سوره رعد [13]
این سوره در «مکّه» نازل شده و 43 آیه است
محتواى سوره رعد:
همان گونه که قبلا هم گفتهایم، سورههاى مکّى چون در آغاز دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و به هنگام درگیرى شدید با مشرکان نازل شده است غالبا پیرامون مسائل عقیدتى مخصوصا دعوت به توحید و مبارزه با شرک و اثبات معاد سخن مىگوید، در حالى که سورههاى مدنى که پس از گسترش اسلام و تشکیل حکومت اسلامى نازل گردید، پیرامون احکام و مسائل مربوط به نظامات اجتماعى، طبق نیازمندیهاى جامعه بحث مىکند.
این سوره که از سورههاى مکى است نیز همین برنامه را تعقیب کرده است و پس از اشاره به حقانیت و عظمت قرآن، به بیان آیات توحید و اسرار آفرینش که نشانههاى ذات پاک خدا هستند مىپردازد.
سپس به بحث معاد و زندگى نوین انسان و دادگاه عدل پروردگار مىپردازد.
و این «مجموعه معرفى مبدأ و معاد» را، با بیان مسؤولیتهاى مردم و وظائفشان تکمیل مىکند.
دگر بار به مسأله توحید باز مىگردد. سپس براى شناخت حق و باطل، مثال مىزند، مثالهایى زنده و محسوس، و براى همه قابل درک.
و از آنجا که ثمره نهایى ایمان به توحید و معاد، همان برنامههاى سازنده و عملى است به دنبال این بحثها، مردم را به وفاى به عهد و صله رحم و صبر و استقامت و انفاق در پنهان و آشکار و ترک انتقامجویى دعوت مىکند. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 460
و سر انجام دست مردم را مىگیرد و به اعماق تاریخ مىکشاند و سرگذشت دردناک اقوام یاغى و سرکش گذشته را نشان مىدهد.
بنابراین سوره رعد، از عقاید و ایمان شروع مىشود، و به اعمال و برنامههاى انسان سازى پایان مىیابد.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)- بار دیگر به حروف مقطعه برخورد مىکنیم، منتها این سوره تنها سورهاى است که در آغاز «الف، لام، میم، راء» (المر) دیده مىشود.
محتمل است این ترکیب اشاره به این باشد که محتواى سوره «رعد» جامع محتواى هر دو گروه از سورههایى است که با «الم» و «الر» آغاز مىشود.
به هر حال نخستین آیه این سوره از عظمت قرآن سخن مىگوید: «اینها آیات کتاب بزرگ آسمانى است» (تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ).
«و آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده است حق است» (وَ الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ).
و جاى هیچ گونه شک و تردید در آن دیده نمىشود، چرا که بیان کننده حقایق عینى جهان آفرینش و روابط آن با انسانها مىباشد.
«ولى بیشتر مردم ایمان نمىآورند» (وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ).
(آیه 2)- نشانههاى خدا در آسمان و زمین و جهان گیاهان: بعد از بیان حروف مقطعه، به تشریح قسمت مهمى از دلائل توحید و نشانههاى خدا در جهان آفرینش مىپردازد، و چه زیبا مىگوید: «خدا همان کسى است که آسمانها را چنانکه مىبینید بدون ستون برپا داشت» یا آنها را «با ستونهاى نامرئى برافراشت» (اللَّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّماواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها).
این آیه پرده از روى یک حقیقت علمى برداشته که در زمان نزول آیات، بر کسى آشکار نبود، چرا که در آن زمان «هیئت بطلمیوس» بر محافل علمى جهان و بر افکار مردم حکومت مىکرد، و طبق آن آسمانها به صورت کراتى تو در تو همانند برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 461
طبقات پیاز روى هم قرار داشتند ولى حدود هزار سال بعد از نزول این آیات، علم و دانش بشر به اینجا رسید که افلاک پوست پیازى، بکلى موهوم است و آنچه واقعیت دارد، این است که کرات آسمانى هر کدام در مدار و جایگاه خود، معلق و ثابتند، بىآنکه تکیه گاهى داشته باشند، و تنها چیزى که آنها را در جاى خود ثابت مىدارد، تعادل قوه جاذبه و دافعه است.
این تعادل جاذبه و دافعه به صورت یک ستون نامرئى، کرات آسمان را در جاى خود نگه داشته است.
سپس مىفرماید: خداوند «بعد (از آفرینش این آسمانهاى بىستون که نشانه بارز عظمت قدرت بىانتهاى اوست) بر عرش استیلا یافت» و زمام تدبیر جهان را در کف قدرت گرفت (ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ).
بعد از بیان آفرینش آسمانها و حکومت پروردگار بر آنها، سخن از تسخیر خورشید و ماه مىگوید: او کسى است که: «خورشید و ماه را مسخر و فرمانبردار و خدمتگذار ساخت» (وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ).
اما این نظام جهان ماده جاودانى و ابدى نیست، «و هر کدام (از این خورشید و ماه) تا سر آمد مشخصى که براى آنها تعیین شده است در مسیر خود به حرکت ادامه مىدهند» (کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّى).
و به دنبال آن مىافزاید که: این آمد و شدها و دگرگونیها بىحساب و کتاب نیست و بدون نتیجه و فایده نمىباشد بلکه «اوست که همه کارها را تدبیر مىکند» (یُدَبِّرُ الْأَمْرَ). و براى هر حرکتى حسابى، و براى هر حسابى هدفى در نظر گرفته است.
«او آیات خویش را براى شما بر مىشمرد و ریزه کاریهاى آنها را شرح مىدهد تا به لقاى پروردگار و سراى دیگر ایمان پیدا کنید» (یُفَصِّلُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ بِلِقاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ).
(آیه 3)- این آیه، آیات الهى را در عالم بالا نشان مىدهد و انسان را به مطالعه زمین و کوهها و نهرها و انواع میوهها و طلوع و غروب خورشید دعوت برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 462
مىکند، مىگوید: «و او کسى است که زمین را گسترش داد» (وَ هُوَ الَّذِی مَدَّ الْأَرْضَ). تا براى زندگى انسان و پرورش گیاهان و جانداران آماده باشد.
پس از آن به مسأله پیدایش کوهها اشاره مىکند و مىفرماید: «خداوند در زمین کوهها قرار داد» (وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ).
همان کوههایى که در آیات دیگر قرآن «اوتاد» (میخهاى) زمین معرفى شده شاید به دلیل این که کوهها از زیر به هم پنجه افکندهاند و همچون زرهى تمام سطح زمین را پوشانده که هم فشارهاى داخلى را از درون خنثى کنند و هم نیروى فوق العاده جاذبه ماه و جزر و مد را از بیرون، و به این ترتیب، تزلزل و اضطراب و زلزلههاى مداوم را از میان ببرند کره زمین را در آرامش براى زندگى انسانها نگه دارند.
سپس به آبها و نهرهایى که در روى زمین، جریان دارد اشاره کرده، مىگوید:
و در آن «نهرهایى» قرار دارد (وَ أَنْهاراً).
سیستم آبیارى زمین به وسیله کوهها، و ارتباط کوهها با نهرها، بسیار جالب است، زیرا بسیارى از کوههاى روى زمین، آبهایى را که به صورت برف درآمده در قله خود یا در شکافهاى درههایشان ذخیره مىکنند که تدریجا آب مىشوند و به حکم قانون جاذبه از مناطق مرتفعتر به سوى مناطق پست و گسترده روان مىگردند.
بعد از آن به ذکر مواد غذایى و میوههایى که از زمین و آب و تابش آفتاب به وجود مىآید و بهترین وسیله براى تغذیه انسان است پرداخته، مىگوید: «و از تمام میوهها دو جفت در زمین قرار داد» (وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فِیها زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ).
اشاره به این که میوهها موجودات زندهاى هستند که داراى نطفههاى نر و ماده مىباشند که از طریق تلقیح، بارور مىشوند.
اگر «لینه» دانشمند و گیاه شناس معروف سوئدى در اواسط قرن 18 میلادى موفق به کشف زوجیت عمومى و همگانى در جهان گیاهان شد، قرآن مجید در یک هزار و چهار صد سال قبل از آن، این حقیقت را فاش ساخت، و این خود یکى از معجزات علمى قرآن مجید است که بیانگر عظمت این کتاب بزرگ آسمانى مىباشد. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 463
و از آنجا که زندگى انسان و همه موجودات زنده و مخصوصا گیاهان و میوهها بدون نظام دقیق شب و روز امکان پذیر نیست در قسمت دیگر این آیه، از این موضوع سخن به میان آورده، مىگوید: خداوند «به وسیله شب، روز را مىپوشاند و پرده بر آن مىافکند» (یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ).
چرا که اگر پرده تاریک آرامبخش شب نباشد، نور مداوم آفتاب، همه گیاهان را مىسوزاند و اثرى از میوهها و بطور کلى از موجودات زنده بر صفحه زمین باقى نمىماند.
و در پایان آیه مىفرماید: «در این (موضوعات که گفته شد) آیات و نشانههایى است براى آنهایى که تفکر مىکنند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ).
آرى! آنها در این آیات، قدرت لایزال و حکمت بىپایان آفریدگار را به روشنى مىبینند.
(آیه 4)- در این آیه به یک سلسله نکات جالب زمین شناسى و گیاه شناسى که هر کدام نشانه نظام حساب شده آفرینش است اشاره کرده، نخست مىفرماید:
«و در زمین قطعات مختلفى وجود دارد که در کنار هم و در همسایگى یکدیگرند» (وَ فِی الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ).
دیگر این که: «در همین زمین باغها و درختانى وجود دارد از انواع انگور و زراعتها و نخلها» (وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِیلٌ).
و عجب این که این درختان و انواع مختلف آنها، «گاهى از یک پایه و ساقه مىرویند و گاه از پایههاى مختلف» (صِنْوانٌ وَ غَیْرُ صِنْوانٍ).
ممکن است این جمله اشاره به مسأله استعداد درختان براى پیوند باشد که گاه بر یک پایه چند پیوند مختلف مىزنند و هر کدام از این پیوندها رشد کرده و نوع خاصى از میوه را به ما تحویل مىدهد.
و عجیبتر این که: «همه آنها از یک آب سیراب مىشوند» (یُسْقى بِماءٍ واحِدٍ).
و با این همه «بعضى از این درختان را بر بعض دیگر از نظر میوه برترى برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 464
مىدهیم» (وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى بَعْضٍ فِی الْأُکُلِ).
آیا هر یک از این اسرار، دلیل بر وجود یک مبدأ حکیم و عالم که این نظام را رهبرى کند نیست.
اینجاست که در پایان آیه مىفرماید: «در این امور نشانههایى است (از عظمت خدا) براى آنها که تعقل و اندیشه مىکنند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ).
(آیه 5)- تعجب کفار از معاد! در اینجا قرآن به مسأله «معاد» مىپردازد، و با ارتباط و پیوستگى خاصى که میان مسأله مبدأ و معاد است، این بحث را تحکیم بخشیده، مىگوید: «و اگر (از چیزى) تعجب مىکنى، عجیب گفتار آنهاست که مىگویند: آیا هنگامى که خاک شدیم بار دیگر آفرینش تازهاى پیدا خواهیم کرد»؟! (وَ إِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَ إِذا کُنَّا تُراباً أَ إِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ).
سپس وضع فعلى و سرنوشت آینده این گروه را در سه جمله بیان مىکند:
ابتدا مىگوید: «اینها کسانى هستند که به پروردگارشان کافر شدند» (أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ).
چرا که خداوند و ربوبیت او را قبول داشتند، هرگز در قدرت او در مسأله معاد و تجدید حیات انسان تردید نمىکردند.
دیگر این که بر اثر کفر و بىایمانى و خارج شدن از زیر پرچم آزادگى توحیدى، زنجیرهاى بت پرستى، هوى پرستى، ماده پرستى و جهل و خرافات را با دست خود بر گردن خویش نهادهاند همانطور که آیه مىفرماید: «و آنان غل و زنجیرها در گردنشان است» (وَ أُولئِکَ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ).
«و چنین افرادى (با این وضع و این موقعیت) مسلما اصحاب دوزخند و جاودانه در آن خواهند ماند» و جز این نتیجه و انتظارى در باره آنان نیست (وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ).
(آیه 6)- در این آیه به یکى دیگر از سخنان غیر منطقى مشرکان پرداخته و مىگوید: «آنها به جاى این که از خداوند به وسیله تو تقاضاى رحمت کنند، درخواست تعجیل عذاب و کیفر و مجازات مىنمایند» (وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالسَّیِّئَةِ برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 465
قَبْلَ الْحَسَنَةِ)
.
آیا آنها فکر مىکنند مجازات الهى دروغ است؟ «با این که در گذشته عذابهایى (بر امتهاى سرکش پیشین) نازل گردید» که اخبار آن بر صفحات تاریخ و در دل زمین ثبت است (وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ).
سپس اضافه مىکند: «پروردگار تو نسبت به مردم- با این که ظلم مىکنند- داراى مغفرت است، و (در عین حال) پروردگارت داراى عذاب شدید است» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلى ظُلْمِهِمْ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَشَدِیدُ الْعِقابِ).
(آیه 7)- باز هم بهانه جویى! در اینجا به یکى از ایرادات مشرکان لجوج در زمینه «نبوت» پرداخته، مىگوید: «کسانى که کافر شدند مىگویند: چرا معجزه و نشانهاى از پروردگارش بر او نازل نشده است» (وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ).
واضح است که یکى از وظایف پیامبر صلّى اللّه علیه و آله، ارائه معجزات به عنوان سند حقانیت و پیوندش با وحى الهى است.
ولى مخالفان انبیاء، همواره داراى حسن نیت نبودند یعنى، معجزات را براى یافتن حق نمىخواستند، بلکه به عنوان لجاجت و عدم تسلیم در برابر حق هر زمان پیشنهاد معجزه مىکردند و خارق عادت عجیب و غریبى مىکردند.
در مقابل این گونه افراد، پیامبران با ذکر این حقیقت که معجزات به دست خداست و به فرمان او انجام مىگیرد و ما وظیفه تعلیم و تربیت مردم را داریم، دست ردّ بر سینه این گونه افراد مىزدند.
لذا قرآن به دنبال آن مىافزاید: اى پیامبر! «تو فقط بیم دهندهاى و براى هر قوم و ملتى هادى و رهنمایى هست» (إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ).
در واقع قرآن مىگوید: این کافران وظیفه اصلى پیامبر را فراموش کردهاند که مسأله انذار و دعوت به سوى خداست و چنین پنداشتهاند که وظیفه اصلى او اعجازگرى است.
قابل توجه این که تفاوت میان «انذار» و «هدایت» در این است که انذار براى برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 466
آن است که گمراهان از بیراهه به راه آیند، و در متن صراط مستقیم جاى گیرند ولى هدایت براى این است که مردم را پس از آمدن به راه به پیش ببرد.
لذا در روایات متعددى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در کتب شیعه و اهل تسنن نقل شده که، فرمود: «من منذرم و تو هادى اى على! به وسیله تو هدایت یافتهگان هدایت مىشوند».
(آیه 8)- علم بىپایان خدا! در این بخش سخن از علم وسیع پروردگار (علم به نظام آفرینش و علم به اعمال بندگان) و آگاهى او بر همه چیز است.
نخست مىگوید «خداوند از جنینهایى که هر زن- یا هر حیوان ماده- حمل مىکند آگاه است» (اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثى).
نه تنها از جنسیت آن، بلکه از تمام مشخصات، استعدادها، ذوقها، و نیروهایى که بالقوه در آن نهفته شده آگاه است.
«و (همچنین) آنچه را که رحمها کم مىکنند و قبل از موعد مقرر بیرون مىریزند» مىداند (وَ ما تَغِیضُ الْأَرْحامُ).
«و (همچنین) از آنچه از موعد مقرر افزون نگاه مىدارند» نیز باخبر است (وَ ما تَزْدادُ).
سپس قرآن اضافه مىکند: «و هر چیز در نزد خدا به مقدار و میزان ثابت و معین است» (وَ کُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ).
تا تصور نشود که این کم و زیادها بىحساب و بىدلیل است، همان گونه که اجزاى جنین و خون رحم، همه داراى حساب و کتاب است.
(آیه 9)- این آیه در حقیقت دلیلى است بر آنچه در آیه قبل بیان شد، مىگوید: «او (خداوند) از غیب و شهود (پنهان و آشکار) آگاه است» (عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ).
و آگاهى او از غیب و شهود به این دلیل است که: «او بزرگ و متعالى است» و مسّلط بر همه چیز (الْکَبِیرُ الْمُتَعالِ). و به همین دلیل در همه جا حضور دارد، و چیزى از دیدگان علم او پنهان نیست.
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 467
(آیه 10)- و براى تکمیل این بحث و تأکید بر علم بىپایان او اضافه مىکند:
«براى او (خداوند) یکسان است کسانى از شما که پنهانى سخن بگویند، و یا آن را آشکار سازند» او همه را مىداند و مىشنود (سَواءٌ مِنْکُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ).
«و (نیز براى او تفاوت نمىکند) کسانى که مخفیانه در دل شب و در میان پردههاى ظلمت گام برمىدارند و آنها که آشکارا در روز روشن به دنبال کار خویش مىروند» (وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّیْلِ وَ سارِبٌ بِالنَّهارِ).
(آیه 11)- محافظان غیبى! در آیه قبل خواندیم که خدا به حکم «عالم الغیب و الشهادة» بودن، از پنهان و آشکار مردم باخبر و همه جا حاضر و ناظر است.
در این آیه اضافه مىکند که خداوند علاوه بر این، حافظ و نگاهبان بندگان خود نیز مىباشد: «براى انسان مأمورانى است که پىدرپى از پیش رو، و پشت سر او قرار مىگیرند و او را از حوادث حفظ مىکنند» (لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ).
اما براى این که کسى اشتباه نکند که این حفظ و نگاهبانى بىقید و شرط است و انسان مىتواند خود را به پرتگاهها بیفکند و دست به هر ندانم کارى بزند و یا مرتکب هرگونه گناهى که مستوجب مجازات و عذاب است بشود و باز انتظار داشته باشد که خدا و مأموران او حافظ وى باشند اضافه مىکند که: «خداوند سرنوشت هیچ قوم و ملتى را تغییر نمىدهد مگر این که آنها تغییراتى در خود ایجاد کنند»! (إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ).
و باز براى این که این اشتباه پیش نیاید که با وجود مأموران الهى که عهدهدار حفظ انسان هستند، مسأله مجازات و بلاهاى الهى چه معنى دارد، در پایان آیه اضافه مىکند که: «و هرگاه خداوند به قوم و جمعیتى اراده سوء و بدى کند هیچ راه دفاع و بازگشت ندارد» (وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ).
«و جز خدا، سرپرستى نخواهند داشت» (وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ).
به همین دلیل هنگامى که فرمان خدا به عذاب و مجازات یا نابودى قوم برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 468
و ملتى صادر شود، حافظان و نگهبانان دور مىشوند و انسان را تسلیم حوادث مىکنند!.
همیشه تغییرات از خود ما است!
جمله «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» که در دو مورد از قرآن با تفاوت مختصرى آمده است، یک قانون کلى و عمومى را بیان مىکند.
این اصل قرآنى که یکى از مهمترین برنامههاى اجتماعى اسلام را بیان مىکند به ما مىگوید هرگونه تغییرات برونى متکى به تغییرات درونى ملتها و اقوام است، و هرگونه پیروزى و شکستى که به قومى رسید از همین جا سر چشمه مىگیرد، بنابراین آنها که همیشه براى تبرئه خویش به دنبال «عوامل برونى» مىگردند، و قدرتهاى سلطهگر و استعمار کننده را همواره عامل بدبختى خود مىشمارند، سخت در اشتباهند، چرا که اگر این قدرتهاى جهنمى پایگاهى در درون یک جامعه نداشته باشند، کارى از آنان ساخته نیست.
این اصل قرآنى مىگوید: براى پایان دادن به بدبختیها و ناکامیها باید دست به انقلابى از درون بزنیم، یک انقلاب فکرى و فرهنگى، یک انقلاب ایمانى و اخلاقى، و به هنگام گرفتارى در چنگال بدبختیها باید فورا به جستجوى نقطههاى ضعف خویشتن بپردازیم، و آنها را با آب توبه و بازگشت به سوى حق از دامان روح و جان خود بشوییم، تولدى تازه پیدا کنیم و نور و حرکتى جدید، تا در پرتو آن بتوانیم ناکامیها و شکستها را به پیروزى مبدل سازیم.
(آیه 12)- بخش دیگرى از نشانههاى عظمت او: قرآن در اینجا بار دیگر به آیات توحید و نشانههاى عظمت خدا و اسرار آفرینش مىپردازد.
نخست به برق (برقى که در میان قطعات ابر پیدا مىشود) اشاره کرده، مىگوید: «او کسى است که برق را که مایه ترس و طمع مىباشد به شما ارائه مىدهد» (هُوَ الَّذِی یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً).
از یک سو شعاع درخشانش چشمها را خیره مىکند و شما را به وحشت مىاندازد. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 469
اما از آنجا که غالبا همراه آن رگبارهایى به وجود مىآید و تشنه کامان بیابان را آب زلال مىبخشد و درختان و زراعت را سیراب مىکند، آنها را به امید و طمع مىکشاند، و در میان این بیم و امید، لحظات حساسى را مىگذرانند.
سپس اضافه مىکند: «او کسى است که ابرهاى سنگین و پربار ایجاد مىکند» که قادر به آبیارى زمینهاى تشنهاند (وَ یُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ).
(آیه 13)- این آیه به صداى «رعد» مىپردازد که از برق هرگز جدا نیست، مىفرماید: «و رعد تسبیح و حمد خدا مىگوید» (وَ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ).
آرى! این صداى پرطنین جهان طبیعت که توأم با پدیده برق مىباشد و هر دو در خدمت یک هدف هستند، عملا تسبیح خدا مىگوید و به تعبیر دیگر: «رعد» زبان گویاى «برق» است، که حکایت از نظام آفرینش و عظمت خالق مىکند.
نه تنها صداى رعد و سایر اجزاى جهان ماده، تسبیح او مىگویند که «همگى فرشتگان نیز از ترس و خشیت خدا» به تسبیح او مشغولند (وَ الْمَلائِکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ).
آنها از این مىترسند که در انجام فرمان پروردگار و مسؤولیتهایى که در نظام هستى بر عهده آنها گذارده شده کوتاهى کنند و گرفتار مجازات الهى شوند، و مىدانیم همیشه وظیفهها و تکالیف براى آنها که احساس مسؤولیت مىکنند ترس آفرین است، ترسى سازنده که شخص را به تلاش و حرکت وا مىدارد.
و براى توضیح بیشتر در زمینه رعد و برق اشاره به صاعقهها کرده، مىفرماید:
«خداوند صاعقهها را مىفرستد و به هر کس بخواهد به وسیله آن آسیب مىرساند» (وَ یُرْسِلُ الصَّواعِقَ فَیُصِیبُ بِها مَنْ یَشاءُ).
ولى با این همه، و با مشاهده آیات عظمت پروردگار و با کوچکى و حقارت قدرت انسان در برابر حوادث، حتى در برابر یک جرقه آسمانى باز هم «گروهى (از بىخبران) در باره خدا به مجادله و ستیز برمىخیزند» (وَ هُمْ یُجادِلُونَ فِی اللَّهِ).
«در حالى که خداوند قدرتى بىانتها، و مجازاتى دردناک و کیفرى سخت دارد» (وَ هُوَ شَدِیدُ الْمِحالِ).
(آیه 14)- این آیه به دو مطلب اشاره مىکند: نخست این که «دعوت حق از برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 470
آن او (خدا) است» (لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ). یعنى هرگاه او را بخوانیم مىشنود، و اجابت مىکند، هم آگاهى از دعاى بندگان دارد و هم قدرت بر انجام خواستههاى آنها.
دیگر این که خواندن بتها و تقاضاى از آنها دعوت و دعاى باطل است، زیرا «کسانى را که مشرکان غیر از خداوند مىخوانند (و براى انجام خواستههایشان به آنها پناه مىبرند هرگز) به دعوت آنان پاسخ نمىگویند» و دعایشان را اجابت نمىکند (وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیْءٍ).
سپس- همان گونه که روش قرآن است- براى مجسم ساختن این موضوع عقلانى مثال حسى زیبا و رسایى بیان مىکند و مىگوید: «آنها (که غیر خدا را مىخوانند) همچون کسى هستند که کفهاى (دست) خود را به سوى آب مىگشاید تا آب به دهانش برسد، و هرگز نخواهد رسید»! (إِلَّا کَباسِطِ کَفَّیْهِ إِلَى الْماءِ لِیَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ).
آیا مىتوان در کنار چاه نشست و دست به سوى آب دراز کرد و با اشاره، آب را به دهان فرستاد؟ آیا این کار جز از یک انسان ساده لوح و دیوانه سر مىزند؟
در پایان آیه براى تأکید این سخن مىگوید: «و دعاى کافران (از بتها چیزى) جز (گام برداشتن) در گمراهى نیست» (وَ ما دُعاءُ الْکافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلالٍ).
چه ضلالتى از این بالاتر که انسان سعى و کوشش خود را در بیراههاى که هرگز او را به مقصد نمىرساند به کار برد.
(آیه 15)- در این آیه براى این که نشان دهد بت پرستان چگونه از کاروان عالم هستى جدا گشته و تک و تنها در بیراههها سرگردان شدهاند چنین مىفرماید:
«همه کسانى که در آسمانها و زمین هستند از روى اطاعت و تسلیم و یا از روى کراهت و همچنین سایههاى آنها، هر صبح و شام، براى خدا سجده مىکنند» (وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ).
منظور از سجده موجودات چیست؟
سجده در این گونه موارد به معنى خضوع و نهایت تواضع و تسلیم است، منتهى گروهى سجده و خضوعشان تنها جنبه تکوینى دارد، یعنى در برابر قوانین عالم هستى و آفرینش خاضعند، ولى برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 471
گروهى علاوه بر سجود تکوینى سجود تشریعى نیز دارند یعنى با میل و اراده خود در برابر خداوند سجده مىکنند.
و تعبیر به «طَوْعاً وَ کَرْهاً» ممکن است اشاره به این باشد که مؤمنان از روى میل و رغبت در پیشگاه پروردگار به سجده مىافتند و خضوع مىکنند، اما غیر مؤمنان هر چند حاضر به چنین سجدهاى نیستند تمام ذرات وجودشان از نظر قوانین آفرینش تسلیم فرمان خداست چه بخواهند و چه نخواهند.
(آیه 16)- بت پرستى چرا؟ از آنجا که در آیات گذشته بحثهاى فراوانى در باره شناخت وجود خدا بود در این آیه به بحث پیرامون اشتباه مشرکان و بت پرستان مىپردازد و از چند طریق این بحث را تعقیب مىکند.
نخست روى سخن را به پیامبر کرده، مىگوید: «از آنها بپرس پروردگار و مدبر آسمانها و زمین کیست» (قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
سپس بىآنکه پیامبر در انتظار پاسخ آنها بنشیند دستور مىدهد که خود پاسخ این سؤال را بده، و «بگو: اللّه» (قُلِ اللَّهُ).
سپس آنها را با این جمله مورد سرزنش و ملامت قرار مىدهد که: «به آنها بگو: آیا غیر خدا را اولیاء و تکیهگاه و معبود خود قرار دادهاید؟ با این که این بتها حتى نسبت به خودشان مالک سود و زیانى نیستند»؟! (قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا).
سپس با ذکر دو مثال روشن و صریح وضع افراد «موحد» و «مشرک» را مشخص کرده، نخست مىگوید: «بگو: آیا نابینا و بینا یکسان است»؟ (قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمى وَ الْبَصِیرُ).
همان گونه که نابینا و بینا یکسان نیست، همچنین کافر و مؤمن، یکسان نیستند، و «بتها» را نمىتوان در کنار «اللّه» قرار داد.
دیگر این که: «آیا ظلمات و نور یکسانند»!! (أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُماتُ وَ النُّورُ).
چگونه مىتوان بتها را که ظلمات محضند در کنار «خدا» که نور مطلق عالم برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 472
هستى است، قرار داد؟
سپس از راه دیگرى بطلان عقیده مشرکان را مؤکدتر مىسازد و مىگوید: «آیا آنها همتایانى براى خدا قرار دادند به خاطر این که آنان همانند خدا آفرینشى داشتند، و این آفرینشها بر آنها مشتبه شده است» (أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ).
در حالى که بت پرستان نیز چنین عقیدهاى در باره بتها ندارند، آنها نیز خدا را خالق همه چیز مىدانند و عالم خلقت را دربست مربوط به او مىشمارند.
و لذا بلافاصله مىفرماید: «بگو: خدا خالق همه چیز است و اوست یگانه و پیروز» (قُلِ اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ).
از آیه فوق استفاده مىشود که خلقت یک امر دائمى است و فیض هستى بطور دائم از طرف خدا صادر مىشود و هر موجودى لحظه به لحظه از ذات پاکش هستى مىگیرد، بنابراین برنامه آفرینش و تدبیر عالم هستى همچون آغاز خلقت همه به دست خداست.
(آیه 17)- ترسیم دقیقى از منظره حق و باطل: از آنجا که روش قرآن، به عنوان یک کتاب تعلیم و تربیت، متکى به مسائل عینى است، براى نزدیک ساختن مفاهیم پیچیده به ذهن، انگشت روى مثلهاى حسى جالب و زیبا در زندگى روزمره مردم مىگذارد، در اینجا نیز براى مجسم ساختن حقایقى که در آیات گذشته پیرامون توحید و شرک، ایمان و کفر، و حق و باطل گذشت، مثل بسیار رسایى بیان مىکند.
نخست مىگوید: «خداوند از آسمان آبى را فرو فرستاده است» (أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً).
آبى حیاتبخش و زندگى آفرین، و سر چشمه نمو و حرکت! «و از هر درّه و رودخانهاى به اندازه آنها سیلابى جارى شد» (فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها).
جویبارهاى کوچک دست به دست هم مىدهند و نهرهایى به وجود مىآورند، نهرها به هم مىپیوندند و سیلاب عظیمى از دامنه کوهسار سرازیر مىگردد، آبها از سر و دوش هم بالا مىروند و هر چه را بر سر راه خود ببینند برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 473
برمىدارند و مرتبا بر یکدیگر کوبیده مىشوند، در این هنگام کفها از لابلاى امواج ظاهر مىشوند، آنچنان که قرآن مىگوید: «سیل بر روى خود کفى حمل کرد» (فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رابِیاً).
پیدایش کفها منحصر به نزول باران نیست، «و از آنچه (در کورهها) براى به دست آوردن زینت آلات یا وسائل زندگى، آتش روى آن روشن مىکنند (تا ذوب شود) نیز کفهایى مانند (کفهاى روى آب) به وجود مىآید» (وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ).
بعد از بیان این مثال به سراغ نتیجهگیرى مىرود، و چنین مىفرماید: «این گونه خداوند براى حق و باطل، مثال مىزند» (کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ).
سپس به شرح آن مىپردازد و مىگوید: «اما کفها (ى بلند آواز و میان تهى) به کنار مىروند و آبى که براى مردم مفید و سودمند است در زمین مىماند» (فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ).
همچنین حق، همیشه مفید و سودمند است همچون آب زلال که مایه حیات است اما باطل بىفایده و بیهوده است، ولى حق همیشه باید بجوشد و بخروشد تا باطل را از خود دور سازد.
و در پایان آیه براى تأکید بیشتر و دعوت به مطالعه دقیقتر روى این مثال و دیگر مثالهاى قرآن، مىفرماید: «این چنین خداوند مثالهایى مىزند» (کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ).
مثال، مسائل را همگانى مىسازد
- بسیارى از مباحث علمى است که در شکل اصلیش تنها براى خواص قابل فهم است، و توده مردم استفاده چندانى از آن نمىبرند، ولى هنگامى که با مثال آمیخته، و به این وسیله قابل فهم گردد، مردم در هر حد و پایهاى از علم و دانش باشند، از آن بهره مىگیرند، بنابراین مثالها به عنوان یک وسیله تعمیم علم و فرهنگ، کاربرد غیر قابل انکارى دارند.
(آیه 18)- آنها که دعوت حق را اجابت کردند: پس از بیان چهره حق و باطل در ضمن یک مثال رسا و بلیغ در آیه گذشته، در اینجا اشاره به سرنوشت برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 474
کسانى مىشود که دعوت حق را اجابت کردند و به آن گرویدند و هم کسانى که از حق رو گردان شده، به باطل روى آوردند.
نخست مىگوید: «براى کسانى که اجابت دعوت پروردگارشان کردند، پاداش نیک و نتیجه سودمند و عاقبت محمود است» (لِلَّذِینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنى).
سپس مىافزاید: «و آنها که اجابت این دعوت پروردگار را نکردند (سرنوشتشان به قدرى شوم و رقت بار است که) اگر تمام روى زمین و حتى همانندش مال آنها باشد حاضرند همه اینها را براى نجات از آن سرنوشت شوم بدهند» با این حال از آنها پذیرفته نخواهد شد (وَ الَّذِینَ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ).
براى ترسیم عظمت عذاب و کیفر آنها، تعبیرى از این رساتر نمىشود که یک انسان مالک همه روى زمین، بلکه دو برابر آن باشد، و همه را بدهد تا خود را رهایى بخشد، و سودى نداشته باشد.
این جمله در حقیقت اشاره به این است که آخرین آرزوى یک انسان که برتر از آن تصور نمىشود، این است که مالک تمام روى زمین شود، ولى شدت مجازات ستمگران و مخالفان دعوت حق در آن حد و پایه است که حاضرند این آخرین هدف دنیوى بلکه برتر و بالاتر از آن را هم فدا کنند و آزاد شوند.
و به دنبال این بدبختى- عدم پذیرش همه آنچه در زمین است در برابر نجات او- اشاره به بدبختى دیگر آنها کرده، مىگوید: «آنها داراى حساب سخت و بدى هستند» (أُولئِکَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسابِ).
یعنى، این گونه اشخاص هم محاسبه سخت و دقیقى را پس مىدهند، و هم در حال محاسبه مورد توبیخ و سرزنش قرار مىگیرند و هم کیفر آنها بعد از حساب بدون کم و کاست به آنان داده مىشود.
در پایان آیه به سومین مجازات و یا نتیجه نهایى مجازات آنان اشاره کرده، مىفرماید: «جایگاه آنان دوزخ است و چه بد جایگاهى است» (وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ). و به جاى این که در بستر استراحت بیارمند باید روى شعلههاى برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 475
آتش سوزان قرار گیرند!
(آیه 19)- برنامه اولو الالباب: در اینجا ترسیم و تجسّمى از جزئیات برنامههاى سازنده طرفداران حق به چشم مىخورد که بحث آیات گذشته را تکمیل مىنماید نخست به صورت یک استفهام انکارى مىفرماید: «آیا کسى که مىداند آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده حق است، همانند کسى است که نابیناست»؟
(أَ فَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمى).
این تعبیر اشاره لطیفى است به این که ندانستن این واقعیت به هیچ وجه امکان پذیر نیست مگر این که چشم دل انسان بکلى از کار افتاده باشد.
و لذا در پایان آیه اضافه مىکند: «تنها کسانى متذکر مىشوند که اولوا الالباب و صاحبان مغز و اندیشهاند» (إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ).
(آیه 20)- سپس به عنوان تفسیر «أُولُوا الْأَلْبابِ» ریز برنامههاى طرفداران حق را بیان کرده، و قبل از هر چیز انگشت روى مسأله وفاى به عهد و ترک پیمان شکنى گذارده، مىگوید: «آنها کسانى هستند که به عهد الهى وفا مىکنند و پیمان را نمىشکنند» (الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا یَنْقُضُونَ الْمِیثاقَ).
«عهد اللّه» (عهد الهى) معنى وسیعى دارد که شامل عهدهاى فطرى و پیمانهایى که خدا به مقتضاى فطرت از انسان گرفته مىشود و هم پیمانهاى عقلى یعنى، آنچه را که انسان با نیروى تفکر و عقل از حقایق عالم هستى و مبدأ و معاد درک مىکند، هم پیمانهاى شرعى یعنى آنچه را که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از مؤمنان در رابطه با اطاعت فرمانهاى خداوند و ترک معصیت و گناه، پیمان گرفته همه را شامل مىگردد.
(آیه 21)- دومین ماده برنامه آنها، حفظ پیوندها و پاسدارى از آنهاست، چنانکه مىفرماید: «آنها کسانى هستند که پیوندهایى را که خداوند امر به حفظ آن کرده برقرار مىدارند» (وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ).
انسان ارتباطى با خدا، ارتباطى با پیامبران و رهبران، ارتباطى با سایر انسانها اعم از دوست و همسایه و خویشاوند و برادران دینى و همنوعان دارد، و ارتباطى نیز با خودش، همه این پیوندها را باید محترم شمرد. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 476
در حقیقت انسان یک موجود منزوى و جدا و بریده از عالم هستى نیست بلکه سر تا پاى وجود او را پیوندها و علاقهها و ارتباطها تشکیل مىدهد.
سومین و چهارمین برنامه طرفداران حق آن است که: «آنها از پروردگارشان، خشیت دارند و از بدى حساب (در دادگاه قیامت) مىترسند» (وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ).
(آیه 22)- پنجمین برنامه آنها استقامت است، در برابر تمام مشکلاتى که در مسیر اطاعت و ترک گناه و جهاد با دشمن و مبارزه با ظلم و فساد وجود دارد آن هم صبر و استقامتى براى جلب خشنودى پروردگار، و لذا مىفرماید: «آنها کسانى هستند که به خاطر جلب رضایت پروردگارشان صبر و استقامت به خرج دادند» (وَ الَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ).
این جمله دلیل روشنى است بر این که صبر و شکیبایى و بطور کلى هرگونه عمل خیر در صورتى ارزش دارد که «ابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ» و براى خدا باشد، و اگر انگیزههاى دیگرى از قبیل ریاکارى و جلب توجه مردم و یا حتى براى ارضاى غرور خود، کارى را انجام دهد بىارزش است.
ششمین برنامه آنها این است که «آنها نماز را بر پا مىدارند» (وَ أَقامُوا الصَّلاةَ).
چه چیز مهمتر از این است که انسان هر صبح و شام رابطه و پیوند خود را با خدا تجدید کند، با او به راز و نیاز برخیزد و به یاد عظمت او و مسؤولیتهاى خویش بیفتد، و در پرتو این کار، گرد و غبار و زنگار گناه را از دل و جان بشوید.
و به دنبال آن هفتمین برنامه حقجویان را با این عبارت بیان مىکند: آنها کسانى هستند که «از آنچه به آنان روزى دادهایم در پنهان و آشکار انفاق مىکنند» (وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً).
نماز پیوند انسان را با «خدا» و زکوة پیوند او را با «خلق» محکم مىکند.
بالاخره هشتمین و آخرین برنامه آنها این است که: «آنها به وسیله حسنات، سیئات خود را از میان مىبرند» (وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ).
و هر اندازه گناه و لغزش آنها بزرگتر باشد به همان اندازه حسنات بیشترى برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 477
انجام مىدهند، تا وجود خود و جامعه را از لوث گناه با آب حسنات بشویند.
این احتمال نیز در تفسیر آیه وجود دارد که آنها بدى را با بدى تلافى نمىکنند، بلکه سعى دارند اگر از کسى نسبت به آنها بدى برسد، با انجام نیکى در حق وى، او را شرمنده و وادار به تجدید نظر کنند.
و در پایان آیه پس از ذکر برنامههاى مختلف گذشته اشاره به عاقبت کار «اولوا الالباب» و اندیشمندان و طرفداران حق و عاملان به این برنامهها کرده، مىفرماید: «عاقبت نیک سراى دیگر براى آنهاست» (أُولئِکَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ).
(آیه 23)- این آیه در توضیح این سر انجام نیک و عاقبت خیر مىگوید:
سر انجام کار آنها «باغهاى جاویدان بهشت است که هم خودشان وارد آن مىشوند و هم پدران و همسران و فرزندان صالح آنها» (جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ).
و چیزى که این نعمتهاى بزرگ و بىپایان را تکمیل مىسازد، این است که «فرشتگان از هر درى بر آنها وارد مىشوند» (وَ الْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ).
(آیه 24)- و به آنها مىگویند: «سلام بر شما به خاطر صبر و استقامتتان» (سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ).
آن صبرها و استقامتهاى شما در راه انجام وظائف و مسؤولیتها و تحمل شدائد و مصائب بوده که این سلامت را به وجود آورد، در اینجا در نهایت امنیت و آرامش خواهید بود.
و در پایان مىفرماید: «چه پایان نیک و چه عاقبت خوبى»؟ (فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ).
از آیات قرآن و روایات به خوبى استفاده مىشود که بهشت درهایى دارد که اشاره به اعمال و کارهایى است که سبب ورود به بهشت مىشوند. و جالب این که در قرآن مىخوانیم: جهنم «هفت» در دارد، و طبق روایات، بهشت داراى «هشت» در است اشاره به این که طرق وصول به سعادت و بهشت جاویدان از طرق وصول به جهنم بیشتر است، و رحمت خدا بر غضب او پیشى مىگیرد.
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 478
(آیه 25)- دنیا پرستان تبهکار! از آنجا که نیک و بد همواره در مقایسه با یکدیگر به خوبى روشن مىگردد پس از ذکر صفات «اولوا الالباب» در اینجا بخشى از صفات اصلى مفسدان و آنها که عقل و اندیشه واقعى خود را از دست دادهاند بیان مىدارد، مىگوید: «و آنها که عهد الهى را بعد از محکم کردن مىشکنند، و پیوندهایى را که خدا فرمان به برقرارى آن داده، قطع مىکنند، و در روى زمین افساد مىنمایند، لعنت و مجازات سراى دیگر از آنهاست» (وَ الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ).
در حقیقت تمام مفاسد عقیدتى و علمى آنها در سه جمله فوق، خلاصه شده است:
1- شکستن پیمانهاى الهى که شامل پیمانهاى فطرى، و پیمانهاى عقلى، و پیمانهاى تشریعى مىشوند.
2- قطع رابطهها رابطه با خدا، رابطه با رهبران الهى، رابطه با خلق، و رابطه با خویشتن.
3- آخرین قسمت که ثمره دو قسمت قبل است، فساد در روى زمین است.
(آیه 26)- در این آیه اشاره به این مىکند که روزى و زیادى و کمى آن، به دست خداست: «خداوند روزى را براى هر کس بخواهد وسیع، و براى هر کس بخواهد تنگ قرار مىدهد» (اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ).
اشاره به این که آنها به خاطر جلب درآمد بیشتر در روزى زمین فساد مىکنند، پیوندهاى خدایى را مىبرند، و عهد الهى را مىشکنند تا درآمد و بهره بیشترى از زندگى مادى پیدا کنند، توجه به این حقیقت ندارند که روزى و کم و زیاد آن به دست خداست.
سپس اضافه مىکند که: پیمان شکنان و مفسدان فى الارض «تنها به زندگى دنیا خشنود و خوشحالند در حالى که زندگى دنیا در برابر آخرت، متاع ناچیزى بیش نیست» (وَ فَرِحُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلَّا مَتاعٌ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 479
(آیه 27)- از آنجا که در این سوره بسیارى از بحثها پیرامون توحید و معاد و رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است، این آیه بار دیگر به سراغ مسأله دعوت پیامبر اسلام مىرود و یکى از ایرادات منکران لجوج را بیان کرده، مىگوید: «و کافران مىگویند:
چرا معجزهاى از سوى پروردگارش بر او نازل نشده است» (وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ).
آنها انتظار دارند که پیامبر به صورت یک «خارق العادهگر» در گوشهاى بنشیند و هر یک از آنها از در وارد شوند، و هر معجزهاى مایل هستند پیشنهاد کنند او هم بلافاصله به آنها ارائه دهد، و تازه آنها اگر مایل نبودند ایمان نیاورند! قرآن در پاسخ آنها مىگوید: اى پیامبر! به اینها «بگو: که خداوند هر که را بخواهد گمراه مىکند و هر کس که به سوى او باز گردد مشمول هدایتش قرار مىدهد» (قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنابَ).
اشاره به این که کمبود شما از ناحیه اعجاز نیست، بلکه کمبود شما از درون وجود خودتان است، لجاجتها، تعصبها، جهالتها، و گناهانى که سد راه توفیق مىشود مانع از ایمان شماست.
جمال یار ندارد نقاب و پرده ولى غبار ره بنشان تا نظر توانى کرد.
(آیه 28)- در این آیه تفسیر بسیار جالبى از «مَنْ أَنابَ» (آنها که به سوى خدا بازگشتهاند) بیان کرده، مىفرماید: «اینان کسانى هستند که ایمان آوردهاند و دلهایشان به ذکر خدا مطمئن و آرام است» (الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ).
و بعد به عنوان یک قاعده کلى و اصل جاویدان و فراگیر مىفرماید: «آگاه باشید با یاد خدا دلها آرامش مىگیرد» (أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ).
(آیه 29)- و در این آیه با ذکر سرنوشت و پایان کار افراد با ایمان مضمون آیات قبل را چنین تکمیل مىکند: «آنهایى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند بهترین زندگى براى آنهاست و سر انجام کارشان بهترین سر انجامها خواهد بود» (الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 480
ذکر خدا چیست و چگونه است؟
گفتهاند «ذکر دو گونه است: ذکر قلبى و ذکر زبانى و هر یک از آنها دو گونه است یا پس از فراموشى است و یا بدون فراموشى».
و به هر حال در آیه فوق منظور از ذکر خدا که مایه آرامش دلهاست تنها این نیست که نام او را بر زبان آورد و مکرر تسبیح و تهلیل و تکبیر گوید، بلکه منظور آن است که با تمام قلب متوجه او و عظمتش و علم و آگاهیش و حاضر و ناظر بودنش گردد، و این توجه، مبدأ حرکت و فعالیت در وجود او به سوى جهاد و تلاش و نیکیها گردد و میان او و گناه سدّ مستحکمى ایجاد کند، این است حقیقت «ذکر» که آن همه آثار و برکات در روایات اسلامى براى آن بیان شده است.
در حدیث مىخوانیم از وصایایى که پیامبر به على علیه السّلام فرمود این بود:
«اى على! سه کار است که این امت طاقت آن را ندارند (و از همه کس ساخته نیست) مواسات با برادران دینى در مال، و حق مردم را از خویشتن دادن، و یاد خدا در هر حال، ولى یاد خدا (تنها) سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الّا اللّه و اللّه اکبر نیست، بلکه یاد خدا آن است که هنگامى که انسان در برابر حرامى قرار مىگیرد از خدا بترسد و آن را ترک گوید».
آیه 30-
شأن نزول:
ممکن است این آیه را پاسخ به گفتار مشرکان که در سوره فرقان آمده است بدانیم که در برابر دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که مىگفت: «براى رحمان سجده کنید، گفتند: رحمان کیست»؟ ما رحمان را نمىشناسیم! اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ (فرقان/ 60).
تفسیر:
هر کار کنى این لجوجان ایمان نمىآورند! بار دیگر قرآن به بحث نبوت باز مىگردد. و قسمت دیگرى از گفتگوهاى مشرکان و پاسخ آنها را در زمینه نبوت بازگو مىکند:
نخست مىگوید: «همان گونه (که پیامبران پیشین را براى هدایت اقوام گذشته فرستادیم) تو را نیز به میان امتى فرستادیم که قبل از آنها امتهاى دیگرى آمدند و رفتند» (کَذلِکَ أَرْسَلْناکَ فِی أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 481
«و هدف این بود که آنچه را بر تو وحى کردهایم بر آنها بخوانى» (لِتَتْلُوَا عَلَیْهِمُ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ).
«در حالى که آنها به رحمان کفر مىورزند» (وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ).
به خداوندى که رحمتش همگان را در بر گرفته و فیض گسترده و عامش کافر و مؤمن و گبر و ترسا را شامل شده است.
«بگو: (اگر نمىدانید) رحمان آن خداوندى که فیض و رحمتش عام است، پروردگار من است» (قُلْ هُوَ رَبِّی).
«هیچ معبودى جز او نیست، من بر او توکل کردم، و بازگشتم به سوى او است» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ مَتابِ).
(آیه 31)-
شأن نزول:
بعضى از مفسران بزرگ گفتهاند: این آیه در پاسخ جمعى از مشرکان «مکّه» نازل شده است، که در پشت خانه کعبه نشسته بودند و به دنبال پیامبر (ص) فرستادند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله (به امید هدایت آنان) نزد آنها آمد، عرض کردند:
اگر دوست دارى از تو پیروى کنیم این کوههاى مکّه را به وسیله قرآنت عقب بران تا کمى این زمین تنگ و محدود ما گسترش یابد! تو به گمان خود کمتر از داود نیستى که خداوند کوهها را براى او مسخّر کرده بود، یا این که باد را مسخّر ما گردان، همان گونه که مسخّر سلیمان بود، و نیز جدت «قصى» (جد طایفه قریش) را زنده کن، زیرا عیسى (ع) مردگان را زنده مىکرد و تو کمتر از عیسى نیستى! در این هنگام آیه نازل شد که شما همه آنچه را مىگویید از سر لجاجت است نه براى ایمان آوردن!
تفسیر:
همان گونه که در شأن نزول آمد، این آیه پاسخ به بهانه جویانى است که از سر لجاجت نه براى ایمان آوردن از پیامبر درخواست معجزات اقتراحى مىکردند، مىفرماید: «حتى اگر به وسیله قرآن کوهها به حرکت درآیند و زمینها، قطعه قطعه شوند، و به وسیله آن با مردگان صحبت شود» باز هم ایمان نخواهند آورد! (وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 482
«ولى همه این کارها در اختیار خداست» و هر اندازه لازم بداند انجام مىدهد (بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِیعاً).
اما شما طالب حق نیستید و اگر بودید همان مقدار از نشانههاى اعجاز که از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله صادر شده براى ایمان آوردن کاملا کافى بود.
سپس اضافه مىکند: «آیا کسانى که ایمان آوردهاند نمىدانند که اگر خدا بخواهد همه مردم را بالاجبار هدایت مىکند» (أَ فَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِیعاً).
ولى هرگز او چنین نخواهد کرد، چرا که این گونه ایمان اجبارى بىارزش و فاقد معنویت و تکاملى است که انسان به آن نیاز دارد.
بعد اضافه مىکند: «در عین حال کافران همواره مورد هجوم مصائب کوبندهاى به خاطر اعمالشان هستند» (وَ لا یَزالُ الَّذِینَ کَفَرُوا تُصِیبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ). که این مصائب به صورت بلاهاى مختلف و همچنین جنگهاى کوبنده مجاهدان اسلام بر آنها فرود مىآید.
و اگر این مصائب در خانه آنان فرود نیاید «به نزدیکى خانه آنها وارد مىشود» (أَوْ تَحُلُّ قَرِیباً مِنْ دارِهِمْ). تا عبرت بگیرند و تکانى بخورند و به سوى خدا باز گردند.
و این هشدارها همچنان ادامه خواهد یافت «تا فرمان نهایى خدا فرا رسد» (حَتَّى یَأْتِیَ وَعْدُ اللَّهِ).
این فرمان نهایى ممکن است اشاره به مرگ، یا روز قیامت باشد و یا به گفته بعضى «فتح مکه» که آخرین قدرت دشمن را درهم شکست.
و به هر حال وعده خدا قطعى است، «و خداوند هیچ گاه از وعده خود تخلف نخواهد کرد» (إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ).
(آیه 32)- در این آیه روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مىگوید: تنها تو نیستى که با تقاضاهاى گوناگون و پیشنهاد معجزات اقتراحى از طرف این گروه کافر به استهزاء و سخریه کشیده شدهاى، این یک سابقه طولانى در تاریخ انبیاء دارد برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 483
«و بسیارى از رسولان پیش از تو نیز مورد استهزاء واقع شدند» (وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ).
ولى ما این کافران را فورا مجازات نکردیم، «بلکه به آنها مهلت دادیم» (فَأَمْلَیْتُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا).
شاید بیدار شوند و به راه حق بازگردند و یا حد اقل اتمام حجت کافى بر آنها بشود. چرا که اگر آنها بدکار و گنهکارند مهربانى خداوند و لطف و کرم و حکمت او جایى نرفته است! ولى به هر حال این مهلت و تأخیر به آن معنى نیست که مجازات و کیفر آنان فراموش شود، لذا «پس (از این مهلت) آنها را گرفتیم، دیدى مجازات من چگونه بود»؟! این سرنوشت در انتظار قوم لجوج تو نیز هست (ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ).
(آیه 33)- چگونه خدا را با بتها قرین مىسازید؟! در این آیه بار دیگر به بحث در باره توحید و شرک باز مىگردد و مردم را با این دلیل روشن مخاطب مىسازد که: «آیا کسى که بالاى سر همه ایستاده (و حافظ و نگهبان و مراقب همه است) و اعمال همه را مىبیند» همچون کسى است که هیچ یک از این صفات را ندارد؟ (أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلى کُلِّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ).
سپس به عنوان تکمیل بحث گذشته و مقدمهاى براى بحث آینده، مىفرماید: «و آنها براى خدا شریکهایى قرار دادند» (وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ).
بلافاصله از چند طریق به آنها پاسخ مىدهد.
نخست مىگوید: «بگو: این شریکها را نام ببرید» (قُلْ سَمُّوهُمْ).
یعنى چگونه یک عده موجودات بىنام و نشان و بىارزش و بىاثر را در ردیف پروردگار قادر متعال قرار مىدهید؟
دوم این که چگونه چنین شریکى وجود دارد که خداوند که به پندار شما شریک آنهاست از وجودشان هیچ گونه اطلاعى ندارد با این که علمش همه جهان را در برگرفته «آیا به او خبر مىدهید از چیزى که وجود آن را در زمین نمىداند» (أَمْ برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 484
تُنَبِّئُونَهُ بِما لا یَعْلَمُ فِی الْأَرْضِ)
.
سوم این که: خود شما هم در واقع در دل، ایمان به چنین چیزى ندارید، «تنها به یک سخن ظاهرى تو خالى» که در آن هیچ مفهوم صحیحى نهفته نیست قناعت کردهاید (أَمْ بِظاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ).
به همین دلیل این مشرکان هنگامى که در تنگناهاى سخت زندگى قرار مىگیرند به سراغ «اللّه» مىروند چرا که در دل مىدانند کارى از بتها ساخته نیست.
چهارم این که: این مشرکان درک صحیح و درستى ندارند، و چون پیرو هوى و هوس و تقلیدهاى کور کورانهاند، قادر به قضاوت عاقلانه و صحیح نیستند، و به همین دلیل به این گمراهى و ضلالت کشیده شدهاند «بلکه در نظر کافران، دروغهایشان زینت داده شده (و بر اثر ناپاکى درون، چنین مىپندارند که واقعیتى دارد) و آنها از راه (خدا) باز داشته شدهاند» (بَلْ زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَکْرُهُمْ وَ صُدُّوا عَنِ السَّبِیلِ).
«و هر کس را خدا گمراه سازد، راهنمایى براى او وجود نخواهد داشت» (وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ).
«اضلال الهى» به معنى عکس العمل کارهاى نادرست و غلط خود انسان است که او را به گمراهیها مىکشاند، و از آنجا که این خاصیت را خدا در این گونه اعمال قرار داده، به خدا نسبت داده مىشود.
(آیه 34)- و در این آیه به مجازاتهاى دردناک آنها در دنیا و آخرت که طبعا شامل شکست و ناکامى و سیه روزى و آبروریزى و غیر آن مىشود، اشاره کرده چنین مىگوید: «براى آنها در زندگى دنیا مجازاتى است و مجازات آخرت سختتر و شدیدتر است» (لَهُمْ عَذابٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَقُّ)
.
چرا که دائمى و همیشگى و جسمانى و روحانى و توأم با انواع ناراحتیها است: و اگر گمان کنند راه فرار و وسیله دفاعى در برابر آن دارند، سخت در اشتباهند چرا که: «هیچ چیز در برابر خداوند نمىتواند از آنها دفاع کند» (وَ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ)
.
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 485
(آیه 35)- بار دیگر در این آیه سخن از معاد و مخصوصا از نعمتهاى بهشتى و کیفرهاى دوزخى به میان آمده است.
نخست مىگوید: «توصیف بهشتى که به پرهیزکاران وعده داده شده (این است که) نهرهاى آب از زیر درختانش جارى است» (مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
دومین وصف باغهاى بهشت این است که: «میوههاى آن دائمى و همیشگى است» (أُکُلُها دائِمٌ).
نه همچون میوههاى این جهان که فصلى است و هر کدام در فصل خاصى آشکار مىشود بلکه گاهى بر اثر آفت و بلا ممکن است در یک سال اصلا نباشد.
و همچنین «سایه آنها» نیز همیشگى است (وَ ظِلُّها).
از این جمله روشن مىشود که باغهاى بهشت خزان ندارند، و نیز از آن معلوم مىشود که تابش نور آفتاب یا همانند آن در بهشت هست.
و در پایان آیه بعد از بیان این اوصاف سه گانه بهشت مىگوید: «این است سر انجام پرهیزکاران، ولى سر انجام کافران آتش است»! (تِلْکَ عُقْبَى الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ عُقْبَى الْکافِرِینَ النَّارُ).
در این تعبیر زیبا، نعمتهاى بهشتى با لطافت و به تفصیل بیان شده، اما در مورد دوزخیان در یک جمله کوتاه، و خشک و خشن مىگوید: «عاقبت کارشان جهنم است»!
(آیه 36)- خدا پرستان و احزاب! در این آیه اشاره به عکس العمل متفاوت مردم در برابر نزول آیات قرآن شده است که افراد حقیقت جو و حق طلب چگونه در برابر آنچه بر پیامبر نازل مىشد تسلیم و خوشحال بودند و معاندان و افراد لجوج به مخالفت بر مىخاستند.
نخست مىگوید: «آنها که کتاب آسمانى در اختیارشان قرار دادهایم از آنچه بر تو نازل مىشود خوشحالند» (وَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَفْرَحُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ).
یعنى حق طلبان یهود و نصارى و مانند آنها از نزول این آیات بر تو خوشحال برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 486
و خشنودند، چرا که از یک سو آن را هماهنگ با نشانههایى که در دست دارند مىبینند و از سوى دیگر مایه آزادى و نجات آنها از شرّ خرافات و عالم نمایان یهود و مسیحیت و امثال آنهاست که آنان را به قید و بند کشیده، و از آزادى فکرى و تکامل انسانى محروم داشته بودند.
سپس اضافه مىکند: «ولى جمعى از احزاب قسمتى از آیاتى را که بر تو نازل شده است انکار مىکنند» (وَ مِنَ الْأَحْزابِ مَنْ یُنْکِرُ بَعْضَهُ).
منظور از این گروه همان جمعیت از یهود و نصارى بودهاند که تعصبهاى قومى و مذهبى و مانند آن بر آنها غلبه داشته، و در برابر کتب آسمانى خودشان نیز تسلیم نبودند، آنها در حقیقت «احزاب» و گروههایى بودند که تنها خط حزبى خودشان را دنبال مىکردند.
یا اشاره به مشرکان بوده باشد که آیین و مذهبى نداشتند بلکه احزاب و گروههاى پراکندهاى بودند که مخالفت با قرآن و اسلام آنها را متحد ساخته بود.
در پایان آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد که، به مخالفت و لجاجت این و آن اعتنا مکن بلکه در خط اصیل و صراط مستقیم خود بایست و «بگو: من تنها مأمورم که اللّه و خداى یگانه یکتا را بپرستم و هیچ شریکى براى او قائل نشوم، فقط به سوى او دعوت مىکنم و بازگشت من (و همگان) به سوى اوست» (قُلْ إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَ لا أُشْرِکَ بِهِ إِلَیْهِ أَدْعُوا وَ إِلَیْهِ مَآبِ).
اشاره به این که، موحد راستین و خدا پرست حقیقى جز تسلیم در برابر همه فرمانهاى خدا هیچ خط و برنامهاى ندارد.
(آیه 37)- قرآن همچنان مسائل مربوط به نبوت را دنبال مىکند، در این آیه مىفرماید: «همان گونه (که بر اهل کتاب و پیامبران پیشین کتاب آسمانى فرستادیم) این قرآن را نیز بر تو نازل کردیم در حالى که مشتمل بر احکام روشن و آشکار است» (وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ حُکْماً عَرَبِیًّا).
منظور از توصیف قرآن به صفت «عربى» این است که احکامش واضح و آشکار و جاى سوء استفاده و تعبیرهاى مختلف ندارد. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 487
بعد با لحنى تهدید آمیز و قاطع، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را مخاطب ساخته، مىگوید:
«و اگر از هوى و هوسهاى آنها بعد از آن که آگاهى بر تو آمده پیروى کنى (به کیفر الهى مجازات خواهى شد و) هیچ کس در برابر خدا قدرت حمایت از تو و نگهداریت را نخواهد داشت» (وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا واقٍ).
گرچه احتمال انحراف، مسلما در پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با آن مقام عصمت و معرفت و آگاهى وجود نداشته، اما این تعبیر روشن مىسازد که خدا با هیچ کس ارتباط خصوصى و به اصطلاح خویشاوندى ندارد، و حتى اگر پیامبر، مقامش والا است به خاطر تسلیم و عبودیت و ایمان و استقامت اوست.
(آیه 38)- این آیه در حقیقت پاسخى است به ایرادات مختلفى که دشمنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله داشتند از جمله این که: گروهى مىگفتند مگر پیامبر ممکن است از جنس بشر باشد، و همسر اختیار کند و فرزندانى داشته باشد، قرآن به آنها پاسخ مىگوید:
این امر تازهاى نیست «ما پیش از تو پیامبران بسیارى فرستادیم و براى آنها همسران و فرزندان قرار دادیم» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ أَزْواجاً وَ ذُرِّیَّةً).
دیگر این که آنها انتظار دارند که هر معجزهاى را پیشنهاد مىکنند و هر چه هوى و هوسشان اقتضا مىکند انجام دهى- چه ایمان بیاورند یا نیاورند- ولى آنها باید بدانند: «هیچ پیامبرى نمىتواند معجزهاى جز به فرمان خداوند بیاورد» (وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ).
سومین ایراد این بود که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله آمده و احکامى از تورات یا انجیل را دگرگون ساخته.
آیه در آخرین جمله خود به آنها پاسخ مىگوید که: «براى هر زمانى حکم و قانونى مقرر شده» تا بشریت به مرحله بلوغ نهایى برسد و آخرین فرمان صادر شود (لِکُلِّ أَجَلٍ کِتابٌ).
بنابراین جاى تعجب نیست که یک روز تورات را نازل کند، و روز دیگر انجیل را، و سپس قرآن را، چرا که بشریت در زندگى متحول و متکامل خود، نیاز به برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 488
برنامههاى متفاوت و گوناگونى دارد.
(آیه 39)- این آیه به منزله تأکید و استدلالى است بر آنچه در ذیل آیه قبل گفته شد و آن این که هر حادثه و هر حکم و فرمانى، زمان معینى دارد و اگر مىبینى بعضى از کتاب آسمانى جاى بعض دیگر را مىگیرند به خاطر آن است که «خداوند هر چیزى را بخواهد محو مىکند (همان گونه که به مقتضاى اراده و حکمت خویش) امورى را اثبات مىنماید، و کتاب اصلى و ام الکتاب نزد اوست» (یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ).
(آیه 40)- سر انجام به عنوان تأکید بیشتر در مورد مجازاتهایى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله وعده مىداد و آنها انتظارش را مىکشیدند و حتى ایراد مىکردند که چرا این وعدههاى تو عملى نمىشود، مىفرماید: «و اگر پارهاى از آنچه را به آنها وعده دادیم (از پیروزى تو و شکست آنها و رهایى پیروان تو و اسارت پیروان آنها) در دوران حیاتت به تو نشان دهیم و یا تو را پیش از آن که این وعدهها تحقق پذیرد از دنیا ببریم در هر صورت وظیفه تو ابلاغ رسالت است و وظیفه ما گرفتن حساب از آنهاست» (وَ إِنْ ما نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَ عَلَیْنَا الْحِسابُ).
لوح محو و اثبات و امّ الکتاب-
جمله «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ ...» یک قانون کلى را بیان مىکند که در منابع مختلف اسلامى نیز به آن اشاره شده است، و آن این که: تحقق موجودات و حوادث مختلف جهان دو مرحله دارد: یکى مرحله قطعیت که هیچ گونه دگرگونى در آن راه ندارد (و در آیه فوق از آن تعبیر به «ام الکتاب»، کتاب مادر شده است) و دیگرى مرحله غیر قطعى به تعبیر دیگر «مشروط» است که در این مرحله دگرگونى در آن راه دارد، و از آن تعبیر به مرحله محو و اثبات مىشود.
گاهى نیز از این دو، تعبیر به «لوح محفوظ» و «لوح محو و اثبات» مىشود، گویى در یکى از این دو لوح، آنچه نوشته شده است به هیچ وجه دگرگونى در آن راه ندارد و کاملا محفوظ است و اما دیگرى ممکن است، چیزى در آن نوشته شود برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 489
و سپس محو گردد و به جاى آن چیز دیگرى نوشته شود.
از امام باقر علیه السّلام چنین نقل شده که فرمود: «قسمتى از حوادث حتمى است که حتما تحقق مىپذیرد، و قسمت دیگرى مشروط به شرائطى است در نزد خدا که هر کدام را صلاح بداند مقدم مىدارد و هر کدام را اراده کند محو مىکند، و هر کدام را اراده کند اثبات مىنماید».
(آیه 41)- انسانها و جامعهها از میان مىروند و خدا مىماند: از آنجا که در آیات گذشته روى سخن با منکران رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بود در اینجا نیز همان بحث تعقیب شده است.
نخست مىگوید: این مغروران لجوج «آیا ندیدند که ما پیوسته به سراغ زمین مىآییم و از اطراف (و جوانب) آن کم مىکنیم»؟! (أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها).
روشن است که منظور از «زمین» در اینجا «اهل زمین» است، یعنى، آیا آنها به این واقعیت نمىنگرند که پیوسته اقوام و تمدّنها و حکومتها در حال زوال و نابودى هستند؟
و این هشدارى است به همه مردم اعم از نیک و بد حتى علماء و دانشمندان که ارکان جوامع بشرى هستند و با از میان رفتن یک تن آنها گاهى دنیایى به نقصان مىگراید، هشدارى است گویا و تکان دهنده! سپس اضافه مىکند: «حکومت و فرمان از آن خداست و هیچ کس را یاراى ردّ احکام او یا جلوگیرى از فرمان او نیست» (وَ اللَّهُ یَحْکُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ).
«و او سریع الحساب است» (وَ هُوَ سَرِیعُ الْحِسابِ).
(آیه 42)- در این آیه بحث فوق را ادامه مىدهد و مىگوید: تنها این گروه نیستند که با توطئهها و مکرها به مبارزه با تو برخاستهاند بلکه «آنها که پیش از این گروه بودند نیز چنین توطئهها و مکرها داشتند» (وَ قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
اما نقشههایشان نقش بر آب و توطئههایشان به فرمان خدا خنثى شد، چرا که او از همه کس به این مسائل آگاهتر است، بلکه «تمام طرحها و نقشهها از آن برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 490
خداست» (فَلِلَّهِ الْمَکْرُ جَمِیعاً).
اوست که از کار و بار هر کس آگاه است و «مىداند هر کسى چه کارى مىکند» (یَعْلَمُ ما تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ).
و سپس با لحنى تهدید گونه آنها را از پایان کارشان بر حذر مىدارد و مىگوید:
«کافران به زودى خواهند دانست که پایان کار و سر انجام نیک و بد در سراى دیگر از آن کیست»؟ (وَ سَیَعْلَمُ الْکُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ).
(آیه 43)- در این آیه- همان گونه که این سوره در آغاز از نام قرآن و کتاب اللّه شروع شده- با تأکید بیشترى روى معجزه بودن قرآن، سوره رعد را پایان مىدهد، مىگوید: «این کافران مىگویند تو پیامبر نیستى» (وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا).
هر روز بهانهاى مىتراشند، هر زمان تقاضاى معجزهاى دارند و آخر کار هم باز مىگویند تو پیامبر نیستى! در پاسخ آنها «بگو: همین کافى است که دو کس میان من و شما گواه باشد یکى اللّه و دیگرى کسانى که علم کتاب و آگاهى از قرآن نزد آنهاست»! (قُلْ کَفى بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ).
هم خدا مىداند که من فرستاده اویم، و هم آنها که از این کتاب آسمانى من یعنى قرآن آگاهى کافى دارند.
و این تأکیدى است مجدد بر اعجاز قرآن از جنبههاى مختلف.
«پایان سوره رعد»