سوره نحل [16]
این سوره 128 آیه دارد قسمتى از آن در «مکّه» و قسمتى در «مدینه» نازل گردیده است
محتواى سوره:
در آیات این سوره هم بحثهاى خاص سورههاى «مکّى» دیده مىشود- مانند بحث قاطع از توحید و معاد و مبارزه شدید با شرک و بتپرستى- و هم بحثهاى مخصوص سورههاى «مدنى» مانند بحث از احکام اجتماعى و مسائل مربوط به جهاد و هجرت.
و بطور کلى محتواى این سوره را امور زیر تشکیل مىدهد.
1- بیش از همه بحث از نعمتهاى خداوند در این سوره به میان آمده و آن چنان ریزه کاریهاى آن تشریح گردیده که حسّ شکرگزارى هر انسان آزادهاى را بیدار مىکند.
این نعمتها شامل نعمتهاى مربوط به باران، نور آفتاب، انواع گیاهان و میوهها و مواد غذایى دیگر، و حیواناتى که خدمتگزار انسانها هستند و انواع وسائل زندگى و حتى نعمت فرزند و همسر، و خلاصه شامل «انواع طیّبات» مىگردد.
2- بخش دیگرى از آن، از دلائل توحید و عظمت خلقت خدا، و معاد بحث مىکند.
3- قسمت دیگرى از آن از احکام مختلف اسلامى سخن مىگوید.
4- بخش دیگرى از بدعتهاى مشرکان سخن به میان آورده. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 550
5- و بالاخره در قسمت دیگرى انسانها را از وسوسههاى شیطان بر حذر مىدارد.
فضیلت تلاوت سوره:
در بعضى از روایات از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نقل شده که فرمود:
«کسى که این سوره را تلاوت کند خداوند او را در برابر نعمتهایى که در این جهان به او بخشیده محاسبه نخواهد کرد».
البته تلاوتى توأم با تفکر و سپس تصمیم گیرى و عمل، و گام نهادن در طریق شکرگزارى.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)- فرمان عذاب نزدیک است: قسمت مهمى از آیات آغاز این سوره در «مکّه» نازل شده است، در همان ایام که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله درگیرى شدیدى با مشرکان و بت پرستان داشت، و هر روز در برابر دعوت حیات آفرین و آزادیبخش او به بهانههایى متوسل مىشدند، از جمله این که هرگاه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آنها را تهدید به عذاب الهى مىکرد بعضى از لجوجان مىگفتند: اگر این عذاب و کیفر که مىگویى راست است پس چرا به سراغ ما نمىآید؟! و شاید گاهى اضافه مىکردند که اگر فرضا عذابى در کار باشد ما دست به دامن بتها مىشویم تا در پیشگاه خدا شفاعت کنند تا این عذاب را از ما بر دارد.
نخستین آیه این سوره، خط بطلان بر این اوهام کشیده، مىگوید: «عجله نکنید فرمان خدا (براى مجازات مشرکان و مجرمان) قطعا فرا رسیده است» (أَتى أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ).
و اگر فکر مىکنید بتان شفیعان درگاه اویند سخت در اشتباهید «خداوند منزه و برتر از آن است که آنها براى او شریک مىسازند» (سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ).
(آیه 2)- و از آنجا که هیچ مجازات و کیفرى بدون بیان کافى و اتمام حجت عادلانه نیست، اضافه مىکند: «خداوند فرشتگان را با روح الهى به فرمانش بر هر کس از بندگانش که بخواهد نازل مىکند» (یُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 551
مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ).
و به آنها دستور مىدهد که: مردم را انذار کنید (و بگویید:) معبودى جز من نیست» (أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا).
بنابراین، تنها «از (مخالفت دستور) من بپرهیزید» و در برابر من احساس مسؤولیت کنید (فَاتَّقُونِ).
منظور از «روح» در این آیه وحى و قرآن و نبوت است که مایه حیات و زندگى انسانهاست.
(آیه 3)- در اینجا قرآن براى ریشه کن ساختن شرک و توجه به خداوند یکتا از دو راه وارد مىشود: نخست از طریق دلائل عقلى به وسیله نظام شگرف آفرینش و عظمت خلقت، و دیگر از طریق عاطفى و بیان نعمتهاى گوناگون خداوند نسبت به انسان و تحریک حسّ شکرگزارى او.
در آغاز مىگوید: «خداوند آسمانها و زمین را به حق آفرید» (خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ).
حقانیت آسمانها و زمین هم از نظام عجیب و آفرینش منظم و حساب شده آن روشن است و هم از هدف و منافعى که در آنها وجود دارد.
و به دنبال آن اضافه مىکند: «خدا برتر از آن است که براى او شریک مىسازند» (تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ).
آیا بتهایى که آنها را شریک او قرار دادهاند هرگز قادر به چنین خلقتى هستند؟
و یا حتى مىتوانند پشه کوچک و یا ذره غبارى بیافرینند!
(آیه 4)- بعد از اشاره به مسأله آفرینش آسمان و زمین و اسرار بىپایان آنها، سخن از خود انسان مىگوید، انسانى که به خودش از هر کس دیگر نزدیکتر است، مىفرماید: «انسان را از نطفه بىارزشى آفرید، اما سر انجام به جایى رسید که موجودى (متفکر و فصیح و بلیغ و) مدافع از خویشتن و سخنگوى آشکار شد» (خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ).
(آیه 5)- پس از آفرینش انسان به نعمت مهم دیگرى یعنى خلقت برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 552
چهار پایان، و فوائد مختلفى که از آنها عاید مىشود اشاره کرده، مىگوید: «خداوند چهار پایان را آفرید در حالى که در آنها وسیله پوشش براى شماست و منافع دیگر و از گوشت آنها مىخورید» (وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَکُمْ فِیها دِفْءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ).
جالب این که در میان این همه فوائد، قبل از هر چیز مسأله «پوشش» و «مسکن» را مطرح مىکند، زیرا بسیارى از مردم (بخصوص بادیه نشینان) هم لباسشان از پشم و مو یا پوست تهیه مىشود، و هم خیمههایشان که آنها را از سرما و گرما حفظ مىکند، و به هر حال این دلیل بر اهمیت پوشش و مسکن و مقدم بودن آن بر هر چیز دیگر است.
(آیه 6)- جالب این که تنها به منافع معمولى و عادى این چهار پایان سودمند اکتفا نمىکند بلکه روى جنبه استفاده روانى از آنها نیز تکیه کرده، مىگوید:
«و در این حیوانات براى شما زینت و شکوهى است به هنگامى که آنها را به استراحتگاهشان باز مىگردانید، و هنگامى که (صبحگاهان) به صحرا مىفرستید» (وَ لَکُمْ فِیها جَمالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَ حِینَ تَسْرَحُونَ).
این در واقع جمال استغناء و خودکفایى جامعه است، جمال تولید و تأمین فرآوردههاى مورد نیاز یک ملت است، و به تعبیر گویاتر جمال استقلال اقتصادى و ترک هرگونه وابستگى است!
(آیه 7)- در این آیه به یکى دیگر از منافع مهم بعضى از این حیوانات اشاره کرده، مىگوید: «آنها بارهاى سنگین شما را (بر دوش خود) حمل مىکنند و به سوى شهر و دیارى که جز با مشقت زیاد به آن نمىرسیدید مىبرند» (وَ تَحْمِلُ أَثْقالَکُمْ إِلى بَلَدٍ لَمْ تَکُونُوا بالِغِیهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنْفُسِ).
این نشانه رحمت و رأفت خداوند است که این چهار پایان را با این قدرت و نیرو آفریده است، و آنها را رام و تسلیم شما نیز گردانیده «چرا که پروردگار شما رءوف و رحیم است» (إِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ).
به این ترتیب این چهار پایان در درجه اول، پوشش و وسائل دفاعى براى انسان در برابر گرما و سرما تولید مىکنند، و در درجه بعد از فرآوردههاى لبنیاتى آنها برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 553
استفاده مىشود، و سپس از گوشتشان، و بعد از آثار روانى که در دلها مىگذارند، مورد توجه قرار گرفته و سر انجام باربرى آنها.
(آیه 8)- آنگاه به سراغ گروه دیگرى از حیوانات مىرود که براى سوارى انسان از آنها استفاده مىشود، مىفرماید: «خداوند اسبها و استرها و الاغها را آفرید تا شما بر آن سوار شوید، و هم مایه زینت شما باشد» (وَ الْخَیْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمِیرَ لِتَرْکَبُوها وَ زِینَةً).
در پایان آیه به مسأله مهمترى اشاره کرده و افکار را به وسائل نقلیه و مرکبهاى گوناگونى که در آینده در اختیار بشر قرار مىگیرد و بهتر و خوبتر از این حیوانات مىتواند استفاده کند متوجه مىسازد، و مىگوید: «و خداوند چیزها (وسائل نقلیه دیگرى) مىآفریند که شما نمىدانید» (وَ یَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ).
(آیه 9)- به دنبال نعمتهاى مختلفى که در آیات گذشته بیان شد در اینجا به یکى از نعمتهاى بسیار مهم معنوى اشاره کرده، مىفرماید: «بر خداست که راه راست و صراط مستقیم را (که هیچ گونه انحراف و کژى در آن نیست) در اختیار بندگان بگذارد» (وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ).
در این که این راه راست اشاره به جنبه تکوینى یا تشریعى مىکند، مفسران تفسیرهاى مختلفى دارند، ولى هیچ مانعى ندارد که هر دو جنبه را شامل شود.
به این ترتیب که خداوند از نظر خلقت و آفرینش و تکوین، انسان را مجهز به عقل و استعداد و نیروهاى لازم براى پیمودن این صراط مستقیم کرده است.
و از سوى دیگر، خدا پیامبران را با وحى آسمانى و تعلیمات کافى و قوانین مورد نیاز انسان فرستاده است، تا از نظر تشریع، راه را از چاه مشخص کرده و با انواع بیانها او را تشویق به پیمودن این راه کنند و از مسیرهاى انحرافى باز دارند.
سپس از آنجا که راههاى انحرافى فراوان است، به انسانها هشدار مىدهد و مىگوید: «بعضى از این راهها منحرف و بیراهه است» (وَ مِنْها جائِرٌ).
و از آنجا که نعمت اختیار و آزادى اراده و انتخاب، یکى از مهمترین عوامل تکامل انسان مىباشد با یک جمله کوتاه به آن اشاره کرده، مىگوید: «اگر خدا برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 554
مىخواست همه شما را (به اجبار) به راه راست هدایت مىکرد» به گونهاى که نتوانید گامى از آن فراتر بگذارید (وَ لَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ).
ولى این کار را نکرد، چرا که هدایت اجبارى، نه افتخار است و نه تکامل!
(آیه 10)- در این آیه باز به سراغ نعمتهاى مادى مىرود تا حس شکرگزارى انسانها را برانگیزد، آتش عشق خدا را در دلهایشان بیفروزد، و آنها را به شناخت بیشتر بخشنده این نعمتها دعوت کند.
مىگوید: «او کسى است که از آسمان آبى فرستاد» (هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً).
آبى حیات بخش، زلال، شفاف، و خالى از هرگونه آلودگى «که نوشیدن شما از آن است» (لَکُمْ مِنْهُ شَرابٌ).
«و نیز گیاهان و درختانى از آن به وجود مىآید که (حیوانات خود را) در آن به چرا مىفرستید» (وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِیهِ تُسِیمُونَ).
بدون شک منافع آب باران تنها نوشیدن انسان و روییدن درختان و گیاهان نیست، بلکه شستشوى زمینها، تصفیه هوا، ایجاد رطوبت لازم براى طراوت پوست تن انسان و راحتى تنفس او، و مانند آن همه از فوائد باران است، ولى از آنجا که دو قسمت یاد شده، از اهمیت بیشترى برخوردار بوده روى آن تکیه شده.
(آیه 11)- باز همین مسأله را چنین ادامه مىدهد: «خداوند با آن (آب باران) براى شما زراعت و زیتون و نخل و انگور، و از همه میوهها مىرویاند» (یُنْبِتُ لَکُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّیْتُونَ وَ النَّخِیلَ وَ الْأَعْنابَ وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ).
«مسلما در آفرینش این (میوههاى رنگارنگ و پربرکت و این همه محصولات کشاورزى) نشانه روشنى (از خدا) براى اندیشمندان است» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ).
(آیه 12)- سپس به نعمت تسخیر موجودات مختلف جهان در برابر انسان اشاره کرده، مىفرماید: «و (خداوند) شب و روز را براى شما مسخر کرد و همچنین خورشید و ماه را» (وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 555
«و ستارگان نیز به فرمان او مسخر شما هستند» (وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ).
«مسلما در این امور نشانههایى است (از عظمت خدا و بزرگى آفرینش) براى آنها که اندیشه مىکنند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ).
(آیه 13)- علاوه بر اینها «مخلوقاتى را که در زمین براى شما آفریده» نیز مسخر فرمان شما ساخت (وَ ما ذَرَأَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ).
«مخلوقاتى گوناگون و رنگارنگ» (مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ).
از انواع پوششها، غذاها، همسران پاک، وسائل رفاهى گرفته تا انواع معادن و منابع مفید زیر زمینى و رو زمینى و سایر نعمتها.
«در اینها نیز نشانهاى است (آشکار) براى مردمى که متذکر مىشوند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ).
چرا تنها زیتون و نخل و انگور؟!
ممکن است چنین به نظر آید که اگر قرآن در آیات فوق از میان انواع میوهها روى زیتون و خرما و انگور تکیه کرده به خاطر وجود آنها در محیط نزول قرآن بوده است، ولى با توجه به جهانى و جاودانى بودن قرآن، و عمق تعبیراتش روشن مىشود که مطلب از این فراتر است.
غذاشناسان و دانشمندان به ما مىگویند: کمتر میوهاى است که براى بدن انسان از نظر غذایى به اندازه این سه میوه، مفید و مؤثر باشد.
همانها مىگویند: «روغن زیتون» براى تولید سوخت بدن ارزش بسیار فراوان دارد، کالرى حرارتى آن بسیار بالا است، و از این جهت یک نیرو بخش است و آنها که مىخواهند همواره سلامت خود را حفظ کنند، باید به این اکسیر علاقهمند شوند.
روغن زیتون دوست صمیمى کبد آدمى است، و براى رفع عوارض کلیهها و سنگهاى صفراوى و قولنجهاى کلیوى و کبدى و رفع یبوست بسیار مؤثر است.
با پیشرفت دانش پزشکى و غذا شناسى اهمیت دارویى «خرما» نیز به ثبوت رسیده است. در خرما کلسیم وجود دارد که عامل اصلى استحکام استخوانهاست و نیز فسفر وجود دارد که از عناصر اصلى تشکیل دهنده مغز و مانع ضعف اعصاب و خستگى است، قوه بینایى را مىافزاید. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 556
و نیز خرما داراى پتاسیم است که فقدان آن را در بدن علت حقیقى زخم معده مىدانند، و وجود آن براى ماهیچهها و بافتهاى بدن انسان بسیار پرارزش است.
این سخن امروز در میان غذا شناسان معروف است که خرما از سرطان جلوگیرى مىکند.
و اما در مورد «انگور» به گفته دانشمندان غذا شناس به قدرى عوامل مؤثر دارد که مىتوان گفت، یک داروخانه طبیعى است.
انگور دو برابر گوشت، در بدن حرارت ایجاد مىکند، و علاوه بر این ضدّ سم است، براى تصفیه خون، دفع رماتیسم، نقرس، و زیادى اوره خون، اثر درمانى مسلّمى دارد، انگور معده و روده را لایروبى مىکند، نشاط آفرین و برطرف کننده اندوه است، اعصاب را تقویت کرده، و ویتامینهاى مختلف موجود در آن به انسان نیرو و توان مىبخشد.
بنابراین، تکیه کردن قرآن بر این سه نوع میوه بىدلیل نیست، و شاید در آن روز قسمت مهمى از آن بر مردم پوشیده بوده است.
(آیه 14)- نعمت کوهها و دریاها و ستارگان: در اینجا به سراغ بخش مهم دیگرى از نعمتهاى بىپایان خداوند در مورد انسانها مىرود و نخست از دریاها که منبع بسیار مهم حیات و زندگى است آغاز کرده، مىگوید: «و او کسى است که دریاها را براى شما تسخیر کرده و به خدمت شما گمارد» (وَ هُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ).
مىدانیم قسمت عمده روى زمین را دریاها تشکیل مىدهند، و نیز مىدانیم نخستین جوانه حیات در دریاها آشکار شده، و قرار دادن آن در خدمت بشر یکى از نعمتهاى بزرگ خدا است.
سپس به سه قسمت از منافع دریاها اشاره کرده، مىفرماید: «تا از آن گوشت تازه بخورید» (لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیًّا).
گوشتى که زحمت پرورش آن را نکشیدهاید تنها دست قدرت خدا آن را در دل اقیانوسها پرورش داده و رایگان در اختیارتان گذارده است.
دیگر از منافع آن مواد زینتى است که از دریاها استخراج مىشود لذا اضافه برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 557
مىکند: «و زیورى براى پوشیدن (مانند مروارید) از آن استخراج کنید» (وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها).
یکى از ابعاد معروف چهارگانه روح انسان را حس زیبایى تشکیل مىدهد که نقش مؤثرى در حیات بشر دارد، لذا باید بطرز صحیح و سالمى- دور از هرگونه افراط و تفریط و اسراف و تبذیر- اشباع گردد.
به همین دلیل در اسلام، استفاده از زینت به صورت معقول و خالى از هرگونه اسراف مانند بهرهگیرى از لباسهاى خوب، انواع عطریات، بعضى سنگهاى قیمتى و مانند آن- مخصوصا در مورد زنان- که نیاز روحیشان به زینت بیشتر است توصیه شده است، ولى باید خالى از اسراف و تبذیر باشد.
بالاخره سومین نعمت دریاها را حرکت کشتیها به عنوان یک وسیله مهم براى انتقال انسان و نیازمندیهاى او، ذکر مىکند، و مىفرماید: «کشتیها را مىبینى که آبها را بر صفحه اقیانوسها مىشکافند» (وَ تَرَى الْفُلْکَ مَواخِرَ فِیهِ).
صحنهاى که در برابر سرنشینان کشتى به هنگام حرکت بر صفحه اقیانوسها ظاهر مىشود چقدر دیدنى است خدا این نعمت را به شما داد تا از آن بهره گیرید «و از فضل او در مسیر تجارت خود از کشتیها استفاده کنید» (وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ).
با توجه به این همه نعمت، حس شکرگزارى را در شما زنده کند، «و شاید شکر نعمتهاى او را به جا آورید» (وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).
(آیه 15)- پس از بیان نعمت دریاها، به سراغ کوههاى سخت و سنگین مىرود، مىگوید: «و در زمین کوههاى ثابت و محکمى افکند تا لرزش آن را نسبت به شما بگیرد» و به شما آرامش بخشد (وَ أَلْقى فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ).
و از آنجا که کوهها یکى از مخازن اصلى آبها (چه به صورت برف و یخ و چه به صورت آبهاى درونى) مىباشند بلافاصله بعد از آن، نعمت وجود نهرها را بیان کرده، مىگوید: «و (براى شما) نهرهایى قرار دادیم» (وَ أَنْهاراً).
و از آنجا که وجود کوهها ممکن است این توهم را به وجود آورد که بخشهاى زمین را از یکدیگر جدا مىکند، و راهها را مىبندد، چنین اضافه مىکند: «و (براى برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 558
شما) راههائى (قرار داد) تا هدایت شوید» (وَ سُبُلًا لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ).
(آیه 16)- و از آنجا که راه بدون نشانه و علامت و راهنما، انسان را به مقصد نمىرساند بعد از ذکر نعمت «راه» به این «نشانهها» اشاره کرده، مىگوید:
«و علاماتى قرار داد» (وَ عَلاماتٍ).
این علامتها انواع زیادى دارد: شکل کوهها و درّهها و بریدگیهاى آنها، فراز و نشیبهاى قطعات مختلف زمین، رنگ خاکها و کوهها، و حتى چگونگى وزش بادها هر یک، علامتى براى پیدا کردن راههاست.
ولى از آنجا که در پارهاى از اوقات در بیابانها، در شبهاى تاریک، یا هنگامى که انسان شبانه در دل اقیانوسها سفر مىکند از این علامات خبرى نیست، خداوند علامات آسمانى را به کمک فرستاده تا اگر در زمین علامتى نیست، از علامت آسمان استفاده کنند و گمراه نشوند! لذا اضافه مىکند: «و به وسیله ستارگان، مردم هدایت مىشوند» (وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ).
جالب توجه این که: روایات بسیارى از ائمه علیهم السّلام وارد شده که در آنها «نجم» (ستاره) به پیامبر و «علامات» به امامان تفسیر شده است که اشاره به تفسیر معنوى آیه است.
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام چنین مىخوانیم: «النّجم رسول اللّه و العلامات الائمة علیهم السّلام»: «ستاره اشاره به پیامبر است و علامات امامان علیهم السّلام هستند».
(آیه 17)- پس از بیان آن همه نعمتهاى بزرگ و الطاف خفىّ پروردگار، وجدان انسانها را به داورى مىطلبد و مىگوید: «آیا کسى که مىآفریند همچون کسى است که نمىآفریند، آیا متذکر نمىشوید»؟! (أَ فَمَنْ یَخْلُقُ کَمَنْ لا یَخْلُقُ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ).
آیا باید در برابر خالق این همه نعمتها سجده کرد؟ یا موجوداتى که خود مخلوق ناچیزى بیش نیستند و هرگز خلقتى نداشته و ندارند؟ این یک روش مؤثر تربیتى است که قرآن در بسیارى از موارد از آن استفاده کرده است، مسائل را به صورت استفهامى طرح، و پاسخ آن را بر عهده وجدانهاى بیدار مىگذارد، و حس خودجوشى مردم را به کمک مىطلبد.
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 559
(آیه 18)- سر انجام براى این که هیچ کس تصور نکند نعمت خدا منحصر به اینهاست مىگوید: «و اگر بخواهید نعمتهاى خدا را شماره کنید قادر بر احصاى آن نیستید» (وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها).
اکنون این سؤال پیش مىآید که پس ما چگونه مىتوانیم حق شکر او را ادا کنیم؟ آیا با این حال در زمره ناسپاسان نیستیم؟
پاسخ این سؤال را قرآن در آخرین جمله این آیه بیان کرده، مىگوید:
«خداوند غفور رحیم است» (إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ).
آرى! خدا مهربانتر و بزرگوارتر از آن است که شما را به خاطر عدم توانایى بر شکر نعمتهایش مؤاخذه یا مجازات کند، همین قدر که بدانید سر تا پاى شما غرق نعمت اوست و از اداى حق شکرش عاجزید و عذر تقصیر به پیشگاهش برید، نهایت شکر او را انجام دادهاید.
ورنه سزاوار خداوندیش کس نتواند که به جا آورد!
ولى اینها همه مانع از آن نیست که ما به مقدار توانایى به احصاى نعمتهایش بپردازیم.
(آیه 19)- از آنجا که در آیات گذشته به دو قسمت از مهمترین صفات خدا اشاره شد در اینجا به سومین صفت «معبود حقیقى» اشاره مىشود که علم و دانایى است، مىگوید: «خداوند مىداند آنچه را پنهان مىدارید و آنچه را آشکار مىسازید» (وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ).
پس چرا به دنبال بتها مىروید که نه کمترین سهمى در خالقیت جهان دارند، نه کوچکترین نعمتى به شما بخشیدهاند، و نه از اسرار درون و اعمال برون شما آگاهند؟
(آیه 20)- بار دیگر روى مسأله خالقیت تکیه مىکند، ولى از آیه مشابه آن که قبلا داشتیم فراتر مىرود و مىگوید: «معبودهایى را که آنها غیر از خدا مىخوانند نه تنها چیزى را خلق نمىکنند بلکه خودشان مخلوقند» (وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 560
تاکنون بحث در این بود که اینها خالق نیستند و به همین دلیل لایق عبادت نمىباشند اکنون مىگوید آنها خود مخلوقند، نیازمند و محتاجند.
(آیه 21)- از این گذشته، «آنها مردگانى هستند که هرگز استعداد حیات ندارند» (أَمْواتٌ غَیْرُ أَحْیاءٍ).
سپس اضافه مىکند: «و این بتها اصلا نمىدانند در چه زمانى (عبادت کنندگانشان) مبعوث خواهند شد» (وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ).
اگر پاداش و جزا به دست آنها بود حدّ اقل باید از «رستاخیز بندگان خود» باخبر باشند، با این نادانى چگونه لایق عبادتند؟
و این پنجمین صفتى است که معبود به حق باید داشته باشد و آنها فاقد آنند.
بت و بت پرستى در منطق قرآن مفهوم وسیعى دارد. هر موجود و هر کسى را که تکیه گاه خود در برابر خدا قرار دهیم و سرنوشت خود را دست او بدانیم او بت ما محسوب مىشود، به همین دلیل تمام آنچه در آیات فوق آمده در باره کسانى که امروز ظاهرا خدا پرستند اما استقلال یک فرد مؤمن راستین را از دست داده و تکیه گاهى براى خود از بندگان ضعیف انتخاب کردهاند و به صورت وابسته زندگى مىکند، شامل مىشود.
(آیه 22)- به دنبال این استدلالات زنده و روشن بر نفى صلاحیت بتها، چنین نتیجه گیرى مىکند بنابراین «معبود شما معبود واحدى است» (إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ).
و از آنجا که ایمان به مبدأ و معاد همه جا با یکدیگر قرین و لازم و ملزوم یکدیگرند بلافاصله اضافه مىکند: «آنها که ایمان به آخرت ندارند (و طبعا ایمان درستى به مبدأ نیز ندارند) دلهایشان حقیقت را انکار مىکند و در برابر حق مستکبرند» (فَالَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ).
و گر نه دلائل توحید براى آنها که حق جو و متواضع در مقابل حقیقتند آشکار است، و هم دلائل معاد، ولى خوى استکبار و عدم تسلیم در برابر حق سبب مىشود که آنها دائما حالت انکار و نفى به خود بگیرند.
(آیه 23)- در این آیه بار دیگر روى علم خدا به غیب و شهود و پنهان برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 561
و آشکار مجددا تکیه کرده، مىگوید: «قطعا خداوند از آنچه پنهان مىدارند و آنچه آشکار مىسازند باخبر است» (لا جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ).
این جمله در واقع تهدیدى است در برابر کفار و دشمنان حق که خدا از حال آنها هرگز غافل نیست.
آنها مستکبرند و «خداوند مستکبران را دوست نمىدارد» (إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ). چرا که استکبار در برابر حق اولین نشانه بیگانگى از خداست.
(آیه 24)-
شأن نزول:
این آیه در باره «مقتسمین» (تبعیض گران) که قبلا در باره آنها بحث شد نازل گردیده است، آنها شانزده نفر بودند که به چهار گروه تقسیم شدند و هر گروه چهار نفرى بر سر راه مردم در یکى از جادههاى مکه در ایام حج ایستادند تا پیش از آنکه مردم وارد شوند ذهن آنها را نسبت به قرآن و اسلام بدبین سازند، و بگویند محمد صلّى اللّه علیه و آله دین و آیین تازهاى نیاورده بلکه همان افسانههاى دروغین پیشینیان است.
تفسیر:
آنها که بار گناه دیگران را بر دوش مىکشند- در آیات گذشته سخن از مستکبران بود و در این آیه منطق همیشگى این گروه بىایمان منعکس شده است، مىگوید: «و هنگامى که به آنها گفته شود پروردگار شما چه چیز نازل کرده است؟ در پاسخ مىگویند: (اینها وحى الهى نیست) همان افسانههاى دروغین پیشینیان است» (وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قالُوا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ).
جالب این که مستکبران امروز نیز غالبا موذیانه براى فرار از حق و همچنین براى گمراه ساختن دیگران به این تهمت متوسل مىشوند، حتى در کتب جامعه شناسى شکل به اصطلاح علمى به آن دادهاند و مذهب را زاییده جهل بشر و تفسیرهاى مذهبى را اسطورهها مىنامند! اما آنها با مذاهب خرافى و ساختگى هرگز جنگ و ستیز ندارند، مخالفت آنها تنها با مذاهب راستین است که افکار انسانها را بیدار مىکند، و زنجیرهاى استعمار را درهم مىشکند سدّ راه مستکبران و استعمارگران است.
(آیه 25)- این آیه نتیجه اعمال این کوردلان را چنین بیان مىکند: «اینها باید برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 562
روز رستاخیز هم بار گناهان خود را بطور کامل بر دوش بکشند و هم سهمى از گناهان کسانى را که بخاطر جهل گمراه کردهاند»! (لِیَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ).
«بدانید آنها بدترین و زر و مسؤولیت را بر دوش مىکشند» (أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ).
چرا که گاهى گفتار آنها سبب گمراهى هزاران نفر مىشود، چقدر دشوار است که انسان هم بار گناهان خود را بر دوش کشد و هم سهمى از گناهان هزاران نفر دیگر را، و هرگاه سخنان گمراه کننده آنها باقى بماند و سر چشمه گمراهى نسلها شود بار آنها نیز بر دوششان سنگینى مىکند!
(آیه 26)- این آیه به بیان این نکته مىپردازد که این اولین بار نیست که مستکبران به رهبران الهى تهمت مىزنند و وحى آسمانى را اساطیر اولین مىشمارند، بلکه «آنهایى که قبل از اینها بودند نیز از این گونه توطئهها داشتند، ولى خداوند به سراغ شالوده زندگى آنها رفت و از اساس آن را ویران نمود، و سقف بر سرشان از بالا فرود آمد»! (قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَى اللَّهُ بُنْیانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ).
«و عذاب و مجازات الهى از آنجا که (باور نمىکردند و) نمىدانستند به سراغشان آمد» (وَ أَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ).
ریشه کن کردن ساختمان و فرود آمدن سقف، ممکن است اشاره به ساختمان و سقف ظاهرى آنها باشد که بر اثر زلزلهها و صاعقهها درهم کوبیده شد و بر سر آنان فرود آمد، و ممکن است کنایه از سازمان و تشکیلات آنها باشد که به فرمان خدا از ریشه برکنده شد، و نابود گشت، ضمنا مانعى ندارد که آیه اشاره به هر دو معنى باشد.
(آیه 27)- آنچه گفته شد عذاب دنیاى آنان است ولى مجازاتشان به همین جا پایان نمىگیرد، بلکه «بعد از این در روز رستاخیز خدا آنها را رسوا مىسازد» (ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُخْزِیهِمْ).
و آنها را مورد سؤال قرار مىدهد و مىگوید: «شریکانى که شما براى من ساختید (و به آنها عشق مىورزیدید) و به خاطر آنها با دیگران دشمنى مىکردید، برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 563
کجا هستند؟ (وَ یَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فِیهِمْ).
در اینجا آنها پاسخى براى این سؤال مسلما ندارند ولى: «کسانى که به آنها علم داده شده (زبان به سخن مىگشایند و) مىگویند: شرمندگى و رسوایى و بدبختى، امروز بر کافران است» (قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَى الْکافِرِینَ). و این خود یک نوع مجازات و کیفر روانى براى آنهاست.
(آیه 28)- این آیه با تعبیرى که درس تکان دهندهاى براى بیدار کردن غافلان و بىخبران است در توصیف کافران مىگوید: آنها «کسانى هستند که فرشتگان مرگ روح آنها را مىگیرند، در حالى که به خود ظلم کرده بودند» (الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ).
زیرا انسان هر ظلم و ستمى کند در درجه اول به خودش باز مىگردد و خانه خویشتن را قبل از خانه دیگران ویران مىسازد.
اما آنها هنگامى که خود را در آستانه مرگ مىبینند و پردههاى غرور و غفلت از مقابل چشمانشان کنار مىرود «فورا تسلیم مىشوند، (و به دروغ مىگویند:) ما کار بدى انجام نمىدادیم»! (فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ).
آیا دروغ مىگویند، به خاطر این که دروغ بر اثر تکرار، صفت ذاتى آنها شده است؟ و یا مىخواهند بگویند ما مىدانیم این اعمال را انجام دادهایم ولى اشتباه کردهایم و سوء نیت نداشتهایم، ممکن است هر دو باشد.
ولى بلافاصله به آنها گفته مىشود شما دروغ مىگویید، اعمال زشت فراوانى انجام دادید «آرى خداوند به آنچه انجام مىدادید (و همچنین از نیتهاى شما) باخبر است» (بَلى إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
بنابراین جاى انکار کردن و حاشا نمودن نیست! و این ایمان اضطرارى هم سودى ندارد.
(آیه 29)- «اکنون که چنین است از درهاى جهنم وارد شوید در حالى که جاودانه در آن خواهید بود» (فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها).
«چه جاى بدى است جایگاه متکبران» (فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 564
(آیه 30)- سرنوشت پاکان و نیکان: در آیات گذشته اظهارات مشرکان در باره قرآن و نتائج آن را خواندیم، اما در اینجا اعتقاد مؤمنان را با ذکر نتائجش مىخوانیم:
نخست مىگوید: «و (هنگامى که) به پرهیزکاران گفته مىشود پروردگار شما چه چیز نازل کرده است؟ مىگفتند: خیر و سعادت» (وَ قِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قالُوا خَیْراً).
چه تعبیر رسا و زیبا و جامعى! «خَیْراً» آن هم خیر مطلق، که مفهوم گستردهاش همه نیکیها، سعادتها و پیروزیهاى مادى و معنوى را در بر مىگیرد.
سپس همان گونه که در آیات گذشته، نتیجه اظهارات مشرکان، به صورت کیفرهاى مضاعف دنیوى و اخروى، مادى و معنوى، بیان شد، در آیه مورد بحث نتیجه اظهارات مؤمنان به این صورت بیان شده است: «براى کسانى که نیکى کردند، در این دنیا نیکى است» (لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ).
قابل توجه این که «حسنه» همانند «خیر» است که انواع حسنات و نعمتهاى این جهان را در بر مىگیرد.
این پاداشهاى دنیاى آنهاست، سپس اضافه مىکند: «و سراى آخرت از این هم بهتر است، و چه خوبست سراى پرهیزکاران»؟ (وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِینَ).
(آیه 31)- این آیه سراى پرهیزکاران را که قبلا بطور سر بسته بیان شد، توصیف کرده، مىگوید: سراى پرهیزکاران «باغهاى جاویدان بهشت است که همگى وارد آن مىشوند» (جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها).
«نهرهاى جارى از زیر درختانش مىگذرد» (تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
تنها مسأله باغ و درخت مطرح نیست، بلکه «هر چه بخواهند در آنجا هست» (لَهُمْ فِیها ما یَشاؤُنَ).
و در پایان آیه مىفرماید: «خداوند پرهیزکاران را چنین پاداش مىدهد» (کَذلِکَ یَجْزِی اللَّهُ الْمُتَّقِینَ).
(آیه 32)- در آیات گذشته خواندیم که فرشتگان مرگ مشرکان مستکبر را برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 565
قبض روح مىکنند در حالى که ستمگرند.
اما در اینجا مىخوانیم که: پرهیزکاران «کسانى هستند که فرشتگان قبض ارواح، روح آنان را مىگیرند در حالى که پاک و پاکیزهاند» (الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبِینَ). پاکیزه از آلودگى شرک پاکیزه از ظلم و استکبار و هر گونه گناه.
در اینجا فرشتگان «به آنها مىگویند: سلام بر شما باد»! (یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ). سلامى که نشانه امنیت و سلامت و آرامش کامل است.
سپس مىگویند: «وارد بهشت شوید به خاطر اعمالى که انجام مىدادید» (ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
تعبیر به «تَتَوَفَّاهُمُ» (روح آنها را دریافت مىدارند) اشاره است به این که مرگ به معنى فنا و نیستى و پایان همه چیز نیست، بلکه انتقالى است از یک مرحله به مرحله بالاتر.
(آیه 33)- بار دیگر به تجزیه و تحلیل، پیرامون طرز فکر و برنامه مشرکان و مستکبران پرداخته و با زبان تهدید مىگوید: آنها چه انتظارى مىکشند؟ «آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان (قبض ارواح) به سراغشان بیایند» درهاى توبه بسته شود، پرونده اعمال پیچیده گردد و راه بازگشت باقى نماند؟!َلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ)
.
«و یا (این که انتظار مىکشند) فرمان پروردگار (دائر به عذاب و مجازات آنها) فرا رسد» آنگاه توبه کنندَوْ یَأْتِیَ أَمْرُ رَبِّکَ)
. ولى توبه آنها در آن زمان بىاثر است.
سپس اضافه مىکند: تنها این گروه نیستند که این چنین مىکنند بلکه، «کسانى که پیش از ایشان بودند نیز چنین کردند»!َذلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ)
.
«خداوند به آنها ستم نکرد ولى آنها پیوسته به خویشتن ستم مىکردند»َ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ)
.
چرا که آنها در حقیقت تنها نتیجه اعمال خود را باز مىیابند.
(آیه 34)- باز به نتیجه اعمال آنها مىپردازد و مىگوید: «سر انجام، سیئات اعمالشان به آنها رسید» (فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 566
«و آنچه را استهزاء مىکردند (از وعدههاى عذاب الهى) بر آنها وارد شد» (وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).
آیه فوق بار دیگر این واقعیت را تأکید مىکند که این اعمال انسان است که دامان او را در این جهان و آن جهان مىگیرد و در چهرههاى مختلف تجسم مىیابد و او را رنج و آزار و شکنجه مىدهد نه چیز دیگر.
(آیه 35)- این آیه به یکى از منطقهاى سست و بىاساس مشرکان اشاره کرده، مىگوید: «و مشرکان گفتند: اگر خدا مىخواست نه ما و نه نیاکان ما هیچ چیز غیر او را عبادت نمىکردیم» و به سراغ بتها نمىرفتیم (وَ قالَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا).
«و چیزى را بدون اذن او تحریم نمىنمودیم» (وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ).
این جمله اشاره به قسمتى از چهارپایانى است که مشرکان در عصر جاهلیت، از پیش خود تحریم کرده بودند. آنها مىخواستند چنین استدلال کنند که اگر اعمال ما مورد رضاى خدا نیست پس چرا قبلا پیامبرانى نفرستاد و از همان روز اول به نیاکان ما نگفت من به این کار راضى نیستم این سکوت او دلیل بر رضاى اوست! لذا در پاسخ مىفرماید: «پیشینیان آنها نیز همین کارها را انجام دادند (و به همین بهانهها متوسل شدند) ولى آیا پیامبران الهى وظیفهاى جز ابلاغ آشکار دارند؟» (کَذلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ).
و این چنین است راه و رسم همه رهبران راستین که در اصل دعوت هرگز از سخنان دو پهلو استفاده نمىکنند، در بیان حقیقت چیزى فرو گذار نمىنمایند و تمام عواقب این صراحت و قاطعیت را نیز به جان پذیرا هستند.
(آیه 36)- به دنبال اعلام این واقعیت که وظیفه پیامبران تنها ابلاغ آشکار است، در این آیه اشاره کوتاه و جامعى به وضع دعوت پیامبران کرده، مىگوید: «ما در هر امتى رسولى فرستادیم» (وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا). که دعوت ما را به گوش امتها برسانند. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 567
سپس اضافه مىکند محتواى دعوت همه این رسولان این بود که: «خداى یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید» (أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ).
چرا که اگر پایههاى توحید محکم نشود، و طاغوتها از جوامع انسانى و محیط افکار طرد نگردند، هیچ برنامه اصلاحى قابل پیاده کردن نیست.
اکنون ببینیم نتیجه دعوت انبیا به توحید به کجا رسید، در اینجا قرآن مىگوید:
«گروهى از آن امتها کسانى بودند که خدا هدایتشان کرد» (فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ).
«و گروهى از آنان ضلالت و گمراهى دامانشان را گرفت» (وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ).
و در پایان آیه براى بیدار کردن گمراهان و تقویت روحیه هدایت یافتگان این دستور عمومى را صادر مىکند: «پس در روى زمین سیر کنید (و آثار گذشتگان را که بر صفحه زمین و در دل خاک نهفته است بررسى نمایید) و ببینید سر انجام کار کسانى که آیات خدا را تکذیب کردند به کجا کشید» (فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ).
این تعبیر خود دلیل زندهاى بر آزادى اراده انسان است، چرا که اگر هدایت و ضلالت اجبارى بود، سیر در ارض و مطالعه حالات پیشینیان بیهوده بود.
(آیه 37)- در این آیه ضمن دلدارى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تأکید مىکند که، سر انجام کار این گروه گمراه و لجوج به جایى مىرسد که: «هر قدر بر هدایت آنها حریص باشى (و تلاش کنى فایدهاى ندارد زیرا) خداوند کسى را که گمراه کرد هدایت نمىکند»! (إِنْ تَحْرِصْ عَلى هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ یُضِلُّ).
«و براى آنها هیچ یار و یاورى نیست» (وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ).
جمله فوق مخصوص آن گروه است که خیره سرى و لجاجت را به حد اعلا رسانده، و آن چنان در استکبار و غرور و غفلت و گناه غرقند که دیگر درهاى هدایت به روى آنها گشوده نخواهد شد.
(آیه 38)-
شأن نزول:
نقل شده که: مردى از مسلمانان از یکى از مشرکان طلبى داشت، هنگامى که از او مطالبه کرد او در پرداخت دین خود تعلل ورزید، مرد برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 568
مسلمان ناراحت شد و ضمن سخنانش چنین سوگند یاد کرد: قسم به چیزى که بعد از مرگ در انتظار او هستم ... (و هدفش قیامت و حساب خدا بود) مرد مشرک گفت:
سوگند به خدا که او هیچ مردهاى را زنده نخواهد کرد.
آیه نازل شد و به او و مانند او پاسخ گفت.
تفسیر:
معاد و پایان گرفتن اختلافها: در تعقیب بحثهایى که در آیات گذشته پیرامون مسأله «توحید» و «رسالت پیامبران» آمد، قرآن در اینجا با ذکر گوشهاى از مباحث «معاد»، این بحثها را تکمیل مىکند.
نخست مىگوید: «و آنها مؤکدا سوگند یاد کردند که خداوند کسانى را که مىمیرند هرگز مبعوث نمىکند»، و به زندگى جدید باز نمىگرداند (وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ).
این انکار بىدلیل، آن هم انکارى توأم با قسمهاى مؤکّد، نشانهاى از نادانى آنها و بىخبریشان بود، لذا قرآن در پاسخ آنها چنین مىگوید: «این وعده قطعى خداوند است (که همه مردگان را به حیات جدید باز مىگرداند تا نتیجه اعمالشان را ببینند) ولى غالب مردم نمىدانند» و بر اثر ناآگاهى دست به انکار مىزنند (بَلى وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ).
(آیه 39)- سپس به بیان یکى از هدفهاى معاد، و بعد از آن به ذکر قدرت خدا بر این کار، مىپردازد، تا نشان دهد اگر سر چشمه انکار آنها تصور بىهدف بودن معاد است این اشتباه بزرگى است.
نخست مىگوید: خداوند مردگان را مبعوث مىکند: «تا براى همگان روشن سازد آنچه را که در آن اختلاف داشتند» (لِیُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی یَخْتَلِفُونَ فِیهِ).
«و تا کسانى که این واقعیت را انکار مىکردند بدانند دروغ مىگفتند» (وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ کانُوا کاذِبِینَ).
بنابراین، بازگشت به وحدت و پایان گرفتن اختلافات عقیدتى یکى از اهداف معاد را تشکیل مىدهد که در آیه فوق به آن اشاره شده است.
(آیه 40)- در این آیه به بیان این حقیقت مىپردازد که اگر آنها بازگشت انسان برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 569
را به زندگى جدید محال مىشمرند باید بدانند که قدرت خداوند برتر و بالاتر از اینهاست، «هنگامى که ما چیزى را اراده کنیم فقط به آن مىگوییم موجود باش! آن نیز بلافاصله موجود مىشود» (إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ).
با چنین قدرت کاملهاى که تنها فرمان موجود باش، براى وجود هر چیز کافى است: دیگر چه جاى شک و تردید در قدرت خدا بر بازگشت مردگان به زندگى باقى مىماند؟
تعبیر به «کن» (موجود باش) نیز از ضیق بیان و عدم گنجایش الفاظ است، والا حتى نیاز به جمله «کن» نیست، اراده خدا همان و تحقق یافتن همان.
(آیه 41)-
شأن نزول:
در شأن نزول این آیه و آیه بعد چنین نقل کردهاند که گروهى از مسلمانان مانند «بلال» و «عمار یاسر» و «صهیب» و «خبّاب» پس از اسلام آوردن در مکه سخت تحت فشار بودند، و براى تقویت اسلام و رساندن صداى خود به دیگران، پس از هجرت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به «مدینه» هجرت کردند، در این میان «صیهب» که مرد مسنّى بود به مشرکان مکه چنین پیشنهاد کرد: بیایید اموال مرا بگیرید و بگذارید به «مدینه» بروم، آنها موافقت کردند.
آیه نازل شد و پیروزى او و امثال او را در این جهان و جهان دیگر بازگو کرد.
تفسیر:
پاداش مهاجران- در تعقیب آیات گذشته که از منکران قیامت و مشرکان لجوج سخن مىگفت، این آیه از مهاجران راستین و پاکباز سخن مىگوید، تا وضع دو گروه در مقایسه با یکدیگر روشن گردد.
نخست مىگوید: «آنها که پس از ستم دیدن در راه خدا، هجرت کردند، در این دنیا جایگاه و مقام خوبى به آنها مىدهیم» (وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً). چرا که آنها با نهایت اخلاص براى گسترش دعوت اسلام به تمام زندگى خویش پشت پا زدند.
این پاداش دنیاى آنهاست «اما پاداش آخرت، اگر بدانند، بسیار بزرگتر است» (وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ).
(آیه 42)- سپس در این آیه، این مهاجران راستین و پر استقامت و با ایمان را برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 570
با دو صفت توصیف کرده، مىگوید: «آنها کسانى هستند که شکیبایى و صبر و استقامت را پیشه خود ساخته، و توکل و تکیه آنها بر پروردگارشان است» (الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ).
(آیه 43)- اگر نمىدانید بپرسید: این آیه بار دیگر به بیان مسائل گذشته در رابطه با اصول دین مىپردازد، و به یکى از اشکالات معروف مشرکان پاسخ مىگوید:
آنها مىگفتند: چرا خداوند فرشتهاى را براى ابلاغ رسالت نازل نکرده است- و یا مىگفتند چرا پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مجهز به یک نیروى فوق العاده نیست که ما را مجبور به ترک کارهایمان بنماید.
خداوند در پاسخ آنها مىگوید: «و پیش از تو، جز مردانى که به آنها وحى مىکردیم، نفرستادیم»! (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلَّا رِجالًا نُوحِی إِلَیْهِمْ).
آرى! این مردان از جنس بشر بودند، با تمام غرایز و عواطف انسانى، دردهاى آنها را از همه بهتر تشخیص مىدادند، و نیازهاى آنها را به خوبى درک مىکردند، در حالى که هیچ فرشتهاى نمىتواند از این امور به خوبى آگاه گردد،.
سپس براى تأکید و تأیید این واقعیت اضافه مىکند: «اگر این موضوع را نمىدانید (بروید و) از اهل اطلاع بپرسید» (فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
(آیه 44)- در این آیه مىگوید: اگر شما آگاه نیستید از آنها بپرسید که: «از دلائل روشن و کتب» پیامبران پیشین آگاهند! (بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ).
به این ترتیب «مسأله تخصص» نه تنها در زمینه مسائل اسلامى و دینى از سوى قرآن به رسمیت شناخته شده، بلکه در همه زمینهها مورد قبول و تأکید است، و روى این حساب بر همه مسلمانان لازم است که در هر عصر و زمان افراد آگاه و صاحب نظر درستکار مورد اطمینان، در همه زمینهها داشته باشند که اگر کسانى مسائلى را نمىدانند به آنها مراجعه کنند.
سپس روى سخن را به پیامبر کرده، مىگوید: «و ما این ذکر (قرآن) را بر تو نازل کردیم تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها تبیین کنى» (وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 571
«و تا این که آنها (در این آیات، و وظائفى که در برابر آن دارند) بیندیشند» (وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ).
در واقع دعوت و برنامه رسالت تو از نظر اصولى چیز نوظهور و بىسابقهاى نیست همان گونه که بر رسولان پیشین، کتب آسمانى نازل کردیم تا مردم را به وظائفشان در برابر خدا و خلق و خویشتن آشنا سازند بر تو نیز این قرآن را نازل کردیم، تا به تبیین مفاهیم و تعالیم آن بپردازى و اندیشه انسانها را بیدار سازى.
(آیه 45)- انواع مجازاتها در برابر انواع گناهان! قرآن در بسیارى از بحثها، مطالب استدلالى را با مسائل عاطفى چنان به هم مىآمیزد که برترین اثر را در نفوس شنوندگان داشته باشد، آیات گذشته یک بحث منطقى در زمینه نبوت و معاد با مشرکان داشت، ولى در اینجا به تهدید جباران و مستکبران و گنهکاران لجوج مىپردازد و آنها را به انواع عذابهاى الهى بیم مىدهد.
نخست مىگوید: «آیا توطئهگران (ى که براى خاموش کردن نور حق به انواع نقشههاى شوم متوسل شدند) از این ایمن گشتند که ممکن است خداوند آنها را در زمین فرو برد»؟ (أَ فَأَمِنَ الَّذِینَ مَکَرُوا السَّیِّئاتِ أَنْ یَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ).
آیا بعید است که زمین لرزه وحشتناکى رخ دهد، پوسته زمین بشکافد و دهان باز کند و آنها و همه زندگانیشان را در خود فرو برد، همان گونه که در تاریخ اقوام، کرارا اتفاق افتاده است؟
سپس اضافه مىکند: «و یا این که (هنگامى که آنها در حال غفلتند) عذاب (الهى) از آنجا که انتظارش را ندارند به سراغشان آید» (أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ).
(آیه 46)- «و یا به هنگامى که (آنها براى کسب مال بیشتر و درآمد فزونتر) در رفت و آمد هستند (عذاب) دامانشان را بگیرد» (أَوْ یَأْخُذَهُمْ فِی تَقَلُّبِهِمْ).
«در حالى که قادر به فرار (از چنگال عذاب) نیستند» (فَما هُمْ بِمُعْجِزِینَ).
(آیه 47)- «و یا این که (مجازات الهى یک مرتبه به سراغشان نیاید بلکه) بطور تدریجى و ضمن هشدارهاى پىدرپى، آنها را گرفتار سازد»؟ (أَوْ یَأْخُذَهُمْ عَلى تَخَوُّفٍ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 572
امروز همسایه آنها گرفتار سانحهاى مىشود، فردا یکى از بستگانشان و خلاصه هشدارها یکى بعد از دیگرى به سراغ آنها مىآید اگر بیدار شدند چه بهتر، و گر نه مجازات نهایى آنها را فرو خواهد گرفت.
تدریجى بودن عذاب و مجازات در این گونه موارد براى آن است که هنوز احتمال هدایت در این گروه وجود دارد، و رحمت خداوند اجازه نمىدهد که با اینها همچون سایرین رفتار شود «زیرا پروردگار شما رئوف و رحیم است» (فَإِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ).
(آیه 48)- سجده همه مخلوقات و جنبندگان حتى سایههایشان براى خدا! در اینجا بار دیگر به بحث توحید باز مىگردد، نخست مىگوید: «آیا آنها (مشرکان توطئهگر) مخلوقات خدا را ندیدند که (چگونه) سایههایشان از راست و چپ حرکت دارند و با خضوع براى خدا سجده مىکنند»؟ (أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلى ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ یَتَفَیَّؤُا ظِلالُهُ عَنِ الْیَمِینِ وَ الشَّمائِلِ سُجَّداً لِلَّهِ وَ هُمْ داخِرُونَ).
(آیه 49)- در آیه گذشته تنها سخن از «سجده» سایهها- با آن مفهوم وسیعش- به میان آمده بود، ولى در این آیه این مسأله را به عنوان یک برنامه عمومى براى همه موجودات مادى و غیر مادى، آسمانى و زمینى بیان کرده، مىگوید: «و آنچه در آسمانها و آنچه در زمین از جنبندگان است و همچنین فرشتگان، براى خدا سجده مىکنند» (وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ دابَّةٍ وَ الْمَلائِکَةُ).
«و آنها در این راه هیچ گونه استکبار نمىورزند» (وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ). و در برابر خدا و فرمان او تسلیم محضند.
حقیقت سجده، نهایت خضوع و تواضع و پرستش و تسلیم است، و آن سجده معمولى ما که بر هفت عضو انجام مىدهیم مصداقى از این مفهوم عام است، و منحصر به آن نیست.
جمله «وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ» اشاره به وضع حال فرشتگان است، که آنها در خضوع و سجده در پیشگاه حق کمترین استکبار به خود راه نمىدهند.
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 573
(آیه 50)- لذا بلافاصله بعد از آن به دو قسمت از صفات آنها که تأکیدى است بر نفى استکبار اشاره کرده، مىگوید: «آنها از مخالفت پروردگارشان که بر فراز آنها و (حاکم بر آنها) است مىترسند» (یَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ).
«و آنچه را مأموریت دارند به خوبى انجام مىدهند» (وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ).
از این آیه به خوبى استفاده مىشود که نشانه نفى استکبار دو چیز است: ترس در برابر مسؤولیتها، و انجام فرمانهاى خدا بدون چون و چرا.
آیه 51)- دین یکى و معبود یکى! در تعقیب بحث توحید و خداشناسى از طریق نظام آفرینش، در اینجا به نفى شرک مىپردازد، تا با تقارن این دو به یکدیگر، حقیقت آشکارتر شود.
در آغاز مىگوید: «خدا دستور داده که دو معبود براى خود انتخاب نکنید» (وَ قالَ اللَّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَیْنِ اثْنَیْنِ).
«معبود تنها یکى است» (إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ).
وحدت نظام آفرینش و وحدت قوانین حاکم بر آن، خود دلیلى بر وحدت آفریدگار و وحدت معبود است.
اکنون که چنین است، «تنها از (کیفر) من بترسید» و از مخالفت فرمان من بیم داشته باشید (فَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ).
(آیه 52)- و به دنبال این دستور ضمن سه آیه، دلیل توحید عبادت را با چهار بیان مشخص مىکند: نخست مىگوید: «آنچه در آسمانها و زمین است از آن اوست» (وَ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
آیا در مقابل کسى که مالک عالم هستى است باید سجده کرد یا بتهاى فاقد همه چیز؟
سپس اضافه مىکند: نه تنها آسمانها و زمین از آن اوست که «همواره دین و تمام قوانین نیز از ناحیه او مىباشد» (وَ لَهُ الدِّینُ واصِباً).
و در پایان این آیه مىفرماید: با این حال که همه قوانین و دین و اطاعت از آن خداست «آیا از غیر خدا پرهیز مىکنید»؟ (أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 574
مگر بتها مىتوانند به شما زیانى برسانند؟ یا نعمتى به شما ببخشند؟ که از مخالفتشان بیم دارید و عبادتشان را لازم مىشمرید؟!
(آیه 53)- «با این که آنچه از نعمتها دارید همه از ناحیه خداست» (وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ).
این در حقیقت سومین بیان است براى لزوم پرستش معبود یگانه یعنى «اللّه» و منظور این است که اگر پرستش بتها به خاطر شکر نعمت است، سر تا پاى وجود شما را نعمتهاى خدا فراگرفته است.
علاوه بر این: «هنگامى که ناراحتیها، مصائب بلاها و رنجها به سراغ شما مىآید (براى رفع آنها) تنها دست تضرع به درگاه او برمىدارید و او را مىخوانید» (ثُمَّ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْئَرُونَ).
بنابراین، اگر پرستش بتها به خاطر دفع ضرر و حل مشکلات است، آن هم که از ناحیه خداست و این چهارمین بیان براى مسأله توحید عبادت است.
(آیه 54)- آرى! در این گونه موارد خداوند نداى شما را مىشنود و به آن پاسخ مىگوید و مشکلاتتان را برطرف مىسازد «سپس هنگامى که زیان و رنج را از شما برطرف ساخت گروهى از شما براى پروردگارشان همتا قرار مىدهند» و به سراغ بتها مىروند (ثُمَّ إِذا کَشَفَ الضُّرَّ عَنْکُمْ إِذا فَرِیقٌ مِنْکُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ).
در حقیقت قرآن به این نکته باریک اشاره مىکند که فطرت توحید در وجود همه شما هست، ولى در حال عادى، پردههاى غفلت و غرور و جهل و تعصب و خرافات آن را مىپوشاند.
(آیه 55)- در این آیه پس از ذکر دلائل منطقى فوق و روشن شدن حقیقت، با لحنى تهدیدآمیز چنین مىگوید: بگذار «تا نعمتهایى را که به آنها دادهایم کفران کنند و (اکنون) چند روزى از (متاع دنیا) بهرهمند شوید اما به زودى خواهید دانست» نتیجه و پایان کارتان چیست (لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ).
این درست به آن مىماند که انسان شخص متخلف و منحرفى را با دلائل مختلف، نصیحت و ارشاد کند و سر انجام چون امکان دارد این نصایح و اندرزها در برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 575
او اثر نکند با یک جمله تهدیدآمیز گفتار خود را پایان مىدهد و مىگوید: با توجه به این مطالبى که گفتم باز هم هر چه از دستت برمىآید بکن ولى نتیجه کارت را به زودى خواهى دید.
(آیه 56)- در تعقیب بحثهاى مستدل پیرامون نفى شرک و بت پرستى، در اینجا به سه قسمت از بدعتها و عادات شوم مشرکان اشاره کرده، مىگوید: آنها براى بتهایى که هیچ گونه سود و زیانى از آنها سراغ ندارند، سهمى از آنچه به آنان روزى دادهایم قرار مىدهند» (وَ یَجْعَلُونَ لِما لا یَعْلَمُونَ نَصِیباً مِمَّا رَزَقْناهُمْ).
این سهم، قسمتى از شتران و چهارپایان و بخشى از زراعت بوده که در سوره انعام آیه 136 به آن اشاره شده که مشرکان در جاهلیت آنها را مخصوص بتان مىدانستند و در راه آنها خرج مىکردند.
سپس اضافه مىکند: «به خدا سوگند (در دادگاه عدل قیامت) از این دروغها و تهمتها بازپرسى خواهید شد»! (تَاللَّهِ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَفْتَرُونَ).
بنابراین عمل زشت و شوم شما هم زیان دنیا دارد زیرا قسمتى از سرمایههاى شما را مىبلعد و هم زیان مجازات در جهان دیگر.
(آیه 57)- آنجا که تولد دختر ننگ بود! دومین بدعت شوم مشرکان این بود که: آنها (در پندار خود) براى خداوند دختران قرار مىدهند منزه است» از این که فرزندى داشته باشد (وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ). خداوندى که از هرگونه آلایش جسمانى پاک است.
«ولى براى خودشان آنچه را میل دارند قائل مىشوند» (وَ لَهُمْ ما یَشْتَهُونَ).
یعنى، هرگز حاضر نبودند همین دختران را که براى خدا قائل شده بودند براى خود نیز قائل شوند و اصلا دختر براى آنها عیب و ننگ محسوب مىشد!
(آیه 58)- این آیه براى تکمیل مطلب فوق اشاره به سومین عادت زشت و شوم آنها کرده، مىگوید: «هنگامى که به یکى از آنها بشارت داده شود، خدا دخترى به تو داده آن چنان از فرط ناراحتى چهرهاش تغییر مىکند که صورتش سیاه مىشود»! (وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 576
«و مملو از خشم و غضب مىگردد» (وَ هُوَ کَظِیمٌ).
(آیه 59)- کار به همین جا پایان نمىگیرد او براى نجات از این ننگ و عار که به پندار نادرستش، دامنش را گرفته «از قوم و قبیله خود به خاطر این بشارت بدى که به او داده شده است متوارى مىگردد» (یَتَوارى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ).
باز هم دائما در این فکر غوطهور است که «آیا این ننگ را بر خود بپذیرد و دختر را نگهدارد و یا آن را زنده در زیر خاک پنهان سازد»! (أَ یُمْسِکُهُ عَلى هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ).
در پایان آیه این حکم ظالمانه و شقاوت آمیز غیر انسانى را با صراحت هر چه بیشتر محکوم کرده، مىگوید: «چه بد حکم مىکنند»! (أَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ).
(آیه 60)- سر انجام ریشه این همه آلودگیها و بدبختیها را چنین معرفى مىکند که: اینها همه زاییده عدم ایمان آخرت است و «براى آنها که به سراى آخرت ایمان ندارند صفات زشت است» (لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ).
«و براى خداوند صفات عالى است» (وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى).
«و او قادر حکیم است» (وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
فراموش کردن خدا و همچنین فراموش کردن دادگاه عدل او انگیزه همه پستیها و زشتیها و انحرافها و خرافات است.
نقش اسلام در احیاى ارزش مقام زن:
تحقیر و درهم شکستن شخصیت زن، تنها در میان عرب جاهلى نبود، بلکه در میان اقوام دیگر و حتى شاید متمدنترین ملل آن زمان نیز، زن شخصیتى ناچیز داشت، و غالبا با او به صورت یک کالا و نه یک انسان رفتار مىشد، البته عرب جاهلى این تحقیر را در اشکال زنندهتر و وحشتناکترى انجام مىداد.
ولى اسلام ظهور کرد و با این خرافه در ابعاد مختلفش سرسختانه جنگید و خود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آن قدر به دخترش بانوى اسلام فاطمه زهرا علیها السّلام احترام مىگذاشت که مردم تعجب مىکردند، با تمام مقامى که داشت، دست دخترش را مىبوسید، و به هنگام مراجعت از سفر نخستین کسى را که دیدار مىکرد، دخترش فاطمه بود. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 577
در حدیثى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم که فرمود: «چه فرزند خوبى است دختر! هم پرمحبت است، هم کمک کار، هم مونس است و هم پاک و پاک کننده».
در حقیقت این احترام به شخصیت زن سبب آزادى او در جامعه و پایان دادن به دوران بردگى زنان است.
ولى با نهایت تأسف هنوز در جوامع اسلامى، آثارى از همان افکار جاهلى وجود دارد، و هنوز کم نیستند خانوادههایى که از تولد پسر خوشحال و از نوزاد دختر ناراحت مىشوند.
حتى در جوامع غربى که تصور مىکنند براى زن شخصیت والایى قائلند عملا مىبینیم او را آنچنان تحقیر کردهاند که به صورت یک عروسک بىارزش یا وسیلهاى براى خاموش کردن آتش شهوت و یا ابزارى براى تبلیغ کالاهایشان در آوردهاند.
(آیه 61)- گر حکم شود که مست گیرند ...! بعد از ذکر جنایات وحشتناک مشرکان عرب در زمینه بدعتهاى زشت و زنده به گور کردن دختران ممکن است این سؤال براى بعضى پیش آید که چگونه خداوند بندگان گنه کار را با این همه ظلم و جنایت فجیع سریعا کیفر نمىدهد؟! این آیه در مقام پاسخ به همین سؤال است، مىگوید: «اگر بنا شود خداوند مردم را به ظلمها و ستمهایى که مرتکب مىشوند کیفر دهد، جنبندهاى بر پشت زمین باقى نخواهد گذارد»! (وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَکَ عَلَیْها مِنْ دَابَّةٍ).
و هنگامى که انسانها از میان بروند، فلسفه وجود جنبندگان دیگر، نیز از میان خواهد رفت و نسل آنها قطع مىشود.
سپس قرآن به ذکر این نکته مىپردازد که خداوند به همه ظالمان و ستمگران مهلت مىدهد «و تا اجل مسمى (زمان معینى) مرگ آنها را به تأخیر مىاندازد» (وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى).
«اما هنگامى که اجل آنها سر رسد، نه ساعتى تأخیر مىکنند، و نه ساعتى پیشى مىگیرند» (فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ). بلکه درست در همان لحظه موعود، مرگ دامانشان را فرا مىگیرد و لحظهاى پیش و پس نخواهد داشت.
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 578
(آیه 62)- بار دیگر با بیان تازهاى بدعتهاى زشت و خرافاتى را که عربهاى جاهلى داشتند- در زمینه تنفّر از فرزندان دختر و اعتقاد به این که فرشتگان دختران خدایند- محکوم کرده، مىگوید: «آنها براى خدا چیزهایى (فرزندان دختر) قرار مىدهند که خودشان از آن کراهت دارند»! (وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما یَکْرَهُونَ).
این تناقض عجیبى است، اگر فرشتگان دختران خدایند، پس معلوم مىشود دختر چیز خوبى است، چرا شما از فرزندان دختر ناراحت مىشوید! و اگر بد است چرا براى خدا قائل هستید؟
«و با این حال آنها به دروغ مىگویند که سر انجام نیک و پاداش خیر از براى آنهاست» (وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى).
با کدام عمل، انتظار چنین پاداشى را دارند؟
لذا بلافاصله مىگوید: «ناچار براى آنها آتش دوزخ است» (لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ). یعنى، نه تنها عاقبت نیکى ندارند، بلکه پایان کارشان جز آتش دوزخ نیست.
«و آنها از پیشگامان در آتشند» (وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ).
(آیه 63)- و از آنجا که ممکن است بعد از شنیدن داستان عرب جاهلى براى بعضى این سؤال پیش آید که چگونه ممکن است انسان جگر گوشه خود را با آن قساوت، زنده به زیر خاکها بفرستید؟ در این آیه گویى به پاسخ پرداخته، مىگوید:
«به خدا سوگند ما پیش از تو پیامبرانى به سوى امتهاى پیشین فرستادیم، ولى شیطان اعمالشان را در نظرشان زینت داد» (تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ).
سپس اضافه مىکند: گروه مشرکان فعلى نیز دنبالهرو همان برنامههاى انحرافى امتهاى پیشیناند که شیطان اعمالشان را در نظرشان تزیین داده بود و «شیطان امروز ولى و راهنما و سرپرست آنهاست»! (فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ). و از رهنمودهاى او الهام مىگیرند.
«و (به همین جهت) عذاب دردناکى براى آنهاست» (وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).
(آیه 64)- این آیه هدف بعثت پیامبران را بیان مىکند تا روشن شود که اگر برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 579
اقوام و ملتها، هوى و هوسها، و سلیقههاى شخصى خود را کنار بگذارند و دست به دامن راهنمایى پیامبران بزنند، اثرى از این گونه خرافهها، اختلافها، و اعمال ضد و نقیض باقى نمىماند، مىگوید: «ما قرآن را بر تو نازل نکردیم مگر براى این که آنچه را در آن اختلاف دارند براى آنها روشن کنى» (وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ إِلَّا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ).
«و (این قرآن) مایه هدایت و رحمت است، براى قومى که ایمان مىآورند» (وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).
(آیه 65)- آبها، میوهها، دامها: بار دیگر به بیان نعمتها و مواهب گوناگون پروردگار باز مىگردد، که هم تأکیدى است بر مسأله توحید و شناخت خدا، و هم در لابلاى آن اشارهاى به مسأله معاد است، و هم با ذکر این نعمتها، حس شکرگزارى بندگان را تحریک کرده، آنها را از این طریق به خدا نزدیکتر مىسازد.
نخست مىگوید: «خداوند از آسمان آبى فرستاد و زمین را پس از آنکه مرده بود به وسیله آن حیات بخشید» (وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها).
«در این نشانه روشنى است (از عظمت خدا) براى جمعیتى که گوش شنوا دارند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ).
هم نشانهاى است از قدرت عظمت آفریدگار، و هم دلیلى است بر امکان معاد و هم نعمت بزرگى است از نعمتهاى خداوند.
(آیه 66)- بعد از نعمت آب که مسلما نخستین پایه حیات است، به نعمت وجود چهارپایان و مخصوصا ماده غذایى بسیار مفیدى مانند شیر که از آنها گرفته مىشود اشاره کرده، مىگوید: «و در وجود چهارپایان براى شما درس عبرتى است» (وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً).
چه عبرتى از این برتر که: «از درون شکم آنها از میان غذاهاى هضم شده، و خون، شیر خالص و گوارا به شما مىنوشانیم» (نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِهِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبِینَ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 580
مىدانیم که مقدار کمى از غذا مانند بعضى از مواد قندى و همچنین آب از همان دیوارههاى معده جذب بدن مىشود، اما قسمت عمده، هنگامى که غذاى هضم شده منتقل به رودهها شد وارد خون مىگردد، و نیز مىدانیم که شیر از غدههاى مخصوصى که درون پستان است تراوش مىکند و مواد اصلى آن از خون و غدههاى چربى ساز گرفته مىشود.
به این ترتیب این ماده سفید رنگ تمیز خالص، از میان غذاهاى هضم شده مخلوط با تفالهها، و از لابلاى خون به دست مىآید، و این به راستى عجیب است، سر چشمهاى آن چنان آلوده و تنفر آمیز، اما محصولش این چنین خالص و گوارا و نیروبخش!
(آیه 67)- بعد از حیوانات و شیر آنها به بخشى از مواهب گیاهان پرداخته، مىگوید: «و خداوند از میوههاى درختان نخل و انگور (غذاى پربرکتى نصیب شما ساخت که گاه آن را به صورت زیانبار در مىآورید و از آن مسکرات (ناپاک) و روزى خوب و پاکیزه مىگیرید» (وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِیلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً وَ رِزْقاً حَسَناً).
«در این نشانه روشنى است براى جمعیتى که اندیشه مىکنند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ).
(آیه 68)- پروردگارت به زنبور عسل وحى فرستاد! در اینجا لحن قرآن به طرز شگفت انگیزى تغییر مىیابد و در عین ادامه دادن بحثهاى پیشین در زمینه نعمتهاى مختلف الهى و بیان اسرار آفرینش، سخن از «زنبور عسل» (نحل) و سپس خود عسل به میان مىآورد، اما در شکل یک مأموریت الهى و الهام مرموز که نام «وحى» بر آن گذارده شده است.
نخست مىگوید: «و پروردگار تو به زنبور عسل، وحى کرد که خانههایى از کوهها و درختان و داربستهایى که مردم مىسازند انتخاب کن» (وَ أَوْحى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ).
«وحى» در اینجا همان فرمان غریزه و انگیزهها و الهام ناخودآگاهى است که برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 581
خداوند در جانداران مختلف آفریده است.
نخستین مأموریت زنبوران در این آیه مأموریت خانه سازى ذکر شده، و این شاید به خاطر آن است که مسأله مسکن مناسب نخستین شرط زندگى است و به دنبال آن فعالیتهاى دیگر امکان پذیر مىشود.
(آیه 69)- بعد دومین مأموریت زنبور عسل شروع مىشود چنانکه قرآن مىگوید: ما به او الهام کردیم که: «سپس از تمام ثمرات تناول کن» (ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ).
«و راههایى را که پروردگارت براى تو تعیین کرده به راحتى بپیما» (فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلًا).
سر انجام آخرین مرحله مأموریت آنها را (به صورت یک نتیجه) این چنین بیان مىکند: «از درون زنبوران عسل نوشیدنى مخصوصى خارج مىشود که رنگهاى مختلفى دارد» (یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ).
رنگ عسل بر حسب آن که بر چه گل و ثمرهاى نشسته و از آن بهره گیرى کرده تفاوت مىکند.
«در این (شراب حلال) داروى شفابخش مهمى براى مردم است» (فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ).
مىدانیم در گلها و گیاهان، داروهاى حیات بخشى نهفته شده است و جالب این که دانشمندان از طریق تجربه به این حقیقت رسیدهاند که زنبوران به هنگام ساختن عسل آن چنان ماهرانه عمل مىکنند که خواص درمانى و دارویى گیاهان کاملا به عسل منتقل شده و محفوظ مىماند! «و در این (ماجراى برنامه زندگى زنبوران عسل و ارمغانى که آنها براى جهان انسانیت مىآورند، که هم غذاست، هم شفا و هم درس زندگى) نشانه روشنى (از عظمت و قدرت پروردگار) است براى جمعیتى که مىاندیشند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ).
(آیه 70)- سر چشمه تفاوت روزیها: در اینجا مسأله اثبات خالق یکتا را برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 582
تعقیب مىکند و آن از طریق دگرگونى و تغییرات نعمتها است که از اختیار انسان بیرون است و نشان مىدهد از ناحیه دیگرى مقدر مىشود.
نخست مىگوید: «و خداوند شما را آفرید» (وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ).
«سپس روح شما را بطور کامل مىگیرد» و مرگتان فرا مىرسد (ثُمَّ یَتَوَفَّاکُمْ).
هم حیات از ناحیه اوست، و هم مرگ تا بدانید این شما نیستید که آفریننده مرگ و حیاتید.
مقدار طول عمر شما نیز در اختیارتان نیست، بعضى در جوانى یا نزدیک به پیرى از دنیا مىروند ولى «بعضى از شما به بالاترین و بدترین سالیان عمر (یعنى نهایت پیرى) باز مىگردند» (وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ).
«و نتیجه این عمر طولانى آن خواهد شد که بعد از علم و دانش و آگاهى چیزى نخواهد دانست» و همه را به دست فراموشى مىسپارد (لِکَیْ لا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً).
درست مانند آغاز عمر و سنین کودکى که یک پارچه نسیان بود و فراموشکارى و ناآگاهى، آرى «خداوند آگاه و قادر است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ قَدِیرٌ).
همه قدرتها در اختیار اوست و به هر مقدار که صلاح بداند مىبخشد و به هر موقع که لازم ببیند مىگیرد.
(آیه 71)- در این آیه نیز ادامه مىدهد که حتى روزیهاى شما به دست شما نیست، «این خداوند است که بعضى از شما را بر بعض دیگرى از نظر روزى برترى مىدهد» (وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلى بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ).
«اما آنها که برترى یافتهاند (به خاطر تنگ نظرى) حاضر نیستند از آنچه در اختیار دارند به بندگان مملوک خود بدهند (و آنها را در اموال خویش شریک سازند) تا آنها نیز با ایشان مساوى گردند» (فَمَا الَّذِینَ فُضِّلُوا بِرَادِّی رِزْقِهِمْ عَلى ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَهُمْ فِیهِ سَواءٌ).
از این آیه استفاده مىشود که مسلمانان در محیط خانواده و در برابر زیر دستان نباید براى خود هیچ گونه فضیلت و امتیازى قائل شوند.
این تفاوت درآمدها از تفاوت استعدادهایى سر چشمه مىگیرد که آن هم از برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 583
مواهب الهى است، ممکن است در پارهاى از موارد اکتسابى باشد ولى در پارهاى از موارد نیز قطعا غیر اکتسابى است، بنابراین حتى در یک جامعه سالم از نظر اقتصادى نیز تفاوت درآمدها غیر قابل انکار است، ولى با این حال آنچه پایه اصلى پیروزیها را تشکیل مىدهد تلاش و سعى و کوشش آدمى است.
اما نباید تفاوت استعدادها و درآمدها باعث سوء استفاده در راه ایجاد جامعه طبقاتى گردد.
و به همین دلیل در پایان آیه مىفرماید: «آیا آنها نعمت خدا را انکار مىکنند» (أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ).
اشاره به این که این تفاوتها در صورت طبیعیش (نه صورت مصنوعى و ظالمانه) از نعمتهاى خداست که براى حفظ نظام مجتمع بشرى و پرورش استعدادهاى مختلف ایجاد شده است.
(آیه 72)- در این آیه که مانند دو آیه گذشته با کلمه «اللّه» شروع مىشود، و بیانگر نعمتهاى خداوند است، اشاره به مواهب او از نظر نیروهاى انسانى و معاونان و کمک کاران، و همچنین روزیهاى پاکیزه، مىکند و این حلقههاى سهگانه نعمت را که در این سه آیه ذکر شده تکمیل مىنماید.
یعنى، از نظام حیات و مرگ، شروع کرده، سپس تفاوت روزیها و استعدادها را که نظام «تنوع زندگى» است بیان مىکند، و با آیه مورد بحث که ناظر به نظام تکثیر مثل بشر، و روزیهاى پاکیزه است پایان مىگیرد.
مىگوید: «خداوند براى شما از جنس خودتان همسرانى قرار داد» (وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً).
همسرانى که هم مایه آرامش روح و جسمند و هم سبب بقاء نسل.
لذا بلافاصله اضافه مىکند: «و از همسرانتان براى شما فرزندان و نوهها قرار داد» (وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ بَنِینَ وَ حَفَدَةً).
سپس مىفرماید: «و (خداوند) از پاکیزهها به شما روزى داد» (وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 584
و در پایان به عنوان یک نتیجه گیرى کلى از این بحث مىگوید: آیا آنها با این همه آثار عظمت و قدرت خدا که مشاهده مىکنند، و این همه مواهبى که از ناحیه او به آنها ارزانى شده باز سراغ بتها مىروند «آیا به باطل ایمان مىآورند و نعمت خداوند را انکار مىکنند؟» (أَ فَبِالْباطِلِ یُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ یَکْفُرُونَ).
(آیه 73)- در تعقیب بحثهاى توحیدى گذشته، این آیه، به مسأله شرک پرداخته و با لحنى پر از سرزنش و توبیخ مىگوید: «آنها غیر از خدا، موجوداتى را مىپرستند که هیچ رزقى را براى آنان از آسمانها و زمین در اختیار ندارند» (وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَمْلِکُ لَهُمْ رِزْقاً مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ شَیْئاً).
نه تنها مالک چیزى در این زمینه نیستند، بلکه «توانایى (بر خلق و ایجاد و دسترسى به روزیها) نیز ندارند» (وَ لا یَسْتَطِیعُونَ).
اشاره به این که مشرکان به این گمان به دنبال پرستش بتها مىرفتند که آنها را در سرنوشت و سود و زیان خود، مؤثر مىپنداشتند.
(آیه 74)- این آیه به عنوان یک نتیجه گیرى مىگوید: اکنون که چنین است «پس براى خدا امثال (و شبیهها) قائل نشوید» (فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ).
«چرا که خدا مىداند و شما نمىدانید» (إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
جمله «فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ» اشاره به منطقى است که مشرکان عصر جاهلى داشتهاند. آنها مىگفتند: ما اگر به سراغ بتها مىرویم به خاطر این است که ما شایسته پرستش خدا نیستیم باید به سراغ بتها برویم که آنها مقربان درگاه او هستند! خداوند همانند یک پادشاه بزرگ است که وزراء و خاصان او به سراغ او مىروند، ولى توده مردم که دسترسى به او ندارند به سراغ حواشى و خاصان و مقربانش خواهند رفت.
قرآن در پاسخ آنها مىگوید: «براى خداوند مثال نزنید» یعنى، مثالى که متناسب با افکار محدود و موجودات «ممکن» و مملوّ از نقایص است.
خدایى که شما را دعوت به نیایش و سخن گفتن مستقیم با خودش کرده، و درهاى خانهاش را شب و روز به روى شما باز گذارده، این خدا را نباید به پادشاه برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 585
جبار مستکبرى تشبیه کرد که درون قصرش خزیده و جز عده معدودى، راه به درون خانه او ندارند.
(آیه 75)- دو مثال زنده براى مؤمن و کافر! در تعقیب آیات گذشته که از ایمان و کفر و مؤمنان و مشرکان سخن مىگفت در این آیه و آیه بعد با ذکر دو مثال زنده و روشن، حال این دو گروه را مشخص مىکند:
در نخستین مثال، «مشرکان» را به برده مملوکى که توانایى هیچ چیز را ندارد، و «مؤمنان» را به انسان غنى و بىنیازى که از امکانات خود همگان را بهرهمند مىسازد تشبیه مىکند، و مىگوید: «خداوند مثالى زده: برده مملوکى را که قادر بر هیچ چیز نیست»! (ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلى شَیْءٍ).
آرى! بنده بندگان خدا بودن، نتیجهاى جز اسارت و محدودیت از هر نظر نخواهد داشت.
و در مقابل آن انسان با ایمانى را مثل زده، مىفرماید: «و کسى که از جانب خویش به او رزق حسن (و انواع روزیها و مواهب پاکیزه) بخشیدهایم» (وَ مَنْ رَزَقْناهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً).
«این انسان (آزاده با داشتن امکانات فراوان) پنهان و آشکار از آنچه در اختیار دارد انفاق مىکند» (فَهُوَ یُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْراً).
«آیا این دو نفر یکسانند؟!» (هَلْ یَسْتَوُونَ). مسلما نه! بنابراین «همه حمد و ستایش مخصوص خداست» (الْحَمْدُ لِلَّهِ).
خداوندى که بندهاش آزاده و پرقدرت و پربخشش است، نه از آن بتها که بندگانشان آن چنان ناتوان و محدود و بىقدرت و اسیرند! «ولى اکثر آنها (مشرکان) نمىدانند» (بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ).
(آیه 76)- دگر بار مثال گویاى دیگرى براى بندگان بت، و مؤمنان راستین مىزند و آنها را به ترتیب به گنگ مادر زادى که در عین حال برده و ناتوان است، و یک انسان آزاده گویا که دائما به عدل و داد دعوت مىکند و بر صراط مستقیم قرار دارد تشبیه نموده، مىفرماید: «و خداوند دو مرد را مثل زده: که یکى از آنها گنگ برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 586
مادرزاد است و قادر بر هیچ کارى نیست» (وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلَیْنِ أَحَدُهُما أَبْکَمُ لا یَقْدِرُ عَلى شَیْءٍ).
«و او (در عین برده بودن) سربارى است براى مولا و صاحبش» (وَ هُوَ کَلٌّ عَلى مَوْلاهُ).
به همین دلیل «او را به دنبال هر کارى بفرستد خوب انجام نمىدهد» (أَیْنَما یُوَجِّهْهُ لا یَأْتِ بِخَیْرٍ).
به این ترتیب او داراى چهار صفت کاملا منفى است: گنگ مادرزاد بودن، ناتوانى مطلق، سربار صاحبش بودن، و هنگامى که به دنبال کارى فرستاده شود، هیچ گام مثبتى بر نخواهد داشت.
«آیا چنین انسانى با آن کس که (زبان گویا و فصیح دارد، و) مرتبا امر به عدل و داد مىکند، و بر جاده صاف، و راه راست قرار دارد، مساوى است»؟! (هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَ مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).
(آیه 77)- و از آنجا که غالبا دیدهایم قرآن، بحثهاى مربوط به توحید و مبارزه با شرک را با مسائل مربوط به معاد و دادگاه بزرگ قیامت مىآمیزد، در اینجا نیز بعد از گفتارى که در آیات قبل در زمینه شرک و توحید گذشت، به سراغ معاد مىرود و به پاسخ قسمتى از ایرادات مشرکان- که مىگفتند: هنگامى که ما مردیم و ذرات خاک ما در هر گوشهاى پراکنده شد، چه کسى از آنها آگاهى دارد که جمع آوریشان کند؟
و سپس پرونده آنها را مورد رسیدگى قرار دهد- پرداخته، نخست مىگوید: «غیب آسمانها و زمین را مخصوص خداست» و او همه را مىداند (وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
سپس اضافه مىکند: «و امر قیامت (به قدرى نزدیک و آسان است) درست همانند چشم بر هم زدن و یا از آن هم نزدیکتر»! (وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ).
این دو جمله اشارهاى است زنده و گویا به قدرت بىانتهاى خداوند مخصوصا در زمینه مسأله معاد و رستاخیز انسانها، لذا در پایان آیه مىفرماید: «چون خدا بر هر چیزى تواناست» (إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 587
(آیه 78)- انواع نعمتهاى مادى و معنوى: بار دیگر قرآن به عنوان یک درس توحید و خداشناسى به مسأله نعمتهاى گوناگون پروردگار باز مىگردد، و در این بخش از نعمتها نخست به نعمت علم و دانش و ابزار شناخت اشاره کرده، مىگوید: «و خداوند شما را از شکم مادرانتان بیرون فرستاد در حالى که هیچ نمىدانستید» (وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً).
البته در آن محیط محدود و تاریک و وابسته، این جهل و بىخبرى قابل تحمل بود، ولى به هنگامى که در فراخناى این عالم پهناور گام گذاردید، دیگر ادامه آن جهل امکان پذیر نبود، لذا ابزار درک حقایق و شناخت موجودات، یعنى، «گوش و چشم و عقل در اختیار شما گذارد» (وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ).
تا حقایق هستى، و این نعمتهاى بزرگ را درک کنید، و حس شکرگزارى شما در برابر بخشنده این همه موهبت تحریک گردد «شاید شکر او را به جاى آورید» (لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).
(آیه 79)- در این آیه اسرار عظمت خدا را در پهنه هستى همچنان ادامه مىدهد، و مىگوید: «آیا آنها به پرندگانى که بر فراز آسمان حرکت دارند نظر نیفکندند»؟ (أَ لَمْ یَرَوْا إِلَى الطَّیْرِ مُسَخَّراتٍ فِی جَوِّ السَّماءِ).
و از آنجا که طبیعت اجسام، جذب شدن به سوى زمین است، حرکت پرندگان در بالاى زمین را با عنوان مسخرات (تسخیر شدهها) بیان کرده است.
سپس اضافه مىکند: «هیچ کس جز خدا آنها را (این چنین) نگه نمىدارد» (ما یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا اللَّهُ).
درست است که خاصیت طبیعى بالها و عضلاتى که در آن آفریده شده و شکل مخصوص پرندگان و ویژگیهایى که در هوا موجود است، دست به دست هم داده و به پرندگان امکان پرواز مىدهند، ولى چه کسى- جز خداى علیم و قدیر- این شکل و خواص را آفریده؟
و در پایان آیه مىفرماید: «در این امر نشانههایى است (از عظمت و قدرت خدا) براى کسانى که ایمان دارند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 588
یعنى، با چشم کنجکاو و حقیقت جو، این امور را مىنگرند و به تجزیه و تحلیل آن مىپردازند و در پرتو آن ایمانشان قویتر و راسختر مىگردد.
(آیه 80)- در این آیه نیز مسأله بیان نعمتها ادامه یافته، مىفرماید:
«و خداوند براى شما از خانههایتان محل سکونت قرار داد» (وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ سَکَناً).
و حقا نعمت «مسکن» از مهمترین نعمتهایى است که تا آن نباشد، بقیه گوارا نخواهد بود.
و به دنبال ذکر خانههاى ثابت سخن از خانههاى سیّار به میان آورده، مىگوید: «و خداوند براى شما از پوست چهارپایان خانههایى قرار داد» (وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ جُلُودِ الْأَنْعامِ بُیُوتاً).
خانههایى که بسیار سبک و کم وزن است «و به هنگام کوچ کردن و موقع اقامت به آسانى آن را جابهجا مىکنید» (تَسْتَخِفُّونَها یَوْمَ ظَعْنِکُمْ وَ یَوْمَ إِقامَتِکُمْ).
«علاوه بر این از پشمها و کرکها و موهاى این چهارپایان (براى شما) اثاث و متاع و وسائل مختلف زندگى تا زمان معینى قرار داد» (وَ مِنْ أَصْوافِها وَ أَوْبارِها وَ أَشْعارِها أَثاثاً وَ مَتاعاً إِلى حِینٍ).
ذکر دو تعبیر «أَثاثاً» و «مَتاعاً» پشت سر هم ممکن است اشاره به این باشد که شما مىتوانید از پشم و کرک و موى چهارپایان، وسائل زیادى براى خانههاى خود فراهم سازید و از آن متمتع گردید.
(آیه 81)- سایهها، مسکنها و پوششها: سپس به سراغ یکى دیگر از نعمتهاى الهى رفته، مىگوید: «و خداوند از آنچه آفریده است سایههایى براى شما قرار داد» (وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلالًا).
«و از کوهها، براى شما پناهگاههاى قرار داد» (وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْجِبالِ أَکْناناً).
ذکر نعمت «سایهها» و «پناهگاههاى کوهستانى» پس از ذکر نعمت «خانهها» و «خیمهها» که در آیه قبل گذشت گویا اشاره به این است که انسانها از سه گروه خارج نیستند: گروهى در شهرها و آبادیها زندگى مىکنند و از خانهها بهره مىگیرند، برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 589
گروهى دیگر که در سفرند و خیمه با خود دارند از خیمهها استفاده مىکنند، اما خداوند گروه سوم یعنى، مسافرانى که حتى خیمه با خود ندارند، محروم نگذاشته، و در مسیر راه پناهگاههایى براى آنها تهیه دیده است.
سپس در تعقیب این سایبانهاى طبیعى و مصنوعى به سراغ پوششهاى تن انسان مىرود و مىگوید: «خداوند براى شما پیراهنهایى قرار داد که شما را از گرما حفظ مىکند» (وَ جَعَلَ لَکُمْ سَرابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ).
«و (همچنین) پیراهنهایى که به هنگام جنگ، حافظ شماست» (وَ سَرابِیلَ تَقِیکُمْ بَأْسَکُمْ).
البته پوشش و لباس فایدهاش تنها این نیست که انسان را از گرما و سرما حفظ کند، بلکه هم شکوهى است براى انسان و هم در برابر بسیارى از خطراتى که متوجه جسم او مىشود لباس یک وسیله دفاعى است.
در پایان آیه به عنوان یک تذکر و هشدار مىگوید: «این گونه خداوند نعمتش را بر شما تمام مىکند شاید در برابر فرمان او تسلیم شوید» (کَذلِکَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْلِمُونَ).
این طبیعى است که انسان با بررسى نعمتهاى مختلفى که وجودش را احاطه کرده بىاختیار به یاد آفریننده نعمتها مىافتد.
(آیه 82)- بعد از ذکر این نعمتهاى آشکار و نهان مىفرماید: «با این همه اگر آنها روى برتابند (و تسلیم دعوت حق نشوند، نگران مباش) چرا که وظیفه تو فقط ابلاغ آشکار است» (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ الْمُبِینُ).
این جمله در حقیقت، براى دلدارى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و تسلى خاطر اوست.
(آیه 83)- و براى تکمیل این گفتار اضافه مىکند که: «آنان نعمت خدا را مىشناسند (و به ابعاد آن آشنا هستند و به عمقش پى بردهاند) ولى با این حال باز انکار مىکنند» (یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَها).
بنابراین، دلیل کفر آنها را در عدم آگاهى نباید جستجو کرد، بلکه عامل این کفر را در صفات زشت دیگر آنها که سدّ راه ایمانشان شده است باید یافت. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 590
و شاید به همین دلیل در پایان آیه اضافه مىکند: «و اکثر آنها کافرند» (وَ أَکْثَرُهُمُ الْکافِرُونَ).
(آیه 84)- آنجا که تمام درها به روى بدکاران بسته مىشود! در تعقیب آیات گذشته که واکنش نادرست منکران حق را در برابر نعمتهاى گوناگون پروردگار بیان مىکرد، در اینجا به گوشهاى از مجازاتهاى دردناک آنها در جهان دیگر اشاره مىکند.
نخست مىگوید: «و به خاطر بیاورید روزى را که ما از هر امتى گواهى (بر آنها) مبعوث مىکنیم» (وَ یَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً).
سپس اضافه مىکند که در آن دادگاه «اجازه سخن گفتن به کافران داده نمىشود» (ثُمَّ لا یُؤْذَنُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا).
آیا ممکن است خداوند اجازه دفاع به مجرمى ندهد؟ آرى! در آنجا نیاز به سخن گفتن با زبان نیست! دست و پا و گوش و چشم و پوست بدن و حتى زمینى که انسان بر آن گناه یا ثواب کرده است، گواهى مىدهند بنابراین، نوبت به زبان نمىرسد.
نه تنها به آنها اجازه سخن گفتن داده نمىشود بلکه «توانایى بر جبران و اصلاح و تقاضاى عفو نیز ندارند» (وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ).
چرا که آنجا که سراى برخورد با نتیجهها و بازتابهاى عمل است نه جاى انجام عمل و یا جبران و اصلاح.
(آیه 85)- در این آیه اضافه مىکند این ظالمان ستم پیشه هنگامى که از مرحله حساب گذشته و در برابر عذاب الهى قرار گرفتند گاهى تقاضاى تخفیف و گاهى تقاضاى مهلت مىکنند، اما «هنگامى که ظالمان مجازات را ببینند نه به آنها تخفیف عذاب داده مىشود و نه مهلت» (وَ إِذا رَأَى الَّذِینَ ظَلَمُوا الْعَذابَ فَلا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ).
(آیه 86)- در این آیه همچنان، سخن از آینده شوم مشرکان، به خاطر پرستیدن بتها است، مىفرماید، در صحنه قیامت که معبودهاى ساختگى برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 591
و انسانهایى که همچون بت پرستش مىشدند در کنار پرستش کنندگان قرار مىگیرند، «و هنگامى که مشرکان معبودهایى را که همتاى خدا قرار دادند مىبینند، مىگویند:
«پروردگارا! اینها همتایانى هستند که ما به جاى تو آنها را مىخواندیم»! (وَ إِذا رَأَى الَّذِینَ أَشْرَکُوا شُرَکاءَهُمْ قالُوا رَبَّنا هؤُلاءِ شُرَکاؤُنَا الَّذِینَ کُنَّا نَدْعُوا مِنْ دُونِکَ).
این معبودان نیز، ما را در این کار وسوسه کردند و در حقیقت شریک جرم ما بودند، بنابراین، سهمى از عذاب و مجازات ما را براى آنها قرار ده.
«و در این هنگام (به فرمان خدا) معبودان (به سخن در مىآیند و) آنها مىگویند: شما قطعا دروغگو هستید»! (فَأَلْقَوْا إِلَیْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّکُمْ لَکاذِبُونَ).
ما نه شریک خدا بودیم و نه شما را وسوسه کردیم و نه محکوم به پذیرش بخشى از مجازاتتان هستیم.
(آیه 87)- در این آیه اضافه مىکند که بعد از این سخن و شنیدن پاسخ «همگى در پیشگاه خدا اظهار تسلیم مىکنند» (وَ أَلْقَوْا إِلَى اللَّهِ یَوْمَئِذٍ السَّلَمَ). و غرور و نخوت و تعصبهاى کورکورانه این عابدان نادان با دیدن چهره حق کنار مىرود و سر تعظیم در پیشگاهش فرود مىآورند و (در این هنگام) تمام آنچه را (نسبت به خدا) دروغ مىبستند، گم و نابود مىشود»! (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ).
هم نسبت دروغین شریک خدا بودن، محو و بىرنگ مىشود، و هم پندار شفاعت بتها در پیشگاه خدا، بلکه همانها آتشگیرههاى دوزخ مىشوند و به جان پرستش کنندگانشان مىافتند!
(آیه 88)- تا اینجا بیان حال مشرکان گمراهى بود که در شرک و انحراف خود غوطهور بودند، بىآنکه دیگرى را به این راه بخوانند، سپس حال کسانى را بیان مىکند که در عین گمراهى به گمراه ساختن دیگران نیز اصرار دارند، مىفرماید:
«کسانى که کافر شدند و مردم را از راه خدا باز داشتند، مجازاتى مافوق مجازات کفرشان بر آنها مىافزاییم در برابر آنچه فساد مىکردند» (الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ زِدْناهُمْ عَذاباً فَوْقَ الْعَذابِ بِما کانُوا یُفْسِدُونَ). چرا که عامل فساد در روى زمین و گمراهى خلق خدا، و مانع از پیمودن راه حق شدند. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 592
در حدیث مشهورى مىخوانیم: «هر کس سنت نیکى بگذارد، پاداش کسانى که به آن عمل کنند براى او هست بىآنکه از پاداش آنها کاسته شود، و هر کس سنت بدى بگذارد، گناه همه کسانى که به آن عمل مىکنند بر او نوشته مىشود، بىآنکه از گناه آنها چیزى کاسته شود».
(آیه 89)- سپس به دنبال سخنى که از وجود «گواه» در هر امتى در چند آیه قبل به میان آمد مجددا به سراغ آن بحث با توضیح بیشترى مىرود، مىگوید: «و به خاطر بیاورید آن روز را که ما از میان هر امتى گواهى از خود آنها بر آنها مبعوث مىکنیم» (وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ).
گرچه این حکم عام شامل مسلمانان و پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله نیز مىشود، ولى براى تأکید بیشتر خصوصا آن را مطرح کرده، مىفرماید: «و ما تو را شاهد و گواه بر این گروه مسلمانان قرار مىدهیم» (وَ جِئْنا بِکَ شَهِیداً عَلى هؤُلاءِ).
و از آنجا که قرار دادن شهید و گواه فرع بر این است که قبلا برنامه کامل و جامعى در اختیار افراد قرار داده شده باشد، بطورى که حجت بر همگى تمام شود، تا به دنبال آن، مسأله نظارت و مراقبت مفهوم صحیحى پیدا کند، لذا بلافاصله مىگوید: «و ما این کتاب آسمانى (قرآن) را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز است» (وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ).
«و هم هدایت است و هم رحمت، و هم مایه بشارت براى همه مسلمانان جهان» (وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِینَ).
(آیه 90)- جامعترین برنامه اجتماعى: این آیه نمونهاى از جامعترین تعلیمات اسلام در زمینه مسائل اجتماعى، و انسانى و اخلاقى را بیان مىکند.
در آغاز مىگوید: «خداوند فرمان به عدل و احسان مىدهد و (همچنین) بخشش به نزدیکان» (إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى).
«عدل» همان قانونى است که تمام نظام هستى بر محور آن مىگردد. و به معنى واقعى کلمه آن است که هر چیزى در جاى خود باشد بنابراین، هرگونه انحراف، افراط، تفریط، تجاوز از حد، تجاوز به حقوق دیگران بر خلاف اصل برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 593
«عدل» است.
اما از آنجا که عدالت با همه قدرت و شکوه و تأثیر عمیقش در مواقع بحرانى و استثنایى به تنهایى کارساز نیست، بلافاصله دستور به احسان را پشت سر آن مىآورد.
در حدیثى از على علیه السّلام مىخوانیم: «عدل آن است که حق مردم را به آنها برسانى، و احسان آن است که بر آنها تفضل کنى».
بعد از تکمیل این سه اصل مثبت، به سه اصل منفى و منهى مىپردازد و مىگوید: «خداوند از فحشاء و منکر و ظلم و ستم، نهى مىکند» (وَ یَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ).
«فحشاء» اشاره به گناهان پنهانى، «منکر» اشاره به گناهان آشکار، و «بغى» هرگونه تجاوز از حق خویش و ظلم و خود برتربینى نسبت به دیگران است.
و در پایان آیه، به عنوان تأکید مجدد روى تمام این اصول ششگانه مىفرماید: «خداوند به شما اندرز مىدهد شاید متذکر شوید» (یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ).
احیاى اصول سه گانه عدل و احسان و ایتاء ذى القربى و مبارزه با انحرافات سه گانه فحشاء و منکر و بغى در سطح جهانى، کافى است که دنیایى آباد و آرام و خالى از هر گونه بدبختى و فساد بسازد، و اگر از ابن مسعود صحابى معروف نقل شده که: «این آیه جامعترین آیات خیر و شرّ در قرآن است» به همین دلیل است.
(آیه 91)
شأن نزول:
در آن هنگام که جمعیت مسلمانان کم، و دشمنان فراوان بودند، و امکان داشت بعضى از مؤمنان به خاطر همین تفاوت و احساس تنهایى، بیعت خود را با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بشکنند و از حمایت او دست بردارند، آیه نازل شد و به آنها در این زمینه هشدار داد.
تفسیر:
استحکام پیمانهاى شما دلیل بر ایمان شماست! در اینجا به بخش دیگرى از مهمترین تعلیمات اسلام پرداخته، نخست مىفرماید: «و هنگامى که با خدا عهد بستید به عهد او وفا کنید» (وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 594
سپس اضافه مىکند: «و سوگندها را بعد از محکم ساختن نقض نکنید» (وَ لا تَنْقُضُوا الْأَیْمانَ بَعْدَ تَوْکِیدِها).
«در حالى که (به نام خدا سوگند یاد کردهاید و) خداوند را کفیل و ضامن بر سوگند خود قرار دادهاید» (وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلًا).
«چرا که خداوند از تمام اعمال شما آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ).
مسأله «ایمان» (جمع یمین به معنى سوگند) که در آیه فوق آمده معنى وسیعى دارد که هم تعهداتى را که انسان با سوگند در برابر خداوند کرده، شامل مىگردد، و هم تعهداتى را که با تکیه بر قسم در برابر خلق خدا مىکند.
و به تعبیر دیگر هرگونه تعهدى که زیر نام خدا و با سوگند به نام او انجام مىگیرد در این جمله وارد است.
(آیه 92)- و از آنجا که مساله وفاى به عهد، یکى از مهمترین پشتوانهها براى ثبات هر جامعه است در این آیه نیز با لحن توأم با نوعى سرزنش و ملامت، آن را تعقیب کرده، مىگوید و شما «همانند آن زن (سبک مغز) نباشید که پشمهاى تابیده خود را پس از استحکام وامىتابید» (وَ لا تَکُونُوا کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْکاثاً).
اشاره به داستان زنى است از قریش به نام «رائطه» در زمان جاهلیت که از صبح تا نیم روز، خود و کنیزانش، پشمها و موهایى را که در اختیار داشتند مىتابیدند، و پس از آن دستور مىداد همه آنها را واتابند و به همین جهت به عنوان «حمقاء» (زن احمق) در میان عرب، معروف شده بود.
سپس اضافه مىکند: «در حالى که سوگند (و پیمان) خود را وسیله خیانت و فساد قرار مىدهید، به خاطر این که گروهى، جمعیتشان از گروه دیگر بیشتر است» و کثرت دشمن را بهانهاى براى شکستن بیعت با پیامبر مىشمرید (تَتَّخِذُونَ أَیْمانَکُمْ دَخَلًا بَیْنَکُمْ أَنْ تَکُونَ أُمَّةٌ هِیَ أَرْبى مِنْ أُمَّةٍ).
آگاه باشید! «خدا فقط شما را با این وسیله، مورد آزمایش قرار مىدهد» (إِنَّما یَبْلُوکُمُ اللَّهُ بِهِ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 595
به هر حال «خداوند (نتیجه این آزمایش و) آنچه را در آن اختلاف داشتید در روز قیامت براى شما آشکار مىسازد» و پرده از روى اسرار دلها بر مىدارد و هر کس را به جزاى اعمالش مىرساند (وَ لَیُبَیِّنَنَّ لَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ ما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ).
(آیه 93)- و از آنجا که بحث از آزمایش الهى و تأکید بر ایمان و انجام وظائف، غالبا این توهّم را ایجاد مىکند که مگر براى خدا مشکل است که همه انسانها را اجبارا به قبول حق وادار سازد، لذا در این آیه به پاسخ این توهم پرداخته مىگوید: «و اگر خدا مىخواست، همه شما را امت واحدى قرار مىداد» (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً).
«امت واحده» از نظر ایمان و قبول حق، ولى بدیهى است این پذیرش حق نه گامى به سوى تکامل است نه دلیلى بر افتخار پذیرنده آن، لذا سنت خدا این است که همگان را آزاد بگذارد، تا با اختیار خود، راه حق را بپویند.
ولى این آزادى به آن معنى نیست که از ناحیه خدا، هیچ گونه کمکى به پویندگان این راه نمىشود، بلکه آنها که قدم در راه حق مىگذارند توفیق خداوند شامل حالشان مىشود، و آنها که در راه باطل گام مىگذارند از این موهبت محروم مىگردند و بر گمراهیشان افزوده مىشود.
لذا بلافاصله مىگوید: «لکن خدا هر کس را بخواهد گمراه مىکند و هر کس را بخواهد هدایت» (وَ لکِنْ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ).
اما این هدایت و اضلال الهى هرگز سلب مسؤولیت از شما نمىکند، زیرا گامهاى نخستین آن، از خود شماست به همین دلیل اضافه مىکند: «و شما بطور قطع در برابر اعمالى که انجام مىدادید مسؤولید، و از شما بازپرسى مىشود» (وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
(آیه 94)- سپس براى تأکید بر مسأله وفاى به عهد و ایستادگى در برابر سوگندها که از عوامل مهم ثبات اجتماعى است مىگوید: «سوگندهایتان را وسیله تقلب و خیانت در میان خود قرار ندهید» (وَ لا تَتَّخِذُوا أَیْمانَکُمْ دَخَلًا بَیْنَکُمْ).
زیرا این امر دو زیان بزرگ دارد اول این که: سبب مىشود که «گامى بعد از برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 596
ثابت گشتن (بر ایمان) متزلزل شود» (فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها).
زیان دیگر این که: «و به خاطر بازداشتن (مردم) از راه خدا، آثار سوء آن را بچشید! و براى شما، عذاب عظیمى خواهد بود»! (وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ لَکُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ).
در حقیقت پیمان شکنیها و تخلف از سوگندها، از یک سو موجب بدبینى و تنفر مردم از آیین حق و پراکندگى صفوف و بىاعتمادى مىگردد، تا آنجا که مردم رغبت به پذیرش اسلام نشان نمىدهند و اگر پیمانى با شما بستند خود را ملزم به وفاى به آن نمىدانند، و این خود مایه ناراحتیهاى فراوان و شکست و تلخ کامى در دنیاست.
و از سویى دیگر عذاب الهى را در سرایى دیگر، براى شما به ارمغان مىآورد.
(آیه 95)
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و دو آیه بعد نقل شده: مردى از اهالى «حضر موت» خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسید عرض کرد: اى رسول خدا! همسایهاى به نام «امرؤ القیس» دارم که قسمتى از زمین مرا غصب کرده است.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله امرؤ القیس را خواست و از او در این زمینه سؤال کرد، او در پاسخ همه چیز را انکار نمود، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به او پیشنهاد سوگند کرد.
به هنگامى که امرؤ القیس برخواست تا سوگند یاد کند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به او مهلت داد- و فرمود: در این باره بیندیش و بعدا سوگند یاد کن.
آن دو بازگشتند و در این حال، دو آیه اول نازل شد- و آنها را از سوگند دروغ و عواقب آن برحذر داشت.
هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله این دو آیه را براى آنها خواند، امرؤ القیس گفت حق است، من قسمتى از زمین او را غصب کردهام، ولى نمىدانم چه مقدار بوده است؟
اکنون که چنین است هر مقدار مىخواهد (و مىداند حق اوست) برگیرد، و معادل آن هم بر آن بیفزاید به خاطر استفادهاى که در این مدت از زمین او کردهام.
در این هنگام آیه (97) نازل شد- و به کسانى که عمل صالح توأم با ایمان دارند بشارت «حیات طیّبه» داد.
تفسیر:
در تعقیب آیات گذشته که از زشتى پیمان شکنى و سوگند دروغ برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 597
سخن مىگفت این آیه تأکیدى بر همان مطلب دارد با این تفاوت که انگیزه پیمان شکنى و سوگند دروغ در آیات قبل مسأله مرعوب شدن در برابر اکثریت عددى بود، و در اینجا انگیزه آن مسأله جلب منافع بىارزش مادى است.
لذا مىگوید: «و هرگز پیمان الهى را با بهاى کمى مبادله نکنید» (وَ لا تَشْتَرُوا بِعَهْدِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِیلًا). یعنى هر بهایى در برابر آن بگیرید کم و ناچیز است، حتى اگر تمام دنیا را به شما بدهند ارزش یک لحظه وفاى به عهد الهى را ندارد.
سپس به عنوان دلیل اضافه مىکند: «آنچه نزد خداست براى شما بهتر است اگر بدانید» (إِنَّما عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
(آیه 96)- در این آیه دلیل این برترى را چنین بیان مىکند: «آنچه نزد شماست سر انجام فانى و نابود مىشود، اما آنچه نزد خداست باقى و جاودان مىماند» (ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ).
بیایید و سرمایههاى خود را براى خدا و در راه خدا و جلب رضاى او به کار اندازید تا مصداق «عِنْدَ اللَّهِ» گردد، و به مقتضاى «ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ» باقى و برقرار شود.
سپس اضافه مىکند: «و ما کسانى را که (در راه اطاعت فرمانمان بخصوص ایستادگى در برابر سوگندها و عهدها) صبر و استقامت مىکنند به بهترین اعمالشان پاداش خواهیم داد» (وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).
تعبیر به «احسن» دلیل بر این است که اعمال نیک آنها همه یکسان نیست، بعضى خوب است و بعضى خوبتر، ولى خداوند همه را به حساب خوبتر مىگذارد، و پاداش خوبتر را به آنها مىدهد، و این نهایت بزرگوارى است.
(آیه 97)- و به دنبال آن به صورت یک قانون کلى نتیجه اعمال صالح توأم با ایمان را از هر کس و به هر صورت تحقق یابد، در این دنیا و جهان دیگر، بیان مىکند، مىگوید: «هر کس عمل صالح انجام دهد در حالى که مؤمن باشد، خواه مرد یا زن به او حیات پاکیزه مىبخشیم، و پاداش آنها را به بهترین اعمالى که انجام مىدادند خواهیم داد» (مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 598
و به این ترتیب معیار، تنها «ایمان» و «اعمال صالح زاییده آن» است و دیگر هیچ قید و شرطى نه از نظر سن و سال، نه از نظر نژاد، نه از نظر جنسیت و نه از نظر پایه و رتبه اجتماعى در کار نیست.
«حیات طیّبه» یعنى، زندگى پاکیزه از هر نظر، پاکیزه از آلودگیها، ظلمها و خیانتها، عداوتها و دشمنیها، اسارتها و ذلتها و انواع نگرانیها و هرگونه چیزى که آب زلال زندگى را در کام انسان ناگوار مىسازد.
(آیه 98)- این گونه قرآن بخوان! این آیه طرز استفاده از قرآن مجید و چگونگى تلاوت آن را بیان مىکند، زیرا پربار بودن محتواى قرآن به تنهایى کافى نیست، باید موانع نیز از وجود ما و از محیط فکر و جان ما برچیده شود تا به آن محتواى پربار دست یابیم.
لذا نخست مىگوید: «پس هنگامى که قرآن مىخوانى از شرّ شیطان مطرود شده به خدا پناه بر» (فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ).
البته منظور تنها ذکر جمله «اعوذ باللّه من الشّیطان الرّجیم» نیست، بلکه باید این «ذکر» را تبدیل به «فکر» کنیم و این فکر مقدمه تحقق حالتى در نفس و جان انسان گردد، حالت توجه به خدا، حالت جدایى از هوى و هوسهاى سرکشى که مانع فهم و درک صحیح انسان است و به هنگام خواندن هر آیه به خدا پناه بریم از این که وسوسههاى شیطان حجابى میان ما و کلام حیاتبخش خداوند گردد.
و تا چنین حالتى در روح و جان انسان پیدا نشود، درک حقایق قرآن براى او ممکن نیست.
جمال یار ندارد حجاب و پرده ولى غبار ره بنشان تا نظر توانى کرد!
تا نفس مبرّا از نواهى نشود دل آینه نور الهى نشود!
(آیه 99)- این آیه در حقیقت دلیلى است بر آنچه در آیه قبل گفته شده بود، مىفرماید: «شیطان تسلّطى بر کسانى که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکل مىکنند ندارد» (إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ).
(آیه 100)- «تنها تسلط او بر کسانى است که او را دوست مىدارند و به برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 599
رهبرى و سرپرستى خود انتخابش کردهاند» (إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ).
«و آنها که او را شریک خدا در اطاعت و بندگى قرار دادهاند» (وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ). و فرمان شیطان را به جاى فرمان خدا واجب الاجرا مىدانند! بنابراین سلطه شیطان بر انسانها اجبارى و ناخودآگاه نیست بلکه این انسانها هستند که شرائط ورود او را به محیط جان خود فراهم مىسازند.
(آیه 101)-
شأن نزول:
ابن عباس مىگوید: مشرکان بهانهجو، هنگامى که آیهاى نازل مىشد و دستور سختى در آن بود و سپس آیه دیگرى مىآمد و دستور آسانترى در آن بود، مىگفتند: محمّد اصحاب خود را مسخره مىکند امروز به چیزى دستور مىدهد و فردا از همان نهى مىکند، اینها نشان مىدهد که محمّد همه را از پیش خود مىگوید نه از ناحیه خدا، در این هنگام آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
تفسیر:
دروغ رسوا! این آیه ایرادهایى را که مشرکان به آیات الهى مىگرفتند بیان مىکند، نخست مىگوید: «هنگامى که آیهاى را به آیه دیگر مبدّل کنیم (حکمى را نسخ نماییم) و خدا بهتر مىداند چه حکمى را نازل کند، آنها مىگویند: تو افترا مىبندى! اما بیشترشان (حقیقت را) نمىدانند» (وَ إِذا بَدَّلْنا آیَةً مَکانَ آیَةٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یُنَزِّلُ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ).
آنها نمىدانند که قرآن در پى ساختن یک جامعه انسانى است، جامعهاى پیشرو با معنویت عالى. با این حال بدیهى است که این نسخه الهى گاهى نیاز به تبدیل و تعویض دارد.
آرى! آنها از این حقایق بىخبرند و از شرایط نزول قرآن، بىاطلاع، و گر نه مىدانستند «نسخ» پارهاى از دستورات و آیات قرآن، یک برنامه دقیق و حساب شده تربیتى است که بدون آن، هدف نهایى و نیل به تکامل تأمین نمىشود، و دلیل بر تناقض گویى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و یا افترا بستن به خدا نیست.
(آیه 102)- این آیه، همین مسأله را تعقیب و تأکید کرده، به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد «بگو: آن را روح القدس از جانب پروردگارت بر حق نازل کرده است» (قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 600
«روح القدس» یا «روح مقدس» همان پیک وحى الهى، «جبرئیل امین» است، اوست که به فرمان خدا آیات را اعم از ناسخ و منسوخ، بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نازل مىکند، آیاتى که همه حق است همه واقعیتى را تعقیب مىکند و آن واقعیت چیزى جز تربیت انسانها نیست، تربیت که وصول به آن گاهى احکام ناسخ و منسوخ را ایجاب مىکند.
به همین دلیل به دنبال آن مىفرماید: «هدف این است که افراد با ایمان را در مسیر خود ثابت قدمتر گرداند، و هدایت و بشارتى براى عموم مسلمین است» (لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِینَ).
به هر حال براى محکم کردن نیروى ایمان و پیمودن راه هدایت و بشارت، گاهى چارهاى، جز برنامههاى کوتاه مدت و موقت که بعدا جاى خود را به برنامه نهایى و ثابت مىدهد نیست، و این است رمز وجود ناسخ و منسوخ در آیات الهى.
(آیه 103)- سپس به بهانه دیگر، و یا صحیحتر، افتراى مخالفین به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله اشاره نموده، چنین مىگوید: «و ما مىدانیم آنها مىگویند: این آیات را بشرى به او تعلیم مىدهد» (وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ).
قرآن با یک پاسخ دندان شکن خط بطلان بر این ادعاهاى بىپایه مىکشد و مىگوید: اینها توجه ندارد، «زبان کسى که قرآن را به او نسبت مىدهند عجمى است، در حالى که این قرآن به زبان عربى فصیح و آشکار (نازل شده) است» (لِسانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ).
از این آیه به خوبى استفاده مىشود که اعجاز قرآن تنها در جنبه محتواى آن نیست بلکه الفاظ قرآن نیز در سر حدّ اعجاز است، و کشش و جاذبه و شیرینى و هماهنگى خاصى که در الفاظ و جمله بندیها وجود دارد مافوق قدرت انسانهاست.
(آیه 104)- سپس با لحنى تهدید آمیز به بیان این حقیقت مىپردازد که این اتهامات و انحرافات همه به خاطر رسوخ بىایمانى در نفوس آنهاست و «کسانى که ایمان به آیات الهى ندارند خداوند آنها را هدایت نمىکند (نه هدایت به صراط مستقیم و نه به راه بهشت و سعادت جاویدان) و براى آنها عذاب دردناکى است» (إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ لا یَهْدِیهِمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 601
چرا که آنها آنچنان گرفتار تعصب و لجاجت و دشمنى با حقند که شایستگى هدایت را از دست دادهاند، و جز براى عذاب الیم آمادگى ندارند!
(آیه 105)- و در این آیه اضافه مىکند: «تنها کسانى (به مردان حق) دروغ مىبندند که ایمان به آیات الهى ندارند، و دروغگویان واقعى آنها هستند» (إِنَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْکاذِبُونَ).
و چه دروغى از این بزرگتر که انسان به مردان حق اتهام ببندد و میان آنها و انسانهایى که تشنه حقیقتند، سدّ و مانعى ایجاد کند.
زشتى دروغ از دیدگاه اسلام- آیه فوق از آیات تکان دهندهاى است که در زمینه زشتى دروغ سخن مىگوید و دروغگویان را در سر حدّ کافران و منکران آیات الهى قرار مىدهد.
اصولا در تعلیمات اسلام به مسأله راستگویى و مبارزه با کذب و دروغ فوق العاده اهمیت داده شده است. تا جایى که در روایات اسلامى دروغ به عنوان «کلید گناهان» و راستگویى به عنوان «برات بهشت» شمرده شده است.
على علیه السّلام مىفرماید: «راستگویى دعوت به نیکوکارى مىکند، و نیکوکارى دعوت به بهشت».
و نیز امام عسکرى علیه السّلام مىفرماید: «تمام پلیدیها در اتاقى قرار داده شده، و کلید آن دروغ است».
در حدیث دیگرى از على علیه السّلام مىخوانیم که فرمود: «انسان هیچگاه طعم ایمان را نمىچشد تا دروغ را ترک گوید خواه شوخى باشد یا جدّى».
(آیه 106)-
شأن نزول:
این آیه در مورد گروهى از مسلمانان نازل گردید که در چنگال مشرکان گرفتار شدند و آنها را مجبور به بازگشت از اسلام و اظهار کلمات کفر و شرک کردند.
آنها «عمار» و پدرش «یاسر» و مادرش «سمیّه» و «صهیب» و «بلال» و «خبّاب» بودند پدر و مادر عمار در این ماجرا سخت مقاومت کردند و کشته شدند، ولى عمار که جوان بود آنچه را مشرکان مىخواستند به زبان آورد. برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 602
این خبر در میان مسلمانان پیچید، بعضى غائبانه عمار را محکوم کردند و گفتند: عمار از اسلام بیرون رفته و کافر شده، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: چنین نیست.
چیزى نگذشت که عمار گریه کنان به خدمت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمد، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: مگر چه شده است؟
عرض کرد: اى پیامبر! بسیار بد شده دست از سرم برنداشتند تا نسبت به شما جسارت کردم و بتهاى آنها را به نیکى یاد نمودم! پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با دست مبارکش اشک از چشمان عمّار پاک مىکرد و مىگفت: اگر باز تو را تحت فشار قرار دادند، آنچه مىخواهند بگو- و جان خود را از خطر رهایى بخش.
در این هنگام آیه نازل گردید و مسائل را در این رابطه روشن ساخت.
تفسیر:
بازگشت کنندگان از اسلام (مرتدّین)- در تکمیل بحث آیات گذشته که سخن از برنامههاى مختلف مشرکان و کفّار در میان بود، در اینجا به گروهى دیگر از کفار یعنى، «مرتدین» و بازگشت کنندگان از اسلام اشاره مىکند، مىگوید: «کسانى که بعد از ایمان کافر شوند- به جز آنها که تحت فشار و اجبار اظهار کفر کردهاند در حالى که قلبشان مملو از ایمان است- آرى چنین اشخاصى که سینه خود را براى پذیرش کفر گشودهاند غضب خدا بر آنهاست و عذاب عظیمى در انتظارشان» (مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ وَ لکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ).
در واقع در اینجا اشاره به دو گروه از کسانى است که بعد از پذیرش اسلام راه کفر را پیش مىگیرند.
نخست آنها که در چنگال دشمنان بىمنطق گرفتار مىشوند و تحت فشار و شکنجه آنها اعلام بیزارى از اسلام و وفادارى به کفر مىکنند، در حالى که آنچه مىگویند تنها با زبان است و قلبشان مالامال از ایمان مىباشد، این گروه مسلما مورد عفوند، بلکه اصلا گناهى از آنها سر نزده است، این همان «تقیه» مجاز است که براى حفظ جان و ذخیره کردن نیروها براى خدمت بیشتر در راه خدا در اسلام مجاز برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 603
شناخته شده است.
گروه دوم کسانى هستند که به راستى دریچههاى قلب خود را به روى کفر و بىایمانى مىگشایند، و مسیر عقیدتى خود را به کلى عوض مىکنند، اینها هم گرفتار غضب خدا و هم «عذاب عظیم» او مىشوند. چرا که این عمل موجب تزلزل جامعه اسلامى مىگردد و یک نوع قیام بر ضد رژیم و حکومت اسلامى محسوب مىشود و غالبا دلیل بر سوء نیت است، و سبب مىشود که اسرار جامعه اسلامى به دست دشمنان افتد.
(آیه 107)- این آیه دلیل مرتد شدن آنها را چنین بازگو مىکند: «این به خاطر آن است که آنها زندگى دنیا را بر آخرت ترجیح دادند» و به همین جهت بار دیگر در طریق کفر گام نهادند (ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَةِ).
«و خداوند قوم کافر را (که در کفر و انکار اصرار مىورزند) هدایت نمىکند» (وَ أَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ).
و بطور خلاصه هنگامى که آنها اسلام آوردند، موقتا پارهاى از منافع مادیشان به خطر افتاد، و از آنجا که به دنیا عشق مىورزیدند از ایمان خود پشیمان گشتند و مجددا به سوى کفر بازگشتند.
بدیهى است چنین جمعیتى که از درون وجودشان کششى به سوى ایمان نیست، مشمول هدایت الهى نمىشوند.
(آیه 108)- این آیه دلیل عدم هدایت آنها را چنین شرح مىدهد: «آنها کسانى هستند که خدا بر قلب و گوش و چشمشان مهر نهاده» آن چنان که از دیدن و شنیدن و درک حق محروم ماندهاند (أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ).
و روشن است «چنین افرادى (با از دست دادن تمام ابزار شناخت) غافلان واقعى هستند» (أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ). زیرا اعمال خلاف و انواع گناهان آثار سوئى روى حس تشخیص و درک انسان مىگذارد و سر انجام کارش به جایى مىرسد که دریچه روح او به روى همه حقایق بسته مىشود.
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 604
(آیه 109)- در این آیه نتیجه کار آنها چنین ترسیم شده است: «ناچار و قطعا آنها در آخرت زیانکارانند» (لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْخاسِرُونَ).
چه زیان و خسرانى از این بدتر که انسان همه امکانات لازم را براى هدایت و سعادت جاویدان در دست داشته باشد، و بر اثر هوى و هوس همه این سرمایهها را از دست بدهد.
(آیه 110)- و از آنجا که در برابر دو گروه گذشته یعنى آنها که تحت فشار دشمن کلمات کفرآمیز را به عنوان «تقیه» بیان کردند و آنها که با تمام میل به کفر بازگشتند، گروه سومى وجود دارند که همان فریب خوردگانند.
این آیه به وضع آنها اشاره کرده، مىگوید: سپس پروردگار تو نسبت به کسانى که بعد از فریب خوردن (به ایمان بازگشتند و) هجرت کردند، سپس جهاد کردند و در راه خدا استقامت نمودند پروردگارت، بعد از انجام این کارها، بخشنده و مهربان است» و آنها را مشمول رحمت خود مىسازد (ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ هاجَرُوا مِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا ثُمَّ جاهَدُوا وَ صَبَرُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ).
این آیه دلیل روشنى است براى قبول توبه مرتد ملّى.
(آیه 111)- سر انجام به عنوان یک هشدار عمومى مىگوید: «به یاد آورید روزى را که هر کس (در فکر خویشتن است و تنها) به دفاع از خود بر مىخیزد» تا خود را از عذاب و مجازات دردناکش رهایى بخشد (یَوْمَ تَأْتِی کُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها).
ولى این دست و پاها بیهوده است «و (در آنجا) نتیجه اعمال هر کسى بىکم و کاست به او داده مىشود» (وَ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ).
«و به آنها ظلم نخواهد شد» (وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ).
(آیه 112)- آنها که کفران کردند و گرفتار شدند: کرارا گفتهایم که این سوره، سوره نعمتهاست، نعمتهاى معنوى و مادى، در این آیه نتیجه کفران نعمتهاى الهى را در قالب یک مثال عینى مىخوانیم.
نخست مىگوید: «و خداوند (براى آنها که ناسپاسى نعمت مىکنند) مثلى زیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 605
زده است: منطقه آبادى را که در نهایت امن و امان بوده» (وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْیَةً کانَتْ آمِنَةً).
این آبادى آن چنان امن و امان بود که ساکنانش «با اطمینان در آن زندگى داشتند» و هرگز مجبور به مهاجرت و کوچ کردن نبودند (مُطْمَئِنَّةً).
علاوه بر نعمت امنیت و اطمینان، «انواع روزیهاى مورد نیازش بطور وافر از هر مکانى به سوى آن مىآمد» (یَأْتِیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ).
«اما سر انجام این آبادى (ساکناش) کفران نعمتهاى خدا کردند و خدا لباس گرسنگى و ترس را به خاطر اعمالشان بر اندام آنها پوشانید» (فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ).
در حقیقت همان گونه که در آغاز، نعمت امنیت و رفاه تمام وجود آنها را پر کرده بود، در پایان نیز بر اثر کفران، فقر و ناامنى به جاى آن نشست.
(آیه 113)- نه تنها نعمتهاى مادى آنها در حد کمال بود که از نعمتهاى معنوى یعنى وجود فرستاده خدا و تعلیمات آسمانى او نیز برخوردار بودند «و پیامبرى از خود آنها به سوى آنها آمد (و آنها را به آیین حق دعوت کرد و اتمام حجت نمود) ولى آنها به تکذیبش پرداختند» (وَ لَقَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ فَکَذَّبُوهُ).
«پس در این هنگام عذاب الهى آنها را فرو گرفت، در حالى که آنها ظالم و ستمگر بودند» (فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ وَ هُمْ ظالِمُونَ).
(آیه 114)- با مشاهده چنین نمونههاى زنده و روشنى شما در راه آن غافلان و ظالمان و کفران کنندگان نعمتهاى الهى گام ننهید «شما از آنچه خدا روزیتان کرده است حلال و پاکیزه بخورید و شکر نعمتهاى او را به جا آورید اگر او را مىپرستید» (فَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلالًا طَیِّباً وَ اشْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ).
این داستان احتمالا مربوط به گروهى از بنى اسرائیل بوده است که در منطقه آبادى مىزیستند و بر اثر کفران نعمت گرفتار قحطى و ناامنى شدند.
شاهد این سخن، حدیثى است که از امام صادق علیه السّلام نقل شده که فرمود:
«گروهى از بنى اسرائیل آن قدر زندگى مرفهى داشتند که حتى از مواد غذایى برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 606
مجسمههاى کوچک مىساختند و گاهى با آن بدن خود را نیز پاک مىکردند، اما سر انجام کار آنها به جایى رسید که مجبور شدند همان مواد غذایى آلوده را بخورند و این همان است که خداوند در قرآن فرموده: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْیَةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً ...» و این هشدارى است به همه افراد و ملتهایى که غرق نعمتهاى الهى هستند تا بدانند هرگونه اسراف و تبذیر و تضییع نعمتها جریمه دارد جریمهاى بسیار سنگین.
این هشدارى است به آنها که همیشه نیمى از غذاى اضافى خود را به زبالهدانها مىریزند.
و هشدارى است به آنها که مواد غذایى را در خانهها براى مصرف شخصى و در انبارها براى گرانتر فروختن، آن قدر ذخیره مىکنند که مىگندد و فاسد مىشود اما حاضر نیستند به نرخ ارزانتر در اختیار دیگران بگذارند! آرى! اینها همه در پیشگاه خدا مجازات و جریمه دارد و کمترین مجازات آن سلب این مواهب است.
(آیه 115)- دروغگویان هرگز رستگار نخواهند شد: از آنجا که در آیات گذشته سخن از نعمتهاى پاکیزه الهى و شکر این نعمتها به میان آمده بود این آیه در تعقیب آنها، از محرمات واقعى و محرمات غیر واقعى که از طریق بدعت در آیین خدا تحریم شده بودند، سخن مىگوید تا این حلقه تکمیل گردد.
نخست مىگوید: خداوند «تنها مردار، خون، گوشت خوک و آنچه را با نام غیر خدا سر بریدهاند بر شما حرام کرده است» (إِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ).
اما آلودگى سه مورد اول، امروز بر کسى پوشیده نیست، مردار منبع انواع میکربهاست، و خون نیز از تمام اجزاء بدن از نظر فعالیت میکربها آلودهتر است، و گوشت خوک نیز عاملى براى چند نوع بیمارى خطرناک است.
اما حیواناتى که با نام غیر «اللّه» ذبح مىشوند فلسفه تحریم آن جنبه بهداشتى نیست، بلکه جنبه اخلاقى و معنوى دارد. چرا که از یک سو مبارزهاى است با آیین برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 607
شرک و بت پرستى و از سوى دیگر توجهى است به آفریننده این نعمتها.
ضمنا از مجموع محتواى این آیه و آیات بعد، این نکته استفاده مىشود که اسلام، اعتدال را در استفاده از گوشت توصیه مىکند، نه مانند گیاهخواران این منبع غذایى را بکلى تحریم کرده، و نه مانند مردم عصر جاهلیت و گروهى از به اصطلاح متمدنان زمان ما اجازه استفاده از هر نوع گوشتى (حتى سوسمار و خرچنگ و انواع کرمها) را مىدهد.
و در پایان آیه همان گونه که روش قرآن در بسیارى از موارد است، موارد استثناء را بیان کرده، مىگوید: «اما کسانى که ناچار شوند (از خوردن گوشتهاى حرام فى المثل در بیابانى بدون غذا بمانند و جانشان در خطر باشد) در حالى که تجاوز و تعدّى از حدّ ننمایند (خدا آنها را مىبخشد چرا که) خدا بخشنده و مهربان است» (فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
(آیه 116)- این آیه بحثى را که در زمینه تحریمهاى بىدلیل مشرکان که بطور ضمنى قبلا مطرح شده بود با صراحت شرح مىدهد و مىگوید: «به خاطر دروغى که زبانهاى شما توصیف مىکند نگویید این حلال است و آن حرام، تا چیزى را به دروغ بر خدا افترا ببندید» (وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ).
یعنى این یک دروغ آشکار است که تنها از زبان شما تراوش کرده اشیایى را از پیش خود حلال مىکنید، و اشیایى را حرام- اشاره به چهارپایانى بوده که بعضى را بر خود تحریم مىکردند و بعضى را حلال مىدانستند و قسمتى را به بتها اختصاص مىدادند.
آیا خداوند به شما چنین حقى داده است، که قانونگزارى کنید؟ و یا این که افکار خرافى و تقلیدهاى کورکورانه، شما را به چنین بدعتهایى واداشته است؟! در پایان آیه به عنوان یک اخطار جدى مىگوید: «کسانى که به خدا دروغ و افترا مىبندند هیچگاه رستگار نخواهند شد» (إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لا یُفْلِحُونَ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 608
اصولا دروغ و افترا مایه بدبختى و نارستگارى است، در باره هر کس که باشد تا چه رسد به این که در باره خداوند بزرگ صورت گیرد.
(آیه 117)- این آیه عدم رستگارى را چنین توضیح مىدهد: «بهره کمى است (که در این دنیا نصیبشان مىشود)، و عذاب دردناکى در انتظار آنان است» (مَتاعٌ قَلِیلٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).
این متاع قلیل، ممکن است اشاره به جنینهاى مرده حیوانات باشد که براى خود حلال مىشمردند، و از گوشت آن استفاده مىکردند.
(آیه 118)- در اینجا ممکن است سؤالى، طرح شود که چرا غیر از آن چهار چیز که در بالا گفته شد، اشیاء دیگرى از حیوانات بر قوم یهود حرام بوده است؟
این آیه گویا به پاسخ این سؤال پرداخته، مىگوید: «ما بر یهود (علاوه بر آن چهار مورد) چیزهایى را که قبلا براى تو شرح دادیم تحریم کردیم» (وَ عَلَى الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ).
اشاره به امورى است که در آیه 146 سوره انعام آمده: «بر یهودیان هر حیوان ناخندارى را حرام کردیم (اشاره به حیواناتى است که سمّ یکپارچه دارند همچون اسب) و از گاو و گوسفند، پیه و چربیشان را تحریم نمودیم، مگر چربیهایى را که بر پشت آنها قرار داشت، و یا در لابلاى امعاء، و دو طرف پهلوها، و یا با استخوان آمیخته بود، این را به خاطر ظلم و ستم آنها، به عنوان کیفر، قرار دادیم و ما راست مىگوییم».
در حقیقت این محرمات اضافى جنبه مجازات و کیفر در برابر مظالم و ستمهاى یهود داشته، و لذا در پایان آیه اضافه مىکند: «و ما به آنها ستم نکردیم ولى آنها به خویشتن ستم روا مىداشتند» (وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ).
(آیه 119)- در این آیه آن چنان که روش قرآن است، درهاى بازگشت را به روى افراد فریب خورده و یا پشیمان مىگشاید، و مىگوید: «سپس پروردگارت نسبت به آنها که از روى جهل اعمال بد انجام دادهاند، سپس بعد از آن توبه کردهاند و اصلاح و جبران نمودند، آرى پروردگارت بعد از این توبه و اصلاح، آمرزنده برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 609
و مهربان است» (ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ).
قابل توجه این که علت ارتکاب گناه را «جهالت» مىشمرد، چرا که این گونه افرادند که پس از آگاهى به راه حق باز مىگردند.
دیگر این که: مسأله توبه را به توبه قلبى و ندامت درونى محدود نمىکند، بلکه اصلاح و جبران را مکمل توبه مىشمارد، تا این فکر غلط را از مغز خود بیرون کنیم که هزاران گناه را با یک جمله «استغفر اللّه» مىتوان جبران کرد.
(آیه 120)- ابراهیم به تنهایى یک امت بود! گفتیم این سوره، سوره بیان نعمتهاست و هدف از آن تحریک حس شکرگزارى انسانهاست، به گونهاى که آنها را به شناخت بخشنده این همه نعمت برانگیزد.
در این آیه سخن از یک مصداق کامل بنده شکرگزار خدا، یعنى «ابراهیم» قهرمان توحید، به میان آمده که مخصوصا از این نظر نیز براى مسلمانها عموما و عربها خصوصا الهام آفرین است که او را پیشوا و مقتداى نخستین خود مىدانند.
از میان صفات برجسته این مرد بزرگ به پنج صفت اشاره شده است.
1- در آغاز مىگوید «ابراهیم خود امتى بود» (إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً).
آرى! ابراهیم یک امت بود، یک پیشواى بزرگ بود، یک مرد امت ساز بود، و در آن روز که در محیط اجتماعیش کسى دم از توحید نمىزد او منادى بزرگ توحید بود.
2- وصف دیگر او (ابراهیم) این بود که «بنده مطیع خدا بود» (قانِتاً لِلَّهِ).
3- «او همواره در خط مستقیم اللّه و طریق حق، گام مىسپرد» (حَنِیفاً).
4- «او هرگز از مشرکان نبود» و تمام زندگى و فکر و زوایاى قلبش را تنها نور «اللّه» پر کرده بوده (وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ).
(آیه 121)- پنجم: و به دنبال این ویژگیها سر انجام او مردى بود که: «همه نعمتهاى خدا را شکرگزارى مىکرد» (شاکِراً لِأَنْعُمِهِ).
و پس از بیان این اوصاف پنجگانه به بیان پنج نتیجه مهم این صفات پرداخته برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 610
مىگوید: 1- «خداوند ابراهیم را (براى نبوت و ابلاغ دعوتش) برگزید» (اجْتَباهُ).
2- «و (خدا) او را به راه راست هدایت کرد» و از هرگونه لغزش و انحراف حفظ نمود (وَ هَداهُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).
چرا که هدایت الهى به دنبال لیاقتها و شایستگیهایى است که انسان از خود ظاهر مىسازد چون بىحساب چیزى به کسى نمىدهند.
(آیه 122)- سوم: «و ما در دنیا به او حسنه دادیم» (وَ آتَیْناهُ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً).
از مقام نبوت و رسالت گرفته، تا نعمتهاى مادى و فرزندان شایسته و مانند آن.
4- «و او در آخرت از صالحان است» (وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ).
و این نشانه عظمت مقام صالحان است که ابراهیم با این همه مقام در زمره آنها محسوب مىشود، مگر نه این که خود ابراهیم از خدا این تقاضا را کرده بود «رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ»: «خداوندا! نظر صائب به من عطا کن و مرا از صالحان قرار ده» (شعرا/ 83).
(آیه 123)- پنجم: آخرین امتیازى که خدا به ابراهیم در برابر آن همه صفات برجسته داد این بود که مکتب او نه تنها براى اهل عصرش که براى همیشه، مخصوصا براى امت اسلامى یک مکتب الهام بخش گردید، به گونهاى که قرآن مىگوید: «سپس به تو وحى فرستادیم که از آیین ابراهیم، آیین خالص توحید، پیروى کن» (ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً).
بار دیگر تأکید مىکند «ابراهیم از مشرکان نبود» (وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ).
(آیه 124)- با توجه به آیات گذشته سؤالى در اینجا پیش مىآید و آن این که اگر آیین اسلام آیین ابراهیم است و مسلمانان در بسیارى از مسائل از سنن ابراهیم پیروى مىکنند از جمله احترام روز جمعه، پس چرا یهود شنبه را عید مىدانند و تعطیل مىکنند؟
این آیه به پاسخ این سؤال مىپردازد و مىگوید: تحریمهاى «روز شنبه (براى یهود) فقط به عنوان یک مجازات بود که در آن هم اختلاف کردند» بعضى آن را پذیرفتند و بکلى دست از کار کشیدند و بعضى هم نسبت به آن بىاعتنایى کردند برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 611
(إِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ).
جریان از این قرار بود که طبق بعضى از روایات، موسى علیه السّلام بنى اسرائیل را دعوت به احترام و تعطیل روز جمعه کرد که آیین ابراهیم بود، اما آنها به بهانهاى از آن سر باز زدند و روز شنبه را ترجیح دادند، خداوند روز شنبه را براى آنها قرار داد، اما توأم با شدت عمل و محدودیتها، بنابراین به تعطیلى روز شنبه نباید استناد کنید، چرا که جنبه فوق العاده و مجازات داشته است، و بهترین دلیل بر این مسأله این است که یهود حتى در این روز انتخابى خود نیز اختلاف کردند، گروهى آن را ارج نهادند و احترام نمودند و گروهى نیز احترام آن را شکستند، و به کسب و کار پرداختند و به مجازات الهى گرفتار شدند «1».
در پایان آیه مىفرماید: «و پروردگارت روز قیامت، در آنچه اختلاف داشتند، میان آنها داورى مىکند» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ).
(آیه 125)- ده دستور مهم اخلاقى در مقابله با مخالفان: در لابلاى آیات مختلف این سوره بحثهاى گوناگونى گاهى ملایم و گاهى تند، با مشرکان و یهود و بطور کلى با گروههاى مختلف به میان آمد، مخصوصا در آیات اخیر عمق و شدت بیشترى داشت.
در پایان این بحثها که پایان سوره «نحل» محسوب مىشود یک رشته دستورات مهم اخلاقى از نظر برخورد منطقى، و طرز بحث، چگونگى کیفر و عفو، و نحوه ایستادگى در برابر توطئهها و مانند آن، بیان شده است که مىتوان آن را به عنوان اصول تاکتیکى و روش مبارزه در مقابل مخالفین در اسلام نامگذارى کرد و به عنوان یک قانون کلى در هر زمان و در همه جا از آن استفاده نمود.
این برنامه به ترتیب زیر در ده اصل خلاصه مىشود.
1- نخست مىگوید: «به وسیله حکمت به سوى راه پروردگارت دعوت کن» (ادْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ).
__________________________________________________
(1) این آیه ارتباط و پیوندى با آیات «اصحاب السّبت» (آیات 163- 166 سوره اعراف) دارد که شرح ماجراى آنها در آن آمده است.
برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 612
نخستین گام در دعوت به سوى حق، استفاده از منطق صحیح و استدلالات حساب شده است، و به تعبیر دیگر دست انداختن در درون فکر و اندیشه مردم و به حرکت درآوردن آن و بیدار ساختن عقلهاى خفته نخستین گام محسوب مىشود.
2- «و به وسیله اندرزهاى نیکو» (وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ).
یعنى استفاده کردن از عواطف انسانها، چرا که موعظه، و اندرز بیشتر جنبه عاطفى دارد که با تحریک آن مىتوان تودههاى عظیم مردم را به طرف حق متوجه ساخت.
3- «و با آنها (مخالفان) به طریقى که نیکوتر است به مناظره پرداز» (وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ).
و این سومین گام مخصوص کسانى است که ذهن آنها قبلا از مسائل نادرستى انباشته شده و باید از طریق مناظره ذهنشان را خالى کرد تا آمادگى براى پذیرش حق پیدا کنند.
و در پایان آیه اضافه مىکند: «پروردگارت از هر کسى بهتر مىداند، چه کسى از راه او گمراه شده است و چه کسانى هدایت یافتهاند» (إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ).
اشاره به این که وظیفه شما دعوت به راه حق است، از طرق سه گانه حساب شده فوق، اما چه کسانى سر انجام هدایت مىشوند، و چه کسانى در طریق ضلالت پافشارى خواهند کرد آن را تنها خدا مىداند و بس.
(آیه 126)- چهارم: تاکنون سخن از این بود که در یک بحث منطقى، عاطفى و یا مناظره معقول با مخالفان شرکت کنیم، اما اگر کار از این فراتر رفت و درگیرى حاصل شد و آنها دست به تعدى و تجاوز زدند، در اینجا دستور مىدهد: «اگر خواستید مجازات کنید فقط به مقدارى که به شما تعدى شده کیفر دهید» و نه بیشتر از آن (وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ).
5- «ولى اگر شکیبایى پیشه کنید (و عفو و گذشت) این کار براى شکیبایان بهتر است» (وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 613
در بعضى از روایات مىخوانیم که این آیه در جنگ «احد» نازل شده، هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله وضع دردناک شهادت عمویش حمزة بن عبد المطلب را دید (که دشمن به کشتن او قناعت نکرده، بلکه سینه و پهلوى او را با قساوت عجیبى دریده، و کبد یا قلب او را بیرون کشیده است، و گوش و بینى او را قطع نموده بسیار منقلب و ناراحت شد و) فرمود: «خدایا! حمد از آن توست و شکایت به تو مىآورم، و تو در برابر آنچه مىبینم یار و مددکار مایى».
سپس فرمود: «اگر من بر آنها چیره شوم آنها را مثله مىکنم، آنها را مثله مىکنم، آنها را مثله مىکنم».
در این هنگام آیه فوق نازل شد.
بلافاصله پیامبر عرض کرد:
«اصبر اصبر»: «خدایا! صبر مىکنم، صبر مىکنم»! با این که این لحظه شاید دردناکترین لحظهاى بود که در تمام عمر، بر پیامبر گذشت، ولى باز پیامبر بر اعصاب خود مسلط گشت و راه دوم که راه عفو و گذشت بود انتخاب کرد.
(آیه 127)- ششم: این عفو و گذشت و صبر و شکیبایى در صورتى اثر قطعى خواهد گذارد که بدون هیچ چشمداشتى انجام پذیرد یعنى فقط به خاطر خدا باشد، و لذا قرآن اضافه مىکند: «شکیبایى پیشه کن و این شکیبایى تو جز براى خدا (و به توفیق پروردگار) نمىتواند باشد» (وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُکَ إِلَّا بِاللَّهِ).
7- هرگاه تمام این زحمات در زمینه تبلیغ و دعوت به سوى خدا و در زمینه عفو و گذشت و شکیبایى کارگر نیفتاد باز نباید مأیوس و دلسرد شد، و یا بىتابى و جزع نمود، بلکه باید با حوصله و خونسردى هر چه بیشتر همچنان به تبلیغ ادامه داد، لذا در هفتمین دستور مىگوید: «بر آنها اندوهگین مباش» (وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ).
8- با تمام این اوصاف باز ممکن است دشمن لجوج دست از توطئه برندارد و به طرح نقشههاى خطرناک بپردازد، در چنین شرایطى موضعگیرى صحیح همان برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 614
است که قرآن مىگوید: «و به خاطر (کارهاى) آنها، اندوهگین و دلسرد مشو! و از توطئههاى آنها، در تنگنا قرار مگیر» (وَ لا تَکُ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ).
چرا که تکیهگاه شما خداست و با استمداد از نیروى ایمان و استقامت و پشتکار و عقل مىتوانید این توطئهها را خنثى کنید و نقش بر آب.
(آیه 128)- آخرین آیه که سوره نحل با آن پایان مىگیرد به نهمین و دهمین برنامه اشاره کرده، مىگوید:
9- «خداوند با کسانى است که تقوا را پیشه کنند» (إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا).
«تقوا» در همه ابعاد و در مفهوم وسیعش، از جمله تقوا در برابر مخالفان، یعنى حتى در برابر دشمن باید اصول اخلاق اسلامى را رعایت کرد، با اسیران معامله اسلامى نمود، با منحرفان رعایت انصاف و ادب کرد، از دروغ و تهمت پرهیز نمود، و حتى در میدان جنگ همان گونه که در اصول تعلیمات جنگى اسلام وارد شده است باید تقوا و موازین اسلامى حفظ شود: به بىدفاعان نباید حمله کرد، متعرض کودکان و پیران از کار افتاده نباید شد، حتى چهارپایان را نباید از بین برد، مزارع را نباید نابود کرد، آب را نباید به روى دشمن قطع نمود خلاصه تقوا و رعایت اصول عدالت در برابر دوست و دشمن عموما باید انجام گیرد و اجرا شود.
10- «و (خداوند) با کسانى است که نیکوکارند» (وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ).
احسان و نیکى اگر به موقع و در جاى خود انجام پذیرد، یکى از بهترین روشهاى مبارزه است، و تاریخ اسلام پر است از مظاهر این برنامه، مثل رفتارى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با مشرکان «مکّه» بعد از فتح نمود.
دقت در موارد ده گانه برنامه فوق که تمام خطوط اصلى و فرعى برخورد با مخالفان را مشخص مىکند نشان مىدهد که از تمام اصول منطقى، عاطفى، روانى، تاکتیکى و خلاصه همه امورى که سبب نفوذ در مخالفین مىگردد باید استفاده کرد.
و اگر مسلمانان در برابر مخالفان خود این برنامه جامع الاطراف را به کار مىبستند، شاید امروز اسلام سراسر جهان یا بخش عمده آن را فراگرفته بود.
«پایان سوره نحل»