتان بطور قطع در گمراهى آشکارى بودید» (قالَ لَقَدْ کُنْتُمْ أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ).
(آیه 55)- این تعبیر که توأم با انواع تأکیدها و حاکى از قاطعیت تمام است، سبب شد که بت پرستان کمى به خود آمده در صدد تحقیق بر آیند، رو به سوى ابراهیم کرده: «گفتند: آیا مطلب حقّى براى ما آوردهاى یا شوخى مىکنى»! (قالُوا أَ جِئْتَنا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللَّاعِبِینَ).
(آیه 56)- اما ابراهیم صریحا به آنها پاسخ «گفت: (آنچه مىگویم جدى است و عین واقعیت که) پروردگار شما پروردگار آسمانها و زمین است» (قالَ بَلْ رَبُّکُمْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
«همان خدایى که آنها را آفریده و من از گواهان این عقیدهام» (الَّذِی فَطَرَهُنَّ وَ أَنَا عَلى ذلِکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ).
ابراهیم با این گفتار قاطعش نشان داد آن کس شایسته پرستش است که آفریدگار آنها و زمین و همه موجودات است.
(آیه 57)- ابراهیم براى این که ثابت کند این مسأله صد در صد جدى است و او بر سر عقیده خود تا همه جا ایستاده، و نتائج و لوازم آن را هر چه باشد با جان برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 175
و دل مىپذیرد اضافه کرد: «و به خدا سوگند، در غیاب شما نقشهاى براى نابودى بتهایتان مىکشم!» (وَ تَاللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنامَکُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ).
(آیه 58)- به هر حال او بىآنکه از خطرات این کار بترسد و یا از توفانى که پشت سر این عمل به وجود مىآید هراسى به دل راه دهد در یک فرصت مناسب مردانه وارد میدان شد، و با یک دنیا قهرمانى به جنگ این خدایان پوشالى رفت که آن همه علاقهمند متعصب و نادان داشتند، بطورى که قرآن مىگوید: «پس همه آنها را قطعه قطعه کرد، جز بت بزرگى که داشتند»! (فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلَّا کَبِیراً لَهُمْ).
و هدفش این بود «شاید بت پرستان به سراغ او بیایند» و او هم تمام گفتنیها را بگوید (لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ).
درست است که ما از لفظ «بت پرستى» بیشتر متوجه بتهاى سنگى و چوبى مىشویم، ولى از یک نظر بت و بت پرستى مفهوم وسیعى دارد که هر نوع توجه به غیر خدا را، در هر شکل و صورت شامل مىشود. و طبق حدیث معروف «هر چه انسان را به خود مشغول و از خدا دور سازد بت اوست»!
(آیه 59)- سر انجام بت پرستان وارد بتخانه شدند و با صحنهاى رو برو گشتند که هوش از سرشان پرید، به جاى آن بتخانه آباد، با تلى از بتهاى دست و پا شکسته و به هم ریخته رو برو شدند! فریادشان بلند شد «صدا زدند: چه کسى این بلا را بر سر خدایان ما آورده است»؟! (قالُوا مَنْ فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا).
«مسلما او (هر کس بوده) از ظالمان و ستمگران است» (إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِینَ).
او هم به خدایان ما ستم کرده، و هم به جامعه و جمعیت ما و هم به خودش!
(آیه 60)- اما گروهى که تهدیدهاى ابراهیم را نسبت به بتها در خاطر داشتند، و طرز رفتار اهانتآمیز او را با این معبودهاى ساختگى مىدانستند «گفتند:
ما شنیدیم جوانکى (سخن از بتها مىگفت و) از آنها (به بدى) یاد مىکرد که نامش ابراهیم است» (قالُوا سَمِعْنا فَتًى یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ إِبْراهِیمُ).
ابراهیم طبق بعضى از روایات در آن موقع کاملا جوان بود و احتمالا سنش از شانزده سال تجاوز نمىکرد.
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 176
(آیه 61)- اصولا معمول این است هنگامى که جنایتى در نقطهاى رخ مىدهد براى پیدا کردن شخصى که آن را انجام داده به دنبال ارتباطهاى خصومتآمیز مىگردند، و مسلما در آن محیط کسى جز ابراهیم آشکارا با بتها گلاویز نبود، و لذا تمام افکار متوجه او شد جمعیت «گفتند: اکنون که چنین است پس (بروید) او را در برابر چشم مردم حاضر کنید تا آنها (که مىشناسند و خبر دارند) گواهى دهند» (قالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلى أَعْیُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ).
(آیه 62)- جارچیان در اطراف شهر فریاد زدند که هر کس از ماجراى خصومت ابراهیم و بد گویى او نسبت به بتها آگاه است حاضر شود.
سر انجام محکمه و دادگاه تشکیل شد و زعماى قوم در آنجا جمع بودند بعضى مىگویند: خود نمرود نیز بر این ماجرا نظارت داشت.
نخستین سؤالى که از ابراهیم کردند این بود «گفتند: آیا تو این کار را با خدایان ما کردهاى؟ اى ابراهیم»! (قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا یا إِبْراهِیمُ).
(آیه 63)- برهان دندانشکن ابراهیم: ابراهیم آن چنان جوابى گفت که آنها را سخت در محاصره قرار داد، محاصرهاى که قدرت بر نجات از آن نداشتند ابراهیم «گفت: بلکه این کار را این بت بزرگ آنها کرده! از خودشان سؤال کنید اگر سخن مىگویند»! (قالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ).
اصول جرم شناسى مىگوید متهم کسى است که آثار جرم را همراه دارد، در اینجا آثار جرم در دست بت بزرگ است.
اصلا چرا شما به سراغ من آمدید؟ چرا خداى بزرگتان را متهم نمىکنید»؟
آیا احتمال نمىدهید او آنها را رقیب آینده خود فرض کرده و حساب همه را یک جا رسیده است؟!
(آیه 64)- سخنان ابراهیم، بت پرستان را تکان داد، وجدان خفته آنها را بیدار کرد و همچون توفانى که خاکسترهاى فراوان را از روى شعلههاى آتش بر گیرد و فروغ آن را آشکار سازد، فطرت توحیدى آنها را از پشت پردههاى تعصب و جهل و غرور آشکار ساخت. برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 177
در یک لحظه کوتاه و زود گذر از این خواب عمیق و مرگزا بیدار شدند، چنانکه قرآن مىگوید: «پس آنها به وجدان و فطرتشان باز گشتند و به خود گفتند:
حقا که شما ظالم و ستمگرید» (فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّکُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ).
هم به خویشتن ظلم و ستم کردید و هم بر جامعهاى که به آن تعلق دارید و هم به ساحت مقدس پروردگار بخشنده نعمتها.
(آیه 65)- ولى افسوس که زنگار جهل و تعصب و تقلید کور کورانه بیشتر از آن بود که با نداى صیقل بخش این قهرمان توحید بکلى زدوده شود.
افسوس که این بیدارى روحانى و مقدس چندان به طول نیانجامید، و در ضمیر آلوده و تاریکشان از طرف نیروهاى اهریمنى و جهل قیامى بر ضد این نور توحیدى صورت گرفت و همه چیز به جاى اول بازگشت، چه تعبیر لطیفى قرآن مىکند: «سپس آنها بر سرهاشان واژگونه شدند» (ثُمَّ نُکِسُوا عَلى رُؤُسِهِمْ).
و براى این که از طرف خدایان گنگ و بسته دهانشان عذرى بیاورند گفتند:
«تو میدانى اینها هرگز سخن نمىگویند»! (لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ یَنْطِقُونَ).
اینها همیشه خاموشند و ابهت سکوت را نمىشکنند! و با این عذر پوشالى خواستند ضعف و زبونى و ذلت بتها را کتمان کنند.
(آیه 66)- اینجا بود که میدانى براى استدلال منطقى در برابر ابراهیم قهرمان گشوده شد تا شدیدترین حملات خود را متوجه آنها کند، و مغزهایشان را زیر رگبارى از سرزنش منطقى و بیدار کننده قرار دهد: «فریاد زد: آیا شما معبودهایى غیر خدا را مىپرستید که نه کمترین سودى به حال شما دارند و نه کوچکترین ضررى» (قالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُکُمْ شَیْئاً وَ لا یَضُرُّکُمْ).
(آیه 67)- باز این معلم توحید، سخن را از این هم فراتر برد و با تازیانههاى سرزنش بر روح بىدردشان کوبید و گفت: «اف بر شما، و بر این معبودهایى که غیر از اللّه انتخاب کردهاید»! (أُفٍّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ).
«آیا هیچ اندیشه نمىکنید، و عقل در سر ندارید»؟ (أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
ولى در توبیخ و سرزنششان، ملایمت را از دست نداد مبادا بیشتر لجاجت کنند.
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 178
(آیه 68)- آنجا که آتش گلستان مىشود: گر چه با استدلال عملى و منطقى ابراهیم، همه بت پرستان محکوم شدند ولى لجاجت و تعصب شدید آنها مانع از پذیرش حق شد، به همین دلیل تصمیم بسیار شدید و خطرناکى در باره ابراهیم گرفتند.
قرآن مىگوید: «جمعیت فریاد زدند: او را بسوزانید و خدایان خود را یارى کنید اگر کارى از دست شما ساخته است» (قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ).
امثال این لاطائلات بسیار گفتند و مردم را بر ضد ابراهیم شوراندند آنچنان که به جاى چند بار هیزم که براى سوزاندن چندین نفر کافى است هزاران بار بر روى هم ریختند و کوهى از هیزم، و به دنبال آن دریایى از آتش به وجود آوردند.
(آیه 69)- به هر حال ابراهیم (ع) در میان هلهله و شادى و غریو فریاد مردم با منجنیق به درون شعلههاى آتش پرتاب شد، آن چنان مردم فریاد شادى کشیدند که گویى شکننده بتها براى همیشه نابود و خاکستر شد.
اما خدایى که همه چیز سر بر فرمان اوست، حتى سوزندگى را او به آتش یاد داده، و رمز محبت را او به مادران آموخته، اراده کرد این بنده مؤمن خالص در این دریاى آتش سالم بماند، تا سند دیگرى بر اسناد افتخارش بیفزاید، چنانکه قرآن در اینجا مىگوید: «به آتش گفتیم: اى آتش! سرد و سالم بر ابراهیم باش»! (قُلْنا یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِیمَ).
بدون شک فرمان خدا در اینجا فرمان تکوینى بود همان فرمانى که در جهان هستى به خورشید و ماه و زمین و آسمان و آب و آتش و گیاهان و پرندگان مىدهد و بدون آن فرمان از هیچ سببى کارى ساخته نیست.
معروف چنین است که آتش آن چنان سرد و ملایم شد که دندان ابراهیم از شدت سرما به هم مىخورد.
(آیه 70)- و در این آیه به عنوان نتیجه گیرى کوتاه و فشرده، مىفرماید: «آنها مىخواستند ابراهیم را با این نقشه نابود کنند، ولى ما آنها را زیانکارترین مردم قرار برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 179
دادیم» (وَ أَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِینَ).
ناگفته پیداست که با سالم ماندن ابراهیم در میان آتش، صحنه بکلى دگرگون شد، غریو شادى فرو نشست، دهانها از تعجب باز ماند، ولى باز هم تعصب و لجاجت مانع از پذیرش حق بطور کامل گردید، هر چند دلهاى بیدار بهره خود را از این ماجرا بردند و بر ایمانشان نسبت به خداى ابراهیم افزوده شد.
(آیه 71)- هجرت ابراهیم از سرزمین بت پرستان: داستان آتش سوزى ابراهیم و نجات اعجاز آمیزش از این مرحله خطرناک، لرزه بر ارکان حکومت نمرود افکند او اگر با این حال در آن شهر و کشور باقى مىماند، با آن زبان گویا و منطق نیرومند و شهامت بىنظیرش مسلما کانون خطرى براى آن حکومت جبار و خودکامه بود.
از سوى دیگر ابراهیم در واقع رسالت خود را در آن سر زمین انجام داده، و بذر ایمان و آگاهى را در آن سر زمین پاشیده بود.
او باید از اینجا به سر زمین دیگرى برود و رسالت خود را در آنجا نیز پیاده کند، لذا تصمیم گرفت تا به اتفاق «لوط»- برادر زادهاش- و همسرش «ساره» و احتمالا گروه اندکى از مؤمنان از آن سر زمین به سوى شام هجرت کند.
آنچنانکه قرآن مىگوید: «و ما ابراهیم و لوط را به سوى سر زمینى که براى جهانیان پر برکت ساخته بودیم نجات و رهایى بخشیدیم» (وَ نَجَّیْناهُ وَ لُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتِی بارَکْنا فِیها لِلْعالَمِینَ).
(آیه 72)- این آیه به یکى از مهمترین مواهب خدا به ابراهیم که داشتن فرزندى صالح و نسلى برومند و شایسته است اشاره کرده، مىفرماید: «و ما به او اسحاق را بخشیدیم و یعقوب (فرزند اسحاق) را بر او افزودیم» (وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ نافِلَةً).
«و همه آنها را مردانى صالح و شایسته و مفید قرار دادیم» (وَ کُلًّا جَعَلْنا صالِحِینَ).
(آیه 73)- این آیه به مقام امامت و رهبرى این پیامبران بزرگ و بخشى از برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 180
صفات و برنامههاى مهم و پر ارزش آنها بطور جمعى اشاره مىکند.
در اینجا مجموعا «شش قسمت» از این ویژگیها بر شمرده شده که با اضافه کردن توصیف به صالح بودن که از آیه قبل استفاده مىشود مجموعا هفت ویژگى را تشکیل مىدهد.
نخست مىگوید: «و ما آنها را پیشوایانى قرار دادیم» (وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً).
در مرحله بعد فعلیت و ثمره این مقام را باز گو مىکند: «آنها به فرمان ما (مردم را) هدایت مىکردند» (یَهْدُونَ بِأَمْرِنا).
نه تنها هدایت به معنى راهنمایى و ارائه طریق که در نبوت و رسالت وجود دارد، بلکه به معنى دستگیرى کردن و رساندن به سر منزل مقصود.
سومین و چهارمین و پنجمین موهبت و ویژگى آنها این بود که «و ما به آنها انجام کارهاى نیک و بر پا داشتن نماز و اداى زکات را به آنها وحى کردیم» (وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِیتاءَ الزَّکاةِ).
و در آخرین فراز به مقام «عبودیت» آنها اشاره کرده، مىگوید: «و آنها همگى فقط ما را عبادت مىکردند» (وَ کانُوا لَنا عابِدِینَ).
(آیه 74)- نجات لوط از سر زمین آلودگان! از آنجا که لوط از بستگان نزدیک ابراهیم و از نخستین کسانى است که به او ایمان آورد پس از داستان ابراهیم، به بخشى از تلاش و کوشش او در راه ابلاغ رسالت و مواهب پروردگار نسبت به او اشاره مىکند: «و لوط را به یاد آور که ما به او حکم (فرمان نبوت و رسالت) و علم دادیم» (وَ لُوطاً آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً).
لوط از پیامبران بزرگى است که هم عصر با ابراهیم بود، و همراه او از سر زمین بابل به فلسطین مهاجرت کرد، و بعدا از ابراهیم جدا شد و به شهر «سدوم» آمده چرا که مردم آن منطقه غرق فساد و گناه، مخصوصا انحرافات و آلودگیهاى جنسى بودند، او براى هدایت این قوم منحرف تلاش و کوشش بسیار کرد، اما کمتر در آن کوردلان اثر گذارد.
سر انجام قهر و عذاب شدید الهى آنها را فرا گرفت، و جز خانواده لوط- به برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 181
استثناى همسرش- همگى نابود شدند.
لذا در دنباله آیه به این موهبت که به لوط ارزانى داشت اشاره کرده، مىفرماید: «و ما او را از شهر و دیارى که کارهاى پلید و زشت انجام مىدادند رهایى بخشیدیم» (وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْقَرْیَةِ الَّتِی کانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ).
«چرا که آنها مردم بدى بودند و از اطاعت فرمان حقّ بیرون رفته بودند» (إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقِینَ).
(آیه 75)- سپس به آخرین موهبت الهى در باره «لوط» اشاره کرده، مىگوید:
«و ما او را در رحمت خاص خویش داخل کردیم» (وَ أَدْخَلْناهُ فِی رَحْمَتِنا).
«چرا که او از بندگان صالح بود» (إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ).
(آیه 76)- نجات نوح از چنگال متعصبان لجوج: بعد از ذکر گوشهاى از داستان ابراهیم و لوط، به ذکر قسمتى از سر گذشت یکى دیگر از پیامبران بزرگ یعنى «نوح» پرداخته، مىفرماید: «و به یاد آور نوح را، هنگامى که قبل از آنها (ابراهیم و لوط) پروردگار خود را خواند» و تقاضاى نجات از چنگال منحرفان بىایمان کرد (وَ نُوحاً إِذْ نادى مِنْ قَبْلُ).
این نداى نوح ظاهرا اشاره به نفرینى است که در سوره نوح آیه 26 و 27 نقل شده آنجا که مىگوید: «پروردگارا! احدى از این قوم بىایمان را روى زمین مگذار! چرا که اگر بمانند بندگان تو را گمراه مىکنند، و نسل آینده آنها نیز جز کافر و فاجر نخواهد بود»! سپس اضافه مىکند: «پس ما دعاى او را مستجاب کردیم و او و خانوادهاش را از آن غم و اندوه بزرگ رهایى بخشیدیم» (فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَنَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ).
«اهل» در اینجا معنى وسیعى دارد که هم بستگان مؤمن او را شامل مىشود و هم دوستان خاص او را.
(آیه 77)- در این آیه اضافه مىکند: «ما او را در برابر قومى که آیات ما را تکذیب کردند یارى کردیم» (وَ نَصَرْناهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا). برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 182
«چرا که آنها قوم بدى بودند، لذا همه آنها را غرق کردیم» (إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِینَ).
این جمله بار دیگر تأکیدى است بر این حقیقت که مجازاتهاى الهى هرگز جنبه انتقامى ندارد، بلکه بر اساس انتخاب اصلح است، به این معنى که حق حیات و استفاده از مواهب زندگى براى گروهى است که در خط تکامل و سیر الى اللّه باشند و یا اگر روزى در خط انحراف افتادند بعدا تجدید نظر کرده و باز گردند.
(آیه 78)- قضاوت داود و سلیمان: در تعقیب سر گذشتهاى مربوط به موسى و هارون و ابراهیم و نوح و لوط در اینجا به بخشى از زندگى داود و سلیمان اشاره مىکند، و در آغاز اشاره سر بستهاى به ماجراى یک قضاوت و داورى که از ناحیه داود و سلیمان صورت گرفت دارد.
مىفرماید: «و داود و سلیمان را به یاد آر، هنگامى که در باره کشتزارى قضاوت مىکردند که گوسفندان قوم شبانه آن را چریده بودند» (وَ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ إِذْ یَحْکُمانِ فِی الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ).
«و ما شاهد حکم آنها بودیم» (وَ کُنَّا لِحُکْمِهِمْ شاهِدِینَ).
داستان بدین قرار بود که: گله گوسفندانى شبانه به تاکستانى وارد مىشوند، و برگها و خوشههاى انگور را خورده و ضایع مىکنند، صاحب باغ شکایت نزد داود مىبرد، داود حکم مىدهد که در برابر این خسارت بزرگ باید تمام گوسفندان به صاحب باغ داده شود.
سلیمان که در آن زمان کودک بود به پدر مىگوید: اى پیامبر بزرگ خدا! این حکم را تغییر ده و تعدیل کن! پدر مىگوید: چگونه؟
در پاسخ مىگوید: گوسفندان باید با صاحب باغ سپرده شوند تا از منافع آنها و شیر و پشمشان استفاده کند، و باغ به دست صاحب گوسفندان داده شود تا در اصلاح آن بکوشد هنگامى که باغ به حال اول باز گشت به صاحبش تحویل داده مىشود، و گوسفندان نیز به صاحبش بر مىگردد- و خداوند طبق آیه بعد حکم برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 183
سلیمان را تأیید کرد.
(آیه 79)- به هر حال در این آیه حکم سلیمان را در این داستان به این صورت تأیید مىکند: «پس ما این داورى و حکومت را به سلیمان تفهیم کردیم» و با تأیید ما او بهترین راه حل این مخاصمه را دریافت (فَفَهَّمْناها سُلَیْمانَ).
امام مفهوم این سخن آن نیست که حکم داود اشتباه و نادرست بوده، چرا که بلا فاصله اضافه مىکند: «ما به هر یک از این دو، آگاهى و شایستگى داورى و علم بخشیدیم» (وَ کُلًّا آتَیْنا حُکْماً وَ عِلْماً).
سپس به یکى دیگر از مواهب و افتخاراتى که خدا به داود داده بود اشاره کرده، مىفرماید: «و ما کوهها را مسخر ساختیم که همراه داود تسبیح مىگفتند و همچنین پرندگان را» (وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ یُسَبِّحْنَ وَ الطَّیْرَ).
اینها در برابر قدرت ما چیز مهمى نیست «و ما این کار را انجام دادیم» (وَ کُنَّا فاعِلِینَ).
(آیه 80)- در این آیه به یکى دیگر از مواهبى که خدا به این پیامبر بزرگ داده اشاره کرده، مىگوید: «و ما ساختن زره را به او تعلیم دادیم، تا شما را در جنگهایتان حفظ کند پس آیا (شما خدا را بر نعمتهایش) شکر مىکنید»؟ (وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُمْ مِنْ بَأْسِکُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاکِرُونَ).
(آیه 81)- بادها در فرمان سلیمان! در اینجا به بخشى از مواهبى که خدا به یکى دیگر از پیامبران یعنى سلیمان (ع) داده کرده، مىگوید: «و ما بادهاى شدید و طوفانزا را مسخر سلیمان ساختیم که تحت فرمان او به سوى سر زمینى که ما آن را مبارک کرده بودیم حرکت مىکرد» (وَ لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ عاصِفَةً تَجْرِی بِأَمْرِهِ إِلى الْأَرْضِ الَّتِی بارَکْنا فِیها).
و این کار عجیب نیست، چرا که «ما به همه چیز آگاه بودیم و هستیم» (وَ کُنَّا بِکُلِّ شَیْءٍ عالِمِینَ).
هم از اسرار عالم هستى و قوانین و نظامات حاکم بر آن آگاهیم، مىدانیم چگونه آنها را مىتوان تحت فرمان آورد، و هم از نتیجه و سر انجام این کار، و به هر برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 184
حال همه چیز در برابر علم و قدرت ما خاضع و تسلیم است.
(آیه 82)- این آیه یکى دیگر از مواهب انحصارى سلیمان (ع) را باز گو مىکند: «و گروهى از شیاطین (را نیز مسخّر او قرار دادیم، که در دریا) برایش غوّاصى مىکردند و کارهایى غیر از این (نیز) براى او انجام مىدادند» (وَ مِنَ الشَّیاطِینِ مَنْ یَغُوصُونَ لَهُ وَ یَعْمَلُونَ عَمَلًا دُونَ ذلِکَ).
«و ما آنها را (از تمرد و سر کشى در برابر فرمان او) نگاه مىداشتیم» (وَ کُنَّا لَهُمْ حافِظِینَ).
آنها افرادى با هوش، فعال، هنرمند و صنعتگر با مهارتهاى مختلف بودند.
(آیه 83)- ایّوب را از گرداب مشکلات رهایى بخشیدیم: در اینجا از سر گذشت آموزنده یکى دیگر از پیامبران بزرگ خدا سخن مىگوید او «ایّوب» و دهمین پیامبرى است که در سوره انبیاء اشاره به گوشهاى از زندگانى او شده است.
«ایوب» سرگذشتى غمانگیز، و در عین حال پر شکوه و با ابهت دارد، صبر و شکیبایى او مخصوصا در برابر حوادث ناگوار عجیب بود، به گونهاى که «صبر ایوب» یک ضرب المثل قدیمى است.
مىفرماید: «و ایّوب را (به یاد آور) هنگامى که پروردگارش را خواند (و عرضه داشت): بد حالى و مشکلات به من روى آورده و تو مهربانترین مهربانانى»! (وَ أَیُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ).
(آیه 84)- این آیه مىگوید: «به دنبال این دعاى ایّوب، خواستهاش را اجابت کردیم و رنج و ناراحتى او را برطرف ساختیم» (فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَکَشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ).
«و خانواده او را به او باز گرداندیم، و همانندشان را به آنها افزودیم» (وَ آتَیْناهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ).
«تا رحمتى از ناحیه ما (بر آنها) باشد و هم یاد آورى و تذکرى براى عبادت کنندگان پروردگار» (رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ ذِکْرى لِلْعابِدِینَ). برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 185
تا مسلمانان بدانند مشکلات هر قدر زیاد باشد و گرفتاریها هر قدر فراوان و دشمنان هر قدر فشرده باشند باز با گوشهاى از لطف پروردگار همه اینها برطرف شدنى است، نه تنها زیانها جبران مىشود بلکه گاهى خداوند به عنوان پاداش صابران با استقامت همانند آنچه از دست رفته نیز بر آن مىافزاید.
(آیه 85)- اسماعیل و ادریس و ذا الکفل: قرآن در اینجا اشاره به مقام شکیبایى سه نفر دیگر از پیامبران الهى کرده، مىگوید: اسماعیل و ادریس و ذا الکفل را (به یاد آور) که همه آنها از صابران و شکیبایان بودند» (وَ إِسْماعِیلَ وَ إِدْرِیسَ وَ ذَا الْکِفْلِ کُلٌّ مِنَ الصَّابِرِینَ).
هر یک از آنها در طول عمر خود در برابر دشمنان و یا مشکلات طاقت فرساى زندگى صبر و مقاومت به خرج دادند و هرگز در برابر این حوادث زانو نزدند و هر یک الگویى بودند از استقامت و پایمردى.
(آیه 86)- سپس بزرگترین موهبت الهى را در برابر این صبر و استقامت براى آنان چنین بیان مىکند: «و ما آنها را در رحمت خود داخل کردیم، چرا که آنها از صالحان بودند» (وَ أَدْخَلْناهُمْ فِی رَحْمَتِنا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِینَ).
(آیه 87)- نجات یونس از آن زندان وحشتناک: این آیه و آیه بعد نیز گوشهاى از سر گذشت پیامبر بزرگ «یونس» را بیان کرده، مىگوید: «و ذا النون را به یاد آر هنگامى که خشمگین (بر قوم بت پرست و نافرمان خویش) از میان آنها رفت» (وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً).
«او گمان مىکرد که ما (زندگى را) بر او تنگ نخواهیم کرد» (فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ).
او گمان مىکرد تمام رسالت خویش را در میان قوم نافرمانش انجام داده است و حتى ترک اولایى در این زمینه نکرده، در حالى که اولى این بود که بیش از این در میان آنها بماند و صبر و استقامت به خرج دهد و دندان بر جگر بفشارد شاید بیدار شوند و به سوى خدا آیند سر انجام به خاطر همین ترک اولى او را در فشار قرار دادیم، نهنگ عظیمى او برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 186
را بلعید «پس او در آن ظلمتهاى متراکم صدا زد خداوندا! جز تو معبودى نیست» (فَنادى فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ).
«خداوندا! پاک و منزهى، من از ستمکاران بودم»! (سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ). هم بر خویش ستم کردم و هم بر قوم خود، مىبایست بیش از این، ناملایمات و شداید و سختیها را پذیرا مىشدم، تن به همه شکنجهها مىدادم شاید آنها به راه آیند.
(آیه 88)- «سر انجام ما دعاى او را اجابت کردیم و از غم و اندوه رهائیش بخشیدیم» (فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ).
آرى «و این گونه ما مؤمنان را نجات مىبخشیم» (وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ).
این یک برنامه اختصاصى براى یونس نبود، بلکه هر کس از مؤمنان از تقصیر خویش، عذر به درگاه خدا آورد، و از ذات پاکش مدد و رحمت طلبد ما دعایش را مستجاب و اندوهش را بر طرف خواهیم کرد.
(آیه 89)- نجات زکریّا از تنهایى: در این آیه و آیه بعد گوشهاى از سرگذشت دو شخصیت دیگر از پیامبران بزرگ الهى «زکریا» و «یحیى» را بیان مىکند.
نخست مىگوید: «زکریّا را به خاطر بیاور هنگامى که پروردگارش را خواند و عرضه داشت: پروردگارا! مرا تنها مگذار، و تو بهترین وارثان هستى» (وَ زَکَرِیَّا إِذْ نادى رَبَّهُ رَبِّ لا تَذَرْنِی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثِینَ).
سالها بر عمر زکریا گذشت، و برف پیرى بر سرش نشست، اما هنوز فرزندى نداشت، و از سوى دیگر همسرى عقیم و نازا داشت.
او در آرزوى فرزندى بود که بتواند برنامههاى الهى او را تعقیب کند در این هنگام با تمام قلب به درگاه خدا روى آورد و تقاضاى فرزند صالح و برومندى کرد.
(آیه 90)- خداوند این دعاى خالص و سرشار از عشق به حقیقت را اجابت کرد، و خواسته او را تحقق بخشید آن چنان که مىفرماید: «پس ما دعاى او را اجابت کردیم و یحیى را به او بخشیدیم» (فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ وَهَبْنا لَهُ یَحْیى). برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 187
و براى رسیدن به این مقصود «همسر نازاى او را اصلاح (و قادر به آوردن فرزند) کردیم» (وَ أَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ).
سپس اشاره به سه قسمت از صفات برجسته این خانواده کرده چنین مىگوید: «آنها در انجام کارهاى خیر، سرعت مىکردند» (إِنَّهُمْ کانُوا یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ).
«و آنها به خاطر عشق به طاعت و وحشت از گناه در همه حال ما را مىخواندند» (وَ یَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً).
«و آنها همواره در برابر ما خشوع داشتند» خضوعى آمیخته با ادب و احترام و ترس آمیخته با احساس مسؤولیت (وَ کانُوا لَنا خاشِعِینَ).
ذکر این صفات سه گانه ممکن است اشاره به این باشد که آنها به هنگام رسیدن به نعمت گرفتار غفلتها و غرورهایى که دامن افراد کم ظرفیت و ضعیف الایمان را به هنگام وصول به نعمت مىگیرد نمىشدند.
(آیه 91)- مریم بانوى پاکدامن: در این آیه به مقام مریم و عظمت و احترام او و فرزندش حضرت مسیح (ع) اشاره شده است، مىگوید: «و به یاد آور زنى را که دامان خود را پاک نگه داشت» (وَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَها).
«سپس ما از روح خود در او دمیدیم» (فَنَفَخْنا فِیها مِنْ رُوحِنا).
«و او و فرزندش [مسیح] را نشانه بزرگى براى جهانیان قرار دادیم» (وَ جَعَلْناها وَ ابْنَها آیَةً لِلْعالَمِینَ).
(آیه 92)- امت واحده! از آنجا که در آیات گذشته نام گروهى از پیامبران الهى و بخشى از سر گذشت آنها آمده، در اینجا به عنوان یک جمع بندى و نتیجه گیرى کلى چنین مىگوید: «این (پیامبران بزرگ و پیروانشان) همه امّت واحدى بودند» و پیرو یک هدف (إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً).
برنامه آنها یکى و هدف و مقصد آنها نیز یکى بوده است، هر چند با اختلاف زمان و محیط، داراى ویژگیها و روشها و به اصطلاح تاکتیکهاى متفاوت بودند. این یگانگى و وحدت برنامهها و هدف، به خاطر آن بوده که همه از یک مبدأ سر چشمه برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 188
مىگرفته، از اراده خداوند واحد یکتا، و لذا بلا فاصله مىگوید: «و من پروردگار شما هستم، پس تنها مرا پرستش کنید» (وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ).
در واقع توحید عقیدتى و عملى انبیاء از توحید منبع وحى سر چشمه مىگیرد.
(آیه 93)- در این آیه اشاره به انحراف گروه عظیمى از مردم از این اصل واحد توحیدى کرده چنین مىگوید: «و آنها کار خود را در میان خود به تفرقه و تجزیه کشاندند» (وَ تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ).
کارشان به جایى رسید که در برابر هم ایستادند، و هر گروه، گروه دیگرى را لعن و نفرین مىکرد و از او برائت و بیزارى مىجست، به این نیز قناعت نکردند به روى همدیگر اسلحه کشیدند و خونهاى زیادى را ریختند، و این بود نتیجه انحراف از اصل اساسى توحید و آیین یگانه حق.
و در آخر آیه اضافه مىکند: «اما همه آنها سر انجام به سوى ما باز مىگردند» (کُلٌّ إِلَیْنا راجِعُونَ).
این اختلاف که جنبه عارضى دارد بر چیده مىشود و باز در قیامت همگى به سوى وحدت مىروند.
(آیه 94)- در این آیه نتیجه هماهنگى با «امت واحده» در طریق پرستش پروردگار، و یا انحراف از آن و پیمودن راه تفرقه را چنین بیان مىفرماید: «پس هر کس چیزى از اعمال صالح را انجام دهد در حالى که ایمان داشته باشد، تلاش و کوشش او مورد ناسپاسى قرار نخواهد گرفت» (فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا کُفْرانَ لِسَعْیِهِ).
و براى تأکید بیشتر اضافه مىکند: «و ما اعمال صالح او را قطعا خواهیم نوشت» (وَ إِنَّا لَهُ کاتِبُونَ).
این آیه همانند بسیارى دیگر از آیات قرآن، شرط قبولى اعمال صالح را ایمان مىشمرد.
(آیه 95)- کافران در آستانه رستاخیز: در آیه قبل سخن از «مؤمنان نیکو کار برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 189
و صالح العمل» بود و در این آیه، به افرادى اشاره مىکند که در نقطه مقابل آنها قرار دارند، آنها که تا آخرین نفس به ضلالت و فساد ادامه مىدهند، مىفرماید: «و حرام است بر شهرهایى که آنها را (به جرم گناهانشان) نابود کردیم (به دنیا باز گردند) آنها هرگز باز نخواهند گشت» (وَ حَرامٌ عَلى قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها أَنَّهُمْ لا یَرْجِعُونَ).
در حقیقت آنها کسانى هستند که بعد از مشاهده عذاب الهى، یا بعد از نابودى و رفتن به جهان برزخ، پردههاى غرور و غفلت از برابر دیدگانشان کنار مىرود آرزو مىکنند اى کاش براى جبران این همه خطاها بار دیگر به دنیا باز مىگشتند ولى قرآن با صراحت مىگوید: بازگشت آنها بکلى حرام، یعنى ممنوع است و راهى براى جبران باقى نمانده است.
(آیه 96)- به هر حال این بىخبران دائما در غرور و غفلتند، و این بد بختى تا پایان جهان همچنان ادامه دارد.
چنانکه قرآن مىفرماید: «تا زمانى که راه بر یأجوج و مأجوج گشوده شود و آنها (در سراسر زمین پخش شوند، و) از هر بلندى و ارتفاعى با سرعت بگذرند» (حَتَّى إِذا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ).
(آیه 97)- و بلا فاصله مىگوید: «و وعده حق [قیامت] نزدیک مىشود» (وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ).
«در آن هنگام چشمهاى کافران از وحشت از حرکت باز مىماند» و خیره خیره به آن صحنه نگاه مىکنند (فَإِذا هِیَ شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذِینَ کَفَرُوا).
در این هنگام پردههاى غرور و غفلت از برابر دیدگانشان کنار مىرود و فریادشان بلند مىشود «اى واى بر ما! ما از این صحنه در غفلت بودیم» (یا وَیْلَنا قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا).
و چون نمىتوانند با این عذر، گناه خویش را بپوشانند و خود را تبرئه کنند با صراحت مىگویند: «نه، بلکه ما ظالم و ستمگر بودیم»! (بَلْ کُنَّا ظالِمِینَ).
اصولا چگونه ممکن است با وجود این همه پیامبران الهى و کتب آسمانى و این همه حوادث تکان دهنده، و همچنین درسهاى عبرتى که روزگار به آنها برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 190
مىدهد در غفلت باشند، آنچه از آنها سر زده تقصیر است و ظلم بر خویشتن و دیگران.
(آیه 98)- هیزم جهنم! در تعقیب آیات گذشته که از سر نوشت مشرکان ستمگر بحث مىکرد در اینجا روى سخن را به آنها کرده و آینده آنها و معبودهایشان را چنین ترسیم مىکند: «شما و آنچه را غیر از خدا مىپرستید آتشگیره جهنّمید»! (إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ).
آتشگیره جهنم و هیزمى که شعلههاى آن را تشکیل مىدهد خود شما و خدایان ساختگى شماست، و همچون قطعههاى هیزم بىارزش یکى پس از دیگرى در جهنم پرتاب مىشوید! سپس اضافه مىکند: «شما وارد بر آن مىشوید» (أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ).
اول بتها را در آتش مىافکنند، سپس شما بر آنها وارد مىشوید، گویى خدایانتان با آتشى که از وجودشان بر مىخیزد از شما پذیرایى مىکنند.
(آیه 99)- سپس به عنوان نتیجه گیرى کلى مىفرماید: «اگر این بتها، خدایانى بودند هرگز وارد آتش دوزخ نمىشدند» (لَوْ کانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها).
ولى بدانید نه تنها وارد دوزخ مىشوند بلکه «جاودانه در آن خواهند بود» (وَ کُلٌّ فِیها خالِدُونَ).
(آیه 100)- براى توضیح بیشتر پیرامون وضع دردناک، این «عابدان گمراه»، در برابر آن «معبودان بىارزش» مىگوید: «آنها در دوزخ، فریادها و نالههاى دردناک دارند» (لَهُمْ فِیها زَفِیرٌ).
ممکن است این زفیر و ناله غم انگیز تنها مربوط به عابدان نباشد، بلکه شیاطینى که معبودشان بودند نیز در این امر با آنها شریک باشند.
جمله بعد، یکى دیگر از مجازاتهاى دردناک آنها را باز گو مىکند و آن اینکه «آنها در دوزخ چیزى نمىشنوند» (وَ هُمْ فِیها لا یَسْمَعُونَ).
این جمله ممکن است اشاره به این باشد که آنها سخنى که مایه سرور و خوشحالیشان باشد مطلقا نمىشنوند، و تنها مستمع نالههاى جانکاه دوزخیان، برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 191
و فریادهاى فرشتگان عذاب هستند.
بعضى گفتهاند منظور این است که اینها صداى هیچ کس را مطلقا نمىشنوند گویى تنها آنها در عذابند و این خود مایه مجازات بیشترى است.
آیه 101)- این آیه حالات مؤمنان راستین و مردان و زنان با ایمان را باز گو مىکند تا در مقایسه با یکدیگر وضع هر دو مشخصتر شود.
نخست مىگوید: «کسانى که به خاطر ایمان و اعمال صالحشان وعده نیک به آنها از قبل دادهایم از این آتش هولناک و وحشتناک دورند» (إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُونَ).
اشاره به این که ما به تمام وعدههایى که به مؤمنان در این جهان دادهایم وفا خواهیم کرد که یکى از آنها دور شدن از آتش دوزخ است.
(آیه 102)- در این آیه چهار نعمت بزرگ الهى را که شامل حال این گروه سعادتمند است بر مىشمرد:
نخست این که «آنها صداى آتش را نمىشنوند» (لا یَسْمَعُونَ حَسِیسَها).
مؤمنان راستین چون از جهنم دورند هرگز این صداهاى وحشتناک به گوششان نمىخورد.
دیگر این که: «آنها در آنچه بخواهند و مایل باشند بطور جاودان متنعمند» (وَ هُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ).
یعنى آنجا محدودیت این جهان را ندارد، هر نعمت مادى و معنوى که بخواهند بدون استثناء در دسترس آنهاست، آن هم نه یک روز و دو روز بلکه در یک عمر جاویدان!
(آیه 103)- سوم این که: «فزع اکبر آنها را غمگین نمىکند» (لا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ).
«فزع اکبر» (وحشت بزرگ) را بعضى اشاره به وحشتهاى روز قیامت دانستهاند که از هر وحشتى بزرگتر است.
بالاخره آخرین لطف خدا در باره کسانى که در آیات فوق به آنها اشاره شده برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 192
این است که «فرشتگان رحمت به استقبال آنها مىشتابند» (و به آنها تبریک و شاد باش مىگویند و بشارت مىدهند) این همان روزى است که به شما وعده داده مىشد» (وَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ هذا یَوْمُکُمُ الَّذِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ).
(آیه 104)- آن روز که آسمانها در هم پیچیده مىشود! در آیه قبل خواندیم، مؤمنان راستین از «فزع اکبر» (وحشت بزرگ) غمگین نمىشوند این آیه توصیفى از آن روز وحشتانگیز کرده است، و در حقیقت علت عظمت این وحشت را مجسم مىسازد، مىگوید: این امر «روزى، تحقق مىیابد که ما آسمان را در هم مىپیچیم همان گونه که طومار نامهها در هم پیچیده مىشود»! (یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ).
در این آیه تشبیه لطیفى نسبت به در نوردیدن طومار عالم هستى در پایان دنیا شده است، در حال حاضر این طومار گشوده شده و تمام نقوش و خطوط آن خوانده مىشود و هر یک در جایى قرار دارد، اما هنگامى که فرمان رستاخیز فرا رسد، این طومار عظیم با تمام خطوط و نقوشش، در هم پیچیده خواهد شد.
سپس اضافه مىکند: «همان گونه که ما در آغاز آن را ایجاد کردیم باز هم بر مىگردانیم» و این کار مشکل و سختى در برابر قدرت عظیم ما نیست (کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ).
و در پایان آیه مىفرماید: «این وعدهاى است که ما دادهایم و قطعا آن را انجام خواهیم داد» (وَعْداً عَلَیْنا إِنَّا کُنَّا فاعِلِینَ).
از بعضى روایات استفاده مىشود که منظور از باز گشت خلق به صورت اول آن است که انسانها بار دیگر پا برهنه و عریان- آن گونه که در آغاز آفرینش بودند- باز مىگردند و این یکى از چهرههاى بازگشت آفرینش به صورت نخست است.
(آیه 105)- حکومت زمین از آن صالحان خواهد بود: بعد از آن که در آیات گذشته به قسمتى از پاداشهاى اخروى مؤمنان صالح اشاره شد در این آیه و آیه بعد به یکى از روشنترین پاداشهاى دنیوى آنها که «حکومت روى زمین» است با بیان شیوایى اشاره کرده، مىگوید: «و در زبور بعد از ذکر چنین نوشتیم که سر انجام برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 193
بندگان صالح من وارث (حکومت) زمین خواهند شد» (وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ).
«ارض» به مجموع کره زمین گفته مىشود و سراسر جهان را شامل مىگردد.
منظور از «زبور» کتاب داود، و «ذکر» به معنى تورات است، و به این ترتیب معنى آیه چنین مىشود، «ما، در زبور، بعد از تورات، چنین نوشتیم که این زمین را بندگان صالح ما به ارث خواهند برد».
سؤال دیگرى که در اینجا باقى مىماند این است که بندگان صالح خدا «عِبادِیَ الصَّالِحُونَ» کیانند؟
کلمه «صالحون» معنى گسترده و وسیعى دارد، که علاوه بر ایمان و توحید همه شایستگیها از آن به ذهن مىآید، شایستگى از نظر عمل و تقوا، شایستگى از نظر علم و آگاهى، شایستگى از نظر قدرت و قوت، و شایستگى از نظر تدبیر و نظم و درک اجتماعى.
در بعضى از روایات صریحا این آیه تفسیر به یاران حضرت مهدى- عج- شده است: که بیان یک مصداق عالى و آشکار است، و عمومیت مفهوم آیه را محدود نمىسازد.
نظام آفرینش دلیل روشنى بر پذیرش یک نظام صحیح اجتماعى در آینده، در جهان انسانیت خواهد بود، و این همان چیزى است که از آیه مورد بحث و احادیث مربوط به قیام «مصلح بزرگ جهانى» حضرت مهدى- ارواحنا فداه- استفاده مىشود.
(آیه 106)- این آیه به عنوان تأکید بیشتر مىگوید: «در این سخن ابلاغ روشنى است براى گروهى که خدا را (با اخلاص) پرستش مىکنند» (إِنَّ فِی هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدِینَ).
(آیه 107)- پیامبر رحمت براى جهانیان: از آنجا که آیات گذشته بشارت حکومت روى زمین را به بندگان صالح مىداد و چنین حکومتى مایه رحمت براى همه مردم جهان است در این آیه به رحمت عامّه وجود پیامبر (ص) اشاره کرده، برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 194
مىگوید: «ما تو را جز براى رحمت جهانیان نفرستادیم» (وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ).
عموم مردم دنیا اعم از مؤمن و کافر همه مرهون رحمت تو هستند، چرا که نشر آیینى را به عهده گرفتى که سبب نجات همگان است.
(آیه 108)- و از آنجا که مهمترین مظهر رحمت و محکمترین پایه و اساس آن مساله توحید و جلوههاى آن است در این آیه چنین مىگوید: «به آنها بگو: تنها چیزى که بر من وحى مىشود این است که معبود شما معبود واحدى است» (قُلْ إِنَّما یُوحى إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ).
«پس آیا شما حاضرید (در برابر همین اصل اساسى توحید) تسلیم شوید» و بتها را کنار بگذارید؟! (فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).
در واقع در این آیه، سه نکته بنیادى مطرح شده است، نخست این که پایه اصلى رحمت توحید است توحید در اعتقاد، در عمل، توحید در کلمه، توحید صفوف، و توحید در قانون و در همه چیز.
نکته دیگر این که تمام دعوت پیامبر اسلام (ص) در اصل توحید خلاصه مىشود و توحید روحى است که در کالبد تمام دین دمیده شده.
و آخرین نکته این که: مشکل اصلى تمام جوامع و ملل، آلودگى به شرک در اشکال مختلف و بیرون آمدن از شرک و مظاهر آن و بالا زدن آستین براى شکستن بتها است، نه فقط بتهاى سنگى و چوبى، که بتها از هر نوع مخصوصا طاغوتهاى انسانى!
(آیه 109)- این آیه مىگوید: اگر (با این همه تلاش باز به دعوت و پیام ما توجه نکردند و) روى گردان شوند، بگو: من به همه شما بطور یکسان (از عذاب الهى) اعلام خطر مىکنم» (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُکُمْ عَلى سَواءٍ).
سپس این تهدید را به صورت آشکارترى بیان کرده، مىگوید: «و من نمىدانم آیا وعده عذاب که به شما داده شده است نزدیک است یا دور»؟! (وَ إِنْ أَدْرِی أَ قَرِیبٌ أَمْ بَعِیدٌ ما تُوعَدُونَ). برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 195
فکر نکنید این وعده دور است، شاید هم نزدیک و بسیار هم نزدیک باشد.
این عذاب و مجازاتى که در اینجا به آن تهدید شدهاند ممکن است عذاب قیامت و یا مجازات دنیا و یا هر دو باشد، در صورت اول علم آن مخصوص خداست و در صورت دوم و سوم ممکن است اشاره به جزئیات و زمان آن باشد که حتى پیامبران از جزئیات آن آگاه نیستند.
(آیه 110)- این تصور را نیز به مغز خود راه مىدهید که اگر تأخیرى در مجازات شما شود به خاطر این است که خدا از اعمال و سخنان شما آگاه نیست، نه، او همه را مىداند «او هم سخنان آشکار را و هم آنچه را کتمان مىکنید مىداند» (إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَ یَعْلَمُ ما تَکْتُمُونَ).
اصولا پنهان و آشکار براى شما که علمتان محدود است مفهوم دارد، اما براى آن کس که علمش بىپایان است غیب و شهود یکى است و سر و علن در آنجا یکسان مىباشد.
(آیه 111)- و نیز اگر مىبینید مجازات الهى فورا دامن شما را نمىگیرد بواسطه آن نیست که او از کار شما آگاه نباشد «و من نمىدانم شاید این آزمایشى براى شماست» (وَ إِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکُمْ).
«و مایه بهره گیرى (از لذائذ این جهان) تا مدّتى» معین، سپس با شدت هر چه تمامتر شما را بگیرد و مجازات کند (وَ مَتاعٌ إِلى حِینٍ).
در واقع براى تأخیر مجازات الهى در اینجا دو فلسفه بیان شده است: نخست مسأله امتحان و آزمایش است، خدا هرگز در عذاب عجله نمىکند، تا خلق را آزمایش کافى کند و اتمام حجت نماید.
دوم این که افرادى هستند که آزمایش آنها تمام شده و کلمه مجازاتشان قطعى گردیده است، اما براى این که سخت کیفر ببینند نعمت را بر آنها گسترده مىسازد تا کاملا غرق نعمت شوند، و درست در همان حال که سخت در لذائذ غوطهورند تازیانه عذاب را بر آنها بکوبد تا دردناکتر باشد، و رنج محرومان و ستمدیدگان را به خوبى احساس کنند.
برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 196
(آیه 112)- این آیه که آخرین آیه سوره انبیاء است همچون نخستین آیه این سوره سخن از غفلت مردم بىخبر مىگوید، و به عنوان نقل قول از پیامبر (ص) در یک عبارت نفرین مانند ناراحتى او را از این همه غرور و غفلت منعکس مىکند و مىگوید: پیامبر بعد از مشاهده این همه اعراض و رویگردانى «عرض کرد:
پروردگار من! به حق داورى فرما» و این گروه طغیانگر را طبق قانون عدالتت کیفر ده! (قالَ رَبِّ احْکُمْ بِالْحَقِّ).
در دومین جمله روى سخن را به مخالفان کرده و مىگوید: «و پروردگار همه ما خداوند رحمان است و ما از پیشگاه مقدسش در برابر نسبتهاى ناروایى که شما به او مىدهید استمداد مىطلبیم» (وَ رَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ).
«پایان سوره انبیاء»